چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    39MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

838 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهرام علمی گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز

    ذهن زمانی کنترل میشه که ما مسولیت اتفاقات زندگی رو به عهده بگیریم که ما خلق کردیم چه زشت چه زیبا

    ووقتی که ما مسولیت قبول میکنیم ذهن چاره ای نداره وساکت میشه

    من چند ماه پیش روی مسولیت صد درصدی روی خودم کار می‌کردم

    یه اتفاق به ظاهر بد برام افتاد ،از سر کار برمیگشتم

    ومیخواستم با ماشین بیام خونه رفتم داخل ماشین میخواستم استارت بزنم دیدم استارت نمیزنه ، رفتم جلو در کاپوت باز کردم دیدم باطری ماشین دزد برده، انصافا وقتی که این صحنه رو دیدم به هم نخوردم آرامش عجیبی داشتم ،

    با پیاده رفتم به مغازه باطری فروش که باطری بگیرم ، باطری رو گرفتم ،مغازه دار اسرار کر د، من به پلیس خبر بدم من حتی نمیخواستم به پلیس هم خبر بدم خلا صه به اسرار مغازه دار به پلیس زنگ زدم ویلیس اومد یه چیزایی نوشت و رفت

    بعد از یه هفته از اداره پلیس زنگ زدن گفتن سارق باطری رو پیدا کردیم میخواد پول بده رضایت بگیره ومن رفتم دیدم فقط من نیستم چندین نفر بودیم خلاصه اینکه وقتی آرامش داشته باشیم همه چی به خیر وخوشی تموم میشه مطمعن هستم اگه مثل اکثر افراد داد بی داد میکردم فحش میدام نه تنها پیدا نمیشد بلکه یه چیز دیگه ام هم دزد میبرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    اکرم گلرخ گفته:
    مدت عضویت: 531 روز

    سلام استاد مهربونم

    خداروشکر میکنم که به خاطر حرفهای شما

    زندگی من کلی تغییر کرده

    این روزها خیلی زندگیم تغییر کرده من عاشق شدم عاشق زندگی عاشق دنیا عاشق کره‌ زمین باهمه آدمهاش

    قبل از این به خاطر باورهای غلط و اشتباه دیگران زندگی سختی داشتم مثلا تو مدرسه یامسجدیاروضه میگفتن که دنیا زندان مومنه وبهشت کافر منم باور کرده بودم زندگیم هرچی بدتر باشه واسم بهتره.

    اززمانی که به لطف خدا با شما آشنا شدم زندگیم عالی شده شاد شده پراز احساس خوشبختی شده.استاد من هرروز تو دفترم مینویسم که بهترین و موفق ترین شاگرد شما هستم‌ وانقدر تکرار میکنم که باور قلبی من شه

    استاد بی نظیر من از شما مشاوره میخام میدونم خیلی مشغولیدولی اگر کامنت منو بخونید وجواب بدهید کلی خوشحال میشم

    من مدتیه چادرم رو گذاشتم کنار ومانتویی شدم با پوشش خوب ولی همسرم که پاسداره خیلی ناراضیه همیشه میگه خدا چادرروبهتر میدونه وچادری هارو بیشتر دوست داره هر کی چادر میپوشه به خدا نزدیکتره وبا این حرفهاش منو ناراحت میکنه من همسرم رو دوست دارم ولی دوست دارم اینطوری باشم

    استاد خوش قلب خودم باحرفهای خوبت این بار هم آرامم کن من هر روز که صدای شما رو تو ایرپاد می‌شنوم خدارو بارها شکر میکنم

    براتون آرزوی سلامتی و عمر بابرکت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهران گفته:
      مدت عضویت: 755 روز

      سلام و عرض ادب .

      من که جواب شمارو میدم دستی از دستان خدام که شمارو راهنمایی میکنم.

      شما برای اینکه وجدانت راحت بشه ،برای اینکه درست بودن یا غلط بودن این کارو متوجه بشید .در قسمت دانلودها موضوع حجاب رو پیدا کنید و ببینید .استاد کاملا و مفصلا توضیح دادن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فرشته حسینی گفته:
    مدت عضویت: 355 روز

    سلام به استاد عزیزم بسیارسپاسگزارخداوهدایتگری هستم که هرلحظه ماروبسوی خوبیها وشادی ها وثروتها ودوستان ناب هدایت میکنه تایه زندگی عالی ورویایی رابرای خودمان رقم بزنیم

    ممنونم ازپروردگارم که منو باسایت عباسمنش آشنا کردممنونم ازفایل های رایگان استاد که دستی ازدستان کمک رسان خداوند هست ومنوازمرزافسردگی نجات داد وبسوی نور وروشنایی سوق داد وتبدیل به کسی شدم که درهر لحظه شاکر خداهستم واونهایی خودم لذت میبرم

    استاد سپاس. سپاس. سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سانیا رهبری گفته:
    مدت عضویت: 3213 روز

    سلام و درود به استاد جانم و مریم جان عزیزم و هم خانواده های دوست داشتنی

    فایل: چگونه ذهنمان ما را فریب می‌دهد

    نکته های که خودم درک کردم + تجربه هایی که درباره این موضوع دارم ….

    ذهن ما منتظره یه اتفاق ناجالبی برامون بیفته و همونو مثل پتک همیشه بکوبه روی سرمون ، مثل اون شخصیته بود می‌گفت ؛ (من می‌دونم نمیشه)

    ولی اگه داریم هربار ذهنیتهامو رفرش میکنیم و به روز نگه میداریم ، نباید به این حرفهاش بهاء بدیم!

    باید هوشمندانه بفهمیم که داره طبق پیش زمینه قبلی بهمون برنامه میده و کنترلمون می‌کنه!

    که البته کار ساده ای نیست ، اگه تو برنامه روزانه زندگیت کنترل لحظه ای ذهن رو داشته باشی متوجهش میشی ….

    من ادعایی نمیکنم که همیشه تونستم مچ ذهنمو بگیرم ، یادم میاد روزایی رو داشتم که با این ترسها و تردیدهایی که بهم وارد کرده، عنان از کف دادم …

    در مورد مثال استاد درباره رونالدو باید بگم ؛ این انسان واقعا یک اسطوره تمام نمای موفقیته!!

    دلیل این همه محبوبیت و شهرت و موفقیت هاش قطعاً کنترل ذهنه!!

    کنترل ذهنه که باعث شده یک روتین سفت و محکمی برای زندگیش داشته باشه که موفقیت تو حرفه اش حاصل کرده ، و مهمتر از همه بتونی تو اون لحظات سرنوشت ساز مسابقه ، نجواهای پر از ترس و تردید رو پس بزنی و با آرامش خیال کار درست رو انجام بدی …..

    این خودش دنیایی حرف داره ….

    تجربیات خودم از این موضوع :

    وقتی پسرم بدنیا اومد، من اصلاً شرایط روحی و جسمیم مساعد نبود و به خاطر بی تجربگیم ، خیلی اذیت ها کشیدم. اذیت هایی که هربار به یادش میافتم تمام اون رنج ها رو برام زنده می‌کنه !!

    اون موقع درکی از این موضوع نداشتم که چرا من از بچه داشتن و فرزند آوری منتفرم. میخوام بگم ذهن من به قدری این اتفاق رو برام دردناک کرده که من بعد 13 سال که پسرم بزرگ شده ، حتی ذره ای به داشتن فرزند دوم فکر نمیکنم!!

    و تجربه بعدیم که بعد از آگاه شدنم به بازی ذهن اتفاق افتاد این بود ؛ من هرباری که باشگاه میرفتم ، همه چی عالی پیش میرفت، تمرینمو میکردم و بدون هیچ آسیبی باشگاهو ترک میکردم .‌ تا اینکه یکبار بعد سه هفته که رفتم باشگاه ، به خاطر ضعف بدنم ، زیر دستگاه پرس پا ،پاهام قفل کرد و نتونستم دستگاه رو بالا بکشم …. بماند که دوستم اومد و بهم کمک کرد !! همون اتفاق رو طوری تو ذهنم حل کردم و همون موقع بهش گفتم قرار نیست من دفعه بعدی هم میام پرس بزنم این اتفاق بیفته ! گفتم این یکبار بوده و قرارنیست که تکرار بشه … و میخوام بگم همینطور هم شد ، بعد اون یکبار دیگه برام تکرار نشد و من هربار به سلامت میرم زیر دستگاه پرس و بیرون میام … البته اینبار با پاهای قویتر ⁦(⁠•⁠‿⁠•⁠)⁩

    خدا رو شکر هر صحبت و حرف استاد به قدری ارزشمنده که باید با طلا نوشت ….

    یعنی زندگی ساز و موفقیت آمیزه

    الهی شکر به خاطر دُرّ و گوهرهایی که از زبان استاد جان بیرون میریزه و هرکه آماده اش باشه جمع می‌کنه !

    دوستتون دارم

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    بنام خدا

    امروز یک بار دیگه ذهنم فریبم داد

    من خیلی خوب داشتم تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم که ذهنم گفت چرا اینجا داری همش تجربه میگی بیا برو تو قدمهای بعدی تجربیات ستاره قطبی که هر قدم داره بگو

    منم اخرین کامنتمو نوشتم تا بیام برم توی قدم دیگه بنویسم ولی من دوشب ننوشتم وامروزم تا میومدم یه فایل پیدا کنم که بنویسم ذهنم منو درگیر میکرد ومن ننوشتم خدا میدونه چقدر حالم امروز بدبود بااینکه کلی اتفاق خوب داشت میفتاد ولی حال روحیم بد بود

    امروز فهمیدم که مشکل ازکجاست توی اون مدت که من نوشتم هرشب وهرروز چقدر درک واگاهیم رفته بود بالا ولی من فریب خوردم

    چون نتونستم ذهنمو کنترل کنم واون دیگه نجوا نداشت که من خاموشش کنم ولی ازطریق خواسته من منو فریب داد

    من تعهد داده بودم قول داده بودم که تحت هر شرایطی بنویسم ودست برندارم ولی فقط بایه پیشنهاد سرمنو گرم کرد وفریبم داد

    من یه تایمی همین جا مدام داشتم دست ذهنمو بانوشتن رو میکردم ولی یه مدت کاملآ ساکت شده بود تامن فک کنم من برنده ام واون تحت تاثیر منه

    ولی باید بگم خیلی سریع میشه از جایی که فکر نمیکنیم رودست بخوریم

    الان اومدم بنویسم یه بحث با دخترم پیش اومد که ساعتها منو درگیر کرد

    دوباره اومدم بگم که نتم تموم شد

    دوباره اومدم این فایل رو گشتم پیدا نمیکردم که اینجا بنویسم

    ولی ولی ولی من هر جوری شده کنترل میگیرم دستم و نمیزارم که بیشتر ازاین منو ازهدفم دور کنه

    شیطان وقتی ایمان تو میبینه اینکه داری پا میگیری میاد نمیزاره ولی تو اگاهانه باید با آرامش برگردی به مسیرت

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    استاد عزیزم عاشقتم

    من اینجا دوباره برمیگردم حتی اگر شکست بخورم اصلأ مانعی نداره که من درمسیر گاهی اوقات بزنم به خاکی ولی میدونم هدایت الله همیشه بامنه ومنو برمیگردونه به راه اصلی

    خدایا بابت همه اون لحظات خوبی که حسم بهت عالی بود شکرت

    امروز که نداشتم اون حس فهمیدم اگه دنیارو هم داشته باشم ولی فرکانسم مثبت نباشه من لذتی نمیبرم

    من باز هم دست ذهنمو خوندم واومدم به شما بگم ذهنمون هر لحظه مارو فریب میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      eli گفته:
      مدت عضویت: 835 روز

      سلام و ارادت دوست عزیز

      واقعا این ذهن همینطوره اگر افسارشو رها کنیم میبره ما رو ناکجا اباد

      چند جمله تو کامنت زیباتون منو شوک دوباره داد

      هدایت به الله میشیم و خدا همیشه با ماست

      و ما رو برمیگردونه به راه اصلی

      خدایا شکرت بابت شنیدن این جمله ها

      خیلی به موقع افسار ذهنمو گرفتم و باید مواظب باشم طولانی نشه

      سپاس گزارم بابت کامنت خوبتون

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    به نام خدایی که اجابت میکند!

    سلام خدمت استاد دانا و آگاه و مریم جان و تمام هم فرکانس های عزیز در این سایت الهی

    امروز بواسطه ی تضادی که پیش اومد و میدونستم یه امتحانه!!!بااینکه اولش حالم بد شد و خیلی بد ولی آگاهانه نذاشتم ادامه پیدا کنه و مچ ذهنم رو گرفتم و گفتم باید جوره دیگر نتیجه رقم بخوره!!!

    اگه قانون اینه که من آگاهانه از چیزی که ناخواسته است و اومده حالم و احساسم رو بد کنه بتونم با کنترل ذهن ازش عبور کنم در واقع نتیجه ی بزرگی رو هم برای خودم و هم برای جلوگیری از نجواهای ذهنم رقم زدم و بقول استاد وقتی بااین ناخواسته روبرو شدم در یک لحظه ضربان قلبم به بیش از دوبرابر رسید و دیدم که تمام من رو درگیر کرد و بشدت محیط و اطراف را برعلیه اون فرد کرد ،بطوریکه که اطرافیان و خودم بکلی بهم ریختیم و فهمیدم دنیایی از حال بد در وجودم پر شده است! ولی چون میدونستم نباید در این شرایط بمونم،شروع کردم آگاهانه و آگاهانه اعراض کردن،توجه نکردن،نماندن در احساس بد،فکر نکردن به موضوع،دیدن زیبایی های کوچک و حتی شکرگزاری در اون شرایط بااینکه کاره بسیار سختیه ولی وقتی آگاهی و میدونی با ادامه دادن این روند ،اتفاقات بد رو برای خودت رقم خواهی زد ،پس تلاش کردم هر چند ناچیز و اندک، احساسم رو از خیلی بد به بد و از بد به کمی بهتر و سپس به حال خوب رسوندم و وقتی به این مرحله تونستم برسم شروع کردم به تحسین اون فرد،از خوبی هاش،از رفتارهای مناسبش،از توانمندی هاش،از همه چیزهای خوبش و یه حس خوبی در دلم شکل گرفت و بااینکه چندین ساعت طول کشید ولی آگاهانه فکرم وتمرکزم رو از روی اون تضاد ورفتار ناخواسته برداشتم و آروم آروم رسوندم به احساس خوب و نتیجه فوق العاده بود،نتیجه باور نکردنی،پاداشی که خدا بهم داد و یه رفتار فوق العاده از اون فرد که مرا مصمم و پایند در این قوانین بی نقص خدا که!

    با یه رفتار نادرست ،ذهنم شروع نکنه که تمام زحماتت حروم شد

    با یه رفتاره نادرست،نگه که این فرد از اول اینطوری بوده!

    با یه رفتار نادرست،برچسب اینکه کلا همیشه و تا به ابد این هست و غیره این نیست!

    با یه رفتار نادرست،ذهن میخواست فریبم بده و اون فرد رو که از عزیزترین های زندگیم هست پیشه من بد جلوه بده و هزاران هزار کار خوب و شایسته اش رو پیش چشمم عادی کنه و منو گمراه که تا هست این فرد اینطوریه!

    و تمام معادلات ذهن رو برخلاف دفعه های قبل بهم ریختم و یک نتیجه ی عالی از این تضاد و ناخواسته در آوردم…

    و چقدر امروز ایمانم به خدایی که عمل به قانونش ما رو به بی نهایت میرسونه بیشتر شد!

    چقدر قلبم بازتر شد از اینکه قانون خداوند ثابته!احساس خوب مساوی اتفاقات خوب!احساس بد مساوی اتفاقات بد

    چقدر میشه بهتر زندگی کرد و شایسته تر وقتی به قانون های زیبایش عمل کنیم و نتیجه رو با کنترل ذهنمون به نفع خودمون در بیاریم!

    در این ساعت از شب حس فوق العاده ایی دارم از حضورش،از وجودش که تمامم را پر کرده و ایمانم را نسبت به خودش و قوانینش بیشتر و بیشتر

    احساس میکنم با هر تضادی که روبرو میشم اگه بتونم مدت زمان کمتری در احساس بد نمونم به همون اندازه ایمانم به خدا و قوانینش رو خوب درک کرده ام!

    سپاسگذار استادی هستم که هر روز و هر روز یک درک جدیدی از قانون رو در اختیار ما میذاره و راهکارهای عملی و مناسب رو در هر مرحله از زندگی با مواجه شدن با چالش ها و تضادها ارائه میکنه و دستی توانگر از سوی خداست که انگار هر بار خدا میدونه ما در چه مرحله ای ضعیف و ناتوان هستیم تا با هدایت های زیبایش بوسیله ی استادی دانا و آگاه ،راه درست و مستقیم،راه هدایت یافتگان رو بهمون نشون بده.

    خداجانم شکرت هزاران هزار بار که مرا با این قوانین زیبایت آشنا کردی و مسیرم را به سمت این سایت باز کردی تا از گمراهان نباشم و راه سعادت رو با کار کردن روی خودم و افکارم در پیش بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    زهره قلی زاده گفته:
    مدت عضویت: 770 روز

    سلام به هم فرکانسی های عزیز

    من دو روز قبل از اینکه این فایل بیاد رو صفحه دلم یه تغییر اساسی میخاست اما دیگه به لطف خدا استاد جان تهیه کردن و اینجا کامنت می‌نویسم

    بزرگترین مسئله و مشکل من رابطه با همسرم هست

    بعد ده سال زندگی تازه این روزها متوجه شدم که چقدر زندگی من و احساسات من در مورد همسرم شبیه مادرم هست

    منی که دو ساله عضو سایتم و از لحاظ مالی و شروع کردن کار پیشرفت کردم

    مادرم تمام بیست سالی که خونش بودم روز و شب فقط از دست پدرم می‌نالید و با اینکه من همیشه بهش میگفتم مامان ،بابا به این بدی که تو میگی نیستا اما زیر بار نمی‌رفت و مدام غر میزد و می‌گفت اگه بابات این رفتار را رو نکنه زندگی ما خوب میشه

    این در صورتیه که زندگی مادرم و زندگی خودم از لحاظ ظاهری از همه بهتربود و هست

    هشت سال همسرم با من بدترین بدترین رفتار رو کرد و واقعا هم لابه لایه اونها خیلی بهم عشق ورزید اما من عوض اینکه مسئله رو ریشه ای حل کردم هر بار تو سایت ها دنبال سیاست های زنانه می‌گشتم که لباس مناسب بپوشم یا….ولی اینا همش چرته

    تا چیزی اصولی و ریشه ای تغییر نکنه هیچی حل نمیشه

    همسرم که فهمیده بود و درست هم متوجه شده بود که من از بس بهش احتیاج دارم و وابسته ام که نمیتونم پامو از خونه بذارم بیرون

    من از همه چی میترسیدم و اینو خوب فهمیده بود

    و دوسال پیش با یک اقدام رسمی خیلی خوب متوجه شده که من دیگه اون آدم سابق نیستم که هر بلایی بخاد سرم بیاره

    این شجاعت و باور به اینکه من لایق زندگی بهترم رو از استاد گرفتم و اقدام کردم

    و الان دو سال گذشت و زندگی من ده ساله شدم و این حرفو که دیگه همه چی بذار تموم بشه همسره منه_چون من از اون روز عوض اینکه آره ببینم همسرم تغییر کرده و رو به بهبوده؛منم کمک کنم و زندگی رو بهتر کنم

    من شروع کردم به لجبازی و دادو بیداد کردن و حاضر جوابی محض

    البته تا یک قسمتی به خودم حق میدم چون به شدت از زندگی قبلی و ایشون متنفر بودم و میخاستم انتقام بگیرم

    اما از یه جایی به بعد دیدم که فهمیده اشتباه کرده و میخاد تغییر کنه اما من تصمیم اشتباهی گرفتم

    اما از دوروز پیش خواستم تغییر کنم

    خیلی دوست دارم دوره عزت نفس رو بگیرم

    با شرایط مالی الانم نمیتونم به دوره احساس لیاقت فکر کنم

    ولی متوجه شدم چند تا مسئله اصلی دارم

    دوست دارم دوستانی که عزت نفس و احساس لیاقت رو تهیه کردن لااقل بهم بگن آیا اشتباهاتی که از خودم پیدا کردم درسته یا نه

    یک اینکه:خیلی خیلی صبرم در مقابل همسرم کمه و سریع دادو بیداد میکنم_تو محیط کار اصلا اینطوری نیستم و همیشه به خوبی های مدیرو همکاران توجه میکنم و همه چی عالی پیش می‌ره

    دو اینکه:عزت نفس خیلی پایینی دارم

    یعنی واقعا خودم رو نادیده میگیرم؛همسرم وقتی میخاد یه مهمون ناخوانده بیاره اصلا اصلا نه مقاومت میکنم نه بعدش میگم چرا این کارو کردیاسمش رو هم گذاشتم من زن زندگی ام و باید هوای شوهرم رو داشته باشهاما درونن میدونم یک ترسه،از اینکه اگه یه روز خانوادم یا یکی از فامیل ها هم اومد همسرم حرفی نداشته باشه

    اما وقتی من میخام با یکی قرار بذارم و بیاد خونه ،همسرم کلی قاعده و قانون می‌ذاره که یه طوری باشه من اذیت نشمساعتی باشه که بیرون باشم_توجیه کن طرف رو که سر ساعت مقرر بره و ….

    بعد این همه سال که به همه جا چنگ زدم تازه دو روز پیش فهمیدم اصلی ترین موضوع من اینه که اصلا برای خودم ارزش قائل نیستم و همسرم هر چی میگه یه جوری خودم رو قانع میکنم ولی میدونم ترس دارم

    کاش خداوند هدایتم کنه بتونم این دوره باارزش رو تهیه کنم که استاد بارها و بارها گفته اساسی ترین و پایه ترین دوره ست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      امین اطمینان گفته:
      مدت عضویت: 2427 روز

      سلام

      چرا با همسرتون نمی تونید مثل همکاران رفتار کنید و زود عصبانی میشید؟

      چون آنقدر از همکاران خاطره بد تو ذهن تون نیست ولی از همسرتون خاطرات بدی دارید که باعث واکنش اتوماتیک شما میشه

      راه حل چیه ؟

      باید روزی حداقل یکساعت به مدت چند ماه یا حداقل 21 روز شما با کاغذ و قلم بشینید و شروع به نوشتن کنید و بعد پاکنویس کنید

      1 خوبی های همسرتون و مزایای زندگی با ایشون

      و دوم این باور که هر چه در این زندگی تجربه می کنید را خودتون جذب کردید و مسولیت زندگی تون را به عهده بگیرید

      دقت کنید حکایت تفاوت سیب با پرتقال هست

      رفتار همسر شما نه خوبه نه بد مثلا سیبه و شما سیب دوست ندارید و پرتقال دوست دارید

      سیوال درست این نیست که چرا همسر شما اینطور رفتار می کنه ؟

      سیوال درست اینه: این رفتار در زندگی شما چه می کنه؟

      مثلا دزد هست کسی نمی تونه منکر وجود دزد بشه اما دزد تو زندگی ما بودن یا نبودنش با خود ماست

      سعی نکنید رفتار همسرتون را درست کنید این کار همونقدر مسخره است که شما توقع داشته باشید سیب مزه پرتقال بده

      خب شما نباید از اول سیب را انتخاب کنید

      با کار کردن روی خودتون و احساس مسوولیت و‌تمرکز روی نکات مثبت خودتون و همسرتون اروم اروم از مدار قبلی خارج میشید و‌ وارد مدار جدید میشید

      اگر همسرتون باشما تغییر کرد که چه بهتر وگرنه از هم به اسانی جدا میشید

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهره قلی زاده گفته:
        مدت عضویت: 770 روز

        سپاسگزارم آقای اطمینان

        بله دقیقا خودم جذب کردم

        میدونید چیه ؟؟بارها و بارها گفتم باید جدا شم اما وقتی فقط کمی دقت میکنم میبینم همسرم خیلی خیلی خوبی داره

        وقتی کمی سبک سنگین میکنم زندگی با ایشون و بدون ایشون رو میبینم اونی که ضرر می‌کنه منم

        چرا نمیتونم بگم نیست ویژگی هایی که دوست ندارم ،اما تازه متاسفانه بعد از ده سال زندگی عمیقا فهمیدم که من خیلی تو زندگی اجازه دادم دست کم گرفته بشم و برای خودم برای زمانم برای انرژیم ارزش قائل نشدم

        وقتی به محض اینکه همسرم دیر جواب منو میده یا در انرژی نیست سریع گارد میگیرم و میخام همه چی رو تو نیم ساعت جمع و جور کنم و اون باید بشه شادترین آدم و خیلی وقتها همین کار باعث درگیری شده

        امروز جمعه بود و همسرم از صب کاملا خواب

        چون این روند چندین جمعه ست تکرار میشه وهفته های قبل خودخوری میکردم حسابی و دست و دلم به کاری نمی‌رفت و ملی غرغر و کلی گریه و دادو بیداد و آخر سر هم دعوا

        اما امروز چندین بار صدا زدم دیدم جواب نداد دیگه برام مهم نبود نه نمایشی_هر چند که واقعا سخت بود اما گفتم به هر حال باید از جایی شروع کنم

        میخام از این به بعد نه مثل تمام قول هایی که در گذشته به خودم دادم که تو باید سعی کنی زن خوبی برای شوهرت باشی نه؛میخام واقعا روی خودم کار کنم تا شخصیتم تغییر کنه

        منی که از قعر جهنم فقط به لطف الله الان تبدیل شدم به بهترین مدرس شهر و تو برنامه و اهدافم دارم چندین سال بعد بشم مدیر آموزشگاه خودم ،باید بتونم یه شخصیت مناسب مدیر بودن پیدا کنم

        دقیقا مثل مدیر آموزشگاهی که الان میرمیه خانوم آروم که توی همه ی لحظات خونسرد و متشخصهبهترین رفتارها رو با مدرس هاش انجام میده و خیلی پخته ست

        پس نه برای شوهرم برای خودم و آیندم باید بتونم کار کنم

        وقتی یه مسئله ای تو زندگیم بوجود نیاد که میترسم از واکنش همسرم و باهاش درمیون نمی‌ذارم و اون ناراحتی از یک رفتار خودش یا خانوادش رو ماه ها به دوش میکشم چطور چند سال بعد تو بیزنسم با کلی آدم صحبت کنم

        برای اشکالاتشون انتقاد کنم

        چطور میتونم سر یه سری مسائل باهاشون حرف بزنم

        نکنه اون موقع هم میخام دادو بیداد کنم؟؟نکنه اون موقع هم از ترس مدرس های خودم یا ….مسائل رو مطرح نکنم؟

        الان زاویه نگرش قشنگ رو حین نوشتن همین کامنت فهمیدم البته که خداوند بهم لطف داره

        فقط دو روزه که عمیقا میخام عزت نفسم رشد پیدا کنه و خداوند داره بهم با مثال های منطقی هدایتم می‌کنه

        خداوندا شکرت

        الان میفهمم چرا اون نگرش رو نسبت به خانم شایسته داشتم تو بعضی از فایل ها

        گاهی احساس میکردم استاد نسبت به خانم شایسته کمتر توجه میکنه_یا یه جاهایی حرفش رو قطع میکرد یا اون خواسته ای که خانم شایسته داشت رو انجام نمی‌داد و می‌گفت فعلا نه….

        بعد من میگفتم واااا…چرا استاد همچی کرد….الان من بودم چقدر عصبانی میشدم و جلوی این همه آدم که دارن فایل رو میبینن کلی خجالت می‌کشیدم

        حالا میفهمم چرا…خانم شایسته به اصطلاح ککش هم نمیگزید…چون خودش رو قبول داشت

        چون حالش بستگی به تایید یا عدم تایید دیگران نداشت

        چون عمیقا خودش رو دوست داشت

        آره…واقعا بسه…البته که واقعا واقعا سخته فقط خداوند کمکم کنه_کمک خداوند که فقط در جهت ثروتمند شدن و افزایش مشتری نیست

        میخام ریشه ای تغییر کنم

        خداوندا کمکم کن بتونم ادامه بدم

        اینبار نه برای دل شوهرم،یا زن بهتری براش باشم

        برای اینکه کلا آدم بهتر و خداگونه ای تر باشم که سریع واکنش ندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 658 روز

      باسلام خدمت شما زهره خانم

      منم مسئله شما رو داشتم چندسال

      از وقتی وارد سایت وشروع ب کار کردن روی باورم کردم رفته رفته هربار همسرم تغییر کرد وبرای هر تغییر کوچک سپاسگذاری کردم از خداوند

      روی خودتون کار کنید نشانه های کوچک را ببینید وتایید کنید وجلو برید تغییر ایجاد میشه اگر تا بحال تغییر ایجاد نشده اینکه شما روی این موضوع وقت وانرژی نذاشتید اولین موضوعاتی ک من روشون کار کردم همین مسائل بود چون خیلی رو مخم بود و اینکه داعم مادرم توگوشم میخوند شوهرت مثل پدرته پدرت فلان فلان عیب رو داره تمام پولاشو خرج خانوادش میکنه اما من دیگه گفتم نمیخام مثل مادرم قربانی شرایط باشم هرچی اون میگه بپذیرم بلاخره بقول استاد هم اون هم من میخایم زندگی کنیم برده ک نیستیم وشروع کردم هرروز درخواست میکردم ازش اینو میخام اونو میخام

      وشما همه چیز رو پذیرفتید دقیقا مثل من

      اما یکروز من خسته شدم ورفتار جدید نشون دادم که نه من هم مثل تو آقای همسر خاسته هایی دارم

      دوره عزت نفس رو هم پارسال خریدم

      عید سال مادرم و داداشم اومدن خونمون یکماه موندن همسرم رفتاری فوق‌العاده داشت

      چقد خوب بود من تعجب کردم

      چقد احترام گذاشت ک من نذاشتم چقد رابطه همسرم با اونها ک اینقد سرد بود عالی شد

      همسرم با دست خودش غذا درست می‌کرد وجلوی آنها می‌گذاشت

      وبرای مادرم هدیه خرید گف مادرت اومده خونمون زحمت کشیده کمکت کرده باید هدیه تقدیمش کنیم

      اصلا من تا یکسال پیش حتی فکرشم نمیکردم تا این حد تغییر کنه همسرم ک مادرم گف شوهرت چقد ب حرفت اهمیت میده خیلی خوب شده بابات کجا وشوهرت کجا البته من باز هم خاسته هام بزرگتر شده ومیگم باید بیشتر تغییر کنم یا شرایط بهتربشه وگرنه همیشه ب خودم میگم فاطمه تو باید بپذیری اگر او تغییر نکرد جهان تورا ب سمت دیگه ای جای بهتری میبره بایک شخص مناسب‌تر وهمش توی روند بهبود هستم ک خیلی جای کار دارم روی وابستگی هام

      اصلا درمورد هر موضوعی تغییر کردم اونم عوض شد

      چقد مهمان دعوت می‌کرد الان اصلا مهمانی تا من قبول نکنم دعوت نمیکنه اصلا خودش میگه منو تو بچه هامون بریم تفریح

      و ارتباط مارو با تمام افراد نامناسب قطع کرد ک اصلا خودم متعجب شدم

      فقط تنها شخصی ک میات سرمیزنه مادرش هس ک 10 روز یکبار میات پدرش چندماه یکبار

      خونه برادرش چندین ماه یکبار بیان بیشتر هم سر زدنی هس ک قبلا تلفن میزنن ک مزاحم نباشیم واین حرفا وگرنه هیچکس دیگه ای نیس

      امیدوارم کامنتم برای شما مفید واقع بشه

      برات آرزوی موفقیت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهندس مافی گفته:
    مدت عضویت: 344 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی خودم

    بنده مهندس مافی هستم حدود دو سال و نیم هست که با شما و فایلهای رایگان شما آشنا شده ام و خدا را هزاران با شاکرم که با شما آشنا شدم و تا کنون به خرید فایلهای شما هدایت نشده ام و در حال استفاده از فایلهای رایگان می باشم. خدا را صد هزار مرتبه شکر در طی این دو سال با تغییر باورها به کمک شما استاد گرامی به موفقیت های چشمگیری از نظر مالی و روابط و غیره دست پیدا کرده ام این یکی از خواسته های من از خداوند متعال می باشد به یاری الله یک روزی از نزدیک شما را ببینم . سپاستان باد جانانه اید که مهربانانه می بینید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مهری ازادی گفته:
    مدت عضویت: 280 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم

    من تازه ماشین خریدم و بعد از تعلیم خودم بیرون میرم نمیدونم چرا بعد از یکماهی که بیرون میرم دو روز پیش تو ترافیک چهار بار خاموش کردم دیگه قاطی کردم هی کلاچ میگرفتم روشن میکردم هی خاموش میشد با سختی خودم جمع کردم تونستم چراغ رو رد کنم . ماشین پشت سرم که هی داشت میخندید و با دست اشاره میکرد نمیخوای بری خداروشکر بوق نزد اومدم خونه چنان ترسیده بودم که تمام لباس هام خیس شده بود و بی اختیار گریه‌کردم وگفتم دیگه سوار نشم و به خدا گفتم من که مثل همیشه از خودت کمک گرفتم چی شد اینقدر خراب کردم گوشی رو باز کردم یک نشانه خوب گرفتم یک تبلیغ اومد روی گوشیم نوشته بود جا نزن در اینده به خودت افتخار میکنی سریع یک عکس از صفحه گوشیم گرفتم و چقدر خوشحال شدم احساس‌کردم جمله از خداست

    دیروزرفتم جای خلوت و عمل کلاج رو تمرین کردم حالا فردا هم میرم تو ترافیک.

    این فایل نشانه امروز من بود الان که این فایل رو گوش کردم بیشتر امیدوار شدم و راه برخورد با اینجور مشکلات رو پیدا کردم

    میدونم خدا کمکم میکنه ان شالله

    از استاد دوست داشتنی بخاطر این راهنمایی ها تشکر میکنم

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    افسانه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 708 روز

    سلام

    من هم دقیقا همینم در بحث روابط که همیشه روابطم با خونوادم یا مامانم خوبه ولی یه وقتی بهم یه چیزی بگه دیگه کلی ناراحت میشم که تو بهم گیر  میدی همش و فلان

    یا مثلا من از قانون دارم نتایج ریز میگیرم ولی هی هر چند وقتی ذهنم میگه چرا هر چی تلاش میکنی به اون خواسته و رویات نمیرسی پس قانون جواب نمیده

    باید ببینم شاید ایراد از منه خودمو بهبود بدم با بهبود من قرار نیست اون اتفاقات قبلی دوباره رخ بده جهان داره به افکار و باورهای این لحظه ی من پاسخ میده

    باید در هر موضوعی حواسم باشه که با رخ دادن یه ناخواسته دیگه کلا قضاوت نکنم که همیشه همینجور میشه همه همین جوری ان نههه جهان داره به افکار و باورهای من پاسخ میده و با تغییر من شرایط و اتفاقات هم تغییر میکنه

    یعنی شاید در بحث روابط یا کلا چون قبل از قانون به رفتارهای خوبی از دیگران برخورد نمیکردم در بحث عزت نفس و روابط دیگه من کاملا آدمی شدم که کمالگرا و سختگیر به خودم که میخوام دیگه شخصیتم کامل باشه تا وارد رابطه با دیگران میشم رفتار ناخواسته ای نبینم از دیگران یا اون اتفاقات تکرار نشه این موضوع باعث شده من هیچ وقت احساس رضایت و کافی بودن از خودم شخصیتم و عزت نفسم نکنم یا خیلی موضوعات دیگه که منو بیشتر کمالگرا کرده   منو از حرکت و تجربه های زندگی منع کرده خدا کمکم کنه تو این راه که هی بیاد نیارم دیدی چه اتفاقی قبلا افتاد باز میخواد همون اتفاق بیفته همون ترسه همون توجه به ناخواسته دوباره همون شرایط ناخواسته رو برای خودم خلق کنم خدا کمکم کنه تو این راه ایراداتم رو پیدا کنم فقط

    من تغییر کردم شخصیتم تغییر کرده هی بایک مورد ناخواسته در روابط فکر نکنم دوباره قراره همون اتفاقات تکرار بشه هی بیشتر به خودم سختگیر بشم که نه تو خیلی ایراد داری هنوز خیلی  باید کار کنی روی شخصیتت تا کامل باشی خوب باشی ،هیچ کسی کامل نیست منم نمیتونم کامل باشم هر روز میتونم خودم رو بهبود ببخشم فقط باید حرکت کنم در مسیر همه چیز گفته خواهد شد تجربه خواهد شد برام باعث رشدم خواهد شد چه خوب چه بد.

    ممنون از این فایل خوبتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: