اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم خدارو شکر بابت آگاهی که خداوند از دورن این فایل ها به میده تا مسیر،رشد وپیشرفتم و بیشتر بشناسم با گوش دادان به فایل تحسین می کنم استاد عزیز که اینقدر روی خودش کار کرده که نتیجه زندگیش نشون میده از تمام جنبه ها من خودم باگوش دادن به این فایل ترمز های رو در ذهنم پیدا کردم که هرچند وقت یک بار مرا درمسیر رشد وپیشرفتم،نگه میداره اینکه با اینکه قدرت خداوند یکتا که مرا هدایت کرد به این مسیر ونشانه هایش به صورت درست ودقیق دارم بینم واحساس میکنم الگوهای در ذهنم هست که وقتی به خدای خودم متصل می شوم کلی احساس خوب نسبت به خودم وبه شرایط زندگیم پیدا میکنم از اون احساساتی در ذهنم خطور میکنه مثل ترس از تکرار رابط بد گذشته رابط فیزیکی فرار از مسولیت زندگی تعریف های که گذشتگان ما درمورد جن واین چیزا کردن درارتباط با جنس مخالف دوچار احساس کناه وخجالت می شوم باور به کمبود دلسوزی بی جا سرزنش کردن خودم این احساساتی هستند که،مرور افراد که خودکشی کردن مرور افردی از راه نادرست زندگی کردن اینان احساساتی هستند که مرتب در ذهنم ایجاد می شوند با اینکه خداوند و یکتاپرستی ایمان دارم باعث می شوند باعث شده اون کیفت اون احساس خوبی که دارم رو بالا پایین میکنه دوره احساس لیاقت رو خریداری کردم خدارو شکر کلی احساس خوب بهم میده لحظه ای ودارم روی خودم کار میکنم دوستان اگه تجربه ای دارن که در کنار دوره احساس لیاقت کدوم دوره رو استفاده کنم که این ترمز ها برداشته بشن که زندگی حالت روان پیدا یه چیزی دیگه بعضی وقتا تو ذهنم تکرار میشه پدرم می گفت من فقط آفریده شدم برا زحمت کشیدن واین هم گاهی وقتی تو ذهنم تکرار میشه اون کاری رو دارم باعشق انجام میدم احساس بدی به هم میده
خدایا شکرت که من رو با آگاهی های جدید با خودم بیشتر آشنا میکنی.
ممنونم از استاد گرامی که با آگاهیها و آموزشها باعث میشن که ذره ذره وجودمون رو شخم بزنیم و همانا خودشناسی = خدا شناسی
من از هر چیزی که آرامشم رو بهم بریزه فراریم.حتی ممکنه تو لحظه ای که باید حرف بزنم یا جواب بدم اما میدونم آرامشم گرفته میشه و ممکنه شرایط استرسزا بشه ترجیح میدم حرف نزنم یا جواب ندم ، البته یه موقع هایی که دیگه طاقتم طاق میشه مجبورم با اون شرایط که آرامشمو به هم میزنه مواجه بشم.حتی ممکنه تو اون مواقع خودمو احتراممو نادیده بگیرم و مجبور باشم به قول معروف باج هم بدم اما از اون لحظه میگذرم و ندیده و نشنیده میگیرم که آرامشم به هم نریزه.
استاد من دوست دارم ثروتمند باشم، دوست دارم به زیبایی ها برسم می خوام به موفقیت برسم، مگر می شود با فرار کردن از موقعیت هایی که وجود داره به این خواسته ها رسید من می خواهم موفق شم اما از جمع هایی که احتمال صحبت کردنم هست یجورایی فراری هستم، یعنی تا مجبور نباشم معمولاً حاضر نمیشم و این من رو اذیت می کنه من دوست دارم خداوند هدایتم کنه به سمت زیبایی ها و دیدن جای جای جهان هستی و لذت بردن از زیبایی ها، اما من از تنهایی جایی رفتن فراری هستم، بیرون، مهمونی حتما باید با خانواده باشم!
دوست دارم غذاهای جدید رو امتحان کنم، طعمشون رو امتحان کنم. اما از این که برم رستورانی یا کافی شاپی و بخوام غذایی که تا حالا امتحان نکردم رو سفارش بدم فراری هستم، آخه چطوری سفارش میدن؟! اگه تلفظش رو اشتباه بگم چی؟ اصلاً طرز سفارش این غذا یا این خوردنی که برای من تازه هست چطوری؟!!!
من دوست دارم در مجالس مجلل و لوکس باشم و لذت ببرم. اما اما آیا کسی کنارم خواهد آمد اگر تنها باشم چی؟ اگه یک گوشه بمونم و نتونم با کسی ارتباط بگیرم چی؟ من از این موقعیت فراری هستم. دوست دارم رابطه ای سالم و بدون وابستگی و سرشار از عشق داشته باشم، در کنار هم از زندگی لذت ببریم و هم مدار باشیم و باهم ساعت ها صحبت کنیم حرف های خوب بزنیم و … اما اگر اون فردی که مدنظرم هست نباشه چی؟ اگه از تنهایی که الان دارم لذت میبرم و آزادم و هر کاری که دوست دارم برای خودم انجام میدم فاصله بگیرم چی؟ آره من از ارتباط با جنس مخالف فراری هستم و به همین خاطره که هیچ رابطه ای نداشتم.
دوست دارم با افراد موفق هم کلام بشم، دوست دارم باهاشون کار کنم و… اما اگه بهم بی توجهی بشه چی؟ اگه موقع هم صحبتی باهاشون فقط شنونده باشم چی؟ اگه نتونم من هم نظرم رو بگم چی؟
من دوست دارم شیدای مستقل و محکم باشم دوست دارم قاطع تصمیم بگیرم دوست دارم به نفسم به خدای درونم اعتماد کنم. دوست دارم عزتمند زندگی کنم، اما از درون، ناخودآگاه من از این موقعیت ها فراری هست. دوست دارم پول دار بشم اما اگه نتونم قاطع تصمیم بگیرم چی؟ به نظرت پول دوست داره بیاد سمت افرادی که هنوز نمیدونن با خودشون چند چند هستند؟
من دوست دارم مثل استاد باشم من دوست دارم مثل مریم جان با خودم در صلح باشم، من دوست دارم عزت نفس داشته باشم، من می خوام مثل استاد شخصیت قاطع داشته باشم، من می خوام دختر مستقل و قوی و گوش به فرمان خدا باشم من فقط یک بار فرصت زندگی کردن رو دارم و یک بار به من فرصت زیستن در این دنیا داده شده چرا قشنگی ها رو تجربه نکنم چرا مثل استاد پادشاه اقلیم خودم نباشم، چرا نتونم این دیوارهای بتنی محدودیت رو بشکنم!! من دوست دارم توحیدی عمل کنم من دوست دارم توکلم به خدا خیلی زیاد باشه دوست دارم ایمانم به خدا بیشتر باشه، اما وقتی از چنین موقعیت هایی فراری هستم چطور میتونم بگم من به خدا ایمان دارم، در همه این موقعیت هایی که من ازشون فرار می کنم در واقع خودم رو تنها میبینم که فراری هستم من در این موقعیت روی نجوای شیطان ذهنم بیشتر تمرکز میکنم تا صدای خداوند، به قول استاد در جلسه 4 عزت نفس، «در هر موقعیتی در هر شرایط جدید هم نجوای شیطان هست هم صدای الله، فکر نکنید که یک زمانی میرسه که در موقعیت های جدید نجوای ذهن شما رو تشویق به انجام اون کار بکنه هیچ وقت اتفاق نمی افته ما فقط باید بتونیم مهارت شنیدن صدای خدا رو در وجودمون تقویت کنیم»، چقدر این صحبت های استاد بهم انرژی میده، استاد چقدر کلام شما آرامش بخشه چقدر درونم رو آروم میکنه، خالص خالصه، رنگ و بوی خدایی داره، اصلاً خود خداست…
استاد عزیزم این سلسله سؤالات چقدر باعث شد من از لحاظ فرکانسی ارتقاء پیدا کنم، تا سومین سؤال که مطرح کرده بودید من فقط توی ذهنم به سؤالات پاسخ می دادم و تنبلی می کردم روی کاغذ یا سایت بنویسم، اما وقتی که جلوی نجوای ذهنم رو گرفتم و خودمو مجبور کردم بشینم و بنویسم، نمی دونم چه اتفاقی افتاد ولی قشنگ حس کردم که آرام آرام در وجودم داره یکسری تغییرات رخ میده شاید الان هم دقیقا ندونم چه تغییری ولی احساس میکنم یه چیزهایی درونم جابه جا شده و یه چیزهایی داره تغییر میکنه، توکل به خدای مهربان.
استاد عزیزم به خاطر این فایل های بی نظیر که برامون منتشر میکنید از شما و مریم جان سپاسگزارم، از خداوند می خوام ظرف وجودم رو گسترده تر کنه تا آگاهی ها رو دریافت کنم و بهتر درک کنم.
سلام به استاد عزیز،ملکه مریم شایسته و دوستانی که با کامنت ها و لایک هاشون مارو به بهترین مطالب میرسونن.
استاد این چند وقته دیوانه شدم.
دیوانه میشم وقتی این سوالات از خودم میپرسم و میفهمم که با رفتار و افکارم چه خیانت هایی به خودم کردم.
استاد کامنت من زیر این فایل مربوط به فایل قبلی هم میشه.
اونجایی که شما این جمله هارو گفتید که؛
1:من خودمو لایق شرایطی که دارم میدونم
2:چقدر راحت خوشی زد زیر دلت.
3:چقدر راحت گفتی منو این همه خوشبختی محاله.
4:چقدر سقف آرزوهات کوچیک بود.
من این جملات به خودم گفتم.
فرهاد چقدر راحت از شرایطی و امکاناتی که خدا برات درست کرد و سر راهت قرار داد استفاده نکردی و قدرشون ندونستی.
وقتی این فایل دیدم،و سوال این فایل از خودم پرسیدم،سر درد گرفتم و حالم بد شد و حالم از خودم بهم خورد.
من 2 سال سر کار نرفتم و وقت گذاشتم برای اهدافم،برای شغل مورد علاقم.
ولی چه وقت گذاشتنی….
آنقدر راه رو برای cheat day باز گذاشته بودم که میتونم به جرات بگه در این دو سال من سرجمع 4 ماه خوب وقت نذاشتم.
با این که خیلی زود قدرت تمرکز،برنامه ریزی،تداوم و… میدونستم ولی این تعهدو در خودم نتونستم ایجاد کنم.
من برای حرکت کردن خودم سقف تائین کرده بودم ولی هیچ مرزی برای cheatdayقائل نشد بودم(یعنی زمانی که تصمیم میگرفتم شروع کنم،انگار ذهنم نشسته بود یه گوشه و میگفت تو چه بیشتر از دو هفته نمیتونی به این مسیر ادامه بدی حالا.و شاید باورتون نشه من با کلی تلاش چند روز بیشتر ادامه میدادم و دوبار چندین ماه خودمو دور میکردم از مسیری که باید توش میبودم.)
اما جواب این سوال.
من به واسطهی اعمال و افکارم؛از پول فرار کردم
من از تغییر شخصیتم فرار کردم.
من از خوشبختی فرار کردم.
من از عاشق بودن فرار کردم.
من از پرداخت بها فرار کردم.
من از زندگی خوب فرار کردم.
من از برنامه ریزی،از داشتن تمرکز،از تداوم داشتن فرار کردم.
من از توی مسیر بودم فرار کردم.
من از خدا،از خودم فرار کردم.
من از همه چیز فرار کردم.
من از بودن در سایت فرار کردم.
من از شنیدن صدای استاد فرار کردم.
من از عمل به آموزه های استاد فرار کردم.
خلاصه که من از تغییر خودم فرار کردم.
(حالا اینا رو گفتم ولی باید بگم که)
من از دود فراریم.
از غیبت کردن،از غیبت شنیدن.
از دروغ گفتن،از تهمت زدن،از رفتار بد با دیگران فراریم.
استاد شما در یکی از فایهاتون گفتید که اگر میخوایید برید دنباله رویاهاتون ورودی مالیتونو قطع نکنید چون امکان دار در مسیر با مشکل رو به رو بشید،که من با مشکل رو به رو شدم.
از پذیرش این مطلب فرار میکردم تا چند وقت پیش،که دیگه به خودم گفتم فرهاد استاد یه چیزی گفت و تو گوش ندادی حالا که چکشو خوردی،بفهم که داری اشتباه میکنی.
استاد از خدا خواستم که منو به مکانی هدایت کنه که هم کارم باشه و هم وقت کافی برای روی خودم کار کردن و روی اهدافم کار کردن داشته باشم(مثل اوایل شما)
خداوند منو به درمانگاهی هدایت کرد که برای قسمت پذیرش یک نفر میخواستن و برای شیفته شب تا این مورد به پیشنهاد شد قبول کردم بدون اینکه فکر کنم.
و الان خدارو شکر از دوازده ساعتی که اینجا هستم به جرعت میتونم بگم که هشت ساعت وقت کاملا آزاد دارم.
اوایل که میومدم اینجا ذهنم دائما میگفت نه این چه کاری به درد نمیخوره و….ولی من هدایت شدم به فایل لایو 14 و متن فوقالعاده اون فایل که حجت رو برام تمام کرد.
الان ورودی مالیو اوکی کردم.
و الان چند وقتی میشه که مغزمو ریختم توی یه کاسه و دارم روشه کار میکنم که چرا انقدر من عاشق دنبال نکردن اهدافمم.
چندین باگ بزرگ و اساسی در عزت نفسم پیدا کردم.
چندین ترمز در مورد خداوند پیدا کردم.
و دارم روشون کار میکنم.
در مورد ترمز هایی که در مورد خداون دارم باید بگم که ایدهای بهم گفته شده که برو و کتاب چگونه فکر خداوند بخوانیم بخون و یکبار خوندمش(راستی استاد چند روز پیش خداون منو از یک آسیب جسمی بسیار جدی نجات داد و من این موضوع رو نشانهای قرار دادم مبنی بر اینکه خدا حواسش بهم هست)
استاد الان به خودم میگم که؛فرهاد مهمترین کاری که باید بکنی اینه که اصل رو از فرع تشخیص بدی و خودتو متعهد کنی به انجامش.
استاد جان به نظر من تاریخچه سایت عباسمنش به دو قسمت تبدیل شده قسمت اول؛قبل از فایل های الگو های تکرار شونده.
قسمت دوم:بعد از این فایل ها
استاد انگار فرکانس سایت بالا رفته.
خلاصه که(فرهاد جان)یا تغییر کن یا زیر چرخ های جهان له شو
خداروشکر میکنم برای تک تک موضوعات این آگاهی و آگاهی های اخیر چقدر خوبه که با یک سری سوالات بچه ها رو به تفکر و چالش دعوت میکنید چقدر خوبه که مارو به خود محوری سوق میدید
همه چی درون خودمونه و با کندوکاو میتونیم به بهترین سوال و جوابها برسیم و ترمز ها و باورهامونو شخم بزنیمو پیدا کنیم
از چی فرار میکنیم ینی از چی میترسیمممم
نکنه اسیر ترسهایی شدیم که خودمون خبر نداریم …
من از چی فرار میکنم از چی میترسم ؟؟
از صحبت کردن در جمع ناشناس
خداروشکر با دوره عالی عزت نفس خیلی پیشرفت کردم ولی با آگاهی های این فایل بیشتر فکر کردم دیدم بازم یه جاهایی نتونستم اونطور که باید باشم
باید بیشتر کار کنم که خداروشکر یک هفته ای هست مجدد دوره عزت نفس رو شروع کردم ..
با پای خود رفتیمو هی گفتیم تقدیر
در گل نشستیمو به خود بستیم زنجیر
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
یک عمر در پروازمان کردیم تاخیر
تا راحت وجدانمان بر هم نریزد
هر درد را با حکمتی کردیم تفسیر
از ماست هر ظلمی که در هر لحظه برماست
اینست رمز نهضت و آغاز تغییر
خداوند رو سپاسگزارم که در این مسیر نور و آگاهی هستم که نتیجه اش آرامش است و لذت
مگر نه اینکه تمام دویدن ها برای رسیدن به همین دو اصل مهم است ؟؟
خدایا ای بخشنده و مهربان
ای پروردگار جهانیان
سپاس مخصوص توست
چون تو مالک و صاحب این جهانی
تنها تو را میپرستم تنهای تنها
و تنها از تو یاری میخواهم تنهای تنها
من را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنان نعمت داده ای
((سلامتی _ فراوانی مالی، زمانی ،مکانی
روابط عالی آرامش لذت) استاد عباسمنش عزیز و همراهان متعهدش)
من ودوستان قطعا با درک اگاهی های این فایل ها ،خیلی درون خودمون رو بهتر شناختیم
چه شرایطی هست که من از روبرو شدن باهاش فراریم؟؟
اولین کاری که من مدام قبلا ازش فرار می کردم ،صحبت کردن بادیگران و قرار گرفتن در جمع فامیل ودوستان بود ،الان خیلی بهتر شدم ،تو بچگی خیلی خجالتی بودم و بااینکه خیلی زیبا و بهتر از همه بودم اما هیچوقت نمی تونستم ،حرف بزنم و نظرات وخواسته ها مو بیان کنم ،
تو خانواده ی ما ،چون مادرم خیلی بداخلاق و دیکتاتور بود هیچ وقت به ما اجازه ی بیان نظر ،رو نمیداد ومارو ترسو وخجالتی بار اورده بود وچون مادرم طبق عقاید خودش ،پسر دوست داشت و ما هم 7تا دختر بودیم ،خیلی باما بد برخورد میکرد و باعث شده احساس لیاقت و ارزشمندی نداشته باشیم و هنوزم نمی تونم تو جمع وبحث وگفتگوی ،حتی دوستانه ،شرکت کنم
مورد دیگه اینه که نمی تونم براحتی باهمسرم صحبت کنم و البته خیلی بهتر شدم ،اما هنوز هم بیان واقعی احساساتم برام سخته
البته ،بخشی ازش هم بر میگرده ،به اینکه ،چون ازدواج من طبق انتخاب مادرم بود وچون تعداد بچه ها زیاد بود ،چاره ای جز شوهر دادنشون ،اونم تو سن کم نداشت ،این بود که بااولین خواستگار ،با اصرار خودش ،دخترا رو شوهر میداد و منم چون زیاد علاقه ای به همسرم ندارم با خودش وخانواده ش تفاهمی ندارم ،از قرار گرفتن تو جمعشون فراریم ،همیشه به خودم میگم ،خودت بودی که کوتاه اومدی و نباید قبول می کردی و مادرت مقصر نیست
مورد بعدی ،که ازش فرار میکنم ،انحام کارای مورد علاقه مه ،به علت باور عدم فراوانی
مثلا دوست دارم یه لباس جدید بخرم ،حتی اگه پولشو داشته باشم ،نجواهای ذهنم اجازه نمیده
مورد بعدی که خیلی از انجامش فراریم ،رانندگی کردنه ،چون خیلی باور غلط درمورد زن بودن تو ذهنمه ،وریشه ش هم بر میگرده به دوران کودکیم ،مادرم خیلی مارو تحقیر میکرد و مدام میگفت دختر بده ،زن فلانه ،بهمانه ،منم باور دارم که زن بی ارزشه
مرد برتره
زن باید بشینه توخونه وکاری کنه که مرد راضی باشه
البته بگم ،دارم بشدت رو باورام کار می کنم
مورد بعدی ،اینه انجام یه سری کارها واجبه ، ولی من مرتب پشت گوش میندازم
مثل مثلا اتوکردن لباسای خودم
یا مثلا خرید یه عطر برا خودم
یا خرید لباس برا خودم
بازم بر میگرده به همون باور عدم احساس لیاقت وارزشمندی که ریشه در تحقیر شدن بخاطر اینکه دختر بودم ،داره
همیشه برام سوال بود که چرا یه سری کارارو بااینکه میدونم انجامش ضروریه،ولی نمی تونم انجام بدم
یعنی اشتیاق زیادی داشتم ،اما انگار یه چیزی یه ترمزی درونمه و نمیزاره برم سمتش
من از تغییر باورام فراریم وبنظرم کار سختی و با دیدن این فایل خای اخیر ،متوجه شدم کوهی از باورای شرک الود درونمه ،که تا اونها رو تغییر ندم ،وه به ارامش وایمان نرسم از زندگی دلخواهم خبری نیست
باید بپذیرم که تغییر باورها و ثروتمند شدن و راه حل های الهی ساده و دردسترس واسانند و همین رو بپذیرم.،همه چی حل میشه
خداروشکر میکنم بابت این سایت الهی و استاد بی نظیرش واعضای باتقواش
خیلی نکته جالبی بود ، بسیار بسیار کلیدی بود در من فرار از انجام یک سری کارها و گفتن یک سری از حرف ها ک سریعا بهش عمل نمیکردم و اجازه میدادم ک من در پس ذهنم جنگ ، درگیری ، نشتی انرژی و تخریب خودم را داشته باشم ، و یکی از ویژگی های ک ب شدت در من تغییر کرد بر اساس عمل ب آگاهی ها و گوش دادن بهش این ویژگی بود ، من از بیان نظر خودم در اکثر جاها ترس داشتم و نظر همه رو مهمتر از نظر خودم میدونستم ، من بیشتر مواقع حرف ، سوال و خواسته امو نمیپرسیدم وخودم را از شرایط دور میکردم ، اگر کاری را ب اشتباه انجام میدادم در محیط کار ب شدت تعلل و فرار در صدر راهکارهام بود و فشار روانی 1000برابری را برای خودم ایجاد میکردم ، تا جایی که تضادها ، چالش ها بزرگ شدن و سمتم اومدن ، در جایگاهی قرار گرفتم ک باید پاسخگو می بودم و چون ذاتا آدم دروغگویی نبودم این چالش بسیار سخت شد و شروع کردم ب تحلیل خودم ، بهبود کارم ، کارهای قبل را درست کردم و با خودم عهد بستم در هر شرایطی هر چیزی ک حس فرار ، تعلل در ذهنم انداخت را در همون لحظه یا اولین فرصت حل کنم ، سخت بود ، سریع تغییر نکردم اما شد و از اون زمان ببعد هر کاری با این حس در لیست الویت های منه و واقعا منو رشد داد این تغییر و وارد مدار درستی ، صداقت و عملگرایی بیشتر کرد ، و کلا ب ی لول بالاتر و متفاوت رسیدم ک بسیار حس خوب برام داره به راحتی حرف خودم را خواسته ام را بیان میکنم در عین راحتی ،اعتماد بنفس و پذیرفته میشود و فرار در ذهنم نسبت به هیچ چیز پذیرفته شده نیست تا جایی ک سر هیچ موضوعی هیچ موضوع هرچند جزیی جز راست نگم و کار درست را انجام دهم ، و ب جهان پایداری و صداقتم رو نشون ندهم .
من هم تو زندگیم از چیز هایی فرار میکردم که بعضی هاشون بهتر شدن بعضی هاشون اصلا نه باید خیلی روشون کار کنم
قبلا از رفتار های بدی که داشتم و باید اونا رو تغییر میدادم فرار میکردم .از دیگران میشنیدم که میگفتن این رفتار رو داری و برای اینکه نخام تغییر کنم باهاشون مقابله میکردم و میکفتم نه من این رفتار رو ندارم که به لطف فایلهای استاد خیلی بهتر شدم
مورد بعدی که ازش فرار میکنم صحبت کردن توی جمعهای زیاده که اصلا نمیتونم که باید روی فایلهای عزن نفس کار کنم
از کار کردن روی شغل مورد علاقم و حرف مردم میترسیدم و همیشه به تعویق میانداختم که الان دارم روی شغل خودم کار میکنم
همیشه از دکتر رفتن فراری بودم نه اینکه بترسم میگفتم دکتر رفتن الکیه و ما خودمون خوب میشیم
همیشه از حرف زدن به جنس مخالف فراری بودم خیلی دوست داشتم با یه دختری هم کلام بشم اما به خاطر ترسهام و بی توجهی بهم اصلا با کسی اشنا نشدم و تا موقع ازواجم حتی با یک دختر نه حرف زدم نه دوست شدم اینم از کمبود عزت نفس و ترس میاد
خلاصه همه فرارها و ترسها از عزت نفس میاد که کمبود داشتم و الان خیلی بهتر شدم اما خیلی جای کار دارم دوست دارم روزی بیاد که در مورد عزت نفس کمبود نداشته باشم هر کاری یا هر رفتاری که بخام توی جمع انجام بدم از حرف دیگران نترسم
سلام به استاد عزیزم خدارو شکر بابت آگاهی که خداوند از دورن این فایل ها به میده تا مسیر،رشد وپیشرفتم و بیشتر بشناسم با گوش دادان به فایل تحسین می کنم استاد عزیز که اینقدر روی خودش کار کرده که نتیجه زندگیش نشون میده از تمام جنبه ها من خودم باگوش دادن به این فایل ترمز های رو در ذهنم پیدا کردم که هرچند وقت یک بار مرا درمسیر رشد وپیشرفتم،نگه میداره اینکه با اینکه قدرت خداوند یکتا که مرا هدایت کرد به این مسیر ونشانه هایش به صورت درست ودقیق دارم بینم واحساس میکنم الگوهای در ذهنم هست که وقتی به خدای خودم متصل می شوم کلی احساس خوب نسبت به خودم وبه شرایط زندگیم پیدا میکنم از اون احساساتی در ذهنم خطور میکنه مثل ترس از تکرار رابط بد گذشته رابط فیزیکی فرار از مسولیت زندگی تعریف های که گذشتگان ما درمورد جن واین چیزا کردن درارتباط با جنس مخالف دوچار احساس کناه وخجالت می شوم باور به کمبود دلسوزی بی جا سرزنش کردن خودم این احساساتی هستند که،مرور افراد که خودکشی کردن مرور افردی از راه نادرست زندگی کردن اینان احساساتی هستند که مرتب در ذهنم ایجاد می شوند با اینکه خداوند و یکتاپرستی ایمان دارم باعث می شوند باعث شده اون کیفت اون احساس خوبی که دارم رو بالا پایین میکنه دوره احساس لیاقت رو خریداری کردم خدارو شکر کلی احساس خوب بهم میده لحظه ای ودارم روی خودم کار میکنم دوستان اگه تجربه ای دارن که در کنار دوره احساس لیاقت کدوم دوره رو استفاده کنم که این ترمز ها برداشته بشن که زندگی حالت روان پیدا یه چیزی دیگه بعضی وقتا تو ذهنم تکرار میشه پدرم می گفت من فقط آفریده شدم برا زحمت کشیدن واین هم گاهی وقتی تو ذهنم تکرار میشه اون کاری رو دارم باعشق انجام میدم احساس بدی به هم میده
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
خدایا شکرت که من رو با آگاهی های جدید با خودم بیشتر آشنا میکنی.
ممنونم از استاد گرامی که با آگاهیها و آموزشها باعث میشن که ذره ذره وجودمون رو شخم بزنیم و همانا خودشناسی = خدا شناسی
من از هر چیزی که آرامشم رو بهم بریزه فراریم.حتی ممکنه تو لحظه ای که باید حرف بزنم یا جواب بدم اما میدونم آرامشم گرفته میشه و ممکنه شرایط استرسزا بشه ترجیح میدم حرف نزنم یا جواب ندم ، البته یه موقع هایی که دیگه طاقتم طاق میشه مجبورم با اون شرایط که آرامشمو به هم میزنه مواجه بشم.حتی ممکنه تو اون مواقع خودمو احتراممو نادیده بگیرم و مجبور باشم به قول معروف باج هم بدم اما از اون لحظه میگذرم و ندیده و نشنیده میگیرم که آرامشم به هم نریزه.
سلام به استاد عزیزم
استاد من دوست دارم ثروتمند باشم، دوست دارم به زیبایی ها برسم می خوام به موفقیت برسم، مگر می شود با فرار کردن از موقعیت هایی که وجود داره به این خواسته ها رسید من می خواهم موفق شم اما از جمع هایی که احتمال صحبت کردنم هست یجورایی فراری هستم، یعنی تا مجبور نباشم معمولاً حاضر نمیشم و این من رو اذیت می کنه من دوست دارم خداوند هدایتم کنه به سمت زیبایی ها و دیدن جای جای جهان هستی و لذت بردن از زیبایی ها، اما من از تنهایی جایی رفتن فراری هستم، بیرون، مهمونی حتما باید با خانواده باشم!
دوست دارم غذاهای جدید رو امتحان کنم، طعمشون رو امتحان کنم. اما از این که برم رستورانی یا کافی شاپی و بخوام غذایی که تا حالا امتحان نکردم رو سفارش بدم فراری هستم، آخه چطوری سفارش میدن؟! اگه تلفظش رو اشتباه بگم چی؟ اصلاً طرز سفارش این غذا یا این خوردنی که برای من تازه هست چطوری؟!!!
من دوست دارم در مجالس مجلل و لوکس باشم و لذت ببرم. اما اما آیا کسی کنارم خواهد آمد اگر تنها باشم چی؟ اگه یک گوشه بمونم و نتونم با کسی ارتباط بگیرم چی؟ من از این موقعیت فراری هستم. دوست دارم رابطه ای سالم و بدون وابستگی و سرشار از عشق داشته باشم، در کنار هم از زندگی لذت ببریم و هم مدار باشیم و باهم ساعت ها صحبت کنیم حرف های خوب بزنیم و … اما اگر اون فردی که مدنظرم هست نباشه چی؟ اگه از تنهایی که الان دارم لذت میبرم و آزادم و هر کاری که دوست دارم برای خودم انجام میدم فاصله بگیرم چی؟ آره من از ارتباط با جنس مخالف فراری هستم و به همین خاطره که هیچ رابطه ای نداشتم.
دوست دارم با افراد موفق هم کلام بشم، دوست دارم باهاشون کار کنم و… اما اگه بهم بی توجهی بشه چی؟ اگه موقع هم صحبتی باهاشون فقط شنونده باشم چی؟ اگه نتونم من هم نظرم رو بگم چی؟
من دوست دارم شیدای مستقل و محکم باشم دوست دارم قاطع تصمیم بگیرم دوست دارم به نفسم به خدای درونم اعتماد کنم. دوست دارم عزتمند زندگی کنم، اما از درون، ناخودآگاه من از این موقعیت ها فراری هست. دوست دارم پول دار بشم اما اگه نتونم قاطع تصمیم بگیرم چی؟ به نظرت پول دوست داره بیاد سمت افرادی که هنوز نمیدونن با خودشون چند چند هستند؟
من دوست دارم مثل استاد باشم من دوست دارم مثل مریم جان با خودم در صلح باشم، من دوست دارم عزت نفس داشته باشم، من می خوام مثل استاد شخصیت قاطع داشته باشم، من می خوام دختر مستقل و قوی و گوش به فرمان خدا باشم من فقط یک بار فرصت زندگی کردن رو دارم و یک بار به من فرصت زیستن در این دنیا داده شده چرا قشنگی ها رو تجربه نکنم چرا مثل استاد پادشاه اقلیم خودم نباشم، چرا نتونم این دیوارهای بتنی محدودیت رو بشکنم!! من دوست دارم توحیدی عمل کنم من دوست دارم توکلم به خدا خیلی زیاد باشه دوست دارم ایمانم به خدا بیشتر باشه، اما وقتی از چنین موقعیت هایی فراری هستم چطور میتونم بگم من به خدا ایمان دارم، در همه این موقعیت هایی که من ازشون فرار می کنم در واقع خودم رو تنها میبینم که فراری هستم من در این موقعیت روی نجوای شیطان ذهنم بیشتر تمرکز میکنم تا صدای خداوند، به قول استاد در جلسه 4 عزت نفس، «در هر موقعیتی در هر شرایط جدید هم نجوای شیطان هست هم صدای الله، فکر نکنید که یک زمانی میرسه که در موقعیت های جدید نجوای ذهن شما رو تشویق به انجام اون کار بکنه هیچ وقت اتفاق نمی افته ما فقط باید بتونیم مهارت شنیدن صدای خدا رو در وجودمون تقویت کنیم»، چقدر این صحبت های استاد بهم انرژی میده، استاد چقدر کلام شما آرامش بخشه چقدر درونم رو آروم میکنه، خالص خالصه، رنگ و بوی خدایی داره، اصلاً خود خداست…
استاد عزیزم این سلسله سؤالات چقدر باعث شد من از لحاظ فرکانسی ارتقاء پیدا کنم، تا سومین سؤال که مطرح کرده بودید من فقط توی ذهنم به سؤالات پاسخ می دادم و تنبلی می کردم روی کاغذ یا سایت بنویسم، اما وقتی که جلوی نجوای ذهنم رو گرفتم و خودمو مجبور کردم بشینم و بنویسم، نمی دونم چه اتفاقی افتاد ولی قشنگ حس کردم که آرام آرام در وجودم داره یکسری تغییرات رخ میده شاید الان هم دقیقا ندونم چه تغییری ولی احساس میکنم یه چیزهایی درونم جابه جا شده و یه چیزهایی داره تغییر میکنه، توکل به خدای مهربان.
استاد عزیزم به خاطر این فایل های بی نظیر که برامون منتشر میکنید از شما و مریم جان سپاسگزارم، از خداوند می خوام ظرف وجودم رو گسترده تر کنه تا آگاهی ها رو دریافت کنم و بهتر درک کنم.
سلام به استاد عزیز،ملکه مریم شایسته و دوستانی که با کامنت ها و لایک هاشون مارو به بهترین مطالب میرسونن.
استاد این چند وقته دیوانه شدم.
دیوانه میشم وقتی این سوالات از خودم میپرسم و میفهمم که با رفتار و افکارم چه خیانت هایی به خودم کردم.
استاد کامنت من زیر این فایل مربوط به فایل قبلی هم میشه.
اونجایی که شما این جمله هارو گفتید که؛
1:من خودمو لایق شرایطی که دارم میدونم
2:چقدر راحت خوشی زد زیر دلت.
3:چقدر راحت گفتی منو این همه خوشبختی محاله.
4:چقدر سقف آرزوهات کوچیک بود.
من این جملات به خودم گفتم.
فرهاد چقدر راحت از شرایطی و امکاناتی که خدا برات درست کرد و سر راهت قرار داد استفاده نکردی و قدرشون ندونستی.
وقتی این فایل دیدم،و سوال این فایل از خودم پرسیدم،سر درد گرفتم و حالم بد شد و حالم از خودم بهم خورد.
من 2 سال سر کار نرفتم و وقت گذاشتم برای اهدافم،برای شغل مورد علاقم.
ولی چه وقت گذاشتنی….
آنقدر راه رو برای cheat day باز گذاشته بودم که میتونم به جرات بگه در این دو سال من سرجمع 4 ماه خوب وقت نذاشتم.
با این که خیلی زود قدرت تمرکز،برنامه ریزی،تداوم و… میدونستم ولی این تعهدو در خودم نتونستم ایجاد کنم.
من برای حرکت کردن خودم سقف تائین کرده بودم ولی هیچ مرزی برای cheatdayقائل نشد بودم(یعنی زمانی که تصمیم میگرفتم شروع کنم،انگار ذهنم نشسته بود یه گوشه و میگفت تو چه بیشتر از دو هفته نمیتونی به این مسیر ادامه بدی حالا.و شاید باورتون نشه من با کلی تلاش چند روز بیشتر ادامه میدادم و دوبار چندین ماه خودمو دور میکردم از مسیری که باید توش میبودم.)
اما جواب این سوال.
من به واسطهی اعمال و افکارم؛از پول فرار کردم
من از تغییر شخصیتم فرار کردم.
من از خوشبختی فرار کردم.
من از عاشق بودن فرار کردم.
من از پرداخت بها فرار کردم.
من از زندگی خوب فرار کردم.
من از برنامه ریزی،از داشتن تمرکز،از تداوم داشتن فرار کردم.
من از توی مسیر بودم فرار کردم.
من از خدا،از خودم فرار کردم.
من از همه چیز فرار کردم.
من از بودن در سایت فرار کردم.
من از شنیدن صدای استاد فرار کردم.
من از عمل به آموزه های استاد فرار کردم.
خلاصه که من از تغییر خودم فرار کردم.
(حالا اینا رو گفتم ولی باید بگم که)
من از دود فراریم.
از غیبت کردن،از غیبت شنیدن.
از دروغ گفتن،از تهمت زدن،از رفتار بد با دیگران فراریم.
استاد شما در یکی از فایهاتون گفتید که اگر میخوایید برید دنباله رویاهاتون ورودی مالیتونو قطع نکنید چون امکان دار در مسیر با مشکل رو به رو بشید،که من با مشکل رو به رو شدم.
از پذیرش این مطلب فرار میکردم تا چند وقت پیش،که دیگه به خودم گفتم فرهاد استاد یه چیزی گفت و تو گوش ندادی حالا که چکشو خوردی،بفهم که داری اشتباه میکنی.
استاد از خدا خواستم که منو به مکانی هدایت کنه که هم کارم باشه و هم وقت کافی برای روی خودم کار کردن و روی اهدافم کار کردن داشته باشم(مثل اوایل شما)
خداوند منو به درمانگاهی هدایت کرد که برای قسمت پذیرش یک نفر میخواستن و برای شیفته شب تا این مورد به پیشنهاد شد قبول کردم بدون اینکه فکر کنم.
و الان خدارو شکر از دوازده ساعتی که اینجا هستم به جرعت میتونم بگم که هشت ساعت وقت کاملا آزاد دارم.
اوایل که میومدم اینجا ذهنم دائما میگفت نه این چه کاری به درد نمیخوره و….ولی من هدایت شدم به فایل لایو 14 و متن فوقالعاده اون فایل که حجت رو برام تمام کرد.
الان ورودی مالیو اوکی کردم.
و الان چند وقتی میشه که مغزمو ریختم توی یه کاسه و دارم روشه کار میکنم که چرا انقدر من عاشق دنبال نکردن اهدافمم.
چندین باگ بزرگ و اساسی در عزت نفسم پیدا کردم.
چندین ترمز در مورد خداوند پیدا کردم.
و دارم روشون کار میکنم.
در مورد ترمز هایی که در مورد خداون دارم باید بگم که ایدهای بهم گفته شده که برو و کتاب چگونه فکر خداوند بخوانیم بخون و یکبار خوندمش(راستی استاد چند روز پیش خداون منو از یک آسیب جسمی بسیار جدی نجات داد و من این موضوع رو نشانهای قرار دادم مبنی بر اینکه خدا حواسش بهم هست)
استاد الان به خودم میگم که؛فرهاد مهمترین کاری که باید بکنی اینه که اصل رو از فرع تشخیص بدی و خودتو متعهد کنی به انجامش.
استاد جان به نظر من تاریخچه سایت عباسمنش به دو قسمت تبدیل شده قسمت اول؛قبل از فایل های الگو های تکرار شونده.
قسمت دوم:بعد از این فایل ها
استاد انگار فرکانس سایت بالا رفته.
خلاصه که(فرهاد جان)یا تغییر کن یا زیر چرخ های جهان له شو
سپاس از همگی
به نام پرودگار هدایتگر به سمت آسانی ها
سلام به استاد عزیزم
مریم بانوی شایسته
و همراهان این خانواده عزیز
خداروشکر میکنم برای تک تک موضوعات این آگاهی و آگاهی های اخیر چقدر خوبه که با یک سری سوالات بچه ها رو به تفکر و چالش دعوت میکنید چقدر خوبه که مارو به خود محوری سوق میدید
همه چی درون خودمونه و با کندوکاو میتونیم به بهترین سوال و جوابها برسیم و ترمز ها و باورهامونو شخم بزنیمو پیدا کنیم
از چی فرار میکنیم ینی از چی میترسیمممم
نکنه اسیر ترسهایی شدیم که خودمون خبر نداریم …
من از چی فرار میکنم از چی میترسم ؟؟
از صحبت کردن در جمع ناشناس
خداروشکر با دوره عالی عزت نفس خیلی پیشرفت کردم ولی با آگاهی های این فایل بیشتر فکر کردم دیدم بازم یه جاهایی نتونستم اونطور که باید باشم
باید بیشتر کار کنم که خداروشکر یک هفته ای هست مجدد دوره عزت نفس رو شروع کردم ..
با پای خود رفتیمو هی گفتیم تقدیر
در گل نشستیمو به خود بستیم زنجیر
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
یک عمر در پروازمان کردیم تاخیر
تا راحت وجدانمان بر هم نریزد
هر درد را با حکمتی کردیم تفسیر
از ماست هر ظلمی که در هر لحظه برماست
اینست رمز نهضت و آغاز تغییر
خداوند رو سپاسگزارم که در این مسیر نور و آگاهی هستم که نتیجه اش آرامش است و لذت
مگر نه اینکه تمام دویدن ها برای رسیدن به همین دو اصل مهم است ؟؟
خدایا ای بخشنده و مهربان
ای پروردگار جهانیان
سپاس مخصوص توست
چون تو مالک و صاحب این جهانی
تنها تو را میپرستم تنهای تنها
و تنها از تو یاری میخواهم تنهای تنها
من را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنان نعمت داده ای
((سلامتی _ فراوانی مالی، زمانی ،مکانی
روابط عالی آرامش لذت) استاد عباسمنش عزیز و همراهان متعهدش)
نه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان
( اکثریت جامعه)
در پناه الله هدایتگر
سلام ودرود خدمت استاد و دوستان عزیزم
استاد خیلی ممنونم بابت این فایل ها ،
من ودوستان قطعا با درک اگاهی های این فایل ها ،خیلی درون خودمون رو بهتر شناختیم
چه شرایطی هست که من از روبرو شدن باهاش فراریم؟؟
اولین کاری که من مدام قبلا ازش فرار می کردم ،صحبت کردن بادیگران و قرار گرفتن در جمع فامیل ودوستان بود ،الان خیلی بهتر شدم ،تو بچگی خیلی خجالتی بودم و بااینکه خیلی زیبا و بهتر از همه بودم اما هیچوقت نمی تونستم ،حرف بزنم و نظرات وخواسته ها مو بیان کنم ،
تو خانواده ی ما ،چون مادرم خیلی بداخلاق و دیکتاتور بود هیچ وقت به ما اجازه ی بیان نظر ،رو نمیداد ومارو ترسو وخجالتی بار اورده بود وچون مادرم طبق عقاید خودش ،پسر دوست داشت و ما هم 7تا دختر بودیم ،خیلی باما بد برخورد میکرد و باعث شده احساس لیاقت و ارزشمندی نداشته باشیم و هنوزم نمی تونم تو جمع وبحث وگفتگوی ،حتی دوستانه ،شرکت کنم
مورد دیگه اینه که نمی تونم براحتی باهمسرم صحبت کنم و البته خیلی بهتر شدم ،اما هنوز هم بیان واقعی احساساتم برام سخته
البته ،بخشی ازش هم بر میگرده ،به اینکه ،چون ازدواج من طبق انتخاب مادرم بود وچون تعداد بچه ها زیاد بود ،چاره ای جز شوهر دادنشون ،اونم تو سن کم نداشت ،این بود که بااولین خواستگار ،با اصرار خودش ،دخترا رو شوهر میداد و منم چون زیاد علاقه ای به همسرم ندارم با خودش وخانواده ش تفاهمی ندارم ،از قرار گرفتن تو جمعشون فراریم ،همیشه به خودم میگم ،خودت بودی که کوتاه اومدی و نباید قبول می کردی و مادرت مقصر نیست
مورد بعدی ،که ازش فرار میکنم ،انحام کارای مورد علاقه مه ،به علت باور عدم فراوانی
مثلا دوست دارم یه لباس جدید بخرم ،حتی اگه پولشو داشته باشم ،نجواهای ذهنم اجازه نمیده
مورد بعدی که خیلی از انجامش فراریم ،رانندگی کردنه ،چون خیلی باور غلط درمورد زن بودن تو ذهنمه ،وریشه ش هم بر میگرده به دوران کودکیم ،مادرم خیلی مارو تحقیر میکرد و مدام میگفت دختر بده ،زن فلانه ،بهمانه ،منم باور دارم که زن بی ارزشه
مرد برتره
زن باید بشینه توخونه وکاری کنه که مرد راضی باشه
البته بگم ،دارم بشدت رو باورام کار می کنم
مورد بعدی ،اینه انجام یه سری کارها واجبه ، ولی من مرتب پشت گوش میندازم
مثل مثلا اتوکردن لباسای خودم
یا مثلا خرید یه عطر برا خودم
یا خرید لباس برا خودم
بازم بر میگرده به همون باور عدم احساس لیاقت وارزشمندی که ریشه در تحقیر شدن بخاطر اینکه دختر بودم ،داره
همیشه برام سوال بود که چرا یه سری کارارو بااینکه میدونم انجامش ضروریه،ولی نمی تونم انجام بدم
یعنی اشتیاق زیادی داشتم ،اما انگار یه چیزی یه ترمزی درونمه و نمیزاره برم سمتش
وبه لطف خدای مهربان واستاد عزیزم ،بااین فایل ها متوجه شدم ،ریشه ش باور های منه
باور عدم لیاقت وارزشمندی
باور عدم فراوانی
که میشه گفت ریشه ی تمام این باورها شرکه
من از تغییر باورام فراریم وبنظرم کار سختی و با دیدن این فایل خای اخیر ،متوجه شدم کوهی از باورای شرک الود درونمه ،که تا اونها رو تغییر ندم ،وه به ارامش وایمان نرسم از زندگی دلخواهم خبری نیست
باید بپذیرم که تغییر باورها و ثروتمند شدن و راه حل های الهی ساده و دردسترس واسانند و همین رو بپذیرم.،همه چی حل میشه
خداروشکر میکنم بابت این سایت الهی و استاد بی نظیرش واعضای باتقواش
درپناه حق
سلام به دوستانم
سلام استاد عزیزم
خیلی نکته جالبی بود ، بسیار بسیار کلیدی بود در من فرار از انجام یک سری کارها و گفتن یک سری از حرف ها ک سریعا بهش عمل نمیکردم و اجازه میدادم ک من در پس ذهنم جنگ ، درگیری ، نشتی انرژی و تخریب خودم را داشته باشم ، و یکی از ویژگی های ک ب شدت در من تغییر کرد بر اساس عمل ب آگاهی ها و گوش دادن بهش این ویژگی بود ، من از بیان نظر خودم در اکثر جاها ترس داشتم و نظر همه رو مهمتر از نظر خودم میدونستم ، من بیشتر مواقع حرف ، سوال و خواسته امو نمیپرسیدم وخودم را از شرایط دور میکردم ، اگر کاری را ب اشتباه انجام میدادم در محیط کار ب شدت تعلل و فرار در صدر راهکارهام بود و فشار روانی 1000برابری را برای خودم ایجاد میکردم ، تا جایی که تضادها ، چالش ها بزرگ شدن و سمتم اومدن ، در جایگاهی قرار گرفتم ک باید پاسخگو می بودم و چون ذاتا آدم دروغگویی نبودم این چالش بسیار سخت شد و شروع کردم ب تحلیل خودم ، بهبود کارم ، کارهای قبل را درست کردم و با خودم عهد بستم در هر شرایطی هر چیزی ک حس فرار ، تعلل در ذهنم انداخت را در همون لحظه یا اولین فرصت حل کنم ، سخت بود ، سریع تغییر نکردم اما شد و از اون زمان ببعد هر کاری با این حس در لیست الویت های منه و واقعا منو رشد داد این تغییر و وارد مدار درستی ، صداقت و عملگرایی بیشتر کرد ، و کلا ب ی لول بالاتر و متفاوت رسیدم ک بسیار حس خوب برام داره به راحتی حرف خودم را خواسته ام را بیان میکنم در عین راحتی ،اعتماد بنفس و پذیرفته میشود و فرار در ذهنم نسبت به هیچ چیز پذیرفته شده نیست تا جایی ک سر هیچ موضوعی هیچ موضوع هرچند جزیی جز راست نگم و کار درست را انجام دهم ، و ب جهان پایداری و صداقتم رو نشون ندهم .
به نام خدا
سلام استاد جانم
الگوی تکرار شونده من
_فرار از رفتن توی جمع های جدید یا جمع هایی که زیاد صمیمی نیستم باهاشون
_فرار از رفت و آمد با خانواده همسر
_سعی میکنم توی عکس های دست جمعی نباشم
_فراری از مهمون ، دعوت کردن و موندن بیش از یه روز مهمون
_فراری از بحث و جدل
_از رفتن به دکتر فراری ام
_فراری از خونه مادرم بعد از یه روز به خونه خودم
سلام به دوستان عزیزم
من هم تو زندگیم از چیز هایی فرار میکردم که بعضی هاشون بهتر شدن بعضی هاشون اصلا نه باید خیلی روشون کار کنم
قبلا از رفتار های بدی که داشتم و باید اونا رو تغییر میدادم فرار میکردم .از دیگران میشنیدم که میگفتن این رفتار رو داری و برای اینکه نخام تغییر کنم باهاشون مقابله میکردم و میکفتم نه من این رفتار رو ندارم که به لطف فایلهای استاد خیلی بهتر شدم
مورد بعدی که ازش فرار میکنم صحبت کردن توی جمعهای زیاده که اصلا نمیتونم که باید روی فایلهای عزن نفس کار کنم
از کار کردن روی شغل مورد علاقم و حرف مردم میترسیدم و همیشه به تعویق میانداختم که الان دارم روی شغل خودم کار میکنم
همیشه از دکتر رفتن فراری بودم نه اینکه بترسم میگفتم دکتر رفتن الکیه و ما خودمون خوب میشیم
همیشه از حرف زدن به جنس مخالف فراری بودم خیلی دوست داشتم با یه دختری هم کلام بشم اما به خاطر ترسهام و بی توجهی بهم اصلا با کسی اشنا نشدم و تا موقع ازواجم حتی با یک دختر نه حرف زدم نه دوست شدم اینم از کمبود عزت نفس و ترس میاد
خلاصه همه فرارها و ترسها از عزت نفس میاد که کمبود داشتم و الان خیلی بهتر شدم اما خیلی جای کار دارم دوست دارم روزی بیاد که در مورد عزت نفس کمبود نداشته باشم هر کاری یا هر رفتاری که بخام توی جمع انجام بدم از حرف دیگران نترسم
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
بنام خالق ثروت افرین
سلام به یادآوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیرالهی
خدایا مرابه راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده ای هدایت کن
خدایا مرابه سمت بهترین افراد و بهترین افراد به سمت من هدایت کن
خدایا اسان کن برمن اسانی هارو
جاداره مجدد از استاد عزیزم برا این چنین فایل ها تشکرکنم که باعث شناخت بهترودقیق خودمون میشه
وتشکرمیکنم از دوستان عزیزم برا تمام کامنت هایی بینظیرشون
سوال:
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
من از شلوغی بینظمی کثیفی فراریم
من از روابط بچگانه بی احترامی فراریم
من از موفق نشدن فراریم
من از اینکه به گذشته برگردم یااینکه مثل گذشته عمل کنم یا مثل گذشته زندگی کنم فراریم
من از تنش ها حاشیه ها فراریم
من از افراد ناسالم و ضعیف فراریم
من از جمع خانوادگی و صحبت هایی بی فایده و بی محتوا فراریم
من از حرکت نکردن فراریم
من از احساس بد فراریم
من از افرادی که فقط حرف میزنن و عمل نمیکنن فراریم
خدایا هدایتم کن
خدایا کمکم کن تا بتونم تصمیمات درست ومتوالی بگیرم
خدایا بهترین افرادوبه سمت من و منوبه سمت بهترین افراد هدایت کن
خدایا اسان کن برمن اسانی هارو
شاد باشید که شادبودن اصل قانونه