پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5
    190MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5
    10MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

498 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 947 روز

    سلام من همیشه از رفتن به مهمانی ها ویا جاهایی که افراد زیادی از آشنا ها جمع هستند فرار می‌کردم با افراد غریبه مشکلی ندارم اما وقتی آشنا می‌شوند رفتن به آن جا برایم خیلی سخت هست علت آن هم این بوده که من به علت اینکه فرزند طلاق هستم بعد از جدایی پدر و مادرم فامیل بعضی ها با حس ترحم و بعضی‌ها با حس تحقیر به من نگاه می‌کردند وپدرم هم دایم مرا مجبور میکرد که وارد جمع می‌شوم حتما سلام کنم با تک تک افراد وایم از کودکی باعث شده بود من از جمع فراری شوم و هنوز هم این عادت را دارم وبه همین خاطر از اینکه قضاوت شوم خیلی می‌ترسم وهمیشه سعی میکنم که طوری وارد یک جمع آشنا شوم که از نظر ظاهری مورد تایید قرار بگیرم که این در دوران جوانی باعث رنج زیاد وصرف انرژی زیاد بود وهنوز دیگران را قضاوت میکنم ونگران قضاوت دیگران هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 947 روز

    سلام من همیشه از رفتن به مهمانی ها ویا جاهایی که افراد زیادی از آشنا ها جمع هستند فرار می‌کردم با افراد غریبه مشکلی ندارم اما وقتی آشنا می‌شوند رفتن به آن جا برایم خیلی سخت هست علت آن هم این بوده که من به علت اینکه فرزند طلاق هستم بعد از جدایی پدر و مادرم فامیل بعضی ها با حس ترحم و بعضی‌ها با حس تحقیر به من نگاه می‌کردند وپدرم هم دایم مرا مجبور میکرد که وارد جمع می‌شوم حتما سلام کنم با تک تک افراد واین از کودکی باعث شده بود من از جمع فراری شوم و هنوز هم این عادت را دارم وبه همین خاطر از اینکه قضاوت شوم خیلی می‌ترسم وهمیشه سعی میکنم که طوری وارد یک جمع آشنا شوم که از نظر ظاهری مورد تایید قرار بگیرم که این در دوران جوانی باعث رنج زیاد وصرف انرژی زیاد بود وهنوز دیگران را قضاوت میکنم ونگران قضاوت دیگران هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1482 روز

    به نام الله هدایتگر

    خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده است

    سلام دوستان عزیزم

    این فایل هم جزونشانه الله مهربان بود

    درموردجواب این سوال چندموردهست که خدمتتون میگم

    من ازتجربه یک شغل جدیدمیترسم وفرارمبکنم

    تجربه یک موقعیت جدیدوجای جدیدمیترسم

    من هنوزارصحبت کردن درجمع میترسم اماخیلی بهترشدم بااموزش های استاد

    من ازارتفاع میترسم

    ازنصیحت کردن دیگران فرارمیکنم

    ازتغییرکردن هنوزهم دارم فرارمیکنم

    ازشکست خوردن میترسم

    دوست دارم صبح زودتربیداربشم اماهنوزبرام سخته وفراریم مثلا6صبح بیداربشم

    ازتصمیم گرفتن فراریم وسریع تصمیم نمیگیرم وایده هامواجرانمیکنم

    ازچاقی ووزن زیادفراریم

    ازادم های که خیلی فضولن فراریم

    هنوزازکارکردن وانجام بیشترتمرینات استادفرارمیکنم واونوتوذهنم سخت میدونم

    ازنه گفتن میترسم

    ازادامه دادن وتسلیم شدن میترسم چون ادم کمالگرایی هستم وبابدخوومواصلاح کنم وتکامل رورعایت کنم

    ازحل کردن مسایل به صورت ریشه ای فراریم

    ازرفتن به دل ترس هام هنوزدارم فرارمیکنم

    ازدرخواست کردن ازدیگران هم هنوزمیترسم

    ازادم های منفی وغرزن فراریم

    ازظلم وبیعدالتی فراریم

    ازارتباط باجنس مخالف هنوزهم فراریم واونم ریشه درباورهای محدودکننده مذهبی من داره

    تمام این مواردبه باورکمبودونداشتن عزت نفس درست وباورعدم لیاقت برمیگرده که بایدروی خودم کارکنم تاخداروبیشترباورکنم که کنارم هست وهیچ کسی قدرتی نداره وتمام قدرت ازطرف خداونده واوحمایتگروهدایتگرهمه ماست

    شرک وبی ایمانی باعث حرکت نکردن من شده

    شادوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    من در جمع ثروتمندان و بزرگان بودن فراری بودم

    چون فکر می کردم ثروتمندان همیشه از موفقیت ها و مال و اموال خودشون می‌گویند

    وقتی فهمیدم اونها هم مثل ما هستند . نباید بترسم

    باید در جمع هاشون حضور داشته باشم. نظرم را اعلام کنم دیگه اصلأ و ابدا نترسیدم

    من خودم بودم و خودم هستم یعنی وقتی نقش بازی کردن ها را کنار گذاشتم هم خودم راحت شدم و هم دیگران با من راحتر شدند .

    من خونه ندارم از خودم و سال‌ها از همه فراری بودم که بقیه یه بار نگویند خونه تون کو و کجاست

    و این باور را ساختم که همه چیز که به خونه و زندگی کردن در خونه ی خودم نیست

    من شخصیت خودم را داشته باشم.

    من خودم باشم

    من موفقیت های خودم را برای خودم تکرار کنم

    من لذت زندگی کردن را برای خودم ببرم

    خونه هم میاد . زندگی در خونه ی خودم هم میاد

    و در این زمینه هم خیلی بهتر شده ام خیلی خیلی بهتر شده ام خدا را شکر.

    من طلا و جواهرات نداشتم و برای هر مراسمی از مادرم و این و اون طلا قرض می کردم و اومدم به خودم گفتم این چه کاریه ؟ تا چه زمانی می خواهم از همه قرض کنم ؟ اصلا چه دلیلی دارد ؟ غیر ازاین است که به بقیه دارم دروغ میگم …

    و از اون زمان تصمیم گرفتم که دیگه این کارو نکنم و خدا را شکر دیگه هم این کار را نکردم

    خدایا شکرت.

    .

    من از تمام آدمها می ترسیدم و فراری بودم یعنی اونقدر از آدمها می ترسیدم که از بچه کوچیک هام می ترسیدم ولی تصمیم گرفتم بروم توی دل ترسهام و رفتم

    یعنی اونقدر می ترسیدم که کار به جایی رسیده بود که بچه ها مثلا بچه ی 5 الی 6 ساله های فامیل و آشناها منو تهدید می کردند

    و من اومدم رفتن توی دل ترسهام

    هر موقع دلم می گفت به فلانی زنگ بزن زنکش می زدم و صحبت می کردم باهاش

    و کم کم تر سهام کم و کمتر شدند و خدا را شکر می کنم .

    مثلا چند روز پیش یکی از بچه‌های فامیل به من بی احترامی می کرد و همه هم نگاه می کردند من هم یه کم ابروها مو تو هم کشیدم و تموم شد دیگه این کار را نکرد

    در صورتیکه قبلاً همین بچه ها منو تهدید می کردن

    یعنی تا وقتیکه ترسها را محو نکنی هیچ وقت تموم نمی شوند و همین طور دنبالمون می آیند

    تا وقتی بریم توی دلشون اونوقت خود ترس محو میشود

    و کم کم تموم میشود .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1532 روز

    بنام الله مهربان سلام استاد عزیز.

    در حال حاصر که روی قوانین کار میکنم …

    از بحث کردن با آدمها خصوصا اونایی که مخالف نطر و اعتقادات من هستند،دوری میکنم

    از بودن توی جمعهایی که حرفهای منفی میزنن ،حرفهایی که مشکلی ازم حل نمیکنه و یا عیبتها ،دوری میکنم.

    از بودن با افراد خیلی فقیر و یا خیلی ثروتمند دوری میکنم.

    از بحثهای بیهوده ای که مشکلی حل نمیکنه در روابطم دوری میکنم.

    از کارهای دادگاهیم دوری میکنم و سعی میکنم تا بتونم یا بیخیالش بشم یا مثلا به وکیل واگذارش کنم.

    بحث کردن در مواردی که حالم رو بد بکنه خصوصا توی روابط.

    از شغلهای که بخواد زمان و مکان و فیزیکم و آزدیم رو درگیر کنه و زمان و کارم دست خودم نباشه،دوری کردم همیشه‌.

    از انجام کارهایی که فکر و فیزیکم رو زیادی درگیر کنه فراری هستم و بودم همیشه.

    از رفتن به دکتر همیشه فراری بودم و سعی کردم خودم خوب بشم.البته سابقه مریض شدنم بسیار کمه خداروشکر.

    از رفتن توی جمعهایی که تفریحات و حالشون خیلی با من فرق میکنه دوری میکنم.

    امیدوارم به جاهای خوبی برسیم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مرتضا استیری گفته:
    مدت عضویت: 2821 روز

    سلام و درووود

    اولا این کامنت بمعنای ارادت اندک نیست . اگه به اندازه ی ارادت و بدهکاری ما به سایت قرار بود کامنت رو سایت باشه ، نفری 890 تا کامنت باید میزاشتیم اونم صد خطی .

    قسمتای قبلو که کامل دیدم ، اینم فقد جمله ی اول رو شنیدم و میخام پاسخ بدم (با اینکه به همه ی ویدئو ها پاسخ های تپلی بدهکارم)

    حدود ده سال پیش کلاس هفتم توی تیزهوشان بودم (و سالهای بعدش رو) .

    حالا مرتضای 13 ساله رو ببین

    کدوم مدرسه ای؟ +شهید بهشتی … – ینی تیزهوشان ؟🫥🫣 -خب چرا کله تکون میدی تیزهوشانی یا نه؟🫤🫥 +آره ….

    بقیه تو ذهنشون : این بچه چرا عین آدم حرف نمیزنه

    ▪️این بچه مرض داره ،، مرضشم قراره سالها بعد بفهمه .

    اون روزا فرارم این بود که غروری در کلامم پیدا شه و کللل اصلاح های رفتاری و کلامی و فکری بر اساس همین بود ، اعمال هم فقططط غرورگریز بود فقططط ‌. ینی مرتضا استیریه 11 ساله (لنتی ریشه‌ش از 7 سالگیمه) تو کلاس تلاوت ، کدوم سوره رو میخونه پیش استاد؟ آفرین علق . عه تو که ضحی رو آماده کرده بودی +نه دیدم یه ضعیفی ضحی رو خوند دیگه من چون رویایی تر بودم اونو نخوندم که له نشه . کلللا بچه ها . عظیم ترین عنصر زندگی من مراعات بقیه بود . (دی ان ای مادربزرگ ، مادر ، پدر ، تعدادی از فامیلا) . ینی هیییچ ترکوندنی رقم نمیزدم که مظلومی آهش بلند نشود .

    فرار من از چیزی بود که آمادش بودم

    فرار من از چیزی بود که لایقش بودم

    میخاستم با هم سطح بقیه بودن چی بشم واقعن . امام علی ؟

    فرایندی بر من گذشت و این ترکیب رو در مغزم ساخت که هم نشینی با فقرا رو وختی میتونی اجرا کنی که هیچ برتریی ازشون نداشته باشی . وگرنه غم و رنج بهشون میفته .

    من یقینم به ارزشمندیم ایراد نداره

    من نگاهم به تواناییم همون زمان که قبل از مدرسه رفتن صدها کتاب داستان تموم کردم و رمان میخوندم پروندش تععموم شد تا آخر عمرمم امکان نداره خودمو معمولی بدونم یا ناتوان ‌.

    ولی داستان سر موانعه ،،، حالا اگه جرئت داری 20 بگیر تا کلی دانش آموز و بچه های فامیل پیش خانوادشون سرافکنده بشن . شرررکو .

    این قفل اعظم زندگی من بود .

    بچه ها قفل اعظم زندگی تونو پیدا کنین .

    اگه صدها ساعت کارفرکانسی کنین و کد بزنین .

    آخر به تک جملاتی میرسین که تمام داستان زندگی خودتونه . همونام هی ارتقاء خواهد داشت ولی دیگه میدونی تووو یکی ، برای ترکوندن فقط باید همون یه جا یا چندجا رو بزنی . دیگه کارت گشتن نیست . زدنه .

    این سایت اینستاگرامه اهالی رشده . واقعا زشته اکسپلور بگردیم . چه جایی از اینجا بهتر . فقط دوستان اطلاع بدن آیا بخش فنی سایت حذف کامنت خودمون رو اضافه کرده یا نه . چون این آپشن و آپشن کامنت تصویری(واسه عکس نتایج) و کامنتهای صوتی (واسه ما تمبلای بدهکار) لازم و مفید است.

    منور باشید . فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سوسن صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 1467 روز

    بنام خداوند جان وخرد

    سلام استاد عزیزتر از جانم خداروشکر بابت داشتن استاد توحیدی مثل شما

    استاد عزیزم در مورد این فایل اولش هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد و فکر کردم من اصلا فرار نمی کنم (آره جون خودت) بعدش کامنتا رو خوندم فهمیدم منم از یه سری چیزا فراری هستم

    من از آشنایی با افراد جدید یکم فراریم البته در صورتی فراری هستم که باید برم خونه شون برای یه مدت زمان خاصی حالا هر چقدر بیشتر ترسناک تر ههههههه ولی اگر قرار باشه فقط صحبت باشه اونم مکانهای عمومی مشکل ندارم پس کلا از رفتن خونه ی افراد جدید فراریم

    دوم نشستن تو ماشین غریبه حتی تاکسی البته الان از بس روی توکلم کار کردم بدون استرس یا ترسی تا هرجایی بگی میرم ولی قبلا ترس داشتم

    از بحث ها طولانی پر سروصدا دادوبیداد خیلی فراریم جوری که همیشه تجسم میکنم همسرم شخص خیلی آروم و بی حرفی است

    استاد از رفتن به رستوران های معروف ویا مغازه های خیلی شیک قبلا فراری بودم البته الانم یکم ترمز دارم ولی خیلی خیلی بهتر شدم

    استاد از تنها بود با یه شخص مذکر خیلی فراریم حتی ارتباط برقرار کردن تو این مورد آخر نسبت به همه بیشتر فراریم و هنوز هیچ بهبودی ندادم

    بازم مرسی خدا قوت

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    نگین گواری گفته:
    مدت عضویت: 2128 روز

    سلام به همه بخصوص استاد عزیز و مریم خانم گرامی

    1) از خیاطی فرار میکنم گاهی حس فقر بهم میده حس میکنم که چون پول ندارم دارم خیاطی میکنم وگرنه میرفتم از بیرون میخریدم وقتی اینجوری میشم سعی میکنم ندوزم و برم از بیرون بخرم، هرچند وقتی بلوز، کوسن روی مبل یا وسایل آشپزخونه ی کوچیک مثل پیشبند و دستگیره میدوزم خییلی حس توانایی و اعتماد به نفس بهم میده و دیگه اینکه موقع شروع کار میگم وااای الان کلی باید بدوزم و بشکافم تا درست بشه در صورتیکه این دوتا بلوز آخری که برای خودم دوختم هم خییلی قشنگ شدن هم اینکه اصصلا اشتباه ندوختم که مجبور بشم بشکافم .

    2) از آشپزی فرار میکنم حس میکنم دارم وقتم رو هدر میدم ظهر بپزم شب بپزم، میتونستم بجاش زبان بخونم میتونستم ورزش کنم.

    3) از زیاد بیرون رفتن با بقیه فرار میکنم حس میکنم الان میتونستم زبان بخونم یا دوره استاد رو کار کنم، و دیگه اینکه الکی هم پول خرج میکنم میگم خوشم که نمیگذره فقط الکی پولمو خرج کردم. حتی وقتی میخوام تو ذهنم بیارم که با دوستام بریم مسافرت همش میگم شاید اونا بخوان بیشتر خرج کنن ولی ما در کل کم خرجیم، یا با دوستام بریم بیرون به پولی که ممکنه خرج کنم چیزی بخوریم فکر میکنم چون اهل بیرون چیز خوردن نیستم بخصوص با رژیم الانم، قبلا خیلی راحت بیرون میرفتم کافه میرفتم مسافرت با دوستام میرفتم ولی الان به پولی که قراره خرج کنم فکر میکنم و ترجیح میدم نرم چون وقتی هم اونجام همش میگم ای بابا خوشم که نگذشت کاش میموندم خونه یا خودمون سه تا(خودم همسرم پسرم) فقط میرفتیم بیرون.

    4) از کره‌ای خوندن فرار میکنم حس میکنم سخته یاد نمیگیرم و نمیتونم، هر جلسه جدید که میاد رو سایت همش میگم کاش زمانش کم باشه و طول میکشه تا فایل رو بنویسم تو جزوه ام و در نهایت استرس میگیرم برای چهار ماه ولش کردم و دیگه نخوندم اما نتونستم و هی تو دلم دوست داشتم بخونم خلاصه برگشتم و شروع کردم به خوندن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 996 روز

    باسلام خدمت استاد آگاه وشیرین کلامم ومریم عزیزم

    استاد جان ممنونم بابت این فایل زیبا وسوال عالیتون.گفتین از چه چیزی فرار میکنیم دو مورد هست که خیلی آزارم میده اول اینکه من برخلاف اینکه خیلی علاقه داره برم بیرون وکارهای بیرون خونه مثل خرید کارهای اداری حتی تنها برم پارک یا کافه یا حتی پیاده روی یا نونوایی یا کارای مدرسه بچه هام را خودم انجام بدم ولی یه حس خیلی قوی تو وجودم که مانع میشه وبعضی وقتها حتی فکرشو میکنم مثلآ دوسه روز دیگه باید برم برا فلان کار حالم بد میشه وبا هزار بهانه یا کارو به همسروپسرم می‌سپارم یا باید با اونها برم که واقعا باعث میشه همیشه فکر کنم خیلی ضعیفم وتو خونه باشم واز اونورم همش حرص بخورم که من همش تو خونه هستم ودلم میگیره

    مورد دوم اینکه من سالهاست یه سر درد خیلی بدی دارم که باخوردن بعضی غذاها شروع میشه واین باعث شده خیلی از غذاها رو نخورم وهر چی هم میخورم بترسم نکنه سرم درد بگیره واز غذا لذت نبرم وبا بودن همه نوع خوراکی من همیشه ضعیف باشم وبا انجام کمی کار حالم بد بشه .واقعا نمیدونم چه باوری بسازم تا این مشکلو حل کنم با وجود اینکه از صبح که پا میشم وویس های استادو گوش میدم وسعی میکنم ذهنمو کنترل کنم ولی در این مورد درمونده شدم .امیدوارم بتونم به لطف خدا به جواب برسم وهم خودم هم خانواده ام که هربار با حال من کلی نگران میشن رو نجات بدم

    درپناه خداوند شادو سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محسن انصاری گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    سلام استاد عزیز

    کارایی که ازشون فراری ام شامل

    انجام دادن کارهای خونه،مثلا تمیزکاری

    انجام کارای فنی که البته با دیدن زندگی دربهشت به نظرم خودم خیلی بهترازقبل شدم اماهنوز خیلی جای کارداره

    از شنیدن درد ودل وگله وشکایت دیگران به شدت فراری ام وسعی میکنم سریع بحث عوض کنم

    از اینکه بخوام احساس ترحم بقیه رو نسبت به خودم جلب کنم به شدت فراری ام که البته بعدازشروع دوره عزت نفس توی این موضوع خیلی خوب شدم امابازم جای کارداره

    از فعالیتای ورزشی فراری ام

    از نوشتن کامنت فراری ام که بادوره عزت نفس به ریشه این مسئله پی بردم ومتوجه شدم که آدم کمال گرایی ام ودلیل ننوشتن کامنتم این بوده که میخواستم کامنتی که قراره بنویسم ازهرنظر کامل باشه که الان سعیم براینه که تاحد امکان کامنت بزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: