پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 10


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1295 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    روح الله سپهری گفته:
    مدت عضویت: 2920 روز

    سلام به استاد سلام به دست خداوند برای آگاه کردن من

    خدارو شکر چقدر این دانستن ها ارزشمنده چقدر کارسازه اگه آماده درک شأن باشیم

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

    گوش تا محرم نباشد جای پیغام سروش

    7ساله با شمام با اینکه بیشتر محصولات رو دارم و فک نمیکنم فایلی تو سایت باشه که بارها گوش نکرده باشم سایتو همون سال 96 شخم زدم ولی انگار تازه دارم بطن قضیه رو میگیرم خدارو شکر

    و خدا می‌دونه چه تکاملییییییی طی کردم برای درک این صحبت‌ها

    استاد با تمام وجودم سپاسگذارم ازتون خدا حفظتون کنه همیشه در سلامتی و آرامش باشید

    چقدر خوبه که این صحبت ها رو بفهمی و حس خالق بودن رو درک کنی بفهمی اینکه هر اتفاقی هر شرایطی دارم خودم بهش شکل دادم من خالقش بودم با این نگاه پس میام اول خواسته مو میفهمم و شروع میکنم به شکل دادن بهش و ساختنش خدارو شکر خدارو شکر ما بینهایت هستیم ما جاودان هستیم ما ابدی هستیم خدارو شکر

    مدتیه تمام صحبتهای شما رو ی جور دیگه میفهمم منی که سالها حداقل روزی 7ساعت داشتم فایل گوش میکردم ولی مغز صحبت رو نمیگرفتم

    /

    /

    من تو رابطه عاطفی با فردی هستم که وابسته منه به شدت نیازمند توجه منه نیاز داره من و دیگران بهش توجه کنیم تا به احساس خوب برسه و این رفتار رو سالهاست دارم ازش میبینم و باتوجه به صحبتهای این فایل (و توضیحات مقاله فوق العاده خانم شایسته ضرورت نماندن در احساس گناه و عذاب وجدان) متوجه شدم من چون مسیولیت ایجاد احساس خوب اطرافیان رو بر عهده گرفتم چون فک میکنم دیگران محتاج کمک من هستند چون فکر میکنم میتونم به دیگران کمک کنم چون فکر کردم خدا هستم و توانایی کمک دارم(مشرک شده ام )این ذهنیت باعث شده این رفتار رو سالها ازش ببینم و خدا می‌دونه چقدر بخاطر این شرک من عذاب الیم رو کشیدم چقدر به احساس ناتوانی و درماندگی رسیدم

    با اینکه علاقه ای به این رابطه نداشتم اما عذاب وجدان داشتم بخاطر این فرد براش دلسوزی میکردم نگرانش بودم چون خودش از عهده ایجاد احساس خوب خودش بر نمیومد چون وابسته بهم بود و این ترمز نمی‌ذاشت به خواسته واقعیم برسم و چندین روزه که دارم رو این ترمز کار میکنم کاملا میبینم تغییر رفتار ایشون رو احساسم بهتر شده به حس توانمندی رسیدم توحیدی تر شده ام حسم نسبت به خواسته ام بهتر شده قلبم باز تر شده

    اون حس پوچی که چندین سال داشتم یکم کمتر شده انگیزه هام بیشتر شده

    وهمش بخاطر عدم احساس لیاقت منه چون خودم رو آدم حساب نمیکنم و بقیه رو از خودم مهمتر کردم تو ذهنم و من اینطور به خدای خودم شرک ورزیدم واقعا چقدر این شرک مخفیه تو ذهنمون و باز هم خدارو شکر که هدایت شدم و همواره دارم هدایت میشم اگه تسلیم باشم

    بخاطر این سایت مقدس از خداوند سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      مریم جلقازی گفته:
      مدت عضویت: 919 روز

      سلام به شما دوست گرامی

      مرسی از کامنت خوبتون

      یه جای این کامنت اشاره کردین :«من تو رابطه عاطفی با فردی هستم که وابسته منه به شدت نیازمند توجه منه نیاز داره من و دیگران بهش توجه کنیم تا به احساس خوب برسه»

      من هم الان در همین شرایطی هستم که شما توضیح دادید با این تفاوت که من خودم هم آدم وابسته ای بودم و هنوزم نمیگم نیستم ولی خیلی بهتر شدم و دارم تکاملم رو طی میکنم

      اما در شرایط حال حاضر دارم تو رابطه عاطفیم این جمله ای که نوشته بودید رو تجربه میکنم

      شما در ادامه گفتید چندین روزه دارید رو این ترمز کار میکنید و احساس بهتری دارید

      من دو تا سوال ازتون داشتم

      یکی اینکه چه ترمزی رو شما پیدا کردید در رابطه با همین موضوع وابستگی که گفتید؟

      و دوم اینکه وقتی این ترمز رو پیدا کردید و روش کار کردید الان رابطه عاطفیتون هم بهتره شده؟الان شریک عاطفی شما تغییر رفتار داشته و شما به زندگی باهاشون دلگرم تر شدین؟

      دوست دارم یکم بدونم که شما چطور به این احساس بهتر رسیدید.

      تجربه شما برای من ارزشمند خواهد بود

      ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        روح الله سپهری گفته:
        مدت عضویت: 2920 روز

        سلام به شما دوست هم فرکانسی

        اول شما باید وابستگی تون رو به هرکس و هرچیزی از بین ببرید وابستگی باعث دوری از فرکانس خداوند میشه و شما رو در احساس بد بیشتر قرار میده روی رابطه تون با خداوند کار کنید از محصول عزت نفس استفاده کنید

        و ترمزی که من پیدا کردم این بود که من بسیار بسیار آدم دلسوز برای خانواده و اطرافیان هستم و همیشه می‌خوام به اطرافیان کمک کنم تا حالشون خوب باشه یا فکر میکنم دیگران محتاج کمک من هستن و اگر بهشان کمک نکنم عذاب وجدان میگیرم

        و همچنین همیشه دنبال راضی کردن دیگران هستم همش می‌خوام ی جوری حرف بزنم ی جوری رفتار کنم که دیگران ناراحت نشوند دیگران منو قضاوت اشتباه نکنن چون قضاوت دیگران برام خیلی مهمه یعنی کلا من احساس لیاقت و ارزشمندی در خودم احساس نمیکنم یعنی باور دارم من به خودی خود ارزشمند و مهم نیستم و باید حتما برای دیگران کار مثبتی انجام بدم یا رفتار خاصی باهاشون داشته باشم مثال اگه مهمان بیاد باید حتما ی کار خاصی براشون انجام بدم تا بهشون خوش بگذره و اونوقت من آدم خوبی هستم اون وقت پشت سرم حرف نمی‌زنن اون وقت ناراحت نمیشن ازم

        یعنی همه مهم هستن غیر از خودم

        و این یعنی عدم احساس لیاقت و ارزشمندی

        حالا چطور باید این باورها و تغییر بدم تا به احساس لیاقت و ارزشمندی برسم :

        اول اینکه مسیولیت ایجاد احساس خوب دیگران رو از عهده خودم خارج میکنم یعنی خودم را فقط و تنها مسیول خودم و زندگی خودم میدانم حتی من مسئول پدرو مادر و فرزند و همسرم هم نمیدانم و باور میکنم که خداوند بندگانش را محتاج من نیافریده و اگر خودشان بخواهند می‌توانند هرآنچه که بخواهند خلق کنند

        این باور اصلا آسون نیست ولی اگه میخوای به باور ارزشمندی برسی باید اینو حلش کنی تو ذهنت و خودت رو در اولویت قرار بدی و این فرق می‌کنه با بی احترامی و دوست داشتن دیگران یعنی با اینکه خودت در اولویت هستی در عین حال میتونی فرزندت را هم دوست داشته باشی

        فقط تنها کاری که میکنی بخاطر دیگران از لذت ها از تجربه هایی که میخوای داشته باشی ،از خودت ،نمیگذری

        و دنبال راضی کردن دیگران نباشی خودت را در اولویت قرار بدهی احساس خوب تو در اولویت است

        آرامش تو در اولویت است

        تو مهم‌ترین فرد در ذهنت و در زندگیت هستی اول خودت بعد اگر شد دیگران

        هر رفتاری برای رضایت دیگران که باعث میشه احساس تو را بد کند یعنی داری به خودت بی احترامی میکنی یعنی داری قربانی دیگران میشوی

        یعنی به خودت ظلم می‌کنی

        و این باور بی ارزشی باعث میشه رفتارهای بسیار بد از دیگران و اون فردی که از تو‌مهم تر است را ببینی

        پس یکبار برای همیشه باید شجاعت اینو داشته باشیم که رفتاری که به ما احساس خوب میدهد را انجام بدهیم چه دیگران ناراحت بشوند یا نشوند

        شاید در اول کار تغییر این باور سخت باشه و این طبیعیه

        باید آرام آرام و تکاملی روی خودمون کار کنیم مثلاً اگه دوست داریم ی تنوع لباس خاصی بپوشیم که دیگران اونو دوست ندارن شما این کارو بکن تا نظر دیگران برات کم‌اهمیت بشود وقتی برای اولین بار برای دل خودت کاری کردی بهت حس خوب میده قوی تر میشی و با ادامه‌دادن این رفتارها این باور ساخته میشه و تازه میفهمی زندگی چقدر قشنگ بوده ولی ما بی خبر بودیم چون باور هامون عینک کثیف جلو‌ چشمون گذاشتند

        و وقتی روی این باور کار می‌کنی به احساس خوب می‌رسی و احساس خوب یعنی اتفاقهای خوب یعنی رفتارهای خوب از دیگران

        بله نتنها رفتار ایشون بلکه رفتار همه بهتر شده به اندازه ای که من بهتر شدم

        و اگر کسی به شما وابسته است هیچ وقت براش دلسوزی نکن هیچ وقت نگرانش نباش چون بد جور ضربه میخوری من بدترین اتفاقات زندگیم را بخاطر این دلسوزی کردن خوردم اصلا مهم نیست طرف کی باشه حتی خانواده

        اصلا دلسوزی نکن نگرانش نباش

        چون از خود همون فرد بد ضربه میخوری

        شما برای تجربه خوشبختی به یک فرد خاص وابسته نباش چون اینجوری داری از رابطه قشنگ دور تر میشی روی عزت نفست کار کن به ارزشمندی برس و مشخص کن از رابطه چی میخوای به خواسته هات توجه کن یا طرف مقابل تغییر می‌کنه و باهم خوشبختی می‌رسید یا طرف تغییر نمیکنه و شما تغییر میکنید و جهان براحتی بسادگی شما رو جدا خواهد کرد و شما رها باش وابسته به طرف نباش که کی میخواد بهتر بشه کی تغییر کنه

        شما فقط روی خودت کار کن قوی شو به احساس خوب بیشتر برس بقیه شو بسپر به خداوند به جهان

        و مطمین باش که خدا کارشو خووب بلده

        امیدوارم که درک کنید چون اینها اصل قانونه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سمیه کیانی گفته:
      مدت عضویت: 2613 روز

      سلام دوست عزیز ممنون بابت اشتراک گذاری تجربیات خودتون

      یسوال داشتم چطور و با چه جایگزینی تونستین این باور تغییر بدین ؟ منم کم و بیش همین باورها رو دارم و با ابنکه توجه نمیکنم البته مطمن تو ناخوداگاهم توجه میکنم ولی تکرار میشه و چندین باور اینطوری شناسایی کردم ولی الان نمیدونم بعداز شناسایی چیکار کنم؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    Ramezani گفته:
    مدت عضویت: 2271 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی

    من دارم قدم هارو کار میکنم استاد فکر میکنم توی قدم دوم بود که راجع به الگوهای تکرارشونده صحبت کردین خیییییییییلی برای من مفید بود و خیییییلی باعث شد فکر کنم بخودم و خودمو بشناسم بیشتر از قبل!

    استاد یه الگوهای واصحی پیداکردم که خودم وقتی فایل رو گوش دادم و شما داشتین مثال میزدین دقیقا داشتین راجع به من میگفتین یه سری الگو هام مث اون آشغالای زیر مبل بودن که توی دوره پیداکردم درونم و قطعا یکسری الگوهای مخفی هم هستن که باید با کارکردن و ادامه ی این روند پیداشون خواهم کرد ….

    اولین و مهمترین الگوی تکرارشونده برای من 1_درحوزه ی روابط هست استاد،من بشدت ،بشدتی که میگم یعنی وحشتناک درونم هست و بشدت حالم رو بد میکنه فرزندانم هست!!اگه کوچکترین مسئله ای براشون پیش بیاد دیگه من اصلا زندگی و همه چیم تعطیل میشه!!!بشدت حالم بد میشه و نگرانی خییییلی زیادی دارم این پاشنه ی آشیل منه که ازوقتی باشما اشناشدم یکم بهترشدم امااااااخییییلی جای کار دارم

    2_اینم درمورد روابطه اس استاد اگه رابطم با کسی بهم بخوره و یه دلخوری پیش بیاد دییگه اصلاااااا فکر میکنم قفل میشم نمیتونم دیگه کاری انجام بدم تا یکم اون رابطه بهبودپیداکنه…!!!!

    3_درمورد مسائل و مشکلاتی که توی زندگی برام پیش میاد،،،من روش و شیوه ی من تا به الان فرار ازمسایل و مشکلات بوده!!!کوچکترین مسئله رو اینقدر توی ذهنم بزرگ میکنم ک،، ،،،،،،،واقعا ذهنم از کاه کوه میسازه برام!!!!

    4_مورد بعدی اینه که من خیییییییلی برام سخته ازکسی درخواست کنم که کاری برام انجام بده و چندباری که با کارکردن روی خودم اینکاروانجام دادم و جواب مثبت نگرفتمو واون کار انجام نشده،،،دیگه بشدت بهم میریزمو احساسات قوی منفی سروکله شون پیدا میشه.

    5_مورد بعدی این که اگه برخوردمناسبی باهام نشه توی رابطه هابشدت بهم میریزم و نجواهاشروع میکنن به نشخوارکردن!!

    6_مورد بعدی اگه کسی بدقولی کنه خییییییییییییلی بهم میریزم!!

    7_وقتی میخوام تصمیمی توی زندگیم بگیرم حتی گاهی تصمیمات کوچک بشدت مضطرب و نگران میشم،کلا تصمیم گیری خواب و خوراک رو ازم میگیره!!

    8_وقتی کسی ازم انتقاد میکنه هم همیشه توی ذهنم اینجوری تفسیر میکنم که اونطرف داره اشتباه میکنه یعنی پدیرفتن ایرادات شخصیتی خیییییییلی برام سخت بود امااااااااازوقتی قدم هارو شروع کردم به لطف خدا دارم بیشتر خودنو میشناسمو به خودشناسی میرسم و اصلانیازی نیست که کسی بگه خودم توی قدم سوم خییییییلی از اون آشغالاها رو از زیر مبل در اوردم و دارم روی اون ایراد ها کارمیکنم و ازین بابت خیییییلی خوشحالم و ازخودم راضی هستم .چن حتی پذیرفتن این ایرادهای شخصیتی هم برای من غول بزرگی بود که به لطف آموزشهای شما و دست به عمل شدن توی دوره تونستم موفق بشم و باورتون نمیشه استاد هر روز ایرادهای بیشتری رو درونم کشف میکنم و یاداشت میکنم و دارم روشون کار میکنم.

    9_بشدت ادم عجولی هستم و اگه طبق اون روالی که مثلا درفلان تاریخ و روز به اون خواسته نرسم بشدت احساستم دگرگون میشه و بهم میریزم.

    10_یه ایراد بزرگ دیگه شخصیتیم اینه که میخام همه رو از خودم راصی نگه دارم اطرافیانم رو و ضربه های بدی هم خوردم توی این حوزه و هیچوقتم موفق نشدم و اتفاقانتیجه عکس اتفاق میفته روز به روز تعدادافرادناراصی بیشتر میشه که باید راصی شون کنم!!!توی این حوزه هم دارم توی قدم ها کارمیکنم که خداروشکر بهتر شدم نسبت به گذشته.

    سپاسگزارم از خدا که توی این مسیر و سایت الهی هستم.

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزکه کامنت ها رو باعشق میخونین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2635 روز

    به نام خدایی که هر قدمی که بر میدارم به برکت اوست و هر قدمی که می گذارم با تایید اوست

    سلام به همه دوستان عزیزم و استاد مهربان و خانم شایسته

    خانم شایسته عزیز شما چه کردین تو این دوره؟!

    انقدر این دوره بی نظیر شده که من هنوز از فایل 3 بیشتر نرفتم جلو و انقدر محو محتویات فایلم که اصلا دستم به کامنت نوشتن نمیره تقریبا کل هفتست دارم به محتویات فایل ها فکر می کنم و انقلابی در من ایجاد کرده!

    خیلی جالبه کسی که بیش از 6 ساله داره رو خودش کار می کنه و شاید تقریبا هر هفتش درگیر رشد رو خودش بوده هیج وقت اینطوری عمیق خودش رو کنکاش نکرده واقعا این دوره به بی نظیر ترین شکل ممکنه ادیت شده و اصلا خنده دار ترین قیمت دنیا روشه

    فایل یکش حداقل 50 میلیون برای من می ارزه چه برسه به بقیه فایل ها!

    چه قدر جالبه وقتی ما سعی می کنیم کنکاش کنیم خودمون رو به چه نقاط وحشتناکی میرسیم ..

    یعنی این دوره آنچنان کمک هیولایی به من کرد که بفهمم من هنوز بسیار انسان مذهبی هستم و جایگاه پول توی ذهن من بسیار بسیار ضعیفه و هنوز مقاومت دارم

    خیلی خنده داره ها خیلیییی یعنی مو لا درزش نمیره که من کاری کردم درآمد سایتم دو برابر شد ولی دقیقا شرایطی پیش اومد که بازم آخر ماه درآمدم مثل قبل شد!

    به بهانه هایی سایت قطع شد و … خیلی الکی و بی خود که واقعا آدم خندش میگیره!

    بعد فهمیدم با اینکه من بی نظیر عمل کردم و خیلی خفن همه چیز رو مرتب کردم ولی نمی تونم از یه عددی بیشتر برم بالا به محض اینکه میرم بالا یه سری هزینه های جدید سر راهم میاد که اونجا من رو نگه داره و اصلا این اتفاق الکی نیست و این دوره کامل برام شفاف کرد که درد من کجای داستانه!

    درد من اونجا بود که من بحث هرچه ثروت مند تر بشوم به خدا نزدیک تر می شوم رو اصلا موفق باهش نبودم و فکر می کردم اینطوریه!

    تفاوت این دوره در حجم تمرین هست که تقریبا شما می فهمین که از فایل تقریبا 2 ساعت خورده ای 70 درصدش تمرینه و این یعنی شاهکااار و یه ورکشاپ عملی و بی نظیر و تقریبا هر بار شما مجدد به سوالات پاسخ بدین بیشتر درک می کنین چه قدر باورهای غلط دارین!

    من واقعا هنوز نگاه منفی به ثروت مندا دارم و این خیلی دقیق این رو فهمیدم که یکم اعداد توی حسابام زیاد میشه نگران تغییر رفتارم میشم!

    نکته جذاب داستان اینجاست این دوره به صحیح ترین پاسخ ممکنه اشاره داره!

    یعنی آقا بشین و باورهارو با منطق بساز و باهاشون بجنگ نه اینکه مثل بزغاله ورد بخون! بع بع کردن که نیستش!

    تو تقریبا نزدیک 20 سال در قطب مذهبی عالم بودی و هرکس که شاسی بلند داشته روزی 50 بار میگفتی معلوم نیست پول کدوم یتیمی رو خورده یا اینکه گوسفنداشو فروخته اومده شاسی بلند خریده! (‌زمانی که پرادو سفید خیلی خاص بود … )

    تو همونی نبودی که پدرت می گفت هیچ وقت نباید بری سر سفره اونایی که تو بانک کار می کنن غذا بخوری چون معلوم نیست پولشون حلال باشه یا نه؟!

    تو همونی نبودی که خودت میوه ای که رو زمین افتاده بود و تازه تازه بود رو نمی خوردی و می گفت صاحبش راضی نیست!

    یا اگر یه سیخ از یه باغ برداری روزی 1000 مرتبه به سیخت می کشن!

    یعنی انقدر من دوران کودکی تا ابتدای جوانی رو صرف این حماقت ها کردم و کتاب ها خوندم و منبر ها رفتم که الان قشنگگگ دارم چوبش رو می خورم!

    میرم یه سر ساحل جیگرم خون میشه پس نشون میده خیلیییی واقعا عمیقه و ساده انگارانست اگر واقعا نشینم و روی خودم کار نکنم!

    با اینکه الان در قلب بهشتم و خدا هدایتم کرده به خونه ای که صاحب خونش برامون صبحانه و شام درست می کنه عملا در کمتر از یک هفته خانواده شدیم! و راه مهاجرتی جدیدی رو برام باز کرد که انشالله اولین قدم جدیش رو دو روز دیگه بر میدارم…

    ولی نمیتونم لذت صد در صد ببرم چون میبینم یه چیزی گوشه ذهنم فشار میاره و چون مثلا صاحب خونه گفته من قرآن رو قبول ندارم دیگه نگاهم بهش تغییر کرد با اینکه بسیار انسان شایسته ای هستش و واقعا بی نهایت بهمون حال داده…

    و این داستان ریشه های مذهبی عمیق تر از دریا هاست…

    اما بریم سراغ سوال این جلسه که خیلی زیبا و عالی بود …

    من به شخصه خیلی کم عصبانی میشم و تقریبا واقعا دیگه این سال ها به تعداد انگشتای دست یادم میاد ولی چیزی که خیلی من رو بر انگیخته می کنه حماقت آدم هاست …

    من هنوز خیلی ضعف دارم در اینکه بتونم بی تفاوت باشم و بپذیرم که عده ای زیادی همونجایی که هستن باید باشن و این باور من رو از ثروت دور کرده …

    طرف خودش دوست داره مجانی به من مثلا یه چیزی بده ولی من میگم نه آقا ببین شما این حرکتو بزن و این باورو بساز پول دار میشی و میبنم کاری کردم طرف کلا به خاک سیاه نشست چون امید واهی بهش دادم..

    من بزرگترین نقطه ضعفم اینه که ببینم آدما از پتانسیل هاشون استفاده نمی کنن و دنبال کمک کردنن ولی واقعا انقدر باور های انسانیتی غلطی دارم که وقتی خدا من رو در شرایطی قرار میده که اونا بهم خوبی بکنن نمی تونم کلا لذت ببرم حتما باید چشم طرف رو از خوبی کردن در بیارم و برای همین همیشه در احساس ناراحتی به سر میبرم بعد از اینکه بهم کمک میشه و این فرکانس رو به جهان میفرستم که شرمنده!

    خیلی جالب بود تو یکی از کلاس های زبان گروهی داشتیم صحبت می کردیم استاد یک سوالی کرد:

    سر کار آیا میتونین از همکارتون درخواست کمک کنین؟!

    من انقدر خندیدم گفتم من تا وقتی یادم میاد نتنها کمک نخواستم بلکه کارهای اونارو هم انجام دادم! و چه قدر این در نهایت زجر آوره … و مارو از ثروت دور می کنه..

    و مسئله بعدی که خیلی باعث بر افروخته شدن من میشه اینه که ببینم داره سر یک نفر کلاه میره و ناخداگاه آتیش میگیرم ولی همیشه وقتی رفتم که جلوی اون کلاهبرداری برو بگیرم خودم گرفتار داستانی مشابه شدم یا به نحوی پول از دست دادم و چون تو فرکانسش میرم سریع میاد تو دست و پام.

    با قدرت این دوره رو ادامه میدم ولی خیلی برام ارزشمنده و به قیمت اینکه حتما کامنت بزارم سراغ فایل های بعد نمیرم…

    حرف های خانوم شایسته برای من میلیون ها می ارزه و من هر روز با عشق میشینم گوش میدم و مدت ها بهش فکر می کنم

    شاید یک فایل برای یک عمر من کافی باشه اگر دقت کنم من دنیارو بهم بدن این فایل هارو رها نمی کنم چون میدونم میلیاردر شدن من قطعیه و من با این دوره ثروت آفرینی می کنم و با عشق ازاین دوره ماه ها استفاده می کنم و حتی 5 6 ماه بعد تموم شدنش حتما کامنت میزارم در مورد سوالات چون سوالاتی که تو این دوره مطرح میشه فقط شاخه هاست!‌ برگا با منه و حتما امسال استاد رو از نزدیک می بینم چون حداقل نتیجه این سوالات علاوه بر مسائل مالی ورود من به خاک قشنگ آمریکاست برای یک سفر هیجان انگیز..

    خیلی مخلصم

    در پناه عزیز عالم شاد باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 601 رای:
    • -
      علی برزگر گفته:
      مدت عضویت: 1034 روز

      بسم اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

      سلام به استاد عزیزم سلام بر ابراهیم زمان و همچنین سلام به خانم شایسته مهربان و همچنین سلام به سید علی خوشدل و با صفا

      من زیاد کامنت نمیزارم تو سایت

      اما بعضی موقع نمیدونم چرا یهو بهم الهام میشه باید کامنت بزاری

      استاد تو فایل بالا گفت بگردید نقاط منفی زندگی و پیدا کنید و اصلاح کنید

      من بعد از کلی فکر کردن و دیدن کامنت سید علی که گفتن زود عصبی نمیشن یه تلنگری بهم خورد

      چرا ؟ چون من آدمی هستم زود عصبی میشم و زود میبخشم

      به خودم گفتم سید علی چطور تونسته خودشو کنترل کنه توام میتونی

      انقد خوشحالم تونستم نقطه ضعف خودم و با صحبت های استاد و کامنت سید علی پیدا کنم و ب خودم قول دادم انقد تو آرامش و صلح باشم که خودم لذت ببرم

      یادمه تو لایو استاد با آقای عرشیانفر

      که استاد گفتن آرام باشی خدا باهات صحبت میکنه باور نمیکنی من صد بار اون فایل و گوش کردم

      اما آگاهی این فایل و نتونستم بدست بیارم اما خداروشکر با کمک شما تونستم ب آگاهی برسم و تلاش کنم برای پیشرفتم

      کامنتم و با یه آیه تموم میکنم

      رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ

      تا لحظه که نفس می کشیم دراین مسیر خواهیم ماند

      خدارو شکرررت بابت این همه آگاهی و این استاد فوق العاده توحیدی و همه هم مسیرهایم

      در آغوش گرم خدا باشید یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 92 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1463 روز

      سلام آقای خوشدل

      وقتی نوشتی باورای مذهبی من بدجور دردم گرفت چند روزه که خدا داره همینا رو بمن میگه ، قصه از همون سفری شروع شد که به شهر مذهبی داشتم

      و خوبن این دردها اینا رشدمون میدن و اونقدر برام سنگین بوده اما مدام میپرسم خدایا بعدی رو بگو و امشب یه تضادی اومد که همون بعدیا رو گفت بهم و باز اونم در کامنتتون بود

      الگوی تکرارشونده من اینه اگر کسی برای من کاری کنه چیزی بمن بده بااونکه من بهاشو به خدا پرداختم ولی من گفتم نه من اگر ازش درخواست کنم استفاده کنم بعدا حتما منت میزاره سرم

      پس نمیخوام ازش

      و اینجوری دست خدا رو بستم واسه مهاجرتم

      و امشب نتیجه این باورمو دیدم

      باور دارم اگر برای کسی کاری کنم بعدا باهاش بدبرخورد میکنم یااگر کسی برام کاری کنه بعدا باهام بد رفتار میکنه برای همین نمیخوام از هیچکس چیزی بخوام و در کل …

      بله …

      ممنون بابت کامنتتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      زهرا نظام الدینی گفته:
      مدت عضویت: 2405 روز

      سیدعلی خوشدل عزیز

      این روزها تو خیلی از کامنت‌ها صحبت از شما و ارتعاش توحیدی شماست و من گاه فکر می‌کنم این اتفاق اگرچه به اعتماد به نفس شما خیلی کمک می‌کند؛ اما چقدر باید از درون قوی باشید که نلغزید.

      به شخصه با اینکه شما هم سن و سال دختر من هستید، اما جزو الگوهای موفقی هستین که امکان نداره هر روز به رفتار و باورها و نتایجتون که از کامنت‌های خودتون برداشت کردم، فکر نکنم.

      هر بار به مشتری فکر می‌کنم، یادم میاد گفتین مشتری رو خدا می‌فرسته.

      هر بار فکر می‌کنم که شما گفتین من بدون اینکه از کار اخراج بشم یا کارم رو همون اول رها کنم، به نتیجه رسیدم، دلم گرم می‌شه.

      و هر بار که نیاز دارم تا ارتعاشم رو ببرم بالا، می‌رم صفحهٔ پروفایل شما رو باز می‌کنم و از نو کامنت‌ها رو می‌خونم. اما چرا الان دارم این‌ها رو اینجا می‌گم؟ به خاطر مطلبی که تو کامنتتون اومده بود که هم برای من یه تلنگر بود و هم یادآوری یه پیغام شیرین.

      شما از مذهبی بودن گفتین و من با اینکه هنوز هم بسیااار مذهبی هستم؛ اما بسیار با شما هم‌عقیده‌ام. باورهای مذهبی‌ای که از کودکی بر تار و پود ذهن ما نشانده‌اند، این‌قدر باور مخرب داره که به این سادگی‌ها دست از سرمون بر نخواهد داشت. ای کاش به جای تمام اراجیفی که از کودکی به خوردمون دادن، یه ذره رد پای خدا رو برامون پررنگ می‌کردن. به جای اینکه ما رو بترسونن که مبادا با موهامون از دیوار جهنم آویزون بشیم، بهمون می‌گفتن یه تکه از روح خدایی در وجود توئه که رحیمه که رحمانه که رئوفه که ودوده که قدرتمنده و تو به همون اندازه اگه بهش تکیه کنی قدرتمند خواهی شد. کاش به جای خدای خشمگین جهنم که با فقر من دلش آروم می‌شد و با زجردیدنم به رضایت می‌رسید ‌ومن رو به درجهٔ قرب بیشتر می‌رسوند، بهمون خدایی رو نشون می‌دادن که خدای پیشرفت و شادی و خنده و آرامشه. کاش وقتی از صحبت با نامحرم نهی‌مون می‌کردن، می‌گفتن الان زمان سفر به کرات دیگه‌ست نه سفر با شتر به اعماق بیابان‌ها. پس خودتون رو آماده کنید برای توانایی با روبه رو شدن با جهان جدید نه برگشت به جهان قدیم. همه این‌ دردل‌ها رو کردم که یه خاطره رو بگم و البته بدونید که من هم مثل شما سر سفرهٔ مذهب بزرگ شدم و با ذره ذره حرف‌هایی که تو کامنتتون بود آشنام. همه جا هر چی نخوریم و … تازه با محدودیت‌هایی که یه دختر تو خانواده مذهبی داره. بگذریم، اما خاطرهٔ شیرینم:

      یه روز نشسته بودم و شما رو حلاجی می‌کردم و البته چند نفر دیگه از جمله خود استاد رو. یه دفعه انگار به این نتیجه رسیدم که شماها یه شجاعت خاص داشتین و به خاطر اون شجاعتتون به این نتایج بزرگ رسیدین و اون شجاعت اونه که شماها تونستین از مذهب عبور کنید؛ اما من واقعا نه شجاعتش رو دارم و نه دلم می‌خواد. داشتم به همین چیزها فکر می‌کردم و انگار ته ذهنم خودم به خودم می‌گفتم آخه من نماز خوندن رو خیلی دوست دارم، دلم نمی‌‌خواد رهاش کنم. من دلم برای نمازم تنگ می‌شه. من دلم برای پیغمبری که این قران بر او نازل شده، تنگ می‌شه. من اگه همه چی رو رها کنم، حسم خوب نیست، تو همین فکرها بودم و این قدر غرق شده بودم که اصلا متوجه اطرافم نمی‌شدم، یه دفعه قرآن روی گوشیم به رسم هر روز که ساعت 11 یه نوتیف می‌فرسته و یه آیه رو نشون می‌ده، آیهٔ اون روز روی صفحهٔ گوشی من نقش بست، آیه این بود:

      و أمر اهلک بالصلوه و اصطبر علیها، لانسئلک رزقا نحن نرزقک.

      برای همهٔ ما دیگه صحبت با خدا و جواب‌گرفتن تقریبا عادی شده، هممون راهمون رو از همین روش پیدا می‌کنیم، اما اینکه خدا اینطور واضح و بی‌پرده باهام صحبت کنه، برام این‌قدر شیرین بود که گفتنی نیست. من دقیقا داشتم به این فکر می‌کردم که شاید باید تمام مظاهر مذهب رو کنار بذارم و دقیقا به نماز فکر می‌کردم و همون لحظه خدا بهم گفت بر نمازت شکیبایی کن، ما روزی تو رو می‌رسونیم. (و صد البته که معنی اصلی صلاه که همان اقامهٔ یاد خداست رو می‌دونم و در مرحلهٔ اول همهٔ ما در پی همین هستیم، اصلا اینجاییم برای همین که معنای واقعی صلاه رو در وجودمون نهادینه کنیم)

      کامنت شما با اینکه صددرصد باهاتون موافقم، اما من رو به یاد اون لحظهٔ شیرینی که خدا چنین مستقیم باهام حرف زد انداخت.

      با همهٔ این اوصاف من با شما موافقم که دلسوزی‌های بیجا رو از سر سفرهٔ مذهب یاد گرفتیم .

      من با شما موافقم که جرئت حرکت کردن رو ازمون گرفتن مبادا حقی ناحق کنیم، مبادا کوخی ساخته بشه، مبادا خدا خشمگین بشه.

      من هم مثل شما طعم شیرین توحید رو لابه‌لای اعتقادات شفاعت و وساطتت دیگران بر خودم تلخ کردم، تا آنجا که اصلا فراموش کردم خدایی هست. امثال ما که سر سفره مذهب قد کشیدیم نیاز داریم یه حلاجی اساسی تو باورهامون داشته باشیم. وجودمون رو شخم بزنیم باشد که جوانه‌های توحید شکوفا شود و از همه مهم‌تر نگاهمون به دنیا و اطرافمون عوض بشه.

      خوش بدرخشید!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 136 رای:
      • -
        الهام و نگین گفته:
        مدت عضویت: 1049 روز

        خدایا هزاران مرتبه شکر که به کامنت زیبای زهرای عزیز هدایت شدم

        زهرا جان خیلی عالی و خوب بود کامنتتون امیدوارم خدای من مهربان همه مارا هدایت کنه در مسیر راستی درستی و توحیدی بشیم و تنها تورا بپرستیم و تنها از اون هدایت بخواهیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        ستاره گفته:
        مدت عضویت: 2332 روز

        سلام زهرا جان

        خوندن کامنت شما اشک رو به چشمام آورد

        خوندن کامنت ها برای من خیلی درسها داره ولی حس عجیبی دارم وقتی کامنت افرادی رو میخونم که توی خانواده های مذهبی بزرگ شدن ،یه عالمه اگاهی برام داره و انگار یکی داره تمام گذشته منو بیرون میکشه

        من در خانواده مذهبی بزرگ شدم ولی هیچ وقت آدم مذهبی نبودم و به خاطر سخت گیری های خانواده م از همون بچگی با هر چیزی که به مذهب مربوط میشد مخالف بودم

        من خدا رو برای اولین بار با سایت استاد شناختم و از اون روز زندگی من شروع شد ،و جالبه منی که همه بهم میگفتن تو اصلا خدا رو باور نداری ،الان به جایی رسیدم که ایمان م ار خیلی از اون آدم هایی که ادعای مذهب میکردن بارها و بارها قوی تره ،چون میبینم وقتی چیزی رو از خدا میخوام به راحتی بهم میده ،و نیاز به گریه و زاری و التماس ندارم

        خیلی برام کامنت دوستانی که مذهبی هستن ارزشمنده و گاهی وقت ها بارها اون کامنت ها رو میخونم ،

        اینکه میبینم آدم های مذهبی اون جوری که من فکر میکردم نیستن ،

        اینکه میبینم شما هم از جنس من هستید ،همون رنج ها رو از مذهبی بودن خانواده کشیدید و چقدر برام جالبه وقتی میبینم که دنبال تغییر اون باورها و رد شدن از اون لایه مذهبی بودن که خدا رو برامون اونقدر ترسناک و خشمگین جلوه داده بودن هستید

        چقدر با خوندن کامنت شما احساس نزدیکی به شما بهم دست داد

        براتون آرزوی بهترین ها رو دارم

        موفق و پیروز باشید در پناه خداوند هدایتگر مهربان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          Life time گفته:
          مدت عضویت: 1463 روز

          سلام ستاره عزیز

          روز برشما به خیر

          دوست داشتم یک مطلبی که خودم بهش رسیدم رو اینجا بیان کنم هرچند که بسیار بسیار تو کامنت ها صحبتی از جنس صحبت شما دیدم و در کلام و فایل های آقای عباس منش هم که این مطللب بسیار زیاده

          ماها اکثرا در خانواده هایی مذهبی بزرگ شدیم من هم خانواده خودم مذهبی بودن اما سختگیر نبودن ولی چیزی که بهش رسیدم اینه

          اگر ما خودمون به درستی چیزی پی ببریم و بهمون ثابت بشه اونوقته که میتونیم باخیال راحت و بدون نجوای ذهنی اون کارهای مذهبی رو انجام بدیم یاعقاید و باورای مذهبی رو داشته باشیم

          اگر چیزی رو دلیلش رو نفهمیم ممکنه به نظرمون اشتباه یا بی معنا باشه یا هر برچسب دیگه ای ذهنمون به کاری که دلیل و حکمت و فلسفه شو درک نکنه میزنه ‌

          من خودم سالهاست کتاب میخونم تحقیق میکنم رو خودم کار کردم

          5سال هم دراین سایت بودم از سال 97 بااکانت دیگه ای بودم ازسال 1400 اکانت جدیدمو برای خرید محصولات ساختم

          ولی بعد 5 سال خودم با گوشت و پوست و استخوانم درک کردم که باورهای مذهبی عقاید مذهبی مثل نماز روزه حجاب احکام اسلامی ولایت و محبت اهل بیت و حد و حدود الهی درباره ی محرم و نامحرم و احکام ازدواج و خیلی مباحث مذهبی دیگه که بخوام نام ببرم زیاد میشه همگی درستن دلیل دارن فلسفه و حکمت محکم دارن و اگر انجام نشن آثار منفیش کاملا درزندگی قابل مشاهده ست

          مثلا همین طهارت داشتن پرهیز از نجاسات و نماز و حجاب

          اینهااگر بروند وانجام نشن دقیقا اونچه که فکر میکنیم الهام شدبهم این ازطرف شیطانه.

          چون شیطان درزمانی میادکه انسان پاک و طاهر نیست و از خدادوره و عبادت نمیکنه

          پس چقدر مرز خدا و شیطان باریکه و چقدر ماادما میتونیم راحت خیلی راحت و اسون گمراه بشیم و فکرکنیم که الان مورد هدایتیم

          اینو نوشتم که اولا تجربه مو که با سختی بدست اوردم مکتوب کنم برای خیلی افرادی که ممکنه بخونن و به دردشون بخوره

          و واقعا چقدر انسانها در معرض خطر از این ناحیه هستن

          امیدوارم خدا هممون رو هدایت کنه به صراط مستقیمش

          در پناه حق تعالی باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        یونس چاپاشی گفته:
        مدت عضویت: 1933 روز

        سلام خانم نظام الدینی

        امیدوارم جسارت منو ببخشید چون یه حسی بهم گفت یه پاسخ مختصری به کامنتتون بدم

        از اونجا که منم مثل شما واکثر ایرانیا مذهبی بزرگ شدم ولی تونستم مثل استاد و علی اقا و خیلیای دیگه از مذهب بگذرم،ولی دلیل نمیشه نماز خوندنو اشتباهی بدونیم که بشه ترکش کرد،درسته من الان نماز نمیخونم ولی شاید یه روزی دوباره شروع کردم به نماز خوندن،ولی این نمازخوندن کجا و اون نمازی که قبلنا میخوندم کجا

        اینم بخاطر این گفتم که شما گفتین دلتون از نمازخوندن کنده نمیشه،

        خانم نظام الدینی استاد خودشونم چندین جا گفتن بااینکه راههای ارتباط باخدا زیاده ولی یکی از بهترین راههای ارتباط باخدا همون روشیه که پیامبر ازش استفاده میکرده،پس دلیلی نیست نمازخوندنو رها کنید،

        اصلا از مذهب گذشتن به این معنی نیست،به این معنیه از باورهاوخرافاتی که تو قران نیومده وحالا به هر دلیلی به دین اضافه شده رها بشیم

        وهمینکه شما به این رسیدید این باورهاو دیدگاهها من دراوردیه و درست نیستن شما نصف راه رو اومدین ،مونده نصف دیگش که اونم تو مسیرید وبه امیدخدا با لذت و اسونی طیش می کنید

        امیدوارم تونسته باشم منظورمو رسونده باشم و کمکی کرده باشم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          زهرا نظام الدینی گفته:
          مدت عضویت: 2405 روز

          سلام دوست عزیز

          بسیار سپاسگزارم از اظهار نظر دوستانه و صادقانه‌تان.

          کاملا با شما موافقم، از مذهب گذشتن یعنی گذشتن از خرافات و باورهای دست و پاگیر.

          تو یه کامنت دیگه توضیح دادم که هر عیب که هست از مسلمانی ماست.

          اما گاهی حس می‌کنم در همین قید ‌‌و بند بودن که عده‌ای تونستن از آن رها بشن یه شجاعت می‌خواد.

          من از مذهبی بودنم ناراحت نیستم، حتی از حجاب داشتن اذیت نمی‌شم ولی چون خلاف این رویه رو هم (مثل اعتقاد نابی که استاد دارن) خلاف واقع نمی‌دونم گاهی برام این شبه پیش میاد که آیا واقعا دینداری در عصر جدید در شریعت تنیده است یا می‌توان از شریعت هم‌رها بود و باز دیندار زیست.

          در هر صورت از اینکه این قدر با ذهنی روشن به این مسئله نگاه کردین، خوشحالم و براتون آرزوی موفقیت می‌کنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          گزارش نقض قوانین سایت
          • -
            Life time گفته:
            مدت عضویت: 1463 روز

            سلام دوست گرامی خانم نظام الدینی

            چند وقتی هست از طریق کامنت هاتون با طرز فکرتون اندکی آشنا شدم

            دوست داشتم نظر خودم راهم براتون بنویسم

            حدودا 5سال هست یعنی از سال 97 که بایک اکانت دیگه درسایت عضوشدم و سال 1400 جهت خریدمحصولات اکانت فعلی رو ساختم و اکانت قبلیم رمزعبورش فراموش کردم بارها زدم که ایمیل بشه برام اما نشد .

            و اما بعداز 5 سال چیزی که خیلی مهم است و دوست داشتم خدمتتون عرض کنم این هست که گاهی اوقات باورهای ما به مرور زمان و نرم نرم و آهسته چنان دستخوش تغییر میشن که خودمون ممکنه متوجهش نشیم که چگونه یک چیزی که خوب نبود زیبا نبود درست نبود به خاطر همین روند آهسته و ناخودآگاه گونه در پس ذهن و در پس زمینه , تغییراتی داشته که الان ما نمیدونیم که اون تغییر چه پیامدهایی برامون داره

            تغییر یافتن باورهای مذهبی و عقیدتی مانند حجاب مانند پایداری در ارتباطات باافراد و مانند نماز و رعایت احکام و اصول اسلامی و عقاید و باورهامون در رابطه با ولایت و محبت و مودت و اطاعت از پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام ، باورهای ما دررابطه باارتباط بانامحرم دررابطه با موسیقی و رقص و احکام ازدواج یا خیلی خیلی از کوچکترین اصولی که داشته ایم این ها به آهستگی عوض میشن بخاطر اونکه باورهای جدید برای ما زیبانشان داده میشن همون زینت داده شدن و تزیین یافتنی که بارها در قرآن امده که شیطان کارهای نازیبا را زیبا نشان می دهد …روش اون این هست . تا فرد از طریق ناخوداگاهش کار نامناسب را زیبا ببیند و تغییر کند

            فقط چون احساس کردم از کامنت هاتون که دغدغه باورهای مذهبی و عقیدتی تون رو دارید این مطلب رو عرض کردم اون هم بعد 5سال که خودم در چند ماه اخیر بسیارازاین مباحث ضربه در زندگیم خوردم

            گاهی وقتها ثروت های اصلی خودمون رو نمیبینیم ثروت خانواده خوب روابط خوب و حلال و گرم ثروت عقاید درست ثروت اهل بیت و محبت و ولایت اهل بیت و ما را به بهانه به دست اوردن اندک پولی که میاد تو دستمون و باخودش هزاران نوع سردی و ناراحتی و مشکل میاره ، از ثروت اصلی مون جدا می کنند جوری که خودمونم نمیفهمیم چی شد

            چون با تزیین با باوراین کار صورت گرفت !!دقیقا داستان همینه ؛ باور …باورمون رو نرم نرم توسط زیباسازی زشتی ها تغییر دادن

            مراقب باشیم داریم چی رو از دست میدیم تا چی به دست بیاریم .

            البته که از خداوند هدایت و حمایت خواستن درست و به جاست اما اگر طهارت نباشد اگر صفات رذیله باشد اگر نماز و حجاب و احکام الهی پابرجانباشد مامورد هدایت شیطان هستیم و نه هدایت الله .

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        اشرف مخلوقاتم گفته:
        مدت عضویت: 970 روز

        سلام بر شما بانوی گرامی و دوست خوبم

        کامنت شمارو خوندم لذتم بردم چقد خوب داریم بهم کمک میکنیم تا در تاریکی با نور هم براحتی عبور کنیم انشالله هممون خیلی راحت ازین تاریکی که مذهب برامون درست کرده ازاین پیله ابریشمی پروانه میشویم و در آسمانها رها وآزاد بال میزنیم

        شما از دلتنگی درباره نماز گفتین و ترک کردنش سخته اصلا مذهب با نماز خیلی فرق میکنه اصلا برای عبور از مذهب لازم نیست نماز و ترکـ کنی یک راهی که خودم انتخاب کردمو به شما میگم شاید به کارتون بیاد

        من نماز رو یک تمرین روح سازی میبینم برای اینکه در نماز تمام وقت داریم به زیبایی های خدا توجه میکنیم و میتونیم در رکوع سجود قنوت آن ذکر خدارو بکنیم و در این وقت شبانه روز میتونیم در نماز شکرگزاری رو تمرین کنیم پاکسازی با ذکر استغفار رو تمرین کنیم هم وسط ذکر نماز ادامه اش هم بعد نماز این تمرینها رو انجام بدیم اینجوری هم نماز بهت لذت میده هم هیچ قانون یا منطقی نمیتونه شمارو از نماز دور کنه اگه تمام دنیا جمع بشن بگن نماز اصلا این نیست چون احساس نابی ازش میگیری توجه به هیچ حرفی نمیکنی چون نماز کاملا یک تمرین ذهنی یک مراقبه قدرتمند برای ایجاد تقوا و کنترل ذهن در تمام لحظات زندگی نماز و نباید بگی واجبه اگه نخونم میرم جهنم و یا تمام کارهای خوبم با نماز خوندن اندازگیری میشه نه میتونی بگی نماز مثل ورزش که میریم باشگاه واسه تناسب اندام و سلامتی جسم تمرین میکنیم نمازم دقیقا همون باشگاه تمرین ورزش برای ورز دادن روح و ذهن برای هماهنگ کردن روح وذهن اینطوری دیگه از نماز عشق میکنی برات لذیذ میشه برات آرامش میشه دیگه سیر نمیشی از نماز دیگه نمیخوای زود زود تندتند نمازتو بخونی

        حالا مذهب یعنی پرستیدن یکسری انسانهای خوب اصلا عالی و درجه یک و به اصطلاح معصوم که هیچ انسانی نمیتونه معصوم باشه اینارو برای پر کردن جیبشون سران مذهبیون ساختن پرستیدن آدم همراه با خدا که این گناه نبخشودنی شرک هست دیگه بهتر از پیامبران که کسی،نیست امامان و گفتن از پیامبران هم بالاتر هستن اینحوری مخ مارو شستشو دادن و کاری کردن ما امامان و بپرستیم محرم میشه بساط ریاکاری بساط شرک و ریا پهن میکنن و آدمارو میدوشن و ما میترسیم ازین بساط شرک فاصله بگیریم من خودم عاشق این مراسمات بودم ولی از امسال قصد کردم بیدارتر عمل کنم دیگه مسحد نرفتم غذای مسجد و نخوردم دنبالشم نرفتم ولی با این وحود بخاطر باورهای قبلی ترسی در ته ذهنم دارم میدونم هرچی بگڌره قویتر خواهم شد چون امسال اولین باره ترس هست من یجا گوگل درباره تفسیر عاشورا خوندم خیلی جملات روشنگری نوشته بود یه مقاله خیلی عالی که گفته بود عاشورا دانسگاه انسان سازی هست نه اینکه بریم اونجا بر سر و صورت و پشت خودمون بکوبیم و خنجر بزنیم و زخمی کنیم و گریه کنیم پیراهن چاک بزنیم و با اون مداحان سودجویی که فقط دارن با ذهن کوچک و داغونشون ارزش کار این بزرگان و خورد و کوچک میکنن این عزاداری برای انسان بزرگی مثل حسین حرامه و خیلی چیزای دیگه که از حوصله اینجا شاید خارح باشه چون زیاد فقط انشالله تونسته باشم مفهوم مطلب و رسونده باشم تا کمک کرده باشم نترسین بخدا سینه زدن گریه کردن مراسم علی اصغر و شیرخوارگاه و حصزت رقیه اینا همه فرو رفتن تو جهل نمیخوام بی احترامی کنم به مذهب یا اعتقاد کسی من خودم تو خانواده مذهبی بزرگ شدم هر ساله پدرم اینا وقفی دارن عاشورا پدرم بنده خدا بیستر ازجیب هزینه میکنه تا بتونه سنت پدراشو ادامه بده که چی اونموقع خودشون داشتن از گشنگی میمردن میرفتن ملک و مالشونو مراتحی که گاو و گوسفند داشتن چرا میدادن تا خرج خونه بدن میگفتن از درآمد اینجا فقطططط باید هر ساله واسه امام حسین یا احیا امام علی هزینه بشع همه قدیمیا اونوقتا اینکارو میکردن حالا تو خونه خودشون همه عیال وار گشنگی بکشن مشکل نبود آخه کجای اینکار درسته خدا چی میگه امام حسین خودش کمربندطلا میزاشت چرا اینهمه جهل و خرافات و تعصب مگه استاد نگفت همه پیامبران و امامان میلیاردر بودن مگه اونا بخدا وصل نبودن و اگه وصل بودن الان اون دنیا رستگار شدن خوب حالا این محرم اون شب،احیا این مداحان چی میگن و ما داریم تو محرم و احیا چیکار میکنیم عزاداری برای چی ……

        دوست خوبم خواهر گلم انشالله تونسته باشم کمکی کرده باشم تا بتونیم راحتتر از این بندی که آخوندا به پاهامون بستن رها شویم و بند و پاره کنیم و به خدای ارحمین راحمین وصل شویم

        یکتاپرستی یعنی از مذهب و تمام مراسمات ساختگی انسانهای سودجو بتونیم عبور کنیم

        دوستتان دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Life time گفته:
        مدت عضویت: 1463 روز

        سلام دوست گرامی خانم نظام الدینی …

        اونها که مارواز صحبت بانامحرم نهی کردن یا مارو به حجاب امر کردن چیزهایی رو میدونستن که از روی محبت به ما اون حرفها را زدن تنها ارزوم برای هر کدوم از ماها اینه به درک و فلسفه و حکمت تک تک اون احکام و باید و نبایدها پی ببریم گاهی انسانها میخوان همه چیز رو خودشون درک کنند و تجربه کنند خوب معلومه این وسط سختی هم میکشن اما اگر ادم خودش به درستی چیزی پی ببره دیگه ممنون و متشکر همه اونها که بهش باید نباید میکردنم خواهدشد

        سفر به کرات دیگه منافاتی نداره با حجاب و ارتباط نداشتن بانامحرم

        اتفاقا تمام دستورات اسلامی در جهت پیشگیری از پخش شدن انرژی و بقول بچه های اینجا پیشگیری از نشتی فرکانسی است و برای تمرکز بر اهداف بیان شده

        امیدوارم بتونیم به حکمت و کامل بودن دینمون دست پیدا کنیم

        واقعا ما چیزی کم نداریم در احکام و شریعتمون

        فقط باید خودمون بهشون برسیم

        شادباشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          زهرا مهدوی گفته:
          مدت عضویت: 2268 روز

          سلام دوست عزیزم که متاسفانه اسمتون رو نمیدونم ممنونم بابت پاسخی که به کامنتم دادید اما نمیشد اونجا پاسخ بدم و دیدم دغدغه این مسئله رو دارید گفتم یه نکته ای رو خدمتتون عرض کنم

          منم مثل شما چندسالی هست که با این مباحث آشنا شدم و دارم کار میکنم اما همون درس اصلی رو گاهی هنوزم یادم میره

          و اون داشتن احساس و حال خوب هست

          همون توکل و ایمان که معیار اصلی مسیری که میریم هست

          فرقی نمیکنه کجا و با چه ابزاری داریم قدم برمی‌داریم اگر تو مسیر نباشیم ضربه میخوریم

          این نگرانی های شما بابت دوستان بسیار ارزشمند اما آیا کمکی به راه شما میکنه ؟

          ابزار باشه اما راه اشتباه باشه رسیدنی هست؟

          دوره 12 قدم فوق العاده است برای درک عمیق همین یه اصل که بدون استثنا همه فایل ها و صحبتهای استاد درباره همین یه اصل هست

          اگر بفهمیم و اجرا کنیم قطعا میرسیم به نتایجی که درباره اش میگن، میرسیم به اون دید قله که وقتی بقیه از مسیر میگفتن ما به ابزار نگاه میکردیم و مسلما ضربه هم می‌خوردیم…

          امیدوارم هرجا هستید حال دلتون عالی باشه و باورهایی که دارید چه مذهبی و چه غیره به حال خوب دادن بهتون کمک کرده باشه و زندگی تون سرشار از نتایج ارزشمند باشه

          موفق باشی دوست من

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1755 روز

      سلام آقا سید بزرگوار

      کامنت شما را خواندم

      خیلی زیبا بود

      از مذهب گفتین…

      این مذهب خیلی با ما ایرانیا کار داشته

      و بزرگترین ترمز ما ایرانیا هم همین مذهبه

      و این ترمز شدیدترین ترمز منه

      کلا هر کدام از ما ایرانیا این ترمز را برداریم سیلاب نعمت خدا وارد زندگیمون میشه

      استاد خیلی قشنگ در فایل “باوری که تغییرش درهایی از نعمت را برویم باز کرد” این نکته را گفتند…

      وقتی که بچه بودم و زندگی روحانیون ایرانی را میدیدم ، چیزی که غالبا میدیدم عدم وجود ثروت بود و چون این اشخاص در زندگی ما خیلی مقدس بودند این فکر در ذهن ما رفت که معنویت و پول با هم جمع نمیشوند

      اما غافل بودیم از راه راستین پیشوایان دینی

      راهی که هیچ وقت به ما نگفتند

      یک مثال میزنم خودتان تا تهش را بروید

      من در دانشگاه مذهبی درس خواندم

      دانشگاهی که اوج مذهبیت در آنجا بود

      در یک سخنی خواندم که

      یاران امام زمان بر مرکب گران قیمت سوار نمیشوند

      عجب جمله سنگینی بود برام

      از طرفی دوست داشتم بهترین ماشین را داشته باشم ولی از طرفی دیگر این سخنی که منسوب به یکی از بزرگان بود جلوی مرا میگرفت

      و از طرفی وقتی میدیدم روحانیت ما بجای سوار شدن در ماشین های مدل بالا به سوارشدن به یک پیکان مدل پایین اکتفا میکردند این باور بیشتر در ذهنم تقویت میشد که اگر بخواهی یار امام زمان شوی باید زندگی ساده داشته باشی و دور شرکت بی ام و و مرسدس بنز و… را باید خط بکشی

      خلاصه در ذهنم درگیر بودم

      آخه این چه امام زمانی هست؟؟؟

      الان باید کارخانه بی ام و تعطیل بشه جون مرکب گران قیمت میده بیرون…

      آخه این چه امام زمانیه که راضی میشه این همه کارمند این شرکت بیکار بشن

      روز بروز از این امام زمان ساختگی متنفر میشدم

      اما یک چیز دیدم که چنان قوی بود که باور قبلی مرا درجا خشک کرد و از ریشه کند و آن هم یک گذاره از همین بزرگان بود که جعلی بودن آن گزاره قبلی را برای من اثبات کرد و آن این بود که

      علم بیست و هفت حرف دارد و تا اکنون 2 حرف آن کشف شده و 25 حرف باقی مانده آن زمان ظهور امام زمان اتفاق می افتد

      تصور کنید این همه پیشرفت در تکنولوژی عصر حاضر فقط با دو حرف

      آن مامور دربار سلیمان که تخت ملکه سبا را در کمتر از چشم بر هم زدنی آورد فقط علمی از کتاب داشت

      اگر تمام علم را داشت چه میکرد…

      این گزاره به من گفت که امام زمان عاشق پیشرف تکنولوژی و گسترش جهان است

      این گزاره به من میگفت که اگر من ماشین مدل بالا بخرم امام زمان بسیار خوشحال است چون این خرید من یعنی پیشرفت تکنولوژی

      واقعا عاشق چنین امام زمانی شدم

      او که آخرین ذخیره نسل محمدی است

      او که تمام علم کتاب را دارد و شرق و غرب عالم را در یک چشم بر هم زدنی طی الارض میکند

      اگر امام زمان عاشق تکنولوژی نبود می بایست با یک الاغ ساده از این جا به آن جا برود نه با طی الارض در یک چشم بر هم زدن

      الان میشرفته ترین هواپیمای دنیا نمیتونه شرق به غرب دنیا را در کمتر از چند ساعت بره چه برسه به اندازه یک چشم بر هم زدن

      پس این باور جایگزین آن باور قبلی شد

      هرچه پولدارتر شوم موج گسترش تکنولوژی و جهان و وارد شدن به هاله فرکانسی این بزرگمرد خدا یعنی حضرت مهدی میشوم…

      خدا را شاکرم برای فتح این قسمت از خاکریز باور مذهب و ثروت

      و خاکریز های دیگری مانده که برای تخریب آنها باید از خود مذهب استفاده کرد

      پیشاپیش آینده زیبا را به شما تبریک عرض میکنم آقا سید و منتظر خواندن خبرهای موفقیت آمیز شما هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
      • -
        زهرا نظام الدینی گفته:
        مدت عضویت: 2405 روز

        سلام دوست عزیز

        نمی‌دونم کدوم دانشگاه درس خوندین، اما اگه شهید مطهری بودین، باید بگم: «خوش‌وقتم!» چون من هم اونجا درس خوندم و می‌فهمم وقتی از مذهب می‌نالین که چه بر سرمون آورده، یعنی چی! (با اینکه شهید مطهری از امام صادق خیلیییی بازتر بود و بچه‌ها اکثرا با یه نگاه باز روشنفکرانه فارغ‌التحصیل شدن) اما با همه اون اوصاف باید توی اون فضا نفس کشیده باشی تا بفهمی باورهای بیچارمون چرا دارن نفس‌نفس می‌‌زنند تا تغییر کنند. از امام زمان گفتین و تغییراتی که قراره حاصل بشه، خواستم یه نکته‌ای رو بگم.

        سال گذشته برای یکی از مجلات مقاله نوشتم و در اون مقاله از لحاظ منطقی اثبات کردم که با آمدن امام زمان قرار نیست همهٔ تکنولوژی نابود بشه و جنگ شمشیر راه بیفته و … . اگه این روایت‌ها درسته که صدای امام زمان رو از پشت دیوار خانه خدا همه می‌شنون ، می‌تونه به خاطر فضای مجازی باشه. گفتم لازم نیست با اسب و شتر و شمشیر امام زمان رو ترسیم کنیم. یکی از دلایلی رو که آوردم این بود که اسلام دینی هست که 1400 سال پیش پیغمبرش گفته: علم رو یاد بگیرین ولو در چین باشه. علمی که قراره در چین یاد بگیریم یقینا علم الهیات نیست، بلکه علم روز دنیاست. پس اصلا منطقی نیست که به ما امر شده باشه که علم روز دنیا رو یاد بگیرید، بعد امام زمان بیان بگن حالا هر چی درست کردی رو خراب می‌کنیم. این اصلا منطقی نیست. (بگذریم که مقالهٔ من رد شد، چون گفتن مگه تو مرجع تقلیدی که اینطوری حرف می‌زنی؟! تو در این مقام نیستی که این حرف‌ها رو بزنی؟!) منم گفتم باشه، هر چی شما بگین. منتظر باشین بعد از 1400 سال یکی بیاد دنیا رو با شمشیر نابود کنه، بعد دلتون هم بخاد جوون این سال و زمان این حرف‌ها رو بپذیره!!!

        واقعا یکی از چالش‌های ما باورهاییه که با اون‌ها بزرگ شدیم و از طرف دیگه ایستادگی‌مون در برابر تغییر اون‌ها.

        برای خود من هنوز تغییر تو این زمینه راحت نیست. ولی نهایت تلاشم رو می‌کنم حداقل آنچه با عقل هم‌خوانی ندارد را رد کنم. از خودم می‌پرسم واقعا چنین حکمی یا چنین سخنی در جامعهٔ امروز کاربرد داره؟ دقیقا مثل استدلالی که برای امام زمان آوردم. ولی حقیقتا نیاز به جهاد اکبر هست تا تاروپودی که بر ذهنمون تنیده رو پاک کنیم.

        در این مسیر برای شما و همهٔ ما که چنینیم، آرزوی موفقیت می‌کنم!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
        • -
          رضا احمدی گفته:
          مدت عضویت: 1755 روز

          سلام دوست عزیز

          من در سال 91 مهندسی نفت شیرازقبول شدم و از طرفی در دانشگاه امام صادق تهران رشته علوم قرآن و حدیث قبول شدم

          و چون خیلی دلم میخواست از قرآن و پیامبران و امامان بدانم حسی بهم گفت که برو تهران و من گفتم چشم

          و وقتی که این تصمیم من به گوش دوستان و آشنایان رسید از طرف آنها دیوانه خطاب شدم

          و استدلالشان این بود که میرفتی رشته نفت و پول پارو میکردی.

          از قرآن و حدیث که پولی درنمیاد

          ولی از ته قلبم ندایی آرامش بخش میگفت برو دانشگاه امام صادق

          و من گفتم چشم و رفتم

          و این روزها دارم به حکمت آن انتخابم میرسم

          و رفتم و به چشم خودم دیدم که ته این مسیر ناکجاآباد است

          و بعد از آن ناکجاآباد و سرگردانی خدا مرا هدایت کرد به سمت آقای عباس منشی که‌ در بندرعباس کارگر بوده و الان با یک تیپ بسیار زیبا و خوش اندام میاید از توحید حرف میزند تیپی که از نظر غالب مذهبیون خیلی خنده داره که یه نفر با شلوارک و تی شرت اندامی و زنجیر دور گردن بیاد از توحید خدا حرف بزنه

          آخه از نگاه اونا فقط یه نفر با ریش بلند و شلوار و پیراهن روی شلوار باید از خدا حرف بزنه

          اما مهم تیپ نیست ، مهم کلام است

          سایت استاد عباس منش لیاقت میخواد و هر کسی لایق نیست و خدا رو شکر که من و شما و دیگر دوستان در این مدار هستیم

          و خلاصه خدا گفت

          اینجا را دریاب

          پاسخ خیلی از سوالاتت را اینجا دریافت میکنی

          و در زمان دانشگاهم یک سوال زمینه ساز هدایت من شد و آن سوال این است که

          چرا این دانشگاهی که میخواد در عالم اسلام و تشیع تاثیر گزار باشه چرا نتوانسته در طول این 40 سال تاسیس خود از زمان انقلاب در همان محله اطراف خودش یعنی سعادت آباد و شهرک غرب تاثیرگذاز باشه و تفکرات خودش را در آنجا پیاده کند؟؟

          آنهایی که در تهران ساکن هستند و این محله را میشناسند میدانند که فضای فکری این دانشگاه با محیط اطرافش 180 درجه فرق دارد

          واقعا این سوال را پرسیدم از خودم و وقتی که به جوابی قانع کننده به آن نرسیدم دیگر درس و دانشگاه را گذاشتم کنار و فقط چون بخش اعظمی از دانشگاه را گذرانده بودم گفتم ارشد را میگیرم و دیگر در آزمون دکتری شرکت نمیکنم

          و با هدایت الله که گفتنش اینجا خیل مفصل است با یک موضوع زیبا بنام”نقش ثروت در دینداری و ترویج فرهنگ دینی با الگوگیری از پیامبر و اهل بیتشان” پایان نامه خودم را دفاع کردم و تمام.

          داستان هدایت من خیلی مفصل است

          من خیلی تغییر کردم

          من تحقیق کردم

          من یکتاپرست شدم

          اگر قبلا از من میپرسیدن مذهب تو چیست با افتخار میگفتم

          من شیعه علی بن ابیطالب هستم و دنبال مدرک بودم تا به سنی ها بگم ابوبکر و عمر و عثمان را رها کنید و …

          اما یکم فکر نمیکردم شیعه علی بودن یعنی پیرو او بودن و او پیرو محمد بود و محمد پیرو آیین ابراهیم و ابراهیم یکتاپرست بود

          و الان دعایم این است

          که خدایا مرا جزو یکتاپرستان قرار بده

          اگر قبلا از امام حسین از من میپرسیدن سریع ذهنم به سمت عاشورا و بریده شدن سر مبارک ایشان و عزاداری میرفت ولی الان اگر از امام حسین از من بپرسند سریع ذهنم به سمت ثروت کلان ایشان میرود و همین ثروت کلان حضرت چنان او را از دنیا سیر کرده بود که باعث شد اینگونه خودش را فدای راه خدا کند

          در ضمن الان در روز عاشورا به امام حسین تبریک میگویم به خاطر این توفیق عظیمی که کسب کردن ،به قول شاعر:

          جان به هر حال قرار است که قربان بشود

          پس چه خوب است که قربانی جانان بشود

          اگر قبلا از حجاب زنان از من میپرسیدند همه خانمای بدحجاب را منشا گمراهی مردان میدانستم ولی الان من با تحقیق و مدرک به این امر رسیدم که تمامی مردان و زنان این کره خاکی به هم محرمیت دارند منتها با حدود خاص و فقط برای ازدواج بین دختر و پسر که احکام خاص زناشویی بر آن مترتب میشود باید به تعبیر قرآن با یک میثاق غلیظ “عقده النکاح”جاری شود و معنای نکاح هیچ وقت ازدواج نبوده بلکه اون جنبه جنسی مطرح است

          البته برای این آگاهی باید فضای فرهنگی آن جامعه را در نظر گرفت ، نه اینکه از فردا توی خیابونای ایران مخصوصا شهر مذهبی قم شروع کنیم دست دادن به خانم ها

          اگر قبلا از من در مورد نماز میپرسیدند معنای نماز در ذهنم یک‌ دولاراست شدنی بود از سر تکلیف و به شوق بهشت و ترس از جهنم و فقط دلم میخواست امام جماعت مسجد سرعتی نماز را بخواند تا رفع تکلیفی شود ولی الان معنای نماز را قشنگتر فهمیدم که

          خوشا آنانکه دائم در نمازند

          اگر قبلا از من از پولدارها میپرسیدند من آنها را در خوش بینانه ترین حالت ، وارث یک مال عظیم میدانستم و در حالت های دیگر تهمت دزدی و پارتی به آنها میزدم اما الان از نظر من پولدارها بندگان خاص خدا هستند که فقط آنها حق دارند از خدا حرف بزنند چون آنها مظهر فضل و عظمت خدا هستند

          من خیلی تغییر کردم و هنوز که هنوز است در‌حال پاک کردن مذهب از ذهن خودم هستم

          به امید ابراهیم شدن

          به امید محمد شدن

          آنها انسان های بودند مثل ما

          تلاش کردند و رسیدند و الگوی ما شدند

          پس ما هم میتوانیم

          در پناه خدا باشین همکلاسی توحیدی عزیز

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
          • -
            زهرا مهدوی گفته:
            مدت عضویت: 2268 روز

            چقدر خوشحال میشم دوستانی رو میبینم که مثل سابق خودم علوم قرانی خوندن ، چون ته ذهنم این بوده که بقیه بهتر میتونن پیشرفت کنن و من بخاطر باورهای مذهبی خانواده وزندگی در شهر مذهبی و از طرفی تحصیلات مرتبط مذهبی سختتر و دیرتر میتونم تغییر کنم . خداروشاکرم بخاطر موفقیت های روز افزون شما دوستان و خیلی خیلی خوشحالم که جمع شمارو اینجا باهم میبینم

            جور خاصی کامنت های شمارو دوست دارم چون وقتی از تغییر صحبت میکنید با گوشت و پوست و استخون درک میکنم مسیری رو که طی کردید و به نور و روشنایی اونم چه نور و آزادی و روشنایی رسیدید.

            خداروشکر بابت وجودتون و استادان عزیزم

            ان شاءالله منم بزودی زود بخاطر دستاوردهای خوبم و نتایج رضایت بخش وارد جمع شما دوستان خوبم میشم

            با آرزوی بهترینها برای همه دوستان و خانواده بزرگم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
            • -
              Life time گفته:
              مدت عضویت: 1463 روز

              سلام دوست گرامی خانم مهدوی بصیر

              باتوجه به کامنت هاتون

              متوجه شدم که از افرادی هستید که باورهای مذهبی و عقیدتی داشته اید

              و حالا در صدد تغییر اون هاهستید

              دوست داشتم از تجربه خودم و درک خودم براتون بنویسم

              من سی و یک سال دارم و از سن کم اهل کتاب و مطالعه و تحقیق بودم

              همیشه حتی در سن کودکی هرجا میرفتیم از پدرم کتاب میخواستم بجای خیلی چیزها

              خداروشکر مادرم فرهنگی بودن و پدرم هم کارمند و هر دو تحصیلکرده و اهل علم و دانش

              و در خانواده خوبی بزرگ شدم

              وارد دانشگاه شدم در رشته مهندسی اما بعد از دو سه ترم ندای درونی من در سال 1390 خیلی عمیق منو به ترک دانشگاه دعوتم میکرد و میگفت چیزی که بهت ارامش بده و بهت حقیقت روبده در دانشگاه نیست

              بالاخره بعدیکی دو سال رهاش کردم از اون موقع تا حالا مدام تمرکزی تر جدی تر رو خودم کار کردم

              از سال 97 بااین سایت اونهم طبق درخواست خودم ازخدا اشناشدم

              درسال 1400 برای خرید محصولات اکانت جدیدم رو ساختم

              و اما بعد 5سال طی تکامل و کارکردن رو خودم

              و باپرداخت بهاهایی بسیار بسیار سنگین

              متوجه شدم که عقاید و باورهای مذهبی شیعه و اهل بیت کاملا صحیح هستند

              فقط ما هستیم که متوجه نیستیم و عمیقا درک نکردیم

              یکی از صفات مشترک افرادی که اینجامیان البته قضاوت کلی نمیشه کرد اما چیزی که سبب شده افراد بیان و این تجارب رو اینجاپیدا کنند همون طلب مال و ثروته

              البته که سبب رشدشون میشه

              اما من که این مسیر رو رفتم

              خیلی ضربه هاخوردم از کنارگذاشتن حجاب و طهارت و نجاست و نماز و روزه و حد و حدود الهی …

              من باکنار زدن حجاب و طهارت و نماز …ندای شیطان را میشنیدم و اون رو ندای الله تصور میکردم

              وقتی انسان پاک و طاهر نیست ملتزم به احکام اسلامی نیست نماز نمیخونه اون مورد خطاب و الهام و هدایت شیطانه.

              امیدوارم تجربم مفید باشه و طلب هدایت اول برای خودم و بعد تمام دوستان باارزشی میکنم که عکس های معصوم و پاکشون رو در پروفایل هاشون میبینم و فقط دعا میکنم از باورای اشتباه نجات پیدا کنن و از چنگال شیطان به سلامت خارج بشن و قبل اونکه دیر بشه و بخوان مثل من ضربات سهمگین بخورن به خود بیان

              چه بسا دوستانی که زندگی مشترکشون ازهم پاشیده سر همین اشتباه فهمیدن ندای خدا و ندای شیطان

              سر اونکه نجوا رو شنیدن و الهام تصور کردن

              چه افرادی که به منجلاب گناهان زیاد کشیده میشن با تغییرباور!بله تغییر باورای مذهبی که اونقدر نرم نرم رخ میده و اونقدر زشتی ها و گناهان را با باور اهسته اهسته تغییر میدن که طرف فکر میکنه الان بسیار الهی و توحیدی و رشد یافتست و از اشتباهات و باورای گذشتگان خود نجات یافته است اما غافل از انکه الان دقیقا مورد رضایت شیطان شده

              متاسفانه باورایی مثل اپدیت شدن دین و دین قبلی مال 1400 سال قبله و مفسران نظرات شخصی دادن و …

              درحالی که طرف سالها رفته درس خونده علم این کار رو داره بعد افرادی با روخوانی قران بدون علم فهم قران و حدیث میان و اختراعاتی در دین و عقاید و احکام میکنن که نتیجشم میشه همین نتایج …

              متاسفانه تا افراد بفهمند دیر شده

              دوست گلم مراقب باش

              فقط همین

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            اشرف مخلوقاتم گفته:
            مدت عضویت: 970 روز

            سلام رضاجان برادر و دوست دوست داشتنی من

            از کامنتتون خیلیییی لذت بردم خلاصه و بسیاااارمفید پیام عبور از مذهب خرافاتی وتعصب بی مورد و رسیدن به روشنایی یکتاپرستی رو بهمون انتقال دادی درووووود بر شما منم کاملاااا با حرفاتون موافقم صدرصددد درسته امامی که میلیاردر بود ثروتمند بود بقول روایت وصل به خدا بود چرا من بیام دراین بساط شرک و ریا خودمو بندازم واسه چه کسی،عزاداری کنم واسه کسی که بهترین زندگی را داشت وصل به منبع بود عشق دنیا رو کرد الانم در بهترین جای آخرت هست من بیام کاسه داغتر از آش شوم خداروووووشکرررررر بیدار شدم امسال اولین سال بود که در مراسمات محرم شرکت نکردم و برخلاف قبلنا که اعتراضمو علنی میکردم الان اصلا به کسی کار ندارم که چه اعتقادی دارن یخورده دخالت میکردم ولی هر روز دارم رو این مسله ام کار میکنم خداروشکرررر دارم بهتررر میشم دعا میکنم واسه تک تک داداشا و خواهرام تا انشالله همه مون باهم با کمک نور استاد و کمک تک تک مون باهم ازاین تاریکی ازاین تعصب و خرافات قدیمی مون برای همیشه عبور کنیم و به نور وروشنایی یکتاپرستی می رسیم..

            داش رضا عشقی دمتگررررم بابت کامنت زیباتون

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          رضا احمدی گفته:
          مدت عضویت: 1755 روز

          سلام مجدد خدمت شما دوست عزیز

          یاد کامنت شما افتادم و جمله ای در کامنت شما به من چشمک زد که مرا برانگیخته کرد که بنویسم

          و حقیقتا چه روزنه هایی را برای من باز کرد

          با خود گفتم در اینجا به اشتراک بگذارم

          باشد که برای من و شما و هر کس که در مدار خواندنش باشد مفید باشد

          بسم الله الرحمن الرحیم

          نمیدانم چه بگویم؟

          چگونه شروع کنم؟

          من مثل حضرت ابراهیم دنبال حقیقت هستم

          اگر خورشید پرست و ماه پرست و ستاره پرست میشوم بخاطر این نیست که به خدا پشت کنم ، بلکه در جستجوی حقیقت هستم

          این روزها جهادی اکبر برای خود به راه انداخته ام

          در این جهاد گاهی اوقات خودم را تصور میکنم که باورهای دروغینم را در مورد خدا و پیامبر و امامان بر زمین انداخته و در حال بریدن سر این باورهای دروغین هستم و در این حین احساس خوبی به من دست میدهد

          ناگهان حس میکنم که ورق برگشت و خودم را میبینم که این باورهای دروغین بروی سینه من نشسته اند و در حال بریدن سر. من هستند و در این لحظه خیلی احساسات منفی روحی و جسمی مثل سردرد بر من عارض میشود…

          اما خودم را آرام میکنم با این وعده خدا که در آخر حقیقت پیروز است…

          (وَقُلۡ جَاۤءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَـٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَـٰطِلَ کَانَ زَهُوقࣰا)

          [سوره اﻹسراء 81]

          این روزها قشنگ احساس میکنم که بروی سکویی هستم که با میخواهم با سرعت نور مدارهای پیشرفت خودم را طی کنم

          آره ، دقیقا با سرعت نور ؛ مثل ساحران فرعون که اصلا با خود فکر نمیکردند که قرار است یک مومن واقعی شوند که با سرعت نور از پایین ترین درجه کفر و ضد خدایی در یک لحظه به بالاترین مدارات ایمان به الله یکتا رسیدند که همه با هم فریاد

          (قَالُوۤا۟ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ)

          (رَبِّ مُوسَىٰ وَهَـٰرُونَ)

          [سوره اﻷعراف 121_122]

          به چنان درجه ای از ایمان رسیدند که فکر نمیکنم ما چنین ایمانی را تجربه کرده باشم که فرعون به آنها گفت به وحشیانه ترین شکل ممکن شما را میکشم و آنها در جواب گفتند

          باکی نیست ، بکش ما را

          (قَالُوا۟ لَا ضَیۡرَۖ إِنَّاۤ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ)

          [سوره الشعراء 50]

          ساحرانی که عمری روزی خدا را میخوردند و تبلیغ ضد خدایی میکردند

          حال ما که حداقل چنین نبوده ایم که تبلیغ ضدخدایی بکنیم

          حداقل در عمرمان نام خدا را بر سر زبان آورده ایم

          شاید ناخودآگاه در عمل تبلیغ خدای جعلی و دروغین میکردیم اما خدا خودش شاهد است که ما مثل ابراهیم دنبال حقیقت بوده ایم و راه را گم کرده بودیم ولی حال هدایت شدیم…

          خدایا توفیق بده که در راه راستین توحید بمانیم و ما را مسلمان بمیران و با خوبان درگاهت هم فرکانس کن

          (تَوَفَّنِی مُسۡلِمࣰا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّـٰلِحِینَ)

          [ سوره یوسف 101]

          در حال تفکر بودم

          تفکر به پیشرفته ترین کشورهای دنیا

          یاد چین و آمریکا افتادم

          دو کشوری که در حال حاضر از نظر تکنولوژی حرف اول را میزنند

          گفتم اینها کافرند و خدا دوستشان ندارد و نمیخواهد صدایشان را بشنود و برای همین آنها را غرق در نعمت کرده تا یا الله نگویند

          و ما چقدر خوشبختیم که ذکر یا الله از سر زبانمان نمی افتد

          اما حس بدی درونم آلارم میداد که این نگاه تو درست نیست

          نگاه کن و ببین استاد عباس منش همین فایل های توحیدی را با یک گوشی آیفون که محصول مشترک چین و آمریکا است ضبط میکند و با یک لب تاب مایکروسافت و نرم افزار پریمیر تدوین میکند و به واسطه اینترنت استارلینکی که ایلان ماسک اختراع کرده بروی سایت خود بارگذاری میکند و تو می آیی و از این ها استفاده میکنی و توحید الله را یاد میگیری

          و حال می آیی آنهایی را که این همه به بشریت خدمت کرده اند را کافر و دورترین افراد از خدا میدانی و خودت را نزدیکترین فرد به خدا؟؟؟

          آرام شدم ، احساس خوبی به من دست داد

          گویی که اکنون من بروی سینه باورهای دروغینی که تا به امروز در حال یدک کشیدنشان بودم نشسته بودم…

          و خدا مهر تاییدی به کار من داد و امدادهای غیبی اش را فرستاد ، آنهم چه امدادی

          یک سخن راستین از پیامبرش حضرت محمد

          الخَلقُ عِیالُ الله، فأحَبُّ الخَلقِ إلى الله مَن نَفعَ عِیالَ الله، و أدْخَلَ على أهلِ بَیتٍ سُرورا

          مردم به منزله فرزندان خدا هستند؛ پس محبوبترین شخص نزد خدا، آن است که به فرزندان خدا سود رساند و خانواده اى را خوشحال کند.

          این سخن همان حرفی است که استاد عباس منش میزند که خدا از آنهایی که به گسترش جهان کمک کنند حمایت میکند

          واقعا چه مهر تایید زیبایی

          و چقدر من گمراه بودم که خودم را که فقط نشستم و چنین افکار باطلی را در سر می پرورانم ، مقرب درگاه خدا میدانستم اما این مهندسان چینی و آمریکایی را دورترین افراد از خدا…

          و اینجا بود که تمام مهندسان چینی و آمریکایی را تحسین کردم که اینگونه در حال خدمت به بشریت هستند…

          خدا خیر دنیا و آخرت را به آنها عطا کند که اینگونه با اختراع اینترنت و گوشی و… باعث بوجود آمدن این سایت و احساس خوب ما شدند…

          خیلی حالم خوب شد

          گویی که این خاکریز را فتح کردم و آن باور دروغین را کشتم…

          و حال سوالی ذهنم را مشغول کرد

          این که آنها چه خدایی دارند که اینگونه آنها را دوست دارد و چنین ایده های ثروتسازی را به آنها میدهد؟

          کمی جلوتر رفتم یک جرقه در ذهنم روشن شد که

          آنها از وجود امامانی که ما آنها را میشناسیم بی خبرند

          امامانی مثل امام علی ، امام حسین و….

          و و یکی از مهمترین دلیل پیشرفت آنها همین است

          آنها مثل ما امامانی ندارند که سخنانشان ترمزهای شدید مذهبی در جلوی پیشرفتشان ایجاد کند…

          گفتم امامان را کنار بگذارم…

          دیگر بس است

          عمری باهاشون بودم و نتیجه ای نگرفتم ، حالا رهاشون کنم…

          اما نمیتوانستم

          چون من داستانهایی عجیب و مستند از این بزرگواران خوانده بودم

          میدانستم که امام زمان عاشق تکنولوژی است

          میدانستم که امام حسن اینقدر ثروتمند بود که چندین مرتبه در عمرش ثروتش را بخشیده بود

          و از همه مهمتر میدانستم که امامان ما مسلط به همه علوم قرآن هستند و در اینجا برای تایید  حرف هایم یک داستان تاریخی مستند به قرآن از امام علی علیه السلام می آورم تا بفهمیم سطح تسلط او به قرآن چقدر عظیم بود

          ×××××××××××××××××××××

          نقل است که در روزگاری یک زنی درد زایمان بر او چیره میشود و قصد وضع حمل میکند

          ظاهرا همسر این شخص به او شک میکند که تو الان در شش ماهگی قصد وضع حمل داری

          آخه بچه باید توی نه ماهگی بدنیا بیاد

          پس حتما تو قبل از من یه کاری کردی

          خلاصه این زن در معرض تهمت قرار میگیرد

          نزد خلیفه دوم که عمر بن خطاب بوده میروند تا داوری کند

          عمر میگوید این زن دچار زنا شده و باید حد شرعی بر او جاری شود

          خلاصه در حال تدارک دیدن برای جاری کردن حد بر او بودند که این بزرگمرد میرسد

          و با دو آیه قرآن ، استناد میکند که بچه شش ماهه هم میتواند به دنیا بیاید

          آیه اول این است

          وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْن

          (223؛ بقره)

          و مادران فرزندان خود را دو سال کامل که معادل 24 ماه است شیر دهند

          آیه دوم این است

          وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا

          (15؛احقاف)

          ومجموع دوران بارداری و شیردهی بچه مجموعا سی ماه باشد

          فکر کنم واضحه دیگه

          اختلاف 24 و 30 میشه شش ماه

          یعنی تنها بچه ای که شش ماهه بدنیا بیاد باید 24 ماه شیر بخوره اونم بخاطری که در درون شکم مادر کمتر بوده و حالا باید از شیر مادر بیشتر تغدیه بکنه تا جبران بشه  و مجموع بارداری و شیر خواری او 30 ماه شود

          و حال بچه ای که 9 ماهه بدنیا بیاد باید فقط 21 ماه شیر بخوره تا مجموعش بشه 30 ماه

          و این یعنی امکان داره که بچه 6 ماهه بدنیا بیاد

          و اینجا بود که زن به برکت این آگاهی حضرت علی علیه السلام از جاری شدن حد نجات یافت

          واقعا که قرآن کتابی است که همه علوم در آن است

          از پزشکی و نجوم و فیزیک و شیمی و…

          فقط باید درک کرد

          و حضرت علی در مدارات بالا اینگونه قرآن را درک کرده بود…

          ×××××××××××××××××××××

          امیدوارم داستان بالا برای همه ما الهام بخش باشد…

          خلاصه میدانستم

          میدانستم که این بزرگان تمام علوم کتاب را دارند

          آن مامور دربار سلیمان فقط علمی از کتاب داشت و توانست تخت ملکه سبا را در چشم به هم زدنی جلوی سلیمان حاضر کند

          اگر تمام علم کتاب را داشت چه میکرد؟؟

          اما سوالم این است که این وسط چی اشتباه است…

          چرا من که پیرو راه این بزرگان هستم باید در حاشیه باشم؟

          چرا من مایه زینت برای این بزرگان که پرچمداران توحید بعد از پیامبر بودند نباشم؟

          چرا منی که از امام حسین حرف میزنم در حساب بانکی ام ثروتی مثل امام حسین نداشته باشم که از دنیا و لذاتش سیر باشم و با قلبی آرام خودم را آماده لذت دیدار با رب العالمین کنم؟

          چرا آبا و اجداد من که پیرو راه این بزرگان بودند اما اکنون که در قید حیات نیستند نامشان به همراه جسمشان به زیر خاک رفته و مثل این بزرگواران نامشان در تاریخ ماندگار نشده؟ آخه این چه پیروی کردنی است که آدم مثل الگوی خودش نشود؟

          جواب را در این آیه قرآن یافتم

          (وَمَاۤ ءَامَنَ مَعَهُۥۤ إِلَّا قَلِیلࣱ)

          [سوره هود 40]

          عده کمی دنباله رو حقیقی راه این بزرگان هستند

          عده کمی دنبال اصل زندگی این بزرگان هستند و اکثریت بدنبال متشابهات زندگی این بزرگان

          و الان خیلی آروم شدم

          الان خیلی بهتر این حدیث پیامبر را درک میکنم که

          اطلبوا العلم ولو بالصین

          جویای علم باشید و لو آن علم در چین باشد

          گویا آن روزها ، پیامبر آینده را میدیده که در آینده ، چین چگونه میشود که چنین توصیه ای به پیروانش کرده

          خلاصه حرف زیاد است

          اما در آخر این سخن امام رضا علیه السلام برایم خیلی چشمک زد

          رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اَحْیا أمْرَنا،» فَقُلْتُ لَهُ: «فَکَیْفَ یُحْیِی أمْرَکُمْ؟» قالَ: «یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا و یُعَلِّمُها النّاسَ، فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا

          امام میگوید :خدا رحمت کند آن کس را که امر ما را زنده کند

          از امام پرسیدند که چگونه؟

          امام پاسخ داد:

          علوم ما را بیاموزند و به مردم یاد دهند.

          و در ادامه با تاکید فراوان فرمودند:

          اگر مردم علوم ما را میدانستند هر آینه پیرو ما میشدند و از راه ما تبعیت میکردند

          چقدر این سخن حرف دارد

          این سخن حکایت از این دارد که علوم راستین اهل بیت در بین مردم نیست

          علم راستین اهل بیت یعنی یک مشت خاک برداری و با علم ارتعاش و فرکانس و… آن را تبدیل به طلا کنی…

          علم راستین اهل بیت یعنی یک کرمچاله ایجاد کنی و از طریق این پورت ، از کهکشان راه شیری در زمانی بسیار کم مسافرت کنی به کهکشانی دیگر و زیبایی ها آنجا را ببینی  و بعد دوباره برگردی مثل داستان ابراهیم و دیدن ملکوت آسمان ها و زمین

          علم راستین اهل بیت یعنی همان علمی که یوسف داشت و از طریق علم إلقا چشمان یعقوب را شفا داد…

          علم راستین اهل بیت یعنی مثل موسی با دستت یا چیزی که در دستت داری ، اشاره کنی به سنگ و سنگ شکافته شود و آب از آن جاری شود…

          اما علم راستین این بزرگان از نگاه ما اینگونه است

          موی سرت بیرون باشد این مو در روز قیامت حلقه اعدامت میشود

          آخ قربونت برم امام حسین سرت را بریدند ، فکر کنم اینقدری که ما از بریدن سر امام حسین غصه میخوریم حضرت زینب که شاهد این صحنه بوده غصه نخورده

          ما  برای امام حسین اشک میریزیم پس جای ما در بهشت است ولی این بیل گیتس و ایلان ماسک و جف بزوس و…جایشان در قعر جهنم است و خدا توی این دنیا بهشون نعمت داده که توی اون دنیا پوست از سرشون بکنه…

          واقعا ما داریم کجا میریم ، به قول قرآن

          (فَأَیۡنَ تَذۡهَبُونَ)

          [سوره التکویر 26]

          و نکته جالب دیگری که در کلام امام رضا به من چشمک زد این بود که

          امام فرموده که الناس ، یعنی مردم

          نگفت مومنین و…

          دارم فکر میکنم اگر مهندسان آمریکایی و چینی  اینگونه به بزرگان ما نگاه میکردند الان چگونه دنباله رو این بزرگان میشدند و چقدر علم گسترش پیدا میکرد

          در پناه تنها پادشاه جهانیان باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
          • -
            زهرا نظام الدینی گفته:
            مدت عضویت: 2405 روز

            برادر همدردم

            چند روزی بود که برای هیچ کدام از پاسخ‌هایی که دوستان عزیزم بهم داده بودند، جوابی ننوشتم. به قول سعیدهٔ عزیز تا می‌خواستم جواب بدم می‌دیدم که دستم می‌نویسه نه قلبم؛ اما کامنت شما متفاوت بود و من کاملا خودم رو هم‌سخن و هم‌فکر و هم‌کلام و هم‌درد شما دیدم.

            تو خط به خط کامنتی که نوشته بودید، حس می‌کردم که از چه دردی دارین رنج می‌کشین. دردی که گاه سراپای وجود من رو هم فرا می‌گیرد. تمام شاکلهٔ وجود ما رو مذهب تشکیل داده و الان می‌بینیم هر آنچه اشتباه داریم و هر آنچه مانع بر سر راهمان هست، ناشی از همین باورهاست. نه جسارت شکستن و نابود کردن این شاکله را داریم که یقین داریم بیس و اساس آن درست است و نه توان ماندن در زیر بار این باورها که یقین داریم درشکه‌ای سنگین بر خودمان بسته‌ایم و کشان کشان راه می‌رویم و نفس‌نفس می‌زنیم.

            اما راهی که شما رفتین، راه قشنگی بود و تحسینتون می‌کنم؛ حلاجی عاقلانه.

            حقیقت اینه که:

            اسلام به ذات خود ندارد عیبی

            هر عیب که هست از مسلمانی ماست

            کامنت شما رو که داشتم می‌خوندم، رفتم به سی سال پیش. دوران دبیرستان، یه تابلوی مقوایی روی دیوار نمازخانهٔ ما زده بودند که روی آن نوشته بود: الله الله که بیگانگان به قرآن شما عمل کنند.

            من هر روز این تکه از وصیت حضرت علی رو می‌دیدم و خوشحال از اینکه من در مسیر درست هستم با خودم می‌گفتم: خداروشکر که من عامل به قرآنم، من که مصداق این حرف نیستم. حجابم کامله، اهل هیچ رابطه‌ای نیستم، هیچ خلافی از من سر نمی‌زنه، این‌قدر مومنم، و ….

            اما الان می‌فهمم که هنوز هم شاید نفهمم که عمل به قرآن یعنی چی؟

            اگر عامل به قرآنم، چرا چنین خسران‌زده‌ام؟

            اگر عامل به قرآنم، توحید کجای زندگی من نقش داشته؟

            اگر عامل به قرآنم، لا خوف علیهم و لا هم یحزنون زندگی من کجاست؟

            اگر عامل به قرآنم، پیرو راه کدام پیامبر ، قدم‌های بزرگ و شجاعانه برداشته‌ام بی‌آنکه بترسم از شکست؟ مثل موسی با تکه چوبی به جمع سحرهٔ فرعون پیوستم یا مثل یوسف در ته چاه خدا رو دیدم یا مثل ابراهیم به آتش درآمدم یا بی‌واهمه بت شکستم؟

            اصلا من به کی شبیهم؟ به علی که آبار و نخلستان‌های او معروف‌اند و من به جای تلاش بی‌وقفهٔ او، نان و سرکهٔ او را فقط دیده‌ام؟ به حسن که سفره‌های هر روزهٔ او معروف است و طبق همین نقل‌های مستند خودشان، انفاق‌های کلانش خارج از تصور ثروت ثروتمندان این عصر است و مگر می‌شود حسن باشی و بردهٔ پول و پول برایت تصمیم بگیرد که چه کنی یا نکنی؟ به حسین شبیهم که قدم برداشت و دست روی دست نگذاشت و سر آخر به بالاترین و زیباترین حالت جذب یعنی رضایت مطلق رسید. به کی شبیهم در این دینی که برای خود ساخته‌ام؟ به امام صادق که کاروان تجاری داشتند و از ثروتمندترین افراد مدینه بوده‌اند؟ به کی شبیهم؟ به کدام حرف و روایت عمل کردم؟

            به اینکه بهترین چیز برای زن آن است که نه کسی او را ببیند و نه او کسی را ببیند یا به آن روایت که می‌گوید شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه در دل سنگ سیاه در دل تاریکی شب است. چرا وقتی جوان‌تر بودم هیچ کس تاکید می‌کنم هیچ کس از خانواده مذهبی من روی این روایت تاکید نکردند و من را شجاع پرورش ندادند و توحیدی، به جایش فقط از اینکه یه دختر چطور باید رفتار کنه که مبادا دلی از راه رفتن و نگاه و کلامش نلرزد که باز هم آن دل که لرزیده گناهگار نبود و من دختر گناهکار بودم.

            شما رو نمی‌دونم؛ اما خودم رو می‌دونم که هنوز باید میله‌میله این قفسی رو که سال‌ها دور خود تنیده‌ام، بشکنم و رها کنم.

            باید جایگاه خدا رو از ائمه بگیرم و از آن‌ها فقط درس توحید بیاموزم که یقین دارم در آن صورت پیرو واقعی‌ام.

            باید نقش خدا توی زندگی‌م اون‌قدر پررنگ بشه که بتونم با افتخار سرم رو بالا بگیرم و بگم پرچم خدا بالاست مثل وقتی که مسی نگاه به آسمون می‌کنه و در اون لحظهٔ زیبای تاریخی پرچم عظمت خدا رو با فقط یک نگاه به اهتزاز در میاره، اونوقته که می‌تونم ادعا کنم من حنیفم.

            به راستی که جهان خدا داره به دست ایلان‌ماسک‌ها و بیل‌گیتس‌ها روز به روز پیشرفته‌تر می‌شه و من و شمای مسلمان هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم و حسرت من از آن روزی است که روز جزاست!

            که ‌مورد سؤال قرار می‌گیرم که چه کردی و آمدی؟

            من حافظ قرآنم، ده سال شب و روزم را با قرآن گذروندم و به یک باره آن را رها کردم ‌گفتم من می‌خوام عامل به قرآن باشم، آن هم فقط یک آیه، من می‌خوام به یک آیه عمل کنم: ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملایکه الا تخافوا و لاتحزنوا …

            به مدت ده سالی که قرآن رو خوندم به این نتیجه رسیدم که 124 هزار پیغمبر اومدن تا یک چیز رو بگن: فقط خدا رو بپرستید. انگار حاصل این ده سال فقط همین یک عبارت بود و من تصمیم گرفته بودم عامل به همین یک مفهوم قرآن باشم.

            و در این راستا وقتی قدمی برداشتم و به مومن‌ترین افراد دور و برم گفتم شما از چی این قدر نگرانید؟ مگه نمی‌گید خدا روزی‌رسانه؟ جمله‌ای عجیب از اون‌ها شنیدم. گفتند درسته که خدا روزی‌رسانه اما آدم هم باید واقع‌بین باشه. اونجا بود که متوجه شدم خدا در زندگی ما مذهبی‌ها واقعیت نداره بلکه بیشتر یک بته که گذاشتیمش یه گوشه. واقع‌بینی با وجود خدا انگار سازگار نیست.

            کلامم طولانی شد، لب سخنم این است که به هر دین و آیینی باشیم، مذهبی یا غیر مذهبی باشیم، باحجاب یا بی‌حجاب باشیم، اونچه اون دنیا ازمون سوال می‌شه اینه که خدای شما واقعیت زندگی‌تون بود یا نه؟ باید تلاش کنیم که خدای واقعی رو به زندگی بیاریم همون خدا که ملاصدرا می‌گه اکر چنین کنید در کوچه‌های خلوت شب با شما قدم می‌زند.

            این نکته رو هم دوست داشتم بگم که شما خیلی خوب مسلط به آیات قرآن هستین و از آیاتی استفاده کردین که من فراموش کرده بودم و الان از شنیدنش لذت بردم و چیزی فراتر از لذت بردن، گوشهٔ دلم از شادی غنج زد وقتی این آیه رو شنیدم:

            لا ضیر انا الی ربنا منقلبون. چراکه در ماجرایی قرار گرفتم که چندین روزه که تهدید می‌شم و شنیدن این آیه برام شیرین بود.

            همیشه آخر کامنتهام به این فکر می‌کنم که حرف قشنگ زدن چه آسونه و تا چه اندازه می‌تونم عامل به این حرف‌هام باشم؟!

            براتون آرامشی عمیق، توحیدی ناب و موفقیتی چشمگیر آرزو می‌کنم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
            • -
              فاطمه احمدی گفته:
              مدت عضویت: 2625 روز

              سلام دوست عزیز

              من پیام شما وپیام دوستان مذهبی دیگه رو خوندم یک سوال از شما واز تمام این دوستان مذهبی دارم.از کجا مطمین هستین که این مسیری که در پیش گرفتین درسته ومسیر قبلی اشتباه؟؟؟ درپیامی که از آقای خوشدل خوندم ایشون نوشته بودند که اگر میوه ای رو که میدونستم حرامه ومیخوردم در باور مذهبی درست نبود.در پیام دیگه ای خوندم که ما منتظر منجی نیستیم که بیاد ما رو نجات بده.در پیام دیگه ای خوندم که وظیفه ما کمک به دیگران نیست.برام جای سوال بود که این دوستان خوب حتی یک بار نتیجه ای از رفتارهایی که اسلام توصیه کرده ندیده اند که منکر همه چی شدن؟؟شما دوستان خوب تا حالا تاثیر مال حرام رو در زندگیتون ندیدین؟تاثیر مهربانی ودستگیری از کسی که کاری رو نمیتونه وشما میتونین انجام بدین مخصوصا پدر ومادر رو چی ؟کجای دین گفته که شما هیچ کاری نکنید ومنتظر باشید امام زمان بیاد کارتون رو انجام بده؟؟چرا ما تنبلی خودمون رو گردن دین می اندازیم؟فلسفه نجات امام زمان فلسفه غلبه بر شیطان هست ومنظور از منجی بودن امام زمان اینه که ایشون بر شیطان پیروز میشن.اتفاقا من تمام نتایجی که در زندگی گرفتم به خاطر کارهای دینی بوده که انجام دادم.بیست سال پدر ومادرم رو تامین کردم وهر بار که براشون کاری کردم خدا یه لطف جدید برام داشته.خدا شاهده جاهایی خدادستم رو گرفته که اگه بگم براتون مثل افسانه میمونه وهیچ کسی باورش نمیشه چون هر وقت هر کسی بهم نیاز داشت دریغ نکردم ونگفتم من مسیول زندگی دیگران نیستم.همون رفتار هزار برابرش برگشت به خودم.نمیدونم چرا فکر میکنید که پول داشتن با دینداری منافات داره چرا نمیگین که شاید شما اون برداشتی رو از دین داشتین که اشتباه بوده.شیطان هم به انسان سجده نکردوگفت من میخوام یکتاپرست باشم تا حالا فکر کردین که فرق یکتاپرستی که شما میگین با یکتاپرستی شیطان چیه؟؟؟اصلا چرا خدا یکتاپرستی شیطان رو قبول نکرد واونو طرد کرد؟؟عزیزان من درسته یک سری هاتون درس دینی خوندین وخب یک سری حفظیات بوده ویک سری هم شنیدین وباز هم حفظی واین نشون میده که اصلا در این مساِیل عمیق نشدین.متاسفانه انگار بین زمین وهوا هستین هم قرآن رو تایید میکنید هم شیطان رو.مگر توی دین به ما نگفتن علم را یاد بگیرید حتی اگر در چین باشد چرا از اول این رو برای خودتون الگو قرار ندادین وبراین اساس عمل نکردین .به خاطر اینکه انسانها ذاتا تنبل هستن ودنبال اینکه بدبختی خودشون رو گردن یکی بندازن .لطفا برداشتهایی که عمیقا از دین بهش رسیدین رو در فضای عمومی به اشتراک بزارین.من با شرکتی قرارداد داشتم که یکی از افراد اون شرکت وقتی نماز میخوند از اول تا آخر نماز گریه میکرد اما بدترین آدم بود ووقتی روبه خدا وایمیایستاد من به خاطر ندیدن این صحنه فرار میکردم چون من را دقیقا یاد شیطان می انداخت.نماز خوندنمون هم باید با فهم باشه برای چی وبرای کی داریم نماز میخونیم.اینقدر خوب زندگی کردیم که سر نماز شیطان رو شرمنده کنیم یا همون نماز شیطانی رو داریم میخونیم؟؟قرار نشده که اگه تمام زندگیمون هیچ تلاشی برای پیشرفت وتغییر بکنیم همه رو گردن دین ودستورات دینی بندازیم وبعد لج کنیم بگیم پس من برعکسش عمل میکنم که پولدار بشم.من خودم در تمام طول عمرم به دستورات دین عمل کردم والان هم پولدارم وهم از نظر روحی به آرامش رسیدم البته مدتی درگیر چیزهایی بودم که فهمیدم علتش چیه خب آقای خوشدل عزیز شما که اینهمه سال دارین روی خودتون کار میکنید چرا هنوز اونقدر پولدار نیستید که صاحب خونه نداشته باشین خب میگین شیش ساله دارین روی خودتون کار میکنین یعنی هنوز هم به خاطر باورهای دینی نمیتونین پیشرفت کنید.چرا دوست دارین مقصر پیدا کنید.دین اسلام کاملترین وبی نقص ترین دین دنیاست ولی ما فقط به خرافه ها تکیه کردیم ونرفتیم یاد بگیریم .اگر اجازه داشتیم ودرک جمع اجازه می داد برای تک تک دستورات دینی دلیل می آوردم که عییین درست ترین کاردنیاست.من سالهاست که فقط فایلها رو نگاه می کردم واین چند روز کامنتهایی رو که میخونم واقعا شگفت زده میشم که اینهمه به به وچه چه برای این بوده که من بگم تمام دستورات دین خرافاته؟؟یا اینکه من دستورات دینی که خودم دوست داشتم ملاک قراردادم یا اونطور که دوست داشتم تفسیر کردم.مثل استاد که میگن آدمها حرفهای منو اونطور که خودشون میخوان تفسیر میکنن نه اونطوری که به دردشون میخوره وحقیقته.در پناه حق باشد

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            Life time گفته:
            مدت عضویت: 1463 روز

            سلام آقای احمدی

            من چند سال هست به لطف خداوند دارم رو خودم کار میکنم

            و 5سال هست هرروز اینجابودم

            و روخودم کارکردم

            و درنهایت نتیجه تمام تلاشهای شبانه روزی من

            رسیدن به درستی عقاید و باورهای مذهبی ام بود

            من واقعا بهای سنگینی دادم تا بتونم به این درک برسم

            درک اونکه عقاید وباورای مذهبی شیعه کاملا درسته

            فقط آدم باید درک شون کنه

            اون کسی که فرمود یاران امام عصر عج برمرکب گران قیمت سوار نمیشوند

            این حکمت و فلسفه داره

            باید فرکانس ش رو درک کنید

            فرکانس سوارشدن برماشین گران قیمت

            و تفاوت بازتاب فرکانسی اون در زندگیتون رو

            با سوارشدن یک ماشین ارزون

            بدونید که با طلب ثروت زیاد و ماشین گران قیمت دارید همفرکانس چه چیزهاوچه کسانی میشید

            اهل بیت ع هم ثروتمند بودن

            اما برای خود اصولی داشتن

            من جمله اصل ساده زیستی و در حد افراد ضعیف جامعه زندگی کردن

            البته که سخته …اما دلیل داره

            اگرما دلیلش رو درک نمیکنیم

            دلیل نمیشه اون هااشتباه گفته اند

            ما متوجه نیستیم

            فقط مراقب باشیم که عقاید و باورای مذهبی مون رو داریم سر چی از دست می دهیم

            دارن چه ثروتهایی رااز ما نرم نرم باتغییر باور میگیرن

            تا چه ثروتی بهمون بدن

            امیدوارم همگی ما موردلطف خداوند و اهل بیت واقع بشیم

            تا دیر به خود نیاییم

            زمانی که خیلی ثروتهامون

            از دستمون رفته باشه

            یکی از ویژگی هایی که انسان رو

            در خطر از دست دادن ایمان و عقیده می اندازه

            در خواست زیاد برای ثروت فراوانه

            میدونم که اینجابین افراد عضواین سایت مقاومت واسه این حرف زیاده

            امااین چیزیه که بعد از سالها بهش واقعارسیدم

            و خیلی چیزاموازدست دادم تااین گوهر ها رو در ذهنم حک کنم ، ضربه زیادخوردم از باورای ثروت ساز !! باورای مذهبی ای که مانع ورود ثروت میدونن دقیقا همون نقطه ی انفصال خدا و شیطانه

            و با بستن راه خدا در زندگی و باز کردن راه شیطان ، وعده ورود ثروتی رو بهمون میدن که اون ثروته چه بر روزگار فرد خواهد اورد …فقط کسی میفهمه که چشیده باشدش

            برای هممون ارزوی هدایت به صراط مستقیم دارم اول از همه خودم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          جواد کاظم پور گفته:
          مدت عضویت: 1738 روز

          سلام دوست خوبم

          امام زمان خودمون هستیم البته اگر بدونیم که هیچ منجی قرار نیست بیاد که مارو نجات بده. تنها کسی که میتونه و قدرت داره در زندگی ما تاثیرگذار باشه چه خوب و چه بد خودمون هستیم. اینکه این موضوع رو بتونیم منطقی کنیم با توجه به این همه سال تکرار و تکرار بسیار سخت است ولی همیشه با تلاش و تکرار و تکرار الگو های درست میشه انجام داد این مهم رو . البته این رو هم اضافه کنم که منظورم از این حرف این نیست که آیا امامی هست یا نه …. امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          اشرف مخلوقاتم گفته:
          مدت عضویت: 970 روز

          سلام و درود بر هم خانواده خوبم سرکار خانم نظام الدینی

          خیلی دوست دارم این مقاله تونو بخونم حتما دوستان دیگه هم دوست دارن بیدارتر شوند آیا راهی هست یا نه؟ یا تو همین صفحات خلاصشو برامون بنویسین برای بالا رفتن آگاهی ما و رهایی از خرافاتی که چندین قرن برما تحمیل شده

          باتشکراز شما دوست خوبم از کامنت های خوبتون لذت میبرم متشکرم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            زهرا نظام الدینی گفته:
            مدت عضویت: 2405 روز

            سلام دوست عزیز و بزرگوار

            ممنون بابت حس خوبی که به من منتقل کردید.

            متأسفانه اون مقاله رد شد و من چون باید حتما جایگزین اون مقاله مطلبی رو می‌دادم، چون دو صفحه مجله مختص من بود و نمی‌تونستم بدون مطلب رها کنم، مجبور شدم مقاله رو کاملا تغییر بدم و جایگزین همهٔ اون منطق، نقل قول از یکی از مقامات سیاسی بکنم که مقاله بتونه چاپ بشه.

            عمدهٔ حرف من این بود که اسلام دین عقلانیته، دستور به فکر کردن داده، جایی که فکر و عقل باشه، پیشرفت هست و تکنولوژی ساختهٔ این عقله، پس منافاتی با وجود امام زمان ندارد؛ بلکه باید در خدمت ایشان قرار بگیرد.

            من فقط نشستم، فکر کردم و نوشتم، از هیچ منبعی هم استفاده نکردم.

            در هر صورت حداقل تو این سایت یاد گرفتیم که اجازه ندیم دنیامون پر از حاشیه بشه و من وقتی دیدم قراره حاشیه ایجاد بشه، گفتم باشه، هر چی شما می‌گین و کلا دیگه برای اون مجله ننوشتم.

            اگه مقاله رو جایی چاپ کرده بودم، لینکش رو براتون می‌ذاشتم.

            ممنون از توجهتون.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          پریسا گفته:
          مدت عضویت: 1174 روز

          به نام خداوند بخشنده مهربان

          سلام بر دوست عزیزم زهرا جان

          تحسینت می‌کنم به خاطر باور محکم و ذهن بازی که در مورد امام زمان داشتی

          تحسینت می‌کنم که همچین مقاله پرباری رو نوشتین

          امیدوارم شرایط جوری بشه که ما هم بتونیم بخونیم

          خدایا شکرت که در جمع همچین افرادی قرار دارم که همفرکانس هم هستن

          خدایا شکرت

          در پناه خداوند سالم و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین

          پریسا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2012 روز

      سلام به سید علی عزیز

      شما فوق العاده ای. انقدر احساس می کنم مدارت با من متفاوته که اعتراف می کنم گاهی بهت حسودیم میشه. باهات مقاومت دارم ولی میگم بیخودی نیست که اکثر مواقع تاپ کامنتها رو می نویسی و اینهمه آدم تحسینت می کنن. چون برای رشدت داری بی وقفه کار می کنی. چون واقعا تمرکز لیزری کردی که خودت رو مثل آب زلال شفاف کنی. نتیجه اینهمه کار همین عزتی میشه که خدا بهت داده و نوش جونت باشه.

      بیا اینجوری بهش نگاه کنیم که شما برای اینکه این باورهای ریشه دار مذهبیت رو بشناسی هدایت شدی به اون ساحل مدیترانه ای. اصلا برای اینکه بتونی آدمهایی جدیدی رو بعنوان دوست و یک انسان شایسته بپذیری با این تضاد در سفرت مواجه شدی که از قضا اون فرد صاحبخونه ات باشه و روزی دو وعده نون و نمکش رو بخوری. بعد از یه طرف حرمت نون و نمکه از طرف دیگه تضاد وحشتناکی که اون شخص قرآن رو قبول نداره. آیا این زیباترین پارادوکس جهان نیست که به شما کمک کنه خودت رو بشناسی و پاشنه آشیلت رو هرچه سریعتر و واضحتر ببینی؟ پس خدارو بابتش شکر کن و به خودت هزار آفرین بگو که با باورسازیهای درستت به جای درست دنیا هدایت شدی.

      سید جان خوشحالم که از اون حالت قبلم خارج شدم و تونستم برات کامنت بنویسم. چون قبلا انقدر مدارت برام دور و دست نیافتنی بود که در خودم این لیاقت رو نمی دیدم که حتی زیر کامنتت تحسینت کنم چه رسد به اظهار نظر. ولی الان این جسارت رو پیدا کردم. و برای خودم خوشحالم که بنده السابقون السابقون خدا رو که شما باشی درک کردم و دارم یه پله بهش نزدیک میشم.

      مطمئنم و شک ندارم که به زودی در یه فایل زندگی در بهشت یا سفر به دور امریکا در کنار استاد و مریم جان می بینمت.

      حلالت باشه اون نعمتها و لذتها.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
      • -
        Life time گفته:
        مدت عضویت: 1463 روز

        سلام سعیده جان دوست باارزش من

        خدا چند ثانیه قبل بهم گفت اهنگ رو قطع کن بیا بریم سایت میخوام باهات حرف بزنم

        بعد صاف آوردم اینجا

        سر کامنتت

        میدونی چرا

        دقیقا خودتم فوق العاده و قابل تحسین و ستایشی

        چقدر دقیق و زیبا گفتی

        خدا تو رو آورده سر سفره یه آدمی که دو روز نون و نمکش رو بخوری

        و این تضاد رشدت بده

        قبلش آخه من داشتم میگفتم خدایا تو منو انقدر تغییر دادی که دیگه با همسرم فرسنگها تفاوت دارم

        اما کامنت سیدعلی و کامنت شما گفت بمن که خدا درست آوردتت جای درستت اینجاست

        باید تکاملت رو همینجا سپری کنی

        هنوز باید خیلی روی باورات کار کنی

        ممنونم از هردوتای شما عزیزان

        مرسی مرسی مرسی که هستین

        همتون

        خونواده ی دوست داشتنی عباسمنشی من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          سعيده رضايى گفته:
          مدت عضویت: 2012 روز

          سلام حدیث گلم

          باورت نمیشه کامنتت اشکمو سرازیر کرد. هنوز تو حال و هوای نوشتن شکرگزاریهام تو دفتر ستاره قطبیم بودم اومدم برای آخرین بار سایت رو چک کنم بعد بخوابم که کامنت شما رو دیدم.

          خودت نمی دونی با همین چند جمله چه کمک بزرگی بهم کردی و چه دری رو خدای بزرگم از زبون شما به روم باز کرد. دقیقا تجربه ای مشابه با شما در مورد همسرم دارم و حرفت شد چراغ راهم. حرف خودم به سید علی جواب خودم در یه جنبه دیگه زندگیم بوده که خودم حواسم نبوده. و این حرف یک دست چرخیده و به خودم برگشته.

          امروز داشتم با خودم می گفتم تو روی خودت کار کن و سعی کن همیشه یاد بگیری. این انرژی در جهان گم نمیشه. ثبت میه و جور دیگه ای بهت برمی گرده. و الان دقیقا همین اتفاق افتاد. از طریق هدایت شما به حرفهای من.

          از دست و زبان که برآید

          کز عهده شکرش به در آید

          الهی عاشقتم عاشقتم. ای سریع الاجابه.

          خدایا این سایت فرقی با معجزه نداره. شکرت شکرت شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          مریم جلقازی گفته:
          مدت عضویت: 919 روز

          سلام دوست عزیز

          الان کامنت شما و سعیده عزیز رو‌ خوندم

          من هم اشکم سرازیر شد

          از اینکه گفتی « قبلش آخه من داشتم میگفتم خدایا تو منو انقدر تغییر دادی که دیگه با همسرم فرسنگها تفاوت دارم»

          نمیدونم این نجواها که در ذهنم از رابطم با همسرم میاد چیه، اینکه می‌خوام تغییر کنم اینکه می‌خوام رشد کنم اما از طرفی می‌خوام همسرم هم مثل من تغییر کنه، نمیدونم از سر دوست داشتن همسرمه یا ترس از تنهایی

          نمیدونم از ترس از فرکانس همدیگه خارج شدنه یا حس میکنم من آدمی هستم که باید بهش کمک کنم یا فکر میکنم ما تو فرکانس هم هستیم یا نیستیم ، نمیدونم هرچی که هست حتما خیره

          من هنوز نفهمیدمش

          این جمله ای که نوشتی

          «این تضاد رشدت بده»

          این جمله ای که سعیده جان در جوابت نوشت «امروز داشتم با خودم می گفتم تو روی خودت کار کن و سعی کن همیشه یاد بگیری. این انرژی در جهان گم نمیشه. ثبت میشه و جور دیگه ای بهت برمی گرده»

          حالم رو دگرگون کرد

          احساس میکنم خیلی دارم دست و پا میزنم

          فقط کافیه رها کنم و بسپارم به دست خدا

          مرسی که نظرتون رو اینجا نوشتید چراغ راهی برای من بود

          الهی شکر که دستان خدا هستید

          الهی شکر که من خدای من خیلی بزرگِ

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2231 روز

        سلام سعیده ی عزیز،

        خوشحالم از اینکه گفتی نسبت به قبل مدارت بالاتر رفته و بر خلاف قبل اومدی و جواب کامنت سید علی خوشدل رو دادی. تحسینت می کنم و برات خوشحالم. جالبه که بدونی منم تا حدود سه ماه پیش دقیقا در مورد سید علی خوشدل این مقاومت رو داشتم و به کامنتاش که می رسیدم نمی خوندم و ردش می کردم. بخصوص که یه دفعه کامنتی ازش دیدم که خیلی به فایل مرتبط نبود و یه سری آیه ی قرآن رو نوشته بود و تفسیر کرده بود و کامنت اول شده بود با خودم گفتم چرا باید این کامنت، برتر بشه؟؟ و خلاصه اون تریگر شد که دیگه کامنتاش رو نخوندم غافل از اینکه به اون مدار دسترسی نداشتم و فرکانسم با اون موج رادیویی میزون نبود! الان بعد دو سه ماه چنان لذتی می برم از خوندن تفسیرهاش از قرآن که خدا می دونه. با خودم میگم چقدر این بشر خوب آیات رو می فهمه چقدر قشنگ مربوطش می کنه به قوانین و آموزه هایی که داریم کار می کنیم. خلاصه که الان ایمیل فعال کردم که سید علی کامنت می ذاره برام نونیفیکیشن بیاد و سریع برم بخونم :)

        دیروز داشتم به همسرم می گفتم که یادمه زمانی که تو دوازده قدم بودم انقدر فرکانسم و مدارم پایین بود که خیلی هنر می کردم فقط گوش می دادم، هر از چندی شاید یه نتی هم بر می داشتم بعدم دریغ از یک کامنت. و باخودم می گفتم اینایی که همش کامنت می نویسن چقدر بیکارن چقدر وقت صرف نوشتن می کنن (علامت دست کوبیدن رو پیشونی)

        الان یکی از بزرگترین لذتهای زندگیم خوندن کامنت بچه هاس و همونطور که ملت تو اینستا و فیس بوک ساعت‌ها غرق میشن و وقتشون میگذره من وقتی میام واسه کامنت خوندن یهو می بینم بیش از یک ساعته دارم کامنت می خونم. الان که فک می کنم می بینم استارت کامنت خوندن و نوشتنم از فایل های نتایج دوستان در مورد آقا رضای گل عطار روشن شروع شد و هی بیشتر و بیشتر شد. خدایا شکرت که اون فایلها رو دیدم و این بهبود آغاز شد.

        اومده بودم فقط بنویسم که منم حس مشابه شما داشتم ولی کلی چیزای دیگه اومد که بنویسم…

        امیدوارم هممون تو این مسیر زیبا پایدار و ثابت قدم باشیم و کلییی نتیجه بگیریم.

        در پناه خدای مهربون شاد و سلامت و ثروتمند باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          سعيده رضايى گفته:
          مدت عضویت: 2012 روز

          سلام دوست خوبم سمیه گل. خیلی ممنونم از محبت و توجهت

          اصلا انقدر صحبتهات و افکارت و گذشته مربوط به سایت و 12 قدمت شبیه من بود که یک لحظه فکر کردم خودم این کامنت رو نوشتم. دقیقا انگار خود منی.

          منم هم برای خودم و هم برای شما خیلی خوشحالم. من خودم از قبل خیلی معتاد به اینستا و موارد مشابه نبودم ولی اینجا هم زیاد نمی اومدم. اصلا نمی دونم تمام وقت روزمو کجا سپری می کردم. ولش کن هرچی بود همون الافیها و سردرگمی ها منو انقدر خسته و مستاصل کرد تا کشوند به اینجا. الهی شکر که به بیراهه نرفتم. شاید دلیلش علاقه قلبیم به خدا بوده که همیشه اطمینان داشتم باید حواسم بهش باشه و حواسش بهم هست. شاید همون یک جمله از نمازم که با اندکی آگاهی می گفتم: اهدنا الصراط المستقیم. یا زمانیکه از رکوع بلند می شدم با حواس جمع می گفتم: سمع الله لمن حمده (خدا به کسی که اون رو ستایش می کنه گوش میده)

          اینا در جهان گم نشده بود و انرژیش به صورت هدایت به این سایت و این استاد بی نظیر در وجود من متجلی شد.

          از آقای عطار روشن گفتی و کردی کبابم! دیگه نگم که خودش یه کتابه.

          من اولین باره مفهوم عزت الهی رو بصورت عملی مشاهده کردم. در وجود آقای عطار روشن و سید علی خوشدل دیدمش. که عطسه هم می کنن 300 تا لایک می گیره.

          الهی ما رو به راه کسانی هدایت کن که بهشون نعمت دادی. خودت شخصا عزت دادی چرا که هیچکس توانایی دفع خیر تو رو نداره.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1911 روز

            سلام سعیده جانِ نازنینم.

            ازت ممنونم برای کامنت های زیبایی که نوشتی، هم این کامنت هم کامنتهای بالایی.

            به ترتیب خوندم و رسیدم به اینجا…

            یادمه کامنتی که برای سید علی نوشته بودی رو همون زمان، خونده بودم.

            و برام جالب بود، چون حس تشابه کردم با خودت.

            اینکه گاهی منم به کامنتهای بچه ها حسادت میکنم.

            اینکه گاهی دستم به نوشتن و تحسینشون نمیره.

            بلافاصله یادِ صحبت استاد میوفتم:

            درمانِ حسادت، تحسین کردنه.

            بعد از یه مدت تحسین کردن تبدیل میشه به یکی از ویژگی های شخصیتیِ آدم و این عالیه.

            اینکه قبلا چی بودم، چی فکر میکردم، با الانم مقداری تفاوت حاصل شده.

            بهتر شدم و این شایسته ی تقدیره.

            بی نهایت سپاس گزار خدا هستم واسه جایی که الان هستم.

            خیلی بانمک نوشتی، که بعضیا عطسه کنن هم 300 تا لایک میگیرن.

            خیلی جالبه اتفاقا امروز هدایتی، فایل گفتگو با دوستان سید علی و عادله جان و شکیبا جان رو گوش دادم، بعد هدایت شدم اینجا.

            من عاشقِ نشونه هام.

            مثلا دیروز هدایت شدم به سپاس گزاری، از شنیدن فایلی از استاد که فحواش شکر گزاری بود تا …

            امروز هم مامانم گفت سمانه روزی 1000 بار خدارو شکر کن، میدونم شکر میکنی، بازم شکر کن، به اندازه ی تک تک برگهای درختان جهان (انقدر بزرگ، مامان من شخصِ بسیار سپاسگزارم گزاریه و تفکر میکنه روی نعمتهای خدا) شکر کن…

            برای همه چیز شکر کن، زندگیت، نعمت هات، حالِ خوبت و …

            یک آن متوجه شدم تو جریان هدایتم، و اینار از زبان مادرم بهم گفته میشه…

            فقط گفتم چشم…

            چشم…

            عاشقِ این جریانِ هدایت های دلبرانه ی خدا هستم.

            اینکه چطوری شد اومدم اینجا، نمیدونم، اما کاملا حس میکنم هدایتیه، هم برای خودم هم برای شما.

            تحسینت میکنم سعیده جان برای کامنت هات.

            این جمله ات خیلی توجهم ام رو جلب کرد:

            زمانیکه از رکوع بلند می شدم با حواس جمع می گفتم: سمع الله لمن حمده (خدا به کسی که اون رو ستایش می کنه گوش میده)

            چه نگاهِ قشنگی داری، کیف کردم.

            این جمله یه باورِ امید بخش و حال خوب کنه:

            خدا به کسی که اون رو ستایش می کنه گوش میده

            به قولِ مامانم که امروز یادآوری کرد:

            اگه آب دریا جوهر شه، درختان هم کاغذ، بازم نمیتونه جوابگو باشه واسه نوشتنِ سپاس گزاری از خدا.

            و نکته جذابش اینه، مامانم فایل جدید استاد رو نشنیده، ولی دقیقا حرف استاد رو گفت بهم امروز:

            اینکه هر چی سپاس گزاری کنیم بازم کمه و نمیتونه حتی اندازه ای از نعمتهای خدا رو جبران کنه.

            در آغوشِ گرم خدا باشی همیشه سعیده جان، در کنار عزیزانت.

            خدایا سپاس گزارتم بی اندازه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              سعيده رضايى گفته:
              مدت عضویت: 2012 روز

              سلام سمانه مهربون و نازنین

              بی نهایت متشکرم از اینهمه لطف و عشقی که نثارم کردی و من با جون و دلم دریافتش کردم و قلبم به پرواز دراومد.

              منم جدیدا با شما آشناتر شدم و نوشته هات گیرایی خاصی برام پیدا کرد طوریکه اسمت واسم چشمک میزنه و میگم آخ جوووون بخونم ببینم چی نوشته. انقدر از صداقت کلام و وضوح تصویرسازیهات خوشم میاااااد که نگو.

              امروز قرآن رو باز کردم که ببینم رب نازنینم چطور میخواد خوشحالم کنه دیدم انگشتام بی اختیار سوره لقمان رو باز کرد و گردنم ناخودآگاه چرخید صفحه سمت چپ

              تک به تک آیاتش برام معنی خاص داشت و اشکمو بهمن وار سرازیر کرد. چقدر شکر کردم( خدا حفظ کنه مادر نازنینتو و عمر پربرکت و باعزت بهشون بده)

              این آیه الان که کامنت شما رو بعد از اینهمه مدت که از انتشار این فایل و کامنت من گذشته خوندم، برام به پرواز دراومد جلوی چشمام:

              یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ ﴿١۶﴾

              پسرکم! اگر عمل هموزن دانه خردلی و در درون سنگی یا در آسمان ها یا در دل زمین باشد، خدا آن را [در قیامت برای حسابرسی] می آورد؛ یقیناً خدا لطیف و آگاه است.

              هر اثری حتی به اندازه دانه خردلی باشه از ما در جهان باقی میمونه و به قول ما فیزیکیا قانون پایستگی انرژی همیشه برقراره.

              انرژی از بین نمیره و تولید هم نمیشه بلکه از شکلی به شکل دیگه درمیاد.

              الهی بی نهایت ازت سپاسگزارم که وسیله ای شدم تا اثر مثبتی در جهان باقی بگذارم.

              و سپاسگزارترم از اینکه در جمع توحیدی بزرگانی همچون استاد و سمانه ها هستم….

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مهدی و زهراگائینی گفته:
      مدت عضویت: 2432 روز

      سلام سید علی جان

      توواقعا فوق العاده هستی

      من از دیروز که فایل رو دیدم دنبال

      کامنت شما میگشتم

      از صفحه 25 شروع کردم به دیدن کامنت ها تا شما رو پیدا کنم

      واقعا شاگرد ممتاز شما هستین

      و این شاگرد ممتاز و آنقدر فوق العاده

      هست که باورها خودتون که از بچه گی داشتین پیدا کردین با ما به اشتراک گذاشتین.

      وحرفا های استاد رو برای ما به راحتی که خودش داره یاد میگیرین به ما توضیح میدین

      واین مشکل

      وباورها تو اکثر آدم ها هست

      به راحتی میگین

      تا ما هم متوجه می شویم

      کجای کارمون ایراد داره

      ولی تو ناخودآگاهم متوجه نشدیم.

      آقای سید علی جان

      خودتون

      نمیدونی چقدر تاثیر گذار هستی برای تک تک ما

      از نظر باورها

      ازنظر توحیدی بودن

      من عاشق تفسیر های قرآنی تون هستم

      لذت میبرم و واقعا تحسینتون میکنم

      آنقدر به قرآن مسلط هستین

      من هر چقدر بگم من از اینکه آنقدر قشنگ وعالی قرآن تفسیر میکنین

      و من لذت فراوان میبرم کم گفتم .

      خوش به حال خدا با این بنده خوب

      عالی که داره

      هم به خودش کمک میکنه

      هم به بنده های دیگش که ایمانشون وباورشون

      با دیدن این بنده خوب بیشتر بیشتر میشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 821 روز

      بنام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام دارم خدمت دوست عزیزم سیدعلی … توحیدی و موحدم

      مرسی از کامنت پراز آگاهی تون و چقدر لذت بردیم .

      اساس مغز بر پایه ی منطقه

      و اگر براش منطق بیاری و الگوی مناسب براش بیاری اونم هم میپذیره…

      وگرنه قبول نمیکنه ؟

      اگر تو این گرونی و تورم بگی ثروت هست و کسانی هستن که واقعا دارن خوب پول میسازن … مغز قبول نمیکنه و نمیگه چشم آقای بساطیان شما درست میگید ؟ و بپذیره؟ باید براش دلیل و الگو بیاری ؟ که میشود ؟

      اینقدر باورهای مذهبی به خورد ما دادن و ورودی نامناسب گرفتیم و باورهای محدود، مغز ما دچار روغن سوزی شده و باید تعمیر اساسی بشه و در بعضی جاها از تعمیر گذشته ، باید تعویض بشه ؟

      همونطور که دکتر شریعتی

      گفتند ، من دنبال دینی هستم که دردمو دعوا کنی و منو برسونه به همه چیز (ثروت و سلامتی و موفقیت …. )

      بنده خودم آدم مذهبی بودم اهل نماز و روزه …

      شاید باورتون نشه از وقتی با این مباحث آشنا شدم تازه خدا رو شناختم و موتورم به حرکت افتاد و اونو روغن کاری کردم ….

      من یه تضاد مالی خیلی بد برام اتفاق افتاد و اومدم زیر صفر و کلی بدهکار ….حالا اینجا جا ش نیست و نگم بهتره ….

      ولی قبلش من خیلی موفق بودم و تقریبا از همن سن های خودم بهتر و یه سر کله بالاتر بودم … و این موفقیت ها بدون آگاهی بود .

      الان که با این مباحث و با استاد عزیزم و این دوستان بی نهایت و فوق الععععععاده آشنا شدم

      الان خیلی طعم موفقیت برام شیرین تر هستش. و لذتش بیشتره، چون با آگاهی هستش…

      خیلی از کسانی که دارن اختراع یا اکتشافی میکنن چون باور دارن میشود .و گرنه هیچ‌وقت شروع نمیکردن…

      مرسی سیدعلی جان که نوشتید و باعث شد این حرفها گفته بشه، و امیدوارم استاد رو امسال ملاقات کنید در بهترین حالت و بهترین مکان

      از دوستان خوب و ارزشمندم زهرا نظام الدینی

      حدیث سلیمی

      سعید ه رضایی

      آقا رضااحمدی

      علی برزگر و نگین فلامرزی و کسانی که حضور ذهن ندارم و در پاسخ سید علی خوشدل کامنت های قشنگ و تاثیر گذار نوشتند و کامنت هاشون پراز درس و آگاهی بود کمال تشکر را دارم

      و دست تک تک شان را به گرمی میفشارم و از تمام سلول های بدنم ازشون تشکر میکنم .خوشحال و خوشبختم که دوستانی چون شما دارم .

      امضای الله مهربان پایای تمام آرزوهاتون.

      با امید به اینکه ، همواره توفیق، رفیق، طریق سعادت و سیادت و سلامت شما باشد.

      دستتون دارم

      و عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        Life time گفته:
        مدت عضویت: 1463 روز

        سلام آقای بسطانیان

        اسم من رو در کامنتتون بردین

        من حدیث سلیمی هستم .

        بعد از گذشت حدود 50 روز

        باورای جدیدم رو میخوام بنویسم براتون …

        تا مثال نقضی باشه بر باورای غلط قبلم

        و بارسنگین مسئولیت رو از دوشم کمتر کنم

        من چند سال هست به لطف خداوند دارم رو خودم کار میکنم

        و 5سال هست هرروز اینجابودم

        و روخودم کارکردم

        و درنهایت نتیجه تمام تلاشهای شبانه روزی من

        رسیدن به درستی عقاید و باورهای مذهبی ام بود

        من واقعا بهای سنگینی دادم تا بتونم به این درک برسم

        درک اونکه عقاید وباورای مذهبی شیعه کاملا درسته

        فقط آدم باید درک شون کنه

        این حکمت و فلسفه داره

        باید فرکانس ش رو درک کنید

        اهل بیت ع هم ثروتمند بودن

        اما برای خود اصولی داشتن

        من جمله اصل ساده زیستی و در حد افراد ضعیف جامعه زندگی کردن

        البته که سخته …اما دلیل داره

        اگرما دلیلش رو درک نمیکنیم

        دلیل نمیشه اون هااشتباه گفته اند

        ما متوجه نیستیم

        فقط مراقب باشیم که عقاید و باورای مذهبی مون رو داریم سر چی از دست می دهیم

        دارن چه ثروتهایی رااز ما نرم نرم باتغییر باور میگیرن

        تا چه ثروتی بهمون بدن

        امیدوارم همگی ما موردلطف خداوند و اهل بیت واقع بشیم

        تا دیر به خود نیاییم

        زمانی که خیلی ثروتهامون

        از دستمون رفته باشه

        یکی از ویژگی هایی که انسان رو

        در خطر از دست دادن ایمان و عقیده می اندازه

        در خواست زیاد برای ثروت فراوانه

        میدونم که اینجابین افراد عضواین سایت مقاومت واسه این حرف زیاده

        امااین چیزیه که بعد از سالها بهش واقعارسیدم

        و خیلی چیزاموازدست دادم تااین گوهر ها رو در ذهنم حک کنم ، ضربه زیادخوردم از باورای ثروت ساز !! باورای مذهبی ای که مانع ورود ثروت میدونن دقیقا همون نقطه ی انفصال خدا و شیطانه

        و با بستن راه خدا در زندگی و باز کردن راه شیطان ، وعده ورود ثروتی رو بهمون میدن که اون ثروته چه بر روزگار فرد خواهد اورد …فقط کسی میفهمه که چشیده باشدش

        برای هممون ارزوی هدایت به صراط مستقیم دارم اول از همه خودم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سیده سمانه لایق گفته:
      مدت عضویت: 3331 روز

      سلام سیدعلی

      هی پسر چه خبره که اینهمه آدم بهت امتیاز میدن؟

      چه باوری ساختی واقعا؟

      البته که برای من واقعا مهم نیست بهم امتیاز بدن یا نه ..

      اینوگفتم که بدونی از روحسد نپرسیدم بلکه از رو کنجکاوی پرسیدم…

      آخه بنظر من کامنتت دیگه اینهمه هم نباید امتیاز بخوره(استیکر شیطون و خنده)

      برادرمی آقاسیدعلی

      منم سیدم و آبجی بزرگ شما

      انصافا سوالمو جواب بده آقاسید

      موفق باشی وموید..

      شاد و سلامت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2231 روز

      سلام به سید علی خوشدل و خوش زبان

      تخسینت می کنم که انقدر متعهدانه رو خودت کار می کنی نتیجه می گیری و قوی تر ادامه می دی. و صد درصد باهات موافقم راجع به فوق العاده بودن این دوره و زحمات بی نظیر استاد و مریم بانوی شایسته. خداوند هزاران برابر بهشون خیر و برکت بده که دست اینهمه دانشجو رو می گیرن و نه تنها آگاهی های ناب بمون می دن، کلی توضیح هم می دن که خب چجوری این آگاهی ها رو استفاده کنیم و رشد بدیم خودمون رو. تمرینات و سوالا بی نظیرن بی نظیر.

      برام جالب بود که شمایی که انقدر جدی و عالی داری کار می کنی هم انقدر با این دوره هیجان زده شدی و بقول خودت انقلابی درونت برپاست. من وقتی فایلای معرفی رو گوش می دادم و مقدمه ی دوره رو، اصلا یه حالی داشتم شور و شعفی داشتم که با هیچ فایل و دوره ی دیگه ای قابل مقایسه نبود. البته که بعد با خودم می گم هرچی جلوتر می رم و بیشتر رو خودم کار می کنم درکم بیشتر میشه از قوانین، مدارم داره بالاتر می ره و طبیعتا لذت بیشتری می برم از شنیدن این آگاهی‌ها. و دلم می خواد دوره های فوق العاده ای مثل دوازده قدم رو برگردم و از اول انجام بدم با این تعهدی که الان دارم و می دونم که چه نتیجه ها که خواهد آمد… بگذریم.

      ممنون از توضیحاتی که داده بودی که به من کمک می کنه چجوری بتونم اون ترمزها رو از درون ذهنم بکشم بیرون. چجوری مچشون رو بگیرم. فکر می کنم خیلی از ماها تو خانواده های مذهبی بزرگ شدیم و طبیعتا کلی باور مشکل دار داریم که از بچگی تو وجودمون شکل گرفته و حالا که دیدمون باز شده به حقایق یه شبه درست نمی شن و بعد سالها بازم شما به این نتیجه می رسی که هنوز خیلی مذهبی هستی. البته که منظور از «مذهبی بودن» همون مذهب مشکل داره دیگه، مهم اینه که موحد باشیم. من هم با اینکه از نظر خودم کلی باورهای غلط رو کنار گذاشتم ولی می دونم که اون لا به لاهای افکارم پر از باورهای اشتباه نشأت گرفته از مذهب هست. قطعا که در مورد پول و ثروت این صادقه با اینکه درامد فعلیم خیلی بیشتر از زمان قبل از آشنایی با استاد و این سایت هست ولی رشدش سرعت دلخواه رو نداره و می دونم که باورای درستی ندارم. اما اینکه دلیلش بخاطر ورودیهای اشتباهی هست که در گذشته داشتیم الان با خوندن کامنت شما یاداوری شد برام و گفتم منم باید دنبال ریشه هاش بگردم و از ریشه بزنمشون…

      نیازی به گفتن نیست ولی کامنتای شاگردان خوبی مثل شما واقعا به همه ی ما هم انگیزه می ده و هم کلی چیز ازش یاد می گیریم.

      از خدای مهربانم می خوام همه ی ما رو هدایت کنه و همراهی کنه تا در این دوره ی بی نظیر متعهدانه کار کنیم و از نتایج فوق العاده ش برای هم بگیم تا ایمانمون قویتر بشه و نتایج بزرگتر.

      در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      لهیا فداکار لنگرودی گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      سلام به برادرم آقای خوشدل عزیز

      بسیار از شما سپاسگزارم که اینقدر واضح و دقیق پاشنه های آشیل تون رو شناسایی کردید و به اشتراک گذاشتید و کمک بزرگی برای من و مطمئنا خانواده بزرگ استاد عباسمنش هست

      در پناه خداوند مهربان شاد و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ستاره اسدی گفته:
      مدت عضویت: 1113 روز

      سلام به شما همیشه کامنتهات میخونم

      گفتی ک کسی بهت کمک می‌کنه بهت فشار میاد به همت می‌ریزه

      استاد توی جلسه آخر آپدیت اعتماد بنفس گفتن

      باید اون کمکی ک از طرف دیگران میاد اعتبارش بدی ب خدا از طرف تشکر کنی اما باید بدونی اون از طرف خدا آمد این کمک ب تو کرد و لازم نیست جبران کنی وقتی تو ذهنته جبران کنی یعنی دچار شرک شدی امیدوارم پیام بخونی برات مفید باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        پریسا گفته:
        مدت عضویت: 1174 روز

        به نام خداوند بخشنده مهربان

        سلام به دوست عزیزم ستاره جان

        سپاسگزارم ازت به خاطر باور مخربی که انتهای کامنتت نوشتی

        من هم هر زمان که کسی به کمکم میومد در هر کاری ازش تشکر می‌کردم ولی الان یکساله که به این باور رسیدم که اون دستی از دستان خداونده برای یاری من و همیشه خوبی طرف به یادم بود و تاکید داشتم که در اولین فرصت مناسب باید براش جبران کنم

        به این نکته توجه نکرده بودم که اگر تمام ذهنم این باشه که یه روز باید براش جبران کنم این باور رو داره که دارم به خداوند شرک میورزم

        و باز هم به این جمله میرسم که شرک مثل راه رفتن مورچه سیاه بر روی یک تخته سنگ سیاه هست که اینقدر مخفیه و در جز جز رفتارها و کارهای ما پنهان شده

        خدایا شکرت که تو دستی از دستان خداوند برام شدی که این آگاهی رو کسب کنم و این ترمز رو شناسایی کنم

        ازت سپاسگزارم

        عاشقتم عزیزم

        در پناه خداوند شاد سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی

        پریسا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فائزه گفته:
      مدت عضویت: 1802 روز

      درود به شما اقای خوشدل عزیز

      چقدر کامنتتون زیبا بود و منو بفکر فرو برد.. واقعا تحسینتون میکنم که بااینکه خیلی خوب رو ذهنتون کار کردین باز هم کدهای مخرب رو عالی شناسایی کردین..

      واقعا من با خوندن کامنتتون ب این رسیدم که من خودمو خیلی خوب نمیشناسم و هنوز خیلی خوب کدهای مخربم رو نمیشناسم که نیازه روش کار کنم…

      و قدم اول شناختن خودمون و این باورهای مخربن.. که شما و اقای مروی خیلی خوب تو کامنتتون راجب خودتون و کدهای مخرب توضیح دادین … ادم حذ میکنه از این خودشناسی.. تحسینتون میکنم.

      شما واقعا لیاقت این رودارین که در کنار استاد و در امریکا باشین و بی از پیش لذت ببرین.ارزوی موفقیت و سلامتی و ارامش و نعمات بیشتر براتون دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1463 روز

      سلام آقای خوشدل

      امروز 21 مرداد هست ، من 5 تیر روی این کامنت شما یه پاسخ نوشتم و الان که حدود 46 روز گذشته ، و خیلی تغییرات مثبت نسبت به این پاسخ قبلی م داشتم واقعا حس عذاب وجدان نگذاشت که نیام و ننویسم

      ننویسم از این که بعد از 5 سال بودن هر روز در این سایت ، و طی همون پروسه تکامل رسیدم به این درک که ما انسان ها حقمونه در واقع باید همون تکامله طی بشه تا بلکه خدا لطف کنه و بفهمیم که اون زمان که کفش و شلوار و لباس کم داشتیم و یا لباسامون کهنه بود پول تو جیبمون نبود غذا کم داشتیم همون موقع یه ثروت هایی داشتیم یه نعمت هایی داشتیم . که بعدها به خاطر کسب ثروت های پولی و مالی اومدیم و اون ثروتهای واقعی مون رو خیلی آروم آروم از دست دادیم .

      اهل بیت علیهم السلام همگی از ثروتمندان زمان خودشون بودن

      ثروتمند شدن پول زیاد کسب کردن داشتن لباس و زندگی عالی و ماشینها و ملک ها و تجارتها بد نیست

      اما اگر ما هم می خواهیم مسیر ثروتمند شدن واقعی رو بریم

      نگاه کنیم که داریم چه بهایی رو براش میدیم

      بهایی که میدیم چی هست

      چی رو داریم از دست میدیم تا چی به دست بیاریم

      گاهی اوقات خیلی آروم ، آهسته …چنان عقاید و باورامون نرم نرم عوض میشن که متوجه نشدیم که با ابزار زینت داده شدن ، زشتی ها برامون زیبا نشان داده شد

      از این که ولایت و محبت اهل بیت و اطاعت اونها رو کنار بزاریم ، از این که حجاب رو کنار بزاریم ارتباطات و نگاه ما به نامحرم تغییر کنه دیگه حس بدی نداریم

      حتی به خودمون داریم باهزاران شیوه فشار میاریم که حسمون خوب باشه وقتی خیلی کارها رو انجام میدیم

      چنان باورامون در طی یک روند تکاملی با ابزار زینت داده شدن تغییر کرد که ندونستیم زشتی ها دارن برامون زیبا میشن

      باورای مذهبی و عقیدتی مون رو مانع ثروتمند شدن مانع خوشبختی مانع رهایی مانع آزادی دانستیم

      خیلی فرق داره با چه باورایی بریم سمت ثروت …

      من این مسیر رو رفتم و فقط خدابود که لطف کرد ترحم کرد و نجاتم داد

      اگر نجاتم نداده بود معلوم نبود الان در چه وضعیتی بودم

      به خدا که وقتی میبینم افراد در کامنتها چطور درگیر شدن با باورای عقیدتی مذهبی شون و کلا انگار یه کلاف سردرگم شدن فقط از خدا براشون طلب هدایت میکنم چون این دقیقا چیزیه که به سر خودم اومده

      امامسیرصحیح ثروتمند شدن مسیر ولایت و اطاعت و مودت و محبت اهل بیت است مسیر نماز و روزه و احکام صحیح و محکم اسلامی هست مسیر تقوا و حجاب و نگاه نداشتن به نامحرم و ارتباطی بانامحرم نداشتن هست مسیر موسیقی و رقص نیست مسیر انواع و اقسام اختراعات در حد و حدود الهی نیست مسیر پرهیز نکردن از نجاسات و سگ نیست

      امیدوارم خدا تک تک ما رو به صراط مستقیم هدایت کنه و البته دلیل این کامنت فقط ، این بود که کامنت قبلی خودمو نقض کنم چون حس مسئولیت دارم به انچه نوشتم و مینویسم وگرنه نه از حال و عقیده شما اطلاعی دارم و نه قصد تجسس دارم و نه قصد هدایت شما را دارم و نه منظورم این هست که شما هدایت نشده اید و من هدایت شده ام و نه منظورم این هست که شما باورای مذهبی تون رو از دست داده اید و شما خدای نکرده گناه کار هستید اصلا و ابدا در مورد هیچ کسی در این سایت چه صاحب سایت چه اعضای سایت چنین فکری ندارم فقط مینویسم به جهت این که حس کردم باید برای کامنت قبلی خودم و گمراهی روشن و اشکار خودم ، کامنتی بنویسم و نقضش کنم و خدا رو ملیاردها بار شکرش کنم که از گمراهی های تو در توی تزیین یافته شدن توسط ابزار قدرتمند شیطان نجاتم داد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ادیب گفته:
    مدت عضویت: 1347 روز

    خدایا شکرت، که من هر روز با هر فایل، ضعف های بیشتری از خودم رو متوجه میشم و بیشتر به انسان بودن خودم پی میبرم، شکرت که با هر حرف بقیه، با هر صحبت استاد توی فایلا،با هر چیز به ظاهر ناخواسته ای میفهمم که{ من} باید یه تغییری تو‌خودم بدم و به بیرون ربطی نداره. همین که اینو میدونم خودش منو‌برده تو یک ده هزارم افراد خاص حهان همین خودش یه نعمته.

    الگوهای تکرار شونده من ،اونایی که به ذهنم رسید تو این نیم ساعت

    بدهکار شدن:

    از مامانم پول گرفتن

    داره تکرار میشه دیگه

    حساب خالی بودن

    هیچ پس اندازی نداشتن

    دیر رسیدن یا زود نرسیدن

    دیدن دخترایی که سگ دارن:/

    ندیدن افراد ثروتمند تو‌روابطم

    هیچ‌دوستی نداشتن

    بد صحبت کردن پدرم گاهی اوقات البته خیلی کم شده،

    بی توجهی برادرم یا معمولی بودن رابطه باهاش

    قبلا هر شیش ماه مصدوم شدن

    خوب پول ساختن بعد متوقف شدن

    خوب تمرین کردن اومدن بالا اومدن بالا بعد یهو کپ کردن

    رژیم رو‌رعایت کردن بعد یهو قطع کردن

    خواب رو همینطور

    همیشه چراغ بنزین روشن بودن

    همیشه تکی موز خریدن

    همیشه گوشیم شارژ نداشتن

    معمولا هدفونم بی شارژ موندن

    یه مدت خوب کار کردن روی خودم بعد ول کردن بعد دوباره کار کردن روی باورهام.

    با هر دختری که بودم، بعد از قرار دوم سوم تموم شدن، بعد هر رابطه تموم شدن دوستیمون مخصوصا بعد هر رابطه جنسی

    هردختری که میاد از نظر مالی تو یه سطحه

    هر دختری که میاد از نظر تیپ و اینا تقریبا یه سطحه

    هر دختری که من جذب میکنم تقریبا یه تن صداعه

    ته چهره یه حوره تقریبا

    هر دختری که میاد قبلش تو رابطه بوده و شکست خورده و شکست عشقی سنگینم خورده ها، ز

    هر پسری میاد اصن نمیتونم باهاش رفیق شم شاید کلا یه بار یا دوبار همو ببینیم بعد همه چی تموم میشه اصن دیکه خبری هم از هم نداریم بعد من فکر میکنم من که مشکلی ندارم، حتما خدا قرار بوده از طریق این یه حرفی بزنه به من همین.

    با هیچ پسری دوستی صمیمی نداشتم

    با هیچ پسر ثروتمندی هم دوستی چه صمیمی چه غیر صمیمی نداشتم

    اصن دوستی نداشتم

    همیشه سوسک و مورچه جلوی منه هرجا میرم

    دیدن ماشین کثیف که تو خیابون میان دنبال من حالا چه تاکسی چه اسنپ، دیدن محیط های کثیف

    رو باورای مالی کار میکنم نتایج هم میاد باز استپ کردن! سیر شدن.

    الگوهای مثبتم

    ساعات تمرینم هی کمتر شدن،با کیفیت تر شدن، موثر تر شدن.

    مربیان بهتر و بهتر تو مسیرم اومدن

    زمینای بهتر و بختر اومدن تو مسیرم

    منفی ها ادامه

    تو هر تیمی که بودم! هیچ‌کس باهام دوست صمیمی نمیشد.

    همیشه خجالت میکشیدم از ارتباط برقرار کردن.

    فکر میکردم که اوتا فکر میکنن من برای اینکه میخوام برام کاری بکنن میخوام نزدیک شم و دقیقا هم همین فکر رو داشتم اخه و چون این فکر رو هم میکردم که اونا میفهمن اکه برم سمتشون ،میخوام برام کاری بکنن اصلا نمیرفتم ،اگه یه بارم بدون نیت میخواستم برم، باز اون نجوا میومد که نرو‌چون الان بد فکر میکنه.

    اگه بزرگتره تیم بود یا کاپیتان که دیگه هیچی! اینقدر تو ذهن من قدرت داشت که اگه من برم پیشش اون فکر میکنه میخوام از قدرتش استفاده کنه و به هاطر اینکه من باهاش رفیقم، مثلا بقیه به من بیشتر پاس بدن.

    یا من راحتتر باشم و به من گیر کمتری بدن‌. حالا اگه پاسی هم نمیدن.

    یا مربیانم، همش فکر میکردم میخوان منو‌تخریب کنن یا بندازنم بیرون یا اضافیم یا اصن چون پول میدم ارزشمندم یا باید یه کاری بکنم یه حرف خاصی بزنم یا پولی بدم تا ادم اچبا ارزشی باشم.

    یا اینکه اگه خوب عمل کنم با ارزشم یا اگه بد عمل کنم بی ارزش میشم.

    الگوهای جدید، تیم هایی که اومدن تو مسیرم،

    یا تو فوتبالم‌

    سخت گل زدن، یه الگوی تکراری، اصن دروازه هالیم باشه دلم‌نمیخواد راحت گل بزنم:/ میگم‌نامردیه یا خال نمیده که.

    چرا وسایلم خراب میشه یا دزدیه میشه؟

    چون من تو ذهنم اینه برای اینکه بهترشو بگیرم باید این نباشه،

    یا اینجوری فکر کردم که هرچی بشه به نفع منه و من اگرم گوشیمو دزدیدن برای اینکه بگم من چه ادم خفنیم میکم اره من ذهنم رو کنترل میکنم و میکم عیب نداره قرار بهترشو بخرم و همیشه هم اینطوری میشه، یعنی توپای من برده شد، گوشی من همینطور.

    چون تو ذهن من این بود که برای اینکه بهترشو بخرم باید این قبلیه بره، نمیشه که هم این باشه هم یه جدید،اصن اینو‌میخوام چی کارش کنم. یا اینکه اگه این بره پولش میاد که حدید بگیرم و اگه این باشه پولی نمیاد.

    من هرچند وقت یبرچار یه چیزیم گم میشه ها:

    دمبل ، گوشی سر بساط پارسال، توپام هدفونم، چرا؟

    تو بدنم چه باورهایی دارم؟ در مورد سیکس پک یا پهلوهام، یا کلا رشد بدنم، یا نفس و قلب و عروقم، تا تکنیک‌بازیم یا در مورد شعور بازیم چی باور هایی دارم؟

    اینکه یه روز اگه تمرین نکنم همش پر میشه!

    یا باید پیوسته باشه!

    تو رابطه من دوست دارم ادمایی که میان ضعیف باشن چون میترسم کم بیارم یا کم باشم از ادم قوی و مستقل و ثروتمند و حرفه ای.

    چون خودمو کم میبینم چون احساس لیاقتم کمه تو همون رنج‌جذب میکنم

    دوست دارم همش دلداری بدم

    هرچند وقت یکبار پول پیدا میکنه،هرچند وقت یکبار برنده میشه، یا هر اتفاق خوب،این نشون میده باورعای خوبی داره که این اتفاقات میوفته، هرچند وقت یهبار مشتری عمده میاد.

    من چرا تا خالا دعوت نشدم به یه مهمونی لاکچری؟ من چرا دعوت ندشم به یه

    هر چند وقت یه بار هدیه های فوقالعاده دریافت میکنه.

    نکنه چون من میخوام‌برای هدیه دادن یا بخشیدن پول بسازم دریافت نمیکنم؟ یعنی خودم لایق نیستم برای بقیه میخوام اونو! نه فکر نمیکنم

    هرچند. وقت یه بار شانس میاره

    همون هدفون گم کردن من تو شمال! یه اتفاقه هماهنگ‌با فرکانس من، خب چه فرکانسی؟ فرکانس فقر،کمبود، یا باور محدود کننده،

    همینطور اینکه امروز شیطونک پیدا کنم، یا اونروز کش پیدا کردم هم باز یه اتفاق به هاطر فرکانس ثروت ساز من

    اقا من میخوام تو یه جمعی صحبت کنم به شدت میترسم،

    خب چه باورهایی داری که باعث ترست میشه؟ اونارو‌تغییر بدی دیگه ترست کمتر میشه

    من از بازی کردن جلوی تماشاگرا میترسم یا جلوی تیم ها میترسم،یا اگه مربیا منو‌تایید نکنن میترسم، یا اگه بقیه بازیکنا منو تاعید نکنن نیترسم، یا اگه خوب کار کنم از تعریف کردن زیاد هم میترسم که راهمچ‌گم کنم

    خب چه باورهایی داری که باعث اون ترس ها شده، چه باورهایی رو‌باید تغییر بدی

    اگه بهم بی توجهی بشه به شدت احساس بدی دارم. اگه تو یه حمع از یه نفر دیگه تعریف کنن و از من نکنن به شدت به هم میریزم و شروع میکنم به مقایسه کردن خودم با دیگران

    اگه مثلا حرف جالبی نزنم یا باحال نباشم میترسم کسی بهم محل نده یا میترسم اکع کار خاصی نکنم ادم باخالی به نظر نیام ،یا ختما باید یه کار باخالی کنم تا ارزشمند باشم ومیترسم ارزشم کم بشه اگه اینطوری نکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  5. -
    لیلا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    سلام به استاد گرامی و دوستان

    از شرایطی که احساسات قوی رو در من برانگیخته میکنه

    میتوانم به موارد زیر اشاره کنم

    و از شما بسیار بسیار سپاسگذارم برای فایلی که با عشق

    و با دست ودلبازی تمام آماده کردین و در اختیار کسانی قرار

    دادین که شاید نتونن محصول رو خریداری کنن و از این

    طریق به اونها کمک میکنین برای خودشناسی بیشترشون

    1_وقتی کسی از من ناراحت و دلگیر می‌شود من شدیدا

    احساس سرزنش و گناه دارم و درگیر آن میشوم طوری که

    چندین روز فکر من رو درگیر میکنه و خودم رو لحظه ای

    محکوم لحظه ای کارم رو توجیح و لحظه ای بی ارزش

    جلوه می‌دهم

    2_واکنش شدید نشان دادن در برابر انتقاد از فرزندانم

    کسی که انتقاد می‌کند و خصوصا آن انتقادی که با انجام

    دادن آن عمل فرزندانم خود من مشکل دارم و روی آنها

    حساس شده ام و برایم تحملش زجر آور است باعث

    می‌شود بشدت عصبی شوم و حالت تهاجمی به خود بگیرم

    3_واکنش نشان دادن برای پول قرضی یا آوردن جنس نسیه

    که بسیار بسیار حس بدی مثل کوچک بودن بدبختی و

    ناتوانی به من می‌دهد و مدام در زندگی تکرار می‌شود

    4_احساس بد در مورد متوجه نشدن موضوع پیش پا افتاده

    یا نتوانستن انجام کار بانکی ساده و سوتی دادن که به

    شدت اعتماد به نفسم رو پایین میاره و مرتب خود را احمق

    فرض میکنم و حسابی خجل میشوم

    5_واکنش نشان دادن به ترد شدن و قضاوت شدن و

    احساس اینکه به مسخره گرفته شده ام و با نیش و کنایه با

    من صحبت کنن که در این صورت واقعا احساساتم قابل

    کنترل نیستن و به هم میریزم

    6_ترس و دلهره برای آمدن مهمان خصوصا اگر وسایل

    پذیرایی مهیا نباشه و درگیر شدن ذهن و اینکه هیچ لذتی از

    آمدن مهمان و تجربه خوب در ذهن ساخته نمی‌شود و

    همش درگیر آماده کردن وسایل و غذا و اینکه همه جا باید

    کاملا مرتب باشد میشوم

    7_واکنش نشان دادن به این رفتار دختر 5 ساله ام که حتی

    برای پیش پاافتاده ترین درخواستش که قابل اجراست آن را

    با گریه و زاری بیان میکنه و همیشه با خودش درگیره و اگر

    کار یا بازی رو در مرحله اول درست انجام نده کاملا به هم

    میرزه و این رفتار او اصلا برایم قابل تحمل نیست و شدیدا

    واکنش نشان میدهم

    8_واکنش نشان دادن برای صحبت همسرم برای خرابی

    ماشین پیکانی که چندین سال است مرتبا خبر از خرابی

    قسمتی از آن را می‌دهد و من به شدت به هم

    میریزم و این موضوع فقط تکرار و تکرار و تکرار میشود

    خیلی خیلی خوشحالم که میتونم به این راحتی نقاط ضعفم

    رو اینجا بنویسم و اعتماد کامل دارم به خداوند

    درخواستم از خدا این بود که بتوانم احساسات خودم رو

    کنترل کنم و رهایی به معنای واقعی رو تجربه کنم و خداوند

    جواب درخواست من رو خواهد داد و من رو به سمت

    خواسته ام هدایت میکنه و نشانش آماده شدن فایل استاد

    خوش قلب و سخاوتمندم برای تمرین بیشتر من در رسیدن

    به هدفم است خدا رو هزاران بار سپاس …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  6. -
    زهرا توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    به نام خداوندی که من را انسان آفرید

    سلاممممممم به بهترین و آگاه ترین استاد دنیااااااا امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی باشه

    به به یه فایل ناب دیگه با آگاهی های ناب ترش

    بریم به امید الله

    ما تمام اتفاقات زندگی مون رو با افکار ، باور و کانون توجهمون به وجود میاریم

    چه خوب ، چه بد نه هیچ عامل بیرونی چون هر عاملی بیرون از ما روی زندگی ما هیچ تاثیری نداره

    واکنش ما به اتفاقات هم باعث میشه که اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر بشه فراق از اینکه اون اتفاقاتی که داریم ازش صحبت میکنیم دوسش داریم یا نه

    یه مثال بزنم

    مادر من وقتی توی آشپزخونه یه اتفاقی میوفته و آشپزخونه بهم میریزه عصبی میشه ناراحت میشه و بهم میریزه درموردش با دیگران صحبت میکنه و هی این تکرار میشه که توی آشپزخونه همش یه اتفاقی میوفته که آشپزخونه بهم بریزه و فقط هم توی آشپزخونه هست و الگو هرچنوقت یکبار تکرار میشه

    برای همینکه نباید آدم واکنشی باشیم

    اگر یک الگوی تکرار شونده توی زندگی ما هست نشون میده که اون افکار اون فرکانس داری ارسال میکنی که اون اتفاق داره به وجود میاد

    مثلا اگر توی روابط انسانی گیر تو بیاد که به شدت نیاز به ترحم داشته باشه اشکال از اون انسانه نیست

    اشکال از توعه که تو بطور ناخودآگاه دوست داری انسان های ضعیف رو جذب کنی

    تمام این ها بخاطر اون باور و فرکانس هایی هست که در لحظه ارسال میشه

    باور چیه؟؟ فکری که هزاران بار تکرار بشه توسط جامعه ، والدین

    اتفاقاتی که توی زندگی مون جذب میکنیم با باور های بنیادی ما هماهنگه چه دوسش داشته باشیم چه نداشته باشیم

    مثلا من یه خاله دارم که باورش اینکه پول درآوردن خیلی سخته و خیلیم سخت پول در میاره درصورتی که دوست داره راحت پول دربیاره ولی این با ، باور بنیادیش هماهنگه

    اگر الگوهای تکرار شونده درست باشن مشخصه که باورهای درستی درمورد اون موضوع داری

    مثلا هرچنوقت یکبار یه اتفاق فوق‌العاده براش میوفته

    و کسانی که قوانین رو نمیدونن فکر میکنن که طرف شانس آورده درصورتی که همچین چیزی اصلا وجود نداره اون باورهاش درسته که این الگوهای تکرار شونده مناسب رو خلق میکنه

    ولی اگر الگوهای تکرار شونده درست نباشن یعنی باورهای درستی درمورد اون موضوع نداری

    استاد جانم من درمورد این الگوهای تکرار شونده یه مثال اومد توی ذهنم گفتم بگم تا یادم نرفته

    من بچه که بودم خیلی زمین میخوردم و هرسری هم با صورت زمین میخوردم یعنی دوچرخه سواری میکردم با صورت زمین میخوردم راه میرفتم با صورت زمین میخوردم این الگو هی تکرار میشد و من همش این رو میگفتم که من بدشانسم

    یا بخاطر قد بلندم چشمم میزنن

    ولی زمانی که تغییر کردم باورهامم به صورت بنیادی تغییر کرد دیگه این اتفاق برام نیوفتاد این الگو دیگه تکرار نشد چون اون باور چشم نظر از بین رفت من بخاطر اون خیلی میفتادم

    یا پدر و مادر من این رو همیشه میگن که وقتی ما یه چیزی داریم و اون رو می‌فروشیم اصلا کلا مملکت بهم میریزه یا مالی که ما داریم بی ارزشه

    و همیشه هم برای اونا ها همینه تا یه چیزی رو میفروشن قیمتش میره بالا و این الگو هنوز که هنوزه داره براشون تکرار میشه

    یه بار یه خونه فروختن تا فروختن قیمتش رفت بالا

    یه بار یه طلا فروختن تا فروفتن قیمتش رفت بالا

    الگوهای تکرار شونده یکسری باور ، افکار و فرکانس پشتش هست که داره این الگو هارو تکرار میکنه

    سوال اول

    1_چه شرایط و اتفاقاتی توی زندگی ما قوی ترین احساسات رو توی ما برانگیخته میکنه؟؟

    استاد جانم من قبلا اگر بعد از ساعت 12 ظهر بلند میشدم عصبی میشدم به مامانم میگفتم که من که بهت گفتم من رو زود بیدار چرا دیر بیدار کردی و همش فکر میکردم که کار هام انجام نمیشه از قبلا منظورم همین چند ماه پیش بود

    و این الگو هی تکرار میشد هرچنوقت یکبار من دیر بلند میشدم و وقتیم گه دیر بلند میشدم عصبی میشدم

    و من فکر میکنم که باوری که پشت این الگوعه این هست که

    زمان کمه ، وقت نیست

    این باور ، باور اشتباهی هست

    من این باور رو شناسایی کردم زمانی که یکی از کامنت های بچه ها رو خوندم و دارم روی این باور کار میکنم و اون الگو خیلیییییی کم تکرار شده

    از اون وقتی که تصمیم به تغییر این باور گرفتم دیگه نشده دیر بلند شم مثلا امروز ساعت 12:5 بلند شدم و به خودم گفتم اصلا اشکال نداره وقت فراوانه و به همه ی کارهات میرسی و خیلی باارامش و حال خوب از تخت بلند شدم

    خیلی توی این مورد نسبت به قبل بهتر شدم

    منتظر قسمت بعدی هستم استاد جانم مشتاقانه

    عاشقتونمممممممممممممممم استاد جانم اونقدری که توصیف نمیشهههههههههههههههههههههههههههههه

    خدایاااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      فاطمه زارعی گفته:
      مدت عضویت: 1458 روز

      سلام به دوست عزیزم

      بابت این کامنت زیبا از شما تشکر میکنم

      من نیز مشکلی مشابه شما دارم و یک همچین باور مخربی درون من نیز وجود دارد و همش فکر میکنم اگر در ساعت مثلا 7 بیدار بشوم به همه ی کار هایم میرسم در غیر این صورت دیگ فایده نداره باید از فردا شروع کنم یا اینک زیاد میخابم

      میخاستم ازتون بخام ک راهکار ها و کارایی ک انجام دادید ک این مسئله حل شده را برای من بنویسید ک من هم بتونم ازش استفاده کنم منتظر پاسختون هستم و سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا توحیدی گفته:
        مدت عضویت: 1247 روز

        به نام خداوندی که من را انسان آفرید

        سلام به دوست عزیزم فاطمه جان امیدوارم که حالت عالی باشه

        کاری که من انجام دادم این بود که وقتی از ساعت 12 به بعد بلند میشدم

        به خودم میگفتم که

        زهرا اشکال نداره وقت فراوانه و تو به همه ی کارهات میرسی و خیلی با آرامش از تخت بلند میشدم و میرفتم کارم رو انجام میدادم

        چندین بار که این رو به خودم گفتم دیگه عصبی نمی‌شدم

        و این اتفاق هم دیگه برام رخ نداد

        عاشقتونمممممممممممممممم

        خدایاااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و سپاسگزارم ازتون بابت این فایل

    یکی از الگو های تکرار شونده ای که من در روابط عاطفی با جنس مخالف تجربه کردم بی توجهی شدید فرد مقابل و میشه گفت کم اهمیت بودن من توی اون رابطه بود و من شدیدا ناراحت میشدم وقتی این موضوع اتفاق میوفتاد یه نکته ای که هست این بود که من کلی تلاش فیزیکی میکردم برای اینکه توجه اون فرد رو جذب کنم مثل گرفتن کلی کادو نه به این دلیل که نیاز بود اون کارو انجام بدم نه

    به این دلیل که فکر میکردم اون کادو یا رفتن به فلان رستوران گرون قیمت یا هر چیز فیزیکی دیگه ای میتونه توجه فرد مقابل رو به من بده و میتونه باعث بشه که منو بیشتر دوست داشته باشه و ارزش بیشتری برای من قائل بشه

    اما همیشه ی خدا نتیجش عکس بود و همیشه رابطه به سمتی میرفت که هر روز اون فرد بی توجه تر بشه

    اما الان که بهتر قانون رو فهمیدم و فهمیدم که هیچ تلاش فیزیکی نمیتونه اون فاصله ی فرکانسی رو پر کنه

    متوجه دلیل اون اتفاقات شدم

    متوجه شدم که اون کادو ها و … در صورتی که من برای خودم ارزش قائل نباشم و خودمو بیشتر دوست نداشته باشم

    فاقد ارزش هستند . چون اون باور من نسبت به خودم هست که ارزش ها رو تعیین میکنه

    البته نمیخوام بگم این کار هارو نباید توی رابطه انجام داد بلکه میخوام بگم انجامشون باید از روی قدرت باشه نه ضعف

    یکی دیگه از مسائلی که توی روابط من تکرار میشد این بود که فرد مقابل از لحاظ قدرت ذهنی توی خیلی از مسائل خیلی ضعیف بود

    این الگو رو بعد از دیدن این فایل متوجه علتش شدم

    من متوجه شدم از اونجایی که من وقتی میبینم از لحاظ ذهنی از طرف مقابل بهترم نا خودآگاه یه احساس قدرت و یه احساس اعتماد به نفس توی من ایجاد مشه و این موجب مشه که توی ناخودآگاه من ثبت بشه که اگه اون اعتماد به نفسه رو میخوایی با آدمای ضعیف تر از خودت برو توی رابطه و این میشد که من همیشه میگفتم خدایا چرا پس اون فردی که یه ذهنیت قوی داره پیدا نمیشه و ذهن پاسخ میداد چون کمه

    من هی سعی میکردم که اینو باور نکنم و فراوانی رو باور کنم اما هر روز به خاطر باور های خودم بیشتر باور میکردم کمبود رو

    تا اینکه بلاخره امروز هدات شدم و دلیل اساسیش رو فهمیدم

    البته امیدوارم تنها دلیلش باشه

    سپاسگزار خداوندم که هر روز داره منو به سمت پیشرفت هدایت میکنه و با قوانین زیباش زندگیمو به بهشت تبدیل کرده

    روزگار به کامتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    شهین شریفی گفته:
    مدت عضویت: 982 روز

    سلام به استاد عزیز ، و خدا رو هزاران بار شکر برای همزمانی زیستن ما در این جهان و آشنایی با شما . استاد عزیزم من هم چند مورد از الگوهای تکرار شونده مثبت و منفی رو در زندگی دارم که می خوام باهاتون به اشتراک بزارم

    • وقتی که با همسرم دچار یک بحث و درگیری لفظی میشیم به شدت احساساتم درگیر و مضطرب میشم

    • وقتی ایده کار جدیدی به ذهنم میاد اولش به شدت هیجان انگیز و پرشور هستم ولی بعد از مدتی کوتاه که از شروع کردنش میگذره به سرعت دلسرد و کند میشم و به این خاطره یک احساس نارضایتی از خودم رو دارم

    • من استاد گم کردن فلش شدم

    • یه سری افراد هستند به محض دیدن من شروع به درد و دل و بیان ناراحتی هاشون می کنن

    • به عنوان فردی خوش شانس توی فامیل شناخته میشم و هر چند وقت یکبار می‌شنوم که با اسم من توی قرعه کشی ها شرکت می کنن و حس خوب و شادی زیادی وجودم رو می گیره

    • می شنوم که بیشتر افرادی که اطرافم هستن اکثر اوقات طرفدار و دوست دار من هستند و ازم تعریف می کنن

    حالا می خوام از یه سری باورها و ترمز ها ذهنی ام براتون بگم که به نظرم ممکنه تو این اتفاقات تاثیر گذار باشه

    •باور این که خدا بهترین مهره هاش (انسان ها) رو در اطراف من چیده (بهترین پدر ، مادر، همسر ، دایی، برادر ، خانواده همسر و….. )

    • ترمز ذهنی طبیعیه که مردا هر چند وقت یه بار از کوره در برن و اینکه مردی تو رو دوست داره، که کنترل گر تو باشه

    • شاید چون پدرم در بچگی از روی توجه زیاد همیشه کارام رو کنترل می کرد این باور در من شکل گرفته که به تنهایی نمیشه کاری رو شروع کرد و من همیشه به یک اهرم فشار نیاز دارم . و باور دیگه این که زندگی می گذره چرا باید خودم رو به سختی بندازم

    ممنون استاد هیچ وقت اینجوری در مورد مسائل اطرافم فکر نکرده بودم امیدوارم بتونم تمام ترمزهای ذهنیم رو از بین ببرم و دفعات بعد تجربیات زیبام رو باهاتون به اشتراک بزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    ایلیاد گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    درود به استاد و دوستان عزیز ، من ایلیاد هستم و تا جایی که یادم میاد آخرین باری که احساس خیلی بدی داشتم این بود یعنی دیگه از حد گذشته بود که حتی اشکمم درآمد سر موضوع مدرسه رفتنم بود که با پدرم بحثم شد ، البته این رو بگم که الان قوانین رو خیلی بهتر درک کردم و خب تا الان که قدم چهارم برای 12 قدم را مادرم خریداری کرده و من دارم همینطور از آن بهره میبرم به لطف خداوند ، بسیار بحث احساس خوب = اتفاقات خوب رو درک کردم و بحث اینکه خداوند میخواهد با راحت زندگی کنیم چرا که پدر من واقعا انسان خوبیست ولی در رابطه با مدرسه باور های خودش را دارد و آن هم برای این باورش است که میخواهد من زندگی خوب داشته باشم ! خلاصه که از بعد آن اتفاق رسما سر کلاسا کار خودم را میکردم ( یعنی باور های جدید با مطالب استاد در دوره 12 قدم برای خودم ساختم ) و حتی معلمامم حمایتم می کردند و موقع امتحان ها هم به یاد ندارم امتحانی رو بشتر از دو روز قبل امتحان برایش بخوانم ! یعنی با اینکه مدرسم تیزهوشانه و بالاخره یکسری درسهام امتحان های پیشرفته تری داره (حتی عمومی ها) ، من شاید دو یا سه امتحان رو از روز قبلش برای خواندن شروع کردم ! یعنی من امتحان هام ساعت 10 صبح شروع میشدند و من صبح ساعت 6 صبح بلند میشدم ، تمرین ستاره قطبی ام را انجام میدادم ، یکم بازی میکردم و تازه مثلا دو سه ساعت مونده به امتحان شروع به خواندن میکردم ! موضوعی که اینجا بود این بود که من حالم خیلی خوب بود در آن زمان ! و حس خوبی داشتم و بیشتر امتحان هام یا سوالا انقدر راحت بود که من بلد بودم یا جز تنها سوالایی بود که مطلبش رو خونده بودم یا تقلب میکردم از پشت سریم که درسش خیلی خوب بود یا رو دستم یا کاغذ تقلب می نوشتم و یجوری کار رو حل میکردم و شاید باورتان نشه ولی تو کل امتحان هام شاید برای اولین سال ، داشتم حال میکردم و از درون میخندیدم و خیلی هم سریع تر از بقیه امتحان رو میدادم و میرفتم خونه ! جهت اطلاع در آخرین امتحاناتم ، باورهام انقدر خوب شده بود که یادمه یه شنبه ای در خرداد امتحان هندسه داشتم که شاید دیگه سخت ترین امتحان در رشته ریاضی پایه دهم خطاب بشه ، من شب قبلش تا ساعت 2 نصف شب تولد پسرعموم عشق و حال بودم و بعدش هم صبح ساعت 7 یا 8 بلند شدم و اول کارام رو کردم بعد بازی کردم و بعد تازه نشستم سر خوندن هندسه و شاید کل خوندنم دو ساعت نشد ، اینی که الان میگم رو شاید باور نکنید ولی واقعا رخ داده ، من مثلا از هر مبحث یک سوال رو خوندم ( شاید هر مبحث 15-20 تا سوال متفاوت داشت ) و سر امتحان مثلا اگه 20 سوال باشه حداقل 13-14 تاش همون تک سوالایی بودن که خونده بودم و بقیشم هم توضیحی و چیز هایی بود که باعلم ریاضی حلشون کردم ! نمیدونید چه غوغایی تو دلم بود ! داشتم عشق میکردم ، شاید بتونم بگم لذت بخش ترین امتحانم ، امتحان هندسم بود ! توی مباحث استاد یاد گرفتم که باید از هر لحظه از هر چیزی دوروبرم لذت ببرم و شاد باشم ! من تونستم با ساخت باور های جدید ، کاری کنم که امتحان دادنم برام لذت بخش باشه ! واقعا عاشقتونم استاد ، مرسی ! سپاس گذار خداوندم بابت وجود این همه زیبایی و نعمت و نعمتی چون شما استاد ! من درباره یک موضوعی با مادرم داشتم صحبت میکردم و گفتم اگه یک روزی ازم بپرسن که چه حسی داره که یک ایرانی در ایران زاده شدی ؟ میگم بزرگترین نعمت دنیا ! من وضعیت خارجی ها با زبان های دیگه رو نمیدونم ! میدونم افرادی هستند که در زبان انگلیسی هم در این مباحث کار میکنند ولی این رو میدونم که استاد عباسمنش چیز دیگه ایه ! این که لایق بودم در کشوری به دنیا بیام که زبانش ، زبان مادری استاد عباسمنش باشه و بتونم از مواردی که استاد به آنها میرسد و در درسترس ما قرار میدهد استفاده کنم بدون اینکه نیاز باشه زبانی جدید یاد بگیرم ! خدایا شکرت !

    ببخشید انقدر در مباحث مختلف رفتم یعنی یکم ادامه دادم ولی خب گفتم مطلب مفیدیه پس بگم و خلاصه الان دیگه اون دعوا رو با پدرم ندارم و میدونم که خداوند من رو به بهترین شرایط و بهترین راه ها هدایت میکنه ، میدونم یکی از مشکلات این بحثه که به پدرم از نظر مالی هنوز وابستم ولی خب خیلی تونستم قدرت خداوند رو در ذهنم بیشتر کنم و از آن طرف این وابستگی رو کم تر کنم چرا که بتوانم خودم برای خودم باشم ، یعنی آن 1 درصدی که نیستم را باشم . باز هم خداروشکر

    استاد یک پیشنهادی هم داشتم و گفتم بگم که اگر امکانش هست این قابلیت رو اضافه کنید که بتوانم کامنت رو بصورت یک فایل صوتی ویس (voice) بگذاریم چرا که هم راحت تره بنظرم و با این کار شاید مشارکت افراد هم در سایت بیشتر شود ، من خودم به شخصه ویس گرفتن رو بشتر از کامنت نوشتن ترجیح میدم چون سریع تره و خب میدونی که کل مطلب رو خودت بیان میکنی همونجا و فضای ارتباطی جالب تری هم هست ، اگه بشه حالتی باشه که از خود سایت ویس بگیریم که خیلی هم عالی میشه و آن افرادی که میخوان و اعتماد بنفس کافی دارن که میدونم خیلی زیادن میتونن ویس بفرستن !

    باز هم سپاس فراوان استاد و گروه عزیز ، روزتان خوش ، شاد و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت ، بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  10. -
    سالار نظیف حسنی گفته:
    مدت عضویت: 3401 روز

    سلام بر همه عزیزان

    بیشترین چیزهایی که احساسات منو برانگیخته میکنه، به ترتیب اولویت عبارتند از:

    ● مورد تمسخر واقع شدن توسط دیگران، الخصوص در جمع

    ● کسی با من بد صحبت کند و یا به شیوه نامناسب به من دستور بدهد الخصوص در جمع

    ● در نزد جمعیتی بخواهم صحبت کنم

    ● من در حال صحبت با کسی باشم، و او بی توجهی کند

    ● مورد سو استفاده دیگران قرار بگیرم

    ● پول و دارایی‌هایم را از دست بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: