اصل اساسی یک رابطه عاشقانه - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    220MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی اصل اساسی یک رابطه عاشقانه
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرانی گفته:
    مدت عضویت: 3054 روز

    روزشمار137تحول زندگی من ،اصل اساسی یک رابطه عاشقانه

    سلام به استادراستی ودرستی وصداقت

    سلام به یاروهمنشین استاد، استادشایسته وسلام به مومنان واهل ایمان مکتب استادعباسمنش

    این فایل منو برد به چندین سال قبل وخاطره اون زمانو برام یادداوری کرد،هرچند که هم خودم وهم دیگران از تغییراتی که توی زندگیم افتاده ودرمن ازفرش به عرش تفاوت ایجادکرده رو همیشه بخاطر دارم وسپاسگزار استادعباسمنش هستم وخواهم بود

    استاد برای من وبرای هرکسی که توی این مکتب عشقو توحید هست،پیامبری مهربان ودلسوزه که هرچه داره رو روی طبق اخلاص گذاشته تاافرادی مثل من بتونن دراین جهان زندگی بهتر وعالی تری داشته باشند

    خدایا هزاران هزاربارشکر وسپاس برای وجود چنین نعمتی(استادعزیز)و خداروشکر که من در دورانی که همزمانی شده با وجود استاد،هستم وزندگی میکنم،چون درغیراین صورت نمیدونم سر از چه راه وکجادرمیاوردم

    من چند سال پیش دقیق یادم نیس ولی از طریق خواهرزادم بااستاد آشنا شدم شرایط بد وسختی داشتم از جدل ومشاجره باهمسر ومشکلات روحی که به همین خاطر برام بوجود اومده بودوبرای اینکه کمی آرامش پیداکنم وجدابشم ازمسائل خانوادگی توی سایت استادعضوشدم وهرچندوقت از فایلهای رایگان استفاده میکردم

    واین شد شروع زندگی وتولد دوباره من(البته باتکامل:))

    من برای رهایی از شرایط اطرافم و خوب کردن حال خودم حرفای استادو گوش میکردم وخداوجهان رو از نگاه دیگه ای دیدم البته خیلی برام سخت بود چون افرادی که به گفته خودمون ودیگران، مذهبی ترهستن قبول کردن به خداوجهان ازنگاه دیگه ای  واینکه قوانینی هس خیلی خیلی کار مشکلیه چون با خدای سرشازاز عاطفه ای که در وجودم ازنسلهای گذشته ساخته بودم تغییر کردن باورهام دقیقا سیمان سفت وسختی شده بود

    من حرفهای استادو فقط گوش کردم وگوش کردم کم کم حرفهای استاد یک روشنی نوری درقلبم شد وتصمیم گرفتم با استفاده از تمرینهای رایگان وپیدا کردن الگوهایی اززندگی دیگران خصوصا افرادمذهبی فامیل ،بیشتر حرفهای استاد رو قبول وباورکنم

    باشکرگذاری نکات مثبت اطرافم شروع کردم وسعی کردم رفتارهای همسرمو نادیده بگیرم وروش زوم نکنم (واین قبلا درصورتی بود که برای تغییر همسری با اخلاقها وویژگیهای خاص،هرکاری که دوستو آشنا میگفتن انجام میدادم تا زندگیمو بتونم درست کنم ولی هرچقدر مشاوره رفتم دایره مشکلاتم بزرگو بزرگتر میشد وناتوان تر ازتغییر همسرم بیشتر…)

    حرفهای استادایمانم یاتوکل به خدارو قوی ترکرد برام و موقعی که باهم بحثی پیش میومد من با خودم میگفتم خدای من قویتر وقدرتمندتر اگه که اون بخواد هیچ اتفاقی نمیوفته ودیگه توی بحث هیچی جوابی نمیدادم و دلمو قرص ومحکم به یک فرد قوی تری میبستم و میدیدم وقتی این جوری فکر میکنم بعدش همسرم مثل فردی که به دهنش چسب بزنن نمیتونه چیزی بگه وکلا بی سروصدا خاموش میشد وحرف نمیزد

    ومن این جوری با توجه به نشانه هااعتمادم به خداوتوکل بهش زیادشد هی بیشترو بیشتر

    به حرفهای استادهم بیشتر اعتماد میکردم

    میدونید بنظرم ماها یا بهتربگم من  قرانو قبول دارم(ظاهری) ولی تا یک فردی مثل خودمون که درهمین زمان حال این مطالبو برامون به زبون ساده وتجربه خودش نَگِ ،ازته دل قبول نمیکنم

    حالا دلم قرص بود که حامی دارم وتصمیم گرفتم درددل هم باهیچ کسی نکنم چون استادقانونو گفته بودن که باعث توجه وجذب بیشتر میشه

    قدم بعد استادگفته بودن که نکات مثبت اشخاص و اطرافیانتو ببین وبنویس

    من در شکرگزاریهام نکات مثبت همسرم حتی خیلی جزئی رو میگفتم وباخودم میگفتم اگه این حرف استاددرست باشه که از روی قران هم هست که (زنان مومن با مردان مومن الطیباتو الطیبین و…)

    بااین کارم این فرد یا اززندگیم به راحتی میره یا درست میشه،البته به درست شدن زیاد اعتمادی نداشتم

    چون قبول نداشتم که من باکارکردن روی خودم بتونم شخصی مثل همسرم که خصوصیات اخلاقی خاصی داره رو تغییر بدم

    دیدن نکات مثبت باعث شد به چشم محبت به همسرم نگاه کنم وازاین دید نگاه کنم که این بیچاره داره برای ما تلاش میکنه تا ما زندگی خوبی داشته باشیم یا اینکه من نمیدونم در خانواده وکودکی این فرد چه گذشته این جوری بزرگ شده یا تربیت شد یا بهش این جوری گفتن وکم کم درست میشه وخودش متوجه میشه و…

    این جوری به خودم آرامش میدادم وبه خودم کمک نیکردگ تااحیاس بهتری نسبت به اوپیداکنم تااینکه بخوام با سروصدا یک چیزی یااشتباهی یا منظورمو بهش بفهمونم(تلاش میکردم تا از این دیداحساس خودموخوب نگه دارم ودیدمو مثبت کنم )

    وفرکانس مثبت وآرامش وحال خوبی که ارسال می کردم دقیقا رفتارهمسرم مثل یک کتری که درحال جوش باشه ویک دفعه توش آب سرد بریزن بود،همینجوری واکنش من روی همسرم بود

    روزها گذشت ومن با تمرینات آرامش بیشتری پیداکردم واگر هم اتفاق ناخوشایندی دررابطه با رفتارهای همسرم میدیدم اصلا برام مهم نبود و حال درونیم خوب بود

    وتاالان که خداروهزاران بارشکرکه ادامه داره وفامیل واطرافیانم بهم میگن شوهرت چه کتاب روانشناسی میخونه که این قدر تغییر کرده  وخونسردشده چی کاری میکنه،

    اونانمیدونن که من تغییر کردم،

    من روی خودم وشخصیتم کارمیکنم،

    من روی خداحساب میکنم،

    من استادی و راهنمایی دارم و اگر به من بگن بیا وچندین سال قبل یا بعد بیا این دنیا وبهترین زندگی رو داشته باش اما هیچی از این گفته های استاد وقوانینی که برام به طورشفاف گفته،نباشه ونفهمی یااصلا در دوران زندگی استادعباسمنش نباشی،اصلا نمیخوام باشم وتجربه این جهانو بدون استادنمیخوام من خودم دقیق متوجه میشم ک هروقت  کمی از حرفهای استاد وتمریناتم یک کوچولو دورمیشم وکم کاری میکنم دقیقا متوجه میشم که از مسیر فاصله گرفتموباید بیشتر روی خودم کارکنم

    واین به لطف استاد اتفاق افتاد استادزندگی منو بچه هامو نجات داد ودستمو از ته ته ناامیدی،جهنم وبدبختی گرفتو قلبمو با نور ایمان روشن کرد نوری که در دل تاریک من تابید وباعث شد خدا وجهان وقوانینشو از چشم دیگه ای ببینم وچراغ هدایتی برای من وفرزندانم  باشه که دردنیایی که خودم میسازم تنها خودم وخداهستیم که میتونم جهانمو اون جور که دروجودم فکر میکنم ودوست دارم بسازم

    من دروجودم آرامش وخوبی ایجادکردم واطرافیانم خصوصاهمسرم هم همونو بهم برمیگردونه

    ازخدای خودم میخوام به پیامبرم،پیام آور توحید،آرامش،صلح باخود،عمری طولانی عطاکنه تا نسلهای بعداز من هم ازاین موهبت وازاین مکتب انسان سازاستفاده کنن

    خدایا به من توانایی شکر این نعمت وشناخت بیشتر راه درست وثابت قدم بودن رو عطا کن

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    نگین گواری گفته:
    مدت عضویت: 2129 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم گل

    # اگر در روابط مشکل داری به این معناست که داری فرکانس نامناسب فرکانس ناخواسته ای رو به جهان هستی ارسال میکنی که افرادی رو برات میاره یا برخوردی رو از همون فرد مورد نظرت ایجاد میکنه که تو دوستش نداری که برخورد مناسبی از نظر تو نیست.

    # هر برخوردی که با شما میکنه شما دارید اون برخورد رو خلق میکنید شما دارید بوجود میارید که افراد چطور با شما برخورد کنن که افراد چه واکنشی به شما نشون بدن.

    # خیلی از افراد هستن تو روابطشون مشکل دارن یک رابطه ای به هر دلیلی قطع میشه رابطه بعدی شروع میشه و رابطه بعدی هم دقیقا از جنس رابطه قبلیه یعنی همون بحثها همون درگیری ها همون دلتنگی ها همون طرد شدن ها چرا این اتفاق میافته چرا یک الگو داره توی زندگی شما تکرار میشه؟ بخاطر اینکه ما داریم این اتفاقات رو رقم میزنیم بخاطر اینکه فرد دیگه ای در زندگی ما نیست ما محوریم ما اصلیم!

    # باور میکنی با تمام گوشت و پوست و استخونت که تو هستی که داری رفتاری که باهات میشه رو خلق میکنی که تو هستی که داری افراد خاصی رو به زندگیت با فرکانس هات نه آگاهانه به صورت ناخودآگاه دعوت میکنی.

    چقدر این به من ربط داشت، همیشه افرادی اطرافم بودن که به راحتی در مورد من و کارهام اظهار نظر میکردن گاهی هم میخندیدن، حالا در مورد من هم چیزی نمیگفتند این ویژگی از عادتهای رفتاریشون بود که دیگران رو مسخره میکردندو میخندیدن! و من حرررص میخوردم همون لحظه نمیتونستم جواب بدم بعدا تو ذهنم مرور میکردم و باهاشون بحث میکردم و همیشه مینالیدم که من نمیخوام بیام مهمونی نمیخوام اینا بیان خونمون، وقتایی که بین دو ترم دانشگاه میومدم خونه (من دانشجوی شهری دیگه بودم) دوست داشتم تو اون مدت کوتاه با دوستام باشم ولی افراد فامیل میومدن و گاهی بابام میگفت شب بمونید پیش نگین!!! و به زور نگهشون میداشت بدون اینکه نظر من رو بپرسه، مثلا تو ذهنش بود من الان اومدم باید دورم شلوغ باشه من هر بار کلللی غر میزدم و باهاش دعوا میکردم (چون دوست داشتم یا تنها باشم یا دوستام بیان خونمون نه افراد فامیل که همسن بودیم) ولی بابام هرربار یادش میرفت!

    خب چی شد؟ بعد از چند سال ارتباطم با تماام افراد فامیل قطع شد چون همه شهر یا کشور دیگه رفتن، من موندم تو همون شهر و افرادی وارد زندگیم شدن که دقییقا همون ویژگی های اخلاقی رو دارن! هرچند الان که در کنار استاد دارم درست روی خودم کار میکنم سعی کردم کمتر به این اخلاقشون توجه میکنم، میدونم کللا نباید جواب بدم، باید نادیده بگیرم و لبخند بزنم ولی خب خداییش گاهی یادم میره.

    یه چیز دیگه هم، که همیشه من میگفتم آقا ول کنید منو! ولی خانواده م اصلا گوش نمیدادن مثلا بابام به زوور من رو میرسوند شهری که دوره ارشد دانشجو بودم (نزدیک بود) هر چی میگفتم خودم میخوام برم و تا تو ماشین خوابم میبرد بجای ترمینال منو میرسوند به مقصد، یا هدیه میدادن بهم، میگفتم من از این چیزا یا این مدل کارا دوست ندارم ولی اصلا گوش نمیدادن فکر میکردن تعارف میکنم و دوبااره!!

    طوری شده که افرادی که جدید هستن تو زندگیم میگن باید تولدت رو با ما جشن بگیری و من دوست نداشتم! دلم میخواست طوری که خودم دوست دارم باشه ولی هیچ کس گوش نمیداد از اینکه عکسای تولدم تو خونه ی اوناس و جوری که میخوام نیست راضی نیستم ولی دیگه بیخیال شدم، انگار هرچی میگم اینجوری دوست ندارم اطرافیانم بیشتر اون کار رو میکنن، الان اشکم در اومده و دارم مینویسم

    دیگه میگفتم نگین ول کن به حرفشون گوش بده چقدر بجنگی آخه؟ ولی حس قربانی شدن داشتم اینکه بقیه نمیذارن من کاری که دوست دارم رو بکنم.

    تا تو کتاب رویاها خوندم که ببین روحت چی میگه؟ و روحم مدام میگه نگین ولشون کن!فکر نکن بحث نکن، حرف نزن! خب منم دارن سعی میکنم همینکار رو کنم ولشون کنم ولی اینبار بدون حس قربانی شدن! میگم نگین به زور هم که شده باید لذت ببری! تا لذت نبری نمیتونی بری مرحله بعد واسه همین وقتی میام خونه با وجود چیزای بدی که از دور همی تو ذهنم هست میشینم و اتفاقات خوب و حتی هدیه یا خوراکی هایی که بهم دادن رو مینویسم (قبلا میگفتم نمیخوام چیزی بهم بدن که منت سرم بمونه، باهام درست رفتار کنن! حس میکردم چون دارن چیزی بهم میدن من رو مدیون خودشون میکنن و نمیتونم ازشون بد بگم یا جوابشون روبدم)

    هیچ وقت فکر نمیکردم تو بحث روابط مسئله ای داشته باشم یعنی اصلا این موارد رو که اذیتم میکرد نمی‌دیدم حس میکردم جزئی از زندگیه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
      مدت عضویت: 409 روز

      سلام ممنون از شما دوست عزیز

      از تجربهتون استفاده کردم انگار برای من نوشتید از شما و از الله یکتا سپاسگزارم که من و هدایت کرد.

      اونجایی که گفتید

      ببین روحت چی میگه؟ و روحم مدام میگه نگین ولشون کن!فکر نکن بحث نکن، حرف نزن! خب منم دارن سعی میکنم همینکار رو کنم ولشون کنم ولی اینبار بدون حس قربانی شدن!

      همش میگفتم ولش کن بیخیال شو توجه نکن ، سعی م رو میکردم ولی اون حس قربانی بودنه رو داشتم و باعث میشد که بهم ظلم بشه در واقع خودم با فرکانس منفیم به خودم ظلم میکردم

      دوستون دارم آرزوی نور و آگاهی بیشتر برای تک تک اهالی زمین و اسمان میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نگین گواری گفته:
        مدت عضویت: 2129 روز

        سلام و درود بر شما

        واای خداا الان که این کامنت خودم رو خوندم خییلی تعجب کردم از پارسال تا الان خییلی زندگیم تغییر کرده، خیلی از اتفاقات اونطوری که من دوست دارم میافته، دیگران تو زندگیم دخالت نمیکنن، و نمییدونید چقدر بهم محبت شده از طرف اطرافیانم، و این جمله که ببین روحت چی میگه؟ رو باز هم باید بکار ببرم، انگار خود خداست که جواب میده، میگه فلان کار رو بکن فردا فلان لباس رو بپوش، فلان جا برو برای درخواست کار، نمیدونم آخرش چی میشه ولی من گوش میدم و اولین چیزی که خییلی حسش میکنم اینه که آرامشم تو زندگی بیشتر شده، ممنون که کامنتم رو خوندید و بهم پیام دادید و به یادم آوردید که چقدر تغییر کردم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زَرپَر ... گفته:
    مدت عضویت: 650 روز

    سلام به همه عشقا

    خیلی این فایل رو دوست داشتم و میخوام تجربه خودم بگم.واقعا همه چیز باوره و من از بچگی باور داشتم همیشه همه آدم ها خوب هستن و با من مهربونن و دلیلی نداره با من بدرفتاری کنن. برای همین همیشه چه خانواده چه فامیل چه دوستا چه معلم و استاد و سوپری محله و راننده تاکسی و… همه باهام محترمانه و خوب رفتار میکردن.

    و توی مدرسه برام جای تعجب داشت که بچه ها چطور انقدر از بقیه بد میگن و مثلا همشون فامیل های بدی دارن یا خاطراتی دارن از رانندا تاکسی که اذیتشون کرده یا غریبه ای که خواسته از حد خودش تجاوز کنه و … . و وقتی من میگفتم همچین تجربه هایی تاحالا نداشتم و با فامیلم خیلی خوب هستیم باورشون نمیشد انقدر که باورهاشون قوی بود.

    گذشت و رسیدیم به جنبش زن زندگی آزادی. من انقدر توی اون دوران با دیدن فیلم ها و کلیپ ها و حرف ها و همه چیز احساس قربانی بودن بهم دست داده بود که اصلا کم کم اون باور ارزشمندیم رو از یاد بردم.

    حس میکردم حقم پایمال شده و هیچکس برای من ارزشی قائل نیست. یادم رفته بود همه آدم ها تکه هایی از خداوندن و با من بهترین رفتار رو دارن. و این فراموشی باعث شد اتفاقات بدی برام بیوفته. اول رابطم با پدرم افتضاح شد ، پدری که همیشه به من خیلی احترام میگذاشت حتی توی صدا کردنم و اسمم رو خالی صدا نمیزد و “خانم”بعدش میگذاشت ، به شدت با من سرد شد در حدی که سلام علیک هم به زور داشتیم.

    عشقی که از پدرم دریافت میکردم قطع شد و من احساس بی ارزشی میکردم. انگار نیازمند تایید و عشق دیگران بودم. منبعم رو فراموش کرده بودم. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا توی رابطه رفتم ، از اونجایی که هنوز هم احساس نیاز به عشق داشتم ، وابستگی به وجود اومد و دوباره سردی و بی احترامی دیدم.

    مطمئن شدم که چیزی در من تغییر کرده ، این من نبودم ، باید چیزی رو به یاد می آوردم. حسی که قبلا داشتم ولی کمرنگ شده بود. حس ارزشمندی.

    کم کم به یاد آوردم که چقدر ارزشمند هستم و لایق احترام ، پس رابطه تمام شد ، و پدرم هم هر روز رفتارش با من بهتر میشد. میدونستم همش نتیجه تغییراتیه که درونم به وجود آوردم.

    اول از همه اون ها رو به شکل تکه هایی از خداوند دیدم و بخشیدمشون. بعد خودم رو بخشیدم. بعد روی احساس ارزشمندیم کار کردم و خودم رو لایق احترام دونستم.

    الان که مینویسم تنها هستم ولی اصلا احساس تنهایی نمیکنم ، رابطم با پدرم عالی شده سرشار از محبت و احترام. همه این هارو مدیون عشقی هستم که درون خودم پیدا کردم و دیگه نیازمند نبودم ، وابسته نبودم.

    چند روز پیش ناخودآگاه این شعر در ذهنم مرور میشد:

    سالها دل طلبِ جام‌جم از ما میکرد

    وآنچه خود داشت ، ز بیگانه تمنا میکرد!

    واقعا حس میکنم قائم به ذات هستم نه به غیر! همه آدمها آیینه‌ی درون خودم هستن ، و من ازشون ممنونم که من رو بیشتر با خودم آشنا میکنن. اونهارو نه برای عشقی که بهم میدن (چون نیازی به عشقشون ندارم بلکه خودم سرچشمه‌ی عشقم) بلکه برای فرصتی که بهم میدن برای تجربه‌ی روابط ، دوست دارم.

    ممنون از هر چشم زیبایی که کامنتم رو خوند ، ممنونم از استاد عزیز و شایسته جان ، باشد که همگان در عشق بمانند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    فریبا حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 662 روز

    بنام خداوندی که تمام عشق ها ازو منشا میگیرد

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همدم شان بانو شایسته عزیزم۔

    من خیلی خوشحالم و سپاس گذار خداوند هستم که قدرت خلق زندگیم را بخودم سپرده و دست هر انسان دیگر و هر عامل دیگری را از زندگیم کوتاه کرده ک هیچ نقشی در خوشبختی و بدبختی من نمیتونن داشته باشند۔

    من دختری هستم که در روابط بسیار مشکل دارم بخصوص روابط عاطفی۔۔۔۔

    قبل اینکه با استاد و با این سایت اشنا بشم مدام پدرم را خانواده و کشوری که در آن بزرگ شدم مقصر میدانستم

    و دوستانم ک روابط خوبی داشتند بخصوص روابط عاطفی خوبی داشتند و ازدواج های موفقی داشتن میگفتم چون پدرش ادم خوبیه آدم سرشناسی هست چون خانواده ای هستن ک اوضاع مالی خوبی دارند

    چون رشته ای تحصیلی اش فلانه۔۔۔۔چون ظاهرش فلانه۔۔۔۔ و هزار عامل بیرونی و وقتی شرایط خودم را مقایسه میکردم با شرایط اونا خیلی ناامید میشدم و توی دلم گله میکردم از خدا ۔

    وقتی توی رابطه بودم و طرف اظهار محبت میکرد من مدام توی ذهنم بود ک داره دروغ میگه حتی طرف میگفت تو به این دلیل ب این دلیل برام خاص هستی واقعا دوست دارم گاهی بخود طرف و گاهی توی دلم میگفتم خب درسته الان دوستم داره اما اگر بهتر از منو دید چی؟ از کجا معلوم همیشه این حسش بمن بمونه و هزار یک دلیل ک ثابت بشه برام من لیاقت دوست داشته شدن ندارم و ثابت بشه ک طرف دروغ میگه که منو دوست داره و این باور های نشات گرفته از مکان و شرایطی ک در آن بزرگ شدم و الگو های ک دیدم (در افعانستان باور عموم این است ک دوست داشتن قبل ازدواج حرام است و دروغ است و این باور از طریق مدرسه از طریق خانواده فرهنگ خیلی ریشه دار کردن در وجود ما و گفتن پسرا سواستفاده گر هستن و خیلی بد جلوه دادن پسرا بما و گفتن هیچ وقت فریب پسرا نخوریم نکنه یه وقتی باور کنید اگری پسری گفت دوست داره چون اگر دوست داشته باشه بخودت نمیگه مادرش را میفرسته خاستگاری ات)

    و کلا رسم نیست دختر با پسر در ارتباط باشند اما من نمیخواستم و نمیخوام همسرم اینده ام را فامیلم برام انتخاب کنند مثل 99 درصد ازدواج های افغانستان

    بخاطر همین چند بار وارد رابطه عاطفی شدم اما چون

    اون باورها قوی است در وجودم باعث میشد روابطم زود خراب بشه

    و خیلی زود ب طرف وابسته میشدم با وجودیکه توی دلم فک میکردم حسش بمن دروغه

    و چون وابسته میشدم ب طرز عجیبی دیگه پیاما دیر جواب میداد کمتر پیگیرم میشد و هرچقدر میزان وابسته گی ام بیشتر میشد اون از من فرار میکرد و من بهش میفگتم دیدی دروغ میگفتی منو دوست نداشتی و رابطه تموم میکردم خودم اما بازم خودم پشیمون میشدم و همیشه در عذاب بودم و حس بد داشتم در رابطه۔۔۔و باور های اشتباهی ک در مورد روابط داشتم فک میکردم طرف اگ دوستم داره حتما باید سریع جواب منو بده تحت هر شرایطی هم ک هست باید من اولویتش باشم و هزاران هزار باور اشتباه ک از بچگی توی مخم کرده بودند

    و من چند وقت پیش شنیده بودم از استاد ک اگر یک مشکل بار ها و بار ها برایت تکرار میشود بفهم یه جای کار میلنگه

    اخرین باری ک رابطه عاطفی داشتم خیلی مدت کمی طول کشید و خیلی بد اونو از خودم دور کردم هم حال خودم بد شد هم حال اون طرف

    12 شهریور سال 1402 بود با خودم عهد کردم تا دوره ای عشق و مودت خریداری نکردم و تغییر بنیادین در باور هایم ایجاد نشد وارد هیچ رابطه ای نشم و روی حرفم هستم

    و تصمیم گرفتم دوره ای عزت نفس ک از قبل منو داداشم خریده بودیم اونو کار کنم چند روزی میشه دوره ای قانون سلامتی تهیه کردم با برادر و دوتا خواهرام انشالله اونم با تمرکز کامل کار کنم و در زمان مناسبش خداوند هدایتم کند تا این دوره بینظیر عشق و مودت کار کنم و درین زمینه موفقتر بشم از همه ای دوستانم ک زمانی حسرت زندگیشان را میخوردم

    به امید خدا۔۔۔۔

    واقعا استاد ما بینظیر هستن زیرا برای تمام جنبه های زندگی راهکار دارند و این خیال آدم راحت میکنه ک در هر قسمت از زندگی که مشکلی پیش بیاد راه حل است و وجود دارد داخل این سایت

    بخودم افتخار میکنم که نخواستم مثل مردم عادی باشم و برای تعییر بنیادین در تمام جنبه های زندگی هر روز دارم تلاش میکنم و بهتر از دیروزم میشم۔۔۔

    الهی شکرت

    در پناه خدا باشید۔

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    سلام استاد عزیزم. من میخوام تجربه خودمو بگم.

    من توی یه رابطه فوق العاده عاطفی بودم اما بعد از یک مدت اون فرد به من وابسته شد و آزادی من گرفته شد و احساس خوبی را از این رابطه دریافت نمی‌کردم و آن را قطع کردم اما همچنان با افراد مختلف و با خودم در مورد خوبیای که رابطه قبلی داشت صحبت می کردم و با اینکه رابطه را قطع کرده بودم اما باز هم معتقد بودم که بهترین رابطه را تجربه کرده بودم. به خاطر همین تعریف‌ها و تمرکز روی نکات مثبت رابطه قبلی نفری رو به زندگی جذب کردم که رابطه فوق العاده تری رو تجربه کردم نسبت به رابطه قبلی‌تا توی رابطه مشکلی به وجود میاد متوجه میشم که فرکانسهای من مشکل داره و تمرکزم روی نازیبایی ها بوده و به محض اینکه به زیبایی‌های رابطه یا به زیبایی‌های این شخصیت تمرکز و توجه می‌کنم رابطه به شکل جادویی عوض میشه.

    مثلاً امروز بحث کوچکی رو با هم داشتیم و البته چندروزی هست از این بحثا پیش میاد اما من دیر جنبیدم. باورتون نمیشه اومدم توی سایت که ببینم نشانه امروزم چیه که بتونم حالمو خوب کنم دیدم توی این صفحه هستم، واقعا نمیدونم چطوری اومدم انگار قبلا دستم خورده بوده نمیدونم، فهمیدم که این کار خداوندمه💜 همین که چند دقیقه اول و گوش دادم سریع رفتم یه گروه روابط زدم که فقط خودم توش عضوم، شروع کردم به نوشتن خوبیای طرف مقابلم و خوبیای رابطمون و چقدر احساسم خوب شد نسبت به این شخص و نسبت به این رابطه، نتایج سریعا خودش. زو نشون داد توی چند ساعت،،،💜خدایا شکرت بابت این هدایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    MehrIran گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسه گرامی

    خدا رو شکر بابت این هدایت که باعث شد که باز هم آگاهی بدست بیارم.

    استاد اینقدر این فایل بی نظیر بود که من چندین بار گوش دادم و نکات مهمش رو یاداشت کردم.

    استاد از عقل کل سوال پرسیدم و هدایت شدم به این فایل.

    داستان از این قرار بود که خیلی دوست داشتم با دختری که مدتی باهاش آشنا بودم رابطه عاطفی ایجاد کنم این دختر مدت هاست شاگرد شماست و من از طریق ایشون به شما وصل شدم.

    خیلی از این دختر خوشم میاد و هر روز بهش فکر می کنم. خیلی بهم کمک کرده و از همین جا ازش تشکر می کنم که باعث تحول بزرگی در زندگی من شده.

    استاد چند مدت پیش دل رو زدم به دریا و از احساسم بهش گفتم و اون با خونسردی کامل جواب رد داد.

    اوایل خیلی جوابش برام سنگین بود و نمی تونستم هضمش کنم، اما کم کم قبول کردم و به خودم گفتم که اون فرکانس و مدارش بالاس تو هم خودت رو بکش بالا و اگه من بتونم تو مدار اون قرار بگیرم خود خود جذبش میکنم.

    با این جمله آروم شدم و این دختر انگیزم رو برای موفقیت بیشتر کرد.

    من قبول کرده بودم اون بشه منتور من اما خودم رو گول میزدم و هر روز حسم بهش بیشتر میشد. هر روز از خدا میخاستم که من رو بهش نزدیک کنه مهرم رو به دلش بشونه.

    چند مدت پیش رفته بودم مرخصی و یه قراری باهاش گذاشتم اما شرایطی براش پیش اومد که نتونست بیاد. خیلی ناراحت شدم اما چون اون فرکانسش از من بالاتر بود گفت فک کنم که حکمتی این کار داره که هر بار قرار میزاریم نمیشه.

    منم حرفش رو قبول داشتم. خلاصه که بهم اصرار می کرد که بیام تو سایت و کامنت ها رو هم بخونم و هم کامنت بنویسم. من به مدت یک سال فقط به فایل ها گوش می کردم و اگه تمرینی داشت انجام میدادم. اما اصلا کامنت خوندن و نوشتن رو انجام نمی دادم.

    تا بهم تشر زد و گفت این آخرین فرصته و اگه این کار رو نکنم به سوال هام جواب نمیده.

    منم قبول کردم که بیام و هر شب یه کامنت بنویسم و بخونم.

    امروز خیلی حالم گرفته بود و از اونجا که می دونستم نباید تو این حال بمونم اومدم تو سایت و هدایت شدم به این فایل خفن.

    چقدر کامنت ها عالی بودند و خود این فایل به همه سوال های ذهنم پاسخ داد.

    بخشی از نکات رو میزارم.

    #نکته_مهم

    ما در دنیای فرکانسی زندگی می کنیم که هر فرکانسی که به جهان هستی ارسال کنیم، جهان هستی شرایط، اتفاقات، افراد، برخورد ها، رفتارها و بازخوردهایی رو به ما نشون میده، که همگام باشه، که معادل باشه با فرکانسی که ما به جهان هستی ارسال کردیم.

    این کل داستان زندگی ماست.

    این قانونی است که اگه درک کنید و فرکانس های مناسب ارسال کنید زندگیتون رو متحول میکنید.

    چطورفرکانس های مناسب ارسال کنم؟

    با چی ما فرکانس ها رو ارسال می کنیم با کانون توجه مون،

    توجه مون چطور به وجود میاد، با چیزهایی که میبینیم، با چیزهایی که میشنویم، با چیزهایی که در موردشون صحبت میکنیم، باچیزهای که از گذشته بیاد میاریم، با چیزهای که در آینده تجسم میکنیم کانون توجه مون رو تشکیل میدیم.

    اگه در حال حاضر در روابط مشکل داریم به این معناست که داری فرکانسی نامناسب و ناخواسته به جهان ارسال می کنی که افرادی رو برات میاره یا برخوردی رو از اون فرد مورد نظرت ایجاد میکنه که تو دوستش نداری که برخورد مناسبی از نظر تو نیست.

    در زمینه روابط این قانون رو شما باید بپذیرید که تمام برخورد هایی که با شما میشه از طرف همسرتون، دوست دخترتون، همکارتون، رییس تون و هر کس دیگه ایی که هر برخوردی رو با شما میکنه شما اون برخورد رو خلق می کنید، بوجود میارید که افراد چطور با شما برخورد کنند که افراد چه واکنشی به شما نشون بدهند. این قانون اصلی هستش.

    برای اثبات این قانون می تونید از خودتون سوال کنید که همون فردی که با شما خوب برخورد نمیکنه با همه هم همین طور برخورد می کنه؟

    آیا اون فرد با افراد دیگه همین برخورد داره؟ قطعا جواب خیر هستش.

    سوال بعدی اینه که چرا یک الگو در زندگی شما تکرار میشه؟

    بخاطر اینکه ما محور هستیم. ما باید افکار مناسبی رو در خودمون ایجاد کنیم که این زمان و انرژی میبره.

    که نتیجه اون یک زندگی سراسر عشق و آزادی رو تجربه خواهیم کرد. سراسر آرامش، زیبایی رو تجربه میکنیم که مسلما ارزش این زمان گذاشتن رو داره.

    از لحظه ایی که تصمیم میگیری رو باورهات کار کنی تو شروع می کنی که به این زندگی برسی.

    اگه من باورم این باشه که یک عاملی بیرون از من که داره زندگی منو رقم میزنه من به این نتیجه میرسم که من نمیتونم شرایطم رو تغییر بدم چون یه عاملی بیرون از من زندگی من رو رقم میزنه، اما اگه من به این باور برسم که من خودم هستم که دارم شرایط رو خلق می کنم اونوقت خیلی راحت می تونم شرایط رو تغییر بدم.

    چون به خودم میگم من دارم این فرکانس های نامناسب را رو ارسال می کنم این نتایج نامناسب ایجاد میشه حالا من میام رو خودم کار می کنم روی باورهایم کار می کنم فرکانس هام عوض میشه و نتایج هم عوض میشه.

    هر وقت دیدم که نتایج دوباره خراب میشه به این نتیجه میرسم که من هستم که رو توجه و باورهام کار میکنم و دوباره میام رو توجه و باورهام کار میکنم و نتیجه ها رو عوض میکنم.

    هر موقع دیدید که الگو های یکسانی دارند با افراد متفاوت تکرار میشن این نشونه بسیار بسیار پر رنگیه که شما دارید فرکانس های به جهان ارسال می کنید که این الگو ها با افراد مختلف تکرار میشه.

    تا وقتی نتونید باورهای خودتون رو تغییر بدین این الگو های نامناسب تکرار میشن و رنج بعد از رنج و درد بعد از درد بوجود میاد و افردی که با آگاهی از این قوانین ، معجزاتی رو در زندگیشون دیدند.

    هر روز باید تمرین کنید و تا آخر عمرتون باید تمرین کنید فرکانس های مناسب ارسال کنید تا نتیجه مناسب رو تجربه کنید.

    قدر خودتون رو بدونید و خودتون رو لایق بهترین ها بدونید، چون واقعا تا وقتی خودت، خودت رو لایق بهترین فرد ندونی، بهترین زندگی ندونی، بهترین شغل ندونی، بهترین درآمد ندونی،

    واقعا تا وقتی خودت خودتو رو لایق ندونی چیزی بهتون داده نمیشه.

    اول خودتون خودتون رو لایق بدونید بعد بهتون داده میشه. لایق زیباترین زندگی، بهترین درآمد

    وای خدا من کانون توجه من کجا بوده،

    من خودم رو اصلا لایق نمی دونستم و خودم رو کمتر از دختره می دونستم. چون فکر می کردم اون زودتر شروع کرده و مدارش بالاست.

    چون درآمدش بالاتر از من و اکثر جنبه های زندگیش بهتر از منه.

    وای خدا عزت نفس من کجا رفته،

    و این برخوردی که با من شد نتیجه افکار منه دوباره می نویسمش این برخوردی که با من شد نتیجه افکار منه.

    استاد این جمله تون منو دیوونه میکنه.

    هر جا دیدی که یک الگو خاص با افراد مختلف داره تکرار میشه بدونید که باور شما اشکال داره

    استاد بخدا تک تک جمله ها تون رو نوشتم.

    و باید هر روز بخونم و بازم بنویسم.

    نمی دونم که اون منتور و مربی من این کامنت رو میخونه یا نه، ولی اگه خوند همینجا بهش میگم که عاشقتم و واقعا ازت یک دنیا ممنونم بابت اینکه باعث شدی من رشد کنم و با این سایت آشنا بشم و بی نظیرترین دختری بودی که تا الان دیدم.

    و در آخر از شما استاد گرانقدر تشکر میکنم بابت اینکه این همه بهم آگاهی دادید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    آرامش گفته:
    مدت عضویت: 3901 روز

    سلام به هم فرکانسیهای عزیز و استاد عزیز

    فقط میتونم بگم خوش بحال خودم که یک ساله دارم از این دوره ی عالی استفاده کنم

    وقتی از این دوره استفاده کنید متوجه می شید که روابطی که اطرافتون می بینید چقدر بی محتوا و ظاهری هست

    ارزش خودتون رو بیشتر می دونید

    روابط زیبا تری می سازید

    و مهم تر از همه آرامش خیلی خوبی رو تجربه می کنید

    توی این دوره یاد می گیرید که راه متفاوتی از دیگران رو برید و زندگی متفاوت تری رو تجربه کنید

    و این نکته رو یاد می گیرید فقط زمانی می تونید یه رابطه ی عالی رو تجربه کنید که رابطتون با خودتون و خدا عالی باشه

    امیدوارم همه ی شما یاد بگیرید که چطور روابط زیباتری رو بسازید تا دنیایی با زیبایی و ارامش بیشتری داشته باشید

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و عزیز دلشون

    سلام دوستای خوبم

    .

    چقدر هماهنگی عالییی بود خدایا شکرت

    فرشته داره با قلبش مینویسه

    امروز اولین روز ماه رمضون بود

    امروز خیلی روز قشنگتری بود نسبت به روزهای دیگ

    میخام از تغییراتم بنویسم

    بنویسم تا ذهنم بفهمه که فرشته تغییر کرده و شخصیتش بهتر شده

    من در تمام 20سال زندگیم شنیده بودم مردا قلب ندارن دل ندارن احساس ندارن نمیتونن عاشق بشن هرچی هست هوسه و…..

    خیلی برام جالبه ک دقیقا تو رابطه ای بودم ک دقیقا این مواردو بهم ثابت کرد

    خیلی طول کشید ک خودم رو جمع کردم حدود 1 سال

    فرشته دنبال الگوی مناسب گشت

    تو سایت

    تو کوچه

    خیابون

    حرفهایی ک دو نفر باهم میزدن

    فرشته بارها به خودش گفت

    فرشته دید و دید و دید و باور های قبلیش شل شد

    کم کم پسرایی میومدن طرفم ک واقعن دوست داشتن باهام باشن و همیشه برای جلب توجهم کارایی میکردنا..

    خاستگار قبلا نداشتم الان دارم اونم خیلی شدید ک من میخام عروسم بشی

    حتی همون پسری ک تو رابطه بودم قبلن و رابطه داغونی داشتیم اومد بهم پیام داد دیگ قلبم نمیلرزید براش

    اصلا محم نبود برام تنها چیزی ک محم بود احساس خوب خودم بود

    من تنها کافه رفتم برا خودم گل خریدم براخودم همه کار کردم قربون صدقه خودم میرم عاشقانه ترین رفتارهارو با خودم دارم

    درصد سرزنش خودم رسیده از 90 به پایین 30

    احساس گناه ندارم و کاملا خودم رو بخشیدم

    ولی بازم نجواها هستن ک با منطق هایی خودم رو به ارامش میرسونم و خداروشکر

    و اما امروز من تو رابطه ای بسیار خوب و سالم با پسری ک بادرک و با شخصیت و بسیار زیاد بمن علاقه داره

    این رابطه رو خودم شروع کردم

    فرشته ای ک بینهایت مغرور بود که حتی بتونه به ی پسر بخاد نگاه کنه به پسر مورد علاقش پیشنهاد آشنایی داده و چقدر من این رابطه ای ک خودم شروعش کردم رو دوست دارم

    هیچ چک کردنی در کار نیست هیچ شکی درکار نیست

    اون اقا پسر خیلی صادق و با شخصیت هست

    بینهایت احترام میزاره بمن چقدر ذوق کرد وقتی ک من پیش قدم شدم

    چون من به عنوان مشتری رفته بودم مغازه و جای دیگ همدیگه رو نمیدیدیم

    ولی ازینکه الان باهمیم هردو بسیار خوشحال و شادیم

    قبلنا فک میکردم اگ دختری پیش قدم بشه ارزشش میاد پایین دیگ پسره میخاد سوءاستفاده کنه و…..

    اما الان میبینم ک اتفاقن با تغییر باورها و شخصیتم چقدر این اقا پسر بیشتر از من دوست داره با من باشه و در کنار من وقت بگذرونه

    چقدر احساس خوبی دارم و هیچ حس بی ارزش شدنی در کار نیست

    در واقع این قضیه بینهایت عزت نفس من رو بالا برد

    چون واقعن کار سختی بود اما اینکارو کردم

    خیلی خوشحالم و از این هماهنگی لذت بسیار زیادی میبرم

    بااینکه من خیلی رو روابطم کار نکرده بودم اما همیشه و همیشه روی عزت نفسم کار میکنم رو احساس ارزشمندیم کار میکنم و این پیشرفت تو روابط برام از همین موضوع نشات گرفته

    من واقعن با پوست و گوشتم فهمیدم که هرچقدر من برای یک فردی خود واقعیمم چقدر اون فرد بیشتر جذبم میشه چقدر اون فرد با من ارتباط برقرار میکنه

    و باید بیشتر رو این موضوع ک سعی کنم خودم باشم کار کنم

    بخدا همه چی تو روابط برمیگرده به عزت نفس و احساس ارزشمندی خودمون

    دنیا آیینه باورهای ماست

    خدااایااااا داشتن یک زندگییی عالی و شگفت انگیز حق منه

    خدایا شکرت برای تغییر زندگیه قشنگم به سوی مثبت

    تغیراتی ک هرروز داره سرعتش بیشتر و اگاهانه تر و خالصتر میشه

    از خدای توانا برای هممون آرزوی بهترین هارو دارم

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 664 روز

      سلام فرشته جانم

      به به ماشاءالله دختر

      آفرین بهت

      خیلی خوشحالم برات که وارد یک رابطه‌ی عاشقانه شدی

      تحسینت میکنم که همیشه روی عزت نفست کار میکنی و انقدر قوی شدی که خودت شروع کننده‌ی این رابطه‌ی عاشقانه شدی

      خدا رو صد هزار مرتبه شکر

      بازم از تجربیات و نتایجت برامون بنویس فرشته جان

      ان‌شاءالله که همه‌مون در این مسیر زیبا ثابت قدم باشیم

      برات آرزوی بهترین ها رو دارم

      ان‌شاءالله هر روزت بهتر از دیروزت باشه

      خیلی خوشحال شدم سپاسگزارم ازت

      بوس, بغغغغغل دوست قشنگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فرشته شریفی گفته:
        مدت عضویت: 1287 روز

        سلام به روی ماهت زهرا جان

        خیلی خوشحالم که دوباره برام کامنت نوشتی دوست خوب من

        ازت سپاسگزارم ک تحسینم کردی

        منم این شجاعت و این عزت نفس بالام‌رو تحسین میکنم

        زهرا جان مهمترین عامل توی احساس خوب داشتن عزت نفس و احساس لیاقته

        هرچقدر روی این موضوع کار کنی باور کن ک کارای بزرگتری میتونی انجام بدی

        بهت پیشنهاد میکنم هرروز بلااستثنا روی عزت نفست کار کن

        من منتظر نتایجت هستم دختر خوب و ناز

        بازم ازت سپاسگزارم و عاشقانه دوستت دارم

        درپناه الله یکتا و توانا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2165 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    دوباره سلام

    سلام به استاد اصل شناس من

    سلام به عشق ها و عاشق ها

    اصل اساسی یک رابطه عاشقانه

    ^موضوع و سوالی که خیلی زیاد پرسیده میشه.بحث روابط هست.

    روابط برای ما انسان ها مهمه.

    ما انسان ها موضوعات اجتماعی هستیم.

    ما رابطه های مختلفی رو در زدگی مون تجربه میکنیم مثل: رابطه ما با همسرمون، رابطه ما با دوست مون، رابطه ی ما با خانواده مون، رابطه ما در محل کار و همکاران،…

    تقریبا این موضوع شایع هست که افراد روابط خوبی رو تجربه نمیکنن. خیلی روابط شون بالا و پایین داره. یا چند روز با هم خوبن چند روز با هم بد هستن.

    خیلی از افراد رابطه شون یک موج سینوسی هست ک خیلی بالا و پایین داره.خیلی زود به تنش میرسن.

    ^ یک قانونی رو من سال هاست، دارم باهاش زندگی میکنم. و اون قانون به من کمک کرده که “هــر چـی رو در زنــدگیم بخـوام بتونم در زندگی ام ایجاد کنم و خلق کنم.” و اونم ایــنه کــه: مــا در دنیای فرکانسی زندگی میکنیم، که هر فرکانسی رو که به جهان هستی ارسال کنیم. جهان هستی شرایط، اتفاقات، افراد، برخوردها، رفتارها و در واقع بازخوردهایی رو به ما نشون میده کــه همگام باشه، که معادل باشه با فرکانسی که ما به جهان هستی ارسال کردیم این کلِ داستان زندگیه. اگر این قانون رو درک کنیم و بتونیم فرکانس های مناسب رو ارسال کنیم.

    یک قســمت اینه که درک کنیم که خودمون با فرکانس های خودمون داریم اتفاقات رو ایجاد میکنیم.

    یک قســـمت دیگه اینه که چطور فرکانس های مناسب رو ارسال کنیم.

    ^خیلی از ماها بصورت ناخودآگاه با توجه به باورهایی که داریم، داریم فرکانس هایی رو به جهان هستی ارسال میکنیم.

    با چـــی فــرکانــس ها رو ارسال میکنیم؟! بـــا کانون تــوجــه مون.

    توجه مون چــطور به وجود میاد؟!

    با چیزهایی که میبینیم،

    با چیزهایی که میشنویم،

    با چیزهایی که در موردشون صحبت میکنیم،

    با چیزهایی که “به یاد می آوریم از گذشته”،

    با چیزهایی که تجسم میکنیم در مورد آینده، ایــنــا کانون تمرکز ما رو به وجود می آورند.

    ^ حالا اگر در روابط مشکل داری. یــعــنــی داری فرکانس نامناسب، فرکانس ناخواسته ایی رو به جهان هستی ارسال میکنی.که افرادی رو برای تو میاره یا برخوردی رو از فرد مورد نظرت ایجاد میکنه، که تو دوستش نداری و برخورد مناسبی از نظر تو نیست.

    ^ رابطه فوق العاده استاد جان رو تحسین میکنم بخاطر تمام ویژگی هاش مثل

    عشقی که دریافت میکنید یا عشقی که انتقال میدین، رابطه جادویی و عاشقانه بین شما و مریم جان رو تحسین میکنم،رابطه ایی همراه با درک متقابل، رابطه ایی با فهم متقابل. رابطه ایی بدون هیچ وابستگی،رابطه ایی با عشق با شادی،با زیبایی در تمام جنبه ها در رابطه تون وجود داره تحسین میکنم. واقعا تحسین میکنم برای این رابطه با این حد از کیفیتی که دارین.

    استاد سپاسگزارم از این که اینقدر عاشقانه و با قدرت دوست دارین ما هم این حد از کیفیت و جنس رابطه رو تجربه کنیم و من میخوام باز هم از این بهتر بشه روابطم و شما الگوی فوق العاده ایی هستین تا بتونم بازم بهترش کنم.

    ^اول این قانون رو باید بپذیریم کــه تمام رفتاری که با شما میشه، تمام برخورد هایی که با شما میشه(از طرف هر کسی…). “شما دارید این برخورد رو خلق میکنید. شما دارید این رفتار رو به وجود میارید.”

    کـــه افراد با شما چطور برخورد کنن. کـــه افراد با شما چه واکنشی رو نشون بدن. این قانون اصلیه، این اصل خیلی مهم زندگیه که باید درکش کرد.

    ^خیلی از ماها بصورت ناخودآگاه میگیم مگر من تاثیری داشتم که فلانی با من فلان رفتار رو کرد! یا فلان خیانت رو کرد، فلان کار رو با من کرد. یا فلان توهین رو کرد. مگــه من تقصیر داشتم، مگه من کاری داشتم، یا مگه من عــمــل بدی رو انجام دادم،مگه من رفتار نامناسبی انجام دادم.میخوام بگم که بحث، بحثِ عمل و رفتار نیست. بحث فرکانس هایی هست که شما به جهان هستی ارسال میکنید. چطور اینو میتونیم ثابت کنیم؟!به راحتی. یک سوال: آیا همون فردی که با شما رفتار نامناسب داشته آیا با همه همین طوره؟!

    این سوال و کنجکاوی باید یک سری چیزها رو به من یاد بده.

    و یک سوال دیگه اینکه: آیا شما فردی هستید، که این رفتارهای مناسب از طرف افراد مختلف با شما میشه؟؟؟

    چرا یک الگو داره در زندگی شما تکرار میشه؟!جواب اینه که ما داریم اتفاقات رو رقم میزنیم.بخاطر این که فرد دیگه ایی در زندگی ما نیست. مـا محـوریم، مــا اصلـیم.

    ^ما باید افکار مناسبی رو در خودمون ایجاد کنیم. که این کار، کاری زمان بر است.نه خیلی زیاد ولی واقعا انرژی میخواد.واقعا باید روی خودمون کار کنیم.

    ^نتیجه واقعا روی خودمون کار کردن و انرژی گذاشتن چیه؟

    اینه که زندگی سراسر عشق رو تجربه میکنیم.

    سراسر آزادی رو تجربه میکنیم.

    سراسر آرامش رو تجربه میکنیم.

    سراسر زیبایی و لذت رو تجربه میکنیم و مسلما ارزشش رو داره.

    کی این شرایط رو تجربه میکنیم؟! از لحظه ایی که تصمیم میگیری روی باورهات کار کنی. از لحظه ایی که با تمام پوست و گوشت و استخونت باور میکنی که تمام رفتاری که باهات میشه رو خلق میکنی.

    تــو هستی که داری افراد خاصی رو با فرکانس هات(به صورن ناآگاهانه) وارد زندگیت میکنی و دعوت میکنی به زندگیت. حالا که تو هستی که داری این کار ها رو میکنی توام هستی که میتونی شریط رو تغییر بدی.

    اگر من باورم این باشه که عاملی غیر از من و بیرون از من داره این کارها رو انجام میده، من به این نتیجه میرسم که من نمیتونم شرایطــم رو تغییر بدم.چون عاملی بیرون از من داره کارها رو انجام میده.اما اگــر باورم این باشه که خودم هستم که دارم شرایط رو خلق میکنم،اون وقت خیلی راحت میتونم شرایط رو تغییر بدم. میگم خودم دارم این فرکانس های نامناسب رو ارسال میکنم و این نتایج نامناسب هم داره ایجاد میشه. حالا من میام روی خودم کار میکنم، روی باورهام کار میکنم فرکانس هام عوض میشه بعد نتایج هم عوض میشه.

    ^ هروقت هم ببینم نتایج داره خراب میشه، به این نتیجه میرسم که من هستم باید روی باورهام کار کنم.دوباره روی باورهام کار میکنم و نتایج رو اونجوری که میخوام رقم میزنم.

    استاد جان تحسین تون میکنم که زندگی تون سراسر نشانه هایی از استفاده از قانونه.

    ^از وقتی تونستم باورهام رو بصورت بنیادین تغییر بدم و از قانون استفاده کنم نتایج برای من اینجوری شده.

    وقتی متعهد باشم که ایرادهای خودمو پیدا کنم و متعهد باشم که اونا رو دانه دانه رفع کنم نتایج رخ میده نتایجی خوب و هربار بهتر و خوبتر…خدایا منو در این مسیر کمک کن من این روند هربار بهتر شدن رومیخوام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی ها ،

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    این فایل نشانه ی امروزم بود، و همون‌طور که حدس میزنید ،دقیقا جواب سوال امروزم،

    چقدر لذت بردم از شنیدنش وچقدر به آرامشم کمک کرد، خوشحالم که درست ترین کارو برای تغییر حالم کردم، خوشحالم که به این آگاهی ها پناه آوردم و از طریق تغییر نگرشم به آرامش رسیدم ،خوشحالم در مسیر بهبود دائمی خودم هستم

    خدایا سپاسگزارم که سخاوتمندانه هدایتم میکنی ،چقدر این حمایت ها که از سمت تو میاد لذت بخشه

    هربار بهم میگی که بچسب به هدف امسالت که تقویت مهمترین رابطه زندگیت یعنی رابطه با الله مهربانه.

    چشم ، اطاعت امر ، من پای در راه می‌نهم و هیچ نمی پرسم،تا خود راه بگویدم که چون باید کرد.

    خدایا من به هر خیری ازجانب تو فقیرم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی.

    اینم بخشی از مقاله ی بی نهایت زیبای مریم جون عزیز که خودم بسیار لذت بردم از خواندنش.

    اصل و اساس قانون وابستگی این است که:

    بپذیری که ما موجوداتی مجرد هستیم، تنها به دنیا آمده ایم و تنها از دنیا خواهیم رفت. ما به دنیا نیامده ایم که با یک شخص خاص بمانیم، بلکه آمده ایم تا دنیا را از زاویه نگاه خود تجربه کنیم.

    جهانی که وارد آن شده ایم، جهانی بر پایه مدار و فرکانس است و همیشه نتیجه فرکانس ها و باورهای خودمان را تجربه می کنیم و هیچ توانایی در تغییر تصمیم ها یا رفتارهای افراد و شرایط بیرون از خود نداریم و نیازی هم به این کار نداریم.

    در نتیجه، تا زمانیکه فرکانس ها و باورهای قدرتمند کننده ای درباره روابط داریم، تا زمانیکه ذهن مان را در این باره با ورودی های مناسب درباره روابط به جهان ارسال می کنم، عشق را تجربه خواهم نمود، خواه با این شخص خاص در این برهه از زندگی، خواه یک رابطه عالی تر با یک شخص عالی تر در برهه ای دیگر!

    شما قرار نیست همسرت یا هیچ فرد دیگری را تغییر دهی تا از روابط ات لذت ببری. نه تنها این قدرت را نداری، بلکه نیازی هم به این کار نداری.

    بلکه شما فقط باید باورهای خودت را بشناسی و ارتباط میان آن باورها و تجارب زندگی ات را بیابی و اگر آن تجربه ها، مورد دلخواه شما نیستند، با تغییر باورهایت، آنها را تغییر دهی

    زیرا جهان آفریده شده تا به باورهای شما واکنش نشان داده و بازتاب آنها را وارد زندگی ات نماید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: