ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4
    252MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4
    26MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

492 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3762 روز

    با درود مجدد

    من مرحله ی چهارم را در کامنت قبلی ام ننوشتم و خواستم خوب فکر کنم. خیلی خوبه که اینجا ثبت میشه چون راحت بهش رجوع میکنم و میدانم که باید با تعهد پیگیری اش کنم.خدایا شکرت برای این سایت محشر و بهشتی.

    مرحله ی چهارم: مورد 1 : من باید باید باید درآمدم را افزایش بدهم.و سایتی که به حل مسئله ی عده ی زیادی کمک میکند را راه بندازم.

    مورد 2: یه عالمه باورهای محدود کننده راجع به پول دارم که امسال تلاش کردم بشناسمشون. مثلا مهمترینش ترس از پول و افزایش درآمد است. ته ذهنم میگه پول بده، از خدا دورت میکنه و … تعهد دادم که تا آخر سال جدید به سطحی برسم که ذهنم متقاعد بشه که پول خوبه و باعث رشد من میشه.

    بعد روی فایل چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم کار میکنم. نتایج آمده. باید تاییدشان کنم و بروم مرحله ی بالاتر.

    به تعویق انداختن این تصمیم خیلی خیلی ناخودآگاه اتفاق می افته. من تا نزدیک بهترشدن درآمد میروم ولی چون باور مخرب زیاد دارم دوباره میام پایین. یک سد بزرگه باید ازش عبور کنم. نباید از تلاش باز بایستم و بزارم اون جولان بده. باید افسارش دست خودم باشه.خیلی پر رو هست و من میخوام ازش پر روتر باشم. اهرم رنج و لذت درست و حسابی براش بنویسم که منو عالی ببره جلو و به صورت تمرکزی رویش کار کنم. این تغییر واقعا بخش بزرگی از زندگی منو تغییر میده در جنبه ی شخصیتی که ازم یک آدم خیلی خیلی عالی تر نسبت به قبل میسازه. اعتماد به نفس و عزت نفسم رو بهتر میکنه. مثلا رعایت قانون سلامتی که منو متحول کرد و قفل های ذهنی را شکست. از الان تا اواسط تابستان 1403تمرکزی پیش بروم و بعد دوباره تمدید کنم. خدایا شکرت برای قوانین غیر قابل تغییرت.

    مورد 3: ذهنیت استقبال کننده از تغییرات مریم= خدایا اینجا داری چی میگی. داری میگی ذهنت بخاطر اینکه تغییر نکنی این حد مقاومت نشان میده؟ یعنی ذهنت اصلا باز نیست؟ فکر میکردم که میخوام تغییر کنم یا دارم تغییر میکنم؟

    آنچه که عمیقا تغییر را بهم نشان میده بخش مالی هست. چیزی که ذهنم ازش فرار میکنه خیلی خیلی مخفی. باورهاش مخفیه . پر از شرکه. پر از عدم نشدن و عدم ایمان و توکله. مریم ببین تو میخوای این آدم باشی یا آدمی که توکلش بالاست و ایمانش بیشتر از 2 سال پیشه. میخوای خودت رو نجات بدهی یا میخوای زیر چرخهای جهان له بشی؟ میخوای مستقل بشی و آپارتمان خودت رو تجربه کنی ؟ببین انتخابت چیه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2616 روز

    سلام به خانواده ی عزیزم و استاد بی نظیرم .هزار بار شکر خدا برای بودن در این مسیر رشد .

    وقتی تغییری در زندگیت رخ می‌دهد چه واکنشی نشان می‌دهی آیا استقبال میکنی یا مقاومت داری؟آیا آن تغییر را فرصتی برای رشد و پیشرفت میدانی یا اختلالی در زندگیت می دانی؟

    راستش وقتی تغییری رخ میده اولش سختم میشه و یه مقدار به همم میریزه ولی از اونجایی که به لطف خدا و آموزش های استاد در این مسیر هستم همیشه سعی میکنم زود به خودم برگردم و حس خودمو خوب کنم ،اغلب با هدایت خواستن از خداوند مهربان یا با نوشتن و صحبت کردن با خودم و ریشه یابی موضوع و بررسی اون جریان به آرامش میرسم و ذهنم آرام میشه.

    یه مثالی که میتونم بزنم در مورد شغلم هست .من از اینکه قرضی کار کنم و یا از کسی پول قرض کنم به شدت به همم میریزم و ذهنمو در گیر میکنه و اینو توی دوره ی احساس لیاقت از صحبت‌های ارزشمند استاد درک کردم .

    برای کسی مثل من قرض نگرفتن راحت بود اما اینکه بخوام به مشتری هام بگم قرضی کار نمیکنم بسیار سختم بود من به شدت نگران ناراحت شدن اونها بودم که چه فکری در موردم می‌کنند.

    اما این چیزی بود که هر بار برام توسط یه مشتری چه اقوام چه غریبه رخ می‌داد و ذهنمو در گیر می‌کرد برام خیلی مهمه که ذهنم آرام باشه تا توی مسیر رشد بهتر ادامه بدم برام خیلی مهمه که اگر چیزی رو از استاد می‌شنوم حتما بهش عمل کنم و سرسری نگیرم ،به لطف خدا

    روزهای اول به چند تا از مشتری هام که این موضوع رو گفتم ،یعنی به صورت پیامک نه رو در رو ،خیلی ناراحت شدن و باهام قهر کردند که یکی شون اقوام همسرم بود و چند تاشون هم غریبه بودند ،موقع نوشتن این حرف برای اونها اینقدر سختم بود و مقاومت داشتم که توی سرم داغ شده بود و ناراحت بودم اما میدونستم که این کار رو باید انجام بدم هر چند که با کلی احترام و عذر خواهی نوشتم که مبادا ناراحت نشن .

    اما ناراحت شدن و کلا قهر کردند .اول خیلی به هم ریختم ولی اصلا از حرفم پایین نیومدم پیش خودم گفتم این یه تغییره و اینکه ذهنم اینقددددر سختش هست کم کم درست میشه و براش عادی میشه وقتی بتونم حرفمو بزنم و به قول معروف جنگ اول به از صلح آخره و دیگه اون مشتری هایی که می مونند می‌فهمند که این قانون کارِ منه و من دیگه هر بار ذهنم درگیر نمیشه که چرا نمیان پولشو بدن و …و اون روز رفتم توی حیاط و یه مقدار با خودم صحبت کردم و از خدا هدایت خواستم تا اومدم داخل پسرم که یه مدت هست دوره کشف قوانین رو گوش میده و همیشه با صدای بسیار آهسته و فقط برای خودش ، اون لحظه صدای گوشیشو بلند کرده بود و دقیقا خداوند بود که از زبان استاد باهام صحبت می‌کرد که اگر یه آدم توی رابطه عاطفی قهر کرد و رفت به خاطر اینه که مدارت تغییر کرده و آدم های بهتر میان و …و به لطف خدا هدایت شدم و دلم آرام گرفت .البته که چند بار بعد از اون باز نجواها میومد اما هر بار سعی می‌کردم ذهنمو درست کنم و به آرامش برسم و حق رو به خودم بدم و به خاطر اینکه بقیه رو خوشحال کنم خودم رو ناراحت نکنم .

    باز چند روز پیش یه مشتری دیگه که اونو از خواسته بودم که سریع الحساب باشه و بعد از اینکه اونمشتری های قبلی قهر کردند این یکی اومد ،اما بعد از چند بار که اومد و زود حساب کرد اما اینم یه مقدار دیر پرداخت کرد البته به یک روز نکشید اما من میخواستم همون موقع حساب کنه و با احترام بسیار و یادآوری اینکه بسیار خوش حساب هستند همیشه و اینکه این قانون کارِ منه که مشتری ها همون موقع حساب کنند بهشون پیامک زدم و این صحبت‌ها رو کردم ،که این مشتری هم یه جورایی داغ کرد و گفت اعتماد هم خوبه و صبر داشته باشید و …و من باز با احترام و عذر خواهی نوشتم که باید ببخشید این قانون کار منه و از همه حتی خانواده ی خودم هم همین خواهش رو دارم و پیش خودم گفتم اگر قرار باشه بمونه که می مونه و یاد می‌گیرند همیشه همون موقع پولشونو پرداخت کنند اگر هم قهر کنه و بره ،همون خدایی که اینو آورد مشتری های بهتر رو میاره .

    متوجه ذهنم شدم که این بار مقاومت کمتری داشت برای گفتنِ این حرف و مثل سری قبل زیاد به هم نریختم و توی سرم داغ نشد .

    البته یه چند نفری هم بودند که با اینکه اول گفتند حالا نداریم و چند روز دیگه حساب میکنیم و من همون لحظه خجالت کشیده بودم بهشون بگم که اینجوری کار نمیکنم و بعد از رفتنشون ذهنم محاکمه م کرده بود که چرا حرفتو نزدی بهشون پیام دادم و صحبت کردم و گفتم که من اینطوری راضی ترم و به لطف خدا اونها با روی باز قبول کردند و کاملا حق رو به من دادند و …

    همین الان هم نمیگم کامل توی این مورد خوب شدم اما این یه تغییره که داره به صورت تکاملی در من ایجاد میشه و با اینکه درد داره اما ان شاءالله نتایج خوبی داره .

    باز یه مثال دیگه که میتونم بزنم مربوط به چند سال پیش و زمان اوایل آشناییم با استاده ،من یه دوستی داشتم که بی نهایت با هم صمیمی بودیم و یه روز باز خدا در حقم لطف کرد و هدایتم کرد و گفت باید اسماعیلت رو قربانی کنی بی نهایت دردناک بود در حدی که ذهنم میگفت حتما میمیری.اما به لطف خاص خداوند تونستم این کار رو انجام بدم و از دوستم خداحافظی کنم و برم دنبال خواسته ها و هدف های خودم .

    روزهای اول حتی بلند بلند وقتایی که توی خونه تنها بودم گریه می‌کردم اما حق رو به خودم میدادم هر چه هدیه یا چیزی که منو به یاد اون می انداخت از خونه بیرون بردم .دوره عزت نفس ،دوره عشق و مودت که یکی دو جلسه ش استاد در مورد وابستگی صحبت میکنه بسیار بهم کمک کرد که خانواده م خریده بودند .اینه یه هدف بزرگ داشتم هم بسیار کمکم کرد تا به سلامت از اون ماجرا خارج بشم .

    با اینکه اون هدف یه هدفی بود که با قانون جور نبود و من میخواستم زندگی بقیه رو نجات بدم و …اما همون هدف باعث شد از اون دوست جدا بشم و کم کم وارد مسیر توحید بشم من واقعا بعد از اون رشد کردم و بسیاااار راضیم با اینکه بسیااااار برام اوایل اون جدایی درد داشت مثل اینکه نزدیک ترین و عزیزترین شخص زندگیمو از دست داده باشم .اما خدا تنهام نگذاشت توی اون روزها و بارها شده که از خدا تشکر کردم و گفتم خدایا من راضیم من تونستم توی این مسیر توی تنهایی خودم بسیار با خداوند رابطه نزدیک تر و دوستانه تر و حتی عاشقانه تری بر قرار کنم البته که منی وجود نداره و هر چه هست از لطف خداست .

    چون هرگز به خودم نمی دیدم که از پس این تغییر بزرگ بربیام و اگر خدا هدایتم نکرده بود و دستمو نگرفته بود مُرده بودم .

    تغییر اوایلش راحت نیست اما چیزی هست که بعدش واقعا منو راضی و خوشحال میکنه.

    باز یه مثال دیگه که میتونم بزنم در مورد دوره قانون سلامتی هست که واقعا یه تغییر در سبک غذایی بود که اولش ترس داشتم از رزق و از اینکه باید خیلی از غذاهایی که شیرین بود و یا دوست داشتم و ….ولی سمی بود و به بدنم آسیب وارد کرده بود رو کنار می‌گذاشتم و به لطف خاص خداوند و آموزش های بی نظیر ترین استاد دنیا تونستم این تغییر رو ایجاد کنم و الان واقعا راضیم و خوشحال و بدنم بسیار سالم تر شده و چندین بیماری که سالها باهاش درگیر بودم تا حد بسیار بالایی در بدنم درمان شده و هر روز بدنم در حال سالم تر شدن و قوی تر شدن و زیباتر شدنه .

    خدا رو صد هزار بار شکر و بی نهایت سپاسگذار استاد عزیزم هستم

    و پیش خودم فکر کردم اگر یک سال دیگه بگذره و من به این سبک تغذیه و ورزش پیش رفته باشم و این تغییر رو ایجاد کرده باشم چی میشه و اگر ایجاد نکرده باشم چی میشه و الان بسیار خوشحالم که این مسیر رو به لطف خدا پیش اومدم .

    تغییری که فعلا در حال انجامش هستم توی حوزه شغل مورد علاقمه و اینکه روی ارزشمندی خودم کار کنم توی دوره احساس لیاقت.

    سپاسگذارم و عاشتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    رضوان بنی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1468 روز

    سلام استاد عزیزم امیدوارم که حالتون عالی باشه

    من دوست داشتم در مورد خودم بگم توی این موضوع که من به شدت دنبال تغییر بودم همیشه و این روحیه رو داشتم و خب از وقتی هم که با فایل های شما آشنا شدم من مطمئن شدم که آقا خوبه باید اینجوری باشه اصلا برعکس بقیه که دوست دارن به همون شیوه قبلی زندگی کنن و…

    من با آشنا شذن با فایل ها شما این ویژگی در من رشد کرد و تونستم با دونستن قوانین و اگاهی ها از زبون شما این ویژگی رو بیشتر محکم ترش کنم و بخشی از وجودم شده بود و ادامه داشت داره و هنوز …

    نمیدونم از چیز های کوچیک مثلا چمیدونم موهامو که بلند بودن سالیان سال کوتاه کنم از همین تغییرات کوچیک ظاهری یا مثلا از مسیر جدید بری

    من عاشق این ویژگی بودم و هستم و خب ادامه داره دیگه همیشه ما درحال تغییر هستیم

    بعد ولی توی یه مرحله از زندگیم متوجه شدم آقا من دیگه توی تغییر دارم زیاده روی میکنم

    یعنی چی؟

    نمیدونم ولی اینجوری بود که دیدم من توی موضوع که همون اولش متوجه شدم به محض اینکه اقدام عملی از خودم دیدم مثلا دیدم الکی موهامو کوتاه کردم نمیدونم توی تغییر وسایل خونه و یا لباسام یه کوچولو وسواس گرفتم

    اونجا بود گفتم ببین حالا وقت نشستنه دیگه بسه

    به اندازه کافی هر چقدر تونستی تغییر دادی حالا توی این بحث اگاهانه خودت رو قرار بدی توی این شرایط من خیلی جا ها دوست داشتم و عاشقانه تغییر میدادم ولی یه جاهای انگاری آسیب زننده است و به نظرم بخاطر اینکه نمیدونم ادم یا ذهن ادم فکر میکنه عاملی که باعث شده این همه اتفاق خوب بیوفته این عمله بود و بعضی وقتا ذهن تشخیص نمیده که آقا تو یه اقدام بزرگتر انجام دادی یعنی اومدی ریشه ای یه کاریو انجام دادی که هر کسی نمیتونه انجام بده

    اول که تو علاقه داشتی به این موضوع حالا توی مثال تغییر ظاهری من علاقه داشتم واقعا موهامو کوتاه کنم و لذت میبردم از این موضوع و دوسش داشتم

    بعد اینکه رفتم توی دل ترسام

    این خیلی متفاوته با اینکه بخواهیی بخاطر اینکه حالا توجه بگیری

    یا نمیدونم تایید بخواهیی بشی و بخوای به بقیه نشون بدی که من چقدر ادم بزرگیم ببینین منو و فلان اینااا

    فرق داره اینا با هم

    1.اینکه تو پا گذاشتی توی دل ترسات

    و پاداشش رو دریافت کردی

    2.اینکه از ریشه احساس خوب = اتفاقات خوب

    احساس بد = اتفاقات بد

    تو با حس خوب رفتی اینکارو کردی از ریشه

    نه از روی فرار از چیزی بوده

    نه از روی حس تایید طلبی بوده و..

    اون حس خوبه غالب بوده به همه اون ها و تو پا گذاشتی توی دل ترسات

    خیلی دوست داشتم که بنویسم اینو اول

    و بعد اللن که نوشتم توی ذل همین کامنت چقدر خوبه که من ریشه این موضوع رو متوجه شدم و براش منطق ساختم که برای ذهنم کار درست منطقژ بشه …

    و این نوشتنم هم خیل کمک میکنه که توی زندگی روزمره بتونم با آدم ها خیلی راحت تر صحبت کنم

    و خیلی راحت خواسته ها و ناخواسته هام رو بیان کنم

    مخصوصا منی که توی این موضوع مشکل دارم

    و توی شغل آیندم کلیی کمک میکنه …

    و بعد بچه هایی که توی مسیرن میتونن استفاده کنن

    خیلی دوستون دارم

    خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 206 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    خدایی که همه چیزم از آن اوست

    سلام و احترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنین و دوستانم در سایت ….

    من متاسفانه خیلی طول کشید تا تونستم خودمو تغییر بدم … من توی زندگی شخصی خودم همیشه نقش یه آدم فداکار رو داشتم و هر مشکلی پیش میومد این من بودم که باید حلش میکردم و کلا خودمو فراموش کرده بودم با وجود اینکه مدام اطرافیانم بهم میگفتن که این کار وظیفه ی تو نیست که انجامش بدی یا این مشکل ربطی به تو نداره که بخوای حلش کنی !!! خلاصه اینکه من خودمو کلا فراموش کرده بودم و دنبال تغییر این اخلاقم اصلا نبودم با اینکه به شدت استرس و اضطراب گرفته بودم به خاطر مشکلاتی که فکر میکردم من باید حلشون کنم و‌خودمو مسئول میدونستم…..و این ماجرا همچنان ادامه داشت تا اینکه یه اتفاقی توی زندگی من افتاد که الان وقتی فکر میکنم اگه این اتفاق توی زندگی من نمی افتاد من همچنان همون آدم فداکار قبلا بودم …. با اینکه روزهای سختی رو گذروندم برای اون اتفاق وحشتناک و‌سخت اما استارتی شد برای تغییر خودم …. و من کلا عوض شدم بعد از اون اتفاق و دیگه ذهنم مقاومت نمیکرد البته بگم یهوویی هم تغییر نکردم کم کم خودمو با اون اتفاق،ذهنمو قانع میکردم که من باید تغییر کنم به این دلیل… مدام برای خودم دلیل میوردم که باید تغییر کنی تا بتونی زندگی راحت و و بدون استرسی داشته باشی ….الان حالم خییلی خوب شده و خداوند منو هدایت به سایت استاد…. استاد همیشه میگن وقتی میخوای تغییر کنی جهان هدایتت میکنه به سمت مسیر درست و کمکت میکنه … من مطمئنم خداوند اون اتفاق رو از عمد توی زندگی من انداخت تا من به خودم بیام و خودمو تغییر بدم و دیگه برای کسی فداکاری نکنم حتی برای عزیزترین فرد زندگیم و هر چیزی اندازه داره …..درسته اون اتفاق برای من خییلی سخت بود و روزهای سختی رو گذروندم اما تهش برای من قشنگ بود که مهم‌ترینش رسیدنم به آرامش بود آرامشی که هیچوقت نداشتمش…….و الانم شغلی دارم که عاشقشم و اینم هدایت خداوند بود بعد از اون اتفاق که منو هدایت کرد به سمت این کار تا استقلال مالی داشته باشم….. درسته کارم خییلی سخت بود و خیلی طول کشید تا حرفه ای بشم توی کارم اما اینم تهش قشنگه چون به هرحال آدم باید بهای هر چیزی رو پرداخت کنه منم بهاشو دادم…….

    خدایا شکرت برای همه چی …. میدونم که روزهای قشنگی در انتظارمه و منم سفت و سخت ادامه میدم تا به اوج موفقیتم برسم و یه روز خیلی نزدیک همه جا میگم که من دستم توی دست خداست که الان توی این موقعیت بزرگ وایسادم…..خدایا خییلی دوستت دارم …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مينا ماجدي گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    سلام استاد عزیزم ،الهی همیشه در سلامت باشید که هر بار فایل جدید میزارید انقدر ذوق دارم و حالم خوبه که نگو…

    خیلی قبل تر ها منم با تغییر مخالف بودم اما به طرق مختلف جهان منو وتپار به تغییر کرد دو در نهایت نتیجه مثبت دیدم از تغییرم،مثال های زیادی دارم از تبدیل شدن از یک آدم منزوی و گوشه گیر به آدم اجتماعی ،از کار خصوصی به کار در شبکه اجتماعی ،از چندین سال زندگی دو تایی تا داشتن فرزند و تجربه یک سبک جدیدی از زندگی و خواب و بیداری و خوراک و … به هر کجای زندگیم فکر میکنن تغییرات چه خواسته چه ناخواسته خیر بوده و باعث پیشرفتم شده … تا اینکه با شروع سال 2024 تصمیمات جدیدی گرفتم و خودم رو به یک سری چالش ها دعوت کردم که الان در حال اجراش هستم و میدونم در نهایت نتیجه عالی برام داره.. از شروع زبان انگلیسی و کار در یوتیوب و آموزش پلاگین کرونا و …. تا تغییرات اساسی نه کوچک در چیدمان و استفاده از وسایل منزلم … که همه اینها قبل گوش دادن این فایل انجام شده و حالا با توضیحاتتون متوجه شدم که چقدر در مسیر درست هستم الهی شکرت

    به حق که شما تنها استادی هستید که انقدر واضح و ساده مطالب به این ارزشمندی رو توضیح میدیدتصمیمات جدیدم تغییر شهر محل سکونتم هست که به یاری خدا به راحتی برام اتفاق بیافته و تجربه زندگی در یک جامعه جدید و من براش مشتاقم… جملات تاکیدی که دوس دارم حتی بارها به خودم بگم اینه:

    تغییر باعث رشد منه..

    در هر تغییر خیری از جانب خداست برای من …

    تغییرات دری از درهای رحمت الهی رو به سمتم باز میکنه …

    تغییر باعث شادی روح منه…

    تغییر ها در نهایت به نفع منه…

    ممنونم از این آگاهی ناب و ممنونم از حضورتون و ممنونم از خدای عزیزم که شما رو بهم معرفی کر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سهراب روان پاک نودژ گفته:
    مدت عضویت: 1257 روز

    سلام براستادعزیزم وخانم شایسته مهربان وهمه دوستان هم فرکانسی.

    استادعزیزم پاشنه آشیل من توی روابط عاطفی هست که اصلا ازاین رابطه راضی نیستم هرچند3 تافرزنددارم ولی اصلا درکنارخانمم احساس خوبی روتجربه نمیکنم

    من خیلی خوش اخلاق وخوش برخوردومهربان هستم ول تازمانی که بیرون ازخونه هستم حالم خیلی خوبه چون دارم روی خودم کارمیکنم ولی به محض ورودبه خونه حس وحالم بدمیشه

    واقعاکم آوردم نمیدونم چه کاربایدبکنم البته خیلی سعی میکنم به نکات مثبت خانمم توجه کنم ولی بازهم تغییری دررفتارایشون بامن پیدانشده وهمچنان ازاین رابطه خسته کننده احساس بدی رودارم تجربه میکنم

    ازشمااستادعزیزم وهمچنین دوستان عزیزاگه راهنمایی ام بفرماییدخیلی خیلی سپاسگزارم

    درپناه الله مهربان شادوسربلندوثروتمندباشیدوسعادتمنددردنیاوآخرت

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    منیر وزین گفته:
    مدت عضویت: 1857 روز

    درود به استاد توانستن ها

    صحبت درباره تغییر بود و خیلی عالی هم جلو رف

    من تغییرات برام دو دسته بودن .یه سری ها که مقاومت آنچنانی نداشتم و یه سری تغییرات که فک میکردم. تاثیر زیادی رو زندگیمون داره و من به شدت مخالف بودم .ولی خب این تغییرات کاملا در اختیار من نبود.و اتفاق افتاد و من چقدررررر مقاومت میکردم و دست و پا میزدم و چقدر حال روحی خراب میشد

    تا اینکه ناچار شدم. سازش کنم و ذهنم وادار میشد بپذیره و به معنای دیگه چاره ایی جز پذیرش نبود برام .خب این فایل از یه صبر پنهون هم داره حرف میزنه تو پای در راه بنه و هیچ مگوی

    خب همینجا هم توکل آدم رو به نیروی برتر می‌سنجد

    گاهی جهان تو منو هدایت میکنه به شرایط جدید. و من ندانسته عرصه بر خویش تنگ میکردم

    باور میکنم که تو هر تغییری خیره

    باور میکنم سرانجام هر تغییری بینظیره

    این فایل مقاومت برام ایجاد نکرد فقط بهم جنسی از آگاهی داد که من در طلبش بودم. و به سرعت به گوش جان گرفتم

    سپاس از شما هادی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ندا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    چقدر همه چیز دقیق و به موقع هست

    چقدر زمانبندی خداوند درست هست چقدر من این فایل رو درست و به موقع گوش دادم و چقدر نیاز داشتم که بشنومش.

    . چند روز بود که این فایل رو روی سایت دیدم ولی خب قرار بود الان بشنوم و چقدر خوشحالم که الان اومدم گوشش دادم.

    از دیشب یکسری ترس ها در درون من بالا اومده بود.. مثل ترس از بیماری.. ترس از پیر شدن.. و حتی دیشب خواب دیدم که پدرم بهم میگه من چکار کنم که شرایط سلامتیم بهتر بشه و منم که این روزا به سلامتی پدرم فکر میکردم و دوست داشتم کاری براش انجام بدم.. و تمام این موارد ترس هایی رو درون من بالا اورده بود..

    و حالا که این فایل رو دیدم.. میبینم من ترس از تغییر داشتم و با وجودیکه قبلا بارها خودم برای تغییرات توی زندگیم اقدام کرده بودم..

    مثل تعییر توی شغلم و دقیقا همزمان شده بود با پندمیک..و خیلی راضی بودم از این تغییر..

    ولی زمانهایی هم بود که در برابر تغییر مقاومت داشتم مثل تمام سالهای مدرسه که هر 4، سال یکبار، محل زندگی مون تغییر میکرد.. و بعد از دیپلم هم، تغییر محل زندگی از گچساران به شیراز.. و من همیشه مقاومت داشتم.. نسبت به تغییراتی که دنیای بیرون، ایجاد میکنه و ترس هایی برام ایجاد میشد.

    ولی دیده بودم جابجایی از شهر کوچیک و اومدن به شهر بزرگتر چقدر باعث رشدم شده بود و ازش خوشحال بودم..

    یا تغییر شغلم.. که بستن مغازه م بود و کسبو کارمو آنلاین کردم.. که همزمان شد با پندمیک چقدر خوشحال بودم..

    یا تغییر در سبک زندگیم، سبک کسبو کارم، و سبک غذاییم با قانون سلامتی و حتی فکریم.. همه اینها.. واقعا ازشون خوشحالم.

    ولی همچنان در برابر رخ دادن چیزهایی که برام تازگی داره.. مثل بالا رفتن سن.. البته که 40 سنی نیست، ولی ترس از تغییر، دوباره بالا اومده بود.. و الان که متوجه این ترس شدم.. که این ترس طبیعی مغز هست و چون ذهن نمیخواد تغییر کنه منو با این ترسوندن ها، میخواست در برابر تغییر مقاومت کنم.

    و وقتی روی خودت، روی افکارت، روی سبک زندگیت کامل تغییر ایجاد میکنی، مسلما شرایط بیرونی هم آروم آروم تغییر میکنه و من لازم داشتم این صحبتا رو بشنوم..

    مورد بعدی تغییرات کوچیک.. ایجاد کردن

    که الان بیش از دو سالی هست که پیاده روی میکنم.. چند روزی بود که دلم میخواست که مسیر پیاده روی رو تغییر بدم.. و امروز هر مثال شما، انگار دقیقا برای من بود.

    و حتی تمام شرایطی که رخ میده، به درخواست خودمون اتفاق میفته..

    اولین تغییری که خودم بهش نیاز دارم اینه که رویه ترس از تغییر. کار کنم.. به استقبال تغییرات برم.. حتی اگر تغییرات بیرونی، به ظاهر ترسناک و ناخوشایند باشند..بوسیله انجام همون کارهای کوچیکی که مثال زدین و اسفند ماه هم رسید و خونه تکونی میتونه یه تغییر خوبی باشه.

    دومین تغییر.. پذیرش هر شرایطی که خداوند برام ایجاد میکنه..این بخش رو باید درون خودم بیشتر تقویت کنم.

    سوم به آدم ها نچسبم… نگران این نباشم که چه اتفاقی میخواد در آینده رخ بده.. هر اتقاقی میفته خیر من در همونه. برای اینکه بعدن حسرت چیزی رو نخورم.. همین الان کارهایی که میتونم برای خانواده م انجام بدم رو انجام بدم.

    تغییر بعدی

    توی کسبو کارم هست که مدل ارائه ش رو باید تغییر بدم. که البته چند وقتی هست دارم توی این مسیر جلو میرم و هنوز دنبال ایده و مسیری که منو هدایت کنه هستم.

    یا حتی رابطه ی عاطفی م هم که دقیقا 4 ماهی هست که دستخوش تغییراتی شده و خیلی از این بابت خوشحالم، هر اتفاقی بیفته میدونم بهترین رخ میده

    یک روشی که من دارم.. برای عملی کردن کارها توی روتین های زندگیم اینه که همه چیو یادداشت میکنم و توی کارهای روزانه م قرار میدم و عملی میکنم.. اینکه چه عادتهایی میخوام درون خودم ایجاد کنم رو بهمین شکل جلو بردم..

    حالا کاری که میخوام انجام بدم اینه که روی این ترسی که تازه متوجه ش شدم بیشتر کار کنم، بهش اگاه باشم.. و خودمو به چالش بکشم.. و به شکل های مختلف تغییرات توی زندگیم ایجاد کنم..یا اجازه بدم جهان تغییراتی که لازم هست رو توی زندگیم ایجاد کنه.

    بنویسم از چه تغییراتی میترسم و براش برنامه ریزی و اقدام کنم.

    چقدر شنیدن صحبت هاتون حال درونیم رو خوب کرد و به موقع بود. ممنون استاد برای محتواهایی که آماده میکنید و خداروشکر برای حضورتون که کلام تون، روی آدم انقدر اثر بخش هست.

    ممنون استاد، شاد و سلامت و موفق و پیشرو باشید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1682 روز

    اگر تغییر نکنیم جهان مارو به زور چک لگد به تغییر وا میداره

    تغییر جزوی از روند زندگی با تغییر انسان پیشرفت میکنه

    همیشه بعد از تغییر نتیجه های خوب در زندگی گرفتم

    تغییر باعث میشود شجاع باشم

    تغییر کردن اعتماد به نفس ببشتری به ادم میده

    همیشه بعد از تغییر روحم بزرگ شده و ایمانم به خودم بیشتر شده

    تغییر باعث میشود از ترس ها بگزریم

    همیشه با تغییر کردن شجاعت بیشتری میگیریم برای حرکت به سوی هدف هام

    تغییر جزوی از جهان هستی و با تغییر کردن جهان به رشد و‌پیشرفت من کمک بیشتری میکنه

    همیشه در دل تغییرات برای من اتفاغای خوب و عالی افتاده

    تغییر باعث میشود انسان حرکت کنه و ساکن موندن پوسیدن رها باشه

    تغییر یک فرصت جدید و همیشه با تغییر کردن نتایج عالی رخ میده

    جهان در هر لحظه در حال تغییر و با تغییر به رشد میرسم

    زنذگی پویاست وهمیشه همه چیز در حال تغییر و با تغییر میشه به نتایح شایسته رسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    لیندا موحدی گفته:
    مدت عضویت: 2722 روز

    با سلام به استاد عباس منش و شایسته خانوم تاثیر گذار و همه دوستان معنویم

    سوال وقتی که تغییری در روند زندگی شما رخ میده د چه واکنشی نشان میدهید.؟

    راستش حالا که خوب نگاه میکنم به زندگیم. همیشه و همیشه از تغییرات فراری بودم .تغییرات کوچک برام سخت نبود مثل تغییر دکوراسیون یا نوع غذا .اما چالشم و مقاومت زیادم در تغیییرات بزرگ بود .دچار استرس میشدم و فقط منفی های موضوع تو ذهنم میومد .

    یادمه سالها پیش که محل خدمتم در یکی از شهرستانهای اطراف شهر محل زندگیم بود. یه روز بی مقدمه نامه مدیر کل به من ابلاغ شد که محل خدمتم عوض شده و باید بیام مرکز در اداره کل مشغول بکار بشم اونم واحد مالی که اصلا با کارم مطابقت نداشت .شاید باور نکنید چهار روز گریه کردم و با همکارا با اینکه از قبل میشناختمشون اوکی نبودم و استرس داشتم .بعد از چها روز دلو بدریا زدم رفتم و از مدیر کلمون خواستم منو برگردونه سر جای قبلیم .حالا چند نفر بمن خندیدن و… که بماند .آخه موقعیت جدید هم از نظر رشد درآمدی ، لول کاری و خصوصا بودن در نزدیکی خونه ما عالی بود و من با نپذیرفتن تغییر همه را از دست دادم و تا ده سال بعدش نتونستم انتقالی بگیرم و از مزایا استفاده کنم . باورهای اشتباهم فقط افکار منفی و ترس آور بمن القا میکرد .آخر کار هم تقصیرو انداختم گردن خدا که او نخواسته وگرنه جور میشده .امیدوارم با راهنمائی های استاد و فایل های بی نظیرشون تغییرات اساسی در باورها و افکارم رخ بده و نتایج عالی بگیرم و بیام و اینجا با شما خوبان به اشترا ک بذارم .

    به امید آن روز نزدیک….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: