ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4252MB27 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 426MB27 دقیقه
سلام استاد عزیز
سلام به دوستان هم مسیر
من در گذشته در مقابل تغییرات واکنش خوبی نداشتم و مقاومت داشتم اکثر مواقع از لحاظ روحی و احساسی بسیار غمگین میشدم حتی الان هم این حس را دارم اما از زمانی که با شما آشنا شدم کم رنگ شده و روی خودم کار میکنم که کلا از بین بره
_ یه تغییری در گذشته در زندگی من رخ داد که از لحاظ احساسی من را بسیار درگیر کرد و نزدیک به یک سال میشه گفت افسرده و رنجور شدم
ولی درسی که من از اون یاد گرفتم این بود که دیگه هرگز بخاطر کسی راهی را انتخاب نکنم و در این راه قدم بگذارم ، این یک درس بزرگ برای من بود و بعدها که با این مباحث آشنا شدم متوجه شدم که چه اشتباهی بوده و چطور شرک میورزیدم و یک نفر را برای خودم تنها راه داشتن و رسیدن به خواسته ام میدونستم سیلی محکمی خوردم و بعد که متوجه شرک وجودم شدم و از خدا طلب بخشش کردم ورق برگشت و من بعد از سالها به اون خواسته رسیدم
اون تغییر این درس را برای من دااشت که هرگز روی دیوار کسی یادگاری ننویسم
و حالا با این فایل باید تغییراتی هم خودم ایجاد کنم در زندگی
امروز مسیر برگشت از سرکار را تغییر دادم و مسیر دیگه ای را رفتم.
باورهایی که یاد گرفتم:
تغییرات میتونه باعث پیشرف زندگیم بشه
باید از تغییرات استقبال کنم
جهان در حال تغییر هست و من باید با این تغییرات همراه شوم
اگر تغییر نکنم و با جهان همراه نشوم زیر چرخهای جهان له میشوم
باید آگاهانه تغییرات در زندگیم ایجاد کنم
اگر تغییری به خواست من ایجاد نشد اون را بپذیرم و اون را یک فرصت رو به پیشرفت ببینم
تغییرات میتونه فرصتها را برای من ایجاد کنه.
در حال حاضر تغییری که باید ایجاد کنم
برای انجام کاری که میخواهم زود تصمیم بگیرم
و تصمیمی که گرفته میشه زود عملی کنم
ترس هام را کنار بگذارم، اقدام کنم و بازخورد بگیرم
روی باورهام کار کنم تا نتیجه حاصل بشه
سلام به استاد عزیزم و همه دوستانم
استادجان، ممنون بابت فایل بسیار با ارزشی که گذشتید
تمرین من تو این جلسه :
تو روتین زندگیم اغلب اوقات نسبت به تغییراتی که پیش میاد واکنش مثبتی نشون میدم
بخصوص اگه اون تغییرات تو چیزهای ساده ای مثل تغییر دکوراسیون خونه یا تغییر مسیری که میخوام برم جایی باشه که با شوق اونارو انجام میدم و یجورایی همیشه فکر میکنم که دوستندارم همه چیز همیشه یجور باشه و تکراری بشه
در مورد تغییراتی مثل محل زندگیم معمولا پذیرا هستم چون تو دوران بچگیم تقریبا هر سال یا هر دوسال یبار ما خونمون و محلمون تغییر میکرد، مدرسم تغییر میکرد، که البته نسبت به مدرسه مقاومت داشتم و برام سخت بود تا یه زمانی بگذره بتونم خودم وفق بدم اما تغییر خونه برام هیجان انگیز بود، الانم نسبت به این موضوع مقاومتی ندارم، اما در مورد تغییر درآمد و بالا پایین شدنش در حال حاضر باید بیشتر رو کنترل ذهنم و جریانات کار کنم تا بتونم با انگیزه بیشتری پیش برم
و در کل، همیشه طرفدار تغییر تو شخصیتم، کارم، جریانات زندگیم هستم و الان که بهتر میتونم ذهنمو کنترل کنم و وجه مثبتش رو بیشتر ببینم پذیرشش خیلی برام راحت تر شده، که اینو واقعا یکی از دستاوردهای بزرگی برای خودم میدونم.
در مورد پاسخ به مرحله اول :
من در برابر تغییر تو روابطم ( رابطه عاطفی با دوستم و با افراد خانواده ) مقاومت خیلی زیادی داشتم و فکر میکردم که مشکل از اون ها هست نه من، در صورتی که طبق قانون به این درک رسیدم که هر چی بیرون اتفاق میفته و برخورد افراد نسبت به من و واکنش هاشون، همش برمیگرده به افکار و باورهای خودم و وقتی که تصمیم گرفتم این روند رو تغییر بدم با حتی کمی کار کردن رو خودم، اعتمادبه نفسم، پذیرش اینکه باید یسری از روابطمو قطع کنم، همه چی خیلی خوب پیش رفت و اون آرامش درونی باعث شد که هی بیشتر رو خودم کار کنم و تصمیمات بهتری بگیرم و الان با حس خوب در کنار خانوادم میتونم باشم و چقدر برخورد همه نسبت به من محترمانه و پر از محبت شده که همش برمیگرده به رابطه ی خوبی که من با خودم پیدا کردم.
یکسری تغییرات تو روند کاریمم باعث نتایج مثبتی تا الان شده که نتیجش احساس خوب و لذت بیشتر و ثروت بوده، یعنی از وقتی که تصمیم گرفتم باید یسری کارها رو انجام بدم و طبق قولی که به خودم دادم متعهدانه پیش برم همه چی ام به همون سمت داره ادامه پیدا میکنه.
مرحله دوم :
یکی از موارد که به پیشنهاد استاد هم هست، تغییر تو مسیر رفت و آمدها هست، که من اتفاقا امروز اجراش کردم، از خدا هم خواستم که یه مسیر متفاوت و لذت بخش رو بهم نشون بده که وقتی رفتم واقعا زیبایی های بیشتری دیدم و چون هدایتی بود از طرفی انتظار اتفاق های بهتری رو داشتم که فکر میکنم همینم باعث حس بهترم شد،
تغییر تو چیدمان وسایل مثلا جابجایی وسایل کمد، کتاب ها، وسایل آشپزخونه،
حتی تغییر رنگ های اطرافمون تو هرچیزی بخصوص وسایلی که اغلب ازشون استفاده میکنیم،
تغییر تو شرایط سفرهایی که میریم مثلا وسایل نقلیه مختلفی رو امتحان کنیم یا بعضی وقتا بجای هتل خونه های محلی رو بریم یا هر تجربه ای که میشه چون تو سفر واقعا تغییرات زیاده،
یکی از تغییرات مورد علاقه خودم که به عنوان مربی بنظرم خوشاینده و شاید بعضی از مربی ها هم دوستداشته باشند تجربه کردن باشگاه های مختلف و آموزش به افراد جدید و یا بازی ( البته تو حیطه کاری خودم میگم ) با افراد مختلفه که هم باعث کار کردن رو روابط میشه و اعتماد بنفس رو بیشتر میکنه هم اینکه خیلی جذابه و لذت بخش ترِ،
یه مورد دیگه ام بنظرم میشه تغییر مدل مو باشه که بخصوص ما خانم ها در این مورد مقاومت های زیادی داریم و من به شخصه باید رو این قضیه کار کنم،
تغییر تو پوشش که میشه لباس های مختلف رو امتحان کنیم،
تغییر تو نوع طبخ غذا یا نوع قهوه و چای که هر روز استفاده میکنیم، تغییر تو ورزش هایی که انجام میدیم میتونیم یه ورزش جدید رو امتحان کنیم یا تو همون ورزش مدلشو عوض کنیم ( بازهم این، تو حیطه کاری خودم خیلی برای من لذت بخشه و کارآمد، حتما توصیه میکنم که امتحان کنید )
مرحله سوم :
تغییر همیشه باعث انگیزه و اشتیاق من برای روند مسیر زندگیم میشه
من با تغییر دادن افکارم، باورهام و نوع نگاهم به مسائل از پس هر چالشی برمیام و هر روز برای من یه روز کاملا جدید و لذت بخش میشه که قرار کلی اتفاقات خوب بیفته
تغییر باعث بهبود روند کارم میشه و درآمد بیشتر و افراد بهتری رو وارد جریان کاری من میکنه
من با تغییر دادن محیط اطرافم باعث آرامش خاطر بیشتر خودم میشه و هر روز با شوق بیشتری روزمو شروع میکنم
من با تغییرات کوچیک به سمت بهبودگرایی میرم و میتونم اون حس کمالگرایی رو راحت تر کنترل کنم
من با تغییرات مثبت در خودم و اطرافم باعث میشم که رو مسائل مهم تری بتونم تمرکز کنم
تمرکز و دقتم نسبت به خودم و اطرافم و کارم بهتر و بیشتر میشه
با تغییر افکارم و باورهام تو مسائلی مثل روابط، درآمدزایی، شغلم، سلامتیم… باعث کلی اتفاقات خوب میشم و به سمتی پیش میرم که افراد خوب رو به سمت خودم جذب میکنم و نعمت و ثروت و سلامتی بیشتری وارد زندگیم میشه
مرحله سوم :
1- تو مسیر کاریم باید یکسری تغییرات ایجاد بشه
2- باید مهارتمو بیشتر کنم و اعتمادبنفسمو بالا ببرم تا بتونم نحوه آموزشمو تغییر بدم و بهبود ببخشم و این جسارت رو پیدا کنم که باشگاه های بهتری رو برم
3- نسبت به تغییراتی که برام پیش میاد در طول روز سعی کنم با کنترل ذهن وجه مثبتش رو ببینم که این اتفاق قطعا به نفع منه و اگه به ظاهر منفی هم باشه حتما یه خیرتی توش هست و قانون رو به خودم یادآوری کنم که جهان به تغییر باورهای مثبت من و احساس خوب پاسخ مثبت میده و لاجرم همه چی خوب پیش میره
در اطرافم کسانی رو ببینم که با تغییر روند زندگیشون و… الان باعث کلی پیشرفت و بهبود خودشون شدن و حتی دیدن تغییرات کوچیک و نتایج مثبتی که داشته باعث انگیزه و اشتیاق من برای پذیرش تغییر و بهبود میشه
ممنون استاد بابت این تمرین فوقالعاده
سلام استاد جان
من وقتی بچه بودم مثلا یادمه میخواستن مدرسمو عوض کنن کلی گریه کردم که عوض نکنن چون دوستام اونجا بودن معلما رو میشناختم بالاخره فضا آشنا بود 4سال توی اون مدرسه بودم حس میکردم اگه برم یه مدرسه دیگه بچه هاش چون منو نمیشناسن اذیتم میکنن مسخرم میکنن یا نثلا اون حس معذب بودنه که کسب رو نمیشناسم آزارم میده یا مثلا اکه معلم ازم چیزی بپرسه بلد نباشم بچه ها بیشتر مسخرم میکنن و من حس بدتری پیدا میکنم … اینکه از بچگیم الان که خیلییییییی بهتر شدم و خداروشکر میکنم الان درنورد غذا کهدمن عااااااشقققق چیزای جدیدم یعنی یه غذایی رو دوبار بخورم میگم میخوام غذای جدیدتری رو انتخاب کنم ولی دروغ چرا رستورانی برم که یه غذاش رو انتخاب کرده باشم قبلا بیشتر نیلمه که همونو دوباره انتخاب کنم چون میترسم به خوشمزگی اون غذایی که خوردم نباشه ولی خب میدونم باید به خودم بگم حتی اگه غذاش اونقدری که فکرمه خوشمزه نباشه حداقل چیز جیدید رو کشف میکنم تجربم بیشتر میشه و…. یا مثلا اگه توی کار یه موقعیت جدید بوجود بیاد اولش شاید ترس داشته باشم ولی سعی میکنم راه های ناشناخته ای که توی مسیر شغل فعلیم رفتم رو به یاد بیارم که تونستم ازش سربلند بیرون بیام و میگم اگه حتی به مشکلی هم بخورم چیز جدید یاد میگیرم به قول استاد هر آنچه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت… درمورد لباس و دکور اتاقم و آدمای جدید خییللیییی مقاوتم کمتره یعنی راحت استقبال میکنم مثلا پارسال پیرارسال بود که تختم روی اتاقم میخواستم جا به جا کنم بزارم وسط اتاقم ولی مامانم گفت نه زشته من ولی دوست داشتم و اتفاقا وقتی اینجور کردم همه گفتن چقد خوب شده… یا مثلا مسیر های مختلفی که برای رفتن به مکان مورد نظر انتخاب میکنم از مسیر های مختلف میرم میگم باحاله چیزای جدید میبینم یا مثلا حدود یه ناه پیش ماشینمون خراب شد و من میترسیدم ببرمش نمایندگی میترسیدم سرم کلاه بزارن چیزی رو بلد نباشم و…. ولی وقتی رفتم اونجا دوستمو که چند سال بود ندیده بودم رو دیدم کلی تعجبب کردم و خوشحال شدم و اون قرارا شد کارمو پیگیری کنه و سفارشمو کرد این نشون میده وقتی تو قدم میزاری توی ناشناخته ها خدا درا رو باز میکنه و کمکت میکنه خدارو صدهزار بار شکر
جهان درحال تغییره و تغییر تنها چیزیه که نمیشه تغییرش داد و جلوشو گرفت
یعنی شما معمولی ترین جیز رو نگاه کنی طی سال های زیاد تغییر کرده مثلا ناخن گیر که مردم باهاش ناخن میگفتن سال های قبل با چاقو فک کنم ناخنشونو کوتاه میکردن ولی الان با ناخن گیر البته جدیدا یه دستگاهی دیدم اوتوماتیک ناخنتو میگیره یا نثلا اوایل مردم با جاروی بافتی خونشون رو تمیز میکردن ولی الان جاروبرقی و جدیدا جاروی رباتی و کسایی که هنوز هستن که جاروی بافتی دارن استفاده میکنن که البته تعدادشون کمه، داره دهنشون سرویس میشه چون تغییر نکردن و دارن له میشن زیر چرخ پیشرفت جهان
یا نثلا درمورد مهاجرت من از بچگی دوست داشتم که مهاجرت کنم به یه شهر دیگه چون آب و هواش بهتره
چیزای باحال تری داره شهرش با آدنای جدیدی آشنا میشم دوستای جدید پیشرفت بیشتر فضای شهری جدید آدما با پوشش های جدید و خلاصه دوست داشتم
اگر در برابر تغییر داری مقاومت میکنی یعنی باورهایی داری که نمیذاره حرکت کنی و آینده روشنو ببینی همش ترس ها جلو چسمته همش نشدنا جلو چشمته
تغییراتی که توی زندگیت رخ داد و نتایج خوبی داشت؟ رفتن سرکار: خب من دانشگاه میرفتم ولی دنبال کار میگشتم و جور نمیشد تا کار حسابداری بهم پیشنهاد شد و رقتم یاد گرفتم و الان دارم انجام میدم ولی خب اولش هیییچییییی بلد نبودم یعنی میگفتن این برگه رو بزار توی زونکن بلد نبودم اصن نمیدونسم زونکن چیه ولی الان بعد 6 ماه درآمد دارم خداروشکر یا مثلا چالش های مختلفی که باهاش روبرو شدم یا مثلا من از اداره جات و این خوشم نمیومد هنوزم خیلی کشته مردش نیسم ولی خب خییلییی بهتر شدم من از اداره دارایی فرارای بودم ولی الان راحت میرم و میام یا مثلا من از توی جمع بودن و از بودن با همسن و سالام مخصوصا جنس مخالف فراری بودم ولی الان جوریه که بیشتر همکارام خانم هستن و رابطه خوبی بینمون هست یا مثلا از رانندکی و یادگرفتنش فراری بودم چون میترسیدم ازش الان مثل کره رانندگی میکنم و…. مثالی که یادآوریشون باعث میشه پا روی ترسام بزارم و بخوام که تغییر کنم
تغییرات باعث میشه من پیشرفت کنم و چیزایی که نمیدونمو یاد بگیرم باعث میشه احساس سرزندگی و نشاط توی وجودم باشه باعث میشه هدف داشته باشم برای زندگیم باعث میشه احساس خوب داشته باشم احساس خوب توانمدی و یاد گرفتن و کشف چیزای جدید حتی اگه یه قابلیت جدید خودکار رو بفهمی دیدی چقد حس خوبی میده یا مثلا استفاده از وسایلت به یه شکلی که کارا تره راحت تره باحال تره و…
دوستون دارم
سلام به همه هم خانواده های عزیزم در سایت عباس منش دات کام و درود ویژه خدمت استاد و عزیز دلشون و همکارانشان
من در پاسخ به سوال تغییر باید عرض کنم در 90 درصد موارد می پذیرم و حتی خودم تغییر در رندگیم ایجاد میکنم، تمرکز من بیشتر رو مباحث مالیست اما با وجود رعایت همه این مواردی که در این سلسله مباحث ذهنیت محدود کننده و قدرتمند کننده اما برای من سوال بزرگیست که چرا از نظر مالی پیشرفت نمیکنم
خدا به خاطر نیت پاکم و صداقتم خیلی چیزها داده بهم اما چیزی که برام مهمه رو نمی توانم دریافت کنم
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم
تغییر …
همیشه برام آسون نبوده . همیشه هنگام تغییر نجوای ذهنی سراغم میاد و تحت فشار قرار میگیرم.
یکم طول میکشه کنترل ذهن کنم واجازه بدم قلبم تصمیم بگیره شاید پیش اومده یکماه درجا زدم بعد تصمیم درست رو گرفتم.
تجارب یکسال گذشته خودم رو مرور میکنم میبینم که بعد از تغییر خیلی اوضاع بهتر شده و درهای نعمت بیشتری بروی من باز شده ، کارام آسونتر شده ، بطرف مشتریان نقد هدایت شدم ، بطرف کارهایی هدایت شدم که تجربه های جدید بدست آوردم و بزرگتر شدم.
فقط بخودم میگفتم اشکال نداره و من در حال تکاملم و قراره درس یاد بگیرم.
اما در کل با تغییر یکم مشکل دارم و باید بیشتر روی این موضوع کار کنم .
به لطف خدا و آموزش های استاد عباسمنش حتما این موضوع رو حل میکنم و راه درست ادامه میدم و موفق میشم.
بدرود ...
به نام یگانه خالق هستی
خب اول از همه باید بگم که من سالها پیش آدم بسیار مقاومی در برابر تغییرات بودم و وقتی یک تغییر بزرگ میخواست بر زندگیم ایجاد بشه به شدت مقاومت میکردم البته میزان مقاومت من در برابر تغییرات کوچک کمتر بود برای مثال من توی سن خیلی کم با یه شخصی نامزد کردم و ایشون به هر دلیلی بعد از 6 ماه خواستار پایان رابطه شدن اما من به شدت مقاومت داشتم و اون روزا از لحاظ روحی بسیار به من سخت گذشت تا اینکه شخص به خاطر فشارهای خانواده و آبرو به رابطه با من برگشت اما خب طی مدتی که با هم بودیم روزهای خیلی قشنگی هم داشتیم اما هر روز بیشتر پی میبردم که شخص مناسبی برای رابطه با هم نیستیم و در همین موقعها من با قوانین و سایت آشنا شدم و تمام تمرکزم روی خودم بود و حالم واقعاً خوب بود حتی اگه شرایط رابطم بد بود منی که از ترس توی این رابطه بودم به این شجاعت دست پیدا کردم که از این رابطه خارج بشم منی که به شدت وابسته بودم و خودمو قربانی میدونستم چون توی سن کم ازدواج کرده بودم اما با کار کردن روی خودم به این شجاعت رسیدم و الان میبینم که چقدر این قضیه باعث رشد من شد و چقدر فرصتهای جدید برای پیشرفت برام باز کرد با اینکه همسرم در برابر جدایی مقاومت میکرد اما من تصمیممو گرفته بودم و بسیار مصمم بودم خدا را شکر میکنم بابت شجاعتی که بهم داد و حس رهایی که الان دارم از اون شخص هم بسیار ممنونم واقعاً روزهای زیبا و درسهای بزرگی رابطه با اون آدم به من داد
مورد بعد اضافه وزن من بود که عادت داشتم به خوردن خوراکی و هله هوله و مقدار فراوان غذا واقعاً عاشق غذا بودم اما از یه جایی خودم آگاهانه دست به تغییر زدم و طبق یک برنامه غذایی سالم به وزن و انرژی دلخواهم رسیدم باعث شده توی این سالها دچار اضافه وزن نشم دوباره و چقدر سالمم و به ندرت بیمار میشم که حتی آخرین باری که رفتم دکتر یادم نیست و هدف جدیدم اینه که دوره قانون سلامتی رو بخرم تا بتونم زندگی کاملاً سالمی رو تجربه کنم
_توی رابطه جدیدم یک تغییر ناخواسته دوباره برام پیش اومد به خاطر همون حس وابستگی و قربانی که همیشه از رابطه اولم با خودم حمل میکردم این بار چک و لگد بزرگتر خوردم ماهها گریه کردم مقاومت کردم شاید حدود 10 تا 11 ماه این افسردگی رو داشتم تا اینکه زیر این چک و لگد له شدم تصمیم گرفتم تغییر و بپذیرم و انعطاف پذیر بشم و خدا میدونه که چقدر وابستگیم به حداقل رسیده چقدر حالم خوبه و چقدر به خدا نزدیکتر شدم این تغییر به جرات میتونم بگم نقطه عطف زندگی من شد که به خودم بیام با اینکه سخت بودچون مقاومت داشتم الان آدمی که بعد پذیرش این تغییر شدم خیلی دوست دارم میدونم خالق زندگی خودمم من هیچ وقت قربانی نبودم چقدر رابطم با خودم خوب شده و چقدر عاشق خودمم که انقدر قویام که همیشه به جای مقصر کردن بقیه خودمو تحلیل میکنم ضعفهامو میشناسم و روش کار میکنم و نقطههای قوتمو میبینم زندگی یک مسیر پر از تغییره گاهی اشتباه میکنی گاهی قوی عمل میکنی باید بتونی در اول بپذیری و انعطاف پذیر بشی اون وقت همش میشه رشد و پیشرفت .
من که توی این 20 سال زندگیم حسابی کیف کردم و واقعاً مسیر قشنگی بود.
و خب مرحله دوم تمرین تغییرات کوچکی که انجام میدم اینه که از این به بعد مسیر پیاده رویم که هر روز جز برنامه عوض میکنم گرچه بارها این کارو کردم و هیچ مقاومتی ندارم از بچگی عادت داشتم همیشه دکور خونه رو عوض کنم هر چند وقت یکبار خوب الانم جزو عادتمه من یکی از موردهایی که میدونم نیاز به تغییر داره ورودیهام بعد از مدتی که نتیجه میگیرم تعهدم روی کنترل ورودیهام کمتر میشه و باعث میشه کمی از مسیرم منحرف بشم کنم باید اول ورودیهام و تعهدم روی کنترلش کار کنم و واقعاً ورودی نامناسب رو 100 قطع کنم و با تعهد مسیرمو ادامه بدم لازمه نتایج هر چند کوچکمو به خودم یادآوری کنم که یادم نره از کجا به کجا رسیدم و اهرم رنج و لذت که فکر میکنم خیلی خوب بتونه بهم کمک کنه و من همیشه وقتی تغییر ناخواستهای پیش بیاد یاد این عبارت میافتم که میگه
الخیر فی ما وقع
توی هر اتفاقی خیری هست و واقعاً حسم خوب میشه و مقاومتم از بین میره و جملات تاکیدی که تغییر باعث رشد و پیشرفته باعث میشه که چیزهای زیادی یاد بگیرم پس این عادت رو به خودم میدم که آگاهانه دنبال تغییر باشم خدایا ما رو هدایت کن و همیشه همراه ما باش تغییرات آگاهانه من برای روابط باید توجهم به نکات مثبت افزایش بدم و دنبال اتفاقات بد و شرایط تلخ گذشته نباشم و
عکاسی هر روز شده با چند صفحه کتاب مهارتمو افزایش بدم و توی رفتارم به هنگام عصبانیت باید صبور باشم فایلی از استاد که میگه هنگام عصبانیت فقط صبر کن لازم نیست هیچ کاری انجام بدی و یا خشم خودتو سرکوب کنی تنها صبور باش تا به حالت اول برگردی
استاد عزیزم از شما بابت این فایلها و آگاهیهای عالی که به ما میدید بسیار ممنونم
از خداوند بابت آشنایی با شما و این سایت عالی سپاسگزارم شاد و پیروز باشید
سلام به استاد و خانم شایسته و همه دوستان
وقتی روندی در روتین زندگی من رخ میده احساس آشفتگی و ترس میاد سراغم
دربرابر تغییرات آچمز میشم نمیدونم باید چیکار کنم خیلی وقتاترس میاد سراغم و از اون تغییر تو زندگیم فراریم
من هرتغییری رو تو زندگیم بهش به چشم اختلال تو زندگیم میبینم چون نسبت به چیزهایی که نمیدونم تهش چی میشه گارد دارم و از اینکه ندونم توی مسیرم چه اتفاقاتی درانتظارمه ترس دارم
من خیلی وقت پیش بیش از دوسال پیش تو یه رابطه بسیار سمی بودم که از لحاظ روحی خیلی بهم ضربه وارد شد ولی من درمقابل جدایی مقاومت داشتم جهان هم هزاران هزاربار توی اون رابطه به طروق مختلف بهم فهموند بود که این مسیری که دارم میرم اشتباهه ولی من بخاطر ترس های ذهنیم مقاومت میکردم باهر زور و زحمتی که بود از اون رابطه من اومدم بیرون و اتفاقات عالی که پشت سرهم برام رخ داد واقعا لذت بخش و بنفع من بود مثل همین آشنا شدنم با این سایت که دقیقا وقتی خودمو رها کردم و از اون رابطه اومدم بیرون با سایت اشناشدم خدراشکر
برنامه ریزی آگاهانه من برای تغییر که از امروز شروعش کردم اینه که در محل کارم فروشنده ی صبورتر و متعهد تر به قانون باشم و ذهنمو درمقابل نجواهای بازاری کمترو خاموش کنم و رابطه بهتری با همکارا برقرار کنم و به قول استاد تو جایگاهی که هستم راحتر بشم و بعد به مرحله ی بعد جهان منو هدایت کنه
درحال حاضر چه تغییراتی هست که باید در روند زندگی من ایجاد شود؟ من باید لکنت زبونم رو خوب کنم زبان یادبگیرم روابط اجتماعیمو بهبود بدم عزت نفسمو بهبود بدم ازچارچوب امن خودم بیام بیرون و از تجربه کردن نترسم
برای اجرایی کردن این برنامه ها من نیاز دارم که ذهنمو تقویت کنم و هرروز یک قدم کوچیک برای خواسته هام بردارم تا این قدم های کوچیک کم کم باعث بشه که ذهن من به خودم و به توانایی هام اعتماد کنه و انگیزه و اشتیاق پیداکنه که یادبگیرم قدم های کوچیک برای ذهنم مقاومت ایجاد نمیکنه یا اگرم ایجاد کنه زودمیتونه مهارش کنه آرام و پیوسته من برنامه هامو اجرا میکنم و یاد میگیرم و از اون به بعد دیگه ذهنم درمقابل هرتغییری ناشناخته ای مقاومت نمیکنه و خیلی راحت مطیع منه
باتوجه به آگاهی های این فایل به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت استقبال از تغییرات در زندگی ات داری؟ اول از همه اینکه نقش یه آدم قربانی رو کنار بزارم و مسولیت زندگیمو به عهده بگیرم از افکار پوچ تا حد ممکن دوری کنم و تغییر دیدگاه بدم نسبت به اتفاقات و تغییرات زندگیم و این باور رو درخودم نهادینه کنم که تغییرکردن یک پله به رشدمن کمک خواهد کرد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
و سپاسگزار خداوند و شما استاد و خانم شایسته و همه عزیزان همراه
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
اولین بار در کلاس سوم دبستان انقدر گریه کردم که به هق هق افتادم چون در کلاس بندی دوستم از من جدا شد. زنگ تفریح خیلی خوشحال دویدم طرفش ولی با دوستا جدیدش حتی لبخند به من هم نزد فکر کردم چرا من انقدر گریه کردم اون حتی از دیدن من هم خوشحال نشد.
کوچکتر از آن بودم که بفهمم شخصیت وابسته ای دارم و درصدد رشد شخصی ام باشم.
همین ارتباط با مادرم هم بودم هربار فکر از دست دادنش ساعتها می گریستم وقتی واقعا رفت سالها گریستم ولی الان از خودم سوال می پرسم واقعا جرا یکبار هم محض رضای خدا از خودم نپرسیدم که چی تا کی؟ دیگه آخرها قبل از رفتنش که بسیار پیر و رنجور شده بود می گفتم این همه عزاداری برای جی اصلا شاید من اول مردم
خلاصه این همه مقاومت……
ولی بلطف و یاری خداوند با مواجهه بزرگترین تغییر که در برابرش تغییراتی مثل اثاثه کشی (که برایم لذت بخش بود چون خونه جدید امکانات جدید اصلا برام سبک بودن وسایل منزل یک آیتم بود که براحتی خونه عوض کنیم.)خیلی عوض شدم و بعد بلطف خداوند با آشنایی با شما و تغییراتی که به استقبالش رفتید شد سرمشق.
ولیکن تغییر در برابر مسایل مالی که نتایجش بغرنج شده و آزادی مالی را گرفته نه اینکه من نخواهم موضوع شناسایی رفتارها و باورهایی است که با من عجین شده ولی باز بلطف خداوند و یاری شما قدمهای بسیار ارزنده ای در این مسیر برداشته ام
علیرغم برگزاری کلاس های آموزشی هنوز جسارت تمرین معرفی خود در مترو برایم حل نشده است.
و میدانم این تغییر انقدر شگرفت خواهد بود که بقول دوستی که در همین سایت تجربه اش رو به اشتراک گذاشته بود وقتی از مترو بیرون اومد هیچ ربطی با آن شخصی که وارد مترو شده بود نداشت.
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
بعد از تجربیات فوق
نمیخواستم هم دیگه فهمیدم رشد در تغییر هست. بالاخره اگر نخواهی هم می برندت حالا یا با انتخاب خودت که خیلی بهتره یا با زور که بخش اعظم انرژی و توانت را در مقابله با حفظ شرایط از دست میدهی و انرژی لازم برای پیشبرد تغییر را به هدر میدهی.
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
به لطف الله و آموزه های شما
ذهنیت امو رو جمع میکنم و در حال عادت دادنش هستم که این هم خوبه این تغییر ما رو دوست داره ما می خواهیم بهتر و بهتر بشیم نترس عزیزم خبری نیست خدا با ماست و اون بهترین راه حل ها رو داره اصلا اون جلوتر از ما همه چیز رو مهیا کرده و منتظر ما از این راهی که اون گفته به مقصد برسیم نه راهی که خودمون انتخاب کردیم شاید راه او بهتر از ما باشه. و خلاصه خیلی دوستان با ذهنیتم کنار میام و کلی خودمو تشویق میکنم فهمیدم با دویدن اوضاع خیلی تغییر میکنه شاید در قدم اول به هم بریزم و مقاومت کنم ولی به خودم زمان میدهم و میگم الان دیگه میدونم دست برتر دست خداست سعی میکنم با نفس های عمیق اضطرابمو کنترل کنم با دویدن سریع حتی شده دور سالن و بیرون هم نرفتم طپش قلبمو بردم بالا و هی گفتم همه چیز چقدر عالیه خدایا شکرت .
و چقدر وقتی شناختم خودمو که چطوری میتونم اوضاع احساسی مو تحت کنترل درآورم
هرچه سریعتر بهتر
=============
خدارا صدهزار مرتبه شکر نتایج و نشونه ها عالی هستند.
مرحله اول
بلطف خداوند هدایت شدم
مراحل بعدی رو بزودی ارسال خواهم کرد.
سپاسگزار خداوند هستم
در پناه خداوند استاد عزیز که همواره دعاگوی شما هستم و همه همراهان عزیز سلامت شاد ثروتمند و سعادتمند باشید.
سلام به استادعزیزم ودوستان
در مورد تعقیر من در کل انسان انعطاف پذیری هستم
اما یه سریه اتفاقات و تعقییرات واقعا مقاومت زیاد از من در بر میگیره برام،و من واقعا سخت میشه کار و کنترل کردن افکارم،که مدادم بهم میگه قرار چی بشه الان چکار کنم چه قدر زمان میبره که عادت کنم به وضعیت جدید یا برگشت وضعیت قبل!! هرچه اتفاق و تعقییر بزرگ تر باشه من رو بیشتر درگیر میکنه و واقعا میتونم بگم که توان میخواد که بتونی با احساس خوب تعقییر رو بپزیری و هم سو بشی با شرایط جدید ،من خیلی سعی میکنم که بتونم خودمو نگه دارم و بپذیرم اما کار زمان بریه
اگر بخوام یه مثل از تعقییر بزنم
شرایط حال حاضرم که برام پیش اومده
که من هیچ وقت کنار همسرم رانندگی نکردم چون همیشه ایراد میگرفت، و من 14 سال بدونه حضور همسرم رانندگی میکردم یک ماه پیش به علت عمل کمری که انجام داد و تا 6ماه نمیتونه رانندگی کنه و من الان مجبورم که هرجا میخوادبره من ببرمش و من باید رانندگی کنم،و چه قدر سخت تحمل ایراداتی که میگره ازم من
ی بار 8ساعت مجبور بودم رانندگی کنم و واقعا این 8 ساعت به اندازه 100ساعت برای من گذشت،
ومن چند بار
حین رانندگی تصمیم گرفتم بزنم کنار و دیگه رانندگی نکنم به خاطر رفتار همسرم، اما خودمو مجبور میکردم ادامه بدم چون چاره ای دیگه نبود جز پذیرفتن شرایط جدید، و پذیرفتن تعقییر که الان من باید نگاهم عوض کنم باید قوی باشم باید بتونم جور دیگه نگاه کنم
با خودم میگم اگر من طی سال های که گذشت کنار همسرم رانندگی میکردم ترسم کنار میزاشتم و قوی تر بودم قطعا الان راحت تر بودم این قدر بهم سخت نمی گذشت بنظرم ما اگر خودمون تعقییر رو ایجاد کنیم خیلی آسون تر تا اینکه شرایطی پیش بیاد که مجبور به تعقییر بشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
تغییر….
واقعیتش درمقابل تغییرات کوچیک خوشحال میشم خونمون یکم تغییرکنه جای وسایل
جای تفریح
یا غذای جدید امتحان کنم
حتی تغییرات کوچیک توی حرفه وکارم هربار بیشتر یاد میگیرم بیشتر ذوق میکنم بیشتر عاشق کارم میشم
اما تغییرات بزرگ براشون اهرم رنج ولذت باید بنویسم ذهنم همیشه مقاومت داره
مثلا من با خانواده همسرم زندگی میکردم هرچی اینا با من بدرفتاری میکردن من بیشتر گریه میکردم
تا اینکه مادرشوهرم بیرونم کرد از خونش وگفت برو جای دیگه زندگی کن
بازهم همسرم وخانوادم مقاومت کردن سرزنشم کردن چرا زندگیتو ول کردی
الان ک چندساله گذشته قانون رو فهمیدم
گفتم بابا جهان همه جور چک ولگد بهم زد من نفهمیدم
اخرش اون طرف خودش منو انداخت بیرون
وهرچقد خاستن من سرخم کنم برم بگم ببخشید بذار برگردم توی این اتاق زندگی کنم من گفتم اگه بمیرم نمیرم اینکارو کنم از جاییکه همسرم پولی نداشت واسه خونه گرفتن
من خونه پدرم صبرکردم تا خدا بهم الهام کرد درها بازشد و خونه ای گرفتیم دوبرابر خونه مادرشوهرم و اصلا اون ازما دورشد وتوی زندگی چقدطعم ارامش رو چشیدیم منو شوهرم …
حالا واسه کسب وکار ومساعل مالیم شبها خواب میبینم خواب باورهای محدود کننده ام کجا پاشنه اشیل دارم هم توی خواب هم بیداری بهم گفته میشه
این فایل نشانه امروزم بود
خدا داره میگه اینکه شروع کردی ب درامد زایی برای افراد جدیدکار انجام میدی مسیرت درسته نجواها اومد خودتو کنترل کن وادامه بده
چون واقعا برام ترس داره چون همیشه واسه اشناها کار میکردم میگفتم اگه غریبه باشه کارش خوب نشه دیگه چطور درستش کنم اینم از اعتماد بنفس پایینمه البته مهارتم قبلا ب خوبی الان نبود
دوتا قدم جدید توی کارم برداشتم خداروشکر
باافراد جدید میخام ارتباط بگیرم چندساله خودمو محدود کردم ب فامیل درجه یک خودم وهمسرم
میخام حداقل دوتا دوست خوب واسه خودم داشته باشم هفته ای چندبار همو ببینیم ک هم مدار خودم باشن دنبال پیشرفت باشن
و مورد سوم ادامه بدم ب پس انداز کردن رو تا یک جایی متوقف کردم میخام ادامش بدم و دوبرابرش کنم تا عید سال 1404 ب امیدخدای مهربان