ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 59 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2396MB29 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 228MB29 دقیقه
سلام به استاد و مریم بانو و دوستان عزیزم.
در مورد ذهن قدرتمند کننده در برابر ذهن محدود کننده در برخورد با چالشها قسمت 2
وقتی یک چالشی در زندگی مون بوجود میاد چه عکس العملی نشون میدیم؟ آیا بهم میریزید یا به آن به چشم یک فرصت نگاه میکنید ؟ یک موقعیت جدیدی برای یادگیری برای پیشرفت به حساب میارید؟احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟! من قبل از اینکه با استاد و آموزشهای ایشان آشنا بشم چنین اتفاقی بسیار منو بهم میریخت و تا مدتهای طولانی یک مصیبت برام به حساب میومد طوری که تاثیرات بسیار بدی رو زندگیم به جا میذاشت. و گاهی هم فکر میکردم کجا گناه بزرگی مرتکب شدم و حالا دارم تاوان پس میدم در حالی که هرچی فکر میکردم چیزی یادم نمیومد چقدر ما بدبخت بودیم. اما الان بعد اینهمه آموزش که خیلی خیلی دیدگاهم عوض شده و خدارا بی نهایت بار شکر که خیلی تغییر کردم در برخورد با چالشها اولش خیلی ناراحت میشم و به هم میریزم ولی زود قوانین را به خودم یاد آور میشم و اینکه الخیر فی ما وقع را خودم یاد آور میشم و اون جمله استاد را که چالشها همیشه همیشه می آیند تا باعث خیر، رشد و پیشرفت ما شوندرا به خودم یادآور میشوم و زود خودمو جمع و جور میکنم و به چشم یک فرصتی برای بهتر شدن و پیشرفت نگاه میکنم. میدونم حتما از موقعیت فعلی ام راضی نبودم به تضاد برخوردم و یک جایی از خدا موقعیت بهتری خواستم یا نیاز به آموختن نکته ای ، درسی داشتم یا جایی مشکی ضعفی داشتم یا قراربود مهارتی یاد بگیرم یا از خدا هدایت خواستم و ااز آنجایی که اکثر ما وقتی نیاز به تغییر و بهبود داریم دست به تغییر خودمون نمیزنیم و تغییر نمیکنیم تا جهان به دستور خدای نازنین این شرایط به ظاهر بد را برام بوجود آورده تا منو تغییر بدهد که در 99 درصد موارد شرایط هم به نفع من تمام شده و بهتر شده ام و به نفعم بوده. خدارا بینهایت بار شکر.
و با توکل و طلب هدایت از خداوند به استقبالش میروم دنبال راه حل میگردم و خدای قرتمند بینهایت راهها را نشونم میده واقعا هم مدتی بعد میبینم باعث بهبود و پیشرفتم شده و 20 روز پیش همشغلمو از دست دادم یجورایی خودم خواستم والان دارم میرم تهران به امید خدا. و میدونم اونجا راهها را برام باز میکنه.
تمرین : چه چال و مسئله ای تو زندگیم هست که به خاطر ترسها بخاطر باورهای محدود کننده هی ازش فرار میکنم به جای اینکه دنبال راه حل بگردم نمیگردم و لاینحل باقی مونده؟
1- بسیاری از کارهام را نیمه تمام رها کرده ام چون وقتی تصمیم میگیرم و شروع میکنم بدلیل مشغله زیاد بصورت تمرکزی روش کار نمیکنم و بعد مدتی خسته میشم و رهاش میکنم و به بعدا موکول میکنم و این موضوع خیلی داره اذیتم میکنه یکیش اینه که رو باورهام بصورت جدی کار نمیکنم 2- عجول هستم و بعضی مواقع حسادت میکنم و احساس خود کم بینی و ضعف اعتماد به نفس دارم خیلی وقته میخوام رو اینا کار کنم ولی هنوز نتوانسته ام بصورت جدی کار کنم راه حل: برای این موضوع باید روی باور فراوانی کارم، باید روی عزت نفسم و اعتماد به نفسم کار کنم، باید روی احساس لیاقتم کار کنم ، 3- خیلی وقته میخوام مکالمه زبان انگلیسی ام را تقویت کنم اما هنوز نتوانسته ام البته زبان را کاملا بلدم فقط مکالمه ام روان نیست. راه حل: روزی 10 تا جمله را یاد بگیرم و تکرار کنم طوری که خیلی روان بشم و ای زمانهایی که تنها هستم با خودم انگلیسی صحبت کنم4- اینکه هنوز به یک درآمد خوب نرسیده ام گرچه از قبل بهتر شده ام و به خیلی از مهارتها الان مسلطم که قبلا اصلا بلد نبودم مثل صفر تا صد ترخیص کالا از گمرک، و صفر تا صد واردات و صادرات کالا به یک کشور بیگانه
– الان یکماهه که از شغل قبلیم که کارمندی بود و دوستش نداشتم اومدم بیرون و بیکارم اما تصمیم گرفته ام برم تهران و جایی بصورت کارمندی مشغول کار بشم و در کنارش روی کسب و کار خودم کار کنم تا اطلاعات کافی و سرمایه لازم بدست بیارم و کسب کار خودمو راه بندازم مطمئنم خداوند هدایت میکنه و راهی پیدا میکنم میدونم کار راحتی نیست چون هیچ فرش قرمزی اونجا منتظر من نیست منم و خدای نازنینم والسلام. فقط با توکل به او میرم حتما راهها را برام باز میکنه آدمهایی سر راهم قرار میده که کمکم کنند و ….سعی میکنم به نتیجه پایانی فکر نکنم به مسیر و چگونگی حل مسائل فکر کنم 6- یکی دیگه از چالشهام لرزش دستهامه که مشکلی که بوجود آورده اینه بدخط و کند مینویسم و برای رفع این مشکل هنوز ایده ای ندارم اگر دوستان راه حلی دارند بهم بگند ممنونم و البته به پزشک مراجعه کردم هیچ بیماری ندارم 7 – یکی دیگه اینکه بعضی وقتها چشمام ضعیف میشه و فقط هم بخاطر تغذیه بد هست و برای حل این مسئله یسری ایده دارم که اگر به درآمد خوب برسم اون اون ایده ها را براحتی اجرا میکنم و مسئله حل میشه
راه حل چیه؟ 1- کارهایی که برای این چالشها باید انجام دهم برای هر مسئله بصورت جداگانه به قسمتهای کوچک قابل مدیریت تقسیم کنم. تمرکز کنم روی قدم اول. 2- نتیجه قدم اول را بنویسم که تو طی مسیر قدم اول چقدر پیشرفت کرده ام و تمرکز کنم روی پیشرفتم و نه روی نتیجه پایانی و نباید بگم چه فایده که هنوز نمیتونم خوب صحبت کنم هنوز که به اون درآمد نرسیده ام و …. تمرکز کنم روی بهبودها و هی خودمو تشویق کنم.
من راه حل ها را جلوی هر چالش نوشتم
سپاسگذارم از خداوند بی نهایت قدرتمند و وهاب که با معجزه های کوچیک کوچیک منو بی نهایت سورپرایز میکنه.البته این معجزه ها که گفتم در مقایسه با استاد و بعضی از شما دوستان شاید کوچک باشه از نظر خودم بی نهایت بزرگ هستند
ممنونم از استاد و مریم بانو بخاطر زحماتشون و این فایلهای فوق العاده و همچنین دوستان بخاطر این کامنتهایی که چقدر آگاهی دارند برای هممون. سپاس بی نهایت
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
سپاس بیکران خدای یگانه را که با پیش آوردن چالشها توسط کائنات ایشان، بسیاری آموختهام و توانمندتر شدهام. البته همیشه در آغاز پیش آمدن یک چالش، اندوهگین میشوم و دوست ندارم که با آن روبهرو شوم ولی، پس از مدتی که اکنون کمی از پیش بهتر شدهام ولی خدا را شکر، رو به پیشرفت هستم.
درسته من گروهم را خوب رهبری نکردم و تقریبا از هم پاشیده است ولی خوب شده که شده. چه میشود کرد؟ آیا باید مار را ترک کنم؟ آیا باید دل سرد شوم؟ یا اینکه از گذشته درس بگیرم و دید گروهی و روحیهی رهبری را جایگزین دید فردی و روحیهی تکی کار کردن کنم و بهتر شوم تا گروهم نیز رشد کند؟ مشخص است که، باید و بهتر است که روحیهی گروهی جایگزین روحیهی فردی کنم و یاد بگیرم که دیگران هم به من نگاه میکنند. اگر من در کارم استوار باشم، آنها نیز در کارشان استوار خواهند بود! اگر من روحیهی شکستناپذیر داشته باشم، آنها نیز چنین روحیهای خواهند داشت! درسته، در هر زمینه که چالشی پیش آمده یا میآید، دلیل این است که کائنات میخواهد به من چیزهای بهتر و جدیدی را بیاموزد. انتخاب با من است که خود را ناتوان ببینم و یا اینکه بدانم که این راهی برای بزرگ شدن من و بالا رفتن من است و قرار برا این است که من بهتر شوم! من گزینهی دوم را برمیگزیند!!!
دقیقا همینه، من فکر میکنم که دیگه دیر شده و وقتی ندارم چون سنم بالا رفته و دیگه فرصتی نیست. ولی یاد فیلم پاپیون میافتم که هرگز تسلیم نشد و در همون سن بالا به دنبال رویای آزادی رفت! منم تصمیم گرفتم که تا پای جان و تا پایان زندگیام که نمیدانم کی تمام میشود، برای رویاهایم بجنگم و تا به آنها دست نیافتم از مبارزه دست نکشم! پیروزی و شکست، بخشهای لازم و ملزوم یکدیگر در زندگی هستند!!!
عزمم را جزم کردهام که از این پس از هر چالشی استقبال کرده و با حل آن تواناتر شوم!!!
از این پس همهی تلاش خود را خواهم کرد تا دیگر برای ورود به یک چالش و خل آن، دیگر به هیچ وجه ایدهآلگرایی نکنم! کار را آغاز کنم و در مسیر راه را بیاموزم!!!
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که استاد بزرگوارم این فایلها میشنوم. دقیقا سر وقتشه!!! خدایا شکرت!!! تصمیمم همینه که در بالا نوشتم!!! دیگه از شکستهایی خوردهام دلگیر نیستم و خودم را ملامت نمیکنم!!! بلکه آنها را تجربه میدانم و از آنها درس میگیرم!!!! خدایا شکرت!!!
خدایا من این باور را دارم که با پیش آوردن چالشها برای من، میخواهی که مرا پیشرفتهتر کنی و مشخصه دیگه، درست مثل موقعی که تازه رفتیم به مدرسه و هیچی از درس و سواد و کتاب نمیدونستم. اولش میترسیدم ولی، کمکم که نوشتن و خواندن را آموختیم چه اندازه کیف میداد! دلمون میخواست که همه چیزها را بنویسیم و از سوادمون استفاده کنیم و دیگه نمیترسیدیم وقتی که خوب نگاه میکنم میبینم، بقیه چیزها هم همینه! درست مثل سال اول مدرسه. تازه، وقتی به سالهای بالاتر رفتیم، دیگه آموختن مثل سال اول مدرسه برامون سخت و دردآور نبود! خدایا الان هم همینه و من نباید از چالشهایی پیش میاد بترسم و باید به پیشوازشون برم! اصلا بیاین فرض کنیم که در یک سال تحصیلی مردود شده باشیم. خوب، نگه همه چیز تمام شده؟! نه، میشه دوباره اون سال را بخونیم و تازه قویتر هم میشیم. مگه این همه آدم نبودند که از مدرسه هم اخراج شده بودند و بعدش یکی از موفقترین آدمها شدند! مثالهایش زیاده.
خوب فرض بر این که، من در کسب و کارم ورشکسته شده باشم و همهی آنچه را که ساخته بودم، از سر ناآگاهی از دست داده باشم. بازهم میشه جبرانش کرد و حتا بسیار بهتر از روز اولش شد و بهتر و بیشتر پیش رفت و از قبل هم سرعت پیشرفت بسیار بیشتری داشت! از تجربهها استفاده کرد و بازی را برد! مثالش هم؛ استیو جابز است که از شرکتی که خودش تاسیس کرده بود، اخراج شد ولی چند سال بعد( تازه چند سال بعد) با قدرت بسیار بالاتری به شرکت بازگشت و چنان پیش رفت که الگوی همهی آدمهایی شد که دنبال الگوی موفقیت میگردند!!!
اکنون به تمرین این جلسه پاسخ میدم:
من کسب و کاری گروهی( بازاریابی چند سطحی) دارم. خوب تو این نوع کسب و کار باید گروه تشکیل بدی و افراد آن گروه را حمایت و هدایت کنی تا پیشرفت کنند و شما هم از آن پیشرفت، پیشرفت کنید. متاسفانه من بر اثر نداشتن اندیشهی گروه گرایی و اینکه نخواستم حساب و کتاب کار را خوب و شایسته انجام بدم، مانند همیشه به همسرم تکیه کردم و ایشان که در کار حساب و کتاب ماهرتر از من هستند، عنان کار را در اختیار گرفتند. متاسفانه ایشان بر اثر حسادتهای زنانه، ماری کردند که گروه دچار از هم پاشیدگی شد و اختلافها بالا گرفت. در واقع این من بودم که میخواستم شانه از زیر بار مسئولیت خالی کنم و پس از آن گناه را به کردن همسرم انداختم. ولی، پس از مدتی دریافتم که خطا از من بوده و این من بودم که میبایست در این کسب و کار چیزها بیاموزم و از این فرصت برای بهتر شدن شخصیت خودم استفاده کنم! خوب ماجراهای بسیار بدی ایجاد شد که حتا به دعواهای بین من و همسرم انجامید و من پیوسته ایشان را مقصر خطاب میکردم و این در حالی بود که، من میتوانستم از این چالش برای رشد شخصی خودم استفاده کنم و از این مسئله غافل بودم.
حالا که همسرم را از این مسئله یعنی هدایت گروه جدا کردهام و خودم در حال احیای گروه هستم. خدا را سپاس کارها رو به صلاح است. من هم دارم یاد میگیرم که باید از خودم مایه بگذارم و حواسم به همه چیز باشه و این کار را باید خودم شخصا انجام بدم تا رشد کنم!!!
حالا بریم که قدمهایی مه باید برای احیا و رشد و توسعه گروهم لازم است را بیان کنم:
1. ساخت یک گروه واتساپی و تلگرامی برای آگاهی اعضای گروه از اخبار لازم و نیز گذاشتن درسهای آزاد و دانلودی استاد بزرگوارم جناب عباسمنش برای رشد شخصیتی همهی ما در گروه.
2. برگزاری جلسات کوچک شوی محصول با حضور سه تا چهار نفر.
3. برگزاری جلسات فان برای ارتقای روحیهی اعضای گروه.
4. انجام 3 پرزنت، 3 پیگیری و 3 کنجکاوسازی در هر روز توسط خودم و گرفتن یک ورودی در هر ماه تا این که پس از سه ماه به یک ورودی در یک هفته و پس از یک سال به یک ورودی در روز و بیش از آن برسد. یقینا وقتی من به جای حرف زدن عمل کنم، اعضای گروه هم اقدامی همانند را انجام میدهند و کار من در گروه تکثیر میشود!
5. داشتن یک دفتر برای یادداشت سفارشهای اعضای گروه و بررسی پیشرفت ماهانهی آنها که انجام شده است.
6. داشتن جلسات فردی با اعضای گروه و شنیدن مسائل آنها.
7. برگزاری جلسات کتابخوانی که اکنون نیز در حال برگزاری است.
8. کمک به اعضای گروه برای هدفگذاری در سال نو.
9. ارتباط پیوسته با آپلاین خودم برای درمیان گذاشتن مسائل خودم و گروهم.
10. بررسی خودم در پایان هر روز و بخشیدن خودم و درس گرفتن از اشتباهاتم.
11. مطالعهی کتابها و گذراندن درسهای لازم برای رهبری و خود رهبری و خود مدیریتی.
و میدانم که خدای یگانه و پروردگار جهانیان مرا هدایت و پشتیبانی میکند و من از این چالشها برای خودم پل پیروزی میسازم!!!!!
ارادتمند شما
سلام
خدارو هزار بار شکر می کنم که هدایتم کرد به این فایل
این فایل رو دوبار گوش دادم
در حالی که خیلی مستاصل و بهم ریخته بودم که چرا زندگی من جلو نمیره و چرا راضی نیستم
قبل از هر چی بگم که این حقیقت نداره و واقعا ذره ذره رشد کردم در حدی که تمرکز کردم و کار کردم خدا هدایتم کرد و رشد کردم و تغییر کردم
پارسال این موقع درامدم 3 تومن بود الان 10 تومن
و این ناسپاسی هست که نبینم این همه رشد رو
وقتی حواست به مسیر اصلی نباشه و متمرکز نباشی به راحتی ناسپاس می شی و نداشته هات رو می بینی و هیچی خوشحالت نمی کنه
توی ذهنیت 1 گفتم که خیلی بهم ریختم که خواهرم داره بچه دار میشه ، فلانی ازدواج کرده و زندگی برای من متوقف شده
بعد دوبار این فایل رو گوش دادم و 1 هفته داشتم فکر میکردم که جواب سوال ها رو پیدا کنم و به قول معروف ببینم مشکل اصلی چیه اصن چی منو داره اذیت می کنه
دیدم ناشکری و نا سپاسی ،کمالگرایی، نبودن در لحظه
دوتا مسئله مهم دارم در این مقطع
یکی پیشرفت کارم
یکی بودن در یه رابطه ی خوب و ارزشمند
یه وجه مشترک هر دو دارن و اون احساس لیاقت و ارزشمندیه
چالش انتخابیم کارم هست و به طور ضمنی روی مورد دوم کار می کنم
2. نعمت هایی که وارد شدن به این مسیر برام به ارمغان میاره
من انرژی و اشتیاق زیادی دارم وقتی شفاف بدونم چی میخوام این انرژی به درستی به جریان میفته و من بیشتر لذت میبرم
کمالگراییم کم میشه قدم های کوچیک برمیدارم ایمانم قویتر میشه با قدم های کوچیک اعتناد به نفسم بیشتر میشه ، بیشتر لذت میبرم از خودم راضی ترم
احساس لیاقتم بیشتر میشه، خلاق تر میشم، حرف بیشتری دارم برای گفتن،
دانش خودم به مراتب عمیق تر میشه و خیلی اگاه تر میشم از جنبه های مختلف،
مهارت هام توی تدریس، توی ارتباط با بچه ها، توی استفاده بهتر از زمان ، مدیریتم بهتر میشه
عمیق تر یادمیگیرم و عمیق تر یاد میدم
این چالش برای من یه هدف بزرگ داره ؛ با آرامش عمیق و متمرکز کار کنم ، توی لحظه باشم و لذت ببرم
و شک ندارم که هدایت میشم و درها باز میشن
3. حالا باید چیکار کنم
احساس لیاقت
باورهام
دانش خودم
برنامه ی کلاس ها
کانالم
* احساس لیاقتم:هر هفته یکی از فایل های دوره لیاقت رو گوش بدم و هر روز بنویسم که چرا لیاقت دارم که رشد کنم چرا لیاقت دارم شاد باشم و ثروتمندتر
* ارتباطم با سایت بیشتر باشه یه روز درمیون یه پادکست گوش بدم
*اصلی ترین نیازها رو تشخیص بدم ، به اندازه اهمیتشون متناسب با کل وقتی که دارم زمان تعریف کنم . شاخ و برگای غیرضروری رو حذف کنم.
و تمرین کنم روی عمیق کار کردن بیشتر تمرکز کنم
*برای تدریس هر کلاس وقت بزارم عمیق روش کار کنم
در واقعیت هر کلاس 90 دقیقه ای همین اندازه زمان لازم داره که روش کار بشه و تحلیل بشه
اما نمی رسم پس باید روی مهمترین ایتم های مورد نیاز هرکلاس کار کنم به طور متوسط 45 دقیقه
*آموزش ببینم برای تدریس بهتر
جمعه ها 1ساعت و نیم خیلی معقوله
کانالم رو استارت بزنم . فعلا در حد یک یا دوفایل در هفته
به یاری الله نتیجه ها رو اعلام میکنم
سلام به استاد عزیزم
سپاس بابت وجودتوندقیقا از خدا خواستم لینک هدایت من رو جواب مسله منو بده که هدایت شدم به این فایل
من با مسایل زندگیم جدیدا میگم حتما خیر من در این کار هست که فعلا فلان فروش رو ندارم،حتما به خیرم هست،از یک طرف هم دوست دارم محصولاتم فروش بره
نگاهم اینجور نیست که بگم این فرصت برای یادگیری ،چون من همیشه خودم به فکر بختر شدن محصولاتم هستم همیشه سعی ام ب اینکه بهترش کنم
اینکه سعی میکنم فرار کنم از چالش ها به نظرم فرار مسکنم چون قدم های که بهم گفته میشه مثلا برو بازاریابی کن تا حدودی انجام میدم البته تمرکزم رو کارم هست،اما فکر کنم دارم فرار میکنم وگرنه مباید اینقدر طول بکشه فروش محصولاتم منی که باور دارم بی نهایت ادم هستن که دمبال جنس من هستن اما من نمیبینمشون
فکر کن جواب جمع شدن محصولاتم اینکه این یه چالشی هست که منو بزرگ میکنه من باید این مسله مو حل کنم تا بزرگ بشم،
چالش اول من که ازش فرار میکنم،من محصولاتم تولید بیشتر از فروشم هست و منتظرم از طرف خدا یکی بیاد بخرتش،و از بازاریابی دارم فرار میکنم
چالش دوم
من اگر این چالش رو زد کنم مهارت ویزیت رو بیشتر یاد میگیرم و میفهمم که بازار بزرگ تر از اونی هست که فکرشو میکنم بی نهایت مشتری هست و باور فراوانی من رو بیشتر میکنه،نعمت هم بیشتر بهم داده میهش،اگر واردش بشم چه بفروشم چه نفروشم مهم اینکه قدم خودمو برداشتم و مهارتم برای فروش بیشتر میشه
چالش سوم
برای مدیریت کردنش میتونم روزی 50تا 100بفروشم ،اگر 50تاش بفروشم 10روز بیشتر طول نمیکشه برای فروشش،پس من قدم اولم اینکه روزی 50تاش بفروشم
من باید روزی 1ساعت ویزیت کنم 5تا مغازه برم و جنسمو به نمایش بزارم
الان اینو یاد گرفتم که میشه روزی 5تا مغازخ رفت و ویزیت کرد،من سالمم و سلامت میتونم اینجوری پیشرفت کنم
این مهارت فروش در من هست ،با این کار ترسم از این بین میره،و مهارت کسب میکنم،برای مغازخ های بیشتر و بزرگتر
هیچ چالشی نیست که من از پسش بر نیام،این باور میتونه به من کمک کنه
خداوند داره همیشه کارو هدایت میکنه
پس نگرانی وجود نداره و من از پسش برمیام
سوال قسمت دوم : تاریخ : 1403.04.01
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
جواب :
با اینکه همون ابتدا متوجه میشم که چقدر حل اون چالش میتونه به موفقیت و پیشرفت و یادگیری و آگاهی و بهبود در تمام زاویه های زندگیم ختم بشه ، اما در اکثر اوقات در وحله اول و حتی به طور کلی در مواجهه با چالش ها ( چه بزرگ و چه کوچک ) احساس ضعف و ناتوانی بهم دست میده . یعنی به این آگاهی میرسم که راه گریزی نیست و این موضوع و مسئله باید حل بشه وگرنه یه جایی یه روزی یقمو میگیره باز . اما کلافه میشم و بی حوصلگی میکنم که چرا این چالش و این اتفاق برای من رخ داده !!؟؟ و حتی اگر اون مسئله کوچیکم باشه که بخوام حل کنمش ، با کلافگی و بی حوصلگی و گاها عصبی به استقبال و حلش میرم و عموما اینطور پیش رفته که کار خرابی پیش اومده و مسئله پیچیده تر شده یا حلش زمان بیشتری به طول انجامیده و …
تمرین مرحله اول :
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی میکنی با آن روبرو نشی و با اینکه میدانی باید حل بشه از آن فرار میکنی ؟ به دلیل ترس از شکست و اینکه نتونی ، آشغالا رو میزنی زیر مبل :
شروع متعهدانه و منظم آموزش نئوی همایون و تمرین روی چارت و رفتن تو دلش تا بشم یه تحلیلگر خوب .
شروع متعهدانه دوره احساس لیاقت و در کنارش دوره شیوه حل مسائل زندگی + دوره کشف قوانین زندگی و دوره قانون سلامتی
این ها مسائلیه که میدونم بااااید انجامشون بدم ولی به دلیل ترس از شکست و اینکه اگر نتونم و بهم جواب نده ، سعی میکنم از روبرو شدن باهاش فرار کنم و آشغالا رو میزنم زیر مبل ، اما میبینم هرچقدر دیرتر به استقبالشون میرم اوضاع خیلی برام داره سخت تر و تحت فشار بیشتر میشه.
تمرین مرحله دوم :
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به ذهنیت قدرتمند کننده :
در برخورد با این چالش ، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی ، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که در مسیر حل این مسئله طی میکنی . یعنی به جای تمرکز بر جنبه های نا امید کننده ، ذهن خود را به این سمت هدایت کن که فارغ از اینکه از عهده این چالش بربیام یا نه ، اگر واردش بشم چه نعمت ها و توانایی ها و پیشرفت ها و بهبودها و مهارت هایی را در من بوجود خواهد آورد ؟! :
اگر فقط به امید ذره ای موفقیت وارد این چالش بشم ، در انتها چقدر اعتماد به نفس من بالاتر رفته ، چرا که بزرگترین چالش زندگیم رو حل کردم و دیگه هر مسئله ای رو میتونم با آغوش باز ازش استقبال و حلش کنم !
چقدر عزت نفس من خوراک میگیره و اون انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادن آتیشی در وجودم روشن میکنه . ( نمونش همین چند روزی که خیلی هدفمند و با ذوق و شوق و توکل دارم از صبح خیلی زود ( علی رغم کم خوابی ها ) پست های آموزشی امید صلح دوست رو میبینم و به برنامه های روزانم رسیدگی میکنم و چقدر حالم خوبه که احساس مفید بودن بهم دست میده . چقدر همین سدبیر رو که تونستم با تحلیل خودم روندشو پیش بینی کنم حالمو بهتر کرده و امیدوار که منم میتونم . چقدر آینده هدف اصلیم که بهترین بازیگر تمام نقش های زندگی خودم باشم رو برام امیدوار کننده و روشن کرده . چقدر رسیدن به اهداف مالیم و اثرگزاری روی زندگی خودم و عزیزانم رو به همراه خواهد داشت . چقدر قدرتمند و مقتدر تر و دوست داشتنی خواهم بود . چقدر کیفیت سطح زندگیمون جابجا خواهد شد . خونه و ماشین و تمام خواسته ها به مرور تو زندگیم نمایان میشن . قدرت اراده ای که پیدا میکنم تو همه جنبه ها محکم تر و استوارم میکنه . چقدر ایمان و توکلم بیشتر میشه ، چون میدونم اگر چالشی هم سر راهم سبز بشه ، خداوند همواره توی مسیر جواب رو بهم خواهد گفت و درسشو بهم خواهد داد و اینکه خداوند نتایج رو زمانی بهم میده که بدونه واقعی فقط روی خودش توکل کردم و حتی با وجود ترس یا نگرانی تو مسیر قدم گزاشتم .
وقتی حرکت میکنم جهان که بیکار نمیشینه و انرژی حرکت من در جریان میفته و خداوند پاسخ میدهد. بنابراین وقتیکه نتایج آروم آروم خودشونو نشون میدن ، چقدر توکل من به نیروی الهی و منبع که همواره کمک رسان و همراهمه ، بیشتر میشه و به همین خاطر ترس ها کمتر و کمرنگ میشه و کلی امیدواری هام بیشتر میشه برای داشتن روابط عاشقانه و با کیفیت و داشتن بهترین خونه و ماشین و مسافرت و گردش و تفریحات و لذت ها و خوراک ها و پوشاک های عیاردار هم برای خودم و هم در کنار عزیزان و خانوادم .
ترس از آینده ای مبهم ، متلاشی شدن خودم و عزیزانم بر اثر شرایط سخت مالی و زندگی ، ناتوانی در برقراری رابطه عاطفی موفق برای خودم و همینطور با عزیزانم و تنها موندن ، ترد شدن ازشون و دوست داشتنی نبودن ، مفید نبودن و بی عرضه و ناتوان به نظر اومدن ، حسرت کشیدن های همیشگی ، نداشتن ، نرسیدن ، نخواستن و … کلی ترس های بزرگ و کوچیک دیگه هم در کنارش از بین خواهد رفت !
دیگه نگران نیستم توی مسیری که دارم قدم برمیدارم تنهام و دارم بها میدم و هرجایی نمیرم و هر فوتبالی نمیبینم و …
مهارت های اقتصادیم بالا میره و به راحتی با علم تحلیل میتونم توی هر بازاری سرمایه گزاری کنم و بهره ببرم ازش و تبدیل میشم به اون برند قوی و موفق و الهی که آرزوشو داشتم ، مثل الگوهای بی نظیرم …
همینطور که پیش میرم مسیر واضح تر میشه و منم با ذهنی بسیار بازتر و مثبت اندیش تر و امیدوار روی مهارت های فردی و کاری و مالی و ارتباطی و خودسازی و … به شکلی عالی کار میکنم ( به لطف قانون سلامتی ) و چقدر توی توی تمام جنبه ها مهارت هام داره بیشتر میشه روز به روز .
باور تونستن ، اثرگزار بودن ، اعتماد به هوش بالام ، نظم و دیسیپلین و هدفمند زندگی کردن ، توانایی ابراز و اظهار وجود و اعتماد به نفس تو هر زمینه ی دیگری که بخوام ورود کنم به لطف این دستاوردها بالاتر خواهد بود.
شخصیتم و رفتارم چقدر تغییر میکنه . چقدر منتالی قوی تر میشم . چه آدم مقتدر و قدرتمندی ازم ساخته خواهد شد که دیگه ربطی به اون آدم سابق نخواهم داشت . احساس مفید بودن میکنم از اینکه بالاخره در مسیری که علاقه و آرزوشو داشتم و خیلی برام غول شده بود دارم قدم برمیدارم و تجربش میکنم و هر چالشی هم که سر راهم بیاد ، میدونم با توکلم رو در عمل نشون دادن ( یعنی برم تو دلش به این امید که خدا هست و کمکم میکنه ) نتیجه رو میسپارم به خدا تا مسیر درست رو بهم نشون بده …
اوضاع مالیم روز به روز بهتر میشه ، ذهنم شارپ تر میشه و الهامات رو بهتر دریافت میکنه . به لطف غلبه بر ترس هام نجواهای شیطان خیلی کمتر شده و روابطم با خداوند ، خودم ، عزیزانم و جهان چقدر عالی شده …
لبخندی همیشگی و درونی از جنس شادی و امیدواری روی صورتمه . شادتر و بشاش و با انگیزه و ذوق و هیجانی همیشگی و با اخلاق و خلق و خوی بهتر با اطرافیان و خودم که الهی تر شده برخورد میکنم . و چقدر افکار منفی و یاس و ناامیدی ازم دور میشه و ذهن متوهم ازم فاصله میگیره …
به مرور انقدر پیشرفت میکنم که تو زمینه ساخت و ساز و تجارت های دیگه هم ورود میکنم و اوضاع مالیم جهش بهتر و بیشتری هم پیدا خواهد کرد
تمرین مرحله سوم :
قدم اول : روزانه متمرکز و متعهد و با انگیزه فراوان 3-4 ساعت حداقل ( اما هدفمند و موثر ، نه تایم پرت و الکی ) تایم میزارم روی آموزش های نئو و قشنگ درک میکنم و پیش میرم
قدم دوم : به مرور همون نکاتی رو که دارم آموزش میبینم رو روی چارت تمرین میکنم ( اگر تئوری آموزش هم تموم شه ، باید اون 3-4 ساعت تایم رو روزانه و مستمر پای چارت تمرین کنم
قدم سوم : به مرور و با مدیریت سرمایه و ریسک و پول کوچیک تر ، میرم تو معامله و تو بازار رییل محک میخورم
در طول روز هم 3-4 ساعت متمرکز و متعهد روی دوره های آموزشیم که باید شروع کنم ، کار میکنم و به ترتیب اولویت از دوره ” احساس لیاقت ” کار رو پیش میبرم و این 2 تا مسئله ، اولویت های اصلی روزانه منن
برای این منظور ( پرداخت بها ) :
تایم و ذهن و همینطور انرژی و تمرکزم رو با کنار گزاشتن کارهای دیگه ( هرچقدرم که برام با اهمیت بوده باشن ولی در مسیر حل چالشم میتونن حاشیه محسوب بشن … مثل مهمونی و توی هر جمعی رفتن ، یا فوتبال دیدن های بی اهمیت و …) آزاد میکنم .
در ادامه نتایج و دستاوردها رو هم به این متن اضافه میکنم و در مسیر بهبود و پیشرفت به لطف الله قدم برمیداریم
به نام الله یکتا
سلام به استاد بی نظیرم و استاد بانو مریم جان نازنینم و تمام عزیزانم
امروز هم نشانه من این بود که چقدر دقیق برام اومد چون شب قبلش داشتم به موضوعش فکر میکردم و انگار بین دوراهی بودم
اصلا واقعا خدا در یک مدت زمانیه که دارم با نشانه های هر روزه ای که من از سایت میگیرم قدم به قدم به من میگه چکار کنم و داره تکامل منو کامل میکنه و من دارم اینو حس میکنم با تمام وجودم
در رابطه با سوال اولی که استاد گفتن بزرگترین چالشی که فکر میکنید الان دارید چیه ؟
چالش من در حال حاضر مهاجرت هست با اینکه من سالهای قبل این کار رو عالی انجام میدادم و وقتی یادم میاد که من چطوری دست خالی فقط با کلی ایمان و ارزو و انگیزه رفتم تا به اهدافم برسم و واقعا چه درهای نعمت و ثروتی همون موقع ها برام باز شد کلی پیشرفت کلی با فرهنگ های مختلف اشنا شدم اصلا فهمیدم چقدر توانایی و استعداد دارم که پنهان بوده وچقدر دوست پیدا کردم و چقدر مهارت یاد گرفتم
ولی الان یکی دوسالی هست که من دورکارم و از راه دور توی خونه با راحت ترین شرایط دارم کار میکنم
تا الان خب موقعیت کاری عوض کردم البته اونم خودم بیرون اومدم چون میخواستم با چالش های جدید روبه رو بشم و همیشه اماده بودم هر چند جاهایی خب به قول استاد ادم میریزه بهم و ناراحت میشه ولی سعی کردم زود کنترل ذهن کنمو دید مثبت اش رو ببینم
و الان یه مدتیه دنبال اینم که برم توی یک کار جدید و مهاجرت کنم و از کنار خانواده دور بشم و مثل قدیم روی پای خودم بایستم با این که شرایطم عالیست و تحت اجبار و سختی نیستم
خودم دوست دارم حرکت کنم و برم توی دل مهارت ها و استعدادهایم چون میدونم توانمندنم و خلاق
ولی شاید ترمز ذهنی یا باگ من اینه که همش میگم از این راحت تر چطور برای کار یعنی منظورم اینه تو که الان دورکاری خب خیلی کارت راحته ولی من فکر میکنم این کار دیگه بهم پیشرفت خاصی نداده چون چیزهایی که بوده و مهارت هایی که بوده رو انجام دادم و یاد گرفتم
من دنبال افرادی باسطح لول بسیار بالا و استانداردهای بالا و موقعیت جدید هستم
انشالله که خدا هدایتم کنه و من رو در بهرین زمان و مکان برای کار قرار بده
واقعا باورم قدرتمند کننده بود نسبت به چالش ها شاید توی بار اول یکم بریزم بهم ولی سریع کنترل ذهن میکنم میگم تو کارای بزرگتر از این رو کردی اینم میتونی یعنی سریع میرم روی تحسین کردن خودم یا الگو برداری از افرادی که حتی یک نفر هم بوده این کار رو انجام داده منم میتونم
و به این فکر میکنم که مهارت و یادگیری و استعداد هام بروز پیدا میکنه و خودم خودمو میشناسم که من کیم و چقدر توانمندم و چقدر میتونم کارهای بزرگی رو خلق کنم
مثلا یکی از کارهایی که کردم در سن 21 سالگی تنها مهاجرت کردم بدون هیچ پول و سرمایه و خانواده و کار و حتی خانه و ماشین و همه میگفتن تو یه دختری نمیتونی ولی اون موقع من فقط میخواستم به اهدافم برسم چون میخواستم زندگی خودمو داشته باشم والان تمام فک و فامیل و دوست و اشنای من دیدن میشه همه مهاجرت کردن چون همیشه به خودم و خانوادم میگفتن مهاجرت کردی چطوریه چکارا مکینی
خب اون موقع واقعا جهان بهم پاداش داد و من دیدم اصلا بزرگ شدمو و رشد کردم
و الان دوباره میخوام یه کار بزرگ کنم دوباره قدم بردارم برم به دل ترس هام چون خودم بهترین ادمی هستم که میتونم به خودم کمک کنم و روزی هزار بار میگم بابا تو با شرایط سختگیری اون موقع تونستی الان که همه باورت دارن هم میتونی کار راحته
و چقدر توکل من بیشتر بود زمانی که مهاجرت کردم راه میرفتم میگفتم خدایا کمکم کن
سرکار جدیدی که توی 21 سالگی رفتم میگفتم خدایا کمکم کن یاد بگیرم مهارت جدید
تازه همون موقعه هم همکاران من پیش خانوادشون بودن به من مبگفتن افرین که تنها مهاجرت کردی
میخوام بگم که تنها نمیشید یعنی اول دارم به خودم میگم و بعد به عزیزانی که اینجا هستن و مورد چالششون درباره مهاجرته
چون خدا تنهات نمیزاره جهان پاداش رو بهت میده و تو برای خودت با افتخار روی زمین راه میری و برای خودت دست میزنی یه عالمه ادم میان اصلا مدام تحسین ات میکنند تو انگیزه میگیری و اولین حقوق ات رو که میگیری وای خدای من همون موقع رفتم با پول خودم یه گوشی جدید گرفتم برای خودم اصلا تو خیابون داشتم از خوشحالی ذوق مرگ شدم رفتم به مغازه دار گفتم من فلان گوشی با این حافظه و فلان میخوام با افتخار از اینکه نقد پول داشتمو خریدم
و خیلی اتفاق های دیگه که در مسیر این مهاجرت افتاد برام خرید ماشین و خانه و …
و امروز دوباره خدا به من نشون داداز راه این فایل بی نظیر استادم که وقتشه دوباره باید مهاجرت کنی و بری به سمت خواسته هایی که داری
و من تقسیم بندیمو اینجوری امروز انجام دادم که جایی که میخوام برم بشینم زیبایی ها اونجا رو بیرون بیارم که اول تا رفتم برم یه جایی از اون شهر که حالم و احساسم عالی تر بشه
و بعددرباره فرهنگ اونجا تحقیق کردم
بعد درباره محیطی که باید خانه بگیرم که کدوم منطقه بهتره و ارام تر هست
بعد درباره اینکه کدوم خیابون حتی به من نزدیک تره برای انجام کارام
وکلی چیزای دیگه .
البته همه این هایی که دارم میگم برای منی بوده که قبلا تجربه مهاجرت رو داشتم و الان میخوام برم سطح بالاتری از مهاجرت چون خود مهاجرت های من همش تکاملی بود یعنی پله پله
ان شالله همه چیز رو به اسانی ها پیش میره
در بهترین زمان و مکان قرار میگیرم
و بهترین پیشرفت ها و اهداف
در پناه الله یکتا شاد و سربلند و پیروز و سعادتمند و ثروتمند و موفق باشید
به نام الله یکتا
سلام به استاد بی نظیرم و استاد بانو مریم جان نازنینم و تمام عزیزانم
امروز هم نشانه من این بود که چقدر دقیق برام اومد چون شب قبلش داشتم به موضوعش فکر میکردم و انگار بین دوراهی بودم
اصلا واقعا خدا در یک مدت زمانیه که دارم با نشانه های هر روزه ای که من از سایت میگیرم قدم به قدم به من میگه چکار کنم و داره تکامل منو کامل میکنه و من دارم اینو حس میکنم با تمام وجودم
در رابطه با سوال اولی که استاد گفتن بزرگترین چالشی که فکر میکنید الان دارید چیه ؟
چالش من در حال حاضر مهاجرت هست با اینکه من سالهای قبل این کار رو عالی انجام میدادم و وقتی یادم میاد که من چطوری دست خالی فقط با کلی ایمان و ارزو و انگیزه رفتم تا به اهدافم برسم و واقعا چه درهای نعمت و ثروتی همون موقع ها برام باز شد کلی پیشرفت کلی با فرهنگ های مختلف اشنا شدم اصلا فهمیدم چقدر توانایی و استعداد دارم که پنهان بوده وچقدر دوست پیدا کردم و چقدر مهارت یاد گرفتم
ولی الان یکی دوسالی هست که من دورکارم و از راه دور توی خونه با راحت ترین شرایط دارم کار میکنم
تا الان خب موقعیت کاری عوض کردم البته اونم خودم بیرون اومدم چون میخواستم با چالش های جدید روبه رو بشم و همیشه اماده بودم هر چند جاهایی خب به قول استاد ادم میریزه بهم و ناراحت میشه ولی سعی کردم زود کنترل ذهن کنمو دید مثبت اش رو ببینم
و الان یه مدتیه دنبال اینم که برم توی یک کار جدید و مهاجرت کنم و از کنار خانواده دور بشم و مثل قدیم روی پای خودم بایستم با این که شرایطم عالیست و تحت اجبار و سختی نیستم
خودم دوست دارم حرکت کنم و برم توی دل مهارت ها و استعدادهایم چون میدونم توانمندنم و خلاق
ولی شاید ترمز ذهنی یا باگ من اینه که همش میگم از این راحت تر چطور برای کار یعنی منظورم اینه تو که الان دورکاری خب خیلی کارت راحته ولی من فکر میکنم این کار دیگه بهم پیشرفت خاصی نداده چون چیزهایی که بوده و مهارت هایی که بوده رو انجام دادم و یاد گرفتم
من دنبال افرادی باسطح لول بسیار بالا و استانداردهای بالا و موقعیت جدید هستم
انشالله که خدا هدایتم کنه و من رو در بهرین زمان و مکان برای کار قرار بده
واقعا باورم قدرتمند کننده بود نسبت به چالش ها شاید توی بار اول یکم بریزم بهم ولی سریع کنترل ذهن میکنم میگم تو کارای بزگتر از این رو کردی اینم میتونی یعنی سریع میرم روی تحسین کردن خودم یا الگو برداری از افرادی که حتی یک نفر هم بوده این کار رو انجام داده منم میتونم
و به این فکر میکنم که مهارت و یادگیری و استعداد هام بروز پیدا میکنه و خودم خودمو میشناسم که من کیم و چقدر توانمندم و چقدر میتونم کارهای بزرگی رو خلق کنم
مثلا یکی از کارهایی که کردم در سن 21 سالگی تنها مهاجرت کردم بدون هیچ پول و سرمایه و خانواده و کار و حتی خانه و ماشین و همه میگفتن تو یه دختری نمیتونی ولی تون موقع من فقط میخواستم به اهدافم برسم چون میخواستم زندگی خودمو داشته باشم والان تمام فک و فامیل و دوست و اشنای من دیدن میشه همه مهاجرت کردن چون همیشه به خودم و خانوادم میگفتن مهاجرت کردی چطوریه چکارا مکینی
خب اون موقع واقعا جهان بهم پاداش داد و من دیدم اصلا بزرگ شدمو و رشد کردم
و الان دوباره میخوام یه کار بزرگ کنم دوباره قدم بردارم برم به دل ترس هام چون خودم بهترین ادمی هستم که میتونم به خودم کمک کنم و روزی هزار بار میگم بابا تو با شرایط سختگیری اون موقع تونستی الان که همه باورت دارن هم میتونی کار راحته
و چقدر توکل من بیشتر بود زمانی که مهاجرت کردم راه میرفتم میگفتم خدایا کمکم کن
سرکار جدیدی که توی 21 سالگی رفتم میگفتم خدایا کمکم کن یاد بگیرم مهارت جدید
تازه همون موقعه هم همکاران من پیش خانوادشون بودن به من مبگفتن افرین که تنها مهاجرت کردی
میخوام بگم که تنها نمیشید یعنی اول دارم به خودم میگم و بعد به عزیزانی که اینجا هستن و مورد چالششون درباره مهاجرته
چون خدا تنهات نمیزاره یه عالمه ادم میان اصلا مدام تحسین ات میکنند تو انگیزه میگیری و اولین حقوق ات رو که میگیری وای خدای من همون موقع رفتم با پول خودم یه گوشی جدید گرفتم برای خودم اصلا تو خیاباون داشتم از خوشحالی ذوق مرگ شدم رفتم به مغازه دار گفت من فلان گوشی با این حافطه و فلان میخوام با افتخار از اینکه نقد پول داشتمو خریدم
و خیلی اتفاق های دیگه که در مسیر این مهاجرت افتاد بارم خرید ماشین و خانه و …
و امروز دوباره خدا به من نشون داداز راه این فایل بی نظیر استادم شون داد که وقتشه دوباره باید مهاجرت کنی و بری به سمت خواسته هایی که داری
و من تقسیم بندیمو اینجوری امروز انجام دادم که جایی که میخوام برم بشینم زیبایی ها اونجا رو بیرون بیارم که اول تا رفتم برم یه جایی از اون شهر که حالم و احساسم عالی تر بشه
و بعددرباره فرهنگ اونجا تحقیق کردم
بعد درباره محیطی که باید خانه بگیرم که کدوم منطقه بهتره و ارام تر هست
بعد درباره اینکه کدوم خیابون حتی به من نزدیک تره برای انجام کارام
و ….
البته همه این هایی که دارم میگم برای منی بوده که قبلا تجربه مهاجرت رو داشتم و الان میخوام برم سطح بالاتری از مهاجرت چون خود مهاجرت های من هم همش تکاملی بود یعنی پله پله
ان شالله همه چیز رو به اسانی ها پیش میره
در بهترین زمان و مکان قرار میگیرم
و بهترین پیشرفت ها و اهداف
در پناه الله یکتا شاد و سربلند و پیروز و سعادتمند و ثروتمند و موفق باشید
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
زمانی که به چالش یا مسئله ای برخورد می کنیم چه واکنشی از خود نشان می دهیم؟
آیا آن را فرصتی برای یادگیری می دانیم یا از آن فرار کرده و احساس ناتوانایی و نا امیدی داریم؟
در واقعیت:
همه ما در طول زندگی خود: با چالش ها و موانعی روبرو می شویم
عملکرد و مکانیسم جهان مادی به این صورت است که:
در مسیر تحقق اهدافمان حرکت کرده قدم بر می داریم با مسائل و مشکلات در حوزه های گوناگون مواجه شده آنها را حل کرده و پیشرفت می کنیم
اما اغلب ما چالش ها را:
مانند سد عذاب خداوند دانسته و در حال فرار از آنها هستیم
برخی به دلیل داشتن باورهای مثبت:
به دنبال چالش هایی برای بهبود رشد و پیشرفت هستند
چالش ها:
فرصتی برای رشد و پیشرفت و در واقع هدیه ی خداوند هستند
نقطه ی عطف زندگی افراد موفق:
مواجه شدن با چالش های سخت و عظیم بوده که باعث بزرگتر شدن ظرف وجودی آنها پیشرفت کردن یافتن توانایی ها یافتن نقاط ضعف و بهبود آنها شده است
یکی از نشانه های ذهن قدرتمند کننده:
نگاه مثبت شان به چالش ها و پذیرفتن آن ها با آغوش باز است
نیاز نیست ما مسئله یا چالشی برای خود ایجاد کنیم:
جهان چنین فرصت هایی را در اختیار ما قرار می دهد
اگر در مورد موضوع یا مسئله ای مهارت نداشته باشیم:
جهان چالشی برای رشد پیشرفت و یادگیری برای ما فراهم می آورد
نگاه ما به چالش ها:
می توانند نتایج چالش ها را برای ما مشخص کند
اگر نگاه مثبت به چالش ها داشته باورهای مناسب و ذهنیت قدرتمند کننده داشته باشیم:
چالش ها برای ما تبدیل به نعمت و برکت می شوند
اگر نگاه منفی همراه با باورهای نامناسب و ذهنیت محدود کننده داشته باشیم:
چالش ها ما را زیر خود دفن می کنند
ذهنیت های محدود کننده که افراد هنگام مواجه شدن با چالش های خود دارند:
-ممکن است من شکست بخورم چرا امتحان کنم
-اگر از همان ابتدا عملکرد خوبی ندارم استعداد و توانایی یادگیری نداشته و حتما با شکست مواجه می شوم
-مسائل را عذاب الهی برای مجازاتشان می دانند
ما تنها: با حل مسائل پیشرفت کرده توانمند شده و یاد می گیریم
نقاط عطف زندگی ما: روبرو شدن با چالش ها افزایش اعتماد به نفس گذر کردن از چالش ها و موانع است
زندگی همواره مواجه شدن با چالش است:
داشتن ذهنیت باز افکار و باورهای مناسب به رشد و پیشرفت ما و پاداش جهان منتهی خواهد شد
تمام چالش ها: راه حل دارند مگر اینکه ما باور کنیم غیر قابل حل هستند
هر چالشی که حل کنیم:
نه تنها به خودمان بلکه به تمام افراد انگیزه برای رشد و پیشرفت خواهد داد.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
بنام خداوند آرامش بخش
کسیکه گفته مرا یاد کنید تا آرام گیرید.
سلام و عرض عشق به استاد عزیزم و استاد مریم شایسته و دوستان عزیز
در رابطه با سوال اینکه در برابر چالش ها چه واکنشی دارم،
من همین یکساعت پیش چالش و بحث با خانواده داشتم
و درکل چالشها ذهنم رو آشوب میکنه ، کنترل خشمم رو از دست میدم زود عصبانی میشم و حتی برام خیلی سخته که اعراض کنم و اهمیت ندم.
تا یه مدت هرچند کوتاه این تشویش ها میاد سراغم ولی بعد با گوش دادن فایلهای استاد و ترک محل و یا … خودمو آروم میکنم.
اکثرا بعد از مقابله با چالش و آرام شدنم به این فکر میفتم که چه باور قوی ای باید بسازم که هم چالش کمتری داشته باشم
و هم بتونم آرام باشم در برابرشون.
بعد هم به خدای خودم فکر میکنم، اینکه اون همیشه منو میبخشه و همیشه هدایتم میکنه
و ازش یاری میخوام تا بتونم صبورتر باشم.
پاشنه آشیل من شاید همین زود از کوره در رفتن و نداشتن کنترل روی ذهن و خودم هست.
از خدا میخوام مثل همیشه دستم رو بگیره و ذهنم را سرشار از عشق خودش که نهایت ارامشه کنه
و دورکنه از مسایل حاشیه دنیوی و پوچ و بی ارزش .
عاشقتونم
با شکر و سپاس از خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست و شکر بخاطر وجود نازنینش
بنده خیلی چالش ها داشتم در زندگی ام و هنوز هم دارم چالش طلاقم ،چالش شغل و درامدم ،که از صفر بعنوان ظرفشور وارد یک کترینگ شدم حدود نه ماه طبق باورهام با چالشهای زیادی از جمله سختی کار ،برخورد بد پرسنل و صاحبکارم و چالش بعد که بیرون بیام و به دنبال کار کافه برم که همه گفتن نه کار نیست حقوق نمیدن همینجا جا افتادی ولی بیرون اومدم و کار کافه گیرم اومد و یکسالی کافه کار کردم دوباره با سختی کار و چالش های ساعت کاری تا 3 صبح بعد دلم خواست کار جوجه و کباب یاد بگیرم اومدم بیرون و کار در کبابی گیرم اومد و تا حدودی یاد گرفتم و دوباره بیرون اومدم وارد یه رستوران دیگه شدم و حرفه ای کار رو یادم دادن و چون باورم به این بود با کار سخت میشه به پول رسید واقعا از کمر و از پا داغون شدم و فقط جا عوض میکردم و چالشهای سخت و پول ندادن صاحبکارها و اومدم روی باورم کار کردم و مثال آوردم که پول را هم میتوان براحتی بدست آورد و تمام اینمدت برخوردم با چالشها گریه و ناامیدی و گاهی فکر برا خودکشی و حسرت و حسادت به بقیه و نابودی خودم میکردم واقعا باورهای محدودکننده ی داغونی داشتم بدون عزت نفس و اعتماد به نفس این روند پنج سال طول کشید و تا اینکه الان در یک تریا مشغول بکار شدم در دانشگاه و همان حقوق اداره کاری رو راحت صاحبکارم میده و اخلاقشم عالیه و پنجشنبه و جمعه ها تعطیل هستیم و الان چالش جدیدم اینه میخام کار باریستایی رو حرفه ای یاد بگیرم و ترس دارم از اینجا برم بیرون البته جایی رو پیدا کردم ولی میترسم بعدش اتفاقی بیفته و کارمو دوباره از دست بدم و نتونم کرایه خانه و مخارج خودمو بچمو جور کنم و برخوردم فرار و ترس هست که ذهنم میگه در نقطه ی امن بمون بعدا میری کلاس باریستایی یاد میگیری ولش کن و میدونم باید حرکت کنم و روی دیدگاهم و باورهام بیشتر کار کنم و تا تو دل ترسهات نری هیچ رشد و پیشرفتی نداری و من ترس از دست دادن درآمدم رو دارم هر چند تا امروز با هر سختی جورش کردم اما دیگه توانی ندارم یا حق