ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 58 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2396MB29 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 228MB29 دقیقه
به نام خدا
سلام استاد جان و مریم عزیز
جهان مسیری هست که ما با حل مساله ها چالش های اون اعتماد بنفس و عزت نفس واقعی رو جذب میکنیم و استعدادهامون رو بیشتر میشناسیم و بهتر به کار میگیریم
استاد تو یه برهه از زمان من کاملا این مدل بودم همه اش دوست داشتم تو هر جمعی تمام و کمال باشم اما کم کم این کمالگرایی رو تونستم کنترل کنم و این باور رو تقویت کردم که من کافی ام و من همینطوری که هستم میتونم بهترین ها رو برای خودم خلق کنم
خداشکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی چالشی پیش بیات من بهم میریزم و احساس قربانی شدن بهم دست میده اینم برمیگرده ب دوران بچگیم هر کار جدیدی انجام میدادم و خوب نمیشد مورد تحقیر قرار میگرفتم یادمه پدرم یکبار 15 سالم بود مرغ درست کرده بودم خوب پخته نشده بود سرسفره گفت یادم باشه بار بعدی بزنم تو سرت ک درست بپزی که مامانم بهش گف بلد نیست حالا اولین بارشه مگه چی شده
گف اره منم چیزی نگفتم اگه بزنی توسرش یادش میمونه
یا تو کل فامیل پدرم اولین جنس مونثی بودم ک گواهینامه گرفتم ک خود پدرم افرین و به به چهچه کرد بعدش ک اولین بار ماشین گرفتیم نشستم پشت فرمون کنار جوب خاستم پارک کنم یکی از چرخای ماشین افتاد توی جوب چنان پدرم تحقیرم کرد ک خاک توسر افسری ک بهت گواهینامه داده تو مال این حرفا نیستی
یعنی هربار این اتفاقات میفتاد من فقط گریه میکردم وهمش احساس قربانی
بعد گفت حتما باید چادر سرت کنی هرچی ساز مخالف زدم گف حق بیرون رفتن نداری بازهم من روزها گریه کردم واحساس قربانی
الان سالها گذشته من مادر دوفرزند شدم دوره عزت نفس خریدم خیلی تغییرات ایجاد کردم توی شخصیتم بازهم حس قربانی شدن توی حل چالش وشرایط جدید میات سراغم
اگه میخام کاری انجام بدم وقفه بیفته
یا مشتری دیر بیات دنبال محصولش
یا بچه هام شلوغ بازی زیاد دربیارن و شب دیر بخابن
یا کارهام خیلی زیاد باشه و تمرکز میخات
من شروع میکنم گریه کردن
قبلا خیلی وحشتناک بوده روزها غذا نمیخوردم وخابم نمیبرد وفکر میکردم درموردش بحث میکردم و حال بقیه رو خراب میکردم علاوه بر حال خودم
اما بخاطر کار کردن روی باورام
الان ب هیچکس هیچی نمیگم
غذامو میخورم کارامو انجام میدم تنها کاری ک هنوز دارم انجامش میدم بشدت احساساتی میشم وگریه میکنم
ک همیشه شوهرم بهم میگه جای گریه حرفتو بزن
جدیدا وارد چندتا چالش شدم و راحت شدم بعد اینکه حرف زدم انگار از بند ازاد شدم
سالهاست تو دلم بود ب همسرم بگم تو ازادی منم ازادم
تو اینهمه سال با خانوادم رابطه نگرفتی دخالت نکردم واجبارت نکردم
پس من هم میخام ازاد باشم با خانوادت اگه دوست داشتم رابطه بگیرم یا نه اجباری نباشه
خیلی محترمانه گفتم
درصورتیکه قبلا اگه یکی میگف یا میکشمت یا اینو بهش میگی میگفتم نمیگم میترسم تا همین یکماه پیش نتونستم بگم فقط حس قربانی بهم دست داد و اشک ریختم
بعداز گذشت یکماه اینقد توی خلوت خودم منطق اوردم ک اون ازاده منم باید ازاد باشم بلاخره بهش گفتم
اونم گف جبری در کارنیست ….
موضوع دیگه یک اشنایی بود هربار مشکلی داشت تلفن میکرد و راهکار از من میخاست
اینا موهبت های قدم پنجم وششم هست
من جرات کردم وبلاخره تمامش کردم ب اون طرف گفتم لطفا مشکلی داشتی سمت من نیا من احتمالا راهکارهای اشتباه بهت بدم و من هیچی نمیدونم اگه خیلی دوست داری تغییر کنی وقت خودتو منو تلف نکن برو توی سایت ادرسشو داری فایلای استاد خودت گوش بده نیازی ب حرفهای من نیس استاد حرفهای قشنگتری میزنه بیشتر ارام میشی
موضوع بعدی رفتم تو دل ترسم میترسیدم کار افراد غریبه انجام بدم یا باهاشون رابطه بگیرم
الان هرجا میرم شمارمو میدم و میگم این حرفه رو بلدم و خداروشکر چندتا فروش داشتم این باعث شد اعتماد بنفسم بالا بیات
ک باید کل امسال روی این موضوع کار کنم
هم مهارتم هم درامدم افزایش بدم و باافراد جدید هربار اشنا بشم ونترسم از غریبه ها …
موضوع بعدی درس دخترم بود بازهم موهبت قدم پنجم وششم بود رهاش کردم
خیلی منو درگیر کرده بود و برام ناراحتی میورد
ک گفتم میخات قبول بشه یا نشه
ک جهان نشانه هارو اورد ک مسیرم درسته
و دخترم با نمرات خیلی خوب قبول شد توی تمامی درسهاش
بدون هیچ زحمتی
درصورتیکه من افرادی میشناسم کلی بچه هاشون کلاس بردن کلی وقت گذاشتن یادش دادن اخرشم نمراتش خوب نشد ومادرش همش فکر وذکرش درس دخترش بود
الان میخام اتاق کارمو درست کنم توی خونه باید اتاقو جمع وجور کنم میز صندلی وسیله بگیرم ک دیگه تصمیم اخرمو گرفتم و پول دادم دست همسرم ک خرید کنه
شروع میکنم تمیز کاری اتاق و خالی کردن فضاش
موضوع بعدی امسال چالش بسیار بسیار زیادی داشتم توی مساعل مالی و تعهد کردم سال جدیدم سال ثروت باشه فشار زیادی بهم اورد
ک بازهم حس قربانی بهم دست داد و باید جهادی اکبر ب کار ببندم وامسال کلا درستش کنم وتمام جهان انگار بلندگو دست گرفته وضع مالیتو درست کن
تاجاییکه یادم اومد نوشتم اگه بازهم یادم بیات میام مینویسم
سپاس استاد جان
من ب چالش بخورم میگم خدایا من چ گناهی کردم ک باید اینجوری بشه اونجوری بشه
بااینکه صددرصد حرف شما رو تایید میکنم جاییکه حرکت کردم وحل کردم مسعله رو
چقد اعتمادبنفسم بالارفت اون موضوع باعث ب رشد من شد و چیزهای جدیدی یاد گرفتم
من توی مساعلی ک حل کردم ک بعضیامیگفتن لاینحل هست در من اراده ای پولادین ساخت فهمیدم خدا چیزی جدا از من نیست
چون من از خانوادم یاد گرفتم از محله ای ک دران بزرگ شدم یاد گرفتم که خدا باید مساعل من رو حل کنه ومن فقط ادمی باشم خدارو عبادت کنم و هیچ غلطی نکنم و کار من دعا کردن هست
7 سال قبل یک چالش بزرگ در زندگیم اتفاق افتاد ک نیاز ب حرکت جدی داشت نیاز ب اعتماد ب خدا داشت
من موندم یکسال ونیم هیچ حرکتی نکردم هرروز گریه زاری وحس قربانی و از خدا گله وشکایت چرا ب دادم نمیرسی
نشانه ها میومد من باید حرکت کنم اما دریغ از حرکت ….
بخاطر ترسهام فلج شده بودم اصلا
تااینکه خانوادم از وضعیت من خسته شدن و شروع کردن تحقیرکردن من و سرزنش و اخلاق خوبشون ب کل با من وبچم عوض شد و روزی رسید ک جدی جدی بهم گفتن ما نمیخایم تو و بچت اینجا باشی لطفا خودت مشکلتو حل کن
وقتی احساس تنهایی کامل کردم
یک نیرویی درون من فعال شد و حرکتهایی شروع شد ک قبلش فلجم کرده بود
و من از صبح زود برای حل مسعله ام میرفتم تا ظهر
و هرچی بهم گفته شد انجام دادم
ونتیجه همه رو متحیر کرد …
همه انگشت ب دهن موندن چیزی ک همه میگفتن بیخیالش شو
گفتن خوب کردی که بیخیال نشدی دختر دنبال هدفت رفتی و بهترین کاررو انجام دادی
این نیرو پاداش هارو داد
وقتی میگم خدا
توذهنم خدای گذشته میات خدای احساسی
من میخام ازخدای جدید بگم فقط
نیروی برتر
نیرویی ک قدرت بهم داده
واین نیرو چیزی جدا از من نیست
من هستم ک باید قدم بردارم در راستای مسیر صحیح خودم این نیرو در من فعال میشود وکارها رو ب بهترین نحو بصورت معجزه اسا ب نتیجه میرساند
اما شروع کننده همیشه من هستم ….
میخام خدای احساسی رو توی ذهنم حذف کنم
جدیدا این چالش من شده
پذیرفتن خدای سیستمی بجای خدای احساسی دوران بچگی هایم
خدایی ک گریه وزاری براش معنا ومفهومی نداره
خدایی ک احساسات نداره
مثل ایینه هست
باورها وافکار واعمالی ک من دارم رو مثل ایینه بازتابش رو ب زندگیم برمیگردونه
وقرار نیست کاری جدا ازین موضوع انجام بده
براش مهم نیس من چقد نماز میخونم و خدا خدا میکنم مثل یک دستگاهه ک چیزی شبیه ب موادی ک من توی اون ریختم بهم تحویل میده وارد ظرفم میکنه
خیلی چیزها هست ک باید یاد بگیرم وبا اغوش باز پذیرای این یادگیریها هستم
یاد این ایه میفتم
قُل ربّ زدنی علماً
پروردگارا ب علمم بیفزا
امید دارم دراین مسیر وحل این چالشها توی ثروت ک روابط هم جزویی از ثروت هست چون کسیکه روابط خوبی نداره توی مساعل مالیش اثر نامطلوب میذاره
امید دارم خدا ب اگاهی هام اضافه کنه بهم الهام کن بهم بگه چ ترمزهایی بردارم و چ قدمهایی بردارم
بهتره بگم این نیروی برتر
هدایتگر من هست …
بنام نیروی برتر هدایتگرم
توی کسب وکارم باید رشد کنم چالش ها رو بپذیرم و هربار بهتر بشم هم کارمو بهتر انجام بدم هم مهارتمو بیشتر کنم
هم درامدم رو افزایش بدم
وخدمات بیشتری ب جهان بدم
متعهدمیشم سال جدید را ک چند روز ب اغاز سال نو مونده سالی پراز مشتری پراز حال خوب ورشد توی مهارتم اعتماد بنفسم ارتباط با افراد مفیدتر و موفق سالی پراز رزق وبرکت وثروت برای خودم بسازم
این خط _واین نشان &
فاطمه 1403
واز نیروی برتر بیشتر کمک بگیرم توی همه موارد زندگیم
1️⃣به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
️خب از سر کار شروع میکنم. من وقتی به یه چالش مثل اینکه بچهها از یه روش خسته میشن یا حتی یه وقتا از سیلابس عقب میوفتم. کاری که میکنم اینه که فکر میکنم به یه روش جدید ولی خب با اعصاب خورد و اذیتی.
️یکی از چالشهای دیگه ای که هست هوش مصنوعیه که اخیرا آموزشگاهمون یه کارگاه گذاشت و هوشهای مصنوعی مرتبط رو معرفی کرد. و از اون روز به بعد من یه قدمهای سادهای برداشتم در حدی که خب میتونستم. ولی خب هنوز اونطوری که باب دل بوده به نتیجه نرسیدم.
️در مورد مسائل روابط یه سری اوقات میترسم که نتونم از پس حل کردنش بربیام و همه چی خراب شه رفته رفته.
2️⃣آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟! یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
〽️حل این چالشها من رو به پیشرفت واداشته و من خودمو ارتقا دادم کارمو ارتقا دادم و بهتر شده همه چیز. این ذهنیت برای نگاه دور به مسائلم هست ولی وقتی که در لحظه با اون مسئله رو به رو میشم واقعا میترسم که از پسش برنیام. و گاهی اوقات سعی میکنم فرار کنم و در موارد دیگه که مجبورم به حل کردنش، حلش میکنم
باسلام
من تقریبا در برابر مسائل مدت اولش هیچ واکنشی نمیتونم انجام بدم واکثروقتها احساس نا امیدی وضعف میکنم بعد بخوابم یا برم بیرون یاوویسا استادگوش کنم وبنویسم کم کم که ارومتر شدم میگم چکارباید کنم؟دنبال حلش میگردم واکثروقتها امکان داره در طی حل کردن مسئله باز ناامید بشم وخسته واحساس ضعف وقربزنم
مسائلی که الان دارم1_ گرفتن گواهینامه امتحان سرهنگ
2_مسئله مالی توکار فروش محصولات پوستی و…بودم که تقریبا سفرشده باید مجدد شروع کنم ونیروکمکی بگیرم
واکسسوری وبدلیجات یکم آوردم شروع کردم باید روفروش،مشتری کارکنم
باورفراوانیم،ضعیف،وهمش میگم ما فامیلی نداریم که حمایت کنند محصولات پوستی،واکسسوری بخرن،وفشیال انجام میدم بیان
باور که محدوده دختر7ساله دارم همش میگم محدودم،کسی نیست بزارم پیشش
ومدرسش،تایمش بده سرظهر12ونیم تا5،این تایم جایی وکاری نمیتونم کنم
سالنی پرمشتری نیست برم فشیال انجام بدم
خواستم سالن فشیال بزنم 10میلیون هم مامانم کمک کرد تخت و..خریدم باز پشیمون شدم گفتم بازار خراب مشتری نیست نمیتونم کرایش،بدم،تکاملم،انجام ندادم و…..
3_مسئله سوم :(سلامتی و وزن کم کردن)ریزش شدید مو گرفتم با اینکه 20کیلو وزن کم کردم حالم خیلی بهتر شد ولی ریزش شدید مو خالی شدن کف سرم شک کردن به دوره وگوش کردن حرف دکترا البته راست بگم نصف بیشتر بخاطر نبود خوراک مثل گوشت چون همسرم خیلی به مسئله بی پولی خورده که نمیخوام صحبت کنم ودر دوره سخت مالی قرارگرفتیم،که من فقط سعی میکنم مومنتوم منفی بزرگ نشه ودوره هم جهت باجریان خدا یک گوشواره داشتم فروختم چون خیلی بهم ریخته بودم وفعلا یکم کم شده
وشوهری خیلی تو مومنتوم منفی وحال بده
منم سعی میکنم چیزی نگم چون یکی دوبار هم اشاره کردم باید تغییر کنی ودوره ها بیا گوش کن حاضرند منم دیگه سعی نمیکنم وحرفه نمیزنم
وکلا ازبرج4و5 بیکارم وهیچ درآمدی ندارم
واداشتن شغل درآمد وفعالیت روحی بهم ریخته
وسعی در قطع مومنتوم منفی وکم کردن آن دارم
وشکل دادن مومنتوم مثبت وحس خوب باورتوحیدی درعمل انجام بدم باتوکل کارای لازم انجام بدم
با لطف خدا انجام به آموزش های استاد بیام به زودی
از حال خوبم بگم ازمومنتوم مثبت
از درآمدهای تصاعدیم بگم وبنویسم
از انرژی جسمی بالا مجدد عمل به دوره سلامتی 10کلیو دیگه وزن کم کردن نبود شکم وبدن عضلاتی وسفت وزیبا بگم از سلامتی نبود بی حالی مریضی بگم
ممنونم استادجان
امروز11فروردین 1404
روزخوش
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عباسمنش
و سلام خدمت خانم شایسته
اول بگم استاد فک کنم همین روزا تولدتون باشه البته اگه اشتباه نکرده باشم و بهتون تبریک میگم ….و واستون آرزوی سلامتی سعادت دارم تولدتون مبارک استاد توحیدی عزیز
(بخش دوم )به طور کلی با مسائل یا چالشهایی که در زندگی به وجود می آید چه برخوردی دهری
شاید در لحظه اول نگران بشم ناراحت بشم و بگم چرا پیش اومده ولی از وقتی که دارم با شما کار میکنم فهمیدم این چالش اومده که من پیشرفت کنم و بهتر بشم البته میگم اومدن این چالش از باورهای خودت هست نمیدونم درست یا اشتباه فکرم
البته قبلا اینجور نبودم نمیگم الانم درست شدم و خیلی میدونم ولی نصبت به قبلم که همچین فرار میکردم که دیگه چاره ای به حل کردنش نبود حلش میکردم یعنی مجبور میشدم که روبه رو بشم ولی الان بهتر شدم و روبه رو میشم باهاشون و میگم باید واردش بشم حلش کنم و درس بگیرم
و همینطور که خودتون گفتین در مورد چالش وضعیت مالی الان من دقیقا توی همین چالش که الان اینجام دارم کامنت میزارم مینویسم و تمرین میکنم میخام واردش بشم و حلش کنم
پس باید روزی دوساعت وقت بزارم واسه اینکه روی باورهای ثروتم کار کنم فایل گوش بدم تمرین کنم بنویسم
چالش بعدیم اینه که میخام تصمیم بگیر بعد عید کارگاهم رو تعطیل کنم جمعش کنم و برم یه کار دیگه که توی اونم تخصص دهرم یا بمونم و کار کنم و بپذیرم که اگه درآمدی نداری از باورهای مخرب خودته نمیدونم باید چیکار کنم ولی واردش میشم و تصمیم قطعیمو میگیرم البته بعضی وقتا میگم چرا دست خدارو بستم و میگم یا کارگاه یا ساخت گلخانه چرا نمیزارم دست خدا باز باشه تا هدایتم کنه
خودش مسیرمو بهم نشون بده
ولی فعلن این فایلهای ارزشمند گوش میدم
کامنت میزارم
تمرین میکنم
و اولین چالش مهم که روی خودم کار کردن هست رو واردش میشم
بازم گوش میدم این فایل رو و بازم کامنت میزارم
و به محض نتیجه اعلام میکنم
چالش بازم دارم که قبل این فایل واردش شدم و درحال انجام تمرینات همون تمرین رنج و لذت و دارم تمرین میکنم و یه سری نتیجه هم اومده ولی باز لازمه ادامه بدم
استاد من منتظر ادامه این فایلها هستم
ممنون ازتون واقعا خیلی داره به من کمک میشه
سلام درود به استاد عزیزم و مریم جانم زیبا و مهربان قطعا چالشها و مسائلم برای شروع پیشرفتمه چون به قدرت خودم پی میبرم زمان چالشها واقعا زاویه دید خیلی مهمه در زمان چالش و سپاسگزار پرودگارم هستم وقتی چالشی پیش میاد برام سعی میکنم کنترل ذهن داشته باشم چون میدونم میخوام رشد کنم
باسلام و درود بر استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته گرامی وهمه دوستان فرکانس مثبت
در جواب به سؤال این جلسه باید بگویم که با شناختی که از خودم دارم بیشتر ناراحت میشم تا اینکه این چالش رو یک فرصت برای تغییر بدونم واکثر اوقات کارها رو سخت میگیرم .باوجود اینکه قانون جهان هستی رو میدونم باز هم نمیتونم به زیبائیها توجه کنم واون موضوع ناراحت کننده برمن غالب میشه .خیلی تلاش میکنم که مثبت باشم اما اول ناراحت میشم وبعد دوباره کم کم به مثبتها فکر میکنم تا حالم خوب بشه . امیدوارم که تغییر اساسی داشته باشم و یک روزی از موفقیت های بزرگم براتون بنویسم.
درپناه خداوند شاد و خوشبخت وثروتمند باشید
استاد عزیزم سلام
استاد خدا خیلی بزرگه و مهربون انقدر مهربون که باورش برای خیلی ها سخته.
خداروشکر میکنم که دوباره وقتی با یه چالش بزرگ روبه رو شدم خدا همراهم کرده با سلسه فایل های ذهنیت قدرتمندکننده.
من تو مسئله ی عاطفی از همون دوران نوجوانی باورهای محدود کننده و اشتباه داشتم والبته بزرگترین ترسمم همین موضوع هستش و من از روبه روشدن باهاش واقعا واهمه دارم. همیشه توی روابطم اینطوری بوده که همیشه باید حضورم رو یادآوری میکردم مدام باید دنبال عشق میدوییدم و طرف مقابلم بهم بی اعتنایی میکرد یا اصلا تمایلی نداشت که با من وارد رابطه بشه البته با تمرین های دوره احساس لیاقت متوجه شدم که نسبت به دوران نوجوانی خیلی خیلی بهتر شدم ولی همچنان باورهای غلط دارم و احساس لیاقت و ارزشمندیم ایراد داره.
1سالی هست که درگیر علاقه به آقا پسری هستم که سعی کردم هرطور شده علاقه ام رو بهش نشون بدم حتی برای دیدار اول هم من پیش قدم شدم (ایشون یکی از دوستان، دوست من هستن)بعد از یک سال تصمیم گرفتم مستقیم به ایشون ابراز علاقه کنم و البته دیروز اینکار و انجام دادم و به ایشون گفتم که دوست دارم شمارو بیشتر بشناسم تا اگه مناسب هم بودیم باهم وارد رابطه بشیم. ایشون از دیروز که من پیام دادم گوشیشون دچار مشکل شده و من توی ذهنم خدامیدونه که چقدر سناریوهای مختلف درست کردم که ایشون من و دوستنداره و من اشتباه کردم که بهشون گفتم (البته خیلی از گفتگوهای درونی من مثبت شده اما پاشنه ی آشیل من روابط عاطفی منه و من همچنان تو این موضوع نگرانم و باورهام غلط و اشتباهه)دیروز تو کلنجارهای ذهنیم دفترم رو تو محل کارم باز کردم و از خدا کمک خواستم هدایت خواستم و من مطمئنم که ابراز علاقه کردن به ایشون هم هدایت خدا بوده،توی دفترم نوشتم بهت افتخار میکنم که انقدر با اعتماد به نفسی و انقدر احساس ارزشمندی و لیاقت میکنی که ابراز علاقه میکنی (شما تو دوره احساس لیاقت و ارزشمندی گفته بودید که آدم وقتی احساس ارزشمندی میکنه به یک نفر میتونه پیشنهاد بده).ایشون هنوز جواب من رو نداده ولی من توی دفترم هم دیروز و هم امروز صبح نوشتم نتیجه هرآنچه که شد به خودم قول میدم روی باورهام تو این موضوع کار کنم و خودم رو تغیر بدم .روبه رو شدن بااین چالش بزرگ که برای من یک الگوی تکرارشونده هستش و مدام سعی میکنم ازش فرار کنم و به اصطلاح آشغالا رو زیر مبل قایم کنم،حتما هدایت خداست، حتما خدا به این طریق میخواد بهم کمک کنه تا چیزی که میتونم داشته باشم رو بدون اینکه مدام گداییش کنم بدست بیارم.
جهان هیچوقت به التماس های نگاه نمیکنه به گریه هامون نگاه نمیکنه جهان طبق قانون عمل میکنه و ما فقط و فقط فرکانس افکار خودمون رو دریافت میکنیم درصورتی که خواسته امون چیز دیگه ای هستش.
برای تغیر باورهام قدم اول باور به این موضوع هقتص که من اشکال دارم باور غلط دارم و تا زمانی که تغیرش ندم مدام تکرار میشه
قدم دوم اینه که دوره شیوه مسائل رو در مورد مسئله ی عاطفی دوباره شروع میکنم و اینبار بهتر از قبل عمل کنم .
خداروشکر میکنم برای روبه روشدن بااین چالش که بهم کمک میکنه .
ازشما هم ممنونم که دست خداشدید تا زندگی مارو تغیر بدید.