ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 92 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    روشنا مسیح گفته:
    مدت عضویت: 549 روز

    سلام به استاد و همه ی خانواده ی عزیزم

    شاید سخت ترین شرایط رو اگه بخوام تصور کنم موفقیت دوستامه..چون دوستانم همگی تو مسیر موفقیت هستند و من وقتی با قانون آشنا شدم دوستانم روابط خوبی رو داشتند و من هم همیشه درحال انجام تمرینات بودم ک بتونم رابطه ی خوبی رو داشته باشم (قانون و به درستی درک نکرده بودم و سالهای سال با انجام تمرینات می خاستم شخص موردعلاقه مو ب خودم جذب کنم)برای همین ناخودآگاهم ک بود باشه من احساس کمبود و ترحم نسبت ب خودم دارم و سالهای سال تلاش کردم ب اون چیزی برسم ک اونا داشتن تجربه میکردن و هنوزم ک هنوزه نتونستم احساسمو خوب نگه دارم…من وقتی میبینم افراد غریبه موفق شدن خیلی خوشحال میشم اما برعکس من حتی نمیتونم موفقیت دوستانم رو ببینم وقتی اونا کوچکترین موفقیتی حالا در همه ابعاد بدست میارن من ناراحت تر میشم احساس ترحم نسبت ب خودم پیدا میکنم و این احساس بهم دست میده ک بقیه منو بی ارزش میدونن متاسفانه من بیشترین احساسی ک نسبت ب دوستانم و یه سری افراد دارم احساس حسادت و مقایسه کردنه احساس کمبود و ضعیف بودن دارم..احساس مقایسه کردنی دارم ک من اونقدر ضعیف هستم دوستانم یا اون افراد با ترحم به زندگی من نگاه میکنن که این بیچاره رو ببین هنوز نتونسته یک موفقیت برای خودش کسب کنه و احساس ترک شدگی و وقت نداشتن اون افراد برای خودم میکنم و احساس حسادت ک میگم چرا من نرسیدم،احساس گناه ک من هم میتونستم مثل اونا باشم و ناامید میشم و میگم خیییییلیی دیرررره و هربار ک بخام تغییر کردن و شروع کنم از بس ک در حال مقایسه کردن هستم میگم دیره تا من بخام شروع کنم و ب این جایگاه فلانی برسم اون فرد ب یک سیاره ی دیگه میره و همین منو نگه می داره از انجام تمرینات و دلسرد میشم..با اینحال من سالهای سال هر فیلمی ک میبینم و هر رمانی که قبلا ها میخوندم همیشه اون فردی ک شکست خورده بود ترک شده بود و خیانت دیده بود و درک میکردم و ساعتها و روزها برای اون شخص گریه میکردم من همین الانم ک فکر میکنم افکارم تغییر کرده وقتی فیلم سفر ب دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو میبینم تو ذهنم میگم الان خانم قبلی شما خیلی ناراحت هستند ک جای خانم شایسته نیستند اینو گفتم ک عمق باورهای منو ک همیشه در حال حسرت خوردن و حسادت کردن و کمبوده رو درک کنین من خیلی عزت نفس پایینی دارم یکی از دوستانم تو زمینه ی روابط تونست با همین قانون جذب با کسیکه نامزد بود جدا بشه و الان سالهای ساله داره با کسیکه هردو عاشقانه همو دوست دارن زندگی کنه و بهم گفت همیشه وقتی فیلمهای عاشقانه میدیدم یا رمان میخونده احساس کسیکه موفق بوده و همه دوسش داشتن رو درک کرده و نوع نگاه متفاوتمون نتیجه های متفاوتی رو برای هردمون رقم زده با اینکه هردمون یک فیلم و دیدیم یا یک رمان و خوندیم اما من توجه ام رو فردی بود ک نادیده گرفته شده بود و دوستم رو فردی بود ک همه شیفته ی اون بودن…الانم ک دقت میکنم من همیشه در حال ادعا در آوردن هستم ک میگم همه چی ب باور بستگی داره اما کافیه دوستانم ب یک موفقیت بزرگ برسن اونوقت درجا بخدا میگم ببین چقدر خوب براشون خدایی میکنی تو از اولشم برا من خوبی نبودی و…‌‌‌‌‌…یا میگم ببین چه شانسی دارن 2روزه دارن رو افکارشون کار میکنن ببین خدا چقدر هواشونو داشته یا تو چه خانواده ای بزرگ شدن ک افکار محدود کنندشون کمه. ..پس الان درک میکنم همین باورهای محدود کننده مه ک منو انقدر ازهمه بعدی فقیر کرده و بقول شما استاد باید باورهای جدیدی رو برای خودم بسازم که اگه الان اونا جایگاه مناسبی دارن من هم میتونم من هم با تغییر باورهام ب این جایگاه میرسم و اینا برای من نشانه های واضح خداست ک بخواه قدم بردار حرکت کن بقیه با من ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    zahraz گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    خیلی جالبه که من الان باید این فایلو ببینم که درگیر همین موضوع هستم و احساسات متناقضی نسبت به پیشرفت یکی از نزدیکانم دارم تجربه میکنم؛از یک طرف به خودم خب این یه نشونس که وقتی اون تونسته یعنی میشه یعنی منم میتونم و ازین بابت هم براش خوشحالم هم برای خودم خوشحالم ک میشه

    اما ازطرف دیگه من حسودیم میشه من احساس میکنم که عقب موندم احساس میکنم بمن فخر میفروشه احساس میکنم فرکانسش رفته بالاتر و من پایین موندم.والبته اینو دررفتار و گفتارش هم دیدم .سعی میکنم همش بخودم یادداوری کنم که حسادت حس مخربیه برای فرکانس من و یاداوری کنم که این یه نشونه بوده برای من وقطعا من به بالاترازاون دست پیدا میکنم اما منکر وجود اون احساسات مخرب نیستم؛امید وارم که عزت نفس و ارزشمندی و باور فراوانی در من انقدر قوی بشه که چنین احساساتی رو تجربه نکنم دیگه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مجتبی احمدی یزدی گفته:
    مدت عضویت: 613 روز

    درود بر شما و همسر گرامیتون

    خیلی متشکرم بابت این فایل عالی

    فایل رو گوش کردم و به تمرینش عمل کردم.

    به لطف خداوند با تمرینات این فایل یادگرفتم که چطور میتونم حس واقعیمو نسبت به موضوعات بفهمم

    یاد گرفتم که چطور باور هایی که باعث این حس هست رو شناسایی کنم

    مواردی از موفقیت های اطرافیانم بود که من بهش حس خوبی نداشتم، موفقیت های کوچیک و حتی نسبتا بزرگ. طوری که با فکر کردن بهشون و یا دیدنشون و یا شنیدن اسمشون بشدت حالم خراب میشد.

    خیلی جالبه وقتی که حسم به موفقیت تمام اون افراد رو بررسی کردم دیدم به صورت مشترک پنج یا شش باور درونی مخرب دارم که باعث تمام اون حس های بد شده. باور هایی که برام مثل ترمز هستند.

    نشستم، جملات تاکیدی برخلاف هر کدوم از اون باور محدود کننده رو نوشتم و مداوم با خودم تکرار میکنم تا اون باورهای درست در ناخودآگاهم جایگزین بشه.

    همچنین اون باور های مثبت رو به صورت فایل صوتی ضبط کردم و شب ها با اون فایل صوتی که توی گوش چپ من هست به خواب میرم.

    نکته جالب دیگه اینه که با انجام تمرین این جلسه و با فهمیدن منشا این حس بد، و جایگزین کردنش با دیدگاه مثبت، خیلی سریع حالم حسم به اون افراد موفق خوب شد.

    استاد عزیز از شما و همسرتون بابت این فایل عالی متشکر هستم.

    خداوند به خوبی های شما و همسرتون برکت بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 574 روز

    برای عزیزانم که دوستشون دارم خیلی خیلی خوشحال میشم و شکرگزاری هم میکنم

    مثلا برادرم 207 خریده بود وقتی فهمیدم طوری خوشحال بودم که همه فکر میکردم برا خودم هست.

    ولی برای آشناهای دیگه یا همکارام حس بی عرضگی بهم دست میده

    نه اینکه حسادت کنم ولی پیش خودم فکر میکنم باید بهتر از اون برا من باشه ولی بدلیل بی عرضگی و کم کاری خودم نشده

    خودمو مقصر میدونم و سرکوفت میزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 3666 روز

    سلام به دوستان غار حرا خودم و استاد سخنور و تأثیرگذاری مریم بانو

    سال جدید رو به همه دوستان تبریک میگم

    خدارو هزاران بار شکر که همراه این سایت پر از عشق و تجربه و رشد هست

    هر بار که وارد سایت میشم و فایلی رو میبینم ،متحیر میشم از این همه خلاقیت استاد عزیز و هزاران بار تحسین میکنم

    نوشتن درباره این مطلب کمی برام سخت بود ، چون مثل فایل های دیگه نبود و باید تمرین انجام می‌دادیم

    و طبق قولی که به خودم بعد از دیدن هدف گذاری سال 1403 به خودم دادم ،باید این تمرین رو انجام میدادم ،از پیروز مدام ذهنم درگیر این فایل هست و البته تمرین این فایل

    از خودم می پرسم واقعا دربرابر موفقیت افراد خوشحالم یا ناراحت ؟

    ولی به جواب نرسیدم و سعی کردم از تجربیات قبلی که درباره این موضوع داشتم استفاده کنم و نتیجه داد

    و در کمال تعجب فهمیدم من در ته قلبم حس بدی پیدا می کنم ، و البته حسادت

    تازگی متوجه شدم آدم فوق العاده حسودی هستم

    خدایا شکرت که به این خود آگاهی رسیدم

    افرادی هستن که در اطرافیان به موفقیت های خوبی رسیدن

    شکوفه دوست خوبم :ازدواج موفق، شغل خوب، رشد مالی

    این دوستم همیشه یادم میاد برای خودش ارزش زیادی قائل هست و البته برای همسرش و همیشه افراد را به خوبی باپسوند آقا و خانم صدا می کنه و اعتماد به نفس خوبی داشت و هیچ.وقت به خاطر بقیه خودش رو اذیت نمی کنه و خودش رو با شرایطی که داره قبول داره و از خونواده اش اصلا خجالتی نداره( چون خونواده همسرش سطح بالاتری دارند)

    ازش یاد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و برای بقیه خودم رو اذیت نکنم

    نفر بعدی یکی از همکاران قبلی ام هست که با اینکه کار روبت هم شروع کردیم ولی ایشون خیلی موفق هستن و شرکت خیلی بزرگی دارن و البته درامد بالا ،جایگاه شغلی بالا و …

    به این فرد هیچ وقت حسودی نکردم چون به نظرم لایق رسیدن به این جایگاه بود

    اعتماد به نفس بالا

    ذهن مثبت

    انرژی زیاد

    باهوش

    خلاق

    مرتب

    لباس های شیک

    اهل مطالعه

    همیشه دوست داشت اول باشه

    و روابط عمومی بالا

    یاد می‌گیرم که این ویژگی ها رو در خودم پرورش بدم

    منم می تونم به این موفقیت برسم

    و به خودم قول میدم که نفر اول بیزینسم در ایران بشم

    چه خوب شد که این تمرین رو انجام دادم

    تو دفترم کامل تر نوشتم و اینجا چند تا مورد رو نوشتم تا ردپایی بذارم

    که منم می تونم موفق بشم در هر زمینه ای که بخواهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ثوری خانوم گفته:
    مدت عضویت: 733 روز

    به نام خدا جون مهربون

    سلام استاد عزیزم و مریم بانو جان

    و سلام به همه دوستان هم فرکانسی

    این فایل بینظیره استاد جان ممنونم از شما که با فایل های رایگان تون یه جورایی داری کار خیر انجام میدید

    به نظرم فایل های غیر رایگان تعهد بیشتری در ما ایجاد میکنه .. و شما کاملا درست میفرمایید

    ولی این فایل هارو هم وقتی گوش میدیم باید در مدار درک و فهمش باشیم … تا تاثیرگذار باشه برامون

    من دوره 12 قدم رو خریدم اما هنوز که هنوزه با تعهد کامل اجرا نکردم

    امروز که به این فایل بی نظیر هدایت شدم

    و تمرین رو در دفترم انجام دادم… تازه متوجه شدم کجای کارم ایراد داره

    من از موفقیت دیگران کاملا خوشحال میشم ولی

    همیشه یه غمی از این موضوع دارم

    چون همسری دارم به شدت کمال گرا و اینکه برای انجام هر کاری … حالا میخواد مسافرت باشه… یا خریدن چیزی… یا ایجاد تغییر در شغل .. یا خونه … یا هر چیزی که دنبالش به خواسته ای برسیم یا موفقیتی برامون رقم بخوره

    براحتی رضایت نمیده و اکثرا در حال درجا زدن هستیم

    متاسفانه من همه مشکلاتمو از چشم همسرم میدیدم … اما امروز با انجام این تمرین

    تازه فهمیدم ای دل غافل… کجای کاری خانوم

    بزرگترین ضعف من : نداشتن اعتماد به نفس کافی… متاسفانه احساس عدم لیاقت … و ترس هست

    باید روی توحید عملی بیشتر کار کنم تا ترسم از بین بره

    باید در کارم پشتکار داشته باشم و روی احساس لیاقتم کار کنم تا در شغل خودم به استقلال مالی برسم… تا ان شاءلله موفق بشم دوره احساس لیاقت رو بخرم…

    باید با افزایش مهارتم در کارم اعتماد به نفسم رو تقویت کنم …

    خیلی خیلی ممنونم استاد جانم شما دست خدا هستید که وارد زندگیم شدید

    خدایا شکرت واسه هدایتم به این سایت و این آموزش ها

    درپناه خدا جون مهربون باشید

    ممنون

    403/1/17

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1067 روز

    سلام وادب خدمت استاد عزیز

    دوسدارم بیام این تمرین رواینجا جوابش روبنویسم استاد،واقعا احساس میکنم تواین موضوع خداروشکر خیلی پیشرفت داشتم

    من آدمی بودم که اونقد ازموفقیت بقیه مخصوصا نزدیکانم ناراحتیش میشدم که به گریه میفتادم

    ولی الان باتمرین وقتی موفقیت آدمارومیبینم کلی خداروشکر میکنم،تحسینشون میکنم وسعی میکنم به خودم این باورو بدم که اگه برااونا شده برامنم می‌شود

    مثلا دختر عموی من بااین که ازشوهرش جداشد الان دوباره ازدواج کرده ویه زندگی عاالی داره وروز به روزم بهتر میشه

    این باعث شده منم به خودم بگم پس برامنم میشه باوجود اینکه جداشدم ویه بچه هم دارم میتونم یه زندگی خیلی بهتررو شروع کنم

    وهیچ محدودیتی وجود نداره،خداوند کارارو انجام میده

    بینهایت احساس خوبی دارم درموردش وبراش آرزوی بهترینارو دارم

    ممنونم استاد درپناه خداوند شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فراز گفته:
    مدت عضویت: 1249 روز

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    – وقتی شنیدم یکی از اقوام که هم سن و سال منم هست و با هم یه جورایی بزرگ شدیم خونه خریده ، این خبرو مادرم اعلام کرد توی جمعی و من اول که جا خوردم که خوش به حالش خونه خریده تو این وضع گرونی و … ولی در کل چون این الگو و عادتو دارم که هرچیزی رو که دوست دارم داشته باشم رو تحسین میکنم ، بلافاصله براش خوشحال شدم و آفرین گفتم تو دلم . اما احساس کردم نگاها به سمت منه ( در صورتیکه فقط احساس من بوده !! ) و من ناتوان به نظر میرسم و احساس جاماندگی و فاصله گرفتن هم سن و سالای خودم در اطرافیانم و فاصله گرفتن از خواسته هام در من ایجاد شد !

    ( باورهای منفی و محدود کننده من در این مورد : باور به کمبود – عدم باور به توانایی های خودم – توکل نداشتن – عدم احساس لیاقت و خود ارزشمندی )

    – وقتی پسر خالم که اتفاقا تو یه حرفه مثل هم مشغول هستیم ، رو میبینم که سرمایش به نسبت من خیلی بیشتر شده و بیشتر هست ، از اون جاییکه مثل برادرم میمونه واقعا از ته دل براش خوشحالم و تحسینش میکنم ، ولی باز هم احساس جا موندگی بهم دست میده و اینکه من چقدر باید کار کنم که برسم به اون سرمایه و اون امکانات

    ( باورهای منفی و محدود کننده من در این مورد : باور به کمبود – عدم باور به توانایی های خودم – توکل نداشتن به خداوند که همه چیز با ایمان و توکل واقعی به او ممکنه – عدم احساس لیاقت و خود ارزشمندی – باور به اینکه موفقیت سخت بدست میاد و خیلی باید بدو بدو کرد براش – مقایسه خودم با نتایج دیگران و نه مقایسه خودم با اقدامات اونا )

    – یکی از اقوام که کارمند ساده بود رو چند سالی ازش خبر نداشتم تا اینکه شنیدم رفته توی کار بازیافت پسماند ، و از این راه توی حدود 3 سال کلی زندگیش متحول شده و برای خودش خونه ی خودشو ساخته ، ماشین خوب برای همسرش خریده و … باز هم براش خیلی خوشحال شدم و تحسینش کردم چون خیلی پسر گلیه و خونواده دوست و تلاشگر . اما نجواهای ذهن باهام چیکار کرد ؟؟!!

    ( سریع اومد گفت آره این کار خیلی پول توشه ولی کار هر کسی نیست و کار کثیف و پر زحمتیه ، باید با شهرداری و کلی آدم زد و بند کنی تا بتونی راحت کارتو پیش ببری و چقدر خوش شانس بوده که تو این مئت کم انقدر موفقیت ساخته و … )

    ( باورهای منفی و محدود کننده من در این مورد : کمبود – ناتوانی خودم – عدم لیاقت – ندیدن امکانات و توانایی های مهارت و حرفه خودم که چقدر میتونه دستاوردهای جانانه ای برام داشته باشه – توکل و باور و ایمان واقعی نداشتن به خداوند )

    – داماد داییم قبل از گرونی های سال 97 دلار ، با زحمت تونست یه ویلا توی متل قو بخره و الان اون ویلا توی یکی از بهترین جاهای اون منطقه محسوب میشه و وقتی عکسای ویلاشو دیدم هم خیلی لذت بردم و براشون خوشحالی کردم و هم اینکه باز نجواهای ذهنم اومد سراغم که الان با این تورم و این قیمت دلار و اون قیمت های ویلا و … باید بشینی حسرت بخوری فعلا !!

    ( چرا فعلا ؟؟! چون وجودم از درون میگه قطعا بهش میرسم منم ولی نجواهه میگه اوکی میرسی ، ولی چند سال دیگه ؟ چقدر باید بدو بدو کنی ؟ مگه دلاره وای میسته که تو بخوای به این امکانات برسی و کلی ترمز دیگه برام میسازه .. )

    – وقتی دوماد همسایمون که یه ماشین خیلی معمولی و مدل پایین داشت ، یه کارگاه زد چند سال پیش و به مرور ماشینای خوب و مسافرتای خوب میرن و … امسال عید وقتی با ماشینای خوب رفتن مسافرت های مختلف کل تعطیلاتو ، براشون کلی ذوق کردم که دمشون گرم با چه امکانات و شرایط خوبی دارن سفر میکنن . ولی باز درون خودم احساس ناتوانی کردم و گفتم چقدر باید زحمت بکشم که اون ماشین و امکانات و شرایطو برای خودم و عزیزانم فراهم کنم تا تجربه مشابه و لذت بخشی رو داشته باشیم !! و احساس ناتوانی – توکل – فاصله بین خودم و خواسته هام ، سد بینمون رو تشکیل دادن !!

    – پسر عمه نازنینم که سن کمتری هم از من داره ، یه زندگی ایده آل داره و زن و بچه و امکاناتی بسیار خوب . در حالیکه هیچ کدوم از اینا رو نداشت و به نوعی از زمانی که ارث بهش رسید زندگیش اینقدر متحول شد و الهی شکر خوش بخته توی تمام زوایای زندگیش . هم روابط و هم مالی و … . چون این پسر رو مثل برادرم عاشقانه دوست دارم هیچ وقت بهش حسادت نمیکنم و انقدر براش خوشحال بوده و هستم چون لیاقتشو داره، که انگار همه ی اون موفقیت ها رو خودم دارم …

    ( اما باور محدود کننده من بهم گفت : اون شانس داشت و بهش ارث رسید. خودش که تلاشی نکرده ! )

    – یکی از دوستانم که توی داروخانه کار میکرد ، بیزینس خودشو راه انداخت و به قدری موفقه که وضعیت مالیش الهی شکر خیلی خوب شده و برای زنش یه اسب گرفته 1 سال پیش حدود 1 میلیارد تومن و کلی هم هزینه نگهداری براش میکنن و ماشین برای زنش خریده و … که کلی تحسینش کردم انصافا چون زندگی معمولی داشتن

    ( اما احساس ناتوانی و جاموندن از غافله هم نوعانم و درماندگی بهم وارد شد !! )

    – الگوهای موفق در کار و حرفه خودم رو میبینم که چقدر حرفه ای هستن و چقدر موفقیت بدست آوردن و انقدر برام ارزشمند و قابل احترام هستن که الگوی خودم قرارشون دادم و براشون ذوق میکنم و قابل احترام و تحسین هستن برام ؛

    اما خودم رو که باهاشون مقایسه میکنم ( که مشکل از همینجا شروع میشه و مقایسه ی من با دستاوردها و نتایج اونا داره انجام میشه و نه با مقایسه اقدامات من با اونها !! ) ، در موضع ضعف و ناتوانی قرار میگیرم و احساس میکنم من اون همه استعداد و توانایی رو ندارم که بخوام مثه اونا مستر بشم در حرفه ام و همش احساس جا ماندگی دارم !!

    تمرین این قسمت:

    مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    جواب سوال اول :

    دید و زاویه مناسبی که میتونم به موفقیت تمام این عزیزانم داشته باشم اینه که :

    اگر اونا تونستن نشون میده که امکان پذیره – نشون میده که نعمت و برکت و ثروت جاریه –

    نشون میده که من هم اگر متعهدانه و با نظم و دیسیپلین و صبر ، از همه مهمتر با توکل و ایمان واقعی به نیرویی که قدرت دست اونه و تمام این نتایج رو او به عمل میاره و در جهت خواسته ها و اهدافم و دستاوردهای مشابه گام بردارم ، نتایج برای من هم حاصل خواهد شد . چونکه خدای دلار چند سال پیش الانم خدایی میکنه و اجابت میکنه درخواست کسانیکه بهش ایمان داشته باشن –

    نشون میده تمام اون ها در یک موضوع اشتراک داشتن و اون هم احساس لیاقت و خود ارزشمندیشون بوده و در کنارش اینکه من هم میتونم و ناتوانی و ضعف خودشونو نادیده گرفتن یا ازش با توکل عبور کردن –

    نکته خیلی مهم دیگه اینه که کمالگرایی رو باید کنار بزارم و تکامل رو بهش احترام بزارم و نخوام که بدون گذروندن تکامل ، و روند تدریج منتظر دستاورد باشم –

    امیدوارانه و با ذوق و اشتیاقی درونی خواسته هام رو دنبال کنم –

    جواب سوال دوم :

    درس هایی که میتونم بگیرم از پیشرفت و موفقیت این عزیزان تا بتونم توشه راهم قرار بدم و در مسیر ازشون بهره بگیرم ، نکاتی وجود داره در رابطه با بعد شخصیتی هر فرد که میتونه الگویی مناسب باشه در جهت رسیدن به اهداف و خواسته هام :

    تلاش گر و پیگیر بودن راه و رمز پیشرفت و موفقیته

    نسبت به خواسته ها و نیازها خود رو لایق یک زندگی ایده آل دونستن

    خوش بختی رو سهم خود و عزیزانم دونستن

    در خصوص یکی از عزیزانم این خصلت ها خیلی مشخصه که یه انسان خیلی آروم ، متوکل ، شاد ، زندگی رو ساده گیر هست.

    و در خصوص الگوهای کاری خودم میدونم که خیلی مستمر تلاش میکنن و جا نمیزنن و خیلی فوکوس هستن و متمرکز روی کاری که دارن انجام میدن . مهارتشونو بسیار به روز نگه میدارن و با وجود دستاوردهای مناسب ، هنوزم در پی آموزش و کسب مهارت و اطلاعات جدید هستن و …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سرمه گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    از پروردگار مهربانم هزار بار ممنونم که بهم فرصتهای زندگی رو داد

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم جون و همه دوستان این وبسایت عالی

    من تا به حال سعادت کامنت نوشتن نداشتم چون فکر میکردم بقیه اونقدر بلد هستند که وظیفه من فعلا فقط خوندن کامنت هست و یادگیری. تا اینکه این فایل استاد رو گوش دادم اونم چندین بار. امروز که قسمت دوم رو گوش دادم متوجه شدم باید بنویسم و مهم نیست چقدر بلدم باید حالا خودمو وارد چالش انجام دادن کنم چون با نوشتن در سایت حس فعال بودن و جریان انرژیم افزایش پیدا خواهد کرد.

    امیدوارم نوشته من بهتون حس خوبی بده چون من از نوشته های شما عزیزان خیلی حس خوب گرفتم خود استاد و مریم جون که بحثشون جداست میتونم بگم در حال بدم فقط یه وویس ازشون پخش میکنم و گاهی حتی تمرکز گوش دادن به محتوا رو هم ندارم فقط انرژی کلامشون حالمو متحول میکنه .خدا به نفسشون برکت بده.

    از آیدای عزیز برای انجام عالی تمرین بی نهایت سپاسگزارم خیلی ازت یاد گرفتم بانو.

    راجع به خودم اما بگم که من از موفقیت همه افراد اطرافم خوشحال میشم اما تا الان فکر میکردم آدم حسودی نیستم ولی متوجه شدم دقیقا به صورت خیلی کمرنگی حسادت دارم. حسادت من باعث نمیشه از اون آدم بدم بیاد یا بهش آسیب بزنم یا خواهان بدبختیش باشم اما گاهی ته دلم میگم کاش جاش بودم یا اینکه اون به چندین دلیل حتما از من بالاتر بوده پس حقشه برسه به اون جایگاه ولی اونروزی که کسی از نظر خودم از من کمتره اما سوار خواسته های من هست خیلی حرصم میگیره و میگم این که فلانه چرا رسیده؟

    همینجا فهمیدم به جز بقیه خودمو هم قضاوت میکردم ، تو ذهنم دسته بندی کردم لایق و نالایق بعد وقتی کسی که تو دسته نالایق باشه به خواسته برسه برام قابل هضم نیست حتی خودم! و اینا هیچ کدوم خودآگاه نیست و خیلی ها محصول فرهنگ و خانواده هست و من باید الان با آگاهی اونهارو اصلاح کنم.

    من از خداوند ممنونم بابت زیبایی ظاهریم که باعث شد من از دست اعتماد به نفس پایینی که داشتم با ورود به جامعه و پذیرفته شدن از جانب دیگران خلاص بشم .

    1.من راجع به کیسهای ازدواجم هیچ عزت نفسی نداشتم چون فکر میکردم رفتار و نجابت و ظاهرم طرف رو جذب کرده اما خانواده فقیرم رو اگر ببینه حتما باهام برخورد بدی میکنه. و از ترس اون رفتار بد پیشاپیش خودم طرف رو رد می کردم به گمان اینکه دختر مغرور و اصیلی هستم . آدمها برام دو دسته بودن خوب یا بد. بعضیارو اصلا قبول نداشتم و در مقابل دسته دوم خودمو اصلا قبول نداشتم.

    درس اول:فکر کردن به خواسته ، با فکر کردن به کمبودهای خانوادگیم دقیقا آدمهایی رو جذب میکردم که کمبودهامو ببینه و اینکه فکرم درست بوده بهم ثابت بشه .

    درس دوم:من با هر ظاهر و شرایطی بنده خداوند هستم و کسی من رو با همه این احوالم خواهد پذیرفت اگر اول خودم خودمو بتونم بپذیرم.

    درس سوم:حتی اگر دیگران بهم انتقاد کنند یا بدتر توهین کنند نباید منو ناراحت کنه و اصلا نباید دیگران برام مهم باشند.

    درس چهارم: من هییییچ تاثیری در سرنوشت و زندگی خوب خودم ندارم مگر اینکه خدا بخواد در واقع تاثیرم اونجاست که خدارو ولی خودم قرار بدم در حالیکه برعکس بوده و همه ش می خواستم همه چیزو کنترل کنم و از قبل همه چیزو اونجور که من می خوام باشه .

    حالا وقتی کسی با همون کیس های ازدواج من ازدواج میکردن و به رفاه و حال خوب و خانواده خوبی که من دوست داشتم دست پیدا میکردم می دیدم خب این که از من فقیرتر بود تازه نصف زیبایی من رو هم نداشت! و میگفتم این شانس داره یا خیلی زرنگ و باسیاسته وگرنه من و خانوادم با سادگی امکان نداشت به این دستاوردها برسیم.

    2.زمانیکه در یک رشته و دانشگاه با همکلاسیم که خیلی ثروتمند بود دوست بودیم و اون حتی تو فهمیدن مسایل ساده مشکل داشت و هی کنارم می نشست تا کمکش کنم و بعد از چند ترم دانشگاههای دولتی واحد پردیس (که هزینه سنگین داشت) برای رشته های پزشکی قرار دادند پدرش مسقیم بردش و رشته پزشکی ثبت نامش کرد و راستش من حتی قدرت حسادت هم نداشتم چون فکر میکردم اونا پولدارن پس حق دارن و من ندارم و باید همین راهو ادامه بدم. در گذر زمان به واسطه ثروتشون صاحب ظاهر زیبا هم شدن (خیلی اضافه وزن داشتن )و ازدواج و زندگی خوب هم قسمتشون شد.

    درس اول :برای خداوند خواسته مهمه نه ثروت و اگر خودمو قبول داشتم و میتونستم خواسته خودمم مقبول ببینم و نشدن اونو تصور نکنم.

    درس دوم:آدمها با هر وضعیت و شرایطی دارن باورهایی که ساختن به ثمر می نشونن و برای خدا مثبت یا منفی بودنش مهم نیست برای من باور فقر برای ایشون باور ثروت کار کرد.

    3.حسادت به همه کسانی که انگار در زندگیشون در زمان درست در مکان درست با آدمهای درست بودن، یعنی به موقع رشته درست رو خوندن به موقع پول دراوردن به موقع با آدم درست تشکیل خانواده دادن به موقع مهاجرت کردن به موقع بچه دار شدنو ….

    درس اول:باور محدود کننده اینکه هرچیزی زمان خودشو داره و بعدا دیره و نشه بهتره

    درس دوم: باور اینکه آدمها مثل ربات یکسانن و خواسته و نیازشون یکیه

    درس سوم: باور اینکه تنهایی بده و تشکیل خانواده مقدم هست.

    درس چهارم:باور به کمبود به جای فراوانی

    درس پنجم: بقیه آدمها حال و روز و زندگی خوبی دارند و فقط منم که دچار تردید و شکست و سختی هستم .بدون توجه به دستاوردهای زندگیم که همه اطرافیانم همیشه تعریف میکنن اما انگار خودمو سطحی چرا ولی عمیقا راضی نمیکنه.

    امیدوارم بعدا که کامنتمو میخونم همه این حالات اصلاح شده باشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    اکبر بیگ محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1858 روز

    سلام و عرض ادب به خداوند یکتا و نور مهربانی اش

    و سلام خدمت استاد قدرتمند عباسمنش عزیز و دوستان قدرتمندی که در مسیر بیداری قدم برداشتند .

    در جواب سوال استاد من تا 5 سال پیش که اصلا در مسیر آگاهی نبودم و به قولی گفتنی تو باغ این چیزا نبودم اگر کسی به موفقیتی می رسید حالا از نزدیکانم خونه یا ماشین می خرید یا هر موفقیتی داشت من به شدت حسادت میکردم و چون از قانون الهی چیزی نمیدونستم میگفتم خدایا چرا به اون دادی به من ندادی مگه من چه فرقی با اون دارم تازه من که بیشتر از اون تو رو صدا میکنم نماز هم میخونم روزه ام میگیرم اون که اصلا یاد تو نیست ولی تو بهش داری همه جوره حال میدی اینم شد عدالت …

    حتی سعی میکردم رابطه ام رو باهاش کم رنگ تر کنم

    و به قول استاد میگفتم الان پیش خودش چی فکر میکنه فکر کرده کیه ؟

    تغییر دیدگاه من بعد از آشنایی با قوانین الهی زندگی

    1. اگر اون به موفقیتی رسیده دلیل نمیشه که خدا پارتی بازی با اون داشته به هر حال اون دانسته یا نادانسته قوانین رو به درستی اجرا کرده و میسر تکامل رو طی کرده پس منم اگر مسیری که رفته رو جای پای اون بزارم بهمون چیزی میرسم که اون رسیده

    اما الان دارن حرکت میکنم اما صبوریم زیاد نیست و دوست دارم که زودتر به نتیجه دلخواهم برسم

    نکته تغییر نگرش :همه اهداف انسانها و شرایط زندگی انسانها یه جور نیست من باید از نردبان موفقیت خودم بالا برم تا به مقصد خودم برسم درسته که قوانین جهان هستی برای همه یکسان هست اما نحوه رسیدن ها متفاوته با توجه به شرایط و موقعیت زندگی هر فرد پس من باید آگاهانه رو باورهایی که پاشنه اشیل من هستند کار کنم و نگران نتیجه نباشم ،نتیجه خودش در زمان درست و مکان درست از راه میرسه. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: