ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 93 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر مهدویفر گفته:
    مدت عضویت: 3193 روز

    بنام خدای مهربان

    بعد از چندین و چند ماه امشب تصمیم گرفتم که تمرین این فایل رو کامنت بذارم

    خدایا تو بگو من بنویسم

    تمرین اول:

    قدم اول: موفقیت افراد نزدیکم رو‌بنویسم

    فرد شماره یک: این خانوم زیبا تونست ماشینش رو که پراید بود رو به یک کوئیک تغییر بده و الان در حال تغییر اون به 206 هست

    به تازگی به یک مسافرت خارجی رفت

    کارمنده و حقوق بگیره

    روابط عالی و عاشقانه باهمسرش داره و از نظر من بسیار خوشبخته

    من چه احساسی نسبت به موفقیتش دارم؟!

    احساس حسادت ندارم و یا خیلی خیلی کمه بیشتر احساس حسرت و خود کم بینی و ضعف دارم

    اون از من بالاتره

    قدرتمند تره

    من از رانندگی میترسم و حاضر نیستم پشت فرمونش بشینم ولی این شجاعت داره

    چه ایده های الهام بخشی از موفقیت این فرد میتونه در من ایجاد کنه؟!

    اون خیلی به خودش اهمیت میده منم باید به خودم اهمیت بدم

    خیلی رها و شاد و خوشحاله ولی من ادم استرسی و جوشی هستم

    اون خیلی رو پولش و کارهاش برنامه ریزی داره ولی من هدف و برنامه ریزی مشخصی ندارم

    اون خودش رو باکسی مقایسه نمیکنه

    ولی من همش دنبال مقایسه خودم با دیگرانم

    اون خودش رو بالا میبینه (لایق میدونه)

    ولی من خودم رو لایق اینها نمیدونم

    موفقیتش چه درسی برای من داره؟!

    اگه اون تونسته منم میتونم

    بشرط اینکه مثل اون عمل کنم

    مثل اون باور کنم

    فرد شماره دو : در حال مهاجرت به یک کشور فوق العادس

    من چه احساسی دارم؟!

    حسادت

    خوش بحالش داره میره ازایران و اونجا حتما موفق میشه

    (باوراینکه نمیشه تو ایران موفق شد)

    دیگه نمیشه باهاش صحبت کرد چون قیافه میگیره و برخورد درستی بامن نداره

    (قضاوت بی جا)

    زمان داره میگذره و اصلا معلوم نیست که بشه ماهم ازایران بریم یا نه

    (یاس و ناامیدی)

    اون موفق شد و من دیگه موفق نمیشم

    (باور اگه افراد زیادی موفق بشن دیگه فرصت برای موفق شدن من نیست )

    چه درس هایی باید از موفقیت این افراد بگیرم؟!

    باید بگم مهاجرت به کشور عالی حقشونه چون :

    اینا خودش رو حبس کردن و از مهمونی ها و دورهمی های پوچ خارج شدن و فقط روی کار و اهدافشون تمرکز کردن

    اینا هم کار کردن هم آموزش زبان دیدن

    تلاش کردن برای خواسته هاشون

    بها پرداختن

    ولی من چی؟!

    بجای آموزش دیدن رفتم تو مهمونی های بی فایده

    وقتم رو الکی هدر دادم

    بجای تمرکز روی خودم و کارم وارد حاشیه شدم

    اینکه فلانی چیکار کرد چی گفت چی خورد و….

    بجای تمرکز رو خواسته هام توجه کردم رو ناخواسته ها و…..

    پس من هم میتونم مهاجرت کنم بشرط اینکه:

    اول از همینجایی که هستم لذت ببرم

    ثروت بسازم

    حالم رو خوب کنم

    به زیبایی های اطرافم بیشتر توجه کنم

    بیشتر آموزش ببینم

    کسب و کارم رو گسترشش بدم

    و افراد سمی اطرافم رو حذف کنم

    مهمونی ها و دورهمی هایی که هیچ سودی برام ندارن رو حذف کنم و فقط و فقط روی اهدافم رشد و موفقیتم تمرکز کنم

    اهدافم رو کامل و واضح بنویسم و براشون قدم بردارم ……

    استاد ممنونم بابت این فایل فوق العاده

    که باعث شد نفوذ کنم به لایه های زیرین مغزم و احساساتم رو بشناسم و برای بهبودشون و تغییرشون قدم بردارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    اعظم م گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    سلام وآرزوی سلامتی به استاد نازنینم

    خدا را شکر که زنده ام و این آگاهی ها برایم یاد آوری میشود

    و اینها را کسی برایم یاد آوری میکند که به نیروی بینهایت الهی وصل است

    سه ماه پیش پسر خواهرم بورسیه ی دانشگاه اوهایو آمریکا شد ومن از صمیم قلب برایش خوش حال شدم و ازته قلبم برایش آرزوی سلامتی و موفقیت کردم

    و بسیار اورا تحسین کردم چون تلاش کرده بود

    وقتی به اصفهان می آمدند

    درجمع خانوادگی بود می‌گفت ومیخندید و گاهی کتاب را هم مرور میکرد همیشه کتاب به دست بود

    میخواهم بگویم کتاب رفیق شش دانگش بود

    خدا راشکر نتایج زحمات خودش را دیده بود و موفق شده بود

    یاد گرفتم تلاش پیگیر ومداوم انسان را به نتیجه میرساند

    نوش جانش این موفقیت و پیروزی

    گوارای وجودش

    لایقش بود

    حواشی مهم نیستند مهم اهداف ما هستند که باید برای محقق شدنش تلاش کنیم

    یادم هست هرگاه در کودکی شیطنتی میکرد خواهرم می‌گفت نمی‌گذارم به مدرسه بروی

    واو به شدت ناراحت میشد،و نقطه ضعفش مشخص بود.

    از خدا خواستم که پسر من هم موفق شود

    ولی من نمیتوانم پسرم را تغییر دهم

    اگر خودم تغییر کنم و حرکت کنم

    اطرافیان من نیز تغییر میکنند

    من حق و توانایی تغییر خودم را دارم

    و دوست دارم با تلاش و کوشش مداوم موفق شوم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهدی آریافر گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیزم و سرکار خانم شایسته بزگوار

    و ارادت خدمت دوستان هم فرکانسی خودم

    من قبلا زمانی تو اطرافیان و دوستان خودم موفقیتی کسب میکردن صادقانه احساس حسادت و کمبود میکردم و گاهی عصبانی میشدم …..

    ولی از زمانی که دوره های استاد رو تهیه کردم ( فروردین 1401..عزت نفس / 12 قدم ) و شروع به ساختن دوباره شخصیت خودم کردم و کوبیدم از نو شروع به ساخت کردم ، خیلی تغییر کردم .. البته حضور دوست خوبم که اتفاقا از طریق فرزندش که جریان جالبی داشت با استاد عباس منش اشنا شدم هم کمکم کرد .خدایی کمک خوبی هم بود حالا میخوام از موفقیت اون بگم .

    دوست خوبم هادی : یکی از افراد موفق در زمینه تولید پایه کرین در کشور است و حتی صادرات هم میکنه محصولات فوق العاده خودش رو

    احساس من دربارش اینه که خوشحال شدم چون از ابتدا کارش در جریان بودم و تلاش همیشگیش رو برای بهتر شدن میبنم و هر چقدر تکامل خودم رو طی کردم خیلی به خوشحالیم افزوده شد .حتی زمانی که ماشین شاسی دومیلیاردیش رو خرید به من زنگ زد با هم رفتیم تحویل گرفتیم کلی لذت بردم . الان دیگه طوری شدم که حتی فرد غریبه ایی هم پیشرفت کنه براش خوشحال میشم مثلا نزیک محل ما تالاری وجود داره که تقریبا هر شب شلوغه و پر از جمعیته .خدایی رد میشم و میبنم از ته دل کیف میکنم و اون رو نشانه نعمت بیکران رب العالمین میبنم .از خدا خواستم این حس رو در من تقویت بکنه و ارامشم رو بیشتر کنه

    ج س1 : *من به خودم بارها گفتم وقتی دوست من تونسته در شهر خیلی کوچیک بیزنس موفق راه بندازه و حتی صادرات کنه خوب من هم میتونم با راه اندازی مجدد کسب و کارم موفق بشم

    * وقتی دوست من میتونه با تغییر تو باورهاش درامد سرشار ،آسایش ،آرامش ، آزادی و عشق رو بدست بیاره منم میتونم

    ج س 2 :

    1. . روی باور های توحیدی مون کار کنیم و درک کنیم که فقط خدا برای ما کافیست و اگه تو مسیرش قدم برداریم هر چیزی شدنی است

    2. اینکه این مسیر نیاز به تمرکز بر زیبایی ها و دوری از نازیبایی ها و حفظ احساس خوب داره /

    احساس خوب :اتفاق خوب

    3. باید با ارامش تکامل رو طی کنیم ودنبال نتیجه یک شبه نباشیم تا به نتیحه مطلوب برسیم

    4. باید باور احساس لیاقات و فراوانی را در خودمون تقویت کنیم

    5. باید روی هدفمون تمرکز کامل داشته باشیم

    6. وقتی تومسیر درست با باور های درست و تفکر مثبت قدم برداریم نعمت ها خودشون سرازیر میشن

    7. میدونم چیز های زیادی هست که باید یا بگیرم که عاشقانه مشتاقشم

    با تشکر مجدد از استاد عزیزم و خانم شایسته بزگوار وآرزوی موفقیت برای دوستان هم فرکانسی خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نرجس نیک گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    سلام به استاد عزیز و فهیم و سلام به مریم جان عزیز و آگاه. سلام به همه ی بچه های سایت که بودنتون نعمته.

    من با نوشتن این کامنت می خوام دِینم رو به استاد ادا کنم و با حل این تمرین استقبالم رو از این فایل سریالی نشون بدم. و البته که جوابام به این سوالات و حل تمرین فایل فقط در مقابل موفقیت های مالی افراد هست. چون من در همه ی زمینه ها واااقعا موفقم. از اعتبار اجتماعی تا مهارت بالا در زمینه ی فعالیتم. اما در زمینه مالی اونجایی نیستم که باید باشم!!

    در جواب سوال این فایل باید بگم که من خودم به شخصه بیشتر از اینکه نگاهم به موفقیت دیگران باشه، نگاهم به اینه که چه کسی به این موفقیت رسیده! اگر یکی از آشناهای من باشه، دوست، فامیل یا هر کسی که من از نزدیک می شناسم و شاهد روند زندگیش و کارش بودم، به موفقیت قابل توجهی برسه، خصوصا در زمینه مالی، بیشتر از درگیر شدن با احساسات شادی یا ناراحتی، درگیر چگونگی ماجرا میشم. بهت زده میشم. و در واقع احساس ناتوانی میکنم. شروع میکنم به مقایسه کردن. که منم اینکارو میکنم منم این مسیرا رو میرم یا حتی یه جاهایی من بهتر عمل کردم. پس چرا برای من نتیجه نداده؟ چرا برای من نشده؟؟؟؟

    حالا اگه اون شخص موفق نسبتی با من نداشته باشه و من خبری از حال و روزش و زندگیش نداشته باشم، کاملا خوشحال میشم و قلبا تحسین میکنم. چرا؟ چون بی خبری من از شرایط اون باعث میشه که نتونم تو پروسه مقایسه بیوفتم!!!!

    نتیجه اینکه، چه در مقابل موفقیت یه شخص آشنا، چه در مقابل مسیر کاریه خودم، بزرگترین احساس و واکنش من علامت سوال هست! من داااائما در حال فکر کردن به چگونگی هستم. چطوری برای فلانی شد؟ چرا برای من نشد؟ من هم همین کارو کردم. منم همین راه و رفتم…

    در کل برای غریبه ها خوشحال میشم. اما برای آشناها درگیر چگونگی میشم. در باطن دچار حسرت میشم. حس ناتوانی، و خوددرگیری ذهنی و … و مرتبا از خودم میپرسم که کجای کار من مشکل داره؟ من چه کم کاری یا کوتاهی میکنم؟ چرا کارای من نتیجه نمیده؟ همه موفق شدن و من نشدم. و کلی سوالای ذهنی دیگه که تو دفترم کامل نوشتم. آها اینم بگم که طرف همه ی سوالای من خداست ها!!!! همه رو از خدا میپرسم. و همش برام سواله که آیا داری به من سخت میگیری؟ خودت نگفتی من در لحطه اجابت میکنم؟ همه ی کارها رو که خودم دارم انجام میدم. پس خدایا نتیجه کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    .

    .

    .

    در جواب تمرین هم اینو بگم که من حتی توی دفترم هم راحت نبودم و نیستم که بخوام اسم شخص رو بنویسم اما با تحلیل و فکر کردن به اسمایی که تو ذهنم بودن، و بررسی مواردی که توی تمرین بهشون اشاره شده، به یه نکته ی مشترک رسیدم. که درموردش کامل توی دفترم نوشتم. اینجا هم ازش میگم.

    فقط همینو بگم که همه کسایی که در حال حاضر اسمشون و موفقیتشون توی ذهن من هست، درسته که به اخبار گوش میکنن، کنترل ورودی ندارن، درسته که به اصطلاح قانون رو نمیدونن، اما قللللبا عزت نفس دارن. و اصلا با کم نمیتونن زندگی کنن. نمیتونن ارزون بخرن و یا اصلا نخرن. یا حتی انتخاب کنن که کدوم رو بخرن. همیشه هم همینجوری بودن. و همه ی زمان هایی که من به شخصیت به اصطلاح قانع خودم افتخار میکردم، اونا در حال تغذیه ی عزت نفس و خود ارزشمندیشون بودن…

    و حالا در نتیجه اونها این باور رو دارن که نباید بی کیفیت زندگی کرد و باور من میگه حالا دوتا نشد یکی هم خوبه!!!!!

    و موارد بیشتری که توی دفترم مفصل نوشتم.

    .

    .

    .

    در کل نتیجه اینکه عزت نفس و احساس خودارزشمندی، حلقه ی گمشده ی زندگیه منه. و من با دیدن موفقیت های عزیزانم باید مرتباا تایید کنم که چگونگی رو فراموش کن و فقط خودت رو لایق دریافت ببین. خودت رو لایق کیفیت در همه ی جهات زندگیت ببین…

    .

    .

    .

    ممنونم استاد که باعث شدید برای خودم و شناخت بیشتر خودم وقت بزارم.

    خیلی خیلی این نوشته برام با ارزشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سینا ب گفته:
    مدت عضویت: 614 روز

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    نمی دونم این احساس درسته یا نه اگر فردی از آشنایان یا دوستان به موفقیتی برسه احساس خوشحالی براش دارم اما زمانی که من دارم کاری انجام می دم و داخل کارم هرکسی سرک بکشه مرتب دخالت داخل کارم کنه و ناراحتی هایی که برام ایجاد می‌کنه نذاره کارم رو انجام بدم و بعد خودش از این راه رفته و به موفقیت رسیده ولی برای من ایجاد مزاحمت کنه احساس بده حسادت بهم دست میده البته با صحبت های شما لستاد سعی کردم ببخشم ولی باهاش رفت و آمد نداشته باشم برای آرامش خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مصطفی یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    درود به همه دوستان و استاد گرامی و تیم دوست داشتنی عباس منش

    نمیخوام با نقاب حرفامو بنویسم و به سوال جواب بدم و باید اون چیزی رو بگم که واقعا هستم چون قبلا شاید در نوشتن نظر یجورایی فیلم بازی میکردم و چیزی مینوشتم که نیستم چیزی رو مینوشتم که دوست داشتم باشم ولی فهمیدم اول باید خودم باشم و به خودشناسی برسم تا بتونم اونو تغییر بدم

    در مورد سوال استاد که نسبت به موفقیت دوستان و آشنایان چه دیدگاه و احساسی دارم باید بگم که احساستم در مورد موفقیت هرکسی متفاوته و حتی میتونه در مورد موفقیت یک فرد هم احساس خوب باشه و هم احساس بد

    در مورد خانواده هر کدوم از اعضای خانواده من به موفقیتی برسن فقط و فقط احساس خوشحالی و شادی دارم و لذت میبرم از اون اتفاق انگار خودم به اون موفقیت رسیدم و هیچگونه احساس بدی ندارم

    در مورد موفقیت فامیل های نزدیک دو احساس رو همزمان تجربه میکنم

    مثال بیارم : توی خانواده عمه ام یکی از پسر عمه هام توی شغلش به ثبات و موفقیت قابل توجهی رسیده و زندگیش افتاده رو دور پیشرفت

    وقتی از موفقیت های افرادی مثل پسر عمه ام میشنوم و میبینم دو احساس خوب و بد رو تجربه میکنم

    از اونجایی که خبر دارم که چه مسیری رو طی کرده و چقدر برای رسیدن به اون موفقیت تلاش کرده و الان داره نتیجه زحماتشو میبینه

    احساس خوبی در مورد موفقیت هاش دارم

    مثلا همین چند روز پیش ماشین قدیمی خودشو فروخت و رفت یه پارس صفر خرید

    میگم بنازم بهش اون یه مسیر چندین ساله رو طی کرده که الان به راحتی میره و چیزی که دوست داره رو میخره خدا بهش بیشتر بده کغرش با ارزشه تو کارش بهترینه و ارزش آفرینی میکنه به چند نفر دیگه هم دستی میشه و نون میرسونه پس حقشه و خدا بهش بیشتر بده و این احساس واقعی منه بدون هیچگونه احساس حسادتی

    اما احساس بد من در مورد موفقیت های آدمایی که مثل پسر عمه ام که غز فامیل ما هستن چیه؟

    احساس بدم از اونجایی میاد که از خودم ناراضی میشم و میبینم که خیلی عقب هستم از هم سن و سالای خودم و یجورایی احساس عقب ماندگی و یأس رو تجربه میکنم در مورد خودم ولی احساس حسادتی وجود نداره و کاملا بر میگرده به خودم که چرا تو هنوز موفقیتی کسب نکردی و داری در جا میزنی و هرچقدر تلاش میکنی و کار میکنی فقط مخارج معمولی زندگی رو در میاری و پیشرفتی توی زندگی نداری و این حرفا

    و اما در مورد آشنایانی که میشناسم و میبینم که مثلا فلانی رفته چهار میلیارد شاسی بلند خریده یا فلانی رفته پنج میلیارد تو فلان منطقه زمین گرفته یا فلانی با اینکه دوتا ماشین نو داشته رفته یه زانتیا هم خریده و اینجور موفقیت های چشم گیر دیگران

    وقتی اینارو میبینم طبیعتاً ناخودآگاه میگم خوشا به سعادتشون اینارو اینا از کجا میارن؟ بچه کووچه ای ها و شاید نا خواسته یه احساس حسادت ضعیفی اون وسط پدیدار میشه

    منم که این وسط آگاهی در مورد اینکه چگونه به این موفقیت ها نگاه کنم که احساس خوبی بهم بده یا اصلا با چه دیدگاهی باید به این موفقیت ها نگاه کنم بعد یکم غبطه خوردن میرم پس کله ام را خارانده به راه خود ادامه میدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زینب قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    سلام استاد عزیز

    من بعضی اوقات از پیشرفت دیگران خوشحال می شوم ولی حس ناتوانی و کاستی خودم هم در فکرم خطور می کند

    مثلا اگر خواهر خودم پیشرفت کند خیلی خوشحال می شوم ولی در بعضی اوقات یکدفعه مقایسه و اینکه آن حقوقش کمتر از من هست یا من زودتر از همه کار کردن را شروع کردم ولی به این جای که آنها رسیدند من نرسیدم و شاید برای یک نفر دیگر هم بر زبان جاری کنم

    یا اینکه مثلا دوستم که دو سال با من همکار شده و خودم آن را به این کار دعوت کردم و راه کار برای پیشرفت کارش را از روز اول بهش دادم و انگیزه برای بالاتر رفتن بهش می دهم و وقتی موفق می شود خوشحال می شوم ولی از درون حس اینکه این در دو سال به این همه موفقیت رسیده و من بعد از 11 سال هنوز موفقیت چندانی ندارم و در یک نقطه باقی ماندم و حتی زمان و وقتی که من می‌گذارم و پیشرفتی هم نداشتم ذهنم را آزار میدهد من 9 سال حداقل همه کار با هم انجام می دادم ولی الان یک سال هست که فقط کار حسابداری و تنخواه گردان را انجام می دهم و دوستم در قسمت فروش کار می کند که بصورت پورسانتی کار می کند حتی بعضی اوقات با خودم میگم اگر باهم همکاری نبودیم خیلی می‌توانستم کمکش کنم ولی حالا یک مقدار از همکار بودن در کنار خودم حس خوبی ندارم و با هم نمی‌سازیم برای بعضی چی یهای کوچک از دست هم عصبانی می شویم

    مثلا جایگاهش پیش مدیریت فراتر از من رفته و بعضی اوقات ناتوانی خودم را به رخ خودم می کشم حس حسادت نیست از این که من ناتوان بودم یک چیزی فراتر از من دارد که الان جای قبل من را گرفته حتی با تمام وجود حس می کنم اعتماد بنفس قبل خودم را از دست دادم از طرز صحبت کردنم با دیگران که قبل خیلی راحت رفتار می کردم و دیدگاه مدیریت برای ضعیف بودنم را بعضی اوقات میبینم

    یا خواهرم الان راننده شده من از یک طرف دوست دارم رانندگی کنم که 12 سال پیش پیگیر گواهی نامه شدم ولی هنوز موفق نشدم بگیرم چون فقط ثبت نام میکنم و یک بار امتحان می دهم و می رود و سراغی از آن نمی گیرم و مزحکه دست دوستان و آشنایان شدم فکر می کنم زمان امتحان به دیگران نگاه میکنم که موفق نشدن با این همه خواندن و در آن لحظه نمیدونم مقایسه می کنم یا ناتوانی خودم را در مقابل دیگران میبینم که دیگه پیگیر تمام کردن و گرفتن گواهینامه خودم نمی شوم و دور بودن مسیر راه را بعنوان اینکه ادامه نمی دهم بیان میکنم

    ووقتی کنار خواهرم می‌نشینم با حقوق پایین‌تر از من ماشین خریده و دیرتر از من به دنبال آموزش گواهی رفته الان موفق. شده خوشحالم ولی در درون اذیت می شوم نه اینکه حسادت کنم خودم را سرکوب میکنم و بعضی اوقات رفتارهای عصبی از خودم در همه موارد برایم ایجاد می شود که به بیرون بروز می کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    زینب قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    برای بعضی از عزیزانم خیلی خوشحال می شوم خواهر و برادر هایم که ازدواج کردند هرگونه پیشرفتشون انگار من پیشرفت کردم و شاداب هستم و بیشترین از خدا برای آنها طلب می کنم

    مثلا در یک کلاس هستیم یا در یک خانه زندگی می کنیم یا در یک محیط کار ولی خودم حس می کنم بعضی اوقات از مقایسه یا ناتوانی خودم میدانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهدی یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام خدمت دوستانی که همه در این سایت بزرگ که یک اتفاق بزرگه از نظر بنده، دور همیم و سعی میکنیم که خودمون رو اصلاح کنیم تا تکاملمون رو طی کنیم به امید الله.

    این عکس العملی که من در مورد خودم به تصویر کشیدم در واقع اتفاقیه که من سعی و تلاشم هم برای اصلاحش دارم میکنم و به لطف فایلهای استاد عزیزم درصد عکس العملهای بد ذهنی ام رو کاهش میدم…امید به خداوند

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    بستگی داره به او شخص. اگر این شخص به من و وضعیت من نزدیک باشه و بطور نسبی شرایط یکسانی داشته باشیم و یهو ببینم که پیشرفتی کرد و زندگیش عوض شد خب من خیلی بهم میریزم واذیت میشم…هم به این دلیل که خودم رو با اون شخص در یک تراز میدیدم (البته ظاهرا-یعنی چون شرایط کلی مون رو در ظاهرمون میسنجیدم) و هم اینکه خودم رو شماتت و تخریب میکنم..احساس بی عرضگی و حماقت بهم دست میده..حس عقب موندگی و مورد قضاوت دیگران قرار گرفتن..اینکه همسرم اگر چیزی بهم نگه به هر حال میبینه که من دارم درجا میزنم…و از همه بدتر تو جمعهای مشترک که همه از شرایط میگن و از خریدهاشون و تغییرات خوب مالی شون…و من ساکت میشینم و در لاک تنهایی خودم فرو میرم…هر چند که سعی میکنم فرو بدم کمبود هام رو و بازیگری میکنم در نقش آدمی خوشحال و کسی که به معنویت بیشتر بها میده و پول رو با معنویت هم سنخ نمیدونه… این دروغها خیلی اذیت کنندست.. با همه ی تلاشی که در دیدن خوبیها و صحبت ازشون، باز هم نمیتونم حالم رو خوب کنم..نمیدون که چی تو ذهنمه که نمیشه درستش کنم…

    همه ی این توصیفات باعث میشه که ادامه ندم…حس بی فایده بودن میکنم…

    چون خودم میدونم که آدم باهوشی هستم و خیلی کارها از دستم بر میاد و خیلی کارها هم کردم که در نوع خودش خاص بوده..ولی در نهایت دوباره عدم نتیجه گیری خوب مالی حسم رو خراب میکنه و کلا فراموشوم میشه الطاف خداوند رو..چون خداوند دریایی از رحمت و نعمت بهم داده…خدا خیلی بهم لطف داشته…

    موفقیت اون شخص به لحاظ فیزیکی اگر در حوزه کاری من باشه تا حدودی الهام بخش میشه ولی ادامه دار نیست و رهاش میکنم و اگر در حوزه کاره من نباشه تا حدودی دنبال این مساله هستم که چطوری تونسته به این موفقیت برسه…مثلا میفهمم که با یکسری آموزشها داشته هاش رو کامل تر کرده یا با رفت در یکسری جمعها تونسته به اطلاعاتی دست پیدا کنه یا هم فرکانس تر با اون ها بشه که کارش رو گسترش بده و بتونه نتیجه بگیره…اما نمیتونم به چشم “الهام بخش” بودن ازشون بهره ببرم..یعنی دچار رخوتی میشم که نمیتونم استفاده کنم. در واقع ناتوان میشم در مواجهه با این ماجرا..

    اما اگر اون شخص به موفقیت رسیده از نزدیکانم نباشه، خودم رو هی توجیه میکنم..مثلا میگم ” من دارم خوشی هاشو میبینم..هزار تا مشکل داره…همه چی که پول نیست… احتمالا چند وقت دیگه مشکل براش پیش میاد و زمین میخوره و از این قبیل افکار توجیهی و تخریبی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محمد مظفری زاده گفته:
    مدت عضویت: 1141 روز

    سلام و با نام الله

    من در حال حاضر روی مهارت زبان انگلیسی خودم کار می کنم و خدا رو شکر ، دارم می بینم یک دلیل مهم پیشرفت های من از دنیای زبان، به خاطر مدل مواجهه ی من با افرادی بوده که پیشرفت کرده اند، و من اونها رو تحسین می کردم. من الان 35 سال دارم در حالی که حدود پنج سال پیش یک مدرس تقریبا 16 ساله داشتم ! دیدم ایشون خارج زندگی کرده و برای تقریبا 12 الی 16 جلسه ازش استفاده کردم. یعنی عملا از دانش زبانی او بهره مند شدم. همچنین افراد بسیار زیاد دیگه. مثلا الان دوستی دارم که رتبه ی دو ارشد کشوری در زبان داره ، ورودی سال 1400 دانشگاه تهران برای ارشد، که همون موقع که این رو فهمیدم سریعا رفتم و باهاش دوره برداشتم و با هم دوست شدیم. و طی یک دوره ی تقریبا 15 الی 20 جلسه ، چیزهایی از او یاد گرفتم بسیار ارزشمند.

    اما الان با دیدن این دوره ی استادم دارم می فهمم که خیلی دقیق تر باید هم احساسات خودم رو و هم مدل و نوع مواجه ی خودم رو با افراد موفق دور و برم مدیریت و مَنِج بکنم. قشنگ باید بدونم و ببینم عمیقاً آیا چه حسی دارم. اگه رد پایی از احساس ناخوشایند هست ، بگردم و اون دلیل و اون باگ رو کشف کنم و با خودشناسی و کمک از خداوند و نیز با فکر نسبت به اینکه اگه این دیدگاه رو عوض کنم و برم جلو و از اون فرد بپرسم که به قول استاد با چه افکار و باورها و اقداماتی تونسته به اون پیشرفت ها برسه، من هم می تونم به نتایج خیره کننده برسم ، این طور خودم رو تشویق کنم و در جهت ریشه کنی اون افکار و باورهای محدود کننده قدم های بنیادین بردارم و من هم پیشرفت کنم ، یعنی الان با این دوره ی ارزشمند استاد فهمیده ام که لازمه قدم های بیشتری بردارم. مثلا الان یک دوستی دارم که امسال رفت در ترکیه و با فول اسکالرشیپ دندانپزشکی می خونه ، خودم دو سال پیش این بورس رو براش شرح دادم و بعد تابستون امسال پیام داد که آقای مظفری من بورس رو برنده شدم !! و واقعا اون لحظه از شوق می خواستم پرواز کنم ، حس بی نظیری داشتم ! و خدا رو شکر کردم و خیلی احساس نابی بود ! ایشون در سن تقریبا هفده و هجده سالگی آیلتس 8 گرفته ! کسایی که با آیلتس آشنا هستند می دونند آیلتس هشت توی سن تقریبا هفده سالگی یعنی چی! و این فرد به جز سطح مهارت های زبانی ، چه سطحی از دانش های گوناگون به انگلیسی(مثلا اطلاعات در مورد تکنولوژی، در مورد پزشکی، در مورد صنایع گوناگون، و همچنین مباحث عمومی و …) و نیز مدیریت احساس و بیان و … رو داشته که تونسته در این سن ، این نمره رو در جلسه بگیره. اون هم در حالیکه بند اسکور لسنینگ او ، 8.5 بوده ! یعنی تقریبا بدون خطا ! و من داشتم فکر می کردم این فایل های استاد منو بیدار کرد! البته الان سری دوم هست که شروع کردم به دیدن این ویدیوها. و سری اول همزمان نکته برداری کردم و الان دارم فقط می بینم و در ذهنم مرور می کنم و البته باید تمرین‌ها رو انجام بدم نه فقط در ذهن ، بلکه به صورت مکتوب اون هم با دقت و تمامی تمرینات. به هر حال الان داره ایده ها میاد و تازه الان دارم بیدار میشم که محمد تو با وجود اینکه تا حالا چند ساعت با ایلای صحبت کردی طی تماس های گوناگون (همین دوستی که در ترکیه داره دندانپزشکی در آنکارا یونیورسیتی میخونه) چرا تا حالا از جزییات مهارت او در زبان و خصوصا آیلتس ازش نپرسیدی؟! و راه هایی که رفته و مدل تمرینات او و مایندست او درباره این مهارت و ‌…

    اینکه با حرف ها و آموزه های استاد بیدار می شیم و قدم بر می‌داریم و زندگی مون رو تغییر می دیدم خداوند می دونه که چه قدر ارزشمنده. بی نهایت.

    خداوند حفظ کنه این استاد خوشتیپ و خوش فکرمون رو! ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: