ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 82 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر خوشحالم که توی یک روز عالی که از دیشب داره برف می‌باره و باران نم نم می‌باره به محض اینکه وارد سایت شدم به این فایل رسیدم

    خوب دیروز مشغول کارکردن روی قدم چهارم بودم و این موضوع هم خیلی می‌تونه به من کمک کنه برای اینکه خیلی خوب فایل اول قدم چهارم رو درک کنم

    واقعیتش اینه که مدتیه موفقیت های دیگران که هیچ به چشم جالبی نگاهش نمیکنم بلکه موفقیت های خودم هم برام تکراری شده یا اینکه میگم خوب که چی

    قبلاً ریزترین موفقیت رو با تمرین تحسین میکردم و با اینکار خودم کلی انرژی می‌گرفتم و کلی انگیزه که میشود و پر میشدم از احساس خوب

    ولی الان نه اصلا اینطور نیست

    ولی استاد با همین گوش دادن چند دقیقه ای به این فایل و جواب دادن به سوال اون هم نه جواب عالی بدم که بگم نه من اصلا حسودی نمیکنم نه بلکه من به موفقیت های دیگران الان حسودیم میشه باعث شد که کلی انرژی بگیرم و مرور کنم توی ذهنم و کلی کار عقب افتاده رو انجام دادم

    مثلا من توی کار ساختمون خوب ی خونه که پدرم لطف کرده بود در اختیار من قرار داده بود رو از صفر تا صد با هزینه خودم و درآمد خودم بازسازی کردم از لوله کشی فاضلاب تا لوله کشی آب و پکیج و نورپردازی و کابینت فوق‌العاده و بهترین برند سرامیک و شیرآلات و اضافه کردن انباری و ی حمام فوق‌العاده که هم میشه گفت حمامه هم گفت سونا هستش بعد انتظار داشتم دیگران تعریف کنن و بگن که چه کار شاخی کردی و همین نوع نگاه باعث شد که دیگران هیچ تعریف نکنن کلی هم ایراد بگیرن و این باعث شد من نفهمم که چه کار بزرگی کردم

    یعنی بعضی وقت ها کارهای من درحد خودم واقعا بزرگه مسأله اینجاست من نکاه میکنم نظر دیگران چیه اگه اونا صحه بزارن من آدم موفقیم

    و خودم دلیل این موضوع رو میدونستم ولی از ی جایی به بعد کنترل این موضوع سخت شد برام

    و دیگه رفتم

    بعد جالبه که خداوند همیشه به من می‌گفت بگو این موفقیت هات رو برای خودت

    انرژی بگیر

    الان من ی مقدار مغازه رو مرتب کردم انکار تمام کارهای عقب افتاده رو انجام دادم

    یعنی ی باور در من به وجود اومده که آقا میشه میشود تو انجامش دادی

    در مورد موفقیت های اطرافیانم بله می‌خوام افشا کری کنم برادر بنده مدیر ی شرکت فوق‌العاده موفق هستش که توی شهر یا استان جز نفرات اوله از مدیریت چهل پنجاه عدد کامیون با چهل پنجاه تا راننده

    حالا جور کردن بار لاستیک باطری و هزار و یک مسأله که به راحتی انجام میده بحث مالیات بحث سوخت و روزانه و سالیانه موفقیت هاشون چشمگیرتر میشه و مورد احترام هست واقعا برای بقیه و بعضی موقع برای من

    چرا بعضی موقع برای من چون حسودی میکنم بهش و میگم که چرا من نه یا چرا خانواده بیشتر براش احترام قایلن چون خدمات بیشتری ارایه داده چون بیشتر خدمت کرده

    همین دیشب داشتم میرفتم ی مراسم عروسی فوق‌العاده

    خوب همه شاد و خوشحال و خندان کلی تعریف کردیم کلی خندیدیم بعد دیدم افرادی که توی فامیل ما از جایگاه اجتماعی پایینتری برخوردارن اصلا دعوت نشدن

    و به خودم گفتم ببین داشتن ثروت از همه لحاظ عالیه افراد جوری دیگه نکاه میکنن حالا من این داستان رو با بعضی از آیات قرآن منطقی کردم مثل سوره عبس که میگه تو رفتی به سخاوتمندان رسیدی از کجا میدونید اون که آدم عبسی هست ایمان نمیاره چرا روی گردانیدی

    و من میگفتم تا الان که باید چشمت آدم های فقر رو ببینه و کمکشون کنی خدا اینجوری دوست داره و الان میفهمم که محمد اونقدر ذهنش ثروتمند بوده که اون فرد سخاوتمند رو دیده اون فرد ثروتمند رو دیده

    خوب به لطف الله مهربان به موفقیت های زیادی رسیدم از سلامتی از خانواده از ماشین از سرمایه گذاری ولی اینا یکدرصده اون چیزیه که من می‌خوام و به لطف الله مهربان و آموزش های استاد عباسمنش خیلی زودتر از چیزی که توی ذهنمه میرسم

    به امید الله مهربان و این رسیدن به این معنی می‌تونه باشه که میتونم به بالاتر برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Ati گفته:
    مدت عضویت: 1577 روز

    به نام خداوند یگانه

    در رابطه با سوالی که استاد فرمودید من همین الان ویدیو رو نگه داشتم و میخوام افکاری رو که به ذهنم میاد بنویسم:

    اگه یکی از نزدیکان شما به یک موفقیتی برسه چه احساسی به شما دست میده؟

    اول از همه من واقعا احساس ناتوانی بهم دست میده از اینکه خوش به حالش که عرضه داشته از توانایی هاش استفاده کنه و این موفقیت رو بدست بیاره من باور کمبود ندارم و میدونم فرصت ها بی اندازه است و جهان با توجه به شایستگی هرفردی در استفاده از توانایی هاش به اون جایزه میده ولی همیشه احساس خودم این بوده که تویه یه برهوت گیر کردم که پای جلو رفتن ندارم احساس میکنم علی رغم اینکه میدونم هرکاری رو بخوام انجام بدم عالی انجام میدم اما انگاری این مسئله رسیدن به موفقیت برام اینقدر داره سخت نشون میده و اینقدر نیاز به از خودگذشتگی در برابر همه لذت های زندگیم داره که پامو زنجیر کرده نه جلوتر نرو چون باید دیگه از همه لذت هات بگذری و سخت تلاش کنی وقتی ببینم یکی از نزدیکام به این نقطه رسیده احساس بی عرضه گی میکنم که اونم تونست و تو هنوز هم توی نقطه امنت گیری!

    احساس ضعف و خودکم بینی در بین اطرافیان بهم دست میده که همه میگن فلانی خیلی توانمنده و فکر میکنم مقایسه میشم با اون و احساس بدی بهم دست میده..

    جلوی همسرم از خودم خجالت میکشم که ناتوانم !

    به حالش غبطه میخورم و انگاری ته دلم از اینکه به این موفقیت رسیده ناراحت میشم که سطحش از من بالاتر رفته فکر میکنم دوست داشتم اون توی سطح من بمونه تا با هم راحت باشیم!

    فکر میکنم راحت تر میشم از اینکه ازش دوری کنم تا نبینم و حسم بد نشه از تعریف دیگران از اون!

    توی ذهن من رسیدن به موفقیت ملموس به کار پیچیده ست و وقتی ببینم یکی به راحتی بهش رسیده از خودم بیشتر بدم میاد که چرا من نمیتونم انجامش بدم و هزارتا برچسب به خودم میچسبونم که یه مشکلی دارم که از اون پایین ترم و توی این سطح گیر کردم!

    وای خدای من اینا از ذهن من گذشت و فکر میکنم تنها چیزی که توی این موقعیت به ذهن من نمیرسه اینه که پس منم ازش الگو بگیرم و من هم میتونم انگاری یه جورایی خودم رو باور ندارم که من هم بتونم و بیشتر از اینکه اون تونسته احساس خودکم بینی میکنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 940 روز

    درود استاد

    من روی این موضوع کار کردم و نسبت به اکثریت افراد احساس خوبی دارم وقتی اونها به موفقیتی میرسند و من نسبت به اون اکثریت، شاید فقط خوشحال بشم و اینطوری نیست که بخوام جشن بگیریم و کاری کنم خیلی خیلی خوشحال بشم به همون اندازه شخصی که به موفقیتی رسیده.

    اما کاری که میکنم اینه که واقعا برام باور پذیر میشه سر اینکه اون حرکت کرده ، اون اقدام کرده و نتیجه گرفته و من سر این موضوع خیلی خوشحال میشم و بیشتر خدامو باور میکنم که اگر حرکت کنم ، موفق میشم چون من شاید یکی از بزرگترین پاشنه آشیل هام اینه که حرکت نمیکنم و کمال گرایی میکنم و میگم نه باید این رو هم یاد بگیری و بعد خودتو درگیر پروژه کن.

    بعد اون رو یاد میگیرم و بعدش ذهنم میگه اون چیز دیگه رو هم یاد بگیر و بعد وارد پروژه شو و این قضیه تقریبا دو سال ادامه داشت.

    وقتی اینو یک ماه پیش واقعا درک کردم، و گفتم وقتی من خودمو درگیر پروژه میکنم بیشتر و سریع تر چیزی یاد میگیرم

    برای همین حرکت کردم و حرکت کردم و خودمو درگیر پروژه میکردم. پروژه تموم میشد پروژه بعدی و بعد پروژه بعدی و نمیدونید من خیلی خیلی چیزی یاد گرفتم و خیلی احساس لیاقتم رفت بالا تو حوزه کاریم و بهم ثابت شد که دیگه هیچوقت کمال گرایی نمیکنم . سعی میکنم.

    اینارو گفتم که وقتی من این حرکت کردن رو درک کردم ، دیگه بعدش هرکسی رو میدیدم که با حرکت کردن نتیجه میگیره من خیلی خوشحال میشدم ، باورام قویتر میشد و ایمانم قویتر میشد و خودم قوی تر حرکت میکردم

    اما همانطور که گفتم این قضیه برای اکثریت جامعه و اطرافیانم هست.

    برای اقلیت میتونه داداشم باشه

    من الان که دارم فکر میکنم ، اگه موفقیتی مثلا داداشم کسب کنه احتمال داره که ذهنم درگیر شه.

    فقط بخاطر اینکه من چند ساله دارم تلاش میکنم برای اینکه موفقیت کسب کنم و زنجیر هایی که تمرکزم رو از خواسته ام برمیداره رو حذف کردم و بیشتر از یکساله که خیلی متمرکزم و تمرکزم رو گذاشتم روی علاقه ام و هدف هام و نه چیزهای بیهوده و چیزهایی که نفعی برای آدم ندارن.

    و چون داداشم دقیقا برعکس من بوده تو این چند سال، و بعد از مدت کوتاهی موفقیت کسب کنه، خب خیلی برای من ضدحاله…

    این واقعیته

    و بیشتر به خودم گیر میدم که من کجای کار ایراد داشتم و احتمالش زیاده که خودمو سرزنش کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    یونس صارمی گفته:
    مدت عضویت: 2056 روز

    سلام به استاد عزیز بابت این فایل ارزشمند سپاسگزارم

    احساسات من در رابطه باموفقیت های کسب شده توسط اطرافیانم کاملا متناقض است و شخص به شخص فرق میکنه اری من با دیدن دوستانم و اطرافیانم که در زمینه ارتباطات و روابط بسیار موفق و خوب هستن و هر روز دارن پیشرفت بیشتری میکنند بسیار حسادت میکنم و حس بی عرضگی زیادی به من دست میدهد و همیشه دوست داشتم که مثل انها باشم ولی خود را فرد بی عرضه و ناتوانی در این زمینه میدانم، در زمینه روابط با خانواده این قضیه پررنگ تر است در واقع رفتار و ارتباط صمیمی خانواده ی ان فرد با او حسادت در من بوجود می اورد چرا که من در این موضوع کمبود دارم، از طرف دیگر دررابطه بعضی دیگر از اطرافیانم وقتی به یک موفقیت در هر زمینه ای (به جز ارتباطات و روابط)میرسند من بسیار خوشحالتر از خودشان میشوم و تحسینشون میکنم.

    شدت این موضوع از نظر مالی کمتر از روابط است ولی بازهم حس حسادت پیدا میکنم‌‌‌.

    من ترجیحا موفقیت های اطرافیانم و ادامه تمرین رو در دفترم ثبت میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    زهرا بیات گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    سلام به استاد عزیز

    درجواب به این سوال اولا که باید بگم هیچوقت به این دقت بهش فکر نکرده بودم

    واولین بار که این سوال رو تو ذهنم مطرح کردم چیزی پیدا نمیکردم بگم اما یکم که فکر کردم یه سری جواب ها ظاهر شد

    استاد راستش اطرافیان من خیلی آدم های موفقی نیستند ( منظورم اینکه اون استاندارد هایی که من موفق بودن میدونم ندارن ،مثلا اینکه شاید درآمد بالایی داشته باشن ولی همیشه میگن که نداریم و خرجمون به دخلمون نمیخونه یا با وام هرچیزی رو میخرن یا از کارشون اصلا لذت نمیبرن و…)

    ولی حالا من راجب نزدیکانی که وضعیت زندگیشون از وضعیت زندگی من خیلی بهتره میگم

    مثلا یکیشون که حقوق بالایی داره و کارمنده :حس من به این فرد اینکه چه فایده این همه حقوق میگیره ولی همشو میده به شوهرش و خودش هیچ استقلال مالی نداره ،همیشه میناله و…

    استاد نمیدونم چه باورهای غلطی تو این افکار هست ولی من طرز فکرم اینه

    یا این باور غلط که یه کم پولدارشده چه خودشو میگیره و فک میکنه کیه

    یا مثلا دوستام که زندگیشون اوکی تره میگم که شانس داره دیگه شوهرش پولداره خودش کار خاصی نکرده من شانس ندارم

    یا یکی دیگشون که استقلال مالی داره میگم چه فایده کارش خیلی بده و همش تو استرس و حال بده

    ولی یکی از دوستای صمیمیم که تازه ماشین خریده خیلی احساس خوبی بهم میده وهمش میگم دیدی خواست و تونست بگیره و بااحساس خوب چه ماشین خوبی گرفت دمش گرم با موفق شدن اون چند نفرم از اطرافیانش زندگیشون راحت تر و لذت بخش ترم شده

    استاد خیلی جالبه من امروز توتمرین ستاره قطبی نوشته بودم که میخوام ترمز هامو پیدا کنم و وقتی که این کامنتو مینوشتم بااینکه اصلا فکر نمیکردم طرز فکرم اینجوری باشه ولی دقت که میکردم میدیدم واقعا همینه و چقدر باور های غلط دارم و تمرکز رو اون بخش از اتفاقات افراد نیست که چقدر زندگیشون راحت تره و لذت بخش تر و باکیفیت تره و فقط به جنبه های بدشون توجه میکردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Bazaraky گفته:
    مدت عضویت: 769 روز

    سالم و درود استاد گرامی

    اولا که لطفا این سلسله را ادامه بدید و دوما میخوام این تمرینات رو در کمنت انجام بدم.

    خب من از موفقیت های اطرافیانم خوشحال میشم و الهام می گیرم. مثلا پسر کاکایم چند وقت پیش یکباره گی بسیار جاق و سر حال شده بود, من با همه در موردش حرف زدم ازش تعریف کردم و خودم ایده گرفتم الان بدن زیبای برای خودم ساختیم.

    در ادامه

    نوید با یک دختر زیبا نامزد کرد, من احساس ناراحتی کردم که اون تانست به عشق خود برسد ولی من نه. نوید تانست به عشقش برسد و اقدام کرد پس منم میتانم اقدام کنم و به عشقم برسم. خب نوید عاشق بود عشق خوده که بیشتر هوس بود کنار گذاشت و به فامیل خود چسپید و روی کار خود متمرکز شد و حالا خدا براش رو داده که از نعمت هایش استفاده کند و مطمئنن که حقش است که در این جایگاه قرار داشته باشد. درسش اینه که او متمرکز شد روی کارش.

    احمد به درامد خوب زیبایی و اندام خوب رسید. من خودم را در مقابلش کم احساس کردم وقای دیدمش اما برش خوشحال بودم. احمد با وجود تنبلی تانست به درامد و بدن زیبا برسد منم میتانم این کار را بکنم. شاگرد به مراتب تنبل تر از من بود ولی خود من وسیله هدایتش شدم با دوستم که اون هم به خدا توکل کرد و حالا به این همه نعمت رسیده پس منم با توکل به خدا و دوری از فرعیات میتانم به درامد و زیبایی برسم. درسش اینه که او به خدا توکل کرد و از او کمک خواست منم میتانم با وصل شدن به خدا به اینا برسم.

    رومل تانست ایران بره و یک زندگی به نسبت بهتر ره بسازد . من از شنیدنش خوشحال شدم و الهام گرفتم. رومل تانست بره و درامد خوبی پیدا کند پس منم میتانم بروم و خودم اینده ام را بسازم. درسش اینه که هدف داشت و اقدام کرد منم باید مثلش زیاد بخوایم و وابسته نباشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    پناه گفته:
    مدت عضویت: 898 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و بهتر از جانم و خانم شایسته خیلی عزیز

    به لطف خدای بزرگ و گوش دادن به فایلهای رایگان استادِ عزیزم بعد از 2 بار شکست در زندگی مشترک و با وجود استعداد زیادم در رتبه پایین بودن در قسمت کارِ موردِ علاقم ، به لطف ایزدِ منان کم کم دارم راهم و پیدا میکنم …

    ارزش وجودیم و میشناسم

    هدفم و روی یک کار متمرکز کردم و دارم مطالعه میکنم تا بتونم پیشرفت کنم

    تو این مسیر روزهایی هم هست که نا امید میشم دلم میگیره و چراهایی که باعث شد انقدر عقب بیفتم به سراغم میاد ولی همون موقع با خدای بزرگم صحبت میکنم ازش میخوام من و تو آغوشش بگیره سجده میکنم و سعی میکنم همه اون چیزایی که دارم جلوی چشمام مجسم کنم و به خودم یادآوری کنم آینده برای من هستش…

    مریم …. دوستم با وجودِ اینکه از لحاظ معلومات کاری از من خیلی اطلاعات کمتری داشت ولی بدون اینکه هیچ استرسی راحت رفت سرِ کاری و حقوقش از من خیلی بیشتره و با وجود شرایط کاریش تجربه کاری خوبی در آینده کسب میکنه….

    اولش بهش حسادت کردم… ولی نشستم فکر کردم چرا؟

    به این نتیجه رسیدم باور من این هستش که حتما باید همه چیز و بلد باشم بعد برم سرِ یه کارِ خوب…

    حتما باید خیلی مطالعه کنم تا شغلِ موردِ نظرم بهم داده بشه…

    فکر کردم خیلی چیزها تو مسیر هم بهم داده میشه و میتونم از تجربه بقیه استفاده کنم

    در صورتی که مریم همیشه راحت کار میکرد و براش مهم نبود چیزی بلد نیست

    الان دارم همجنان به مطالعم ادامه میدم ولی رزومه کاری میدم برای پستِ بالاتر و امیدوارم تو این مسیر بتونم موفقیت کسب کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    باران کمال پور گفته:
    مدت عضویت: 594 روز

    سلام استاد من دوسال که شما رو میشناسم و توی این دوسال زیاد فایلاتون گوش دادم ولی گاهی سرد میشدم بی انگیزه گاهی پرقدرت با انرژی بالا ادامه میدادم حتی گاهی کاملا ول میکردم

    ولی تو این مدتی ک دوباره شروع کردم با یه حس قلبی جدیدی ک قبلا تجربش نکرده بودم دارم ادامه میدم یه حس آرامش عجیبی توی قلبمه هر اتفاقیم تو زندگیم میفته انگار دلم قرصه که همه چی درست میشه دیگه مثل قبل نیستم میتونم آدما رو راحت ببخشم میتونم راحت ازشون بگذرم

    شاید باورتون نشه این چن وقت هر وقتت که احتیاج داشتم با خدا حرف میزدم یجوری از زبون شما جوابمو میگرفتم ..و در مورد تمرینی که گفتید

    من همیشه خوشحال میشم از پیشرفت بقیه و خدارو شکر میکنم

    البته قبلا حس بدی بهم دست می‌داد نه اینکه بخوام حسودی کنم نه ولی اینکه چرا من نمیتونم و ارادشو ندارم اذیتم می‌کرد

    ولی رو خودم خیلی کار کردم الان از خوشحالی بقیه خوشحال میشم و هر چیز خوبی میبینم شکرگزاری میکنم و میدونم که باید حتما برا رسیدن به هر موفقیتی اراده و پشت کار داشته باشم

    و این مسلم که کسی که تلاش کنه و ایمانش قوی باشه به بالاترین ها میرسه ..

    استاد اگه میشه در مورد اینکه چرا وقتی میخواییم یکاری شروع کنم اولش با کلی ذوق میرم جلو و بعدش بی تفاوت میشم صحبت کنید انگار انگیزمو از دست میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    ب نام خدای مهربااان ..سلام ب استادجااانم ومریم عزیزم وسلام ب همه دوستانم دراین سایت بی نظیر!!من وقتی میدیدم کسی موفق شده حالا درهر زمینه از رابطه عاطفی تا کسب کار یاحتی جوان موندن کسی نسبت ب سنش یا سالم بودن طرفم حسادت میکردم خودمو سرزنش میکردم وبرای اینکه خودمو توجیح کنم یکم از حسادت کم بشه خودمو با ی سری حرفا خالی میکردم مثلا اگ کسی دررابطه عاطفی میدیم خیلی خوبن پیش خودم میگفتم پدر مادرش باسیاست بودن ک قبل ازدواج تحقیق کردن راجع طرف مقابل و اینکه شانس آورده اون ک اونقدر لیاقت خوشبختی نداره بااون اخلاق فلان بهمانش و مثلا ازخانواده اسم رسم دار ثروتمندهستن وهمین باعث خوشبختیشون شده چون خودم از طبقه پایین جامعه بودم از ی خانواده بسیار فقیر با اعتماد ب نفسم پایین بودم مثال بعدی اینکه وقتی میدیدم ازفامیلا یا دوستام از نظرمالی ثروتمند بودن موفق شدن میگفتم اونااز پدرمادرشون بهشون پول رسیده و تونستن ب اونجا برسن یاوقتی میدیدم کسی درس خونده شغل عالی داره میگفتم اون از دولتی سهمیه پدرشون حالا یا شهید شدن یا جانباز ک دانشگاه قبول شدو ب جایی رسیدن ، مثال بعدی اگ میدیدم کسی تو ورزش جز نفرات اوله برای توجیح ذهنم و خالی کردن خودم تودهنم میگفتم از طرف کسی حمایت شده خداشانس داده بهش ک شده نفراول والا کسی نمیتونه ب اینجا برسه حتی من وقتی کسی میدیدم جوانتر از سنش ب نظر میاد یااینکه پوست صورت خوبی داره حسادت میکردم و برای اینکه خودمو آروم کنم میگفتم طرف مثل من سختی بدبختی نکشیده همیشه تو خوشی بوده بایدم پوستش خوب باشه جوان بمونه این موارد درمورد فامیلایی مثل خواهر برادر همسر هم صدق میکنه درسته برای موفقیتشون شادی هم میکردم ولی ته دلم حسادت و ی سری حرفاناجالب بود تنها برای افرادی مثل پدرمادر فرزند حسادت نداشتم هرچقدر پدرمادرفرزندم درهرزمینه پیشرفت داشته باشن من ازته دلم خوشحال میشدم و تحسینشون میکردم و هیچ گونه حسادتی بهشون نداشتم ازمانیکه وارد این سایت شدم کلا تغییر کردم دیدگاهم نسبت ب بقیه وپیشرفت آنها خیلی بهترشده ولی هنوز جای کاردارم ازاستاد جانم بسیار تشکرکنم میکنم بابت همچنین سوالی ک مطرح کردن وباعث شدن ما بیشتر ب فکر بریم بیشتر کندو کاو کنیم خودمونو بیشتر بشناسیم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    نرگس خدائی گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    سلام استادعزیزم نظرخودم رودرباره این فایل

    برادرمن دوسال ازمن وچهارسال ازهمسرم کوچکتره توکارساخت وسازه هرسال خداروشکرملکهای زیادی میگیره ومیسازه وکلی ازلحاظ مالی ازهمسرم جلوتره هربارکه زنگ میزنه باشوروشوق میگه من فلان زمینوخزیدم وساختم وخلاصه تواون شادیش منوشریک میکنه وباهیجان ازپیشرفتش حرف میزنه تولحظه اول من یکم حسودیم میشه بهش میگم ببین هم ازهمسرم کوچیکتره هم زتدکیش ازهمه لحاظ ازماحلوتره وخانوم وبچه هاش تورفاه بیشتری ازماهستن شایدیکی دوساعت حسم همینه بعدمیگم خوب دخترخوب اون حتی زمانی که همه خوابن داره کارمیکنه مطالعه میکنه تحقیق میکنه کجابراساخت وسازخوبه کحازودبه سودمیرسه وخلاصه اگه گوشی دستشع همش ساختمونهاومعماریهای بروزرودنبال میکنه اماهمسرمن فقط برقکاری ساختمون وموقع استراحت فقط فان نگاه میکنه رژیم قبلی خوب بوداین رژیم اخوندی بده وخلاصه همشومیندازه گردن دولت و….امابرادرم میگه خودت بایدکاری کنی ازهیجکس انتظاری نداره

    بعدتودلم تحسبنش میکنم براش ارزوی موفقیت بیشترمیکنم وباخودم میگم ببین میشه براهمه میشع داداش خواسته وراه ورودبه نعمت وایده به زندگیش بازه وکافیه همسرم هم بخواد…..ناگفته نمونه که برادرم خیلی به همسرم ایده میده ولی همسرم ازنقطه امنش بیرون نمیره وفقططط به همینکه برقکاری ساختمون باشه قناعت میکنه

    حالاسوال من اینه من چطوری میتونم این وضعیت روتعقیربدم؟؟؟؟؟؟

    پسرعمه شوعرم هم برقکاره واونم باهمسرم تهران کارمیکنه درآمددوتاشون اندازه همه

    جفتشونم توتهران کارمیکنن اون خونه خریده چندده میلیاردولی همسرم نه من همش پسرعمشوتحسین میکنم میگم ببین باهمین برقکاری هم میشه خونه وزندگی داشت اینم نمونه بارزش ولی همسرم میگه نه جاله وچوله زندگی زیاده وتوروم وخلاصه…‌

    به قول خودتون تاکسی نخوادمانمیتوتیم روش تاثیری بزاریم…الان من بایدچطوری بخودم وزندگیم کمک کنم؟؟؟؟؟

    همه حرف من اینه که اگه برااون شده براماهم میشع

    اماتولخظه اول که موفقیت کسی رومیبینم یامیشنوم خسودیم میشه امافورا تحسینش میکنم وخداروشکرمیکنم که دوروبرم آدمهای موفق هستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: