ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 81 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمی گفته:
    مدت عضویت: 718 روز

    سلام

    * بخشی از تمرین رو اینجا می‌نویسم با تمرکز بر اینکه چرا گاهی نسبت به موفقیت‌های دیگران احساس مثبتی ندارم.

    من زمانی نسبت به موفقیت و دستاورد دیگران حساس می‌شوم که:

    یک: در حوزه‌های فعالیت من این موفقیت‌ها رو به دست بیاورند چه کمتر از من باشه چه بیشتر از من.

    دو: از وضعیت خودم در اون حوزه‌ای که طرف موفقیت به دست آورده، راضی نباشم. مثلا اگر از کار خودم راضی نباشم، موفقیت بقیه در زمینه کاری اذیتم می‌کنه.

    سوم: موفقیت بقیه در حوزه‌های محبوب اطرفیان و والدینم باشه و باعث بشه آنچه که من به دست آوردم دیده نشه.

    چهارم: زمانی که موفقیت دیگران در زمینه‌ای باشه که با تلاش خیلی کم و حداقلی صورت بگیره مثلا قبولی در ارشد یک سری رشته‌ها خیلی آسون‌تر از رشته‌های دیگه هست و خب این حساسیت من رو بیشتر از قبل می‌کنه، چون بقیه تفاوت این موفقیت‌ها را درک نمی‌کنند.

    پنجم: نسبت به موفقیت آدم‌هایی که در زندگی به من آسیب زده‌اند نیز خیلی حساسم، چون احساس می‌کنم استحقاق موفقیت را ندارند چون آدم‌های درستی برای رسیدن به این موفقیت‌ها نیستند.

    مثلا من از پیشرفت آکادمیک دوستانم خوشحال بودم چون من خودم در نظر داشتم که بعد از دکترا مسیر صنعت رو طی کنم، الان اما چون مسیر کاری‌ام دچار اختلال شده و اصلا آنطور که می‌خواستم پیش نمی‌ره، گاهی نسبت به اینکه اون‌ها الان به ثباتی رسیدند و هیئت علمی شدند گاهی غمگین می شم بیشتر برای خودم نه اینکه چرا اون‌ها الان در این موقعیت هستند. اما الان که یکی از دوستانم در آستانه‌ی هیئت علمی شدن هست و چون خانواده‌ام او را می‌شناسند با اینکه من خودم همیشه برایش دعا کردم که در این مسیر موفق باشد اما باز هم چون خودم در مسیرم دچار مشکل شدم، گاهی آرام در دلم می‌گویم، کاش همزمان کارمان جور شود و این خب می‌دانم اشتباه است. یک بار دیگر نیز وقتی که من در یک دانشگاه برتر و در یک رشته‌ی برتر برای مقطع دکتری قبول شده بودم، از اینکه یکی از اقوام‌مان در مقطعی پایین‌تر و در رشته‌ای رده پایین‌تر به واسطه‌ی حضور من در آن دانشگاه، آن دانشگاه را انتخاب کرد و به خوابگاه ما آمد این احساس در من شدید شد. چون رسیدن به این دانشگاه و این مقطع کار آسانی نبود برای من و خیلی از دوستان دیگرم. اما چرا یک سری رشته‌های سطح پایین می‌اورند تا افرادی که در سطح دانشی بالایی نیستند هم بتوانند از آن امکانات استفاده کنند این هم من را اذیت کرد. یک موضوع دیگری که فکر می‌کنم اینجا مهم باشد، این است که من تقریبا همیشه، عضو برتر خانواده و تا حد زیادی فامیل در حوزه‌ی تحصیلی و کاری بودم، برای همین در این حوزه‌ها نسبت به سایر حوزه‌ها حساس‌تر هستم.

    – در بررسی خیلی از موفقیت‌ها جدا از تلاش و ممارست افراد و پیگیری همیشگی آن‌ها که عامل موفقیت‌شان بوده گاهی رفتار سیاسی‌گونه‌ی آن‌ها و تلطیف رفتارشان در برابر بالادستی‌ها به نظرم عامل تقویت کننده‌ای در این زمینه بوده و من خیلی سخت می‌توانم حقیقت را پنهان کنم و به آدم‌ها برای رسیدن به منافع بیشتر بیش از آنچه معمول است، توجهات خودم رو مبذول کنم.

    – من زود دست می‌کشم، وجود رقیب در مسیر و اینکه رقیب با همان روشی که گفتم یا حتی اضافه‌کاری و چیزهایی از این قبیل بخواهد خود را فردی برتر جلوه دهد باعث می‌شود دست بکشم.

    – من زود عصبانی و غمگین می‌شوم و وقتی از رفتار آدم‌ها دچار استیصال می‌شوم، قدرت حل مسأله‌ام به صفر می‌رسد و می‌دانم که در مسیر رسیدن به نتیجه‌های موردنظرم به حدکافی تاب‌آور نیستم.

    * من فایل آقای عباس‌منش رو در یوتوب دیدم و چون فرمودند که حتما مشارکت کنیم در وبسایت، این پیام رو گذاشتم و می‌دونم که بخش کوچکی از تمرین است، ادامه تمرین با جزئیات بیشتر رو در دفترم ثبت می‌کنم.

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمد جولان پور گفته:
    مدت عضویت: 1657 روز

    درودبرشمااستادگرامی ونازنین

    ممنون ازاینکه این سایت وروزبه روزپربارتروارزشمندترمیکنید

    سپاسگزارم ازاینکه آگاهی بخشی میکنیدوهمه اعضاخانواده بزرگ عباسمنش وازنوروعشق وانرژی وآگاهی لبریزوسرشار

    سپاسگزارم ازفرمانروای جهان هستی که من روبه شماواین خانواده بزرگ هدایت کرد

    ازروزی که به سمت شماهدایت شدم تابه همین لحظه کمتری روزی بوده که واردسایت نشده باشم

    توخوشحالی ناراحتی عصبانیت وخشم حس نفرت وعشق وشادی وشکرگزاری همه وهمه پاتوق من گوشه ای ازسایت عباسمنش بوده وهست وخواهدبود

    خیلی ازشماممنونم

    من باعباسمنش رشدکردم

    درحال تکامل هستم

    روندتکامل خودم روکاملااحساس میکنم وهمواره سپاسگزارخداوندوشمااستادعزیزم هستم

    امروزسرظهرواردسایت شدم ومثل همیشه جدیدترین فایل شماروانتخاب کردم انگارکه واردیه اقیانوس شده بودم هم ازخوشحالی این فایل وهم ازآگاهی هایی که داشتم باخوندن مطلب ودیدن فایل دریافت میکردم

    چقدراین فایل عالی وبینظیرطراحی شده

    یه سوال که تامغزوجودم نفوذکرد

    مونده بودم بین عقل وقلبم که واقعامن چه احساسی پیدامیکنم فایل واستوپ کردم فکرکردم چه غوغایی تووجودم برپاشد

    ازچندسال پیش تاهمین امروزومرورکردم وبه واکنش های خودم فکرکردم

    خیلی دوستتون دارم واقعاازشماسپاسگزارم

    وبعدنوشته های فایل تمرین فایل باورهای محدودعنوان شده نمیدونم واقعاچطورتشکرکنم

    اماباتمام وجودم ازشماسپاسگزارم وتشکرمیکنم

    به خودم قول دادم بهترین بهترین بهترین بهره روازاین فایل هاببرم

    آگاهی به باورهای محدودبرای من یه جورهایی سخت بوداماهمین فایل اول چندتاآگاهی بزرگ بهم داد

    هرچقدرسپاسگزارشماباشم احساس میکنم بازهم بایدشکرگزارخداوندولطف واین مهربانی شماباشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 2155 روز

    سلام استاد

    وقت شما و تمام دوستان بخیر

    سپاسگزارم برای فایل فوق العاده ای که آماده کردید و توی قسمت ” یک “ هم ازش صحبت کردید پس حتما یعنی درست کردن باورهامون توی زمینه “حسادت “ به موفقیت های دیگران ، توی اولویت قرار داره و مسئله ی مهمیه.

    حقیقتش من اولش همش هرچی فکر میکردم اینطوری بودم که من واقعا حسودی نمیکنم آنچنان به کسی و البته تا جایی هم درسته و این نتیجه تربیت ذهنم با فایل های شماست که طی این چند سال توی ناخودآگاهم رفته و خوشحالم که موفقیت های دیگران بیشتر بهم انگیزه میده تا حس بد . این کمترین و کمترین نتیجه ای هست که میشه از فعال بودن توی سایت شما گرفت

    اما توی این تمرین تلاش کردم ، تلاش کردم و واقعا تلاش کردم که تا جایی که میتونم با خودم صادق باشم و ببینم توی زیرین ترین لایه های حسیم آیا نسبت به موفقیت بقیه حس بدی ندارم؟

    و با خودم تعارف نداشته باشم و راحت اون لایه Evil درونم رو فعال کنم تا ببینم چه حسی داره به موفقیت های دیگران . و خب متوجه یه موضوع شدم اونم اینه که من توی آشنا ها بیشتر این حس بد رو دارم تا غریبه ها .

    و یک چارت بزرگ کشیدم و تمام مراحلی که گفتید رو انجام دادم و چقدر حس بهتری گرفتم بعد از انجام این تمرین .

    و استاد عزیز چون فرمودید اکتیو بودنمون رو نشون بدید الان میخوام چارتم رو share کنم باهاتون

    البته اگه قسمت کامنت ها قابلیت چارت کشیدن داشت خیلی خیلی بهتر و مرتب تر میتونستم براتون بنویسم .

    چارت شامل 5 ستونه

    اسم ، موفقیت ، احساس من در برابر آن موفقیت ها

    از چه زاویه ای میتونم نگاه کنم که motivate شم و حس بهتری داشته باشم ، درس هایی که از موفقیت افراد میتونم بگیرم .

    البته اسامی رو اینجا به جاشون عدد نوشتم و از دوستان ممنون میشم اگه موارد بهتری در قسمت تغییر زاویه دید به نظرشون میاد برام بنویسن

    شماره 1 : موفق توی روابط اجتماعی و ایجاد رابطه دوستی در مدت زمان کم ، احساس من ؟ همچین آدمی نباید همچین توانایی داشته باشه و من نداشته باشم ( همچین آدمی نوشتم چون خیلی وقت پیش باهاش به مشکل خوردم )

    تغییر زاویه دید : 1، یک آدمه و این توانایی رو تونسته توی خودش ایجاد کنه پس من هم میتونم . درسی که میتونم بگیرم از این موفقیت ؟ 1 به بقیه حس مهم بودن میده و این باعث میشه آدما حس خوبی پیدا کنن و بخواهند باهاش دوستی ایجاد کنند

    شماره 2 (فامیل ) : موفق توی خرید لوازم آیفون ، احساس من ؟ فقط من باید توی فامیل آیفون داشته باشم که از بقیه بهتر بمونم و بقیه بهتر از من نشن . تغییر زاویه دید : این نشون میده که فراوانی داره بیشتر میشه و فامیل داره وضعشون خوب میشه و خدارو صد هزار مرتبه شکر تو تنگنا زندگی نمیکنن . درسی که میتونم بگیرم از موفقیت های 2 ؟

    2 به وضع مالی خانوادش نگاه نکرد و اوضاع بد مالی رو مثل اون ها نپذیرفت و با تلاش مداوم موفق شد ، این نشون میده سرنوشت مالی خانواده ی من هم سرنوشت مالی من رو تعیین نمیکنه .

    شماره 3( فامیل ) : موفق توی خرید ماشین و همه ی پروداکت های شرکت اپل توی سن “من “، احساس من ؟ چرا من نباید توی این سن به این موفقیت ها میرسیدم و اون زود تر رسید ؟. تغییر زاویه دید : این هم باز نشون دهنده ی فراوانیه و اگه اون تونسته تو این سن به این موفقیت ها برسه پس من هم میتونم ، چون هر دو انسانیم و توانایی های یکسان برخورداریم ، درس هایی که میتونم بگیرم؟ اینکه به دست آوردن پول های درشت توی سن کم غیر ممکن نیست و با تلاش درست میشه بهش رسید

    شماره 4: موفق توی ارائه دادن تابلو هاش توی یک گالری موفق و فروختن بیشتر آثارش توی سن کم و داشتن پدر و مادر روشنفکر، احساس من ؟ حس عقب افتادن و احساس قربانی شدن به دلیل به دنیا نیامدن در همچون خانواده ای . تغییر زاویه دید : اگه ایشون تونسته پس منم میتونم و نمونه ی خوبیه برای تقویت باور فروش آثار هنری و اینکه همه خانواده ی پرفکت ندارن و خانواده ی منم در مقایسه با خانواده های دیگه خانواده ی خوبی هستن.درس هایی که میتونم بگیرم ؟ 4 این عزت نفس رو داشت که کاراش رو هرچی که بود ارائه بده پس من هم باید روی این موضوع کار کنم.

    البته مواردی که برای خودم نوشتم خیلی بیشترن و تقریبا تمام اطرافیانم ، و احساسم بهشون رو زیر ذره بین قرار دادم

    حتما اگه نکته ای به نظرتون اومد توی نوشته هام برام بنویسید

    ممنون از استاد و دوستان عزیزم که کامنتم رو مطالعه کردید

    با آرزوی موفقیت برای همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1801 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام ب استاد و دوستان عزیزم

    کامنت سوم من

    هرچی بیشتر دارم فک میکنم و کامنتهای دوستان و میخونم مثال های بیشتری داره یادم میاد

    موفقیت افراد نزدیک ب خودتون و بنویسید،

    تو روابط, خواهرم ی ازدواج موفق و یک رابطه ای ک واقعا ازش راضیه رو داره تجربه میکنم و خداروشکر بعد سه سال ی دخمل خوشگل وناز خدا بهش داد

    اوایل من حسم حس حسادت بود

    حسم میکردم من از اون کمترم یا زشت هستم ک تاحالا نتونستم همچین رابطه ای و داشته باشم, همون احساس عدم ارزشمندی و عدم لیاقت، حتی ب خودم اجازه نمیدادم بهش فک کنم

    و باخودم میگفتم خواهرم داره ادا درمیاره و خودشو خوب نشون میده، چرا چون همچین رابطه ای تو اطرافم ندیده بودم ک خوب وعالی باشه

    جوری ک خواهرم میگه حرف مو راحت میفهمه درک میکنه همیشه بهم اجازه میده خودم تصمیم بگیرم و دخالت نمیکنه تو کارم بهم احترام میزاره

    و هرچی ک بخوام برام فراهم میکنه

    تو رابطه مون آزادی داریم هرکس ی تایمی و برای خودش داره

    و حتی تو بچه داری هم کمکش میکنه

    حتی ی بار خود مهدی هم گفت من خیلی از فرشته و رابطه مون راضی ام

    گاهی وقتی ک بحثی پیش میاد اگه هم ناراحت بشه

    میگه بزار الان ناراحتم آروم ک شدم باهم حرف میزنیم و منم پاپیچش نمیشم تا بعد درمورش صحبت کنیم

    و بارها گفته ک خداروشکر میکنم ک همچین خانومی خدا بهم داده

    واینکه خداروشکر کردم بابت خوشبختی خواهرم و ازدواج موفقش و اینکه ی سال بعد ازدواجش ی خونه بزرگتر خرید اونم تو یکی از بهترین جای اهواز

    این نشون میده بهم ک میشه ی رابطه ی خوب داشت

    ی زندگی آروم وپراز عشق واحترام

    اگه برای خواهرم شده برای منم میشه

    امروز همین آجیم زنگ زد گف همسایه پشتی خونه پدری ک مهاجرت کردن اونم ب اجبار باهام تماس گرفته و بعد از کلی احوال پرسی گفته نامزد کردم و خداروشکر خیلی راضی ام و قدرش و میدونم

    وابنکه این مهاجرت اجباری پراز خیرو برکت بوده براشون و خواهرش ماشین خریده و میخواد بیاد دیدنمون

    وقتی ک خبرشو شنیدم خیییلی خوشحال شدم و خداروشکر کردم

    گفتم زکی خانوم ببین یادته گفتی درسته این مهاجرت اجباری هست براشون ولی خیره و باعث پیشرفتشون مبشه

    والان خداروشکر مژگان نامزد کرده

    این ی نشونه س برای تو ک میشه ب راحتی ب خواسته ت برسی

    وقتی باور کنی هراتفاقی بیفته برات خیره

    قراره منو رشد بده و باعث پیشرفت من میشه

    ی مورد دیگه دوست دبیرستانم بود

    فاطمه همیشه بقیه مسخره ش میکردن

    میگفت خانم اگه رفتیم دانشگاه اشکال نداره ب پسرا سلام کنیم

    و جواب بدیم

    و کل کلاس رفت روهوا

    این سوالی بود ک تو ذهنش

    شکل گرفته بود چون داشت تجسم میکرد دانشگاه و

    و بعدا همین فاطمه دانشگاه دولتی قبول شد رفت سرکار و ی ازدواج موفق هم داشت

    درسی ک میتونم بگیرم

    اینه ک اونا احساس لیاقت داشتن

    خودشون و لایق دونستن

    و برای خودشون ارزش قائل بودن

    و طبق قانون جهان هم پاسخ فرکانس ارزشمندی و لیاقتشونو داد

    چون جهان بازتاب باورها و افکار ماست

    ب هرآنچه فک کنیم از جنس همون وارد زندگیمون میشه

    و ی مورد دیگه خواهرم معصومه

    ب تازگی ی خونه خرید ب ارزش 2میلیارد و 50میلیون البته با 700میلیون وام

    حس خاصی نداشتم

    چون وام گرفته بودن

    ولی خداروشکر خونه قبلی رو نفروختن ،فقط یادمه خواهرم گفت 3ساله دنبال خرید خونه هستیم و اصن همه چی یهویی جورشد

    گفت همیشه هرچی ب وقت خودش اتفاق میفته و خداروشکر کردم و بهشون تبریک گفتم

    و ی چیز جالب ک شوهرش گفت :گفت نمیدونم چرا هیچ حسی ندارم

    و یاد حرف استادافتادم ک گفتن ما قبل اینکه ب خواسته برسیم حسمون و خوب نگهداریم

    ما ماشین خوب

    خونه رابطه عاشقانه و..

    رو برای چی میخواییم؟

    برای اینکه حالمون خوب باشه

    تو همین الان میتونی حال خوب و داشته باشی

    وقتی بهش برسیم میگیم طبیعیه رسبدن بهش

    و یادمون میره ک چقد این آرزومون بوده

    درسی ک یاد گرفتم:همیشه حالمو خوب نگهدارم و قدردان داشته هام باشم

    و یادم بیارم ک همین چیزایی ک الان دارم یک روزی رویام بوده

    مث همین استادی ک الان دارم

    دوستان عزیزسایتم

    آگاهی های الهی ک دریافت میکنم

    دوره احساس لیاقت

    درک قانون

    قدم 1و2

    کتاب های استاد

    و….

    الهی صدهزاررر بارشکرت بابت تمام نعمت هایی ک بهم دادی سپاسگزارم

    سپاسگزارم از استاد عزیزم و دوستان گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    با جرئت میگم در 90 درصد مواقع احساس خوبی دارم و فک نکنم جایی حسودی کرده باشم (منظورم حسودی بزرگی ک یادم مونده باشه )

    اگ دوستی ازدواج کرده یا روابط،خوبی داشته یا خونه ای ماشینی چیزی خریده

    اتفاقا خیلی خوشحال شدم و براش ارزوی موفقیت کردم

    از بچگی تا الان دارم درس میخونم

    تو این 18 و 19 سال سابقه درس خوندن هیچ وقت یاد ندارم اگ نمره کسی بالاتر از من بوده حسودی کنم و تقریبا همیشه جزو نمرات تاپ بالایی داشتم

    الان هم دارم ارشد میخونم و اولین باری تو زندگیم بود ک معدل خیلی کمی داشتم در صورتی ک بیشتر بچه ها معدل بالایی داشتن

    و من با این فهمیدن موضوع چقدر خوشحال شدم

    گفتم دمشون گرم

    اخه این ترم من درست نتونستم درس بخون و تمرکزم جای دیگه ای بود

    ولی با دیدن نمرات بقیه بچه ها گفتم

    ایول دمشون گرم

    منم ترم بعدی میترکونم

    و فهمیدم چجوری این نمره های بالایی گرفتن

    مثلا تو طول ترم خوندن در صورتی ک من این کار را نکردم

    تو مبحث ثروت ، روابط اینا اتفاقا خیلی انرژی گرفتم

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    پسر عمه ام با 18 سال سن رفته خواستگاری

    و ازدواج کرده

    یجورایی احساس اون خوشحالی ک باید میکردم را نکردم

    چون میگفت تو این سن کم با تجربه نداشته

    احتمال شکست خیلی بالاس

    یا دو و سه تا دوستام معدل بالایی گرفتن و من احساس خوب داشتم و انرژی گرفتم برای ترم های بعد

    و جالبه نمیدونم چرا موفقیت خاصی از بقیه یادم نمیاد

    و این حتما نشونه ی ترمزی هست

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    این که اگر یک نفر فقط یک نفر بتونه به یک موفقیت خاصی برسه من هم میتونم برسم

    من هم میتونم ب اون موفقیت برسم

    و ممکنه مسیر رسیدن ب یک هدف متفاوت باشه

    ولی اصل رسیدن یکسانه

    و باید بتونم اصله را رعایت کنم

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    لیندا موحدی گفته:
    مدت عضویت: 2790 روز

    به نام خدای بخشاینده بخشایشگر

    و با سلام و ادب خدمت استاد عباس منش گرامی و مریم خانوم شایسته .

    اگر یکی از دوستان و نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسند شما چه احساسی دارید؟

    بطور کلی چون فرد کمالگرائی هستم و دوست دارم در همه چیز اول باشم ( زیادی رقابتی بودن ) واکنش اولم ناراحت شدن و به تعبیری حسادته. البته خودموراضی میکردم که من حسود نیستم .و کم کم این ناراحتی به احساس ضعف و ناتوانی و کم شدن اعتماد بنفسم منجر میشد که چرا من موفق نشدم ؟

    البته حالا بیشتر از موفقیت افراد خوشحال میشم چون دارم دوره 12 قدمو کار میکنم و با خودم رو راست تر شدم .

    ویژگی های اون افراد : خودباوری و خویشتن دوستی و ارزش قائل شدن برای خود ،ترسهائی که پشت سر انداختند و توکل برخداوندو پی گیری خواسته هاشون و استمرار در مسیر بوده.بزرگترین ویژگی که متوجه شدم همه اونا آرامش عجیبی دارن و کمتر دچار استرس و نگرانی هستند و البته از حاشیه ها هم خودشونو دور میکنن سرشون تو زندگی خودشونه و خودشونو مقایسه نمیکنن با دیگران .

    یکی از اونا که همکار نزدیک منه بدون اینکه چیزی راجب قانون بدونه هر روز شو(صبح ها) با دیدن خونه های قشنگ و وسایل و مبلمان خونه ( که علاقه مندی هاشه) در سایت شروع میکنه و ماشاالله در زندگیش چندین خونه میلیاردی داره .

    و کلا موفق و ثروتمنده و در حال پیشرفت .و همیشه سرش تو کار خودشه .

    چه درسهائی از این افراد موفق میتونم بگیرم ؟اول اینکه بیخود کسی را قضاوت نکنم و مخصوصا فکر نکنم موفقیت شانسی و اتفاقی و بدون تعهد و تلاش بدست میاد.تلاش در ساختن باورهای خوب و مثبت و کنترل ذهن .و اینکه منم باید تکاملمو در ارتقاء شخصیتم ،باورهام و.. طی کنم تا موفق بشم و به خواسته هام برسم .

    در پیمودن تکاملم ایمانم را قوی تر کنم و عیبهاموکم کنم یکی از عیبهام بی حوصلگی و عجله هست که دلم میخواد بی صرف زمان و تلاش ،یک شبه ره هزار ساله برم .و دیگری دست دست کردن در انجام اموراته ( مسامحه و سهل انگاری )

    باورهای خوب در خودم ایجاد کنم و بسازم مثلا: میشه منم به موفقیتهای مشابه اونا حتی بالاتر برسم .

    به امید الله یکتا بزودی بیام و از نتایج و پیشرفت هام در همه جوانب زندگیم براتون بنویسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    H.A.Asadi گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    درود بر شما استاد عزیز و سایر همکاران

    من نمیدونم چرا در افراد نزدیک به خودم کسی را موفق تر از خودم نمی بینم ولی کمی دورتر چرا،مثلا همسالانی که خیلی صمیمی نیستیم کسانی بودند که موفقیت‌هایی در زمینه بساز بفروش و چوداری داشتند و من که یک کارمند و مسوول بهداشت یک روستای لب مرزی هستم خیلی می خواستم در کنار شغلم در زمینه مالی با داشتن شغل دوم پیشرفت کنم که تا الان نتورک مارکتینگ و دامداری در روستا و جدیدا رمز ارز را تجربه کردم و موفقیتی نداشتم به همه اینها از روی علاقه رفتم

    اینم بگم که من قبلا از طریق تلگرام صحبت های شمارو گوش می کردم و در زندگی پیاده کردم و نتایج ضعیفی گرفتم

    اولین بار است که از خود سایت گوش میکنم

    1_قنبرعلی که در حوزه فروش دام یا چوبداری فعالیت داشت یکی از دوستان من است که موفق شده از نظر مالی پیشرفت کند نه آنقدر که در مقایسه با شهرنشینان پولدار محسوب شود در روستای 160 خانواری پولدار است و من معتقدم مداومت در شغل خاص و ازین شاخه به اون شاخه نپریدن ، دلسوزی بیجا نداشتن

    2_فرزاد که ابتدا سوپرمارکت بعد ساخت ساز رفت و موفق شد دلیلش اعتماد بنفس

    3_اسماعیل که همکارم هست و راننده ساده اورژانس بود و چون توانایی و سوادش از من کم بود حسودی کردم چون می دانستم با استفاده از روابط سیاسی به مسوول اورژانس شهری رسید

    در مورد دوم و سوم احساس خاصی نداشتم

    من فقط خودم از خودم نا امید شدم که هرکار کردم از موقعیتی که دارم برای موفقیت استفاده کنم نشد

    ازنظر من موفقیت مالی مهمترین است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زهرا صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1624 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    باسلام واحترام

    استاد عزیزم قبل از همه چی میخوام حسابی ازتون سپاسگزاری کنم که تصمیم گرفتید این سلسه آموزش‌های رو برامون بذارید واقعا عالی هستن وواقعا نیاز داشتم ..این سلسه آموزش بینظیر وواقعا کاربردی هست .بینهایت ممنونم وقدردان محبت شما عزیز سخاوتمندم هستم .

    من قبل از اینکه با آموزش‌های شما آشنا بشم اگر فردی از اطرافیانم موفقیتی کسب می‌کرد یا حالا چیزی میخرید که منم خیلی دوست داشتم اونو داشته باشم بینهایت خوشحال میشدم وبه شکل افراطی ذوق میکردم و براش شادی میکردم وتو خودمم میگفتم من اصلا حسود نیستم و مثلا اگر اون شخص یه ماشین پراید میخرید بعداز اینکه حسابی براش خوشحالی میکردم واون فرد رو تمجید میکردم بلافاصله میگفتم انشالله بنز بخری ..بعداز آشنایی با آموزه‌های شما خداراهزاران بار شکرش که خیلی خیلی رشد کردم ویکی از دریافت‌های عالی که کسب کردم با آموزه‌های بینظیر شما دوره فوق العاده عزت نفس و دوره دوازده قدم معرکه(البته 12قدم را با اکانت دخترم خریدیم)من خودم را حسابی دارم میشناسم اینم بگم که ما دوره 12 قدم را دوساله داریم ولی تازه دوماهی هست که بطور جدی شروع به کار کردن کردم ..وجالب اینجاست که توی این مدت که این دوره رو شروع کردم ودارم حسابی کار میکنم با خودم مدام میگفتم آقا چرا من اینجور شدم یه احساسات عجیبی انگار که از اون ته ته وجودم دارن میان رو و منی که ادعا میکردم اصلا یک درصد هم حسود نیستم چرا آقا من حسود شدم در مقابل موفقیت بعضی آدما آقا چرا من برای بعضی اتفاقات که اصلا برام مهم نبود الان ناراحت میشم و مدام دنبال جوابی برای این سوالات ذهنم بودم که شما این فایلهای ذهنیت قدرتمند کننده ومحدود کننده را گذاشتید استاد اصلا نمیدونم چطور احساسم رابیان کنم اینقدر خوشحال شدم ومیخوام بگم واقعا دوره 12قدم معجزه هست …

    چرا من اینجا اینقدر از دوره 12 قدم گفتم چون من توی آموزش‌های این دوره این سوالات برام پیش اومدکه توی این سلسه آموزش‌ها من جوابهام را دارم میگیرم.

    استاد ،استاد شما کی هستی ..اخه چی بگم شما بی‌نظیری بینظیر ممنونم واقعا ازشما

    شما فرمایش کردین که خوب خودمون را کنکاش کنیم واشغالارا زیر مبل نداریم و با خودمون تعارف نداشته باشیم به گفتگوی ذهنمون حسابی دقت کنیم ..ما با شناخت ذهنیت قدرتمند کننده وتکرار اون توی ذهنمون باورهای قدرتمند کننده می‌سازیم وموفقیتمون چندین برابر میشه عملگراتر میشیم و نترس و توکلمون به رب العالمین بیشتر میشه ونتیجهای معرکه ای میگیریم ..

    همنطور که فرمایش کردید یه دفتر زیبا برداشتم برای این سلسه آموزش‌ها اول چند بار صحبت‌های شما رو گوش دادم وبعد نکته به نکته صحبتهاتون را نوشتم و تمرین را انجام دادم وای خدای من من بعداز تمرین چقدر باور محدود کننده را پیدا کردم اره استاد عزیزم من حسابی آشغالهای زیادی را زیر مبل قائم کرده بودم وحتی پیش خودم هم خجالت میکشدم بیرون بیارم اینارو ولی اون بوی ناحنجارشون نمیذاشت که من اونطور که باید وشاید عمل گرا باشم ونتیجه هایی که منتظرش هستم را ببینم ودریافت کنم …

    اول دیدگاهم عرض کردم من خیلی افراطی از موفقیت یکی خوشحال میشدم و وای ووووی میکردم واز طرفی اون موفقیتش راهم با یه جمله که انشالله مثلا الان که تو پراید خریدی بنز بخری آقا پشت این جمله واین رفتار هزارتا نکته بود اول اینکه اون پراید را بی‌ارزش میدونستم تو ناخودآگاهم میگفتم اینکه چیزی نیست یه پرایده وتا زمانی که بنز نخره ارزشمند نیست ودوم چون اون خوشحالیهای من از روی تزویر بود اصلا به دل اون فرد نمی نشست وبه طور عجیبی یه اتفاقی بین مامی افتاد که حال منو بد کنه ومن ناراحت که آقا من اینقدر خوشحالی کردم از موفقیتت واین رفتارو با من داری ولی فلانی که فقط یه کوچولو تبریک گفت اینقدر باهاش خوب برخورد میکنی ….خلاصه من الان میفهمم چی شده دیگه،،الان میفهمم کجای کارم دیگه ..

    آقا من الان فهمیدم تودلم ناراحت میشدم وخودم را کم میدیدم اصلا نمیومدم ببینم چطور اون موفق شده وتونسته مثلا ماشین بخره ،،با خودم روراست نبودم وروز به روز از اون حس وحال خوب واز اون موهبتهایی که قراربود بیاد توزندگیم دور و دورتر میشدم.

    کامنتای دوستان را خوندم چقدر عالی بود چقدر جواب های عالی گرفتم برای سوالاتم چقدر کمکم کردن …واقعا خداراشکر میکنم که توی جمعی هستم که دارم چیز یاد میگیرم و حسابی رشد میکنم.

    تمرینات این جلسه را که انجام دادم یاد گرفتم قرار نیست با دیدن موفقیت کسی خودم را اونجوری بکشم و واقعا حس واقعی خودم را نشون طرف مقابل بدم کافی هست ،یادگرفتم باصداقت اونشخص را تحسین کنم وبراش آرزوی بهترینها راداشته باشم و ببینم چه ایده الهام بخشی میتونم بگیرم که تو موفقیت من کار ساز باشه ودر کنار اون داشته های خودم وموفقبتهای خودم را ببینم وارزشمند بدونم وخدارا بابت اونا شکر کنم ..یادگرفتم من نباید بادیگران خودم را مقایسه کنم باید با خودم ، خود دیروزم ، خودم رامقایسه کنم شاید این یه موضوع کلیشه‌ای باشه ولی واقعا جمله معرکه ای هست به قول یکی از دوستان که توی کامنت این جلسه نوشته بودن دنیا مسابقه نیست که …یادگرفتم آرامش داشته باشم وواقعا به خود خدا توکل کنم و همیشه این باور را توی ذهنم مرور کنم که اگر ایشون تونستن منم میتونم ،،مگه برای خدا کاری داره،،خداوند ساختار مغز تمام انسانهارا مثل هم خلق کرده وجنسیت هم مطرح نیست تواین موضوع ..همه انسانها توانایی یکسانی دارن حالا بستگی داره همه به یک شکل از تواناییهاشون استفاده نمیکنن یا استفاده میکنن دیگه به خودشون بستگی داره…

    یاد گرفتم اقدام کنم ،توکل کنم،امید داشته باشم ،صبر کنم ،نه تحمل وباکنترل ذهن پیش برم خداوند ناظر آگاهه،خودش حواسش به ما هست …حسودی برا چی ..دیر شدن نداریم ..از آزمون وخطا نترسیم ،،از دیگران تاجایی که اذیت نشن کمک بگیریم و زندگانی را به معنای واقعی زندگانی کنیم ..

    آخر صحبت‌هام میخوام این مطلب رو بگم که این احساسات من برای موارد بسیار زیادی بود مثلا موفقیت تو تحصیل ،تو کسب وکار وووو چرا من مثال ماشین رو زدم چون خیلی خوشحالم که تغییرات را دارم تو وجود خودم میبینم من طوری شدم که لحظه به لحظه دارم قانون را توی ذهنم مرور میکنم وحسابی حواسم به خودم هست این چند روز گذشته اتفاقی افتاد که جا داره اینجا عرض کنم من مثال ماشین خریدن را زدم وچند روز پیش من به منزل بستگانم رفته بودم که یکی از نزدیکانم یه ماشین تیبا خریده بودن صفر بود چقدر هم راحت بود خداراشکر من حسابی به رفتارهای خودم دقت کردم اولا اصلا یادم نبود که ایشون ماشین خریدن و چون من کار داشتم وباید جایی میرفتم درخواست کردم اگر دارن میرن بیرون منم ببرن و چون ایشون یه ماشین دیگه هم داشتن اصلا یادم به ماشین جدیدشون نبود تا وقتی سوار ماشین شدم خیلی خوشحال شدم ولی نه مثل قبل افراطی بهشون تبریک گفتم وبلافاصله خداراشکر کردم وگفتم اینم نشونه منم بزودی صاحب خودرو میشم و حسابی به راحتی ،نو بودن ،تمیز بودن ،بخاری قوی که داشت و همه چیز خوب ماشین برای یک لحظه دقت کردم وواقعا هم از درون خوشحال بودم برای ایشون وخدارا شکر کردم ،،من خوشحال بودم چون آموزه‌های شما جوری از بیس وراحت وعالی منو تغییر داده بودن که من ناخودآگاه این رفتارها را انجام دادم بدون ریا وبدون تزویر وکاملا صادقانه و ایشون هم منو بردن کارهام را انجام دادم وحسابی هم توی زادگاهم من را گردوندند وچقدر به ما خوش گذشت …

    استاد عزیزم بازم سپاسگزار شما هستم و ازتون ممنونم نمیتونم احساس واقعیم رو تو کلمات بگنجونم میدونم،میدونید، چقدر خوشحالم ممنونم ممنونم وسپاسگزار خداوندی هستم که منو دوست داره وعاشقانه به درخواستهام جامع عمل میپوشونه ..

    فدای چشمان پر مهرتون که کامنت منو خوندید ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه پارسا گفته:
      مدت عضویت: 964 روز

      سلام زهرای عزیزم…

      ممنونم بابت کامنت زیبایی که گذاشتی و یه بعد پنهان وجودم رو بهم نشون دادی..

      منم همینطور بودم که با موفقیت کسی با حالت ذوق شدید و افراطی ،بهش تبریک میگفتم…

      ولی در عمق وجودم احساس بی ارزشی و بی‌لیاقتی داشتم که باعث میشد از خودم خجالت بکشم و با خنده های مسخره و افراطی، با اون افراد مواجه میشدم و که نشات گرفته از حس شرم درونم بود..

      که من ایراد دارم من نقص دارم که نتونستم به اون برسم..من لیاقتشو ندارم…

      و این حس ناخودآگاه به مخاطب هم منتقل میشد و اون افراد، پاسخ درستی بهم نمی‌دادم و حالم خیلی بد میشد..

      مثلاً وقتی از پیشرفتشون تعریف میکردم، اونا با یه حالت بی‌میلی جوابم رو میدادن.. یا مشخص بود که باور نکردن از ته قلبم براشون خوشحال شدم…

      چون واقعا نشده بودم!! و ذهنم مدام سرزنشم میکرد که تو لیاقت و عرضه شو نداشتی.. و حالم بد بود.

      ولی از درونم آگاه نبودم که تغییرش بدم…ممنونم ازت که واضح توضیح دادی و منو به آگاهی عمیق نری رسوندی عزیزم..

      امیدوارم زودتر از تصوراتت به خواسته های قشنگت برسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلام استاد و دوستان عزیز

    زمانی که می بینم یع شخص به موفقیتی رسیده،فوری ذهنم منو تخریب می کنه که تو بی عرضه ای ،

    تو نمی تونی به اون موفقیت برسی ،

    اعتماد بنفسم میاد پایین

    احساس ناتوانی می کنم

    وحسم بد میشه

    مثلا وقتی می بینم کسی به قیافه ی دلخواهش رسیده ،فوری حس می کنم من زشت شدم

    اندامم خراب شده

    از خودم بدم میاد

    و حس می کنم من نمی تونم قیافه مو به شکل دلخواهم دربیارم.

    اکثر موارد این حس رو دارم .

    مثلا وقتی می بینم فردی شغل مورد علاقه ی منو داره یا اندامش خیلی قشنگ شده وتونسته خودشو تغییر بده ،بجای انگیزه گرفتن ،ناامید میشم و ذهنم میگه چون تو ی خانواده تحقیر شدم

    وتحصیلات ندارم

    و ژنتیک من مشکل داره

    وچون تعداد مون زیاده و تو خانواده بهمون توجه نشده ،پس نمی تونم موفق باشم و اصلا پیشرفت هامو ناچیز می بینم درحالیکه بقیه اصلا نمی تونن کارایی که من کردم رو انجام بدم

    یعنی دائم ذهنم منو سرزنش می کنه ،

    میگه :

    چون مادرت ادم بد بینیه رو تو تاثیر گذاشته و تو نمی تونی مثل بقیه ی ادما موفق باشی

    چون خانواده وضع مالی بدی داشتن ،تو نمی تونی مثل بقیه باارزش باشی .

    یعنی تو زمینه ی عزت نفس وخود ارزشمندی مشکل دارم

    وبا دیدن موفقیت دیگران ناامید میشم.

    اونقدر از سمت خانواده تحقیر شدم ،که وقتی کسی رو درحال تجربه ی خواسته هام ،می بینم ،میگم اون باید شاو وراحت باشه ،ولی من نه ،لایقش نیستم.

    چند وقت پیش دخترعمه م رو دیدم که خیلی از زندگیش راضیه وخیلی ارامش داشت ،خیلی اجتماعیه ودور ورش شلوغع

    فورا نجوا اومد که اون اجتماعیه،تعدا افراد خانواده ش کم بودن ،مادرش دوسشون داره ،اضافه نیستن

    پس تو نمی تونی مثل اون شاد زندگی کنی چون تو خانواده اضافه بودی و مادرت دخترا شو دوست نداشت .مرتب شماررو تحقیر می کرد.

    اینا باورای محدود کننده ی منه

    با دیدن زندگی اون باید این باور رو بسازم که من هم می تونم زندگیم اینقدر زیبا باشه که لذت ببرم وهمه بهم احترام بزارن ومنم لایق زندگی دلخواهم هستم

    من بخودم باید عشق بورزم وبدانم بخودی خود ارزشمندم ،حتی اگر دیگران منو ارزشمند ندانند

    بادیدن زندگی دخترعمه م چگونه می تونم انگیزه بگیرم؟؟

    اگر اون تونسته من هم می تونم

    چون خدا وجسم وروح و توانایی های ما یکیه و من هم لایق زندگی رویاایی وارتباط با افراد عالی و شغل مورد علاقه و ارامش هستم

    بنظرم راز موفقیت دخترعمه م احترام به خود ودیگرانه

    تلاش می کنه

    ارامش داره وعین من ذهنش درگیر ،حرف های دیگران نیست

    بسیار مثبت اندیشه

    با دیگران براحتی ارتباط میگیره ،بخاطر اعتماد بنفسش

    و عاشق زندگیشه

    بااینکه پدرش باهاشون بداخلاق بود

    باورهای مثبتی داره

    برون گرا و بسیار شاده

    من هم باید این الگوهای رفتاری مخرب رو کنار بگذارم وروی تغییر شخصیت م کار کنم

    از دیگران ایراد نگیرم

    با وجود مشکلات ادامه بدم و ایمان داشته باشم که درها باز میشه

    من باید ارتباطم را با خانواده م به حداقل برسونم

    چون بشدت بدخلاق وایراد گیر ومنفی هستند

    و روی خود سازی .خود باوریم کار کنم.

    مورد بعدی اینه که من همیشه از ظاهرم ناراضیم و فکر می کنم زشتم ،د حالیکه واقعا زیبا بودم و فکر می کنم مشکلات بدنی ام ارثیه

    چند روز پیش با دیدن فیلم عروسی ،یکی از فامیل ها ،بشدت ناامید شدم و دیدم اونا همونجور زیبا موندن وزیباتر شدن

    ولی من زیبایی و طراوتم رو از دست دادم

    علتش هم تمرکز بر مشکلات خانواده و نگرانی وغصه خوردن برا اونا بود ه

    وقتی راز جوان موندن اونارو بررسی کردم

    دیدم خیلی زندگی رو راحت میگیرن

    اولویت شون خودشونه

    باهمدیگه مهر بانن

    در لحظه زندگی میکنن وشادن

    خسیس نیستن عین من

    برا خودشون ارزش قائلن

    باورهای مثبت تری نسبت به همدیگه دارند

    وبسیار با هم خوش میگذرونن

    بر عکس من

    منم باید روش زندگیمو عوض کنم

    ومثبت اندیش باشم و به خواسته هام احترام بگذارم و فقط اولویتم راحتی دیگران نباشه

    مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سوسن زارع گفته:
    مدت عضویت: 549 روز

    سلام، وقتتون بخیر

    من اگر منصفانه بخوام ببینم هر دو دیدگاه رو دارم

    ینی مثلا یه دوستی تو باشگاه سریعتر از من پیشرفت کرده و من ته دلم حرصم گرفته که چرا من انقد پیشرفت نکردم

    و از طرفی هم خیلی وقتا نسبت به چیزی شک داشتم وقتی فهمیدم یه نفر تونسته خیلی خیبی انرژی گرفتم

    مثلا وقتی دیدم دخترعموم ارشد دانشگاه تهران قبول شده منم خیلی امیدوار شدم که قبول بشم و حتی شنیدنش خیلی انرژی خوبی به من داد

    وقتی دیدم خواهرم نقاشی‌هاش رو با قیمت خوب فروخته فهمیدم منم میتونم اثار هنریم رو به فروش برسونم

    حالا که دارم این تمرینو انجام میدم تازه دارم متوجه میشم چقد این دیدگاه و طرز فکر بهم کمک کرده و جرات انجام خیلی کارها و بزرگ فکر کردن رو بهم داده

    و برعکسش چقد بهم لطمه زده و حالم رو بد کرده

    در مورد سلامتی هم یادمه تو همین سایت درمورد نتایج خیلی از دوستان خوندم و همین شد انگیزه من که باور کنم هیچ مشکلی نیست که راه حلی نداشته باشه

    با سپاس از فایل آموزشی شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فریبرز کاوه گفته:
      مدت عضویت: 1963 روز

      درود بر شما بانو زارع گرامی

      آفرین بر شما. درسته، وقتی ما تمرین‌ها را انجام می‌دهیم و این‌جا یادداشت می‌گذاریم، خودبه‌خود راه حل برامون میاد وا نگار که کائنات منظره که ما اعتراف کنیم و سبک بشیم!

      وقتی می‌نویسیم، مخصوصا که این‌جا می‌نویسیم، ذهنمون باز میشه.

      خدا را شکر که این راه بازه و خدا ما را در این راه گذاشته! از همه‌ی شما همراهان برای یادداشت‌هایی که می‌نویسید و وقتی که می‌گذارید، سپاسگزارم!!!

      ارادتمند شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: