ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 64 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان گل
خیلی جالبه امروز یا دیروز تو ذهنم یه چیزایی اومد در این مورد که
فلانی (فامیل نزدیک) سنش هم کمتره یک کاری بدست آورده (دولتی)یک ماشین داره ، بعد ذهنم اومد فلانیش پارتیش بوده ، خانواده اش خب کمک کردن و …
بعد گفتم اصلا درست!
این آدم ها پارتیش بودن و کمکش کردن
الان اون جایگاه رو داره لایقشه ، صد در صد لایقشه که اونجاست
بعد اومد گفت خب تو چی و اینا و منم با منطق نشون دادم
جدا از موفقیت های دیگه ام که یک تمرین گفته بودین که هر روز مرور کنیم چقدر موفقیت کسب کردیم
گفتم ببین این 496 تا سابسکرایبرز عاشق چشم و ابرو من نیستن ، ارزش خلق کردم که ساب کردن
گفتم ببین 4 هزار و 800 تا لایک ، الکی نیست ، شانسی نیست ، این نشونه تایید اینه که من ارزش خلق کردم
گفتم ببین 2 هزار و 200 تا شیر شده ، افراد چرت و پرت رو برای هم نمیفرستن که ، چیزای با ارزش ارسال میکنن بهم
بعد ذهنم اومد بگه تو حرکت نمیکنی و …
به خودم نشون دادم recap ماه پیش 2 تا لانگ ویدیو و 4 تا شورت ویدیو ، این ماه دوباره دیدم 1 لانگ ویدیو 4 تا شورت
گفتم ببین این خیلی عالیه این خیلی عالیه که توی دوماه این تعداد آپلود داشتم ، چرت و پرت نزاشتم ، کامنت هارو نشون دادم به خودم لایک و ویو …
(آشیل من همینه ، این چیزی که دارم رو نمیبینم ، فکر میکنم مثلا خوشبختی فلان نقطه خاصه)
باورهای درست= میشه از آدم خجالتی و خیلی کم حرف به جایگاه خوبی رسید و شخصیت آدم هی بهتر بشه اعتماد به نفسش بره بالا میشه شرایط رو تغییر داد
درس ها= وقتی حرکت کنی و ادامه بدی خداوند به شکل های مختلف دستاشو میفرسته که به راحتی و بیشتر به خواسته هات برسی و میشه شرایط رو کلا تغییر داد
یکی از دوستانی که میشناختم قبلا دیده بودمش توی عصر جدید خوانندگی کرد و واقعا افتخار کردم بهش و خوشحال شدم و رفتم تو دایرکتش بهش تبریک گفتم و چقدر گرم گرفت باهام
باور های درست= میشه از شرایط نه چندان خوب به موفقیت ها بزرگ و شهرت رسید و هامبل باشه آدم
درس ها= میشه تو همین شرایط ، تو همین کشور به موفقیت های بزرگ رسید
یا یکی از رفیقام رفته بود خارج از کشور ( در زمان شلوغی برای تحصیل) و من خوشحال بودم براش و براش آرزوی موفقیت کردم و بهش گفتم امیدوارم بهت خوش بگذره و لذت ببری
باور های درست= نیازی نیست مهارت خاصی داشته باشی یا کاره خاصی بکنی که به اون نقطه مورد نظر برسی وقتی خودتو لایق بدونی ( عمل کنی با باور درست ) به راحتی شرایط رسیدن به خواسته ات فراهم میشه
درس ها=نشون میده قوانین کشور ها ، پدر مادر ، زبان اون کشور یا هرچیزی خارج از من نمیتونه مانع بشه که مهاجرت کنم و همه چیز در خدمت من در میان
نکته ای که گفتین مثلا فلان فرد هندی توی یک حوزه ای موفق میشه و میبینی مثلا یک نوع بیزینسی دست هندی ها میوفته چون اون فرد اولیه الگو شده برای اونا
این باور اومد تو ذهنم که تو قانون آفرینش گفتین: خداوند بیشتر از من میخواد به خواسته هام برسم چون باعث گسترش جهانش میشم
این یک راهشه با خرج های من با احساس خوبی که کارام میده امید و انگیزه و …
دمت گرم رضا
اتفاقا منم یکی از چیز هایی که هست اینه که خودمو کوچک میبینم با این که به یه سری دستاورد ها رسیدم ولی دائم این تو ذهنم تکرار میشه که این که چیزی نیست همه این کارو بلدند و انجام میدهند یا اینکه هی فکر میکنم که من نمیتونم و بقیه میتونند و من از بقیه چیزی کم دارم مثلا در مورد همین یوتیوب من خودم چنل زدم و الانم دارمش بعد رسوندم به 1300سابکرایب فقط هم با ویدئو های شورت بعد الان ناامید شدم میگم ولش کن نتیجه نمیده نمیشه نمیتونم بقیه بقیه میتونند من که نمیتونم نمیشه به این راحتی پول درآورد از موبایل و اینترنت انقدر راحت پول درآورد اینا دائم تو ذهنم تکرار میشه و دست و پای منو بسته الان که دارم مینویسم میفهمم ای وای تازه داستان میاد دستم که نباید با آدم هایی که صبح تا شب میگن نمیشه نمیتونم اوضاع خرابه فرررررارررررر کنم.یعنی کفه ی ترازوی افکار منفی و باور های منفیم و عدم خودباوریم بیشتر از افکار مثبت و قدرتمند کننده م و حرکت دهنده م هست بخاطر همین دست رو دست گذاشتم و از این شاخه به اون شاخه بعد توی اون کار هم میرم به یه جایی میرسونم بعد میگم اِه نتیجه نمیده جواب نمیده یعنی به یه مسئله ای برمیخورم حالا یا اولین مسئله یا چهارمی و…
حالا میفهمم داستان چیه.
دمت گرم کامنتت خیلی بهم کمک کرد.مخصوصا تحسین خودت بخاطر کوچکترین نتایجت و تعداد سابسکرایب هات و ادامه دادن.اصلا اگه کوچکترین نتایج و دستاورد ها تو تحسین کنی میتونی ادامه بدی اگه تحسین نکنی خودتو و به خودت نگی دمم گرم ادامه نمیدی خب ادامه ندی به نتیجه توی مثلا یوتیوب یا هر کار دیگه ای نمیرسی.
عاشقتم.موفق باشی.
به نام خدای مهربان
جواب قسمت دوم : بعد از توضیحات استاد
برای من گزینه اینکه اگر از نزدیکانم به موفقیت برسن باعث میشه که بد دیده بشم ، من ضعیف و بی عرضه دیده بشم ،و اینکه دیگه توان رسیدن به اون رو ندارم ،عمرم رو از دست دادم ،عقب موندم از اونها،حتی اینطور هم هست اون موقع زور میزنم که حسادت نکنم ،ولی انگار اون لحظه این من نیستم ،انگار تو وجودم قدرت رو از من گرفته ،و اونه که با شدت زیاد حسادت میورزه ،با اینکه میدونم به من آسیب میزنه این تفکر ولی انگار اوضاع از دست من خارج میشه و من تسلیم افکار حسادت میشم.
میگم که اگر اون رفت و تونست چون روابط خوبی داشت، چون عموهاش تو فلان ارگان بودن، چون شرایط خانوادش طوری بود که اون فکرش تغییر کرد، و چون همسرش میخواست که از اینجا برن ، اون رفت و مهاجرت کرد، و موفق شد، پشت هر مرد موفقی یه زن موفق هست، این باور منه
اینکه اون آشنا زیاد داشت ، با همه ارتباط میگرفت، بنگاه رفت و از خیلی وقت پیش خودش رو رشد داد ، کو تا من دیگه بخوام به اون برسم ، ول کن بابا اصلا گور بابای موفقیت ، بزار همین طور بسوزم و بسازم .من توان تغییر ندارم ،موفقیت خیلی سخته ، باید پدرت در بیاد ، باید عذاب بکشی، باید کلی روابط ایجاد کنی، باید بری بنگاه ماشین، باید بری بنگاه املاک کار کنی تا گرگ بشی و بعد اینکه گرگ شدی اونوقت شاید به یه جایی برسی.
ولی نمیتونم به عنوان خط شکن نگاه کنم : چون که این فکر رو دارم که من باید اول باشم چرا اون اول شد.
میگم که اونی که خط شکن هست برد کرده ، دیگه کی به من نگاه میکنه ،دیگه خز شد ، دیگه بی ارزش شد این کار ، دیگه فایده نداره ،من برم سراغ یه کار دیگه ای که من توش اول باشم.یعنی ذهنم میخواد چرخ رو خودش از اول اختراع کنه
ولی خوب که دقت میکنم به هیچ عنوان الان کسی رو برچسب نمیزنم بهش ،تمام بی عرضه گی و برچسب ها رو به خودم میزنم .
آها: وقتی که سر کارم هم متوجه میشم که کسی حقوقش از من بیشتره یا پاداشی گرفته، احساس حسادت میکنم ،احساس میکنم که دیده نشدم ، احساس میکنم که اینجا زیادی هستم ،عصبی میشم و میگم ولش کن دیگه کاری برای کارخونه نمیکنم تا بفهمن که کی اینجا کار راه اندازه، یا میگم که ببین من چقد بدبخت شدم که این از من داره بیشتر میگیره یا تشویقی گرفته ،
و اتفاقا ازش فاصله میگیرم
دقیقا این ذهنیت رو دارم که به محض اینکه کسی از اطرافیان رو متوجه بشم که به یه موفقیتی رسیده ازش کناره گیری میکنم به صورت ناخودآگاه.و اگر بخوام ازش بپرسم که چطور شد به این موفقیت رسیدی احساس پوچی میکنم ،احساس کوچیک شدن میکنم .احساس پستی و خاری میکنم ، احساس بی لیاقتی، احساس عقب افتادن.در ظاهر بهش تبریک میگم ولی در باطن دارم خودم رو میخورم و میخوام سریع تر محل رو ترک کنم و اصلا نبینمش. و حتی و حتی ، اگر متوجه بشم که براش اتفاقی افتاده ، یا پولی از دست داده ، یا بلایی به سرش اومده، یا هر چیزی شبیه به اینها از صمیم قلب احساس رضایت ، احساس شادی ،احساس راحتی، احساس موفقیت میکنم،احساس آرامش میکنم .که آخی ، خوب شد بدبخت شد و دیگه نیاز نیست که من حرص بخورم ، دیگه نیاز نیست که من برم تو دل ترسهام، دیگه نیاز نیست که من رو خودم کار کنم ، ببین اینم بدبخت شد منم اگر برم همین میشم پس بزار همین روال بخور نمیری رو ادامه بدم و سرم رو بکنم مثل کبک تو برف.
دقیقا وقتیکه دوستم از روستا به تهران مهاجرت کرد، همسرم خیلی میگفت چرا با رضا دیگه ارتباط نمیگیری و ارتباطت رو قطع کردی، من جوابی نداشتم ،ولی میدونستم که از حسادت هست، از این هست که وقتی اون رو میبینم بی عرضه گی خودم رو میبینم، عمر بر باد رفته ام رو میبینم ، ناتوانی ام رو میبینم، اینکه منم باید مسیر سختی رو برم میبینم
تا اینجا من متوجه شدم که من از انسان های موفق فراری هستم چون پیش اونها احساس کوچکی، بی ارزشی، بی عرضه گی، پوچی، ناتوانی،ضعیفی،بی لیاقتی،بی کفایتی، اضافه بودن رو دارم.
و یه چیز دیگه که الان تو ذهنمه اینه که درسته که من فهمیدم که این ها مشکل من هست ،ولی خیلی میترسم و سختمه که بخوام تغییرشون بدم چون اگر بخوام تغییر بدم باید مسیر سخت و سنگ لاخی رو طی کنم ، باید پدرم در بیاد که اینها رو تغییر بدم ، باید کلی عذاب بکشم که این ها رو تغییر بدم ،من تغییر نمیدم چون مطمئنم که اگر اینها تو ذهن من تغییر کنه منجر میشه به حرکت و خارج شدن از منطقه امن ،و روبرو شدن با شرایط جدید و انسان های جدید و موفق که این بشدت تن من رو به لرزه در میاره ،و من اصلا نمیتونم و روم نمیشه و خجالت میکشم ، پس حرف مفت زدن خیلی بهتر از عمل کردنه،بزار با حرف مفت زدن روزهام رو سپری کنم و به خیال خودم بگم که دارم رو خودم کار میکنم .
سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد جانم. سلام به همه ی شما عزیزان
اول از همه از شما و خانم شایسته ی عزیز و دوستان صمیمانه سپاسگزارم بابت تمام همدلی ها و البته بابت این صحبت های راهگشا. سپاسگزارم از شما واقعاااااا. ممنونم ازتون استاد جان
وقتی داشتم به سوال این جلسه پاسخ می دادم، به خودم گفتم ببین روراست باش.
با خودت صادق باش
صادق که باشی، می فهمی کجای کار گیر داری
بعد نوشتم پنجاه پنجاه. دیدم اره گاهی نشدن رو به شانس، به تقدیر به اینکه بقیه موفق شدن و دیگه برای مت دیر شد، توی ذهنم نقش می بنده
بعد از پاسخ، با شنیدن صحبت های شما گل از گلم شکفت که نه.
من خیلی مواقع انگیزه گرفتم با موفقیت بقیه و بعد کنجکاو شدم که اون چطوری جلو رفته پس من هم می تونم. و این باعث شده که من به شدت آدم جستجوگری باشم برای راه حل ها. برای پیدا کردن باورها و ایده ها
و اتفاقا زمان هایی اون احساسات بد در من پدیدار می شه که می رم توی قالب مقایسه و نعمت های خودم، موفقیت های خودم رو نمی بینم و اون باورها سر بر میارن.
یعنی خیلی مهمه که اینجا با خودمون صادق باشیم
پس نوشتم پنجاه و یک درصد انگیزه می گیرم
چهل و نه درصد نگران می شم
و این احساس امیدوارانه ی بیشتری بهم داد وقتی بیشتر خودمو شناختم
دیدم من بخاطر انگیزه هایی که گرفتم، نتایج خوبی داشتم
بخاطر انگیزه هایی که گرفتم کسب و کار خودمو استارت زدم
بخاطر تغییر باورهام، اصلا شروع کردم
بخاطر انگیزه هایی که گرفتم دنبال تغییر رفتم
دنبال بهبود رفتم و هر روز تشنه تر از قبل دارم ادامه می دم
خداروشکرررررر.
چقدر احساس خوبی بهم داد که بله من تا حدود زیادی ذهنیت قدرتمند کننده داشتم و دارم.
و اون چهل و نه درصدی که هست رو می تونم به عنوان ترمز از خودم بکشم بیرون و همون ها بشه گاز برای جلو رفتنم.
چقدر خوب شد که اینطوری به خودم آگاه تر شدم
مرسی از شما.
مرسیییی واقعاـ سپاسگزاررررم که با این صحبتا باعث شدین باز بیشتر خودم رو کنکاش کنم و بشناسم
یا رب
سلام به استاد جان جانانم خیلی خیلی ذوق کردم اسم این فایل رو دیدم و انگار ک این فایل رو برای نجات من ضبط کرده بودین انگار ک مثل اون فایل زیباتون توی زندگی در بهشت پیچک هارو از درخت ها جدا کردین و فلکه ی مریم پدیدار شد ..دقیقا افکار محدود کننده و افکار منفی گاهی مثل اون پیچک ها میان و میپیچن به پرو پای ما و ما باید با یه قیچی خیلی تیز و قوی اونارو جدا کنیم و تحلیل کنیم و فکرمون وباز کنیم و آزاد بشیم از بند این پیچک ها …حالا کار ما چیه ؟؟ازاونجا که ما باید ناظر بر افکار مون باشیم باید حالا ببینیم یکیموفق میشه چه حسی پیدا میکنیم ؟؟؟من خودم نظارت کردم و دیدم بلهههههه یکی موفق میشه من حس میکنم دیگه داره موفقیت ها کم میشه بیا تموم شد تو موندی اینجاس ک میفهمم من باور کمبود دارم حس میکنم همه چی داره تموم میشه و این آخرشه یا گاهی حس میکنم ک بی لیاقتم اونا تونستن من نتونستم ولی گاهی ام پیش میاد ک دوس دارم کنکاش کنم ببینم چطور موفق شدن و این کنجکاویه میاد سراغم …..من با حس های مختلف درگیرم وقتی موفقیت فردی و میبینم ….
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
نه من اصلا خوشحال نمیشم انگیزه نمیگیرم ناراحت میشم احساس میکنم از اون فرد عقب افتادم مخصوصا اگر از من دیرتر شروع کرده باشه خودم رو سرزنش میکنم که چه قر
در بی عرضه هستم که من نتونستم هنوز و اون تونسته
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
دقیقا به من احساس ناتوانی میده بارها و بارها شده گفتم آره اون فرد موفقه ولی فلان مشکلم داره
به شدت افسرده میشم از اینکه چرا اون فرد اینقدر راحت براش شده و برای من هنوز تشده و حس میکنم خدا رهام کرده چسبیده به اون
و اگر اون فرد موفق باشه دیگه کسی مسیر من رو تایید نمیکنه
دیگه نفر اول نیستم دیگه بهم توجه نمیشه
بعد یه موصوع دیگم هست میگم خب اون فرد از همون اول تصمیم گرفته تو فلان خانواده باشه ووراحتتر باورهای بهتر داره من که ندارم من باید کلی سختی بکشم تا این باورای مخرب رو اکی کنم تازه تا اخر عمر باید روشون کار کنم ولی اون نه
فقط برای موفقیت یک نفره که خوشحال میشم و خودمم انگیزه میگیرم و ازش الگو میگیرم اونم عزیزدلمه چون مراحلش رو میدونم
چون در واقع با سختی رسیده!!!!!!
فک کنم کلن هر کسی راحت به یه موفقیتی رسیده رو من تا الان انکار کردم!!!
چه جالب
یا مثلن دوستای دبیرستان من تقریبا 4 نفرشون که از دبیرستان میشناختم مهاجرت کردن به ابتالیا و کانادا مهاجرت تحصیلی
من مدام غصه میخورم و دارم خودمو مقایسه میکنم میگم ببین اونا تو این سن دارن دنیا رو میگردن مخصوصا خارج از ایران رو دارن زندگی مستقل رو تجربه میکنن ولی من نه ، و همش میگم اگر من درس خوندن رو دوست داشتم الان میتونستم جای اونا باشم و منم دنیا رو تجربه کنم و سفر به کشورهای مختلف و ازادی بیشتر رو
ولی نمیتونم
چرا فکر میکنم نمیتونم!خیلی عجیبه!
شقایق سارا عسل و فرینام تونستن مهاجرت کنن خارج از ایران
نجوا:من خیلی بهشون حسادت میکنم و ناراحتم از اینکه از اونها انگار عقب افتادم و نمیتونم مثل اونها تو سن جوانی دنیا رو ببینم
باور برعکسش:پس منم میتونم تو سن جوانی دنیا رو ببینم و تجربه کنم و راحت زندگیم برام جور بشه
اقدام عملی: نگران هزینه ها نباشم و در نهایت برام جور میشه همه چیز ، فقط کافیه اون قدم هایی که میدونم رو به عالیترین شکل ممکنی که میتونم بردارم و روزانه روشون تمرکز بزارم
مثلن من یادمه دوستام خیلی تمرکز گزاشته بودن روی بهتر کردن زبانشون و همشون میگفتن به راحتی نمره های خوبی برای مدرک های زبانشون گرفته بودن
و تازه نگران این موضوع هم نبودن که آیا دانشگاهی قبولشون میکنه یا نه بالاخره قبولشون میکرد
یادمه میگفتن میترسن مدارک اشتباهی رو فرستاده باشن ولی قدم برمیداشتن
کاری که من باید بکنم
باید توی اون چیزی که دوست دارم و علاقه دارم بهش هر روز وقت بزارم و بهتر بشم تفریحمم کنار کارم داشته باشم
برای یه سری از فرصت هایی که به سمتم هدایت میشه تنبلی نکنم قدممو بردارم
تونستن زندگی مستقل رو تجربه کنن
نجوا: تو این موردم خیلی احساس قربانی بودن میکنم که من آقا بالاسر دارم هر چی قدر که دارم میگم توحیدی هستم
باور برعکس:پس این امکان برام فراهم میشه به راحتی و زندگی مستقل رو تجربه کنم و خودم تصمیم گیرنده باشم بدون اینکه نگران باشم ممکنه شخصی از تصمیم من ناراحت بشه
اقدام من: همه ی اینن افراد دیگه اون کشورها دارن زندگی میکنن نگران تنها موندن خانواده هاشون نشدن ، نگران حال بد خانواده هاشون نشدن
قدم برداشتن
تونستن به راحتی با عزیزدلشون زندگی کنن
نجوا:واقعا احساس ناراحتی و خشم میکنم که چرا این اتفاق نمیتونه هنین الان برای من بیافتهدمگه نه اینکه قدرت خلق زندگیم اینه چرا نمیشه راحتتر خواسته هام بیان تو زندگیم و همین الان خلقش کنم
باور برعکسش:پس این امکان هست که زندگی زیبا تری داشته باشی و خلقش کنی به اون شیوه ای که میخوای
اگر فرهنگ جایی که تو زندگی میکنی فرق داره جهان
میفرستت یه جای دیگه به راحتی
تونستن کشورهای مختلف رو ببینن
بازم احساس عقب موندگی دارم
باور برعکسش:به راحتی موقعیتش پیش میاد و من
هم میتونم کل دنیا رو ببینم به دل صبر
اقدام من: باید از لحاط مالی خودم رو قوی تر کنم
تونستن آزادی بیشتری رو تجربه کنن مخصوصا به لحاظ پوشش و ازادی عمل تو هر تصمیمشون
باور برعکسش:میشه و جهان هدایتم میکنه به جایی که ازادی بیشتری دارم
محمد تونسته کارشو از صفر برسونه به حداقل چند ملیارد در ماه
از این مورد خیلی انگیزه میگیرم و خوشحالم بابتش و الگوی منه ایشون
تونسته کارش رو گسترش بده
بارها ازش پرسیدم و اون راهنماییم کرده راجع به باورهاش
و من همیشه انرژی گرفتم و ادامه دادم برای بحث پول سازی
هویا تونسته چندتا از کارهاش رو بفروشه حتی کارهای هنرجوهاش هم خریداری شدن
نجوا:اینکه واقعا چرا کارای یه شخصی هنوز به خوبی من نیست و چند ده برابر کارای من داره فروش میره و واقعا حس کردم اون افراد جای منو تنگ کردن
و اینکه چرا من باید اینقدر روی باور راحتی سخت پیش بره همه چیز برام
چرا من باید کار کنم رو باورها
چرا نباید مثل بقیه راحت برام اتفاق بیافته
باور برعکسش:اگر همچین کارهایی به فروش میرن پس افراد دیگه کارای منو حلوا حلوا میکنن میزارن رو سرشون و قطعا کارای منهم مشتری های خاص خودشو داره و به فروش میره تو یک روز
اقدام من: اون کاری که خودم دوست دارم رو تولید کنم فقط یکدونه مشتری هست اونم خداست و برای همه ی محصولات من مثل ملیاردها محصول دنیا خواهان هست
مهدیه تونسته استاد دانشگاه بشه و پول بیشتری بسازه
نجوا:حس حسادت چون خیلی داره پول میسازه هر ماه و من میگم اینکه اینهمه شرک داره تو فلان موصوع چرا او میتونه و من نمیتونم
باور برعکسش: خدا دوست داره روزی بیشتری به من بده و من رو همینطوری که هستم دوست داره و قصاوتم نمیکنه و همینطوری که هستم بهم رزق بیشتری میتونه بده اگر من بخوام و عمل کنم به ایده هاش
سبا تونست یه کاری انجام بده که خانوادم ازش راصین و خوشحالن براش
نجوا:وقتی میگه از اون کار میخواد بیاد بیرون من شاید باورتون نشه خوشحال میشم
میگم بیا اینم اصافه شد به جمع کسایی که خانوادم نهیشون میکنن و من تنها نیستم تو این مورد
بالاخره درک میشم
باور برعکسش:اینو نمیدونم
اقدام من: روی باورهای احساس گناه در مورد خانوادم بازم کار کنم
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم تشکر ویژه از شما استاد عزیزم که باز هم با سوالات خوبی که می پرسید من را به درون خودم می بره برای خود شناسی بیشتر
در مورد سوال که وقتی موفقیت دیگران را میبینی چه احساسی دارم
استاد عزیزم من با اینکه خیلی نسبت به قبل خیلی بهتر شدم ولی باز هم اون حس بی ارزشی در وجودم بیدار میشه و خودم را با دیگران خیلی مقایسه می کنم واحساس کمبود در وجودم میکنم
و هی خودم را سرزنش می کنم من چه باوری دارم که در این مدت پیشرفتی نداشتم تازه باور کردم که من هستم که خالق زندگیم هستم قبلا که همهی مردم و جامعه و خدا را مقصر می دانستم ولی الان به آگاهی رسیدم که این افکار و باور های منه که زندگیم را خلق میکنه و قبلا حس حسادت و خشم به من دست میداد الان هم اون احساس باز هم سراغم میاد ولی با کار روی احساس لیاقت خدا را شکر خیلی بهتر شدم ولی خودم می خوام خیلی بهتر عمل کنم تا نتایج بهتری بدست بیاورم استاد من خیلی باور کمبود سراغم میاد و همیشه این نجواهای میاد که موقعیت کمه آدم های خوب کمند شرایط برای پول ساختن خیلی سخته و همیشه این احساس کمبود در وجودم هست
اگه موفقیت بقیه را ببینم به خودم برچسب بی عرضگی میزدم و خودم را خیلی دست کم می گیرم
واین احساس خیلی مرا آزار میدهد خدا را خیلی بهتر از قبل شدم مخصوصا با دوره احساس لیاقت
ولی باز هم این حس درون من هست
اون مثالی که در مورد هندی ها زدیید من به عینه در این شهر خودمان دیدم خیلی از قنادی ها از ی روستا خاص هستند ویا کلید ساز ها هم از یه روستای خاص هستند ویا همین یخچال های صنعتی هم از در شهر ما کلی الگو داد و همه در این کار موفق شدند
اعظم چکار کرده که این روابط را بوجود آورده چرا من نتونستم این روابط را بوجود بیاورم واین احساس خیلی مرا آزار میدهد الان با این باور نگاه می کنم که اون حتما باور های خوبی داره و پس اگه اون توانسته من هم میتوانم
همسایگان باز هم موفقیت در زمینهی روابط هست که این مسئله پاشنه آشیل منه که اونا چکار کردن که بدون هیچ درد سری به آرزوهاشون رسیدن ولی الان فهمیدم که من هیچ اطلاعی از فرکانس های اونا ندارم و میدانم که جهان مثل آینه عمل میکند پس من فقط وفقط باید فرکانس های خوبی در مورد خواستهام بفرستم و توکل به خداوند باشه که اون توانسته پس من هم میتوانم خدا ما که یکی پس این من هستم که خالق زندگیم هستم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان گرامی
سوال اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
به لطف خدای مهربان و هدایت هایش و دستان خداوند و در راس آنها استاد عزیزم از موفقیت های تمام اطرافیانم ،و هر کس در هر جای دنیا و ایران واقعا لذت میبرم و شاد میشوم و بیشتر اوقات به خودم میگم ببین اینم یک نتیجه دیگر ،پس میشود چون قوانین برای همه یکسان است،باید صبوری کرد ایمان داشت و عمل کرد و اتفاقی که میخوای نیفته.
تمرین این قسمت:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
یکی از همسایگان قدیمی و سابقم در روستا که سالهاست به شهر مهاجرت کرده و اکنون در گنبد مشغول فعالیت در بخش مصالح ساختمانی فعالیت دارد موفقیت های زیادی کسب کرده ودر حال صادرات به کشورهای اطراف میباشد.
میدانم که سال هاست زحمت میکشند و در مسیر فعالیت های لذت بخش شان ثابت قدم هستند و الان قابل قیاس با حتا دو سال پیش هم نیستند.
پسر دابی هایم در بخش کامپیوتر ،حسابداری و کارهای بانکی بسیار موفق عمل کرده و روز بروز در حال رشد و توسعه کارهاشون هستند و کوچک ترین پسر داییم اکنون با حقوق و دستمزدی که خودش تعیین میکنه در یک شرکت نرم افزاری مشغوله و من البته میدانم که چقدر عاشقانه کارشون دوست داره و متعهده که به بهترین شکل ممکن کارشون انجام میده.
یکی از دوستان گرامی من که کارهای چاپی مارو انجام میده و اکنون در تهران دفتر زده و به کل کشور خدمات بسته بندی و چاپ انجام میده و بسیار موفق و جدی و عمیق در کارش خبره است.
برادر خودم که سالهاست در زمینه کاری خودم فعالیت داره و خیلی راحت داره در کسب و کارش عمل میکنه.
و همه این موفقیت های عزیزانم داره به من انگیزه میده
یکی دیگر از دوستانم هم در زمینه دکوراسیون داخلی منزل و مغازه به موفقیت های زیادی رسیده و رشد چشمگیری داشته در همین دو سال اخیر
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
دوباره تکرار میکنم یک حس عالی دارم و پیش و پس آنها ازشون تعریف میکنم و تحسین.
و میدانم که این تعریف و تحسین من صادقانه و حاصل سالها کار بر روی خودم بوده و برای این حس عالی به خودم و استادم که راهنمای من است تبریک میگم.
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
بیشترین تاثیری که از آنها میگیرم البته نوع نگاه منه که به یقین رسیده ام که دلیل موفقیت آنها
استمرار
لذت بردن از کار
متفاوت از غالب مردم عمل کردن
استمداد از خداوند
یقینا با رویکرد عامه جامعه بیگانه آمد
خستگی رو حس نمیکنند چون علاقه مند و عاشق کارشون هستند.
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
مواردی که در سوال قبلی بر شمردم رو دارم تقریباً رعایت میکنم و این دلیل رشد و پیشرفت نسبی در کار خودم هست و البته این داستان همچنان ادامه دارد.
در پناه مهربانترین مهربانان شاد و تندرست و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خدا
سلام خدمت استاد زیبا وخانم شایسته ی مهربان وآرام،
استاد دقیقا این فایل جواب سوال ذهن منه که مدتی بود میپرسیدم ،چطوری نسخه ی بهتری ازخودم رو ارائه بدم ؟
که این فایل اومد روی سایت واااای خدای من
استاد بینهایت ازشماسپاسگزارم
بینهایت بابت این سایت پرازاگاهی های ناب سپاسگزارم ،،،
استاد یافتم یافتم …
سوال؟
اگریکی از دوستان یانزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد چه احساسی درباره ی موفقیت ان فردداری؟
جواب :
منو به احساس حسادت میرسونه احساس پوچی که همش فکر میکنم تا حالا اب درهاونگ میکوبیدم
سوال دوم :
موفقیتهای کسب شده توسط دوستان ونزدیکان خودرابیادبیاور ولیستی ازانهارا تهیه کن ؟
جواب :
پسرخواهرم
سوال :
درمقابل موفقبت هرفردی که لیست کرده ای بنویس چه احساسی درباره ی موفقیت ان فردداری ؟
جواب :
حس حسادت ،احساس ناتوانی،احساس تلاش بیش ازحد ونداشتن نتیجه،واینکه میگم اونکه پولش حلال نیست چه فایده
سوال،:
ازچه زاویه ی مثبتی به موفقیتهای این افراد نگاه کنم که باعث شود به خود باوری برسم
جواب:
اینکه دنیاپرازفراوانیه سعید تونسته پس من هم میتونم ،سعید مسیرو برای رشد من هموارکرده ،
سوال:
چه درسهایی میتوانم ازمسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افرادشده؟
جواب :
سعید فوق العاده ادم اروم،شجاع،به دورازحواشی،باایمان ،صبور ،همیشه شاد بود وسپاسگزار
استاد دوستدارم ،خدابهتون عمرطولانی بده .
با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی ،خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان خوبم:
ممنونم از استاد که این فایلها رو رایگان میزارید،درصورتیکه میتونید اینها رو دوره قرار بدین ،پس باید قدر این فایلها رو بدونیم .
کلا من توی زمینه هایی به دیگران ،حسادت داشتم و دارم که اون تو زمینه ها تلاش کردم و به نتیجه خاصی نرسیدم و یا حتی جرات وارد شدن بهشون رو نداشتم ،اما به شدت مورد علاقه ام بودند.
مثلا تنهایی رانندگی کردن ،تسلط به زبان انگلیسی و اموزش به کودکان ، مهاجرت به کشور دیگه ،پول ساختن و بیزینس خودم رو داشتن و… .
در کل تو زمینه هایی که خودم دوست داشتم به جایی برسم و نرسیدم ،وقتی کسی مخصوصا از نزدیکانم ،اون موفقیت رو به دست میاره، به شدت ذهن من ،سعی میکنه یه چیزی از توش دربیاره .
مثلا برای رانندگی ،میگه اره فلانی پشتیبانی خانوادش رو داشته حالا به این شکل که لااقل مسخره اش نمیکردن و تفاوت جنسیتی قائل نمیشدند.یا اینکه اگه فلانی داره درس زبان تو آموزشگاه میده که اصلا نمیتونه یه دو تاجمله رو بدون کتاب انگلیسی بگه و از این جور حرفا.
که واقعا کمکی به خودم برای رسیدن به زمینه مورد علاقه ام نمیکنه.
و اینکه من معمولا وقتی خبر موفقیت دیگران رو میشنوم زبانا بهش تبریک میگم و تحسینش میکنم ولی اگه زمینه های موردعلاقه م باشند ،تو دلم حسادت میکنم به شدت ،ولی اگه چیزهای مورد علاقه ام نباشند واقعا خوشحال میشم و اصلا حسادت ندارم.
و توی کامنت بچه ها فهمیدم که من درسته که اغلب موارد تحسین میکنم موفقیت طرف رو،اما به شدت از اونها بت میسازم ،انگار که اونها یه جورایی خاص هستند که تونستند موفق بشوند و من نه.
و راهکارم برای حل این باورهای منفی این هست که بگم اگر طرف تونسته با شرایط شبیه به من ،یا حتی پایین تر از من ،به اون موفقیت برسه ،پس من هم میتونم و اونها از من بالاتر نیستن.
و اینکه به دلیل عجول بودنم ،مخصوصا در زمینه یادگیری زبان ،باعث میشه یه راهی رو ده بار بروم و بگردم،در صورتیکه طرف با صبر و حوصله با راحتی و ارامش قشنگ اون یه بار میره و به مقصد میرسه و منم باید جلوی عجول بودنم رو بگیرم و به خودم باداوری کنم که صدبار عجله کردم و نتیجه ندیدم ،پس با ارامش بروم.
و اینکه اعتقاد به زجرکشیدن و سختی کشیدن رو کناربزارم .
اینکه فلان همشاگردیم با اینکه اصلا درسش خوب نبود اما بالاخره به عنوان یه تایپیست وارد فلان سازمان شد و حقوق و بیمه و مزایا داره،اون وقت منی که اکثر نمره هام بیست بود ،هزارتومن هم نساختم.منطقی کنم که منم میتونم از همین علاقه ام کسب و کار خودم رو بسازم .
پس اگر دخترخاله تونسته رانندگی کنه ،منم میتونم ،فقط باید وارد ترسم بشم ،نه اینکه هی بهانه بیارم.
و اگر فلانی تدریس میکنه ،به جای مسخره کردنش،منم تواناییهامو ببرم بالا ،تا بتونم شاگرد بگیرم.
خدایا شکرت که اینا رو پیدا کردم.
با سلام خدمت استاد ودوستان عزیز
اگر یکی ازافراد نزدیک به من به موفقیت بزرگی برسه اولش احساس حسادت ،ناراحتی ،خشم بهم دست میده
برادرم وقتی چندوقت پیش موسسه زبانش راه اندازی کرد اولش احساس خشم وناراحتی وعصبانیت بهم دست داد
زن برادرم مغازه لباس فروشی خودش راه انداخت که احساس بی عرضه بودن،ناراحتی ،عصبانیت خشم بهم دست داد
شنیدم که یکی از همکارام که از من کوچیکترم هست خونه ای که داره اجاره ای نیست ومال خودش وخریده احساس بی عرضه بودن و خشم داشتم
یکی از همکارام که حدود پنج سال از من کوچیکتره پژو پارس خرید بعد گوشی آیفون 13 خرید احساس بی عرضه بودن،حسادت وخشم بهم دست داد
پسر همسایه بچگیم که از من چندسال کوچیکتره باشگاه سوارکاری خودش توی یه روستای کوچیک راه انداخت که احساس حسادت بی عرضه بودن وعصبانیت بهم دست داد
دختره عمه خانمم کسب وکار شخصی خودش بعد چندسال کارمندی برای یه شرکت راه اندازی کرده که احساس حسادت بهم دست داد
وقتی خوب به این آدما نگاه کردم دیدم کسایی که کسب وکارخودشون راه انداختن فقط مثل من ننشستن وفکرکنن وفقط حرف بزنن بلند شدن حرکت کردن وعمل کردن چون کسی که میشینه وفقط حرف میزنه تا آخرعمرش فقط حرف زده اما کسی که عمل میکنه این جهان هم کمکش میکنه مسیرهایی براش باز میکنه دیدم من فقط قشنگ حرف میزنم
درمورد پسر همسایمون دیدم که عشق وعلاقش که اسب بوده پیدا کرده رفته اصفهان دوره مربی گری دیده و مهارت کسب کرده توی مسیر علاقش وکارش شروع کرده
درمورددخترعمه خانمم دیدم به کار کارمندی راضی نشده و سد محدودیت های ذهنیش شکسته واومده بیرون حرکت کرده فقط حرف نزده والان کسب وکارموفق خودش داره با درآمد خیلی خوب
درمورد همکارام که خونه ماشین گوشی آیفون خریدن دیدم که باور احساس لیاقت داشتن ،منم اگر بخوام به چیزی برسم باید اول عزت نفس واحساس لیاقتم تقویت کنم
درسته که اولش احساس بد درمورد هرکدوم اینا بهم دست داده اما بعد گذشت زمان کوتاهی به خودم اومدم و گفتم که اگر اون تونسته منم میتونم فقط کافیه مثل اون عمل کنم مثل اون رسالتم پیدا کنم وتوش مهارت کسب کنم ، به جای حرف زدن باید عمل کنم،باید عزت نفس واحساس لیاقت وارزشمندیم تقویت کنم