ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 62 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
درود بر شما امیدوارم با تلاش مخاطبین و ارج نهادن به زحمات شما بتونیم بخشی کوچک از زحمات شما را پاسخگو باشیم سپاس بی کران
ابتدا در خصوص احساسات
-من بیشتر وقتی میدیدم کسی که هم سن و سال من هست یک دفعه پول دار شده یکم احساس بدی میکردم که چرا اون موفق شده و من احساس میکردم من یچیزی کم دارم
-در مورد همکارانم احساس حسادت داشتم و فکر میکردم که شانسی یا اینکه چون مثلا دانشگاه بهتری بودند الان شرایط بهتری دارند واساسا خیلی هم آدم های با فهم و با تفکری نیستند
اما امروز که با نگاه شما آشنا شدم :
-فکر کردم که از جنبه هایی نیاز مخاطبانشان را بهتر درک کردند
– شاید آدم های با ظظرفیت تری از من بودند
– بررسی کردم دیدم اعتماد و عزت نفس بهتری دارند
-از اول تمرکز بیشتری روی کار داشتند
درس های من:
با نگاه دقیق تر به مخاطب هام نگاه کنم
بپذیرم که سلیقه و نظر و نگاه من الزاما در مثلا نوع تدریس یا مشاوره در کار من درست نیست
نو آوری در کارم داشته باشم
بفهمم که با نوآوری که من دارم اساسا جامع مخاطب من با آنها متفاوته و نگاه کمبود منابع نداشته باشم
تیمی کار کردن هم یکی از نکات بوده
روی عزت نفس و ایمانم به هدفم کار کنم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همه دوستان گرامی
سوال این جلسه:اگر یکی از نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال میشوی و انرژی و انگیزه میگیری؟
آیا موفقیت او الهام بخش شما میشود؟
یا شما را به احساس حسادت و ناتوانی می رساند؟
خب من اگه صادقانه بخوام جواب بدم بیشتر مواقع نسبت به موفقیت افراد حس حسادت دارم احساس میکنم من نمیتونم کاری بکنم به خواسته هام برسم به اهدافم برسم احساس ناتوانی میکنم و بعضا این احساس انقدر قوی میشه که کینه و نفرت در من شکل میگیره فکر میکنم من از قافله عقب موندم آدما دارن پیشرفت میکنن ولی من نمیتونم مخصوصا در مورد خواسته هایی که من دارم و افراد در اون مورد موفق شدند این احساس حسادت و ناتوانی خیلی شدیده.
خب حالا اگه بخوام افرادی که موفق شدن رو در نظر بگیرم تقریبا در مورد همشون این نوع نگاه رو دارم که میام خودمو درونن سرزنش میکنم میگم چرا اینا تونستن ولی من نتونستم احساسم بد میشه بعد گاهی اوقات واس توجیه خودم میام موفقیت افراد رو کوچیک میکنم تو ذهنم سرزنششون میکنم میگم از مسیرهای نادرست موفق شدن و هزاران فکر منفی دیگه که بخاطر باورهای غلطی که دارم تو ذهنم میچرخه ولی اینم بگم که در مورد افراد خیلی ثروتمند و خیلی موفق مقاومتم کمتره و بیشتر ایده و انگیزه میگیرم ازشون.
حالا از چه زاویه ای میتونم به موفقیت افراد چه نزدیکان چه غریبه ها و کلا همه آدما داشته باشم که به من کمک کنه
احساس میکنم اولین چیزی که بهم کمک میکنه اون نگاه توحیدی هست که آقا اگه من یا هر کس دیگه ای خوشبخت یا بدبخت بشه فقط و فقط عاملش خودشه و هیچ عامل دیگه ای دخیل نیست و اگه این نوع نگاه رو عمیقا داشته باشم دیگه اون موقع حسادت معنایی نداره چون میگم اگه فلانی موفقه بخاطر خودشه و منم میتونم این جوری باشم نیازی نیس بدم بیاد از خوشبختیه بقیه نیازی نیست ناراحت بشم احساس کمبود و نشدن کنم چون اگه من راضی نیستم از شرایطم بخاطر خودمه عاملش خودمم و اینجوری میتونم از موفقیت دیگران به نفع خودم استفاده کنم که اونا برام الگو بشن از تجربیاتشون استفاده کنم باهاشون حرف بزنم ببینم چه چیزایی یاد میگیرم که بلد نیستم
میتونه ایمانم قوی بشه وقتی ببینم این آدمای موفق یه روزی از اوضاع ناجالب شروع کردن و الان شرایط خیلی عالی دارن و از خودم بپرسم که چیشده که این فرد از اونجا به اینجا رسید یعنی شانس دخیله؟ یا از تو زرنگتره توانا تره؟ یا هزار تا بهونه دیگه یا واقعا ایمانش به خداوند و قوانینش از تو بیشتره؟ و مهمتر از همه برعکس تو مرد عمله نه مرد حرفای قشنگ زدن!؟
و بنظر من اگه این جوری نگاه کنیم دیگه حسادت نمیکنیم به بقیه احساس بی عرضه بودن نمیکنیم یعنی معنی نداره این جوری فکر کنیم و این جوری موفقیت افراد چه نزدیکان و چه هر کس دیگه ای اتفاقا میتونه الهام بخش باشه برای ما میتونه راهنمایی از طرف خداوند باشه تا درسهایی که لازم هست رو بگیریم تا ماعم موفق بشیم.
تشکر میکنم از استاد بخاطر این سلسله فایلهای ارزشمند که باعث میشه به خودشناسی برسیم و این ذهنمون رو کند و کاو کنیم ببینیم چی داره توش میگذره که باعثه به وجود اومدن این نتایج تو زندگیمون شده و از همه دوستان هم بخاطر نوشته های صادقانه و الهام بخششون تشکر میکنم.
سلام دوست هم فرکانسی عزیزم..
کامنتتون خیلی عالی و عمیق بود..
و ممنونم ازتون که یه بگ ذهنیم تو تو کامنت شما پیدا کردم..
اینکه منم وقتی کسی از اطرافیانم موفق میشه و پیشرفتی میکنه، ذهنم شروع به سرزنش کردن میکنه، که خاک تو سرت اون ازت کوچیکتر بود تونست رانندگی یادبگیره، تو ازش زودتر گواهینامه گرفتی ولی هنوزم رانندگی بلد نیستی..
یا خجالت بکش،تو مدرسه تو درست از اون بهتر بود ولی اون رتبه 7 ارشد قبول شد، تو چرا ادامه ندادی؟
و کلی سرزنش و توبیخ بابت بخصوص افراد هم سن یا کم سن تر از خودم!!!
ممنونم ازتون که این کامنت رو گذاشتین و ازش یادگرفتم
خاهش میکنم بنظر من هر کدوممون اگه با صداقت بریم سراغ پوچ کردن ذهنمون خیلی چیزا ازش میاد بیرون که خودمون شاخ درمیاریم بعد اونوقت تعجب میکنیم چرا نتیجه خوب نگرفتیم تو زندگیمون دلیلش همین ترمزهاس همین حس بد و گاها نفرت انگیز به موفقیت افراد که نشون میده چقد باور داریم که نمیشود و بخاطر اینه که از موفقیت بقیه ناراحت میشیم
و از خدا میخام راهنماییمون کنه این چیزا رو تو خودمون حل کنیم و این سلسله فایلها در این مورد هست و واقعا اگه گوش بدیم و عمل کنیم میتونه مسیر درستو بهمون نشون بده
انشالله شماهم بتونید خوب عمل کنید.
جلسه اول
به نام خداوند مهربان
که شاکر او هستمکه باز فرصت داد در سایت کامنت بزارم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
میخواستم تمرینات این سری فایل های ارزشمند رو در دفتر خودم انجام بدم اما
هیچ رد پایی زیبا تر و محکم از کامنت های سایت نیست برای من
از اون جایی که این روز ها خیلی درگیر باور سازی هستم و بیشتر تمریناتم رو در دفترم انجام میدم دلم تنگ شده بود برای کامنت نوشتن
و هدف گزاری کردم برای نکته برداری و انجام این سری فایل ها از ابتدا
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
پاسخ :
همونطور که استاد گفتن واقعا ما نسبت به خودمون شناخت خوبی نداریم
و من هرچقدر با خودم رو راست تر بودم بیشتر خودم رو شناختم امامیدونم که هنوز دارم از یکسری چیزها فرار میکنمو باید یک جا با خودم رو به رو بشم درمورد این موضوع من حس های مختلفی رو تجربه کردم و از طرفی خب یکم سردرگم هستم و شناخت زیادی رو خودم ندارم اما تا جایی که میتونم بیان میکنم و بدترین حالت رو در نظر میگیرم تا اساسی رو این موضوع کار کنم چون میدونم به شدتتتت توش ضعیف هستم
در واقع بستگی به اون موضوع داره
مثلا اگر که من بشنونم یکی از هم سن و سال هام رفته یجا کارمند شده و درامد خوبی داره و ماشین داره
مثلا پسرخالم که از بچگی باهم بزرگ شدیم به همچین جایگاهی رسید
من اصلا حسادت نمیکنم چون از زندگیکارمندی بدم میاد تو ذهن من اون جایگاه ارزشمند نیست
اما یکی از دوستان بسیار نزدیکم
از یک جایی به بعد خیلی پیشرفت کرد تو زندگیش
از نظر کاری و اندام
بعد رفت تو همون شغل مورد علاقه من که مربی گری باشه مشغول شد (البته در یک رشته متفاوت)
و یک درامد مستقل داشت و من به شدت به شدت حسادت میکردم و جالبه من انقدر فکر میکردم که ادم حسودی نیستم که اصلا باورم نمیشد این حس رو دارم
گاهیم خیلی براش خوشحال میشدم ولی میدونستم احساس ضعف دارم در مقابلش !
همش میخواستم یجوری خودم رو بهش ثابت کنمانگار
و فکر میکردم ضایع شدم که من و اون تو یک جایگاه بودیم حتی تو یکسری از موارد من خیلی موفقیت های بیشتری داشتم و حتی اون فرد خیلی جاها احساس ضعف داشت در مقابل من اما حالا انگار تو موقیعت کاری جامون عوض شده !!!
و چقدر پذیرفتن این حقیقت سخت بود
اما من با حسادت ام با احساس بدبختی کردن خودم رو از شغل مورد علاقم هی دور تر و دورتر کردم
حتی چند روز پیش یکی دیگه از دوستام خبر داد که استارت کار مربی گریش خورده بعد من اصلا حسادت نکردم اما احساس قربانی بودن کل وجودم رو فرا گرفت
یعنی خیلی جاها حسادت نمیکنم اما انقدری احساس ضعف و قربانی بودن میکنمکه خدا میدونه
همش میگم اخی حیوونکی چقدر تو تلاش کردی و نشد اما ببین واسه اینا شد
شاید چون فلان موقیعت رو داشتن که تو نداشتی
و من انقدری تو این موضوع مشکل دارم که زمانی که میام تو بحث باور سازی به الگو برداری برسم
مغزم هنگ میکنه و انقدری احساسم بد میشه که بیخیالش میشم و چقدر باور سازی واسم سخت میشه با این وجود حتی یوقتایی مثلا یکی از نزدیکامبه یک موفقیتی میرسه بعد من اولش خیلی خوشحال میشم به من انگیزه میده که منم برم اون کار رو بکنم
بعد میرم سراغش و چون باور های اون فرد رو ندارم واسم اتفاق نمیافته
و کم کمشروع میکنم اون فرد رو تو ذهنم تحقیر کردن !!!!!
(وای خدایا
حالا که فکرش رو میکنم
چقدر راحت خودم رو از ثروت و نعمت محروم کردم :) )
مثلا در مورد روابط من یکی از نزدیکانم از برنامه های استاد استفاده کردو از یک رابطه شکست خورده رسید به بهترین رابطه ای که فکرش رو میکرد من انقدری براش خوشحال بودم و هستم که لحظه ای بهش حسادت نکردماما یوقتایی گریم میگرفت که چرا من انقدری شکست خوردم و از ادما ضربه خوردم تو رابطه ای که حتی حاضر نیستم یک قدم بردارم و باز احساس قربانی شدن میکردم
و یک مثال دیگه که بیارم
من یه مدت میرفتم سانس باشگاه ها تو رشته رقص مربیارو میدیدم که باورهام تقویت بشه چون استاد میگفتن که اینطوری خیلی باور ساختن راحته بعد جالبه این موضوع رو من نتیجه عکس میداد
مثلا میدیدم یارو نصف من مهارت نداره بعد تو اون شغلی که من آرزوش رو دارم داره به این راحتی کار میکنه بدون مدرک ورزشی بدون حتی سابقه خاصی و جالب تر ازاون اینکه من باز احساس قربانی بودن میکردم نه حسادت !!!!
و خب یه احساسی که باز عامل باز دارنده بود احساس غرور بود و نگاه از بالا به پایین که اره من بهترینام اصلا چرا باید موقیعت این ادم که انقدر از من پایین تره رو بخوام !!!!!!
و یکار دیگه که میکردم میشستم ساعت ها غر میزدم که اخه بابا برو یکم ماهر شو حداقل تو که همه چیز داری پولتو داری در میاری باشگاه هست شاگردات هستن برو یکم مهارتتو بیشتر کن
حرفای درستی بود مخصوصا واسه من که هر روز مهارتم رو افزایش میدادم و تمرین میکردم اما !!!! کمکی به من نمیکرد !!!!
بیشتر من رو از خواسته ام دور میکرد
حالا بخوام یه جمع بندی بکنم
احساس غالبی که در چنین شرایطی دارم احساس قربانی بودن هست !
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
(اسم هارو دقیق نمینویسم چون شخصیه )
ه.س.ت : تونست با اموزش دادن زبان به صورت افلاین و دوره فروختن به یک درامد عالی برسه
ح.س.ن : تونست که با فعالیت تو رشته بدن سازی و علاقه اش هم به اندام عالی داشته باشه هم یه درامد خوب
ی.س.م.ی : تونست از یک رابطه شکست خورده خودش رو نجات بده و با کنترل ذهنش یک رابطه بی نظیر واسه خودش ایجاد کنه که نظیرش رو من فقط تو بچه های سایت و استاد و مریم جون دیدم
ی.س.م: تونست که کلاس زومبای کودکان داشته باشه و از علاقه اش پول بسازه
ن.ی.س.م : تونست از طریق مربی گری که علاقش بود به زدن سه شعبه باشگاه برسه که جز محبوب ترین باشگاه های کرج هستن
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
ه.س.ت : تونست با اموزش دادن زبان به صورت افلاین و دوره به یک درامد عالی برسه
احساس ضعف و قربانی بودن : چون خانواده ثروت مندی داره از اول باور درستی درمورد پول داشته و تونسه موفق بشه به راحتی و پول پول میاره
ح.س.ن : تونست که با فعالیت تو رشته بدن سازی و علاقه اش هم به اندام عالی داشته باشه هم یه درامد خوب
احساس قربانی بودن : که چرا من که خیلی قبل از این ادم اینخواسته رو داشتم و توانایی و مهارت اش رو داشتم نباید این موفقیت رو به دست بیارم و شاگرد داشته باشم
احساس بی عرضگی : که الان همه مارو مقایسه میکنند و میگن چقدر من بی عرضه بودم و چقدر من عرضه کمتری داشتم و درستم فکر میکنند و…
ی.س.م.ی : تونست از یک رابطه شکست خورده خودش رو نجات بده و با کنترل ذهنش یک رابطه بی نظیر واسه خودش ایجاد کنه که نظیرش رو من فقط تو بچه های سایت و استاد و مریم جون دیدم
احساس خوشحالی : ایمان ام به اموزش های استاد بیشتر شد چون ایشون شاگرد استادن
احساس شکستگی : که چقدر قلبم شکسته که نمیخوام رابطه رو تجربه کنم
ی.س.م: تونست که کلاس زومبای کودکان داشته باشه و از علاقه اش پول بسازه
احساس کمال گرایی : که من این همه تلاش کردم و مهارت دارم حالا بیام با این درامد کم به بچه ها رقص یاد بدم اصلا نمیخوام اینو ( در اصل خواسته امم نیست این ) ولی حس خوبیم بهم نمیده این حرفا
ن.ی.س.م : تونست از طریق مربی گری که علاقش بود به زدن سه شعبه باشگاه برسه که جز محبوب ترین باشگاه های کرج هستن
احساس ضعف : که از اون از بچگی ورزش میکرده و باورش رو داشته و توانایی های فیزیکیش خیلی بیشتر از من بوده و در کل توانایی هاش بیشتر از من بوده هم رقص یاد میداده هم رشته های دیگه وگرنه نمیتونسته به این حد از پیشرفت و ثروت برسه …
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
ه.س.ت : اینهمه ادم خانواده های ثروت مند داشتن و بدتر زیر سایه ی اون ثروت به هیچ جایگاهی نرسیدن و حرکت نکردن اینکه یه آدمی تو همچین شرایط خوبی حرکت کرده دوبرابر جای تشویق داره و نشون میده چقدر اطمینان به نفس داشته که با وجود شرایط عالی از نقطه امن خودش اومده بیرون و حرکت کرده
این یعنی هرکس تو هر جایگاهی میتونه حرکت کنه و به ثروت برسه
این یعنی هرکس تو هر شرایط خوبی که هست باید حرکت کنه و هدف داشته باشه
این یعنی پول خانواده به ادم اعتماد به نفس نمیده به ادم شخصیت نمیده بلکه اون حرکت هایی که ادم واسه درامد شخصی خودش میکنه باعث رشدش میشه و این احساس نیاز در همه هست حتی بچه های افراد ثروت مند
این یعنی که ما باید مولد ثروت باشیم تا خوشبختی و احساس خوب رو تجربه کنیم حتی به مقدار کم
این یعنی اون عزت نفس و خود باوری که پول ساختن به ادم میده ارزشش از اون پول بیشتره
این یعنی معنای زندگی این حرکت هاست و رفاه های مالی برای ازادی بیشتره وگرنه خود استاد هم وقتی به این حد از ثروت رسیدهچرا باز باید حرکت میکرده غیر از این هست که لازمه زندگی حرکت و هدف داشتنه
ح.س.ن : زمانی که یکفردی که انقدر نزدیک به من بوده و شرایط یکسان چه بسا بهتر از اون داشتم تونسته به این موفقیت برسه که من هرکاری کردم نشده در واقع به این معناست که من هیچ بهونه ای نداشتم که نرسم
و هر مقاومتی که داشتم و دارم یه مشت حرف بی پایه و اساس پوچ هستن که من قبول کردم وگرنه چرا واسه این فرد شده این نشون میده تمام اون حرفا و مقاوت ها دروغ هستن دروغ هایی که باورشون کردم و چون باورشون کردم طبق قانون تجربه شون کردم
این الگو تمام فرضیه هایی که باعث میشن من به هدفم نرسم رو رد میکنه !!!!
ی.س.م.ی : زمانیکه نزدیک ترین دوست من بعد از یک رابطه بی نهایت سمی که توش بدترین رفتار باهاش میشه به همچین رابطه بی نظیری که تجربه هاش 180 درجه فرق میکنه میرسه نشون میده مهم نیست ما تو چه شرایطی هستیم اصلااا مهم نیست از هر نظر اگر که باورهامون تغییر کنه با طی کردن یک تکامل طبیعی به راحتی به خواسته هامون میرسیم و همه چیزززز 180 درجه تغییر میکنه به طوری که باور مون نمیشه اون ما بودیم ….
ی.س.م: شاید داشتن یه کلاس رقص کوچیک با یه درامد کم برای ذهن کمال گرای من چیز مناسبی نباشه همه من واسه داشتن همین شرایط ماه ها از این سالن به اون سالن رفتم و چون بهش نرسیدم گفتم پیف پیف بود میده!!!!!
و ذهن امگفته بهتر که نشد با اون درامد کم به کجا میرسیدی در صورتی که زمانی که عاشق کارت باشی
برای تکامل صبر پر از عشقی داری و چه ترسی برمنه وقتی دوره های استاد رو دارم وقتی یاد گرفتم چطوری پیشرفت کنم و چطوری باور های درست بسازم حالا این مسیره باید از یک جایی شروع بشه
شیرینی اونپولی که از علاقه در میاری کجا !!!!
واقعا اون خوشبختی که تواون مسیر احساس میکنی زمین تا اسمون تفاوت داره با هرچیزیکه ما حس میکنیم بهمون خوشبختی میده
و وقتی احساست خوبه اتفاقات خوبیم میاد سمتت
پول راحت تر میاد سمتت
سلامتی و روابط راحت ترمیاد سمتت
اقا بزار من همون یه کلاس کوچیک رو تجربه کنم پر بشم ازش اونوقت بگم نمیخوام
چرا از الانبگم نمیخوام؟؟؟؟؟
ن.ی.س.م : این همه ادم این توانایی های رو از بچگی داشتن پس چرا اونا 20 ساله دارن تو یک سالن درب و داغون مربی گری میکنند و به این جا نرسیدن !!!!
غیر از خود باور و عشق به مسیر و ایمان به خدا بوده دلیلش؟؟؟؟
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
ه.س.ت : این فرد میخواسته از ایران بره و یه حسی بش گفته که نرو و بمون و اون قید بهترین دانشگاه اون طرف رو زده مونده ایران (درست مثل داستان استاد وقتی اون خانم بهش گفت دعوت نامه میفرستن بیا امریکا و استاد قبول نکرد ) و اون با یه ایمان خاصی به حسش گوش داده و با دیدن یک اگهی این ایده بهش داده شده
شروع کرده خدام براش ادم فرستاده شاگرد فرستاد
تمرکز گذاشته ادامه داده ادامه داده تا رسیده به این موقیعت .
این یعنی من جای اینکه بگم تو ایران نمیشه این جا نمیشه اونجا نمیشه تو همین جایی که هستم به موفقیت برسم و بعد خواستم برم یه کشور ازادتر و بهتر
ح.س.ن : این فرد وقتی خواست شروع کنه حتی یک کلاس ورزشی نرفته بود قبل اش تازه شروع کرده بود اما از همون شروع مسیر چونکمالگرا نبود خدا کمکش کرد دوره های مربیگری رو که رفت شروع به درامد زایی کرد تو یک بازه زمانی کم به بهترین موقیعت رسید که فکرشرو هم نمیکردیمما و الان هم سابقه داره هم تجربه هم یه اندام عالی و جالبه اصلا نیتش پول ساختن نبود فقط میخواست که چاق بشه و عضله بسازه و جالب تر اینکه انگار تمام شرایط باهاش هماهنگ شد
این یعنی وقتی تو یک خواسته ای داری مهم نیست در شروع کار توانایی اجراش رو داری یا نه
تو شروعکن
خدا درارو باز میکنه!!!!
کنترل کمالگرایی
ی.س.م.ی : زمانیکه تمرکز بزاری رو یک بخش از زندگیت مسائل مهم اون بخش رو حل کنی باور های درست رو بسازی به چگونگی کارنداشته باشی کمالگرا نباشی و ادامه بدی اون باورهارو تا اونفرکانس هات قوی و پایداربشه بی شک اتفاقاتی میافته که الان به ذهنت ام نمیرسه
حل مسائل زندگی _ تمرکز
ی.س.م: از هر نقطه ای شروع کنی بهتر از هرگز شروع نکردنه چون تکاملباید اتفاق بیافته اگر که تو نخوای از هرجایی شده شروع کنی هیچ پیشرفتی اتفاق نمیافته !!!!
ن.ی.س.م : زمانی که با عشق تو یک مسیر حرکت کنی و باور های درست داشته باشی ثروت سراغ تو میاد لاجرم
همین الان که این هارو نوشتم انگار یک غباری از قلبم شسته شد
و دوست دارم بارها و بارها بخونم این هارو و موفقیت افراد مختلفی رو مورد بررسی قرار بدم
استاد مننمیدونمبا چه زبونی تشکر کنم به خاطر این فایل ها
خداروشکر به خاطر این سایت بی نظیر …
سلام خدمت شما دوستان و استاد عباس منش عزیز
خب من الان اینو گفتید یادم آمد
بعضی وقتا میشد که مثلا دادشم یه لباس خیلی خوشگل میگرفت و من توذهنم این بد که چرا من ندارم اینو یا حثودیم میومد یا بعضی وقتا تو فکر فرو میرفتم
یا میشد یه آدم میدیم که رفته باشگاه و بدن خوبی ساخته و میگفتم بابا این آمپول زده
الان یکم سی میکنم که از جنبه مثبتی بهش نگاه کنم اما بازم باید بیشتر کار کنیم رویه خودمون تا بتونیم به جای حسودی تحسین کنیم
سپاسگزارم از شما استاد عزیز
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سپاسگذارم از شما بابت این فایل بسیار ارزشمند
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
در رابطه با این سوال باید عرض کنم که من تا قبل از کار کردن بر روی دوره بسیار ارزشمند احساس لیاقت بعد از شنیدن موفقیت افراد تنها دو احساس در من ایجاد میشد یکی اینکه در لحظه اولی که میشنیدم خیلی خوشحال میشدم میگفتم واای آفرین بهش و… اما همین که باخود تنها میشدم باخودم میگفتم مثلا اون از تو کوچکتره نگاه کن همه دارن راجب اینکه این حرفه رو یاد گرفته حرف میزنن اما تو پنج ساله کار میکنی یکی تو رو تحسینت نکرده
یه احساس دیگه ایی هم در من ایجاد میشد تا میشنیدم حسادت میکردم میرفتم بهش تبریک میگفتم ،اما با احساس بد فقط به این دلیل که ذهنم رو ساکت کنم از افکار پوچ .
اما بعد از دوره احساس لیاقت راستش از اونجایی که بیشتر سعی در تمرکز روی خودمه اگر طرف جلوم باشه و از موفقعیت بهم بگه همون لحظه حسابی تحسینش میکنم و تمام میشه و تو تنهایی خودم بهش فکر نمیکنم زیاد.
اما یکسری افراد در زندگیم هستن که بسیار دوسشون دارم و همگی دقیقا در همین برهه زمانی در حال اجرا کردن ایده های جدید در کسب و کارشون هستن ، و من همواره این دوستانم رو تشویق میکنم و یک درس خیلی بزرگی که برام دارن اینه که هرگز نمیگن وااای من مثلا سی و هفت سالم شد دیگه بیخیال ( چون در ذهن من این بود که آدم زمانی موفقه که تا بیست و پنج سالگی به همه چی برسه )
سلام به استاد عزیزم و بچه های گل سایت.
اول از همه استاد از شما ممنونم بخاطر این فایل های ارزشمندی که آماده میکنین برای اینکه ما بیشتر و بیشتر خودمونو بشناسیم و بتونیم نتایج بزرگتری تو زندگیمون بگیریم.
استاد چی بگم که تو این روزا هرچقدر که جلوتر میرم خلاء احساس لیاقت رو بیشتر تو وجود خودم حس میکنم. انگار که این آلارمش بلندتر وبلدتر صدا میکنه. هر اتفاقی که داره میفته و هر فایلی که از شما میبینم، هر تمرینی که انجام میدم یه سرش میخوره به همین احساس لیاقت. به قول شما همه عوامل موفقیت یه کفه ترازو باشه و عزت نفس یه کفه دیگه، عزت نفس سنگین تره و تاثیر گذارتر واسه رسیدن به موفقیت.
خب بریم سراغ تمرین این فایل
من با شنیدن خبر ازدواج یکی از نزدیکترین دوستام درسته که اولش خوشحال شدم براش و حس خوبی هم گرفتم ولی بعدش همش این نجواها بود که خب تو چیکار کردی؟ تو هنوزم داری درجا میزنی، هنوزم به جایی نرسیدی و…
استاد کلا توی این خط ها نیستم که فلانی اگه به جایی رسید اگه پولدار شد اگه شغل خوبی گیرش اومد و… شانسی بوده و پارتی داشته و باباش کمکش کرده و اینا. البته ذهن که همیشه کارشو میکنه و میخواد ربطش بده به اینجور چیزا ولی خب خیلی سریع حواسم هس و قانونو واسه خودم یادآوری میکنم. هرچی مثال الان تو ذهنم میاد و اتفاقات رو که مرور میکنم میبینم حس بد من از موفقیت بقیه فقط برمیگرده به مقایسه خودم با اونا. و به قول شما حس بی ارضگی و حس جا موندن بهم دست میده. ( که خب میرسم بازم به همین احساس لیاقت و ارزشمندی ). چون از بچگی این لیاقته همیشه با مقایسه کردن و برتر بودن از بقیه توی درس و ورزش و…بهم داده شده و این تو ذهنم حک شده که بهتر بودن از بقیه یعنی حس لیاقت و ارزشمندی بیشتر . واسه همینه که وقتی میبینم یکی به یه جایی رسیده من افسرده میشم، ناامید میشم، توفکر میرم که هیچ کاری نکردم هنوز، پس کی نوبت من میشه و … . انگار که کل زندگیم شده مقایسه زندگی خودم با بقیه. و خب این حس ناتوانی و جا موندنه کار خودشو میکنه و حس لیاقتت بیشتر تخریب میشه و باقی ماجرا.
جالب اینجاس که موفقیتشون رو میخوام یه جورایی کوچیک جلوه بدم واسه خودم که اون حس تخریبه کمتر شه تو وجودم. مثلا توی همین مثال ازدواج، دیدم که خب طرف ده جور وام گرفته و قرض از این و اون و فروختن ماشین و فلان. به خودم میگم خب که چی؟ این موفقیته آخه؟
حالا درسته که مسیرش مسیر درستی نیست ولی اینکه من دارم موفقیت و کارای بقیه رو اینطوری نگاه میکنم که خب به جایی نرسیدن که، این که چیزی نیس و فلان، ریشه اش اینه که میخوام نبینم که جا موندم.
مثال دیگه اینکه وقتی این مصاحبه های خیابونی رو میبینم که مثلا از طرف درآمدشونو میپرسن و موجودی حسابشون رو، و اکثرا همون درآمد پایین رو دارن من بیشتر این حسو دارم که خب بابا همه مثل همیم، همه توی یه نقطه ایم ، اوکیه. ولی به محض اینکه یه نفر درآمد بالا داره و موجودی زیاد، یهو دوباره همون حسه. که اه نگااااه، طرف کوچیکتر از منه یا همسن منه و فلان قدر داره.
حالا برنامم هس که خیلی زود دوره احساس لیاقت رو بخرم و این درخت هرز ( مقایسه کردن و گره زدن حس لیاقت به عوامل بیرونی و حرف و نظر و تایید و به به و چه چه بقیه )رو شروع کنم به بریدن. و سرم فقط تو زندگی خودم باشه و از موفقیت بقیه انگیزه ی شدن رو بگیرم.
استاد نمیدونین چققققدر قدردان زحماتتون هستم و از ته دل دوستتون دارم. همچنین ممنونم از بچه های سایت که با کامنتاشون الگو میدن بهم.
در پناه خدا سالم و سربلند وموفق باشین️
به نام خدای بزرگ
متشکرم از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز بابته آماده کردن این برنامه
از اونجا که واقعاً دوست دارم باورهام رو تغییر بدم و میدونم که اگر طرز فکرم عوض بشه زندگی من تغییر میکنه خودم رو متعهد میکنم که به این سوالات پاسخ تا باورهای محدود کننده رو شناسایی کنم و تغییرشون بدم
در مورد سوال اول که استاد پرسیدن در مورد اینکه چه احساسی در مورد موفقیت افراد نزدیک پیدا میکنم اولین جوابی که ذهنم میده اینه که بستگی داره که چه کسی موفق شده و من چه نظری در مورد اون فرد دارم از اون فرد خوشم میاد و اون رو لایق این موفقیت میدونم یا اینکه نالایق میدونم ؟!
حالا برای اینکه رو اون لایق یا نالایق بدونم چه فاکتورهایی رو تو ذهنم دارم؟ برای اینکه اون فرد رو لایق موفقیت بدونم اینه که من اون رو فردی خوش برخورد ، صادق باشخصیت ،متواضع،درستکار بدونم کسی باشه که با استعداد باشه زحمت کشیده باشه و تلاش کرده باشه( هر چند که میدونم طبق آموزه های استاد زحمت و تلاش زیاد عامل موفقیت نیستنن اما باز هم هنوز این موضوع جزو پیش فرض ذهن منه)و در کل انسان خوبی باشه و من ارتباط و شناخت خوبی ازش دارم؛ اون رو فردی لایق میدونم و اگر اون فرد موفق رو آدمی مغرور آدمی دو رو آدمی ریاکار ،دوروغگو ، بی حدومرز بی وفا بدونم آدمی که کارش رو درست انجام نمیده، و از راه نادرست موفق میشه و یا بعد از موفق شدن خودشو گم میکنه من این آدم رو لایق نمیدونم
حالا، در برخورد با آدمی که لایق باشه حالا با هر نسبتی من خیلی خوشحال میشم لذت میبرم از موفقیتش و تحسینش میکنم و سعی میکنم ارتباطم رو با اون فرد بیشتر کنم تا هم ازش یاد بگیرم و هم چون اون موفق شده من هم بتونم باهاش کار کنم و اگر اون فرد رو نالایق بدونم حسادت میکنم چون اون فردیه که با وجود شناختی بدی که از فرد دارم باز هم به موفقیت رسیده و من این مواقع احساس تا امیدی میکنم از اینکه عدالتی در کار نیست و دنبال ایراد گرفتن از اون فرد هستم که بگم نالایق یا بگم از روی خوش شانسی به موفقیت رسیده با این حال بعضیهاشون افرادی هستند که تلاش کردن و موفق شدن که من با وجود اینکه ازشون خوشم نمیاد اما برای تلاششون ارزش قائلم
اما یه نکته بگم که، در مورد افراد،خیلی این نیست که کاملا برام سفید باشند یا کامل سیاه,همیشه طیفی از احساسته اگر در کل احساسم بد بشه به دلیله اینه که حسادت میکنم ،فکر میکنم فرصت ها محدوده و هرکس که موفق بشود از شانس من کم میشه بخصوص اگر اون آدم در زمینه شغلی خودم باشه فکر میکنم فرصت ها برای من محدود شده و در احساس بد، خودم رو با اون مقایسه میکنم و احساسم به خودم بد میشه و باعث نا امیدی من میشه و اگر در کل احساسم خوب باشه به اون اتفاق خوشحال میشم و انگیزه میگیرم که منم باید موفق بشوم و من هم میتونم به موفقیت برسم و درکل من خیلی کم نسبت به موفقیت افراد حسادت میکنم و معمولاً اگر حالم بد بشه به این دلیله که خودم رو با اون فرد مقایسه میکنم و ارزش و توان خودم رو پایین میارم
سوال بعدی : موفقیت افراد نزدیک دوست و آشنا رو بنویسم و بگم چه احساسی در موردشون دارم
خانم A : موفق شده که مهاجرت کنه از طریق ساپورت کردن هزینه توسط خانواده نظر من : من خوشحالم از اینکه مهاجرت کرده و دیدگاهم راجع به شخصیتش مثبته و تحسین میکنم شجاعت و اعتماد به نفس اون رو و باوره خوبی که راجع مهاجرت داشته رو تحسین میکنم، این آدم رو با خودم مقایسه نمیکنم چون از لحاظ مالی و جور کردن شرایط مهاجرت این خانواده اون فرد بودن که شرایط رو برای مهاجرت فراهم کردن
خانم B: این فرد رتبه خوبی در کنکور آورده و در دانشگاه تهران تا مقطع دکترا بدون کنکور به دلیل داشتن نمرات عالی و فقط با امتحان ادامه تحصیل داده با وجود اینکه همیشه در کنار درس سره کار هم میرفته و آدم خود ساختهای هستش : من نظرم در مورد موفقیتش مثبته به نظرم لیاقتش رو داره و در مورد شخصیتش یک ویژگی های مثبت داره که من تحسین میکنم مثل اعتماد به نفس و عزت نفس و آزادی در اختیار و تصمیماتش، و ازش انگیزه میگیرم برای اینکه اون خیلی به نظرم تلاش عجیب غریبی نکرده و بیشتر بخاطر اعتماد به نفسش بوده که موفق شده فرد نزدیکی هم نیست که بخوام بیشتر باهاش معاشرت کنم و یک سبک زندگی داره که متفاوت با منه و خیلی باهاش احساس راحتی نمیکنم برای معاشرت باهاش
آقای c : خانواده این فرد وضع مالی تا حدودی ضعیف داشتن بنابراین این فرد خودش رفته کار کرده و خرج تحصیل و زندگیش رو درآورده و الان یه جایه نسبتا خوب خونه داره مغازه داره و یه عروسی خوب واسه خودش گرفته و در کل نسبت به خانواده خودش خیلی بهتر شده نظرم راجع این فرد مثبته و تحسینش میکنم هر چند ممکنه یه مقدار رفتار متظاهرانه و از خود متشکرانهای از خودش نشون بده و من در مورد این فرد تا حدودی انگیزه میگیرم که وقتی این شخص با تلاش خودش موفق شده پس هر فردی میتونه تلاش کنه و موفق بشود
در مورد اطرافیانم کسی رو پیدا نمیکنم که نظرم به موفقیتش منفی باشه اما در حیطه شغلی خودم افرادی هستند که ارتباطی باهاشون ندارم فقط اسمشون رو شنیدم و بهشون حسادت کنم و خودم میدونم که این حسادتی که از مقایسه میاد اشتباهه و من نباید خودم رو مقایسه کنم
مرحله بعدی سوال اول، از چه زاویهای نگاه کنم که به خودباوری برسم و انگیزه بگیرم: در مورد افرادی که احساسم بد میشه بنظرم اصلی ترین عامل برای اینکه حالم بد نشه ،عدم مقایسه خودم با اون افراده که به خودم بگم شرایط هیچ دو آدمی حتی اگر دوقلو باشند یکسان نیست که بخوای خودت رو با کسی مقایسه کنی و من باید رو احساس توانمدیم کار کنم و همانطور که استاد در دوره عزت نفس گفتن کافیه من طرز تفکر اون فرد رو پیدا کنم تا به اون موفقیت برسم
هرچند که آدما تفکر درست رو میدونن ولی اینکه چقدر اون رو باور داشته باشند و بهش عمل کنن مهمه
مورد بعدی این فکر که فرصت ها محدوده من برای خودم مثال موسیقی رو میزنم که موسیقی زمینهای مختلف داره که هرکس با توجه به سلیقش اون سبکی که دوست داره رو دنبال میکنه و کسی که سنتی کار میکنه جلوی کسی که پاپ کار میکنه یا محلی و .. کار میکنه رو نگرفته و اون فردی که فکر میکنم فرصت رو از من گرفته، یک فرده موفقه در کار و تخصص خودش و من هم یک فرد موفق میشوم در کار و تخصص خودم و هرکدوممون طرفداران خودمون رو، هم فرکانس های خودمون رو پیدا میکنیم
وقتی اون فرد آدم نزدیکی به ما باشه من فکر میکنم که خیلی با انگیزه بیشتری از اون فرد الگو میگرم چون خودم میبینم که اون شخص همچین آدم خاص و عجیب غریبی نیست که موفق شده آدمی بوده با افکار شبیه به خودم پس من بهتر باور میکنم که منم میتونم مثل اون فرد موفق بشوم
سوال دوم که چه درسهایی از زندگی این افراد میگرم :
ویژگی مشترکی که تو این افراد میبینم که باعث موفقیتشون شده همه عواملی هستند که ما داریم اینجا در سایت عباسمنش روشون کار میکنم من عوامل موفقیت اون افراد رو خودباوری میدونم و احساس ارزش زیادی که برای خودشون قائلن، من امید داشتن و ادامه دادن رو عامل موفقیت اونا میدونم این آدما صرف نظر از آدما اطرافشون و جامعه اون تفکر و سبک زندگی که خودشون دوست داشتن و باور داشتن رو ادامه دادن و با توجه به آدما و شرایط منفی زندگیشون خودشون رو عقب نکشیدن و ادامه دادن و باور کردن خودشون رو و بی توجه به نظر و تفکراته بقیه زندگی کردن
امیدوارم که این سلسله برنامه ها شروعی باشه برای تغییرات شگفتانگیز باور های من و همهی دوستان و بتونیم زندگی ای سرشارتر از خوشبختی و نعمت و ثروت رو برای خودمون بسازیم
عرض سلام و ادب
سپاسگزارم از خداوند مهربان بخاطر این دنیای زیبای پر از شادی و فراوانی و برکت که فرصت زندگی درآن را به من داده و مرا در مسیر رشد و ارتقا و رسیدن به کمال با سید حسین عباسمنش و هزاران انسان ارزشمند دیگه در یک خانواده قرار داده تا رشد کنیم و خلق کنیم و لذت ببریم از زندگیمون.
در راستای محتوای این فایل ارزشمند و شناسایی باورهای محدود کننده امروز قبل از بازدید از سایت و دیدن این فایل یکی از باورهای محدود کننده مالی بصورت ناخودآگاه برام شناسایی شد که فکر میکنم مطرح کردنش خالی از لطف نباشه. بعدش میرم سراغ صحبت درباره سوالات فایل. اون باور این بود که تو این چند روز که نرخ دلار در ایران دچار نوسان هست من چند تا از تجهیزاتی که برای فروش داشتم رو بخاطر نداشتن نرخ یا نفروختم یا با قیمت بالاتر اعلام کردم که در نتیجه منجر به فروش نشد که از نظر من این عملکرد از باور کمبود ناشی میشه که دیگه نمیتونی با این قیمت بخری یا اگر دیگه با این قیمتها گیرت نیاد چی و … و این افکار مانع از درآمد بیشتر من در این چند روز شد ولی خوشبختانه شناسایی کردم و باتوجه به اینکه از نظر مالی و کسب و کار رشد بینظیر و فوق العاده ای داشتم مطئنم در آینده ای نچندان دور رشد بینظیری در زمینه مالی میکنم. بریم سراغ محتوای فایل من تا یکی دوسال پیش وقتی نتیجه های مختلف از افراد اطرافم رو میدیدم حس بدی بهم دست میداد و احساسم نسبت به خودم بد میشد و خودم رو کمتر از بقیه میدیدم و احساس ارزشمندی نداشتم اما بلطف خدای مهربان و آگاهی هایی که از آموزش ها بدست آوردم باعث شد این احساس از نتیجه های افراد کم کم بسمت خنثی تغییر کنه و میتونم بگم الان وقتی یک نتیجه از کسی میبینم که دوست دارم خودم هم اون نتیجه (مالی، روابط، سلامتی و …) رو داشته باشم ناراحت نمیشم اما خوشحال هم نمیشم و من فکر میکنم برای رشد و گرفتن این نتایج خنثی بودن هم به ما کمک نمیکنه هرچند بهتر از احساس منفیه ولی کمک کننده نیست در نتیجه من باید باورهایی رو در ذهنم ایجاد کنم که در راستای این باور که ((( همه انسانهایی که در زندگی من هستند، هستند که من به خواسته هام برسم ))) وقتی کسی از نتیجه ای بدست آورده به من میگه یا من از اون باخبر میشم اومده که به من کمک کنه من به خواسته هام برسم و زمانی این مهم اتفاق میفته که من احساس مثبت داشته باشم تا جهان هم به فرکانس من پاسخ بده. من تصمیم میگیرم که از این لحظه وقتی از نتیجه ای باخبر میشم جملات قدرتمندی را برای ساختن این باور در ذهنم مرور کنم مثل (1. ببین نتایج چطور به تو نزدیک شده که قبلا نبود! 2. وقتی چراغ درب خونه همسایه روشن میشه درب خونه توهم روش میشه! 3. وقتی افراد نزدیک تو به فلان دستاورد رسیده یک نفر از دایره روابط تو قویتر شده و تو الان یک نفر قدرتمندتر دوروبرت داری! و …..) بعد از اینکه این جور جملات رو در ذهنم تکرار میکنم باید با احساس ارزشمندی برم پیش طرف و با تمام وجود این موفقیت رو بهش تبریک بگم و آرزوی موفقیت و پیشرفت روز افزون رو براش داشته باشم و بنظرم حتما باید تبریک گفته بشه. وقتی باهاش حرف میزنیم تازه میفهمیم که این فرد هیچ تفاوتی با ما نداره و به این موضوع ایمان پیدا میکنیم که تبدیل به باور میشه و کم کم هم نتایج بزرگتر و بیشتری از افراد مختلف رو میبینیم و میشنویم که اگر این روند رو ادامه بدیم مطمئنا طبق قوانین بدون تاخیر جهان هستی این نتایج میاد توزندگیمون و بارها و بارها برامون تکرار میشه اگر ادامه بدیم.
بنام خدا
سلام
خیلی خوشحال وخرسندم که استادعزیزم وقت گذاشتند واین فایل وبامابه اشتراک گذاشتن.
خانم x : برنده شدن ماشین صفر درقرعه کشی و همزمان ازدواج درسن پایین
احساسم ؛ حس عقب موندن از دخترای دیگه ، بالارفتن سنم ومجردبودنم ،حسادت
ایده هایی که میتونم از این فرد بگیرم اینه که اگر موقعیتی پیش اومد برای اینکه شانسمو امتحان کنم ، اینکارو بکنم
درسی که میتونم بگیرم اینه که بهترینهارو برای اینده خودم تجسم کنم وبخوام وبدونم که میتونم بهش برسم
خانم y :برنده شدن ماشین صفر ، ازدواج درسن کم ، درامد در حین تحصیل
احساس کردم لیاقتم کمه ،حسادت
همونطور که تونستم باوجودترسهام حرکت کنم وگواهی نامه بگیرم ، میتونم برای هرکاردیگه ای که میخوام بهش برسم حرکت کنم و برسم همونطور که ایشون رسیدن. وقتی باهاش صحبت میکردم دیدم باوجود همه مشکلات وسختی ها اقدام کرده
جسارت وشجاعت درعمل ،وارد حواشی نشدن و بزرگ فکرکردن
اقای a :برنده شدن ماشین صفر وداشتن کسب وکار شخصی وازادی زمانی
احساس کردم اونقدر باعرضه نیستم که بتونم کسب وکارخودمو داشته باشم ،حسادت
حرکت واقدام درراستای اهداف خودم ونتیجه خواهم گرفت چون کسب وکارشخصی درامد بالایی داره تااینکه ادم بخواد برای کس دیگه کارکنه وحقوق بخورونمیری بگیره این اوم تونسته منم میتونم
ارامش ودرعین حال حرکت ، اهسته وپیوسته قدم برداشتن برای اهداف بلندمدت
خانم b : برنده شدن ماشین صفر ، شغل کارمندی باپرستیژ بالا ، اعتمادبه نفس زیاد وداشتن خواستگارهای زیاد
احساس کردم اعتمادبنفسم خیلی پایینه که نتونستم خودمو زیباببینم وبرای خودم ارزش قائل بشم که بتونم باادمای سطح بالاارتباط بگیرم وهمکلام بشم که بخوام خودمو درسطح ادمای لول بالاببینم ، خودمو زیبا نمیبینم ، صحبت کردن باادما رو بلد نیستم ، درجمع احساس خجالت وکمبود شخصیتی میکنم وفکرمیکنم بقیه ازمن بهتر هستن ، به این ترتیب چون خودمولایق نمیدونم باعث شده شغلم پرستیژنداشته باشم و بخاطرهمین نمیتونم وقتی سرکارم هستم حس خوبی به خودم داشته باشم وخودمولایق ارتباط باادمای لول بالابرای اشنایی نمیبینم ، حسادت ، چون هم سن هستیم فکرمیکنم وقتی اون بیشتر توچشمه من دیگه به چشم نمیام !چون جفتمون هم مجرد وهم سن هستیم
بیشتر به خودم برسم خودموزیباببینم تاجهان زیبایی هارو برام بیاره ولایق بهترینهابشم ، اگر زیباببینم خودمو جهان زیباهارو برام به ارمغان میاره
بهترینهاروبرای خودم بخوام وبدونم که حتمابهش میرسم فقط کافیه که بتونم بخوام !!کافیه خودمولایق خواستن اون خواسته بدونم ، چطوراین لیاقت ایجادمیشه ؟ باتیپ وظاهرزیباتر داشتن وقشنگ ومحکم صحبت کردن وارتباط خوب برقرارکردن باهمه ادما وفرق نذاشتن بین ادما چون اگه فرق بزارم باعث میشه وقتی مدت طولانی باادمای سطح پایین هستم منم مثل خودشون میشم پس بایدجوری که خودم لایقشم رفتارکنم
خانم c :تحصیل دررشته پردرامد واینده دار و احتمال مهاجرت به خارج بواسطه این رشته ، داشتن کسب وکارشخصی هنری درحین تحصیل
احساس حسادت
امیدوارباشم در کنار تلاش هام
هرچیزی که میخوام بهش برسمو تاتهش برم وبدونم که حتمامیتونم وترس های کمتری داشته باشم یعنی درعین ترسهام باید بیشتر قدم بردارم حالاکه الگو دارم راحتترمیتونم اینکاراروکنم
خانم s: اعتمادبنفس زیاد باوجود نداشتن تحصیلات دانشگاهی وشغل
احساس حسادت وکمبود دارم باوجوداینکه ایییینهمه من تلاش فیزیکی وفکری برای موفقیت میکنم اماهنوز به جایگاهی نرسیدم که ازخودم راضی وخوشحال باشم وهمیشه حس کمبود دارم واین دختر بااینکه فقط توخونه نشسته وکارای خونه رومیکنه وبه خودش میرسه هرررروز اعتمادبنفسش میره بالاتر !بااینکه من 12قدم ودوره های دیگه روکارمیکنم هنوزنتونستم به این درجه ازاعتمادبنفس برسم .
من هرطورکه باشم ارزشمندم ولایق بهترینهام ونباید موفقیت درکارم و به موفقیتهای دیگه زندگیم گره بزنم
درکنار تلاش برای رسیدن به اهداف کاری وشغلی ودرامدی باید به جنبه های دیگه زندگیم ازجمله اعتمادبنفس و روابط هم کارکنم وبایددراین جنبه هاهم هدفگذاری کنم و برسم
خانم های zوm : ازدواج با فرد خوش تیپ خانواده دار وپولدار باشغل خوب .باوجود اینکه تحصیل دانشگاهی وموفقیتی کسب نکردن و تلاش خاصی نکردن زیبایی خاصی ندارن وازمن سنشون کمتره
احساس حسادت وکمبود وعقب ماندن
منم لایق اشنایی بابهترین ادماهستم چون تاهمین الانم کلللی موفقیت کسب کردم
منم میتونم باهمین چیزی که هستم بابهترین افراد اشنابشم فقط کافیه مرحله دریافت وبه درستی انجام بدم وخودم میدونم که برمیگرده به احساس لیاقتم وباید این حسمو بهترکنم ازطریق زیبا دیدن خودم
سلام به استاد عزیز
و شایسته ی جانم
و همه دوستان عزیزم در این گروه عالی
استاد عزیزم
من دقیقاً همون جایی هستم که شما گفتید فایل رو استاپ کنیم و جواب سوال رو بدیم .
میخوام بگم که من تا قبل از اینکه با آموزشهای شما آشنا بشم برای همه افراد اطرافم وبخصوص نزدیکانم، به شدت از رشد و بالندگی شون خوشحال میشدم ولی در انتهای قلبم برای اون چیزهایی که خودم نتونسته بودم به اونها برسم
احساس حسرت داشتم .
احساس حسادت رو که خیلی قبلتربه واسطه چندتجربه کوچک تلخ،ازخودم دورکردم ،نمیدونم چجوری
ولی چون حسادت درد زیادی داره باعث شد تا آگاهانه باتقویت افکارم ،طعم اونو بسیارکم تجربه کنم وازاین بابت خیلی خوشحالم.
وبعدازپیوستن به مسیر قانون،تونستم یاد بگیرم که جایی که هستم
دقیقا جای منه ومن خالق شرایط اکنونم هستم، بنابراین سعی کردم از موفقیت دیگران خوشحال باشم و
و علاوه بر اینها به موضوعاتی که باعث این رشد و پیشرفت در طرف مقابل شده توجه کنم و از اونها ایده بگیرم و بخوام که اون موضوعات رو در خودم تقویت کنم
و وقتی که این فایل رو استپ کردم و بیشتر فکر کردم فهمیدم که توی موضوعات کوچکی من هنوز احساس ارزشمندی ندارم و البته بعد از شرکت در دوره احساس لیاقت و ارزشمندی
و بعد از توجه به این سوال شما فهمیدم اون نقاطی که منو آزار میده یا ممکنه کمی اذیت کنه به این دلیل هست که من ممکنه ارزشمندی خودم رو به داشتن یک وسیله یا یک محل یا عدم آزادی در یک موضوع وصل کردم و از اینکه این موارد رو دارم احساس ناراحتی در وجودم میکنم
بنابراین دوباره اومدم سراغ آموزه های دوره احساس ارزشمندی و فهمیدم که باید دائم به خودم بگم که من همینطوری که هستم ارزشمندم
و من لایقم و من کافی هستم همینطوری که هستم بدون در نظر گرفتن تمام چیزهایی که دارم
بدون در نظر گرفتن تمام چیزهایی که ندارم
بدون در نظر گرفتن جنس سن رنگ نژاد شهر و کشوری که توی اون زندگی میکنم من ارزشمندم
و از ارزشمندیم برای تجربه چیزهایی که دوست دارم در دنیا باید استفاده کنم و باید به سمت اونها پیش برم برای قسمت اول تا اینجایی رو که درک کردم براتون نوشتم حالا میرم سراغ بقیه فایل و اونو گوش میکنم و نتایجی نتایجم رو براتون مینویسم خیلی دوستتون دارم متشکرم