ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 55 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 771 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق

    من دیشب این فایل جدید رو دیدم و گفتم آخجون یه فایل جدید اومده و وقتی داشتم درمورد سوالاتم از خدا میپرسیدم موضوع رو که دیدم گفتم چقدر خوب حتما گوش بدم

    و بعد هرچی خواستم ببینم و بخونم نشد هر بار سایت نمیاورد و میگفت داره بررسی میشه که اتصالتون ایمن هست یا نه

    بعد گفتم باشه یکم بعد امتحان میکنم و اومده بودم روز شمار تحول زندگیم رو رد پامو بذارم

    بعد صبح که بیدار شدم قبل رفتن به کلاس رنگ روغن زود دانلودش کردم و گوش دادم و تمریناتشو انجام دادم

    همین که داشتم گوش میکردم انگار خدا یکی یکی تمام اون مواقعی که باعث حس خوبم یا باعث حس حسادت یا ناتوانی در درونم شده بود رو یادآوری کرد تک تکشونو و من یکی یکی یادداشت کردم تو دفتر تمرینام

    دوموردشو یکی احساس خوب و یکی از حسادت یا احساس ناخوب دیگه رو اینجا براتون مینویسم

    در مورد احساس خوب و ایده هایی که از نزدیکانم یا دوست و آشنا گرفتم این بود که

    من که هدف و علاقه ام، رفتن نقاشیام به موزه ها و حراجی های میلیون دلاری و فروش نقاشیام به مجموعه دارا هست و شرکت تو نمایشگاه های نقاشی هست و میخوام کیفیت کارمو بالا ببرم و مهارتمو بیشتر کنم

    من با تکرار باور هام وقتی فهمیدم که باورم دراین مورد قوی شده که وقتی موفقیت یکی از هنرجوهای استادم رو دیدم که نقاشیاش یه جا فروش رفته و از موزه هنگ کنک گرفتن کارشو انقدر خوشحال شدم و باعشق براش پیام دادم و تبریک گفتم و انقدر حس خوبی داشتم که میگفتم برای منم میشه و تلاش میکنم و وقتی شنیدم استادم گفت نقاشیاش رفته تو موزه کلی خوشحال شدم و این برای من یه انگیزه بزرگتر شد که حرکت کنم و قدم هام رو مصمم تر بردارم و خیلی با ذوق این مسیرو ادامه بدم

    و خیلی چیزا از این موفقیت یاد گرفتم و این باعث شد من بیشتر قدم بردارم برای حرکت تو اهدافم

    و حتی خودم رو تصور کردم که نقاشیام به دیوار موزه نصب شده و خوشحالیشو کردم و از خدا سپاسگزاری کردم

    یا وقتی فهمیدم یکی از نزدیکانم میخواد بره خارج از کشور که ادامه درسشو بره اونجا بخونه و درموردش حرف میزدیم ،خیلی خوشحال شدم براش و این برام یه انگیزه شد و گفتم وقتی چند نفر تو فامیلم تونستن با درس خوندن برن خارج از ایران

    من هم میتونم درسته مدرک تحصیلیم ربطی به کارم و علاقه نقاشیم که عاشقانه دوستش دارم نداره ولی منم میتونم از طریق عشقم نقاشی ،نقاشی هام یا حتی خودم به بهترین و خوش آب و هواترین شهر یا کشور هدایت بشم و یقین دارم که میشه برای اونا شده برای منم میشه

    چون من از بچگی چون محل زندگیمونو تغییر دادیم و دیدم شده ،هرجا که برم میتونم زندگی کنم این باور در من ایجاد شده که میتونم و میشه

    مثلا ما تو شهر خودمون منطقه ای بودیم که از اونجا میخواستیم به تهران مهاجرت کنیم ولی نشد پدرم خیلی تلاش کرد و اومد حتی تو تهران خونه ببینه ولی با باورای محدود نشد و بعد فوتش ما تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم و شد و خیلی پیشرفت داشتیم و این رو هر وقت یادم میارم میگم چرا که نه وقتی تونستیم بیایم از یه شهر کوچیک که ترکی هم حرف میزدیم و باید فارسی حرف میزدیم چرا نتونم به خارج از کشور برم و انگلیسی حرف نزنم

    پس میتونم و میشه و خودش برام باور شده که میتونم

    در مورد محدود کننده بگم

    من یکی از اهدافم درمورد طراحی طلا اینه که من طراح و ایده پرداز بشم که طرحام ناب و خاص باشن و خودم رو با لحظه قبلم مقایسه کنم و پیشرفت کنم و فقط با خودم رقابت کنم که تلاشم بیشتر باشه

    یاد اتفاق دیروزم افتادم که تو نمایشگاه بین المللی طلا رفتم تو ورکشاپ رایگان شرکت کنم و در اونجا انقدر ذهنم شروع کرد به حرف زدن که یه لحظه فکر کردم ناتوانم یا من نمیتونم به اون موفقیتی که طراحای موفق رسیدن برسم

    و حتی میگفتم آیا من مسیرم درسته من نقاشی رو فقط ادامه بدم یا طراحی طلا رو هم ادامه بدم یا اینکه کارامو چجوری بفروشم و میگفتم طرحای منو چجوری ببینن و کلی چیزای دیگه که

    بعد که به خودم اومدم گفتم نه وقتی اونا تونستن با تلاش و پشتکار و رفتم کارای اولشونو دیدم که مثل من ساده بود و به مرور تو کارشون پیشرفت کردن این برام یه باور شد که منم میتونم با تلاش و تمرین مستمر تو طراحی و در کنارش کنترل ذهنمو بدست بگیرم و از مسیر لذت ببرم و از موفقیت انسان ها برای خودم بگم برای منم میشه

    و من میتونم چون ارزشمندم و باور دارم که من هرچقدر کار کنم روی خودم خدا هم باتوجه به مداری که هستم بهم ایده و طرح همون مدار رو الهام میکنه

    پس من میتونم و حتی اینو گفتم که به ازای هر طراح طلا بی نهایت طرح وجود داره پس برای من هم بینهایت طرح وجود داره و کافیه من مهارت هامو افزایش بدم

    یه باور محدود کننده ای هم که داشتم و یادم اومد

    اینه که چند روز پیش یکی از نزدیکانم موتور جدید گرفته بود و قیمتش 200 میلیون بود

    وقتی من شنیدم یه لحظه تو دلم گفتم ببین من میخواستم کامپیوتر بگیرم بهشون گفته بودم که لازم دارم چی میشد بهم قرض میدادن و پس میدادم یا این حرفو گفتم تو دلم که کاش منم داشتم و کامپیوتر میگرفتم حتی احساس ناتوانی در رسیدن به خواسته هام یه لحظه بوجود اومد و حسادت کردم

    بعد که به خودم اومدم و فاصله این دو تا گفتگو تو ذهنم در یک دقیقه بود

    بعد گفتم طیبه آگاه شو ، اون فرد تلاش کرده هر روز رفته کار کرده و حتی با موتور ساده ای که داشت مسافر برده و پولاشو جمع کرده گرفته

    بعدشم تو مسئول زندگی خودت هستی هیچ کس نمیتونه زندگی تو رو تغییر بده یا بهت کمک کنه تو باید تلاش ذهنی تو بیشتر کنی و حتی قدم برداری برای فروش کارات و مهم تر از همه خدا تو این 4 ماه خیلی بهت کمک کرد باور داشته باش که خدا باز هم کمکت میکنه و تو هم میتونی به راحتی و به طبیعی ترین حالت ممکن به همه چیز برسی

    من امروز فهمیدم که من تو یه سری مواقع که درمورد دیدن موفقیت افراد چه حرفایی زدم تو دلم

    و سعی میکنم برای همه شون بنویسم تو دفترم و باور های قدرتمند کننده رو بنویسم و با عش تمرین کنم

    چون خیلی دوست دارم با فایلای رایگان تمریناتو انجام بدم تا تکاملمو طی بکنم و بتونم دوره هارو خرید کنم

    خیلی خوشحالم که این فایل رو دیدم و از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همکارانتون سپاسگزارم که این فایل های پر از آگاهی رو برای ما آماده میکنید تا ما هم استفاده بکنیم

    خیلی خیلی سپاسگزارم ازتون زندگیتون سرشار از شادی و ثروت و سلامتی و آرامش و عشق بینهایت باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2687 روز

    سلام به استاد عزیزم .مریم جان و دوستان گل.استاد جان یک دنیااااااا ممنونتونم برای تهیه این فایل و هر فایل دیگه چه هدیه ای چه پولی . فایل های هدیه تون به همون نسبت برام ارزشمنده که فایل های دوره ها .و این از سخاوت و لطف شما به ماست که همین فایل های دانلودی هم به صورت هدیه در اختیارمون میگذارید.

    بریم سراغ جواب سوالات . یه خانوم جوان هست توی نزدیکانم که توی موضوع روابط خیلی خوش بحالشه. راحت میتونه اگر رابطه ای مورد پسندش نبود و طرف مقابلش از خط قرمزهاش رد شد از اون رابطه بیاد بیرون و بعد یه مدت کوتاه وارد یه رابطه جدید بشه با اینکه از طرف قبلی کلی عشق و محبت و هدیه و …دریافت کرده بود . توی ترک کردن رابطه اول خیلی اذیت شد اما رابطه دومی رو خیلی راحت‌تر ازش بیرون اومد و وابستگی زیاد ایجاد نشده بود و الان توی رابطه سوم هست با جنس مخالف .چند روز پیش دیدم چند تا هدیه گران‌بها از اون شخص سوم دریافت کرده .از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه خخخخ یه مقدار به هم ریختم و حسودیم شد که ببین اگه من به روش سنتی ازدواج نکرده بودم راحت میتونستم مثل این آدم از رابطه م خارج بشم .ببین چه راحت رابطه ای که مورد پسندش نیست رو ترک میکنه ؟ولی بعد از چند دقیقه سعی کردم حس خودمو خوب کنم و با صحبت هایی که قبل از این باهاش داشتم اینو ازش شنیده بودم که خیلی زیاد در مورد رابطه ای که میخواد و در مورد هر چیزی ،با خودش صحبت میکنه ،ناخودآگاه داشت از قانون استفاده می‌کرد. بهم گفته بود از رابطه اولم که بیرون اومدم فهمیدم که خیلی زیاد از خودم گذشتم و این اشتباه بود و این خانوم با اینکه یه مقدار خود خواهه و اینو از چند نفر دیگه هم شنیدم ،همیشه می بینم که خودشو در اولویت قرار میده برای هر چیزی و بعد پدر و مادر و خواهر و برادر …با اینکه من طبق فرهنگی که توش بزرگ شدم همیشه اول بقیه رو در اولویت قرار دادم و نفر آخر خودم بودم یا کلا خودم حذف بودم البته الان با کار کردن روی دوره های شما خیلی بهتر شدم .باز توی صحبت هایی که جدیدا باهاش داشتم به این ها رسیدم که سعی کرده وابسته نشه که اذیت بشه و خودش و آزادیش رو مهم تر از طرف مقابل و هدیه های طرف مقابل و اون همه لطف ،قرار بده.استاد من از این بشر خیلی یاد می گیرم .این ترسو نیست این توحیدیه. این حرفشو میزنه و هممممیشه راه درست خودشو میره این بشر مثل من توی فرهنگ مذهبی خشک بزرگ نشده که نظر افراد نزدیکش براش مهم باشه یا بگه که گناه میکنم اگه احترام به حرفشون نگذارم یا ناراحتشون کنم و …حتی با اینکه خواستند مذهبی بارش بیارن اما هرگز قبول نکرد و جوری در ظاهر و رفتار عمل کرده که خودش صلاح دونسته همیشه راحت نیازهای مالی شو در خواست میکرد و باور کمبود و …رو خیلی درش نمی بینم یا باور دلسوزی که بگه خانواده م گناه دارن و ….توی وجودش کلا نیست ….و من دیگه بعد از همون چند دقیقه اول که حسم بد شد سریع حس خودمو خوب کردم و به این فکر کردم که مسیری که الان دارم میرم هم همین مسیر این خانومه و ان شاءالله در زمان مناسبش از این رابطه خارج میشم و رابطه خوبتری رو تجربه میکنم و همین طوری که توی حوزه سلامتی تونستم به خواسته های زیادی برسم توی اینم میتونم و من خالق زندگی خودمم و این شرکت که فکر کنم راهی ندارم و به زور اینجا هستم …این طور نیست که جبری وجود داشته باشه چیزی که من بخوام رخ میده مثل خونه ای که داخلش هستیم و دقیقا ذره به ذره ش همونی هست که من در ذهنم ساخته بودم و ….سپاااااااسگذارتونم در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1324 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    امیدوارم که حال دلتون عالی باشه

    سوال اول

    اگر یکی از افراد نزدیک به شما به موفقیت بزرگی برسه چه احساسی داری

    از موقعی که با برنامه های شما آشنا شدم،سعی کردم که تحسین کنم واقعا یه جاهایی خیلی خوشحال میشم

    اما خب یجاهایی حس حسادت میاد سراغم

    حس مقایسه کردن خودم با اون شخص

    سرزنش کردن خودم

    اون حس عقب افتادن از قافله،

    غرور کاذبم اجازه نمیده که ازشون سوال کنم

    این حسها شاید در چند دقیقه اول باشه

    اما بعدش میتونم حسم رو خوب کنم

    موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را بیاد بیاور و لیستی از آنها بنویس

    یه مورد رو اینجا مینویسم:

    برادرهمسرم و خانومش:خانومش کاملا از نظر مالی مستقل هست،تونستن خونه بخرن،ماشین خارجی بخرن،رابطه عاطفی خیلی خوبی باهم دارن

    چه احساسی از موفقیتهاشون داری؟

    وقتی خبر ماشین خریدنشون رو شنیدم واقعا خوشحال شدم،وقتی تو سفر رفتار آروم و با حوصله جاریم با بچه هاش رو دیدم،خیلی تحسینش کردم

    اما خودم رو خیلی سرزنش کردم که چرا من چنین رفتاری با پسرم و همسرم ندارم،خودم رو اینجوری توجیح میکردم خب همسرش هواش رو داره و وظایف رو باهم تقیسم کردن

    اما تمام مسئولیت پسرم با منه و…

    وقتی توی سفر میدیدم چقدر راحت از پول خودش برا بچه هاش خرید میکنه،بهش تبریک گفتم بخاطر مستقل بودنش

    اما گوشه ذهنم مقایسه میکردم خودم رو و سرزنش میکردم

    از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    چون میدونم از کجا شروع کرده تا به این جایگاه برسه

    این باور رو در من بوجود میاره که منم میتونم

     چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    استمرار دارن در کارشون

    احساس لیاقتی ک بابت کارشون دارن و کارشون رو ارزشمند میدونن،و بخاطر بقیه از کار و علاقشون نمیگذرن

    براشون مهم نیس بقیه چ فکری در موردشون میکنن

    و سبک شخصی خودشونو دارن

    _

    سپاسگزارم استاد عزیزم،که این آگاهی ها رو بعنوان هدیه در دسترس ما قرار میدین

    هرکجا ک هستین در پناه الله مهربان باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Mehrnaz گفته:
    مدت عضویت: 1013 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام خدمت استاد خوبم

    در مورد این فایل هر چقدر که فکر میکنم من آدم حسودی نبودم و نیستم اما حس میکنم اگر فردی که بهم نزدیکه موفقیتی رو کسب کنه براش خوشحال میشم شاید هم درونا به شناخت کامل خودم نرسیدم .اما وقتی به تازگی یکی از بستگانم به ترکیه رفته بود برای مسافرت که این یکی از آرزوهای منه واقعا از صمیم قلب براش خوشحال بودم و تحسینش میکردم و برام باورپذیر تر شد که من هم میتونم اصلا تو وجودم حس بدی نداشتم .

    راستش استاد دوره های شما خیلی کمکمون کرده که باورهام بهتر بشه هرچقدر هم الان میام تو ذهنم برای خودم بسازم که فلانی اگر به این خواسته برسه چه حسی داری ناراحت میشی یا خوشحال فقط به ذهنم میاد که اگر اون بتونه تو هم میتونی و خوشحال میشم و میدونم که باید تحسینش کنم

    برادر من چندسال پیش مهاجرت کرد به تهران و الان زندگی عالی رو داره هیچ وقت نشده حسادت کنم براش و همیشه براش خوشحال بودم و دوست دارم که باز هم موفق تر بشه و میدونم که پشتکار خوبی داره که شاید من ندارم منم اگر بخوام میتونم

    مثلا قبلا من خیلی دوست داشتم بینی ام عمل کنم و کسی می‌گفت می‌خوام بینی ام عمل کنم خیلی حسم بد میشد اما الان با آگاهی های که دارم حتی پیش اومده که کسی گفته میخواد می‌ره اما من دیگ حس بدی ندارم که چرا من نرم بینی ام بزرگ دیده میشه یا هر چیزی .واقعا استاد خوبم شما بهترینی انقد زندگی ام رنگ و بویی خوبی گرفته انقد با خدای خودم رابطه ام خوب شده که همه اینها با هدایت الله به دستان خداوند یعنی شما میرسه

    خیلی ازتون سپاسگزارم هم از شما هم از خواهر عزیزم مریم جون با اون صدای دلنشینش

    خیلی دوستون دارم

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    حسین سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1631 روز

    سلام استادعزیزم

    استادمن قسمت اول فایل روکه گوش دادم یه کامنت نوشتم ،ولی این کامنت رووقتی فایل روکامل گوش دادم دارم مینویسم .

    جواب سوال قسمت اول:

    من زمانیکه موفقیت یه آشنایافامیل رومیبینم مخصوصا مالی ، اولش یه مقدارحسادت میکنم منظورم ازحسادت این نیست که چون من فلان چیزروندارم پس اونم نبایدداشته باشه ،نه منظورم اینه چرااخه منم نداشته باشم .

    باخودم میگم ببین فلانی هم تونست به اون موفقیت برسه یاازلحاظ مالی به اون نقطه برسه ولی تونتونستی یاچرانمیتونی .مگه توچی ازاون کمترداری که نمیتونی ،وخودمویه جورایی سرزنش میکنم وهمون موقع یه انگیزه کاذب بخودم میدم که منم راهشوپیدامیکنم‌ ولی بعدازیکی دوروز اون انگیزه ازبین میره وبیشتراون احساس عجز وناتوانی وبی عرضگی بهم دست میده واینکه احساس میکنم عقب افتادم وسنم هی داره میره بالا وهیچ کارتاثیرگذار قابل توجهی نکردم منواذیت میکنه ،البته استادوقتی میام توسایت اون احساسم بهترمیشه ولی ریشه ای درست نمیشه که نتیجه تاثیرگذاری داشته باشه که بتونم ازروزمرگی دربیام یادرآمد تقریبا ثابت روبتونم اصولی افزایشش بدم .

    استادبعضی وقتا موفقیت یکی باعث میشه یه تکونی به خودم بدم مثلا دنبال ایده هایی باشم که کارفیزیکی کمتر وتو زمان کمتردرامدبیشترداشته باشم که بتونم آنلاین واینترنتی درآمدتصاعدی داشته باشم ویه سرچ سطحی ازبعضی کارها میکنم ولی استاد نهایتا به هزاردلیل به نتیجه نمیرسونم ونتیجه ای حاصل نمیشه یعنی توذهنم هزارتا مانع پیش میاد که باعث میشه استارت نزنم وهمون روزمرگی روادامه بدم .وهمیشه ازاینکه پیشرفت چشمگیری نداشتم خیلی اذیت میشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    نگار ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1208 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی عزیز و خانواده ی عزیزم

    حقیقتا اگر من قدیم می خواست به چنین سوالی پاسخ بده چیزی جز حسادت و ناراحتی و احساس عدم لیاقت و احساس بی عرضگی و عدم عزت نفس نبود

    اما پاسخی که من اکنونم به این سوال می دهد این است:

    اگر یکی از عزیزانم به موفقیتی برسد صادقانه شاید در ابتدای شنیدن این خبر موفقیت اندکی این فکر به ذهنم برسد که چرا من نتوانستم برسم ؟

    اما یقین دارم بلافاصله به این نتیجه خواهم رسید که

    اگر او توانسته چرا من نتوانم؟!

    بسیار برای او خوشحال خواهم شد و افتخار می کنم

    و مطمئنا امید انگیزه و اشتیاقی در من ایجاد می کند که به دنبال رسیدن به خواسته هایم بروم

    در واقع با خودم می گویم این نشانه ای است که حالا که او توانسته من هم می توانم

    برای مثال یکی از خبرهایی که شنیدم این است که برادرم در حال تلاش برای مهاجرت است و اقدام هایی در این راستا انجام داده که او را به این امر نزدیک کرده است

    من بسیار برای او خوشحال شدم و راستش را بخواهید خوشحالی بیشتر برای خودم بود

    با خودم گفتم ببین نگار، مهدی داره میره فکر کردی تو نمی‌تونی؟

    و وقتی باور های مهدی را شنیدم باز هم برای خودم خوشحال تر شدم

    چرا؟

    نگار جان باورهای تو فرسنگ ها با مهدی فاصله داره

    اما از جنبه ی خوب و مثبتش

    چطور ؟

    مهدی این را سخت می داند اما

    باورهایی که تو داری همه به سمت راحتی و آسانی ست

    تو می دانی که با طی کردن تکاملت و به راحتی خیلی زود به خواسته ات خواهی رسید و هیچ اقدام عملی سختی نیاز نیست..

    من در زمان مناسب و در مکان مناسب به سمت خواسته هایم هدایت خواهم شد.

    خوشحالم که حس بدی به من دست نداد و کمتر از قبل حسادت در وجودم احساس کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مهدی قطب الدینی بهرمان گفته:
    مدت عضویت: 1469 روز

    سلام و درود بر هم فرکانس های عزیزم و استاد گرانقدر و بانو مریم عزیز

    فایل فوق العاده ایی بود آدم را متوجه ترمزهای زیادی در وجودمون میکنه که شدیدا جلوی پیشرفت مون را سد میکنند که یکیش بر میگرده به باور عدم فراوانی که آدم از موفقیت دوستان و آشنایانش فکر میکنه که این موقعیت یا این پیشرفت همین یکی بوده و ایشون بهش رسیده و دیگه برای من وجود نداره.

    دومی برمیگرده بر عدم لیاقت انسان که آدم را وادار به حسادت میکنه و میخواد به نحوی دوست موفقش را با غیبت و کم جلوه دادن موفقیت او، ایشون را بکشه پایین تا به حد خودش برسه چون احساس لیاقت نداره و فکر میکنه اون لیاقتش را داشته رسیده من ندارم پس اونم بکشم پایین تا کسی متوجه این ضعفم نشه.

    سومی برمیگرده به عدم توانایی از الگو برداری و استفاده صحیح از الگوهای اطرافمون که اینم یکی از ترمزهای خفن برای پیشرفت آدمها ست.

    چهارمی برمیگرده به این که ادم خیلی نظر و حرف مردم براش مهمه و اینم از کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس هست که یکی دیگراز ترمزهای پیشرفت و موفقیت هست

    و موارد خیلی زیادی است که میشه مثال زد ولی از حوصله جمع خارجه ولی در دورهای استاد به روشنی آمده که اگه از این درسها الهام بگیریم دیگه از موفقیت کسی احساس حسادت نمیکنیم بلکه به عنوان الگو بهش نگاه میکنیم و باور اینکه میشه در درونمان قدرتمندتر میشود و خودمان همپیشرفت میکنیم.

    من افراد موفقی را در اطرافم از همکاران و فامیل هام دارم که خیلی موفق شدن اول که روی خودم کارنکرده بودم و در دوره ها شرکت نکرده بودم احساس حسادت و کم لیاقتی و کمبود میکردم ولی از یکسال قبل که روی خودم کارکردم وقتی موفقیت یکی را میبینم مرتب تحسین میکنم و لذت میبرم و این احساس را دارم که همینطور که اون توانسته منم میتونم و خدا در این مورد بخیل نیست که نخواد ما پیشرفت کنیم همینطور که اون تمرکز کرده و تمرین وتلاش کرده اگه منم اقدام کنم و پا روی ترسهام بگذارم قطعا میتوانم پیشرفت کنم و منم الگوی بقیه بشم خدارو شکر که دوستانی چون شمادارم و استادی چون عباسمنش

    در پناه الله یکتا شاد باشید و شکر گذار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2546 روز

    به نام رب یکتا…

    سلام استاد عزیزم و اعضای خونواده صمیمی خودم سایت روحانی عباس منش، امیدوارم حالتون خوب لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوندم که دوباره این فرصت داد تا بیام و یک کامنت دیگه بزارم،

    استاد عزیزم امیدوارم دانشجو خوبی باشم توی این دوره بتونم هدایت خداوند بشنوم و بپذیرم، امیدوارم که بتونم هر روز یه قدم کوچیک توی این مسیر خود سازی همیشگی بردارم و یه کشتی مستحکم بسازم مثل نوح…

    #چه احساسی در مورد موفقیت افراد دارم وقتی که خبر موفقیتشون رو میشنوم؟

    من توی این زمینه فکر کنم خوب باشم، میدونید چرا میگم فکر کنم چون من توی اطرافیانم کسی رو ندارم که به موفقیت چشمگیری رسیده باشه، فقط پدر خودم توی فامیل از همه اوکی تر بوده و روند پیشرفتش رو از حفظ شدم از بس مرور کردم و اون یکی از الگوهای من توی زندگیم هست، خیلی اوضاعش خوب نیست ولی خیلی هم بد نیست از پس خودش بر میاد و تلاشش رو می‌کنه، از بچگی روی پای خودش بوده و پدرش کمک خواستی بهش نکرده، بعد از ازدواج با مادر عزیزم از روستا مهاجرت کردن به شهر به اسرار یکی از اقوام ولی بعد از یه مدتی دیدن وعده های اون توخالی بوده ولی ناامید نشدن و با کمک هم هر کاری که از دستشون بر اومده انجام دادن از خیاطی مادرم و فروش اون لباسها توسط پدرم، از جمع کردن کارتن تخم مرغ با دوچرخه، از پارو کردن برف پشت بامهای خونه افراد غریبه، از شاگردی کردن پدرم توی شغل تاسیسات و رفتن تو دل هزارتا ماجرای دیگه بعد اون…

    ولی هر کسی دیگه هم به هر موفقیت کوچیک و بزرگ دیگه ای می‌رسه من اولش توی ذهنم یه حسادتی میاد ولی بعدش تحسینش میکنم و حتی به خودشم میگم نمی‌گم خیلی خوب بودم ولی نسبت به بقیه که می‌بینم خیلی بهتر ری اکشن نشون میدم، یه جورایی انگیزه می‌گیرم از اون موفقیت طرف مقابلم و به قول شما و مریم جان حسادت سازنده ای در من شکل می‌گیره و انگیزه میگیرم برای پیشرفت و سعی میکنم این باور فراوانی رو در خودم تقویت کنم، بازم میگم این در حالی هست که من تا همین 4،5 سال پیش برعکس بودم توی این زمینه و به لطف خداوند با آشنا شدن با شما اوضاع تغییر کرد و من تونستم این ویژگی رو در خودم ایجاد کنم،

    استاد من از موقعی که رسیدم به این نوع فکر و نگرش توحیدی که من خالق زندگیمم من مسئول زندگی خودم هستم و اگه نتایجم رو دوست ندارم باید از درون تغییر کنم، فهمیدم که من بهترین خونواده دنیارو دارم یعنی بهترین که میگم واقعا میگم… مثل اون شخصیت دختر توی انیمیشن گربه چکمه پوش شد برای من و این در حالی هست که من تا همین 5،4 سال پیش دقیقا برعکس فکر میکردم و البته این پاشنه آشیل من هست و هنوز دارم روی خودم کار میکنم که بقیه رو مسبب بدبختیای خودم ندونم، ولی خیلی الان بیشتر عاشقشونم و از این فرصتی که خداوند یه همچین فرشته هایی توی زندگیم فرستاده تا بتونم این فاصله بین مرگ زندگیم رو باهاش پر کنم سعی میکنم بهتر استفاده کنم، وقتی من بتونم توی این دنیا عاشقی کردن یاد بگیرم یعنی از درون هم با خودم در صلح هستم، یعنی دارم به خودم عشق می ورزم و چیزی رو از خودم و خداوند جدا نمیدونم،

    #موفقیت افراد نزدیک به خودم رو به یاد بیارم و بنویسم؟

    توی این مورد من ضعیم یعنی حافظه من زیاد قوی نیست و از شما یاد گرفتم که سعی هم نکنم قوی بکنمش و چیزی رو به خاطر بسپرم، اون چیزایی مهم یاداشت میکنم برای اینکه یادم نره…

    باید زور بزنم تا یادم بیاد ولی اعتراف میکنم تنبلم هستم نمیام برگردم و یکی رو پیدا کنم توی اطرافیانم و در موردش بنویسم سعی میکنم توی همین روز مرگی هرچی میبینم رو تحسین کنم و به خودم بگم ببین جهان سرشار از فراوانی هست، ببین قانون داره چقدر خوب جواب میده…

    پدرم یکی از اون افراد هست که چقدر من خداوند سپاس گذارم بخاطر حضورش توی زندگیم، اون برای من نمونه یک پدر کامل هست، از مسائل مالی که بگذریم و تلاش هایی که کرده و ایمانی که نشون داده و نتایجی که گرفته من عاشق این شخصیتش شدم، اون از بچگی در مورد هیچی سعی زیادی نکرد که راه رو به من نشون بده، اون در مورد مسائل دیدنی و خداوند حتی یک کلمه هم با من صحبت نکرده تا این سن، اون حتی سعی هم نکرد تا من به راه راست هدایت کنه، اون سبک شخصی زندگی خودش رو داره، در مورد خدایی که میپرسته با هیچ کسی ندیدم صحبت کنه و عورتش رو سعی کرده پوشیده نگه داره…

    نمی‌خوام بت کنم پدرم رو، اون کامل نیست یعنی هیچ کسی کامل نیست ولی خوبی های زیادی در اون میبینم و این به نظر من یک موفقیت هست…

    یه خواهر خانوم دارم که یکی از الگو های من هست اون از نوجوانی رفت و سعی کرد تا شغل که انتخاب کرده بود رو توش حرفه ای بشه، از شاگردی شروع کرد و خودش رو گسترش داد و به تنهایی کار خودش رو استارت زد و الان یکی از خانوم های موفق فامیل هست یعنی موفق ترین خانوم توی اقوام نزدیکم،

    یه دوستی دارم که خیلی صمیمی هستیم با هم اون هم یکی از الگوهای من هست، اون توی شغل خودش مدیریت بسیار بالایی داره و در 95 درصد مواقع دیدم که سعی کرده بدون احساسات کار خودش رو انجام بده و قوانین رو اجرا کنه، اون واقعا بی نظیره و توی حوزه کاری خودش به نظر من با توجه به نتایج مالی و اعتباری که کسب کرده توی شهر ما بهترینه،

    #من چه احساسی نسبت به موفقیت این افراد دارم؟

    در مورد پدرم اگر علیرضا گذشته بودم که اصلا پدرم قبول نداشتم و میگفتم اشتباه ترین آدم روی زمین و هرچی من بدبختی دارم تقصیر اون و هیچ احساس خوبی بهش نداشتم ولی با نگاه الان مخصوصا این یکسال اخیر به بسیار ویژگی پدرم رو تحسین میکنم و اونو پذیرفتم و سعی میکنم اون ویژگی های مثبتی که بدرد من میخوره تو این مسیر ازش الگو برداری کنم به بقیشم کار نگیرم و بگم به من ربطی نداره،

    درمورد موفقیت خواهر خانوم و رفیقم هم من قبلی اگر بودم که خیلی توجه نمی‌کردم و بی اهمیت سعی میکردم خودم رو جلوه بدم که طرف حالا همچین کار بزرگی هم انجام نداده و به شانس و عوامل بیرونی ربطش میدادم ولی با نگاه امروزم اونا لایق اون جایگاه هستن و نتایجشون هم متناسب با شخصیت قوی هست که در خودشون ایجاد کردن، همیشه سعی کردم و میکنم اینجور افراد تحسین کنم و به خودشون هم بگم که چقدر انسان های تاثیر گذاری توی زندگی من بودن،

    #از چه زاویه ای میتونم به موفقیت این افراد نگاه کنم که برای من الهام بخش باشه برای موفق شدن؟

    در مورد پدر همینطور که گفتم سعی کردم از زاویه ای بهش نگاه کنم که به من احساس خوبی بده، گذشته پدرم رو بیاد آوردم و اون شجاعت ها و ایمانی که نشون داده با دست خالی و زن و دوتا بچه کوچیک از دایره امنش خارج شده از کارش که کارگر یک معدن بود استعفاء داده و دست خالی اومده به مشهد یک شهر بزرگ و ننشتسته گریه کنه یا افسرده بشه با تمام اون وعده های توخالی که بقیه بهش دادن، توکل کرده به خدای مهربون و شروع کرده به تلاش کردن برای بقای خودش، و به نوبه من موفقیتش حاصل اون شخصیت قوی و ایمانی بوده که به غیب داشته، حالا کار به آگاهانه و ناآگاهانه بودنش ندارم من این ویژگی هاش رو دوست دارم، یه جمله هم ازش به یادگار دارم که با همون عقل خودش از بچگی فقط همین بهم چند بار گفت در حد 4 یا 3 بار و الان که فکر میکنم میبینم چقدر توحیدی بوده…

    می‌گفت: بابا جون آدم باید با همه جور انسانی برخواست و نشست داشته باشه ولی حواسش به خودشم باشه…

    در مورد اون دو مثال دیگه هم که زدم استمرار و موندن توی مسیری که طی کردن خیلی برام چشمک میزنه، اونا رو من خیلی وقته میشناسم از بچگی بزرگ شدم باهاشون، اونا تمام تمرکزشون روی کارشون گذاشتن و سعی کردن هی توی اون موضع بهتر بشن، از این شاخه به اون شاخه نپریدن و یواش یواش نتایجشون هم بزرگ بزرگتر شد، اول یه موتور بعد ماشین دست دوم معمولی، بعد ماشین و موتور نو، بعد خونه و ملک و املاک بیشتر، کارمندای بیشتر، اعتبار بیشتر دوستای باحال بیشتر و این روند اگر ادامه بدن همینطور بیشتر هم خواهد شد…

    #چه درسهایی میتونم از این افراد بگیرم توی این مسیری که طی کردن؟

    در مورد تمام این افراد یک چیز خیلی برام جالب بود و اون شخصیت قوی که دارند، مثل نظامی ها هستند و دقیق منظم، اون کاری که باید انجام بدم رو در هر صورتی انجام میدم و خیلی کم احساساتی میشن، قدرت نه گفتن بالایی دارند، خیلی نظر دیگران براشون مهم نیست مخصوصا پدرم، خوش قول و متعهد هستند، صداقت بالایی دارند، کارشون به بهترین شکل انجام میدن فارغ از تمام حواشی، سبک شخصی خودشون رو برای مدیریت زندگی و کسب کارشون دارند، و اینکه مهربونن و سعی میکنن خیر برسونن به طرف مقابلشون…

    استاد عزیزم بازم ازتون سپاس گذارم که این دسته از فایل هارو برای ما تولید میکنید امیدوارم تونسته باشم اون انگیزه لازم رو در شما ایجاد کنم و از شاگردان خوب و زرنگ شما باشم، با همه وجودم دوستتون دارم،

    امیدوارم برای همگی مفید بوده باشه برای خودم که سرشار از آگاهی بود، من خودم محتاج تر از همه به این آگاهی ها هستم،

    براتون بهترین هارو از خداوند یکتا آرزو میکنم عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1076 روز

    به نام خدای هدایتگر

    خدایی که من و همه ی بنده هاشو هدایت میکنه

    تو خیلی از فایل ها از استاد شنیده بودم که احساس بد مساوی با اتفاقات بد ،

    و این احساس بد نشانه وجود یه باورهای محدود کننده ای در من هست

    ولی به این ریز بینی این کارو انجام نداده بودم

    خودم میدونستم نسبت به موفقیت بعصی از نزدیکانم حسم خوب نیست ولی اتقدر موشکافانه خودم رو بررسی نکرده بودم استاد ممنونم

    بابت اجرای این ایده

    حالا بهتر متوجه شدم چرا وقتی موفقیت یکی رو میبینم این گفتگو ی منفی شروع میکنه با اینکه این کار خیلی حسم رو بد میکنه و دوست دارم از موفقیت شون خوشحال بشم و بعدش به خاطر حسادت خودمو سرزنش میکنم که مگه آدم به نزدیکانش حسادت میکنه ،ولی حالا فهمیدم

    من بخاطر این باورها این گفتگو تو سرم میپیچه و اگر من دنبال نتایج بزرگ هستم باید بتونم باورهامو تغییر بدم

    لیست موفقیت نزدیکانم

    الهام موفقیت مالی خوب ،خرید ماشین خودش

    حس حسادت و ناتوانی و بی عرضگی دارم که اون با اینکه سنش از من کوچیکتر و بچه هم داره ولی تونسته موفقیت کسب کنه

    سمیه رانندگی خوبش وضعیت مالی خوبش

    حس میکنم استعداد خاصی داره و اون شجاع و نترس و من خیلی ترسو هستم در این زمینه

    و حسم نسبت به وضعیت مالیش اینه که اون خیلی شانس آورد

    اصغر. وضعیت مالی خوب ،پیشرفت توی کارش بهترین خونه و ماشین

    حس خاصی ندارم ولی فکر می‌کنم نمیتونم به اون موفقیت برسم استعداد اون رو ندارم

    یه جورایی حس ناتوانی دارم

    آقای m کار مناسب درآمد خوب

    شانس زیاد داره

    یه پارتی پولدار داشته وگرنه استعداد خاصی نداره

    خاله ام پیشرفت توی کارش و راه انداختن کسب و کارش

    برای خاله ام حس خنثی دارم

    چون تو حوزه ای که من دوست ندارم فعالیت میکنه برام خیلی مهم نیست

    چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    خوب الهام به من نشون داد که با بچه کوچیک و بودت تو ایران و یه خانواده معمولی هم میشه مو فقیت شد

    سمیه بهم نشون داد زن ها هم میتونن رانندگی توبی داشته باشن طوری که تحسینش کنن

    اصغر بهم نشون داد مهم نیست تو پایین شهر زندگی کنی یا وضعیت خوبی مالی پدرت نداشته باشه خودت میتونی تو چند سال زندگیتو بسازی و بشی پله رشد برای خیلی ها

    آقای ام بهم نشون داد شاید اولش فک کنی تلاش هات نتیجه نمیده ولی در نهایت تو نتیجه رو میگیری

    چون چندین سال درس میخوند و نتیجه وی نداشت ولی امید داشت و درآخر خدا از یکی از دستاش کارش رو راه انداخت

    الان که از قانون آگاه هستم میدونم اگر اون شخص یا به نطر ما پارتی نبود از راه دیکه ای به این موفقیت می‌رسید

    چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    وقتی موفقیت همه ی این افراد رو بررسی کردم دیدم همشون کم نیاوردن ادامه دارن

    همشون شرایط شابد براشون اولشون باب میل نبود

    خیلی ها رفتن تو همون حوزه ای که اینارفتن ولی از وسطاش کشیدن کنار

    ولی اینا ادامه دادن والان نتایجی گرفتن که نوش حون همشون باشه

    منم باید امید و ایمانم رو حفط کنم و کم نیارم با اولین چالش عقب نکشم

    توانایی خودم رو باور کنم

    این افراد تو حوزه ای که بهش علاقه داشتن شروع کردن و همیشه اون شرایط ایده آل رو تو ذهنشون تصور میکردن

    خودشون رو کم نمیدونستن

    هر کسی هر جایی هست حای درستشه

    یکی از باورهایی که موقع حسادت از استاد یاد گرفتم که به خودم بگم

    خدا روشکر میکنم تو این مسیر قرار گرفتم

    و دارم این آگاهی ها رو دریافت میکنم

    قبلا وقتی موفقیت یکی رو میدیدم

    حسادت میکردم الان شاید اولش ناخودآگاه حسادت کنم ولی آگاهی های جدید وارد میشه و با خودم میگم این نشانه است این صحبت خدا با من که بگه زینب اینا رو دارم بهت نشون میدم که بهت بگم برای تو هم میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    آرمان احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2598 روز

    سلام به همه ی دوستان سایت و استاد عزیز

    این فایل چقدر خوب بود خدایا

    همینجور ک استاد داشتن صحبت میکردن من تو ذهنم داشتم جواب میدادم بدون اینکه بدونم این تمرینا هستن

    من از موفقیت خیلیا هم خوشحالم هم ناراحت

    موفقیت همسرم که از هر بار به فروش میرسه من براش خوشحالتر میشم و از خدا تشکر میکنم

    موفقیت بچه های فامیل بعضا ناراحت میشم

    موفقیت دوستم ناراحت میشم حسادت میکنم

    برا همسرم که حوشحال میشم میدونم لیاقتشو داره چون براش تلاش میکنه هدف داره و بهش میرسه

    برای فامیل ناراحت میشم چون خودمو مقایسه میکنم و میگم اونا پارتی دارن خودشونم میگن از طریق موقعیت بابامون به کار میرسیم ولی خب میشه اینجوری گفت تو مدارش قرار گرفتن و پدرشون وسیله ای برا رسیدن ب خواستشونه

    برای دوستمم که.کارمند پست بانک شده حسودی کردم ولی کلی بخام بگم برا کار دولتی خیلی تلاش کرد ازمونا خوند امتحان داد ولی برااونا ب نتیجه ای نرسید و در نهایت موفق شد ازدواج کرد و شوهرش که کارمند بانکه تونستن اونم به نتیجه ای برسه و خداروشکر به نتیجه رسید تلاشاش

    من تونستم بعد از مدتها حس درونیمو نجواهای ذهنم رو بروز بدم و بیام توی کامنت بنویسم و براشون جواب داشته باشم استاد خیلی ممنونم بخاطر این فایل خوبتون

    (انقد دوس داشتم زودتر کامنتمو بنویسم که بااکانت همسرم ارمان، کامنتمو گذاشتم)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: