ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 50 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
با سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جان
چطوری میشه از شما تشکر کرد بخاطر این فایل زیبا. استاد عزیزم من بی نهایت مشکل در خود شناسی خودم دارم چرا که هرکاری رو واردش میشم میبینم که قبلش خیلی ذوق وشوق دارم ولی به2ماه نکشیده دل سرد میشم وعقب میکشم
به کلیت علاقم که هنر هست رو میدونم ولی تا قدم میزارم نوی یک شاخص اون نجواهای ذهنم فعال میشه وبعد سختیهاش رو میفهمم ودست میشکم
اینم میدونم که هر کاری هم سختی داره وهم شیرینی خودش واینم میدونم که کسی که عاشق شغلش باشه اصلا سختی براش معنا نداره چرا که نه خستگی-نه گرسنگیش رو حس میکنه فقط سرتا سر وجودش عشق و عشق
من هنوز نتونستم به این شغل موردعلاقم برسم چون توی خودشناسی خودم مشکل دارم.که اگر دوره ی خودشناسی بزارید واقعا تا عمرم دعاگوتون هستم.
موضوع دوم اینکه من ازوقتی که وارد سایت شما شدم وازتون شنیدم که برید افراد موفق توی اون زمینه ی مورد نظرتون رو ببینید وباهاش حرف بزنید وبه نوعی الگو بردای کنید حالا من توی اسکیل کوچکتر میگم مثلا شغل در حال حاضرم که کارمند ارگان دولتی هستم ندیدم کسی از همکارام بدون پارتی به موفقیت رسیده باشند ویا پوستشون کنده شده تا به یه مقامی برسند من الان وقتی اینها رو بارها وبارها دیدم وشنیدم که توسط یک پارتی بزرگ وکله گنده به این مقام رسیدند چطوری باور کنم که منم میتونم؟
اصلا شغل خودم هیچ افراد موفقی که توی یوتیوپ دیدم اونا بدون پارتی ولی بازجر بسیار به جایگاه دلخواهشون رسیدند.
هرچند من ازافراد موفق کل جهان درجریان کار وروند زندگیشون نبودند ونیستم فقط تحقیقات کوچیک خودم رو گفتم
اگر درفایل بعدیتون این رو هم توضیح بدین ممنون میشم.
درپناه الله مهربان باشید.
بنام الله
سلام به استاد عباسمنش عزیز برای این فایل فوقالعاده
توی دوره احساس لیاقت به چنین سوالی پاسخ داده بودم ولی انگار دوباره فکر کردن به این سوال و متفاوت بودن زاویه طرح این سوال از جانب استاد ، در من ذهنیت محدود کننده ای رو روشن کرد با اینکه می دونستم این اشکال رو در خودم دارم و سعی می کردم بفرستم ش زیر مبل ، ولی انگار زمان ش رسیده بود به این رفتار نادرستم بیشتر فکر کنم
من یک فامیل نزدیک دارم که از زمان کودکی هم بازی هم بودیم ایشون توی یک رشته ورزشی از همان کودکی فعالیت داشت و موفقیت های خوبی رو هم بدست میاورد ، داستان از همان دوران کودکی شروع میشه ، هیچ کس منو با اون مقایسه نمی کرد جز خودم ولی در ذهن من اینجوری میگذشت که همه دارن منو با اون مقایسه میکنن و یا زمانی که اون موفقیتی بدست میاره من اصلا دیده نمیشم . پر رنگ ترین زمان این مقایسه ها به همان دوران کودکی بر میگشت اما بعد سال ها این موضوع در من حذف نشد حتی الان که وضعیت من خیلی بهتر از اون بنده خداست باز هم رد پای حسادت با اون آدم رو در خودم میبینم ، البته که با آموزه های استاد و خط قرمز من که احساس حسادت است سریع خاموش ش میکنم ولی باید اعتراف کنم که هست و بنظرم برای رفع یک مشکل ابتدا باید بپذیریم که چنین چیزی وجود داره تا بتونیم راه حلی برای ش پیدا کنیم و خدارو شکر بعد سال ها این موضوع رو قبول کردم
، و برام این قسمت جالبه که وضعیت بهتری دارم ولی همچنان اون حس همراه من هست .
تا اینجای کار یک طرف آرمان گفتم ، طرف دیگه خودم یک انسانی هستم خیلی سعی میکنم به آدم ها روحیه بدم تشویق شون کنم تا جایی که خودم آسیب نبینم کمکشون کنم و واقعا از موفیقت آدم ها(به جز اون فامیل مون) خوشحال میشم و کیف میکنم و تحسین شون میکنم جلو روشون و پشت سرشون به زبان میارم ( البته آموزه های استاد چنین شخصیتی در من ساخت) ولی خب همیشه جا داره بهتر بشیم و الان من برای بهتر شدن اون باگی که بالا گفتم باید رفع کنم .
و الان که با این فایل بی نظیر چنین باگی در خودم پیدا کردم خیلی خوشحال هستم و از استاد عزیز ممنونم و خدارو شکر میکنم .
بنام الله مهربان من ،استاد عزیزم ،خانم شایسته عزیزم و(الگوی من )سلام خیلی از خدا سپاسگذارم که در مدار شنیدن این اگاهیهای ناب هستم.
سوال من:برای من متناقض هستش از پیشرفت یک سری از افرادی که میشناسم خیلی خوشحال میشم و میگم دمش گرم ازش الگو میگیرم سعی میکنم باهاش صحبت کنم ببینم چه دیدگاه وباوری داشته منم مثل اون عمل کنم ،مثلا من یه دوست خیلی خوب دارم هر وقت به یه موفقیتی میرسه وبرام میگه باهاش ارتباط برقرار میکنم وخوشحال میشم البته یه جاهای کوچیکی هم حسرت میخورم میگم خوشبحالش اون تونسته ولی من نه ولی سریع ذهنمو جمع وجور میکنم و میگم میشود .نکته ایی که الان متوجه شدم واز ذهنم گذشت اینکه افرادی که دوسشون دارم وقتی به موفقیتی میرسن من خوشحال میشم و سعی میکنم ازش الگو بگیرم (که البته خیلی جاها هم نشده موفق بشم مثل اون ،اصلا استاد الان به این نتیجه رسیدم شاید فقط ظاهری خوشحال میشم شاید عمیقا خیلی اینطور نباشه) خدای من یه چیزهای رو ذهنم داره میده بیرون.
دوم از موفقیت یه سری افراد اصلا خوشحال نمیشم حتی دوست ندارم لحظه ایی بهشون فکر کنم چه برسه نگاه کنم،مثلا یکی از اقوام ما که یک سال از من بزرگتره ،ایشون الان بورسیه دکتری گرفته برای کشور کانادا الان اونجا ساکنه که موفقیت بزرگیه یه ازدواج موفق داشته و بچه های خوبی هم داره وقتی خودم رو با اون مقایسه میکنم میگم اون 39 سالشه تو 38 سالته نه هنوز ازدواج کردی نه هنوز کار ودرامد داری نه تحصیلاتت رو ادامه اصلا هیچی نیستی حالم از خودم بد میشه با خودم میگم اون همیشه توی درس خوندن یه پله از تو جلوتر بوده .یا همش میگفتم اون شانس داشته از من خوشگلتره توی شهر بزرگ ،بزرگ شده که توش فرصتا وموقعیت های بزرگتری هست.خب من توی شهر کوچیکی هستم همه چیز محدوده اون توی یه زمان خیلی خوبی رفت سرکار که اون موقعیت کاری شد شروع تمام پیشرفتاش بعد پله به پله رشد کاری عالی داشت الانم ازنظر من یه موقعیت خیلی خوب توی تمام جنبه های زندگیش داره و این بهم میگه تو واقعا هیچی نیستی.واین قضیه احساس منو بدتر میکنه و ذهنم بهم میگه پس کی میخوای ازدواج کنی کی میخوای یه شعل درست وحسابی داشته باشی کی میخوای بچه دار بشی تا من تشکیل زندگی مورد دلخوامو بدم اون اقوام من چندین پله از من جلوتره .اینم بگم ،خانم شایسته عزیزم یه الگوی فوق العاده هستن برای من ولی گاهی اوقات به خودم میگم ببین خانم شایسته شاید اختلاف سنی با تو نداشته باشه ولی چقدر خوب رشد کرده چه زندگی خوبی در تمام ابعاد داره هر روز رشد پیشرفته براش ،به خودم پس تو کی میخوای مثل خانمشایسته بشی و افسوس میخورم و نگرانم برای خودم چون میگم زمان انچنانی در اختیارم نیست.
تمرین اول.
معصومه:گرفتن بورسیه دکتری در کشور کانادا ،ازدواج موفق،داشتن یه زندگی خوب .
احساسات من درباره موفقیت های معصومه:احساس بی عرضگی احساس ناتوانی احساس نداشتن استعداد کافی ،احساس زیبانبودن ،احساس مثل معصومه در شرایط زمانی مناسب نبودن،احساس نداشتن شانس چون من توی یه شهر کوچک بزرگ شدم اون توی شهر بزرگ ،بزرگ شده.حتی برادر های معصومه از برادرمن خیلی خیلی بهترن.
نگار:مهاجرت کردن به کشور امریکا (از یه شهر تقریبا کوچک) ویه ازدواج خیلی خوب.
احساسات من درباره موفقیت های نگار: احساس باز هم زیبا نبودن ،احساس پایین بودن سطح فرهنگی خانوادم نسبت به خانوادش ، جذاب نبودن برای جذب دوستان ارزشمند وسطح بالا چون من همیشه فکر میکنم دوستان نگار باعث پیشرفت اون شدن ،واقعا بی دست پا بودن برای برقراری با جنس مخالف که هنوز هم این مشکل رو دارم ،باز هم ناتوان وبی عرضه بودن برای داشتن آزادی زمانی ومکانی ومالی که اتفاقا نگار این امکانات رو داشت.نداشتن اعتماد بنفس و عزت نفس همیشه خجالتی بودن خودم که یه معضله
هانیه:مهاجرت کردن به کشور آلمان بازهم ادامه تحصیل اونم در یک رشته خوب در مقطع دکتری،ازدواج با یه فرد المانی خوب .
احساسات من نسبت به موفقیت های هانیه:
نداشتن یه خانواده تحصیل کرده وثروتمند سطح بالا مثل خانواده هانیه ،احساس کینه نسبت به خانوادم
حتی برعرضگی خانوادم که پول نداشتن منو بفرستن به یه کشور خارجی برای ادامه تحصیلات ،نداشتن یه پدر بانفوذ ،حتی نداشتن دامادهایی با سطح بالا که اتفاقا هانیه اینا رو داشت، باز هم هانیه توی شهر بزرگ زتدگی کرده من توی شهر کوچیک ،همیشه توی ذهنم اینه توی شهر های بزرگ همیشه موقعیت های بهتری هست توی تمام زمینه هاواحساس بی ارزشی بد برای خانوادم بودن اگر برام ارزش قائل بودن یه فکری میکردن که حالمو نسبت به خودم وخانوادم شهری
توش هستم بد میکنه.
تمرین دوم :چه ایده هایی الهام بخشی یا خودباوری که میتونه موفقیت این افراد رو در من ایجاد کنه . از چه زاویه مثبتی میتونم موفقیت های این افراد رو ببینم که به من کمک کنه برای حرکت کردن؟
تنها چیزی که به ذهنم رسید برای موفقیت های این افراد اینکه وقتی اونا رسیدن منم هم میتونم برسم وقتی برای اونها شده پس برای من هم میشود.همین.
تمرین :چه درسهایی میتونم از مسیر رسیدن اونها به موفقیتهاشون بگیرم؟
معصومه: خیلی دختر با اعتماد بنفسیه ،یادمه هر وقت موقع غذا خوردن بود همیشه میموند آخرین نفر غذاشو میخورد و میگفت باید غذا خوب جویده بشه واصلا کاری نداشت که بقیه خوردن یا نه کار خودشو انجام میداد چون مطمئن بود درسته یعنی برای خودش ارزش قائل بود،همیشه حد و حریمشو با دیگران مشخص میکرد،همیشه محکم واستوار صحبت میکرد، یادمه خیلی راحت وبدون رودربایستی جواب دیگران رو میداد،قطعا باورهای توحیدی خیلی مناسبی داشت که به این پیشرفتا رسید اینو دیگه خیلی خوب فهمیدم کسی که به خداوند ایمان داره میدونه در کنارشه قدم برمیداره و اینکه راه خودشون رو میرن بدون اینکه حرف مردم خیلی براشون مهم باشه که البته این در مورد نگار هم صدق میکرد بسیار دختر با اعتماد بنفسی بود بسیار مستقل بود ،توی برقراری ارتباط با دیگران خیلی خوب عمل میکرد،بسیار دختر شاد وسرزنده ایی بود ،قطعا تونستن پا روی ترساشون بزارن و روی شخصیتشون کار کنن در مورد هانیه هم همینطوز.
پس اول به خداوند ایمان داشتن .
دوم با عزت نفس وبا اعتماد بنفس بودن.
سوم ،برای خودشون ارزش واحترام قائل بودن.
چهارم ،تونستن روی ترساشون غلبه کنن،
پنچم ،باورهای مناسبی راجب به مهاجرت ،چهرشون ،ازدواج ،تحصیلات داشتن.
شیشم،دور از حاشیه بودن ،حتما هدف انتخاب کردن وبراش تلاش کردن
هفتم،توی برقراری رابطه با دیگران خیلی خوب عمل کردن وخیلی خوب میدونم اصلا ادمای خجالتی نیستن وراحت حرفشون میزنن(کاری که من نمیتونم براحتی انجام بدم).
اصلا فکر نمیکردم توی ذهنم اینقدر محدودیت باشه .
استاد عزیزم وخانم شایسته نازنیم خیلی از شما ممنونم برای این فایلای عالی و خیلی از خداوندم سپاسگذارم که منو توی این مسیر عالی قرار داد الهی صد هزار مرتبه شکرت.
ومطمینم هر روز روی خودشون کار میکنن
بنام رب العالمین
درود بر همه دوستان
درمورد موفقیت اطرافیان یا هرکس دیگری که من موفقیتش رو ببینم، واقعا هیچوقت و تاکید میکنم هیچوقت نتونستم که احساس حسادت کنم یا ناراحت شوم که چرا اون تونسته و من نمیتونم، البته بگم که اگه این موفقیت از دوستان و نزدیکان بوده قطعا همیشه باعث خوشحالی من بوده و اگر یکم دورتر بوده نهایتش این بوده که بی تفاوت بودم و این بخاطر اینه که خداروهزاران بار شکر من هیچوقت نتونستم و نمیتونم حس حسادت داشته باشم نبست به کسی، البته این رو هم بگم که دیدن این موفقیت ها واسه من الگو و انگیزه نمیشده چون من اصلا تو مدارش نبودم که بدونم اینا رو باید انگیزه کنم که خودمم موفق بشم، و بازم خداروشکر از وقتی با استاد عزیز و این سایت آشنا شدم خب بالاخره خیلی چیزها رو یاد گرفتم و ایشاله دارم روش کار میکنم، بقول داییم که بهم گفت چون تو حسود نیستی اگه رو باورات کار کنی بخاطر حسود نبودنت و اینکه اصلا حس حسادت نداری سرعتت تو موفقیت خیلی زیاد میشه و واقعا من بابت این موضوع خداروشکر میکنم
به نام خدا
سلام استاد سلام دوستان
من باز اومدم با انرژی
من در مقابل موفقیت دیگر ی یا دوستان یا فامیل ب شدت حسودیم میشه ناتوان میشم بی انگیزه میشم زود بهم میریزم عصبی میشم ذهنم بهم میریزه کنترل ذهنم رو از دست میدم
دوستان و نزدیکان من به همه چیز رسیدن ودارن میرسن
ماشین خونه پول دارن من هنوزم حرکتی نکردم
در مورد موفقیت این افراد حسادت میکنم بی انگیزه میشم
من از زاویه خوبی نمیتونم نگاه کنم خودم رو بی انگیزه وبی عرضگی میکنم نا امید میشم
درسی نمیگیرم خود خوری میکنم ناامید میشم افرادی که ب موفقیت میرسند میگم آنها پدر دارند کسانی را دارند باهم هستند و درکنار هم موافقند
من تنهام نمیتونم
رضا ب موفقیت رسید ماشین خرید من حسادت میکردم
رضا ماشین برنده شد من حسادت میکردم
عباس به موفقیت میرسه من از درون بهم میریزم حسادت من گل میکنه
خلاصه باورهای محدود من خیلی هست
ناراحت میشم از موفقیت دیگران میگم چرا برای آنها شده برا من نیست
چرا یک سری آدمها راحت به موفقیت میرسند من نمیرسم
چرا من زود حالم خراب میشه زود بهم میریزم
موفقیت دیگر ی رو تحسین نمیتونم بکنم حسادت
میکنم
سلام
مرحله اول
1موفقیت دوستم در بدن سازی
2 موفقیت داداشم در داشتن رل هایه زیاد
3 موفقیت دوستم در خرید ماشین
4موفقیت داداشم از زن گرفتن
1
من دوستم در بدن سازی نتیجه گرفته چه احساسی بهش دارم
هتمن کلی هزینه کرد ه کلان آمپول هست بدنش
و من که پول ندارم مثل اون بشم وووو
2 احساس من به موفقیت داداشم در داشتن رل
من که مثل اون خوشگل نیستم لباس هایه خوبی ندارم شانس ندارم دختر بهم پا نمیده زشتم …ووو
3 موفقیت دوستم در خرید ماشین
هتمن با کار خلاف بهش رسیده چند روز دیگه از دستش میده من که کار خلاف نمیکنم
4 موفقیت داداشم
چرا داره زن میگیره اگر زنش دختر خوبی نباشه چی اگر بهش خیانت کنه چی
️️️️️️️️️️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
و قسمت دوم از جنبه مثبت نگاه کردن به موفقیت های دیگران
1موفقیت دوست م در بدن سازی
چقدر بدنش قشنگه شده منم میتونم این توری بشم بهتر برم بهش تبریک بگم و بگم چی کاری کردی که به این رسیدی و ازش الگو بگیرم
2 موفقیت داداشم در داشتن دوست دختر
ببینم که دلیل این کارش چیه چه نکاتی رو داره و چه باور های داره منم اگر از جنبه اون بهش نگاه کنم بهش میرسم
بهش بگم چه بارو هایه نسبت به دختر ها داری
سلام استاد عزیز
ممنونم از خدا که لطفش شامل حالمون شد و به دلتون انداخت که این سلسله آموزش ها رو راه اندازی کنید و ممنونم از شما که زحمت کشیدید و این فایل عالی رو در سایت قرار دادید و امیدوارم اینقدر کامنتها بهتون انرژی بده که هرچه زودتر قسمت دوم رو برامون بزارید و ما تمرینهاشو انجام بدیم،
قسمت اول تمرین
استاد عزیزم
من قبلا این باورهارو داشتم که اگه یکی به موفقیتی تو هر زمینه ای میرسید بهش حسادت میکردم و از موفقیتش ناراحت میشدم
اما وقتی باورهام نسبت به خداوند و وفور و فراوانی ای نا تمام که در این جهان وجود داره تغییر کرد حس و حالم نسبت به موفقیت دیگران هم تغییر کرد و دیگه نه اینکه از موفقیتهاشون ناراحت نمیشم بلکه خدارو بخاطر ذره ذره ی موفقیتشون و ثروت و پست و مقامشون شکر میکنم و تحسینشون میکنم،دقیقا همونکاری که شما سر چهار راه با دیدن ماشینهای لوکس انجام میدادید…
استاد جان من وقتی به دوستام و نزدیکانم نگاه میکنم که موفق شدن خیلی لذت میبرم ولی دوس ندارم اونها و با خودم مقایسه کنم
وقتی به خودم نگاه میکنم که حتی یه ذره هم که شده از دیروزم بهترم خدارو هزاران بار شکر میکنم…
وقتی به موفقیت بچه ها نگاه میکنم میبینم که خب چه کارهایی انجام میده که باعث شده به این موفقیت برسه یا مثلا چه باوری داره چون کارهایی که انجام میده بر اساس باوریه که تبدیل شده به ایمان و یقین و منم دوس دارم به همون یقین و ایمان برسم تا بتونم قدمبردارم و به آرامش، موفقیت و ثروت فراوان برسم
خداروشکر که پول حلال فراوونه
الحمدولله رب العلمین
از خدا میخوام هرلحظه شکر گزار تر از قبل باشم
بنظرم این بهترین دعای دنیاست
پس برای شما و همه ی دوستان عزیزم در سرتاسر دنیا هم از خداوند عزیزم همینو میخوام که لحظه به لحظه شکر گزار تر باشییییید
استاد جان
یه حرف دلی هم فقط با خودتون دارم
من از شما و سایت بینظیرتون چیزهای عالی ای یاد گرفتم،از فایل های پر ارزشِ دانلودی داخل سایت خیلی انرژی گرفتم و هر روز دارم ازشون استفاده میکنم و منتظرم یه کم وضع مالیم بهتر بشه تا تک تک دوره هاتون رو خرید کنم و باورهام تغییرکنه و مسیر موفقیت ادامه داشته باشه تا لحظه ی ترک این دنیا…
سپاس بینهایت از آموزش های نابی که داخل فایلهای دانلودی قرار میدین…
و در مورد صحبتی که آخر ویدئو گفتید هم بدونید با این کاری که شما انجام دادید و انشاالله ادامه دار هم باشه،زندکی خیلی ها مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر قرار میگیره
پس خواهشا این برنامه رو با انرژی ادامه بدین
لطف خدای عزیز شامل حالتون
امیدوارم یک روز هم حضوری باهم صحبت کنیم
به امید دیدار
شاد باشید و شکرگزار
دوست دار شما کاظم
سلام
این فایل همزمان شد با جلسه سوم قدم یازدهم که راجع به سوال پرسیدن بود و استقبال کردم از اینکه میتونم سوال بپرسم،سوالای خوب و با جواب دادن به راه حل مسایل زندگیم برسم
وقتی ذهنم رو ول میکنم مدام من رو با بقیه قیاس میکنه ولی یادم میاد و مچشو میگیرم
بعضی مواقع احساس حسادت سراغم میاد بعد یاد این میفتم که هیچ نا عدالتی توی جهان وجود نداره،هر کسی نتایج افکار خودش رو میگیره
دوستم رو میبینم که مهاجرت کرده ذهنم میگه تو بی عرضه ای، اون تونست ولی تو نه، بعد به این فکر میکنم که اونم محدودیت های خودشو داشته و تونسته ذهنشو کنترل کنه و به جایی که میخاد برسه پس منم میتونم،این اتفاقا راهو برای من باز میکنه،باورهای تضعیف کنندم رو پبدا میکنم مینویسم،عبارات تاکیدی که بهم کمک میکنه رو با صدای خودم ضبط میکنم و صبحا به محض بیدار شدن گوش میکنم
وقتی یکی به یه موفقیتی رسیده پس یعنی منم میتونم
همکارم فلان مدل گوشی رو گرفته ولی من نتونستم،احساس حسادت میکنم ،بعدش میگم اولویت من چیزهای دیگه ایه ،من ترجیح میدم خودمو ارتقا بدم ،اول رو ذهنم کار کنم ولی اولویت اون چیز دیگه ایه پس هر کسی کاری که براش مهمه رو انجام میده و اگه اون تونسته منم میتونم اون مدل گوشی رو تهیه کنم
ذهنم مدام نجوا میکنه ولی بیشتر سعی میکنم با پرسیدن سوال و اینکه این اتفاق چه درسی میتونه برای من داشته باشه درسشو بگیرم و راه زسیدن به خواستم رو هموار کنم
ذهنیت قدرتمندکننده دربرابره ذهن محدودکننده
سلام
سپاسگزارم ازشمااستادعزیز که بااین فایل کلی از ناشناخته های خودمو پیداکردم
من ازبچگی ادم حسودی نبودم وازموفقیت دیگران خوشحال میشدم یا احساس خاصی نداشتم چون فکراینکه منم میتونم هدف داشته باشم وبه موفقیت برسم رو نداشتم
ولی الان هرچی ک میگذره ومن به دستاوردهای قدیمم توجه ومقایسه میکنم اون احساس کمبودونداشتن اعتمادبنفسی گه من، ضعیفم وازپس کاری برنمیام بیشترمیشه وآخرسرهم حسادتهام به موفقیت اطرافیانم شروع میشه
موفقیت اعضای خانواده منو خوشحال میکنه ونسبتا حسادت خاصی ندارم البته اینم بستگی به رفتار اون شخص که گذشته واینده (قبل وبعدازاون موفقیت) داره بستگی داره
مثلا یکی از اعضای فامیل قبلا خیلی آدم متواضعی بودوخیلی برای رسیدن به موقعیت کاریش تلاش زیادی کردتا تونست موفق بشه خوشحالم براش، اما برای رفتارهاش حسادت دارم وفکرمیکنم برای موفقیتش تغییررفتارداره
ازموفقیت دوستام دونفر هستن که موفقن
نفراول، فردی بود بدون اعتمادنفس،خجالتی ودر ارتباط برقرارکردن صفر صفر ومنزوی بود
ولی همون ادم بعدازازدواجش باکمک وپشتیبانی همسرش اعتمادبنفس بالایی پیداکرد ودرطول چندماه کار وشغلی پیداکردکه با اون شرایط وویژگیهای قدیمش کاملا متفاوت هست،یعنی توی کارش بایدارتباط خیلی خوبی داشته باشه وهم اعتمادبنفس بالایی والان خیلی خیلی موفقه
من ازاون خیلی حسادتم شد ،چون احساس میکنم اون باکمک شوهرش تونسته اعتمادبنفسشوببره بالا وچون من همچی کسی رو ندارم که ازم حمایت کنه پس ،حسادت بهش میکنم
نفردومی،یکی ازدوستام هست که چون شرایط خونوادگی جالبی نداشت وباشرایط سخت، کاری روشروع کرد وازهمون دوران قدیم مداومت وپشتکار توی کارش داشت
چون شرایط سخت اونو میدیدم والان موفقیتش رو میبینم وچون شرایط من ازهرلحاظی خوب بوده،پس حسادتی برای موفقیت الانش ندارم،نوش جونش
شناختی که ازخودم پیداکردم اینکه من باتوجه به وضعیت افرادی رو که میشناسم و باتوجه به تلاش وسختی که کشیدن چه ازنظرخانوادگی وچه ازنظر سختی برای رسیدن به موفقیتشون، اصلا احساس حسادتی بهشون ندارم یابرای افرادخانواده مثل خواهروبرادرآنچنان حسادت خاصی ندارم
یا غرور زیادی دارم ،ک باعث میشه که ازاون فردموفق حسادت داشته باشم ونتونم بپرسم که چیکارکرده وموفق شده
یا
باورندارم که منم میتونم به اون موفقیت برسم یادرمورد اون هدف سست عمل میکنم ومسمم نیستم مثل یک یویو انگیزه دارم ودنبالش میرم یا بی انگیزه وبیخیالش میشیم
باسپاس وتشکرفراوان ازاستادعزیزم
سلام به همه دوستان عباسمنشی
در خصوص سوال
-اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
پاسخ:
من زمانی که میبینم دخترای فامیل و اطرافم ازدواج میکنن و من هنوز مجردم احساس حسادت میکنم و ناراحت میشم از اینکه سنم داره میره بالا و من ازدواج نکردم
ناراحت میشم چون فکر میکنم ممکنه دیر بشه یا خانوادم ارزو دارن من عروس بشم و هنوز نشدم
یه حس ناامیدی هم در من ایجاد میشه
اما با توجه به راهی که یاد گرفتم سعی میکنم با خودم در مورد این موضوع صحبت کنم تا کنترل افکارم رو به دست بگیرم
میدونم این افکار از باوررکمبود میاد
سعی میکنم با حرف زدن با خودم بهبودش بدم
در خصوص موقعیت شغلی وقتی کسی به حایگاهی میرسه عموما حس خوبی دارم چون خودم هم یک فرد مستقلم و درامد خوبی دارم
پس این موفقیت ها برای من سوخت میشه واسه پیشرفت
وقتی همکارانم جایزه های بزرگ بین المللی میگیرن
من باورم تقویت میشه که منم میتونم موفق بشم و خدا رو شاکر میشم بابتش
از ایده های اونها الهام میگیرم و اطمینان در من ایجاد میشه که موفقیت و درامد در این شغل چقدر اسون و راحته
—————————————————-
بخش دوم
موفقیت های افراد:
هادی و زینب-> تونستن خیلی راحت مهاجرت کنن به یه شهر بزرگ اونجا به راحتی کار پیدا کنن و بعد یه مدت کوتاه یه ماشین عالی و یه خونه خوب هم بخرن
احساس من:خیییییلی این موضوع برای من انگیزه بخشه،چون من هم دوس دارم به اون شهر مهاجرت کنم و همین شرایط رو داشته باشم،موفقیت این افراد باعث میشه باورهای من تقویت بشه که چقدر موقعیت های سغلی فراوانه و چقدر راحت میشه در کنار هم ماشین و خونه عالی خرید و زندگی کرد
فروغ->به راحتی با فرد مورد علاقش ازدواج کرد و مهاجرت کردن
احساس من:خیلی خوشحالم بابتش چون این باور رو در من تقویت میکنه که به راحتی میشه با کسی که دوسش داری ازدواج کنی
ژیلا->به راحتی با کسی که عاشقش بود ازدواج کرد با اینکه شوهرش اون زمان حتی شغل هم نداشت
سنشم از من بالاتر بود
احساس من:احساس خوبی در من تقویت میشه که ازدواج چقدر راحته و خانواده ها فقط خوشبختی بچه ها رو میخوان و هیچ مانعی در این راه نیست
یلدا->بعد از تجربه رندگی اولش با یک ادم خییییلی بهتر اشنا شد و راحت ازدواج کرد و مهاجرت کردن
احساس من:این باور در من تقویت میشع که هیییییچ محدودیتی وجود نداره به راحتی میشه از زندگی بدی خارج شد و وارد یک زندگی بهتر با شرایط بهتر شد
لیلا->بعد از تجربه رابطه های متعدد،با یه پسر خوب ازدواج کرد
احساس من:چون دوستان صمیمی بودیم،باعث میشه کمی حسادت کنم که چرا اون زودتر از من ازدواج کرد با اینکه من زیباترم و شرایط هم بهتره
میتونم به این شکل نگاه کنم که گذشته ادمها اصلا مهم نیست از لحظه ای که ادم تصمیم به بهتر شدن میگیره موفقیت ها شروع میشه و هیچ مانعی در راه عشق و ازدواج وجود نداره
چقدر موقعیت ها برای ازدواج زیاده
چقدر مردهای خوبی وجود دارن که میتونم به راحتی باهاشون ازدواج کنم