ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 112 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1071 روز

    بنام خدا ،روزشمارتحول زندگی من،روزهفدهم،سلسله فایل های خیلی عالی که برای تحول شخصیت وشناخت مشکلات

    خداروشکر برای امروز که الان ساعت دو ،روزم شروع شده امشب کمی متفاوته برام چون جایی هستم که نمیخواستم باشم ،شاید بخاطر باورامه که انقدر مقاومت داره ذهنم ،یا قراره ازاین تضاد درس بگیرم نمیتونم بفهمم درسش چیه نمیتونم اینجا واین لحظه نکات مثبتی پیدا کنم ،شاید بهترین کار اعراض وکنترل ذهن ،

    میریم سراغ سوالات

    سوال 1اگر اطرافیانمون کسی موفق بشه چه حسی دارم؟خب جواب من اینه اگر اون فرد دوست داشته باشم خیلی خوشحال میشم ولی اگر دوسش نداشته باشم حس بد میگیرم یااهمیت نمیدم ولی حسادت ندارم ،واینکه میگم شانسی موفق شده ،این باور منه توی اون شرایط ولی واقعا بعضی ادمها شانسی رسیدن چون ارث رسیده بهش خودم دیدم اینو،وهیچ تلاشی نکرده ،

    من سرشب تاحالا به قدری حسم بد بود نمیتونستم بیام اینجا بنویسم سعی کردم خودمو اروم کنم ،

    اینکه موفقیت برای من نمیشه رو قبول ندارم ،چون من هم اگر این شرایط داشتم مطمئن هستم موفق تر میشدم ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فاطمه و ندا اسلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم مریم جون و دوستان هم فرکانسم

    تا اونجایی که من یادم میاد هیچ‌ وقت حسادت نکردم و همیشه مشوق بقیه بودم زمانی که میخواستن‌ کاری رو شروع کنم

    در مورد خواهرم میتونم بگم از سن کم عاشق ورزش بود و خیلی تکاملی پیش رفت اصلا خودش رو‌محدود نکرد با اینکه در شهر کوچیک‌زندگی‌میکنیم و کلاس های مربیگری نبود خودش رو‌محدود نکرد و با استفاده از کلیپ های که از گوگل و جای دیگه به دستش می‌رسید خیلی از حرکت ها رو یاد گرفت و مربیگری رو شروع کرد در چند شاخه ورزشی .من واقعا تحسینش میکنم

    الان که با قوانین آشنا شدم و الان که فکر میکنم میبینم خواهرم‌یک الگو با باور های درست بود

    باور به اینکه چون در شهر کوچیک‌هست باز هم میتونه به خواسته اش برسه و راه پیدا کرد برای رسیدن برای اون خواسته اش و خودش رو محدود نکرد . و خیلی تکاملی پیش رفت .مکان نداشت برای اینکه باشگاه راه اندازی کنه ولی داخل حسینیه محلمون شروع کرد و کم کم پیشرفت کرد و الان باشگاه خودش رو داره

    واقعا از ته دلم تحسینش میکنم و براش آرزوی موفقیت روز افزون دارم

    شاید قبلا در رابطه با موفقیت بقیه حسادت نمی‌کردم ولی مهم هم نبود برام اصلا دقت نمی‌کردم بهش و میگفتم هر چی شده برا خودش شده‌و‌به من ربطی نداره

    ولی از وقتی با قانون توجه به نکات مثبت آشنا شدم خیلی موفقیت بقیه به چشمم میاد و کلی تحسین میکنم اطرافیانم رو

    حتی چیز های جزئی و‌کوچیک‌رو که میبینم شروع میکنم به تحسین کردم و به اون شخص میگم و‌ابراز احساسات میکنم

    و این برای من خیلی لذت بخشه

    وقتی یه حس خوب به بقیه منتقل میکنم خودم خیلی حالم خوب میشه و‌لذت میبرم

    خدا رو شکر با قوانین این جهان دارم بیشتر آشنا میشم و زندگی برای من شیرین تر شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فرهاد شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 938 روز

    درود بر استاد گرانقدر.

    باید بگم که قبلا خیلی حس عجیبی داشتم و یک جورایی حس حسادت از پیشرفت دیگران،الان خیلی بهترم بخصوص از وقتی که فایلهای شما رو گوش می‌کنم اما هنوز کاملا از بین نرفته، خیلی وقتها سعی میکنم افکارم رو مثبت نگه دارم و با دید مثبت به قضایا نگاه کنم اما بعداز مدتی حس شکست و ناراحتی تمام وجودم رو میگیره،بازهم تلاش می‌کنم که حالم رو خوب کنم و خوب نگه دارم ولی بعداز مدتی دوباره اون حس غم و حسادت برمیگرده، درکل هرچند قبلنا خیلی شادتر و امیدوارتر بودم اما مدتیه که حس غم و ناراحتی خیلی زیادی وجودم رو گرفته و یک جورایی به همه چی شک می‌کنم. به همه چی و خیلی زود رنج شدم و خیلی زود بهم میریزم

    لطفا راهنمایی بفرمایید

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمد فولادوند گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    سلام استاد عزیز

    من نسبت به بعضی از افراد این نظر رو پیش خودم دارم که اون اگه اون از نظر مالی یا مهاجرتی یک زندگی خوبی داره بخاطر همایتهای خانواده که اگر نبود این تو جایگاه من هم نمیتونست باشه

    ممنونم از همه دوستان سایت و استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 1097 روز

    سلام استاد عزیزم

    امروز ک صحبتاتون گوش دادم بارها شروع کردم ب نوشتن

    اینک کی و کجا حسادت کردم ب افراد ، دیدم از کسب و کار ازدواج و معدل گرفته تا همه چیم مقایسه کردم

    حتی نوع شغلم ،بعد نشسم نوشتم ک چجور میشه ک تغییرش بدم و خوشحال بودم از اینک باگ انرژیم پیدا کردم

    بعد از ظهر بود ک خواهرم زنگ زد و راجب ی نفر حرف زد ک کسب و کار شبیه ب منو داره م و داره با ی قیمت خیلی کم محصولاتش میفروشه

    من ک تلفن قط کردم ذهنم شروع کرد یعنی تو‌کسب و کار داری ،فلانی ک‌ تو خونه داره میفروشه بیشتر از تو مشتری داره و همه تبلیغ میکنن اونوق تو خیلی کم میاری جنساتو و…….

    اونموقه نفهمیدم که الانم دارم مقایسه میکنم تا اینک الان اومدم کامنت بچه ها بخونم ی لحظه یادم اومد

    فهمیدم چقد باید دقیق باشیم تو فرکانسامون ک ذهن اومد مقایسه کنه جلوش بگیریم و خودمون تخریب نکنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    یلدا گفته:
    مدت عضویت: 895 روز

    به نام خدای مهربان،سلام به همه دوستای گلم اینوفایلوچندبارگوش کردم،وای که حسادت چقدرحس بدیه،من آدمی هستم که احساسات خیلی غلیظی دارم ازموفقیت دیگرانخیلی عصبی میشدم ومدام خودمومقایسه واذیت میکردم اززمان ورودم به سایت وآشنایی بااستادخیلی چیزاتودرونم عوض شده نمیگم حسادت یاحداقل حسرت خوردنوحذفش کردم اماصادقانه بگم نوددرصدمواقع تونستم آدمای موفق روتحسین کنم،براشون آرزوی خوشبختی کنم وبه خودم بگم یلداتوهم میتونی حالاخیلی سریعترازحس بدخارج میشم به چیزایی که میخوام فعلانرسیدم امامسیرم زیباست ودارم پیش میرم آرامشم بیشترشده درگیری ذهنیم کمتر،استادعزیزم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فرزاد اسدبگی گفته:
    مدت عضویت: 1048 روز

    سلام استادعزیزم خداروشکربابت وجودشما

    درموردسئوال اول حقیقتش من اززمانی که خودم روشناختم به ندرت پیش امده به کسی حسادت کنم واکثراوقات ازرشروپبشرفت دوستان واطرافیان خودم خوشحال شدم وحس خیلی خوبی بهم دست میده وقلبا موفقیت دوستان واشنایان روموفقیت خودم میدانم وخیلی برام لذت بخشه

    من پسرخاله ام ازفروشندگی باوانت ودوره گردی درروستاهای مختلف کسب وکارش روشروع کردوالان به لطف خداوندخانه خریده ماشین داره وچندوقت پیش هم به گرجستان مسافرت کردوچقدرخدامیدونه ازشنیدن این خبرخوشحال شدم ولذت بددم درس اول اینکه فرزاداگه پسرخاله ات تونسته ازصفرشروع کنه وبه این نقطه برسه توهم میتونی درس دوم اگه پسرخاله تونسته به این مرتبه بدسه مزدتلاش وتوکل بخداروگرفته وتوایمان بخدانداشتی واهل تلاش وریسک نبودی سومین درسی که گرفتم این بودکه پسرخاله خواسته توی این جایگاه باشه ولی تونخواستی ودیدن پسرخاله وخیلی اردوستان به من این انگیزه روداده که تلاش کنم وتوکل بخداوندباشه ومن هم بایدمثل پسرخاله دوره تکامل ورشدخودم روطی کنم ودرمسیرپیشرفتم صبرواستقامت داشته باشه وخیلی ازخوشگذرانی ها روکناربزارم ومجدانه بدای خواسته هایم تلاش شبانه روزی داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مجید شرافت گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    باسلام

    نشانه بسیار خوبی بود

    من مقداری روی روش موفقیت دیگران حساس بودم مقداری هم روی شخصیتشون مثلا اگر موفق بشن و بخوان به دیگران از موضع بالا نگاه کنن خوشم نمیومد از آدمهایی که بر اساس خلاقیت و شایستگی رشد می کردند خوشم میومد و میادگرچه ذهن چموش بازیشو داره اما بودن افرادی که با دلالی و وام واین روش‌ها وضعشون خوب میشد حال نمی کردم

    البته ذهن جوریه که دوست داره خودشو با دیگران مقایسه کنه از این هم باید بهره برد

    دوستم قاسم استاد دانشگاه شد دکترا گرفت و جذب یک دانشگاه خوب شد هم رشته بودیم اول یکم ذهنم چموش بازی در آورد وقتی با منطق مجابش کردم لذت بردم از رشدش الان اولویت من ادامه تحصیل نیست اما علاقمند بودن قاسم به راهش ایده خوبی بمن می ده که راهم را با علاقه طی کنم درسها یی که می تونم بگیرم پشتکار و همت است در راه خواسته

    کاظم دوستم یک پروژه موفق سودآور اجرا کرد که ذهنم دوباره بازی در می آورد که مهارش کردم اونهم به این کار علاقه داشت و سمج وپیگیر بود که بمن یاد می داد صبور باشم و پیگیر و با علاقه دنبال کنم و..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ملیحه محمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 2253 روز

    باسلام خدمت استاد پر قدرتم من عاشق قدرتمند صحبت کردن شما وقدرتمند عمل کردنتون هستم

    خیلی خوشحالم که دوباره برگشتم به سایت وقطعا اینم جزء مسیر تکاملی من هست

    در مورد حسم نسبت به موفقیت افراد هم به فرد ربط داره وهم به نوع موفقیت طرف

    در مورد هر موفقیتی که در مورد دوستم الهه هست حسهای بدی میاد سراغم.حس خسادت.حرص خوردن،مقایسه کردن.تنفر یه زمانی باهاش صمیمی بودم واون موقع از پیشرفتش خوشخال میشدم حتی با این دوره ها اشناش کردم اما بعدها که متوجه شدم با من مثل رقیب رفتار میکنه ازش فاصله گرفتم والان از هر پیشرفتش بدم میاد دلم میخواد از اون بهتر باشم

    اما با این فایل استاد تو موفقیتاش دقیق شدم وفهمیدم اگه بچه هاش بیشتر پیشرفت کردن دلیلش توجه بیشتر اون نسبت بت بچه هاش بوده،فراهم کردم ارامش بیشتر براشون رابطه صمیمیتر.دنبال کار بچه هاشو گرفتن ونزدن خودش به بیخیالی ومسولیت پذیزی بیشتر بوده

    در مورد حسهای دیگه ای که در من شکل گرفته فهمیدم من باید راه خودنو برم و فقط تمرکزم روی خودم باشه ود مورد هر پیشرفتی که میکنه قطعا باور بهتری تونسته در خودش بسازه که نتیجش شده پیشرفت بیشتر ومن فقط باید روی خودم تمرکز کنم

    در مورد بقیه اگه پیشرفتی ببینم خوشخال میشم ومیگم منم میتونم البته گاهی دیر رسیدن میاد تو ذهنم واین یه باور محدود کنندست.میرسم اما دیر اما باید قانون تکاملو در نظر بگیرم هر چیزی برای من به وقتش وبعد از طی قانون تکامل پس باید به خودم یاد اوری کنم به جای مقایسه کردن وعجله داشتن صبور باشم مقایسه نکنم نا امید نشم تو کارام استمرار داشته باشم.وقتی تو یکسال تونستم به این جایی که هستم برسم پس بهترشم میتونم

    عاشقتم استاد پر قدرتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    شيدا سادات گفته:
    مدت عضویت: 1957 روز

    به نام پروردگار یگانه

    سلام به استاد جانم و مریم بانوی عشق

    اول بگم واقعا متاسفم که نمیتونم توصیف کنم احساسمو نسبت به شما، صدای پرانرژیتون و تاثیرش در اعماق وحودم ولی خیلی ممنونم که هستید که من هرچند دیر ب دیر! میتونم بیام و شما رو ببینم و بشنوم

    براتون هرلحظه تا ابد عشق آگاهی وصل رو از خدای یگانه میخوام

    و اما بعد….

    تا قبل از این یعنی زمانی که فکر میکردم «همه چیز تقدیر، خواست خدا و از پیش تعیین شده اس» که اصلا به کسی توجه نمیکردم و اگه پیش میومد که میشنیدم کسی به چیزی رسیده و یا در موضوعی موفق شده که دور از سطح خودم و خانواده ام و توانایی ام بود خب میگفتم خدا براش خواسته به تو چه!!!

    یا اگر در توانم میدیدم یا فکر میکردم چیزی نیست که خدا نخواد برام تلاش میکردم بهش برسم.

    مثلا یادمه یکی از اقوام برای دخترش ک کنکور قبول شده بود جشن گرفت منم با مامانم دعوت شدم خب اونموقع کنکور خیلی سخت بود و رفتن به دانشگاه فقط از اون طریق و به سختی امکان داشت، ولی من چون دانش آموز خوبی بودم میدیدم در خودم که منم بتونم.

    بخاطر همین تمام لحظات داشتم خودمو توی جشنی که مامانم قرار بود برام بگیره تصور میکردم و شاد بودم.

    تقریبا هر موضوعی اگر بود یا خبری اگر میشنیدم فقط میذاشتم به حساب خواست خدا و میگفتم خدا براش خواسته پس بهتره سرم به کار خودم باشه چون حسادت گناه بزرگیه، ولی مطمئنم خوشحال میشدم براش.

    ازدواج کردم، بچه دار شدم، به درسم ادامه دادم، دانشگاه رشته حقوق قبول شدم، جداشدم، پسرمو بررگ کردم، کارکردم، کانون وکلا قبول شدم ولی زندگیم در سطح متوسط بدون آگاهی! آهسته و پیوسته با احتیاط پیش میرفت.

    الان که به بخشی از قوانین به لطف استاد جانم آگاهی دارم !

    هنوز به کسی توجه نکردم «شاید موقعیتش نشده» چون سرم همیشه طبق عادت توی لاک خودم و مشغول خودمه.

    دستاوردهای کوچیک زیادی داشتم ولی هنوز بخاطر باور تقدیر نتونستم خواسته هامو بزرگ کنم.

    عاشقتونم‌ در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: