ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 113 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
حقیقت رو بخوام بگم من حداقل ندیدم که توی فامیل یا دور برم کسی باشه که به موفقیت رسیده باشه و روی خودش کار کنه دوستی که ندارم و خواهر برادرهامم که میدونم اصلا مخالف هستن با این موضوعات و اصلا به قوانین اعتقادی ندارن
ولی در فضای مجازی چندسالی هست که دختر ها و پسرایی رو میشناسم ک موفقن و با جرأت میتونم بگم وقتی به موفقیت خاصی میرسن و نشون میدن من عمیقأ خوشحال میشم و حتی اشک شوق هم میریزم
چه بسا که اکثرن موفقیت هاشون دقیقا عین اهداف منه گوشی که میخرن ماشینی که میخرن و موقعیتی که بدست میارن همه و همه
و من در پسر عمو خاله دایی و با دختر خاله هامم ندیدم و تا اونجایی که میدونم همشون درگیر مشکلات و بیماری و خرافات هستن و خب به همین دلیل رابطهای باهاشون ندارم و این شرایط باعث شده من تمرکزم رو بزارم روی افرادی که حالا در فضای مجازی میشناسم و میبینم موفقیت های اونارو میبینم و تحسین میکنم بعضی اوقات یکم احساس ضعف به سراغم میاد که من مثلا دورم یا نمیتونم ولی خب از وقتی که استاد رو شناختم و فایل هاشون رو گوش میدم این احساس خیلی کمتر شده
توی حوزه کاریم وقتی میبینم همکارام به میزان درآمدی که میخوان رسیدن کنجکاو میشم و دوس دارم بدونم که چیکار کردن چطور عمل کردن که تونسن بهش برسن و خداروشکر میکنم که احساس حسادت ندارم و میتونم به جای ضعف و حسادت و حتی عصبانیت ازشون بپرسم و بدونم که چیکار میکنن و چه باور هایی ایجاد کردن
خداروشاکرم که در این مسیر قرار گرفتم
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
خب من راجع هم کار هام وقتی یه کاری بلدن که من بلد نیستم و یا موفقیت کسب میکنم ناراحت میشم گاهی خودمو کم میبینم وو
اها راجع شخص های که دوستشون داره نه این تور نیستم خوشحال میشم
فرهاد. ایشون یه ماشین خرید و تونسته ماشینش یه مدل بالا تر بخر و من احساس اینو دارم که ماشینش بده چرا من نخرید
و جهت مثبت که میتونم الگو بگریم اون تونسته منم میتونم خداروشکر
فرشاد. تو محل کارمون یکی هست که 50 سالش هست و چند تا دوست دختر داره ناراحت میشم و میگم من که 18 سالم هست ندارم بعد این 50 ساله داره احتمالا الان زشت هستن یا به درد نمیخورن
جهت مثبت
میتونم الگو بگیرم که اون تو 50 سالگی تونسته یعنی من تو 17 سالگی نمیتونم منم میتونم دختر های هستن که حاظرن با من باشن
سینا
سلام و درود به خدا
و سلام و درود به استاد عباس منش و دوستان راه سعادت
وقتی موفقیتی از نزدیکان میبینم کمی حسادت به سراغم میاد که بنظرم کاملا عادیه چون در ناخودآگاه ما وجود داره در اینجور موارد من شروع میکنم در ذهنم به تشویق و بعد خداروشکر میکنم که موفق شده و در ذهنم شروع میکنم به گفتن جملات مثبت که تو هم میتونی بهتراز اینک هستی بشی فقط کافیه توکلت رو بیشتر کنی و برای تلاشهات ارزش قائل بشی
سلام و وقت بخیر خدمت تک تک دوستان و همراهان عزیز سایت استاد بینظیر و دوست داشتنی که کلی تغیر را در خیلی ها ازجمله من ایجاد کرده استاد عباس منش عزیز سلام
خوب این سوال که احساس ما نسبت به موفقیت دیگران چی هست یک سوال عالی و بینظیر هست
من خودم قبلا نسبت به اتفاق های اطرافم و عزیزانم احساس خوبی نداشتم و حسادت و گاهی هم احساس عقب افتادن از دوستان به من دست میداد
خوب خدارو شکر که تو این چند وقت افکارم تغیر کرده و حتی شخصیتم نسبت به قبل خیلی خیلی بهتر شده و احساس میکنم که به اون ادمی که خدا آفریده و به خودش احسنت گفته کمی نزدیک میشوم و در مسیر آن حرکت میکنم هرچند که اول راه هستم ولی خیلی راه قشنگی هست و حالا جواب به سوال
خدارو شکر که خیلی از دستاورد های دوستان و عزیزانم را خودم تجربه کردم
محسن :جدا شدن از شریکش و زدن مغازه برای خودش
خوب وقتی این خبر را شنیدم واقعا خوش حال شدم و بهش زنگ زدم وکلی انرژی دادم و بهش گفتم که خیلی کار خوبی کرده ولی باور این که هرکی از شریکش جدا میشه با ناراحتی و دعوا هم در من شکست و وقتی ازش پرسیدم گفت نه باهم صحبت کردیم وباهم به این نتیجه رسیدیم که جدا بشیم بدون ناراحتی اتفاق افتاد خدارو شکر
خرید ماشین سنگین حسین :خودش زنگ زد و به من گفت باز هم از سمیم قلب خوش حال شدم و براش آرزوی موفقیت کردم و کلی لذت بردم و فهمیدم که جهان درحال رشد هست
خوب بعضی وقت ها هم احساس حسادت میکنم ولی خیلی کم هست و خیلی سریع این احساس عوض میشه
با آرزوی رسیدن به تک تک خواسته هات دوست عزیز من
به نام الله هدایتگر
خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده است
سلام دوستان خوبم
تمام اتفاقات زندگی مابه خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنیم
خداوندهرلحظه داره ماروهدایت وحمایت میکنه
این فایل نشونه من بودگفتم ببینم که خداچی میخوادبهم بگه واونم باورهای محدودکننده روبهم گفت
جواب سوال اول=
من قبل ازاشنایی بااستادوکلااشنایی بااین قوانین حسادتم خیلی بیشتربودبرای موفقیت دیگران وحتی خوانواده ویادمه یکی ازدوستانم درمدرسه که پولداربودوهمیشه وهرروزلباس های جدیدی روتنش مبکردمن اخرسال حس حسادتم خیلی زیادشدوباهاش دعواکردم ودرگیرشدم ودوست داشتم تخریبش کنم ولی الان اون حسادت هاکمترشده ومن ارزوی موفقیت میکنم هم برای موفقیت دوستان وهم خانواده
برادرم مهدی خونشوعوض کردویک خونه ویلایی درجای خیلی خوب گرفت اولش یکم حسادت کردم ولی گفتم مهدی خیلی سختی کشبده انشالله که این خونه براش عالی باشه ولذت ببره
ولی خودم احساس ناتوانی بهم دست دادوبیعرضگی البته خیلی کمترازقبل
ایده که منم میتونم مثل مهدی خونه خوب بگبرم چون اون هم به خداتوکل داشت وشجاعت داشت این خونه روبگیره وپاگذاشت روی ترس هاش
برادرم علیرضادفترزدونیرواستخدام کردومن خوسحال شدم ولی ته دلم حسادت کردم واحیاس عدم لیاقت واحساس کمبودداشتم
ولی بایدبگم اگه اون تونسته منم میتونم
چون فرصت هاونعمت هادرجهان بینهایته ومن اشرف مخلوقاتم وحتی میتونم بشم ایلان ماسک چون همه مابه یک اندازه به نعمت های خداونددسترسی داریم ومغزهای مایکی هست وهمه ماانسانیم واشرف مخلوقاتیم
بایدبگم هرکسی به هرجایی رسیده منم میتونم چون من بهتربن مخلوق خداوندم
پاشنه های اشیل من وذهنیت محدودکننده من
هنوزحسادته
باورعدم لیاقت که من نمیتونم وبایدروی خودم کارکنم
باورکمبودفرصت ها
باورناتوانی ومقایسه کردن خودم بادیگران
هنوزپارتی داشتن هم توذهن من هست واین یک شرکه وباورتوحبدی روبایدبیشترروی خودم کارکنم که اقاتنهامنبع قدرت درجهان خداونده وپارتی من خداونده ونترسم وحرکت کنم
درسهای من ازموفقیت دیگران
شجاعت وجسارت ورفتن تودل ترس ها
توانایی نه گفتن به دیگران ومهم نبودن حرف دیگران
توکل کردن به خدا
تمرکزبرروی یک کاروهدف مشخص داشتن
احساس خوب داشتن
کسب مهارت بیشتربرای رشدکسبوکاروموفقیت درزندگی
واخرش بایک بیت خلاصه میشه
توخودپای درراه بنه وهیچ مپرس
خودراه بگویددکه چون بایدکرد
شادوموفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز
در مورد این که اگر اطرافیان من به موفقیت برسند چه حسی دارم.
چند مورد از نزدیکان را توی ذهنم برای خودم مثال زدم و نسبت به هر کدوم حس های متفاوت داشتم.
نسبت به یک سری حسادت کردم و حس خوب نداشتم،
نسبت به یک سری واقعا خوشحال شدم و دوست دارم موفقیتشون را ببینم،
فکر میکنم طرف مقابل هم تاثیر داره نسبت به حسی که ما میگیریم و من نسبت به هر کدام از اطرافیان که توی ذهنم تصور کردم حس های متفاوت داشتم.
به نام خدای نزدیک مهربان بخشنده
با سلام به استاد عزیزم و همه اعضای این سایت بهشتی
من صحبتهای ارزشمند استاد رو تایپ کردم و در اینجا منتشر می کنم
چون این احتمال هست که بعضی قسمت هایی رو که شاید هم مهم باشه، فراموش کنیم یا موقع انجام تمرینات این فایل، دقیق آن قسمت ها رو متوجه نشده باشیم، ولی اگر متن مکتوب پیش روی ما باشد، بهتر میتوانیم کار کنیم
به همین دلیل من سخنان استاد رو اینجا می گذارم، هم برای استفاده خودم و هم برای استفاده تمام عزیزانی که بعدها میخواهند از این آگاهی های ارزشمند بهره ببرند
تقدیم به شما با عشق:
یک سلسله برنامه رو آماده کردم در مورد تفاوت بین ذهنیت قدرتمندکننده و ذهنیت محدودکننده
من سالها پیش فهمیمدم که تمام اتفاقات زندگی ما به خاطر باورهای ما و ذهنیت و نگرش ما اتفاق می افتد و آنجا شروع کردم به تغییر باورهایم و تغییر نگرشم …
در این برنامههایی که دارم آماده میکنم، موضوعات مختلفی انتخاب شده که در مورد هر موضوع، ذهنیت قدرتمندکننده و ذهنیت محدودکننده رو توضیح می دهیم.
یک سوالی می پرسم از شما برای این که ببینیم در آن موضوع کجای کار هستیم و بعدش توضیحات و مثال ها و تمرینها و ادامه برنامه.
مطمئنم که اگر این جلسات رو خیلی خیلی با دقت گوش کنید و همکاری کنید توی پاسخ دادن به سوالات و انجام تمرینها، و باور کنید که چقدر مهمه، باور کنید که چقدر مهمه، شرایط زندگی تون تغییر میکند، به شکلی که اصلاً اینقدر رشد میکند اینقدر اوضاع بهتر میشه که اصلاً باورتان نمیشه که شما یک چنین گذشته ای داشته اید
بریم سراغ سوال این برنامه:
اگر یکی از افراد نزدیک به شما به موفقیت بزرگی برسد (موفقیت کاری، مالی، هر موفقیتی که به نظر شما موفقیت بزرگی است) شما چه احساسی دارید؟
آیا احساس خوشحالی میکنید و می گویید این الهام بخش من است برای پیشرفت بیشتر؛ و کنجکاوی که ایده بگیری و باور میکنی که اگر او توانسته پس برای من هم امکانپذیر است
یا نه، اگر موفقیت بزرگ یکی از نزدیکان خود را ببینی، احساس حسادت و بی عرضگی می کنی که گویی من بی عرضه نشان داده میشوم و بی عرضه دیده میشوم.
به این سوال فکر کن و همین جا ویدئو را نگه دار و جوابش را بنویس
میتوانید مثال بزنید در مورد افراد
ممکن است احساسات متناقض باشد. مثلاً برای یک سری از افراد خیلی خوشحال شده باشیم و برای یک سری افراد، خیلی احساس حسادت و بی عرضگی و ناتوانی کرده ای و ناراحت شدی.
شرح و توضیح:
اگر کسی از نزدیکان ما به موفقیت بزرگی میرسد و ما احساس بدی پیدا میکنیم، این نشاندهنده باورهای محدودکننده در ذهن ماست.
مثل این باورها:
1. اگر افراد زیادی موفق شوند، شانس من برای موفقیت کمتر میشود.
2. موفقیت آنها باعث میشود من بد و ضعیف دیده شوم.
3. من هیچ وقت نمی توانم به موفقیت آنها برسم چون من قابلیتش و استعدادش و تحصیلات و قیافه زیبا و ………… را ندارم که به موفقیتی شبیه موفقیت آنها برسم.
4. یا شاید این نگاه را داریم که آنها شانسی موفق شدهاند ولی من بدشانس هستم.
5. تقدیر و سرنوشت من نیست. خدا اینجوری برای من خواسته! بخت و اقبال من رو گره بسته اند.
در مورد این باورهای محدودکننده میشه ساعت ها و ساعت ها صحبت کرد و این افکار و باورهای محدودکننده است که باعث احساس بد ما میشود
ولی اگر بتوانیم ذهن و باورهای مان را تغییر دهیم و از زاویه دیگری به این موضوع نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بدهد، آن وقت هم ما در همان مسیر قدم بر می داریم و به خودمان می گوییم که این ثابت میکند، شدنی و امکانپذیر است و اگر برای او شده برای من هم میشود.
این دو نوع ذهنیت میتواند دو نوع نتایج کاملاً متفاوت در زندگی ما به وجود بیاورد.
تمرین این برنامه:
یک دفتر آماده کنید، یا در سایت عباس منش دات کام کامنت بنویسید
در قدم اول موفقیت افراد نزدیک به خود را بنویسید، مثلاً زهرا به این موفقیت رسیده
و بعدش یک سری سوال رو با هم جواب بدهیم
جلوی هر فردی که موفقیتش را نوشتید، بنویسید که من چه احساسی دارم درباره موفقیت این فرد نزدیک به خودم.
احساس خود را واضح توضیح بدهید
خیلی از ماها خودمان را نمی شناسیم و حتی نمی توانیم احساسات مان را بیان کنیم و حتی نمی دانیم چه احساسی داریم
خیلی مهمه که بنویسید که در مورد این شخص نزدیک به خودم (اسم) من چه احساسی داشتم، وقتی خبر موفقیت او را شنیدم
برای هر کدام شان جداگانه احساسات تان را بنویسید
در ادامه برای هر کدامشان جداگانه بنویسید:
چه ایده های الهام بخش و یا خودباوری میتواند موفقیت این فرد، در من ایجاد کند
از چه زاویه مثبتی میتوانم موفقیت این فرد را ببینم که برای من الهام بخش باشد برای حرکت کردن برای پیشرفت کردن برای موفق شدن
در نهایت برای هر کدام از این اسم ها بنویس:
چه درس هایی میتوانم بگیرم از مسیری که آنها برای رسیدن به موفقیت طی کردند.
مثل کم کردن حواشی، پشتکار خیلی بالا، توکل به خدا، ایجاد کردن یک سری ویژگی ها در خودش که باعث شده به آن موفقیت برسد، جسارت به خرج دادن، رفتن به دل ترس ها ….
اگر آنها از افراد نزدیک به شما باشند، احتمالاً قسمتی از مسیر رسیدن به موفقیت آنها را می دانید.
تفاوت تعهد افراد در دورههای پولی و رایگان
بچه ها! وقتی افراد پول یک دوره را پرداخت میکنند، خیلی متعهدتر هستند مثل دوره احساس لیاقت که تازه تمام شده و آنقدر بچه ها خوب کار کردند و تمرینات رو خوب انجام دادند که من برای خیلی از جلسات، جلسات تکمیلی آماده کردم.
در فایلهای دانلودی، به این دلیل که آن فایل هدیه است و افراد پولی پرداخت نمی کنند برایش، انگار افراد خیلی کمتر متعهد می دانند خودشان را برای حرکت کردن
به همین دلیل من وقتی میخواهم یک کار جدی انجام بدهم که نتایج فوقالعاده ای در زندگی افراد داشته باشد، ترجیحم یک دوره آموزشی است که هم جزئیات بیشتری در آن بگویم و هم افراد بهایش را بپردازند تا متعهد باشند که نتیجه بگیرند.
این مطالبی که برای این موضوعات (ذهنیت قدرتمندکننده در برابر محدودکننده) آماده کردم، مطالب زیادی است ولی من منتظر می مانم ببینم شما چقدر اکتیو هستید در قسمت کامنتها، چقدر خوب تمرینات رو انجام می دهید، چقدر از نتایج تان می گویید، چقدر از تصمیمات جدیدتان می گویید، و چقدر فعالانه دارید مشارکت میکنید در سایت عباس منش دات کام (منظورم فقط کامنت های این سایت است، نه اینستاگرام یا یوتیوب یا جاهای دیگر).
اگر بچه ها دارند خوب و متعهدانه تمرینات رو انجام میدهند، من سعی میکنم جلسات بیشتر و بیشتر در مورد این موضوع براتون روی سایت بگذارم
ولی اگر ببینم نه، فعال نیستند چون پولی برایش پرداخت نکرده اند و ارزشی برایش قائل نیستند، مطمئناً من هم انگیزه ای ندارم برای این که بخواهم ادامه بدهم
قسمت پایانی
من دوست دارم این زحمتی که کشیده میشود، یک نتیجه خوبی در زندگی افراد ایجاد کند
به همین دلیل هم خیلی برایم مهمه که با تعهد، با انگزه فراوان این برنامه رو ادامه بدیم، در قسمت کامنتها مشارکت داشته باشیم، در مورد تجربیات در مورد سوال و تمرین، جواب هامون رو بنویسیم و به هم دیگه کمک کنیم برای این که این مسیر رو بهتر و بهتر پیش بریم و کمک کنیم که باورهای محدودکننده رو تغییر بدهیم به باورهای قدرتمندکننده، و بعد ببینید که زندگی شما در تمام ابعاد چقدر تغییر میکند.
واقعاً خدا شاهده چیزی غیر از این نیست که جهان بازتابی از افکار و باورهای ماست.
اگر باورهامون رو عوض کنیم، به همان اندازه که باورهامون تغییر میکند، نتایج هم توی زندگی مون تغییر میکند.
عاشقتوونم
هر کجا هستید در پناه الله یکتا، شاد سالم خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
خدا نگهدارتون باشد
با سلام و خداقوت و سپاس از استاد عباس منش بابت اشتراک گذاری این آموزش ارزشمند
منم تمرین رو توی دفترم انجام دادم
نکاتی که توی خودم پیدا کردم:
احساس ناتوانی و حال ندارم
حس خودکم بینی و بی عرضه دیده شدن
مقایسه کردن خودم با دیگران
حس حسادت وتنفر
ایده های الهام بخش افراد:
پشتکار و استمرار در مسیر
ایمان به مسیر و راه
داشتن حس لیاقت و اعتماد به نفس
داشتن شجاعت و رفتن توی دل مشکلات
طی شدن زمان لازم تا رسیدن به موفقیت
خوش بین بودن و مثبت اندیش بودن فرد
انجام تمرینات و ادامه مسیر
درود بر شما استاد عزیزم
پاسخ سوال قسمت اول :من از موفقیت اطرافیانم و نزدیکانم خیلی خوشحال میشم و همیشه اگه چیزی رو چ از لحاظ مالی یا کاری به موفقیتی رسیدند همیشه میرم بهشون تبریک من میگم و ماشالله بهشون میگم و میگم ان شاء الله موفقیت بیشتری رو بدست بیارن
ولی شاید یه سری افراد باشن اگه به موفقیتی برسن شاید یکم تأکید میکنم خیلی کم یکم حسادت کنم ولی باز ب خودم میگم نه نباید حسادت کنم
حالا از چ زاویه ای نگاه کنم ک باعث خودباوری و الهام بخش برام بشه؟
من همیشه یاد گرفتم که اگه واسه یکی از خدا چیزهای خوب مثل موفق بودن تو کار و زندگی بخوای باعث میشه خدا بیشتر خیر و برکت بیاره تو زندگیت
حالا چ درسهایی میتونم بگیرم؟
اول اینکه اگه اون مثلا تونسته یه خونه ای یا ماشینی یا هرچیز خوبی بدست بیاره پس منم میتونم یعنی همه میتونن و امکان پذیره به قول خودتون باران نعمت ها زیاده فقط ما باید ظرفمون رو بزرگ کنیم
سلام استاد عزیزم
من یه مسائلی توی روابط خودم و همسرم با دوستانم دارم که اولش نمیدونستم از کجا هست
ینی بعضی موقع ها به شدت حالم بد میشد
به شدت عصبی میشد جوری که گریم میگرفت
افکار منفی توی سرم میچرخید و من نمیدونستم که ریشه اینا از کجا هست
اما چندین بار که تکرار شد و من از خداوند خواستم که بهم نشون بده مشکلم کجاست یواش یواش دارم به خودشناسی میرسم
البته من این موضوع رو هر بار میفهمم که من فکر میکنم با حسادت میتونم خوبی هارو به خودم جلب کنم
اونارو کوچیک کنم و خودمو بزرگ کنم
بگم اونا نمیفهمن اونا حالیشون نیست
ولی هربار تکرار میشه
سعی میکنم که درستش کنم اما
اینقدر این احساس شدیده
که وقتز میاد قفل میشم
حالم به حدی بد میشه که تمام بدنم سر میشه
گریم میگیره نمیتونم جلوشو بگیرم
اما من هربار سعی میکنم ورودی هامو کنترل کنم
و باورمو تغییر بدم که رابطه خوب
اصلا ربطی به این نداره که با دوستات رفت آمد نکنی که مبادا همسرت به راه بد کشیده میشه
یکی از نزدیکانمون هست که هر بار اینو به من میگه
و باور داره نباید با دوستان رفت آمد کرد وگرنه بد میشه
وقتی از همچین چیزایی حرف میزنه بد من شروع میکنه به لرزیدن باور کنید
اینقدر بدم میاد از این حرفا
که نگو آخرش صریحا بهش گفتم فلانی یک بار که گفتی فهمیدم دیگه نمیخوام تکرار کنی
همسرمم یکبار شنیدم که گفت به هیچکس ربط نداره من با کیا رفت آمد میکنم من به هرکسی دلم بخواد محبت میکنم
خیلی خوشحال شدم چون فهمیدم توی رابطه با دوستامون عزت نفس داره و به خودش مطمینه و اجازه نمیده حرف دیگران متزلزلش کنه
ولی بعضی وقتا ترس ها سراغ من میاد
اما من میرم توی دلش و رابطمون با دوستانمون قطع نمیکنم
میگم باید ببینم که اصلا ربطی نداره
من ادامه میدم ادامه میدم
اینقدر ادامه میدم که این باور اشتباهم تغییر کنه
الته همسرم یه تدبیری برای این موضوه اندیشیده که به هیچکس نمیگه ما با دوستانمون هستیم
ینی تا مجبور نباشه نمیگه فلان جارفتیم خوش گذروندیم
من اوایل تعجب میکردم میگفتم محمد چرا اعتماد به نفس نداره چرا اینbق حرف مردم براش مهمه
ولی بعوش فهمیدم که اون با اینکار سعی میکنه ورودی هاشو کنترل کنه تا مورد نصیحت افرادی که باورهای اشتباه دارن قرار نگیره
اما استاد من یه اخلاقی دارم
نمیتونم دروغ بگم
البته همسرم هم دروغ نمیگه فقط خیلی از مسائل رو نمیگه
نمیتونم دروغ بگم
و نمیتونم چیزی رو مخفی کنم
به نظر من این رفتار من مفید تره چون باعث میشه افرادی که باورهای اشتباه دارن از اطراف ما پر بکشن برن
من دوس دارم با افرادی توی رابطه باشم که مناسب هستن
دوس دارم از من بدشون بیاد
به نظرم این کار درست تریه
حالا من کاری به همسرم ندارم اون میتونه مسیر خودشو ادامه بده و از این راه کنترل وردی ها کنه
و روابطشم حفظ کنه
اما من متنفرم از رابطه با افرادی که باپرهای اشتباه ندارن
بالاخره یه جایی اون باورهای اشتباه رو به من انتقال میدن
برایه مین همیشه یکرنگ هستم و برای هر آدم رنگ عوض نمیکنم
من درمورد حجاب خانواده مادرم به شدت مذهبی هستن اینکارو کردم
به شدت به شدت باورهای اشتباهیی درمورد دنیا و مخصوصا حجاب دارن
منم یه پوشش معمولی دارم
جوری که راحتم
همیشه با همین پوشش میرم خونه اونا
چند بار بهم تذکر دادن من اهمیت ندادم بی احترامی هم نکردم
آخرین بار پدربزرگم بهم گفت هانیه تو یجوری میگردی که شر ایجاد میکنی
اینحرفو که زد خونم به جوش اومد گفتم
من اینطوری راحتم
تو حق نداری هربار اینحرفو به من بزنی
اینحرفارو که میزنی من دیگه دوست ندارم بیام خونه شما
و تمام از اونروز دیگه نرفتم
چون به شدت حال منو بد میکردن
قهر نکردم ولی دیگ نمیرن چون سعی میکنن باورهای منو تغیی بدن و آزادی منو بگیرن
یاد گرفتم احساس ارزشمندیمو ببرم بالا
و از اونروز خیلیییییی راحتم
بله استاد عزیزم من اینطوری کنترل وروری ها میکنم نه اینکه برای انسان ها رنگ عوض کنم
این کار جواب نمیده و کمکی به تغییر باورهای من نمیکنه
چون اونباورهایی که اونا دارن توی وجود منم هست بالاخره منم از اون خانوادم
باید به خودم اهیت بدم به خودم ارزش قایل باشم و با آدمایی باشم مه بهم کمک کنن باورهای خرابمو تغییر بدم نه اینکه تمام روابطمو حفظ کنم و بگم نه این باور اشتباه اونا هست
من یه باور دیگه ای دارم
میدونی استاد بحث بحثه مرگو زندگیه
بحث بحثه فقر و ثروت
بحث بحث بی آبرو شدن و عزت مندی
بحث بحثه راحتی و توی عذاب زندگی کردن
بحث بحثه پاکی و فحشا
من باید باید بایداجازه بدم جهانآدمهای نامناسب رو حذف کنه