ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 109 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
به نام خدا
با سلام به استاد عباسمنش عزیز وهمه دوستان
در پاسخ به سوال باید بگم که من از شنیدن موفقیت افراد نزدیک به خودم یعنی خانواده ام چون از نظر درامدی وموفقیت از همشون در سطح بالاتری هستم دقیقا نمیدونم که اگر از من بالاتر باشن چه احساسی خواهم داشت وطبیعتا باید احساس خوشحالی وشادی براشون داشته باشم,ولی در حال حاضر نمیدونم که احساسم چگونه خواهد بود ولی در مورد سایر افراد واقوام ودوستانم اگر بفهمم که به موفقیت مالی وشغلی خوبی رسیدن , کمی یا بهتر بگم که خیلی بیشتر از کمی احساس حسادت وخودتخریبی زیادی خواهم کرد وهمش به خودم میگم که من که این همه دارم روی خودم کار میکنم چرا هیچ پیشرفت چشمگیری ندارم ولی اونها که از قوانین اطلاعی ندارن چرا انقدر پیشرفت میکنند. ودیدن اینقدر موفقیت وپیشرفتشون باعث حسادت و خودتخریبی من میشه واین در حالیست که اصلا از اوضاع زندگی ومیزان توکل به خداوند وقوانینی که برای زندگی خودشون وضع کردن وطبق اون قوانین به پیش میرن هیچ اطلاعی ندارم.
هیچ اطلاعی هم از میزان سعی وتلاش وکوششون ندارم.
برای نمونه یکی دایی خودمه که اوضاع مالی خوبی داره وهمش در حال خرید خونه وباغ وزمین و…. هستش.ومن به جای اینکه اونو الگوی خودم قرارش بدم واز رفتار وگفتارش درس بگیرم همش توی ذهن خودم در حال مسابقه دادن با ایشون هستم
یا مثلا پسر همون داییم با اینکه از من هم کوچکتره وتیپ وقیافه درست وحسابی هم نداره یه زن خوب وعالی گرفته ودارن با همدیگه عاشقانه زندگی میکنن ومن با وجود 40 سال سن هنوز مجردم ودارم حسادتشو میکنم.
برای تغییر این نوع نگاهم خیلی سعی میکنم که تحسینشون کنم وبهشون تبریک بگم وانرژی مثبت بفرستم ولی بعد که از پیششون میام توی تنهایی خودم باز هم این ذهن چموش راه خودش رو میره وهمه اون تحسین ها رو فراموش میکنم و دوباره میشم همون ادم سابق.
واقعا که این تغییر باورها کار خیلی خیلی سختی هستش وواقعا مرد عمل میخواد عین استاد که ذهن خودش رو کاملا خالی کرد وبه جنگ همه باورهای سابقش رفت ونتیجه ش رو هم همگی داریم میبینیم.
باید خیلی بیشتر روی خودم کار کنم تا بتونم فقط زیبایی رو ببینم وتوی ذهنم همه رو تحسین کنم تا من هم شاهد موفقیتهای بیشتر توی زندگیم باشم.
همه رو به خدای وهاب میسپارم
خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و دوستان عزیز،
یکی از کسانی که از نزدیکان من موفقیت کسب کرد بچه خواهرم بود که چند سال پیش موفق شد برای ادامه تحصیل به آلمان بره. یادم میاد وقتی خبر اوکی شدن ویزاش رو شنیدم سر کار بودم، گاهی توی اداره هندزفری میزنم و آهنگ گوش میکنم، بعد از شنیدن این خبر داشتم آهنگ Ring my bells از Enrique رو گوش میکردم، نمیدونم ترکیب این آهنگ با این خبر چرا اشک من رو درمیآورد، حس غریبی داشتم، همیشه جدایی در من حس بدی ایجاد میکنه، حتی هنگامی که تعطیلات نوروز تموم میشه و مهمونامون میخوان برگردن نیز همچین حسی دارم، حالا چه برسه به مهاجرت. حس میکردم زمان چقدر زود داره میگذره، بچهای که تا دیروز از سر و کول من بالا میرفت حالا واسه آیندهاش داره مهاجرت میکنه، کاری که از وقتی کوچیک بود من میگفتم انجام میدم اما نتونستم. احساس کردم کسی هستم که دچار روزمرگی هستم و هیچ کاری واسه پیشرفت نمیکنم اما این بچه همون موقع داشته واسه آیندهاش تلاش میکرده، در کل حس اینکه من زمانم رو تلف میکنم، و حس جدایی حسهایی بودند که من داشتم.
یادم میاد از شرایط خونهشون رضایت نداشت، پدرش حس آرامش افراد خونه رو به هم میزد، یک روز در حالیکه لپتاپش روی پاش بود گفت راه نجات از این وضعیت اینه که از ایران برم. کلاسهایی برای بالابردن مهارتهاش رفت، کار کرد و همزمان برای مهاجرت اقدام کرد. سالهای آخر که ایران بود در ایام عید که همه دور هم جمع میشدیم توی اتاق بود و در حال مطالعه و انجامتمرینات کلاسهاش بود و وقت خودش رو تلف نمیکرد. فرصت ساختن از شرایط نامطلوب و تلاش برای بهترشدن، و رفتن به دل ناشناختهها خصوصیتهای خوبش بودند که باعث موفقیتش شدند. هیچ آشنایی در آلمان نداشتیم و زبان آلمانی رو هم مسلط نبود، اذیت شدنهای اولیه رو تحمل کرد تا جا افتاد، درسش رو تموم کرد و الان در آلمان مشغول کار هست، و حتی چند سال بعد خواهرکوچکترش رو تشویق کرد بره آلمان و الان هردوشون اونجا هستند. شجاعت این دختر به تنهایی الگوی من هست وقتی از انجام کارهای جدید هراس دارم.
موفق باشید.
سلام بر استاد عشق و خانم شایسته عزیز
.
به تازگی دختر عمه من در یک سریال ایفای نقش کرده ، یک سریال پر بازدید به عنوان نقش اول ، اولین تجربه کاریش بود
وقتی اون و دیدم خیلی خوشحال شدم و ایمانم چند برابر شد ، چون میدونم اون هیچ پارتی و پولی نداره که بابت این نقش پرداخت کرده باشه ، هیچ حمایت خانواده ای همراش نبوده ، به من ثابت شده که اگر اون تونسته به خواستش برسه و پس من هم میتونم ، وقتی بدون پول و پارتی تو نیست تو حرفه ای ورود کنه که اینقدر شلوغ هست پس من هم میتونم در حرفه خودم جز بهترین ها بشم ، دختر عمه من فقط کلاس بازیگری رفت و حتی تحصیل آکادمی هم نگزروند اما الان خیلی موفق شده ، با افتخار دربارش صحبت میکنم همه جا ، با اینکه خیلی وقته ندیدمش ، شاید 4 سال ، ولی این اتفاق برای من درس بزرگی بود که اگر باور کنی و خدا بخواد حتی نقش اول فیلم هم بهت تعلق میگیره
سلام به روی ماهتون
استاد عزیز و مریم جون خیلی خوشحالم که شما بخش مهمی از زندگی من هستین چقدر خوبه که این آگاهیها را بهمون انتقال میدهید راستش چند روز پیش با همسرم برای خرید پارچه رفته بودم یه سری پارچه فروشیهای در رشت هستن که سالنهای بزرگی دارن و محصولاتشون قیمت مناسب برای کارگاها و یا پرده یا عمده هستن، که میتونم بگم تقریبا هم این افراد ترک خلخال هستن. من در مسیر به همسرم گفتم دقت کردی همه ی اینا ترک خلخال هستن انگار یکیشون اومده رشت کارش گرفته همشهریاشون باور کردن که پارچه فروشی به این سبک از کارخونه مستقیم به فروش برسونن که قیمتش هم مناسب باشه بازار خوبیی داره،چون قبلا فقط یکی یا دو نفر از این فروشگاها در رشت داشتن ولی الان (به قول استاد هر جا یک قارچ) پارچه فروشی در اومده،باور همه چیز باور همون ایمان که باعث میشه قدم در مسیر بگذارن بعد که دقت کردیم و خواستیم مثال های دیگه پیدا کنیم دیدم بله درباره نانوایی هم همینطور بیشترشون زنجانی ها هستن و از یک منظر دیگه هم نگاه کنیم این مسله که مهاجرها چقدر در شهر دیگه پیشرفت می کنن، انگار قدر نعمتای شهر بزرگتر را بهتر میدونن،چون خودمم در شهر کوچکی بزرگ شدم وقتی اومدم رشت از دوستانی که اینجا به دنیا اومدن و بزرگ شدن رشت رو بهتر میشناسم و هر وقت حرفی میزنیم درباره جاها یا فروشگاها میگن تو فلان جا رو از کجا میشناسی،و براشون جالبه.من خیلی خوشحال شدم از اینکه اون روز که اومدم خونه دیدم استاد دقیقا فایلی در این باره گذاشتن،خیلی ذوق زده شدم،درباره موضوع بعدی اینکه من درباره بعضی آدمها چه بشناسم چه نشناسم خیلی خوشحال میشم درباره پیشرفتشون و کلی تحسین میکنم ولی خب یک شخصیتهای در فامیلم هم هستن از پیشرفتشون خوشحال نمیشم چون فقط کلاس میزارن و شو اف فراوان دارن،اما خب کم هم هستن اینجور افراد در زندگیم،من فکر میکردم من حالی به حالی هستم و یه وقتای از پیشرفت آدما خوشم میاد یه وقتای نه ،ولی نکنه ربط به شخصیتای آدمای دور برم دارن که حس من تغییر میکنه،و خدا رو شکر که استاد مثالی زد که برام روشن شد،راجب اون تعداد کم هم میتونم این فکر کنم که من رو خودم کار کنم پیشرفتم از اونا بیشتر شه تا اینکه بشینم غصه بخورم که چرا باید پیشرفت کنن که حالا به رخم بکشن هر چند اینجور ادما که تو حاشیه هست هم پیشرفت زیادی نمیکنن اگرم بکنن دیدم که بعدش با مخ خوردن زمین ثابت نبوده شرایطشون،ممنونم ازتون استاد عزیزم
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته
و سلام به همه دوستان عزیز
خیلی سپاسگزارم بابت این فایل بسیار ارزنده و گرانبها
خیلی جالب بود من این فایل رو دوباره گوش دادم و بعد کامنت مینویسم اصلا جالبیش اینجا بود که استاد چه آگاهی هایی رو در موردش فایل آماده میکنند که در زندگی همه وجود داره خب حسادت جزئی از وجود هر کسی هست مثل عشق و نفرت و بقیه خصلتها و اینکه بتونیم با استفاده از این راهکارهایی که استاد میفرمایند این خصلت رو در وجودمون کنترل کنیم خیلی مهارت میخواد
من ودر مورد سوال اول که آیا از موفقییت دیگران شاد میشم یا ناراحت
من همیشه خوشحال میشم فقط در مورد یک نفر هست که وقتی به موفقیتی میرسه نه اینکه ناراحت بشم نه فقط حسودیم میشه
با اینکه من خودم رو اصلا فرد حسودی نمیبینم
ولی اون شخص چون رقیب من هست
فامیله و هم سن خودم هست و چون همسرم قبل از ازدواج با من با ایشون رابطه عشقی داشته و از نمیدونم بدشانسی ایشون جزو خانواده مون هست که همیشه هم میبینمش و راه گریزی هم نیست به این خاطر خیلی حس و حالم بد میشه وقتی میبینمشون یا موفقییت بدست میاره
البته ایشون هم نسبت به من همچین حسی داره چون یه بار به خودم اعتراف کرد که به تو حسودیم میشه
و هر کاری رو که من انجام میدم از کاهش وزن
تحصیل یا پیشرفت ایشون هم سعی میکنه از من جلو بزنه
البته تا حدودی تونستم خودم رو اصلاح کنم ولی بازم در وجودم هست و این موضوع از همه بیشتر باعث آزار خودم میشه
همیشه دنبال یه راهکار هستم که از شر این اخلاق خلاص بشم
البته از نظر تمام فامیل مخصوصا فامیل همسرم من یک فرد ایده آل هستم و من رو در زندگیشون الگو قرار میدن ولی این خصلت رو خودم ازش باخبرم و بشدت باعث عذاب من هست
بیشتر وقتها در درون خودم به این فرد عشق میورزم ولی بازم هروقت فکرش رو میکنم میبینم که هنوز باعث اذیت و آزارم هستم
از استاد عزیزم و مریم بانو میخوام کمکم کنه تا بتونم بعد از 40 سال این خصلت رو از خودم دور کنم
واقعا همه ما نیاز به چنین درسهایی داریم از استاد که راهکارها و به ما نشون بدن تا بتونیم از همه لحاظ پیشرفت کنیم و به آرامش کامل برسیم
من خیلی در زندگی آرامش دارم باوجود تمام مسائلی که برام پیش میاد ولی این خصلت نسبت به این فرد خیلی آرامش من و به هم میریزه
وباعث میشه که با همسرم رفتارم تغییر کنه
از خدا میخوام که به استاد عزیزم سلامتی و طول عمر عطا کنه
ممنون از این فایل بینظیر که انگار فقط بخاطر من آماده شده
دوستتون دارم
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزوخانم شایسته گرامی وبچهای سایت هم فرکانسهای عزیز امروز دوست داشتم منم بنویسم وقتی میبینم اینقدراستادعزیزلطف میکنم واقعلا دوست داشتم منم بنویسم درک من وچیزی که درک کردم من وقتی دارم فکرمیکنم ومیبینم که چه احساسی دارم در مقابل رشدنزدیکانم میبینم که برای رشدبعضی از آنها احساس خواصی ندارم و آرام هستم تحسین میکنم نه خیلی قلبی ونه خیلی باعشق اما تحسین میکنم اما برای بعضیها که اگرهمکارم باشه اونم برای همه همکارانم نه برای بعضی از آنها حالم بدمیشه احساسم بدمیشه و نمیتونم آنها را تحسین کنم و حالا که فکرمیکنم واقعلا میبینم که خدایی شاید چون آنها همکارانم هستندوانها تلاش بهتری کردن موفقیتهای به دست آوردن که همین طورهم است واقعلا من حسادت میکنم و احساس شکست و اینکه من چرا نمیتونم خودم راسرزنش میکنم واما اینکه به جای اینکه بیام روی خودم کارکنم نکات مثبت آنها را ببینم یه الگویی درزهنم پیداکردم که این الگو برای همه کسانی که رشد کردن من تکرار کردم وتازه متوجه شدم به جای تحسین کردن خوشحال شدن میگم که منه جواددرفلان موردبهترهستم من خوبم یعنی این الگورودارم که به جای تحسین کردن دنبال بهتر نشان دادن خودم هستم که من بهترم و اینطوری مغزم آروم میشه که متوجه شدم تازه این بداست من بایدیادبگیرم که تحسین کنم و اینکه منم واقلامشکل دارم برای تحسین کردن افراد نزدیکم که رشدمیکنن اما برای بعضی از آنها شدیدتر است آنها هم همکارانم هستند
بسم الله و سلام به همه
همه به من سلام. (طبق عادت میگم)
چون دارم با لب تاب تایپ میکنم اموجی ندارم خودتون هرچی صلاح میدونید بزارید تا به حس خوب برسید چون من که عالی ام الان. (آخه موتورم روشن شده تو 2 روز دارم 3 تا کامنت توی سایت عشق و ایمان میذارم)
بابت تمرین نشستم به تمام نعمت هایی که دوستان جانم داشتن و من بخاطر /اعتقاد به اینکه هرکس هرچی داره خدا داده بهش و لایقش بوده من اگر ندارم خدا برام نخواسته و شاید لایقش نبودم!!!!! و اگر حسادت کنم همینا رم ازم میگیره / هیچوقت فکر هم نمیکردم! توجه و دقت کردم.
تازه دیدم چه ثروتی دارم من از بابت داشتنتشون چون همیشه کنارم بودن همراهیم کردن و هیچوقت متوجه دارا بودنشون نسبت به خودم نشدم
سارا دوتا خونه داشت سالن آرایشی داره و داره سومین خونه اشم میخره
شیما خونه ماشین و ویلا داره که خب ارث پدریشه چون تک فرزنده
مرجان مدیر بخش حقوقی یه سازمان دولتیه و خونه و ماشین داره
من تازه تونستم با پسرم یه خونه دو خواب بگیریم ( اینجا کلی خندیدم خودم چون یاد زمانی که با پسرم خونه رو مرتب کردیم افتادم میخندیدیم که وووااااوووو ما خیلی لاکچری شدیم دیگه )
هرچی دقت کردم دیدم هرگز ب داشته های دیگران توجه نکردم اگر میشنیدم, میگفتم خب خدا براش خواسته
نمیدونم این حس و تفکر از کجا اومده شاید بخاطر خانواده متحجرام , البته من همیشه ساز مخالف میزدم باهاشون ولی خب این همیشه باهام بوده که من یا بلد نیستم با خدا حرف بزنم و درست درخواستمو بگم یا شاید خدا دوستم نداره به من نمیده خلاصه که قسمت و تقدیر هرچی هست باید تسلیم بود!!!
الان فقط دارم رو خودم کار میکنم و دید بهتری نسبت به خودم دارم پیدا میکنم و مطمئنم الان که اینجام ینی درست دارم پیش میرم.
عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم و همه رفقا امیدوارم در زمان مناسب در مکان مناسب در بهترین شرایط و عالیترین احساسات باشین . استاد جان شما گفتین که اگر مایل نیستید اینجا تمرین رو به اشتراک بذارین در دفترتون انجام بدین و من این کار رو انجام دادم و برای عرض احترام و قدردانی از شما بابت این میدان فرکانسی فوق العاده ای که ایجاد کردین خواستم نتیجه نهایی تمرینم رو به اشتراک بگذارم. من کلا از دیدن موفقیت های دیگران برای اونها خوشحال میشم و برای خودم ناراحت میشم. احساس غم، ناتوانی ، دیر شدن، نشدن، حقارت و بی عرضگی میکنم گاها، و گاهی برای اینکه این حس ناخوشایندم رو ساکت کنم شروع میکنم نقاط ضعف اونها رو بالا آوردن و به خودم بگم که عوضش من این ویژگی های مثبت یا دستاوردها رو دارم!
و بعد هم دچار خودسرزنشی میشم که چرا من باید این نگاه و احساسات رو داشته باشم. من که قوانین رو میدونم و مثلا دارم روی خودم کار میکنم !
در درجه اول بهتره بپذیریم که به هر دلیلی ، ما داریم این احساسات رو تجربه میکنیم و تازه بخاطر تجربه کردنشون دیگه خودمون رو سرزنش نکنیم. در قدم بعدی من این درس ها رو برای خودم نوشتم :
من یک انسان متفاوتم که ذهنیتم، باورهای محدود کننده م، عملکردم و نتایجی که گرفتم متفاوته و به هر دلیلی که ظلمی هم در کار نبوده، من اینجا هستم اما میتونم با توکل به خدا، با یادآوری موفقیتهای قبلی، با یادآوری تغییرات گسترده ای که در شخصیت و اعتماد به نفسم ایجاد کردم، با درک قانون تکامل و تصاعد ، با یادآوری اینکه هیچ کدام از ما برتر نیستیم و متفاوتیم، با باور به اینکه رسیدن به اهداف و خواسته هام ممکن و حق طبیعی منه ، با در نظر گرفتن علایق ، اهداف و ارزش های خاص خودم ، با گره نزدن ارزشمندیم به نتایج و دستاوردهام و با یادآوری اهداف قبلی که به سادگی محقق شده و برای جهان هیچ فرقی نداره که اون هدف چی بوده، ساده رخ دادن برای هر چیزی یه اصله و با توجه به اینکه اگر کسی تونسته من هم میتونم چون سیستم عصبی همه ما یکسانه و با لذت بردن از مسیر بدون اینکه گیر نتیجه باشم، با سپاسگزاری از خدا به خاطر اینکه جرئت کردم و در مسیر علایق خودم دارم حرکت میکنم و با یادآوری فضل خدا و اینکه خدا بیش از من میخواد که من رشد کنم و به خواسته هام برسم و با اجرای توحید در عمل و توجه به نشانه هایی که هر روز داره برام رخ میده و با دوست داشتن خود و احترام به خود و تشویق و تحسین خودم، با یادآوری اینکه چقدر خوبه که من هستم و وجودم چقدر میتونه مفید و موثر باشه، در مسیر خواسته هام قدم بردارم و ذهنم رو قدرتمند کنم
سلام به استاد عزیز و همچنین خانم شایسته گرامی ..
استاد واقعا از شما سپاسگزارم که همیشه توی سایت و زندگیتون دنبال بهبود خودتون و همچنین محتوی سایت بینظرتون هستید ..
موقعی که این فایل اومد روی سایت به محض گوش کردن و دیدن بارها یاد جلسه چهارم یا پنجم قدم سوم دوره دوازده قدم افتادم که استاد درباره حسادت و اینکه هر کسی که هرجایی هست جای درستش همانجاست صحبت میکردند و توضیح میدادند ..
اگر بخوام تمرین این جلسه رو بنویسم باید چندین صفحه پر کنم از جاهایی که حسادت داشتم در مورد موفقیت دیگران البته که تو این چند سالی که با آموزش های استاد آشنا شدم خیلی بهبود یافته ام و تغییر کرده ام ولی نمیتونم بگم ندارم …
فایل انتخابی خانم آیدا عزیز که به عنوان متن انتخابی بود بسیار عالی هست ایشون کاملا توضیح دادن در خصوص باورهای محدود کننده و اینکه آدم ها نمیخوان تکاملشون رو طی کنن
آدم ها نمیخوان وارد علائق خودشون بشن فکر میکنم پول توش نیست . باور عدم خودباوری
باور ندارن که میتونن از شغل و حرفه مورد علاقشون پول بسازند ..
تمرین :
1_من با دوستم باهم دبیرستان رو شروع کردیم و اون به دانشگاه آزاد رفت و الان یک وکیل درجه یک هست و من هم قبلا بهش حسادت میورزدیم فکر میکردم فقط باید از اون طریق به پول و موقعیت و موفقیت اجتماعی رسید
در صورتی که من ذهنیت محدود کننده ای داشتم
موفقیت ربطی به شغل خاص و سن و جنسیت نداره هر وسی که باورهای محدود کننده خودش رو بشناسه و اصلاح کنه و از قانون جهان هستی که قانون رعایت تکامل ، خودباوری ، کمالگرایی رو رعایت کنه به هر آنچیزی که میخواهد خواهد رسید .
2_من از بچگی بلند پرواز بودم و همیشه میخواستم یک شبه ره صدساله برم در صورتی که این عدم رعایت قانون تکامل که یک باور بسیار مخربی بود به من ضربه زد ، یعنی جهان اینقدر به من سیلی زد تا به من بفهماند راهم درست نیست به قول استاد خدا هم این جهان را با استفاده از قوانین داره اداره میکنه ،، مگه قدرت نداره پس چرا از قوانین پیروی میکنه .. میخواد به من که انسان هستم بفهماند که اگر از قانون پیروی نکنی با سر میری توی جوب …
پس محسن سعی کن باورهای محدود کننده خودتو پیدا کنی و اصلاح کنی تا رشد کنی دقیقا کلام خداوند هست در قرآن که میفرماید یرشدون
ما رشد میکنیم با برخورد با تضادها و حل کردنشون بزرگتر خواهیم شد …
من امسال تو مسیر علاقه ام که فیبر نوری مخابرات هست ی شرکتی تاسیس کردم و تو این مسیر به چالش هایی برای ثبت شرکت و مالیات شرکت و طراحی سایت برای شرکت برخوردم و هنوز هم درگیرش هستم و با حل کردنش دارم لذت میبرمو کلی تجربه تو بحث ثبت شرکت و طراحی سایت بدست اوردم و ی جاهایی عصبانی هم شدم و خسته هم شدم ولی جااا نزدم چون به کاری که میکنم علاقه دارم …
در پایان باید از استاد عزیز که داره این فایلهای سلسله ای رو زحمت میکشه درست میکنه میزاره روی سایت بی نهایت از خودش و عوامل پشتیانی اعم از خانم شایسته عزیز، فرهادی ، آقای ابراهیم سپاسگزاری کنیم ️️️️
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همراه
راستش من واکنشم تو دیدن موفقیتهای ابراد واقعا متفاوته، در بیشتر مواقع خوشحال میشم، گاهی عم پیش میاد که ناراحت میشم ، ولی دلیل ناراحتیم از این نیست که اون چرا به این موفقیت رسیده، همیشه از خودم ناراحت میشم که چرا من هم نتونستم موفق بشم، دروغ چرا . این میشه بکی از اون ضعفهای شخصیتی که دارم، خودم رو سرزنش میکنم که چرا اونقدر تلاش نمیکنم که به همچین موفقیتهایی برسم، اینکه چرا اجازه میدم زمان همینطور بگذره و من چیزی که میخوام نباشم
یه جورایی انگار موفقیتهای دیگران به نظرم مهمتر از موفقیتهای خودمه،
مثلا از همکارانم هستن یکی دونفر که با کمک وامهایی که میگیرن زمین، خونه و اینچیزها رو خریدن، من ناراحت نمیشم که چرا اونها این چیزها رو دارن . فقط ناراحت میشم که چرا من ندارم
درواقع چرا با اینکه من هم قبلا وام گرفتم بارها این چیزها رو ندارم و به این فکر میکنم که الکی خودم رو انداختم زیر بار قسط و هیچی به هیچی،
در کل آدم حسودی نستم ولی نمیتونمم بگم که تا به حال به کسی حسادت نکردم.
و حسادت هام زمانیه که ببینم دوستانم با شرایط سنی و شغلی برابر با من از لحاظ مالی بارها از من جلوتر هستند. و این موقع هست که شروع میکنم به سرزنش خودم بخاطر از دست دادن فرصتهام