ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 107 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزاد خیری گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    به نام خالق هستی

    من با توصیه آخر فایل تصمیم گرفتم بنویسم

    وقتی به این فکر می کنم که از نزدیکانم چه افرادی موفقیتهای بزرگ و خوبی کسب کردن به چند نمونه ذهنم سوق پیدا می کند

    اولی مربوط به آقا رسول که یک مغازه خوب خداروشکر خرید و از شنیدنش خیلی خوشحال شدم انگار که خودم خریده بودم و حسابی تحسینش کردم و بهشم گفتم اگر کمک مالی خواستی میتونی روی ماشین من هم حساب کنی و ویژگی یا نکته ای که دوست دارم منم داشته باشم دست و دلبازی و صمیمیت و پشتکار و برنامه داشتن برای اکثر جنبه های زندگی است که رسول همیشه داشته و همیشه سعی کردم الگو بگیرم ازش

    دومی آقا بهنام که وکالت قبول شدن و من از شنیدنش بینهایت خوشحال شدم و احساس غرور کردم و هدف گذاری و تلاش برای رسیدن به اون برام انگیزه میده

    البته موارد زیاد هست و این دو چون آخیرا اتفاق افتاده بیشتر روی ذهنیتم تاثیر داشته و شاید همه ی مواردی که موفقیت دوست و آشنایی را دیدم واقعا ذوق کردم و احساس خوبی داشتم و تحسین کردم و سعی کردم ویژگی اون شخص که باعث موفقیتش شده را پیدا کنم و الان احساس می کنم شاید همین که ویژگی فردی را به اون شخص نسبت میدم نقطه ضعف من باشه یعنی اینکه چون اون ویژگی رو میچسبونم به شخصیتش یعنی ناخواسته در ناخودآگاهم میگویم چون این ویژگی را داشته موفق شده و من این ویژگی را ندارم. جالبه که این همین الان به ذهنم رسید و تایپش کردم. شایدم نه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رامین شهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 1847 روز

    سلام به دوستان عزیز و استاد خوش قلبم

    دوست عزیزم مهرداد تونست چند سال پیش خونه بخره اون خیلی ساده یا 30 تومن تونست خونه بخره البته با کمک خواهر و برادراش پول دادن و تونست اون خونه رو بخره و الان اون خونه نزدیک به 2.500 میلیارد قیمتشه

    اون خیلی راحت تونست صاحبخونه بشه اون واقعان نترس بود و با آرامش تونست صاحبخونه بشه و یه سرمایه براش باشه

    و اون تونسته که با مسیری که بره و با ساده گرفتن بتونه خونه خودشو داشته باشه و به موفقیت برسه

    از موفقیتش واقعان لذت بردم چون مثل برادر دوسش دارم و تحسین کردم که تونسته یه درآمد غیر فعال داشته باشه

    تمرین شماره 1

    مهرداد خرید خونه

    عباس خرید ملک تو کمتر از 2 سال یه خونه 90 متری خرید و خیلی راحت تونست پولشو پرداخت کنه

    یاسین برادرم تونست لبتاب مک بوک بگیره 2018 چقدرم این لب تاب با کیفیته

    پسر عموم تونست یه 207 سفید زنگ بسیار زیبا بخره

    چقدرم سواری با کلاسی داره

    مهرداد = اون واقعان دوست خوبمه ومن خوشحال شدم اما بعدان بهش حسادت کردم که چرا من نتونستم بخرم یه دونه از اون خونه هارو

    عباس =وقتی خونه خرید من واقعان خوشحال شدم براش ولی ته دل یه چیز دیگه میگفت و به خودم میگفتم چرا من نه ولی عباس همیشه حالش خوبه همیشه لبخند میزنه من واقعان این موردشو تحسین میکنم

    یاسین=ا ون برادر نامبر وانه منه واقعان وقتی به چیزی میرسه یا می‌خره لذت میبرم و فکر کنم برای همه

    پسر عموم =اولش ماشین خرید احساسی اومد به من که ماشین من قیمتش از این پایین تره واقعان این یکی از پاشنه های آشیل ماست و خیلی باید روش کار کنم

    از چه زاویه به این افراد نگاه کنم که ذهن ایده های الهام بخش و تغیراتی به من بده

    مهرداد= اون تونست تو سن پایین صاحب یه خونه بشه پس سن سال ربطی به ثروت نداره می‌شود سنت پایین باشه وصاحب خونه باشی

    عباس=اون فردی که من میشناسم خیلی خونسرده تویه 33 سالگی 2 تا خونه و یه ماشین خوب داره و بهترین کسب کارم داره به جرات میتونم بگم از احساس خوبشه از بس حالش خوبه لبخند میزنه و هیچوقتم بیکار نیست و به کارشم علاقه داره

    نتیجه : احساست خوب =اتفاقات خوب حالت عالی باشه هر مسئله ای ساده بگیری و با ذهنیت + باهاش روبرو بشی خداوند رزق روزی می‌دهد که نمیتونی بشماری

    یاسین =اون یه فرد بسیار پخته نسبت به سنش خیلی جالبه یه چیزیو درخواست که میکنه خیلی سریع بهش میرسه اون خیلی آروم با هر مسئله ای برخورد میکنه

    نتیجه= خواسته ها از اون چیزی که فکر میکنی خیلی به ما نزدیکترن ما فقط باید با ور های هم جهت با خواسته هامونو پیدا و بسازیم

    ایده های الهامی

    1 من باید به خودم یادآور بشم که خودمو با کسی مقایسه نکنم و همیشه رو خودم کار کنم که عالی باشم

    2 باید همیشه حالمو احساسمو خوب نگه دارم حتی با کوچکترین چیزایی که در طول روز برام اتفاق میافته +نکاه کنم بهش و باعث بشه حالم عالی باشه

    رو احساس خوب باید کار کنم

    3 زمان قدیم میشد خونه خرید الان نه یه باوری بود که من کشف کردم و باید به خودم بگم هر روز نعمت ثروت داره بیشتر و بیشتر میشه هر روز کسانی که خونه دار میشن داره بیشتر و بیشتر میشه

    4 تکامل =باید قانون تکامل خیلی خوب درک کنم که هر چقدر رو خودم کار کنم آرام آرام بصورت طبیعی اتفاقات بدام رخ میده لازم نیست سخت کار کنم فقط رو ذهنم کار کنم و خداوند خیلی راحت نعمت میده

    5= رو باور فروانی خیلی باید کار کنم جوری که به ذهنم بقبولونم هر چی که میخواهیی در دسترس توعه و خیلی راحت بهش میرسی

    6 به خودم بگم که هر کسی از مسیری که رفتی به یه موفقیتی رسیده من نمیدونم اون چه کارهایی کرده چه بهایی داده پس به موفقیت اون حسادت نکنم رو خودم کار کنم من فقط

    چه درسی میتونم بگیرم = خیلی راحت میشه به خواسته هامون رسید اگه فقط رو خودم کار کنم خودمو با هیچ بشری مقایسه نکنم تکیه گاهم فقط خدا باشه

    از اون بخوام که به من هر چی که می‌خواهم بده

    خیلی راحت میشه به ملک یا آرزوها رسید فقط تکامل طی کنم تو مسیر حال دلمو احساسمو خوب نگه دارم

    همه چیو از زاویه +نگاه کنم و آروم باشم

    در پناه خداوند بزرگ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    بیتا غفوری گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام استاد. امیدوارم هرجا هستید سالم و سلامت باشید.

    من دوماهه به ایتالیا مهاجرت کردم و خب تازه حساب میشه و خیلی کارهارو تند تند مجبور شدم یاد بگیرم… وقتی به خودم اومدم دیدم من بعضی روز ها خوشحالم و همه چیز خوبه اما بیشتر روز ها توی درون خودم جنگ به پا میشه جوری که من نمیتونم از پسش بر بیام. تجربیات خاصی که توی مهاجرت کسب کردم به عنوان دختری که 20 سال پیش خانواده ش بوده و تنها دقدقه فکریش این بوده چجوری مسیر تهران کرج یا مسیر های دیگرو یاد بگیره، مهاجرت براش یک غول بود و انتخابی بود که خودم کردم و اولش هیجانشو داشتم و ازینکه اونقدر قدرت داشتم از خودم و خدای خودم که مسیر رو برام طراحی کرد ممنون بودم. اما این تنهایی و ذهنیت محدود کننده من نمیذاره نشونه های مثبت رو ببینم . اینکه همه این ها طبیعیه و من قرار نیست مسیر آسونی داشته باشم و هرچقدرم سخت باشه بعدا به شکوفایی میرسه و خودم قراره برای خودم آسون ترش کنم…

    این فکر هارو میکنم اما ذهنیت محدود کننده من زودتر جلو میاد و نمیذاره به باور های مثبت پرو بال بدم .

    پدر من از طریق دوستشون مدت زیادی هست که با شما آشنا شده و توصیه های که تو دوره های قبلی و دوره های هدیه تون کردید رو انجام میده. یه مدتی هم قانون سلامت رو خانوادگی اجرا کردیم

    پدر بهم پیام دادن که دوره “ذهنیت قدرتمند در برابر محدود کننده” رو از سایتتون ببینم و تمریناتشو انجام بدم.

    دیشب نشستم و کامل قسمت اول رو‌ گوش دادم و تمرینات رو‌ نوشتم و فهمیدم چقدر باور من باعث شده ذهنیت من پر از فکر های سمی و تخریبگر باشه که نه تنها باعث پیشرفتم نمیشه، بلکه حتی نمیذاره ایده جدیدی بسازم و خودم رو پرورش بدم.

    وقتی شروع کردم نوشتن احساساتم نسبت به موفقیت افراد، من کلا برای دیگران خیلی خوشحال میشم و ذوق میکنم و واقعا حس خوبی میگیرم که یک فرد هدفش رو پیدا کرده و پیشرفت کرده حتی شده سوالم ازشون میپرسم که ازش یاد بگیرم…

    اما این ذهنیت محدود کننده بعد ازینکه شخص تو ذهنم برام بزرگ میشه، باعث میشه حس ضعف و ناتوانی کنم، حس کنم اعتماد به نفس ندارم، حس کنم مایه افتخار نخواهم شد، سخت کوش به اندازه اون شخص نیستم، اگر من یک پارتنر خوب و سخت کوش نباشم چی؟ اگر باعث افتخار نباشم چی؟ ، اگر دوباره تسلیم بشم چی؟، استرس شدید هم میگرفتم چون واقعا حس میکردم من لایق این مسیری که انتخاب کردم نیستم

    و میدونم اگر کنار بکشم پس بدرد چیز دیگه ای نمیخورم چون کار های دیگه هم در گذشته بوده که جزو اهدافم بودن و بخاطر این ذهنیت، به پایان نرسیدن.

    شروع کردم رو به روش نوشتن اینکه چه ایده هایی میتونم بگیرم…

    حس خوبی واقعا گرفتم اما هنوز کار داره…

    یعنی این حس خوب باید ادامه داشته باشه و من همه تلاشمو میکنم که این دوره رو بخاطر خوب شدن حال خودم ادامه بدم و یک موضوع جدید رو یاد بگیرم از این صفحه ی زندگیم .

    واقعا ممنونم که این دوره رو گذاشتید و واقعا به موقع بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نازنین طاهری گفته:
    مدت عضویت: 689 روز

    سلام به استاد قشنگم

    یه چند تا از موفقیت های اطرافیانم رو مثال میزنم

    اولیشو بگم موفقیت سعیده جانم خاله ی قشنگم توی مهاجرتش=این خاله ی قشنگم تونست به بهترین نحو مهاجرت کنه و من حسم به این موفقیت بزرگش بینظیر بود و واقعا از صمیم قلبم احساس خوشحالی کردم یعنی وقتی دیدم خالم تونست احساس فوق العاده ای داشتم به اینکه امکان پذیره این امر و شدنیه.درسهایی که از شخصیتش نسبت به این موفقیت گرفتم(به شدت توی کارش استمرار داشت و ثباتش عالی بوداصلا به حرفای دیگران توجهی نداشت حتی مادرش و تمرکزش روی هدفش بود و من به شدت این ویژگیشو تحسین میکنمبه خوبی صبر داشت و تکاملشو عالی سیر کرد)

    موفقیت دوستم فرشته که بهترین مدل گوشی رو‌گرفت و چون هم سن و سالیم خیلی برام حس خوبی داشت و جالبه که انقدر توجه خوبی داشتم دو ماه بعد خودم همون گوشی رو‌خریدم و درسی که از این موفقیت دوستم میگیرم(باوری داره که همیشه به راحترین شکل ممکن به خواسته های مالیش میرسه و هر چی دوست داره رو به خوبی میخره)

    در مورد موفقیت تینا توی درس خوندن و تراز اوردنش توی ازمون ها=حسم در کل متوسطه نه خیلی خوب و نه خیلی بد حتی بعضی اوقات با اینکه حس خوبی میگیرم از تلاشش و نتایجش ولی در این عرصه خودم رو کمی ناتوان و بی هدف میبینم.درس هایی که من از تینا میتونم بگیرم(تمرکز روی هدفش عالیهاستمرار داره تو کارش و به شدت با انگیزسو ی چیز مهم که خودم بعضی اوقات چالش دارم در موردش اینه که تینا ی هدف مشخص داره و‌در راستای همون دقیق کار میکنه و این مشخص بودن هدف عالیه)

    در مورد موفقیت همکلاسیم زینب=زینب تدریس رو شروع کرده و توی اموزشگاه مشغول کار شده و من نسبت به شاغل شدنش واقعا حس‌خوبی پیدا کردم که حس میکنم موفقیت خوبیه برای سن ما و به شدت تحسینش میکنم و ی درس عالی که من از زینب گرفتم(به حرف هیچکس اهمیت نمیده و واقعا کاری و انجام میده که در راستای علایق شخصی خودشه و چیزی رو که از نظر خودش درسته رو انجام میده)

    یه چیز جالب که نمیتونم بگم در مورد شخص خاصیه ولی در مورد اعتماد بنفس که تو برخی افراد میبینم از اعتماد بنفس بعضی ادما خوشم میاد و بالعکس از اعتمادبنفس بعضیا حس خوبی نمیگیرم که این باعث شد متوجه بشم در مورد اعتماد بنفس باور های محدود کننده دارم که البته دوره عزت نفس رو دارم کار میکنم تا خودم رو تو این زمینه بهبود بدم.

    و دوباره چیزی کت در مورد اشخاص خاص نیست ولی به صورت کلی دیدم اینکه وقتی موفقیت ی سری ادما توی روابطشون رو میبینم،روابطشون با پارتنرشون ی کم حس بد میگیرم که نشون دهنده باور های محدود من تو این زمینس.

    این فایل به شدت مفید بود و واقعا دغدغه ی این روز های من که خداروشکر این فایل راهنمایی بزرگی برای چالش های منه و با هدایت های الله یکتام این فایل ها رو گوش میدم و با انجام تمرینات خودم رو با چالش هام بهبود میبخشم و باعث شد ی سری از پاشنه اشیل هام خیلی خوب متوجه بشم و سپاسگزارم از استاد بینظیرم به خاطر این اگاهی های زیبا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    وحیده گفته:
    مدت عضویت: 2532 روز

    سلام یکی از همکاران سابق من تو اداره الان توی آمریکا در یک موسسه عالی پستی عالی داره. در حالی که ده سال قبل هم ا، نظر علمی و هم مدرک تحصیلی و هم زبان خیلی پایین‌تر بود. ولی ماشالله الان خیلی موفقه. احساسی که دارم حسرته. اینکه منکه اونهمه هدف داشتم چرا درجا زدم ولی ایشون به اون درجه رسیدند.?

    ایده الهام بخش من می تونه این باشه که وقتی اون تونست منم می تونم.

    چه مسیری رو ایشون رفتند و دلیل موفقیت ایشون چی بود؟

    1-ایشون خیلی شاد و بیخیال بودند و کلا هیچی رو جدی نمی گرفتند برعکس من.

    2- با لینکه از نظر پست و مرتبه تحصیلی پایین‌تر از من بودند خیلی واسه خودشون ارزش قائل بودند. و کمالطلبی منو نداشتند که هیچ وقت راضی نمیشم از کارم تحصیلم و غیره.

    3-زندگی رو سخت نگرفتند و دائم در ایران هم در حال گشت و سفر بودند حتی با اینکه از نظر مالی پایین‌تر بودند. و تو لحظه زندگی می کردند.

    4-ارتباطات خوبی داشتند و همه ایشون رو دوست داشتند یک جوری دوست داشتنی و راحت بودند. آدم کنارش حس خوبی داشت.

    5-نگاهش به زندگی مثبت بود و وقتی من ناراحت می شدم که تو زندگی هیچ چیز قابل اطمینان نیست ایشون می،گفت زندگی هیجان انگیزه چون هیچ چیز از آینده معلوم نیست و سورپریز می کنه.

    6- نترس بودند و راحت این شغل دولتی رو اونم بالای 40 سال ول کردند و دنبال مسیر دیگه لی رفتند که معلوم نبود به کجا می رسه.در حالی که ما می گفتیم پشیمون میشه.

    7-از اونجایی که اهل طبیعت گردی و اینا بود زندگی رو آسون گرفته بود و جدی نگرفته بود بر عکس من که واسه همه جیز باید برنامه داشته باشم و هیچ وقت هم راضی نیستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    بانوی آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1985 روز

    سلام به استاد عزیز ومریم بانو واعضای سایت

    استاد من توی شرایط متفاوت ذهنیتم متفاوت بوده

    مثلا یه موقع یه نفر یه موقعیت خوب به دست میاره یه پیشرفت خوب میکنه خیلی خوشحال میشم وتوی ذهنم تحسینش میکنم ولی یه موقع هم هست که حس حسادت بهم دست میده توی دلم میگم خوش بحالش چه پیشرفتی کرده ولی با وجود حس حسادت پیگیر میشم ببینم چطوری موفق شده میگم شاید منم بتونم قبل ترها که هنوز با شما آشنا نشده بودم حس حسادتم خیلی خیلی بیشتر بود ولی الان از شما یاد گرفتم و وقتی موفقیت کسی رو میبینم تحسینش میکنم وسعی میکنم اگه تونستم بهش تبریک هم بگم وچیزی که توی خودم ودیگران تجربه کردم اینکه وقتی داریم پشت سر یه نفر حرف میزنیم وغیبت میکنیم مطمعنا از ناراحتی وحسادتی هست که از موفیقت اون فرد بهمون دست داده وسعی میکنیم کار اون شخص رو کم اهمیت جلوه بدیم

    استاد همون جور که گفتین یکسری از مثالهام خوصوصی هست ولی در کل مثلا یکی از اقوام مهاجرت کرد به کشور دیگه من بهش دسترسی نداشتم ولی وقتی دقت کردم دیدم کلا زندگی رو آسون میگرفتن وشاد بودن یا مثلا از اطرافیانم میبینم که به آزادی عمل رسیده برای خودش میبینم که چون خودشو لایق میدونه ومیگه من خودم برای خودم تصمیم میگیرم یا خیلی از موفقیتهای اطرافیانم رو درست زندگی کردنشون میبینم اینکه با همه مخصوصا اعضای درجه یک صادق هستن صمیمی هستن روابط عالی دارن

    میخوام بگم که وقتی دقت میکنم میبینم تمام کسایی که موفق شدن یا دارن میشن

    آدمهای شادهستن توکل به خدا دارن وحالشون همیشه خوبه خوبه یا حداقل سعی میکنن خوب نگه دارن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    عطر خدا🌧 گفته:
    مدت عضویت: 314 روز

    شکر خدای مهربان که ذاتش بخشندگی و فراوانی و رشد هست و جهانش را هم طبق ذات خودش خلق کرده با همه ی نعمتهایش بنده در پاسخ تمرینات این فایل در ابتدا در مقابل پیشرفت و موفقیت خواهرها و برادرهایم و دوستانم حس حسادت،خودکم بینی،ناتوانی،بی ارزشی داشتم و غمگین ناراحت بودم که چرا برا اونا اینقدر راحت میشه و برا منکه مدام روی خودم کار میکنم نمیشه با انجام این تمرین الهی و طلایی متوجه شدم من باور به کمبود و نبود داشتم که با تغییر زاویه ی دیدم به حس فراوانی رسیدم که بله جهان داره به همه میبخشه منتها افرادی که عزت نفس ،خود ارزشمندی ،حس لیاقت ،خواستن واقعی ،ایمان به شدن ،دارند و مسیر تکاملی خود را طی میکنند این نعمتها را راحت دریافت میکنند و الان موفقیت آنها را تحسین میکنم که بمن میگوید برای تو هم‌میشود جهان بخیل نیست و هیچ چیزی کم نیست تو باورش کن که میشود و با باورت دریافتش کن و حس آزادی و حال خوب دارم الهی شکر که خداوند از زبان استاد هر لحظه در حال هدایت ما هستند خدا قوت به استاد عزیز و خانم شایسته گل و مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز خانم شایسته مهربان و همه دوستان

    من حدودا دو سال با استاد عباس منش آشنا شدم/اعتراف می کنم هر چند وقت یکبار کمی قدم برداشتم اما با اولین چالش جا می زدم و جالب این جاست که در ظاهر اصلاااا اعتقاد نداشتم که دارم جا می زنم مدام می گفتم من که هدفمو بیخیال نمی شم فقط به خاطر این مشگل (که اکثرش هم چالش مالی بود هدفم رو از شکلی به شکلی تغییر دادم) اما حقیقت این بود که نمی تونستم ذهنمو کنترل کنم و جا میزدم. هر کی (به جز خونوادم)من رو میبینه توانایی هام زیباییم و قدرتم رو تحسین میکنه و وقتی میفهمن من با این همه توانایی هنوز به اون جایی که باید نرسیدم واقعا حیرت زده میشن(البته قبلا از شدت پایین بودن اعتماد به نفسم همه واقعیت شرایطم رو پنهان می کردم اما تو 6.7ماه اخیر فقط یک بخش از شرایطم رو پنهان کردم و از ابراز بخش بزرگی از شرایطم سعی کردم خجالت نکشم و به بهونه خجالت با گفتن دروغ حال خودمو بدتر نکنم).

    این مدت(6.7ماه )تونستم یک الگوی تکرار شوندم رو بپذیرم و تمام تلاشم رو کردم بدون ترس بهش پایان بدم. عمیقااا ازش خوشحالم و اون هم این بود که به خودم قولل دادم تحت هر شرایطی دیگه برای دیگران کار نکنم. با اینکه از نظر خونوادگی شرایط برام بسیار سخت میگذره. حتی همین الان با یک شرایط خنده دار و نت خنده دار وصل شدم اما بازم عمیقاا خدارو سپاس گزارم. چند روزی در اثر یک چالش حالم به شدت بهم ریخته بود هرچند سعی میکردم احساسمو کنترل کنم و جهت فکرمو تغییر بدم هر وقت به خودم میومدم میدیدم دارم تو نجواهای ذهنک غرق میشم جمله استاد رو تکرار می کردم که چون اول راهم همین که بفهمم حالم بده و نمونم تو حال بد خودش قدم خوبی تا امروز که دقیقاااا در اثر همون احوال ناکوکم یک طوفان خونوادگی ایجاد شد.اما بعدش هی با خودم حرف زدم هی با خدا حرف زدم و ازش کمک و هدایت خواستم. هی گفتم خدایا منکه دارم قدم برمیدارم پس چرا هی داره بدتر میشه به جای بهترر و یهو شبی یک حسی بهم گفت اومدم تو سایت اولین تیتر بنر این فایل رو دیدم فایل رو نگاه کردم و متعهدانه دقیقا هر کاری استاد گفتن رو انجام دادم یعنی فایل رو استپ کردم و نوشتم و الانم اینجا مینویسم.

    من حتی قبل از آشنا شدن با حرف های استاد عباس منش حسادت نداشتم اون زمان علیرغم ندونستن باور فراوانی به شکل فعلی موفقیت اطرافیانم برام حس خشم و حسادت نداشت فقط کمی ناراحت می شدم که ای وای فلانی هم تونست پس کی نوبت من میشه خدایا برا منم بساز. قسم میخورم با تک تک سلولام برای اون شخص خوشحال میشدم ولی ته دلم برای خودم درد میگرفت و هی به خدا میگفتم خدایا منم زودی برسون.

    هی بهونه میاوردم فلانی کمکش کرد.اینو فروخت اونو خرید.اطرافیانش اینطورین

    ته دلم با این حرفا راضی نمیشدااا اما خوب دیگه ناآگاه بودم

    الانم درمورد بعضی از آدم ها وقتی موفقیتشون رو میشنوم یهو میگم آخی خوش به حالش آخدا بشه که نوبت منم بشهه

    اما زودی به خودم میگم معلومه که میشهه هیچ جای قانون خدا نگفته باید فلان شرایط رو داشته باشی

    کلییییی نمونه و نشونه از کسایی که تونستن هییی میارم برا خودم.

    خونواده و نزدیکان من موفقیت مالی یا کاری خاصی ندارن ابدا بر عکس به شدتتت درگیر باور های محدود کننده ان و نکته جالب اینجاست که من از بچگی زمین تا آسمون باهاشون متفاوت بودم و همیشه هم به خاطر همین تفاوت تخریب و تحقیرم کردن و به شدت ازین نظر تحت آزار بودم و هستم و همیشه درخواست داشتن فاصله زیاد ازشون رو داشتم و دارم فقط الانا یک تفاوت بزرگ پیدا کرده خواستم و اون هم اینکه قبلا به شدتت ازشون بیزار و متنفر بودم اما الانا دارم با تمام توانم تلاش میکنم بدیاشون رو نبینم حتی اگر بدترین حرفا رو میزنن زودی ازشون فاصله میگیرم و خودمو پرت میکنم و اینم از دستاورد های عمل به آگاهی های حرف های استاد عباسمنش عزیز.

    به شدت کسایی که میبینم موفق هستن رو تحسین میکنم چک میکنم چکار کردن هی سعی میکنم با ذهنم مبارزه کنم و عمل کنم

    اینقدررر فایل های رایگان مخصوصا گفتگو با دوستان رو گوش دادم و باهاش همزاد پنداری کردم که هر وقت کم میارم حرف های یکی از دوستان رو هی تو ذهنم مرور میکنم و به خودم میگم کم نیار لطفاااا

    عاشقتونم استاد. میبوسمتون خانم شایسته عزیز

    حتی همین الان که اینا رو مینویسم هیی یکی تو ذهنم هر هر بهم میخنده یا مسخرم میکنه اما باهاش مبارزه کردم و هر دفعه گفت بشین بچه چرند نگو گفتم اینا چرند نیست حقیقت حرفای دلم . باید بگم.

    با اینکه فایل رو کامل گوش دادم و 2صفحه از کامنتا رو خوندم همین الان حس میکنم هیچیی از فایل تو مخم نیست و باید دوباره ببینمش. وقتی میخواستم فایل رو ببینم 280(28صفحه) کامنت بود روی فایل

    به خودم گفتم فایل رو میبینم کامنتا رو میخونم بعد کامنت میزارم 2صفحه از کامنتا رو خوندم دیدم هیی هول میزنم زودی بخونم بیام منم بنویسم گفتم بزار میرم مینویسم بعد میام بقیه رو میخونم وقتی برگشتم صفحه اصلی فایل یهو دیدم تو همین فاصله شده39صفحه خندم گرفت گفتم بچه بشین بنویس که هرچی ننویسی دیر میشه.

    امیدوارم بازخورد عالی که برای حداقل من یک نفر داشت این فایل به قلبتون برسه استاد و این سلسله فایل رو به همین ترتیب برامون قرار بدین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مهناز اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 2264 روز

    سلام به استاد عزیزم و سپاسگزارم از شما بخاطر این جلسات که واقعاً ارزششون خیلی بالاست و نمیشه روشون قیمت گذاشت.

    من چند روز بود که منتظر فایل جدید در سایت بودم و فکر میکردم که قسمت بعدی سفر به دور آمریکا رو میزارین هر روز سایت رو چک میکردم و وقتی این فایل رو دیدم در حین زمانی که دانلودش میکردم توضیحاتش رو خوندم و وقتی سوال اول رو دیدم که پرسیدین: اگر یکی از نزدیکان شما به موفقیت برسه شما چه احساسی دارید ؟

    همون لحظه بدون مقاومتی گفتم : احساس ناتوانی و بی ارزشی و حسادت دارم .

    حالا بعد از دوبار گوش دادن و نوشتن فایل می‌خوام به این سوالات جواب بدم ، زمانی که خبر موفقیت نزدیکانم رو می‌شنوم متوجه میشم که ذهنم داره دنبال این میگرده که چرا این فرد موفق شده تا موفقیتش رو ناچیز کنه یعنی توجیه کنم که چرا من موفق نشدم مثلاً : میگم خانواده اش شرایط رو براش مهیا کردن و اگه من این شرایط رو داشتم الان از اینا بالاتر بودم ، یا بخاطر اینکه باباش معلم بوده استخدام شده و از این امتیاز استفاده کرده ، یا شوهرش حمایتش کرده ، یا فلانی سر زبون داره و من ندارم ، یا در مورد هم کلاسی هام میگفتم خب معلم دوستشون داره و بهشون نمره داده و یا معلم با پدر و مادرشان همواره و هوای اینا رو داره و در مورد خواهرم احساس ناتوانی و بی عرضگی نسبت به خواهرم میکردم .

    در کل خودمو باهاشون مقایسه میکنم و می‌خوام که اون موفقیت رو بی ارزشش کنم البته چون با فایل های استاد کار کردم بعدش میاد توی ذهنم که اگه من میخوام موفق بشم باید این موفقیت ها رو تحسین کنم ولی در چند ثانیه اول همون چیزایی که بالا گفتم در ذهنم مرور میشه و احساسمو بد می‌کنه.

    در مورد سوال دوم من موفقیت افراد نزدیک به خودمو داخل دفترم نوشتم و در موردشان هم همون احساس ناتوانی و بی ارزشی و حسادت رو داشتم.

    سوال سوم : چه ایده الهام بخشی موفقیت این افراد می‌تونه در من ایجاد کنه ؟

    اینکه اونها نترس بودن و به دل ترساشون رفتن ، تمرکز بالایی داشتن ، هدفمند رو به جلو حرکت کردن ، آروم آروم پیشرفت کردن ، تسلیم شرایط زندگیشون نشدن .

    سوال چهارم : چه درس های میتونم بگیرم از مسیری که اونها برای موفقیت طی کردن ؟

    باید برای خودم هدف داشته باشم و روش تمرکز کنم و ادامه بدم ناامید نشم و خودمو درگیر نظر مردم و حواشی نکنم و مهارت هامو افزایش بدم و به‌طور کلی احساس لیاقت کنم در مورد اینکه من به هدف برسم و به خودم بگم که اگر اونها تونستن من هم میتونم .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    علی ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2782 روز

    سلام استاد برای بعضی افراد خوشحال نمیشدم انگار انسان نادانسته با بعضیها خودش را در رقابت میبینه یعنی دوست داره از اونها موفقتر باشه انگار رشد خودش را با اونها میسنجه رافع هم از نظر مالی هم از نظر اجتماعی رشد کرد من احساس خوبی داشتم

    قاسم از نظر مالی رشد خوبی داشت قبل از اینکه با آموزشهاتون آشنا بشم همش میگفتم باباش کمکش کرده ولی الان حس خوبی دارم و بارها خواستم که باهاش مشورت کنم وبه نظرم دلیل رشدش باورهای قوی نسبت به فرآوانی است

    سهیلا رشد مالی داشت اولش خوشحال میشدم وبعد فکر میکردم که چرا برای من که بهتر عمل میکنم اینطور نمیشه که بعد فهمیدم هم باور خدمت رسانی به بشر را داره وهم به محصولی که میفروشه عشق بیشتری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: