ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 105 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    به نام خدای مهربان و دوست داشتنی

    سلام و خدا قوت به استادان جان

    خدا رو سپاسگزارم که موجبات هدایت ویژه و آسان ما بندگان رو در این سایت زیبا فراهم آورده و سپاس فراوان از عوامل برپایی این مکان و دوستان عزیزم که با همکاری فوق العاده شأن موجب تداوم این آموزش های گرانبها میشوند

    خدایا شکرت

    استاد جان من دلم میخواست پرواز کنم وقتی گفتید قراره دوره ای بنام خود شناسی برگزار کنید و خدارو شکر کردم که مقداری پول دارم بقیه اش هم تا عید جمع میشه و انشالله جزع اولین نفراتی میشم که تو آموزشش شرکت میکنم چون هنوز یکماه نشده دنبال سوالاتی بودم تا خودمم رو بیشتر بشناسم خیلی خودم ویژگی هام و نوع احساسم، نوع واکنش رو نسبت به بعضی مسائل نمیدونم چیه.گاهی اوقات نسبت به چیزی ناراحت میشم و از اونجایی که احساس خیلی مهم است دلیلش رو از خودم میپرسم میگم چرا ناراحت شدم و واقعا جوابی ندارم نمیدونم چرااااا

    استاد جان همین دو سه روز پیش داشتم فکر میکردم در مورد خواهر برادرانم

    میگفتم آخه ما که تقریبا تو یه شرایط بزرگ شدیم زیر دست یه پدر مادر چرا زندگی اونا بهتر از منه چی باعث این همه اختلاف فکری و اختلاف نتیجه شده

    و باز به در بسته می‌خوردم و واقعا جوابی نداشتم

    تا اینکه دیروز ،جمعه این فایل ارزشمند رو شنیدم و از ظهر دیروز تا الان ،صبح شنبه دارم فکر میکنم در موردش

    میدونی استاد با عزتم استاد عشقم استاد با صفایم هم خودتو هم پدر و مادرتو دعا کردم حداقل یه گره باز شد یه گره کور که دقیقا همون دری که وعده داده بودید باز شد با کمک شما

    یک دفعه صحنه اش اومد جلو چشمام

    استاد جان مادر ما، 6تا خواهر برادریم و من دختر دوم و بچه دوم خانواده، مادر ما بددهن و بد بیراه گوی درجه یک که هر موقع من و خواهر بزرگم کارای خونه رو انجام نمی‌دادیم حسابی فحش و نفرین اونم چی… خلاصه اینکه من خیلی احساسم درگیر میشد خیلی به خودم میگرفتم ناراحت میشدم ولی خواهر بزرگم اصلا و ابدا ،عین خیالشم نبود و الان اون زندگی و رابطه عالی رو داره تجربه می‌کنه که من حسرتشو میخورم و تازه فهمیدم که من آدم خیلی احساساتی هستم

    حالا استاد جان می‌خوام به سوالاتی تو دوره خودشناسی پاسخ بدید

    اینکه چرا تمام حرفها و بدبیراه گفتنای مامانم رو با تک تک سلولهام می‌پذیرفتم ولی خواهرم نه با اینکه رابطه اون با مامانم خیلی نزدیک تره میخام بگم به دوست داشتن نیست

    چرا من آنقدر احساسم درگیر شد و نتیجه اینکه 20 سال زندگی …و فقر و …رو تجربه کردم چرااااا

    و جالب اینجا که خودم فکر میکردم من آدم احساساتی نیستم من خیلی منطقی ام

    و و و و …

    حالا بریم سراغ تمرین این قسمت

    از موفقیت دیگران خوشحال میشم اصلا یه شوق و شعفی تو وجودم مثل آب شدن قند تو دل، ی شیرینی خاصی داره و در مورد افراد درجه دو اینطور بود در مورد همین خواهر برادرام هم از وقتی شاگرد شمام حسادتم خیلی خیلی کم شده وقتی می‌شنوم یه چیزی خریدن اول میگم خوش بحالش بعد میگم خداروشکر منم اگه بخوام میتونم بهش برسم

    چون موفقیت دو خواهر و سه برادرم رو تو زمینه مالی میبینم و از نظر روابط هم دو خواهرم خیلی بهتر از من هستن انگار شوهرای اونها با قانون آشنان آنقدر که درست عمل میکنن،چیزی که من ندارم

    یعنی خدا رو شکر تو زمینه سلامتی من اول از همه ام سالم سالم خداروشکر

    ولی تو روابط دو تا خواهرا بهتر از من

    و تو زمینه مالی هر 5تاشون خیلی بهتر از من.

    موفقیت اونها الهام بخش من نمی شود چون فکر میکردم من که خانه دارم شغلی ندارم اونها شاغلن رفتن سر کار من همه این نداریها رو تقصیر همسرم می انداختم و به چشم یه آدم بی عرضه و بی عقل بهش نگاه میکردم وااااای خدایا منو ببخش

    منو به احساس ناتوانی می رسوند و احساس خشم میکردم و بعد برای اینکه آروم بشم میگفتم تقصیر شوهرمه که نمیزاره برم سر کار و خودشم عرضه پول درآوردن نداره و این حس بد بینمون بوده و هست وااااای خدایا منو ببخش

    پس شد

    دو تا خواهرانم تو کار عالی تو رابطه عالی و احساس من حسادت و دنبال مقصر گشتن

    والا نمیدونم از چه زاویه ای باید نگاه کنم تا الهام بخش من باشه

    الان به ذهنم اومد که اونها بعد از اتمام درسشون بفکر کار بودن و کسب ثروت ولی من ازدواج کردم و بچه دار شدم و همسر گلمم هی تو مخم میکرد که ثروت همه چی نیست آنقدر پولکی نباش بیا بفرما آخرشم بعد از 20 سال ما مستاجر و همه اونها خداروشکر صاحب خونه ان

    درس‌هایی که میتونم بگیرم اینه که من باید خودمو بشناسم باید مسئله رو ریشه ای حل کنم باید بدونم علاقه ام تو چه زمینه ای دیر نیست دنیا هنوز فرصت و موقعیت اش رو برام فراهم می‌کنه فقط من باید تو مسیر باشم

    استاد جان من هیچی از خودم و احساساتم نمیدونم با اینکه دوره شیوه حل مسائل هم دارم ولی اونجا هم گیر کردم و نتونستم قشنگ کنکاش کنم تا این حد ضعیف

    منتظر جلسات بعدی هستم با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سودابه گفته:
    مدت عضویت: 2579 روز

    سلام و درود

    از دیروز مثل میرزابنویس ها با دفتر و خودکار بدست به امورات زندگی میرسم. و هی یادداشت و بررسی دیدگاه هایم.

    چقدر کامنت دوستان کمکم کرد.

    (این دومین دیدگاه هم هست و سومین رو هم ارسال خواهم کرد به یاری رب.)

    و چقدر در مقام مقایسه با دیگران و بررسی شکیل و منظم نوشتن و بترتیب پاسخ دادنشان در برخی افراد و برخی دیگر که مثل خود من از هر دری سخنی بدون نتیجه

    کامنت دوستی فکر کنم حمید جعفری بود جقدر آدم موفق در کنار خودش داشت فکر کردم

    من آدم کم میبینم؟

    موفقیتشون کمه؟

    یا موفقیت ها رو کم میبینم؟؟؟؟

    چقدر تحسین کردم این دوستمون رو و نگاهش باعث شد با دقت نظر بیشتری به اطرافیان و دستآوردهاشون نگاهی بیندازم خواهرم که 4 ساله با یک ساک شامل لوازم تذهیب مهاجرت کرده بدون هیچ پشتوانه ای

    الا الله.

    و حتی دیروز در نظرم هم نیامده بود با اینکه برای این پیروزی اش هرلحظه سجده شکر میگذارم

    و دوباره نوشتم و نوشتم.

    قبل از پاسخ به سوال ها و تمرین ها باید اینها رو بنویسم و در دیدگاه بعدی به آنها پاسخ خواهم داد میخواهم تجربه تکامل اندیشه ام که از دیروز کلید خورد تا امروز که منتج به چه نتایج شده رو بنویسم. برای خودم مثل بالا رفتن از نردبانی بود که دیروز گم و مبهم بود امروز با اولین جرقه شروع به بالارفتن از این نردبان کردم.

    پدر و مادری که در امر تربیت فرزندان بخوبی عمل کرده بودند پدر نظامی بود و مادر بسیار بادقت و منظم. حتی برای تغذیه مدرسه بچه ها با وسواس و دقت

    و طبق حساب و کتاب عمل میکرد درحالیکه من باورم این بود البته هنوز هم با این بحث ها اشنا نبودم چرا انقدر سختگیری ولی بعد که نتیجه رو دیدم در تضادی بودم که بچه ها الان هم با اینکه خیلی موفقن ولی در کمبود سختی که باید بشدت کارکنند گرفتارند. در پروسه این اندیشه ها به یادآوردم ایشان خیلی خیلی موفقیت های بچه ها رو بزرگ جلوه میداد و درخواستهای خودش رو از جمله پزشک شدن در اندیشه بچه ها می گنجاند. اره خودش بود کاری که من انجام نداده بودم حتی درحال حاضر هم که در سطرهای بالا اشاره کردم موفقیت ها رو کم میبینم و این کم دیدن باعث شده بود به خودم و خانواده احساس ناکافی بودن بدم برای همین ناموفق عمل کرده بودم و علیرغم اینکه شروع بسیار عالی داشتم که زبانزد همه بودیم.

    چقدر غفلت اگر در جامعه ای در کنار عزیزانی که در پیشرفت هستند قرار بگیرم صدالبته پیشرفت من هم سریعتر خواهد شد تا گرفتار شدن در جامعه ای که همه معلول و محتاج و نیازمند و دردمند هستند.

    جرقه دوم

    بله من در اوج موفقیت و پولسازی روی بدبختی دیگران متمرکز بودم که حالا باید بشم رابین هود. بینابین گیر بودم نه برای خودم دستاورد نهایی شده بود و کارآفرین نشده بودم ولی یک دل سوزناک داشتم که یک راهی برای دیگران پیدا کنم

    بله بله مشکل از همین جاها بزرگ و بزرگتر شد چسبیدن به کمبودها و مشکلات دیگران

    کار تا جایی بالا گرفت که یک روز به خودم اومدم دیدم دستاوردهای من نابود و اونهایی که نگرانش بودم خونه و ماشین و باغ خودشون رو دارم و من یک دل پرحسرت و در دایره اندیشه بسته خودم میچرخیدم و میچرخیدم و مبهم و مبهم تر میشدم

    چقدر این یک روز

    اندیشه

    به من کمک کرد این

    درد مزمن

    رو که در دیدگاه دیروز اشاره کردم تشخیص بدم

    پله پله

    به این سطح از آشنایی به خودم رسیدم

    و متاسفانه این دیدگاه رو در مورد بچه های خودم هم بکار گرفته بودم و نتیجه شده عدم موفقیت و حال بد و سردرگمی اونها

    و متعهدتر شدم که فقط ادمها رو تحسین کنم

    و بگم خدایا شکرت از این همه عشق و نعمتی که نسبت به تک تک ما ادمها ارزانی میداری و من را در جامعه ای قرار داده ای پر از انسانهای موفق و مهربان. هرچه این جامعه انسانی پیرامون من از ادمهای حال خوب و پرروزی و موفق بیشتر باشه حال من بهتر و بهتر و شرایط و موقعیت های پیشرفت من بهتر و بیشتر میشه چرا تا بحالا از این زاویه نگاه نمیکردم و با زاویه دید مشکل سازم فقط از تو و نعماتت دورتر و دورتر میشدم خدایا شکرت که من رو به این مسیر و به این بینایی رسوندی خدایا شکرت از انسانهای مومن و متعهدی که وظیقه خودشون میدونن بیداری و راهنمایی سایر همنوعانشون رو خدایا برکات و نعماتت سرازیر و جاری در زندگی شان باد.

    خلاصه اولین تغییر دید و زاویه از اینجا حاصل شد که

    هر چقدر بزرگتر ببینم موفقیت های انسانها را در هرکجا دنیا

    به آبادانی دنیا بیشتر و بهتر

    و بیشتر به خودم و عزیزانم کمک میکنم تا اینکه بخواهم جهان را در حسادت و ابهام و چرا برای اونها خواستی برای من

    نه

    اوضاع برای خودم من بدتر میشه همچنان که تجربه اش کردم. و در سطرهای بالا توضیح دادم.

    خدایا شکرت.

    وای اصلا باورکردنی نیست

    گره های اندیشه ام یکی پس از دیگری باز میشه

    چطور این همه سال نفهمیده بودم

    بقول قران

    کاهی رعدی میزنه و اطراف روشن میشه و موقعیت رو میفهمند ولی خیلی کوتاه دوباره در ظلمات فرو میروند

    شاید موارد بالا رو گاها به مغزم جرقه ای زده بود ولی نتونسته بودم به هم ربطشون بدم و موقعیت خودم رو توی این مباحث بشدت مرتبط به هم تشخیص بدم الان با این رشته اندیشه بخوبی دارم پیش میرم

    دیدگاه اول رو در شلوغی کارهای روزانه ارسال کردم

    ولی امروز با فکر سوال ها و کامنت های بچه ها از خواب بیدار شدم

    سریع رفتم سر گوشی و شروع کردم به خواندن کامنت ها

    و بعد سیل کلماتی که با شما به اشتراک میگذارم

    در سحرگاه که خانه و جهان در سکوت و آرامش هست توانستم به این مسیر هدایت شوم.

    الان فهمیدم این ریل از کجا آسیب دیده و از مسیر خارج شدم ترمیم این ریل و شروع از جایی که منحرف شده بود با این رشته تفکرات.

    واقعا در طی این سالها انقدر در این دایره سرگردانی تلاش بیهوده کردم که انرژی انجام کاری را نداشتم ولی به زور خودم رو سرخط میکردم ولی اشکال پیدا نمیشد

    هی سوال میکردم چه باوری دارم

    چه ترمزی دارم

    شده بودم روح22

    در پایان هر دستاوردی

    خوب که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    دیدن جامعه ای پر از افراد موفق و امکانات در قیاس با جامعه ای که پر از نیازمند و فقیر و مریض هست فقط جایگاه خودم رو تنزل داد و نه تنها به کسی کمکی نکرد بلکه خودم رو هم به قهقرا برد.

    چقدر دنبال این حلقه مفقوده بودم

    الان فقط با نوشتن همین دیدگاه

    بشدت هیجان و نیرو و خوشحالی فراوانی رو حس میکنم

    انگار به هر چه دست بزنم و بیاندیشم به طلا تبدیلش میکنم.

    و چقدر این دیدگاه مسموم رو

    منهای خودم

    به عزیزانی که 24ساعته با من هستند منتقل کرده بودم

    خدایا

    گناهان ما را ببخش

    و اسرافی که در کارها بر خود کردیم ما را ثابت قدم فرما

    و بر گروه کافران پیروز گردان

    کافران؟؟؟؟

    دیگه الان میدونم چه کسانی هستند انها که در ابهام پیچیده شده اند و دستیابی به حق وحقیقت را ندارند و این ابهام را

    نه تنها در حق خود

    بلکه در حق اطرافیان هم اعمال میکنند.

    برای همه این آگاهی ها شکر

    برای طرح پرسشهای بجا و مناسب شکر

    برای دستان یاریگرت شکرت

    آقای عباسمنش این فایل به من خیلی کمک کرد

    در دیدگاه بعدی به پرسشها و تمرین ها پاسخ خواهم داد.

    این مقدمه تنها

    اشتراک رسیدن از نقطه ابهام

    این دیگه چی میگه ؟

    به نقطه شفاف اندیشیدن به

    من اینجا وضعیتم چی هست؟ و باید چیکار کنم؟

    قلبا ارزومندم سلامت تر ثروتمندتر و سعادتمندتر از همیشه باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    امیر و سبحان گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    به نام الله مهربان و رزاق. من ( امیرم ) و این تمرین این جلسه منه:

    1_چه احساسی داری وقتی یکی از اطرافیان نزدیکت یا اعضای خانوادت به یک موفقیت بزرگ میرسن ؟

    من از استاد یاد گرفتم که همیشه باید دستاورد ها و موفقیت های افراد رو تایید و تحسین کرد و نه اینکه بخواهیم نادیده بگیریم یا بگی شانسی بوده ….

    و انصافا بعد از حدود 2 سال و خورده ای که با استاد بودم هر سری که موفقیت و دستاوردهای هر کسی رو دیدم لذت بردم اما طی این مدت فقط چند بار شده که حس بد گرفتم از دیدن موفقیت های یک سری از افراد و جالب اینجاست اونم توی حوضه کاری خودم بوده ( که نشون میده چقدر باور نادرست و ترمز در این مورد دارم ) مثلا من یه دوستی داشتم که توی شهر خودمون بودیم و جفتمون هم دروازه بانیم و باهم فوتبال بازی میکردیم و از پارسال زمستون می‌گفتیم که ما میخوایم که به تهران مهاجرت کنیم و بیایم برای پیشرفت بیشتر به تهران ، اول امسال جفتمون اومدیم و خلاصه روند و نتایج جوری پیش رفت که هرکدوممون توی یه سری زمینه ها پیشرفت کردیم اما توی مهم ترین زمینه که اصلا دلیل اومدن جفتمون به تهران بود ( فوتبال) یه جوری شد که اون الان داره توی بالاترین سطح فوتبال پایه ایران تو رده سنی خودش بازی می‌کنه ولی من دستاوردهای آنچنان بزرگی به دست نیاوردم ، من خیلی خوشحال شدم که دیدم موفقیتش رو و همیشه هم تحسینش میکردم اما گاهی اوقات احساس حسرت و افسوس و بی عرضگی و نا امیدی به سراغم میاد که ای کاش منم امسال این دستاورد ها رو داشتم و منم اینقدر موفقیت به دست میاوردم احساس حسادت نه ولی احساس حسرت داشتم هرچند که می‌دونم و استاد هم بارها اینو عرض کرده که ( هرکسی نون باور ها و افکار و فرکانس های خودش رو میخوره ) و اگر من می‌خوام نتایجم رو بزرگتر بشه باید باورهامو بهتر کنم و اما خب این تجربه من توی این داستان بود، ولی خب مثلا توی همین فوتبال خودم باز هم مثال هایی هم بوده که بسیار الهام بخش من بودن و همیشه الگو و انگیزه بودن برای من ، مثلاً وقتی دوست صمیم خودم که اون هم دروازه بانه دعوت شد به تیم ملی جوانان واقعا اصلا یه جور عجیبی الگو شد برای من و الهام‌بخش من شد و تحسینش کردم اما خب اون مثال قبلی که زدم نمیدونم چرا اینطوری شدم ، شاید چون مثلا به خاطر اینکه ما جفتمون یه هدف داشتیم و توی یه سطح از تکنیک و شرایط شروع کرده بودیم حتی اون از من خیلی خیلی ضعیف تر بود اما بعدا نتایجش از من خیلی خیلی بزرگتر شد . با شاید مثلا چون توی ذهنم اینطوری بود که اون 9 ماه هست فوتبال رو شروع کرده و من 5 سال انتظار داشتم که من نتایجم بزرگتر باشه اما در مورد داستان رفیق صمیمی خودم که به تیم ملی دعوت شدم چون توی ذهنم این بوده که بلاخره اون از من سطحش بالاتره و 10 ساله فوتبال رو شروع کرده بدون حس بد موفقیتش رو دیدم ، ممنون میشم اگر دوستان کامنت من رو خوندن اون چیزی که تفاوت این دوتا مثال هست رو برای من بنویسن شاید اونا از زاویه ای ببینن این موضوع رو که من ندیده باشم و من رو آگاه تر کنن نسبت به باور های محدود کنندم.

    2_موفقیت های افراد نزدیک به من :

    امیرحسین [ دعوت شدن به تیم ملی ، بازی کردن تو بهترین و بزرگترین تیم های پایه ایران]

    سبحان [ استقلال کامل مالی و درآمد مثبت 25 میلیون در ماه]

    امیررضا [ بازی کردن توی بالاترین سطح فوتبال پایه تهران جایی که هدف من هم بود ]

    3_ احساسی که اون لحظه نسبت به شنیدن موفقیت اون افراد داشتم:

    امیرحسین [ من خیلی خیلی خوشحال شدم و واقعا الگو میگیرم ازش مثلاً وقتی که شنیدم به تیم ملی دعوت شده اصلا باور هام جا به جا شد و واقعا عین بمب تو سرم صدا داد ]

    سبحان [ توی بحث مالی توی اطرافیان همسن خودم و دیدن اینکه با تغییر باور میشه همه چیزو تغییر داد این فرد واقعا الگویی هست برای من و توی حوضه ثروت واقعا بعد از دیدن اولین اسمس واریزش و کسب در امدش این باور رو بهم داد که میشه چون صمیمی ترین و یکی از عزیزترین افراد زندگیم تونسته بود و چون اون روز هایی هم که درگیر مسائل مالی و نداشتن پول هم بوده بود رو دیدم واقعا خیلی خوشحال شدم براش و هزاران بار همیشه تو دلم تحسینش میکنم ]

    امیررضا [ اولش تا یه برحه ای خوشحال شدم تا یه زمانی به بعد فقط خیلی از اوقات میشد حسرت برام که چرا مثلا یه فردی که چندین سال دیرتر از من فوتبال رو شروع کرده و خود من خیلی از تکنیک های دروازه بانی رو باهاش تمرین میکردم الان این همه نتایجش از من بزرگتره و مدام هم از مربیم که مربی جفتمون بود و ورودی می‌گرفتم و بیشتر احساس بی عرضه بودن میکردم و مدام فکر میکردم چرا نتایج اون به یک باره طی چند ماه بارها از من بزرگتر شد ! ]

    4_چه ایده های الهام بخش و چه خودباوری می‌تونه موفقیت های این فرد رو در من ایجاد کنه ؟ از چه زاویه مثبتی میتونم موفقیت های این افراد رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن:

    امیرحسین [ اینکه اگر یکی از نزدیک ترین افراد زندگیم تونسته به یه جایگاهی برسه پس قطعا من هم میتونم اگر با احساس خوب بدون اینکه این نجوای شیطان رو گوش کنم که مثلاً اگر از کسی که نتایجش از من بزرگتره، ازش سوال بپرسم اون نگاه بالا به پایین به من داره ( کلا یکی از غرور های مسخره و پاشنه آشیلام همین هست که خیلی جاها خصوصاً توی فوتبالم نمیزاره از افراد موفق سوال بپرسم و ویژگی و مسیر های درستشون رو پیدا کنم ) میتونم با کشیدن باور های خوبتون به بیرون و ایجاد اون باور ها در خودم با مدام تحسین کردنشون و نشون دادن این الگو های موفق به ذهنم به خودم این باور و این ایمان رو در درونم زنده کنم که میشود !

    سبحان [ از این زاویه میشه دید که این فرد چقدر تعهد داشت نسبت به تغییر این باورش که ثروتمندان انسان های بدی هستن ، و دقیقا به مقداری که باورش بهتر شد خداوند هم سمت خودش رو انجام داد و اونو هدایت کرد به کاری که عاشقش بود و توی خونه میشینه و ازش کسب ثروت می‌کنه به راحتی و واقعاً چندین باور خوب رو هم توی من ایجاد کرد: یک اینکه آقا میشه از علایق و کاری که عاشقشی هم پول در آورد،دو اینکه باور کردم که با تغییر باور ها میشه رفت روی مدار درست و وقتی روی مدار درست باشه دیگه خدا بقیه کارا رو می‌کنه، سه اینکه برام باور پذیر شد که آقا اگر رفیق صمیمیت که روزی وضعیت مالیش مثل الان تو بود تونسته منم میتونم ! ]

    امیررضا [ باید به یاد خودم بیارم روزهایی که شاید من تنبلی و کم کاری میکردم اما اون با تعهد بالا نسبت به هدفش مرتب تمرین می‌کرد و با ایمان و توکلی که حالا توی درون خودش بود قدم برمی‌داشت و مهم ترین نکته ای که میشه ازش یادگرفت این بود که هیچ محدودیت و سدی برای خودش قائل نبود که آقا مثلا بگه چون فلان تکنیکم ضعیفه یا فلان چیزه نمیتونم این کار رو انجام بدم و همیشه فارغ از هر مرزی حرکت میکرد و فقط باید تحسین کرد که یه نفر اینچنین حاشیه ها رو میزاره کنار و لیزری روی هدفش میمونه و تمرکز می‌کنه روش!]

    5_ چه ویژگی هایی از این افراد میتونم در خودم ایجاد کنم که باعث بشه من هم اونطور موفقیت هایی کسب کنم :

    امیرحسین [ اعتماد به نفس و خودباوری خیلی خیلی بالا نسبت به توانایی هاش و اعتقاد کامل داشتن به اونا و تداوم و ادامه مسیر ها با هر چالشی هم که سد راه باشه و تمرین و تکرار کردن]

    سبحان [ کار کردن روی باور هام برای رفتن به مدار درست و توکل کردن به خدا و تغییر دادن باور های شرک آلود در مورد ثروت ]

    امیررضا [ تعهد خیلی خیلی بالا و وقف کردن تمام خودش برای هدف و قربانی کردن خیلی چیزا برای هدفش ایجاد خودباوری و تمرین و تکرار حتی در مورد نقاط ضعفی که شاید از خیلی ها ضعیف تر باشه و مدادم مورد انتقاد قرار بگیره ، دوری از حاشیه ها و هر حواشی و مسئله ای که ممکنه اجازه نده تمرکز کنی و تورو از هدفت دور کنه و تمرکز بالا و نامحدود دونستن پتانسیل و توانایی های فیزیکی و بدنی و خستگی ناپذیر بودن و توجه روی نکات مثبت کار و باور به اینکه میشه همه چیز رو با تمرین و تکرار به دست آورد و چیزی به نام استعداد وجود نداره!]

    از الله مهربان برای خودم تمام دوستان و اطرافیانم و تمام اعضای صمیمی خانواده ام در سایت عباسمنش هدایت می‌خوام و موفقیت های بزرگ رو آرزو میکنم و از الله می‌خوام که هممونو همیشه به راحت ترین سریع ترین لذت بخش ترین و آسوده ترین مسیر ها برای رسیدن به اهداف و خلق خواسته هامون هدایت کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    بانوی اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جون عزیز و مهربون

    خیلی جالبه که الان تازه موقع نوشتن این کامنت یه دونه دیگه از حسادت هام برام رو شد.که در ادامه حتما راجع بهش مینویسم.

    اول تشکر میکنم ازتون استاد عزیزم که این فایلهای بسیار بسیار ارزشمند را در اختیار ما میزارید بدون چشم داشت و از خدای مهربانم ممنونم که من را هدایت کرد به سمت شما برای رشد و پیشرفتم.

    جالبه برام استاد جان که من دیشب که برای اولین بار این فایل را گوش دادم و به موفقیتهای اطرافیانم فکر کردم احساس کردم که یه مقدار حس حسادت و کمبود دارم و همونی که فرمودین من احساس میکردم که وقتی کسی به چیزی رسیده مخصوصا اطرافیان نزدیکم اونوقت من دیگه به چشم نمیام چون من خیلی کمالگرا هستم و همیشه دوست دارم اول باشم و واقعا نمیدونم چطور باید این حس کمالگرا بودن خودم را کم کنم یا از بین ببرم چون از بچگی پدر و مادرم همیشه من را تشویق میکردند و بهم میگفتند که بهتر از خواهر و برادرانت هستی و همیشه شاگرد اول کلاس بودم و سعی ام همین بود که پدر و مادرم را خوشحال کنم و بعد این حس کمالگرا بودن در من تقویت شد و طوری شده که حتی مثلا توی رانندگی هم نمیخوام کسی جلوی ماشین من باشه و به نظرم بیشتر افراد رانندگی افتضاحی دارند و ….اما امروز صبح دوباره این فایل را گوش دادم و دیدم نه انگار به اندازه دیشب اون حس حسادت و کمبود در من قوی نیست و نشستم و نوشتم راجع به موفقیت اطرافیان و دیدم مثلا قبلا داداشم ماشین شاسی بلند خریده بود و من حسادت کرده بودم اما الان برام مهم نیست و میخوام یه شاسی بلند خیلی بهتر و مدل بالاتر بخرم نمیدونم شاید این هم همون حسادته که قیافه اش را تغییر داده.ولی مثلا برای دوستان و همکارانم وقتی به یه جایگاه بالاتر رسیدند یا چیزی خریدند همیشه خوشحال شدم و ذوق میکنم و میگم به خودم که ببین پس منم میتونم پیشرفت کنم مثل اون و اتفاقا برام الهام بخش هم هست.پس میبینم که همونطور که گفتین اون حس حسادت در مورد اطرافیان نزدیکم اتفاق میفته در من و اونم علتش همینه که دیگه من به چشم نمیام.

    ولی یه چیزی که همین الان موقع نوشتن کامنت اومد تو ذهنم اینه که من موقعی که فایلهای شما را میدیدم مخصوصا زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا را همش به مریم جون حسادت میکردم و توی ذهنم میگفتم ببین چه شانسی داره که شده همسر استاد عباسمنش و الان هم به راحتی به استاد دسترسی داره و هم اینکه این همه نعمت و ثروت در اختیارشه ولی کم کم که فایلهای دوره ها را گوش کردم فهمیدم که هرکس هرجایی که هست به خاطر فرکانس و مدارشه و مریم جونم حتما خیلی فرکانسش رفته بوده بالا و وقتی که شما از اخلاقشون تعریف میکردین که وقتی شما از یه چیزی میخواین ناراحت بشین یا حرصش را بخورین ایشون خیلی ریلکسه و با شادی میگه مشکلی نیست و با خودشون در صلحه گفتم اتفاقا مریم جون عاملی شده که استاد فرکانس خودشون را حفظ کنند و با همدیگه میتونند به فرکانس های بالاتر برسند.

    استاد من با عشق این تمرینات را انجام میدم و از خدا میخوام که باز هم حمایت و هدایتم کنه به سمت پیشرفت و بالابردن فرکانسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    حسینی اصل گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    سوال 1 : وقتی فردی از نزدیکان من به موفقیتی می‌رسند من چه احساسی دارم ؟

    خوشحال می‌شوم یا ناراحت ، شوق می کنم یا حسادت می‌ ورزم ، احساس می‌کنم با موفقیت او من در بین خویشاوندان کوچک شده‌ام و کمتر مورد توجه قرار گرفته ام یا احساس بزرگی می کنم ؟

    جواب : اگه قبلا این سوال پرسیده میشد جواب من احساس بده بود ولی الان در غالب افراد آگاهانه سعی می کنم تحسینشون کنم و احساس خوبی داشته باشم هر چند هنوز ته ذهنم احساس بده هست

    تمرین : موفقیت افراد نزدیک به خودتون رو بنویسید و جلوش بنویسید ؛

    1. من نسبت به موفقیتش چه احساسی دارم

    2. من از چه زاویه ای می تونم به موفقیت این افراد نگاه کنم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت و پیشرفت و موفقیتم

    3. چه درسهایی می تونم از مسیری که اونها طی کردن مثل ؛ چه تمرکزی گذاشتن ، از چه حواشی ای فاصله گرفتن ، چه توکلی داشتن ، چه ویژگی ای در خودشون ایجاد کردن ، چطور وارد ترسهاشون شدن ، چگونه حساب و کتاباشون دقیق انجام دادن ، چه جسارتهایی به خرج دادن

    1. دوست خودم : تونسته تو سن بالای 40 سال قرآن رو حفظ کنه ، نظراتش معمولا مورد توجه قرار می گیره .

    احساس من ؛ به نوعی تحسین همراه با حسادت

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    موفقیت او هیچ ضرری به من نمیزند و هیچ ربطی به کم شدن اعتبار من ندارد بلکه برعکس از آنجایی که از دوستان صمیمی من هست برا ذهن من باورپذیرتر هست که چون او تونسته من هم می تونم به این موفقیت برسم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛

    با پشتکار و تمرکز و وقت گذاشتن و نگاه نکردن به سن و مشغولیت ها و بهانه ها میشه موفق شد

    2. برادر خانمم : تونسته مهاجرت کنه به تهران و اونجا بزینس عالی رو ران بکنه و ثروت خوبی بسازه

    احساس من ؛ خوشحالم و احساس خوبی دارم

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    چون ایشون از همین روستا هست و از نزدیکانم هست و از آنجایی که موفق شده از طریق مسیر علاقش به خواسته هاش برسه پس من هم می تونم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛

    اگر انسان به اتفاقات زندگی با باور به ( الخیر فی ما وقع ) نگاه کند ، بر ترسهاش غلبه کند ، با امید ادامه دهد ، اعتماد به نفس داشته باشد ، به حرفای دیگران اهمیت ندهد ، دوری از خانواده و روستاش رو تحمل کند ، تو حساب و کتابش دقیق باشه و وقت بگذارد حتما موفق می شود

    3. عبدالله یکی از دوستان صمیمیم : تو صنفش خودش که یکبار مصرف هست خیلی عالی کار کرده و رقیب نداره

    احساس من ؛ احساس عالی

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    ایشون هم خویشاوند هست و هم دوست صمیمی و تونسته از طریق علاقش به خواسته هاش برسه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی و تجارت من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون به موفقیت برسم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛

    فرقی نمی کند از چه خانواده ای باشی فقیر دارای پدر پرخاشگر و مادر بیسواد ، از فرصتها در زمان تحصیل استفاده کنی ، نترس باشی ، ابایی از گفتن موفقیتهایت نداشته باشی ، بخشنده باشی ، پشتکار داشته باشی و ادامه بدی ، زمان بذاری ، ابایی از کارگری کردن برا کارت نداشته باشی ، نظر دیگران در مورد شخصیت و خانوادت برات مهم نباشه حتما موفق میشی

    4. همسایه مون : تو حوزه کشاورزی عالی عمل کرده و ثروت عالی ای ساخته

    احساس من ؛ تحسین همراه با کمی حسادت

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    ایشون همسایه من هست و از آنجایی که تونسته از طریق علاقش به خواسته هاش برسه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی و تجارت من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون به موفقیت برسم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛

    پشتکار داشته باشی ، ذهنت ثروتمند باشه ، سحر خیز و پر جنب و جوش باشی ، کار نشد نداشته باشی ، از خانواده پر جمعیت یا کم جمعیت باشی ، سخاوتمند باشی ، دل و جرات داشته باشی ، از فرصت ها استفاده کنی ، اهل مذاکره باشی ، درخواست کننده باشی ، عزت نفس داشته باشی ، به تفریحاتت بپردازی حتما موفق میشی

    5. پسر داییم : که تو رشته مورد علاقش یعنی پزشکی قبول شد

    احساس من ؛ احساس خوب

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    ایشون پسر دایی من هست و از آنجایی که تونسته به دانشگاه در رشته مورد علاقش راه پیدا کنه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون به موفقیت برسم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛ پر تلاش باشی ، علافی تو مسیر تحصیل رو تحمل کنی ، تو مسابقات و جلسات حضور فعال داشته باشی ، خوشبین باشی و خوشرو ، بیماریت رو مانع ندونی ، دوستان زرنگ داشته باشی ، تو جلسات و مباحث و مسابقات مشارکت داشته باشی حتما موفق میشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محمدم گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم

    فکر میکنم من به جایی رسیدم که میتوانم درک کنم که چرا استاد میگویند فقط فایل گوش کردن مهم نیست باید به آن عمل کنی

    من هروقت فایل های قسمت دانلودی را گوش میدادم که در حال انجام کار های دیگری بودم ( یعنی همزمان ) در نتیجه تغییر خاصی تو خودم نمیدیدم فقط اطلاعاتم بیشتر میشد

    ولی وقتی قدم اول و دوم دوره 12 قدم را خریدم ‌. آنها را دانلود میکردم زمانی خالی برای خودم انتخاب میکردم و حتما باید تنها باشم ، من برای کارم دو مانیوتر دارم یک طرف فایل را باز میکردم و یک طرف word

    خلاصه خیلی تمرکزی ….. و در نتیجه تغییر ها را مشاهده میکرم

    دقت کردم این ها همان اصلی هستن که استاد از گفتن آن در فایل های دانلودی خودادری نکردند فقط کمی با جزئیات تر و مثال های بیشتر

    واقعا ممنونم استاد برای این آگاهی هایی که تغییر دهنده مسیر زندگی به سمت نعمت ها است

    الان حتی با فایل ها دانلودی دفتر یادداشت باز میکنم و تمرین ها را مینویسم و باید حتما همان لحظه انجام بدم به عنوان مثال اگر استاد گفتن باید برای ثروتمند شدن باور احساس لیاقت داشته باشی همان جا فایل را استپ میکنم میگم خدا من را هدایت کن الان با فکت به من بگو من چرا باید احساس لیاقت داشته باشم بعد اینقدر تو جریان الهامات و فکت ها غرق میشم که یک فایل 20 دقیقه ای 2 روز طول میکشه تا گوش بدم و البته دارم نتایج را مشاهده میکنم

    خدایا تشکر – استاد سپاسگذارم

    خب بریم سراغ تمرین

    1.دایی من بعد از فوت پدر بزرگم ( سال 1395 ) تا الان خودش را یه جورایی در یکی از اتاق های خانه مادربزرگم حبس کرده ، او که تا قبل از فوت پدربزرگم هنرمند بوده الان یک تراپیست بسیار موفقی است ( انگار او از مرگ پدربزرگم که بیماری سرطانی داشت این انگیزه را گرفت ) بسیار از مردم که بیماری لاعلاج داشتند را درمان کرده و فکر کنم درآمد آن میلیونی است ( بالای 100 میلیون ) یا میلیاردی است

    فکر کنم از آن روز تا حالا از خانه بیرون نیامده و او با کمک خاله ام توانسته مردم را درمان کنه

    احساسم نسبت به موفقیت آن :

    خیلی خوب ، خیلی خوشحال شدم چون اطرفیان او را به شکل های نادرستی قضاوت میکردن ولی من از همان اول میدانستم او قرار است موفق شود

    2.پسرخاله ام :

    او تنها 18 سال سن دارد ولی در بهترین پاساژ شهرمان یک واحد اجاره یا خرید کرده (نمیدانم) و بوتیک لباس راه اندازی کرده

    احساسم نسبت به موفقیت آن :

    در اول حسادت کردم و گفتم به خاطر بابای پولدارش بوده ولی بعد از گوش دادن فایل های شما شروع کردم به تحسین کردن و به یاد آوردم او از سن 15 یا 16 سالگی کار میکرد و با خودم گفتم دمش گرم او واقعا لیاقتش را دارد

    3.عمویم :

    اون در شرکت بازریابی شبکه ای رده زُمُرد که رده خوبی است را دارد من با این فرد زندگی کردم و میدانم که چه اقدام های ایمانی داشته

    احساسم نسبت به موفقیت آن :

    به شدت تحسین میکنم چون کار هایی را انجام داده که خیلی ها ترس از انجام دادن آن دارند

    همسر عموی دیگرم :

    شغل او خرید و فروش لوازم خانگی است او و عمویم به تازگی یک ماشین خوب خریداری کردند او تعریف میکرد با 250 هزار تومن شروع کرده من با او مدتی زندگی کردم و دیدم او صادقانه چه فروشنده خوبی است و خیلی هم خوش اخلاق است او را تحسین میکنم

    احساسم نسبت به موفقیت آن :

    خیلی خوشحال شدم و گفتم دمشون گرم چون میدانم او لیاقتش را داشت

    او همیشه خوش اخلاق است و با همه رفتار خوبی دارد و عزت نفس خوبی هم دارد

    هنوز کسانی هستن ولی اطلاعات زیادی در مورد آنها ندارم

    1.از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    پاسخ :

    من به عدل خداوند شک ندارم و میدانم همه چیز سر جای خوش است

    وقتی حسادت میکنم سعی میکنم به گذشته آنها نگاه کنم و روی ویژگی خوب آنها تمرکز کنم و بعد به این نتیجه میرسم که : نه ، واقعا دمش گرم واقعا لیاقتش را داشت

    2.چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    پاسخ :

    از صبر و نوع انگیزه گرفتن دایی ام میتوان درس بگیرم

    او الهام بخش این شد که بدون رفتن به دانشگاه هم میتوان موفق شد

    و میتوان در هر رشته که علاقه دارم با اینترنت شروع کنم به یادگیری و حتی بدون اینکه از خانه بیرون بروم باز پول بسازم

    از تلاش های پسرخاله ام درس گرفتم که تو سن کم هم میتوان به موفق باشی

    از عمویم درس گرفتم اگه ایمان داشته باشم و اقدام کنم

    چه نتایجی خوبی میتوانم کسب کنم

    از همسر عموی دیگرم درس گرفتم که با سرمایه خیلی کم هم میتوان شروع کرد و ثروت ساخت

    بازم ممنون استاد

    از گروه تحقیقاتی استاد عباسمنش سپاسگذارم بابت این سایت

    این سایت برای من مثل کتاب قرآن میماند ، ساپاسگذارم

    خدا را شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    علی و بهار گفته:
    مدت عضویت: 2186 روز

    14 بهمن 1402:

    سلام خدمت استاد عزیزم؛

    سوال: اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    برای من دو حالت وجود داره و احساس کلی ام در این دو حالت متفاوته.

    وقتی که یکی به یه موفقیتی میرسه، ذهن من به صورت ناخودآگاه بررسی می کنه که آیا این فرد از قانون خداوند استفاده کرده و مثلا موفقیت مالی که بدست آورده از طریق حساب کردن روی توانایی های خودش، افزایش مهارت هاش، باورهای درستی که در مورد ثروت داشته و در کل همه مباحثی که استاد دارند توضیح می دهند بوده، خیلی خوشحال میشم به چه دلیل:

    چون قانون بیشتر به من ثابت میشود و با خودم میگم ببین فلانی به این دلیل که در فلان موضوع باورهای بهتری داره و متفاوت از عموم جامعه فکر می کنه، الان به این موفقیت ها رسیده و از این طریق من انگیزه می گیرم و میگم پس میشه.

    چون این فردی که به موفقیت رسیده رو من بهتر از افراد دیگه می شناسم، خیلی می تونم ازش الگو بگیرم برای حرکت در مسیر خودم .. مثلا با مقایسه گذشته ای که داشته و افکار اون موقع اش با الان که به موفقیت رسیده می تونم منطق خودم رو قوی تر کنم که ببین میشه … این فرد تونسته پس من هم می تونم.

    بابت یه موضوع دیگه هم خیلی خوشحال میشم … برای اون افرادی که از این آگاهی ها اطلاعی ندارند هم من خیلی خوشحال میشم … چون با خودم میگم، صحبت کردن با این افراد که خب درست نیست و فایده ای هم نداره که من برم در مورد قوانین خداوند و باورهای درست باهاشون صحبت کنم تا زمانی که خودشون از من درخواست نکرده اند … لاقل با دیدن موفقیت این فرد در خانواده، این ها هم الگو میگیرند و یا شاید متوجه بشند که میشه طوری دیگه هم فکر کرد و نتیجه گرفت … چون وقتی یه فردی در خانواده به موفقیت مثلا مالی بزرگی میرسه، همه نزدیکان اون فرد هم انگیزه میگیرند که رشد کنند و خودشون رو به اون برسونند. این موضوع هم یکی از دلایل دیگه ای که من بابت اش خوشحال میشم.

    حالت دوم زمانیه که اون فرد مثلا با وام، بدهکاری و در کل روش هایی که با تقلا به یه چیزی میرسند .. که خب توی دوره های یاد گرفتیم که اینها همه خط قرمزهای ماست … وقتی فردی رو می بینم که از این طریق به یه موفقیت موقتی رسیده یا اصلا در کل وضع اش بهتر از بقیه است … نه خیلی خوشحال میشم و نه ناراحت … در کل فکر می کنم خنثی هستم … چون اون مسیری که اون رفته و به خواسته اش رسیده … مسیر مورد علاقه من نیست … اوایل ناراحت هم میشدم و با خودم میگفتم که چرا اون اگر مسیر اشتباه رو رفته ( مثلا با قرض به یه موقعیت مالی خوبی رسیده )، تونسته موفق بشه؟

    بعدها که درکم از صحبت های استاد بیشتر شد، متوجه شدم اون مسیر قرض و بدهی و وام هم بلاخره شاید تو رو به یه جایی برسونه، اما مسیر ساده تر و راحت تر و با احساس بهتر هم وجود داره … من فکر میکردم که اون مسیر کلا چون از نظر من اشتباهه، پس هیچ نتیجه ای هم نباید داشته باشه ولی متوجه شدم نه داستان اینه که اون مسیر، سخته … همش توش تقلا و به قول استاد با یه گاری بزرگ و زنگ زده توی یه مسیر سنگلاخی حرکت کردنه … اون هم بلاخره یه حرکتی توش هست و داره 4 قدم جلو میره … ولی مسیر احساس خوب، مسیر حساب کردن روی توانایی های خودت مسیری که راحت تر و با سرعت خیلی بیشتر تو رو به خواسته هات میرسونه.

    به همین دلیل اگر کسی به موفقیتی برسه و اون موفقیت رو از طریق عمل کردن قانون به دست آورده باشه، با همه وجودم خوشحال میشم هم برای اون که تونسته به این جایگاه برسه و هزاران بار بهش تبریک میگم و توی شادی هاش شرکت می کنم و هم برای خودم که باز هم قانون برام بیشتر ثابت شد و تونستم منطق خودم رو قوی تر کنم و اگر کسی به موفقیت برسه ولی اون موفقیت رو از مسیری که من بهش اعتقاد دارم به دست نیاورده باشه … چون الگوی من نیست … در من احساس خاصی ایجاد نمی کنه … خیلی برام ارزشمند نیست … خوشحال هستم براش ولی زیاد بهش توجه نمی کنم … چون نمی خوام ذهن ام از اون الگو بگیره.

    تمرین:

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    مرحله دوم : من چه احساسی دارم نسبت به موفقیت این افراد؟

    مرحله سوم: پاسخ به دو سوال مهم

    از چه زاویه مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود: به خود باوری برسم، الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    چه درس های می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    بهار(همسرم) : توی بیزینس خودش که طراحی طلا و جواهر هست، در حالی که پست هاش حداکثر 100 تا بازدید می خورد، وقتی احساس اش رو خوب کرد که مثلا از بهبود باورهاش نشات میگیره، دو پست منتشر کرد که مجموعه تا الان 12 هزار بازدید خورد طی دوهفته …

    احساس من : خیلی این اتفاق برام خوشحال کننده بود و این باور رو در من تقویت میکنه که ببین اگر حالت خوب باشه و در مسیر علایق ات باشی با باورهای درست، نتایج به این شکل می تونه اتفاق بیافته.

    پاسخ سوالات: من از این موفقیت این طوری ایده میگیرم که سرعت رشد می تونه اینقدر زیاد باشه که من رو کاملا راضی کنه .. یعنی چی؟ من همیشه فکر می کردم که تنها راه ثروتمند شدن طی کردن درست تکامل ام هست ولی این تکامل یعنی طی شدن زمان طولانی … ولی این موفقیت، برای من این پیام رو داره که اگر من باورهای درستی داشته باشم و از طرفی در مسیر علایق ام قدم بردارم، خداوند با سرعتی من رو به سمت خواسته هام میبره، که کاملا برام راضی کننده باشه و به قول استاد که میگه الان طوری شده که هر سال به اندازه کل سالهای زندگی ام دارم پیشرفت می کنم … این رو خیلی دوست داشتم براش الگو پیدا کنم که این نزدیک ترین الگو به من هست و بهم خیلی انگیزه میده که در مسیرم با آرامش و احساس خوب و بدون عجله و تقلا حرکت کنم.

    درسی که من میگیرم اینه اگر می خوام هر سال نسبت به سال قبل ام رشد داشته باشم، رشدی که انتظارم هست تنها کاری که باید انجام بدم اینه که در مسیر علایق ام روی باورهام کار کنم. مثلا اگر امسال درآمد من 15 میلیون تومان هست و می خوام تا سال دیگه بشه 30 میلیون … کاری که باید انجام بدم اینه که باورهام رو قوی تر کنم و بعد اگر می خوام اون 30 تومن بشه حالا سال بعد مثلا 60 تومن باز باید همین روند رو تکرار کنم، یعنی روی باورهام کار کنم که نتیجه اش احساس بهتر هست. یعنی اگر در مسیر علایق با احساس خوب حرکت کنم به صورت کاملا اتوماتیک به مسیر خواسته هام از راحت ترین مسیرها هدایت میشم.

    ——————————————

    پدرم: پدرم مهارت تقریبا 30 ساله ای در پخت نان داره و مدت ها بود برای پیشرفت کارش می خواست شغل اش رو تغییر بده و بره سمت ماشین سنگین و همش می گفت این کارها درآمد بالایی داره … تا اینکه شکل کارش تغییر کرد و به جایی که هر روز بره سر کار می تونست 15 روز در هر ماه رو توی خونه باشه. در همین زمان روی پشت بوم خونه برای خودش یه کارگاه کوچیک درست کرد و با مهارتی که داشت در زمینه آهنگری و جوشکاری برای خودش یه سری وسایل رو میساخت … وقتی که به احساس بهتری رسید در مورد خودش، زندگی اش و در کل خواست که به موفقیت های بهتری برسه و راحت تر زندگی کنه، یه ایده ای بهش الهام شد که الان در حال اجرایی کردن اون ایده است.

    احساس من : برای من که زندگی پدرم رو همیشه یه نواخت میدیدم خیلی خوشحال کننده است که الان در مسیری قرار گرفته که داره همون کار مورد علاقه اش رو انجام میده و ایده های خوبی داره و تا درصد زیادی هم در این ایده ها پیشرفت داشته و به فکر تولید یه سری وسایل نانوایی با استفاده از تجربه و مهارتی که در طی این سال ها در این صنعت به دست آورده، است. حالا اینکه آیا موفق میشه یا نه ، بر میگرده به باورهاش ولی در کل آدمیه که اگر تصمیم بگیره، تا ته اش میره … به همین خاطر خیلی براش خوشحال ام و درس های زیادی ازش گرفتم.

    علی ( دایی ام ): وضعیت مالی این دایی ام میشه گفت توی فک و فامیل ما از همه بهتره به لطف خدا و از این بابت من خیلی خوشحال ام که یه فردی داخل خانواده ما هست که وضعش خوب باشه و انگیزه بخش بقیه باشه …

    احساس من: خیلی زیاد الگوی من نیست … چون مسیری که اون رو به موفقیت رسونده مسیر وام و بدهی است ولی من معتقدم و بهم کاملا ثابت شده که اگر این فرد تونسته به موفقیت های خوبی برسه و جایگاه اجتماعی بالایی در زندگی اش داشته باشه، به این خاطره که کاملا متفاوت از بقیه فکر می کنه و در کل خیلی بی خیال هم هست و یه سری چیزهایی خیلی خوب ازش یاد گرفتم.

    فرهاد (دایی ام ): تونست بعد از 13 سال و کلی کار کردن روی خودش ( چون نزدیک تر هست به من، تا حد زیادی از افکارش و باورهاش اطلاع دارم ) غلبه کنه به باورهای محدود کننده اش و از مسیر قرض و بدهی و وام بیاد بیرون و طی چند ماه دو تا اتفاق بزرگ براش بیافته .. یکی اینکه دیگه سراغ وام نره و همه بدهی اش رو تقریبا تصویه کنه و دوم اینکه از یه شراکت 13 ساله که مدت ها بود میخواست جدا بشه، بیاد بیرون و به استقلال فکری برسه.

    احساس من: خیلی براش خوشحال ام که تونست این کارها رو انجام بده، چون کاملا درک می کردم که چقدر این مسائل مانع پیشرفت اش هستند.

    پاسخ به سوالات در مورد پدرم، علی و فرهاد:

    در مورد هر سه اینها یه نظر رو دارم … به این دلیل که الگوی من نیستند به همون دلایلی که در ابتدای صحبت هام اشاره کردم که اگر فردی از مسیری غیر از قانون به موفقیتی برسه، الگوی مناسبی برای من نیست … خیلی در موردشون هم فکر نمی کنم . اما زاویه ای که من همیشه موفقیت این افراد رو بررسی می کنم اینه که اگر من با آگاهی های الان ام جای این شخص بودم به این شکل عمل می کردم و خیلی راحت تر نتیجه میگرفتم.

    درسی که من همیشه این افراد و در کل هر شخصی که در مسیری به غیر مسیری که استاد داره در دوره ها ازش صحبت می کنه حرکت می کنه، میگیرم اینه که ببین چه قدر طرف داره به سختی به خواسته اش میرسه و مقایسه می کنم در ذهن ام با مسیری که استاد میگه و به این شکل از اهرم رنج و لذت استفاده می کنم و مسیر این افراد رو در ذهن ام سخت جلوه میدم و به این نتیجه میرسم که هیچ وقت من این طوری عمل نکنم و مسیر استاد رو راحت و ساده در ذهن ام جلوه میدم و با انگیزه بیشتر از قبل میرم روی خودم کار می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    حسینی اصل گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    6. هم صنفی خودم : سوپر مارکتش تونسته تو زمان کم بیشترین فروش تو روستا رو داشته باشه

    احساس من ؛ تحسین همراه با حسادت

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    ایشون در مسیر کار تا خونه من قرار داره و هر روزه مشتری های زیاد او را می بینم و از آنجایی که تونسته از طریق علاقش به خواسته هاش برسه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی و تجارت من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون  به موفقیت برسم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛

    مهم نیست مسیر علاقت رو از چه سنی ( 50 به بالا پس از بازنشستگی) شروع کنی ، خوش برخورد و خوش رو باشی ، سحرخیز باشی ، مومن و راست باشی ، آینده نگر باشی ، امیدوار باشی ، فرقی نمی کند ارزان یا گرانفروش باشی ، وقت بذاری ، اگر دیدی کالایی (بنزین ) به نفعت نیست بدون ترس از دست دادن مشتری حذفش کنی ( مشتریهاش کمتر نشدن که بیشتر هم شدن ) ، لازمه موفقیت گذشت زمان زیاد نیست بلکه میشه در زمان کم هم به موفقیت بالایی برسی

    7. هم صنفی خودم : سوپر مارکتش دومین فروش تو روستا دارد

    احساس من ؛ تحسین همراه با حسادت کمتر نسبت به نفر اول

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    مغازه ایشون نزدیک به مغازه من هست و از آنجایی که تونسته از طریق علاقش به خواسته هاش برسه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی و تجارت من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون  به موفقیت برسم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛

    جرات تغییر شغل یا صنف رو داشته باشی اگر دیدی صنف قبلیت زیاد مشتری نداره ، وقت بذاری ، خوشتیپ باشی ، از گذراندن وقتت با رفقا بخاطر کارت عبور کنی ، خوابت رو با کارت تنظیم کنی نه کارت رو با خوابت ، کارگر برات کار کنه و خودت پشتیبانی کنی ، برا تهیه کالا زمان و مکان برات مهم نباشه ، ریسک پذیر باشی ، شوخ طبع و خوش مشرب باشی ، اعتماد به نفس داشته باشی، در غالب اوقات شبانه روز مغازه باز باشه حتما موفق میشی

    8. هم صنفی خودم : سوپر مارکتش سومین فروش تو روستا دارد

    احساس من ؛ تحسین همراه با حسادت کمتر نسبت به قبلیا البته که من هم میخام مثل مغازه او داشته باشم

    زاویه دید من چگونه باشه ؛

    ایشون قطع نخاعی هستن و رو ویلچر دارن کارشون رو مدیریت می کنن از آنجایی که تونسته از طریق علاقش به خواسته هاش برسه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی و تجارت من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون  به موفقیت برسم

    درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛

    فرقی نمی کند قطع نخاعی باشی یا سالم ، چندان به جا نیفتادن موقعیت مغازه در قبل از خودت توجه نکنی ، امیدوار باشی ، به مشکلت و بیماریت توجه نداشته باشی ، ذهنت ثروتمند باشه ، از پایین اومدن از موقعیت قبلیت پروایی نداشته باشی و احساس حقارت نکنی ، اعتماد به نفس داشته باشی ، فرقی نمی کند گرانفروش یا ارزان فروش باشی ، در غالب اوقات شبانه روز مغازه باز باشه حتما موفق میشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    شهین سیف اللهی خیاوی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگرِمن

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان

    استاداول اعلام کنم که زندگی من به دوقسمت جداشده قسمت قبل از آشنایی با سایت شما وقسمت بعداز آشنایی با سایت استاد

    اگر به این فایل ارزشمند با زندگی قبل از آشنایی جواب بدم فقط یک کلمه خواهد بود حسادت کردن.

    ولی خداراشکر که دیگر زندگی من فقط یک بخش دارد آن هم زنگی بعداز آشنایی با استاد خدارا شکر

    استاد جان جواب سوالی که پرسیدین و همون لحظه من استپ کردم تا فکر کنم و جواب بدم این هست:من از صمیم قلب می‌گویم که در مرحله ی اول از موفقیت آنها خوشحال میشوم به این خاطر که یک نفر دیگر در این جهان موفق شده شاد شده زندگی اش خوب و خوبتر شده و من را امیدوارتر به زندگی می‌کند.

    اماااااا یک ناراحتی کوچکی در اعماق ذهنم پدیدار می‌شود که چرا من نتوانسته ام تاکنون هم چنین موفقیتی داشته باشم و این ناراحتی حس حسادت نه بلکه حس بی عرضه گی نسبت به خودم می‌دهد. ولی خوشبختانه با چندروز درگیرکردن ذهنم نسبت به موفقیت آن شخص درگیری یعنی در حد شب و روز به خودم این امید و باور را می‌دهم اگر اوتوانسته من هم میتوانم شاید مثل او نباشم ولی مثل خودم و با قانون خودم حتما راهی برایم بوجود خواهد آمد تا بتوانم موفق شوم، کنجکاو میشم اصول و راه و روشش را بدانم و استفاده کنم.

    استاد جان جواب تمرین هارا هم در دفتر کوچکم نوشتم خیلی تمرین جالب و خوبی است میخواهم چندمدت انجام دهم چون واقعا سخت است نوشتن احساسهایی که ذهن و قلب هرکدام جداگانه دارند، ولی صادقانه بگویم حس حسادت در من ریشه کن نشده هنوز نتوانسته ام برا آن غلبه کنم، انشاالله با تمرین و استفاده از سایت شما خودم را از این حس و احساس‌های منفی رها خواهم کرد.

    استاد آخر فایل راجع به فایلهای رایگان و دوره های خرید گفتید بله شاید بعضی ها فایلهای رایگان رو چون پولی بابتش پرداخت نمیکنن بابت عمل کردن به آنها سهل انگاری میکنن ولی خداراشکر آدمهایی مثل من که فعلا نتوانسته ام دوره های ارزشمندشمارا خریداری کنم ولی باید هرروز وارد سایت شما شوم و فایلهای رایگان پر محتوای شما را گوش کنم چون این فایلها باعث می‌شوند در مسیر درست باشم و اهدافم را فراموش نکنم.

    استاد عزیز بابت دوره های پولی و فایلهای رایگان که در سایت می‌گذارید سپاسگذارم هر دو از نظر من ارزشمند و اثر گذار و عالی هستند سپاسگذارم.

    خدارا شکر که من هستم در این دنیای زیبا پراز نعمت و فراوانی در کنار آدمهای مهربان و داشتن استاد گرانقدر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مینا دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 586 روز

    سلام و عرض ادب

    استاد ممنون از زحمات شما من با توجه به این مطلبی که گذاشتید فهمیدم که آدم خیلی حسودی هستم ولی همین حسادت به آدمها باعث شده که خیلی کارهایی که بقیه در موردم میگن یه دری به تخته خورده و تو تونستی اون کار رو انجام بدی انجامش بدم یعنی حسودی کردم و گفتم من هم باید انجامش بدم و به خودم ثابت کردم که میتونم ولی حسادت رو به شدت دارم. بعضی وقتها هم نه انجام ندادم و هنوز دارم حرص میخورم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: