آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2305MB46 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 244MB46 دقیقه
به نام خداوند جهان آفرین که هر چه خیرو خوبی داریم از اوست
سلام و عرض ارادت فراوان
(وَ مَنْ جٰاهَدَ فَاِنَّمٰا یُجاهِدُ لِنَفْسِهٓ)
کسی که بکوشد فقط به سود خودش می کوشد
اِنَّ الله لَغَنِیُّ عَنِ العٰالَمین
قطعا خداوند از جهانیان بی نیاز است
(سوره عنکبوت آیه 6)
هر کس تلاش کند نتیجه زحمات خود را خواهد گرفت هم در این دنیا وهم در آخرت چرا که ما فقط خالق زندگی خودمان هستیم چقدر این حرفها که منبع محکمی مثل قرآن دارند بار سنگینی از دوشم به زمین گذاشت همیشه فکر میکردم در آخرت باید پاسخگوی اشتباهات فرزندانم باشم چرا که این باور را داشتم که ما به عنوان پدر و مادر مسئولیم ولی الان فهمیدم که من فقط باید روی خودم کار کنم و ارزشهای خودم رو بالا ببرم و الگوی خیلی خوبی برای فرزندانم باشم بعدش که اونها چطور زندگیشون رو خلق میکنن و در چه مداری قرار میگیرن فقط به عهده خودشونه چقدر با این طرز تفکر، فکر آدم راحت میشه چقدر آرام میشه چقدر از عذاب وجدانها که از گذشته بابت نزدیکانمون داشتیم از دلسوزیهای بی مورد که فقط خودمون رو اذیت کرد کم میشه خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این عدالت بینظیرت چقدر قوانین واضح و شفاف گفته شده و با عمل کردن به این قوانین میشه در آرامش کامل بود فقط نعمت ها رو دریافت کرد ونگران چیزی نبود
استاد عزیزم نمیدونم چقدر عزیز کرده خداوند هستید که شما رو انتخاب کرده تا انقدر کتابش رو شیرین و رسا برامون روشن کنید آیاتی که من خودم شاید ده ها بار خوندم ولی با بیان شما هر روز بیشتر عاشق این کتاب میشم ازتون واقعا با تمام وجودم قدر دانی میکنم
موفق و پاینده باشید
سلام و درود
امیدوارم همگی در حال خوب و توجه به نکات مثبت زندگیتون باشید
قسمت دوم
آیه 256سوره بقره خداوند میفرماید هیچ اجباری در دین نیست و راه درست از راه انحراف مشخص هست
ما به زور میخواهیم دیگران را مسلمان و مسیحی و…کنیم در صورتی که خداوند گفته واضح هیچ اجباری نیست
در مورد وضو یه داستانی یادم آمد معلمون بهمون گفت نباید آب وضو برگرده ولی در آخر گفت به خدا بگویید خدا ابهایی که اومده پایین تو قبول کن و خیلی بهمون راحت توضیح داد واز کلی ریزه کاری که بهم یاد دادن واین جمله استادم را یادمه و حال میکنم باهاش
باید راه درست و غلط را به بچه گفت وبهش بگی که اگر اشتباه کردی خودت باید حلش کنی و ما نمیاییم که بدهیهای تو را پرداخت کنیم و بدونه هر کاری میخواد انجام بده دوتا فکر کنه که انجام بده یا نه و عواقبش با خودشه
به بچه بگو خودت میدانی اگر مسیر اشتباه بری عواقبش با خودت و نخواهی دلسوزی کنی و همه اش کار بچه را روفو کنی و لا پوشونی کنی و مواظبش باشی که به مسیر درست هدایت نمیشه بزار خودش عواقب کارش را برعهده بگیره و دلسوزی بیجا پدر و مادر فاید نداره فقط فرزندت را ضعیف بار میاری ولی میتونی بهش توضیح بدهی که مسیرت اشتباه هست زندان رفتی من نمیام و بدونه که خودت و درگیر اون نمیکنی و خودش میدونه و قانون را فهمیدی و فهمیدن قانون خیلی سخته و اگر بخواهی بزور فرزندت را موفق کنی ولی فرزندت نفهمه هیچ فایده ای ندارد و اگر اتهام حجت کنی با فرزندت که من بنا نیست اگر راه اشتباه رفتی من نمیام و متعهد باشی و احساسی نشی حتی فرزندت به زندان رفت برات مهم نباشه چون بهش گفتی و حتی نزدیکترین افراد خانواده میگن تو خیلی بی مسولیتی مهم نیست و بزار بگند اصلا مهم نیست تو به آرامش خودت فکر کن و فرزندت نتیجه اشتباه خودش و دریافت کند
آیه 164سوره انعام:
هیچکس بار اشتباه کسی را به دوش نخواهد کشید و هیچ کسی قرار نیست اگر بچه ات اشتباه کرد خودش مواخذه میشه و قرار نیست والدین مجازات بشوند و این عدل خداونده .ما نمیدانیم این از کجا آمده که نماز پدر و مادر را میشه براشون خوند ویا اگر کسی کار خوبی انجام داد پدر و مادرش رحمت و اگر کاربدی انجام داد لعنت به پدر و مادر نه این خلاف قانونه و به جای پدر حج بره اینها باورها پوچه و اشتباه ،چون هرکسی نتیجه عمل خودشون را میبیند و اینها اصلا ریشه قرآنی و هیچ ربطی به دین ندارد اینها واهی هست وباورهای اشتباه
هر درسی را یاد میگیرید اینقدر تکرار کنید تا ملکه ی ذهنتون بشه و طبق اون عمل کنید
در قرآن آمده نوح میگه خدایا گفتی اهل من و نجات میدی در صورتی که پسرش بوده خدا میگه اینها اصلا اهل تو نیستند
خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمیده مگر اینکه خودشون تغییر بدهند
در مورد قرآن میگه برا کسانی که آماده هدایت باشند هدایت میکند و اگر آماده گمراه باشند گمراه میشند
ما بینهایت آزادیم برای بینهایت مسیر و نتیجه مسیر مون را دریافت میکنیم و سرنوشت تغییر بدست خودمون هست و در هیچ جای قرآن تره و خشک باهم نسوختند و آدمهای خوب قبل از عذاب از آن محل هدایت شدند و دور شدند ما مسوول صد در صد سرنوشت خودمون هستیم ما در هر حال بهتون کمک میکنیم چه بخواهی گمراه شوید گمراهتون میکنیم و چه بخواهید هدایت شوید هدایتون میکنیم
اینجوری نیست که هر جوری دوست داشته باشید بتونی هدایت کنی بلکه خداوند هدایت میکند که در قوانین باشد و خداوند آگاه به آنها که هدایت بشوند و دو بار در قرآن به پیامبر میگه نزدیک خودت را بکشی بابت اینکه میخواهی مردم ایمان بیاورند فقط وظیفه تو بشارت مردم هست و اگر خودش بخواهد هدایت نشه نمیشه
اگر خدا میخواست همه یکدست میشدند قرار بر اختیار بوده و افکار مختلف باشه کسی که در مسیر درسته نمیتونه بندگی شیطان بکند این دوتا باهم نمیتونه باشه
و بگو حق از سوی پرودگار هست هرکه میخواهد کافر باشه و هرکه میخواهد ایمان بیاورد مسیر مشخصه و حق گفته شده و اگر تمرکزت بر زندگی دیگران باشه از مسیر خارج میشی
سوره اسرا آیه 15؛خداوند میفرماید هرکه راه هدایت را انتخاب کند به سوی خود هدایت یافته اگر گمراهی را انتخاب کند به سوی خودش گمراه شده و به ضرر خودش هست و هیچکس بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد
سوره فصلت آیه 46؛هرکس کار شایسته انجام دهد به نفع خودش هست و کار زیان انجام دهد به ضرر خودش و خداوند به هیچ کس ظلم نمیکند
در این آیه نگفته اگر فرزندی کار خوب یا بد انجام دهد پدر و مادر نتایجش را میگیرند بلکه به ضرر و زیان و سود انجام دهنده هست و با عدل خدا یکی هست هر که نتیجه عمل خودش را میبیند
سوره غاشیه آیه 21و22؛تو یاد آوری کن تو فقط یاد آوری کننده هستی و هیچ تسلطی به آنها نداری
و میتواند انتخاب کنند راه تو بیاند یا نیایند
بقیه اش مومن بشند و کافر بشند ربطی به تو نداره فقط کلام حق را برسان و نگویند نشنیدم و پیامبر تو تسلطی به آنها نداری و آزاد آفریده شدند و اختیار دارند
سوره یونس ایه 99؛
واگر پرودگار تو میخواست تمام کسانی که در روی زمین هستند همه شون ایمان میآوردند
آیا تو مردم رو مجبور میکنی مومن شوند در صورتی که ما اختیار بهشون دادیم اگر میخواستیم مثل فرشتگان کاری داشت میگفتیم مومن بشند
و اینها باعث میشه که اگر خیلی عرضه داشته باشم خودم را تغییر میدهم و تمرکز روی خودم هست نه روی همسرم و مادر و خواهر و…بخواهم تغییرشون بدهم
سوره شورا آیه 48
خداوند میفرماید اگر اعراض کردند و روی برگرداند ما تو را ارسال نکردیم که از آنها محافظت کنی
وظیفه تو جز ابلاغ پیام نیست و گوش بکن یانه ربطی به شما ندارد و زمانی که رحمت به آنها بچشانیم خوشحال میشوند و اگر براساس کارخودش و آنچه قبل فرستادند آسیب به آنها برسد بسیار ناسپاس میشه
خودش داره زندگی خودش رقم میزند و خودش داره شرایط زندگیش و سخت میکند بارها خداوند میفرماید به پیامبر که فقط به آنها بشارت بده و محافظ و وکیل و وصی آنها نیستی
در مورد پیامبر هست حالا بماند که ما بخواهیم دیگران را به زور تغییر دهیم
سوره نمل آیه 80و81:
خداوند میفرماید تو نمیتوانی سخن خود را به گوش مردگان و ندای خودت را به گوش کران برسانی و مهم نیست چقدر فریاد بکشی
عاجز هستی از اینکه کلام خودت را به آنها برسانی بلکه ببینید چه تغییراتی میتونید انجام بدهید روی آن قسمت تمرکز کنید
وتو هدایت کننده کوران از گمراهیشان نیستی تو تنها میتونی سخن ما را به گوش کسانی برسانی که ایمان به آیات ما دارند و در برابر حق تسلیم هستند
و آماده هستند و قبول دارند
حالا بعضیها بزور مردم را مجبور میکردند نماز بخونند بزور دیندار شون کنند یا خودمون بزور میخواهیم دیگران رو متحول کنیم
خداوند به بینهایت طریق هدایت میکند کی وقتی که ما آماده شنیدن باشیم
سوره انعام آیه 104:
خداوند میفرماید من نگهبان شما نیستم اگر خواستید در مسیر درست حرکت کردید به سود شماست
هر که آماده باشه در مسیر قرار میگیره و هر که آماده نباشه در مسیر قرار نمیگیرد
این آیه ها که پیامبر توانایی هدایت دیگران را ندارد چه برسد به ما ،و فرزندمان را حمایت بیجاکنیم و ضعیف بار میآیند ولی اگر بزارند اشتباه کنند و خودشون مسولیت زندگی را بپذیرند و قوی در زندگی پیش بروند نه اینکه تا مشکلی بخورند ببرند پیش پدر و مادر و خودشان ضعیف و ناتوان باشند دلسوزی بیجا نکنیم
نمونه اش در اطرافم زیاده پدر و مادرانی که دلسوزی بیجا کردند و میکنند و فرزندان ترسو را بار آوردند و تعداد اندکی فرزندانی که روی پا خود ایستادند و پدر و مادر گذاشتند اشتباه کنند و مسولیتیش به عهده ی خودشون باشه
در پناه خداوند سعادتمندو ثروتمند و شاد باشید
خداوندا توحیدت را بر قلبمان جاری نما
از دوستان سایت خواهش میکنم حتما تجربه من رو مطالعه کنید … امیدوارم که بدردتون بخوره این تجربه کاملا تازس
اول از همه از استاد عزیزم بینهایت تشکر میکنم دقیقا در بهترین زمان این فایل رو آماده کردین … برای من این فایل حکم برق 3 فاز رو داشت و چقدر از خداوند تشکر کردم که باعث هدایت من شد
الان من تقریبا یک هفتس که خودم رو داخل خونه بازجویی میکنم و ازونجایی که میدونم هر تضادی که وجود داره حاصل اشتباهات دیدگاه من هست فعلا دست از کارکردن در مغازه برداشتم تا خودم رو آنالیز کنم
من دانشجو هستم و تقریبا 2 سال هست که پدرم یک مغازه رو استارت به کار زده تا من و برادرم و خودش شروع کنیم به کار کردن … البته که من قبل از این تصمیم گیری بارها گفته بودم که من علاقه دارم تادر رشته ای که تحصیل میکنم مشتغل بشم … و قرار براین شد که من فقط چندین ساعت برای کمک به پدرم بیام …
اما چون من دارای خصوصیت اخلاقی بسیار خاصی که دارم بخاطر اینکه شدیدا آدم متعصبی هستم شدیدا خودم رو فداکار میدونم و بسیار این روحیه ی فداکاری که از کودکی با من همراه هست و دلیلش رو فکر کنم علاقه به انسان های باغیرت باشه و یک حسی که دوستدارم خانوادم رو راهنمایی کنم و کمکشون کنم در وجود من زنده هست البته نه فقط خانواده بلکه همه ی اطرافیانم بخاطر همین بعد یک مدت که مغازه رو بازکردیم بصورت خودکار دست از درس خوندن برداشتم و دیگه مثل سابق که مرتب سر کلاس های دانشگاه حضور پیدا میکردم حتی جالب اینجاست که نیم ساعت قبل از شروع کلاس در دانشگاه بودم بعد از بازکردن مغازه بدلیل این حس که من باید هوای خانوادم رو داشته باشم دیگه به دانشگاه نرفتم و هر چند هفته یکبار میرفتم تا از دانشگاه حذف نشم … و اینکه منی که تا اون موقع سر امتحان تقلبی نمیکردم و خودم درسهامو میخوندم باعث شد زمان امتحانات شروع کنم به تقلب کردن و خوردن فشار استرس زمان تقلب …
البته در پرانتز باید بگم که خانوادم هیچ وقت نگفتن که به ما کمک کن هیچ وقت نگفتن به دانشگاه نرو و یا تقلب کن همه اینها انتخاب من بود اونهم به دلیل اینکه احساس میکردم اگر من به فکر خودم باشم انسان بدی هستم … دوستان این طرز فکر به قول استاد مثل سیمااااان روی ذهنم هستااااا شدیدا همین الانشم اگه بیخیال بشم دوباره برمیگردم به همین روتین فکری میخوام بگم اصلا ربطی نداره که باگ ذهنی رو پیدا کردی … بازم اگه بیخیال بشی و حالت خوب باشه برمیگردی مثل سابق عمل میکنی
گذشت از چند وقت یعنی 2 الی 3 ماه بعد از شروع مغازه، نسیه دادن های پدرم … تا همین الان
سر قضیه نسیه دادن به مردم بارها بیشتر از صد ها بار ناراحتی و دعوا داشتم … که اینکار درست نیست … و با اینکه بسبار بسیار پول ها رفته که برنگشته ولی بازهم پدرم کار خودشو انجام میده و درس عبرت نمیشه
بازهم در پرانتز این رو هم یاد آوری کنم که طی 2 سال کار کردن هیچ پولی رو من دریافت نمیکردم اونهم بخاطر اینکه برادرم تازه ازدواج کرده و با خودم میگفتم که اون واجب تر از من هست اول و اولویت اون هست یعنی در این دوسال فقط تقریبا 25 میلیون تومان من ورودی داشتم اون هم نه از سال اول تقریبا از 3 ماه پیش …
بگذریم …
متاسفانه اختلافات بسیاری با پدرم پیدا کردم درخصوص گرفتن وام برای خرید جنسی که داریم و از نظر جنس مغازه تکمیل هستیم یعنی نیازی به وام گرفتن نیست ولی چون چند نفر از نزدیکان پدرم به وام گرفتن تاکید کردن اون هم گرفت و داد به جنس مغازه که هیچ سودی حاصل نمیشه که من بارها تاکید کردم که این کارو انجام نده لاقل وامی که میگیری رو سرمایه گذاری کن جایی که سود بده نه جنسی که هم من میدونم سودی نمیده که بشه نزول بانکی رو بدیم و هم تو …
اخیرا هم دوباره سر قضیه نسیه دادن ناراحت شدم و گفتم که من دیگه نمیتونم واقعا کارکنم و عاجزم از درگیری و شروع کردن به دعوا
و دوستدارم که برای خودم مستقل باشم
من بخاطر کمک کردن اومده بودم ولی متاسفانه حرف های من کارساز نیست
بارها بارها روی من با پدرم بخاطر کمک کردن بدون هیچ چشم داشتی باز شد …
فقط نیت من کمک کردن و دلسوزی بود و جالبش اینجاست یک هفتس که دارم با خودم صحبت میکنم و دقیقا ساعتی پیش به خودم میگفتم
ایراد تو همینجاست که از بچگی احساس میکنی که تو باید خانوادت رو کمک کنی
احساس فداکاری میکنی
احساس تعصب میکنی
احساس میکنی که اگر نباشی اونها آسیب میبینن
احساس میکنی که خانوادت از تو مهم ترن
اشتباه من اینه که بجای فکر کردن به خودم دائما به خانوادم فکر میکنم
من در این 2 سال واقعا سختی زیاد کشیدم ناراحتی زیادی دیدم و از ته قلبم میگم خیلی قلبم شکست بخاطر اینکه خودم رو ناتوان دیدم و احساس شکست کردم و جالبش اینجاست که بدهکارهم شدم
از خداوند طلب استقلال کردم و دوستدارم آزاد باشم در طرز تفکرم طرز مدیریتم
و آزادی بهترین نعمته … میتونم بگم 2 سال انرژی رو از دست دادم ولی بازهم خداروشکر میکنم بابت اینکه تجربه بسیار گرانبهایی رو دریافت کردم و هزینش بسیار بسیار بالا بود
بخاطر همین از شما دوست عزیز میخوام که 1000000000 میلیارد بار بشینید و حرف های استاد رو گوش کنید تا نشه زمانی که تجربش کنید و بعد درکش کنید … ای کاش من زودتر متوجه میشدم که باید این احساس فداکاری رو در درونم بکشم باید خودم رو اولویت قرارمیدادم ….
من هم از خداوند سپاسگزارم که این تجربه گرانبهارو بدست آوردم و از طرفی ناراحت این موضوع هستم که 2 سال زمان با ارزش انرژی باارزش و کلی اعصاب خوردکنی هزینه این تجربه بود امیدوارم شما دوست عزیز صحبت های استاد رو خوب گوش کنین
به نام الله یکتا
چقدر خوب نوشتی که:اشتباه من اینه که بجای فکر کردن به خودم دائما به خانوادم فکر میکنم…و یا اینکه اگر من نباشم اونا آسیب میبینند…
واقعا که چقدر این صفت در من هم وجود داشته و داره و ریشه زده در تمام وجودم…
قبلنا برای پدر و مادر و برادر و خواهر و الانا برای همسر و دختر،یعنی همیشه اونا در اولویت هستند حتی در ذهنم،یعنی اگر بخوایم بریم تفریح و سفر و یا مجتمع رفاهی من در ذهنم اولویت رو اول به دختر 5 ساله ام و بعد به همسرم میدم یعنی خودم اصلا اولویت نیستم و این حرفت قشنگ حکم همون چرخ دنده رو برای من داشت که رفت جای درستش نصب شد،ممنونم ازت که از تجربه ات نوشتی تا درسش رو بگیرم و سپاسگذار خداوندم هستم که قلبم رو برای درکش باز گذاشت و امیداورم هدایتم کنه برای عمل به قوانین الهی
سلام به استاد مقتدر و قاطع
کلام شیوا و پر از قاطعیت شما نشان از تجربه هایی است که کلام خدا را تایید کرده است. و همینطور تجربیات ما که همگی بر این واقعیت آگاهیم که تلاشهایمان برای تغییر زندگی دیگران به هدر رفته است. امروز بعد از 4 سال تغییرِ پیاپی در وجودم و شخصیت خود، میخندم به تمام لحظاتی که برای سخنرانی برای دیگران تلف کرده ام. چه منطقی ما را وادار میکرد که چنین عمل بی پایه و بی نتیجه ای را دنبال کرده و اصرار بورزیم. حال آنکه تغییر سخت است. گویی برای فرار از تغییر خودمان به تغییر دیگران پناه میبریم تا رفتارشان کمتر ما را بیازارد. چگونه انتظار داریم دیگران تغییر کنند در حالیکه خودمان حاضر و قادر به تغییر نبوده ایم! ما خودخواهانه دیگران را میآزاریم و گوششان را با سخنرانیهای تمام نشدنی مان میخراشیم که ثابت کنیم ما عاقل و پرباریم. و یا وابستگیهای ما به آشنایانمان به قول خداوند «جهل» ما را بیدار میکند و درگیر با احساساتی که میخواهیم از دست آنها خلاص شویم، دست بکار میشویم و سرمان را در زندگی افراد خانوادهمان فرو میبریم و هر روز آنها را به عمل کردن به آنچه خودمان نکرده ایم تشویق میکنیم. وابستگی یا عشق؟! با چه منطقی وابستگی را به نام عشق به ما فروختند و ما خریدار بودیم. «عشق به مادر و پدر! عشق به خواهر و برادر! عشق به همسر! و به واسطه ی این عشق به ما آموختند که خود را فدا کنیم! اگر کسی از آنها دارد خود را به چاه می اندازد، شما خود را فدا کرده به جای آنها خودتان را به چاه بیندازید تا آنها نجات بیابند!» چه بی پایه و اساس بود این رفتار. چه بی نتیجه و بی حاصل! و ندانستم که من عاشق بودم یا خدا، که مرا هدایت کرد. و امروز چنان آزاد و رها هستم از قید و بند این وابستگی که هرکه را نا اهل است، چه آشنا یا غریبه، خانواده یا غیر آن، دیگر آرامشم را به بهای هیچ به آن نمیفروشم. چه خوب وابستگی رفت و عشق آمد. و بهای بسیاری برای دوباره پس گرفتن عشق خدایی ام پرداختم. درد و رنج فراوان برای داشتن وابستگی و همچنین برای کنار گذاشتنش تحمل کردم. اما برای رسیدن به ثمره ی این رهایی که عشق حقیقی بود صبور بودم. و ستایش ها برای این لذتِ بی پایان که قلبم را آرام کرد. و امروز در تنهایی خویش، خودم را در آینه میبینم و به خود میگویم که تو و من در کنار هم برای لذت بردن از همه چیز و برای خوشبختی، همه چیز هستیم. من و تو و خدا. امروز خانواده ام اوست، و چه لذتی در آرامش تنهایی، دور از سر و صدای آدمهای گمراهی که کور و کر بودند دارم.
اگرچه بسیارند در اطرافم، دوستانم، و بهترینِ آدمها، موفق ترینشان، خوشبخت هایشان، هدایت شدگانشان. همچنان تنها خانواده ام اوست. چرا که اینان میروند و دیگران می آیند، و دیگران نیز میروند و دیگرانِ دیگر از راه میرسند. اما تنها محبوب در کنار من است. و من تنها در کنار او. آرامشم را در آغوشش یافتم.
سلام میکنم به استاد عزیزم
بلاخره بعد از ماه ها تونستم مقاومتمو بزارم کنار و بیام بنویسم
.
.
بنام خداوند بخشنده بسیار مهربان درود خدایی را که من را مثل خود قوی میکند
.
.
داستان از اونجایی شروع میشه که من تصمیم گرفتم بیام بصورت جدی روی دوره روانشناسی ثروت 1 کار کنم
اولین باوری که بهش بر خوردم وجود پدر یا برادر بزرگتر برای موفق شدن بود
من باور قلبی داشتم و دارم که من هم اگر پدر داشتم و یا لاقل یه داداش بزرگ تر داشتم موفق میشدم
درواقع من یه داداش بزرگ داشتم که قبل از تولد من به رحمت خدا رفته و پدرمم به رحمت خدا رفته
و من همیشه تو زمان های سخت میگفتم که کار داداش یا پدر داشتم که الان کنارم بودن و راهنماییم میکردن انگیزه میدادن و حتی باهم کار میکردیم و جلو میرفتیم
و بارها حسودیم شده به افرادی که با پدرشون یا داداششون کار میکنند و یجورایی زیر پروبال اونا هستند
همش میگفتم کاش منم مثل اونا بودم و الان مغازه یا شرکت بابام بودم و چقدر جدی کار میکردم و کار را میبردم جلو
و حتی زیر سوال میبردم افرادی را که با پدرشون کار میکنند ولی وقت تلف کنی میکنند و جدی نیستند توی کار وقدر کار و شرایطشون را نمیدونند
بلاخره این باور قلبی در من بود ولی آنچنان از خبر نداشتم و اعتنایی بهش نمیکردم
تا اینکه رسیدیم به این باور در دوره روانشناسی ثروت 1
دیدم که یه چیزایی در من آلارم میده و وقتی فهمیدم این باورو دارم دلم آروم شد
و شروع کردم به پیدا کردن الگو ها
.
.
و به این نتیجه رسیدم که اصلا وجود پدر یا داداش بزرگتر (در قالب حامی و پروبال دهنده) مانع موفقیت است
چرا که جستجو کردم تمامی افرادی که میشناسم و نزدیک من زندگی میکنند
افرادی که پدر و داداششون حامی این شخص بوده اصلا موفق نشده اند
ولی افرادی که کلا سمت پدر و داداش نرفتند، حالا بخاطر شخصیتشون بوده یا باهاشون به مشکل خورده اند، بسیار موفق هستند
افرادی که در یک کلام مستقل بوده اند (استقلال غیر مالی)، به استقلال مالی هم رسیده اند
افرادی که زیر سلطه و زیر نظر بودن را نپذیرفته اند بسیار موفق شده اند
چون هر چقدر پدر یا داداش آدم خوبی باشه یجورایی غیرمستقیم هم که شده کنترلت میکنند چون یه بخشی از آن شغل با توست و همیشه پاسخگو هستی الان کجایی پولتو کجا خرج کردی با کی دوستی و هزاران مورد دیگر حتی موقع ازدواج هم اونا باید تایید کنند
.
.
ولی افرادی که پدر یا داداش نداشتند یا سراغشون نرفتند (اگر نرفتند در بیشترین حالات ممکن باهاشون مشکل داشتند تا جایی که من دیدم) بسیار آدم موفقی شده اند (در بین این افرادم هستند که به هیچ موفقیتی نرسیدند) مثال معتبر خود استیوجابز هست که اصلا پدر مادرشو نمیشناسه
یا خواننده ادل، جاستین بیبر، امینم، لئوناردو دل وکیو، پیامبر اکرم و هزاران افراد دیگر
.
.
.
.
بسیار خوشحالم که در شروع همین فایل در این مورد سخن گفتید که پدری که حامی فرزندش شده تا او به مفقیت برسه نه تنها پسر به جایی نرسیده بلکه پدره هم آسیب خورده
.
یه ورزشکاری در ایران داریم که اسم نمیبرم، این فرد پدری داشت بسیار ثروتمند و از پنج سالگی ایشون شروع کرد به هزینه کردن روی این پسر و خب ورزشی که انتخاب کرده بودند بسیار بسیار پرهزینه بود
بلاخره این پسر خیلی خوب پیشرفت کرد و شد نفر اول ایران اما در آواخر ثروت پدر ایشون در 15 الی 20 سال هزینه کردن تمام شد و چون پدر کل تمرکزش را گذاشته بود روی این پسر کاری هم نمیکرد و بلاخره پدر دیگه توان ادامه نداشت و رفت کارگر یه کارخونه شد و پسر یمدت تلو تلو با اسپانسری شکرت های بزرگ ادامه داد ولی دیگر نتوانست و سریع پس رفت کرد و افراد تازه نفس مقام نفر اول را بنام خود کردند و خیلی وقته از این شخص خبری نیست و خودش هم کارگری میکنه، درحالی که افرادی که در این زمینه ورزشی هستند بخاطر شهرتشون از این ورزش ثروت میسازند و ورزش را ادامه میدهند و رشد مالی هم میکنند
قویتر از این الگو کسی به ذهنم نیومد که حرف استاد را تایید کنم
.
.
چه افرادی را میشناسم در محله خودمون که پدره توان هزینه زندگی را نداشت و اینا حتی بعضی هاشون مدرسه را ول کردند و در سنین پایین وارد محیط کار شدند که الان خرج همان پدر را میدهند، خودشون ازدواج کرده اند ماشین دارند خونه دارند حتی ویلا هم دارند و چند تا کارگر هم دارند که نون میرسونند
و افرادی که در پدره اجازه نداده پسر بره کار کنه و گفته من خرجتو میدم تو به درس و مشقت برس یا ورزشتو انجام بده و حتی پسر را به کسب و کار خودشون بردن و حامی پسر شدن به جرعت میتونم بگم 99 درصد همان پسر ها موفق نشدند و حتی اگر یه استقلال نسبی بدست آوردند بازم زیر سایه پدر بوده چون اگر پدر بخواد تمام داراییشو از این پسر بگیره بازم چیزی از خودش نداره
.
.
.
خدارو شکر میکنم که این باورم شناسایی شد و منطق های خوبی در مقابلش ارائه شد و ایشالله پیش به سوی زندگی زیباتر معنوی تر سالم تر توام با خوشبختی
.
ممنون از شما استاد عزیزم و مریم جان مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان
خیلی سپاسگزارم از شما که اینقدر متعهدانه و ساده و قابل فهم این آگاهی ها رو به ما انتقال میدید و به قول قرآن شما فقط بشارت دهنده و آگاهی دهنده هستید بقیش با خودمونه
چقدر این اگاهی بارمون رو سبک میکنه چقدر خیالمون رو راحت میکنه
فکر میکنم این توی کشور ما یه فرهنگه که مسئولیت پدر و مادر و فرزند با ماست و بار گناه رو به دوش میکشیم اگه کاری نکنیم
چقدر مادرها رو میبینیم که حسابی از خودشون گذشتن که همه امکانات بچه ها فراهم باشه و سرآخر احترامی نبوده و وظیفه محسوب شده چه زمانی که فرزند مجرد بوده چه متاهل بوده
چقدر پدر و مادرها که به فرزند به چشم عصای دست نگاه میکنن و اینجوری بعد ازدواج مادام به بچه ها احساس گناه میدن که گردنته کاری بکنی
مادر خودم اینقدر گذاشته از خودش که الان جان نداره راه بره
آبجیام اینقدر از خودشون کندن که الان آه در بساط ندارن
مثلا آبجیم سهم خونشو فروخت تا مهریه بچش رو بده و الان بچش نه تنها زندگی ناجالبی داره بلکه به مادرش نگاه هم نمیکنه
ولی خداروشکر من دارم خوب عمل میکنم
پسرم از یه جایی خدمت سربازی رو ادامه نداد و من و پدرش در مورد نتایجش و احتمالات گفتیم و مسئولیتش رو به خودش سپردیم
حتی زمان هایی که تمرکزش رو روی حاشیه میبره بهش میگیم از نتایج و رد میشیم و انتخاب با خودشه
خود من هم وقتی غذا میارم اگه به موقع خونه نباشن باید خودشون کاراشون رو انجام بدن
حتی اگه من مشغول مطالعه باشم و زمان آموزشم باشه براشون کاری نمیکنم و اینو میدونن
مثلا پسر کوچیکم یه زمان هایی توی درسش تنبلی کنه من از تبعاتش میگم و به خودش میسپارم یا اینکه یه وقتایی میگه مدرسه نمیرم بهش میگم من مدرسه نمیام و خودت باید به معلم و معاون توضیح بدی و بعد تصمیم میگیره بره
روی پدر و مادرمن همین تقریبا خوبم و اصلا احساس گناه ندارم تمرکزم روی خودمه
مثلا اگه خونشون نیاز به تمیزکاری داشته باشه میگم دوست دارین کارگر بگیرین هزنیش رو بتونم میدم اونا نظرشون اینه ما چند تا دختر داریم چرا کارگر بگیریم و من میگم متاسفم نمیتونم بیام
و اونا هم خداییش احترام میزارن
ولی یکی از خواهرام از خودش میگذشت و میرفت سرآخر کلی غر میزدن که خوب تمیز نشده و از این حرفا
دیروز مامانم زنگ زد که برای شب یلدا براشون اگه میشه کیک یا پیراشکی درست کنم و من سختم بود و خیلی راحت گفتم و بعد ازم نظدگر خواست چکار کنم و من پیشنهاد دادم جالب اینجاست احترام بیشتری هم بهم میزارن
بچه هام هم بهم احترام میزارن و اصلااااا به خاطر کسی اذیت نمیشم و خیلی ارامش دارم درگیر مسائل کسی نیستم کسی هم دیگه مسئلشو بهم نمیگه طبق قانون دیگه در مدار مسئله کسی قرار نمیگیرم
اتفاقا جلسه قبلی رو که گوش دادم یاد یه عملکرد همسرم افتادم
میبینم داداشش و مامانش و حتی پسرم ازش درخواست پول میکنن به خاطر دلسوزی میده و جالب اینجاست درخواست های بیشتری ازش میشه و روش مادام حساب میکنن حتی داداشش بهش گفت شماره کارتم رو سیو کن که هر وقت خواستم برام بزنی و این یعنی آدمهای بیشتری برای قرض گرفتن میان سراغش اگه جلوی این رفتار رو نگیره
اره استاد جان ما توانایی تغییر زندگی کسی رو نداریم ممکنه ظاهرش قشنگ باشه دست کسی رو بگیریم ولی بعدها آسیبش رو میبینیم
الهی شکر که این آگاهی رو دریافت کردم
به نام الله یکتا
سپاسگذارم بابت این کامنت زیبا مخصوصا اون تیکه آخر که فرمودین که بخاطر دلسوزی پول میدن به بقیه،من این احساس دلسوزی رو دارم نسبت به دختر 5 ساله ام،یعنی بیشتر وقتها خیلی درخواست داره و من یه جاهایی از خودم میکنم و از خواسته خودم میگذرم تا به اون بدم و نه تنها سیر نمیشه بلکه سریع خواسته بعدیش رو میگه،من فکر میکردم اینکه هر چی خواست براش بخرم خوبه و نذارم چیزی تو دلش بمونه،خدا رو صد هزار مرتبه شکر که متوجه اشتباهم شدم
مرسی ازشما دوست عزیز و خداوند رو صد هزار بار شکر
سلام بر استاد نازنینم و خانوم شایسته عزیزم
سلام برا همه دوستان
باران :
بی صبرانه منتظر قسمت 2بودم .
استاد من یه مثال قشنگ و واضح در مورد اینکه والدین دلسوزی برا فرزندشون میکنین عاقبت اونجوری پیش نمیره اوضاع افتضاح میشه .
استاد یکی از فامیلامون پسرشون خیلی ضعیف بار اومده ،قدرت تصمیم گیری نداره ،منتظره پدرو مادرش همه کاراشو انجام بده ،منتظره پول بهش بدن ،هیچ کاری نمیکنه ،پدرو مادرش اینقد دلسوزی براش میکنن ،مثلا مادرش همیشه میگه فلانی کمرش درد میکنه نمیذارم این کارو انجام بده یا نمیتونه چون این مشکلو داره ،درصورتی که قدرت بدنیش عالیه ،خلاصه اینقد براش دلسوزی کردن عاقبت اینکه وابستگی شدید بهش دارن هم پدرو مادر هم فرزندشون ،پسره از همسرش جدا شد ،خرج و مخارج پسرشونو میدن ،پدره هم هرچی داشت و نداشت برا پسرش خرج کرد بعد اونسری مادرش گریه میکرد میگفت هرچی داشتیمو نداشتیم خرجش کردیم بهمون گفته شما چه پدرو مادری هستین هیچ کاری برام نکردین رو سرمون داد وفریاد زده باهامونم دعوا کرده ،استاد اینه نتیجه دلسوزی بیش از حد برا فرزند خدا میدونه عین واقعیته واین درسی شد برا منم دلسوزی برا فرزندم نکنم قوی بار بیاد انشالله .
استاد من از وقتی که انرژی و تمرکزمو صرف خودم کردم و هیچ تلاشی برا تغییر بقیه نمیکنم اصلا کامل خودمو پیدا کردم ،خدای خودمو ساعت ها میرم تو غار حرای خودم رازو نیاز با خدا ،الهاماتو گوش میدم ،نشونه ها رو میبینم بی نهایت نتیجه گرفتم ،و استاد ماشینی که خواستم با عقل خودم بخرم هرچی گشتم پیدا نکردم و تسلیم الله شدم و سپردمش به خدا رو خریدم جوری چیدش وقتی خودم بهش فکر میکنم فقط اشک میریزم از این همه برنامه ریزی قشنگ الله ،این چه زمانی اتفاق افتاد زمانی که تمرکزمو گذاشتم رو زندگی خودم رو تغییر خودم و تسلیم بودن در برابر خدای مهربان الهی هزاران مرتبه شکر به خاطر همه نعمت های زندگیم .
استاد بی نظیر بود این فایل خیییلی حالمو عالی کرد عاشقتم
خدا نگهدار همگی
سلام به استاد عزیز و مریم بانوی مهربان و خوش قلب
سلام به همکلاسی های خوب و عزیز تر از جان خودم خیلی لذت میبرم و خوشحالم از اینکه قلبم با شما دوستان عزیزم هست
میخوام یک داستان از زندگی خودم براتون تعریف کنم که مصداق خیلی واضحی از فدا شدن من برای اینکه چند تا از دوستانم رو از منجلاب بکشم بیرون
قضیه بر میگرده به هفت هشت سال پیش
من و دوتا از دوستان نزدیکم برای دور همی های که داشتیم مواد مصرف میکردیم به صورت تفننی (دو هفته ای یک بار )ولی از یه جایی به بعد من فهمیدم که داریم اعتیاد پیدا میکنم به این موضوع و خودم رو کشیدم کنار و میرفتم پیششون و نمیکشیدم و چند باری هم بهم میگفتن چرا نمی کشی من به دروغ میگفتم که مثلا دیروز کشیدم از اونجایی که خیلی دلم میخواست این رفقا رو از دست ندم بهشون نصیحت میکردم دارید زیاده روی میکنید گرفتار می شید واز این حرفا و اعتیاد خانمان سوزه بعد از چند باری نصیحت و این حرفا بهم گفتن اگه نمیکشی نیا اینجا و نصیحت نکن اگه خواستی بکشی بیا اینجا و از اونجایی که من در گمراهی محض بودم و حرف استاد که میگه اون ذات درونی بهت هشدار مسیر نادرست رو میده ولی ترس از دست دادن رفقا نمی ذاره مسیر درست رو درک کنی و باید چک و لگدی بشی تا بفهمی و خودتون دیگه تا ته ماجرا رو بخونین که کشیدن دو هفته یک بار شد روزی دوبار من برای تنها نماندنم ،خودم به خودم ظلم کردم و گرفتار اعتیاد شدم و وقتی که قشنگ گرفتار اعتیاد شدم از طرف همه این دو تا دوستی که خیلی دوستشان داشتم طرد شدم و تنها شدم
ولی به محض تنهایی که یک سالی طول کشید
من با یک بار درخواست از خداوند ،خداوند مسیر سایت و معجزه عزت نفس را در سر راه من قرار داد و به راحتی از دام اعتیاد خودم را نجات دادم
ولی با این ضربه باز هم ذهنم میگفت برو و مسیر سلامتی رو بهشون بگو ولی اینبار من دیگه ذهنم رو کنترل کردم واز تنهایی خودم خیلی بیشتر لذت میبرم
بچه ها عاشقانه دوستتان دارم
بخدا از ته ته قلبم دوست دارم تک تک شما رو بغل کنم ودر آغوش بگیرم
خیلی این دانشگاه خوبه
خیلی این مسیر خوبه
خیلی مسیر آسان شدن برای آسانی خوبه
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشکرت
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااسپاس
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااعاشقتم
استاد عزیزم سپاس گذارم
در پناه الله شاد و سر زنده باشید
سلام به دوست خوب خدا آقا حبیب الله عزیز
راستش من حدود دو سالی هست که در این سایت نورانی حضور دارم و از فایل های استاد و کامنت های دوستان بهره میبرم
خیلی از دوستان موقعی که میخوان از پیشرفت ها و روند تغییراتشون صحبت کنند از سختی هایی که کشیدن و رنج هایی که تحمل کردند میگن و یجورایی مسیر رو سخت جلوه میدن
ولی چیزی که من رو به شما و کامنت هاتون علاقه مند کرده این هست که همیشه از آسانی مسیر و روان پیش رفتن کارها میگید
امیدوارم که همیشه در کنار خانواده عزیزتون شاد و سلامت و ثروتمند باشید و هر روز که میگذره چرخ زندگیتون روان تر بچرخه و آسانتر بشید برای آسانی ها
دوستتون دارم
سلام به دوست خوب خدا آقا حبیب الله عزیز
راستش من حدود دو سالی هست که در این سایت نورانی حضور دارم و از فایل های استاد و کامنت های دوستان بهره میبرم
خیلی از دوستان موقعی که میخوان از پیشرفت ها و روند تغییراتشون صحبت کنند از سختی هایی که کشیدن و رنج هایی که تحمل کردند میگن و یجورایی مسیر رو سخت جلوه میدن
ولی چیزی که من رو به شما و کامنت هاتون علاقه مند کرده این هست که همیشه از آسانی مسیر و روان پیش رفتن کارها میگید
امیدوارم که همیشه در کنار خانواده عزیزتون شاد و سلامت و ثروتمند باشید و هر روز که میگذره چرخ زندگیتون روان تر بچرخه و آسانتر بشید برای آسانی ها
دوستون دارم
به نام خداوند بخشنده مهربانم که هرآنچه دارم از آن تودارم
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربانم
سلام به تک تک دوستانم
استاد قبل از آشنایم با شما وسایت ومباحث شما درکل شخصیتم این بود که انگار مسئول همه هستم از همسرم گرفته تافرزندان وپدر ومادر خواهرو برادرو….
استاد من شخصی بودم اگه همسرم چک یا بدهکاری چیزی داشت خودمو مسئول میدونستم واز خواسته هام می گذشت تا شاید همسرم فشار کمتری داشته باشه درصورتی که هیچ وقت اوضاع بهتر نمیشدکه بدتر هم میشد چون تمرکزم روی بدهکاری وچک حساب کتابای همسرم بود،همیشه مینشستم حساب کتاب میکردم هرماه چقدر چک وطلبکار هستن با این کار از نظر روحی هم خیلی ضربه میخوردم اما استاد به لطف آموزه های شما یه جایی از زندگیم بعداز گذروندن دوره تکاملم کم کم سرم رو از حساب کتابای همسرم آوردم بیرون
استاد این جملهی شما(هرکس هرجا هست جای درستش هست) خیلی کمکم کرد هرجا تا یکم خواستم احساساتی عمل کنم حتی درمورد فرزندانم این جمله ی شمارو تو ذهنم تکرار میکنم وآرام میگیرم واجازه میدم قانون کارخودشو بکنه.
استاد مسئولیت زندگی هر چهار فرزندانم رو به خودشون دادم دختر وپسر بزرگم کاملا مسئولیت زندگیشون رو برعهده گرفتن وهر کجا نیاز باشه به مشورت ازم مشورت میگیرن اما درکل خودشون مسئول کار خودشون هستن.حتی دوتا کوچیکی ها هم، زهرا کلاس سوم هستش تمام مسئولیت کاراش رو به عهد گرفته خودش به تنهایی بدون کمک کسی تکالیفش رو انجام میده صبحانش خودش حاضر میکنه
خودش حاضر میشه پسر بزرگم میبردش مدرسه.منم نونوایی هستم بدون هیچ استرسی مشغول کارم هستم
درصورتی که اگه قبلم بود مسئولیت تمام کارهاشو به عهده میگرفتم با کلی جروبحث ونگرانی وناراحتی ودلخوری….
استاد در روز بجزپنجشنبه ها تقریبا 8ساعت نونوایی هستم روزهای یکشنبه وسه شنبه کلاس خیاطی هم دارم بدون هیچ نگرانی از محمد دور هستم ومحمد با اینکه 4 سالشه اما از پس کارهاش برمیاد اینجا هم اگه قبلم بود اصلا احساساتم اجازه نمیدادلحظه ای ازش دور باشم و بدون هیچ نگرانی وکاملا با توکل به خدام به مسیرم ادامه بدم.
سپاسگزارم استاد عزیزم که اینقدر زیبا وقشنگ وتکاملی با آموزهاتون مسیر درست رو به ما آموختین وچقدر از مسیر زندگیم راضیم شاید از نظر مالی هنوز رشد نکردم اما استاد ازنظر احساس وآرامش وروحی خیلی خیلی تغییر کردم خیلی رشد کردم واین احساس قلبیم وآرامشی که دارم با هیچ چیز عوض نمیکنم.
استاد تمام تمرکزم روی خودم وتغییر خودم گذاشتم وبا هیچ کس کاری ندارم حتی افراد وآشنایان درجه یکم کلا قبلا هم هیچ علاقه ای نداشتم بدونم کی چیکار میکنه با آشناشدنم با قانون که دیگه خیلی جدی تمام تمرکزم رو گذاشتم روی خودم.
سپاسگزارم استاد عزیزم مریم جانم بخاطر تمام لطف ومحبت وعشقی که به هنرجوهاتون دارین.
سپاسگزار تک تک دوستانم هستم که باکامنتهای بی نظیرشون الگوی مناسبی میشن واسم.
سپاسگزار خداوندم هستم که منو لایق حرکت در این مسیر کرد.سپاس
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد خوش بیان و خوش سیما
سلام استاد استاد شایسته خوش قلب
سلام دوستان مومنی که این جمع هستید
استاد جان شکرگزار خدا هستم که دوباره شما صحبت کردید و منو سپاسگزار کردید.
در مورد تمام مطالب فایل قبل و این فایل من مشکل داشتم و باز هم دارم.
اینو الان متوجه هستم که هر چی از سن حضور در سایت شما میگذره کمتر شده و رسیده به بچه هام.
واقعا سخته دست از سر بچه ها بردارم.چقدر خوبه بتونم نصیحت کننده نباشم و مسئولیت دهنده باشم.
چقدر خوبه که دائم بهشون در هر مورد گوشزد نکنم ولی باز هم میکنم.امشب در حال سفارش کردن به دخترم یه لحظه یادم اومد خندم گرفت و گفتم استاد میگه نباید گفت ولی بابا جان برای آخرین بار بهت میگم و دیگه نمیگم.
حالا چند بار دیگه بگم خدا میدونه و چقدر این کار بدِ.چرا چون دقیقا از توجه از کارهای خوبشون،شخصیت خوبشون برمیدارم و میزارم روی چند تا نکته از دید من مورد دار.
از خودم بگم تو بچگی ها آدم لجوجی بودم و هر چی بهم سفارش میکردن بالعکس انجام میدادم و الان البته یکی از دخترام همینجوریه و بهم علنا میگه من مثل اون شخصیت عروسکی تو برنامه آقای طهماسبم که هر چی بگی برعکس انجام میدم.
و خدا رو شکر الان هدایت شدم به بهترین سایت دنیا و البته از کودکی هم دنبال کننده خدا بودم ولی پیداش نکرده بودم.
میخام بگم استاد جان سپاسگزارم که توضیح دادید و دوباره گوشزد شد بهم و انشاالله بتونم زیپ دهنم رو بکشم و حرف نزنم و تمرکزم بر زیباییها و خوبیهاش باشه.
خدا قانون یکسان داره ،عدالت محض.هرچی بدی همونو میگیری البته کفه لطف خدا همیشه سنگین تره ولی اگر اصرار به ادامه فرکانس نادرست داشته باشیم ،نتیجه آتش جهنمه و لا غیر در دنیا و آخرت.
خدایا تمام تلاشم رو میکنم خودم رو تغییر بدم و تمرکز 100 بزارم روی خودم و از رب العالمین میخام منو در این راه توفیق بده و فضلش رو مثل همیشه شامل حالم کنه.
خدایی که عالم از آن اوست و همه چیز رو هدایت میکنه ،ازش درخواست دارم منو به راه راست هدایت کنه.راه راست کسانی که نعمت داده ،نه گمراهان و نه غضب شدگان
خدایا
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم که به ساده ترین وجه و راحتترین معنی با ما صحبت میکنید و همه اون چیزهایی که باید بگین رو یادآوری میکنید.
برای شما و خانم شایسته عزیز آرزوی توفیق دارم و طلب خیر میکنم.
خدانگهدارتون باشه