آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
    305MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
    44MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

415 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه وطنی گفته:
    مدت عضویت: 1132 روز

    به نام خدای هدایتگر مهربان

    که هرچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد قشنگ م.ومریم جان و دوستان هم مداریم

    خدا را شکر که هدایت شدم به این فایل

    استاد چقدر قشنگ توضیح میدید

    چقدر زیبا قرآن برای ما روشن وساده وروان توضیح میدید.

    این که پیامبر هم موقع خودش فقط رسالتش این بود که پیام ش ابلاغ کنه وهیچ اجباری در دین اسلام نیست .واین قشنگی دنیای…دو قطبی…..ومن هرگز نمیتونم به اجبارتغییر بدم زندگی افراد دیگه .

    خودمون هستیم که زندگی خودمون فقط میتونیم تغییر بدیم .

    واین درسی شد برای من که نخوام فرزندم تغییر بدم ،یا مسئول درس خوندش یا مدرسه اش باشم وبتونم مدام کمکش کنم و دلم براش بسوزه که مدام اون هل بدم که موفق بشه ،چون فرزندم باید خودش مسئول کارهای خودش باشه ،درس خوند برای خودش خونده ،نخوندخودش باید جواب بده .

    و چقدر زیباست وقتی تسلیم میشیم آماده شنیدن پیام خدا میشیم و من اینو تجربه کردم …..تو زندگیم

    اونی که آماده باشه ،پند میگیره

    و واقعا هم همین جوره

    اینکه اکثرا مادر و پدرها دلسوزن اشتباه وباعث میشه بچه نپذیره قوانین خداوند …

    خودم اینو تو خانواده ام دیدم که برادرم هر چند وقت یکبار به مشکل میخوره وتوقع داشت پدر و مادرم همش کمکش کنن خواهر وبرادراهم کمکش میکردم و دوباره بعد چند سال بدهی بالا میاورد ،چقدر خواهر و برادرهام کمکش کردن ولی تمامی نداشت .تا اینکه دیگه گفتن ما نمی‌تونیم کمکت کنیم و همش دیگران وجامعه مقصر میدونست الا خودش ….و من تو دور واطرافم خیلی دیدم که پدر و مادر ها دلشون برای فرزندشون سوخته و سند خونه شون برای فرزندشون دادن ولی پدر و مادر مجبور شدن برن اجاره نشینی یا خونه کوچکتر بگیرن …..

    واقعا چقدر درس داره این داستان ها

    من باید مسئول زندگی خودم باشم وپاشنه آشیل من فرزندم که نباید بی

    مورد براش دل بسوزنم که بگم بچه ،گناه داره.چون دارم اینجوری بی مسئولیت دارم بارش میارم و آسیب می‌بینه هم خودش وهم من .

    وباید درستش کنم .

    وچقدر خداوند منو با این فایل روشن کرد و انشالله بتونم این پیام خداوند همیشه در قلبم زنده نگه دارم .

    الهی آمین .

    دوست تون دارم .

    استاد عزیزم ومریم قشنگم و کامنت بچه های سایت که چقدر برام زیباست .

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خدا

    سلام

    استاد جان ممنونم از اینکه کاملا باز کردین و توضیح دادین که هر کسی کار خیر یا شر بکنه، برای خودشه و ربطی به پدر و مادرش نداره.

    مرسی که توضیح دادین انجام نماز، روزه، حج برای اموات هیچ فایده ای نداره، چون هر کسی اعمالش برای خودش محفوظه و نه دیگران برای اون.

    مثل خیلی باورهایی که فقط چشم و گوش بسته پذیرفته بودمشون، فکر میکردم کار خیر کنم میرسه به روح امواتم مخصوصا پدرم.

    اما الان برام اشکار شد که کلام قران بسیار منطقیه و با عدالت خداوند سازگاره.

    گناه یا ثواب هیچکس به پای دیگری نوشته نمیشه.

    یه بار با خواهرشوهرم صحبت میکردیم در مورد اینکه ادمی که پول داره بعد از مرگش، براش نماز و روزه قضا انجام میدن و آدمی که پول نداشته باشه هیچی.

    و اونجا سوال بود برامون که مگه عبادت خریدنیه؟

    که اگه پولدار باشی جبران بشه نماز روزه های قضا شده ات، و اگه فقیر باشی انجام ندادنشون به پات نوشته بشه؟

    الان خیلی حسم خوبه اتفاقا از اینکه من مسیول خیر و شر خودمم فقط.

    و اتفاقا پدر و مادرمم مسیول خیر و شر من نیستن.

    این عینِ عدالته.

    دروغ چرا من تا همین الان قبل از شنیدن این فایل وقتی کار خیر یا خوبی میکردم و بهم میگفتن روح پدرت شاد، و اینکه خیرم برسه به روح پدرم کلی منو خوشحال میکرد.

    البته که پدرم در جهانِ باقی با اعمال خودش سنجیده میشه.

    آخه میگفتن فرزند، باقی الصالحات والدینش هست.

    یعنی بچه اگه تو دنیا خیر یا شر کنه پای والدینِ مرحومش هم وسط هست و روحشون شاد میشه یا آزار میبینه.

    که البته با عدل سازگار نیست.

    ولی هیچوقت بهش اینطوری نگاه نکردم که یه خونه تکونی تو این باورها بکنم.

    میخوام ادم ضعیفی باشم یا قوی؟

    ادم ضعیف مسیولیت اعمال و زندگیشو به عهده نمیگیره، میندازه گردن بقیه، آویزونِ بقیه است، غُر میزنه، ناله میکنه.

    اشتباهاتش رو هم نمیپذیره و گردن کشی میکنه.

    ادم قوی مسیولیت اعمال و زندگیشو میپذیره و از اشتباهاتش درس میگیره و بهبود میده خودشو.

    استاد جان مرسی برای قسمت دوم این فایل.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 109 رای:
  3. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2230 روز

    هود:46

    قَالَ یَانُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِـحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    ـ [خدا] گفت: ای نوح، او از اهل تو نیست [=اهلیت و همدلی با تو ندارد]، او عملی ناشایسته است، پس چیزی که دانشی نسبت به آن نداری را از من درخواست مکن، من تو را پند می‌دهم که از جاهلان مباشی.

    »»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

    سلام به استاد توحیدی و نورانی خودم، سلام به استاد شایسته، شایسته ترین یار و همراه استاد، و سلام به دوستان و اعضای خانواده م در این مکان بهشتی… امیدوارم حال دل همگی عالی عالی توپ باشه

    جالبه که کامنتای قسمت 1 رو که می خوندم می دیدم خیلیا از جمله خودم در مورد این نشتی انرژی نسبت به اعضای خانواده مون نوشتیم. یعنی در مورد اینکه تو زندگی دیگران تاثیری نداریم تا حد خیلی زیادی یاد گرفتیم که اکی هر کسی هرجایی که هست جای درستیه و اتفاقاتی که هر شخص تجربه می کنه انعکاس باورها و فرکانسش هست اما در مورد فرزند انگار یه درجه سختتر هست عمل به این قانون که اونم شاید بدلیل قوی تر بودن احساسات نسبت به فرزند هست… استاد اینکه مثال دوستتون رو زدین و سرنوشتش به بیمارستان روانی ختم شد خیلی عبرت آموزه… در مقیاس کوچکتر ولی پایه ای تر من الان مدتی هست دارم تلاش می کنم تینا مسوولیت پذیر باشه و من نخوام بجاش فکر کنم یا نگران درسش باشم یا نگران دوستاش و حرفایی که باهم دارم… خیلی از عملکردم راضی نیستم هنوز ولی خدا رو شکر که آگاهانه شروع کردم این حرکت رو. دارم تلاش می کنم اگر 9 شب شده خسته س می خواد بره بخوابه نگم اشکال نداره وسایلش رو من جمع می کنم، یا اگه می بینم فولدر درسش پیش کتاب داستاناش و وسایل نقاشیشه نرم بذارم کنار کیفش که یه وقت یادش نره… من تا همین دو سه روز پیش شب به شب لباسی که فرداش مدرسه باید بپوشه رو آماده می ذاشتم رو تختش، ولی دو روز پیش گفتم تینا من همش یادم می ره شما دیگه ده سالته بزرگی و زشته که من لباسات رو آماده کنم. می دونم که خودت دیگه دوست داری کارات رو خودت انجام بدی… از این به بعد هروقت دیدی من دارم کارات رو می کنم بهم یاداوری کن که ستاپ کنم. یا مثلا در مورد تکالیف خونه برای روز بعدش تا یکی دوماه پیش همش باید بش یاداوری می کردم، ولی از یه جا به بعد گفتم من دیگه چیزی نمی گم خودت باید حواست باشه… و البته که شده صبح پاشده و گفته فلان کارو انجام ندادم برا امروز و با عجله و استرس نشسته انجام داده.

    اما با همه ی اینا انگار روتین ذهنم اون چیزی که نرماله براش اینه که من مواظب باشم همه ی اموراتش درست باشه و مشکلی نداشته باشه… یا مادر خوب اونیه که حواسش به همه چیز دخترش باشه… یعنی باید آگاهانه هی به خودم بگم تو خدا نیستی تو فقط مادرشی. راهنمایی می تونی بکنی ولی نتیجه ش رو تو نمی تونی تضمین کنی… حالا فعلا تینا فقط 10 سالشه و قطعا بزرگتر بشه مسایل مهم‌تری هست بخصوص تو جامعه ای مثل امریکا که من باید بتونم احساساتم رو کنترل کنم، باید بسپرم به خدا (و چون خودم تو این فرهنگ بزرگ نشدم خیلی جاها نمی دونم راهنمایی درست چیه) و یقین داشته باشم که خدای مهربون حواسش بهش هست خدای تینا همون خدای موسی ست همون خدای ابراهیمه پس من نباید نگران باشم. از خدا بخوام که خدایا من نمی دونم تو می دونی، خودت تربیتش رو دوستی هاش رو اخلاقش رو مدیریت کن، خودت دستش رو بگیر و ببرش هرجایی که باید بره، قدمها رو بش نشون بده…

    قبل از اینکه کامنت رو شروع کنم به ذهنم اومد برم کلمه جاهلبن رو در قران سرچ کنم و جالب بود که دیدم کلا شش بار تو قران اومده و تقریبا در تمام موارد جهل به معنای غلبه ی احساسات هست نه نادانی!! کامنت طولانی میشه ولی اشکالی نداره آیه ها اینا هستن:

    بقره:67

    وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَهً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    و [به یاد آر] آنگاه که موسی [با توجه به تجربه تلخ گوساله‌پرستی قومش در غیاب چند روزه او، که هنگام اقامت در مصر از فرهنگ تقدّس گاو تأثیر پذیرفته بودند] به قومش گفت: خداوند شما را فرمان می‌دهد که گاوی ذبح کنید![با تعجّب] گفتند: آیا ما را به ریشخند گرفته‌ای؟ [=فکر می‌کنی ما آنقدر نادانیم که حیوان سودمندی را بکُشیم؟ موسی] گفت: به خدا پناه می‌برم که از جاهلان باشم!

    انعام:35

    وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُم بِآیَهٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    و اگر رویگردانی آنها [از پیام‌های روشن قرآنی] بر تو دشوار می‌آید، [چاره‌ای جز صبر و تحمل و مدارا و ملایمت نیست، اما اگر فکر می‌کنی معجزه‌ای باید به مدد آید] اگر می‌توانستی نقبی در زمین یا نردبانی به آسمان بیابی تا آیتی [=معجزه‌ای] برای آنها بیاوری، [باز هم ایمان نمی‌آوردند، بدان که] اگر خدا می‌خواست، همه آنها را [به اجبار] هدایت می‌کرد، پس از جاهلان مباش!

    اعراف:199

    خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ

    ـ [با این حال، شیوه] عفو را در پیش گیر و به عُرف [=ارزش‌های معروف و شناخته شده برای همگان] دعوت کن و از جاهلان، روی بگردان [=با آنان درگیر مشو].

    هود:46

    قَالَ یَانُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِـحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    ـ [خدا] گفت: ای نوح، او از اهل تو نیست [=اهلیت و همدلی با تو ندارد]، او عملی ناشایسته است، پس چیزی که دانشی نسبت به آن نداری را از من درخواست مکن، من تو را پند می‌دهم که از جاهلان مباشی.

    یوسف:33

    قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ

    یوسف [در مقابل تهدید زلیخا] گفت: پروردگارا، زندان نزد من محبوب‌تر از کاری است که مرا بدان می‌خوانند 40 و اگر کید [=نقشه و نیرنگ] آنها را از من نگردانی، به شدت به آنان کشیده می‌شوم و [در اینصورت] از جاهلین خواهم گشت.

    قصص:55

    وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ

    و [علاوه بر آن] هر گاه یاوه‌ای بشنوند، [بزرگوارانه] از آن روی برمی‌تابند [=درگیر نمی‌شوند] و می‌گویند: اعمال ما برای ما و اعمال شما برای خودتان [=بندگان خدا آزاداند و حساب هر کس با اوست]، سلام بر شما [=سلامتی و خیرتان را خواهانیم] ما در پی جاهلان نیستیم [=قصد مشاجره و منازعه نداریم].

    یعنی وقتی نتونیم جلوی احساساتمون رو بگیریم و تصمیم اشتباه بگیریم مثل همون پدر دوست استاد از جاهلین میشیم… یا حضرت نوح که در مورد پسرش از خدا می خواد حفظش کنه چون احساسات پدریش غلبه کرده بر عقلش… یا حضرت یوسف که می گه اگر کید این زنان رو از من دور نکنی به سمتشون کشیده می شم و از جاهلان خواهم بود یعنی مغلوب غریزه جنسی شدن نه نادانی…

    جالبه خیلی جاها تو ترجمه و تفسیر بازرگان نکاتی رو می بینم که می گم عه چه جالب متفاوت از اکثر ترجمه ها نوشته… مثلا در مورد یشاء الله همیشه ذکر کرده که منظور مشیت الهی و قوانین حاکم بر جهان هست نه خواست و اراده ی خدا… در مورد جهل هم نوشته که در مقابل «حلم» هست نه «علم». بگذریم. آنچه که مهمه اینه که حواسم باشه نذارم احساسات مادرانی م باعث تصمیمات اشتباه در مورد فرزندانم بشه.

    خدای مهربون و شیرین و دوست داشتنی من، من به هر خیری از تو برسه فقرم… اگر تو دستم رو نگیری اگر هدایتم نکنی از جاهلین خواهم بود پس خودت کمکم کن نباشم در این دسته، کمکم کن از سپاسگزارانت باشم… کمکم کن ایمانم به تو روز به روز محکم تر و ریشه دارتر بشه… خدایا شکرت برای این یکساعتی که اجازه دادی فکر کنم و بنویسم. شکرت برای این مکان الهی، برای نعمتی که بهم دادی و عضوی از خانواده عباسمنشی هستم، شکرت برای وجود استاد و مریم بانوی شایسته، شکرت برای وجود تک تک دوستان عزیزی که اینجا فعالیت می کنن و خوندن کامنتاشون باعث رشد من میشه…

    خداجونم عاشقم کردی، عاشق ترم کن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 124 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1291 روز

      سلام سمیه جانم

      سلام و‌سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربانم از گرگان تا میشیگان به جسم و جان و قلب سلیمت.

      بینهایت ازت ممنونم برای این تحقیق قرآنیت،خیلی لذت برم،خیلی یاد گرفتم ازش،خیلی گره توی ذهنم باز کرد.

      این دو تا فایل برام سنگینه،چون دقیقا داره سنگین ترین پاشنه ی آشیلم رو درمان میکنه،حتی نوشتنش برام طول میکشه…چند خط مینویسم و میرم هوا خوری….

      ولی من کاملا دارم همین یکی دوروز، تغییر جهان اطرافم رو نسبت به کم شدن ترمز های ذهنی و باز شدن قلبم میبینم ….

      و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

      فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ(129 توبه)

      اگر آنها روی بگردانند،بگو: «خداوند مرا کفایت می‌کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکّل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!»

      دوستت دارم رفیق!

      به امید الله،با خبر های عالی برمیگردم…

      درپناه نور الله و قرآن میسپارمت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
      • -
        آرزو کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 512 روز

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        سلام سعیده جانم،

        من تا 30 ثانیه پیش زیر لبم میخوندم یا رب رب و خنده داشتم

        به نظرت الان با این جملت اشکام میریزه نمیگن دیونه است

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد …. من این جمله ات باور رو باور کردم

        شده اشک و خودت قاطی بشه

        این جملت منو همونطور کرد

        خدایا شکررررت

        و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….

        امان از اشکام

        عاشقتم رفیق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2230 روز

        فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

        پس هیچ کس نمی‌داند که به پاداش نیکوکاریشان چه نعمت و لذّتهای بی‌نهایت که روشنی‌بخش (دل و) دیده است در عالم غیب برایشان ذخیره شده است.

        ########################

        سلااااام به توحیدی ترین رفیق نازنینم… بقول خودت کجاها سیر می کنی؟ رفتی تو لاک خدایی (به جای تنهایی) و داری حسااابی با خدای رحمان و رحیم عشق بازی می کنیا… حواسم هست که مدارهای الهی و توحیدی رو داری یکی پس از دیگری طی می کنی و می ری اون بالا بالا ها… یه دستی هم واسه ما تکون بده از اون بالاها :)))

        دقیقا همینطوره سعیده جان… این دو فایل واقعا سنگین و پربار هستن… خداوند مهربان کمکمون کنه در مدار درک و عمل به این آگاهی ها قرار بگیریم…

        وقتی این و خدا می داند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد و خوندم یاد این آیه از سوره ی مورد علاقه ت افتادم که معرف حضور هستن قطعا :)) و گفتم پاسخم رو باهاش شروع کنم… نوش جانت باشه این حس و حال توحیدی… منتظر خبرهای خوبت هستیم رفیق…

        خیلی دوست دارم و به خدای مهربون می سپارمت…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1398 روز

      سمیه خانم زمانی،دوست و هم‌دوره‌ایی نازنین سلام،شب شما بخیر و شادی

      امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.

      احسنت،بسیار عالی نوشتید.

      خیلی ممنونم که دانسته‌های تان را با ما به اشتراک گذاشتید.

      از آنجایی که من دبیرم و شما پیرامون تربیت صحیح فرزند دلبند تان نوشته بودید،مناسب دیدم بنده نیز نکاتی را خدمت شما و عزیزانی که مطالعه می‌نمایند تقدیم نمایم.

      احتمالا این سخن قدیمی‌ها را شنیده‌اید.

      انسان بنده‌ی عادت است.

      به‌طور مثال اگر کسی عادت کند سحر خیز باشد.روز تعطیل هم صبح سحر بیدار خواهد شد.

      اینکه ما فرزندمان را مراقبت نکنیم تا عادتی نیکو در ایشان جا بیفتد،صلاح نیست!!!

      شما هر رفتاری را مراقبت نمایید و بمدت حدود 40 روز مستمر پی‌گیر باشید،بعد از آن اتوماتیک وار خودش پیش خواهد رفت.

      چیزی شبیه به اهرم رنج و لذت که استاد به شیوایی و زیبایی آن را آموزش داده‌اند.

      در پایان برای شما و نیز برای همه‌ی عزیزان و همچنین برای خودم از حضرت حق باریتعالی سلامتی،شادی،خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان مهربانش می‌سپارمتان خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2230 روز

        سلام به آقا مجید عزیز. امیدوارم حال دلتون عالی عالی باشه. بسیار ممنونم از پاسخی که برام نوشتین و نکات خوبی رو یاداوری کردین. ممنونم ازتون، اون نکته ی 40 روز تکرار خیلی خوب بود. چون دقیقا برای دخترم مفید خواهد بود، مثلا اگه قراری می ذاریم برای مرتب کردن اتاق یا هر چیز دیگه، حواسم باشه تا 40 روز ادامه ش بدم. امیدوارم نور هدایت خداوند مهربون هر روز در زندگیتون بیشتر از روز قبل باشه. در پناه خدا شاد و سلامت باشین :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      لیلا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1089 روز

      سلام بر سمیه عزیزم

      سمیه جان من اولین باری هست که واست کامنت مینویسم و از خدا سپاسگزارم که من رو هدایت میکنه سمت بهترین و توحیدیترین افراد سایت در صورتی که قبلا کامنت اونها رو نه میدیدم نه میشناختمشون و مشخصه که در مدار اونها نبودم ولی الان کسانی رو میتونم دنبال کنم که باعث میشن ازشون الگوبرداری کنم و برای رسیدن به هدفم رشد کنم

      از شما سپاسگزارم برای کامنتی که پر از آگاهی هست و این هم زمانی چقدر زیباست که من هم چند روزی هست از خدا درخواستم اینه که منو هدایت کن برای دختر شش سالم که بتونه کارهاش رو خودش انجام بده و من بار مسولیتهاش رو به دوش نکشم و از همین الان که کلاس اول هستش واسه تکالیفش نیاز به چندین بار یادآوری نباشه و من انقدر نگران کارهای روزانش نباشم و شما چقدر خوب اشاره کردین که خدای دخترتون خدای موسی ست و نگرانی ما بی مورده

      من این چند روز داشتم دنبال راه حلی میگشتم که مسولیت درسهاش رو گردن خودش بندازم و با معلمش هم هماهنگی کردم که اگر تکالیف رو ننوشت خودش باید جوابگو باشه

      با این حال که دختر زرنگ و باهوشی هست ولی انگار با تکرار یادآوری من به تنبل ترین تبدیل میشه و هر روز این سنگینی کارهاش بر دوش من بیشتر سنگینی میکنه

      همیشه استرس دیر آماده شدنش و اینکه زود باش سرویست میرسه باعث میشه آرامتر کارهاش رو انجام بده

      همین حمایتگر بودنها باعث میشه از الان بی مسولیت بزرگ بشن و هر بار باید مشکلات بزرگتری رو از اونها به دوش بکشیم

      از خدا میخوام که خودش هدایتمون کنه و ما رو در مسیر درست قرار بده که از جاهلان نباشیم و ما را آسون کنه برای آسونی ها

      سمیه جان تحسینت میکنم برای موفقیتهایی که به دست آوردی تحسینت میکنم برای قدمهایی که برای رشدت برداشتی

      تحسینت میکنم برای تفکر و تاملی که در آیه های قرآنی داری و اونها رو به ما هم انتقال میدی

      و از تو سپاسگزارم برای کامنتی که نوشتی و نور هدایتی شدی برای دیگران

      دوست جدیدم خیلی دوستت دارم و برات آرزوی سلامتی و سعادتمندی دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2230 روز

        سلام لیلا جانم، چطوری رفیق؟ خیلی دوست داشتم زودتر از اینها پاسخ بنویسم برات و هم تشکر کنم و هم باهات گپ بیشتری بزنم، ولی روزهای شلوغی رو داشتم این چند روز… حتی چندبار اومدم مثلا دم خواب گوشی رو گرفتم به این قصد که پاسخ بدم اما یه چیزی تو قلبم می گفت تو از رو عذاب وجدان می خوای الان بنویسی… پاسخ پر مهرت رو فایل قبل به سعیده جان رو هم دیدم و ذهنم بیشتر نجوا داشت که دیدی جوابش رو ندادی؟ دیدی منتظر گذاشتیش… خیلی کارت زشت بود… و از اون طرف قلبم می گفت آروم باش تو تصمیم داری براش بنویسی این مهمه، اگر الان و از سر عجله و اینکه چند روزه بنده خدا نوشته من هنوز جواب ندادم، بنویسی یه چیز سرهمی و الکی میشه… اما اگر در زمان مناسب بنویسی در فرکانس خوب براش بنویسی اونم انرژی بهتری دریافت می کنه… این سد که دیشب هم به ندای قلبم گوش دادم و گوشی رو گذاشتم منار و خوابیدم… و الان که نزدیک ظهره و لیلین خانوم من در خواب نازه با آرامش اومدم و پاسخت رو دوباره خوندم. این از این… در مورد دختر شش ساله ت و مسولیت کاراش، مسلما خودت بهترین راه رو انتخاب خواهی کرد با هدایت خداوند… همونطور که گفتم منم چند وقتی هست که دغدغه هست و از طرفی پاشنه ی آشیلم. باز چیزی که از فاطمه جانم یاد گرفتم اون اوایل این بود که انقدر رو نکات منفی تینا دختر ده ساله م تمرکز نکنم و برعکس بیام هر روز تو شکرگزاریم نکات مثبتش رو بنویسم… بجای اینکه هی تو ذهنم مرور کنم که باز وسایل نقاشیش رو جمع نکرد رفت بخوابه، باز کلاسور درسش فلان جاس، باز یادش رفت ظرف اسنکش رو بیاره… (که خب همشون واقعیته و هست، ولی من آگاهانه تمرکزم رو بردارم از روش) بشینم هر شب بنویسم که خدایا شکرت دخترم سالمه،

        شکرت که دختر شاد و خندونیه،

        شکرت که انقدر موسیقی رو دوست داره،

        شکرت که آهنگی که می شنوه می ره رو کیبورد با دو سه بار زدن همینجوری گوشی پیدا می کنه نتا رو می زنه،

        شکرت که دل مهربونی داره

        شکرت که راستگوه

        شکرت که نقاشی خیلی خوب می کشه و علاقه داره

        شکرت که حیوونا رو دوست داره و کلی راجع بهشون می دونه

        شکرت که درساش خوبه و معلما ازش راضی ن

        و … این لیست تا هرچقدر بخوای می تونه طولانی بشه.

        اینجوری بود که کم کم چیزای خوبش رفتارای خوبش بیشتر شد برام… معلمش کلی ازش تعریف کرد وقتی رفتم پیشش. البته من هنوز کار زیادی دارم… همش بخاطر اینه که می خوایم بچه مون پرفکت باشه بی عیب باشه… بابا مگه ما خودمون پرفکتیم؟ اصلا مگه می تونیم پرفکت باشیم؟؟ خلاصه که اگه پامون رو از کفش خدا بکشیم بیرون و بقول سعیده جانم مدیریت رفتار و اخلاق بچه مون رو هم به خدا بسپریم، خدا همیشه شاهکار می کنه…

        امیدوارم خداوند مهربان کمکمون کنه و هدایتمون کنه به بهترین و آسان ترین روش…

        در پناهش شاد و سلامت و ثروتمند باشی :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      بانوی عمارت گفته:
      مدت عضویت: 1004 روز

      سلام دوست عزیز،سپاسگزارم بابت کامنتتون

      منم یک پسر چهارده ساله دارم،امسال وارد یک باشگاه فوتبال شده و خودش میره و میاد و یه موقه هایی دیر میکنه من خیلی تلاش میکنم که کنترول ذهن کنم و مدام این جمله ی شما رو به خودم میگم که خدای پسرمنم همون خدای موسی است

      من اصلا اخبار و تلویزیون رو نگاه نمیکنم از وقتی که سعی کردم به گفته های استاد عمل کنم ولی همسرم بعضی وقتها که به اخبار گوش میده ناخودگاه یه لحظه حواسم میره به خبری که پخش میشه و بعضی وقتها در مورد مثلا دزدیدن یک کودک یا یک نوجوان،من چند ساعتی با خودم درگیر میشم و سعی میکنم کنترول کنم

      یه موقه هایی ذهنم بهم میگه مگه تو نمیگی خدای موسی همون خدای پسرمه پس چرا خدای موسی خدای اون بچه که دزدیده شده نبوده ؟

      ممنون میشم که راهنماییم کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2230 روز

        سلام دوست عزیز. امیدوارم حال دلت عالی عالی باشه… تحسینت می کنم برای کنترل ذهنی که در مورد پسرت انجام می دی و درک می کنم این نگرانی رو… ولی ما همه دانشجوی استاد شدیم تا همین باورهای غلط یا رفتارهایی که نیازی نیست رو حذف کنیم مثل نگرانی برای فرزندانمان… منم می دونم که گفتنش راحته و عمل کردن خیلی سختتر از حرفیه که می زنیم و دقیقا برای همین داریم رو خودمون و شخصیتمون و باورهامون کار می کنیم… اینکه یاد بگیریم واقعا به خدا ایمان و باور داشته باشیم… اینا رو دارم به خودم می گما… باید هزار بار به خودم بگم که خداوند رحمان رحیم دونه دونه ی ما رو از هیچ آفریده، از تپش قلبمون که اینهمه سال خطا تو کارش نیست بگیر تااااا کل کهکشان و دنیای فراتر از اون رو داره مدیریت می کنه… حالا تو دنیای به این عظمت که به این دقت داره اداره میشه، من نمی تونم از خدا بخوام کمکم کنه هم من و هم فرزندم رو هدایت کنه چون من بهش سپردم؟ مگه نگفته ادعونی استجب لکم؟ مشکل من اینه که وقتی درخواست می کنم به اندازه ی قوانین ایمان قلبی ندارم که درخواستم همون لحظه اجابت میشه… دیگه بقیه ش میشه حاشیه… من واقعا در مقامی نیستم که بخوام کسی رو راهنمایی کنم… خدا رو شکر این سایت دنیایی از فایلها و محصولاتیه که تمام هدفش همینه که ما رو درکمون رو مدارمون رو رشد بده… تنها چیزی که به ذهنم می رسه اینه که من باید تلاش کنم تو دام شیطان نیفتم و سراغ سؤالایی که کمک کننده نیستن نرم… من در ‌هله ی اول باید از افکار و اخبار منفی دوری کنم، اگرم به گوشم خورد بدونم که هرآنچه نگرانی و ترس بیاره از شیطانه… پس تو دامش نیفتم. من چه می دونم هیستوری اون فرد تو خبر و قبل و بعدش چیه… پس اصلا توجه نمی کنم… امیدوارم همگی تو این مسیر ثابت قدم باشیم و خداوند وهاب هادی رحمان رحیم کمکمون کنه، دستمون رو بگیره و تو این جاده سوت زنان بریم و لذت ببریم.

        در پناه خداوند مهربان شاد و سلامت باشی…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محبوبه ترکمانی گفته:
      مدت عضویت: 3172 روز

      باسلام و آرزوی سلامتی و سعادت برای شما هم دوره ای عزیز

      یه سوال دارم از خدمتتون که امیدوارم بتونید کمکم کنید

      من خیلی دنبال قرآن با ترجمه بازرگان توی ایران گذشتم ولی متاسفانه نتونستم پیدا کنم ،امکانش هست من رو راهنمایی کنید که چطور قرآن رو با ترجمه فوق تهیه کردین ،سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2230 روز

        سلام دوست عزیزم. امیدوارم حالت عالی باشه. من خیلی دنبال اپ های مختلف نگشتم ولی اپی که استفاده می کنم پرتوی از قرآن هست! نمی دونم شاید موارد بهتری هم باشه… امیدوارم نور هدایت خدای مهربون دلتون رو و دلمون رو روشن کنه در این مسیر :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ 56 سوره قصص

    (اى پیامبر!) همانا تو نمى‌توانى هر که را دوست دارى هدایت کنى (و به مقصد برسانى)، بلکه این خداوند است که هر کس را بخواهد(بر اساس مشیتش) هدایت مى‌کند و او به ره‌یافتگان آگاه‌تر است

    وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ 103 سوره یوسف

    و تو هر چند جهد و ترغیب در ایمان مردم کنی باز اکثر آنان ایمان نخواهند آورد (دل پاکت را زیاد رنجه مدار).

    لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ بخشی از آیه 272 سوره بقره

    هدایت یافتن آنان بر عهده تو نیست، بلکه خداوند هر که را در مسیر هدایت باشد هدایت مى‌کند.

    ———————‐-‐———————–

    سلام بر استاد فرزانه و مریم جان شایسته تحسین و دوستان عزیزم

    حالتون چطوره هم مسجدی های نازنین؟! امیدوارم در بهترین حال باشید

    ———

    تا اینجای کامنتم رو دیروز نوشته بودم برای قسمت اول و جور نشد کامل کنم امروز که به سایت سر زدمو دیدم قسمت دوم اومده گفتم کامنتمو روی همین فایل بزارم جالبه آیاتی که نوشتم جزو آیاتی بود که استاد درباره شون صحبت کرد

    خدا رو شکر می کنم که منو هدایت کرد به سمت استاد گرانقدر و آموزه های توحیدی درست

    یه مورد از تجربه هامو بخوام بگم بر میگرده به بیست و خورده ای سال پیش زمانی که ما چند سال بخاطر مأموریت کاری همسرم در قطر  بودیم،  من با تعدادی از خانمهای دیگه که اونها هم مثل ما مأموریتی از ایران اومده بودن دوست شده بودیم هر هفته خونه یه نفرمون دور همی داشتیم و خلاصه ارتباط صمیمی داشتیم، بعد از مدتی دوستانم دچار اختلاف شدن به دو گروه تقسیم شدن یه گروه همسر سفیر و طرفدارانش یه گروه دیگه هم  همسر معاون سفیر و طرفدارانش، جوری با هم اختلاف پیدا کردن که دیگه حتی حاضر نبودن جایی که اون یکی گروه باشه شرکت کنن

    و من چون با هردو گروه خوب بودم و از احترامشون برخوردار(که اونم فکر می کنم بخاطر احترامیه که من همیشه به دیگران میزارم، واقعاً یادم نمیاد نه من به کسی بی احترامی کرده باشم نه کسی به من بی احترامی کرده باشه، خدا رو شکر برای این ویژگی خوبم و بهش افتخار می کنم) به خیال خودم خواستم بین اینا میانجیگری کنم تا صلح و صفا دوباره برقرار بشه،چند بار تلاش کردم با هر کدوم جدا جدا صحبت کردم، از این به اون پیغام و پسغام بردم، ولی بعینه دیدم فایده نداره….  خدا رو شکر که اصرار نورزیدم و ادامه ندادم، که در اون صورت احتمال زیادی وجود داشت خودم آسیب ببینم

    تنها چند ماه بعد از اون شرایط جوری پیش رفت که دو گروه به صلح و سازش رسیدن

    —————-

    مورد دیگه درباره فرزندانم بود، که من فکر می کردم بعنوان یک مادر وظیفه دارم بچه هامو به مسیر درست هدایت و راهنمایی کنم،مسیری که من فکر می کردم درسته، و چه بسا که بقول دوستمون که استاد کامنتشو  خوند اشتباه باشه، بخصوص در مورد مسائل دینی حساس بودم، الان که به اون وقتها فکر می کنم می بینم که دو مورد جای شکرگزاری داشته برام یک اینکه بچه هام بمن احترام میزاشتن حرفی یا حرکتی که نشانه بی احترامی باشه اظهار نمی کردن، و دوم اینکه من هم دیکتاتور مآبانه رفتار نمی کردم

    مثلاً وقتی تو خیابون بودیم و می دیدم یاسی یه کمی موهاش از روسری زده بیرون، بهش می گفتم یاسمن موهات بیرونه، به حالت دستوری نمی گفتم

    خب یاسی هم اولا گوش می کرد و موهاشو میبرد زیر روسری بعد یواش یواش دیدم نشنیده میگیره،

    وقتی چند بار دیدم به حرف من گوش نمی کنه کوتاه اومدم باهاش جر و بحث نکردم

    یادمه یکی دو بار برای نماز صبح بلند نشد، چقدر من اشک ریختم و از خدا خواستم که هدایتش کنه!

    چقدر به  فرعیات اهمیت می دادم 

    عه اینجا یاد یه مورد خوب رفتاری از هر دوتامون افتادم

    اینکه من یا همسرم بعنوان پدر و مادر بچه ها رو به زور از خواب بیدار نمی کردیم و مجبورشون نمی کردیم نماز بخونن

    و اینکه بچه هامون خودشون زنگ میزاشتن و برای نماز بیدار می شدن

    خدا رو شکر که فرزندان صالحی بمن عطا کرد ویژگیهای خوب خیلی زیادی داشتن و دارن

    ————-

    یه مورد دیگه که استاد همیشه میگه درباره این مباحث با بقیه صحبت نکنید، حالا من منظورم تغییر دیگران نبود ولی از تغییرات خودم حس خوبی داشتم و گاهی در دور همیهایی که با خواهرا و برادرا داشتیم از تغییر نگرش و رفتارم درباره بعضی از مسائل مذهبی می گفتم،

    اونا اعتقادات مذهبی قوی  دارن بخصوص برادر کوچکترم

    عاقا این برادرم اصرار داشت که منو ارشاد کنه گفت من حاضرم باهات بحث و گفتگو کنم و هر سؤالی  ایرادی داری برطرف بشه البته اینم بگم که اطلاعات زیادی درباره دین و مذهب داره و از قدرت بیان خوبی هم برخورداره من گفتم هیچ تمایلی به بحث و گفتگو ندارم، ول کن نبود از اون اصرار و از من انکار

    چند روز این کشمکش ادامه داشت از طریق پیامهای واتسپ و نزدیک بود رابطه مون آسیب جدی ببینه، که بطرز شگفت انگیزی خداوند هدایتم کرد چیزی گفتم که مثل آب روی آتیش بود و ورق برگشت

    فکر می کنید من چی گفتم؟!

    خب ما پیامهایی که به هم میدادیم بیشترش وویس بود و اول هر وویس به هم  سلام می کردیم

    من تو وویس آخری بعد از سلام گفتم چقدر این چند روزه سلام رد و بدل کردیم  خیلی هم خوبه ما هم که میگیم سلام سلامتی میاره، بعدش هم گفتم میدونی چیه داداش گلم من فکر می کنم این شیطونه که داره وسوسه می کنه، دیده که چقدر رابطه ما خواهرا و برادرا خوبه میخواد بین ما تفرقه و جدایی ایجاد کنه، ما باید مراقب باشیم فریب شیطان رو نخوریم

    و برادرم با شوق و خوشحالی جواب داد سلام آبجی راست میگی سلام و سلام و سلامتی خیلی هم عالی!، گفت اینکه گفتم دیگه باهات کاری ندارم منظورم تو این موارد بود نه اینکه با خودت کاری نداشته باشم، انشا الله تا آخر عمرمون خواهر و برادرای خوبی برای هم می مونیم

    و خدا رو شکر این موضوع که چند روز پیاپی باعث اتلاف انرژی زیادی از من شد بخاطر جهالت خودم به خیر و خوشی خاتمه پیدا کرد

    و من همون موقع مصمم شدم که زیپ دهنم رو محکمتر ببندم، تا خودم راحتتر باشم

    ————-

    وقتی که به زندگیم و گذشته نگاه می کنم می بینم در کل خدا رو شکر من از اون دسته افرادی نیستم که کتک خورم ملس باشه، بقول استاد تا یه کمی به جاده خاکی میزنم خدا جونم چندتا ضربه خفیف رو شونه ام میزنه  و میگه بنده من داری اشتباه میری برگرد به مسیر درست

    و من اکثر اوقات تسلیم میشم هروقت که متوجه میشم راهم اشتباهه همونجا استاپ می کنم سعی می کنم از راه درست برم

    با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم که استاد رو در مسیر زندگیم قرار داد

    سپاس فراوان از استاد عزیز و مریم جان و دوستان نازنینم

    نور الهی روشنگر راهمون باشه آمین

       

     

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 129 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    به نام الله مهربان

    سلام بر اساتید عزیزم

    سلام به دوستان گلم

    الحمدالله کما هو اهله

    استاد عزیزم چند مدتی است دنبال آزمایش خون و مراتب مربوط به قانون سلامتی هستم تا به لطف خداوند این دوره فوق العاده رو شروع کنم.

    توی این مدت سعی کردم خیلی فکر کنم فکر کنم و اصلا با دوستان عزیزم که توی سایت هستن و از فوق العاده هایی هستن ک دارن روی خودشون کار میکنن داشتیم در خصوص یک سری قوانین صحبت میکردیم ومن فکر میکردم تا باور سازی کنم تا برای ذهنم منطقی کنم تا عمل کنم.

    و همون لحظه ای ک این جلسه رو قرار دادید خداوند به من الهام کرد برو یکسر سایت و دیدم بله شما دو جلسه بهشتی روی سایت قرار دادید .

    چقدر این دوتا فایل در خصوص این اتفاقات و افکار این چند روز گذشته من هست انگار خداوند به شما گفته مریم نیاز به شنیدن این آگاهی ها داره.

    سپاسگزارم از شما

    استاد ی تماس از سمت مامانم داشتم و با اینکه من چقدر میگم از کسی برای من نگید متاسفانه در خصوص چند اتفاقی با من صحبت کردن و

    دوتا مورد توی من اتفاق افتاد

    اول دلسوزی من برای اون اشخاص و یک روز ذهنم درگیر شد.

    دوم اینکه یکهو احساس عدم لیاقت توی من اتفاق افتاد.

    قشنگ چند روز استاد نظم ذهنی من مثل نظم خانه من بهم ریخت انگار نمی‌دونستم هر وسیله رو کجا گذاشتم. عصبی شده بودم بعد ی روز نشستم گفتم بشین ببینم چی شده بانو

    خدا رو سپاسگزارم استاد من خیلی راحت تر از قبل کنترل ذهن کردم و طی چند روز فکر کردن و نوشتنش خودم رو برگردوندم به مسیر

    گفتم من لایق بهترین اتفاقات هستم چون من دارم روی خودم کار میکنم

    من دارم سپاسگزاری میکنم

    من هر تضادی رو خیری میبینم از سمت خداوند

    من دارم زیبایی ها رو میبینم و از نازیبایی ها اعراض میکنم چرا باید دلسوزی کنم من لایق بهترین ها هستم

    من لایق خیلی خیلی بیشتر از این هستم چون من باور دارم خداوند وهابه چرا خودم رو مقایسه کنم هر کسی هر اندازه ک خدا رو باور می‌کنه برداشت می‌کنه گندم از گندم بروید جو ز جو

    دلسوزی یعنی خدا حواسش نبوده برای اونها بد خواسته.

    والان توی این فایل منطق محکم قرآن رو شنیدم و این باور خیلی قویتر میشه برای من ک اگر در مسیر خدا هستی در مسیر درست هستی بندگی خدا رو می‌کنی و بندگی شیطان رو نمیکنی و شیطان در مسیرت نخواهد بود

    مسیر مشخصه حق گفته شده هر کسی میخواد انتخاب کنه مسیرش رو می‌تونه هر کسی خالق زندگی خودشه

    ما نمی‌تونیم تغییر در زندگی دیگران داشته باشیم

    من مسئول زندگی خودم هستم من خالق زندگی خودم هستم منم ک دارم با افکارم و مسیری ک انتخاب میکنم زندگیم رو می‌سازم

    استاد در خصوص بچها از صمیم قلب ازتون سپاسگزارم همیشه این موضوع با توجه به باورهای قبل و خانوادگی من

    در تضاد بودم ک چکار کنم هر چند بارها شنیده بودم ک مهمترین وظیفه ما عزت نفس دادن به بچهامون هست

    ولی خیلی عالی توضیح دادید که من فرزندم رو مسئولیت پذیر تربیت کنم یعنی بهش بگم شما حق انتخاب داری ولی هر انتخاب کردی خودت مسئول خواهی بود چه نتیجه بزرگ بگیری و چ شکست بخوری

    این مدت انگار خداوند بهم الهام کرده بود بگم به بچم ک ببین تکالیفت رو میخوای بنویسی من کنارتم نمی‌خوای خودت باید پاسخگو باشی

    و توی هر چیز دیگ ای و الان توضیحات شما منو خیلی روشن تر کرد. انگار ی فانوس بزرگ و پرنور بهم دادید تا مسیرم رو درست ببینم و با اطمینان قدم بردارم.

    و این برخورد من باعث شده پسرکوچولوم وقتی خوراکی برای خودش میاره خودش جمع می‌کنه میبره خودش می‌ره آب میخوره

    این ها برای من خیلی نتیجه بزرگی هست من توی خانواده ای بزرگ شدم ک هنوزم پدر و مادرم خودشون رو مسئول سرنوشت پسر 45سالشون و دخترای بالای 50سالشون می‌دونن

    خودشون رو مسئول نوه هاشون می‌دونن که اونها تا زنده هستند باید راهنما و راهگشا باشند برای نسلشون

    و چقدر آسیب دیدن چقدر شبها خواب راحت نمیرن چقدر احساسات بد که تجربه میکنن

    خانواده من و حتی خود من هم در گذشته همیشه میخواستم دیگران رو مجبور کنم به تغییر

    من سالها برای یکی از افراد نزدیکم صحبت میکردم دلیل میاوردم هر آنچه لازم بود برای تغییر یک نفر

    من انجام میدادم و چه قدر از زندگیم و زمانم گذاشتم برای تغییر ایشون ولی حتی سر سوزنی ایشون تغییر نکردن و حتی الان ک دیگ واقعا سنی ازشون گذشته و 50ساله یا بیشتر هستن بازم روی باور خودشون هستن

    به لطف خداوند بعد آشنایی با شما من دیگ رهاشون کردم حتی تا چندماه پیش هم ایشون ی دنیا پیام میدادن و من واقعا سعی میکردم نخونم با اینکه کلی تعریف و تمجید و قدردانی بود توش

    و من میگفتم ن مریم این بازی برای تونیست وقتی خودت تغییر کنی وقتی نتیجه های بزرگ بگیری اون خودش تغییر خواهد کرد اون خودش باید از خدا هدایت بخواد

    و خدا رو شکر مدتهاست دیگ در مدار من نیستن و ازشون بیخبرم

    امیدوارم بتونم در خصوص پسرم خیلی بیشتر از قبل سعی کنم مستقل و مسئولیت پذیر بزرگ بشه

    استاد خیلی سخته برای یک مادر برای یک پدر ک غم و درد و اشک بچه اش رو ببینه توی قلب آدم چنگ میزنن وقتی ک بچها به مشکل میخورن و راحتی ازشون گرفته میشه به خاطر تصمیم اشتباهشون و این بین ما ایرانی ها خیلی مرسومه که تازه به نظرم یکسریش از وابستگی پدر و مادر به بچها میاد

    بخصوص ک از اون اتفاق پند نگیرند و مجدد تکرار کنند

    ولی سعی میکنم اونقدر قوی کنم خودم رو و اونقدر ایمانم رو به خدا بیشتر کنم ک بپذیرم و بگذرم و اجازه بدم تا خودش هدایت بشه

    استاد در خصوص خودم موردی رو یادم اومد

    یادمه زمانی ک خیلی مذهبی بودم خیلی سال پیش یه نفر بهم گفت خدا با نیت آدمها کار داره اصلا ظاهر نماز و روزه مهم نیست و من در مسیر این آگاهی ها نبودم گفتم ن خدا گفته نماز بخون روزه بگیر و هر کسی انجام نده عذاب میشه مگه میشه مهم نباشه می‌گفت آدمها رو نباید قضاوت کنیم چون از قلبشون خبر نداریم از نیتشون خبر نداریم و من میگفتم قلب طرف ظاهرش نشان دهنده افکارشه حجاب نداره پس در مسیر درست نیست یعنی بچه‌هایی ک مذهبی بودن خیلی خوب متوجه میشن ما با نگاه متعصبانه مذهبی چه رفتارها و افکاری داشتیم و وقتی که در مسیر هدایت قرار گرفتم و تمام اون بتن ها شکست توی ذهنم من گفتم خدایا چطور اون زمان کر بودم چطور حتی درست گوش نمی‌کردم به صحبتهای اون شخص واقعا متوجه نمی‌شدم و این واقعیتی هست ک قرآن خودش گفته و من با همه وجودم حس کردم الان هر کسی با هر کلمه ک از زبان من بیرون میاد مخالفت می‌کنه من میپذیرمش عاشقانه و میگم حق با شماست اصلا نظر نمی‌دم بحث نمیکنم فقط اگر دوست داشته باشند یا نظرم رو بپرسم صحبت میکنم اونم در سطح خودش

    حتی باور دارم ک خیلی از همین آموزشها و دوره های شما رو من نمی‌فهمم باید به خودم زمان بدم تمام طی بشه آماده دریافت و درکش باشم

    زمانی ک قانون سلامتی رو خریدم گفتم دیگ از فردا شروع میکنم وقتی جلسه اول رو دیدم گفتم مریم آروم باش عجله نکن عجله از شیطانه ذوق داری اشتیاق داری باشه پله پله جلو برو

    شاید زمان بر بشه ولی باید درک کنم من آروم آروم حرکت میکنم و می‌دونم وقتی قرار باشه بشنوم هدایت میشم مث همین فایل که خداوند هدایت کرد بیام سایت

    خدایا سپاسگزارم که منو به مسیر درست هدایت کردی به بهشتی ک هر زمان میام توش فقط جلوه های حضور خودت رو میبینم.

    استاد عزیزم سپاسگزارم امیدوارم به زودی یک کلیپ از زندگی در بهشت برامون بذارید دلمون برای دیدن مریم جون تنگ شده

    هر کجا هستید عاشقتونم

    در پناه الله مهربان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 152 رای:
    • -
      ریحانه جوادی گفته:
      مدت عضویت: 749 روز

      به نام الله مهربان

      سلام براستاد عزیز ومریم مهربان که این دو فایل فوق العاده برامون اماده کردین سپاسگذارم

      سلام مری جونم عشقم بعد یه و نیم سال هدایتی رسیدم به کامنت فوق العاده تو چقدر ذوق کردم از کامنت دلی که نوشتی و چقدر بی نظیر قدم به قدم داری مسیر اگاهی طی میکنی من شاهد تغییرات از نزدیک بودم تو تک تک جمله هات مسیر طی شده برام تصویر میشد مرسی دوستم

      یه نکته جالب داشت تو هم مثل من کامنتهات با نام الله مهربان شروع میکنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مریم گفته:
        مدت عضویت: 920 روز

        به نام الله مهربان

        به نام پروردگاری ک ما رو کنار هم قرار داد

        عااااشقتم من

        خدایا اینقدر خوشحال شدم اشک توی چشمام جمع شده

        من از صمیم قلب تحسینت میکنم دوست عزیزم منم میبینم ک چطور داری متعهدانه روی خودت کار میکنی

        منم دارم میبینم چه نتایج بزرگی توی زندگی برای خودت رقم زدی ی دختر پرشور و نشاط شکرگزار

        ی دختر فوق العاده مهربان

        ی دختر بسیار زیبا و متعهد

        ی دنیا عشق برای قلب مهربونت

        الحمدالله کما هو اهله

        در پناه الله مهربان باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    سلام به روی ماهت

    سلام به قلب زلالت

    سلام به آفریده ی خدا

    و کسی که نه در سرای آخرت، بلکه به پاس کلام بر حقش و عمل به آنچه که میگه خدا تو همین دنیا نعمت هاشو بر اون تموم کرد و به مقداری غرق در نعمتش کرد که رسیدم به جایی که میگه(لعلکم ترضی)

    بلکه راضی باشید!

    سلام بر کسی که آنچه که خدا تو بهشت وعده کرده تو همین دنیا داره تجربه اش میکنه!

    بهشتی که خدا وقتی میخواد توصیفش کنه میگه بهشت جاییه که نهر ها جاری هست

    میگه آنجا هیچ سخن لغو و بیهوده ای نمیشنوند!

    سلام به سید حسین عباسمنش!

    به خدای واحد قسم میخورم آنچه که من فقط و فقط در دوره ی احساس لیاقت یاد گرفتم،به اندازه ی تمام آنچه که پدر و مادرم برام زخمت کشیدن و آموزش دادن در تمام این 31 سال عمرم برابری نه بلکه چندین برابر برتری داشته!

    سلام بر تویی که بهم یاد دادی بابد مرد باشم!

    باید عرضه داشته باشم

    باید روی پای خودم وایسم و دست و چشمم به کسی غیر از خودمو خدام نباشه!

    سلام به تویی که بهم یاد دادی حتی در حد اینکه بخوام به کسی بگم جایی داغه زبونت میسوزه نظر ندم و مسؤلیت اونو بعهده نگیرم !

    من چه چیزهایی که از شما یاد نگرفتم استاد عباسمنش!

    نمیدونم فقط من اینجوری ام ید شما هم اینجوری هستین!

    هر چند وقت یک بار مثله اخباره دنیا که به قول شاعر، هر دم از این باغ دری میرسد،هر روز اخبار یه خیر جدید داره

    با انتخابات ترامپ،یا سقوط بسار اسد،یا بحث حجاب و ریختن تو خیابونا، یا آتش سوزی پلاسکو و…

    منم هر هفته تقریبا یک بار یه حادثه ی بزرگ تو وجودم رخ میده

    اما حوادث وجود من کجا و اون اخبارا کجا!!!

    یه مدت بشد بهم الهام میشه که باید با جدیت قرآن بخونم

    هفته ی بعدش بهم الهام میشه که باید روی نقطه ضعف جلوگیری از حرف های لغو و بیهوده جلوگیری کنم

    هفته ی بعدش میگه تو وظیفه ات اینه که بری مسافرت و خوش بگذرونی

    سری بعدش میگه که حالا وقتشه که قربانی کنی!

    اما این چند روزه تمامه تمرکز جهان برای من روی این موضوع فوکوس کرده که باید من مسؤلیت دیگران رو به عهده نگیرم!

    20 دقیقه،30 دقیقه ی اول فایل هی نگاه میکردم که چقدر دیگه مونده که فایل تمام بشه و تیکه این رو بزنم که این فایل رو دیدم ،انگار دیدنه این فایل نوشتنه مشقی بود که با انجام دادنش پیشه خودم احساس رضایت میکردم!

    همین قدر جاهل!

    و معلومه دیگه وقتی به فایل رو اینجوری نگاه کنی هیچی ازش نمیفهمی!

    برای همین هیچی هم نداشتم واسه نوشتن!

    تا اینکه اومدم از پارکینگ محل کارم بزنم بیرون ،دیدم یه خانم خواست بیاد رد بشه، من فکر کردم که میخواد بیاد جای من و هی تو دلفین دست تکون میدادم و چراغ میزدم ‌که بهش بفهمونم از تو صف در نیاد و به ماشین دیگه ای میخواد بیاد جای من!

    دیدم با نهایت بی اهمیتی به تلاش من،از تو صف در اومد و رفت!

    بعد یادم اومد که عه!

    راستی خانم‌ها جای پارک مخصوص دارن!!!

    این اصلا نمی‌خواست بیا جای من!

    هممون لحظه به خودم گفتم اگه فایلی که از روی بی‌توجهی نگاهش کردی،روت اثر میزاشت سکوت میکردی و روی صندلی دلفین می‌نشستی!

    دیدم من در طول روز خیییییییییییلی از این رفتارا دارم که میخوام مسؤلیت دیگران رو به عهده بگیرم!

    اصلا به منچه که بخوام به بقیه راهنمایی بدم!!!!

    هر آدمیزادی که اینقدر عقل داره که موز رو با پوست نخوره،همونقدر هم عقل داره که خودش زندگی خودشو اداره کنه نیاز به راهنمایی من نیست!

    مگر اینکه اون شخص از من کمک بخواد و من اونموقع در حد فهمش و درخواستش بهش کمک کنم!

    چه کاریه آخه!!!

    برادرم یه موتور خریده 500 میلیون و بردش روستا،با مادرم زنگ زدم گفتم برادرم اشتباه کرد باید چی پی اس روش نصب میرد بعد می‌میبردش!

    بگو آخه به من چه ربطی داره!؟

    هااا!؟

    تو پولشو دادی که نگرانه دزدیدنشی!؟

    تو مسؤلیت نگهداریش رو داری که نظر میدی!

    تنها وظیفه ی تو 2 تا کلمه است

    (مبارکش باشه)

    تمام!!!!

    بعد دیشب مامانم زنگ زده که موتور داداشت با اثر انگشت روشن میشه!!!

    آخیییییش دلم خنک شد که نظر علکی دادم!

    از خدا میخوام کمکم کنه روی این نقطه ضعفم کار کنم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 162 رای:
    • -
      آوا مختاری نیا گفته:
      مدت عضویت: 2707 روز

      سلام برادر ابراهیم،

      من زهرا هستم.

      با لحن جالب کامنتت هم خیلی خندیدم و هم این حد از جدیت برای کار کردن روی خودت رو تحسین کردم ،

      هم تأیید می‌کنم و هم سختمه که به بچه ها تذکر ندم برای درست انجام دادن کاراشون، ولی به خدا قسم شاید حدود 70 درصد تذکرهام بی نتیجه س،

      مسئله اینه که انقد گفتم که دیگه اوتوماتیک این تذکره میاد،

      من هم شروع می‌کنم در مقابل فرزندانم دهنمو بیشتر ببندم،

      و اجازه بدم که شعور خودشون راهنمایی شون کنه.

      قطعا نتیجه ی این کنترل ذهن من آرامش بیشتر خودم و حال بهتر اوناست.

      چون دخترم بارها از این که بهش تذکر میدم و غر میزنم شکایت کرده.

      الان که فکر می کنم این نقطه ی خیلی درستی برای شروع یک تغییر لازمه.

      متشکرم، در پناه الله یکتا باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        ابراهیم خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1374 روز

        سلام آوا جان!

        میخوام از صمیم قلبم یه دعایی کنم در حق دختر نازنینت!

        یه لحظه چشماتو ببند و از اعماق وجودت قبل از اینکه دعامو بخونی بگی الهی آمین!

        بگو!!!

        خدایا به حقه آمین گفتنه خانم رها مختاری نیا کاری کن دخترش بجای 70 ٪ گوش ندادن به حرفای مامانش، 100٪ به تذکر های مامانش گوش نده!

        تا ایشون دیگه دست از تذکر دادن برداره!

        خوب بود دعام!؟

        رها خانم!

        میدونی امروز زنگ زدم به مامانم چی گفتم!؟

        گفتم مامان تقصیره توئه که امروز من دوتا جای خطر ناک رفتم!(البته به شوخی بهش گفتم)

        بدونه اینکه من بگم کجا رفتم گفت حتما دوباره رفتی قایق سواری وسط دریا آره!؟

        گفتم آره!

        (آخه یادمه بچه بودم واسه تفریح رفتیم قایق سواری ،مامانم خودش اینقدر از آب میترسید که سره منو گذاشت رو پاش،دست‌

        دستشم گذاشت روی سرم که دریا رو نبینم!!!!

        انگار اگه نگاه دریا کنم غرق میشیم اییینقدر مادرانه و اینقدر دلسوزانه!

        همین مادر حتی می‌ترسه بره روی چهارپایه ای که بلندیش اندازه ی یک گلدونه!

        و این ترس رو هم داد به خورد من!

        اممماااا!!!

        منه فرزند چکار کردم!؟

        نمیزارم اون ترس هایی که مامانم به خوردم داده تو وجودم بمونه !

        اتفاقا جاهایی میرم که هر کسی جرأت نداره!

        بعد گفتم مامان اون یکی جا میدونی کجا رفتم!؟

        گفت کجا!؟

        گفتم رفتم چتر بازی با پاراگلایدر!

        و بعدش یه حرفی کللللللی بهش خندیدم!!!

        همین الانم که میخوام بنویسمش خنده ام میگیره!

        گفت مامان میدونی خدا برات گناه مینویسه که تو جاهایی میری که مادرت نگران بشه و استرس بکشه!؟

        خخخخخخخ

        بهش خندیدم گفتم مامان کجای قرآن نوشته!؟

        بعد دید که از طریق قرآن نمیتونه حرف من بشه سریع چپ کرد!

        گفت مگه حتما باید تو قرآن نوشته باشه!؟؟؟؟

        واااای خدای من از دسته این مادرا!!!!

        خدایی شما مادرا چرا بعضی وقتا به هیچ صراطی مستقیم نمیشید و میخواین مارو به زور اصلاح و ارشاد کنین آخه!!!

        اما شما وضعتون از مادره من هم وخیم تره!

        چون شما فکر می‌کنید اون 30 ٪ هم که دخترتون تغییر کرده بخاطر تذکر های شما بوده!

        نه خواهر اون خودش میخواسته تغییر کنه وگرنه منتظر حرفه شما نبود!!!

        این قضیه ی خودمو گفتم که هم لبخندی بشینه روی لبتون و هم بگم که من بعنوان یک فرزند حق دارم هرجوووری که دوست دارم اون تایمی که خدا بهم زمان داده واسه زندگی کردن رو تجربه کنم به شکلی که دوست دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
        • -
          آوا مختاری نیا گفته:
          مدت عضویت: 2707 روز

          سلام آقا ابراهیم عزیز ،

          اول این که کلی خندیدم به خاطر دعایی که کردی،

          بخصوص که منم با حالتی معنوی چشامو بستم و أمین گفتم و بعدش از دعایی که کردی تعجب کردم ،بعدش تو تاریکی شب کلی خندیدم!!!

          اما مثال هایی که از مادرتون زدید برای من خیلی ملموس بود، هرچند که خیلی تجربه هام مشابه نبوده، ولی احساس یک مادر برام قابل درکه،

          ولی چون از سمت دیگه ی ماجرا که شما باشی هم قضیه رو دیدم

          واقعا دیدم این دلسوزی ها خیلی دست و پا گیر فرزنده ،

          چقد تجربه های جذاب هست که نمیهش‌جاوی ی‌مادر دلسوز ازشون حرف زد.

          ی‌ویدئویی دیدم از ی فضانوردی که از بالاترین نقطه ی جو زمین از اون وسیله ای که توش بود ، به سمت زمین سقوط آزاد انجام داد ،

          چه ارتفاعی !!!

          مگه میشه این تجربه رو قیمت گذاری کرد ، و مگه میشه با مادرش مشورت کرده باشه این آدم!!!

          حالا دیگه نمی‌خوام بهونه بیارم که من فرق می‌کنم و موارد درستی رو تذکر می دم،

          چون باز هم بهونه س،

          البته می دونی آقا ابراهیم ،

          من نسبت به قبلم خیلی شجاع تر شدم ،

          مثلا از سوسک می ترسیدم ، یا بلندی و ..

          از وقتی من شدم بزرگتر خونه،

          سوسک اگه میاد ، من باید برم بکشمش،

          کار اداری ، بانک ، خرید .و… همه رو من رفتم تو دلش و یاد گرفتم ،

          می‌خوام بگم من ترسهام رو به بچه هام منتقل نمی‌کنم.

          ولی از ی سمت ناشناخته ی دیگه ی بام افتادم که می‌خوام همون‌جوری که من دارم سعی می کنم در نقش مادر و پدر همزمان ، تقریبا بی نقص عمل کنم ،

          اونا هم سعی کنن وظایف خودشون رو خوب انجام بدن،

          و البته انصافا هم دخترای من در مدرسه عالی هستند ، بدون این که من کمک خاصی بهشون کنم ،

          بارها به خودم میگم که این بی نظمی و شلختگی و. بگو مگوهای خواهرانه اقتضای سنشون هست،

          ولی ذهنم میگه اینا پدر که ندارن، دو روز دیگه تو هم که بمیری ، باید قدر همو بدونن و انقد با هم بد نباشن.

          وای الان که دارم برای شما می نویسم انگار یکم داره دست ذهنم برام رو میشه.

          نیاز دارم که یکم در خلوت تر برم ذهنمو کنکاش کنم و با نوشتن از زیر زبونش بکشم..

          امروز روز اولی بود که تلاش کردم آگاهانه برخورد کنم ،

          امروز نمی‌گم تذکر ندادم ولی واقعا هر بار ذهنم یادم میآورد که بهتر بود دهنت رو می بستی،

          و حق هم بود.

          و زودتر تمومش کردم.

          فکر می کنم برای روز اول این طبیعیه و قدم خوبی بود.

          خیلی متشکرم که وقت گذاشتی و پاسخ برام نوشتی،

          برات دلی پاک تر و شجاع تر و اوقاتی پر برکت تر آروز می کنم.

          چون همیشه از این که داریم بهترش هم هست.

          اینش خیلی خوبه.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          لیلا رضایی گفته:
          مدت عضویت: 1089 روز

          سلام آقا ابراهیم عزیز

          میدونی با این کامنتون

          به قول مادر گرامیتون چقدررررر گناه پاتون نوشته میشه؟؟؟!!!!!.

          میدونین چند هزار نفر قراره کامنت شما رو بخونن چشماشونو ببندن و از ته دل آمین بگن …‌خخخخخخخ

          ولی گذشته از شوخی خدا را شکر میکنم برای این شوخی به جای شما

          این حرفتون میتونه نعمت بزرگی برای من باشه چون هر موقع دیدم

          دخترم به حرفم گوش نمیده یاد دعای شما میفتم که قراره صد در صد به حرفم گوش نده و زور الکی نزنم واسه راهنمایی کردنش.

          خدا خیرتون بده که راهی جلو پام گذاشتین با یاد حرفتون هم لبخنده روی لب میاد و باعث میشه احساسم خوب بشه و هم توقعم از گوش دادن به تذکر ها کم بشه

          بلکه خدا من رو به راه راست هدایت کنه و دست از سر بچه هام بردارم

          ممنون از کامنتتون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    سلام استاد عزیزم

    نمیدونم چطور تشکر کنم بابت این دو تا فایل

    چقدر خدا میتونه هدایتگر باشه

    و چقدر میتونه با دستان پربرکتش مدد برسونه بهت

    خدارو شکر

    بینهایت از شما هم ممنونم استاد

    اول این ماه قدم پنج رو به لطف خدا شروع کردم و این دو فایل چقدر هماهنگ و هم مسیر بود با جلسه اول و دوم قدم پنج

    انقدر حرف دارم و انقدر این چند تا فایل تونسته تو زندگیم تاثیر بزاره که نمیدونم از کجا شروع کنم

    بزارید دوباره یه داستان بگم

    یه داستان واقعی مربوط به چند شب قبل

    با اینکه معمولا برای دیدن یا گوش کردن به جلسات دوره ها مثلا همین دوره دوازده قدم که الان توش هستم هیچ عجله ای ندارم و سعی میکنم انقدر یک جلسه رو تکرار کنم و بنویسم تا بفهممش

    اونشب یه حسی بهم گفت جلسه شش قدم پنج رو ببین

    جلسه توجه به نکات مثبت و تمرکز به زیباییها

    موضوعش انتقال یه سری لوازم از خونه تمپا به پرادایس بود

    در حین صحبت های شما با خانم شایسته شما یه لحظه در مورد درخت با ایشون حرف زدید

    و نمیدونم چرا کلمه ” درخت ” تو ذهنم بولد شد و انگار ذهنم قفل شد روی ” درخت ”

    فایل رو پاز کردم

    به درخت فکر کردم

    فکر کردم

    فکر کردم

    گفتم خدایا چی در مورد درخت هست که باید بفهمم

    نا گفته نماند که از همون جلسه یک و دو ذهنم درگیر این موضوعات بود

    همین توجه به دیگران . همین سعی در تغییر دیگران

    گفتم خدایا بهم بگو موضوع درخت چیه؟

    و اونجا باز یه مکالمه بین من و خدا شروع شد:

    خدا گفت تو باید مثل یک درخت باشی

    گفتم یعنی چی؟

    گفت تا حالا دیدی یه درخت دست از رشد بکشه؟ گفتم نه

    گفت تا حالا دیدی یه درخت به جز رشد خودش تلاش دیگه ای بکنه؟ گفتم نه

    گفت تا حالا دیدی یه درخت سعی کنه تغییری در شزایط اطرافش بوجود بیاره؟ گفتم نه

    گفت تا حالا دیدی یه درخت ریشه هاشو قطع کنه و ریشه هاشو دو دستی بده به یه درخت دیگه تا اون هم رشد کنه؟ گفتم نه

    گفت تا حالا دیدی یه درخت شاخه هاشو و یا تنه شو ببره و بده به بقیه؟ گفتم نه

    گفت تا حالا دیدی یه درخت بزور به ادمها بگه بیاید زیر سایه من بشینید و خنک بشید؟ گفتم نه

    گفت تا حالا دیدی یه درخت بزور تلاش کنه میوه ها شو بده به ادمها؟ گفتم نه

    گفت تا حالا دیدی یه درخت بزور بگه بیا طناب به من ببند و تاب بازی کن ؟ گفتم نه

    گفت با وجود تمام اینهایی که به چشمت دیدی تا حالا شده فکر کنی این درخت بی ارزشه؟ یا مفید نیست؟ یا یه درخت خودخواهه یا مثلا چه درخت مغروریه که تلاشی برای اینکارها نمیکنه؟ گفتم نه

    گفت تا حالا شده اصلا کسی انتظاری از یه درخت داشته باشه که چرا مثلا این درخت کمکی به درخت بقلیش نکرد که اونهم مثل این بزرگ و تنومند بشه؟ گفتم نه

    گفت حمید تو هم دقیقا مثل همین درختی

    گفت تو هم باید مثل یک درخت باشی تو زندگی

    اینجا یکم تو فکر فرو رفتم

    گفتم اخه من ادمم اون درخته

    چطور میتونم درخت باشم

    پس اونهمه هدایت ها و تلاشهای خودت تو قران واسه صلاه و زکاه و انفاق و اعراض و …. چی؟؟؟؟

    گفت چرا فکر میکنی درخت اینکارهارو نمیکنه؟ و چرا فکر میکنی اصلا تو معنی کلام منو درست درک کردی؟

    گفتم یعنی چی؟ برام توضیح بده تا بفهمم

    گفت چرا فکر میکنی درخت صلاه نمکینه؟

    درخت ثانیه ای از صلاه غافل نیست . ایا صلاه چیزی بجز تمرکز درخت برای رسیدن به هدفش یعنی رشده؟

    اگر درخت ریشه هاش هر لحظه داره مواد مغذی زمین رو دریافت میکنه اگر تنه درخت داره مواد رو از ریشه به شاخه ها میرسونه اگر برگها رشد میکنن تا بتونن نور خورشید رو دریافت کنن اگر تمام این عوامل داره درخت رو در مسیر رشد هل میده ایا این چیزی بجز صلاته؟ درخت داره کار درست رو انجام میده. تو هم مثل درخت باش. تمرکزت رو بزار روی رشد خودت .

    گفت چرا فکر مکینی درخت زکاه نمیکنه؟

    زکاه یعنی رشد و نمو زکاه یعنی پرورش دادن و اصلاح کردن برای رشد بیشتر

    گفت درخت هر جا احساس کنه شاخه ای یا برگی براش ضرر داره قطعش میکنه و از خودش جدا میکنه اگر میوه ای داره فاسد میشه از خودش جداش میکنه

    گفت تو هم باید همین کارو بکنی هر چیزی برای رشد نیاز داری انجامش بده هر چیز اضافی تو زندگیته که جلوی رشدت رو میگره قطعش کن حتی اگر میوه ات باشه ثمرت باشه به وجودت چسبیده باشه .از خودت جداش کن

    گفت چرا فکر میکنی درخت انفاق نمیکنه؟

    اون میوه ای که درخت تولید میکنه اون سایه ای که ایجاد میکنه اون اکسیژنی که تولید میکنه اون دی اکسید کربنی که میگره اون باد گرمی که در اثر پیچیدن لای برگهای درخت خنک میشه اون زیبایی که به محیط میده اون طنابی که تاب بچه ها میشه روی شاخه های تنومند درخت اینها انفاقه

    ولییییییی

    اینجا خیلی برام نکته داشت

    گفت ولی درخت زمانی اینکارها رو میکنه که تنومند شده زمانی که ریشه هاش بزرگ و محکم شده زمانی که به محصول نشسته

    باز خدا گفت حمید دقت کن دقتتت کن

    درخت ریشه هاشو از تو زمین در نمیاره که بده به کسی . ریشه هاش برای خودشه . واسه موجودیتش بهش نیاز داره

    به اوت تنه قدرتمند نیاز داره به اون شاخه ها نیاز داره. اینها مال خودشه. اگر اینا نباشن درختی نخواهد بود اصلا

    گفت درخت میوه هاشو میده نه ریشه هاشو

    تو هم به میوه ها اگر رسیدی مثل درخت بخشنده باش اگر تنومند شدی بزرا بیان به تنه ات تکیه بدن بزار زیر سایه ات بشینن و لذت ببرن

    گفتم اخه تو گفتی در هر شرایطی چه ثروتمند بودی چه فقیر انفاق لازمه

    گفت اره اون درخت هم زمانی که نهیف و لاغر بود انفاق میکرد اما به وسع خودش

    به اندازه یک متر سایه ایجاد میکرد پنج تا در سال میوه میداد توانایی و تحمل بستن طناب برای تاب بازی بچه ها رو هم نداشت وقتی بزرگ شد تنومند شد الان که سالی یک تن میوه میده سایه اش شده ده ها متر مربع

    قبلا به اندازه وسعش الان هم به اندازه وسعش

    گفت تازه هیچ درختی هم هیچ تلاشی نکرده که ااااای مردم توروخدا بزور بیاد زیر سایه من تا خنکتون کنم چون اگر نیاین من احساس پوچی احساس بی عرضگی و غیر مفید بودن میکنم .هر کسی که دلش بخواد میره زیر سایه اش میشینه و خنک میشه

    اگر دلش خواست دو تا میوه هم میکنه و میخوره اگر خواست تکیه میده و یه چرتی هم میزنه

    درخته که تلاشی نمیکنه.

    درخت سر جاشه. خودش هم میدونه که فایده و تاثیرش لاجرم در جهان وجود داره.

    خودش میدونه که اکسیژن تولید میکنه محصول میده و به رسالتش یعنی رشد مداوم داره عمل میکنه

    حالا اینکه دیگران از سایه یا میوه اش استفاده بکنن یا نکنن تاثیری در مفید بودن یا مفید نبودنش که نمیزاره

    گفت حمید ایا تو مثل این درخت عمل میکنی؟

    این مکالمه اینجا بین من و خدا تموم شد

    و من فکر کردم

    و روز بعد با خواهرم در موردش صحبت کردم

    خواهرم حرفامو شنید و گفت اینها درسته ولی پس امر به معروف و نهی از منکر چیه توقران؟

    گفت تا حالا در موردش تحقیق کردی؟؟؟؟ گفتم راستش نه

    و شما فایل اول رو گذاشتید روی سایت

    عجب فایل بینظیری بود خداییش

    و رفتم سراغ امر به معروف و نهی از منکر

    در قران 63 بار این ریشه استفاده شده

    در پنج سوره مستقیما در مورد امر به معروف حرف به میون اومده

    در بقیه موارد کلا داستان یه چیز دیگست

    ال عمران، لقمان ، حج ، توبه ، اعراف

    و تازه اونجا بود که فهمیدم اصل داستان چیه

    و فهمیدم که باز یادم رفته که طبق کلام استاد در جلسه هفت قدم دو نمیشه قران رو از شرایط زمان پیامبر جدا کرد

    در همین فایل هم شما اشاره ای کردید به اینکه خدا میخواد کلامش به گوش همه برسه. همین

    یه زمانی مثل زمان پیامبر هیچ اخباری نبوده هیچ خبرگزاری و تلوزیون و شبکه اجتماعی و روزنامه و کتاب و مقاله ای نبوده

    تنها راه انتنقال مفاهیم کلام بوده. تنها راه گفتن گوش به گوش و سینه به سینه بوده

    حتی جالبه که در همین سوره ها هم اشاره شده که این وظیفه همه نبوده بلکه عده ای اینکار رو میکردن

    از کلمه ” امه ” استفاده شده به معنای عده ای یا گروهی

    اصلا هم در مورد ویژگی های اون گروه صحبت نشده

    انگار که اون گروه خودشون دوست داشتن و تمایل داشتن که ادمها رو هدایت کنن

    مستقیما خدا نگفته . اون ها خودشون خواستن

    اما الان که دیگه همه ، همه چیو میدونن نیازی نیست که تو کاری بکنی

    الان هر بچه چهار ساله ای به همه جور مطلبی دسترسی داره

    اون عده یا گروهی که خدا میگه هم الان زیاد هستند

    انقدر ادم هستند مثل همون گروه که خودشون رو مسعول هدایت بقیه میدونن که هیچ خبر یا اطلاعات گفته نشده ای تو دنیا وجود نداره

    جالبه که در سوره اعراف میگه گروهی دوست داشتن مردم رو هدایت کنن

    اما بقیه مردم که تمایلی به شنیدن کلام و هدایت خدا نداشتن در نهایت هلاک میشدن . چند نفر بهشون میگن اینا که اخر هلاک میشن پس چرا انقدر سعی میکنید و تلاش میکنید که اینارو هدایت کنید؟ میگن به سبب اینکه عذری داشته باشیم که ما تلاشمون رو کردیم. این ایه خیلی باحاله ها. اون عذر رو خودشون ایجاد کرده بودن. نه خدا.

    یعنی خودشون خودشون رو مسعول هدایت میدونستند بعد دقیقا میدیدند که تمام تلاشهاشون بی ثمر بوده و اونها گرفتار عذاب مییشن و هلاک میشن بعد توجیحشون این بوده که ما فقز میخاستیم عذری برای این کار داشته باشیم. کدوم عذر؟> اون وظیفه ای که خودشون روی دوش خودشون گذاشته بودن. نه خدا . نه پیامبر.((((((( اشاره به فایل لایو استاد که یه عده بیرون از خونه تظاهرات میکردن و برای مرگ اون سیاه پوست داشتن اعتراض میکردن)))))) بقول استاد شما نگران نباشید همیشه یه عده هستند که نگران همه چیزن و همیشه اعتراض میکنن

    بله

    خدا گفت تو نگران نباش همیشه یه عده هستند که رسالت خودشون میدونن که بقیه رو به راه راست هدایت کنن

    تازه گفت اگر یه روزی یه جایی تو کوه و بیابون یه ادمیو دیدی که هیچ پیامی بهش نرسیده بود اوکی اونجا هم وظیفه ای نداری ولی باز اگر خودت احساس کردی خیلی وظیفه روی دوشته برو پیام رو بهش برسون ولی خواهی دید که اون میگه من به شیوه پدرانم زندگی میکنم . و فضولیش به تو نیومده. اونجا کنف میشی و میفهمی که سرت به کار خودت باشه برات بهتره.

    شاید فکر کنید این موضوع امر به معروف مساله کم اهمیتی بوده برای من

    اما باید بگم این مساله انقدر پنهان بود انقدر مخفی بود که من فکرش رو هم نمیکردم بعد از درکش چه بار سنگینیاز روی دوشم برداشته شد

    باید اقرار کنم من قبلا دقیقا از همون ادمهاای بودم که وظیفه خودم میدونستم با همه بحث کنم و بجنگم تا اونها هم مثل من فکر کنن

    اما چند سال بود مه من اینکار رو انجام نمیدادم

    اما اون باوره داشت کار خودشو میکرد

    یعنی من کار درست رو انجام میدادم اما با احساس گناه و عذاب وجدان. یک عذاب وجدان مداوم و همیشگی اونهم بسیار قوی که نمیدونستم ریشه اش چیه. در دوره احساس لیاقت در جلسه نه و ده کمی بهتر شدم اما هنوز وجود داشت

    و این عذاب وجدان برای من کشنده بود

    یک احساس بد دایمی. یک احساس غیر مفید بودن همیشگی

    یه حسی همیشه میگفت اخه به تو هم میشه گفت ادم؟؟؟؟

    چرا؟ چون ما قرانو نخوندیم . و درکش نکردیم

    این مساله به شدت در رابطه من با پارتنر سابقم واضح بود

    من کار درست رو انجام میدادم اما با احساس گناه

    و نتیجه هم که مشخصه

    استاد نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم بخاطر این دو فایل الهی

    یه ایه ای تو سوره اعراف بهش برخوردم که بنظرم درک بهتری داد بهم در مورد ” ع ر ف ”

    انگار خدا میخاد بگه بهترین امر به معروف، نتیجه ای هست که توی دستتونه

    میگه یک دیوار بلند بین بهشت و جهنم هست و بر بلندای اون دیوار اعراف نشسته اند

    اعراف کیا هستند حالا؟ اعراف استاد عباس منشه

    اعراف ایلان ماسکه

    اعراف اونیه که نتیجه تو دستاشه

    میگه اوهنهایی که تو صف بهشت هستند دل تو دلشون نیست

    اعراف از بالای اون دیوار به صف بهشتیان میگن نگران نباشید بیاد که راهتون درستهو بیاید که دارید نزدیک میشد . اعراف با نتایجشون دارن حرف میزنن. نه با کلامشون نه با امر به معروف

    خدایا شکرت

    این کامنت رو نوشتم که انقدددددددددر خودم بخونمش که درک کنم انچه خدا بهم گفت

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 184 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1984 روز

      سلام

      چی بگم ازین خدای هدایتگر

      یه اپلیکیشن دارم که هر روز یه آیه بصورت رندومی بهم نشون می‌ده

      و الان خدا اون مکالمه رو برام تایید کرد

      گفت دمت گرم متوجه منظورم شدی

      الان این آیه اومد روی صفحه گوشیم:

      أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلࣰا کَلِمَهࣰ طَیِّبَهࣰ کَشَجَرَهࣲ طَیِّبَهٍ أَصۡلُهَا ثَابِتࣱ وَفَرۡعُهَا فِی ٱلسَّمَآءِ

      مگر نمى‌بینى که خدا چطور عقیدۀ پاکِ توحیدى را به درختى سرسبز و پُربرگ‌وبار تشبیه مى‌کند؟ ریشۀ این درخت در اعماق زمین فرو رفته و شاخ‌وبرگش سر به فلک کشیده است

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
      • -
        ساناز گفته:
        مدت عضویت: 1321 روز

        به نام خدای معجزه ها

        سلام دوست عزیز

        وقتت بخیر

        ایشالا که خوب و سالم و سر خوش باشی و عذر منو بپذیر که جویای احوال پرسیت نشدم بابت مشکلی که برای چشمات افتاد

        اقا والا من اصلا نفهمیدم یعنی خیلی دیر فهمیدمااا و خودم ی کم گیر کار دفتر و زندگی شخصی شدم بکل فراموش کردم

        البته که اونی که باید جویای احوال میشد خودش سر بزنگاه رسیده من چیکاره ام

        ایشالا که همیشه در تندرستی کامل باشی

        حاجی عامو دست خوش

        یعنی مثال میزنی که ادم میخکوب میشه

        یعنی کیف کردمااا

        با این مثال درخت قشنگ گفتی اون شاگرد تنبل تنبل اخر کلاس هم که 24 بازیگوشه و خودشو زده به کوچه علی چپ اگه واقعا دیگه نخواد بفهمه کلاهش پس معرکه ست دیگه

        دیگه خودش نخواسته

        مث اینکه ی چیزی رو هزار بار بگی و اخرش طرف بگه نفهمیدم یعنی نمیخواد بفهمه که میگه نفهمیدم نکه درک نمیکنه.

        همیشه میگفتم چرا استاد میگه برگی بدون اذن خداوند از درخت نمی افته؟بر اساس چه منطقی میگه؟ی درخت هزاران هزارتا برگ داره دیگه ی جایی که عمر برگ تمومه می افته دیگه. چه ربطی به اذن خدا داره؟

        یعنی کلا کار ذهن هستشاااا کلا میخواد تفکیک کنه بین کارها که چه کاری رو خدا انجام میده چه کاری رو انجام نمیده. وگرنه دکمه چرخش هر کاری رو خدا میزنه اگه نخوایم اینو قبول کنیم انصافا زیادی مشرکیم.

        همین خود من

        اینقدر قشنگ بلدم تفکیک قدرتی کنم که کسی به گرد پام نمیرسه. کلا تبهر خاصی دارم

        مثلا میگم خدا میتونه از فروش ی جنس من ی تومان به من سود بده ولی 5 تومان نمیتونه. یعنی سقف ذهن من خودش نمیخواد بره بالاتر اونوقت میاد چیکار میکنه ؟طبق معمول گردن خدا از مو باریکتر

        همه چی رو میندازیم گردن خدا.

        ی دوستی دارم که از شاگردای استاد هست قبلا که باهاش خیلی حرف میزدم بهم میگفت نمیتونم باور کنم که میتونم در ماه حداقل 15 میلیون حقوق بگیرم به همین علت هر جا میرم سر کار و میگن حقوق پیشنهادی مینویسم مثلا ده تومان.

        بهش گفتم پسر برای بازی هم شده ی بار امتحان کن بنویس 15 بنویس 20 بزار ببینیم واکنش اونا چیه. دقیق یادم نیست چقدر وقت بعد از حرف زدن با هم بهم پیام داد ی جا نوشتم 30 و به راحتی منو قبول کردن و الان دارم کار میکنم.

        من که داداش نگو استاد قشنگ حرف زدن و انصافا دیدم چقدر قشنگ هم ازم تاثیر میگیرن اما همین که به خودم میام این ذهن محدود میشه دارکوب چنان نوک میزنه که حس میکنم جمجمه سرم سوراخ سوراخ شده

        خلاصه که این مثال شما چه کرد با باورهای زخمی من

        اره حاجی

        چرا اصلا به ذهنم نرسیده بود به زندگی و رشد درخت که همین ی قلم خلقت چه درس هایی داره برای کسانی که می اندیشند.

        دمت گرم داداش

        بهترین ها سهم قلب بزرگت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
        • -
          حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
          مدت عضویت: 1984 روز

          سلام ساناز عزیز

          ممنونم از لطفت

          خداروشکر یکی دو هفته پیش رفتم مشهد و عمل لیزر انجام شد و خداروشکر همه چیز داره عالی میشه

          همین که دوستان خوبی دارم که انقدر یامحبت هستند خیلی ارزشمنده

          راستش من تقریبا برای نوشتن هیچ کامنتی خودم به مثالش فکر نمی‌کنم

          بعضی از مثال‌ها دقیقا در حین نوشتن به ذهنم میاد که کار خداست

          اونهایی که الهام خداست که بازم کار خداست

          این گفتگوی من و خدا بود که واقعا هنوز خودم تو درکش عاجزم

          ولی امروز باز متوجه یه ترمزی شدم

          اینکه از لایق دونستن خودم میترسم

          هنوز از خدا میترسم

          خدارو درست نمیشناسم انگار

          خدا هنوز برام اونی نیست که باید باشه

          دوس دارم بتونم بدون ترس خدارو دوست داشته باشم

          ولی بازم خود خدا کمکم میکنه تا این ترنز هم رفع بشه

          من فقط در هر شرایطی یک وظیفه دارم

          اینکه احساسم رو خوب نگه دارم و بدونم هر اتفاقی میفته خیره

          هر ترمزی در وجودم کشف میکنم قرارهمثل یک موشک منو به جلو پرتاب کنه

          خخخخ

          بعضی وقتها با خودم میگم خدایا دمت گرم با وجود اینهمه ترنز همین که از گرسنگی نمردم جای شکر داره

          خدا هممونو هدایت میکنه

          فقط باید ادامه داد

          همین

          در پناه خدا باشی ساناز عزیز

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
          • -
            ساناز گفته:
            مدت عضویت: 1321 روز

            به نام خدای معجزه ها

            سلام دوست عزیز

            بسیار خوشحال شدم از سلامتیت و خدارو شکر که بهبودی پیدا کردی

            و خدا رو شکر که اینقدر علم پزشکی پیشرفت کرده که درمان خیلی از مشکلات به راحتی حل میشه و بازم خدارو شکر که دیگه عینک تعطیل شد و اینو هم تبریک میگم که چشات مشهدی شدن رفتی اونجا عمل کردی

            خلاصه اقا حمید مشهدی چشمی

            شاید شما ندونی این مثال ها از کجا میاد اما من خوب میدونم

            وقتی ما از جهان و خدا درخواست هدایت یا نشانه یا علم و اگاهی داریم اونا موظفن که به ما جواب بدن و من اینو با تمام وجودم درک کردم که خداوند از بی نهایت طریق از بی نهایت طریق رزق میده پاسخ میده هدایت میده نشانه میده

            درخواست منو و هزاران امثال من از خدا این بوده که میخوایم این قانون و کارکردش رو درک کنیم به روشی که برای مغز ما جواب گو باشه برای قلب ما قابل هضم باشه برای شرایط ما و میزان درک ما قابل فهم باشه بگو و اون چیکار میکنه یکی از دستاشو میفرسته میگه تو اینجوری بگو اینجوری بنویس تا بفهمن

            شما که شاگرد دوره دوازده قدمی

            استاد تو جلسه 2 قدم 2 میگه چی میشه که ی اخباری رو باور میکنی؟

            یکی از راهاش این هست که یکی برات تعریف میکنه که برات قابل اعتماده

            وقتی منو و امثال من پیگیر کامنت های شما هستن تو جنس نوشتن تو دارن به ی درکی میرسن که دارن دنبال میکنن

            مگه نه؟

            خدا داره از جنس کامنت شما اگاهی میده به ما وگرنه هزاران نفر این سایت دارن کامنت مینویسن چرا خیلی افراد دیگه دنبال نمیشن؟

            حالا فهمیدی این مثال از کجا میاد؟

            دست خدا شدی پسر دست خدا

            یدالله

            هزاران بار برام پیش اومده بدون نیازی جنسی از مغازه خریدم و طرف بعدش کلی ازم تشکر کرده و گفته تا الان دشت نکرده بودم ممنون که خریدی.

            خدا چیده که به اون طرف سود برسونه وگرنه من چرا باید برای دختر خواهرم بی دلیل گل بگیرم؟؟

            اون بلده بدرقم

            ببین لیلا چی نوشته؟؟

            نوشته این کامنت رو من اونقدرررررررررررررر میخونم که بتونم از خدا تشکر کنم.

            تبریک میگم سلطان

            شما قلم بگیر و بنویس اون بهت میگه چی بنویسی

            و اون بلده ماهارو هدایت کنه چی بخونیم و چی درک کنیم.

            شبت بخیر دوست مشهدی چشمی

            خدایا هزاران بار شکرت

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
            • -
              مریم دوستداشتنی گفته:
              مدت عضویت: 1921 روز

              سلام ساناز مهربون

              من کامنتهای شمارو دنبال میکنم مخصوصا که در زمینه روابط وشخصیت تغییر خیلی زیادی کردی

              تو یکی ازپیامهایی که نوشته بودی درامدت زیاد شد اونم مبلغ خیلی زیاد و گفتی از صفر به اون مبلغ رسیدی

              میخواستم بدونم چیکار کردی که به این نتجه مالی رسیدی؟

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      لیلی اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1866 روز

      سلام دوست عزیزم

      این کامنت رو منم اونقدررررررررررررررررررررررررر میخونم که بتونم از خدا تشکر کنم برای این هم زمانی های قشنگش . برای اینکه مدتی به دلم انداخته بود به درختها توجه بیشتری بکنم . برای اینکه مدتیه بهم میگه تو مثل یه درخت قوی هستی بنده من . برای اینکه مدتیه داره بهم میگه ببین چقدر همیشه سراپا و زیباست .برای اینکه مدتیه داره بهم میگه تو خیلی بیش از اونکه فکر میکنی قوی هستی چون من بیشتر از حد توانت بهت مسولیت ندادم . برای اینکه مدتیه داره بهم میگه ببین چقدر میتونی بیشتر رشد کنی مثل درختی که همیشه رو به بالاست ….

      مغزم هنگ کرده .

      استاد میگن بهترین شیوه آموزش مثال زدنه از قول انیشتین میگن و شما همیشه دوست عزیز با این مدل مثالهای نابتون مطلب رو تو تک تک سلولهای مغز من جا می اندازید . کاش میشد در حد این مثال ارزشمند تشکر کنم ازتون .

      منم این کامنت رو اونقدررررررر میخونم که تو صف اعراف قرار بگیرم . تو صف اونهایی که نتیجه دستشونه . تو همین مسیر دارم حرکت میکنم و….

      منزل ما یه آپارتمان نوسازه بسیار شیکه که تو خیابون و محلمون شماره یک هست .

      یه درخت چنار عظیم جلوی ساختمون هست که یادگار خونه ویلایی مون هست .

      می میرم برای اون درخت

      یعنی می میرم براش

      و از مادر و پدرم خواستن واحدی رو به نام من بزنن که برگهای اون درخت بیاد توصورتم و اونها هم قبول کردن .

      من خیلی اون درخت رو دوست دارم و خیلی خیلی هم از شما ممنونم حمید جان.

      به خدای قدرتمند مهربانم می سپارمتون .

      به امیددیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      سونیا نوری گفته:
      مدت عضویت: 485 روز

      سلام به برادر عزیز و توحیدی ام

      حمید عزیز چقدر خوب با خدا حرف زدی تا آن جائیکه کامنت ات را خواندم خیلی لذت بردم دوست عزیزم

      تا حالی که این کامنت را می‌خوانم کامنتت را تکمیل نخواندم اما اینقدر ذوق زده شدم که گفتم بیا اول کامنت بنویس و بعد ادامه بتی .

      خیلی مثال خوب آوردی

      ممنونم که نوشتی رفیق جان

      من برم که ادامه کامنت زیبا را بخوانم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهرا کاسه ساز گفته:
      مدت عضویت: 1492 روز

      سلام به حمیدرضای عزیز

      تحسینت میکنم

      تحسینت میکنم

      خدای من عجب کامنتی

      چقدر دقیق و واضح توضیح دادی

      چقدر مکمل این دوفایل بود

      سپاسگزارتم

      الهی که نور این کامنت ونوراین درک و اگاهی

      نور وصل شدنت به خدا

      چندین برابرش به زندگیت به شکل ثروت وارامش وسلامتیو توحید برگرده

      خیلی ممنونم ازت که اینقدر دقیقوشفاف نوشتی

      خیلی کمکم کرد این کامنت

      ازت ممنونم

      استاد شما بی تظیری

      شما یه دونه ایی

      خدا حفظت کنه الهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      رایحه گفته:
      مدت عضویت: 912 روز

      سلام به برادر عزیزم

      آقای نارنجی من همیشه کامنت های شما رو میخونم و بسیار تحسینت میکنم . راستش وقتی کامنت شما رو خوندم مثل خواهرتون فکرم خیلی درگیر امر به معروف و نهی از منکر شد . خیلی با خدا حرف زدم که باید منو کمک کنی تا ارتباطی بین آیات امر به معروف و این فایلهای استاد پیدا کنم . هدایتم کرد به جواب بچه ها توی عقل کل راجع به همین مساله ‌. یکی از کامنت ها مثال کشتی رو زده بود که وقتی همه توی کشتی نشستیم و یکی داره کشتی رو سوراخ میکنه باید بهش تذکر بدیم . بعد از اون هدایت شدم به نشانه روزانه . وای خدای من فایل سفر به دور آمریکا قسمت 127 اومد که استاد و خانم شایسته رفتند به موزه کشتی تایتانیک . و مساله جا افتاد همینه همینه همینه

      خدای من بسیار ازت سپاسگزارم

      در واقع امر به معروف و نهی از منکر هم به خود ما برمیگرده و مثل مساله انفاق نفعش برای خودمونه .

      مثلا خود من احترام گذاشتن همسرم برام خیلی مهمه حالا اگر همسرم مرتب هم داخل منزل و هم بیرون من رو تحقیر کنه من که مرتب سر این مساله احساسم بد میشه باید حد و حدود خودم رو به همسرم گوشزد کنم در واقع امر به معروف و نهی از منکر میکنم .

      حالا اگر همسرم همین طور به رفتار خودش ادامه داد و من از اون خونه ای که پر از کنایه و تحقیر بود بیرون اومدم دیگه همسرم هیچ عذر و بهانه ای نباید داشته باشه چون چندین مرتبه این خط قرمزم رو بهش گوشزد کرده بودم .

      در واقع برمیگرده به داشتن احساس لیاقت و خود ارزشمندی

      حالا اگر بر فرض شوهر خواهر من همین رفتار را با خواهرم داشت من حق هیچگونه اعتراض به شوهر خواهرم نخواهم داشت این زندگی خواهر منه و به خودش مربوطه .

      التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

      ببین میگه حافظون لحدود الله یعنی کسایی که حد و حدود خودشون رو در جهت نزدیک تر شدن به خدا رعایت میکنند.

      یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

      ببین میگه امر به معروف و نهی از منکر کن و صبر کن همون که استاد میگه با حال خوب منتظر نتیجه باش

      وَإِذْ قَالَتْ أُمَّهٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُوا مَعْذِرَهً إِلَىٰ رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

      ببین میگه اگر کسانی گفتند برای چی اونها یا اون فرد رو موعظه میکنی شاید خدا بخواد اون رو به واسطه فرکانسهای خودش عذاب کنه میگی میخوام حرفم رو در نهایت احترام و محکم بزنم تا بعدا عذری پیش خدا نداشته باشم که چرا حد و حدود خودت رو اعلام نکردی شاید اون فرد جلوی شما خودش رو کنترل میکرد .

      بر فرض من کنار دست دوستم توی ماشین نشستم و دوستم یکسره داره به راننده های دیگه ناسزا میگه و این حرکت به شدت حال من رو بد میکنه با نهایت احترام بهش تذکر میدم و اگر رعایت نکرد ازش میخوام من رو پیاده کنه . حالا این دوست من بعد از اون دیگه هر ناسزایی که از دهنش درمیاد به همه بگه به من هیچ مربوط نیست اگر به من ضربه ای وارد نکنه .

      در پناه حق باشی . خیلی خیلی از کامنتهات استفاده میکنم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ملیحه مهارتی گفته:
      مدت عضویت: 735 روز

      سلام حمیدرضای عزیز

      ممنونم ازت که میای و سخاوتمندانه گفتگوهای خودت و خدا رو کامنت میگذاری تا همه ی ما ازش بهره مند بشیم.

      من مثال جرثقیل شما رو هم هنوز یادمه و هرچند وقت یکبار میاد تو ذهنم.

      این تمثیل درخت هم بعد از شنیدن آموزه های این فایل بسیار برام کمک کننده بود تا مطالب خوب تو ذهنم تثبیت بشه.

      بابت همین خیلی خیلی ازتون ممنونم و امیدوارم همیشه در ادامه از شما کامنت های خوب بخونم و ازش استفاده کنم.

      موفق باشین :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سمیرا علینژاد گفته:
      مدت عضویت: 2902 روز

      سلام

      چه قدر کامنت خوبی بود ‌من معمولا کامنتهای خوبو اسکرین میگیرم یا وارد دفتر میکنم

      با خوندن این کامنت یاد شعر فارسی افتادم که دوتا کاح بودند یکی نیاز داشت به اون یکی و اون کمکش نکرد و تو شعر میگفت بینوا را سپاس تکانی داد و اون کاج افتاد در نهایت مسولین اومدند و اون کاج مغرور رو بریدن.

      انصافا این چه شعری بود شاعر نوشته بود ؟

      یعنی دیگه از لین غمگینتر هم داریم

      البته اون بنده خدا هم نمیدونست با این شعرش چه بلایی سر بچه های مردم اورده

      من چه قدر این شعر ذا حفظ بودم کاش بچه درسخون نیودم و مطالب رو متوجه نمیشدم همسر من تو عمرش کتاب درسی نخونده به زور تا کلاس دهم خونده و خیلی از باورهای مخربی که ما از سعر ها ضرب المثلها احادیث یاد گرفیت رو نداره

      منم تو دوره اخساس لیاقت هستم جلسه پنجم و چه همزمانی قشمگی هست بین صحبتهای الان استاد و تمامی دوره ها

      بازهم متشکرم از برداشت عالیتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      Leili گفته:
      مدت عضویت: 578 روز

      به نام خدا

      سلام خدمت شما

      باخوندن کامنت شما اشک از چشمام جاری شد قبلش داشتم فکر میکردم به برادر همسرم بگم که هربار میخواد خودش بره همسرم با خودش نبره به شهرشون و از طرف خودش ی کاری کنه دیگه باهاش نره

      وقتی کامنت شما رو خوندم به یاد آوردم تاکی میخوای تلاش کنی بقیه رو تغییر بدی و اون تغییر هرچند کوچیکی که در خودت ایجاد کردی و نابود کنی

      احساس میکنم تغییرات کم و بی فایده شده دقیقآ به خاطر همینکه تمرکزم روی همسرم و روابطمون

      میخوام رها کنم

      میخوام سکوت کنم

      میخوام تمرکزمو بزارم روی خودم.

      میخوام ی فایلی که جالبه برای همسرم نفرستم

      چون خسته تر از همیشه میشم

      .هربار این تعهد میدم ولی بازم انگار از یاد میبرم

      ممنون از کامنتتون که خیلی ملموس منو به این فکر برد که توام مثه ی درخت تنومند باش نه خس و خاشاک

      درپناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 926 روز

      خلی ممنون هستم از کامنت های ناب که می نویسید

      من کامنت های شما همیشه می خوانم واقعا که قشنگ و عالی می نویسید

      این گفتگوی شما با خداوند خلی برایم جذاب و آموزنده بود

      و از این کامنت شما منم به مسأله ای برخوردم که همین امشب با خدای خودم صحبت می کردم

      و آنجا کلمه پراکندگی بیشتر برایم واضح شد

      که منم بیایم شاخ و برگ های اضافی را تمرکزم را از بین می برد قطع کنم

      دوست عزیزم همیشه شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1735 روز

      سلام ب آقای ثانی عزیز

      سپاسگزارم بخاطر مثال قشنگی ک زدید درمورد درخت

      سپاسگزار خداوندم ک منو ب کامنت شما و آگاهی های نابتون هدایت کرد

      من بارها این آیه ک خداوند میگه

      کلمه ی پاک همچون درخت پاک است ک ریشه هایش در زمین استوار است و..

      برای خودم تکرار کردم و بارها فک کردم ب رشد درختان

      اینکه زنده هستند و همیشه استوار

      کلا علاقه ی خاصی ب درختها دارم

      و الان توضیحات شما و گفتگوی زیبای شما با خدای درونتون منو خیییلی تحت تاثیر قرار داد

      و چقد قشنگ تو ذهنم جا افتاد ک خودم مهم ترین و ارزشمند ترین دارایی خودم هستم

      ریشه هام تنه و برگهام برای خودمه

      و وقتی ک ثمر نشستم

      میتونم ب بقیه ببخشم ک اونقدر ک ب خودم آسیب نزنم ب عبارتی اول باید خودم پر بشم

      بعد دیگران

      و باز هم درحد وسع خودم باشه

      سپاسگزارم بخاطر وجود ارزشمندتون دوست خوبم

      و اینکه ممنون میشم

      اسم اپلیکیشنی ک ریشه آیات و سرچ میکنید و بهم بگین

      بازم تشکر میکنم بخاطر کامنت ارزشمندتون:)

      شاد و موفق و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
        مدت عضویت: 1984 روز

        سلام به شما زکیه عزیز

        متشکرم از لطف شما

        و از دعای زیبای شما

        اپلیکیشن قرآن نور هستش ( یه آیکن آبی رنگ داره)

        که باید روی گوشی اندرویدی نصب کنید

        چون ورژن ای او اس نداره

        اگر از لبتاب هم بخواید استفاده کنید میتونید وارد سایتش هم بشید

        در کل بسیار مفید و کاربردیه

        ترجمه های متنوعی داره که من با ترجمه ملکی و آیتی بیشتر هرتباط برقرار میکنم

        ترجمه ملکی بسیار روان و آمروزی تره انگار.

        در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
        • -
          نورا افضلی گفته:
          مدت عضویت: 1640 روز

          سلام نارنجی ثانی عزیز

          امروزباراهنمایی شمادوست عزیزتونستم اپلیکیشن قرآن نور روروگوشیم نصب کنم نمی دونیدچقددددر خوشحالم مدتهابودکه می خواستم این اپلیکیشن قرآن نور روداشته باشم چون استادهم بارهافرمودندمن ازاین ترجمه استفاده می کنم امانمیدونستم چطوری بدست بیارمش خداروشکرکه شمادرجواب یکی ازدوستان اونومعرفی کردین بسیارسپاسگزارم

          ضمنابرای سلامتی چشم مبارکتون هم بهتون تبریک میگم امیدوارم همیشه وهرلحظه درپناه خدای مهربان ومقتدرشادوسلامت وثروتمندودرآرامش باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 926 روز

      خلی ممنون هستم از کامنت های ناب که می نویسید

      من کامنت های شما همیشه می خوانم واقعا که قشنگ و عالی می نویسید

      این گفتگوی شما با خداوند خلی برایم جذاب و آموزنده بود

      و از این کامنت شما منم به مسأله ای برخوردم که همین امشب با خدای خودم صحبت می کردم

      و آنجا کلمه پراکندگی بیشتر برایم واضح شد

      که منم بیایم شاخ و برگ های اضافی را تمرکزم را از بین می برد قطع کنم

      گفت درخت هر جا احساس کند شاخه ای یا برگی براش ضرر دارد قطع اش می کند

      دوست عزیزم همیشه شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1276 روز

    ه نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم

    استاد اولین دوره و شروع آموزش های من با شما با دوره قانون آفرینش بود. و چقدر این دوره به گفته خانم شایسته؛ بهترین دوره برای کسانی است که تازه می خواهند از آموزش های شما بهره بگیرند و تکاملشان را طی کنند.

    اینو برای کسانی میگم که این کامنت رو می خونند و دنبال نشانه ای اند برای اینکه بفهمند از کجا شروع کنند بهتره. ویژگی مهم این دوره استاد کوتاه بودن مدت جلسات و زیاد بودن تعداد جلسات هر قدم است و این سبب میشه که فرد بهتر مطالب رو بفهمه و مرور کنه و تکاملش رو طی 12 ماه طی کنه.

    یادم میاد وقتی که به این جلسه رسیدم که گفتید همه دنبال یه وردن؛ همه دنبال یه چیزین که پیداش کنن و زندگیشون کن فیکون بشه! همه میگن استاد یه چیزی بگو ما رو بترکونه!!! آنروزها منم تو دلم همون خواسته شاگردهای کلاسهای حضوریتو داشتم و بقول خودتون حاضر بودم هر بهایی هم بگید براش پرداخت کنم!

    آنروزها گفتید نگردید، همچی جمله وجود ندارد. دنیا اینگونه کار نمی کنه. ساز و کار جهان اینگونه نیست. من ادامه دادم و با آموزشهاتون بزرگ شدم، رشد کردم.

    الان استاد من به اون جمله جادوئی رسیدم!!! و میخواهم رایگان در اختیار بچه ها قرارش بدم! یه جمله جادوئی که اگه باورش کنیم ما رو میترکونه! زندگیمونو زیر و رو میکنه!

    جمله ایه که به گوش همه آشناست. بارها و بارها در موردش صحبت کردید. بارها و بارها بعنوان پیش شرط تغییر و حرکت در این مسیر روش تاکید کردید. و آن چیزی نیست جز اینکه من خالق زندگی خویشم!

    این جمله تو زندگیمون اگه درک بشه غوغا میکنه. میترکونه. رها میشیم از خیلی چیزها و مسیر و راهمون رو گم نمی کنیم. هر چقدر رشد کنیم؛ بیشتر درکش می کنیم. و بیشتر و بهتر خلق میکنیم زندگی و لحظاتمون رو. اینو این چند روز که فایل قسمت اول رو نگاه کردم و بعدش فایل جلسه دوم اومد تو ذهنم اومد. و دیدم این جمله برای کسی که درکش کنه و بهش عمل کنه همان اکسیری است که همه دنبالشن. و انگار من بعد از گذشت دو سال و خورده ای این اکسیر رو یافتم. بدلم افتاد بیام اینا رو بنویسم اولش برای یادآوری بخودم و بعدش برای کسانیکه در مدارش هستند. در پناه حق. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 236 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 2412 روز

      اسدالله عزیز سلام

      همیشه با خوندن کامنت هات کلییییی تحسینت میکنم. بابت نتایج فوق العاده ای که گرفتی و البته بابت استمرارت در این مسیر فوق العاده.

      وقتی در مورد قانون آفرینش نوشتی، حسم بهم گفت برات بنویسم و البته برای همه دوستانی که ممکنه این متن رو بخونن.

      باهات خیلی موافقم که این‌دوره برای کسایی که میخوان تازه شروع کنن بهترین دوره هس، ولی میخوام اینم اضافه کنم که حتی اگه چندین ساله داری با برنامه های استاد کار میکنی، و دوره قانون آفرینش رو نداری، بدون که باز هم این دوره میتونه زندگیتو متحول کنه.

      من حدود 6 ساله توی سایت عضوم و محصولات زیادی دارم، (عزت نفس، روانشناسی ثروت 1، احساس لیاقت، 12 قدم، قانون سلامتی، حل مسائل، کشف قوانین و راهنمایی عملی دستیابی به رویاها). ولی با خریدن دوره قانون آفرینش یه انرژی تازه ای گرفتم. بنظرم هر دوره ای برای هر شخصی یه جور کار میکنه، متناسب با سطح فرکانسیش و میزان باورش به اون برنامه. من یه مثال از خودم میخوام بزنم، از نتیجه ای که با قانون درخواست که تو بخش دوم توضیح داده شده گرفتم. متن کامنتمو که برای جلسه چهارم از بخش دوم هس رو اینجا کپی میکنم برای دوستانی که این دوره رو ندارن.

      « امروز اومدم که از معجزه تمرین درخواست بنویسم. خوب یکی از تمرین های این جلسه، تهیه لیست 107 خواسته از خدا بود. من قبلا تا حدی این تمرین رو انجام داده بودم، هنوز این دوره رو نخریده بودم، ولی خانم شایسته بخش هایی از این دوره رو تو معرفی دوره گذاشته بودن، این تمرین هم جزوش بود. پس شروع کردم تکمیل کردن اون لیست. یکی از خواسته هایی که نوشتم این بود که من شنا رو خیلی راحت و ارزون یاد بگیرم. و این خواسته رو تازه دیروز تو لیستم نوشتم، همون موقع که نوشتم، خدا به ذهنم انداخت که تو بچه های ایرانی این شهری که هستیم، یه دوستی هس که به صورت حرفه ای شنا میکنه و حتی مدال کشوری هم داره، بهش پیام بده و ازش بخواه که باهات کار کنه.

      منم همون لحظه بهش پیام دادم و اتفاقا اونم خیلی سریع جواب داد، و گفت بله حتما در خدمتم هر روزی که بخوای شروع میکنیم. من غرق در ذوق بودم، چی از این بهتر که یه قهرمان شنا بشه مربیم، اونم مربی خصوصیم، کجا؟ تو کانادا، چند درصد مگه احتمال داره که شما با کسی دوست باشی که قهرمان شنا هس، فارسی زبانه و مشتاقه همون چیزی که میخوای رو بهت یاد بده، اونم تو شهر کوچیکی که ما هستیم.

      بهش گفتم، استاد جلسه ای چقدر باید تقدیمتون کنم، گفت شوخی می کنی دیگه، گفتم نه کاملا جدی گفتم، گفت من ایران آموزش میدادمو شاگرد داشتم ولی اینجا هنوز شروع نکردم، هر موقع شروع کردم اونوقت شارژ میکنم شاگردامو. گفتم خوب چرا شروع نکردی، گفت مشغول درس بودم و بعدم مشغول بچه داری و الان یکمی آزاد شدم، گفتم پس من مثه همیشه در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفتمو بهت پیام دادم. و اینطوری شد که من یه مربی شنا دارم که خصوصی باهام کار میکنه، این خانم مدال طلای کشوری داره، و کی بهتر از ایشون میتونس به من شنا یاد بده. من از خدا خواستم که ارزون یاد بگیرم ولی خدایی که همیشه فراتر از حد تصور من بهم جواب میده این آموزشو برام کاملا رایگان کرد.

      امروز جلسه اول بود و بهم گفت تو نمونه کارمی، خوب یاد بگیر که به بقیه نشونت بدم:)منم براش سنگ تموم گذاشتم،

      اشتباه نکرده بودم، با این دوره قراره سدهای بزرگی بشکنه و نعمت های بزرگی وارد زندگیم بشه. دلم میخواست از این تجربه که داغه داغه و در نتیجه تمرین قانون درخواست بود بنویسم و به همه دوستای عزیزم بگم، حتما تمرین ها رو انجام بدن با تعهد و با باور اینکه خدا میشنوه و همون لحظه داره اجابت میکنه.

      استاد جان عاشقتم، مریم جان شایسته مرسی که این دوره رو بروز رسانی کردین، دوستای گلم با ایمان ادامه بدین، خدا خیلییییی نزدیکه و خیلییی خوب میشنوه و خیلییییی خوب مسیر رسیدن ما به خواسته هامونو میدونه.»

      الان 10 روزه از این کامنت من میگذره. و اگه بخوام یه آپدیت بدم از شرایطم، منی که از آب میترسیدم، فقط بعد 10 روز الان خودم به تنهایی میتونم عرض استخر رو بدون توقف با حرکت دوچرخه برم و دیروز وسط آب تو استخر در حال اجرای حرکت دوچرخه، چشمام پر از اشک شده بود از این حد در دسترس بودن خدا، پاسخگو بودنش و بخشنده بودنش.

      اسدالله عزیز مرسی که به حرف دلت گوش دادی و نوشتی از این دوره بینظیر. منم به حرف دلم گوش دادم، شاید این تجربه و این نوشته ها بتونه به کسی کمک کنه برای ورود و حتی ادامه این مسیر.

      موفقیت هات مستدام، دلت آروم و خونت آباد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1276 روز

        سلام و درود خداوند بر شما دوست عزیز

        ممنونم از لطف و محبتتون مرضیه جان. شما یکی از افراد موفق این سایت الهی هستید و من همیشه از خواندن کامنت هاتون چیز یاد میگیرم. همیشه تحسینتون میکنم بابت شخصیت مستقل و قوی ای که دارید.اینم داخل پرانتز بگم که آقا ما هم با شما امتحان داشتیم و استرس میگرفتیم و خلاصه بگم که باید از مدرک دکترا تون هم یه دکترای افتخاری بما بدین خخخ

        یاد خاطره ای افتادم که گفتنش ممکنه خالی از لطف نباشه . نمی دونم اینروزها چرا هی خاطره یادم میاد (ایموجی خنده اشکدار + دست رو پیشونی)

        توی کامنتهام قبلا گفته بودم که تا دوران دبیرستان من میونه ای با درس نداشتم. از اونها که مادرا نشونشون میکنن که نبینم با فلانی بگردی (ایموجی خنده اشکدار). خلاصه ورق برای ما برگشت و تازه تو سن 18 سالگی با کتاب و درس آشتی کردیم و از کتابهای راهنمایی من دوباره شروع کردم درس خوندن! این شد که تا مقطع کارشناسی ارشد خودمو بالا کشیدم. چیزی که خیلی ها باورشون نمیشد. یعنی یه تغییر 180 درجه ای. اونروزها که ساعت ها مینشستم و درس میخوندم بخصوص توی فرجه ها و نزدیک امتحانات صبح ها زود پا میشدم و علاء الدین رو روشن میکردم و درس میخوندم. مادرم گاهی باورش نمیشد من درسخون شدم می دیدم برای نماز که پا میشد از توی حیاط می اومد پشت پنجره و دو دستاشو کنار صورتش قرار میداد تا بتونه من از اطاق دید بزنه که واقعآ من دارم درس میخونم یا ادا در میارم!

        یه جمله ای همیشه بهمون میگفت اونم این بود که من فقط باهاتون درس نخوندم! و گرنه همه کاری براتون کردم. و واقعآ هم همینطور بود.منظورش این بود که من سواد نداشتم که بنشینم باهاتون درس بخونم و گرنه همه جوره همراهیتون کردم. حالا بقول مادرم من فقط نیومدم کانادا همراهتون امتحان بدم و گرنه استرس امتحاناتتون رو داشتیم، پس یه دکترای افتخاری هم برای ما بفرس. ممنون!

        با نظرتون راجع به دوره ها موافقم. وقتی که خود استاد دوباره میرن دوره های خودشونو گوش میدن و چیز یاد میگیرند، دیگه برای بقیه جای حرفی باقی نمی مونه. منظور من از مناسب بودن این دوره برای افرادی که با آموزش های استاد آشنا میشن بیشتر آماده شدن ظرفشون برای دریافت آگاهی بیشتر بود. و گرنه بقول استاد 1000 بار هم یک فایلو گوش بدیم باز بار 1001 ام چیزایی میشنویم و درک میکنیم که قبلا درک نکرده بودیم و این همون رشد و افزایش ظرف ما برای دریافت آگاهی هاست. ویژگی منحصر بفردی که این دوره نسبت به دوره های دیگری که از استاد تهیه کردم اینست که زمان هر کدوم از جلسات کوتاه است* و این کمک میکنه مطالب بهتر درک بشن؛ بارها مرور بشن؛ راحتتر نت برداری بشن و فضای کلاس گونه این دوره سبب میشه که خودت رو در کلاس استاد تجسم کنی و احساس و شور و حال بیشتر و بهتری داشته باشی. از اون شور و حال ها که هممون در جلسه اول دوره احساس لیاقت داشتیم و انگار اون اتفاقات همش واقعیت زندگی من شد!

        بابت یادگیری شنا هم کلی تحسینتون میکنم. این نشون میده که چقدر شما باورهای خوبی دارید خدا رو شکر. خیلی ها زمان میگذارند برای هر کاری و برای اینکه حرکت نکنند بهانه های مختلف میارند که آقا دیگه دیره یا دیگه از ما گذشته. و این کامنت شما برای کسانی که هنوز این خواسته رو دارند اما این ترمز ها رو جلو خودشون گذاشتن و اقدام نمی کنند خیلی میتونه الگو باشه و همانطور که شما در کانادا هدایت شدید به یک خانم ایرانی موفق برای یادگیری شنا؛ اینجا هم دوست عزیزمان خانم حیدری آموزش شنا میدن و میتونند هدایت بشن به ایشون برای یادگیری شنا.

        یه چیز جالبی بگم که ردپا بشه برام و اون اینکه من از تو محدودیتها؛ نتایج فوق العاده گرفتم. نمونه اش بزار بگم شاید مفید باشه برای کسی که هدایت شد به این کامنت و برای خودم که خیلی کمک کننده است. (اگه قسم بخورم من خیلی کم حرفم مگه دیگه کسی باور میکنه! خخخ)

        اول از گرفتن گواهینامه بگم. من تو یه خانواده پر جمعیت بزرگ شدم و پول اینو نداشتم که برم و رانندگی یاد بگیرم. غرورمم اجازه نمی داد که بقول معروف سوئیچ برادر یا آشنایی بردارم و دوری بزنم باهاش تا کم کم راه بیفتم. نمیگم اینها باورای خوبیه چون از کمبود عزت نفس و اعتماد بنفسم ناشی میشد و از طرفی نمی خواستم کسی رو مجبور به انجام کاری کنم علی رغم میل باطنی اش بود. گذشت و من درسم تموم شد و رفتم سربازی. از پولی که تو سربازی پس انداز کردم رفتم ثبت نام کردم و 10 جلسه آموزش رو برامون در نظر گرفتند. من با اینکه تو عمرم پشت فرمان ننشسته بودم ولی بعد 8 چلسه آموزش، مربیم گفت برو امتحان بده اگه رد شدی که معمولا همه رد میشن، دو جلسه بعدی رو میریم و نیازی هم نیست بابتش پول بدی. من رفتم برای امتحان و تو یه نصف روز امتحان کتبی و عملی رو قبول شدم همان بار اول. بخدا مربیم از من بیشتر خوشحال بود و منو بغل کرد. و شیزینی قبولیم براش شد 2 جلسه آموزشی که من ازش طلب داشتم. در حالیکه همه پسرها دوس دارند تا به سن قانونی میرسند گواهینامه رو بگیرند ولی این نیاز انگیزه قوی ای شد برای من که با پول خودم گواهینامه بگیرم و با پول خودمم یه 206 نقره ای خریدم که اون زمان ماشین تاپی محسوب میشد.

        مورد دیگه همین یادگیری شنا بود. اینم جزء خواسته هایی بود که خیلی دلم میخواست بهش برسم و بعلت همون شرایط و دسترسی نداشتن به آب انجام نشد تا وقتی که درسم تموم شد.یه رفیق فابریک داشتم که اول تابستون با هم قرار گذاشتیم که این تابستون حتمآ شنا یاد بگیریم. ولی مثل خیلی از تصمیم های دیگه که فقط خودمون میدونیم و بعدش پشت گوش میندازیم تا آخرای تابستون عملی نشد ولی چون این قول رو در حضور اون دوستم داده بودم این سبب شد که من انگیزه بیشتری پیدا کنم برای تحقق خواسته ام. رفتم به استخر شهرمون که تعدادشون اونوقت یکی دو تا بیشتر نبود و گفتم میخواهم شنا یاد بگیرم. بهم گفتن تابستون تموم شده و آموزش نداریم. یه عده داخل استخر بودن گفتم پس اینا دارند چکار می کنند اینجا؟ بهم گفتن اینا دارند برای مسابقات آماده میشن. گفتم خوب بذارید منم برم از اینها یاد میگیرم. گفتند ما پولشو ازت میگیریم 12 جلسه ولی تضمینی نداریم که شنا یاد بگیری یا نه! گفتم باشه (حالا همین اتفاقات و انجام اینکارها رو با آموزش های استاد مطابقت بدی کلی باور ازش بیرون میاد که جاش اینجا نیست)

        آقا اونها همه حرفه ای و مشغول انجام انجام انواع حرکات نمایشی و من لرزون لرزون داشتم از لبه استخر وارد آب میشم. مربی ای که مربی تیم شنا بود میومد لابه لای کار خودش دو سه دقیقه بمن میگفت اینکار و بکن وسلام و میرفت پی کارش. ولی من سرشار از انگیزه بودم برای یادگیری و انجام دادنش. نه واهمه ای داشتم مسخره بشم نه اصلا کسی رو می دیدم اونجا! بعد دو سه جلسه که شناور شدن رو آب رو یاد گرفتم دیگه مربی فقط از بیرون میگفت اینجور دستتو بکش و اینکارو انجام بده! و دیگه کاریم نداشت درسته یا غلطه و من تو 10 جلسه با همون آموزش های دست و پا شکسته شنا یاد گرفتم و میتونستم برم تو قسمت عمیق شنا کنم و باز دو سه جلسه آخر رو نرفتم و شنا رو یاد گرفتم.

        مرضیه جان شما هم مطمئنم با اراده ای که دارید خیلی زود موفق میشید که این مهارت زیبا رو به مهارت ها و توانائی هاتون اضافه کنید و اونوقت متوجه میشید که چقدر زندگی براتون با نشاط تر و لذت بخش تر میشه چون این خاصیته آبه. و میتونید موقع استراحت هم مثل استاد تو استخر خواسته هاتون رو تجسم کنید و لذتشو ببرید بخصوص وقتی که مثل من رو آب بی حرکت دراز کشیدید و دو تا کف دستتون رو زیر سرتون بعنوان متکا قرار دادید و به سقف استخر چشم دوختید و غرق احساس لذتبخش تجسم خواسته هاتون میشید. و میاد برای ما از لذت انجامش تعریف میکنید. میدونم آنروز خیلی نزدیک خواهد بود. بهترینها سهم دلتون باشه الهی. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
        • -
          مرضیه گفته:
          مدت عضویت: 2412 روز

          اسدالله عزیز سلام دوباره

          مرسی بابت کامنت پر و پیمونی که برام نوشتی. ممنونم بابت تک به تک کلماتی که برای تحسین کردن من استفاده کردی، هر کدومش مثل موشکی که سوخت هسته ای داره منو با خودش برد تو فضا :)

          شما آلردی مدرک دکترای افتخاریتو توی سایت گرفتی با این همه دستاورد و پیشرفت هایی که داشتی. شاید باورت نشه ولی سوخت اون روزای قبل دفاع تزم، فقط و فقط از همین سایت و خوندن کامنت های بچه ها از جمله خود شما تامین می‌شد. از آیه هایی از قرآن که بهم قدرت میداد ( و این آیه ها توی کامنت هایی که بود که بچه ها در جواب سوال دوستای دیگه نوشته بودن، ولی چون من بهشون نیاز داشتم بهشون هدایت میشدم اونروزا خیلییییی زیاد). از دستاوردهای تک تک شماها انرژی میگرفتم و می‌شد سوخت حرکتم. ترس ها و اضطراب ها بود ولی کنارش همه پوینت های مثبت کامنت های سایت هم بود. ( و قطعا من استرس های شما رو در قالب انرژی مثبت میگرفتم:)

          در مورد جلسات قانون آفرینش بشدت باهات موافقم، زمان کوتاه جلسات و همونطوری که گفتی فضای کلاس طورش خیلی به منم میچسبه.

          چقدر با خاطراتت در مورد گواهی نامه و آموزش شنا همزاد پنداری کردم. و چقدر حرکاتت قابل تحسین و 100 درصد مطابق با قانون بوده. دمت گرم، واقعااااا چقدر بعضی وقتا هر کدوم از ما ناآگاهانه مطابق قانون عمل کردیم و نتایج راحت و شیک وارد زندگیمون شده. خوب فقط کافیه همین روش رو روی همه خواسته هامون پیاده کنیم.

          اسدالله جان راستش امروز که رفته بودم شنا این لذت رو آب شناور بودن و زل زدن به سقف و تجسم خواسته هام رو تجربه کردم برای اولین بار در عمرم و چقدر به خودم گفتم کاش مرضیه زودتر از این حرفا تجربش میکردی. باورت میشه اون موقع که شناور بودم رو آب یه حسی بهم میگفت امروز یه نقطه آبی خوشگل هم دارم تو سایت، نیم ساعت بعدش اومدم و سایت رو چک کردمو و دیدم بله، اینم گیفت امروز من از طرف خدای بسیاااار بخشندمون.

          دمت گرم که برام نوشتی، روزم عالیییی بود با کامنتت عالیییی تر شد، روزمو ساختییییی. از خدای بسیاااااار بخشندمون برات قلبی آروم و تنی سالم و لیست بلندبالایی از آرزوهای محقق شده میخوام.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      فاطمه فضائلی گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      سلام

      چقدر جالب واقعا, دیشب داشتم منم به همین موضوع فکر میکردم که انگار تازه فهمیدم من خالق زندگیم هستم و اومدم روی این صفحه بنویسمش قبلش کامنت شمارو خوندم گفتم بزار همینجا بنویسم, عاشق این ردپاهام!

      استاد جان داری اینو میخونی ولی بعد هزار روز انگار تازه فهمیدم هرچی اون بیرونه بخاطر خودمه, البته تکامل همینه دیگه, هربار فکر میکنی دیگهههه الان میدونی بعدش میبینی نه این خبرا نیست

      دوسه روزه دارم فایل قرانی حضرت موسی قسمت اولو میبینم, دقیقه های چل تا چهل و چار اصلا یه چیزی استاد میگه که اولین برا ک شنیدم گفتم اره بابا میدونم, دفعه دوم شاخ در اوردم,

      “”به میزانی که روی خالق بودن خودت کار میکنی, به همون اندازه داری شرک رو از خودت دور میکنی “”

      من وقتی ستاره قطبی مینویسم و خدا شاهکار میکنه برام, هنوزم میگفتم خدا به من این نعمتو داد من چیکاره بیدم, خدا اون کارو برام کرد ولی اگه درخواست و فرکانسی و کانون توجهی از من نبود که خدا اینکارو نمیکرد برام, هنوزم خدارو تو اسمون می دیدم و خودمو هیچ کاره

      هنوزم به توانایی ایمان کامل نداشتم میگفتم لطف خداست دیگه با استعداد منو خلق کرده, خب با استعدادم اگه خلق شده باشم تا وقتی خودددمم نرفته بودم دنبالش که فایدش چیه! خدا که دیگه نمیومد منو ببره کلاس و نقاشی یادم بده و دستمو بگیره و قلمو را تکون بده ,فوقش یه ادرس میفرستاد, پولشو میفرستاد

      من هنوزم میترسم بگم خدا درون منه! انگار هنوز نتونستم عظمت درونی خودمو درک کنم

      ولی این چندوقته که با الگوهای تکرار شونده دارم کار میکنم, دارم برعکس کار میکنم,نمیام روی باورسازی کار کنم بلکه میام به رفتارهای جهان فکر میکنم و ریشه را در خودم پیداش میکنم و بعد عوضش میکنم و اصلا یه اعتماد به نفسی و یه دررررکی از قانون پیدا کردم که انگار اولین بارمه میفهمم هرچی اون بیرون میفته بخاطر خودمه و دیگه حتی ناراحتم نمیشم میگم وووواااووو یه ریشه جدید پیدا کردم.

      اون اتصالهایی که استاد میگه به هم وصل می شوند تازه وصل شده, با تکرار زیاد فایلها !!! حتی گفتگوهای ذهنیم هم شده صدای استاد , اون یه چیزی میگه بعد صدای استاد میاد جوابشو میده بعد اسم فایل رو هم میگه

      شده مثل اون بچه درس خونهایی که ازشون سوال میکردند بعد جواب رو شماره صفحه می گفتند

      استاد عاشقتممممم

      این روزها هم خودمو بیشتر دوست دارم هم خدارو هم استادو هم دوستای عزیزم در این سایت رو چون تااااازه فهمیییدم چی به چیه , به خودم میگم عزیزم لطف خدا درست هدایتت کرد ولی خودتو دست کم میگیری چرا!! تو بودی که موندی تو مسیر! تو بودی که ورودی هاتو تغییر دادی! تو بودی که تغذیت رو درست کردی!خدا درست همه چیز لطف خداست! ولی خودتو دست کم نگیر تو و خدا یکی هستید و ازین قبیل حرفها

      البته جمله ی اخر که تو و خدا یکی هستید برام خیلی سنگینه, یکصدم یک درصد هم باورش نکردم, وقتی میگم گفتگوهای ذهنیم شده صدای استاد و قوانین همینه در حین این حرف جلسه قرانی قدم دوم یادم اومد که استاد میگفتند”منی که دارم این مطالبو اموزش میدم هنوز یک درصد هم نتونستم درک کنم من خاااالقم, اگه اینو درک میکردم که دیگه تموم بود” درک همین تکامل میخواد با هربار نتیجه گرفتن بیشتر میشه و واقعا خدارو سپاسگزارم که انقدر گفتگوهای ذهنیم اروم شده. با خودم مهربانتر هستم و قوانین داره نصب میشه روی ذهنم

      شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1415 روز

      سلام اسدالله عزیز!

      امروز به معنی واقعی خلق کردن رو در ذهن دختر یازده ساله ام دیدم!

      دیروز دیش ماهوارمون خراب شد و کلا برنامه ها قطع شدند و این درست شدنش پروسه ای بود که باید طی می شد و تقریبا یه هفته ای طول می کشید!(یا همسرم مقاومت میکنه یا اون کار داره،یا یه مسئله ای پیش میاد و…)

      صبح همراه دخترم رفتیم باشگاه و بعد اومدن همون لحظه که یادش اومد که تلویزیون نیست تا کارتون مورد علاقه اش رو ببینه یعنی یه لحظه هم فکر نکرد و اجازه نخواست گفت میرم به بابا بگم بیاد تلویزیون رو درست کنه و من باااااااااااااور داشتم که به این زودی جواب نمیده این درخواستش هیچی نگفتم! چون هم پسرم نیست و هم من تلویزیون رو مثل سابق نمی بینم فقط یه شبکه ی مستند هست که دوسش دارم و می بینمش و اگه نباشه هم مشکلی نیست و بابای خونه هم خیلی وقت نداره و در کل باور داشتم که نمیشه ولی اون چون ترمزی نداشت بر این خواسته اش و براش امکان پذیر بود انجامش،بخدا همون لحظه ای که رفت و گفت یه دقیقه طول نکشید که اومد بالا و گفت مامان اون آقا میاد ماهوارمون رو درست کنه بابا زنگ زد گفت اتفاقا نزدیک خونتون هستم و اصلا باورم نشد که در یک لحظه خواست و انجام شد و چطوری بشه همسرم زود قبول کنه،زنگ بزنه،اون نزدیکه خونمون باشه و کار نداشته باشه دستش و…

      همون آیه ی کن فیکون برام همون لحظه تداعی شد که به شرط باور و بدون هیچ محدودیت هایی که ذهن درستش میکنه خلاق بودن انسان نقش خودش رو انجام میده و پنج دقیقه ی بعد کل سیستم ماهواره و تلویزیون در کسری از ثانیه درست شد!

      چقدر برام اثر بخش بود این نتیجه که اگه مثل بچه ها باور داشته باشیم که میشه و بدون هیچ ترمزی پامون رو از روش برداریم همه چیز خوب و عالی پیش میره و هر خواسته ای در مسیر درست و زمان درستش امکان پذیره!

      ممنون از وجوده ارزشمندتون که آگاهی نابتون رو در اختیار ما گذاشتید که ایمان بیاریم که ما خالق زندگی خودمون هستیم.

      و از خدا میخوام درک بیشتر و بهتر این جمله رو در لحظه لحظه ی زندگیمون بهمون اعطا کنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1276 روز

        سلام و درود خداوند بر شما دوست عزیز

        جالبه دختر منم 11 سالشه و همسن دختر شماست! ممنونم از تجربه قشنگی که داشتید و با قانون برای خودتون مطابقتش دادید و باوره درستی که داشتید رو تقویت کردید. این کاریه که باید هنگام یادگیری هر آموزش و آگاهی ای در زندگیمان انجامش بدیم تا تکاملمان برای قوی کردن باورهایمان طی بشه.

        امروز زیاد خاطره گفتم! سهم شما هم یه خاطره که باز باورهامون قوی تر بشه. همسر من یه برادر زاده داره که تو فامیل مشهوره به گوشی بر نداشتن و گوشی جواب ندادن. آدم ریلکس و آسانگیر و بشاشیه.

        یکی دو ماه پیش یه کاری پیش اومد که نیاز به گرفتن جواب فوری بود. من به خانمم گفتم زنگ بزن به برادر زاده ات این سوال و ازش بپرس ببینیم شرایط چجوره؟ از اون خنده های معنا دار کرد و گفت چقدر تو دلت خوشه!!! من الان زنگ بزنم هفته دیگه میگه کاری داشتی؟!

        با خنده بهش گفتم اون تماسهای شمان. این تماس فرق میکنه چون گفتم زنگ بزنی!!! بعدش گفتم شرط میبندم الان گوشی دستشه و زنگ بزنی همین الان جواب میده. آقا این تحریک کردن من جواب داد و واسه رو کم کنی شمارش رو گرفت و گذاشت رو بلندگو. باور کن سه تا بوق نخورد گوشیشو جواب داد و هر دومون زدیم زیر خنده گفتم مگه نمی دونی من علم غیب دارم. و بعدش همسرم ماجرا رو براش تعریف کرد و گفت بهش که تو عمرت یبار گوشی منو جواب ندادی الان که اسداله گفت شرط میبندم جواب میده جواب دادی!

        این موضوع رو گفتم که اینو بگم که پیش فرض های ذهنی ما سبب میشه که مقاومت و ترمز داشته باشیم راجع به تجربیات مشابه. در حالی که فراموش میکنیم که بابا اون تجربه ناخوشایند گذشته، مال فرکانس قبل من بوده، وقتی که من دارم تغییر میکنم حتی نسبت به یک لحظه پیشم! پس لاجرم نتایجمم تغییر میکنه. این قدر با تجربیات بد گذشته اتفاقات پیش رو رو پیش بینی نکنیم. و این مقاومت ها در بچه ها بدلیل نداشتن این مقاومت ها و نزدیکی به انرژی منبع و هماهنگی با ذات درونیشان کمتر است. به همین دلیل راحتتر خواسته هایشان اجابت و دریافت میشه.

        روی ماه دختر گلتون رو جای من ببوسید و براتون در این مسیر زیبا بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      زهرا قنبری گفته:
      مدت عضویت: 2099 روز

      سلام اقای زرگوشی

      سلام منو میشنوین از شمال و هوای پاییزی ملس و عالی اول صبح پنجشنبه

      نمیدونم چرا انقدر دیتیل لازم بود ولی مینویسم چون باید بنویسم..

      وقتی رسیدم به جمله جادوی من خالق زندگیم هستم تمام وجودم تایید کرد این جمله جادویی رو و یه عالمه چیز از جلو چشمام رزه رفت

      باور به این جمله کلا زبان نصیحت گر و حرف زدن و راه حل دادن به بقیه رو خاموش میکنه

      بار ها شده خواستم یکی یه چیزی میگه شروع کنم به نصیحت و راه حل دادن بعد دیدم بابا من الان به طرف میگم اصلا اینجوری که میگی نیست بعد میبینم من اصلا اینجوری که این میگه نمیتونم فکر هم بکنم بعد دیدم میره بالاتر میگم الان من هرچقدرم زور بزنم اصلا نمیتونم قانع اش کنم چون این ادمی که قراره نصیحتش کنم راه حل بدم اصلا این اصله من خالق زندگیم هستم قبول نداره همه چیزی هم که من بخوام بگم بعد از پذیرش این جمله معنا داره چرا زور بزنم و سعی میکنم کلام همون اول قطع کنم

      این جمله من خالق زندگیم هستم واقعا باید پذیرفته بشه تا هر جمله نصیحت حرف راه کار بعدی کار ساز باشه

      وقتی همه باورشون شرایط شهر کشور فلانی بهمانیه واقعا عجز تو وجودم میبینم واسه هدایتشون

      اینا رو انگار باید بارها با خودم تکرار کنم تا اروم تر از کنار بقیه بگذرم که نخوام هیچ انرژی واسه بقیه بزارم

      خوبه که نوشتین اصل اینه و منو به یاد خودم اوردید که از اول صبح حواسم باشه انرژیمو بیهوده هدر ندم

      خیلیی زیااااد موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1276 روز

        سلام و درود خداوند بر شما دوست عزیز

        هیچ اتفاقی اتفاقی نمیفته و ممنونم از گزارش دیتیلی جذاب شما از دیار سرسبزی و نشاط که برای من مثل گزارش های فردوسی پور دلنشین و جذاب بووود و منو برد به تصور کردن زیبائی های شمال که من عاشقشم و همیشه حداقل سالی یکبار خودم رو مهمان این زیبائی ها میکنم و کلی خاطرات خوب هر ساله از شمال دارم. بقول شاعر جاده های شمال محاله یادم بره…

        لذت بردم از گفتگوهای ذهنی درستی که با خودتون هنگام تمایل به نصیحت کردن دیگران داشتید. اگه ما هم این گفتگوها رو دائمآ با خودمون تکرار کنیم، آنوقت هر بار که وسوسه شدیم که از مسیر خارج بشیم و بریم بالای منبر، میخمون و زمین میکوبیم و زیپ دهنمون رو میکشیم! و خودمون رو از افتادن در یک سیکل معیوب نجات میدیم.

        گاهی این نصیحت کردن خودشو در قالب مشاوره دادن ما رو وسوسه میکنه و گاهی در لباس مرور قانون برای خودمان و گاهی در قالب تمایل به پاسخ سوال یا مشکل دیگران و گاهی …

        در هر صورت و شکلی نتیجه یکسان است. اتلاف انرژی و وارد شدن در مدار مشکلات و سختی ها و ناخواسته ها و خارج شدن از مسیر. نتیجه ای هم که حاصل میشه برای طرف مقاومت بیشتر؛ دور شدن از راه حل مشکلات و هدایت توسط خداوند. یعنی یه بازی دوسر باخت که توش شیطان داره به ریش هممون میخنده!

        ممنونم بابت درک درستی که از قانون داشتید و سبب شد یکبار دیگر این آگاهی ها برام مرور بشه که خسیس تر باشم در گذاشتن انرژی برای دیگران و بیشتر دستم به زیپ دهنم باشه. سپاس. براتون در بهشتی که زندگی می کنید؛ تجربه های بهشتی آرزو میکنم دوست عزیزم. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1401 روز

      سلام اسدالله عزیز

      پیدا کردن من هم مهم است.من خالق زندگی ام هستم با باورهای درست.اگر می‌خواهیم همه جنبه های زندگی رو با هم داشته باشیم، نباید فراموش کنیم در این سایت یاد گرفته ایم من اصلی رو پیدا کنیم.من قبلا بارها کتاب راز،صوتی راز کلی کتاب حتی قرآن و معنیش و … را خوانده بودم پس چرا نتوانستم کاری برای خودم بکنم پس چرا همه چیز ولو بود ،هیچ چیزی سر جایش نبود.اون اصلی که همه دونه ها رو سر جاش گذاشت ،اون نخ تسبیح رو استاد به ما یاد داد .همه چیز رب العالمینه ممکنه من خالق باشم و اتفاقا در یک بعد خلق کنم ولی اگر این من با اصل اصلی مطابق بشه کن فیکون میکنه.از رب العالمین درخواست شناخت خودش رو دارم و دعا میکنم هر روز بر شکرگزاریم اضافه کند و هر روز دیدن نشانه هایی تو قرآن فرموده رو بر ما عیان کنه.سپاسگزارم از شما برادر بزرگوارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فاطمه ربیعی گفته:
      مدت عضویت: 1427 روز

      سلام به شما دوست عزیزم

      من سه چهار سالی هست که توسایتم وامروز به این درک وباور رسیدم که خودم خالق زندگیم هستم چون توروابط خیلی ضربه خوردم وخداهدایتم کرد به جلسه 3قدم 4 درمورد تجسم که استاد میگفت من این حرفا رو نمیزنم که به شما انگیزه بدم نه..قانون جهان اینه که مابا افکارمون زندگیمونو خلق میکنیم و من باتمام وجودم درکش کردم و دست کشیدم از تقلا کردن وزور زدن باهمسرم که شما باید تغییر کنی وفهمیدم که هرکسی فرکانس مجزا داره ومن دسترسی به فرکانس های ایشون ندارم که دست کاری کنم فقط دسترسی به فرکانس های خودم دارم وچقدرررر حالم عالی شد واین کامنت شما مهرتاییدبود براین باور و حال خوبم

      ممنونم از شما دوست عزیز موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1277 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا»

    (ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﭘﻴﺸﻪ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺷﻜﻴﺒﺎ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺮﻭﺗﻦ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺩﻫﻨﺪﻩ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﭘﻠﻴﺪﻱ ﻫﺎﻱ ﺟﻨﺴﻲ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ، ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ)

    «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا»

    (ﻭ ﻫﻴﭻ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻣﺆﻣﻨﻲ ﺭﺍ ﻧﺮﺳﺪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻛﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺣﻜﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ; ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﻨﺪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ)

    (35-36 أحزاب)

    —————————————————————————

    خدایا از تو امان می‌خواهم، «روزی که هیچ مال و اولادی سود نمی‌دهد‌، مگر کسی که قلبی سالم به پیشگاه خداوند بیاورد» و از تو امان می‌خواهم «روزی که ستمکار دست‌های خود را به دندان می‌گزد می‌گوید: ای‌کاش همراه این پیامبر راهی انتخاب می‌کردم‌» و از تو امان می‌خواهم روزی که «گناه‌پیشگان را از نشانه‌هایشان می‌شناسند، پس موهای جلوی سر و پاهایشان را می‌گیرند» و از تو امان می‌خواهم «روزی که هیچ پدری چیزی از فرزندش دفع نمی‌کند و نه هیچ فرزندی برطرف‌کنندۀ چیزی از پدر خویش است، به‌یقین وعدۀ خداوند حق است.» و از تو امان می‌خواهم «روزی که عذرخواهی ستمکاران هیچ سودی به حالشان ندارد و برای آنان لعنت و سرای بدی است‌» و از تو امان می‌خواهم «روزی که کسی از کسی چیزی را دفع نمی‌کند، در آن روز حکومت و فرمانروایی ویژۀ خداست‌» و از تو امان می‌خواهم «روزی که آدمی از برادرش می‌گریزد و از مادر و پدرش و از همسر و فرزندانش؛ در آن روز هرکس از آنان را گرفتاری و کاری است که برای او بس است» و از تو امان می‌خواهم روزی که «گناه‌پیشه آرزو می‌کند ای‌کاش می‌توانست فرزندانش را در برابر عذابِ آن روز عوض دهد و همسر و برادرش را و خویشانِ نزدیکش را که به او پناه می‌دادند و نیز همۀ کسانی که در زمینند، تا او را برهانند؛ چنین نیست، همانا آتش سوزنده زبانه می‌کشد، درحالی‌که اعضا و پوستِ سر را برمی‌کَند.»

    (ترجمه نیایش مسجد کوفه حضرت علی علیه السلام)

    —————————————————————————

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی.

    خدای بزرگ و مهربان رو شاکرم که بازم بهم اجازه داد بندگی درگاهش رو کنم، از صمیم قلبم از خداوند میخوام که قلب و زبان من رو به یاد خودش نورانی و گویا کنه و کمکم کنه و هدایتم کنه که از ظلمتهای افکار خودم به سوی نور خداوند حرکت کنم و از خودم شخصیت توحیدی تر و متواضع تری بسازم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که عزت همه از جانب خداست و هر کسی در مدار بندگی و تواضع به درگاه خداوند باشه لاجرم رنگ و بوی خداوند رو میگیره و عزتمند میشه. همانطور که خداوند در آیه 10 سوره فاطر فرموده: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» و همچنین در آیه 138 بقره فرموده: «صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»

    —————————————————————————

    اینقدر این فایلها آگاهی دهنده است و اینقدر سلیقه های مذهبی از جوانب مختلف بهمون خورونده شده که نمی‌دونم از کجاش بگم. چون خیلی از چیزایی که ما شنیدیم نه دینه نه مذهب بلکه سلیقه های شخصی افرادیه که حس میکردن وکیل مدافع خداوند هستن و باید خداوند رو از دست بقیه آدمها نجات بدن.

    چندتا مثال بزنم:

    «وقتی وضو میگیری آب وضو اگه سر بالا بره وضوت باطل میشه؛ اگه با دست راست شیر آب رو ببندی وضوت باطله باید با دست چپ ببندی چون شستشوی دست راست تموم شده ولی دست چپ هنوز کارش تموم نیست؛ اگه خواستی مسح سر و پا بکشی حتماً جاش باید خشک باشه وگرنه باطله، اگه کسی لاک ناخن زده یا پوست دستش رنگی شده، یا چسب چسبیده به پوستش حتماً باید تمیز تمیز بشه و بعداً وضو بگیره، آب نرسه به پوستت باطله؛ خواستی نماز بخونی حتماً باید روی قسمت صاف مهر سجده کنی اونور مهر باطله، خواستی بری سجده حتماً نوک انگشت بزرگ پا رو بذاری زمین بقیه اش به زمین بخوره نماز باطله؛ خواستی بری تو مسجد بهتره با پای راست بری و سایر موارد با پای چپ؛ اگه خواستی نماز بخونی زن و مرد نباید در یک راستا باشن وگرنه نماز باطله ؛ اگه رفتی سجود موهات اومد روی پیشونی و پیشونی با مهر تماس برقرار نکرد نمازت باطله ؛ اگه حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء رو آروم بخونی باطله، اگه ظهر و عصر رو بلند بخونی باطله ، یه سری چیزا توی نماز رکن محسوب میشه اگه حتی حواست نبود اشتباه کردی بازم نمازت باطله، و سایر مواردی که الان یادم نمیاد…»

    اگه یبار دیگه به این مبطلات نماز و وضو نگاه کنید متوجه میشید که هیچ جایی اسمی از خدا برده نشده و همه اش شاخه و برگ اضافیه. مگه وضو برای پاکی و طهارت نبود؟ نماز برای ارتباط قلبی با خداوند نبود مگه؟ پس این همه خط قرمز از کجا اومد؟

    یه زمانی که توی نیروی دریایی بودم یه وقتایی کار تعمیرات موتور قایق ها و ناوچه رو انجام می‌دادیم و یا رنگ آمیزی موتورخانه ناوچه، دستم روغنی یا رنگی میشد یا مثلاً زمانی که کار دکوراسیون داخلی انجام میدادم یه وقتایی چسب 1-2-3 میخورد به دستم و هر چقدر میشستم تمیز نمیشد، حالا روغن و رنگ به سختی تمیز میشد. چسب قطره ای و چسب 1-2-3 رو بخوای تمیز کنی پوست دستت باهاش کنده میشه. چه عذابی من می‌کشیدم برای اینکه به این باید و نبایدهای غیر اصل عمل کنم. یادمه یه وقتایی وسط قنوت نماز میدیدم سر انگشتم یه ذره چسب چسبیده ، نماز رو قطع میکردم و دوباره میرفتم انگشتم رو اینقدر زیر آب می‌گرفتم تا پوستش خیس بخوره و بعداً می‌کشیدم به یه دیوار زبر تا اون چسب به همراه پوست دستم سابیده بشه. اینها شاید خنده دار بنظر برسه ولی پشت هر کدوم یه کامیون سرزنش و فحش خوابیده بود.

    خدابیامرز پدرم یه وقتایی به شدت برادر بزرگترم رو تحقیر و سرزنش میکرد که چرا نماز نمیخونه، اونم از درون باورهای مذهبی داشت ولی صرفاً بخاطر لجبازی با پدرم نماز نمی‌خوند، نکته جالبش اینکه وقتایی که بینشون صلح و آرامش برقرار میشد به صورت نرمال برادرم خودش می‌رفت نمازشو میخوند. این به زور هدایت کردن همیشه وجود داشت. توی مسجد محل که یه عده از بزرگان حضور داشتن که هر چیز درستی با سلیقه اونها سنجیده میشد و غیر از سلیقه اونها همه کفر بود.

    با اینکه من همیشه نماز میخوندم ولی باز هم از اون سرزنشهای خانواده و محله در امان نبودم. مثلاً بابام چندین بار بهم می‌گفت که خواب دیده کسی توی خواب بهش گفته این بچه ات (یعنی من) باعث عذاب قبرش خواهم بود. حالا شما تصور کن یه بچه 14-15 ساله چه تصویری رو میخواد توی ذهنش بسازه.

    وقتی پدرم مرحوم شد نمیدونم به پیشنهاد چه کسی روی سنگ قبرش نوشتن «قاری قرآن» ولی شاید فقط قرآن رو قرائت کرده بود ولی این آیاتش رو تامل نکرده بود که عمل هیچ پدر و فرزندی به همدیگه ارتباط پیدا نمیکنه یا کسی بار گناه دیگری رو به دوش نمی‌کشه. این آیات بارها و بارها تکرار شده.

    از قصد ابتدای کامنتم رو با ترجمه نیایش مسجد کوفه حضرت علی شروع کردم. اگه حتی ما معتقد باشیم به امامت حضرت علی بعد از پیامبر، میبینیم خود ایشون اینجوری مناجات می‌کردن و توی مناجاتهاش از آیه های قرآن استفاده شده. این مناجات توی سحرگاه ماه رمضان خونده میشد ولی اگه یه نگاهی به این مناجات بندازید این مناجات هم مثل دعای کمیل فقط تاکید داره به توحید و ارتباط بین بنده با خدای خودش.

    یا ماجرای نامه حضرت علی به امام حسن مجتبی علیه السلام. که یه سری توصیه ها شده برای ارتباط با خداوند ، ولی هیچ جا حضرت علی نگفته اگه تو اشتباهی کنی خداوند بخاطرش منو مجازات می‌کنه.

    —————————————————————————

    یه چندتا همکار دارم توی محل کار، هر وقت با ناهار بهمون میوه و نوشیدنی میدن، من میوه ها رو میدم به یکی ، نوشیدنی ها رو میدم به یکی دیگه. یا سهمیه صبحانه ام، یا اگه کیک و آبمیوه بهمون بدن. جز یه وعده اصلی غذا بقیه همه رو من میدم به همکارا. یکیشون همیشه بهم میگه حمید خدا پدرتو بیامرزه ، من همیشه براش فاتحه میخونم. منم میگفتم خیلی ممنونم آخرش تو به زور هم شده بابای منو می‌فرستی بهشت.

    نمیدونم چطوری اینو توضیح بدم. آدم تا زنده است تا این ذهنش می‌تونه فرکانس ارسال کنه تا روحش می‌تونه ارتباط قلبی بگیره با خداوند خودش باید برای خودش یه کاری کنه، کار و رفتار دیگری باری دیگری تاثیری نداره.

    —————————————————————————

    یه قصه ای رو یجا شنیدم از آقایون مذهبی ، که یه آدمی بود شب مهمون یه چوپانی شد، همون شب مرگش فرا رسید ، بعداً چوپان تنها بود و دید هیچکس نیست کمکش کنه، جنازه رو زیر یه درختی دفن کرد، بعد اون شخص اومد به خواب بچه هاش، بچه هایش بهش گفتن تو که آدم خوبی نبودی چطوری آمرزیده شدی و الان جات توی بهشته ، اونم میگه بخاطر دعای چوپان ، بچه هاش رفتن سراغ چوپان و ازش پرسیدن چه دعایی در حق پدر ما کردی که عاقبت به خیر شد و اونم میگه من گفتم خدایا این بنده ات مهمون من بود امشب میخواستم براش گوسفند قربونی کنم، حالا مهمون توئه، تو براش چیکار می‌کنی و طرف بهشتی شد.

    و همه هم براحتی باور میکنن، و میگن آره همینطوره؛ اینکه خداوند بر بندگانش بینهایت صاحب فضل و رحمت باشه درست ولی نه اینکه من یه عمر راه رو عوضی برم و بعد از مرگم بخاطر یه جمله ای که یکی دیگه بگه، خدا احساساتی بشه و به کل نتایج منو تغییر بده. خدا خودش یادش رفته بود بنده اش رو ببخشه اینجا چوپان خدا رو گذاشت توی رودربایستی و دیگه خدا هم آخرت مرام و معرفت، گفت باشه بخاطر حرمت ریش سفید چوپان بخشیدمش.

    طرف تمام فصل کشاورزی رو جو کاشته، آخر فصل گندم برداشت کرده. چرا بخاطر یه جمله حرف یه نفر آدم، مسیر بوته های جو عوض شد و تصمیم گرفتن گندم بدن.

    از درخت گلابی ، موز برداشت کردن بخاطر درخواست یه نفر آدم خوب.

    پس عملکرد سیستمی قوانین چی شد ؟

    —————————————————————————

    بحث حمایتگری شد ؛ من خودم سر حمایتگری الکی و تلاش برای تغییر و حمایت از اطرافیانم بسیار بسیار چک و لگد خوردم. چرا ؟ چون فکر میکردم خدا خودش بلد نیست بنده اش رو حمایت کنه ، خدا آمار این بنده اش از دستش خارج شده، یادش رفته یا شاید خوابش برده و من باید از خودم بکنم و حمایتش کنم تا انسان فداکار و ایثارگری باشم.

    پا میکردم توی کفش خداوند …

    و شرک ، شرک ، شرک

    «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» و همانا شرک بسیار ظلم عظیمی ست. شرک اون آتشیه که وقتی به جون یه مزرعه می افته تا آخرین ذرات محصولات رو میسوزنه. شرک همینجوری نتایج یه عمر تلاش آدم رو می‌تونه نابود کنه.

    وقتی پا توی کفش خدا میکردم تا به اطرافیانم کمک کنم و حمایت کنم نتیجه چی بود؟ حال خودم بد میشد ، طرف مقابلم ناراضی تر از قبل بود که این کافی نیست، نه تنها اون تلاش من بی فایده بود بلکه بقیه نتایجم هم از بین می‌رفت. بارها این موضوع رو تجربه کردم. از وقتی سعی کردم سرم به کار خودم باشه. و کمتر نقش فرشته نگهبان رو بازی کنم این جنس اتفاقات هم کم و کمتر شد. هر چند هنوز صفر نشده ؛ چقدر براش مثال دارم که دیگه مجبورم بیشتر خود افشایی نکنم، فقط همینو بگم که سکوت و تواضع و تسلیم بودن در برابر خداوند همیشه جواب میده. هر چند هنوزم فراموش میکنم و بازم چک و لگدشو میخورم.

    —————————————————————————

    جدیداً کامنت هام مثالهای هوافضایی نداره. خودم دارم نگران میشم. صرفاً جهت خنده.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر یه فرصت دیگه برای صلات و بندگی.

    از استاد عباس منش عزیز متشکرم بخاطر این فایلها و همچنین از استاد شایسته بخاطر پیشنهاد ضبط این فایل و همچنین ادیت و سایر کارها.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 266 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1291 روز

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا ﴿٣١نبا﴾

      بی تردید برای پرهیزکاران پیروزی و کامیابی است.

      =====================

      حمید حنیف عزیزم سلام

      صدای سعیده رو می‌شنوی از لاک درون…

      می‌دونم که این جملات رو کاملا درک میکنی،امروز نه توی فرکانس کامنت نوشتن بودم،نه قصدش رو داشتم.

      کامنت پرمحتوات رو هم دیشب خوندم و کلی ازش یاد گرفتم ولی چیزی برای پاسخ نوشتن نداشتم.

      تموم ذهنم درگیر آگاهی های این ٢ تا فایله و اتفاقاتی که داره رخ میده و به من نشون میده که باورهام دارند تغییر می‌کنند…

      ترس هست،اضطراب هست،نگرانی هست،نجواهای شیطان هست،اما بازم زور ایمان بیشتره …

      از صبح احاطه شده بودم با ترس های واهی شیطانی …اما کوتاه نیومدم،نزاشتم بهم مسلط باشه،ضمن اینکه خداوند هم مثل همیشه به کمکم اومد و تو نشانه ی روزانه م هدایتم کرد به دوره ی ارزش تضاد …

      این دوره ی کوتاه و با قیمت پایین برخلاف ظاهرش،نتایج بزرگی توی زندگی من رقم زده ،و هدایت دوباره ی امروزم به این دوره ،نوید بخش رسیدن روز های بهتره …

      خلاصه که سرت رو به درد نیارم،گفتم برم از روش سامورایی خوابیدن هم استفاده کنم که کلا این فرکانس های بیخود رو قطع کنم و از صفر دوباره شروع کنم…که تو همون خواب و بیداری یاد کامنتت افتادم و خاطره ای که از پدر مرحومت گفتی که توی اون دوران نووجونی بهت گفته خواب دیده شما مایه عذاب قبرشی!!!

      نمی‌دونم این جمله ها از کجا اومد …ولی یک چیزی توی قلبم گفت بنده ی خدا …راست می‌گفته …خواب درستی دیده،اما اشتباه تعبیرش کرده،حمید باعث عذابش نبوده،بلکه رفتار هایی که با حمید داشته باعث اون عذاب ها بوده…

      باور می‌کنی همون انرژی منو از خوابیدن منصرف کرد و گفت برو این هارو برای حمید بنویس؟!

      ببین می‌دونم از من خیلی عاقلتری،آگاه تری و میدونم که پدرت رو بخشیدی و اینم میدونی که اون بنده ی خدا فکر می‌کرده این بهترین راه برای تربیت فرزنده… و ناآگاهانه اون رفتار هارو کرده…

      دقیقا مثل پدر من …حالا خداوند به من لطف داشته وقتی ما هر دو قید حیات بودیم،جنس این رابطه رو عوض کرده …

      اون پدری که بخاطر یقه ی لباسم،اونم توی خونه خودمون،وقتی هیچکس نبود چنان سرم فریاد می‌کشید و منو از سر سفره شام بلند میکرد و اصلا براش مهم نبود دخترش بدون شام و با گریه بخوابه ….

      همون بابا ،الان اگر شام نخورم ،ده بار به مادرم میگه سعیده چرا شام نخورده خوابید؟!

      اون پدری که میترسیدم به چشم هاش نگاه کنم،اون پدری که یک روز بخاطر اینکه دستمو بردم تو جیبش تخمه بردارم،توی جمع محکم کوبید روی دست دختر ٨،٩ سالش که دست به جیب من نزن ….

      همون پدر الان می‌ره کیلو کیلو پسته میخره برای من

      اون پدری که بارها جلوی همسرم،با دعوا ها و فریاد هاش خوردم کرد…

      همون پدر ،وقتی با چند تا جمله ی ساده بهش گفتم من توی زندگیم مشکل دارم،میخواست از فردا برای جدایی من اقدام کنه….

      میدونی حمید ؟!

      پدر و مادر ها هیچ وقت نمی‌دونن دارند ناخواسته چه بلایی سر بچه شون میارن…

      در هر صورت ،نه عمر سعیده و نه عمر حمید ،هیچ وقت به عقب برنمی‌گرده،اون اشتباهات و زخم های روحی همیشه یک جایی تو قلب آدم میمونه …

      منم دیگه هیچ وقت اون دختر بچه ی معصوم مظلوم که همیشه محتاج دیدن یک لبخند پدرش بود نمیشم.

      ولی می‌دونم که باید ببخشم.باید بگذرم.باید فراموش کنم.باید آگاهانه به نکات مثبت پدرم توجه کنم.باید به جای غم گذشته خوردن،برای آینده برنامه ریزی کنم….

      خیلی جالبه که هرچی بیشتر روی خودم کار میکنم ،حتی فاصله م از پدر و مادرم بیشتر میشه و یک سری اتفاقات رخ میده که اون ها ساعت ها خونه نیستن …

      این ها نشون میده که قانون داره کار می‌کنه.

      اگر که من رها باشم.

      اگر من بند های مخفی شرک رو رها کنم.

      اگر من اجازه بدم جریان هدایت حرکت کنه و به هیچ پیش فرضی نچسبم …

      اگر …

      نترسم.

      نترسم.

      نترسم.

      =====================================

      با دو سه ساعت تاخیر ،بقیه ی این کامنت رو دارم از آرامگاه برات مینویسم.اینجا وقتی برق ها میره،آنتن و اینترنت هم قطع میشه،گفتم خیره،حتما بعدا باید بفرستمش.

      یک چیزی رو می‌خوام بنویسم ،حتی برای نوشتن همینم باز مقاومت دارم،همون حرفی که توی کامنتم به استاد زدم،اینکه کاش کامنت هایی که میزاریم قابلیت ارسال خصوصی برای استاد داشت،تیک بزنی ،فقط استاد و چند نفر دیگه بخونن،اینجوری ذهن دیگه نجوا نمیکنه داری خود نمایی می‌کنی،خودمم نمی‌دونم چمه.منی که هزارتا کامنت گذاشتم،اکثرشون هم انقدر طولانیه که قد یک فصل کتابه،ولی الان خیلی سختمه بنویسم حمید،با اینکه قلبم باز میشه و بهم میگه بنویس باز من مقاومت میکنم.

      وقتی بهش فکر میکنم که چرا انقدر دچار مقاومت شدم فقط به یک نتیجه میرسم.اینکه آدم هرچقدر بیشتر خدارو میشناسه،بیشتر به هیچ و پوچ بودن خودش پی میبره،هرچقدر بیشتر می‌دونه ،بیشتر حالیش میشه هیچی نمیدونه ،هرچقدر بیشتر عظمت خداوند رو درک می‌کنه ،بیشتر از خودنمایی و منیت می‌ترسه.

      مطمئنم خودتم نوتیس کردی،چقدر فایل های اخیر استاد متفاوته،آرام تره،خاشع تره،بیشتر درمورد توحید و قرآنه و دیگه حتی بکگراند فایل هاش هم ادیت می‌کنه …

      اینا همه ش یک چیزی رو به من یاد میده حمید،اینکه بیشتر سکوت کنم،بیشتر برم توی خلوت خودم،کمتر حرف بزنم،بیشتر فکر کنم …

      دقت کردی استاد دیگه نمیگه خدا ؟!میگه خدای رحمان ؟!

      نمی‌دونم استاد توی چه مداری از توحید سیر می‌کنه،ولی همین که الان دارم ازش مینویسم کل صورتم خیس اشک شده،یعنی حتی فکر کردن به اون مدار و درکش هم یک روح خیلی بزرگ میخواد ….

      حمید من جدیدا خیلی میام آرامگاه،قبلا اینجوری نبودم،جدیدا همه ش روحم منو میکشونه اینجا …

      میام اینجا میشینم و قرآن گوش میدم و فکر میکنم….به قبرها نگاه میکنم و فکر میکنم …به ماه تو آسمون نگاه میکنم و فکر میکنم …به تاریکی شب نگاه میکنم و فکر میکنم …

      نمی‌دونم چرا اینارو نوشتم برات …نمی‌دونم …

      کامنتم رو تموم میکنم و میرم پی مراقبه ی خودم.دعا میکنم خداوند من رو ببخشه و از ظلمات نفس خودم نجاتم بده و کمکم کنه قبل ازینکه فرصت بندگیم تموم بشه،از خودم یک انسان توحیدی تر،خاشع تر و تسلیم تر بسازم.

      در پناه نور میسپارمت رفیق،نور آسمون ها و زمین . . .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 92 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1277 روز

        بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

        «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» ؛ «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

        (آیا ندیدى خدا چگونه مَثَل زده: سخنى پاک که مانند درختى پاک است که ریشه‌اش استوار و شاخه‌اش در آسمان است؟) (میوه‌اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‌دهد. و خدا مَثَلها را براى مردم مى‌زند، شاید که آنان پند گیرند)

        (24-25 ابراهیم)

        —————————————————————————

        سلام و درود فراوان به سعیده جان، بنده نورانی خداوند رحمان. امیدوارم حالت عالی باشه و از درگاه خداوند متعال برات بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و رحمت و برکت میخوام. الهی که همیشه به نور هدایت خداوند متصل باشی.

        ماجرای لاک درون رو موافقم. یه وقتایی لازمه آدم بره توی لاک درون، برای شناخت بیشتر ناشناخته های خودش. من وقتی برمی‌گردم رست با اینکه کلی آزادی زمانی دارم روی خودم کار کنم ولی درگیر بی هدفی و بی انگیزه بودن میشم. یه وقتایی خودمو مشغول به کارهای مختلفی میکنم صرفاً برای اینکه بیکار نباشم ذهنم جفتک بندازه. یه وقتایی هم خداوند متعال ناک اوتم می‌کنه، یه نوازش کوچولویی که بچه جان حواست باشه، تا یادم بیاد باید سپاسگزار باشم. هر چی بیشتر میرم توی لاک درونم بیشتر خودم رو ناشناخته میبینم و میگم چقدر چیزایی هست که از خودم هنوز نمیدونم. چقدر تلاش لازمه تا خودم رو تغییر و بهبود بدم. یه وقتایی از دیدن شخصیت حقیقی خودم متعجب میشم، یه وقتایی آرام میشم، یه وقتایی هم تسلیم، امیدوارم که خداوند از بهترین و ساده ترین و هموار ترین مسیر ها هدایتم کنه.

        —————————————————————————

        تا حالا در مورد پنجره انتقال زمین و مریخ چیزی شنیدی ؟ بهش میگن earth-mars transfer window

        هر 26 ماه یکبار زمین و مریخ در نزدیک ترین فاصله قرار میگیرن. ماه اکتبر پنجره انتقال به مریخ بود به مدت حدود 2 هفته که ایلان و بچه ها استارشیپ رو تست کردن. هر چند استارشیپ به جای مریخ توی اقیانوس هند با موفقیت فرود اومد (تو پرانتز یه چی بگم بین خودمون بمونه، یه نفر رو سراغ دارم با کلیپهای لحظه پرتاب راکت استارشیپ به حدی ذوق زده شده بود که اشک شوق ریخت و بالای چند ده بار دیدش، و هر بار که کلیپ تکراری لحظه فرود راکت روی سکو رو تماشا میکرد بازم خدا خدا میکرد راکت موفق فرود بیاد)

        داشتم پنجره انتقال رو می‌گفتم.‌توی زمان پرتاب تمام سوخت راکت مصرف میشه تا فضاپیما از مدار گرانش زمین خارج بشه و به سمت یه نقطه خالی حرکت کنه که هیچی اونجا نیست. اصلا مریخ یه جای دیگه است و فضاپیما یه مسیر دیگه میره. فضاپیمایی که از راکت جدا شده دیگه موتور محرک نداره فقط یه چندتا موتور کوچیک داره برای تصحیح مسیر. این فضاپیما با شتاب اولیه اش (شتاب باقی مونده از نیروی پیشرانه راکت) توی محیط خلأ فضا به حرکتش ادامه میده و ادامه میده و ادامه میده و ادامه میده و صبر می‌کنه تا برسه به مدار آینده مریخ. یعنی اینها از قبل نقطه چند ماه بعد مریخ رو پیشبینی کردن و حرکت رو آغاز کردن وقتی از میدان گرانش زمین خارج میشن توی فضای بین سیاره ای شناور و سرگردان میمونن و پیش میرن تا وقتی مریخ سر راهشون قرار بگیره و الان گرانش مریخ بقیه کارها رو انجام میده و سفینه رو به طرف خودش می‌کشه. در زمان مناسب و در مکان مناسب. و الان وقت فرود اومدن روی مریخه، و این مسیر 9 ماه طول می‌کشه (بعضی از فضاپیما ها 128 روزه و بعضیا حدود 300 روز طول می‌کشه به مدار مریخ برسن؛ بعضیا برای فرود و بعضیا برای گردش دور مریخ و محاسبه اتمسفر) اگه زودتر از موعد برسه از مدار مریخ خارج میشه و میره به سمت مدار مشتری و زحل. و اگه دیرتر برسه بازم وارد میدان گرانش مریخ نمیشه بازم سرگردان توی فضا شناور میشه و از زمین رونده و از مریخ مونده میشه.

        در یک زمان و مکان مناسب. میدونی یاد چی می افتم. یاد وعده خداوند به موسی که دعای موسی و هارون رو اجابت کرد و گفت استقامت داشته باشید و در مدار توحید و هدایت بمونید و به سمت مدار افراد ناآگاه منحرف نشید. در ادامه موسی و قومش پشت ساحل دریا معطل شدن و صبر کردن و همه گفتن ما از هلاک شدگانیم، موسی گفت هرگز ، رب من همراه منه و هدایتم میکنه، در زمان و مکان مناسب شرایط برای عبور ایمن از دریا فراهم شد و امواج فرعونیان رو غرق کرد. اگر زودتر و دیرتر میشد یا بنی اسرائیل هم غرق میشدن یا فرعونیان زنده میموندن. در زمان و مکان مناسب، بنی اسرائیل نجات پیدا کردن، فرعونیان غرق شدن.

        من مثال حرکت فضاپیما به سمت یه سیاره رو زدم که انسانها چقدر باید صبور باشن و محاسبه کنن در حالیکه جریان هدایت از همه چیز خبر داره و همه چیز رو همزمان هدایت می‌کنه، این محاسبات بشری یه قطره از عظمت بینهایت هدایت الهی هم نیست. ما فقط به چند خط از اطلاعات علمی قوانین دست پیدا کردیم و این کارهای بزرگ رو میتونیم انجام بدیم درحالیکه کارهای ما در برابر عظمت بیکران کارهای خداوند به اندازه دونه ارزنی هم نیست.

        به وقتش تکامل مون رو طی میکنیم و در زمان و مکان مناسب نتایج مناسب رو دریافت میکنیم.

        اینکه من از گذشته مثال میزنم به این معنی نیست که هنوز نبخشیدم یا هنوز میخوام بگم دیگران مقصرن و من قربانی. آگاهانه دارم تلاش میکنم این دیدگاه رو جایگزین کنم ولی هر چیزی در زمان مناسب اتفاق می‌افته. صرفاً یه مثال بود از باورهای غلط گذشته، وگرنه به کلام بارها گفتم خدایا من بخشیدم، تو هم ببخش، خدایا هم منو ببخش هم هر کسی که بدی کرد، خدایا گناهان منو ببخش و اون باور ریشه ای که موجب گناه میشه اونم از ذهنم پاک کن و باورهای توحیدی جایگزینش کن؛ خدایا اثر و ردپای فرکانسی اون گناه که دنبالم میاد اونو هم پاک کن. به تعبیر دعای کمیل حضرت علی «خدایا هیچ تبدیل کننده ای برای تبدیل اعمال زشتم به نیکی پیدا نمیکنم جز خودت»

        در زمان و مکان و شرایط مناسب، آروم آروم، عزت نفس و احساس لیاقت و خود ارزشمندی مون بالاتر میره و بخشیدن رو آروم آروم یاد میگیریم، اینکه اول چطوری خودمون رو ببخشیم، چطوری با خودمون در صلح قرار بگیریم، و در ادامه دیگران رو ببخشیم و با اطرافیان مون در صلح قرار بگیریم.

        صد البته موافقم که گذشتگان فکر میکردن که بهترین کار رو انجام میدن. اونها هم انسان بودن با همه بالا و پایینی های فرکانسی.

        هر مهارتی رو ما باید تکاملی کسب کنیم. مهارت بخشش و صلح با خود و دیگران. مهارت دوست داشتن و احترام به خود و دیگران. مهارت ارتباط با خداوند و هر روز هدایت شدن و اعتماد کردن و عمل به هدایتها.

        —————————————————————————

        یه ماجرایی رو یادم اومد که جایی خوندمش که برام خیلی جالب بود و گفتنش اینجا خالی از لطف نیست.(شاید هم تکراری باشه) میگن سالها پیش یه آقایی که عالم بوده، یه روز میره مسجد و مشغول وضو گرفتن میشه که بره نماز بخونه میبینه یه جوونی با عجله میره تو مسجد خیلی با عجله و سریع نمازش رو میخونه و سریع میخواد از مسجد خارج بشه، عالم میگه جوون وایسا، داشتی چیکار میکردی؟ میگه هیچی (میدونست که عالم میخواد بهش تذکر بده چرا نماز رو با عجله خوندی) عالم میگه نه من دیدم داشتی یه کاری میکردی بهم بگو این چیکار بود؟ جوون بهش میگه: «من فقط اومدم بگم خدایا من یاغی نیستم».

        به جای اینکه عالم جوون رو نصیحت کنه، جوون به عالم درس میده. عالم تازه دوزاریش می‌افته همه این کارها فقط بخاطر فروتنی و تواضع به درگاه خداونده، و اینکه بگیم خدایا شاید اشتباه کنیم ولی خدایا به عزتت قسم ما یاغی و طاغی نیستیم. میگن عالم از این جمله اونقدر تاثیر میگیره که ذکر و مناجاتش همیشگیش میشه این جمله که «خدایا من یاغی نیستم».

        —————————————————————————

        آخیییییشششش ، خودم داشتم نگران میشدم، فکر میکردم اطلاعات هوافضاییم فرمت شده، همش دغدغه اینو داشتم از کجا یه نسخه دیگه از اون همه مطالعات قدیمی پیدا کنم.

        چندتا جمله توی کامنتت نوشته بودی منجمله اون الهام قلبی که دریافت کردی، ازت متشکرم که مهر تایید زدی پای الهام قلبی من، آره این چیزی بود که خودم هم دریافتش کرده بودم.

        در مورد تغییرات استاد عباس منش گفتی و اینکه حتی فضا و نوع کلمات و احساس آرامشش و خضوع و بندگیش بیشتر از قبل شده آره موافقم ، توی این مدت متوجه این تغییر شده بودم.

        در مورد خلوت و سکوت نوشته بودی، بازم باهات موافقم، بشدت دوست دارم هر چند وقت یکبار برم توی طبیعت مدتی طولانی رو کمپ کنم و فارغ از غوغای جهان روی خودم کار کنم.

        ضمناً نامبرده این روزها مجدداً تمرکز گذاشته روی دوره خانه تکانی ذهن ، باشد که رستگار شود و این ذهن چموش آروم بگیگیره.

        ———————————

        ازت بینهایت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت ، امیدوارم پرحرفی منو همینجوری که هست بپذیری و ببخش اگر ساز ناکوک من خارج از مدار نواخت.

        هدایت آخر کامنتم شد آیات ابتدایی سوره أنفال

        «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ، ﻓﻘﻂ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﺩ، ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰﺍﻓﺰﺍﻳﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺗﻮﻛﻞ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ)

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشی سعیده جان.

        «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
        • -
          لیلی اسفندیاری گفته:
          مدت عضویت: 1866 روز

          سلام به برادر عزیزم.

          خوبید حمید جان ؟ الهی که عالی تر از عالی باشید دوست من .

          آقا من باز یه تیکه از حرفهای ناب شما رو خوندم و تکون خوردم . از اون تکون ها که ویرانت نمیکنه آبادت میکنه

          صرفاً یه مثال بود از باورهای غلط گذشته، وگرنه به کلام بارها گفتم خدایا من بخشیدم، تو هم ببخش، خدایا هم منو ببخش هم هر کسی که بدی کرد، خدایا گناهان منو ببخش و اون باور ریشه ای که موجب گناه میشه اونم از ذهنم پاک کن و باورهای توحیدی جایگزینش کن؛ خدایا اثر و ردپای فرکانسی اون گناه که دنبالم میاد اونو هم پاک کن. به تعبیر دعای کمیل حضرت علی «خدایا هیچ تبدیل کننده ای برای تبدیل اعمال زشتم به نیکی پیدا نمیکنم جز خودت»

          گاهی فکر میکنم نسل ماها همونقدر که تربیت های غلط و ناآگاهانه پدر و مادرهامون رو کشیدیم چندین برابر اون میخواهیم بچه هامون و نسل بعدی مون رو تحت فشار بذاریم تا اون خلا ها و عقده های شخصیتی خودمون رو پر کنیم . چقدر پدر و مادرهای جوون هم سن و سالم رو می بینم که اینطورن .

          میخوام بگم خیلی خوشحالم که تا به حال فرزندی خدا بهم نداده که بخوام با طفلی از این برنامه ها پیاده کنم . واقعا اینجا مصداق زمان مناسب و مکان مناسب هست .

          خدا هست که من تو مسیر درست رشد و تکامل قرار بگیرم تا بچه هام رو اونقدر درست تربیت کنم که بیشتر عاشقشون باشم .

          آخر شبی نمیدونم چه بلایی سر مغزم آمده . هههه . این روزها خوابم خیلی کمتر شده .

          اما راجع به بخشش نوشتید حمید جان . چقدر هم زیبا و ناب نوشتید. روحم پرواز کرد تا بالا .

          بخشش

          یکی از قشنگترین و قوی ترین کنترل ذهن هاست . خیلی خیلی قدرتمنده و هزاران هزار نعمت رو تو دلش داره .

          من اعتراف میکنم که گاهی اصلا نتونستم ببخشم و گفتم :

          خدایا می بخشم ولی فراموش نمیکنم .

          که این برای گذشته بوده و حالا به لطف قوانین الهی خدای مهربونم هر روز سعی میکنم یه ذهن سفیدتر و پاک تر و خالی تر از قبل داشته باشم . یه قلب سفید و پاک . یه روح ساده ساده ولی عمیق که بزرگترین عشقی که توش هست عشق خدای عزیزمه .

          همین و بس .

          تا روزی که پر بکشم برم بالا پیشش و تا ابد همونجا هم بمونم و دیگه از کنارش هرگز تکون نمی‌خورم.

          مرگ چقدر پدیده شیرینی هست .

          چه نعمت بزرگیه .

          فقط امیدوارم قبل از مامانم از این دنیا نرم .

          به خدا من حالم خوب نیست .

          چی دارم میگم این موقع از روز که البته ساعات اول روز هست .ههههه

          از حضورتون ،قلم جادویی و قلب پاک بزرگ مهربونتون خیلی خیلی ممنونم دوست عزیزم .

          به خدای قدرتمند مهربانم می سپارمتون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            حمید امیری Maverick گفته:
            مدت عضویت: 1277 روز

            سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم ، الهی که حالتون عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین وصل باشید.

            خدا رو صد هزار مرتبه شکر.

            ازتون متشکرم بخاطر کامنتتون.

            اون موضوع پدر و مادرها و تحت فشار گذاشتن بچه هاشون برای اینکه جبران کمبودها و ناکامی های والدین خودشون باشن ، یا بقول دکتر مجتبی شکوری «فشار زندگی نزیسته والدین»… باهاتون موافقم.

            اطرافم رو میبینم والدینی که به هر دلیلی چه رفتاری با بچه هاشون دارن و باز گذشته خودم رو بیاد میارم و باز میگم خدایا شکرت من بچه ای ندارم که اینچنین رفتاری ازم سر بزنه، یا رفتار والدین خودم رو تکرار کنم ، میگم خدایا من هنوز نمیتونم این ماجرا رو هندل کنم، اصلاً آمادگی پذیرشش رو ندارم (و دیگه توی این سن فکر نکنم بخوام تجربه اش کنم)

            در مورد بخشش نوشته بودین، آره یه وقتایی بخشیدن سخت میشه، مخصوصاً توی شرایط احساسی که ذهن هم شروع می‌کنه به نجوا کردن. یه کاری که من قبلاً انجام میدادم این بود که تا ذهنم نجوا میکرد میگفتم این ماجرا تموم شده است من قبلاً فلانی رو بخشیدم. دیگه این پرونده رو بستم و لطفاً دوباره بازش نکن.

            خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تجربیات خالص‌تر و نورانی تر و درک قوانین توحیدی ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر ارتباط قلبی مون با خداوند. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت هدایتها و آیات قرآن و نشانه های هدایت و رحمتش.

            الهی که همیشه شاد و سلامت باشید و 120 سال زندگی کنید با خوشی و شادکامی.

            بینهایت تحسین تون میکنم خواهر بزرگوارم و براتون از درگاه خداوند بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و شادکامی درخواست میکنم.

            «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1087 روز

        سلام رفیق بهشتیم

        سلام قشنگ ترین سعیده ی دنیاااا

        با اجازه من وارد میشم به لاک درون

        در سکوت نیمه های شب پاییزی ومعرکه ..

        البته قبلش با خدا هماهنگ کردم .

        چون ایمان دارم قبل از اینکه کامنتمو بخونی، خدا جلوتر میخونه و تیک میزنه و رزق بی حسابشو به قلب خودم وخودت میبخشه ازبس که خداست

        ازبس که از قلبها آگاهه ودهنده است..

        خواستم بنویسم رو دوش خدایی و در مدارخدا و مهربونیش هستی…

        بعد خودش گفت به قلبم که :

        امشب سرش رو شونه هام بود و قشنگ

        قصه عاشقی رو براش زیباتر زمزمه کردم:

        نور شدم بر قلبش

        اشک شدم بر چشمش

        قوت وتوان شدم بر جسمش

        باور وایمان شدم بر روان و روحش

        جوری زمزمه کردم که

        نه از دوزخ بترسه

        نه از بهشت به رقص دربیاد

        قصه ی عاشقی ساده است وزیبا

        قصه حکایت انسان بودنه همین قدر

        روان وساده وقشنگ و دلبروعاشقونه .

        این انسان بودنه چیه اون وقت؟

        معلومه دیگه :

        آروم باشیم و

        بسپاریم به خدا ..

        کاری که این روزها داری انجامش میدی خداروشکر..

        ایمان داشته باشیم که

        هرجور حساب کتاب کنیم

        آخر ماجرا ، میرسه به اعتمادمون به خدا ..

        چه خوشگل تره ، همون اول بهش اعتمادکنیم…

        باور کنیم که

        اتفاقات قشنگ فقط از سمت خدا میاد

        اون هم از راههای ساده وزیباتر..

        پس دنبال خدا باشیم وبس ..

        و من تحسینت میکنم که از راهی که دوست داری

        و الهامی که دریافت کردی

        دنبال شناخت خودت وخدای خودت هستی ..

        بی نهایت دووووست دارم ..

        خداروشکر هزاران بار شکر برای حال خووووووووبت

        درپناه خداوند لحظه هات پربرکت رفیق جاااااانم

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
      • -
        حسین عبادی گفته:
        مدت عضویت: 1844 روز

        بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

        وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ(محمد17)

        آنان که هدایت یافته‌اند، خدا به هدایتشان مى‌افزاید و پرهیزگاریشان ارزانى مى‌دارد.

        سلام به سعیده عزیزم…

        من هنوز این فایل رو ندیدم…

        نشستم کامتتهارو میخونم…

        و بازم رسیدم به کامنت شما و اشک از چشام جاری شد…

        سعیده اونروز داشتم به فاطمه خانوم میگفتم گفتم استاد رو دیدی چقدر اروم چقدر نمیدونم…………. …

        سعیده ادم وقتی به کمال میرسه یجوری میشه یه حالی میشه یه جور خاصی میشه…

        سعیده دیدی هیچیز باعث تعجبت نمیشه جز معجزهای خدا چیزی باعث تحت تاثیر قرار گرفتنت نمیشه جز نور خداااا….

        سعیده دیدم ادمهایی که سرشون پایین اصن نگاه به هیچ جایی نمیکنن ولی همپچز رو مبیین اونا نمیدونم کجان اون نمیدونم تویه چه مداری هستن…

        حالا شما تویه چه مداری هستی که چهل نشینی کردی درون ارمگاه حتما به زودی یه چیزی بهت وحی میشه قول میدم بهت…

        متنتظر باشه سعیده وقتی میری یه عالم بالا هیچ وقت هیچیزی نمیترسونت هیچیز…

        قصد کامنت نوشتن اصن نداشتم فقداشک شهادت داد که بنویسم….

        سعیده سکوت کردی که جهان باهات حرف بزن شنیدی اون صدارو بیا بهم بگو….

        نور باشه نور باشه و نور باش….

        در پناه جان جانان ربالعاالمین شاد سلامت وثروتمند باشی…

        با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        صفاگنجی گفته:
        مدت عضویت: 1756 روز

        به نام خداوندی که سخنوران از ستودن او عاجزند

        سلام به سعیده ی عزیز و توحیدی ام

        سعیده جان واقعا نمیدونم چطور و چگونه از حسوحالم براتون بگم که وقتی کامنتهای پراز انرژی الهی تون رو میخونم چقدر خیلی از جاها همزاد پنداری میکنم باشما،چقدر آدم وقتی بیشتر خدا رو میشناسه،بیشتر دوست داره سکوت کنه،بیشتر توی خلوت خودش بره و حرفی نزنه و فقط گوش بده و تأیید کنه این سخنان گوهر بار استاد رو و بگه درسته همینه خودشه ولی زبان آدم هم یجایی دیگه قاصره ازینهمه عظمت،ازینهمه بزرگواری و قدرت لا یتنهایی پروردگار هستی…

        چقدر درک میکنم این اتفاقاتی رو که بعداز وارد شدنتون به مدار جدید داری تجربه میکنی،چون دقیقا من هم وقتی روی توحید زیاد کار میکنم،سرسخت ترین آدم ها اونقققدر دلهاشون برام نرررم میشه که فقط دوست دارم اون لحظه سر به سجده بگذارم و تمووومه اعتبارش رو به خدا بدم…

        استاد عزیز نمیدونید بااین چندین فایل اخیرتون چه غوغایی درون بچه هاتون ایجاد کردید

        نمیدونید چه خشوع و خضوعی داره درون ما شکل میگیره،اونققدر که آدم فقط میخواد دربرابر صحبتهای شما سکوت کرد و سربه تعظیم در برابر خداوند خم کرد،و دیگه هیچ حرفی و هیچ سخنی گفته نشه،و انگار که آدم بیشتر دوست داره تو لاک تنهایی خودش بره و خودش باشه وو عشق بازی با خدااای خودش….

        اصلا استاد یه حال عجیبی دارم وقتی که به سخنان گوهرباتون گوش میدم و امشب دقیقا با کامنت سعیده جان یلحظه همزاد پنداری کردم

        میخواستم برای آقای حمیدحنیف عزیز و توحیدی کامنت بنویسم که یلحظه سوق پیداکردم که امشب رو برای شما سعیده جان بنویسم

        سعیده جان از خدا براتون خواهان یک رابطه ی توأم با عشق،رابطه ای که بقول استاد عزیز توی هیچ افسانه ای نوشته نشده باشه،اوون رابطه براتون آرزومیکنم

        و ان شالله نتیجه ی تموم اینهمه تلاش ذهنی و اینهمه توحیدی عمل کردنتون رو به زودیه زود خواهید گرفت

        من مطئنم که پاداش بزرگی رو خدا برات در نظر گرفته دخترجان،به همین مسیر زیبات ادامه بده و میییبینی که چقدر از همه لحاظ پاداش ها ازراه خواهند رسید،من خودم گواه این مسیرم و دارم ازپاداش های ناب پروردگارم نهایت لذت رو میبرم

        هرچند که هنوز راه دارم که به اندازه ی استاد عزیزم توحیدی تر عمل کنم،اما به همین اندازه ای که در این مدار هستم و نتیجه میگیرم بسیار خداوند راضیم کرده و هرچقدر جلوتر میرم بیشتر تشنه ی درک این آگاهیا و عمل کردن به اونها میشم…‌

        واقعا حس فوق العاده ای با کامنتهای ارزشمند شما و آقای حمیدمیگیرم و از لطف شما سپاسگزارم که از عملکردهاتون دراین مسیر برای ما دوستان وقت میگذارید و کامنت مینویسید

        واقعا کامنت نوشتن هم باید اون حس بهت گفته بشه تا بتونی بنویسی و واقعا بهت تبریک میگم که در اکثر اوقات به منبع نور متصلی و بهترین کامنتها رو بادوستان به اشتراک میگذارید

        واقعابهدشما شاگرد زرنگای این سایت دست مریزاد میگم و به وجود شما دوستان توحیدی ام افتخار میکنم و براتون آرزوی بزرگترین پاداشها هم در دنیا و هم درآخرت خواهانم

        خداوند یاروپشتو پناهتون باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        احمدرضا هودرجی گفته:
        مدت عضویت: 3628 روز

        سلام و درود

        جمله ای که نوشتید( بیشتر سکوت کنم و بیشتر فکر کنم و برم تو خلوت خودم )چراغی را تو ذهنم روشن کرد

        تجربه خودم هم همین بوده وقتی سکوت میکنم و تنها در اتاق خودم فکر میکنم به قوانین جهان و باور می‌سازم واقعا از همه طرف اتفاقات خوب میاد به قول استاد چرخ زندگیم روونتر می‌چرخه و هر چه با همسرم و دیگران صحبت میکنم میبینم که چقدر از مسیر مستقیم دور میشم

        این هم شاید به خاطر این باوره که میگن شما باید در طول روز زمانهایی را با خانواده بگذرونید و همه چی مردم شده دیگران شده بچه شده همسر شده پدر و مادر و این نگاه خیلی محدود و سطحی هست

        اگر از دید بزرگتر به زندگی نگاه کنیم ما موجوداتی مجرد به دنیا می‌آییم و مجرد از دنیا میریم و اون دنیا هم فقط خودمون مسول رفتارهامون هستیم ما به این دنیا نیومدیم که تمام انرژی و تمرکزمون صرف همسر و بچه و دیگران بشه ما اومدیم تا خودمون را به روحمون نزدیکتر کنیم و اگر ارتباط با منبع و خدا درست بشه تمام رابطه های دیگه خود به خود درست میشه

        باورها و دیدگاههای اشتباه انسانها چنان ما را مشغول کرده که اصل را فراموش کردیم که قانون خلقت را فراموش کردیم

        هر کسی با فرکانسهای خودش زندگیش را خلق می‌کنه من با صحبت کردن با همسر یا فرزندم نمیتونم اونها را راهنمایی کنم تا وضعیتشون بهتر بشه پس وقتم را فقط برای رشد خودم می‌زارم

        اگه دوست داشتم برای دل خودم با خانوادم ارتباط میگیرم اما خیلی مواقع دوست دارم تو اتاق خودم تنها باشم و با خدا راز و نیاز کنم به قانون جهان فکر کنم و این بیشترین لذت را برای من داره

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1401 روز

      سلام حمید جان

      خیلی ممنونم از نوشته های بی نظیرت.

      سپاسگزارم که هستید و می‌نویسید. البته مدتیه فضایی شدی و کم پیدا اما خوشحالم که روحت اصلش رو پیدا کرده و بهترینِ خودتی.

      روح پدر بزرگوارت شاد باشه.

      میدونی حمید جان هر کسی هر حرفی به ما زده فکر کرده درسته و اونم احتمالا از گذشتگان ارث برده.

      خدایی ما هم قبل از اومدن به این سایت و این آموزه های ناب . چقدر نسبت به اطرافیان و بچه هامون و ….

      خطا داشتیم.

      خدا رو شاکرم که در این سایت توحیدی هستیم و از رب العالمین صحبت میکنیم و می‌نویسیم.

      چقدر آیه کامنتتون قشنگه،آخه کجا ما این خدا رو درک کرده بودیم،کجا این آموزش‌ها و نوید ها رو درک میکردیم.

      آخه ما خدا رو کجا میدیدیم،فرسنگها دور تر یه جا نشسته اصلا با ما کار نداره و فقط عذاب میکنه و بهشت هم داره ولی هر کسی نمیتونه بره .

      صد بار آیه من به شما از رگ گردن نزدیکترم رو خوندیم ولی درکی نداشتیم ولی شما چقدر زیبا نوشتید تمام عزت ها نزد خداست.

      حالا کم کم متوجه رب العالمین شدیم و کم کم داریم اونو تو وجود خودمون درک میکنیم و کم کم متوجه میشیم این همه سال هم اوبوده دستمون رو چسبیده و کم کم داریم متوجه اش میشیم میشناسیمش متوکلش میشیم قانون رو دقیق تر یاد میگیریم و…

      خدا رو شکر میکنم با دوستان شریفی مثل شما آشنا شدم و در مسیر آموزش چراغی برام روشن میکنن و هزاران میلیارد بار شاکر خدا هستم که منو وارد این سایت گرانبها کرده و با چنین استاد توحید عملی همراه هستم .

      بخدا فقط به خاطر این نعمت بزرگ سایت بخوام شکرگزاری کنم ناتوانم.

      حمید جان خیلی سپاسگزارم از آیه هایی که مینویسی،مناجات هایی که نوشتی،توضیحاتی که میدی و اعمال نیکی که انجام میدی .

      امیدوارم به همه آرزوهای قشنگت برسی.

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 948 روز

      سلام به حمید اقا برادر توحیدی همه بچه های سایت

      اقا همه حرفاتون حرف دل همه ما بود چقدر کامنتتون به دل آدم میشینه وهمراه کلی درس ونکته ،کلی هم باهاش خندیدم

      مثال اقا چوپان عالی بود منم شنیده بودم اتفاقا با خودم میگفتم آدمی که یه عمر مسیرش غلط بوده وحتی بچه هاش از دستش گله مند بودن چطور با حرف یه آدم دیگه بهشتی میشه ؟

      اونجاش که در مورد ریش سفیدی چوپان گفتید چقدر بامزه بود کلی خندیدم

      در مورد بزرگترهای مسجد منم زیاد خاطره دارم یکسری منم برای نماز به مسجد محله میرفتم جالبه خانم هایی که پیشکسوت بودن صف جلو بودن جای مخصوص داشتن وهیچ فردی نباید جای اونها می‌نشست

      اگه کسی اشتباهی می‌نشست با برخورد بدی از طرف آنها مواجه میشد گاهی من به خودم می‌گفتم مگه ما برای عبادت خدا نیامدیم آخه صف اول وصف سوم مگه چه فرقی داره یعنی نماز اون خانم صف اولی ثوابش بیشتر از صف دو و سه هست ؟

      کم کم رفتارهای دیگری دیدم که کلا بی خیال مسجد رفتن شدم ودر خانه نماز می‌خواندم.

      اگر بچه ای به مسجد می آمد ومهری بر میداشت کلی دعوا میکردن که گناه داره ویه عالمه از رفتارهای غلط دیگه

      چقدر زیبا با آیات قرآن وبا مثال‌های روشنتون به فهم مطالب کمک میکنید ممنونم واقعا کامنتهای شما وبچه های سایت برای درک بهتر بسیار کمک کننده است

      در پناه خداوند متعال باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سینا احسنی گفته:
      مدت عضویت: 832 روز

      سلام خدمت حمید آقای بزرگوار و عزیز امیدوارم عالی باشید

      شاعر میگه کم گوی و گزیده گوی چون دُر

      حالا حکایت کامنت های شماست که کم هستند ولی بسیار با ارزش و پند آموزند

      خدا خیرتون بده

      میخواستم بگم این داستانی که شما با پدرتون داشتید رو من هم با پدرم دارم

      یعنی همونطور که من عاشق استاد عباسمنشم و فایل هاشون رو صبح تا شب گوش میدم پدرم طرفدار استاد رائفی پور هستن و شیفته تحلیل های آب دوغ خیاری ایشونن

      البته که پدرم حق داره انصافا استاد رائفی پور مسائلی رو توی قرآن کشف کردند که روح استاد عباسمنش هم ازشون بی خبره

      مثلا ایشون بحث سیاهچاله ها و ظهور رو توی قرآن کشف کردند و از نظر ایشون الان امام زمان تو سیاهچاله ست و هر موقع زمانش برسه مثل سوپرمن میاد بیرون و همه مظلومان و مستضعفین عالم رو از شر ستمکاران نجات میده

      یا در جدید ترین پیش بینی شون فرمودند که اوضاع کشور ترکیه به زودی بهم میریزه

      یعنی این مردم بیچاره اگر بدونن که استاد رائفی پور چه تحلیلی کرده همین الان کشورشون رو تخلیه میکنن

      البته اینم بگم من مزخرفات ایشون رو گوش نمیدم و هر موقع پدرم فایل هاشو پلی میکنه میرم تو اتاقم و درو میبندم و این هایی که گفتم رو هم از زبان پدرم شنیدم

      حالا جالبیش اینه که من دارم میبینم که پدرم انقدر تو در و دیواره ولی بازم میخوام به راه راست هدایتش کنم

      و نکته جالب دیگش هم اینه که هر کدوم از ما احساس میکنیم کارمون خیلی درسته و از معدود بندگان هدایت شده و جزو خواص با بصیرت هستیم و طرف مقابل جزو عوام بی بصیرت

      البته که من کلی راه دارم تا درسامو خوب یاد بگیرم و هنوز اول راهم و باید شاگردی شما عزیزان و استاد بزرگوار رو بکنم

      یاد دعای استاد عزیز تو یکی از فایل ها افتادم که میگفت انشالله خدا همه ما رو به راه راست هدایت کنه اگر هم امکانش نیست راه راستو به سمت ما کج کنه

      (خدایا من یکی که خیلی نیاز دارم راه راستو به سمتم کج کنی)

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1277 روز

        سلام و درود سینا جان.

        الهی که حالت عالی باشه و همیشه به نور هدایت رب العالمین متصل باشی.

        نکات جالبی رو نوشته بودی. در مورد پدر بزرگوار تون و در مورد اون شخص سخنران، بینهایت تحسینت میکنم که اعراض می‌کنی، و البته شما هم سعی نکن پدرتو تغییر بدی ، نهایتاً بهشون بگین پدر جان من برای نظر شما احترام قائلم، شاید حق با شما باشه، من نمی‌دونم ولی هر موقع زمان خالی داشتم خودم میرم این موضوع رو تحقیق میکنم تا حقیقت بهم ثابت بشه، مثال نوح و فرزندش ، و ابراهیم و پدرش و لوط و همسرش و موسی و فرعون رو بیاد بیارید ، که اینها چقدر تلاش کردن و نهایتاً چقدر در تغییر اطرافیان موفق بودن؛ اینها که پیامبر الهی بودن و ماموریت داشتن، آیات و نشانه داشتن ، ما هنر کنیم شخص خودمون رو هدایت کنیم.

        من قبلاً صحبتهای اون سخنران رو دنبال میکردم. حدود 12 سال پیش. مثلاً یه مبحث طولانی داشت در مورد نشانه های فراماسونری و ایلومیناتی و شیطان پرستی و جن گیری و سحر و جادو و … که اگه اسرار اینها رو برملا کنی زبونت رو قطع میکنن، روده هات رو میکشن بیرون و … سالها بعد که صحبتهای کوین ترودو رو گوش میدادم که در مورد گروههای مخفی، می‌گفت: هیچ پرستش شیطانی وجود نداره، فقط یه عده آدم ثروتمند هستن که در مورد قوانین بیزینس و خلق ثروت با هم جلسه میگیرن، در مورد اینکه چطوری بتونن به صورت منطقه ای و جهانی با هم بیزینس کنن، یه جاهایی رقابت کنند و یه جاهایی همکاری کنن، در مقیاس‌های بسیار بزرگ اقتصادی. توی حوزه های مختلف. هر کسی توی بیزینس خودش ممکنه یه تعداد شاگرد و کارآموز داشته باشه و همزمان خودش شاگرد یکی دیگه باشه؛ بعد یه حسی بهم گفت شاید این بنده خدا رو هم با چند واسطه اجیر کردن که مردم رو از جن و جن‌گیری و سحر و جادو بترسونن تا مردم عادی سمت شون نرن و کنجکاوی نکنن. «خلاصه ش اینکه از صحبتهای امثال این سخنرانا هیچی جز اضطراب و احساس منفی نصیب ما نمیشه، احساس منفی هم مساویست با اتفاقات منفی، آدمی که توی احساس منفی باشه توی حاشیه باشه هر بلایی میشه سرش آورد» اینها همه ش قدرت دادن به غیر خداست و شرک محسوب میشه. قدرت فقط از آن خداست.

        و واقعاً فقط خدا برای بنده اش کافیه. اینکه توی هر موضوع کوچیک و بزرگی ازش درخواست کمک کنیم.

        یادمه همون موقع ها که خیلی مباحث ظهور و مهدویت رو دنبال میکردم در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگر قرار بر ظهور منجی باشه و ایجاد یه حکومت عدالت گستر ،خب آلمانیها و ژاپنیها و آمریکایی ها خیلی انسانهای سالمتر و صادقتر و امانتدار تر و شجاع تری هستن ، دروغ نمیگن و توی کارشون درستکار و امانتدار هستن. اینو میشه از کیفیت محصولات و نتایج شون دید؛ پس اونها شایسته تر هستن که منجی برای اونها ظهور کنه. ( فرض کن منجی اومده و حکومتش رو تاسیس کرده ؛ آیا آدمهای درستکار به درد حکومتش میخورن یا یه عده آدم قانون شکن؟!) آیا بهتر نیست در هر صورت من خودم انسان بهتری بشم؟ انسان توحیدی تری بشم؟ روی توحید درونیم و ارتباطم با خداوند کار کنم ، یا قراره هر بار بهبود شخصیتم رو به بهانه ظهور منجی به تعویق بندازم.

        همین الانش هم معتقد به این موضوع هستم که تا جامعه ای آمادگی پذیرش قانون رو نداشته باشه، با بهترین قوانین هم خواهد جنگید و نخواهد پذیرفت. حالا شما منجی براشون بفرست، پیامبر بفرست ، بهترین رهبران و سیاستمداران رو منصوب کن، جامعه ای که آمادگی پذیرش قانون رو نداشته باشه پیشرفت نمیکنه.

        امروز همه به بزرگی از آبراهام لینکلن یاد میکنن مخصوصاً بخاطر تصویب متمم 13م قانون اساسی آمریکا و لغو کردن برده داری ولی مردم اون زمان به فاصله 2 ماه بعد از تصویب قانون ، ابراهام لینکلن رو ترور کردن. چرا چون هنوز آمادگی پذیرش این قانون رو نداشتن. آمادگیشو نداشتن یه سفید پوست با یه رنگین پوست برابر باشه.

        هر چی بیشتر توی این سایت فعالیت میکنم بیشتر به موضوع اصل و حاشیه پی میبرم. واقعاً اصل فقط توحیده، و اگر حواشی و سایر فرعیات رو اگه از زندگی مون حذف کنیم نه تنها به کمبود نمی‌خوریم بلکه تصاعدی رشد و پیشرفت میکنیم.

        یه همکار عزیزی داریم مباحث عجیب و غریبی رو دنبال می‌کنه ، (توهم توطئه ؛ مثل تخت بودن زمین و اینکه خورشید یه توده انرژی شناوره بالای زمین و دروغگویی ناسا و اینکه یه دولت در سایه هست که دولت آمریکا رو کنترل میکنن، و یه شنبه ای قراره از راه برسه همه مردم یهویی خود به خود پولدار و ثروتمند میشن و دیگه نیاز به کار کردن نیست و اینکه ملکه انگلیس و یه عده از بزرگان جهان اینها انسان نیستن اینها گونه ای موجودات فرازمینی هستن که کنترل جهان رو بدست گرفتن و از این دست خزعبلات…) یبار سر تخت بودن زمین داشت با بقیه بحث میکرد، و تحلیل فیزیکی و علمی میکرد، که آدمهای عادی واقعاً تسلیم میشدن. من بهش گفتم این پدیده ای که میگی دلیلش خطای دید و شکست نور هست، این یکی پدیده هم بخاطر گرانش و دانسیته مولکولی هوا … و بعداً روی تابلو براش کشیدم، نور به این شکل حرکت می‌کنه و اینجوری دچار شکست میشه و چشم رو به خطا میندازه ؛ حتی جاذبه و گرانش زمین رو قبول نداشت؛ گفتم فرض کن زمین تخت باشه یا اصلا مکعب باشه یا هر شکل دیگه ای ، توی اصل زندگی ما چه تاثیری داره. یه کم مکث کرد گفت همین که بدونیم ناسا بهمون دروغ گفته… گفتم ما هنوز نمیتونیم حقوق ماهیانه مون که به زندگی مون ربط داره رو مدیریت کنیم و اقساط و هزینه هامون رو جوری مدیریت کنیم که 25 روز ماه رو بی پول نباشیم، اون وقت واقعاً این موضوع چه تاثیری توی بهتر شدن زندگی مون داره؟ واقعاً هیچی.

        یه عده از پرداختن به حاشیه لذت میبرن، یه عده هم برای اون یه عده محتوا تولید میکنن، الحمدلله کنتور هم نداره، یه میکروفون و دوربین و یه دهانی که هر جوری فکرش رو بکنی می‌تونه حرف بزنه.

        (اینا رو نوشتم شیطنت درونم گل کرد برم یه پیج اینستا بزنم و با یه سری کلیپ و تصویر و فرمول فیزیکی ثابت کنم زمین یه ذوزنقه نامساوی نامتقارن ناعادلانه ست و فالوور جذب کنم عین سامری و بنی اسرائیل. صرفاً جهت خنده)

        در هر صورت سینا جان همون که استاد عباس منش توی فایلهای مختلف میگن، ما بسیار بسیار ناتوانیم در تغییر دیگران و بینهایت توانا هستیم در تغییر شخص خودمون. نزدیکان و اطرافیان ما کمترین تاثیر رو از صحبتهای ما میگیرن.

        ازت متشکرم سینا جان که برام کامنت نوشتی و باعث شد من یبار دیگه این موضوع اصل و حاشیه رو مرور کنم.

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و توحیدی باشی.

        «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
        • -
          سینا احسنی گفته:
          مدت عضویت: 832 روز

          سلام مجدد به حمید آقای عزیز

          ممنونم از کامنت زیباتون که بهم فهموند این موضوع در واقع یک پاندمی هست که اکثر افراد علی الخصوص در کشور های کمتر توسعه یافته مثل کشور ما درگیرشن

          خدا رو شاکرم که من رو قابل دونست به این مسیر الهی و دوستان توحیدی مثل شما هدایت کرد

          اتفاقا دیشب داشتم یک پیامی رو از آقای نارنجی ثانی تو بخش عقل کل میخوندم که برام خیلی جالب بود و ذخیرش کردم

          ایشون در مورد کلمه اهل توی قرآن توضیح میدادن و میگفتن در واقع اهل ما پدر و مادر یا نزدیکان ما نیستند

          اهل ما افرادی هستند که از نظر فکری و فرکانسی و عقیدتی با ما هم جهت هستند و ریشه های فکری مشترکی با ما دارند

          یعنی اگر از دید قرآن بخوام در نظر بگیرم پدر و مادر من در حال حاظر اهل من محسوب نمیشن چون اصلا افکار و عقاید من رو قبول ندارن و من هم افکار و عقاید اون ها رو قبول ندارم ولی بچه های سایت عباسمنش اهل من هستند و من باید بیشتر وقتم رو با اون ها بگذرونم

          یا در مورد امر به معروف و نهی از منکر کلامی گفتند این شیوه سطحی ترین لول این کار هست و مربوط به زمان قدیم میشه که مردم خیلی چیز ها رو نمیدونستن

          ولی با پیشرفت تکنولوژی و دسترسی همه افراد به اینترنت دیگه همه آگاه هستن که چه کاری درسته و چه کاری غلط و دیگه نیاز به گفتن ما نیست

          در واقع بهترین حالت امر به معروف و نهی از منکر این هست که ما خودمون تمرکزمون رو روی مسیر درست قرار بدیم و بعد بیایم با نتایجمون صحبت کنیم

          مثل پیامبران که با آوردن معجزاتشون مردم رو به راه درست هدایت میکردن

          گرچه که عده زیادی با دیدن معجزات هم تکونی نمیخوردن ولی این نباید موجب ناراحتی ما بشه

          چون به قول شما ما بسیار ناتوانیم از تغییر دیگران همینکه گلیم خودمون رو از آب بکشیم بیرون واقعا هنر کردیم

          بازم واقعا ممنونم از شما و همه بچه های سایت که هر روز کلی چیز ازتون یاد میگیرم

          در پناه عشق مشترکمون الله عزیز شاد و سلامت باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      آسیه رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 2301 روز

      سلام به دوست عزیز و ارزشمندم حمید جان

      باید اعتراف کنم که چقدرررررر من کامنت هات رو دوست دارم

      همیشه پر از آگاهی های ناااب ، همیشه مفصل و همیشه عااااالی عزیزم

      ینی عاشق این صرفا جهت خنده هایی هستم که تو کامنت هات میذاری ،

      ازت سپاسگزارم بابت موارد مشابهی که تجربه کردی و برای ما هم به رشته تحریر در آوردی تا هم برای خودت رد پا بگذاری و هم ما استفاده کنیم .

      حمید جان من کاملا تغییر مدارت رو حتی تو کامنت هات هم متوجه شدم ، یکی دو سال پیش جنس کامنت هات با الان کاملا فرق داره و من از صمییییم این قللللبم تحسینت میکنم دوست خوبم ، دوست ارزشمندم .

      قدرت نوشتنم مثله شما و بقیه دوستان جانم نیست و فقط خواستم ازت قدردانی کتم بابت وجود نورانی و پر برکتت ، همیشه باش و بنویس و من هم لذت ببرم .

      الهی که زندگی ت سراسر عشق و شادی باشه ، سراسر آرامش و آسایش باشه عزیزم

      در پناه فرمانروای جهانیان باشی ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1277 روز

        سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم خانم رمضانی گرانقدر. امیدوارم حالتون خوب و مثبت و عالی باشه و همواره قلبتون جایگاه نور هدایت و الهام الهی باشه. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم. ممنونم که لطف کردین برام کامنت نوشتین. واقعاً از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم.

        یادمه اوایل حضورم توی سایت چند بار براتون کامنت نوشتم و چندبار چندتا نکته رو برام توضیح دادین که اون موقع ها اصلا توی مدار درکشون نبودم.

        یکی شون تمرکز بر اصل و دوری از حاشیه بود. واقعاً نمیدونستم اصل چی هست که فقط روی اون تمرکز کنم. حاشیه چیه که ازش دوری کنم. یا اینکه من عجول بودم یه سری محصولات رو داشته باشم مثل روانشناسی ثروت و شما بهم گفتین توی محصولات همون آگاهی هایی گفته میشه که توی دانلودی هاست ، و هیچ تفاوتی نداره. بازم من توی مدار درک این موضوع نبودم. و فکر میکردم اگه یه محصول رو بخرم توی زندگیم معجزه رخ میده و خود به خود متحول میشم.

        مدتها گذشت تا من به مدار درک این موضوعات برسم، که اصل توحیده و همه وجودم رو باید متوجه و معطوف به توحید کنم همون‌طور که ابراهیم نبی (ع) گفت «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

        من ازتون متشکرم بخاطر تجربه تون، بخاطر تلاش تون، بخاطر تعهدتون توی مسیر. بینهایت تحسین برانگیز هستین؛ ازتون متشکرم با اینکه مدت فعالیت شما خیلی بیشتر از منه ولی بازم منو تحسین کردین، این از بزرگواری شماست. بینهایت قدردان مهربانی شما هستم.

        از درگاه خداوند متعال برای شما بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و سلامتی و نور میخوام.

        «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      طوبی گفته:
      مدت عضویت: 981 روز

      الهی وربی من لی غیرک

      سلام بر بنده توحیدی خدا که از کامنتاش کلی درس میشه یاد گرفت .ساعت 2:15 بامداد جمعه هست و خواب ندارم .گفتم بزار کامنت بخونم .رندوم زدم روی صفحات کامنت و کامنت شما اول صفحه اومد بالا ….

      چقدر با مزحرفات وحاشیه های دینی ومذهبی که نوشته بودید .منم چیزای دیگه یادم اومد ولبخند تلخی زدم که وای خدای من …کجا بودیم ما …والبته خدارو شکر که در راه توحید داریم قدم بر میداریم و جزئی از مسیرمون بوده وباید طی میکردیم .

      استاد تو صحبتاشون گفتن توی سوره نمل که کسی که که کر هست وروش به تونیست که تورو ببینه نمیتونی باهاش صحبت کنی ومنظورتو بهش بفهمونی وتعبیر کردن کسی که مرده است رو نمیتونی باهاش حرف بزنی ..بار اول که شنیدم اد تلقین اموات افتادم .وباردوم و چندم هم همینطور .بهش فکر میکردم این چکاریه اخه .او ن طرف که مرده .صدا نمیشنوه وخوبرتو حالا بیا اسم 124 هزار تا پیامبر هم تو گوش بخون .میشنوه مگه ؟؟؟؟؟؟ امدوز توی یگی از جعبه ها قدیمی میدونی چی پیدا کردم؟؟؟؟ خاک تربت

      که خیلی از اساتید بر این باورند که بزاری رو زبون میت زبانش باز میشه..چقدر انحراف وچقدر

      کج فهمی واقعا مخم سوت کشید .. حالا ببین ه چیزای دیگه .چه کارای دیگه که به اسم دین بخورد ما دادن . از بچگی بمون گفتمن وای گناه داره واگه ابنجوری کنی .خدا از وسط نصفت میکنه‌…وای خدا دیگه نمیبخشت ومیری جهنم…. وتو ی هر زمینه ای که نگا میکنم ترمزای عجیبی از مذهب دارم ..روابط ثروت و فراوانی … خدا خودش کمکون کنه تا این باورها ریشه کن شه.

      دوست دارم داداش توحیدی من

      البته من داداش دارم اما از وقتی روی خودم کار میکنم خیلی کم همو میبینیم والبته حرف مشنرکی هم واسه زدن نداریم.

      نوشتم ودوست داشتم که بنویسم برای کسی که میفهمه حرف ادمو …خدآروشکر که این اینجا رو داریم ومیدونیم حرفا همه از یه جنسه و کسی دنبال آتو گرفتن نیست.

      الهی وربی من لی غیرک

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1277 روز

        سلام و درود به شما دوست عزیز و بزرگوار. الهی که حال دلتون عالی باشه و در پناه رب العالمین متنعم و ثروتمند باشید.

        از شما ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندتون و اینکه زمان گذاشتین و برام نوشتین.

        ببخشید با تاخیر جواب میدم.

        نکته جالبش که الان هم حوالی 2 بامداد جمعه است.

        یه وقتایی یه چیزایی یادم میاد و بعد میگم اینها نه دین بود نه مذهب بود نه توی کتاب خدا اومده بود، فقط و فقط سلیقه های افراد بود. یعنی طرف سلیقه خودش رو رنگ و لعاب میداد می‌گفت و خودش هم باورش میشد اینا به نام دین گفته شده.

        خداوند خودش کمکمون کنه مثل ابراهیم پیامبر بتونیم توحید رو با شکستن خرافات و باورهای غلط ذهنی خودمون شروع کنیم.

        خدا می‌دونه چقدر دیگه باور مخرب توی ذهن ما مونده که هنوز نمی‌دونیم کجاست و فقط خداوند خودش می‌تونه هدایت و حمایت مون کنه.

        یاد سکانس فیلم یوسف پیامبر افتادم اونجایی که زلیخا بعد از سالها برمیگرده به بت‌خانه. تازه یادش میاد گذشته اش چی بوده. خدا می‌دونه توی بت‌خانه ذهن ما چه بتهایی رو هنوز نگه داشتیم.

        پناه میبرم به خداوند برای هدایت و نجات.

        از شما متشکرم که بخاطر کامنت ارزشمند تون. و بینهایت تحسینتون می‌کنم بخاطر تغییر و رشد و پیشرفت.

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1087 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    خدایا شکرت هزاران بار شکر برای

    این رزق پربرکت و فایل بهشتی

    ما با جهانی سروکار داریم که به افکار ما

    پاسخ میده و اگر در مسیر درست باشیم

    خداهدایت مون میکنه و

    آسون میشیم برای آسونی ها.

    اگه من قوی باشم ، منتظر تایید وتعریف

    دیگران نمیشم و روی اصول و قوانین جهان

    محکم وایمیستم…

    این آگاهی ها وحرفها به قول خودتون برای امثال منه فاطمه سنگینه و باید درک کنیم و در شرایط احساسی بتونیم بهش عمل کنیم …

    یه سوال همیشه از خودم می پرسم و طبق جوابش

    عمل میکنم :

    الان اگه استاد تو این شرایط بود چیکار میکرد ؟؟؟

    همین پرسیدن سوال از خودم میتونم بگم تا امروز

    کمکم کرده تا پای اصول درستم بمونم خداروشکر.

    مثال بزنم چندتا مورد کوچیک :

    وقتی خواهرم اومد و خواست از همسرش یا بچه هاش گله کنه ،گفتم من نمیدونم

    تو انقدر خودت عاقلی و زندگی وهمسرت و

    بچه هات بهتر ازمن میشناسی که

    خودت میتونی حل کنی مشکل تو …

    تو بارها شده که بهترین تصمیم هارو گرفتی عزیزم

    و نتیجه چی شد ؟؟؟خواهرم هدایت شد

    به باشگاه بردن پسرش و روابط با دوستان متعدد و فراوون که پا به پاش میشینن و درددل میکنن و

    جهان دقیقا مثل بازی سودوکو جای خالی منو با عدددیگه و فرد دیگه پر کرد براش ….

    من الان خواهرمو دوهفته یه بار میبینم

    اما ازبس با دوستاش هست و خالی شده از حرف زدن که به من میرسه از نتایج و پیشرفت هاش میگه ،بدون اینکه من تلاشی کنم ..

    برادرزاده ی نارس من پنجاه ودو روز تو دستگاه تو خواب مصنوعی بود و منه فاطمه یه بارهم بیمارستان نرفتم ..

    چون همون سوال ازخودم پرسیدم وجواب دادم و

    مطمئن بودم کنترل ذهن برام خیلی سخته…

    من علنا به زنداداشم گفتم که دلم میخواد

    لنا رو بغل کنی و بیایی خونه

    و ببینمش فقط همین وبس ..

    هیچ چیزی از شرایطش به من لطفا نگو

    بسپار به خدا …

    آره استاد واقعا سخته

    تو این شریط احساسی ،درست عمل کردن.

    اما برنده بازی کسی هست که پای اصولش وایسه

    واین انگیزه میده به آدم .

    نتیجه ی این شد که روز ترخیص زنداداشم زنگ زد که

    عمه کوچیکه من ولنا داریم میاییم خونه ..

    آماده باش بیاییم دنبالت ومن

    بچه رو بعداز دوماه دیدم اونم تو آغوش مادرش

    کاملا سالم و شاد و سرحال ..

    با حال خوب بغلش کردم و بوسیدمش

    خداروشکر کردم بابت وجود پربرکتش ..

    پس قانون درسته و جواب میده

    به میزانی که من تو کار زنداداش خودم

    و برادرزاده م دخالت نکردم ، در نتیجه

    احترام ومهربونی بیشتری هم دریافت کردم .

    وقتی مادربزرگم به آغوش خدا رفت

    همون سوال پرسیدم وجواب دادم و در نتیجه

    من مراسمش نرفتم و حتی تا امروز سر مزار نرفتم چون باورم اینه که در آغوش خداست و بی نیازه از من ..

    دقیقا اطرافیانم رفتن خاکسپاری و من رفتم جشن روز مادر ودختر ، دنبال حال خوبم رفتم طبق قانون..

    نتیجه چی شد ؟ بعداز اتمام مراسم وبرگشتن همه ،

    خاله ودایی من که شهرستان زندگی میکنند

    برام سوغاتی هم فرستادن باحال خوب

    پس قانون درسته و جواب میده .

    وقتی مامانم گفت بیا تابستون بریم دسته جمعی مسافرت !گفتم مامان خیلی دوست دارم عاشقتم من ، ولی خودت متوجهی که چقدر من مسافرت تنهایی رو دوست دارم و خودت دیدی که ما زیاد اهل شلوغی نیستیم ، شما برید به سلامتی ان شاالله

    نتیجه چی شد؟

    کنترل ورودی مون ، اهمیت دادن به خودمون و حال خودمون ..

    همه رفتن مشهد ولی ما رفتیم شمال

    بدون اینکه به کسی اعلام کنیم

    کلی لذت بردیم از زیبایی ها ..

    وقتی محمدحسن مدرسه با کفش کتونی نمیره و زنگ ورزش میخوره زمین و زخمی میاد خونه ، احساس مادرانه مو کنترل میکنم و هیچی نمیگم بهش ..

    نتیجه چی میشه متوجه میشه که باید با کفش ورزشی بره زنگ ورزش بازی کنه

    چون حالا خودش تجربه کرد و بدنش زخمی شد و فهمیده که باید چیکار کنه !

    منه فاطمه همچنان هم باید خیلی زیاد یادبگیرم که خودخواه باشم تو بندگی کردن وتمرکز بیشتر بذارم روی شناخت خودم و خدا ..

    هرگز ادعایی ندارم و اعتبار همه ی این کنترل ذهن ها

    حتی سوال پرسیدن ها همه وهمه از خداست وبس .

    به میزانی که ما جاخالی میدیم و خودمون رو کنار میکشیم

    از دخالت کردن ونظر دادن و اقرار میکنیم به قدرت خدا

    به همون اندازه خدا هم وارد کارمیشه و شاهکارمیکنه

    خدایی که یگانگی شایسته ی اوست

    خدایی که مهربانی ودهندگی فقط در شأن اوست

    ومن اعتراف میکنم ناچیزم در برابر این خدا ..

    پس باید سکوت کنم وسکوت کنم وسکوت کنم

    وتسلیم قدرت خدا باشم و یادبگیرم که فقط بندگی خدارو کنم تادر مدار توحید قرار بگیرم با کمک خود خدا ان شاالله

    در یک کلام جاهل نباشم وبس ..

    بی نهایت سپاسگزارم از شما استاد عزیزم

    وخانم شایسته مهربونم بابت این

    فایل مقدس وبی نظیر

    خیلی زیاد دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 315 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1782 روز

      سلام فاطمه جان خوش قلبم

      میخوام تحسینت کنم و ازت تشکر کنم بابت اینکه وقتی مثال میزنی من بهتر و بیشتر می فهمم!

      وقتی کامنت میخونم همیشه درکم از فایل بالاتر میره دقیقا مثل الان

      مثال های ملموس و درستی که زدی خیلی کمکم کرد

      تو خیلی عالی هستی، یه احساس خاصی نسبت بهت دارم…

      خیلی خوبه که میتونی در لحظه تصمیم درست رو بگیری

      و این مورد که گفتی فکر میکنم که الان اگه استاد بود چه تصمیمی می گرفت خیلی نکته خوب و کارآمدیه!

      بازم ممنونم زیبا.

      در پناه خدای ابر و باران باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      اصغر نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3080 روز

      سلام به فاطمه خانم

      عالی هستی در عمل به قوانین

      و چقدر قشنگ توصیح میدی

      که چطور عمل کردی و نتایج چی بوده

      هربار کامنتهاتون رو میخونم تحسینت میکنم که چقدر عالی و کاربردی قانون رو در زندگی عمل میکنی

      یه خانواده عالی

      هم شما و هم آقا رسول عالی هستین و نتیجه هم میشه تربیت عالی و فرزند نیک

      این مورد که نوشتین عالیه با ذکر مثال‌های عالی که زدین:

      یه سوال همیشه از خودم می پرسم و طبق جوابش

      عمل میکنم :

      الان اگه استاد تو این شرایط بود چیکار میکرد ؟؟؟

      دقیقا این موردیه که من الان بهش نیاز داشتم،

      یه تضاد بزرگ برام حدود دو هفته هست که پیش اومده که تو عقل کل هم راجع بهش سئوالی رو مطرح کردم،

      فکر میکنم با پاسخ دادن به این سئوال که الان اگه این شرایط برای استاد پیش میومد چیکار می‌کرد؟

      به جوابهای عالی میرسم

      ممنونم که یه قانون عمل میکنید

      ممنونم که اینقدر عالی مینویسین

      تو بهترررررینی و لایق بهترررررینها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1087 روز

        سلام به آقای نیکو جان عزیزوبزرگوارم

        سپاسگزارم از کامنت پربرکت تون

        و مهر و محبت قلبی تون ..

        خداروشکر هزاران بار شکر برای هدایت تون

        به کامنتی که از خود خداست

        و دریافت نشانه از سوالی که قطعا از هدایت های خودخداست

        هرکسی عشق را با زبان خودش بیان میکنه

        دارکوب می کوبه

        نقاش نقاشی میکشه

        قناری آواز میخونه

        آهو میدوه

        نویسنده می نویسه

        خورشید می تابه

        اما خدا فقط می بخشه چون

        دهنده است اونم نامحدود ..

        ایمان دارم که خدا قبل از اینکه من کامنت شما را باز کنم و بخونم ، کامنت شما وبقیه دوستان بهشتیم رو میخونه و امتیازش هم

        در قالب نعمتهای فراوونش وارد قلب شما و

        رفقای نازنینم میکنه و

        قطعا مثل همیشه وهرلحظه نوش جان میکنید

        رزق های الهی رو..

        خداروشکر هزاران بار شکر برای وجود ارزشمندتون دراین جهان زیبا وسایت بهشتی مون که همواره برامون تحسین برانگیز هستین ..

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مهسا میهن خواه گفته:
      مدت عضویت: 1635 روز

      سلام بر فاطمه عزیزم

      نور خدا به دستان پر برکتت بباره که شهود عملی در سایت هستی و کوچیک کوچیک عمل میکنی عمل میکنی و بزرگ شدی خیلی دلت به وسعت دریاست خدا میدونه خیلی خیلی ازت یاد گرفتم و تحسینت کردم بارها بارها که از کنترل ذهن در زندگی خصوصی ات مثال عملی زدی و برام شفاف شد یعنی خدا گفت دیگه هدایت از این واضح تر خیلی خیلی نیاز دارم بارها بارها بخونم بشنونم و بنویسم

      اصلا نمیدونم چی بگم فقط دهنم باز بود وقتی گفتی مراسم مادر بزرگت نرفتی و رفتی جشن مادر دختر هزاران بار درود بر تو امیدوارم عمل کنم و خداوند یاذی میخوام برای کنترل ذهن

      منم وقتی زن داداشم فوت کرد بچه های داداشم کوچیک بودن از همسر و بچه خودم میزدم تا به اونا برسم میرفتم خونشون تمیز میکردم غذا براسون میپختم دخترش میوردم خونه همسرم هم که مخالفت میکرد میگفتم خیلی بی رحم و بی ملاحظه ای اینا مادر ندارن خلاصه از دلم نمیومد هیجا برم مگر یکی از بچه هاش با خودم ببرم این باعث شد برادرم بااینکه واقعا تشکر میکرد اما خیلی پر توقع شد از همه از خدا من مادرم خانواده همسرش و طول کشید که من کم کم رابطه ام کم کردم خیلی کم داداشم گفت چی شده با ما ور افتادی مادرم گفت حتما همسرت نمیزاره فقط در جوابشون یه جمله طلایی بهم یاد دادی میگم اونم قطعا خودت شرایطتت بهتر میدونی و از پسش برمیای حتی وقتی همسرم داءم کارش عوض میکنه و خیلی برام سخته و از صاحب کار همکاراش یا هر کسی بد میگه لال میشم میگم قطعا خودت بهتر میدونی و از پسش برمیای و رو میکنم تو آینه به خودم میگم مهسا جان همسرت تنها و تنها برای این کنارته که بهت عشق بده و تو هم از عشق سرشارت به اون بدی روزی دست خداست و از هزاران راه بهت میرسه

      بازم جاهایی نمیتونم واقعا کنترل کنم و دخالت میکنم میریزم بهم خدا واقعاً هدایتم کنه مقاومت هام کمتر کنم

      هر روز دعای زیبایی که در کامنت جراحی کوچک آقا رسول گفتی ذو میخونم و خیلی دلم صاف میشه

      نور به قلب توحیدی و پر برکتت بباره خدا حفظت کنه درپناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مریم جلقازی گفته:
      مدت عضویت: 918 روز

      سلام فاطمه عزیز

      ممنونم ازت که با نوشتن کامنت از تجربه‌های ملموس زندگیت کمک کردی بهم

      من یکبار دیگه یجایی تو کامنت ها ازتون خونده بودم که این سوال رو از خودتون می‌پرسید که اگه استاد تو این شرایط بودند چیکار میکردند و این تو خاطرم بود

      و چقدر جالب که امروز یه اتفاقی افتاد و من این سوال رو از خودم پرسیدم و جوابش رو دادم و طبق اون عمل کردم و واقعا نتیجه اش برام قشنگ بود، اصلا باورم نمیشد که من یه جواب هایی رو بشنوم از فردی که باهاش در مورد موضوعم صحبت میکردم، اما شنیدم چون من با احساس خوب موضوعم رو مطرح کردم، چون قبلش از خودم پرسیدم که اگه استاد بود چیکار میکرد و این راه جواب داد.

      تحسینت میکنم از اینکه داری عمل می‌کنی به آنچه که یادگرفتی ، این ایمانت قابل تحسین و الگوبرداریه

      اینکه امروز و در لحظه خوابیدن هدایت شدم به خوندن کامنتت دیگه برام ووو نداره و عجیب و غریب نیست چون می‌دونم این هدایت های خدای بزرگم همیشه هست و منم که گاهی میام تو مسیر و دریافتش میکنم و الان هم دریافتش کردم، قربونت برم خدا ممنونم ازت

      دقیقا امروز داشتم با همسرم در مورد رفتن به مراسم خاکسپاری یکی از اقوام صحبت می‌کردیم و من عمیقا و قلبا دوست نداشتم برم و البته نرفتم اما داشتم میگفتم کاش ما یه کشور دیگه بودیم که اصلا راحت بودیم از این تکلف ها و من واقعا انتخابم نیست برم تو این مراسم اما اگه نرم ناراحتی به وجود میاد و این صحبت هارو میکردیم که همسرم بهم گفتند تو حرف چندتا آدم برات مهمه و من نمیپذیرفتم و میگفتم نه حرفشون مهم نیست ولی خب نمی‌خوام ناراحت بشن، مثلا نمی‌خوام مادرم ناراحت بشه و این صحبت ها

      الان که گفتی برای مراسم خاکسپاری مادربزرگت نرفتی من واقعا متحیر شدم، گفتم من امروز داشتم همینو میگفتم و میگفتم نمیشه اما یکی تو همین مملکت من تو همین دوره زمونه و تو همین سن و سال خودم این کار رو کرده و وقتی گفتی خاله دایی هاتون برات سوغاتی هم فرستادن واقعا بیشتر متحیر شدم

      دوست دارم ازت بپرسم چطور و با چه باوری نسبت به انجام ندادن این کار پیش رفتی؟

      چطور با اینکه مثلاً مادرتون ازتون ناراحت نشن و این فکر تو سرتون میاد که مادرم نیاز داره من پیشش باشم و من اگه نرم مراسم مادرم ناراحت میشه و خوب نیست و زشته و اینها کنار اومدین؟

      چه باوری و تفکر درونی داشتید که نتیجه اش این شد که احترام بقیه هم حفظ شد و حرف و حدیثی نشد؟

      من عمیقا دوست دارم کاری رو که خودم بهش اعتقاد دارم رو انجام بدم و انصافا هم تو این مسیر خوب پیش رفتم اما یجاهایی مثل همینجاها مقاومت دارم، ذهنم براش قابل قبول نمیشه که نظر بقیه و احساسشون به تو ربطی نداره مریم جان و تو این مواقع عذاب وجدان میگیرم و احساس بدی دارم از اینکه اون کار رو انجام نمیدم، مثلا تو موضوع نرفتن به بیمارستان که مثال زدید یا نرفتن به مراسم ختم من اینجاها عذاب وجدان میگیرم با خودم کلنجار میرم و در نهایت انگار بین بد و بدتر، بد رو انتخاب میکنم

      دوست دارم بدونم که با طی کردن چه مسیری و چطور تونستید به اینجا برسید که اینگونه عمل کنید و قطعا با احساس خوب و باوری قلبی این کار رو انجام میدید که نتیجه ی خوبی هم میده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1087 روز

        سلام به مریم جانم

        بوس به روی مااااهت نازنینم

        سپاسگزارم از کامنت پربرکتت

        از مهرو محبتت رفیق جاااااانم

        از زبان استاد جانم برات می نویسم

        این مواردی که گفتی همه شون خلاصه میشن به آگاهی های جلسه سوم تکمیلی دوره احساس لیاقت (خودشناسی محض)

        و( قدم سوم از دوره مقدس 12قدم )هست و انجام عملی ش توسط خودمون ..

        ما با خانواده مون باید بتونیم در کمال احترام وادب حرف بزنیم و چهارچوپ مشخصی داشته باشیم دیگه

        اینهارو در کامنت های دوره لیاقت با جزییات بیشتری نوشتم ..

        هرچند استاد جان میگه عمل کردن هم تکاملیه ودونه به دونه است

        یه شبه که ما نمیتونیم تغییر کنیم .

        الان خودت متوجهی که با مریم عزیز 710 روز پیش

        چقدر متفاوتی و رشد کردی

        چقدر زیبابین و زیبا اندیش تر هستی ..

        چقدر عمل گراتر ومتعهدتر هستی ..

        چقدر حواست به کنترل ورودی هات هست

        و شکرگزارتر هستی

        چقدر هدایت های خداوند رو بهتر دریافت میکنی و به قول خودت دیگه خیلی تعجب نمیکنی و بدون مقاومت می پذیری

        چقدر با خودت درصلحی

        چقدر لبخندت دلنشین تر شده

        چقدر خدارو مهربون تر میشناسی

        جواب این چقدرها قطعا خیلی زیاده

        این عالیه وتحسین برانگیزی

        خودت پاسخ سوالتو نوشتی عزیزم

        انقدر که رو‌خودت شناخت داری

        این عالیه عزیزدلم :

        میگی من نمیخوام مادرم ناراحت بشه ، بهتره بگی احساس مادرم از احساس خودم مهمتره برام !

        واینجا یعنی الویت خودت نیستی

        میرسیم به باورلیاقت که پایه ی همه چیزه..

        باز میگی احساس عذاب وجدان بهت دست میده که همون باور غلط احساس گناه هست و این هم استاد تو دوره لیاقت

        کاملا توضیح مفصل داده اونم در دوتا فایل کامل وجامع و عالی ..

        استاد بارها میگه بچه ها الگو تون

        من باشم ، خب همین استادمون بارها گفت نمیذارم حتی مادرم ونزدیکانم بهم دلسوزی کنن!

        آیا من با دلسوزی کردن

        قراره نتایج بهتری نسبت به استادمون بگیرم !!؟

        استاد جان میگه جهان به فرکانس من پاسخ میده ،من با خدا از طریق زبان احساسم در ارتباط هستم

        و مهمترین کار مدیریت کردن احساسم وکنترل ذهنم هست درهرشرایطی در هرشرایطی

        الویت خودم باید باشم و رابطه م با خالقم که منبع قدرته ..

        الویت شناخت خودمه و عاشقی کردن با خودم تا برسم به شناخت خداوند درونم .

        من باور داشتم که ناراحتی من دلسوزی من وهمدردی هام در بهترشدن حال برادرزاده م تاثیر نداره ..

        وخودم با ناراحتی یا دلسوزی کردن به سمت شرک میرم و قدرت خدارو ندید میگیرم …

        پس جایگاه توحید وایمان وتوکل کجاست؟؟

        همون جایی هست که استاد جان میگه:

        همه ی ما به یک اندازه به خدا دسترسی داریم

        یعنی منه فاطمه بپذیرم که مامانم بابت نگرانی هاش باید از خدا آرامش بگیره نه از من ‌….

        زنداداشم سلامتی دخترش رو باید خودش ازخدا بخواد نه من ..

        خواهرم باید بهبودی زندگیش رو از خدا بخواد نه از درددل کردن با من

        یعنی تسلیم قدرت خدا بشم وبپذیرم که خدایا من عددی نیستم و هرکسی راحت بهت دسترسی داره اگه خودش بخواد ..

        به میزانی که من خودمو کنار میکشم خدا وارد میشه

        وقتی من سمت خودمو خوب انجام میدم واحساسم عالیه ،خدا سمت دیگه رو که برخورد دیگران با من هست مدیریت وکنترل میکنه برام ..

        به میزانی که من حواسم به ورودی هام هست میتونم بگم خیلی از آدمها رو از زندگیم خودش حذف کرده بدون تلاش من …

        خدا خیلی خداست و شاهکار میکنه

        استاد عزیزمون حتی دراین فایل مقدس تاکید کرد که آگاهی ها سنگینه درکش برامون

        چون ما هنوز توحید عملی رو اونجور که باید درک نکردیم و باید خیلی تکرار وتمرین کنیم تا تسلیم خدا باشیم و بندگی خودش رو فقط بکنیم .

        عااااااااشقتم وخیلی دووست دارم

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
        • -
          مریم جلقازی گفته:
          مدت عضویت: 918 روز

          سلام فاطمه عزیز و دوست داشتنی

          احساس خوبی گرفتم از نوشته ات

          حس عشق، مهر ،صلح،دوستی،رفاقت،صمیمیت، گرمی و سادگی

          ممنونم از اینکه جوابم رو دادی

          دمت گرم که داری روی خودت کار میکنی، به نظرم اینکه آدم ها رو خودشون کار میکنن بزرگترین کار دنیاست، نتیجه اش محشره

          مگه میشه کسی رو خودش کار نکنه و حرفش به دل بشینه؟

          قربون خدا برم من که همه چیزش سرجای درستشه

          قبلا که حدیث معروف پیامبر رو در مورد نخوردن خرما می‌خوندم فکر میکردم پیامبر از سر مهربونی و دلسوزی به اون بچه نمی‌خواد بگه که خرما نخوره چون خودش خرما خورده بوده اما الان میفهمم که پیامبر میدونسته اگه به اون بچه بگه خرما نخور اصلا تاثیر مثبتی که نداره هیچ ممکنه اثر عکس هم داشته باشه، اینجاست که این مثل معروف رطب خورده منع رطب نمیکنه معنی پیدا می‌کنه

          دمت گرم فاطمه عزیز که با کار کردن روی خودت داری این نوشته هارو دلنشین و کارا می‌کنی برای دوستان دیگه ات

          برای همین احساس صلح میکردم از پیامت نه نصیحت نه اینکه این ها درسته توام انجام بده، مرسی ازت

          چقدر نکات خوبی گفتی تو کامنتت

          بازم باید بخونمش

          بازم باید بهش توجه کنم

          برام الهام بخش بود

          برام یادآوری های خوبی داشت

          مرسی که برام نوشتی اونچه که به دلت اومد

          مرسی که عشق رو بهم دادی

          منم دوست دارم عزیزجان

          پیامت گرمی رو به قلبم داد

          الهی که قلبت همیشه روشن و گرم باشه از عشق الهی

          بهترین ها تو مسیر زندگیت جاری باشه فاطمه‌ی عزیز

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آرزو کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 512 روز

      سلام فاطمه جانم

      میشه بگیییییی چرا اینقد خوبی؟

      ببینن من اینجا برات تمام قد احترام میزارن و یه کف مرتب میزنم بانوووووو

      حالا خودت یه کاری کن

      پاشو

      نخون

      پاشو برو برو جلوی آینه به خودت به شجاعتهات افتخار کننننن و به اونیکه تو آینه میبینی بگو تو فوق العاده ای

      ماشاالله بهت دختررررررر

      بابا ماشاالله به اینهمه جیگرررررر

      به خدا فوق العاده ای

      تحسین میکنم شجاعتت رو

      میدونی با هر خطی که میخوندم اصلی‌ترین پاشنه آشیلم رپ میشد

      #ترس از حرف مردم #

      فاطمه جانم حس میکنم این مسیر توحیدی که تونیم یه مسیر دور رو درازیه که انتها نداره خب

      امامن ابتدای مسیرم ولی شما او جلو ملو ها بهمون دست تکون میدی خواهری

      مرسی ،مرسی که مثال‌های ملموس مینویسی تا من یک ساله بفهممم

      راستی ببخشید چطور بعضی جملات رو بول میکنید؟

      دوستت دارم آرامش الهی سهم قلب مهربونت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1087 روز

        سلام به آرزو جان عزیزم

        سپاسگزارم از کامنت پربرکتت

        از مهر ومحبتت رفیق جانم ..

        مسیر توحید مسیر خداست و

        قطعاهمه مون به یک اندازه به خدا دسترسی داریم

        شما تکه ای ازخدا درونته و نور خدایی و با ارزشی .

        من حداقل در این سایت بهشتی خودمو جلو ملو

        نمیبینم و دارم یادمیگیرم که به قانون عمل کنم

        اونم با کمک خدا و دوره های ارزشمند استاد جانمون

        خیالت راحت کنم که من به تکون دادن دست بسنده نمیکنم و با تموم وجودم محکم در آغوش میگیرمت و

        می بوسمت عزیزدلم

        تحسینت میکنم بابت دونه به دونه نتایج کوچک وبزرگت و شکل گیری باورهای خوشگلت آرزو جانم ،

        تحسینت میکنم بابت تموم کنترل ذهن هات و قدم برداشتن هات..

        عاشقتم بابت توجه کردنت به زیبایی ها و کنترل ورودی هات .

        این هم توضیحات مدیرفنی عزیزمون برای پررنگ تر کردن جملات

        https://elmeservat.com/fa/technical-news-comment-formatting/

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سحر خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1470 روز

      سلام فاطمه جان

      کنترل ذهن شما چقدر تحسین برانگیزه ،یه جاهایی چشام گرد میشد و میگفتم مگه میشه دوماه نری پیش برادرزاده ات یا مگه میشه نری خاکسپاری مادربزرگتون آخه چطور امکان داره ،در حالیکه بازم بیشتر از همه مورد احترام باشی

      واقعا تحسینتون میکنم و ممنونم این کامنت رو با این مثال های واضح نوشتید دقیقا شما اشتباه امروز منو گفتید

      امروز من اتصال عالی با خدا داشتم و می‌دیدم خدا داره چطور هدایت می‌کنه و منو به سمتی هدایت بیشتر به خودم برسم بیشتر به خودم توجه کنم ولی یه جایی قطع شد و در یه شلوغی بودم که همه مشکل داشتند و میگفتم خدایا کاش بهم بگی چرا در مداری قرار گرفتم که مریضن و مشکل دارند و ماجرا از اونجا شروع شد که رفتیم عیادت بیمار و من خودم رو مجبور کردم باید برم چون زشته اگه نرم ،همه رفتن منم باید برم و اینجوری خودم رو نادیده گرفتم ارامش خودم رو نادیده گرفتم و نتیجه دیدن نازیبایی های بیشتر و قطع شدن اتصالم با خداوند بود

      همیشه شما و همسرتون و بچه هاتون رو تحسین کردم و از خدا میخوام این هماهنگی و هم مداری در بچه هام و همسرم و خودم تجربه کنم

      از شما سپاسگزارم دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فاطمه فضائلی گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      سلام

      چقد عااااالی بودی عشقممم, من که انقدر دارم روی خودم کار میکنم تو این مبحث عمرا اگه مادربزرگم فوت میکردند میتونستم نرم!!! البته بندگان خدا سالها پیش به رحمت خدا رفتند

      خیلیییی بهت افتخار میکنم, خیلییی خانم قوی ای هستی, میدونی چه بچه هایی در اینده تحویل جامعه بدی با همین یه کارت!

      با همین قوی شدن خودت, یه مادر فوق العاده قوی ای همونایی که خودمم دلم میخواد بشم

      چقدر خوبه دوستای ارزشمندی مثل شما دارم ومیتونم انقدر ازشون چیز یاد بگیرم

      در کنار خانوادت شاااد باشی قشنگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      منصوره گفته:
      مدت عضویت: 854 روز

      سلام بر دوست عزیزم فاطمه جان

      کامنتت نشون میده حسابی روی احساس خودارزشمندیت کار کردی بهت تبریک می گم.

      وقتی برای ذهن خودت، احساسات خودت ارزش قائل بودی و به دیدن برادرزاده ات نرفته ای خب جهان هم این فرکانس رو دریافت می کنه و به شما احترام را برمی گردونه. مطمئنم که اگه به ملاقات نمی رفتی و عذاب وجدان داشتی جهان پاسخ متفاوتی می داد.

      همون نکته ای که استاد در دوره احساس لیاقت بیان می کنن.

      معلومه که خیلی خوب آموزه های این دوره درک و عمل کردی بازم بهت تبریک می گم.

      من پارسال پدرمو از دست دادم توی مراسمها شرکت کردم چون اونقدر قدرت نداشتم یا بهتره بگم احساس ارزشمندی نداشتم که حرف بقیه بخصوص مادرم برام مهم نباشه البته سر مزار خیلی کم میرم با وجود اینکه چندین بار مادرم ازم انتقاد کرد ولی انتقادش ناراحتم نمی کرد چون از این کار عذاب وجدان نداشتم به تدریج مادرم هم دیگه حرفی نزد. حتی هنگام دفن پدرم یه صدایی درونم گفت ” این بابای تو نیس فقط یه جسمه”.

      خیلی مهمه که کاری که انجام می دیم از صمیم قلب بهش باور داشته باشیم اون وقته که جهان هم کرنش می کنه.

      انشاالله خودت و همسرت روزبروز موفق تر باشید همیشه از خوندن کامنتت لذت می برم چون فرکانس در صلح بودن با خود رو توش احساس می کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      آسیه رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 2301 روز

      سلام به فاطمه جانم

      شاگرد ممتاز استاد و سایت عزیز دلم دلم میخواد تمام هیکلتو ماچ کنم از بس خوبی تو اخه

      خیلی خیلی خیلی همیشه کامت هات رو دوست دارم ، همیشه میخونم و میلیون ها بار همیشهههه تحسینت میکنم عزیز دلم

      عجب نکته ای گفتی اخه تو قشنگم

      اگه استاد بود الان چکار میکرد

      مطمئنم بدون شک استاد وقتی کامنتت رو خوند به خودش ، به سایت ، به آموزش هاش و البته به تو افتخار کرد

      به این کنترل ذهن ، به این تصمیمات منطقی که گرفتی تو شرایط احساسی ، به این ایمانی که موجب عمل شد ، افتخار کرد عزیزم .

      خیلی خیلی خیلی سپاسگزارم ازت بخاطر این آگاهی هایی ک سخاوتمندانه به اشتراک میذاری

      به لطف خدای مهربان کانون زندگی تون با اقا رسول و بچه های نازنینت همواره گرم ، پر عشق و در آرامش و آسایش باشه و همواره و همواره ثابت قدم باشی تو این راه و همیشه برامون بنویسی عزیز دلم️️

      در پناه پروردگار بخشنده و بخشاینده باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      پروانه گفته:
      مدت عضویت: 1096 روز

      سلام فاطمه خانم عزیزم

      خدا رو شکر درحالی این پاسخ رو واست مینویسم که دقیقا تا پنج دقیقه پیش سر دو راهی قرار گرفتم رفتاری از شوهرم دیدم که دقیقا بدم میاد از این رفتارش یک لحظه بهش گفتم تو که میدونی من بدم میاد بهم جواب داد مگه خودت نگفتی دیگه سختگیری درمورد من نداری با خودم گفتم الان واقعا چکار باید کرد چه تصمیمی باید گرفت من بی محلی کردم درواقع قهر کردم از خدا کمک خواستم خدا با کامنت شما جواب رو به من داد خدایا شکرت چقدر زود جواب دادی چقدر عالی بهم الهام کردی که بیام تو سایت خدا از بین این همه کامنت منو یک راست به کامنت شما رسوند الان که پاسخ سوالم رو گرفتم باید بگم همه چیز روشن‌تر شده برام

      اگه من به کاری که شوهرم انجام داده واکنش نشون دادم چون فراموش کردم هرکسی نتیجه کار خودشو میبینه به زور میخواستم این رفتار بدش رو درست کنم به زور چرا باید به زور این کاررو بکنم چون فکر میکنم اگه شوهرم خوب وسالم باشه من به تموم خواسته هام میرسم وای خدای من چقدر شرک دارم

      صبح امروز توی تمرین کد نویسی روزانه نوشتم خدایا دوست دارم توحیدی تر باشم وخدا منو توی موقعیتی قرار داد که توحیدی تر باشم این تضادی که بهش برخوردم نتیجه کدنویسی من بود خدا اجابت کرد ومن آخر شب به مسئله ای برخوردم در موقعیتی قرار گرفتم که نباید دلسوزی کنم اگه قرار کسی دنبال مواد مخدر بره من فقط باید روی خودم کارکنم چون اگه خودش نخواد تغییر کنه جهان بالاخره مسیرش را از من جدا میکنه میخواد همسر یا فرزند من باشه دلسوزی کردن این موقع من فقط فرکانس منو پایین میاره فاطمه عزیز با خواندن کامنت شما یادآوری شد واسم که از الان زندگیم لذت ببرم هر موقع مدارم بالاتر رفت همه چیز تغییر میکنه ومن برای خوشبختی فقط به خدا امید وتوکل دارم نه هیچ کس دیگر آدم به زور خودش رو هم نمیتونه تغییر بده مثل وقتایی که چشمم رو قانون میبندم وبرای خواسته ام زور میزنم و نمیشه

      سپاسگزارم از شما و کامنت زیباتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1960 روز

      سلام و درود فاطمه جانم

      از خوندن کامنت هات به خودم میبالم که در جمع پاکیزه ای مثل اینجا هستم …خوشحالم که هدایت شدم به شناخت شما در این سایت طلایی. خدا رو شکر که با خوندن کامنتت ایمانم قوی تر شد که منم یه روزی بلاخره میتونم مثل فاطمه در هر لحظه کنترل ذهن داشته باشم…در حال حاضر تقریبا برام غیر ممکنه که مثل شما رفتار کنم

      ولی با به یاد آوری اینکه من در این مسیر تنها نیستم و خدای من یاریم میکنه و همونطور که شما

      گفتی بعد از هر اتفاقی که تونستی ورودی های ذهنت رو کنترل کنی، خدا بهت پاداش میده…پس باید برای اون پاداش هر کاری که از دستم بر میاد انجام بدم…پاداشش با هیچ چیز قابل مقایسه نیس…اون کسی رو‌ که خدا بالا ببره،کیه که بتونه بکشدش پایین

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1735 روز

      سلام ب فاطمه ی عزیزم

      من عاشقتممم

      کامنتت انگار منو از خواب بیدار کرد

      و بهم فهموند ک کجای کارم

      خدایا صدهزار مرتبه شکرت

      بخاطر هدایتم ب این مسیر زیبا

      و این کامنت ناب توحیدی

      چقد عالی بود کامنتت دوره ی احساس لیاقت مرور شد برام

      وچقدر لذت بردم از این عملگرا بودنت

      چقد خوب روخودت کار کردی

      چقد خوب کنترل ذهن کردی

      واقعا سخته گاهی اوقات ولی میشه

      چ سوال قشنگی ازت یادگرفتم

      اگه الان استاد تو این شرایط بود چیکار میکرد ؟؟؟

      بلافاصله از خودم پرسیدم درمورد ی موضوعی و چ جواب قشنگی اومد براش خیییلی انرژی گرفتم

      حتما ازش استفاده میکنم و خدامیدونه چقددد بهم تو مسیر کمک خواهد کرد

      اومدم ازت تشکر کنم

      و بهت بگم ک خیییلی بهت افتخار میکنم و دوستدارم

      دمت گرم واقعا

      سپاسگزارخداوندم بخاطر وجود ارزشمندت عزیزم

      و اینکه عاشقتمممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      بتول ازادنیا گفته:
      مدت عضویت: 966 روز

      سلام فاطمه خانوم

      چقدر عالی در عمل به قانون عمل کردی،خیلی خیلی ممنونم که با ذکر مثالها عمل به قانون رو در ذهنم ملموستر کردی،اتفاقا منم درگیر چند تا از مواردی که ذکر کردی هستم و برام سوال بود که مثلا عیادت بیمار برم یا نرم؟یا اینکه اگه کسی از همسر بچش گله و شکایت میکنه در جوابش چی بگم که شما امروز یه جمله ی طلایی یادم دادی واقعا خداروشکر میکنم که به کامنت شما هدایت شدم

      امیدوارم که در این دنیا و اون دنیا سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      شیدا میرزایی گفته:
      مدت عضویت: 2326 روز

      سلام فاطمه جونم

      فاطمه مهربون و آرامش بخش

      خیلی کامنت هاتون دوست دارم عزیزم با دیدن پروفایل و کامنهتاتون حس خوبی پیدا میکنم

      هرچی گفتین همش درسته خدا رو شکر که آنقدر به خداوند نزدیک و نزدیک تر میشین که میتونید با اعمال و گفتار تون برای ما الگو بشین.

      شما که نرفتین مراسم مادر بزرگ عزیزتون قطعا یهو این تصمیم رو نگرفتین بلکه بارها روی خودتون کار کردین از راه تکامل پیش رفتین اینا همش تکامل من میخواد که در نهایت منجر میشه به یه همچین تصمیمات بزرگ و درستی.

      چند ماه پیش عموی من فوت شدن من هنوز اونقدر روی خودم کار نکرده بودم که نتونم مراسمشو برم اما خیلی دوست نداشتم که این جور مراسمارو برم رفتم اما سعی کردم اون جاهایی که انرژی منفیش زیاد بود و حالمو بد میکرد رو نباشم مثلا کمک میکردم به دختر عموهای دیگه م توی آشپزخانه بودم همونجا زمانیکه دستم خالی بود کامنتا رو می‌خوندم و خیلی اجازه نمیدادم که اون جو و شرایط روم تاثیر بزاره …و میدونم که اگه همینجوری ادامه بدم با رعایت تکامل میتونم همچین جاهای رو اصلا نرم بدون هیچ عذاب وجدان و نگرانی.

      خدای مهربانم شکرت.

      فاطمه عزیزم ممنونم و دوستت دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      صابر صبوری گفته:
      مدت عضویت: 1306 روز

      سلام فاطمه خانم عزیز چقدر تحسین تان می کنم این عمل کزدن را نمی دانم در فایل چن سال پیش تان که بااستاد گفتو گو کردین در کلا ب هوس شما بودین با لحن ارامش بخش حرف زدین به نظرم چندین بار گوش دادم یک عکس از پروفایل تان بود که شما وهمسر گرامی تان با دوتا بچه گل در یک طبیعت خیلی زیبا به دلم نشست گفتم وای خدا واقعا زنده گی می تواند خیلی قشنگ عاشقانه شود الگو های خوبی هستین برا ی ما ممنونم بابت این اگاهی فوق العاده در هیچ جای دیگری نیافتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1087 روز

        سلام آقای صابری عزیزم

        سپاسگزارم از مهر ولطف تون

        من با استاد گفتگو نکردم تا حالا

        و اون فاطمه خانم من نیستم

        و ایشون تاریخ عضویت شون

        از من جلوتر هست و قدیمی تر از من هستن ..

        تو این کامنت توضیح دادم به دوستان مون

        https://elmeservat.com/fa/conversation-with-friends-39/comment-page-10/#comment-1400867

        خیلی دلم میخواد در مدار گفتگو با استاد جان مون قراربگیرم و کامنت شما هم نشونه ای بر این خواسته

        میدونم ..

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      Mahdad گفته:
      مدت عضویت: 848 روز

      درود

      امیدوارم حالتون خوب باشه

      بینهایت با این کامنتتون ارتباط گرفتم

      چون خودم خیلی سعی میکنم که احساسی رفتار نکنم

      خیلی جاها موفق بودم

      مخصوصا در ارتباط با دیگران که پاشنه اشیل من بود

      ولی کامنت شما حجت رو تموم کرد

      بینظیر بود ایمانتون

      واقعا بهتون درود میفرستم و امیدوارم هرجا هستید سلامت باشید

      خدارو صد هزار مرتبه شکر واسه این اگاهی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: