آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2305MB46 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 244MB46 دقیقه
سلام بر همه عزیزان
خدایا شکرت بابت شنیدن و درک این اگاهی های ناب
همین اول فایل لا اکراه فی الدین کلی حرف توشه
واقعا چرا کسانی که ادعای مسلمونیشون میشه و در عصر حاضر که اینترنت هست تفکر و تحقیق بیشتری هم هست و ادعای قران خوندن و حافظ قران بودنشون میشه هیچ وقت این ایه که اگه اشتباه نکنم ایه الکرسی هم هست دقت نکردن؟
چرا دنبال فرعیات بودن دنبال اینکه ما وظیمون امر به معروف هست ما میگیم خودشون خواستن قبول نکنن ( و قبول نکننی هیچ وقت در کار نبوده اگه بود اصلا نیازی نبود تو بگی )
تازه امر به معروف هم تا جایی که من امر به معروف شنیدم بیشترین درصدش مربوط به حجاب بوده و خمس و زکات و این موارد
خود من هیچ ادعایی نداشتم در این زمینه مخصوصا اگه اطلاعات کافی یا شناخت درست ازون موضوع نداشته باشم حالا چه دین باشه چه هر موضوع و مورد دیگه ای
حالا شاید خواننده بگه خود تو و کسایی مثل منم همین روند و در پیش گرفتیم اونا فکر میکردن روششون درسته ما هم به روش درستمون ایمان داریم و خواستیم چیزهایی که میدونیم از توحید و بهشون بگیم و هردو مسیر مسیر غلطی هست و اینجا ثابت میشه ما اجباری در تغییر دیگران به هر سابجکتی نداریم منتهی فرق ما اینه با اینکه نتیجه دستمونه و تحقیق بیشتر داشتیم منطق قوی ولی با چند بار تکرار کردن (یاسین تو گوش خوندن…) فهمیدیم زیپ دهنمون و ببندیم ولی دسته اول که نام بردم روششون چیز دیگه ای هست مثل شعار جنگ جنگ تا پیروزی
مثلا خود من تو دوران نوجوونی دوران بلوغ و بقولی قرای بازی که دلم میخواست لاک بزنم بعنوان مثال از در و دیوار بهم حمله میشد که نمیتونی وضو بگیری نماز نداره و منی که نه میتونستم از لاک زدنم بگذرم :))) نه از عذاب وجدان و غر غر و اطرافیان حالا نمازم نمیخوندما ولی همین که لاک داشتم نشون دهنده مثلا بی ایمانی من تو در و همسایه و ابرو رفتن خاندانم بود و چه روزایی که با اسیتون میفتادم به جون ناخنام پاک نمیشد ک :)))
در مورد موضوع بعدی اتفاقا من با خواهرم راجع بهش همین امشب حرف زدیم که ایشون داره زندگی در بهشت قسمت خانواده رایان و میبینه و داشتیم در مورد تربیت بچه ها ساعتها حرف میزدیم از بزرگشون که تو سن بلوغ هست و یوسف که کوچکترینه و نکات مثبتش اونا رو مرور میکردیم واقعا چقدر قشنگه که اجازه اشتباه کردن به فرزند هم بدیم هی نخواهیم هر قدم که برداشت هول کنیم مراقبش باشیم و با هر گریه ش سریع بهش توجه کنیم
من خانواده ای رو میشناختم که پدر مادر بچه رو رها کرده بودن حالا نه کلن رهای بی بند و باری
یعنی خیلی حساس نبودن که وای مهد میره حرف زشت یاد نگیره وای ما سفر میریم سرد نشه باهامون ازمون فاصله نگیره بی محبتی ببینه؟ و هر نگران دیگه ای که اکثر پدر و مادرا دارن و الان که اون بچه 11سالش هست و ما تا سن 6 سالگی ش خیلی ارتباط نزدیکی داشتیم میتونم بدون شک بگم یه پسر عالی هست فرشته نشد ولی با اون تربیتی که نگرانی مادربزرگ و خانواده دو طرف داشتن اصلا همچین مواردی در این بچه نیست بسیار با اعتماد به نفس، باهوش، چنتا زبان مختلف بلده با اکسنت پسر با احساسی که عاشق پرنسس های دیزنی هست و ازونورم عاشق بتمن و شگفت انگیزان با ادب و احترام و بسیار هم با توجه
یا مثلا دوست صمیمی من تعریف میکرد سه چهار سال پیش با پدرش تو اتوبان ماشینشون خراب میشه و اونروز دوستم به خودش خیلی رسیده بود و با پاشنه بلند و ارایش و یه جای مهم میخواست بره و پیاده شدن مشکل و حل کنن پدرش دیده درست نمیشه ولش کرده رفت گفت خودت یه کاریش کن :))) من میرم پیاده و یه دختر و با اون سر وضع و یه بی ام دبلیو کنار اتوبان ول کرد دوستمم حالا یادم نیست تماس گرفته با جایی یا یکی اومده کمکمش در هر صورت کارش راه افتاده این یه مثالی بود یادم اومد و تو خیلی جاها گذاشته خودش کاراش و انجام بده و البته که دورادور همیشه حواسش بهش بوده اینو خودم به چشم دیدم و الان این دوستم تا مسیله و موردی براش پیش میاد در 90 درصد مواقع خودش به تنهایی حلش میکنه جوری که الان همسرش با تجربه زیاد و چندین کارمند و برو بیایی که داره دوستم میگفت یه جاهایی به من اعتماد میکنه که من خودمم شاید به خودم اعتماد نکنم :)))
راجع به روزه و نماز خوندن دیگری
اخ اخ مامان منم یمدت میگفت اینو هنوزم فکر کنم تو فکرش هست میگه من میدونم اگه طوری م بشه شما دو تا نماز روزه های منو نمیخونین و احتمال میدم داره نمازهای خواهر بزرگترم که فوت شده رو میخونه خیلی مطمین نیستم اما همیشه بیش از حد معمول نماز میخونه وقتی بهش میگم چخبره یکساعته داری نماز میخونی؟ میگه نماز قضاست
کسی که در فرکانس خداونده شیطان نمیتونه بهش دسترسی داشته باشه*
چقدر توحیدی و ارام بخش
در ادامه ایه های اللهی
سوره نمل ایه 80
واقعا کسی که گوشش و گرفته باشه تو اصلا نمیتونی یسری چیزها رو بهش بگی انگار فقط داری براشون لالایی میخونی
من یادمه برای یه فرد نزدیکم میرفتم بالا منبر که بهش بگم تو قهرمان بقیه نیستی و نمیتونی از خودت بگذری برای بقیه تحت هر شرایطی یمدت گوش میداد سر تکون میداد اره حق با تو هست راس میگی و چند وقت بعدش همین روش و میرفت و من فهمیدم شخصیت کسی رو نمیتونم تغییر بدم و رهاش کردم دیگه در این باره باهاش صحبت نکردم
یا شاید اینو خیلی از دخترا تو یه دوره ای داشتن که دوستاشون رابطه نامناسبی تجربه میکردن کات میکردن و یه پروسه طولانی تراپی بین دوستان شکل میگرفت و برای اینکه از حال و هوا درشون بیاریم بیرون میرفتیم کلی تفریح حتی یه جاهایی پای گریه ها میشستیم و چند وقت بعد اشتی میکرد و گند میزد تو همه ی زحماتا :)) شاید خود منم حتی شده یبار جز اون دسته بودم
چقدر مثال و تجربه دارم که فعلا ذهنم یاری نمیکنه حتما اگه شد تو کامنت دومم میگمش
وااای خدای من چقدر عالی بود این فایل چند بار دیگه هم باید گوشش کنم چقدر نکات مهم و اگاهی هست داخلش
و واقعا استاد جانم فقط و فقط عملکرد باعث میشه نتیجه ببینی نه فقط حرف زدن
ممنونم ازتون که وقت گذاشتین و برامون ایه ها و یه عالمه نکات بینظیر و گفتین از مریم عزیزمم باز تشکر میکنم که پیشنهاد دادن و مرسی از دوست عزیزمون بابت کامنتش
خیلی دوستتون دارم
خدایا شکرت که اینجام و این مرد اللهی استاد من هست خدایا شکرت بابت این اگاهی ها و عملکردشون تو زندگیمون
یه عالمه گل و قلب تقدیم به شما
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان
سلام و درود و احترام به استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و دوستان خوب سایت عباسمنش
از صبح تا الان ده بار این فایلو گوش دادم و خداوند هربار یک آگاهی ناب بمن عطا کرد. و از صبح هربار اومدم قسمت دیدگاه کامنت بذارم ولی نتونستم بنویسم ،نتونستم اعتراف کنم ، از قضاوت میترسیدم ، همین الان از بیرون اومدم نمازمو خوندم و قرآن گرفتم دستم و طلب صبر کردم در پیشگاه خداوند گفتم صبر صبر صبر و قرآن را باز کردم .آیه 54 سوره نور برام باز شد دقیقا همین جمله بالای صفحه بود .
وَإِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا ۚ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ
و اگر او را اطاعت کنید هدایت و سعادت خواهید یافت، و بر رسول جز ابلاغ روشن رسالت تکلیفی نیست.
و دقیقا به نیت روابط با دخترم طلب صبر داشتم و خداوند چنین پاسخی بمن داد.خیلی سختم بود به اعترافِ غرور و تکبری که در رابطه با دخترم برام ایجاد شد.گمراه شدم بَد هم گمراه شدم مانند کسی که خداوند در قرآن میفرماید : خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده اى است و آنان را عذابى دردناک است
سال 1388 خداوند مسئولیت یک فرشته کوچولو را بمن سپرد، مادرِ این فرشته دوماه قبل اینکه مسئولیتش بمن سپرده بشه فوت شده بود . این فرشته کوچولو دوسال و چهار ماهش بود و الان دخترِ من 17 سالشه . از روزی که من بعنوان مادر در کنار این فرشته ای که خداوند بعنوان رسالت زندگی من قرار داد از همه ی آدمیان روی زمین خانواده دوست فامیل غریبه آشنا کس ناکس از همه و همه شنیدم برای این فرشته مادرِ خوبی باش ، یادمه سال های اول من کلا فراموش شدم حتی حق نداشتم به دخترم یک نگاه چپ بندازم از برادر کوچیکم تا پدر و مادر و خواهرم من مورد سرزنش قرار میگرفتم چرا این حرفو زدی چرا اونکارو کردی .
میخام بگم اونقدر گفتن و گفتن و گفتن نه تنها من فراموش شدم و حذف شدم چنان تو مغز من کرده بودن با حرفا و رفتارشون من خدای من گواهه چشم از این دخترم برنداشتم ، نمیخام بگم آی براش زحمت کشیدمو فلان ن اصلا اما میخام برسم از مسئولیتی که بمن سپرده شد من به گمراهی محض رسیدم چجوری ؟
از دوسالگیش بیشتر از یک مادر همراهش بودم همراهی کردم تا مباداااااا یکنفر بگه نامادری فلان رفتار باهاش کرده مبادا خواهرم پدرم برادرم بگن چرا فلان حرفو زدی و چرا چرا و چراهااااا و این حساسیت های بیجای دیگران موجب شد منم درگیر حرف مردم بشم که منم از خودم بِکَنَم بدم به دخترم تا فلانی ها خوششان بیاد ، به به و چه چه کنن تا پدربزرگ مادربزرگ دایی های دخترم به به و چه چه کنن و راضی باشن و قضیه بجایی رسید که من همه ی زندگیم همه ی همُ و غمم شده بود درس و مشق و لباس و حرف زدن و راه رفتن و همه چی همه چیه دخترم درست باشه چرا ؟
که داییش بگه خدا پدر و مادرتو بیامرزه ، خدا حفظت کنه، الهی خوشبخت بشی و من معتاد شدم که این تعریفا و تمجیدا را بشنوم تا کلاس ششم دخترم پا به پاش درس خوندم یاد گرفتم سوال میپرسیدم جواب میداد و با نمره بیست میومد خونه و بقول استاد من به معنای واقعی کلمه خودمو کُشتم و نابود شدم چرا ؟
که دایی دخترم اومد خونمون گفت خدا پدر و مادرتو بیامرزه و من میخام بازهم بشنوم من نیاز به تأیید شدن دارم و حتی یادمه عید همین امسال رفتیم عید دیدنی رفتیم خونه دایی دخترم چقدررررررر با افتخار عکس دخترمو که شاگرد دوم کلاسشون شد را به مادربزرگش به داییش و زندایییش نشون دادم چقدرررر همه ازم تشکر کردن و من چقدر ذوق میکردم و چقدر افتخار کردم با کُشتن خودم با تلاشِ من دخترم امروز شاگرد دوم شده .
همه ی اینارا گفتم که بگم بعد 15 سال غروز تکبری در من ایجاد شد امروز دخترم بمن میگه نه بمن برمیخوره ، دخترم امروز طبق سلیقه ی خودش لباس میپوشه بمن بر میخوره ، دخترم امروز میگه من دوست دارم این مدل لباس بپوشم بمن برمیخوره، حالا چرا بمن برمیخوره ؟ بخاطر اینکه عااااادت کردم از دوسالگی بهش گفتم بخور نخور بشین نشین بپوش نپوش درست حرف بزنیا سلام کن اینجوری بپوش اونجوری نپوش حرف بزن حرف نزن و …….. اووووووه تا دلتون بخاد امرونهی کردم و ایشون فقط انجام داد .
و امروز دخترِ من تو سنِ 17 سالگی میگه نه من اینو دوست ندارم میگه من نمیخام بپوشم من اونو دوست دارم من میخام برم من میخام تنها برم میخام میخام میخام من به غرورم بر میخوره چی ؟ چی گفتی چیه فکر کردی قدت بلند شده خیلی میفهمی ؟
چرا من با غرور و تکبر حقِ زندگی کردن را از دخترم میگیرم ؟
چرا من نمیخام بفهمم که دختر من دوسالش نیست 17 سالشه !
چرا من نمیخام بفهمم دختر من میتونه برای خودش برای زندگی خودش تصمیم بگیره ؟
چرا من رها نمیکنم ؟ چرا نمیتونم رها کنم ؟ چیزی به غیر از غرور میتونه باشه ؟
یا علت دیگه ای داره که من درکش نمیکنم ؟
میدونم کارم اشتباهه میدونم سختگیری میکنم میدونم دخترم دور دورتر میشه با گیر دادنم
و بارها شده کوتاه مدت رها کردم و به روم نیاوردم سکوت کردم و سپردم به خداوند چقدر ارتباطش با من صمیمی تر شد
چقدر علاقه ش بمن بیشتر شد
چقدر بمن نزدیکتر شد
حتی بدون اینکه من بگم کارهای خونه را انجام میداد بدون اینکه من بگم نظافت خونه را انجام دادبدون اینکه من درخواست کنم لباسا را مرتب کرد .هربار مینویسم توبه میکنم متعهد میشم میگم تمامه دیگه کاری به کارش ندارم من دارم روی خودم کار میکنم ولی بازهم نمیشه و الانم از خداوند کمک خواستم بامن با وضوح و روشنی صحبت کرد وظیفه ی منو بهم گفت رسالت من فقط ابلاغ پیامِ همین و بس …
از خداوند کمک میخام نجاتم بده
از خداوند کمک میخام مرا از چنگ گمراهی و تکبر نجاتم بده
من راهی جز رها کردن ندارم مطمئنم و بارها بمن ثابت شد نتایج بینظیری گرفتم تلاشم را میکنم خداوند قلب مرا باز کنه .
استاد عزیز این فایل بی نظیر بود شما با جانُ و دل تلاش میکنید ما را به راه راست به نور و روشنی هدایت کنید و قطعا زحمات شما توسط خداوند بی جواب نخواهد ماند.
و امیدوارم ما دانشجویان با نتایج موفقیت آمیز بتونیم نیمی از زحمات شما را جبران کنیم .
دوست داشتم از نتایج خوبی که این اواخر از دوره ها نصیبم شده کامنت بذارم اما این موضوع که در رابطه باهمین فایل بود بنظرم تنها پاشنه آشیل زندگیمه که هنوز نتوستم رهاش کنم.
سپاسگزارم استاد عزیزم
سلام دوست عزیزم
خیلی تحسینتون میکنم بابت نگهداری بچه دوساله ،و مطمئنن خدا به دلتون انداخته بود خیلیا هستن حتی چندین سال باردار نمیشن حاضر نیستن یک بچه دیگ رو از نوزادی بگیرن کارشون قصاوت نمیکنم ولی یک عده فقط به این دلیل که از خون من نیست نمیخوان قبول کنن در صورتی که همه ما از یک روح هستیم به خدا بر میگردیم.
راجب صحبت هاتون فقط میتونم بگم دوباره برید فایلی که استاد راجب درخواست حصرت موسی گذاشتن ببینید دو تا فایل بود فک کنم همین چند وقت پیش.
ما نوع درخواستمون از خداوند باید تغییر بدیم اونجا استاد گفتن به نظرم اونجا قشنگ میتونید جوابتون دریافت کنید.
براتون بهترین رو میخوام
و اینکه همه ما به نوعی اشتباه داریم فقط باید تو مسیر بمونیم تا تکاملمون طی بشه هدایت خدا رو دریافت کنیم.
دوستون دارم در پناه خدا شاد و پیروز باشید.
سلام دوست عزیز و ارزشمندم
خیلی سپاسگزارم کامنتم را مطالعه کردید و
برای وقت ارزشمندی که گذاشتید بازهم سپاسگزارم
ممنونم از خداوند که از طریق شما دوست عزیز هدایتم کرد برای بهتر شدن
یکی از سوالات هر روزمه که چطور تو این زمینه خودم را اصلاح کنم و خداوند با کامنت شما بمن پاسخ داد و با اینکه خودم فایل درک قوانین جهان در قرآن کریم را گوش دادم
نیاز شد با مداری که الان هستم بارها گوشش بدم
خدایاااا شکرت
دوست عزیزم موفق باشید
سلام به استاد عزیزم وهمه عزیزان همراه .
چقدر توضیحات استاد عالی بود و چه خاطراتی رو برای من زنده کرد .
اینکه توی دوران مدرسه به زور باید نماز میخوندیم یا سخت گیریهایی که برای وضو بود و نماز اجباری .من سالها نماز میخوندم و عبادات انجام میدادم اما از ترس مخصوصا یه کتاب وحشتناکی بود به نام سیاحت شرق که هم توی مدرسه مدام واسه ما میخوندن یا توی خانواده شوهر عمه جانم خدا رحمتش کنه واسمون میخوند و ما رو میترسوند .
اینقدر افراطی رفتار میکردن که ما از دین و خدا و همه چی زده شده بودیم حتی یکبار خیلی منو سرزنش کردن که چرا موهاتو قیچی کردی ریختی توی سطل آشغال میگفتن مرد غریبه ای که موی این سطل رو ببینه متوجه میشه این مو مال زن این خونه ست و شما گناه بزرگی مرتکب شدی.
یادمه وقتی نماز میخوندم با ترس و اضطراب بود و همش فکر میکردم این نمازها که قابل قبول خدا نیست و اون دنیا میگن اینا به درد خودت میخوره .
متاسفانه چند سال پیش همسر مردی شدم که خودش رو خیلی مومن میدونست و علاقه مفرطی به امام حسین و بقیه ائمه داشت و به زور ما رو مجبور میکرد چادر سر کنیم و آرایش و ادکلن قدغن بود حتی صحبت و جواب سلام دادن به مرد غریبه گناه کبیره بود و اینقدر سخت میگرفت و قرض میکرد تا روضه بگیره و خرج بده به نیت اینکه گناهانش پاک بشه . میگفت روزی چند قطره اشک ریختن برای امام زمان و امام حسین واجبه .
خلاصه که ما رو به ستوه آورده بود آخرشم متوجه شدم چندتا خانم رو صیغه کرده که به قول خودش از خلاف نجاتشون بده و به راه اسلام دعوتشون کنه چون این سنت پیامبر بوده .
منم دیگه دیدم ما کلی تفاوت نظر داریم و با گرفتن دوره های عزت نفس و 12 قدم دنیا به راحتی ما رو از هم جدا کرد به لطف الله مهربانم.
استاد من با شما خدا رو شناختم و عاشقش شدم ، اون ترس و تردیدها جاشونو دادن به ایمان و توحید و عشق .
رابطه ای که الان با خدای خودم دارم و حس صمیمیتی که میکنم و راحت باهاش درد و دل میکنم . هر روز سپاسگذاری و هدایت خواستن و درک اینکه هر چه دارم از اوست .
این حال خوش و این رابطه عالی رو مدیون شما هستم و تنها با یاد خودش قلبم آروم میگیره .
خدا رو شاکرم بابت زندگی زیبایی که در اوج آرامش و لذت دارم و هر روز رابطه م با خودش صمیمی تر میشه به لطف الله مهربان .
سپاسگذارم از خداوند که اجازه این رابطه رو به من داد و سپاسگذارم از شما که این رابطه زیبا رو برام خلق کردید و واقعا به رسالتتون عمل کردید . یک دنیا ممنونم .
به نام خدای رحمان و رحیم
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز
با توجه به ورودیهای که در تمام طول زندگی دریافت کردم هنوز در ناخودآگاه ذهن من این باور کار میکنه که رفتار درست و یا نادرست من باعث میشه دیگران به پدر و مادر من طلب خیر و آمرزش از خدا کنند و یا لعن و نفرین کنند پدر و مادر منو و همین باور در شرایطی که گاها قرار میگیرم منو نگران میکنه که اون رفتار مورد تائید دیگران هست یا نه ؟
چقدر دیگران از من میخواند که نماز و روزه قضا پدر و مادر مرحومم رو بخونم
البته که من با بودن در این مسیر الهی کارکردن روی خودم خیلی با باورهای درست و توحیدی تونستم مسیری رو که خودم درک کردم برم ولی این ورودیها همچنان هست
در حالی که هیچ کس حتی مسول مسیری که من میرم و زندگی میکنم نیست و تاثیری در زندگی من نداره و نمیتونه به مسیری که من بهش رسیدم تغییر ایجاد کنه
چه برسه به افرادی که از این دنیا رفتند و در فرکانس و مدار دیگه ای هستند و من نمیتونم با انجام اعمالی مثل نماز و روزه و انجام کارهای خیر کمکی به اونها بکنند
اونها دارند با اعمال شایسته خودشون در اون دنیا نزد خداوند متنعم میشند
من تنها کاری که باااید بکنم اینکه با تمرکز کردن روی خودم باورها و افکار و فرکانس های خوبی به جهان ارسال کنم و نتیجه زندگی خودم رو خوب رقم بزنم
به میزانی که متمرکز میشم روی خودم سوالهای خوب از خداوند در ارامش و احساس خوب میپرسم ک متوکل و رها به خداوند آماده میشم خداوند هدایتم میکنه
وقتی به زندگیم نگاه میکنم میفهمم که خدا برای من بیش از کافیه تا منو هدایت کنه تا مسیر رو برام روشن کنه تا مسائل منو حل کنه
هیچ کس به اندازه خداوند به من نزدیک نیست
خدایی که از رگ گردن له من نزدیکتره
تمام نیازها و خواسته های منو میدونه
منو میبینه ،میشنوه،به من محیط و اگاهه
منو دوست داره به من آسان گیره
عاشقانه میخواد به اسونی کارهای منو انجام بده
اراده کرده منو هدایت کنه
تنها ولی و سرپرست من خداست
با این باورها درک کردم که نیاز نیست کسی مسئولیت زندگی منو به عهده بگیره و منم مسئولیت زندگی کسی رو به عهده ندارم
من خودم در گذشته بسیار سعی میکردم به دیگران کمک کنم از خودم میزدم و ریشه این کار هم به تائید گرفتن از دیگران برمیگشت و احساس ارزشمندی و مفید بودن میکردم و این فرکانس نتیجه نامناسب رو همیشه برام میآورد نه تائید میشدم و نه تاثیر گزاری مثبتی در زندگی دیگران داشت
کاملا درک کردم عدل خدا بی نقصه خودش به عدالت بی نقصش شهادت داده
هرکسی هرجاییه جای درست خودشه
اگر میخوام من در جایگاه خوبی باشم فقط باید متمرکز بشم روی مسیر درست خودم مسولیت زندگیم رو به عهده بگیرم سعی کنم با باورهای درست به مسیر ساده و زیبا و آسون و لذت بخش خداوند که مدار ثروت ونعمت هست هدایت بشم
در این دوره از زندگیم کاملا توحیدی و متوکل به خداوندم و فقط از خداوند توانا توقع دارم تا مسیرها رو به من بگه مسائلم رو به راحتی حل کنه منو به مسیر ساده و آسون و لذت بخش هدایت کنه
هرچقدر خداوند رو بهتر درک میکنم بیشتر ایمان میارم که خدا برام کافیه برای آسون شدنم برای اسونیها
هرلحظه فقط طلب هدایت از خداوند دارم و تمام طول زندگی من فقط خدا کمکم کرده هدایتم کرده از بینهایت مسیر و بینهایت دستی که فرستاده و از بینهایت طریق رزق و و روزی و نعمت فراوان به من عطا کرده و لحظه ای منو رها نکرده و تنهام نزاشته من فقط به خدا توکل کردم و از خدا متوقع هستم
این درسی هست که من در این مسیر یاد گرفتم و سعی کردم تمرکز بزارم روی خودم و کاملا از دیگران دور شدم و از پند و نصیحت دیگران دور شدم راحت شدم و دارم با تجربه کردن و درس گرفتن مسیرم رو هربار بهتر و بهتر میکنم و رشد میکنم و این مسیر بیانتهاست
و از تجربه کردن هم نمیترسم که بخوام کسی مسئولیت زندگی منو به عهده بگیره که مبادا من اشتباهی کنم و کسی باشه که کمکم کنه من تجربه میکنه درس میگیرم و پیش میرم و خداوند هرلحظه هدایتگرم هست و من خودساخته شدم
استاد جان این آگاهی ها منو شجاع تر کرد که اگر من طبق قوانین الهی عمل کنم هرروز همه چی تو زندگی من بهتر میشه و کافیه من متعهدانه به مسیر درستم ادامه بدم
خدایا سپاسگذارم که لایق شنیدن این آگاهی ها شدم استاد جان و مریم عزیزم با تمام وجودم میگم عاشقتونم
به نام الله یکتا
من بیشتر وقتها میگفتم خداوند برای من کافیه و الان فهمیدم که خداوند برای من کافی نیست!!!
مگه میشه اقیانوس رو در قطره جا داد…باید نوع نگاهم رو به خالقم عوض کنم به خالقی که یک منبع بی انتها از انرژی هست که در جریانه و کل کیهان و تمام هستی و نیستی از آن خودشه…در آب در نور در هوا در آتش در خاک در جسم من در طبیعت در پول در سلامتی در اتم در کهکشانها و در عالم غیب و …
وقتی همه چی خودشه و همه از آن خودشه چطور میتونم بگم خدا برای من کافیه،به نظرم باید بگم من با بودن با اون از هیچ میشم همه چی
وقتی یک قطره به اقیانوس وصل بشه اسم اون قطره هم میشه اقیانوس و حل میشه در اون آب بی نهایت…خدایا شعور و درکی بده تا درکت کنم و بتوانم بندگی خالص بکنم برای خودم تا من سعادتمند بشم و تو بی نیازی از بندگی من
سبحان الله….
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدایآ به امید تو
.
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم
میتونم بگم از وقتی این فایل ها اومده رو سایت من رفتارهای خودم رو بیشتر زیر تظر گرفتم
و دیدم خدایااااااااااااا روزی نیست ک من تلاش نکنم بقیه رو راهنمایی و هدایت کنم!
ی مدت بود ویدیو از مکانهای زیبای دنیا میدیدم
داداش کوچیکمم رو هم صدا میزدم بیا توهم ببین تصور کن اونجایی حسش کن فلان کن
بعد میدیدم وسطاش داداشم هعی داره ایراد درمیاره از دیدیو ها و اصلا تمرکز خودم رو هم بهم میزد
با خودم گفتم اخه چرا میخایی اینکارو کنی؟
این فقط یکی از نمونه هاش بود
بارها شده دستیارم رو میخام بزور بکشم تا بهش ی نکته رو آموزش بدم
اقا شاید اون نمیخاد شینیون یادبگیره دوست داره با یکی صحبت کنه بمن چه؟
از خدای خوب و مهربان میخام
که کمکم کنه
این پاشنه آشیلم رو برطرف ترش کنم
و برسونم خودم رو به یک زندگی درارامش
واقعن آرامش در زندگیم میخام
و برای این آرامش باید از درون تغییرات رو براه بندازم
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام مجدد
حقیقتا وقتی که استاد”گفتیدتودانشگاه استادتون نیومدنمازورفت یاد”داستان زمانی که خودم درقم تویک ارگان مهدویتی کارمیکردم که یک جورایی زیرنظررهبریت بود وبی نهایت حساس درعقیدتی ونمازو…بنده بااینکه خیلی نیازمالی داشتم وقتی که گفتندمامیدونیم شمانمازمیخوانیداماچرادرنمازجماعت شرکت نمیکنیدوبنده اول گفتم که حاج آقا یک سوال دارم خدمتتون:نمازروبرای کی میخونیم؟وحاج آقایک لحظه مکث کردوگفت :خوب برای خودمون/منم گفتم خداپدرومادرت روببخشهوبیامرزه/ من نمازی نمیخونم که شما منواینجانگهداریدو بزارید کارکنم وهمچنین اصلا نمازمن بانمازشمازمین تاآسمان فرق میکنه وگفتم لطفا فرم منوبدیدتااستعفاموبنفیسم”شایدبچه هاباورتان نشه حاج آقا ازپشت میزش اومد وپیشانی منوبوسید وگفت عجب حرفی بهم زدی جوان دنیاموعوض کردی/بله استادمن درسته درقم 14سال زندگی کردم اما هیچوقت باورهای اعتقادیموپشت پانمیزدم وباتمام شرایط سختی که بودم اجازه نمیدادم کسی منوبانمازخواندن وریش گذاشتن بپذیره وهمیشه سه تیغ میکردم/خخخ/ونمازمن هم مثل یوسف پیامبربود”درموتورخانه ادارها ودورازهیچ کسی ودرخلوت باخداموالان که یادش کردم ازشدت زوق اشکم میخوادجاری شه چون بااین باورهای زیبام چه نتیجه هایی گرفتم بااون مناجاتها وتااین حرف استادروگوش دادم گفتم بزاریادآوری برای خودم کنم که توقم بااون شرایط تعصبات دینی ومذهبی وقتی که من فقط میگفتم خدا وایمان همراه باعمل صالح داشتم وهرگز توادارهاشرک نمیکردم بهترین ادارهاکارمندتاسیسات بودم وهمه منودوست داشتندواین همش کارخدام بود”وتنهااشتباه کل زندگیم هم این بودکه اینجای قرآن رومتوجه نشدم که منظورخدا”اگرخواستیدهمسرتان راطلاق بدیدبه درستی طلاق بدید”یااینکه اگرهمسرتان کاراشتباه کرداول بهش بگید وبعدباترکه وزندانیش کنیدو…اینهارونفهمیدم وبه جای اینکه تمرکزرو خودم بزارم همش به همسرسابقم تمرکزکردم وشایدباورتون نمیشه نابودداشتم میشدم “واما چون یک جورایی ارتباط خوب وقلبی باخدام داشتم “خدام یک فرصت بهم دادوالان زندگیم به کل باگذشته متفاوت هست وهرلحظه خداروسپاسگزارم بابت همه داشته هام اززمان تولدم “تابه امروز”رو///دوست داشتم این مطالب روبرای یادآوری خودم اینجامطرح کنم//
راستی اینم بگم من درفایل قسمت اول هم گفتم من داشتم یک “کوچلوفریب شیطانه ذهنم رومیخوردم وتمرکزروخانواده ام میذاشتم ومسیرم یک مقدارمنحرف شد”که خداوندتودل مریم خانم عزیزگذاشت تااستادعزیزم این صحبتهای باارزش روبهمون بگه وخواستم بی نهایت ازمریم خانم واستادعزیزم سپاسگزاری کنم وازراه دورببوسمشون باقلبم///
سپاسگزارم ازخدام وازاستادعزیزم ومریم خانم عزیزوهمچنین همه دوستان عزیزم/یاحق//
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
من نمیدونم چرا قبل از اینکه بیام درمورد فایل ها بنویسم ،یه حسی فقط بهم میگفت اینو بنویس
چند روز پیش که قسمت یک این فایل روی سایت گذاشته شد گوش دادم اما چون جلسات قدم اول دوره 12 قدم رو گوش میدادم فرصت نشد که بیام و بنویسم در قسمت دیدگاه فایل قسمت یک
امروز که دیدم فایل قسمت 2 به روی سایت گذاشته شده و شروع کردم به گوش دادن
دوباره همون حس رو گرفتم
فقط و فقط داشتم میگفتم خدایا چقدر استاد عباس منش آروم شده چقدر آرام صحبت میکنن
چقدر با آرامش بیشتر و یه جورایی این حس رو هم دریافت میکردم که آرامش خاصی در وجودشون شکل گرفته
یادمه وقتی پارسال من خواستم وارد سایت بشم و از خدا سوالاتی داشتم که در پروفایلم نوشتم که چی شد اومدم عضو سایت شدم
یادمه وقتی فایل نشانه ام را به من نشان بده رو گوش دادم از تند تند صحبت کردن استاد خوشم نیومد و میگفتم چرا تند صحبت میکنه و میدونم که اون روزا در مدار دریافت آگاهی نبودم و این رو بهانه کردم تا در سایت که عضو شدم دیگه نیام و هیچ فایلی رو گوش ندم
و الان دارم درک میکنم
من اون روزا درمدار دریافت نبودم و وقتی بیشتر روی خودم کار کردم و بعد عضویتم که مرداد ماه بود و من از 7مهر ماه 1402 هر روز دیگه فایلارو گوش میدم
یعنی بعد گذشت دو ماه عضویتم ،من هر روز دارم فایل هارو گوش میدم و سعی دارم که عمل کنم
یه وقتایی برام سوال بود میگفتم چرا تند تند صحبت میکنن و من نمیتونم درست تحیلیل کنم و بهانه میاوردم
ولی انقدر گوش دادم که دیگه تند صحبت کردنشون اذیتم نمیکرد
تا این که این چند وقت که استاد فایل جدید میذاشتن ، یه چیزی عجیب توجهمو جلب کرد
و اون، آروم صحبت کردن و یه جور خاص تری شده صحبت کردنشون
نمیدونم چجوری بیان کنم
ولی آرامش عمیقی از تک تک فایلای جدیدشون دریافت میکنم و حالمو بی نهایت عالی میکنه
البته اینم بگم از فایلای قبلیشونم آرامش رو دریافت میکنم
اما فایلای جدید آرامش بیشتری رو منتقل میکنن
انگار این آرامشی که در صحبت کردنشون هست به من منتقل میشه که آروم بشینم و فایلارو گوش بدم و حین گوش دادن متمرکز میشم که ببینم چی میتونم یاد بگیرم
یه حسی بهم گفت بیام بنویسم
چون بی نهایت از این فایل های اخیر آرامش منتقل میشه به قلبم
خدایا شکرت
الان که داشتم گوش میدادم و آیات رو میگفتن به سوره نمل که رسیدن منم سریع از اپلیکیشن قرآنم باز کردم و آیه 81 رو که میخوندن منم نگاه میکردم به آیه و ترجمه اش
خیلی حس آرامشی دارم
واقعا بی نهایت زیباست این حال خوبم
استاد عباس منش عزیز ،بی نهایت نور خدا به شکل عشقو و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت درزندگیتون جاری بشه
درک هایی داشتم که سر فرصت با جزئیات میام و تو این دو تا فایل ارزشمند و ناب مینویسم
خیلی خیلی دوستتون دارم
برای تک تک اعضای سایت هم بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
بسم الله الرحمن الرحیم
وَإِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ «77»
و البتّه که آن (قرآن) براى اهل ایمان، مایهى رحمت و هدایت است.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ «78»
بدون شک، پروردگار تو با حکم خود میانشان داورى خواهد کرد و او صاحب قدرت و آگاه است.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ «79»
پس بر خداوند توکّل کن (و بدان) که تو بر حقّ آشکار هستى.
إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ «80»
بىشک، نمىتوانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمىتوانى کران را آنگاه که روى برمىگردانند و پشت مىکنند، فراخوانى (و حقیقت را به آنان بفهمانى).
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «81» سوره نمل
تو هدایت کننده کوران از گمراهیشان نیستى؛ تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان آوردهاند و در برابر حقّ تسلیم هستند
—————————————————
سلام بر اساتید عزیز و دوستان نازنینم، بندگان خداجو و شایسته خداوند
روزها و شبهاتون به خیر و نیکی
صدای منو میشنوید از شهر مشهد به پیشنهاد همسرم اومدیم
هفته گذشته همسرجان بمن گفت بیا و یاری کن یه سفر بریم مشهد زیارت امام رضا
و با توجه به تغییراتی که کم و بیش در طرز فکر و عملکردم دیده بود تصورش این بود که من تمایلی ندارم
من با حس خوبی گفتم چرا که نه! بریم!…چقدر خوشحال شد
از همون اول که تصمیم به سفر گرفتیم هدایتها و نشانه ها پشت سرهم اومدن
موقع خرید بلیط هواپیما مشخص شد از سفر قبلی که مهر ماه به ترکیه داشتیم و با کارت من پول بلیطها رو پرداخت کرده بودیم، اندازه قیمت بلیط یک نفر و کمی هم بیشتر برگشت به کیف پول داشتیم و فقط هزینه یک بلیط رو پرداخت کردیم، خدایا شکرت که من مهمان vip خودت هستم چه حس خوبی داره
جا برای سه شب در نظر داشتیم رزرو کنیم ، یکی از بستگان زائر سرایی رو به همسرم پیشنهاد داده بود که نزدیک به حرم بود و گفته بود که خودشون اونجا رفتن و ازش راضی بودن، من یه روز که سرگرم کارهای روزانه خونه بودم صدای همسرم رو شنیدم که با همون زائرسرا تماس گرفته و داره هماهنگ می کنه، و طرف گفته بود شماره کارت رو پیامک میکنه برای واریز پول شب اول، من نزدیک بود یه کوچولو ناراحت بشم ولی خدا رو شکر کنترل ذهن کردم اجازه ندادم شیطان فریبم بده، با حالتی آروم و با لبخند گفتم ای بابا صبر می کردی با مشورت همدیگه جا پیدا کنیم اونم گفت فکر نمی کردم موافق نباشی، گفت باشه اگر شماره کارت فرستادن بهشون میگم منصرف شدیم و قرار شد من سرچ کنم جای مناسبی پیدا کنم
اینم بگم که من قبلاً خیلی حساسیت در این موارد بخرج میدادم خدا رو شکر با آموزه های استاد خیییلی بهتر شدم ولی هنوزم خییلی جای کار دارم که بهتر بشم،همینطوری که داشتم سرچ می کردم ندایی در قلبم بمن گفت آرام باش تسلیم جریان هدایت باش و از زندگیت لذت ببر
منم تسلیم شدم و به همسر جان گفتم همون مورد رو اوکی کن انشاءالله یکی ازبهترین و خاطره انگیزترین سفرهای ما خواهد شد دیروز صبح که از خونه بسمت فرودگاه می رفتیم، از قرآن هدایت خواستم و این آیه اومد
إِلَّا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا
مگر رحمت و لطف پروردگار (از تو مدد کند) که فضل (و رحمت) او بر تو بزرگ و بسیار است
دیروز رسیدیم مشهد و دیدم خدا رو شکر جایی که گرفتیم نه تنها خوبه که از حد انتظارم هم بهتره
برای نماز ظهر و زیارت اومدیم حرم توی صحن یادم اومد که روز جمعه است و نماز جمعه برگزار میشه، و خب توی نماز جمعه هم که همه خبر داریم چقدر حرفهای سیاسی زده میشه که ما نمیخوایم بشنویم، دو به شک شدم که داخل صفهای نماز جمعه بشینم یا برم داخل حرم ولی باز هم جریان هدایت به کمکم اومد و گفت همینجا بشین خوبه، منم تسلیم شدم و نشستم خطبه اول شروع شد،
خدااای من واو به واو صحبتهای امام جمعه از جنس صحبتهای استاد بود بخصوص تو فایلهای اخیر، و من سراپا گوش شدم درباره عبد بودن گفت و اینکه وقتی میگیم بنده خدا باشیم منظور این عبادتهای ظاهری مثل نماز و روزه و غیره نیست منظور اینه که با تمام وجود خودمونو بنده بدونیم بنده ای که هیچی هیچی از خودش نداره هرچی هست تماماً مال اربابشه، و درباره توکل گفت که جوری باید متوکل باشیم که صد در صد مطمئن باشیم که راه حل مسائلمون رو میدونه و هدایتمون می کنه به راه حلها، اونوقت دیگه نمی ترسیم نه غم گذشته رو می خوریم و نه نگران آینده میشیم… و اینکه خدا بما اختیار داده ، و خیلی چیزای قشنگ دیگه گفت که اگه بخوام بنویسم کامنتم خیلی طولانی میشه، واقعاً لذت بردم ولی خطبه دوم رو که شروع کرد که معمولاً درباره مسائل روزه من سریع هدفون گذاشتم و همین فایل استاد رو گوش کردم، بعد از پایان نماز هم پاشدم دور و اطراف رو یه گشتی زدم چقدر عبارتهای توحیدی و جملات مناجات گونه روی در و دیوارها دیدم، خدا رو صد هزار مرتبه شکر
همسرم دوبار دیگه هم رفت حرم یکی یه بار برای نماز مغرب و یه بار قبل از اذان صبح ولی من نرفتم، قبلاً میرفتما! یعنی احساس وظیفه میکردم همه نمازها رو تو حرم بخونم اما الان بنظرم میاد روزی یه بار کافیه، و به لذتهای دیگه ام بپردازم مثل فایل گوش کردن و نکته برداری کردن و کامنت خوندن و کامنت نوشتن، و صحبت کردن با بچه ها از طریق تماس تصویری
قبل از اذان مغرب آیات قرآنی که از بلندگوی زائرسرا پخش کردن همون آیه دلربای سوره نور بود
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ «35»
خداوند، نور آسمانها وزمین است. مَثَل نور او همچون چراغدانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد. آن چراغ در میان حبابى شیشهاى و آن شیشه همچون ستارهاى تابان و درخشان، چراغ از روغن درخت پر برکت زیتونى بر افروخته شده، که نه شرقى است و نه غربى. (روغنش به قدرى صاف و شفّاف است) که بدون تماس آتش نزدیک است (شعلهور شود و) روشنى دهد. نورى است بر فراز نور دیگر. هر کس را خداوند بخواهد(در مسیر هدایت باشد) به نور خویش هدایت مىکند، و خداوند براى مردم مَثَلها مىزند و خداوند به هر چیزی آگاه است
و منو غرق در نور و اشک و لبخند شوق کرد
امروز برای نماز ظهر اومدم حرم و همراه با خیل نمازگزاران نماز جماعت خوندم، احساس خیلی خوبی داره که دسته جمعی در برابر خداوند سجده کنیم اعلام خشوع خضوع و فروتنی کنیم
بعد از نماز اومدم ایوان طلا و شروع به نوشتن این کامنت کردم، صلاتی کاملاً متفاوت با دیگران، خدایا بینهایت بار شکرت
جالبه که وقتی برای کامنتم هدایت قرآنی خواستم این آیه های که ابتدای کامنتم اومد که استاد توی همین فایل گفته و درباره شون توضیح داده
وسط کامنت نوشتن بودم که یه خانم جوون همراه با پسر کوچیکش که فکر کنم هفت هشت سالش بود اومد کنار من نشست پسرش ظاهراً حوصله اش سر رفته بود خسته شده بود، مادره خیلی حرفهای قشنگی بهش زد گفت پسرم خوبه یاد بگیری صبر داشته باشی خدا صابران رو دوست داره
سمت دیگه ام یه خانمی بود گوشیش زنگ خورد و صدای گوشی روی پخش بود و از حرفهاشون فهمیدم عروسشه اینقدر صحبتهای قشنگی با هم داشتن و قربون صدقه همدیگه رفتن که من کیف کردم، خانومه به خود عروسش گفت همسایه ها میگن چه عروس خوبی داری عروسش هم گفت خوبی از خودتونه شما از منم بهتری
بعد یکی دیگه بهش زنگ زد با هم احوالپرسی کردن گفت هوا خوبه خوبه همه چی جالب خوب و عالیه خدا رو شکر
اینا رو نوشتم که به خودم یادآوری کنم وقتی احساست و فرکانست خوبه لاجرم جهان اطرافت هم خوب میشه، آدمهایی رو می بینی که احساسشون خوبه مثبت نگر و خوشبین هستن
اومدیم خونه (زائرسرا) و برای ناهار رفتیم طبقه پایین رستوران، برامون غذا آوردن و من دیدم ظرف غذای من برنج سفیده روش برنج زعفرانی نزاشتن، با احساس لیاقت و اعتماد بنفس بالا به یکی از کارکنان آشپزخونه که لبخند به لب همونجا بود گفتم برنج زعفرونی برای من نزاشتین گفت الآن براتون میارم و من تشکر کردم
من همون کسی هستم که اجازه صحبت کردن با نامحرم و یا مرد غریبه به خودم نمی دادم
من همون کسی هستم که درخواست کردن از دیگران برام خیلی سخت بود
راستی اینم بگم توی این یکسال گذشته چند بار فکر کنم سه بار از مهماندارای هواپیما درخواست غذای اضافه کردم، اونم برام خیلی سخت بود ولی خدا رو شکر انجامش دادم
خدا رو شکر برای یک صلات پر برکت که پایانش با اذان مغرب همزمان شد
خدایا بینهایت بار شکرت که هدایتگر ما به این مسیر زیبا شدی
الاهی که ثابت قدم باشیم
سلام به خانم سلیمی عزیزم
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به شما عزیزِ جان ما …
واقعا طبیعیه من انقدر دوستون دارم و وقتی بهتون فکر میکنم روحم به پرواز درمیاد…؟!
الان که دارم براتون مینویسم،تو اتاق نیلا نیکام،اونا دارن به قصه ی صوتی گوش میدن و منم توی این فاصله،کامنت هایی که برام ایمیلش میاد رو میخونم ….
تا کامنت شمارو باز کردم ،چنان نوری از صفحه ی گوشی به قلبم سرازیر شد که اصلا خودم حواسم نبود دارم از ذوق همینجوری لبخند میزنم …
تا اینکه یهو نیکا گفت مامانی دعا میکنم همیشه روی لبات،لبخند باشه ….
نمیدونید ازین دعای قلب کوچیکش،چقدر بیشتر ذوق زده شدم …
همینجوری اومدم خط به خط پایینتر …باز صدای نیکا منو به خودم آورد :مامانی چرا داری گریه میکنی ؟
خودمم نفهمیده بودم چشام خیس شده…گفتم مامانی گریه نیست،اشک شوقه …
واقعا اشک نور بود ،اشک حقانیت صلات شما بود که روحم رو به پرواز درآورده بود …
گفتم خدایا،این همه حس خوب،این همه نور،این همه آرامش ،من میخوام براشون پاسخ بنویسم و تحسینشون کنم،میشه لطفا یک هدایت قرآنی براشون بنویسم؟میشه یک نوری از سمت خودت بفرستی ؟
خانم سلیمی عزیزم ،مادر قشنگ و مهربونِ ما بچه هایی که هیچ وقت ندیدینشون ولی مهر شما به قلب ما نشسته …
دیگه دارم با گریه براتون مینویسم.
این هدایت قرآنی الله بود :
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمانها و زمین است. مثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگینهاى و آن آبگینه چون ستارهاى درخشنده. از روغن درخت پربرکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه مىنماید و براى مردم مثَلها مىآورد، زیرا بر هر چیزى آگاه است.
دعا میکنم نور الله به جسم و جان و قلب سلیم شما بباره و از شما محافظت کنه در همه حال و بهتون عمر باعزت،طولانی،پر از عشق ،پر از خوشبختی بده ،پر از توحید و توحید و توحید…
دوستون دارم ،از روشنی قلبم،عاشقانه،بی قیدوشرط!
به امید خوندن همیشگی صلات های پر نور شما …
در پناه حق تعالی میسپارمتون.
سلام سعیده نورانی پروردگارم
عزیز دلم عشق خودمی و بس
دختر جان چکار کردی با دلم با این جواب نورانیت، رحمی مروتی …عزیزم
سعیده جانم با این پاسخت و با آیه نوری که برام نوشتی یکی از خواسته های تمرین ستاره قطبیم تیک پر رنگ وخوشگلی خورد
من دیروز صبح تو دفترم نوشته بودم خدایا یه رزق و نعمت ویژه ای علاوه بر همه نعمتها امروز بمن هدیه بده که از شدت شوق اشک بریزم
و شب هم قبل از اینکه بخوابم اتفاقات خوب روزم و سپاسگزاریهامو نوشتم و رفتم رو تخت خوابیدم و گفتم چندتا کامنت بخونم دو سه تا کامنت خونده بودم و یه دفه چشمم به نقطه پر برکت آبی بالای صفحه افتاد با شوق مشغول خوندن پاسخت بودم که رسیدم به آیه دلبر نور….
اونجا بود که از شدت شوق اشکم سرازیر شد و یاد خواسته صبحم افتادم…
خدایا چجوریه که من دیروز قبل از اذان این آیه نورانی رو شنیدم و تو کامنتم نوشتم و امروز سعیده جونم برای جواب بمن ازت هدایت قرآنی خواسته و به همین آیه هدایتش کردی؟! غیر از اینه که مهر تأیید مسیر توحیدیمون از جانب تو و تأکید برای ادامه راهمون هست؟
سعیده جونم جات خالی تو یکی از رواقهای حرم امام رضا نماز جماعت اقامه کردیم و من بعنوان تعقیبات بعد از نماز در یک فضای روحانی و پر از انرژی معنوی دارم برات می نویسم الهی که انرژی نورانیش به قلب سلیمت بشینه
سعیده نازنینم خبر از دل من نداری من خیلی وقته که در شگفتم از این همه محبت و عشقی که در دلم نسبت به شما احساس می کنم
ممنونم از دعاهای پر برکتت و دعا می کنم چندین برابرش در زندگی خودت مستجاب بشه خیر دنیا و آخرت سهم قلب نازنینت باشه نیلا نیکا رو بجای من از هر دو طرف گونه هاشون ببوس
دلت هر روز بیشتر نورانی از نور خدای رحمان و رحیم باشه
سلام خانم سلیمیِ عزیز و نازنین.
چقدر کامنتتون چسبید بهم.
کیف کردم از خوندنش و تبریک میگم بهتون برای بهبودها و رشدِ شخصیتی تون.
احسنت دارین برای حضور در سایت و کامنت نوشتن هاتون.
داستان مشهد رفتنتون و عبادت هاتون بسیار شیرین بود.
دوست داشتم حالا حالاها کامنتتون ادامه داشت و مینوشتین و من میخوندم.
الهی شکر برای سفر قشنگ و روزی های فراوان خداوند براتون.
حسابی بهتون خوش بگذره.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جان نازنینم
چطوری دختر خوش خنده من؟!خیلی عکس پروفایلت قشنگه مثل عکسهای قبلی، حافظ جان کوچولومون چطوره؟ خوش بحالش که مامان توحیدی و خوبی مثل شما داره
دعا می کنم که همیشه خوب و خوش و رو به رشد باشی
خیلی ازت ممنونم که نقطه آبی بمن هدیه دادی و پاسخت مایه روشنی قلبم شد
اول تحسینت کنم برای کامنتهای دلی و زیبایی که می نویسی، هر وقت ازت کامنت می خونم یاد اولین پاسخ هایی که برای هم نوشتیم می افتم فکر کنم دو سال پیش بود یادته تازه شروع کرده بودیم به کامنت نوشتن و بخصوص پاسخ کامنت دادن که قبل از اون خیلی کم انجام می دادیم؟!
خدا رو شکر چقدر از اون وقت تا حالا رشد کردیم چقدر آگاهیهای خوب و ارزشمندی دریافت کردیم چقدر درکمون از آگاهیها بیشتر شده چقدر مدارمون رفته بالا چقدر عمل کردیم به آگاهیها چقدر دوستان خوب تو این سایت مقدس پیدا کردیم… خدا رو صد هزار مرتبه شکر
جونم برات بگه همون طوری که به سعیده جان گفتم تو حرم امام رضا نشستم و بعد از نماز جماعت دارم برات می نویسم
عاشقانه و مادرانه دوست دارم نازنینم
دعا می کنم کنار خانواده عزیزت در بهترین مدارها سیر کنی و زندگیت هر روز پر از معجزات مافوق تصورت باشه
از دوتا لپ حافظ جان بجای من ببوس و لذتشو ببر
سلام خانم سلیمی جانِ مهربان و عزیزم.
ممنونم از دایره آبی و مهری که به واسطه ی پاسخ برام روانه کردین.
لپ و پیشونی حافظ جون رو همین الان بوسیدم از طرف شما.
خیلی خوشمزه است قند عسلم.
ممنونم از عشق مادری تون که به سمت همه مون روانه میکنین.
تنتون سلامت و سایه تون بالای سر دخترهای نازنین و عزیزاتون.
دقیقا یادمه، اولین پاسخ در سایت برای من از طرف شما بود و بسیار خوشحالم کردین.
هم اون موقع و هم بعدش و الان.
فرکانسِ پاک و خالصِ حرم و همه ی زمینِ خدا، نوشِ جونتون باشه و در سلامتی و شادی و ثروت زندگی کنین همیشه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما فاطمه سلیمی عزیز
آخه شما چقدر قشنگین، چقدر زیبا هستین. چقدر لذت بردم از تک تک جملات تون از خاطره بازی که در مورد سفر به مشهد گفتین. از تجربه های قشنگ تون و نگاه زیباتون، چقدر تحسین تون کردم و دلم نیومد ابراز نکنم و براتون ننویسم.
واقعا این همه تغییرتون هم تحسین برانگیزه، راه حل هایی دیدم از جنس خوش بینی و یک فرکانس در صلح بودن با خودش. دیدم چقدر قشنگ و بی تعصب اجازه دادین هدایت بشین و حتی توی سخنرانی و خطبه شنیدن هم جهان چیزایی رو بهتون نشان میده که شما بهش توجه بیشتری کردین چیزایی که مناسب فرکانس شما بوده.
واقعا خداروشکر برای احساس خوب
خداروشکر برای این قوانین ثابت و بدون تغییرش.
این بخش کامنت تون رو دوست دارم دوباره مرور کنم:
“با تمام وجود خودمونو بنده بدونیم بنده ای که هیچی هیچی از خودش نداره هرچی هست تماماً مال اربابشه، و درباره توکل گفت که جوری باید متوکل باشیم که صد در صد مطمئن باشیم که راه حل مسائلمون رو میدونه و هدایتمون می کنه به راه حلها، اونوقت دیگه نمی ترسیم نه غم گذشته رو می خوریم و نه نگران آینده میشیم…”
واقعا سپاسگزارم ازتون
براتون از الله یکتا بهبودهای درونی و ییرونی خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام فهیمه جانم
فهیمه ی فهیمه و خوش سیما
ممنونم از پاسخت
سپاسگزارم از تحسینت که نشان از روح زیبای شما داره
به پروفایلت سر زدم و داستان هدایتت رو خوندم
بسیار بسیار تحسینت کردم (زیگورات)
فهیمه جان دریافت پاسخ از شما ( و همچنین سمانه جانم) خوشحالی مضاعفی برای من داشت
شما دستان خداوند بودین برای من و خدا به واسطه پاسختون بمن پاداش داد
من امشب بعد از مدتها یه گفتگوی کوچولوی نه چندان خوب با همسر جان داشتم، شاید در حد یک دقیقه یا کمتر، که اونم بخاطر نادیده گرفتن قوانین از طرف من بود، یهو به خودم اومدم و توبه کردم بلند گفتم استغفر الله ربی و اتوب الیه…و دیگه ساکت شدم، و برای اینکه پوزه شیطان رو به خاک بمالم و بهش بفهمونم که تسلطی بر من نداره دفتر و خودکارمو آوردم و نشستم چندتا از ویژگیهای خوب و زیبای همسرم (که خدا رو شکر خیلی هم زیاده) تو دفتر نوشتم برای دونه به دونه شون از خدای مهربونم تشکر کردم، و همینطور که می نوشتم چند بار گفتم خدا جونم ببخش من انسانم گاهی فراموش می کنم خودت کمکم کن دستگیرم باش…
بعد هم گفتم برم تو سایت و خونه بهشتی مون یه گشتی بزنم، تا صفحه سایت رو باز کردم چشمم به نقطه آبی زیبای کنار پروفایلم افتاد، چشمام اشکی شد، گفتم خدایا ممنونم که برای کنترل ذهنم و سپاسگزاریهام خیلی زود برام پاداش فرستادی
و این جمله استاد رو بیاد آوردم :
سپاسگزاری نزدیکترین فرکانس به خداوند است
وقتی که جمله به جمله کامنتتو خوندم انگار خدا داشت بمن می گفت از نشانه های در مسیر درست بودن اینهاست:
ذهن باز، نگاه زیبابین، خوشبینی، در صلح بودن با خود، تعصب نداشتن، احساس خوب، با تمام وجود عبد بودن و توکل کامل به خداوند
بینهایت ازت سپاسگزارم فهیمه نازنینم
دوسِت دارم و بوسه بر روی ماهت میزنم
شما لایق بهترین هایی
شاد سلامت خوشبخت و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
خدارو شاکرم، در برهه ای که میخواستم تصمیم بگیرم این آگاهی ناب رو در اختیارم گذاشت تا با فراغ بال بتونم تصمیم بگیرم
چطور میتونم شاکر این هم زمانی ها و زمان بندی های ناب الهی باشم که در زندگیم جاریست تا من بر اثر نشانه ها و آگاهی های همراه با اون نشانه ها تصمیم بگیرم
خدایا شکرت
ممنونم خدا جون
ممنونم که روز به روز آگاه ترم می گردانی
ممنونم که روز به روز همه چیز در حال بهتر شدن هست
من چهارده تا از خانم های محله خودمون رو تو خونه خودم قرآن آموزش میدهم
از یه طرفی هم آزمون دکتری شرکت کردم
این جلسات قرآنی بخاطر وقت و انرژی که صرف میکنم وقت منو خیلی میگیرن
امروز تصمیم گرفتم که پکیج و جمع بندی برای آزمونم بگیرم و باید این مدت زمان مانده رو بخونم
ولی از یه طرف میگفتم کلاس قرآن چی
ولی با آگاهی های که دریافت کردم
فهمیدم که
من میخوام ایمان اونارو بیشتر کنم
میخوام اونا افراد با ایمان بشن
میخوام اونا افراد درستکاری بشن
ولی اگر همان افراد در مسیر درست باشن
اگر اون افراد آماده باشند
به بی نهایت طریق هدایت میشن
تا کلام الله رو دریافت کنن لازم نیست من به خودم خیلی اذیت بدم
لازم نیست از اولویت هام بزنم
و این تصمیم شجاعانه رو گرفتم
اول خودم
بعد بقیه
درسته همه ما یکی هستیم
ولی من باید اولویت هامو در صدر قرار بدم
چون با موفق شدنم هم خودم قوی تر و با اعتماد به نفس تر میشم هم دور اطرافم شاد تر
ممنونم استاد عزیزم
عشق براتون
به نام هدایت الله
مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا
هر کس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است و هیچ بردارنده اى بار گناه دیگرى را بر نمى دارد و ما تا پیامبرى برنینگیزیم به عذاب نمى پردازیم
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست
چقدر این جمله به من انرژی و حالمو خوب میکنه وقتی که در این سایت الهی نام خدا بیشتر برده میشه اون روز حالم بسیار عالی و فوق العاده است و از این بابت از خداوند سپاسگزارم
اما با صحبتهای استاد در قسمت دوم در مورد قرآن چقدر آگاهی های خوبی را برای ما بیان کردند اینکه در مورد دین هیچ اجباری نیست و راه درست و نادرست مشخص است و خداوند چقدر در سوره بقره واضح گفته شده است صحبت استاد در مورد وضو چقدر زیبا گفت و هنوزم این حرفا گفته میشه میشود خیلی راحت در مساجدها از قدیمیها آن را میبینم ومیشنوم که در مورد وضو الان هم همین طور است اگر نادرست وضو بگیریم یعنی مطابق میل دیگران نباشد که اون هم به خاطر باورهای اشتباهات قبل هست آن را به روی ما میآورند و اگر قطره آب سمت بالا برگردد آن را قبول ندارند و این باعث میشه که من حساستر نسبت به وضو گرفتن داشته باشم و باعث میشه که من رو از اصل دور کنه که نماز خوندن است و فرعیات را برای من یشتر و دشوارتر میکند
اما این درک قرآن باعث میشود که ما بهتر مسیر را پیدا کنیم و درست زندگی کنیم من از اون آدمهایی هستم که وقتی به این آگاهیها دست پیدا کردم سعی کردم تا آنجایی که امکان داره خوب عمل کنم و عملکرد خوبی از خودم نشان بدم اما مورد بعدی که دید قرآن برای روز قیامت این است که هر کس بار دوش گناهش را به دوش میکشد و کسی را ماخذه نمیکنند و اینکه هر کس مسئول کارهای خودش است پس آنچه را که انجام میدهیم اعمالش را میبینیم چه خوب و چه بد و همیشه باید مراقب اعمال و رفتارمان باشیم که آن چیزی را ارائه بدهیم که از مسیر دور نشویم
خدا را شکر امروز با خواندن قرآن و درک خودم نسبت به آن چیزی که دریافت میکنم یشتر و بهتر میتوانم به معنی آن پی ببرم و آن چیزی که قرآن برای ما شفاف و واضح برای ما توضیح داده بتوانیم در زندگی پیاده کنیم زندگی خوب و عالی و آسانی را تجربه کنیم استاد از شما بسیار سپاسگزارم از دوستان خوبم بابت کامنتهای بینظیرشون سپاسگزارم همتون رو به خدای بزرگ میسپارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله