آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوب ایرانی گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    به نام خدای مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیز

    من الان که این فایل زیبا را دیدم یاد گذشته خودم افتادم که منم زمانی خیلی تلاش میکردم که به همه گداهای شهرمون کمک کنم و اینو وظیفه الهی خودم میدونستم که باید هوای این بنده خداها را نگه دارم

    یادم میاد ی روزی از طرف بانک برا من لباس کت شلواری داده بودن با ی جفت کفش من دم در خونه که رسیدم دیدم ی گدا داره زنگ در خونه را میزنه

    من بلافاصله به خودم گفتم ببین اینو خداوند فرستاده درست موقعی که این لباس و کفش را به من دادن

    و من سریع این لباس و کفش را بهش دادم

    وتازه خوشحال هم بودم که امروز توانستم ی کار بزرگ انجام بدهم

    ویا هر کسی که وضعیت مالی خوبی نداشت من سریع تو بانک براش سفره گردانی میکردم و پول جمع میکردم

    و به قول استاد این میرفت اون یکی میومد و تمومی نداشت این افراد

    ومن اون موقع اصلا از قوانین هیچی نمیدونستم وفقط به فکر راضی کردن مردم بودم این درحالی بود که خودم وضع مالی ام افتضاح بود و همیشه جیبم خالی بود

    حتی کار به جایی رسید که تو اداره همه منو مسخره میکردن و میخندیدن به کارهای من

    ولی الان میفهمم که این کار من یک اشتباه بوده و من هیچ وقت نمیتونم زندگی کسی را عوض کنم

    بلکه دارم زندگی خودم را خراب میکنم و من امروز آماده بودم که این حرف های استاد را شنیدم

    و خدا را شاکرم که الان 3 ساله که من عضو این سایت هستم و افتخار میکنم که در کنار استاد قوانین را درک میکنم و هرروز بهتر و بهتر

    میشوم خدایا سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 107 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 746 روز

      به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام خواهر عزیزم

      سلام محبوبه جانم …

      وهی به محض اینکه کامنتت رو خوندم یادم افتاد به اون داستانی که همیشه و هر سال بزرگ داشته رو می‌گیرند…

      دو تا داستان در واقع …

      تیتر وار میگم که یادم باشه تعریفش کنم

      لباس عروس حضرت زهرا توی روز عروسی

      گردنبند مرواریدی به گدا

      3 روز روزه گرفتن برای خوب شدن حال امام حسن و حسین …

      اولین چیز همون آخریه خست …

      که دوست دارم توضیح بدم برای خودم ….

      اول بزار اینو بگم …

      من که توی یک خانواده ی مذهبی بزرگ شدم همیشه از بچگی از امام علی و حضرت زهرا و پیامبر برامون میگفتن و یه جورایی اونا رو برامون الگو حساب کردن

      اما چیزی که بود توی حرف هاشون از سادگی رو فقر برامون تعریف گردن

      بهترین بودن و خیر خواهی رو در کمک کردن توی ذهنمون گنجاندن…

      راسش الان که استاد رو میبینم میگم ببین …

      پیامبر هم همینطور بودن …

      ساده زیست بودن نه به معنای اینکه هیچی ندارند به معنای اینکه هرچیزی که می خواهند رو می‌خرند و تجمل گرایی رو ندارند …

      پیامبر هم گساکر بودن …باغ و خونه داشتم …مثل اسناد و دیگران رو به راه راست هدایت می‌کردن بدون توقع ….و خدا هم آدمای درست رو به سمتش می‌آورد حتی از چین …

      ساده اند و اصلاخودشون رو نمی‌گیرند و مغرور نیست حالا به خاطر وضع مالی بهتر با اینکه پیامبر اند و در اون زمان به روش خودشون هر روز صبح و ظهر و شب توجهشون رو و فرکانسش رو با خدا تنظیم می‌کردن….

      ….

      خب …

      ولی اینا چیزایی که الان یکم درک کردم ….

      باتوجه به داستان ها این ها اصلا برای من قابل فهم نبود و حتی برعکس در فقز بودن و کمک به دیگران و حتی از خود گذشتگی رو به ما یاد دادند …

      یه جورایی ته ذهن مم اینکه من دوست دارم مثل حضرت زهرا باشم پس باید از خود گذشتگی داسته باشم …باید تا میتونم به دیگران کمک کنم …

      3تا از داستان هایی که توی ذهنم خیلی تکرار میشد رو می خوام برای خودم شرج بدم و ببینم آیا واقعا حقیقته یا نه …

      داستان اول

      یه روز امام حسین و امام حسن مریض میشن و امام علی و حضرت زهرا تصمیم گیرند برای خوب شدنشون روزه بگیرند …توی اون داستان میگفت وضع مای اکثر مسلمونا خوب نبود و اینا و حضرت زهرا برای این 3 روز مثلا یه جورایی قرض گرفتن آرد گرفت …که حالا مثلا بعدا در ازاش پشم گوسفند بده ….

      یکی نیست بگه آخه بابا جان اگه می خواست پشم گوسفند بده یعنی گوسفندی بوده دیگه …خب چرا اونو قربانی نکردن برای غذا خوردن ….چرا می خواستن نون خالی با آب بخورند ….

      عجب ….

      عجیبه …

      حالا …خلاصه حال این دوتا بچه خوب میشه حضرت زهرا و کلفتشون و امام علی روزه می‌گیرند

      ..

      یکی نیست بگه بابا جان زندگی اونا که فقط همین 3 روز نبوده که پس روزای دیگه چطوری شکمشون رو سیر می‌کردن….

      تازه‌ها

      امام علی …که اینقدر باغ و ملک داشته یهنی توی خونشون میوه نداشتن که حداقل میوه بخورند …

      بابا جان ….

      اصلا باغ های امام علی رو بزنید توی اینترنت خودشون میگن اینقدر محصول می‌داده که شکم همه مسلمانان رو سیر میکرده ….

      جالبه توی همون مقاله میگفت با اینکه امام علی اینقدر مثلا ثروتمند بودند ولی میگفتن نه خدا گفته ما باید مثل فقرا زندگی کنیم تا حال اونا رو درک کنیم و باید در پایین ترین سطح فقر باشیم تا جایی که فقر منو از پا دربیاره…

      وا این دیگه چه مزخرفاتیه

      اول اینکه کسی که این همه باغ و محصول داره و امتش رو هم با همون ها روزی میرسونه دیگه برای چی باید گرسنگی به خودش بده …دوما یه جوری صحبت میکنند انگار که مثلا امام علی نمیخواد کسی مثلا حصرت بخوره ‌….حصرت اینکه امامش وضع خوبی داره و اون نه یا امامش چیز میخوره ولی اون فقیر نه …و یه جورایی آه اون بگیره …

      وای …

      چه مسخره …

      امامی که کاتب و حافظ قرآن بوده باید از تاثیر دیگران توی زندگیش بترسه ؟ یا باید حرف مردم براش مهم باشه ؟

      عجب….

      خب ادامه ی داستان …

      خلاصه این 3 روز روزه می‌گیرند و هر شبی که می خواستن افطار کنند یه مسکینی یا از زندان آزاد شده آی میاد دم خونشون و اونا با آب افطار می‌کنند و فردا دوباره روزه می‌گیرند…

      عالی شد …

      یعنی اینا به جز یه تیکه نون چیزی نداشتن …

      امام علی هم از اون فقیرا که نمیتونه پول بسازه یا باغ هاش همه خشک و علف زار …

      نه گندمی نه میوه ای نه چیزی ؟

      حالا مسکین اومده اونا فقط همینو دارند میدن به اون …

      عجب …

      یه سوال اینو کی گفته ..؟

      این داستان از استناد چه کسی اینقدر واضح به گوشمون رسیده اصلا …

      خب حالا ادامه ی داستان …

      اونا سه روز ابن کارو می‌کنند و از شدت گرسنگی امام علی دست حسن و حسینو میگره میره پیش پیامبر …

      این مدلی که پیامبر ببین بچه هام دارند از گرسنگی می‌میرند…

      وای ما

      غذامون دادیم به فقیر …

      بعد پیامبر با ترس و لرز میاد خونه حضورت زهرا و اونو میبینه که صورتش از گرسنگی زرد شده ولی داره عبادت میکنه و بعد رو به آسمون میکنه و میگه وای امت من دارند از گرسنگی میماند خدایا …

      و خدا هم میگه به اون توجه نکن به چیزی که بهتون دادم توجه کن …

      و تازه جالبه آیه ی 7 سوره ی انسان رو استناد میکنه ….

      عجب …

      خب حالا بیا باهم تحلیل کنیم …

      اول اینکه این داستان هز اولم پایه و اساس نداره …بزار از اینجا بگم …

      آقا مگه این اتفاق توی خانواده ی پیامبر نیوفتاده … خب جالبه که نه پیامبر نه امام علی و نه امام حسن و حسین هیچ روایتی ندارند که این اتفاق افتاده …

      دوما …

      توی اون زمان …

      پیامبر و بچه هاش کنار مسجد زندگی می‌کردند…پس این خیلی مسخره که بگیم امام علی دست بچه هاشو میگیره میبره پیش پیامبر …

      تون روزا که آپارتمان و اینا نبوده …

      همه در کنار هم خودشون خونه میساختن …

      تازه…اینجوری انگار امتم علی می خواد به پیامبر بفهمونه که ببرن من چقدر خوبم …

      وای …

      به چیز دیگه …

      اینا که روزه گرفتن

      یه تیکه نون داشتن …امام علی و حضرت زهرا عمه قسشون رو دادن جالبه که غذای 3 نفرو میدن به یه نفر …

      بعد تازه امام حسن و امام حسین که جزو این ماجرا و روزه نبودن اونا چرا ضعف کردن الله و اعلم …

      حالا جالبه که راوی تعریف میکنه که صورت حضرت زهرا زرد شده یود از شدت گرسنگی ولی حضرت داشته عبادت میکرده …

      خب راوی که پیامبر و امام علی کا نبوده …

      حسن و حسینم که پیش باباشون بودن …

      کی صورت زرد حضرت و دیده و کی ابن داستان رو اینطوری با این جزئیات دیده که داری تعریف میکنه

      خدا میدونه …

      حالا جالبیش اینکه میاد استناد میکنه به این آیه….

      وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا ﴿8﴾

      و به [پاس] دوستى [خدا] بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مى‏ دادند (8) إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا ﴿9﴾ما براى خشنودى خداست که به شما مى ‏خورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏ خواهیم (9)

      این آیات به جوریه که حس میکنم انگار از روی این آیه ها داستان رو نوشتن …چون توی این آیه به ترتیب مسکین و یتیم و اسیر اومده پس روز اول مسکین روز دوم یتیم روز سوم اسیر ….

      جالبه …

      حالا من نمیدونم این راوی از کجا میدونسته کدومشون مسکین بوده کدوم یتیم کدوم اسیر …

      خب جالبه که فقط هم همین دوتا رو آورده…

      و میگه شان نزول چمیدونم ابن داستان بوده …

      ولی توی آیه های قبل دارهددرلاره ی انسان صحبت میکنه که ما اونو از نطفه آفریدیم..

      بعد میاد میگه ما روزی رسانیم و ما 6دایت میکنیم این انسان رو چه کافر باشید چه شاکر …

      بعد میاد درباره ی عاقبت شاعران و کافران میگه …

      جالبه تا اینجا حتی اشاره به مومنن هم نکرده یا اینکه بگه مسلمان …

      بعد میاد میگه که اونایی که به عهد خودشون وفا کردم و به خاطر دوستی ما بدون هیچ چشمداشتی کمک کردند و میگن ما هیچ چیزی نمیخوایم و این یه محبته …

      میدونی چی توی ذهنم میاد …

      اینکه آقا مثل یه هدیه ای که من الان میبرم برای دوستم چون دوسش دارماااا

      هیچ انتظاری هم ندارم فقط از محبتم ابن کارو میکنم ..

      اینم میگه اونایی که وعده های خودشون عمل کردند ‌….

      حالا باز این چند تا آیه که دنبال هم بودن خیلی کلمه ی جدید برای من داشت که بطور مزخرفی مثل کلمان یخاف و اینا ترجمه شده که حتما باید برم ریشه اش رو دربیارم ….

      و یاد بگیرم …

      جالب بود …

      ….چه مزخرفاتی .به خورد ما دادند …..

      حس میکنم بکی نشسته بوده پای قرآن و میگفته خب حالا چه داستان مزخرفی آر این سه آیه برای بقیه درباره ی پیامبر و خاندانش تعریف کنم ؟

      خخخخخخخ

      عالی بود …

      گرچه هنوز یکم مقاومت دارم چون آیه ها و سوره هارو کامل نخوندم و نفهمیدم ولی تا همینجاشم به نظر خیلی خوب بلدوزر رو برداشتم افتادم به جونش ….

      عاشقتونم …

      دیگه این داستان معروفه که اینقدر باگ داشت خدامیدونه اون دو تا داستان چقدر مسخره است….

      شبیه همون که استاد میگن که امام علی گفتن نمک هم خورشت حساب می‌شده و امام علی گفتن یا نمیدونم نمک خالی یا چمیدونم نون خالی ک گفتن اینا همش دروغه …

      واقعا همینه …

      همش ساختگیه …

      همش دروغه

      ….

      عاشقتونم

      ممنونم به خاطر کامنت های زیبایت …

      منتظر نتایج زیبایت هستم …

      و راستی بچه ها اگر کسب درباره ی سوره ی انسان تحقیقی انجام داد که به نظرش یکسری نکات مهم میاد اطفا حتما بگه …ممنون میشم …

      عاشقتونم …

      در پناه لله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرا سبزوی گفته:
      مدت عضویت: 728 روز

      سلام دوست عزیز وقتتون بخیر

      اتفاقا من هم همین اعتقاد رو داشتم تا زمانی که فایل های استاد رو گوش کردم ونظرم عوض شد

      روزی در یک دورهمی من این مسأله رو گفتم ومخالفتهای زیادی شد و می‌گفتند اگه این موضوع غلطه چرا حضرت علی سه روز روزه گرفتن با اینکه چیزی نداشتندغذای خودشو وبچه ها شو به گدا می داد پس باید حتما کمک کنیم من تو دوگانگی قرار گرفتم و

      دنبال این جواب بودم که اتفاقی کامنت شمارو خوندم از شما استدعا دارم که اگر براتون مقدور جواب منو بدید تا به شکم برطرف بشه

      با سپاس فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    چطور ممکنه؟

    استاد آخه چطور ممکنه سوالی که همین امشب از خودم پرسیدم رو جوابش رو ببینم رو بنر سایت؟

    من متوجه این موضوع شده بودم که شرایط خانواده ام که توش هستن بقدری روی من تاثیر میزاره که نمیتونم احساسم رو خوب کنم

    تا میام به زندگی خودم برسم و تمرکز بزارم رو خودم میبینم پدرم به ی موضوعی تو کارش برخورده یا تو زندگیش ی مسئله ای بوجود اومده که بشدت احساس من رو تحت تاثیر قرار میده

    بااینکه میدونم راه درست چیه اما نمیتونم برم

    این قضیه امشب رسید به تهش که تصمیم گرفتم زندگی خودم رو از زندگی خانوادم جدا ببینم و در قدم اول سعی کنم از گفتگو های ذهنیم شروع کنم.

    این فایل هنوز درحال دانلوده اما بخدا قسم یچیزی تو این فایل هست که قراره بمن گفته بشه

    قراره بمن بگه که تمرکز کن رو زندگی خودت بقیه رو ول کن قرارع که خیلی کارها بکنهه

    خیلی ازت ممنونم استاد برای موضوع این فایل

    کامنت بعدیم رو بعد از دیدن فایل حتما میزارم

    خیلی دوستت دارم خدا جونم که اینقدر سریع پاسخ میدی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 118 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3129 روز

      فرشته عزیز سلام

      شبت بخیر باشه

      خدا رو شکر بابت امکانات و زمان آزادی که دارم و می‌تونم رو سایت باشم، فایل ببینم، کامنت بخونم و کامنت بذارم

      خدایا شکرت بابت این نعمت میلیاردی

      اینجای کامنتت چقدر برام آگاهی داشت و زنگی رو در ذهنم به صدا درآورد

      تصمیم گرفتم زندگی خودم رو از زندگی خانواده‌م جدا ببینم

      دقیقن همینه

      منم این مشکل و دارم

      شرایط و تنش‌های خانواده روی ذهنم و مخصوصن گفتگوهای ذهنی من تاثیر می‌ذاره و باید منم سعی کنم زندگیم رو از اونا جدا ببینم

      مثل اینکه خانواده خودم رو مثل اهالی یک محله یا ساکنین یک آپارتمانی ببینم که با اون همسایه‌ام

      مسائل همسایه به من ربطی نداره

      نباید قاطی اون مسائل بشم

      نباید ورود کنم تو مشکلات اونا

      من باید ذهنم روی خواسته‌های خودم باشه

      در هر شرایطی باید مثل کسی که مدیتیشن می‌کنه، بی توجهی کنم به سر و صدای اطرافم

      حتی خانواده

      ممنونم از کامنتت

      در پناه الله باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 746 روز

      به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام

      سلام

      سلام خواهر قشنگ من …

      با اون عکس زیبایت …

      ممنونم از کامنت قشنگت …

      همچنین رفتم و داستان هدایت شدنت رو خوندم

      و به خودم گفتم وای ملیکا یه آجی هم سن پیدا کردی …

      و اون موقع که گفتی الان سالن زیبایی خودمو زدم و تا هر موقع بخوام بیرونم …

      گفتم …

      ببین

      ببین ملیکا …

      ببین آجی فرشته رو …

      دو ساله …تقریبا …

      ببین چطوری زندگیشو خلق کرده …

      ببین …

      اونم مثل تو محدودیت های زیادی داشته…

      آخ عاشقتم …ممنونم ازت …

      به خاطر تغییر زندگیت

      به خاطر مستقل شدن. …

      حسم گفت اینجا یه چکاب فرکانسی بنویسم تا بعدا بیامو از تغییراتم بگم …خوشحال میشم که اگه تجربه ای داری بهم بگی …

      خب بیشتر چکاب رو روی مستقلی می خوام بگم .

      .درباره ی مستقلی هنوز درآمد ندارم و دانشجو هستم و حتی پول خورد و خوراک و رفت آمدم رو به کلی عذاب وجدان از پدرم میگیرم …

      یه جورایی علاقمو پیدا کردم و دوست دارم کتاب بنویسم …و یه ایده اَپ خفن براش دارم و حتی آموزش هاشم پیدا کردم ولی هنوز استارت نزدم …

      خیلی برام رفت آمد سخته برای دانشگاه و هر روز انگار به زور بلند میشم و تقریبا 3تا4 ساعت توی راهم ….

      دوست دارم مستقل بشم …

      خودم خرج خودمو بدم …

      بتونم روی پای خودم وایسم …

      دنبال چیزی که علاقه دارم برم

      آزادی زمانی داشته باشم…

      مشکل رفت و آمدم حل بشه و به‌راحتی برم و بیام …

      یه بیزینس همه جانبه راه اندازی کنم که ایدشو دارم …

      عاشقتونم

      امروز 19 آذر 1403

      مرسی مرسی به خاطر تمام جملتاتت …

      ممنونم ازت …

      امیدوارم بهترین اتفاقات برات بیوفته …

      و منتظر نتایج بی نظیرت هستم …

      در پناه لله یکتا باشید ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فرشته شریفی گفته:
        مدت عضویت: 1287 روز

        بنام خداوند من خداوند تو و خداوند تمام این عرش عظیم.

        سلام به روی ماهت ملیکای قشنگم

        سپاسگزارم عزیزم که برام کامنت نوشتی خیلی خوشحالم که برای تغییر زندگیت به این سایت زیبا هدایت شدی و از تهه قلبم بهت تبریک میگم چون تو این سایت بیشتر از هرچیزی به خودشناسی میرسی به خدا میرسی

        فقط استمرار یادت نره

        شما درباره استقلال صحبت کردی .

        استقلال مالی یا اون آزادی ک شما میخایید همش برمیگرده به اینکه چقدر شما انگیزه دارید.

        ببین من بینهایت انگیزه داشتم

        من تو روستای کوچیکی زندگی میکنم هرروز صبح ساعت 9میرفتم شهرستان ساعت 6 غروب میومدم گاهی اینقدر راه میرفتم ک پاهام درد میکرد ولییی انگیزم خیلی زیاد بود

        من حتی ی برهه بخاطر شرایط مالیم تو فروشگاه قفسه تمیز میکردم که پول رفت و امدم رو داشته باشم

        تو یک سالی ک برای من گذشت شاید روهم رفته بابام 1میلیون بمن داد اونم من نگفتم بده خودش میداد

        دوست عزیز من ،من از شرایط شما اطلاع ندارم ولی یچیزی بگم بهت؟

        اگه هدف داشته باشی این رقت و برگشت ها اصلا برات سخت نیست

        یا حتی مثل من اون کارگری سخت نبود ولی اینکه به هدفم نرسم برام مرگ بود .

        من ی هدفی داشتم شینیونکار شدن! من تک تک روزهایی ک میرفتم وقتی به هدفم فکر میکردم از شدت هیجان تپش قلبم بشدت بالا میرفت .

        میدونی سخت ترین کار تواون برهه برام کنترل ذهنی بود که مدام نجوا میکرد

        اون موقع من خیلییی از قانون نمیفهمیدم برای همین یکم مسیر برام ناهموار پیش رفت اما بینهایت درس داشت برام هرچند به شما پیشنهاد میکنم ک از خداوند کمک بخایی ک هدایت بشی به مسیری آسون چون مطمعنن مسیر های آسون هست فقط باید باورش کنی و از خداوند درخاست مسیری آسون رو کنی

        خیلی منو بزرگ کرد .

        من بقدری انگیزه داشتم که در کمترین زمان حدود یک و نیم سال کار کردن رو قانون و رو حرفه شینیون الان شینیونکارم بیا و ببین چه شینیونهایی میزنم (:

        در بین راه بینهایت بهم کمک شد

        ببین اصلا به مسیر فکر نکن

        اصلا به این فکر نکن سرمایه ندارم

        بلد نیستم

        یا یا یا

        بخدا قسم جهان شگفت زده ات میکنه

        بخدا منِ فرشته 800هزار داشتم که شروع کردم

        کرایه 1ماهم بود بعدش درها باز شد اونموقع جوری بود برام که مثلا ی پولی داشتم تا هفته آینده برم سالن و برگردم بعد وسط هفته میدیدم ی پول دیگه ای دوباره میاد تو حسابم ک 10 روز بعدی رو پوش میده

        خدا هرگز دیر نمیکنه

        من خیلی ایمان داشتم خیلی زیاد

        حدود 8ماه که از شروع این اقدامات شجاعانه من گذشت جهان منو شگفت زده کرد با کمکهای پی در پِیِش

        یکی از کمک های جهان که منو شگفت زده کرد رو بهت میگم

        من تو بانک بین 5550 نفر یکی از 5نفر برندع جایزع 100میلیونی شدم

        که حتی 1 ریال ندادم و تو این قرعه کشی 100میلیون وارد حسابم شد

        یادمه وقتی به صفراش نگاه میکردم اشک میریختم و خداروشکر میکردم.

        فقط میخام بهت بگم سمت خودت رو خوب انجام بده.هدف داشته باش و براش اقدام کن

        شما گفتی ایده هایی داری ولی هنوز اقرام نکردی

        اگر اون ایده ها با شرایط کنونی ات هماهنگه پس شروع کن قدم بردار

        نگرانی هارو بزار کنار

        قران زیاد بخون

        نگران محدودیت ها نباش

        پدر من بااون همه سخت گیری الان صبحها ساعت 6صبح هم بگم منو میبره سالن میرسونه میاد

        بخدا همه چیز تو ذهن ماست

        محدودیت وجود نداره دوست من

        اگر خوب روی خودت کار کنی 1سال دیگه به حرفای من میرسی.

        یادت باشه شیطان همیشه میخاد ناامیدت کنه

        یکی از بهترین کارها ک خودمن زیاد انجامش دادم

        نوت برداری از فایل ها خوندن کامنت ها و فعال بودن تو بخش های مختلف سایته

        من واقعن از تهه قلبم آرزو میکنم که به بهترین مسیر هدایت بشی

        ملیکا عزیزم همه خاسته های ما تحقق پیدا میکنه

        همه چیز قابل انجامه.

        یک روزی من داشتن دوره عزت نفس آرزوم بود خدا کاری کرد دوره عزت نفس +دوره احساس لیاقت و دوره روانشناسی ثروت 1 رو همرو تو کمتر از 2هفته بخرم (100میلیونم رو سرمایه گذاری کردم روی دوره های استاد +وسایل کارم رو خریدم که باعث شد من 10 پله جلو بیوفتم)

        خلاصه که خیلی حرف زدم

        امیدوارم یکمی تونسته باشم کمکت کنم با مثالهایی از خودم

        یادت باشه این یه سرمایه گذاری روی زندگیته

        ی سوال از خودت بپرس

        اگر یه همین روش پیش بری 5 سال بعد از جایگاهت راضی هستی؟

        اگه راضی هستی ک ادلمه بده

        اما اگه راضی نیستی بلند شو و بسم‌الله بگو

        عاشقتم

        ازخبرای خوبت برامون بنویس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    پرستو غیاثوند گفته:
    مدت عضویت: 323 روز

    سلام و درود بر استاد و راهنما و فرشته زمینی من

    واقعا خداوند رو شاکرم برای اینکه من رو در این مسیر هدایت کرد به سمت شما

    منی که چندین سال دنبال سوالاتی بودم که الان دارم توی فایل های سایت می‌شنوم چند ماهه که این سایت به من هدایت شد از کجا و چطوری نمیدونم ولی هر چی بیشتر گوش میدم متوجه همین جواب میشم که تمام اون آدمهایی که برای فهمیدن این قوانین و اینکه سوالاتم رو پیدا کنم تو دوره هاشون شرکت کردم و هر بار همون نتایج ‌رو دریافت میکردم و کلی پولی که به هر طریقی جور میکردم که بفهمم چیه رو باورم نمیشه اینجا دارم از فایل های سایت رایگان گوش میدم و الان دارم میفهمم که داشتم تکامل رو طی میکردم ولی با دیدگاه شرک آلود نه نگاه توحیدی هر بار که دوره ها رو گوش میدادم میگفتم نه این چیزهایی نیست که من دنبالشم ولی آنقدر ادامه میدم برسم به اون اصلیه و الان هر بار که فابل ها رو گوش میدم متوجه میشم دقیقا اینجا همون جایی که من سالها دنبالش بودم و خیلییی جالب‌تر اینه جدیدا که هر فایلی رو گوش میدم اونم نه یه فایل بلکه چندین فایل در روز حتی زمانی که دارم کار منزل انجام میدم هم گوش میدم دقیقا چیزی که من چند دقیقه قبلش داشتم فکر میکردم که الان ایراد من دیگه چیه و این فایل امشب دقیقا برای من بود چون من از زمانی که شروع به کار کردن رو خودم کردم انگار آدمها بیشتر بهم جذب میشدن ولی یه فرقی که داشت همه اونها دوست داشتن فقط برای من درد و دل کنن و منم عاشق مشاوره دادن و تغییر آدمها چون دقیقا کارم اون زمان نتورک بود و این مسئله رو اونجا یادگرفتم که تو باید کمک کنی به آدمها و رسالتم همینه تا اینکه از نتورک هم اومدم بیرون ولی این حس کمک و انتقال مطالب در من بود و اصلا متوجه نبودم دارم بیشتر جذب خودم میشه و برای همینه که همه چی رو میدونم ولی انگار برای خودم عمل نمیکنه .تا اینکه امشب رسیدم به این فایل که مناین مشکل رو دارم که نباید به آدمها مشاوره بدم و خودم رو مسئول نجات آدمها بودنم و تمرکزم رو بزارم روی خودم و اهدافم و اون آدمها مثل من تو تایم خودشون هدایت میشن .استاد عزیزم من درسته الان دارم از سایت استفاده میکنم و موفق نشدم دوره ها رو تهیه کنم چون توی فایل های شما گوش دادم که نباید پول دوره ها رو قرض کنیم یا به سختی تهیه کنیم و اونجایی که من به لطف خداوند این قوانین رو فهمیدم هر روز بیشتر رو خودم کار میکنم و تمرکزم روی خودمه از خیلیی جهات تغییر کردم فقط از لحاظ استقلال مالی نه .اونم میدونم چون یه کار مهم دیگه دارم اونم باورم هست که باید روش کار کنم و به خودم گفتم آنقدر همین سایت و فایلها رو گوش می‌کنم تا بتونم خودم به در آمد برسم و اون دوره روانشناسی رو هر سه تا رو تهیه کنم .درسته الان یه خانم خانه دار و مادر هستم و از همسرم هزینه ها رو میگیرم ولی اینبار میخوام با هنر خودم و کار دست خودم که استارتش رو بعد سالها زدم این دوره رو تهیه کنم .از چه طریق نمیدونم چطوری رو نمیدونم فقط میدونم که میشه چون فقط از خدا میخوام همه چیز رو و میدونم وقتی من رو تا اینجا هدایت کرده این پازل آخر من رو هم کامل میکنه .از شما بسیار سپاسگزارم به خاطر اینکه هستید و با این حرفها و تجربیات به ما که هدایت شما اینجا چراغ راهی هستید برای داشتن بهترین زندگی و لذت بردن از نعمت‌ها و ثروت و فراوانی که خداوند برای ما در نظر گرفته و خدا رو بار دیگه شکر میکنم که من رو هدایت و حمایت میکنه و کنارمه و تنها قدرت جهان هستی برایم خدایی میکنه .خدایا تنها تو رو میفرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 122 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 912 روز

      به نام‌ خداوند بخشنده و مهربانم

      سلام به دوست عزیزم پرستو جانم دوست توحیدیم

      خیلی خوشحال شدم که تا اومدم تو سایت چشمم به کامنت شما افتاد و خوندمش

      چه جسارتی به به خوشم اومد ازتون همه اون اشتباهاتون رو گفتین و خیلی عالیه که ما هر یک از دانشجویان این سایت میایم و هدایتی می‌نویسیم بدون هیچ غروری

      آره همینه راه درست رو پیدا می‌کنیم و بعد از طی کردن تکامل نتایج میاین

      پرستو جان همینکه داری از فایلهای رایگان استفاده میکنی و عقب گرد نکردی یه قدم جلو رفتی ادامه بده

      احساستو خوب نگه دار هر روز فرکانس خوب بفرست ذهنتو کنترل کن شکر گزاری زیاد انجام بده بابت همون چیزهایی که داری و بعد نتایج بوم بوم بوم میاین و شگفت زده میکنن

      تو سمته خودتو انجام بده و به چگونه و چراییش کاری نگیر که اون مختص خداست ما توانایی نداریم

      ان شالله در زمان مناسب‌ و در مکان مناسب ودر شرایط مناسب به بهترینها برسی به استقلال مالی هم میرسی به شرطه رعایت قوانین این جهان زیبا

      احساسه خوب = اتفاقات خوب

      دوستت دارمم عزیزم یاحق

      دوستدارت کبری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      سلام و درود پرستو جانم

      عزیزم چقدر با کامنتت ارتباط گرفتم ..طبق معمول همیشه که میام کامنت بخونم میزنم روی گزینه بیشترین امتیازات ..الان حسی بهم گفت همینجا وایستا شاید چیزی برات داشته باشه …گفتم چشم و اولین کامنت در این صفحه ، کامنت شما بود…دیدم از امیدواری داری حرف میزنی …از هدایت میگی…از استقلال میگی..خوندم تا رسیدم اون خط که برای من بود…”از چه طریق نمیدونم چطوری رو نمیدونم فقط میدونم که میشه چون فقط از خدا میخوام همه چیز رو و میدونم وقتی من رو تا اینجا هدایت کرده این پازل آخر من رو هم کامل میکنه”به لطف دوره کشف قوانین زندگی ،از دیشب که متوجه یه ترمزی شدم در خودم هم حالم گرفته ست هم اینکه احساس ناتوانی میکنم در برداشتن اون ترمز… و این خط کامنت شما برای من بود…امروز صدایی امیدوار کننده بهم گفت نگران نباش تو فقط ایمان بیار به من و بقیه شو من حل میکنم…و دیدم دوباره اینجا بهم گفت تو کاری به چه جوریش نداشته باشه ، من که تا اینجا آوردمت ،پازل آخر رو هم برات کامل میکنم…اشگم در اومد…از خدا برات خیر و برکت میخوام که زبان خدا بودی برام…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 746 روز

      به نان خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام پرستو عزیزم

      سلام خواهر دوست داشتنی من

      امیدوارم حالا عالی باشه

      بهت تبریک میگم که وارد این خانواده ی بی نظیر شدی و این عالیه که اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی …

      مطمئن باش الان وصل شدی به منبع که خداوند هست …و اینجا فوق اعاده ترین جاییه که میتونم ازش یاد کنم …

      آدمایی که هست …دوستانی که همکاری می‌کنند…کامنت ها …فایل ها …آگاهی ها …و توحیدی ها که عمل به اون اصل این سایته …خداروشکر واقعا …

      چقدر خوبه که هستی ….

      و خداروشکر که اینجایی …

      یادم افتاد به اوایل خودم که با ذوق وارد این سایت شدم …

      کامنت اولم هنوز مزه ی شیرین و بچگی ام رو نشون میده …

      خلاصه که ممنونم که کامنت گذاشتی و خوش اومدی به خانواده ی بزرگ عباسمتش

      منتظر نتایج بی نظیرت هستم

      در پناه لله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      hanife sepehri گفته:
      مدت عضویت: 1446 روز

      بسم‌الله الرحمن الرحیم

      به نام خداوندی که هر چه دارم از اوست

      سلام بع استاد عزیزم سلام به پرستو عزیزم

      خیلی عالی نوشتید دقیقا من الان یک نتورکی هستم و میدونم تو جلساتشون یه جای کار میلنگه میدونم تکنیک و فن بیان عالیه ولی بعضی از صحبت هاشون اصلا توحیدی نیست

      من بین خودم و ذهنم جنگجالم هنوز میگم بمونم شاید من هم مثل لیدر هامون موفق شوم بمونم شاید حالم بهتر شه اما از نجواهای ذهن که چرا جا زدی تو که بع خودت قول دادی بهترین باشی پس چرا میخواهی در بیایی پس چرا میخواهی جا بزنی ادامه بده تا همون هزینه ای که محصول خریدی رو حداقل چند برابرش کنی . بعد تصمیم بگیر بیا بیرون اما هنوز نتونستم بیام بیرون

      چون تو همون روز ها هیچ کاری نداشتم از خدا همش میخواستم که کمکم کنه و هدایتم کنه یه کاری انجام بدم تو همون روزا همین کار نتورک بهم پیشنهاد شد و من این که از این کار نمیام بیرون هنوز میگم خدا بهم الهام کرده پس تمام توانم رو بزارم نمیدونم میخواد چه چیزی بهم بگه و یاد بده فقط سپردم دستش که باز هدایتم کنه به بهترین ها

      حس خوبی ندارم به این کار اما نمیدونم میخواد چی یادم بده .

      هدف گذاری ،

      نشستن پای جلسات با کاپ خالی ،

      تغییر نگرش ،بینش،منش،

      استمرار ،هر روز عمل کردن و اقدام کردن نسبت به چیزی که یادمون میدن

      تکرار کلام مثبت ،

      همش کپی استاد عزیزمون هست حتی لیدر هایی میان و اسم استاد رو میگیرن ولی چیزی نیست که بخوام ازشون یاد بگیرم که استاد نگفته باشه استاد کل داستان زندگی شو میاره رو می‌کنه و بهمون میگه رسیدن به خواسته ها خیلی آسونه.

      پس من با هر بار نوشتن گوش دادن و تکرار کردن بیشتر احساس لیاقتم رو بالا میبرم خدایا شکرت

      از خدا برای هممون رزق و روزی حلال میطلبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    سلام استاد عزیزم سلام به دوستان گلم

    میخوام از تجربه خودم از عمل به این فایل بگم

    من توی کامنت اولم گفتم که یه مساله ای توی رابطه من ودخترم پیش اومده بود که من ازخدا درخواست کمک کردم واین فایل کمک کرد تا من ودوستان عزیزم که به کامنتم جواب داده بودن وچقدر عالی بود تجربه شون

    من دارم هرروز متعهدانه به حرفهای استاد عزیزم عمل میکنم

    جالبه من که ازوقتی که سعی نکردم به دخترم بگم کدوم کار درسته ونیست خودش داره کارای خودشو انقدر عالی انجام میده که باخودم میگم کاش زودتر به این باور رسیده بودم

    واین تضاد چقدر برای من درس داشت

    یکم فاصله گرفتم حتی برای بیدارشدنش واسه مدرسه ،اینکه چی ببره ،همه رو رها کردم به خیال خودمم داشتم تنبیه میکردمش تا قدرمو بدونه ولی دیدم سروقت بیدار شد امروز بهم گفت مامان به جای خریدن ساندویچ ازمدرسه وخوراکی بادوستام نون وخامه خریدیم چقدر خوبه خوردن این چیزا

    اینو وقتی دیگه نگفتم ستی میوه ببر ستی صبحانه بخور ،ستی آب یادت نره من هیچی نگفتم این نتیجه عالی رو گرفت

    یعنی اجازه دادم خودش فکر کنه وچقدر خوب که فکرش خیلی بهتر ازمن کار میکنه

    یا نگران نبودم چه غذایی درست کنم که غرنزنه دوسش داشته باشه وناباورانه دیدم اومد وغذایی که پخته بودمو با لذت زباد خورد

    حواسش هست چرا من فکر میکردم باید دونوع غذا درست کنم ،چرا حس میکردم من باید تحت هرشرایطی بپام واین نگرانی من زودتر از حرفام بهش میفهموند که این مراقبت یعنی تو نمیتونی وبلد نیستی

    من بدون اینکه بگم بارفتارم دارم این پیام بهش میدادم که باید 24ساعته حواسم به توباشه

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که بااین تضاد به این موضوع پی بردم که باید دست از مراقبت ونگرانی های بی مورد که باعث توقع من وتوقف خلاقیت دخترم میشه بردارم

    من خیلی روی تربیت دخترم کار کردم تلاش کردم ولی قرار نیست کوچکترین کارهارو بخام ازش بگیرم چون خسته س چون نمیتونه چون دوست نداره

    من با رها کردن وتمرکز روی خودم وارام کردن خودم تونستم جدی تر رفتار کنم و این تعادل بین ما برقرار شد

    خدایا شکرت استاد عاشقتم دوستای گلم ازتون بی نهایت سپاسگزارم بابت کامنتای خوبتون

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 151 رای:
    • -
      سعیده گفته:
      مدت عضویت: 420 روز

      سلام مریم جان عزیزم.

      امیدوارم حال خودت و دختر گلت عالی باشه و روز به روز رابطتون بهتر وبهتر بشه.

      من کامنت اولتون هم خوندم.

      ازت متشکرم که سخاوتمندانه تجربه قشنگت رو با ما به اشتراک گذاشتی.

      اول میخوام تحسینتون کنم.

      افرین به این تصمیم‌ جسورانتون.

      افرین به این اراده.

      افرین به این فهم و شعورتون.

      من هم مادرم.

      دوتا پسر دارم.

      یکیشون11 ساله و یکیشون هم 5 ساله.

      پسر بزرگم کلاس پنجم هست.

      و دقیقا میدونم احساس شما چیه.

      منم از پیش دبستانی پسرم تا الان که 6 سال میگذره،همش دنبال تغییر پسرم بودم.

      اینکه درس بخونه،مشق بنویسه. و و و….

      هیچوقت هم تمومی نداشت.

      همش بهش گیر میدادم.

      و بعضا هم وقتی با مقاومتش رو به رو میشدم،اخرش به ناراحتی هر دومون ختم میشد.

      اینده اش رو توی چند تا کتاب خوندن و چند صفحه مشق نوشتن میدیدم.

      انگار میخواستم با این کارهام،ایندش رو تضمین کنم.

      فک میکردم اگر درس نخونه و مشق ننویسه دیگه همه چی تماااام.

      دیگه ایندش خراب میشه.

      یعنی ارزشش رو در خوندن چندتا کتاب میدیدم.

      چون خودم و خواهر برادرام که تعدادمون هم کم نبود،خیلی درس خون بودیم.

      همیشه رتبه اول کلاس بودیم و مدرسه نمونه دولتی میرفتیم و الان هم تو خانواده با 8 تا فرزند،5 تا از خواهر برادرهام و پدرم کارمند دولت هستن.

      خلاصه با دیدگاهی که خودم از بچگی داشتم با پسرم رفتار میکردم.

      و روز به روز هم ناراحتی ها و دلخوری های بیشتر میشد.

      و‌ همیشه هم‌ جسمم بیمار میشد به طرق مختلف و من علتشو میدونستم.

      حتی مواقعی که من با عصبانیت وتندی به بچم میگفتم مشقاتو بنویس یا میگفتم فردا امتحان داری، هیچی نخوندی،همسرم هم تحریک میشد.

      اون هم با من همراه میشد و حتی تند تر از من با بچم برخورد میکرد.

      خلاصه تقریبا دو سه روز قبل از اینکه استاد این فایل رو بگذارند،من دستام رو بردم بالا.

      گفتم خدایا من تسلیم هستم.

      من نمیدونم چکار کنم.

      تو بهم بگو.

      خدایا من بچمو دوست دارم.

      نگرانش هستم.

      دلم میخواد در اینده موفق بشه.

      دلم میخواد برای خودش کسی بشه.

      ولی میبینی که روز به روز مقاومتش بیشتر میشه‌.

      روز به روز ناراحتی بحث پیش میاد.

      خدایا تو دستمو بگیر.

      بهم بگو چکار کنم.

      خلاصه در حال ظرف شستن بودم.

      خدا باهام حرف زد….

      اروم اروم اروم شدم.

      خدا بهم گفت ببین سعیده

      کی این بچه رو تو شکمت قرار داد؟

      گفتم خب معلومه تو.

      گفت وقتی این بچه تو شکمت بود،کی بهش مواد غذایی رسوند؟

      گفتم خب معلومه تو.

      گفت اصلا مگه وقتی جنین بود،تو میدیدیش یا بهش دسترسی داشتی؟

      گفتم معلومه که نه.

      گفت کی براش بند ناف قرار داد؟

      گفتم که تو

      گفت:تو بهش دست و پا دادی؟

      گفتم‌خب معلومه نه.

      گفت تو بهش قلب و مغز و کلیه دادی؟

      گفتم خب معلومه که نه.

      گفت تو بهش چشم و گوش و بینی دادی؟

      گفتم نه.

      خلاصه کللللی اینجوری با هم صحبت کردیم.

      بعدش هم گفت،اصلا از بچت بگذریم.

      خودت چی؟

      خودت رو هم ما از هیچ افریدیم.

      الان چی شده که اینقدر مغرور شدی و میخوای برای بنده عزیز من خدایی کنی؟

      چی شده که فکر کردی تو خدا داری ولی بچت خدا نداره‌؟

      چرا فکر کردی که من فقط تو رو هدایت میکنم‌ ولی بچت رو فراموش کردم؟

      بعدش هم گفت حق نداری این بچه عزیزی رو که بهت دادم ناراحتش کنی.

      تو هیچ مالکیتی نسبت به این بچه نداری.

      تو حتی مالک خودت هم نیستی.مالک هیچ چی نیستی.

      تو فقط باید از وجود این بچه لذت ببری.

      تو فقط باید خدا رو تو این بچه ببینی.

      تو فقط باید نور خدا رو ببینی تو این بچه.

      خلاصه بعد از این گفت و گو،اولین ایده ای که به ذهنم رسید این بود که لینک گروه کلاسی رو براش فرستادم که خودش عضو بشه و از تکالیف مدرسه با خبر بشه‌.

      و از اون روز تا الان اصلا بهش نگفتم مامان مشق بنویس.

      خودش قبل خواب دفترش میاره و به صورت ناقص مینویسه.و منم هیچ دخالتی نمیکنم.ههههه

      البته اینم باید تکاملش بشه.

      و چقدرررر حال من و خودش و پدرش بهتره.

      دیگه ناراحتی وجود نداره.

      و من مطمعنم همه چی درست میشه.

      باورت نمیشه مریم جان تی این چند روز که من این تصمیمو گرفتم،پسرم خودش با شوق و ذوق زیاد قبل از خواب ساعت میذاره بالا سرش برای اینکه زود بیدار شه.

      تازه اون منو از خواب بیدار میکنه.ههههه.

      میگه مامان پاشو بهم صبحونه بده و تغذیه برام بذار.

      همین و تمااام.

      دیشب وقتی پسرم خواب بود داشتم به چهره ی معصومش نگاه میکردم.

      به اجزای صورتش نگاه کردم و گفتم،خدایا همه این ها رو تو دادی.

      ممنونم ازت.

      به نفس کشیدنش دقت کردم.

      گفتم خدایا،پسر من که خوابه.

      این تویی که داری براش نفس میکشی.

      ازت ممنونم.

      خلاصه خدا رو تو چهرش دیدم.

      فهمیدم که پسر من به خودی خود خیلی خیلی ارزشمنده و اینکه درس بخونه یا نه اصلا تاثیری توی ارزشمندیش نداره.

      فهمیدم که پسر من تکه ای از وجود خداست.

      خلاصه خدا رو شکر اموزش استاد عزیز هم مهر تاییدی شد روی گفت و گوی و من و خدا.

      مریم‌جان داستان هدایتت رو خوندم.

      خیلی صادقانه بود و خلوص توش موج میزد.

      خدا شکر که اینقدررر نتیجه گرفتی.

      راستی چهره ات هم خیلی نورانی و زیباست.

      و پر از حس خوبه.

      مریم عزیزم شما و دختر نازنینت رو به خدای یکتا میسپارم.

      در پناه نور خدا شاد و سعادتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام به شما دوست عزیز وهمراه سعیده جان

        خیلی ممنونم ازاین که وقت گذاشتی وازتجربه زیبا وپراز اگاهیت برام نوشتی

        چقدر نکته مهم توی کامنتت بود که نوشتم

        امیدوارم خدا پسرهای گلتو حفظ کنه

        خوشحالم برای این مادران اگاهی که از این مسیر زیبا به درک رسیدن

        همیشه دوست داشتم بهترین مادر باشم ولی نااگاهانه ازروی احساس باعث میشدم که رابطه من ودخترم یک طرفه باشه ومن خودمو ناجی اون میدونستم

        اپنجا که گفتی خدا گفته چی باعث شده فکر کنی میتونی خدایی کنی اصلأ منو بیدار کرد

        چقدر نیاز داشتم کسی این جملات بهم بگه چون فکر میکردم نسبت به همه عاقل ترم وهیچ کس مثل من نیست

        خداروشکربرای این آگاهی ها برای داشتن دوستان پراز عشق واگاهی مثل شما

        سعیده جان امیدوارم که دراین مسیر زیبا ثابت قدم باشیم وکنار هم چیزهای خوب زیادی رو دریافت کنیم

        برات بهترین ها رو ارزو میکنم

        عاشقتم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 746 روز

      به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام مریم عزیزم …

      سلام مادر دوست داشتنی …

      سلامممممم

      یه سلاممم گرمممم

      ممنونم ازت …واقعااا

      چقدر تحسین کردم …رفتارتون رو

      اعراض از ناخواسته هاتون

      اینکه باور درست رو درونتون کاشتید و اینطوری جوانه زدنش رو به بهترین شکل توصیف میکنید …

      چقدر خوشحال شدم …

      چقدر اصلا دلم باز شد …

      ممنونم که به کامنتم پاسخ دادید …و الان با این هدایت بی نظیر من تغییر و نشانه های تغییر رو واقعا دیدم ….

      چقدر از این رابطه ی دختر مادری خوشم اومد …

      یه چیزی هست درباره ی خود من …که وقتی بهش توجه کردم متوجه این موضوع شدم…

      اول بزار اینو بگم …

      یه واقعیتی هست که میگن وقتی یک خلبان در حال پروازه ولی چاله هوایی وجود داره …اون آدمی که از برج مراقبت داره راهنمایی میکنه هیچ وقت به خلبان نمیگه مراقب چاله های فضایی باش! …و فقط راه درستو بهش میگه …

      چون این واقعیت رو میدونه که اگر خلبان تمرکزش بره روی اینکه توی چاله هوایی نیوفته قطعا خودشو کل مسافرا رو توی دردسر عظیمی میندازه و برعکس انتظار ،درگیر چاله های هوایی میشه …..

      خب حالا این چه ربطی داشت ؟

      مریم عزیزم …

      مادر خوب و هدایتگری که عاشقانه دوست داری دخترت زندگی عالی داشته باشه …

      وقتی توی زندگی خودم توجه کردم …

      دیدم وقتی مامان من منو محدود تر میکنه تا ازم محافظت کنه تا من یکسری ضربه ها رو نخورم …یا می خواد که انگار منو تغییر بده که آقا این کار درسته اون کار غلط

      جوری اعصابم خورد میشد که نتیجه کاملا برعکس بود …و با توجه مامانم به اینکه من یوهو دست از پا خطا نکنم و اینجوری بهم گیر می‌داد به طرز باور نکردنی منم می خواستم کار اشتباهی نکنم که مامانم گیر نده و تمرکزم روی این بود که کاری که میکنم حداقل از نظر مامانم درست باشه و اشتباه نباشه اَد جلوی اون یه کار بچگانه میکردم …که موجب عصبانیتش مشد و محدودیت بیشتر و دوباره توجه من و احساساتی شدن من دوباره سرزش خودم و ….این روند بازم ادامه داشت …

      چون مادر من توی همه ی چاله فضایی ها افتاده بود همش به من می‌گفت مراقب چاله های فضایی باش …

      (البته که یه نکته بگم ….خودم با افکارم این مدل مامانم رو آورده بودم بالا …در ادامه میگم )

      حالا این یه طرف قضیه است…از طرف دیگه وقتی من میدیدم مثلا با گفتن یکسری اتفاقاتی که برام میوفته مورد محدودیت بیشتر و اینکه تو هنوز بچه ای و اینا قرار میگرفتم …ناخود آگاه سعی می‌کردم خیلی چیز ها و مشکلات رو اصلا نگم …و یا صادق نباشم …

      ولی مگه به غیر از مادر هست ؟چه کسی با تجربه تر از اون … که هم هم جنسم باشه هم قبلا این تجربه ها رو کرده …هم خیر خواهم باشه میتونم پیدا کنم …

      اما چون حس میکردم مامانم می خواد منو تغییر بده نمیگفتم …

      خداروشکر توی اون چندتا مسئله خدا باهام بود و تا حدودی یکمی تونستم عاقلانه حلش کنم …اما اینکه خودم همشو باید تجربه میکردم خیلی سخت تر بود …

      حالا اون طرف قضیه هم هست …

      وقتی مامانم یکم منو رها کرد …من کارام و حرفام عاقلانه تر شد …

      چیز هایی خدا به ذهنم میرسوند و کارایی انجام می‌دادم که از نظر مامانم خیلی به جا و درست بود ..

      خود به خود با منطقی بودن حرفاش بدون هیچ مقاومتی قبول میکردم …و خیلی کار ها بود که مثلا خدا بهم میگفت حالا اینو بردار یا این کارو بکن و بعد مامانم به من که نگاه می‌کرد میگفت اینو برداشتی میگفتم ارهه میگفت آفرین خوب کردی

      ..

      و کم کم حتی خودم وقتی میدیدم مامانم بدون قضاوت و سرزنش برخورد میکنه خودم پیش قدم میشدم و باهاش صحبت میکردمو ازش راهنمایی میگرفتم …و شاگردی که آماده باشه قطعا معلم محیا هست …و تازه اینطوری خودم حرفاش رو الگو قرار می‌دادم چون جواب سوال خودم بود

      ..نه بکن یا نکن های پر از محدودیت …..

      .

      .

      .

      چون ما در جریان های هدایتی خودمون هستیم …

      ما در مدار خودمون با تجربیات خودم و با خدای تعریف شده ی خودمون در این جهان حرکت می‌کنیم…

      و جریان هدایتی هر کدوم از ما اسپیشیال و مخصوص خودمون هست …

      پس

      اگر بخوایم یه نفر دیگه رو هم جهت با مداری که افکار و باور و تجربه ها و از همه مهم تر خدا و جریان هدایت خدا هست وارد کنیم …

      نه تنها جلوی این جریان رو برای خودمون می‌بندیم

      بلکه اون فرد مقابل …مهم نیست کی باشه یا چقدر از لحاظ فیزیکی نزدیک باشه …

      اون فرد در مدار مقاومت و اشتباهی قرار میگیره که خیلی وقتا شده که حتی کمک که بهش نکردیم هیچی تازه اونو از کلی نعمت که قرار بوده از اون تجربیات بدست بیاره دور کنیم …تازه هم …

      .

      .

      آدمی که ،سنگ ،سرش را زیبا تر کند

      چه بخواهی چه نخواهی

      سر به سنگش می‌خورد…

      چه الانش

      چه به ده سال

      یا که 100 سالی به بعد…

      .

      .

      ای جان این شعر هم هدایت خدا بود و از زبان خدا نوشته شد …

      مادر دوست داشتنی ستی….

      من از زبان خودم صحبت میکنم …دختری که اینقدر مادرش مراقبش بود که کسی بهش تا حداقل سن 19 سالگی ضربه ی عاطفی نزنه …آخرش اون ضربه رو خورد و با قدرت بلند شد و متوجه شده الان چطور توی یک رابطه مخصوصا با جنس مخالف باید جسارت و حس لیاقت داشته باشه ….

      من این باگ رو داشتم …این ایراد رو داشتم …و بالاخره باید سرم به سنگ می‌خورد تا می‌فهمیدم…و با هیچ آموزشی چیز هایی که الان یاد گرفتم رو نمیتونستی بهم یاد بدی….

      ….

      حالا اینو ببر توی همه چیز ….

      خلاصه ازت ممنونم ….

      برای همه چیز …

      برای تک تک کلماتت …

      برای تگ تک کار هایت …

      و توحیدی بودنت …که اونو بسپاری به خدا

      عاشقتم

      منتظر نتایج بی نظیرت هستم

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلااااام عزیزم

        سلام دختر خوب وپاک ومهربون

        سلام پراز عشق بهت

        تحسینت میکنم برای این همه اگاهی ودرک که حرفات انقدر دل نشین

        چقدر قشنگ توصیف کردی ومثال زدی راجب خلبان وپرواز عاشقتم

        ارزو میکنم دخترم بتونه به درک واگاهی که شما رسیدی برسه

        تبریک میگم به مادرت که همچین دختری داره

        چقدر عالی نوشتی چقدر زیبا بود تک تک حرفهای کامنتت دقیقا خدا اززبان شما بامن حرف زد

        خدای من نوشته تو بارها وبارها خوندم اونجا که گفتی آدمی که سنگ سرش رو زیبا میکنه باید سرش به سنگ بخوره

        درسته مثل من مثل همه که بااین سنگها به ورژن بهتری از خودمون تبدیل شدیم

        چقدر خوب وعالی همه چیرو با عشقی که تووجودت هست برام گفتی

        خدارو بابت این تضاد که باعث شد اینهمه اگاهی وعشق دریافت کنم شکر میکنم

        از اینکه چه درسهای بزرگی گرفتم وبا دوستان عشقی مثل شما آشنا شدم

        این رنج تبدیل شد به موهبت بزرگ

        من درقبالش چه چیزهایی دریافت کردم استاد همیشه میگه اگر درمسیر باشیم همه اتفاقات به نفع ما تموم میشه

        عاشقتم استاد که با گذاشتن این فایل اینهمه برکت وعشق نصیب همه ما کردی

        واقعا نمیدونم چی بگم جز اینکه ملیکای عزیزم برات بهترینها رو ارزو میکنم امبدوارم روزبه روز موفق تر اون بالا بالاها ببینمت

        چون تو لایق بهترین هستی

        عاشقتم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سیده ملیکا مرتضوی گفته:
          مدت عضویت: 746 روز

          به نام خدایی که هرچه دارم از اوستتت

          سلااام

          سلام

          سلام مریم عزیزم …

          سلام مریم دوست داشتنی من که با وجودت چقدر در ها رو برام باز کردی

          ..

          ممنونم از تک تک کامنت هایت …

          وای خدای من

          نمیدونم بگم تو هم راهنمای مادرانه ی من شدی که الان به این حد حس خوب داشته باشم…

          تو مثل یک مادر …ولی یک دوست بودی توی این چند هفته برای من …

          عاشقتم …

          دیدین میگن یه دختر ممکنه یه حرفی رو به مادرش نزنه ولی به دوست صمیمیش بزنه …

          آخ من چقدر خوشبختم که دوستم به همچین مادر فوق العاده ای هست …

          ممنونم ازت …

          می خوام درباره ی اتفاقی که افتاد بگم …

          اولین بار که کامنت برای شما گذاشته بودم چند روزی از دعوام با مامانم می‌گذشت…اونم درباره ی اینکه من می خوام یک ترم مرخصی تحصیلی بگیرم …

          و الان که دارم اینا رو مینویسم یکی دو روز از حرف زدنم با همون مامان گذشته ….

          و می خوام درباره ی تغییراتم بگم …

          این دفعه دیگه مقاومت نکردم و یه جورایی سعی کردم مثل اون به خودم نگاه کنم …

          دیدین میگن که وقتی خودت درون یک روند باشی متوجه خیلی از مسائل نمیشی ولی یکی که از بیرون ببینه و از دور نگاه کنه متوجه میشه ؟

          دقیقا وقتی با مادرم صحبت می‌کردم متوجه همچین قضیه ای درون خودم شدم …

          درسته مادر من به خاطر تجربیاتی که داشته و دوست نداره من ضربه بخورم با حرصو جوش حرف میزنه ….

          همیشه وقتی این نوع تن صدا و این نوع حرص خوردن رو می‌شنیدم مقاومت میکردمو حس میکردم سعی داره منو کنترول کنه …

          نگو اون به خاطر ضربه های سنگین جهان اینقدر حرص میخوره…

          یه جورایی میبینه که ممکنه چه اتفاقی بیوفته …

          بنابر این سعی می‌کردم صدای حرص خوردنشون کم کنمو بفهمم…

          به خودم میگفتم …

          آقا گوش کن …نمیگم قبول کن

          ..گوش کن تحلیل کن …خودت فکر کن ….

          و بعد دیدم خیلی از چیزایی که میگه دقیقا مشکل منه…

          که خودم بهش رسیدم و خیلی موقع ها از خودم می‌پرسیدم که چرا …

          اون خیلی وسطاش اشاره می‌کرد به موضوع مرخصی …و من صادقانه و رک و پوسکنده بهش گفتم که من فکرم رو کردم و متوجه شدم واقعا هدفم اون نبوده و اون بهونه بوده و از این کار منصرف شدم …ولی…

          اصلا انگار یه آبی روی یخ بود

          و با این جمله آنچنان مکالمه ی ما خوب پیش رفت که تونستم مسائلی که شاید بگم 3یا 4 سال به خاطر اون یه مسیری رو رفتم و همش توی ذهنم با مقایسه کردن میگفتم چرا آخه…یکمی حل بشه و بتونم از نظر و دیدگاه اونم بفهمم …

          مامانم خیلی از این کلمه ی کنترول استفاده می‌کرد ولی بعد متوجه شدم منظورش واقعا این کلمه نیست و منظورش هدایت کردن به مسیر درسته …

          مثل وقتی که یه بچه به دنیا میاد و مادرش باید بهش بگه که چی بخوره یا غذا و چیزای تیز رو از دستش بگیره …و وقتی بزرگ تر شد و به اون بلوغ فکری درباره ی اون وسیله رسید اونو بهش بده ….

          حالا اگه همه بیان بگن …ولش کن بابا تو داری کنترول میکنی …و اینا که …اره بچه رو رها کن …ببین چه بلایی سر خودش میاره …

          عاشقتم…

          عاشقتم

          عاشقتم …

          واقعا به معنای واقعی اون روز لذت بردن از حرف زدن با مامانم …و بعد این مکالمه …که خیلی با آرامش و خوب تموم شد به خودم گفتم من قطعا قطعا قطعا باید برم پیش مریم همه رو براش بگم …

          باید برم پیش آجی عزیزم و همشو بگم و تعریف کنم و این یکی دو روز به خدا میگفتم خدایا برم توی پروفایلش یکی از کامنتاش انتخاب کنم و در جوابش براش بگم …و اون میگفت نه بابا خودش برات کامنت میزاره اونجا برو بگو …

          و دیروز دیدم بلههههه

          مامان مریم دوست داشتنی برام کامنت گذاشته ….

          عاشقتم …

          ممنونم…

          ازت بی نهایت ممنونم …

          و عاشقتم …

          بی نظیری …

          منتظر نتایج بی نظیرت هستم …

          در پناه لله یکتا باشی قربونت برم

          عاشقانه از اعماق وجودم دوستت دارم …

          و بهت افتخار میکنم که همچین مادر فوق العاده ای هستی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            مریم احدی گفته:
            مدت عضویت: 1009 روز

            سلام ملیکای عزیزم

            دختر خوب وعزیزم چقدر دوستت دارم

            نمیدونی وقتی کامنتتو خوندم تمام وجودم پرشد ازحس خوب

            به خودم کلی افتخار کردم

            توباعث حس خوب من شدی

            روزمو ساختی دختر

            وقتی کامنتتو که با چه حس خوبی نوشتی رو میخوندم تنم مورمور شد

            من بهش میگم جرقه روحانی

            من ارتعاش تورو دریافت کردم وخیییلی برات خوشحالم

            تحسینت میکنم برای این حد از اکاهی

            چقدر خوشحال شدم برای رابطه ت با مادرت که خوب شده

            برام جالب بود که من به عنوان مادر دنبال راهی برای بهتر شدن رابطه م با دخترم هستم

            وتو به عنوان دختر داری تلاش میکنی رابطه ت با مادرت بهتربشه

            واین تضاد شده تجربه مشترک من وتو

            عاشقتم که منو به عنوان کسی که بیاد وداستان به این قشنگی رو بااین ذوق وشوق تعریف کنه انتخاب کردی

            تحسینت میکنم دختر منم ازحرفهای تو کلی چیز یاد گرفتم

            ملیکای عزیزم دقیقا مساله بین من ودخترم هم این بود هیچ کدوم ازدید اون یکی به قضیه نگاه نمیکردیم واین باعث شده بود حق به جانب رفتار کنیم ومساله ساده ای که با حرف حل میشد بشه معظل

            ازاینکه تونستی بدون حق به جانبی گوش کنی ودرک کنی مادرها دلیل عصبانیتشون احساس خطر کردنه چون این تجربه رو داشتن

            وازروی عشق میخوان ضربه گیری باشن برای اینکه بچه شون دردی رو تجربه نکنه اونا اخر داستان میبینن

            البته اینکه اجازه بدن عواقب کارهای خودتونو ببینید خیلی بهتره ولی واکنش احساسی مانع میشه

            من دارم روی این قضیه کار میکنم

            خیییلی خوشحالم برات ملیکای عزیزم که تونستی به حس خوب رابطه با مادرت برسی

            وخوش به حال مادرت برای داشتن دختر خوبی مثل تو

            دوست دارم برام از موفقیت وتجربه های قشنگت بگی عزیزم

            تولایق بهترینهایی اینو یادت نره

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 912 روز

      به نام خدای مهربانم

      سلام به دوست عزیز و متعهدم

      سلام مریم جانم خدارو شکر میکنم که منو الان هدایت کرد به کامنت زیبای شما چقدر قشنگ حرفهای استاد رو گوش دادین و عمل کردین و زیباتر از اینا نتیجه عالی گرفتین مرحبا

      تحسینتون میکنم عزیز دلم که رابطه شما با دختر زیباتون عالی شد

      و خودش داره میفهمه راه درست یا اشتباه رو

      خداوند همه رو هدایت میکند به قول استاد به کسی نباید کاری بگیریم حتی فرزندمون

      من هم مثل شما همین مشکل رو داشتم و به نظر من دخترم منو خیلی اذیت می‌کرد با همون که 20 سالش بود

      اما هر چه بیشتر فایل گوش دادم فهمیدم باید رها کنم تا خودش بفهمه

      این صبحونه رو بخور اینو اینطوری انجام بده خلاصه …. از موقعی رها کردم خیلی بهتر شد و الان که 25 ساله من فهمیدم اون موقع با دخالت‌های بیجای من نه تنها اونو اذیت میکردم برای خودم هم ارزش قائل نمیشدم و رابطه ای ناراحت کننده داشتیم

      خدارو شکر الان با دیدن و خوندن کامنت شما برای من یاد آوری شد که هواست باشه فقط روی خودت کار کن به کسی امر و نهی نکن

      مریم جانم ممنونتم سپاسگزارتم

      من از کامنت شما درس گرفتم اونم درس بسیار عالی و مهم خدارو بابت وجود دوستان توحیدی مثل شما شکر می‌گویم

      در پناه خداوند سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشی یاحق دوستتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام دوست عزیزم کبری جان

        خوشحالم که کامنتم تونسته به شما همراه دوست داشتنی وعزیزم کمک کنه

        مطمئنا شما درمسیر درست هستی وباهرپیام که میبینی هدایت الله رو دریافت میکنی

        ممنونم ازت برای حس خوبی که بانوشتن کامنتت بهم دادی

        امیدوارم که همیشه شاد وخوشبخت وسعادتمند دردنیا واخرت باشی

        ومن شاهد پیشرفت وموفقیتت توی همه جنبه های زندگی باشم

        موفق باشی دوست نازنینم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      لطیفه هستم گفته:
      مدت عضویت: 596 روز

      سلام مریم جانم

      چقد هدایتی هدایت شدم به کامنتتون.

      و چقد نیاز داشتم ب خوندن این کامنت.چون یکی از دغدغه های من بود…و چقد جالب بیان کردین .

      منم از وقتی دیگه خوش اشتها شدن پسرمو میبرم ستاره قطبی..

      وقتی برای پخت و پز اذیتم و ازخودش میخام کمکم کنه…

      خیلی عحیب شما حرف دل منو زدین..خدایا بی نهایت سباسگزارتم

      مریم جانم تحسینتون میکنم.

      دوستان پر از نتایج عالی باشین همیشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام لطیفه عزیزم

        همه ما دراین مسیر زیبا اتفاقات ومسائل مشابه رو تجربه میکنیم

        قطعاً شما درمدار وفرکانس هدایت هستی که پیام دریافت کردی گاهی مسائل مهمی مثل رابطه با فرزند فراموش میکنیم وخداوند ازاین طریق بهمون گوشزد میکنه که به رفع نواقص خودمون بپردازیم نه به حل مسائل دیگران

        وما به عنوان مادر همیشه فکر میکنیم بهترین راه بلدیم

        خداروشکربرای هدایتمون به سمت مسیر درست

        خداروشکربرای اینکه مادر اگاه هستیم وبا کمک استاد یاد میگیریم که بیشتر تمرکزوانرژی خودمونو صرف خودمون کنیم تا بچه ها ازطریق دیدن والگو گرفتن ازما رشد کنند نه دادوبیداد وزورگویی ما

        عاشقتم لطیفه عزیزم موفق باشی دوست هم فرکانسی من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 839 روز

    به نام خدای مهربان و بزرگ

    به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

    خدای که عشق و نور مطلق قلب من هست

    خدای که بهترین حامی و هادی من در مسیر خوشبختی هست

    خدای که عشق مطلق من هست

    خدای که همیشه هوای من را دارد

    خدای که بهترین رفیق من هست

    خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

    خدای که خیلییییی نگاهی مهربان به من دارد

    خدای که جان و جهان من هست

    خدای که دستش بالاترین دست هاست

    خدای که خالق زمین و آسمان هاست

    خدای که به شدت کافی هست

    خدای که میگه باش و موجود میشود

    خدای که خیلییییی قدرتمند هست

    خدا جان عزیزم

    پروردگارم ، مهربانم ، دلبر شرینم من را یک لحظه به حال خودم رها نکن

    من بدون تو هیچی نیستم من بدون تو نفس نمیتوانم بکشم

    تویی که قلبم را میتپی

    توییی که نفسم را میکشی

    خدا جانم تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    تو قدرت مطلق جهان هستی تو زورت می‌رسد خودت هدایتم کن خودت یادم بده که اصل را از فرع تشخیص بدهم

    خدایاا خودت احساس خودارزشمندی واقعی را در وجودم رشد بده

    خدایا خودت احساس لیاقت درونی ام را بیدار کن

    خدایااا قلبم را باز کن برای دریافت هدایت های بیشتر

    خدایا قلبم را باز کن برای دریافت نعمت های بیشتر

    خدایااا من میدانم که چی دانه الماسی هستم خدایاا من میدانم که چی هدیه گرانبهایی به جهان هستم خودت در مسیر درست قرارم بده

    خدایاااا خودت میدانی که چقدرررررررر دلم تورا میخواهد میدانی !!!!!!!

    فقط من را عاشق خودت بساز و این کافی هست

    چون عاشق هیچ وقت بی ادب نمیشه

    خدایاااا چشم هایم را عاشق بساز

    همه جا در جستجوی تو‌باشم

    خدایااا هیچی بدون تو لذت ندارد

    میدانی همه چیز را با تو میخواهم

    خدایاااااا همه مردم جهان غرق عشق خودت بساز

    خدایاا همه مردم جهان را سرشار از عشق و ارامش بساز

    خدایاااا همه را ببخش

    خدایااااااااااااا من بی نهایت دوستتتت دارم من را تنها نگذار

    خدایااا خودت هوایم را داشته باش

    خدایاااا خودت خواسته های قلبیم را با دستتت عاشقانه برایم عطا کن

    خدایااااااا من امید دارم و این امید فقط بخاطر توست

    خدایااا خودت امیدم را ناامید نکن

    خدایااا خودت مسیر را برایم هموار بساز

    خدایااااااا خودت در بورسیه اسلام آباد کامیابم بساز و کار هایم را به صورت عالی پیش ببر

    خدایااااا من همه چی را به دست های قدرتمند خودت سپردم

    خدایاااا من صبر میکنم در پاداش صبرم بهترین ها را ازت میخایم عالی ترین ها را ازت میخایم

    خودت میدانی چقدرررر بالایت اعتماد دارم تو بی اعتمادم نکن

    خدایااااااااااا عاشقانه ازت ممنونم برای تمام لطف ها و مهربانی های که از آدم ها دریافت میکنم

    خدایاااا این مردم عشق هستن چقدررر خوب هستن

    خدایاااااا من با تو حس عمیق خوشبختی دارم

    خدایااا من عاشق این اشک ها هستم که از سر عشق تو میریزد و قلبم گرمتر میشود

    خدایااااا من عاشق این حال هستم که فارغ از هر چیزی‌ برای تو مینویسم

    خدایاااا من دیوانه تو هستم

    خدایااا من مجنون تو هستم

    خدایاااا این عشق بدون ریا و ساده من را قبول کن

    خدایاااااااااا من خودمممممممم عاشقتم

    خدایاااااااااا برای همههههههههههه چیز شکرت

    میدانی تنها یک چیزا را از تو میخواهم خودت هستی

    خدایااااااااا برای تمام مهربانی ها شکرت

    خدایاااااا برای خرید هایم شکرت

    خدایاااا برای تمام زیبایی های که در همه دیدم شکرت

    خدا جان شکر شکر شکر کروررررر کرورررررررر شکرت

    من میگم اگر روح تورا در وجودم درک بکنم

    من میگم اگر بدانم که من خودت هستم

    اگر‌من بدانم که قسمتی از تو هستم من بخشی از تو هستم

    و بدانم که همه خودت هستی همه بخشی از تو هستند

    مگر‌ نگاهی دلسوزی و حمایتگری میماند ؟

    همه خدا هستن

    همه خود تو هستن

    همه قدرتمند هستن

    همه ارزشمند هستن

    همه قدرت تغیییر زنده گی خودشان را دارند

    هیچ کس به کمک و حمایت من ضرورت ندارد

    تو با همه هستی

    تو با همه مهربان هستی

    تو عاشق همه هستی

    خودت هدایت میکنی خودت کمک میکنی

    اگر‌من خدا بودن همه را درک کنم

    آیا به دست فروش سر خیابان با نگاهی دلسوزی نگاه میکنم ؟

    هرگز نه

    اکر من خدا بودن همه را درک کنم

    آیا دیگر‌ به خودم و دیگران نگاهی بالا به پایین

    یا پایین به بالا میداشته باشم

    میدانم همه قطره یی از یک اقیانوس هستیم

    همه قطره ها به اقیانوس بر‌میگرددد

    همه از تو هستیم خدا

    همه یکی هستیم

    همه قسمتی از تو هستیم

    تو‌ برای همه قشنگ خداییی میکنی

    عاشتقم عاشقتم

    تو خیلیییی بلد هستی خدایی کنی

    تو خیلییییی خداییی

    میدانی میلیارد ها سال هست خدای میکنی و نیاز همه را برآورده میکنی

    تو قشنگ کارت را بلد هستی

    دوستتتتتتتتتتتت دارم با تمام سلول هایم

    میدانم این عشق را تو درک میکنی

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 181 رای:
    • -
      ابراهیم خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1373 روز

      تو معلومه کجایی!؟

      رفتی آخر کلاس نشستی داری از دور کلاس رو نگاه میکنی !

      سلام پاکیزه جان!

      صدای من رو داری از ارتفاع 40 متری، روبروی یک پاتیل مذاب به وزن 275 تن!!!

      تمامه این مذاب تقدیم به تو با عشق!

      میدونی چند میلیارد پولشه!؟

      بقدری که تا آخر عمرت میتونی زندگی مرفح و پولداری زندگی کنی!

      میبینی چقدر دوست دارم!؟

      البته!

      چیزه!

      تو دنبال پول نیستی!

      تو دنبال چیزای دیگه میگردی!

      میدونم!

      میشناسم این حست رو!

      این حیلی مسخره است به کسی که ماشین بنز سوار میشه بهش بگی واسه تولدت کارو یه دوچرخه پوکیده خریدم!

      چون دوچرخه خوشحالش نمیکنه!

      کسی‌که بنز سوار شده با چیزای پایین تر راضی نمیشه!

      تو خدارو دیدی!

      تو خدایی رو دیدی که اون تو قرآن گفته آهن رو برای تجارت شما قرار دادیم و یک سوره به اسم آهن (الحدید)داره تو قرآن!

      بعد من حرف از 275 تن مذاب میزنم!

      این خیییییلی باشه 100میلیارد پولش باشه!! مگه بیشتره!!!

      پاکیزه جان!

      تو عاشق شدی!

      کسایی که عاشق هستند، خدا نو قلبشون هست !

      من تو کامنتهات تا امروز چیزی جز خدا نخوندم!

      تو یکی از دلایلی که قلب کنار اسمت رو فعال کردم که ایمیل هات واسم بیان اینه که تو همیشه در مسیر رشد بودی، مثله بعضیا نبودی که دو ماه هستن 3 سال نیستن!

      این استمرار واین ادامه دادانت خیلی برام با ارزشه!

      یییییه کوچولو حسودیم شد به این عشقی که به خدا داری !

      چون فکر میکنم این خداهه ماله منه!

      و فقط باید عاشق من باشه و فقط من میتونم عاشقش باشم!

      به قوله یکی از بچه های سایت که خیلی خدا دوسش داره و بندگان خدا همینطور،

      کروررر کرررووور دوستتتتتتت دارم

      و خدا برایت خوش بخواهد و خدا بالایت کافی است…

      دوست دارم و امیدوارم این عشق،این اشک،این قلپ پاک همیشه بتپه…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1400 روز

      سلام پاکیزه عزیزم

      سپاسگزارم که نوشتی و مینویسی.برایتان آرزو دارم در جایی که دوست دارید پذیرفته شوید و حتی بهتر از آن که خدا برایت تدارک دیده.

      میخام نوشته خودت را تکرار کنم تا قلبم آرام‌تر شود.

      همه ما انسانها را خدا آفریده و از روح خود در ما دمیده،هیچ کس بالاتر و پایین تر نیست.

      این خدا به همه نزدیک است و همه به او نزدیک هستند

      اصلا همه خدا هستند که اگر خودشان بشناسند کن فیکون می‌کنند

      اگر هم نشناسند که …

      آنکس که خدا را دارد چه ندارد و آنکس که خدا را ندارد چه دارد.

      پاکیزه جان خدا خیرت بده با نوشته هات قلبم باز میشه .

      باز هم می‌خوانم تا قلبم بازتر شود.

      سپاسگزارم از وجودت و حضورت .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1286 روز

      سلام پاکیزه جانم

      سلام خدا جانم

      پاکیزه یه سوال خدا بهت گفت اینو برام بنویسی؟ این کامنتت بخدا تلگرافی اختصاصی از طرف خدا بود برای شخص خودم.

      میدونی 5 تا دستمال کاغذی استفاده کردم برای چشم و بینی ام، میدونی از شدت گریه یه آن سرم درد گرفت و بخدا گفتم خدایا صبر کن من تحمل انقدر عشقت را ندارم قلبم داره درمیاد از سینه ام.

      من امروز یه رابطه ی زمینی رو قطعی کات کردم، رابطه ای ک پول ک چه کنم جونش رو برام میزاشت، ولی یه کلمه اش قلبم رو ب درد اورد و روز بعدش گفتم نه این برای من نیست، ب قول استاد این اهل تو نیست جاهل نباش، این هم مسیر تو نیست جاهل نباش.

      میدونی روز قبلش بهم چی گفت، گفت تو مالِ منی. همین یک کلمه کافی بود برای قطع کردن این وابستگی.

      شب اش ب خودم گفتم خدایا این بنده ات چی گفت؟ من مالِ تو ام، مالک من فقط تویی، براش خوندم من تو رو میخوام تو رو میخوام اونارو نمی خوام نفسم تویی تو میدونی هوا رو نمی خوام، بی تو هیچ چیزی از عالم نمی خوام، میدونم خیلی زیادی واسه من، همیشه عادتمه کم نمیخوام

      میدونی چقدر قلبم پاک تر شد، چقدر عاشق تر شدم، چقدر باتجربه تر شدم، اون فرد اومده بود ک مرا ب تابلوی دریم بوردم برسونه و زودی بره هههه، خدابهش گفت خب حالا این حس و حالا رو ب این بنده عزیزم دادی، این تجربیات رو در نهایت عزت براش برآورده کردی، حالا برو پی کارت ک خودم میخوام تا آخر عمر باهاش باشم.

      پاکیزه جان من در تمام تجربیاتم خدا را دیدم نه آن فرد را، در چشمهایی ک درخواست کرده بودم، در نگاهش، در هیکل و تیپ اش، در اخلاقیات و عزت و احترام و عشقی ک ب من میگذاشت، در تحسین هایش، در چشم گفتن هایش، در عاشقتم گفتن هایش، او مسخرِ من شده بود، این قدرت خدایم هست، این قدرت توحید است.

      در خنده هایمان، در کافه ها، در پیاده روی ها، در شنیدن تجربیات ارزشمند زندگی اش، در معاشرت های پرمحتوایمان، خدا نفر سوم مان بود. خدا مرا ب خواسته هایم رساند و سیرم کرد تا ب خودش نزدیک ترم کنه، حالا میفهمم ک استاد میگن وقتی ب خواسته هاتون رسیدید اون وقت خدا رو پیدا می کنید.

      تمامش خوبی بود، با اینکه طولی نکشید و من ک بوی وابستگی را شنیدم با کمال احترام قطع کردم این رشته را ک ادامه پیدا نکنه، چون لیاقتم بالاتر از اینهاست، ارزشِ من ب حضور خودم ب روحِ خودم هست. همانطور ک برای خودم در وهله ی اول روحِ خدایی آن انسان ارزشمند است.

      نمی دانم دقت کردی هرچه عاشق تر میشوی عاشق خدا منظورم هست، هرچه ب او نزدیک تر میشوی انسانها بیشتر عاشقت می شوند، این احترامات این عشق و محبت ها، این طرز نگاه متفاوت انسان ها، این رفتار متفاوت همه از فضل اوست.

      در همان 3 بار بیرون رفتن ب من گفت چقدر همه با تو خوب رفتار میکنن، چقدر نگاه متفاوتی نسبت ب تو دارن، عجیبه برام.بخاطر باتجربه بودنش در زمینه ارتباطات، خیلی زرنگ بود، گفت من میفهمم نگاه انسانها ب تو متفاوته. و من فقط گفتم پارتی ام کلفت عه ؛)

      این فایلهای استاد ب موقع برای من بود، من فکر میکردم میتونم تغییر بدمش، میتونم قهرمان زندگی او شوم، ولی زود ب خودم اومدم و این رابطه را با تمام تجربیات شیرین اش تمام کردم، و خدا را دیدم وقتی با احترام داشت پشت تلفن ب من گوش میداد و سکوت میکرد، میدونم چقدررر دلش میخواست با من باشه، بهش گفتم من دوستت دارم ولی خودم رو بیشتر از تو دوست دارم ؛)  وقتی بهش گفتم ب خدا برگرد او منتظر توعه بغضی گلوم رو گفت، نمی دونم شنید یا نه، ولی من فقط باید حرف هایی رو بهش گوشزد میکردم، و این رو بدونم من برای اون نمی تونم کاری کنم، من نمی تونم زندگیش رو تغییر بدم. خدا هم نمی تونه فقط خودش هست ک می تونه.

      گفتم خدایا اون انسان تویی، اون پاره ای از من است، در آخر مکالمه مون بغض کردم ک چرا وجودِ ارزشمندش رو فراموش کرده، چرا خدا رو فراموش کرده، و خدا همون لحظه بهم گفت ما انت علیهم بوکیل، تو حرفت رو زدی، تو رسالتت رو انجام دادی، دیگه تمام.

      میدونی خدا اون شاهزاده سوار بر اسب سفید رو اورد ک بهم ثابت کنه، عشق اول و آخرم خودشه، ک بهم بگه دیدی با من بودن چقد لذت بخش تر بود، دیدی موقعی ک تجسم میکردی بیشتر لذت می بردی؟ بهم گفت تو الماسِ منی، گفت بودن با تو بها دارد.

      گفتم باشه من این بنده ات رو ب خودت می سپارم و میدانم جهان جهان فراوانی هاست، پس در زمان مناسبش، خود ب خود، بدون زور زدن من، آن فردی ک لایقش هستم رو وارد زندگیم میکنی. من ازت پاداش بزرگتری میخوام.

      پاکیزه جانم آنقدر در قلبم جای گرفته ک سیرابم کرده، و این نهایت شکرگزاری برای من است، ک نمیتوانم وابسته کسی بشوم، آنقدر پر شده ام از عشقش ک همه را دوست دارم، روح همه را، چون همه را تکه ای از خدا می بینم.

      دلم خواست از تجربیاتم اینجا حرف بزنم، باهات درد و دل کنم و از عشقش بگم برات، تو خیلی عشقی میدونی، برامون ب زودی بنویس ک بورسیه شدی و مهاجرت کردی، چون تو لایقش هستی، می بوسمت، در پناه الله باشی جانم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      سلام پاکیزه جان.

      الان و با پاسخِ ناعمه جان برات، هدایت شدم کامنتت رو بخونم.

      میدونی وقتی هر جمله رو میخوندم و میرفتم بعدی به چی فکر میکردم؟

      چقدر لطیف نوشتی پاکیزه جان.

      چقدر ساده و حقیقی نوشتی.

      چقدر صادق و رک نوشتی.

      چقدر صمیمانه نوشتی.

      چقدر چیزهایی که نوشتی به خواسته های درون من نزدیک بود، در حالیکه خودم بلد نبودم بنویسمشون.

      این جنس نوشتن از درک خوبِ خدا و قدرتش میاد.

      از دوستیِ صمیمانه با خدا میاد.

      نه که ننویسم برای خدا، نه.

      گاهی بلد نیستم میشه اینطوری و انقدر صمیمانه از خدا بخوام همه چیز رو…

      نگاهِ بالا به پایین، نگاه دلسوزانه به دیگران و … رو که خوندم چشم هام برق زد.

      چیز مهم و اساسی رو درک کردی و بعد نوشتیش.

      بسیار بسیار ممنونتم.

      که علاوه بر عشق و عاشقی با خدا و لذت بردن از ارتباط با خدا، مکتوبش هم کردی تا یکی مثل من نکات بهتری رو از جنسِ ارتباطِ نامحدود با خداوند، بتونه بهتر درک کنه.

      خداوند بهت خیر بده.

      خداوند بهت بورسیه دلخواهت رو بده.

      خداوند بهت فراوانی در همه چیز بده.

      ارتباطت با خداوند هر لحظه عاشقانه تر بشه.

      درکت نسبت به خدا هر لحظه عمیق تر بشه.

      کامنتِ پاسخِ ناعمه جان برات، خیلی دلی و صادقانه بود و بر دل نشست.

      کامنت خودت هم بسیار عاشقانه و صادقانه بود و بسیار بر دل نشست.

      پاکیزه جانم چند روز پیش کامنتت رو دیدم اما در مدار خوندنش نبودم، اصلا تو فرکانسِ حس کردنش نبودم تا الان، تا این لحظه که تازه دسترسیم به کامنتت باز شد…

      الهی شکرت.

      در پناهِ الله باشی دخترِ خوب.

      ————————-

      خدای مهربانم

      خودت راهِ راحت ارتباط برقرار کردن، با خودت رو، بهم یاد بده.

      کسی که تو رو داره، همه چیز داره.

      یعنی وقتی تو رو داشته باشم که دیگه چیزی به چشمم نمیاد.

      یعنی ارزشمندترین ها، پیش چشمم کوچک میشه.

      الان که سطح ارتباطم باهات انقدره، هنوز یه چیزایی مثل ثروت، مثل ارتباطات و … خیلی به چشمم میاد، میخوام یه طوری بشم که به جز تو چیزی به نظرم نیاد دیگه.

      دلم میخواد به بی نیازی به غیر برسم و همه چیز برام در تو خلاصه بشه.

      بالا پایین چپ راست، به هر چی نگاه کنم، به هر چی فکر کنم فقط تو بیای به نظرم، اسم تو بیاد تو فکر و روی زبونم.

      همیشه به اینکه شما از روح خودت درون انسان دمیدی، فکر میکنم.

      یعنی هر انسانی، چیز ارزشمندی درون خودش داره همیشه و اونم روحِ شماست.

      یعنی حضورِ روح شما درون من و همه باعث ارزشمندیمون هست پیش فرض.

      یعنی انقدر انسان مهمه و ارزشمند که خدا تکه ای از خودش رو درون انسان قرار داده.

      پاکیزه نوشته وقتی بدونم همه از تو هستیم، نگاه بالا به پایین معنی نداره.

      پس این میتونه یه کد و راهنما باشه.

      وقتی با حس خود برتر بینی یا تمسخر یا قضاوت با دیگری مواجه میشم، یعنی یادم رفته درون اون ادم هم روح خدا دمیده شده.

      اینطوری میشه به همه ی انسان ها احترام گذاشت.

      این احترام فرکانسی میفرسته که اون آدم هم به من احترام بذاره.

      یعنی رفتار خوب اون ادم به واسطه احترام، برانگیخته میشه برای من.

      احترام، یه کلیده.

      اگه یادم بمونه.

      اگه درکش کنم.

      اگه تمرینش کنم.

      راه دور نرو سمانه.

      این احترام به انسان رو، از افراد درجه یک خودت شروع کن.

      از همسرت.

      از پسرت.

      از مادر، خواهرها و برادر و بچه هاشون، از خانواده همسر، از همسایه ها، از کاسب ها، از دوستات و آشنایانت…

      همین احترامه که معجزه میکنه.

      چطوری احترام بذارم خدایا؟

      یعنی چطوری حرف بزنم؟

      چطوری حرف نزنم.

      کی سکوت کنم؟

      چه رفتارهایی انجام بدم؟

      خدایا خودت راه نشونم دادی، خودت پاسخ ها رو هم بهم بگو لطفا.

      مرسی.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      همتا نوری گفته:
      مدت عضویت: 272 روز

      با عرض سلام خدمت شما پاکیزه قشنگ و هم فرکانسی عزیزمم …

      الهییی دور از دغدغه های زندگی باااشید پاکیزه عزیز ….

      چقدرررر این ویدئو شما آرامش الهیی را برای قلبممممممم اعطا کرد شما دست از دستان خداوند استین برای دانستن احترام ،آرامش، لطف مهربانی اممم …..

      خدایااااااااشکرررررت بابت این دوستاااان هم فرکانسی و شکرگذارممم از دستای پر از عشقت ممونممم پاکیزه عزیز….

      قالب اشک عشق خداوند در چشمایم گرفته شد با این کلام های آرامش بخشت …..

      موفق سربلند باشین پاکیزه قشنگ ‌‌…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      امیر حسین سراجی وطن گفته:
      مدت عضویت: 2068 روز

      به جان دلبرم کز هر دو عالم

      تمنای دگر جز دلبرم نیست.

      همه عالم به تو میبینم این نیست عجب

      به که بینم که تویی چشم مرا بینایی

      به جز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی دانم

      که شادی در همه عالم از این خوشتر نمی دانم

      این بیت ها یادم افتاد وقتی که کامنت شما رو خوندیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علیرضا گفته:
      مدت عضویت: 2634 روز

      بنام خالق زیبایی ها

      سلام خانم پاکیزه عزیز چقدر کامنت و دعاهایی کردی با خوندنش حسم فوق‌العاده عالی شد و انشالله تمام دعاهایی کردی همه برات به راحتی انجام میشه و چقدر تحسینت میکنم که با قدرت داری روی خودت کار میکنی و همیشه ستاره هات درخشان و درخشان تر بشن

      هر جا هستی موفق و سلامت و ثروتمند در پناه‌ خداوند یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1086 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    آخ جوووون رزق الهی از خزانه های غیبی خداوند

    از زبان استاد عزیز و عمل گرامون

    خدایا شکرت هزاران بار شکر برای این رزق پربرکت

    برای این نعمت و برکت و موهبت ورحمت الهی ت

    سپاسگزارم بابت این فایل مقدس

    مطالب این فایل برای من خیلی آشنا بود

    چون تو دوره مقدس 12قدم

    جلسه اول از قدم سوم متوجه شدم

    پاشنه آشیل من راهکار دادن و کدخدایی کردن

    ونظر دادن ونشتی انرژی هست

    و تو دوره احساس لیاقت جلسه پنجم

    اشاره کردم که چه ها کشیدم من از این

    نشتی انرژی ..

    چقدر ناراحتی کشیدم وحرص خوردم

    از این راهکاردادن ها …

    چقدر جوش بی خودی میزدم برای مشکل دیگران

    نتیجه هم جذب آدمهای داغون بود دیگه

    چقدر خودمو سرزنش میکردم که دیگه همچین غلطی نکنم

    برای من 15ماه زمان برد تا بفهمم برای کمرنگ کردن این پاشنه آشیل باید رو

    باورهای توحیدیم کارکنم

    درک کنم و ایمان بیارم که

    همه ی ما به یه اندازه به خدا دسترسی داریم

    و اعتراف میکنم که خیلی سخت بود وزمان برد استاد عزیزم اینکه تو یه جمع باشم مخصوصا خانواده خودم و سکوت کنم و بسپارم به خدا وباورکنم که خدا بهتر ازمن حواسش هست به همه چیز وهمه کس ..

    منم اون زمان ها احساس ارزشمندی مو به کمک کردن و تایید گرفتن از آدمها گره زده بودم

    کم‌کم متوجه شدم که سکوت کنم و

    بسپارم به خدایی که همه چیزه

    وحالا به میزانی که من تو کار و مسائل خانواده خودم وهمسرم دخالت نمیکنم

    واقعا خدا هدایت شون میکنه و اتفاقا اون ناخواسته باعث پیشرفت شون هم میشه

    و همین باعث میشه به خودم یادآوری کنم

    که دیدی جلوی دهنت گرفتی و

    خدا چه جوری شیک ومجلسی هدایتشون کرد !

    به میزانی که من جا خالی میدم

    که آدمهای اطرافم چه خانواده چه غریبه

    چه آشنا ودوستانم با من درددل نکنن

    وگوش شنوایی هم ندارم و ارتباطم هم محدوده

    واقعا خدا سنگ تموم میذاره برام

    جهانم الان آرومه خلوته و آدمهای نازنین وشایسته اطرافم

    وجود دارن که همه اهل دل وخدا وتوحید هستن و هرروز شاهد پیشرفت هاشون دراین سایت بهشتی هستم

    همون جلسه اول از قدم اول

    من متعهد شدم که یه کلمه به اطرافیانم

    از این دوره وسایت نگم و تا امروز هرگز نگفتم و تمرکز خودخواهانه گذاشتم روخودم

    از نظر بقیه خودخواهانه است اما قانون میگه ,خدا میگه

    توحید در قرآن میگه که من هیچ تاثیری در زندگی دیگران ندارم و صددرصد در زندگی خودم با تغییر باورهاو افکارم تاثیر دارم ، تموم تلاشم تا امروز کردم که

    بیشتر به افرادی که سوالی تو کامنتها ازمن پرسیدن دوره ها وجلسات رو معرفی کنم که خودشون رجوع کنن ، چون باورهامون متفاوته و نمیشه راهکارداد

    خدا همیشه شاهکارمیکنه به میزانی که

    ما سکوت میکنیم وتسلیم هدایت هاش میشیم و

    دخالتی در زندگی بقیه نمیکنیم و

    تمرکزمون رو خودمونه که رشد کنیم

    حواسمون به ورودی هامون و توجه به زیبایی ها وداشته هامون باشه در این مسیر قشنگ وبهشتی و

    هرروز خودمون رو نیازمند این آگاهی ها بدونیم و تسلیم خدا باشیم

    خاشع باشیم و باورکنیم که خدا همه چیزه

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    بابت این فایل مقدس وبی نظیر

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 194 رای:
  7. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم عاشقتم خوشحالم که دوباره زحمت کشیدین وفایل جدید گذاشتین سلام گرم به مریم عزیزم که همیشه پیشنهادات عالی میده ازدور میبوسمت

    سلام دوستان عزیزم که دراین مسیر زیبا باهم هستیم

    خدایا شکرت ،همین الان تمرین ستاره قطبی رو نوشتم ومتوجه شدم تو این چند روز اخیر رابطه م بادخترم اصلأ جالب نیست ومن رفتارام واکنشی وخیلی غیر منطقی

    نوشتم خدایا میدونم رفتارم با دخترم درست نیست هدایتم کن بهم بگو چیکارکنم

    اومدم توسایت دیدم استاد فایل جدید گذاشته باهمین موضوع

    بله دقیقا مساله من همینه میخوام زندگی دخترمو تغییر بدم چون اون هیچی نمیدونه ومدام داره اشتباه میکنه پس من باید مراقبش باشم

    خب مسولیت پذیری خوبه ولی دلیلی نداره بخوام بااین رفتارهای اشتباه تغییرش بدم

    من باید ازخودم سوالات مثبت واگاهانه بپرسم وتوجه وتمرکزمو بردارم از اینکه توجه روی نکات منفی دخترم باشه

    این پاشنه اشیل منه واین تضاد داره بهم میگه تو نمیتونی کسی رو تغییر بدی حتی بچه خودت

    من باید بگم تسلیمم وهیچ علاقه ای به نصیحت ندارم رابطه ما همیشه عالی بود ولی الان متوجه شدم دارم ناخوداگاه مثل مادرم رفتار میکنم همون قدر دیکتاتور

    از خدا ممنونم که انقدر سریع جواب درخواستمو داد وهدایتم کرد

    مهم نیست چقدر وقت وانرژی میزاریم ولی نمیتونم تغییرش بدم باید بپذیرم که باداد وفریاد نمیتونم کسی رو مجبور به کاری کنم

    اجازه بدم دخترم تجربه کنه ،اشتباه کنه من باترسهام نمیخام دخترم توی مشکلات بره ،

    خدایا چقدر خوشحالم که انقدر خوب هدایتم کردی

    امشب نوشتم که خدایا تو بهتر وبیشتر میتونی دخترمو هدایت کنی تو به همه چیز آگاهی ،پس به تو سپردم مثل مادر موسی وانرژی خودمو صرف بهبودی وسلامتی روحم میکنم تاالگوی درستی باشم انقدر اگاه باشم که اگر دخترم اماده بود وازمن خواست کنارش باشم

    استاد عاشقتم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 215 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 746 روز

      به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام مریم عزیزم

      ..

      سلام خواهر خوبم …

      امیدوارم حالت عالی باشه …

      میتونم ازت که دست از تغییر دخترت برداشتی …

      یه کامنت طولانی از تجربه ام نوشتم اما همش پرید و متوجه شدم که شاید نباید می‌نوشتم….

      اما دوست داشتم اینو بگم که من الان 20 سالمه …و دوست دارم از نگاه دختر به قضیه نگاه کنم …

      درسته خیلی بی تجربه ام …اما خدایی دارم و در جهانی زندگی میکنم که بزرگ ترین معلم دنیاست …

      درسته خیلی اشتباه میکنم ولی از درس هایی که از اون اشتباهات میگیرم جوری قوی تر و قدرتمند تر میشم که تا عمر دارم میتونم بهدخوبی زندگی کنم …

      مطمئنا شما دوست ندارید یک دختر ضعیف داشته باشید …اما با نصیحت و کنترول کردن و محدود کردن بیش از اندازه دخترتون اونو ضعیف تر میکنید و اجازه نمی‌دید رشد کنه و حتی اگه می خوره زمین بلند بشه و قوی تر حرکت کنه ….

      با اینکه تجربیاتشون رو باهاش در میون بزارید و خیلی صاف و صادقانه و منطقی باهاش صحبت کنید و باعث بشین به فکر فرو بره و تا تصمیم بهتری بگیره مشکلی ندارماااا اما اینکه تمام این چیز ها رو درون خودتون تحلیل کنید و یه خط و نشون براش بکشید و اونو وادار کنید تصمیمی که از نظر شما منطقیه رو انجام بده مشکل دارم….

      ممنونم ازتون …

      و مطمئن باشید حدا بیکار نیست …و از هزاران دست اونو راهنمایی میکنه …

      مگه شما وقتی بچتون توی شکمشون بود راهنماییش میکردین که الان باید قلبت تشکلی بشه یا الان باید به این شکل دستت تکاملشو طی کنه یا الان باید اینطوری بتابی؟

      معلومه که نه …خدا با دقت تمام حواسش بود …

      همون خدا الانم حواسش هست و راهنماییش میکنه

      …..

      به هر حال …ممنونم که متوجه شدین و دست از تغییر دلسوزانه ی دخترتون برداشتید …

      عاشقتونم

      ..

      مرسی که هستید …

      درپناه لله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام ملیکای عزیزم

        خیلی ازت ممنونم برای اینکه تجربه قشنگتو برام نوشتی

        واقعا گاهی لازمه توی هررابطه ازدیدگاه طرف مقابل هم به قضیه نگاه کنیم

        دقیقا مسأله کوچیکی که باعث ناراحتی من شده بود به خاطر عدم درک دخترم توی اون شرایط بود

        خیلی کامنتت خوب بود بارها وبارها خوندم وقتی دخترم باهام راجب مساله مون حرف زد دقیقا همین حرفها روزد

        من خودم زیر دست مادر سخت گیر بزرگ شدم واقعا دوست ندارم هرگزدخترم مثل من بشه ولی منم ناخوداگاه رفتارهای محدود کننده دارم که باید روش کار کنم

        ازت ممنونم

        اونجا که نوشتی درسته اشتباه میکنم ولی تجربه کسب میکنم وقوی میشم واقعا نکته مهمی بود که من سعی میکنم به اشتباهات ازدیدگاه تجربه نگاه کنم

        من انقدر محافظه کارانه مراقب بودم که دخترم تجربیات پراشتباه نکنه که بابت هر اشتباه به جایی که اون تجربه کنه من اذیت شدم واین موضوع همیشه تکرار میشه چون من همیشه همون رفتارو داشتم

        سعی کردم کنار بکشم به رفتارهاش نگاه کنم حرف نزنم خییلی سخته ولی اینجوری انرزی مو هدر نمیدم

        متاسفانه بعضی تجربه ها خیلی سنگینه ومن اصلأ دوست ندارم دخترم تجربه کنه ولی من تسلیمم وبرای هدایت شدنش دعا میکنم

        عاشقتم ملیکای عزیزم که اززبان دخترم بامن حرف زدی

        دوست دارم دخترم هم اگاه بشه نه ازطریق من یا سایت ازهزاران راه که خدا بهتر میدونه

        موفق وشادو سربلند باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فررانه فلاح گفته:
      مدت عضویت: 1095 روز

      به نام خداوندبخشنده و مهربانم

      اول سلام میکنم خدمت استاد عزیزم و مریم جان..

      وسلام خدمت شما دوست عزیزم و دوستان عزیزم درسایت.

      دوست خوبم باید بگم من هم همین مشکل رو چند وقته با دخترم دارم.. کلی نصیحتش میکردم حتی بهش میگفتم بیا توی سایت استاد ثبت نام کن.. فردا میدیدم همون رفتا رو داره.. تااینکه یه ماه پیش دست به خودکشی زد. و فقط خدا بود به طور معجزه برشگردوند به من..

      بعداز اون ماجرا به خدا گفتم که خدایا من ناتوانم هیچی نمیدونم تو مراقبش باش و هدایتش کن.. الان الحمدالله حالش بهتره.. حتی به سرکار میره و خودشوسرگرم کرده.. ما حتی نمیتونم بچه های خودمون رو راهنمایی یا تعقیر بدیم.

      و باید توجهمون رو از نکات منفیشون برداریم و بزاریم روی رفتارهای خوبی که دارن..

      واقعا از استاد ممنونم که زحمت میکشن و برای ما این فایل رو اماده میکنن.. خداروشکر میکنم که عضو این سایت هستم.. و اگاهانه تلاش میکنم خودمو تعقیر بدم نه دیگران رو.

      ممنونم از شما دوست خوبم مریم جان کامنت شما باعث شد منی که مدتها کامنتی نزارم مجدد شروع به نوشتن کامنت کنم.

      درپناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام فرزانه عزیزم

        من بعد نوشتن این کامنت ورها کردن دخترم ازذهنم امروز شرایطی پیش اومد که اومد باهم ساعتها حرف زدیم

        فقط چون ازته دلم ازخدا خواستم ورها کردم وسعی کردم اول اعراض کنم از تمرکز روی رفتارهاش وبعد نشستم نوشتم نکات مثبت شو واقعاً خیلی نکات مثبت داشت

        ویادم افتاد استاد هم جایی میگفت پاشنه آشیل من تغییر پسرمه وسخت گیرم

        این رفتار دخترم به من نشون داد اون مستقل وآزاده

        و اصلا دوست نداره تحت فشار باشه و من هم نشستم فکر کردم وازخدا خواستم بهم بگه چه رفتاری منطقی داشته باشم؟؟

        خداروشکر برای این اگاهی ها

        من مطمئنم که شما مادر دلسوز واگاه هستی امیدوارم که باحل این تضاد به اگاهی های بیشتر برسیم تا تجربه کسب کنیم برای دوستی که اونم این مساله روداره کمک باشیم

        ازاینکه همراه وهمسفر خوبی مثل شما توی این مسیر دارم

        خوشحالم که دیدگاه تو نوشتی

        امیدوارم بهترین تجربه ها رو برامون توکامنتا بنویسی

        بنویسی که چقدر رابطه ت با دخترت عالی شده

        موفق باشی دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      تیامو گفته:
      مدت عضویت: 787 روز

      مریم عزیزکامنت شما رو خوندم من هم دقیقا همین کار شما رو داشتم انجام می‌دادم انگار که من به عنوان مادر باید جلوی یک سری از کارهایی که در آینده ممکن هست برای دخترم پیش بیاد رو بگیرم درصورتی که هیچ تاثیری روی اون نداره که هیچ باعث شده رابطه اون با من بدتر بشه خیلی برام سخته ولی تمام تلاشم رو میکنم توجه خودم رو بگذارم روی نکات مثبتش ویا چیزهای دیگه وبه خودم میگم بالاخره اون هم یه روزی در مسیر درست قرار میگیره وخداوند هدایتش میکنه انشالا که بتونم ادامه بدم خوشحالم که شما هم در جهت درست قرار گرفتید انشالا که بتونیم از این آگاهی هایی که استاد در اختیارمون قرار میده بتونیم در زندگی استفاده کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام دوست عزیز

        خیلی ممنون که تجربه خودتو برام نوشتی ،این یعنی مادران آگاه دارن روز به روز بیشتر میشن اینکه این فقط شما نیستی که به تضاد توی رابطه با دخترت خوردی

        اینکه این تضاد حتما تجربه بهتری برای من خواهدداشت وهردو رشد میکنیم به شرطی که ازابزارها استفاده کنیم

        ابزار تمرکز روی نکات مثبت ونوشتن اون ویاداوری اون صفات ،اینکه ما صاحب ومالک بچه هامون نیستیم وقراره اونا کنار ما کلی درس یاد بگیرن وخودشون تجربه کنن

        من وقتی خیلی دقت کردم دیدم ترس من از قضاوت که باعث خشم ومحدود کردن بچم میشه وباید روی خودم کار کنم

        جالبه امروز که اصلأ تلاش نکردم بهش بگم چیکار کنه خودش اومد سمتم وکلی توضیح داد که دلیل رفتارش چی بوده

        امیدوارم که بتونیم ازتجربه های هم استفاده کنیم

        اعراض کردن ازتوجه زیاد به رفتارهای دخترم هم بهم کمک کرد سرم توکار خودم باشه

        انرژی زیاد نزارم که منجر به توقع وحال بدی بشه ،

        نکته بعدی کارکرد قدم هفتم که استاد از تجربه خودش میگه راجب همین تجربه وسخت گیری هاش

        دوست عزیزم امیدوارم شاهد کامنتهای عالی شما دررابطه با چگونگی حل تضاد با دخترت شدی هستم

        خوشحال شدم از کامنتت که برام فرستادی

        موفق وشاد وپیروز باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          زهرا رحمانی گفته:
          مدت عضویت: 443 روز

          سلام دوست عزیز

          هزاران بار خداروشکر که بقول شما مادران آگاه روز بروز دارن زیادتر میشن

          من سه تا فرزند دارم،کوچکشون الآن3سالو نیمشه وبزرگشون15سال

          به جرات میتونم بگم رها کردنشون واینکه بذاریم خودشون تجربه کنن،انتخاب کنن وهمش امرونهی شون نکنیم زمین تا آسمون تفاوت ایجاد میکنه در رشد وشخصیتشون،وقتی رهاشون میکنیم درواقع داریم با خدا تقسیم کار میکنیم و خداهم که کارشو فوق العاده داره انجام میده ومیشه گفت اون قسمت سخته ی کارو خدا داره انجام میده ونتیجه رو که میبینی حس وحالت خوب میشه.

          من تو بزرگ کردن دوتا بچه ی اولم تجربه مشابه شما داشتم در عین حال مطمئن بودم رفتارم اشتباهه چون اصلاً حال خودم وحتی حال بچه ها خوب نبود،پربودم از خشم وعصبانیت،همیشه از خدامیخواستم کمکم کنه و رفته رفته هدایت شدم به این بهشت برین.

          تو کامنتتون اشاره کردین که”ترس من از قضاوت که باعث خشم ومحدود کردن بچم میشه وباید روی خودم کار کنم”ولی دلیل رفتارای من همسرم بود،ایشون من مادرو مسئول تمام وکمال رفتار بچه میدونه چیزی که تو جامعه بسیار مرسومه.من برای اولین بار اینجا واز زبان استاد شنیدم که ما مسئول خوشبختی یا بدبختی هیچکس حتی فرزندمون نیستیم

          وقتی اینو شنیدم مثل کسی که یه بار خیلی سنگین از روی دوشش برداشته باشن پله پله با دلی قرص ومطمئن دارم رو خودم کار میکنم،نمیگم همیشه عالیم بهرحال تمرین وممارست میخواد

          از خداخواستم کمکم کنه مادری مهربان باشم ومتعهدانه روی خودم کار کنم وبچه هاوهمسرم روسپردم به خودش.هرروزی که این قانون رو رعایت کردم تغییر رفتار بچه هام رو بوضوح دیدم بدون استثنا.

          خداروشکر میکنم به خاطر این آگاهی ها وبخاطر حضور سبز استادعزیز وخانم شایسته مهربان ومجموعه تحقیقاتی عباسمنش

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      منصوره گفته:
      مدت عضویت: 853 روز

      سلام مریم خانم عزیز

      من کامنت دوم شما هم خوندم و خیلی خوشحالم که تغییراتو در دخترتون دیدید. پسر من 6 سالشه و من به وضوح اینو دیدم که وقتی بابت مساله ای در موردش نگرانم اتفاقاتی رخ میده که بیشتر نگرانش بشم نه تنها اینو در مورد پسرم دیدم بلکه فهمیدم که هروقت نگرانم اتفاقاتی رخ میده که نگرانیهام بیشتر میشه. قانون احساس بد، اتفاقات بد.

      برای همین چند روزه که جدی تر دارم افکارمو کنترل می کنم. اینو خواستم از تجربیات خودم بگم که نگرانی فقط نگرانی بیشتر با خودش میاره و فایده ای نداره.

      من خودم توی اطرافیانم آدمی هست که به شدت بی خیاله یعنی همسرش می گفت بعد از سی و خورده ای سال زندگی باهاش من هنوز صدای دادشو نشنیدم. این آقا سه تا پسر داره و هر سه بسیار خوب. جالبه که حتی ازدواج پسر بزرگش به سادگی انجام شد و یه عروس خیلی خوب داره. تنها دخترشو به راحتی عروس کرد و یه داماد خیلی خوب داره یعنی شرایط جوری پیش رفته که اصلا حرصی برای بچه هاش نخورده. خدا شرایطی فراهم کرد که پسر بزرگش راحت خونه دار شد. شاید شما هم این الگوها رو اطرافتون دیده باشید. من خودم خیلی استرسی بودم الان خیلی بهتر شدم ولی هنوز هست و بعضی وقتا آزاردهنده میشه برای همین جدی تر دارم ذهنمو کنترل می کنم‌.

      امیدوارم روزبروز رابطتون با دخترتون بهتر بشه و از دیدن رشدش لذت ببرید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        مریم احدی گفته:
        مدت عضویت: 1009 روز

        سلام منصوره عزیز

        خیلی ممنونم ازت بابت این کامنت اگاهی بخش

        کاملآ درسته ومن موافقم که هرچقدر بی خیال ترباشی بهتره

        حتی دخترایی رودیدم که بدون مادر چقدر موفق تر بودن

        من خودم چون حمایت مادرمو نداشتم حالا افراطی به بچه م توجه میکنم اونم نگرانی واینو بارها خودم به همسرم گفتم هروقت نگرانی اتفاقات بد جذب میکنی

        ولی متأسفانه تا حواسم پرت میشه یادم میره

        چقدر خوشحالم که دراین مسیر بادوستانی مثل شما منصوره عزیز وباعشق آشنا شدم که بهم یاداوری میکنن قوانین یادم نره

        هرتضاد کلی اگاهی وتجربه توخودش داره مطمئنم اگه این تضاد نبود من به خیلی از نواقصم پی نمیبردم

        واگر اگاهی وعشق استاد دوره ها ودوستان گلم نبود من قطعاً رابطه بدتری داشتم

        برای من دخترم مهمترین چیز توزندگیمه وبیشتر مواقع رابطه خوب بود البته ازنظر من وتا وقتی اجازه نمیدادم اشتباه کنه ولی حالا دارم با اون رشد میکنم ولازمه بیشتر روی بهبود رابطه کار کنم

        بازم ممنونم ازت که وقت گذاشتی وبرام تجربه گران بها ومفیدتو نوشتی

        عاشقتم برات بهترین ها رو ارزو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      منيژه سبك روحيه گفته:
      مدت عضویت: 377 روز

      سلام وخداقوت

      هزاران هزاران بارخداروشاکرم که بااین سایت توسط دوست مهربونم مهرى جون شدم

      واقعا فایل استادبى نظیربود

      مخصوصا براى من که دانشجوى سال اول وماه هاى اول هستم وفکرمىکنم هرچى یادمى گیرم به اعضاى خانواده ودوستان سهیم باشم وگرنه احساس گناه مى کنم

      این فایل چشمان منو پرنورکردکه واقعیت هاروبیشترببینم وفقطوفقط روخودم وحال خوب خودم وخودارزشمندى خودم کارکنم

      من هم چندین سال باتوجه به حس مادرى ًواحساس مسئولیت ازاین کارها کردم

      واقعیت اینه که به نکات مثبت فرزندان مون وعزیزان نگاه کنیم و اونها وتشویق کنیم خودبه خود پیشرفت مىکنن اماباحس وحال خوب

      شاد تندرست

      سعادتمند باشید

      استادعزیز

      خانم شایسته عزیز

      پایداروسربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مریم صادقی گفته:
      مدت عضویت: 380 روز

      سلام مریم عزیزم مثل همیشه کامنتت عالی و ارزشمند بود برام

      دعای آخر کامنتت دقیقا دعای اول صبح من بود گفتم خدایا من مسئولیت بچه هام رو به تو سپردم چون تو میتونی بهترین حمایتگر و حافظ اونها در هر مکان و شرایطی باشی منم روی خودم کار میکنم تا الگوی مناسبی برای دختر و پسرم باشم هر زمانی هم ازم راهنمایی خواستن در درجه اول سایت عباسمنش رو بهشون معرفی میکنم بعد هر کمکی از طرف خودم مقدور بود براشون انجام میدم

      خداوند دخترتو برات حفظ کنه

      در پنا نور الله باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته وهمه دوستان عزیزم

    بینهایت سپاسگذار خداوندم منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    از صمیم قلبم از شما استاد عزیزم سپاسگذارم که این محتوای بسیار با ارزش رو در اختیار ما قرار دادین

    و از خانم شایسته هم سپاسگذارم بابت پیشنهادشون که این محتوای ارزشمند آماده بشه و در اختیار ما قرار بگیره

    اولین موضوعی که تو این فایل خیلی نظر منو جلب کرده: اینه که استاد خودش بیشتر از همه بچه های سایت از محتوای این سایت استفاده میکنن و بعد از این همه دستاورد و نتیجه هنوزم مثل روز اول کلی وقت میذارن که کامنت بچه هارو بخونن؛ و استاد به بهترین شکل ممکن درک کرده که این کارها و این مسیر ایشون رو به این نتایج رسونده و اگر قراره نتایج حفظ بشه؛ مسیر هم باید حفظ بشه؛ ولی حقیقتا جای تحسین داره بابت این حد از استمرار استاد و من باید از ایشون الگو بگیرم که اگر مسیر درستی رو درک کردم و واردش شدم تا آخر عمرم ادامش بدم؛ خواستم ازتون تشکر کنم که شما با عملگرا بودنتون و با عملکردتون؛ بهترین الگو برای ما هستین.

    راستش من از وقتی وارد این مسیر شدم؛ اصلا سعی نکردم انرژیمو برای کسی بذارم که بخام این حرفارو براش بزنم

    قبلش هم این شخصیت رو نداشتم؛ فقط یکم احساس مسئولیت واسه خانوادم میکردم و فکر میکردم من به عنوان پسر خانواده در قبال پدرو مادرو خواهرام مسئولیت دارم و تو دوران نوجوانی خودمو درگیر زندگی خانوادم میکردم؛ که بعد ورود به سایت کلا ذهنیت از من رفت که من مسئول خانوادم باشم.

    اما در خصوص محتوای سایت یادم نمیاد؛ ذوق و شوقی داشتم که اینارو برای کسی صحبت کنم: یه سری منطق های خوبی تو ذهنم ساختم که به هیچ وجه انرژیمو هدر نمیدم بخام صحبتی بکنم، حرفی بزنم: بخام بگم من خیلی فهمیده ام، من خیلی حالیمه، من خیلی میدونم.

    اتفاقا یه دامادی داریم: ایشون تو مسیر صوف و درویشی هست؛ و خیلی دوست داره به همه بگه که این مسیرش تنها مسیر رسیدن به خداست و هر کس تو این مسیر نیست راهش اشتباهه و همیشه هر جایی میشینیه: چندین ساعت روضه خونی میکنه و اون چیزایی که یاد گرفته رو در اختیار دیگران قرار میده: میتونین حدس بزنین که آدمی که زیاد صحبت میکنه عملش صفره: اتفاقا از وقتی وارد این وادیا شده و حرف قشنگ زدن رو یاد گرفته ؛ مطلقا و مطلقا هیچ کاری تو زندگیش انجام نمیده و فقط حرف میزنه: با اینکه سبک و محتوای صحبتش کاملا مخالفه با آموزه هایی که ما اینجا درک میکنیم؛ ولی من حتی یکبار نشده جلو حرفاش وایستم، چون بینهایت مدعی هست و ادعای اینو داره که فقط خودش حالیشه و من حتی یکبار باهاش صحبت نکردم، یکبار نگفتم اینایی که داری میگی از نظر من اشتباهه.

    با خودم میگم این بنده خدا؛ از این طریق خدارو شناخته و یه سری رفتارهاش بعد ورود به این مسیر بهتر شده؛ به من چه بهش بگم تو اون مسیر شما خدارو اشتباه بهت معرفی کردن!!! خدای اون اینجوریه دیگه، همین قدر تونسته خدارو درک کنه؛ این شخص برا من بزرگترین تمرینه که من جلومو بگیرم و هیچ حرفی نزنم و گاهی اوقات بهش میگم حق با توئه

    راجب نصیحت و موعضه کردن دیگران اصلا به هیچ وجه این کار رو انجام نمیدم؛ من اصلا وقت اضافه ایی ندارم بخام انرژی بذارم برای کس دیگه ایی؛ من یا دارم رو محتوای این سایت وقت میذارم، یا سر پروژه هامم یا باشگاه و استراحت

    اتفاقا وقت من خط قرمز منه؛ و من به هیچ وجه حاظر نیستم، به خاطر اینکه به دیگران ثابت کنم من خیلی بلدم و حالیمه بخام؛ وقت بذارم برای اینکار؛ من به اهدافمم میخام برسم برای خودم نه اینکه به دیگران چیزی رو ثابت کنم؛ دوست دارم خودم در رفاه باشم، دوستم دارم از زندگیم لذت ببرم، من این ماشینو که گرفتم اصلا حال میکنم وقتی پشتش میشینم، من خونه که گرفتم دارم از زندگیم لذت میبرم از استقلالی که دارم، مسافرتی که میرم خودم لذت میبرم؛ نه اینکه به دیگران چیزی رو اثبات کنم.

    و خیلی از این سبکم راضی ام؛ کار به کاره کسی ندارم، و اصلا برام مهم نیست دیگران چه خط فکری و چه سبک زندگی دارن و خداروشکر کسی ام کاربه کار من نداره و من دارم از زندگیم لذت میبرم، دارم از مسیر زندگیم، دارم از خط فکریم لذت میبرم، از شخصیتی که برای خودم ساختم، شخصیتی که متکی به هیچ کس نیست از هیچ نظر و از همه مهم تر خدایی که شناختم خیلی دارم لذت میبرم و کاری به کار دیگران و خط فکریشون و مسیرشون و خدای تو وجودشون ندارم: هر کسی خدارو یجور میشناسه و درک میکنه؛ پس بهتره ما کاری به کار کسی نداشته باشیم و بذاریم با خدای خودش حال کنه و لذت ببره.

    استاد در خصوص تبلیغات نکردن گفتین؛ من شاگرد دوره فوق العاده آفرینش هستم یک ماهه و بخش اولم؛ و شما باور داشتین، یقین داشتین و ایمان داشتین که میتونین زندگی خودتون رو خودتون خلق کنین، شرایط رو خودتون خلق کنین و باور و ایمان قلبی به پرودگار متعال و روزی دهنده داشتین و ایمان و باور داشتین که افراد آماده خودشون شمارو پیدا میکنن؛ و نیاز نیست شما جار بزنین و بگین بیاین سمت من و طبق قوانین شما به خواسته خودتون رسیدین و بدون تبلیغ( اصلا بحث تبلیغات و هزینش نیست) اصلا لول، سبک کاری همه چی با کیفیت تره وقتی کسی ایمان و باورداشته باشه که من نیاز نیست وارد اون مسیر بشم و بخام تبلیغات کنم

    برای همین شما همچین محتوای با کیفیتی تو سایت شما هست و میلیون ها میلیون ادم آماده به شما پیوسته و همچین اتفاقات شگفت انگیزی تو سرتاسر سایت شما اتفاق افتاده

    از صمیم قلبم بهتون تبریک میگم؛ تحسینتون میکنم و خداروشکر میکنم که آماده دریافت این مطالب و آگاهی هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 209 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1461 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به برادر عزیزم افلاطون

      چند باری با کامنت های شما هم مدار شدم و خوندم و واقعاً شخصیت شما رو تحسین کردم و می کنم

      شخصیتی که ساختید قابل تحسینه… چقدر تحسینت کردم که وقتی دوره ای رو می خری، تمرکزی روش وقت میزاری تا پاشنه آشیل هات رو رفع کنی

      چقدر رفتارهاتون هماهنگ با قانون بود …. چقدر منطق درستی ساختید که هر کسی خدای خودش رو داره … چقدر عالی رفتار می کنید که با دامادتون بحث نمی کنید و با منطق اینکه این بنده خدا باعث میشه من تمرین عملی انجام بدم، ذهنتون رو با روحتون هماهنگ می کنید….

      آفرین بر شما

      بهترین ها رزقتون باشه چون لایق بهترین ها هستید

      یونس:58

      قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ

      بگو: به فضل و رحمت خدا، به چنین شادمان گردند، که از هر آنچه گِرد آورند بهتر است.

      این فضل و‌رحمت خداست که قانون فرکانس و سرمایه گذاری فرکانسی از میلیاردها انرژی فیزیکی بهتر…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربان

        سلام میکنم خدمت شما خانم محمدی بزرگوار

        از صمیم قلبم سپاسگذارتونم بابت کامنت پرمهری که برام گذاشتین

        و از صمیم قلبم سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده و من اینجام کنارشما خوبان، کنار بهترین و مهربان ترین و با لول ترین افراد روی کره زمین

        تحسینتون میکنم که 1249 روز دارین رو خودتون کارمیکنین، دارین رو خودتون سرمایه گذاری میکنین و وقت و انرژی خودتون رو برای درک قوانین الهیزو شناخت پرودگار متعال میذارین

        از صمیم قلبم سپاسگذارتونم که این آیه مبارک قران رو برام فرستادین؛ برام خیلی بار ارزشه

        از صمیم قلبم از خداوند وهابم بهترین هارو براتون خواستارم؛ آرامش روزافزون خدایی و نعمت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونتون خانم محمدی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1338 روز

      سلام دوست عزیزم.

      بسیار تحسینت میکنم.

      چقدر عالی داری پیش میری

      چقدر لذت بخش وقتی تا این حد داری متعهد میکنی خودتو که توی مسیر درست حرکت کنی و نتایج پشت سرهم میاد.

      که البته اولین نتیجه احساس خوبه آدمه.

      از خدا سپاس گذارم برای دوستانی عالی که در این سایت دارم .خیلی لذت بردم از اینکه با تمرکز و تعهد داری مسیر رو ادامه میدی و انرژی که خدا بهت داده رو باخساست خرج میکنی چون مهمترین چیز همینه.

      امیدوارم هر روز بهتر از روز قبل باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربان

        سلام میکنم خدمت شما آقای یکتای مقدم عزیز

        از صمیم قلبم سپاسگذارتونم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتین

        و سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده و‌من اینجام کنار شما خوبان

        منم قلبا شمارو تحسین میکنم که عاشقانه وقت میذارین و کامنت میخونین و برای دوستانتون کامنت مینویسین.

        بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم؛ آرامش روزافزون خدایی و نعمت و ثروت آآسمونی نصیب قلب مهربونتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2760 روز

      سلام به آقای نوروزی این درک شما از قوانین تحسین می کنم

      چقدر از عملکرد تون لذت بردم آفرین به شما که انرژی تون برای خودتون می گذارید به این حد از خودداری در مقابل داماد تون واقعا جای تحسین داره موفق باشید از نوشته تون لذت بردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلام خانم کرمی

        از صمیم قلبم از شما سپاسگذارم بابت کامنتی که برام نوشتین و سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده و من اینجام کنار شما خوبان

        منم تحسینتون میکنم بابت وقت و انرژی که میزارین برای کار کردن رو خودتون؛ کامنت خوندن و کامنت نوشتن برای دوستانتون

        بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم؛ آرامش روزافزون خدایی، نعکت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    سلام به استاد مهربانم جناب سید حسین عباسمنش و دوستان نازنینم.دیشب داشتم سوره ی بقره رو میخوندم و نکته برداری میکردم که رسیدم به آیه ی 44 که میگه:

    آیا مردم را به نیکى دعوت کرده و خودتان را فراموش مى‌نمایید؟ با اینکه شما کتاب را مى‌خوانید، آیا هیچ فکر نمى‌کنید؟

    این خیلی برام جالب بود و بنظرم این آیه مکمل اون آیه از قرآنه که خدا میفرماید:

    و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی می‌گردانند و می‌گویند: اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان سلام بر شما ما خواهان جاهلان نیستیم!»

    من یکی از بستگانم که به اسم نه له عمل از شاگردای شماست ،تقریبا هفته ای 4،5 روز زنگ میزد به من و من حدودا روزی 1 ساعت واسش وقت میزاشتم و با اشتیاق واسش از نتایجم میگفتم و راهنماییش میکردم و …

    و همیشه وسط حرفام با یک ذوق و هیجان شدیدی حرفمو قطع می‌کرد میگفت این کلام خداست این همون جوابیه که دقیقا خدا بهم گفته بود و الان دارم از زبون تو می‌شنوم!

    از همین الآن دیگه مصمم که زندگیمو عوض کنم

    بنده خدا راست می‌گفت از همون شب شوروع می‌کرد تغییر زندگیش اما این شروع کردن نقطه پایانش 3،2 ساعت بود!

    و من بهش گفتم دییییگه برای راهنمایی به من زنگ نزن برای این موارد،دیدم چند بار دیگه زنگ زد و بهش گفتم من بیش از 1000 تا کامنت نوشتم تو سایت ،هرجای سایت سرکار بکشی یه یه کامنتی از من میرسی!

    به گفتم ببین!

    من خیییییلی رکی خودم کار کردم اما تو آبکی کار کردی و فقط عضو سایت هستی!

    من الان کلللی حرف دارم واستون بزنم که قلبت آروم بشه اما این حرفام مثله آمپولیه که بدنسازا به خودشون میزنن و بعد از دو هفته پفشون میخوابه!

    تو خودت باید ذره ذره رشد کنی تا تکامل پیدا کنی!

    و دوباره زنگ زد گفت الان واااااقعا شرایطم بده هررررررکاری بگی انجام میدم!

    اگه بگی برا قوی شدنه توحیدم نصفه شب برم تو بیابون میرم.

    گفتم انجام میدی کاری که بهت بگم!؟

    گفت هررررچی باشه!

    گفتم ببین!

    مشکله تو دوتا چیزه!

    از این دو مورد هم خارج نیست!

    تو یا مشکل جسمی داری که من تو اکن زمینه تخصص ندارم بابد بری پیشه پزشک

    یا هم اینکه مشکلات ذهنی داری و نمیتونی ذهنت رو کنترل کنی همین مسیر آموزش هدی استاد عباسمنش

    که اونم باز نمیتونم کمکت کنم!

    چون من که نمیتونم بجای تو کنترل ذهن انجام بدم!

    من ‌که نمیتونم بجای تو از حاشیه ها دوری کنم!؟

    من که نمیدونم تو زندگی و مغز تو چیا میگذره!!!

    برو کامنتام رو بخون اگه نظر منو میخوای و این دقیقا نتیجه ی کار کردنه دوره احساس لیاقت بود!

    استاد عزیز این یک سمته قضیه است!

    سمته دیگر این قضیه که از این هم بدتره اینه ‌که ما قربانیه خیرخواهی دیگران بشیم!

    یعنی یکی دیگه بخواد مارو راهنمایی کنه و ما با طناب یکی دیگه بریم تو چاه!

    یکی از دوستان صمیمی ام همیشه با مشکلات مختلفی دستو پنجه نرم می‌کرد!

    بعد از مدتی گفت رفتم سرکار،گفتم کجا!‌؟

    گفت پیشه دوست صمیمی استاد عباسمنش

    گفتن کی!؟

    گفت استاد عرشیانفر

    گفت تو دفترش مشغول به کار شدم!

    بعد از مدتی با اسرار بسسسیار زیاد گفت تو تلگرام بهم یه پیام بده میخوام چندتا فایل از استاد عرشیانفر بفرستم و اینجوری میشه و اونجوری میشه و…

    گفتم عزیزه دلم!

    ممنونم از لطفت!

    اما من با استاد عباسمنش بیشتر ارتباط برقرار میکنم و قرار نیست همه از یه مسیر رشد کنن!

    بعد از مدتی دوباره زنگ زد گفت یه سری فایل هست اگه موقع خواب گوش کنی پول از درو دیوار میاد واست!

    گفتم من نوکرتم!

    بزار من مسیر خودمو برم!

    بعد از مدتی که بهش زنگ زدم گفت من از دفتر استاد عرشیانفر اومدم بیرون و بنده خدا دوباره همون مشکلات رو داشت!

    و خداروشکر بابت این عقل سلیم و تعهدش به مسیر درستم!

    وگرنه تو درو دیوار بودم!!!

    استاد من هر کلامی که بر قلبم جاری میشه کلام خداست و از لطف خداست و به قول قرآن هر خیری ‌که به من میرسه از جانب خداست!

    اما با این وجود حقیقتا بعضی وقتا جواب سوالات بعضی دوستان رو نو سایت نمیدم نه بخاطر ایراد اونها بلکه بخاطر اینکه احساس میکنم بخاطر لطفی که به من دارند و کلی تشکر و تحسین میکنن و هی سوال پیشته سوال میپرسن ازم واااقعا احساس خوبی ندارم که سوال بعدیشون رو جواب بدم و جواب نمیدم چون انگار احساس میکنم شاگرد خصوصی ام هستن!

    و اینجوری تمرکزم روی نتایج اونهاست!

    از قلبم دوستون دارم و خوشحال شدم دیدمتون.

    راستی!

    این شخصی که حتی حاظر نیست کامنت بعضی از بچه هارو جواب بده بخاطر اینکه تحسین شدن و ارزش‌گذاری توسط دیگران رو درون خودش از بین ببره،چون خودش میدونه بعضی وقتا دنبال تحسین شدن هست،همین شخص تو عروسیا هر کس که سر پا ایستاده بود میرفت تو تالار می‌گشت که صندلی بیاره برای کسایی که سرپا هستن!

    تو مراسمات خاکسپاری اگه میدید چند نفر کنار هم ایستادن بدو بدو میرفت و پارچ آب خنک براشون میورد!

    نامبرده تو تمامه مراسمات مسئول زرشک ریختن روی برنج ها یا ظرف دادن به آشپز بود و به هیچ عنوان جامو به هیچکس نمی‌دادم!

    همین شخصی که حتی وقتی عزیز ترین آدمه زندگیش یعنی پدرش از پا درد نمی‌خوابه سکوت میکنه و خیلی کم ناراحت میشه واسش چون خوده پدرم حاظر نیست 30 روز رژیم غذایی بگیره!

    همین شخص که اینقدر شخصیتش تغییر کرد به خدا قسم تو خدمت سربازی بهم میگفتن پتروس!

    شما فکرش رو کن جای خودم پست میدادم، جای بقیه هم پست میدادم!!!!در صورتی که من ارشد اون شخص بودم!!!

    من امکان نداشت جایی نشسته باشم و یکی سرپا باشه و بلند نشم!!!

    اما امروز چی شد!؟

    تو کابین جرثقیل مسئولم و تعمیرکار جرثقیل بخاطر ایراد فنی تو کابین بودن و یک صندلی بیشتر نبود آقا ما 3 نفر نیم ساعت همه سرپا بودیم چون میگفتیم زشته یکی بشینه اون دونفر سرپا باشن!!!

    گفتن بابا این دیگه چه منطقیه!

    چند بار بهشون گفتم بشینید!

    کسی ننشست!

    گفتن حقیقتا من زانوم اذیته!

    و من نشستم روی صندلی!!!

    چی بگم بخدا!

    چی بگم!

    استاد ای کاش هررررچی فایله صوتی و تصویری و دوره دارید همه رو از رو سایت بردارید و به مدت 2 سال فقط دوره ی احساس لیاقت رو بزارید!

    این دوره شششخم زده شخصیت منو!!!

    این دوره ریشه ی همه ی ایرا ات بنیادینم رو بهم گفته!

    من دیشب دوتا مثال زدم اما تو توضیحات دوره ی احساس لیاقت نوشتم دوست دارم اینجا هم بگم.

    من با ماشینم رسیدم محل کارم،و زنگ زدم همکارم گفتم که بزار میام دنبالت!

    خدا شاهده بخاطر آبگرفتگی توسط بارون ،آب به اندازه ی 4 انگشت با کاپوت ماشین فاصله داشت!!!یعنی ماشین زیر آب بود و من کلللی مسیر رو دوباره برگشتم دنبال این همکارم و آوردمش!

    بعدش چی شد!حتی جمله ی دستت درد نکنه هم بهم نگفت!!!

    چند روز بعدش موندم بجای همکارم سرکار،ایشون دیگه گل کاشت!

    علاوه بر اینکه تشکر نکرد،شب بعدش خواستم تو شیفتشون بمونن اضافه کار و بخوابم دیدم جا نیست تعارف کردم گفتن من میرم خونه جای شما نیست،گفت خوش اومدی!!!

    البته رحمت بر اموات همشون!

    چون آدمی که عزت و احترام و ارزشمندی رو از یه آدمه دیگه می‌طلبد و گدایی میکنه باید تو دهنی بخوره!

    باید بفهمه خیر دسته کیه!!

    خدا بارها تو قرآن میگه چرا حرمت خدارو نگه نمی‌دارید!

    خو حرمت خدا تو همین نیت هاست دیگه!

    اما همین منی که اینقدر نابود بودم تو 10 روز گذشته 3 نفر گفتن برامون بمون سرکار گفتم نمیتونم، خسته‌ام و نمیمونم!

    ناگفته نمونه روزهایی هم بوده که واقعا بخاطر خدا کمکشون دادم اما واقعا شرایط نسبت به قبل از دوره احساس لیاقت عوض شده

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 293 رای:
    • -
      سوسن صدیقی گفته:
      مدت عضویت: 1467 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر مطالبی که نوشتید فوق العاده بود واقعا نمیدونم چطور ولی خیلی باهاشون ارتباط برقرار کردم

      چقدر مثال‌های فوق العاده زدین راستش من این دوره رو تهیه نکردم ولی کلا چند وقتی هست که بیشتر به فکر راحتی خودم هستم تا بقیه همین مثال صندلی رو که گفتین برا منم بود و اون مثال آخر هم من یه تجربه هایی داشتم مشابه اون و دیدم که من هرچقدر بیشتر از خودم مایه میزارم برا دیگران بقیه اینجوری نیستن یاد اون داستانی افتادم که می‌گفت یه پرنده ی مادر با بچه هاش جایی گیر میکنن که غذایی نیست و مادر از گوشت خودش میکنه و هرروز میده به بچه هاش تا زمانی که مادر میمیره بعد از اون بچه ها میگن آخیش خسته شدیم از بس غذای تکراری خوردیم این داستان قضیه ی خیلی هاست

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    أَفَمَنْ کَانَ عَلَىٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَهً ۚ أُولَٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ۚ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ(17 هود)

    آیا کسى که از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خویشان‌] او، پیرو آن است، و پیش از وى [نیز] کتاب موسى راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ مى‌بافد]؟ آنان [که در جستجوى حقیقت‌اند] به آن مى‌گروند، و هر کس از گروه‌هاى [مخالف‌] به آن کفر ورزد آتش وعده‌گاه اوست. پس در آن تردید مکن که آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است‌] ولى بیشتر مردم باور نمى‌کنند.

    =======================================================================================

    لبیک اللهم لبیک…لبیک لا شریک لک لبیک…

    استاد جانم سلام،نمیدونم چی بنویسم،از کجا بنویسم،اصلا بنویسم یا نه؟!

    ولی چطور میتونم ساکت بمونم و پیغامم رو به شما نرسونم؟!

    گاهی دلم شنل هری پاتر میخواد که از چشم همه مخفی بشم،گاهی با خودم میگم کاش برگردم به همون سعیده که هیچ کس نمیشناختش و کامنت هاشو نمیخوند،گاهی میگم کاش میشد بعضی از کامنت ها قابلیت ارسال خصوصی برای استاد داشت،اون وقت شاید با خیال راحت تر مینوشتم،دیگه ترس از قضاوت شدن نداشتم،یا ترس از توهم خود نمایی…نمیدونم،این مرحله هم حتما بخشی از مراحل تکاملِ شخصیت توحیدیمه و میدونم اگر عزت نفسم رو رشد بدم دیگه کمتر نگران قضاوت بقیه میشم و نمیزارم شیطانِ ذهنم نجوا کنه.

    ولی میخوام بازم از نجواها اعراض کنم و جهانم رو از خودم و خدا خالی کنم و بنویسم.

    استاد شما میگی مشاوره خصوصی نداری!؟حتی با ساعتی 70 میلیون؟!

    پس این همه مشاوره های خصوصی من با شما چی؟!

    پس چطور ممکنه من هرجا گیر میکنم،شما میشی فرشته ی نجات الهی و سربزنگاه میرسی؟!

    پس چطور من هر سوالی برام پیش میاد شما پاسخش رو برام میاری؟!

    این ها اگر مشاوره ی خصوصی نیست پس چیه؟!

    مگه چقدر گذشته از کامنتی که من توی جلسه ی تکمیلی پنج احساس لیاقت گذاشتم؟!

    هنوز 48 ساعت هم نشده،من از خدا کمک خواستم که من رو از تاریکی های نفسم و پاشنه ی آشیل حمایتگری نجاتم بده و کمکم کنه این مرحله رو هم بگذرونم …

    پس بگو چرا امشب دوباره منو کشوند سمت مراقبه ی آرامگاه …همیشه وقتی میرم اونجا و قرآن گوش میکنم هم آروم تر میشم و هم خدا از بی نهایت طریق برام پیغام شخصی میفرسته…امشب نمیدونم چرا به جای اینکه آروم بشم،قلبم تو تلاطم بود،نمیدونم اسم احساسش رو چی بزارم،قلبم شبیه برج مراقبتی بود که میخواست اجازه ی دریافت پیغام الهی رو بده،ولی من انگار آمادگی لازم رو نداشتم….

    همونجا وسط آرامگاه،نگاه به تاریکی آسمون شب کردم و گفتم خدایا یک چیزی بگو،آرومم کن،بگو حواست به من هست،قرآن رو باز کردم و با سوره ی طارق بهم جواب داد :

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ﴿١﴾

    سوگند به آسمان و به چیزی که در شب پدیدار می شود؛

    وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ﴿٢﴾

    و تو چه می دانی چیزی که در شب پدیدار می شود، چیست؟

    النَّجْمُ الثَّاقِبُ ﴿٣﴾

    همان ستاره درخشانی است که پرده ظلمت را می شکافد.

    إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ ﴿4﴾

    هیچ کس نیست مگر اینکه بر او نگهبانی است.

    کمی آروم تر شدم و بعد از گوش دادن به سوره ی سجده،از آرامگاه زدم بیرون،آهنگ های توحیدیم رو گوش دادم،پیاده روی کردم تا رسیدم خونه،دیدم بازم قلبم در تلاطمه،دیگه مطمئن بودم یک خبری در راهه،چند دقیقه ی بعد نقطه ی آبی آقای خسروی اومد،همه ش توحید،همه ش قرآن،یک چشمم به خوندن کامنت بود،یک چشمم به پایین صفحه که یک وقت تموم نشه،نمیخواستم اتصالم به نور قطع شه…خوندن کامنت قرآنی تموم شد،ضربان قلب من بالاتر…مادرم اومد توی اتاق منو دید،با نگرانی پرسید سعیده چیزی شده؟!چرا صورتت اینطوریه!؟گفتم نه خوبم…

    میخواستم جواب آقای خسروی رو بنویسم بلکه این انرژی ماورای زمینی مهار بشه،دیدم گوشی توی دستام میلرزه اصلا نمیتونم بنویسم…

    به جاش رفتم از دوازده قدم کمک خواستم،جلسه 2 قدم 5 باز شد….

    باز استاد و باز صحبت از عدم حمایتگری بی جا،نزاشتن انرژی روی تغییر دیگران حتی خانواده …اعتماد کردن به خداوند برای اجرای قانون هم مداری…. چیزی از فایل نمونده بود که باز قلبم منو کشوند به داخل سایت….

    قسم میخورم همون لحظه که بنر سایت عوض شد من داشتم نگاهش میکردم!

    دقیقا مثل لحظه ای که منشی دفتر یک روانشناس صدات بزنه و بگه بفرمایید خانوم،نوبت شماست!

    چند بار پلک زدم ببینم دارم درست میبینم یا نه….و بعد تازه فهمیدم باند فرودگاه قلبم منتظر چه پیغامی بوده…تازه فهمیدم حکمت اون آیه هارو…

    استاد،این سایت و هر فایلی که شما آپلودش میکنی یا در نشانه ی روزانه م بهش هدایت میشم،برای شخصِ من جلسات مشاوره ی خصوصی میلیون دلاریه….و من به این هم مداری و آمادگی افتخار میکنم،به این خدا با این همه دقت و عدالت و نظمی که مو لای درزش نمیره،افتخار میکنم.

    مطمئنم تغییر مدار دیگه ای در راهه…خیلی وقت ها خودم ازین همه تغییرِ زندگیم تعجب میکنم…میگم نه…کار من نیست…خداست که درهای رحمتش رو روی من باز کرده و این همه زندگیم رو تغییر داده …

    و من پیش میرم استاد،قول میدم بندهای مخفی شرک باقی مونده رو هم از بیخ و بن بزنم.دارم تموم تلاشمو میکنم و میدونم خداوند بهم پاداش ده برابری میده ….

    این کامنت نوشته شد جهت تشکر از شما که پیغام آورِ عزیز الله هستید و شرح واقعه ی هم زمانی و هم مداری جهان و لیاقت سعیده ای که میتونه بدون هیچ هزینه ای،مشاوره ی خصوصی داشته باشه….

    دوستون دارم استاد.از روشنی قلبم.

    میرم که فایل رو چندبار گوش بدم و بنویسمش…

    به امیدخلق نتایج توحیدی تر …

    در پناه نور میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 419 رای:
    • -
      مجتبی کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 3348 روز

      سلام سعیده جان عزیز

      انشاالله که همیشه سالم و سلامت و در آغوش گرم و صمیمی الله مهربان

      من کامنتی که دیروز بر روی جلسه 5 تکمیلی دوره احساس لیاقت گذاشتی را دیشب خوندم

      و صبح امروز که وارد سایت شدم و با فایل جدید استاد روبرو شدم سریع اون را دانلود و مشغول دیدنش شدم

      در ابتدای فایل که استاد فرمودند کامنت یکی از بچه‌های سایت انگیزه شده که ایشون این فایل را ضبط کنند و از آنجائی‌که کامنت شما را هم خونده بودم و دیدم موضوع این فایل دقیقا همان موضوعی هست که خانم شهریاری نوشته بودند،

      با خودم گفتم صددرصد استاد راجع به کامنت خانم شهریاری صحبت میکنند که خب کامنت یکی دیگر از دوستان عزیز بود

      الان که این کامنتت را خوندم گفتم که حتماً باید این موضوع را بنویسم و شما را تحسین کنم بخاطر این مدار فوق‌العاده‌ای که در اون وارد شدید

      شاید غبطه خوردن کلمه صحیحی نباشد ولی واقعا بیشتر مواقع نسبت بهت حسودی میکنم از این ارتباط خالص و نابی که با خداوند برقرار می‌کنی و شدی رفیق خداوند

      بهرحال خواستم ازت تشکر کنم بخاطر کامنتها و مطالب قرآنی عالی که میگذاری و برات بهترین ها را از خداوند متعال آرزومند باشم

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1780 روز

      سلام سعیده عزیزم

      در تلاش بودم برات پیامی نذارم چون حرفی برای گفتن نداشتم اما نمی دونم چرا این احساس رهام نمی کنه!

      ببین همش داره بهم میگه برای تو بنویسم اصلا نمی دونم چی بنویسم ولی میدونم باید یه چی گفته بشه!

      دیروز تولد رئیس آتلیه ای بود که توش کار می کنم، یه مرد مهربون، ثروتمند، با سواد و یکی از بهترین عکاس هایی که تا الان می شناسم!

      بعد از اینکه شمع ها رو فوت کرد رو کرد به ما و گفت بچه ها باور کنید این لحظه یکی از بهترین لحظه های زندگی منه!

      گفت من 41 ساله شدم ولی بهتون میخوام بگم که انگار زندگی من تازه شروع شده، انگار الان در بهترین زمان از عمرم هستم، میگفت بهتون قول میدم روزهای خوب زندگیتون هنوز جلوی روتونه…

      خب فکر کردم چقدر جالب! منم میتونم همین احساس رو نسبت به تمام روزهای زندگیم داشته باشم، میتونم هر روز که پامیشم فکر کنم که امروز بهترین روز زندگی منه! مطمئن باشم هر روز بهتر میشه و آینده چه نزدیک و چه دور حتما بهتر و درخشان تر از الانه! فکر نکنم دارم روزها رو از دست میدم، عجله نکنم، به نظر من که 31 سالمه امسال، این ماه، این هفته و این روز بهترین لحظه زندگی منه! من شکرگزارشم و امیدوارم خدا کمک کنه بتونم این باور رو تقویت کنم

      فکر میکنم خب این حرفا رو زدم که چی بشه:) ولی خب امیدوارم چیزی برای تو داشته باشه دوست من. ممنون بابت تمام کامنت هایی که میذاری و چون از قلبت میاد لاجرم به قلب من می شینه!

      در پناه خدای زمین و آسمون ها باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1290 روز

        سلام عاطفه جونم

        مررررسی که همیشه پیغام خدارو برام میاری!من جنس پیغام های الهامی رو‌میشناسم،اینم جفت و‌جور شد با تموم الهاماتی که از صبح داره بهم میشه …

        همه ش میگه،رها باش،عجله نکن،توکل کن،نچسب به یک موقعیت و یک هدف و یک ایده…

        عاطفه جان،خود استاد تو جلسه 3 قدم 7 میگه،این قانون رهایی خییییلی ایمان میخواد!

        منم داااارم تموم تلااااشمو میکنم ایمانم رو حفظ کنم….و میدونم بزودی پاداش ها داده میشه ….

        نه فقط به من،به هرکسی که توی مسیره،به هرکسی که داره روی باورهاش کار میکنه،به هرکسی داره سعی میکنه توحیدی عمل کنه…

        هرکی متعهد تر،پاداش ها بیشتر …

        میدونی؟!

        مثل یک میز سلف سرویس غذاست،اون کارت پولی که میدی برای خوردن غذا، با ایمان و توکلت شارژ میشه!

        هرچه ایمان و توکل بیشتر،شارژ کارت بیشتر…لذت خوردن غذا هم بیشتر….

        خداوند،به همه ی ما کمک کنه،توی این مسیر ثابت قدم بمونیم.

        مرسی که برام نوشتی.

        راستی،لازمه یادآوری کنم یا یادت مونده که شما زیباترین عاطفه ی دنیایی؟!

        دوستت دارم رفیق!

        به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت…در پناه نور میسپارمت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      سمیرا سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 1510 روز

      سلام

      به سعیده جان،دختر توحیدی و شاگرد اول این دانشگاه معنوی

      همشهری من ، همیشه کامنتهای قشنگ تو میخونم

      امشب هم قلب من متلاطم بود ، داشتم سپاسگزاری شبانه ام و انجام میدادم که گفتم قبل خواب بیام تو سایت و همون اول کامنت شما رو خوندم ‌و باز هم آیات قرآنی ، چقدر آروم شدم ، چقدر تحسین ات میکنم همیشه این قلم زیبا و شیوا و این حد از معنویت و جسارت و شجاعت ات رو ،

      در آغوش پروردگار یکتای جهان هستی، بهترین ها رو واست آرزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      انسیه زمانی مهر گفته:
      مدت عضویت: 700 روز

      سلام سعیده جان

      امیدوارم همیشه سالم وشاد وپراز نعمت محبت خدا باشی دوست عزیز و خواهر بزرگتر من از وقتی وارد سایت شدم خدا منو به سمت شما هدایت کرد و از همون اول بهم گفت ببین با سعیده چه میکنم

      هر کاری برای اون میکنم منتظر تو هم هست وشما شدین الگو برای من شاید باورت نشه ولی خیلی وقتا با تحسینه رشد کردم وخیلی وقتا به خدا گفتم خدایی که میتونه چنین عشقی به سعیده بده به من میده شاید باورت نشه ولی عشق بازی من با خدا شروع شد وقتی فقط شمارو برای نودم مثال زدم

      سعیده عزیزم چندی پیش یک آگاهی رو دریافت کردم حتما به دردت میخوره چون هدایت الله

      خدا فرمود کسانی که دوره دوازده قدم رو جدی گرفتن وتا انتها اومدن آینده سازان جهان هستند

      سعیده عزیزم مطمئنا این فایلها جواب درخواست خیلی از انسانهای توحیدی است که میخواهند با دوره جدید استاد هم مدار بشوند من که کاملا این حس رو دارم که دوره بی نظیر خانه تکانی ذهن خیلی از پاشنه آشیل های بچه رو بیرون کشیده و این فایلها درست کننده این ضعف هاست تا هم مدار بشیم با دوره جدید استاد نمیدونم دقیقا چیه اما هر چی هست تاثیر عمیقی در آینده جهان داره این را با تمام ایمان وجودم میگم

      امیدوارم در دوره بی‌نظیر جدید استاد همکلاسی شما باشم

      دوست دار تمام انسان های توحیدی انسیه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      شیرین عبدی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2220 روز

      سلام سعیده

      خوبی؟

      میدونی الان داشتم چکار میکردم، تو دفترم سوالمو نوشتم، از خدا پرسیدم، گفتم جوابشو بم بده

      دفترمو بستم

      سایت باز کردم، کامنتتو خوندم

      دیدم خدا از طریق تو بهم جواب داده: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ﴿١﴾

      سوگند به آسمان و به چیزی که در شب پدیدار می شود؛

      وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ﴿٢﴾

      و تو چه می دانی چیزی که در شب پدیدار می شود، چیست؟

      النَّجْمُ الثَّاقِبُ ﴿٣﴾

      همان ستاره درخشانی است که پرده ظلمت را می شکافد.

      إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ ﴿4﴾

      هیچ کس نیست مگر اینکه بر او نگهبانی است»

      شیرین! هستم، حواسم بهت هست، جای درستی اومدی، خوب کردی اومدی به خودم گفتی، خوب کردی هرچی نشونه و فکت تا الان بهت دادم رو نادیده نگرفتی و گفتی من حاضر نیستم به عقب برگردم، به باور کمبود، به باور رها شدنم در این جهان توسط خالقم برگردم

      خوب کردی گفتی، دوست داشتم از زبون خودت اعتراف و تسلیم‌ت رو بشنوم،،، حالا خودم بهت میگم چکار کنی، یا حتی چکار نکنی، من همون نگهبان تو هستم و ستاره‌ای که ظلمت تو رو بشکافه رو من، رب تو برات میفرستم

      Don’t worry

      Be happy

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سید حسن گفته:
      مدت عضویت: 1071 روز

      سلام به سعیده عزیز

      واقعا نمی‌دونم چه بگم

      واقعا از صمیم قلب متشکرم که این حس قشنگو با ما به اشتراک گذاشتی .واقعا تحسین بر انگیزه این همه حس قرآنی

      واقعا تمام جواب نجواهای ذهن منو دادی

      درود بهت

      واقعا از صمیم قلبم از خدا متشکرم که منو با این چنین دوستانی همراه کرده .خیلی به خودم افتخار میکنم که در میان همچنین دوستانی دارم تکامل و قدم های توحیدی رو بر میدارم

      واقعا استاد همیشه سوپرایزمون کرده

      استاد هیچی کم نمیزارین در سایت

      کامنتی خوندم از سعیده جان از جنس کلام الله

      کامنتی خوندم از جنس حس خوب

      برکت و سلامتی و نشاط

      واقعا هر دستاوردی رو بدست آوردی پاداش این همه توحیدی هست که داری قدم بر میداری و به سمت خدا حرکت می‌کنی سعیده جان

      واقعا اگر جایی آسودگی و آزادی و راحتی داری در آغوش خدا هستی و خدا هدایتت می‌کنه

      همیشه کامنت هات تسلای قلبم بوده

      و همیشه الگویی خوب و پایداری برام بودی

      امیدوارم هر چه میخواهی خدا برات مسیرشو هموارتر کنه

      موفق باشی دوست عزیز

      و هرکجا هستی در پناه الله باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1917 روز

      به نام خدای مهربون ،زیبا ودوست داشتنی ام .سلام سعیده جان دوست عزیز هم فرکانسی ام .هر بار که هدایت میشم سمت کامنت های زیبات نوری از آگاهی بر قلبم جاری میشه .تحسینت می کنم که اینقدر زیبا کامنت می نویسی واین نشان از درک عالیت از قوانین داره.با توجه به کامنت های قبلیت که خوندم متوجه شدم که شرکهای وجودت تقریبا شبیه شرکهای من بوده ،چه تو رابطه وچه تو شغلی که داشتی .فقط اینو می دونم که سمت خدای مهربون برای ما آماده ست ،فقط ما باید سمتمون رو درست کنیم واین آرام آرام وتکاملیه ،بعد از 4 سال کار کردن متعهدانه روی باورهای توحیدی ام ،این بار که متعهدانه داشتم تلاش می کردم این پاشنه ی آشیلم که حامی وهدایت کننده ی دیگرانه رو تو وجودم درستش کنم خدای مهربون این همزمانی ،فایل آگاهی بخش که استاد گذاشتند رو ایجاد کرد تاهر بار ایمان افرادی که خیلی متعهدانه دارند روی بهبود شخصیت خودشون کار می‌کنند رو به این مسیر زیبا بیشتر وبیشتر کنه .خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت این سایت بهشتی ودوستان نابی چون شما .بهترینها رو برات آرزو دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مائده بابائی گفته:
      مدت عضویت: 1650 روز

      دختر زیبای زمینی سلام

      سعیده خوش قلب سلام

      آخ اشک هام اومد از این همه پاکی و روشنی نوشته هات و خدا با کامنت تو و آیه های نورانی خودش با دیت های قشنگ تو جوابم رو داد که مائده کمی صبر کن صبر کن و فقط و فقط حالت رو خوب نگه دار

      غصه نخور برای هیچ کس هیچ کس

      به قول استاد هر کسی الان تو جای درست خودش هست

      و نیازی نداره تو غصه ش رو بخوری حتی نزدیک ترین کس بهت

      اگر هدایت الله رو شنید خودش راهش رو پیدا میکنه

      فقط و فقط موندن تو مدار و شکر گرازی و آرامش کار سختی

      البته اونم شیرینی راه تا قدرش رو بدونم و پخته‌تر و روشن تر بشم

      و متوجه بشم رسیدن به عشق خدا اونقدر قشنگ و دلنشین هست که به خاطرش همه کار کنی

      سعیده قشنگم

      مرسی تا تمام عشقت با تمام دست لرزیدن هات

      نوشتی و نوشتی و نوشتی

      و پیام آور من شدی

      مرسی از استاد و عزیز دلمون

      که تمام تلاششون رو میکنن

      تا ما رو در مدار نگه دارن

      و هر لحظه از خدا و خدا و خدا بگن

      عاشقونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: