آیا به جای کار مورد علاقه‌، با ماهر شدن در کار ی که علاقه‌ای نداری‌، ثروت ساخته می‌شود تا با آن سرمایه سراغ کار مورد علاقه ات بروی؟ - صفحه 3

دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگی

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: پاسخ به مسائل زندگیآیا به جای کار مورد علاقه‌، با ماهر شدن در کار ی که علاقه‌ای نداری‌، ثروت ساخته می‌شود تا با آن سرمایه سراغ کار مورد علاقه ات بروی؟
315

نکته کلیدی‌، ثابت و بدون تغییر در ماجرای موفقیت‌، «تمرکز تمام و عیار و همه‌جانبه بر آن موضوع» است. تمرکز و ادامه دادن‌، جادویی در خود دارد که‌، هر ناممکنی را ممکن می‌کند. اما مسئله این است که‌، هرگز قادر به تمرکز با تمام قوا بر موضوعی نخواهی شد‌، مگر عاشق انجام آن کار باشی و به آن علاقه‌مند باشی.

مهم‌تر از همه‌، عشق و علاقه به موضوعی که درباره‌اش باورهای محدودکننده‌ای داری‌، هرگز پایدار نمی‌ماند. در نتیجه‌، آن تمرکز دوام نمی‌آورد.
پس طبق قانون‌، «تمرکز همه جانبه» همیشه جواب می‌دهد. اما آن حدّ از تمرکز‌‌، فقط به وسیله عشق و علاقه ایجاد می‌شود و آن عشق و علاقه فقط به واسطه باورهای قدرتمندکننده‌، پایدار و باثبات می‌گردد.

به همین دلیل ساده و منطقی‌، درباره موضوع ثروت ساختن از کاری که به آن علاقه نداری‌:

از یک طرف‌، وقتی به موضوعی علاقه نداشته باشی‌، قدرت تمرکز همه جانبه بر آن را نداری. وقتی هم قدرت تمرکز همه جانبه بر موضوعی را نداشته باشی‌، قطعاً موفقیت چندانی حاصل نمی‌شود چون قوه الهامات و خلاقیت تو‌، هرگز وارد معادله‌ی این ماجرا نخواهد شد. در نتیجه فارغ از اینکه چقدر تلاش می‌کنی‌، از انجام آن کار ثروت خلق نخواهی کرد.
از طرف دیگر‌، وقتی عشق و علاقه‌ داشته باشی‌ اما باورهایت در آن موضوع محدودکننده باشد‌، به خاطر آن حدّ از عشق و علاقه ‌، ابتدا با شور و شوق زمان و انرژ‌‌ی می‌گذاری اما به خاطر باورهای محدودکننده‌ درباره ثروت، چندان نتیجه‌ای دریافت نمی‌کنی و اگر نتوانی از آن عشق و علاقه‌، موفقیت مالی مورد نظرت را خلق کنی‌، قطعاً کم کم آن عشق و علاقه کم می‌شود و پابرجا نمی‌ماند.
بنابراین‌، برای خلق ثروت‌، هیچ راهی به جز ساختن باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین وجود ندارد. یعنی اولین قدم همیشه و همیشه‌، از ساختن باورها باید شروع شود. چون ریشه این ماجرا از باورهای محدودکننده نشأت گرفته است. دلیل اینکه فرد با اینکه عشق و علاقه‌اش را می‌شناسد‌، باز هم کاری را انجام می‌دهد که به آن هیچ علاقه‌ای ندارد‌، باورهای محدودکننده‌اش است.
خیلی ها دوست دارند ثروتمند شوند اما از آنجا که فقط پزشکان ثروتمندی دیده اند، فکر می کنند که برای ثروتمند شدن حتما باید پزشک باشند. با اینکه فرد حتی از دیدن خون حالش بد می شود اما‌، خودش را مجبور به تحمل این فضا می‌کند. یعنی وارد کاری می شود که نه تنها علاقه ای به آن ندارد بلکه هر لحظه اش برای  او یک زجر واقعی است.
خوب قطعا برای چنین فردی که نه تنها از این لحظات لذتی نمی‌برد‌، نه تنها احساس خوبی ندار‌د‌، بلکه از آنجا که هیچ عشق و علاقه یا انگیزه‌ای در او وجود ندارد‌، نه می تواند خلاقیتی از خود نشان دهد و نه می تواند از تمام توانمندی ها و پتانسیلهایش در این رشته استفاده کند. زیرا احساس نفرت‌، خشم و تحمّلی که به خرج می‌دهد‌، تمام تمرکز و انرژ‌‌ی اش را می‌گیرد. به گونه‌ای که دیگر رمقی برای شکوفایی توانمندی هایش باقی نمی‌ماند.
اما همین فرد عاشق طراحی لباس است. می تواند ساعت ها درباره برش یک الگو و دوختن لباسی زیبا صحبت کند.

ترکیب طرح‌ها و رنگ‌ها را به خوبی می‌شناسد و روشهای جادوییِ این ترکیب را برای زیباتر جلوه دادن اندام‌‌، می‌شناسد.

بی نهایت در این کار خلاق است. به محض دیدن یک لباس در تن یک فرد‌، ذهنش شروع به رفع ایرادهای طراحی و دوخت لباس می‌کند که ‌چگونه میشود با چند برش ماهرانه‌تر‌، تن خورِ لباس را بیشتر کرد یا با چند برش عمودی‌، فرد را خوش اندام‌تر نمایش داد و…

یعنی نکات ضعف و قوت آن طراحی را به خوبی می‌بیند و درک می‌کند و  اگر صدها ساعت مشغول طراحی باشد، نه خسته میشود و نه زمان را می فهمد.
خوب اگر چنین فردی، باورهای قدرتمند کننده ای درباره ثروت بسازد و باور کند که‌، این شغل که اتفاقا مورد علاقه اش هم هست، می تواند او را به بی نهایت ثروت برساند، به وجد می‌آید و استعداد و توانمندی هایی صد چندان از خود بروز می دهد. ضمن اینکه از آنجا که عاشق انجام این کار است، برای او، عشق و علاقه، تفریح و سرگرمی و کار و حرفه، یکی شده است.
چنین فردی همواره در حال لذت بردن و ثروت ساختن است. برای او روزهای کاری و غیر کاری چیزهایی جدا از هم نیست. تمام تمرکز و توانش را صرف انجام آن کار نموده و تمام خلاقیت و پتانسیل هایش را در این کار بروز می دهد.
چنین تمرکزی بر کار، موجب بروز همه خلاقیت هایش شده و از تمام پتانسیلهایش در انجام آن کار بهره برده و از خودش یک حرفه ای می سازد. زیرا مهارت حاصل عشق و تمرکز بر انجام یک کار است. وقتی باورهای قدرتمندکننده هم وارد این فرمول شود‌، دیگر کار تمام است.

در نتیجه‌، وقتی «چنین حدّی از مهارت و تمرکز» با باورهای قدرتمدن کننده و ثروت‌آفرین همراه شود، جادو می‌کند. زیرا از آنجا که دیگر نگرانی درباره تأمین هزینه‌هایش ندارد‌‌، این ذهن آرام او را در کمال آرامش و عشق در آن مسیر پیش می‌برد و به خاطر تمرکز همراه با آرامش و عشق‌، نهایت پتانسیل‌اش در ایده‌پردازی و خلاقیت را آزاد می‌سازد.

این خلاقیت‌ها نتیجه می‌آفریند و این نتایج دوباه باورها و اعتماد به نفس فرد را برای برداشتن قدم‌های مهم‌تر و اجرای الهامات و ایده‌های بزرگتر‌، آماده می‌کند و از آنجا که از نظر مالی هم جواب گرفته‌است‌، این باور که این شغل پتانسیل زیادی برای ساختن ثروت دارد‌، بیشتر رشد می‌کند و این مسیرِ گسترش‌، تا بی‌نهایت می‌تواند ادامه یابد و هر بار فرد را وارد مدار بالاتری نماید.

طراح‌های حرفه‌ای که از یک طرح‌، ثروت‌های بزرگ می‌سازند‌، این مراحل تکاملی را طری کرده‌اند و همه این آیتم‌ها را بدون شک داشته‌اند.
یعنی از یک طرف به خاطر عشق به کار و صرف تمام وجودشان در کاری که عاشق انجامش بوده‌اند، از تمام پتانسیل‌ها‌، توانایی‌ها‌، خلاقیت‌ها و الهامات‌شان کمک گرفته و  تبدیل به یک حرفه ای در آن حرفه شده‌اند.

در نتیجه‌ی انجام کارهایی خلاقانه و خارق العاده‌، افراد بیشتری آن طرح‌ها را پسندیده‌اند.

از طرف دیگر‌، به خاطر باورهای ثروت‌آفرینی که ساخته‌‌‌اند، جهان نیز حامی آنها شده و با واسطه آن باورها‌، به سمت مشتری‌ها و بازارهای راحت و بی‌انتها‌، هدایت شده‌اند. زیرا این برنامه خداوند است که جهان را به گونه‌ای خلق کرده تا حامی افرادی باشد که با دیدن عشق و علاقه‌شان و جدّی گرفتن آن‌، جهان را رشد می‌دهند.

جهان همیشه بیشترین پاداش‌هایش را به افرادی می‌دهد که رشد بیشتری در جهان پدید می‌آورند و روش شخصی هر فردی برای رشد جهان‌، در عشق و علاقه‌اش نهفته است. زیرا خدا در آن عشق نهفته است. آن عشق انرژ‌‌یِ خدایی دارد. آن عشق خلاق است و قدرت خلق هر نعمتی را که می‌خواهی دارد. اما تنها زمانی این پتانسیل خداگونه بالفعل می‌شود که باورهای قدرتمندکننده‌، توحیدی و ثروت‌آفرین‌، ساخته می‌شود.

سپس فرد را به مسیری هدایت می‌کند که از انجام همان کاری ثروت می‌سازد که‌، بیشترین لذت را از انجامش می‌برد. به همین دلیل است که می‌گوییم همه چیز یکی است. کار و زندگی و عشق و لذت می‌تواند یکی باشد و همه لحظات زندگی می‌تواند لذت بخش باشد.

وقتی می‌گوییم می‌توانی لذت ببری و ثروت خلق کنی‌، منظورمان همین است. بنابراین لذت بردن را با یک جا نشستن و هیج کاری انجام ندادن اشتباه نگیرید زیرا هیچ فردی نمی‌خواهد تمام عمرش مثل یک گیاه باشد.

ضمن اینکه پشتکار داشتن و قدم برداشتن را هم با‌، صرف انر‌ژ‌‌ی زیاد و طاقت فرسا برای انجام کاری که از آن متنفری‌، اشتباه نگیر. زیرا فارغ از اینکه چقدر تلاش می‌کنی‌، احساس بد و ثروت با هم همنشین نخواهند شد.

دلیل اینکه ایده یا راهکار بعضی افراد برای رسیدن به آزادی زمانی و انجام کار مورد علاقه‌شان‌ این است که:

دلیل اینکه افراد زیادی فکر می‌کنند باید سخت تر در شغلی کار کنند که به آن علاقه ندارند‌، یا مهارت‌های بیشتری در آن کسب کنند یا ساعت‌های بیشتری کار کنند یا مدرک‌های بیشتری بگیرند تا با انجام کاری که به آن علاقه ندارند پولی بسازند که‌، هم از عهده تأمین هزینه‌های انجام کار مورد علاقه‌شان بربیاید‌ و هم برای‌شان زمان آزاد بخرد‌، این است که:

هنوز ساختار جهان را درک نکرده‌اند که:

تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورهای مان است.

هنوز درک نکرده‌اند که تا ذهن شان ثروت‌مند نشود‌ و باورهای قدرتمندکننده‌ای درباره ثروت نسازند‌، به مدار ایده‌ها و راهکارهای ثروت‌ساز دسترسی ندارند.

هنوز درک نکرده‌اند تا زمانی که ذهن آنها برای فقر برنامه‌ریزی شده‌، خروجی این برنامه‌، نمی‌تواند ثروت باشد. طبق قانون‌، تا زمانی که قوانین ثروت را درک نکنیم‌، با آن قوانین هماهنگ نشویم و ذهن‌مان ثروتمند نشود‌، هرگز به این نقطه نمی‌رسیم و هرگز راهی به سوی تجربه ثروت نداریم. فارغ از اینکه چقدر مهارت کسب کنیم یا مدرک بگیریم یا شغل عوض کنیم.
زیرا ثروت یک امر ذهنی است و تنها زمانی می‌توانی وارد مدار ثروت شوی که ذهنت ثروتمند شود.

به این سوال خوب فکر کن:
اگر خود خدا به شما این قول را بدهد که هر کاری پتانسیل ساختن ثروت را دارد و وارد هر کاری شوی‌، می توانی به یک اندازه از آن ثروت بسازی:
از آشپزی گرفته تا پرورش و فروش گل.
از خیاطی تا انجام کارهای طنز.
از بازیافت زباله تا طلا فروشی.
از نوشتن اپلیکیشن گرفته تا بستنی فروشی و …‌،
آیا باز هم تصمیم می‌گرفتی از انجام کاری ثروت بسازی که هیچ علاقه‌ای به آن نداری؟

این جواب را یک مبنا در نظر بگیر و خیلی جدی به آن فکر کن.

فقط وقتی می‌ توانی زمان‌، تمرکز و انرژ‌‌ی‌ات را صرف انجام کاری نمایی و بدون خستگی‌، ناامیدی یا بی‌انگیزگی‌، به آن مبادرت بورزی که‌، قلبت هم همراه تو  برای انجام آن کار بتپد و تمام وجودت پر از لذت بشود.

در یک کلام‌، مهم‌ترین انگیزه تو برای ادامه آن کار‌، لذت و عشقی باشد که در زمان انجام آن کار تجربه می‌کنی. فارغ از  اینکه دیگران چکار می‌کنند‌، جه نظری درباره تو دارند‌، چقدر ثروت از چه کاری ساخته اند و …

اگر بتوانی این نگاه را در وجودت نهادینه کنی‌، خیلی از معیارها برایت تغییر می‌کند و  حتی ایده‌ها‌، الهامات‌ و راهکارهایت را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

آنوقت به جای گشتن به دنبال ایده‌هایی که فکر می‌کنی می‌شود از آنها پول ساخت‌، به دنبال اجرای ایده‌هایی هستی که وجودت و قلبت را سرشار ساخته تا اجرای‌شان کنی و از اجرای آنها لذت ببری.

آنوقت مهم‌تر از عالی بودن یا متوسط بودن یک ایده‌،
مهمتر از جواب دادن یا جواب ندادن یک ایده‌،
اجرای آن ایده است. زیرا لذتی که اجرای آن ایده برایت دارد‌، تو را از نتیجه‌ی کار بی‌نیاز می‌کند.

و اگر قلبت را یک ذهن ثروتمند همراهی کند‌، این ترکیب جادو می‌کند. یعنی هم لذت می‌بری و هم ثروت می‌سازی. یعنی شغل تو لذت بردن از تک تک لحظاتی می‌شود که در حال انجام کار مورد علاقه‌ات هستی.
عشق‌، پشتکار و نیروی لازم برای تمرکز و ادامه دادن را فراهم می کند و باورهای ثروت آفرین‌- یعنی همان باورهایی که در دوره روانشناسی ثروت۱ آموزش داده شده است‌، موجب می‌شود‌، انجام آن کار برایت نتیجه مالی خوبی داشته باشد و عزت نفس‌ات را بالاتر می‌برد.

این دو نتیجه‌، سوختی است برای تغذیه انگیزه‌ات برای بهتر کار کردن و عاشقانه‌تر کار کردن.

هرچه باورهایت درباره ثروت‌، قدرتمندکننده گردد‌ و عزت نفس‌ات بیشتر شود‌، آن ایده‌ها را با ایمان بیشتری اجرا کنی. سپس چیزی که بیشتر از نتیجه ظاهری آن ایده وارد زندگی‌ات می‌شود‌، گسترشی است که در وجودت رخ می‌دهد:

به واسطه‌ی اینکه پیام قلبت را شنیدی

و قلبت را باور کردی

و راه ارتباط با آن را باز گذاشتی.

و نتیجه اصلی این گسترش را‌، در طی مسیر و در طی قدم‌هایی که برمی‌داری و عجله‌هایی که نمی‌کنی و مقاومت‌هایی که نداری‌، هر بار با وضوح بیشتر و اندازه‌ی بیشتر‌، در زندگیت خواهی دید‌‌، اگر همچنان با همین عشق پیش بروی و لذت بردن از مسیر را موکول به نتیجه نهایی نکنی.
اینجاست که قلبت‌، یا همان خدا‌، یا نیرویی که در وجودت هست‌‌، یا هر چیزی که اسمش را می‌گذاری، مصمم می‌شود تا تو را به سمت ایده‌های بهتر و کاراتر هدایت کند
این همان مسیری هست که به آن باور ساختن می‌گوییم

این همان مسیری است که آن را تکامل می‌نامیم

این همان مسیری‌ است که به آن عزت نفس ساختن می‌گوییم.

این همان مسیری هست که آن را  لذت بردن از مسیر‌، رهایی‌، نچشبیدن به خواسته‌‌ و نیازمند نبودن به نتیجه نهایی می‌نامیم‌، فارغ از اینکه دیگران چکار می‌کنند‌، چند کتاب بیشتر از ما خوانده‌اند‌، چقدر پول بیشتر از ما در آورده‌اند و…

دوباره به خاطر بیاور که:

همه شغل ها پتانسیل خلق ثروت را دارند اما این پتانسیل‌‌، توسط باورهای تو بالفعل می‌شود. اگر آن باورها محدودکننده باشد‌، فارغ از اینکه چقدر مهارت کسب نموده‌ای‌ یا چقدر تلاش می‌کنی‌، در هر صورت:

نتیجه تبعیت از باورهای محدود کننده‌، همیشه محدودیت بیشتر است. زیرا آن باورها همیشه شما را به سمت ایده ها و شرایطی پیش می برد که‌، نتیجه اش کمبود بیشتر خواهد بود.
پس کسب و کارت را با عشق انتخاب کن و با ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت، از این عشق و علاقه حمایت کن و نخواه یک شبه‌، یک کسب و کار گسترده بسازی. بلکه قدم به قدم تکامل‌ات را طی کن و مرحله به مرحله آن را رشد بده. زیرا رشد یک فرایند است و نه یک جهش.
«عشق و علاقه» لذت را برایت به ارمغان می‌آورد و وقتی باورهای قدرتمندکننده پشتیبان این عشق و علاقه می‌شود‌- همان باورهایی که استاد عباس منش در دوره روانشناسی ثروت۱ آموزش داده است. همان باورهایی که تو را از عجله کردن باز می‌دارد و به مسیر لذت‌های بیشتر هدایت می‌کند- آنوقت به مسیری هدایت می شوی و دستان خداوند در قالب ایده ها، راهکارها و آدم هایی وارد زندگی ات می شود که برایت ثروت هم به ارمغان می‌آورد. آنهم در آرامش و لذت.
ترکیب لازم برای کسب ثروت از کار مورد علاقه این است:

عشق + باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت
خیلی ها در حال انجام کار مورد علاقه شان هستند، اما از آنجا که باورهای بسیار محدود کننده ای درباره ثروت دارند، در آن کار موفق نشده اند.
خیلی ها نیز به خاطر اینکه فکر می کردند فقط آن شغل خاص قابلیت ساختن ثروت را دارد، با هدف تأمین سرمایه لازم، وارد شغلی شده اند که هیچ علاقه ای به آن ندارند، اما از آن حرفه، به ثروت نرسیده اند.

زیرا این معادله ها ناقص هستند و  عامل اصلی در فرمول آنها لحاظ نشده است. به همین دلیل نتیجه‌ای که به دنبالش بوده‌اند، رخ نداده است.
وقتی انگیزه انجام کار «عشق» نباشد، توانایی خارق العاده ای که در وجودت داری، قدرت تمرکز و خلاقیت تو، وارد آن کار نمی شود. به همین دلیل، موفقیتی هم ایجاد نمی شود که بخواهد سرمایه ای برایت ایجاد نماید.

یکی از مخرب‌ترین باورهایی که موجب می‌شود افراد نتوانند از عشق و علاقه‌شان ثروت بسازند‌، این است که:

«شغلی که از آن درآمد داری» و «انجام کاری که عاشق انجامش هستی» دو موضوع کاملاً تفکیک شده است. یعنی برای تو «عشق و شغل‌» یا «کار و تفریح»‌،  نمی‌توانند در کنار هم جمع شوند. به همین دلیل سالهاست که‌، روزهای زندگی‌ات تقسیم شده به: کار و تفریح.
سالهاست تلاش می‌کنی تا سخت کار کنی، شاید پولی برای تفریح پس انداز شود.
ساعت‌ها و روزها‌، سخت تلاش می‌کنی، به این امید که‌، تعطیلات آخر هفته از راه برسد و فرصت انجام کارهایی را پیدا کنی‌، که عاشق انجامش هستی.

تمام روزهای تعطیل کل تقویم سال را مثل کف دستت می‌شناسی و برای تک تک‌آن روزها‌، از همان ابتدای سال‌ برنامه‌ای به هم فشرده‌ ریخته‌ای. سپس سایر روزهای زندگی‌ات از آن سال‌، به امید نزدیک شدن به آن چند روز تعطیل می‌گذرد.
به این ترتیب‌، باورهای محدود کننده‌ات سالهاست که تو را در این چرخه معیوب نگه داشته و فرصت زندگی در لذت را از تو ربوده. حال آنکه تو از بازی آن باورهای محدودکننده بی خبری.

برای همین سعی می‌کنی با سخت‌تر کار کردن‌، اوضاع را کمی بهتر کنی.

یا با مهارت کسب کردن‌، کمی بیشتر پول بسازی تا روزهایی بیشتری را از آن تقویم بخری.

اما مهم نیست تو چه برنامه‌ای داری. زیرا جهان طبق برنامه خودش پیش خواهد رفت و به آن باورهای محدودکننده پاسخ خواهد داد و اساس آن باورهای را که «محدودیت بیشتر است» وارد زندگی‌ات خواهد نمود.

بنابراین‌، برای رسیدن به آزادی مالی و زمانی‌، راهی جز ساختن باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین نداری. جهان قوانین خودش را دارد و نمی‌توانی قوانین زندگی را دور بزنی.
پس اگر با ایده‌ها و راهکارهای باورهای محدود‌کننده‌ات‌، به صورت موقت تلاشی طاقت فرسا برای پول ساختن از انجام کاری نمایی که هیچ علاقه‌ای به آن نداری‌ به این امید که سرمایه لازم برای انجام کار مورد علاقه‌ات را فراهم نمایی‌، به خودت که می آیی‌، متوجه می‌شوی یک عمر را با تنفر به انجام  آن کار گذرانده‌ای‌. در حالیکه نه سرمایه‌ای جور شده و نه لذتی در کار بوده.

اما اگر قانون ثروت را بدانی، «همان قوانینی که استاد عباس منش در دوره روانشناسی ثروت۱ آموزش داده است» و برای ساختن باورهای هماهنگ با این قوانین‌، تعهد به خرج دهی‌، آنوقت آن باورهای قدرتمندکننده سکّان را به دست می‌گیرند و به تو اعتماد به نفس می‌بخشد تا کار مورد علاقه‌ات را با همان امکانات و سرمایه‌ای شروع کنی که‌، در آن لحظه داری.

وقتی باورهای قدرتمندکننده‌ای درباره ثروت بسازی و از فراوانی همیشگی جهان مطلع بشوی‌ و  نیرویی که در وجودت برای خلق هر خواسته‌ای داری را باور کنی‌، آنوقت آن باورها تو را به مسیر ایده‌هایی هدایت می‌کند که شروع کسب و کارت با امکانات همان لحظه‌، قابل انجام است و نیاز به سرمایه اولیه‌ی خاصی ندارد.

سپس هرچه روی خودت و باورهایت بیشتر سرمایه‌گذاری می‌کنی‌، دستان هدایت‌گر خداوند از راه می‌رسد و قدم به به قدم با طی شدن تکامل‌ات‌، به مسیر ایده‌های بهتر هدایت می‌شود و هر بار نتیجه کمی بهتر می‌شود.

سپس وقتی به خودت می‌آیی‌، متوجه می‌شوی سالهاست در آزادی مالی و آزادی زمانی‌، در حال لذت بردن از زندگی‌ات و انجام کار مورد علاقه‌ات هستی.
اگر داستان شروع کسب و کارهای موفق و ثروت ساز را بخوانی، متوجه می شوی که آنها کار خود را با همان امکاناتی شروع کرده‌اند که در آن لحظه داشتند. سپس به خاطر عشق وافر و باورهای ثروت‌آفرین، کم کم با درآمد حاصل از انجام آن کار، آن را کمی بیشتر رشد داده اند.
کسب و کارهای موفقی چون
Facebook, Airbnb, …، SpaceX و…
فکر نکن که حتما برای موفق شدن در کاری باید آنرا با سرمایه کلان شروع نمایی.
این باور محدود کننده را که‌، « کار مورد علاقه، با کاری که می تواند تو را به ثروت برساند، نمی تواند یکی باشد» به کمک تمرینات و توضیحات و آگاهی‌های دوره روانشناسی ثروت۱ با این باور جایگزین کن که:
هر کاری پتانسیل ساختن ثروت را دارد».
قانونش این است که‌،عشق و علاقه در کاری که پشتوانه اش باورهای قدرتمند کننده و ثروت‌آفرین است‌، اشتیاقی سوزان برای ادامه دادن و پیش رفتن به تو می بخشد.
در نتیجه با هر قدمی که در این مسیر بر می داری، به خاطر باورهای قدرتمند کننده، کم کم نتایج شروع به رخ دادن می نماید.
هر کوچکترین نتیجه ای که می آفرینی، انگیزه، باور و ایمانت را برای ادامه، بیشتر می‌کند و کم کم به جایی می رسی که آنقدر ثروت ساخته‌ای که دیگر‌، انگیزه‌ات برای ادامه آن کار‌، ساختن ثروت نیست‌، بلکه لذتی است که در هر لحظه از انجام آن کار تجربه می‌کنی. این احساس هر روز تو را در بی‌نیازی مالی بیشتری قرار می‌دهد. ثروت همواره به دنبال چنین فردی می رود. فردی که احساس بی‌نیازی مالی دارد و فقط از انجام آن کار لذت می‌برد.

این قانون بسیار بزرگی است که‌، وقتی درک شود‌، هرگز این ایده و راهکار که – فرد بخواهد از کاری ثروت بسازد که از آن متنفر است- هرگز یک گزینه هوشمندانه و منطقی به حساب نمی‌آید.
جهان همیشه نگاه متفاوتی به افرادی دارد که‌، با عشق و انگیزه هایی درونی، کاری را انجام می دهند. جهان نمی تواند حامی فردی باشد که در حال انجام کاری است که هیچ عشق و علاقه ای به آن ندارد.
تمام امکانات جهان، همواره در اختیار افرادی خودجوش است که‌، عشق و علاقه ی درونی شان، آنها را پیش می برد. حتی جهان بیشتر از آنها، مشتاق موفق شدنشان می‌شود و البته چنین حمایتی از طرف جهان وقتی است که‌، آن عشق و علاقه، با باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت و فراوانی، ترکیب شده باشد.
رسالت جهان، بیشتر بخشیدن و بیشتر پاداش دادن، به افرادی است که:

با باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین، مشغول انجام کار مورد علاقه‌شان هستند. جهان از این افراد با تمام امکاناتش حمایت می کند. زیرا چنین افرادی هستند که به رشد جهان کمک می کنند.
پس از دوره روانشناسی ثروت۱ کمک بگیر، تمام باورهای قدرتمند کننده ای که در این دوره به شما آموزش داده شده است را بساز.
این دوره به معنای واقعی کلمه، مثل یک راهنمای خبره و کار بلد، همراه شما در مسیری است که هم ثروت و آزادی مالی است و هم آزادی زمانی برای انجام کار مورد علاقه.

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
3

با دروود بر شما،میخواستم بدونم چطور بعضی ها که عاشق کارشان نیستند؛اما پول زیادی از اون کار در میارن؟
یک نمونش چینی ها،که با ساختن مهر و جا نماز؛کلی پول در میارن. نمیشه هم گفت که عاشق نماز خوندن هستن.


3

بنام پروردگار یکتا
سلام خدمت خانم شایسته نازنین و دوستان گلم
جواب این پرسش که به کاری که علاقه نداری و مهارت در اون را می آموزی تا کسب درآمد کنی و ثروتمند شوی نه هست، چون تا وقتی که باورهای قدرتمند در مورد ثروت نداشته باشی نمی توانی به آن ایده آل تو اون کارت برسی، من خودم بارها دیدم که چندین مغازه کنار همه ولی یکیشون وقت سر خاروندن نداره و بقیه دارند به درودیوار نگاه میکنند و با خودشون می گند فلانی چون مغازش آن مکان قرار گرفته و یا تبلیغات کرده و یا هزاران دلیل باعث موفقیتش شده و دقیقا میام همون کارهایی که فکر می کنند درسته را انجام می دهند ولی بازم نتیجه نمی گیرند بنابراین ساختن باورهای قدرتمند نقطه اصلی ثروتمند شدن افراده
خب اینجا دو سوال شاید پیش بیاد یکی علاقه به کاری و قدم در اون راه و یکی دیگه راه اندازی بیزینس های مختلف برای کسب درآمد
دسته اول میان با توجه به علاقه و اون ندای درون کاری را شروع می کنند با شورواشتیاق و علاقه و بخاطر همین شورواشتیاق بلاخره توی مسیر درست با باورهای درست قرار می گیرند چون بقول استاد قدرت این شورواشتیاق و علاقه اینقدر زیاده که بلاخره آدم را توی مسیر درست قرار میده
دست دوم هم میان یک بیزینسی را حالا یا با توجه به علاقه یا هر چیز دیگه ای راه اندازی میکنند ولی چون باورهای صحیح ندارند نتیجه نمی گیرند دقیقا مثل برادر من که بارها این کار را کرده و نتیجه نگرفته، ولی اگر بیان باورهای قدرتمند و صحیح قرار بگیرند صددرصد نتیجه خواهند گرفت
پس دو مسیر به شرط باورهای صحیح درست می باشد
در پناه الله مهربان باشید دوستان گلم


3

سلام بر خانم شایسته جان واقعا بی نظیر بود و جامع و کامل اشاره کردید ار مقاله چند تا نکته یاد گرفتم خواستم اشتراک بزارم ۳تا نکته معجون هستند عشق و علاقه به کار ۲باورهای قدرتمند کننده و تمرکز بر روی آن یا به عبارتی اگر میخواهیم ثروتمند باشیم ثروت بسازیم ۱دنبال کار مورد علاقه مون باشیم ۲بعد باورهای قدرتمند کننده بسازیم و تمرکز بر روی آن گار داشته باشیم که باعث خلاقیت و ثروت و اعتماد به بنفس بالا میشود و خداوند هدایت میکند به بازارهای راحت و بی نهایت اگر اینگونه باشد پتانسیل خدا گونه فعل میشود ثروت می سازیم تو۸یدی میشویم و باورهای قدرتمند کننده میسازید اگر ادامه بدیم این مسیر به مدارها و ایده های بهتر هدایت میشویم واقعا این نکات برام مثل طلا با ارزش بودن و هستند واقعا تشکر اشاره کردید زنده باشید دوستتون دارم به امید دیدار خانم عزیزم شایسته جان


3

سلام به همه عزیزای دلم
1402/10/08
در اینجا میخوام رد پایی بگذارم ،چون دارم یه تصمیم میگیرم ، و بعدا بیام گذشته خودم و تصمیمم رو بررسی کنم که درس بگیرم برای قدمهای بعدی
من چند روزه دارم رو دوره شیوه حل مسائل کار میکنم الان وسط جلسه دوم هستم ولی تا همین جا انقد آگاهی دریافت کردم که نمیشه سریع تر پیش رفت، انقد که همه چیز نابه ، انقد که دقیق و موشکافانه ریشه مسائل رو بیان میکنه
خیلی وقته ، یعنی از زمانی که تقریبا اومد تو سایت وزین استاد عباسمنش، این رو فهمیدم که علاقه ای هم وجود داره، من در بچگی بخاطر مسائل فقر کل خانواده تشویقم میکردن که درس بخونم ، و من تمام فکرو ذکرم درس خوندن بود، اصلا نیمدونستم که چی میگم به خودم فقط میگفتم که من باید درس بخونم تا افتخاری باشم برای خانواده ،من تو روستای خودمون سر یه موضوع بخاطر دوستم دعوا کردم و با پنجه بکس کسی رو زدم و اون فرد فامیل هم بود، و ما از خانواده های محترم اونجا محسوب میشدیم خلاصه من از ترس ،مادرم گفت که برو پیش دائیت دماوند ،منم همون روز رفتم پیش دائیم که یه کبابی هم داشت، تمام اینها بدون فکر بود بدون ترس فقط انجامش میدادم ، برای ثبت نام مدرسه که رفتم گفت که دو تا رشته بیشتر جا نداریم ،یعنی اصلا چیزی به عنوان علاقه معنی نداشت،گفت تعمیر وسایل خانگی ، نقشه کشی صنعتی ، من گفتم خانگی رو بزن ، ولی کسی اونجا بود گفت اون پول توش نیست برو نقشه ، هم با کلاسه هم پول توش داره ،منم انتخاب کردم و اونجا رو گذروندم و عشق دانشگاه من رو گرفت و کاردانی ور فتم ولی هیچ علاقه ای نبود ، بیشتر جنبه کلاس داشت، ولی خب چون محیط خوب بود ادامه دادیم و گرفتیم ، بعد هوای مهندسی افتاد تو سرم ،فقط واژه مهندسی ،من شب و روز دعا میکردم درس میخوندم از سر کار می اومدم ،نذری میدایدم که من مهندسی قبول بشم چون خیلی آب و تاب داشت و کلی خانواده کیف میکردن ، خانواده ای که دل کل طایفه کسی مهندس نبود ، و من زد سمنان قبول شدم، با چه زجری ، با چه فلاکتی ،با چه گریه هایی، با چه سختی و عذابی ، من کارشناسی رو گرفتم و رفتم کارخونه کار کردم
ولی هیچ پیشرفت مالی خاصی نمیکردم و فقط چون انقد سعی میکردم کارم رو خوب انجام بدم و ادامه میدادم سمت کاریم بالا میرفت، ولی هیچ خلاقیتی نبود ، با اینکه من طراح قالب شدم در کارخانه های معتبر ولی قالبساز می اومد کنارم و بهم میگفت که اینکارو بکن و اونکارو بکن ،و هیچ چیزی از من تراوش نمیکرد بیرون،ولی من فقط ادامه میدادم
تا اینکه در طی این مسیر و با تضادهایی که برخوردم با بیمه آشنا شدم
من در عرض دو سال که بعد از تایم کاریم ساعت 5 به بعد و در تمام طول شبانه روز حتی تو کارخونه شروع کردم به مشاوره دادن برای بیمه ، انقد که از انجامش لذت میبردم ،از قانع کردن ، از مشاوره دادن ، از خود بیمه خوشم نمی اومد بخاطر مسائلی که داشت ولی از اینکه کاری انجام میدادم که طرف احساس خوب میگرفت احساس آرامش احساس امنیت به من لذت میداد من به تمام مسائل مشتری پاسخ میدادم کلی کار انجام میدادم اطلاعاتم رو بالا میردم و چقد درامدم بالا رفت که تونستم ماشین و زمین بخرم
کلی لوح تقدیر گرفتم ،
من تقریبا 15 ساله که تو کارخونه ها دارم کار میکنم و هیچ پیشرفتی نداشتم ،ولی دو سال بیمه کار کردم کلی موفقیت بدست آوردم ، خب دلیل چی بود، من از هیچ ساعتی که تو کارخونه هستم لذت نمیبرم و فقط بخاطر اینکه کلا آدم مثبت اندیشی هستم سعی میکنم که اگر ت و جهنم هم باشم نکات مثبتش رو ببینم و بگم که آتیش قشنگی ، چقد این نگهبانها کارشون رو دقیق انجام میدن و این چیزها ، و بخاطر این فقط مسائل خوب رو میبینم و ادامه میدم ،ولی تو بیمه من همیشه تا ساعت 12 شب فرم پر میکردم تمام وجودم شده بود لذت ،چقد مشاوره میدادم ، که حتی یه بار مادر خانمم به همسرم گفت که این مجتبی اگر همینطوری پیش بره که داره صحبت میکنه از بین میره ولی من فقط داشتم لذت میبردم ، بارها مشتری هایی بودن که به من گفتن من واقعا تحسینت میکنم ،میگفتم چرا ، میگتن تو کسی رو قانع کردی منظورش خودش بود، که کلا با همه چیز مخالفه ، من این استمرارو این صبوریتت رو تحسین میکنم ، واقعا دمت گرم ،من لذت میبردم از اینکه بتونم مشکلات یه فرد رو با دلایلی که میاوردم قانع میکردم،
خب الان متوجه هستم که قانون چیه که نباید آدم ها رو قانع کنی ولی میخوام بگم که من خودم رو بیشتر بشناسم ،
منم روزشماری میکنم که پنج شنبه وجمعه بیاد که تعطیل باشم ،منم دقیقا وقتی به احساسم نگاه میکنم میبینم که چهارشنبه غروب یه احساس شادی درونی دارم جوری که نمیتونم کنترلش کنم ،وقتی که با سایت استاد آشنا شدم متوجه شدم که این همون لحظه شماری برای فرار از کاری هست که علاقه نداری
منم تا الان ادامه دادم ، ولی خیلی دنبال این گشتم که علاقم چی هست ، و هنوز نتونستم ک متوجه اش بشم ، کلی آزمون و این چیزها،
ولی خب چیزهایی رو که علاقه دارم رو لیست میکنم چیزهایی که معمولا در تایم های بیکاری و پنج شنبه و جمعه ها انجام میدم
کارهای کامپیوتری مثل طراحی سایت ، خیلی دوست دارم و خیلی از آموزشهاش رو دیدم و چند تا سایت برای خودم بالا آوردم ولی چون محصولی نداشتم یا نمیدونستم که چی بزارم از بین رفت
از همون موقع که تو دانشگاه کاردانی بودم یعنی حدود 14 سال پیش من اوقات فراغت میرفتم و کتاب های روانشناسی میخوندم و می اومدم تو جمع دوستام بهشون توضیح میدادم که مثلا اگر اینطور فک کنید یعنی شما اینطور هستین، مثلا میپرسیدم اگر شما یه تیکه ابر داشتین چکار میکردین باهاش؟
هر کسی یه چیزی میگفت، میگفت که سوارش میشدم میرفتم میچرخیدم یکی میگفت که لهش میکردم ، بعد من یکی یکی جواب میدادم و میگفتم که مثلا ابر نماد شوهر هست و ادامه توضیحات
از اون سال من در تما اوقات فراغت فقط مطالعه این چیزها رو داشتم که بعدها هدایت شدم به سایت استاد که بزرگترین استاد روانشناسی دنیا میشناختنش گفتم برم ببینم چه خبره
ولی خب تا حالا کسی رو ندیدم دو روبرم که تو این زمینه کاری کرده باشه که من بخوام انجامش بدم
منی که 15 سال زندگیم رو در کار صنعتی بودم بخاطر اینکه رشته تحصیلیم رو این انتخاب کرده بودم اونم از سر اجبار و اینکه فقط اسم مهندسی روش بود
حالا میخوام با توجه به مسائلی که در شیوه حل مسائل هست و امروز که هدایت شدم به این مقاله پر بار خانم شایسته عزیز تا عید سر این کارم برم و بعد از عید بیام بیرون
دلیلش هم خارج شدن از محدوده امنم هست ،و این باور که هیچ وقت دیر نیست و خداوند من رو هدایت میکنه،و مسیر رو به من میگه ، الان نمیگه وقتی که من حرکت کردم میگه
چون اینو فهمیدم که حرکت کردن تو دلش درسهایی داره که اونها هم به نفع منه و خدای مهربان دقیقا میخواد که من درسها رو بگیرم و پا روی ترسهام بگذارم تا بزرگتر بشم
خواستم رد پایی بزارم
سپاسگزارم


3

سلام استاد عزیزم سلام شایسته ی باهوش من شماخیلی فوق العاده هستیدنهایت نویسندگی روداریداونقدرخوب مینویسید وخداروشکرمیکنم که چنین مخلوقاتی روبرای هدایت ماها خلق کرده چقدردقیق چقدرعالی مینویسیدکلی فکروایده به ذهن ادم میادکلی احساس ارامش واعتمادبه نفس به ادم میده شایسته ی من عزیزدلم میدونم اززبان خداوندنوشته هاروالهام میگیریدوباقلمتون زیبامینویسیدزمانی که میخونم این حس بهم داده میشه که کلامت خداونده ازت سپاسگزارم


3

موندن در شغلی که دوسش نداریم ممکنه برای ما درآمد زا باشه،اما ن اون نسبتی که توقع داریم،اما ما می بینیم افرادی ک خستگی ناپذیرند و این سینرزی که هم احساس و علاقه و هم تلاش فیزیکی منجر له اجرای شغل مورد علاقه بشه باعث میشه پول مثل باران وارد زندگی ما بشه،زیرا اون موقع خواسته و باور و احساس هم جهت هستند و باعث فراوانی نعمت و ثروت میشه


2

شما برودنبال علاقه و خواستت
اینکه فکر میکنی راهی پولسازه راهی ک علاقه داری پولساز نبست ی باور مخربه
دنیا پر فرصته
علاقه رو دنبال کن و باور کن که در علاقت هم هزاران فرصت هست


2

سلام خدمت همه ی عزیزان بسیار عالی بود بسیار کامل چقد زیبا بود این متن و چقدر پر محتوا احسنت من واقعا دارم این حرفا رو توی کسب و کارم الان میبینم حس میکنم که چقدر قشنگ وقتی انسانی به خدا توکل میکنه و کاری رو با عشق و علاقه شروع میکنه و نگران این نیست که کی فلان اتفاق میفته کی فلان پول بدست میاد و از مسیرش لذت میبره خود به خود همه ی اتفاق زیبا پشت سر هم یکی پس از دیگری به وقع میپیونده واقعا حقیقت همینه و چیز دیگه ای نیست و چقدر زیبا گفتید رشد یک فرایند هست نه یک جهش ، چقد این جمله پر محتوا و کامله چقدر که هر چی بگم کم گفتم این جمله دنیایی از آگاهی هست اگر خوب بهش دقت کنیم و خوب در موردش تفکر کنیم سپاسگزارم هر لحظه خدا رو سپاسگزارم که منو به این مسیر ، یعنی مسیر سبز هدایت ، هدایت کرده مریم شایسته عزیز و استاد مهربانم از خدای مهربان برای شما عمر باعزت و طولانی توام با شادی سلامتی و ثروت و سعادت اخرت را خواستارم الهی امین ?


2

خانم شایسته بی نظیر و دوست داشتنی سلام??
من عاشق مقالاتتون و متن های پای فایلها هیتم. بارها و بارها شده که بررسی همه جانبه مقالاتتون به درک بهترم از یک موضوع خیلی کمک کرده. و هر بار در دلم این قدرت نوشتنتون رو تحسین کردم?
خیللللی دلم میخواد بدونم چطوری به این قدرت و تسلط رسیدید.
دوستون دارم و براتون ارزوی بهترینها رو دارم

این مبحثی که بهش پرداختید سالهاست که من باهاش درگیرم 18 سال در کاری سابقه دارم که هیچ وقت علاقه ام نبوده و الانم دارم دکتراش رو میگیرم بعد از سابها جنگ درونی??
و همیشه تو این سالها در کنار کارم به علاقه اصلیم که مبحث گیاهان دارویی و طب سنتی و طب ایوروداست پرداختم کلاس رفتم دوره گذروندم کتاب نوشتم و دو ساله که کلی روغن و شربت و … درست میکنم. وقتی به این مباحث میپردازم تو زمان گم میشم بس که دوست دارم اما هنوز نتونستم کار فعلیم که کار تو یکی از معتبرترین موسسات علمی و تحقیقاتی در کشوره رها کنم.
مطمینم به زودی این ایمان و جسارت رو پیدا میکنم خیلی زود
در حال حاضر دارم روی درسهایی که از این مسیر درام میگیرم متمرکز میشم و ایجاد حس خوب شکرگزاری و هدایت.
امید دارم که به زودی بیام و از پیشرفتهام براتون بگم از حس رهایی از یکی شدن کار و علاقه و تفریح?میدونم خیلی بهش نزدیکم خیلی



1

6 سال پیش

سلام رویا جان

مرسی از نظر خوبت

منم مثل تو خیلی به طب سنتی و گیاهان دارویی علاقه دارم ولی از رشته ای که خوندم اصلا پولی در نیاوردم چون علاقه نداشتم و اقتدارشو نداشتم رهاش کنم من واسه دکترا دیگه پشیمون شدم و باخودم صادقانه حرف زدم و ادامه ندادم ولی الان یه ترسی ته وجودمه که چطور گیاهان دارویی رو ادامه بدم

واسه طب سنتی یه تحقیقاتی کردم و گفتن فقط باید از راه ازمون پزشکی بری گرایش طب سنتی که خیلی زمان بره

میشه منم راهنمایی کنی که چطوری شروع کنم؟

ممنونم ازت

2

سلام بر خانواده صمیمی و بزرگ عباسمنش
ممنون از اینکه متن بسیار زیبا و مفید را به اشتراک گذاشتید و واقعا مفید بود.
اما استاد چگونه میتوانیم که عشق و علاقه ای مان را نسبت به یک شغل یا هم کار شناسایی نماییم؟



1

3 سال پیش

سلام، من هم برام سواله که چگونه کاری رو که بهش عشق و علاقه دارم رو شناسایی کنم؟!

آیا شما پاسخی برای این پیدا کرده اید ،که بتونید بهم کمک کنید؟ممنون میشم

2

سلام
از خواندن متن بالا کیف کردم ذوق کردم وتشکر همه جانبه به استاد گرامی و خانم شایسته عزیزم دارم.
من واقعا از کارم لذت می برم و خلاقیت یک سره به سمت من می آید ، یعنی وقتی دارم کارم را می کنم که داره تموم میشه حتی یکبار هم نگفتم حالا چه کار کنم حرکت بعدی خود به خود به من گفته میشه با شجاعت می گم فلان کار را بکن یعنی اصلا من همان لحظه می فهمم که باید چی بگم من عاشق کارم هستم ، باورهای ثروت ساز هم یکسره دارم رویش کار میکنم خدا را شکر عالی است. هر چه بیشتر روی باورهایم کار میکنم بیشتر نتیجه می گیرم.
خدایا شکرت و سپاس



1

4 سال پیش

شما کارتون انلاینه و کسب و کار انلاین دارید و حالا اگر این سوال معروف که میگن ملیارد بودی و هیچ نیازی نداشتی رو ایا بازم کارت رو میکردی شما واقعا دوباره کار انلاین میکردی؟ یا من زیادی حساسم؟

2

ممنون و سپاس
فقط اگر امکانش هست متن هارو به صورت کتابی ننویسید. خیلی ادبی و کتابی نوشته میشه. زبان محاوره ای نوشته بشه خیلی بهتره


2

به نام خدای مهربان
1402/10/29
سلام ، درک امروز من از قانون
امروز جمعه هست و من دیشب که رفته بودم ستار خان برای کار مشاور املاک و برگشتم اتفاقات به شرح ذیل است
من تصمیم گرفتم که از منطقه امنم خارج بشم ،بخاطر اون گفتم یه کاری پیدا کنم و از اونجا بیام بیرون و برم سر اون کار، تنها هدفم خارج شدن از منطقه امن بود، اولین ایده ای که به ذهنم رسید این بود که برم یه روزنامه بگیرم از محله کناری که 15 کیلومتر با ما فاصله داشت ، بعد طبق قانون حل مسائل گفتم چطور از این ساده تر ، هدایت شدم به یه دکه بغل خونه خونه خودمون و از اون گرفتم و گفتم ببین کارها چقد میتونه ساده باشه ،ما در هر لحظه داریم هدایت میشیم به سمت چیزی که بهش توجه میکنیم، اینجا من سیستمی بودن خداوند رو بهتر متوجه شدم ، اینکه اون روزنامه هم 15 کیلومتر اونطرف تر بود و هم 500 متر اینطرف تر ، طبق شناخت قبل من از خداوند ،که خدا همش برای بنده اش خیر میخواد و نمیخواد که بنده اذیت بشه .سوال چرا خدا میخواست که من اون همه راه رو برم و برگردم و خسته هم بشم تازه ،و نرم همون بغل تهیه کنم و راحت برگردم ، در اینجا متوجه میشم که خداوند اصلا کاری به من نداره و طبق سیستم عمل میکنه ، وقتی که من باورم اینه حتما باید برم محله کناری و اینجا هیچی نیست خداوند هم میگه چشم، ولی وقتی که میگم نه ، راه ساده تری هم باید باشه باز هم خداوند میگه چشم .پس این نشون میده که خداوند سیستمی عمل میکنه و این منم که شرایط خودم رو با افکارو باورهام دارم خلق میکنم .
در خصوص کار مورد علاقه ام هم همینه ، من گفتم میخوام فقط از منطقه امنم برم بیرون طبق باورهام هدایت شدم به کار املاک اونم کجا در ستارخان که دو ساعت رفت و دو ساعت برگشت بود و از 7 صبح تا 11 شب بود ، اینجا طبق این مثال و مثال روزنامه من متوجه میشم که چرا ذهن من میخواد همش من راه دور رو برم و انقد سختی بدم به خودم و برگردم ، خب مگه واقعا اگر تو املاک رو دوست داری چرا همین جا تو محله خودت که یک ربع اونطرف هست نمیری و کار نمیکنی.چرا همش دنبال سختی کشیدن و عذاب دادن هستی
من وقتی که رفتم چندین درس گرفتم ، یکی اینکه چشم من رو سودی که اون کار گرفته بود، و اینکه اونکار حالت مشاوره ای داشت، ودیدم که من تا حالا نه به نمای ساختمان توجه ای داشتم ،نه اصلا علاقه ای به فروش زمین داشتم ، بعد فک کردم که اگر این کار هیچ سودی هم نداشت باز حاضر بودی یک سال بری و این کارو انجام بدی؟ دیدم که اگر سود این کار رو بگیرن من اصلا حاضر نیستم که انجامش بدم.
و من فقط و فقط بخاطرا اینکه از کارخونه بزنم بیرون و یه کار دیگه ای رو شروع کرده باشم حاضر شده بودم که این کارو کنم
و همسرم هم به من گفت تو که تا حالا هیچ علاقه ای نشون ندادی چرا این مسیر رو میخوای بری ، اگر واقعا املاک دوست داری برو مامازن برو ورامین، اینجاکه نزدیکه .دیدم نه ، تنها اشتیاقی که من رو میکشوند این بود که اونجا شهری بود و تهران بود و اون کار سود خوبی توش داشت
ولی خب تو همین رفت و آمدو مصاحبه و اینها خیلی درس ها گرفتم و خیلی از ترسهام و نزدیک تر شدن به درون خودم رو متوجه شدم
دیدم که اون جا هم من دوباره داشتم همین کار کارخونه رو انجام میدادم ولی به شکل دیگه ای،
اصل موضوع تغییر نکرده بود، که اونم محدودیت بود
یعنی متوجه شدم که من اگر یه کاری انجام بدم که برای خودم باشه ، در آمدش هم در شروع ماهی صد هزارتومن باشه ، خیلی برام احساس لذت بیشتری داره از کاری که بخوام انجام بدم و درآمدش ماهی 40 میلیون تومن باشه .
هی دارم این هار بررسی میکنم که بتونم خودم رو بهتر بشناسم
علایقم رو بهتر بشناسم ، ترمزهایی روهم که پیدا کردم اینه که من باور دارم که باید برای رسیدن به خواسته ای بایدپدرت دربیاد ، باید یه مسیر خیلی طولانی رو طی کنی، و اینکه اصلا نمیشه که کاری انجام بدی که تمام فاکتورهای لذت بخش برای تو رو داشته باشه ،کاری که از انجام دادنش سیر نمیشی و هی توش رشد میکنی ،حتی اگر بخاطر باورهات مقدار کمتری پول بهت بده.حالا اگر باورهات رو هم که درست کنی پول بیشتری هم وارد زندگیت کنه که دیگه میشی زندگی در بهشت
هر چی هست درون ذهن منه ،و من بایدحلش کنم.
چیزی که از علایقم متوجه شدم اینه :
همیشه لپ تاپ کنارمه و تقریبا تمام کارهام ، یعنی تمام کارهام رو من با لپ تاپ انجام میدم ،حتی اگر وقتی که سراغ یه کاری هم میرم ناخودآگاه به این فک میکنم که من یه مدتی این رو اینطوری انجام میدم بعدش این رو تبدیل به سایتی چیزی میکنم که راحت انجام بشه
یا یه طوری اون کار رو وصل میکنم به کامپیوتر که اونطوری انجامش بدم
خب اینجا یکی از فاکتورهای علاقم مشخص شد: در این هیچ شکی نیست
فاکتور دوم چه کاری هست که من وقتی انجامش میدم هیچ وقت زمان رو متوجه نیستم؟ وقتی درحال یادگیری هستم،من تقریبا تمام طول زندگیم در حال یادگیری یه موضوع خاصی هستم .بشدت دوست دارم هر چیزی رو پایه علمی و درستش رو یاد بگیرم بخاطر این هر وقت میرم تو یه کاری ، سریع کتابهاشرو میخرم که بتونم اطلاعاتم رو بالا ببرم و بتونم راحت تر کار کنم .
فاکتور سوم اوقات فراغتم رو چطور میگذرونم ؟ من از گذشته در حال یادگیری موفقیت فردی هستم ، یعنی هر چیزی که مربوط به این حوزه باشه رو یا رفتم یا در حال یادگیریش هستم.
همین الان اگر من رو ول کنی : میرم سراغ یادگیری زبان ، کنارش میرم کلاس خط، کنارش میرم کلاس سیاه قلم ،کنارش میرم
ولی چیزی که در من مشهوده من فقط در حال پول خرج کردن برای این کارها هستم و هیچ وقت نشده که هم این کارم باشه که یه پولی ازش بسازم هم اینکه در اون رشد کنم و لذت هم ببرم
همیشه رفتم یه کار دیگه ی سخت رو انجام دادم و اومدم پولش رو در اینجاها خرج کردم

سپاسگزارم



1

2 سال پیش

سلام دوست عزیزم

مثالت در مورد سیستمی بودن خداوند خیلی قشنگ بود،،،خداوند هدایت میکنه به مسیر باورهای تو،دیگه براش مهم نیست این باور به نفع توهه یا به ضرر تو او کارش هدایته واین یعنی عدل مطلق

1

سلام به معجزه های زندگیم.
یه سوال از خانم شایسته ی عزیز و بقیه ی دوستان داشتم.
اگر کسی یه مشکل جسمانی داشته باشه و تمام عمرش به این خاطر که این مسأله رو مانع می دیده به سمت رشته ی تحصیلی رفته که بهش علاقه نداشته. برای مثال، شخص شدیدا کم بینایی که عاشق آرایشگری هستش ولی تو زمینه ی روان شناسی سال های زندگیشو گذرونده، کسی که یه پاش کوتاه تره و عاشق فوتباله ولی مهندسی برق خونده، یعنی مشکلاتی مد نظرم هست که فعلا علم پزشکی درمانی واسش نداره و از طرفی هم باور هایی که اون فرد داشته مانع از بهبودی خود به خود بدن شده. چنین فردی باید چکار کنه؟ تو مصال اول، فرد کم بینای شدید شاید حتی تو مقیاس بزرگ یک عکس هم نتونه تو ذهنش خط چشم کشیدن رو تصور کنه چه برسه به اینکه مثلا واسه شروع بخواد دستیار یه آرایشگر بشه. آیا رشته ی روان شناسی که بیشترین کارایی رو از گوش و زبان سالمش می گیره رو کنار بذاره چون اصلا دوستش نداره؟
تو مثال دوم، فرد اگه بگه من با همین شرایط می خوام برم سمت علاقم و تجربش کنم، چه نتیجه هایی به دست میاد؟ شاید مدام سرد و‌ گرم شه، حرف هایی رو جذب کنه که اعتماد به نفسشم اذیت شه مثلا تو نمی تونی برو از نعمت هایی که داری استفاده کن! و خوب اون به مهندسی علاقه نداره.
با این شرایط آیا باید رو چیزی متمرکز شه که دوسش داره و اذیت شه؟ مگه نه اینکه اقتضای جهان خیر، راحتی و لذته!
یا اینکه حداقل‌ کاری که می تونه تو اون زمینه انجام بده رو بکنه مصلا کتابای آرایشگری بخونه، اطلاعات فوتبالیشو فعلا بالا ببره، و رو بهبود سلامتیش متمرکز باشه که حتی بیماری های بدون درمان تو بدنی که ذهن و باور هاش سالم هستند نمی تونه بمونه. و بعد از اینکه از لحاظ جسمانی آماده بود که از صرف انرژی تو موضوع مورد علاقش لذت ببره، اون موقع واردش شه و پیشرفت کنه.
چاره چیه؟



1

3 سال پیش

سلام دوست عزیز، سوال جالبی بود و نظر من در این باره اینه که همین آدما هستن که اگر جدی بگیرن خواسته هاشونو باعث آفرینش یه روش جدید توی اون موضوع میشن، این یه تضاده براشون خب، اما طرف میخواد اون کارو هرطور شده انجام بده چون عشقشه، و وقتیم که ادم از ته دلش یه چیزیو واقعا بخواد ذهن حتما حتما راهشو پیدا میکنه(شایدم بهتره بگم خدا حتما حتما راهو نشون میده) و خب اگه طرف ذهنی داشته باشه که نامحدود باشه و توانایی اینو داشته باشه که به اون مسئله از چند زاویه نگاه کنه راهشو پیدا میکنه و جالب اینجاست که همین ادما میان یک روش جدید رو توی فلان رشته بنیانگذاری میکنن 🙂🤍🫀

مثلا پای مصنوعی ای که بشه راحت باهاش فوتبال بازی کرد، یا ممکنه خود طرف نتونه خلق کنه روش جدیدو اما ادمای اطراف با دیدن اون روش جدید رو خلق کنن، شاید پزشکی با دیدن اون فرد تقریباً نابینا دلش بخواد واقعا کمکش کنه و با این فکر روشی چیزی خلق کنه تا مثلا تا این حد از ضعف بینایی هم درمان بشه دارویی عینک خاصی عمل جراحی چیزی…یه روش متفاوت ازاینها که جوابگوی این افراد باشه و جهان رشد کنه

سپاسگزارم بازهم به خاطر سوال قشنگتون🌹

1

با سلام به همه عزیزان گروه استاد عباسمنش
خانم شایسته عزیز

متن شما فوق العادست✔

مثل کلیدی میمونه?? که میتونه راحت قفل ?بسته را وا کنه

و فقط همین رو بگم کسی که بخواد تغییر کنه یعنی در واقع میخواد خودش رو نجات بده با همین متنی که شما فرستادین بخونه میتونه زندگیشو عوض کنه از بس شما واضح و قشنگ بیان کردین

خداوند همیشه پشت و پناهتون باشه

♥️


1

درووود بر شما خانم شایسته.بسیار استفاده بردم از تجربیات و نوشته های شما. خدا شما و استاد عباس منش رو واسه ما نگه داره.??
سوالی که برام پیش اومد،اینه که آیا میشه عاشق کاری نبود و کم کم به اون علاقه مند شد؟ یعنی مثلا من عاشق یکی دوتا کار هستم و به دلایلی اونارو شروع نمیکنم و سراغ کاری میرم که هیچ علاقه ای بهش ندارم. آیا میشه علاقه ی من در طی یادگیری و کسب تجربه در این شغل،کم کم شکل بگیره و من برای خودم علایقی درست کنم(حتی اگر کمتر از علاقه به کارهایی باشه که اونارو شروع نکردم). پیشاپیش از دوستانی که پاسخ داده اند،تشکر میکنم.??


1

سلام ب استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان.
وااقعا چقدر این جواب مفید و باارزش بود
یعنی باید هر چند وقت یکبار جواب این سوال رو مرور کرد.
خییلی اگاهی دهنده بود
چیزی ک من فهمیدم ازاین جواب این بود ک
مهم نوع کار یا شغل نیست
مهم نیس چ کاری داری
مهم نیس چ شغلی داری
مهم اینه ک چقدر از تک تک لحظه های زندگی لذت میبری
وحالا اگر این لذت ” این عشق” همراه باشه با باورهای قدرتمند کننده مثل باور ب فراوانی
باور ب اینکه از همه چیز فراوان هست
باور ب فراوانی پول
و باورهای قدرتمند کننده دیگه
این ۲تا جادو میکنه
سپاسگزارم بخاطر این جواب عااااالی


0

سلام به خانم شایسته ی عزیز
چقدرحرفاتون خداییه،..
انقدرالهی و پاک که به تمام وجود ادم نفوذ میکنه
و برای هرکس یه نوع الهامه خاصه خودشه..واسه ی هرکس حل یه نکته ی پرازابهام ذهنشه،واسه ی من عشق ثروت ارامش و لذت رو به همراه داشت و ی الهام فوق العاده بود ازطرف خدا برای برداشتن قدمهام هزاربرابرمصمم ترازقبل.،…سپاس


0

سلام به خانواده و گروه تحقیقاتی عباس منش و استاد بزرگ
خداوند رحمان را سپاسگزارم
من در عقل کن می گشتم که چکار کنم دست به چکاری بزنم من دخترم بیکار شدم هیچ حرفه و هنری ندارم چگونه و از کجا شروع کنم تا درآمدی داشته باشم
چطوری کسب و کار خودم را داشته باشم
که به این فایل از طریق تلگرام رسیدم
خیلی استفاده کردم دارم فکر میکنم و روی خودم کار می کنم


0

بسیار زیبا و تاثیر گذار و قابل تامل
خانم شایسته قلمتون عالیه …. درکتون بی نظیره و حوصلتون در پاسخ دادن فوق العاده س
خیلی خیلی عالی بود
خدایا سپاس بخاطر دستان هدایتگرت
سپاس خانم شایسته