تجربه شما از وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ چیست؟ - صفحه 2

دسته بندی: قرآن

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: قرآنتجربه شما از وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ چیست؟
47

سلام دوستان عزیزم
میخام تجربه خودم از درک این ایه رو به اشتراک بزارم
چون خودم خیلی بخاطرش اذیت شدم ولی ممکنه کمک کنه که بقیه دوستان زودتر درکش کنن

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
31

سلام آقا حمید رضا
یه موردی به ذهنم رسید که خواستم با شما هم به اشتراک بذارم.
منم یه مدت با این موضوع درگیر بودم که:
آیا بعد از انجام و موفقیت در کاری، باید خودم رو تحسین کنم؟ نکنه اینجوری دارم اعتبارش رو به خودم میدم؟ باید فقط از خدا تشکر کنم و همش تکرار کنم من این کار رو نکردم تو کردی؟
و یه تعارضی بین این ۲ تا، در وجودم میدیدم. قبلا هم فکر کنم یکی از دوستان توی عقل کل یه همچین سوالی پرسیده بوده و منم پاسخی مثل چیزی که شما نوشتید رو براش نوشتم و گفتم که ما باید خودمون رو به خاطر انتخاب کردن راه درست و برای انتخاب کردن هدایتها تحسین کنیم، و از خدای به خاطر انجام تمام و کمال اون کار، سپاسگزارم باشیم و اعتبار انجامش رو به خدا بدیم.
حالا مطلب دیگه ای که بعد از خوندن کامنتها به ذهنم رسید اینه:
اون ویژگی و ماهیت درونی هر موجود، شیء، وسیله یا هر چیزه دیگه ای رو خدا در اون قرار داده، که به واسطه ویژگی ما ازش استفاده میکنیم. (یا حتی میتونم بگم اگر اون ویژگی رو به عنوان انرژی درونی اون موجود در نظر بگیریم، اون ویژگی خداست).
یعنی اگر ما انتخاب کنیم که طبق قوانین الهی و مشیت خداوند تصمیم بگیریم و اقدام کنیم، اون ویژگی (انرژی درونی اون چیز) به نفع ما عمل میکنه، حتی اگر آتش باشد. (در مورد انتخاب کردن هم آخر کامنتم بیشتر توضیح میدم)
یکم بیشتر این موضوع رو باز میکنم. (هر کدوم از مثالها رو که میخونید، در انتهای مثال به خودتون یادآوری کنید که خودِ این ویژگی، خداست)
منظورم از ویژگی درونی، خاصیت اصلی هر چیزه… مثلا ویژگی اصلی بذر یک گیاه اینه که اگر شرایط مناسب قرار بگیره، رشد کنه و جوانه بزنه و تبدیل به درخت یا بوته اون گیاه بشه…
و ما نمیتونیم این ویژگی رو به چیز دیگه ای اضافه کنیم…. یعنی، مثلا نمیتونیم یه تیکه از پوست یا پشم حیوانات رو بکاریم و بگیم که این بزودی رشد و گسترش پیدا میکنه و تبدیل به فضایی پر از این پوستها یا پشمها میشه…نه…. این ویژگییه که فقط در بذر گیاهان قرار داده شده.
خوب حالا به این آیه توجه کنید:
إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ ﴿انعام/۹۵﴾
بی تردید خدا شکافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده بیرون می آورد، و بیرون آورنده مرده از زنده است؛ این است خدا، پس چگونه منصرفتان می کنند؟
اصلا فالق یکی از اسامی خداونده. حتی من خودم گاهی اوقات توی درخواستهامم برای خدا مینویسم «ای شکافنده دانه»، تا یادم بیاد این ویژگی رو فقط خداوند میتونه اضافه کنه.

یه مثال دیگه:
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ ﴿یس/۸۰﴾
همان کسى که براى شما از درخت سبز آتشى پدید آورد، که آنگاه از آن آتش مى‏افروزید.
این ویژگی که چوب وجود داره و میشه آتشش زد و ازش گرما بدست آورد رو ،که از بیرون بهش اضافه نکردیم…. این ویژگییه که خداوند براش قرار داده.
مثلا ما نمیتونیم بریم یه سطل آب از رودخونه بیاریم بگیم میخوایم باهاش آتش روشن کنیم. این ویژگیِ سوختن در آب قرار داده نشده. یا حتی خود ویژگی گرما بخش بودن هم که در آتش هست، همینطوره.
من فکر میکنم تمام آیات این چنینی که خداوند داره به چیزهایی از طبیعت مثال میزنه (که ممکنه خیلی عادی باشن برای مااز بس که دیدیمشون)، در واقع داره میگه:
«توجه کنید این ویژگی رو من در اینها قرار دادم، که اگر شما انتخاب کردید که به هدایتهام عمل کنید، بتونید از این ویژگی ها بهره مند بشید وگرنه بدون این فضل خداوند ما از اینها بهره ای نداشتید»….
وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ وَجَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿انعام/۹۹﴾
او کسی است که از آسمان آبی نازل کرد و بوسیله آن گیاهان گوناگون رویانیدیم، از آن ساقه‏ ها و شاخه‏ های سبز خارج ساختیم و از آنها دانه‏ های متراکم، و از شکوفه نخل خوشه‏ ها با رشته‏ های باریک بیرون فرستادیم و باغها از انواع انگور و زیتون و انار شبیه به یکدیگر و بیشباهت هنگامی که میوه می‏کند به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن نشانه‏ هائی برای افراد با ایمان.*
یعنی ما خودمون نمیتونستیم با میل و اختیار و با قدرت خودمون، این ویژگی رو به اونها اضافه کنیم.
به خاطر همین هم هست که انتهای اغلب این آیات میبینیم که خداوند میفرماید: آیا نمی اندیشید؟ آیا تعقل نمیکنید؟ آیا نمیبینید؟ یا میفرماید: اینها برای قومیست که تعقل میکنن… می اندیشند.
قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ﴿۱۰۴﴾ وَکَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ وَلِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿انعام/۱۰۵﴾
به راستى روشنگریهایى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است، پس هرکس به دیده بصیرت بنگرد به سود خود اوست، و هرکس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست، و من نگهبان شما نیستم‏. و بدین‏سان آیات را گونه‏گون بیان مى‏داریم براى آنکه مبادا بگویند درس گرفته‏اى، و براى آنکه آن را به روشنى براى اهل معرفت باز مى‏گوییم‏.

یعنی باید بفهمم که بابا جون این از فضل خدا بر مردم بوده که این ویژگی ها به اینها اضافه بشه. اصلا به همین واسطه است که مسخر ما میشن:
وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَهٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿۲۱﴾ وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ ﴿مومنون/۲۲﴾
و به یقین برای شما در دام ها عبرتی است، از شیری که در شکم آنهاست به شما می نوشانیم، و در آنها برای شما سودهای فراوانی است، و از آنها می خورید. و بر آنها و بر کشتی ها حمل می شوید؛

میخوام بگم، من به عنوان یک انسان، و به عنوان بنده این خدا، باید بدونم که این قدرت رو ندارم که این ویژگی رو به این دانه، به اون چوب یا به اون کشتی یا چهارپایان اضافه کنم.
این از فضل خدا بر من بوده که اینا این ویژگی ها رو دارن. و خدا بارها میگه که خداوند (سیستم) نسبت به انسانها فضل عظیمی داره:
وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ ﴿یونس/۶۰﴾
و آنان که بر خدا دروغ می‌بندند مگر چه گمان دارند به روز قیامت؟! البته خدا را با بندگان فضل و احسان بسیار است ولی اکثر مردم شکر نمی‌کنند.

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿آل عمران/۷۴﴾
هر که را مشیّت او تعلّق بگیرد مخصوص به فضل و رحمت خود گرداند، و خدا را فضل و رحمت بی‌منتهاست.

پس من چیزی که خودم تا اینجای کار دریافت کردم اینه که من باید به واسطه این ویژگی که در اون حیوان یا گیاه یا حتی انسانی که به من لطف یا مهربانی میکنه، و در مسیر من قرار میگیره، از خدا سپاسگزار باشم…
وهمینطور، به واسطه عمل کردن به الهاماتم هم خودم رو تشویق کنم. ارزشمند بدونم، و بابت موفقیتهام جشن بگیرم.
توی داستانهای قرآنی پیامبران هم ما همین رو میبینیم:
یعنی مثلا در مورد حضرت ابراهیم که اینقدر تحسین شده توی قرآن، چیزی که ما میبینیم اینه که تنها کاری که کرده این بوده که به الهاماتش عمل کنه…. انتخاب کرده که به الهاماتش عمل کنه…. دیگه بقیه اش رو خدا براش انجام داده….
آتش رو که حضرت ابراهیم سرد نکرد….
چشمه زمزم رو که حضرت ابراهیم بوجود نیورد….
اسماعیل رو که اون آروم نکرد برای قربانی کردن…
تمام این کارها رو خدا براش انجام داد… ولی فقط به واسطه اینکه انتخاب کرد که به الهامات خداوند عمل کنه، اینقدر تحسین شده و مقام خلیل اللهی بهش داده شده.
میخوام بگم که این عمل کردن به الهامات، یک ویژگی باارزشه. انتخاب کردنِ این روش و سبک زندگی، ارزشمنده.
(البته بازم میگم چون خودم هم با این موضوع درگیر بودم، با اینکه الان دارم این مطالب رو مینویسم بازهم یه سری مقاومتها در خودم حس میکنم. اما همین چند ساعتی که مشغول این کامنت بودم و توی قرآن میگشتم و فکر کردن و مثال آوردن براش، باعث میشه که راحتتر بپذیرمش).

همه اینا رو گفتم، یه چیز دیگه هم باید بگم….
بله تمام این ویژگی ها رو خدا در این مخلوقاتش قرار داده و اونها رو مسخر انسان کرده…
بله من در هر لحظه میتونم انتخاب کنم که کدوم مسیر رو انتخاب کنم و به الهاماتم عمل کنم یا نه. و باید به خاطر عمل کردن به الهاماتم از خودم قدردانی کنم.
ولی
یادم باشه:
این ویژگی رو هم خدا در من قرار داده…
اینکه اینقدر ارزشمند باشم که خداوند این ویژگی ها رو در آسمان و زمین و هر چه بین آنهاست قرار بده، و اونها رو مسخر من بکنه رو هم، خدا در من قرار داده… وگرنه انسان ابتدا یک گل بی ارزش خلق شده:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿حجر/۲۶﴾
و انسان را از گل خشک بازمانده از لجنى بویناک آفریده‏ایم‏
و همون انسان پس از اینکه از روح خدا درش دمیده شد، اونقدر ارزشمند شد که خدا میفرماید:
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۲۹﴾
پس چون او را سامان دادم و در آن از روح خود دمیدم در برابر او به سجده در افتید.

یه آیه دیگه هم یادم اومد که دوست دارم بنویسمش. برای اینکه کمتر نگران لغزش باشم و ترسهام در این زمینه کمتر بشه و خدایی که برای خودم میسازم رو هرچه مهربان تر و به قول استاد باحالتر بسازمش:
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا ﴿نساء/۱۱۳﴾
و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهی از عشیره و قبیله خائنان تصمیم داشتند تو را منحرف کنند، جز خودشان را منحرف نمی کنند، و هیچ زیانی به تو نمی رسانند. و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد، و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت؛ و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است.
یعنی اگر ما در مسیر درست باشیم، حتی اگر یه جایی هم پامون بخواد بلغزه، باز هم به واسطه همون فضل و رحمت خداوند بر ما، خودش ما رو به مسیر درست هدایت میکنه.
به قول اون شعره: فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد.
به واسطه فضل خدا بر ما، این ارزش به انسان داده شده….
اینکه مامانم غذای مبتنی بر قانون سلامتی برام درست میکنه، خدا این ویژگی رو درش قرار داده…
اینکه صاحب خونه با شرایط مطرح شده اوکیه، خدا این ویژگی رو درش قرار داده…
اینکه کارمنده همه کارهاش رو ول میکنه تا کار منو راه بندازه،….خدا خدا خدا این ویژگی رو درش قرار داده….
این وسط من چکارم؟؟؟؟
من همون چیزیم که باید باشم:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿ذاریات/۵۶﴾
من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند

خودش گفته تو فقط عبادت کن…. بقیه کارها بامن… حالا اینکه من ایمان و عبادت و عمل صالح رو چجوری معنی میکنم هم، مهمه.
یکیش از نظر من همون عمل کردن به الهامته….
به واسطه همینه که خدا مارو شایسته بهشت دونسته…. حالا دیگه من (خودم رو میگم) چرا فکر میکنم تا زمانیکه شق القمر نکردم، شایسته نیستم، خدا اعلم است.

با اینکه کامنتم یکم طولانی شد، این آیات پایانی رو هم دلم نیومد ننویسم.
وقتی میخونیدش، به اون جایی که گفته شده «آیا دیده اید»، و اون جاهایکه که گفته «شما فلان کار رو کردید یا ما»، دقت کنید. دقت کنید چه مثالهایی زده:
سوره واقعه:
نَحْنُ خَلَقْنَاکُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿۵۷﴾
ما شما را آفریده‏ایم، پس چرا تصدیق نمى‏کنید؟

أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾
آیا آنچه را فرو مى ‏ریزید دیده‏ اید

أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾
آیا شما آن را می آفرینید یا ما آفریننده ایم؟

نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ﴿۶۰﴾
ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم و هرگز کسی بر ما پیشی نمی‏گیرد.

عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾
در اینکه شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی که اکنون از آن بی‌خبرید برانگیزیم.

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَکَّرُونَ ﴿۶۲﴾
و قطعا پدیدار شدن نخستین را شناختید پس چرا سر عبرت گرفتن ندارید

أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿۶۳﴾
آیا دیدید آنچه را که می‌کارید؟

أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿۶۴﴾
آیا شما آن را مى‏رویانید یا ما رویاننده‏ایم؟

لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ﴿۶۵﴾
اگر بخواهیم قطعا خاشاکش مى‏ گردانیم پس در افسوس مى‏ افتید

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿۶۶﴾
مسلماً ما خسارت زده ایم،

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۶۷﴾
بلکه ما محروم شدگانیم

أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿۶۸﴾
آیا آبى را که مى ‏نوشید دیده‏ اید

أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ﴿۶۹﴾
آیا شما آن را از ابر فرو فرستاده‏اید یا ما فرو فرستنده‏ایم؟

لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْکُرُونَ ﴿۷۰﴾
اگر بخواهیم آن را تلخ مى‏ گردانیم پس چرا سپاس نمى دارید

أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿۷۱﴾
آیا آن آتشى را که برمى‏ افروزید ملاحظه کرده‏ اید

أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿۷۲﴾
آیا شما درخت آن را پدیدار کرده‏ اید یا ما پدیدآورنده‏ ایم

نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَهً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ ﴿۷۳﴾
ما آن را وسیله تذکر و مایه استفاده برای صحرانشینان و بیابانگردان قرار داده ایم.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿۷۴﴾
پس به نام پروردگارت که بزرگ است تسبیح گوى‏

ممنون از سوال خوبتون دوست من. خیلی این وقتی که گذاشتم و برای این آیات سرچ کردم، برام مفید بود.
وقتی شروع کردم این کامنت رو بنویسم، خیلی برام گنگ و مبهم بود… یه چیزایی توی ذهنم میومد اما نمیدونستم چطور باید کنار هم بزارمشون….
وسط نوشتن احساس کردم مغزم داغ کرده…. رفتم و دوباره برگشتم…. دوباره متن و خوندم و ویرایش کردم تا این شد.
خدایا شکرت
امیداورم که برای بقیه دوستان هم راهگشا باشه.



5

سلام مهشید عزیز و نازنین

فقط میتونم بگم خدایا شکرت

انقدر مثال ها و آیه ها بجا بود

تو همین یک کامنت درکم گسترش پیدا کرد

وافعا نمیدونم چطوری خدا زو شکر کنم

که اون روز الهام شد این صفحه رو ایجاد کنم

که خدا توسط فرشته هاش توسط آدمهای عقل کلش توسط آدم خوباش توسط تک تک دوستانی که اینجا عشق رو گسترش میدن ابهامات من رفع بشه

بینهایت ازتون ممنونم

خدا رو شکر


1 سال پیش

سلام مهشید جان

خیلی کامنتت بی نظیر بود. واقعا که باید تحسین کرد وجود این همه ادمهای فوق العاده و بی نظیری مثل شما و دیگر دوستان را, سپاسگزارم

وقتی این تیکه کامنت شمارو خوندم یاد یه چیزی افتادم,

"وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿حجر/۲۶﴾

و انسان را از گل خشک بازمانده از لجنى بویناک آفریده‏ایم‏

و همون انسان پس از اینکه از روح خدا درش دمیده شد، اونقدر ارزشمند شد که خدا میفرماید:

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۲۹﴾

پس چون او را سامان دادم و در آن از روح خود دمیدم در برابر او به سجده در افتید."

همین انسان از گل و لای بد بو یا لجن بویناک که خداوند افریده بعد از اینکه روح خودشو بر اون دمیده ارزشمند شده, و وقتی ما میمیریم به چندساعت نکشیده اون گل و لای دوباره بوی بد خودشو میگیره و هیچ ارزشی نداره, یا میره زیر خاک یا مثل دیگر کشورها اونو میسوزونند و خاکسترشم حتی تو اب میندازن, یعنی تمااام ارزشی که داشتیم و داریم الان بخاطر روح خداگونمونه ولی فکر کردنش هنوز برام سنگینه که همون ذات اقدس رو دارم من و اگه فقط چندساعت اون نباشه باز هیچ ارزشی ندارم و تبدیل به گل و لای بد بود میشم, انقدر این اگاهی بزرگ و عظیمه که اگه جایی غیر اینجا گفته بشه میگن تو دیوانه شده ای, اون ارزشمندی واقعی من حتی پیدا هم نیست نمیتونم ببینمش ولی درستش این بوده که لحظه ای جدا نیستیم, همیشه هست و هست و هست تا لحظه مرگ! برای پرسیدن بهش میریم روی فرکانسش فقط و اگاهی ها و جواب ها و علم ها و خلاقیت ها داده میشه بهمون! هیچوقت برای جواب های عجیب کارهای عجیب نخواستیم انجام بدیم نباید میرفتیم روی کوه طور که جواب بده, احساس نزدیکی خیلی عجیبی میکنم و احساسی دارم که نمیتونم خدارو بیرون خودم ببینم, خدارو خیلی خیلی درون میبینم و وقتی به صفاتش فکر میکنم میگم شاید باید همون ویژگی هارو منم داشته باشم اگه از جنس اونم ,نمیدونم امیدوارم فقط خودمو گیج نکنم

ولی این باور از جنس خدا بودن خیلی عجیبه حسش, اینجوری احساس پاکی و ازادی عجیبی میده!


1 سال پیش

فاطمه جان سلام

چه آگاهی ناب و جالبی رو در مورد این آیه برام نوشتی.

اصلا از این زاویه به این موضوع نگاه نکرده بودم که وقتی روح از بدن ما خارج میشه، دوباره تبدیل به همون گل بویناک میشیم…

آفرین به این درک و آگاهیت

بله واقعا همینطوره… منم فکر میکنم ما تمام ویژگی هایی که در خدا وجود داره رو در درون خودمون داریم… من گاهی که میخوام به زبان عامیانه با خودم صحبت کنم، به خودم میگم: با اون روحی که در ما دمیده شده، انگار بخشی از DNA خداوند وارد وجود من شده و اینجوری تمام ویژگیهای خدا رو همراه با خودش آورده. و من باید سعی کنم همیشه خداگونه تر و منطبق با صفات الهیم رفتار کنم. اینجوریه اون فاصله ذهن و روح کمتر و کمتر میشه.

ممنونم که برام نوشتی و خدارو شکر میکنم که در این سایت و فضای الهی هستم.


1 سال پیش

سلام مجدد به دوست ارزشمندم

مهشید عزیزم الان چندمین باره میام تو این صفحه و میخونم و انگار اولین باره با همچین چیزایی روبرو شدم, حتی کامنتی ک خودم تو این صفحه و کامنتی ک برای شما هم نوشتم رو هم میخونم

میون همه ی چیزایی که ما تو دنیا داریمش هیچ چیز با ارزشتر از جونمون نیست, و جون ما چیه همون روح الله که وقتی باهاش هماهنگم اصلا خود به خود کارهام بهتر شدن. اصلا اگه جون ما نباشه که بقیه چیزای دنیایی هم ارزشی ندارند اگه باشه همه چیز هست و نباشه هیچ چیز نیست و ارزشی ندارن

هیچ چیز اتفاقی نبود اصلا الان که دارم مینویسم انگار تاااازه همه چیو فهمیدم, نوشتی افرین به این درک و اگاهیت من رفتم خوندم و یکم تعجب کردم از نوشته هام, همیشه وقتی بچه ها میگفتن اعتبار کلام من از خودم نیست از الله هست منم ازین شیوه استفاده میکردم و قبل هرکاری تا جایی که یادم بود و حواسم بود از خداوند کمک میخواستم و نتیجه خوبی هم میداد

اما الان موضوع بیشتر از اینها شد که باعث شد یکم بیشتر باور کنم خدا درون منه ,نوشتی فاصله ذهن و روح کمتر بشه, الان حدود یک هفتست رو جلسه اول عشق و مودت کار میکنم و کل اگاهی اون جلسه اینه که استاد میگن ذهن و روحمان را یکی کنیم اونوقت خودبخود همه چیز باهامون هماهنگ میشه, ما با خدا که هماهنگ بشیم رفتار درست ازمون سر میزنه, دیدی همش با الفاظ مشکل داریم میگیم طرف این همه میگ خدا این همه میگه کمکم میکنه ولی نمیکنه و بعد میگیم ایمان نداره!؟ ولی الان یه پله بالاتره اون ذهن و روحش باهم یکی نیست

خیلی اگاهیش ترسناکه که فکر میکنی واقعاااا واقعااا واقعااا اون خدایی که کهکشانهارا افریده, اون خدایی که بقول مهشیدجان فالق هست همون خداااا درونمه, و من باید هر لحظه برم رو فرکانسش تا خود بخود ازم سرازیر بشه همه چی! حالا تازه میفهمم چرا این هفته همه چیز درست بود, پول بود, مشتری بود, احترام بییییش از حد بود,عشق و توجه بود و مهمتر از همه اگاهی هایی که تراوش میشد

شاید خیلی عجیب باشه, حتی الانم شیطان ذهنم میخواد بگه نه به اون پاکی الله نیستی ولی این چندروزه هی خداوند میخواد به من بگه هستی, اینکه استاد انقدر تاکید دارند که مهمترین رابطمون هماهنگ کردن ذهن و روحمان باشه و کم کردن فاصله ذهن و روح مهمترین کاره!!

ازت سپاسگزارم بخاطر نوشته های ارزشمندت. با اینکه تابحال ندیدمت ولی از اگاهیهات معلومه چه انسان خداگونه ای هستی. شاد باشی و درفرکانس الهی


1 سال پیش

عاشقتم فاطمه جان

نمیدونی چقدر از اون روزی که اون کامنت رو نوشتی تا حالا به این موضوع فکر کردم….

وقتی روح از بدن ما خارج میشه دوباره تبدیل میشیم به همون گل بویناک…

همش با خودم تکرارش میکنم و میگم چطور من متوجه موضوعی به این واضحی نشده بودم….

راست میگی… آگاهیه عظیمیه….

از همون نیرویی که درون دانه ای که در حال شکفتن هست، در درون منم وجود داره….

از همون نیرویی که خورشید رو در مدار خودش ثابت نگه داشته، در درون منم وجود داره….

از همون نیرویی که به مورچه ها مسیر خونشون رو نشون میده که راهشون رو گم نکن، در درون منم وجود داره….

از همون نیرویی که راه رو به پرنده های مهاجر نشون میده، در درون من هم وجود داره….

همه اش یه نیروئه….

که در درون منم وجود داره….

از کجا میدونم که در درون منم وجود داره؟

از اونجا که نشونه اش اینه که زنده هستم و تبدیل به اون گل بویناک نشدم. پس یعنی اون روح خدایی رو در جسمم دارم. باید قدر این لحظات رو، تا اون موعد مقرر که به من داده شده، بدونم و بیشتر و بیشتر سپاسگزار باشم.

دوست خوبم ازت سپاسگزارم که بازم برام نوشتی تا دوباره این آگاهی ها رو بخونم و مرورشون کنم.

16

سلام دوست عزیز
چقدر این سوال عالی و بجا بود و چقدر شما و دوستان خوب پاسخ دادند
بله خداوند همه چیز می شود
از قدیم چه به ما گفتند و چگونه با ترس و ترساندن و عذاب و دوزخ خدا را به ما شناسانند
در حالیکه آن خدا هیچ چیز نیست جز یک مهربانی
یک حال خوبی
یک احساس خوب
یک حس کمک
یک دوستت دارم
یک عشق و علاقه
که همه و همه را خود او بر زبان ما جاری ساخته است و یاد ما داده است
مثل مادری که یاد کودک خودش می دهد چگونه نام مادر را بر زبان بیاورد
حال این خدا نه عصبانی می شود و نه قهر می کند
وقتی از او کمک می خواهی بیشترش را بهت می دهد
وقتی از او چیزی را می خواهی چیزی را بهت می دهد که در خواب هم نمی دیدی
همین دیروز از او خواستم که یک قرارداد جدید ببندم و آنهم با کسی که در مدار درست و خوب باشد
دیگر فراموش کردم
من فقط از او خواسته بودم
امروز با دوستم کافه بودم و آن قرارداد بدون هیچگونه دخالتی از سمت من بسته شد
من هیچ کاره بودم
من صحبت نمی کردم
کسی دیگر حرف می زد و من فقط نظاره گر بودم و او کسی نبود جز دستهای هدایتگر خودش
دقیقا تنها راهی که می توانیم ایمان و اعتماد و توکل خودمان را به او ثایت کنیم و نشان بدهیم داشتن حال خوب در خودمان است
این خدا فقط از ما به ای چشم گفتن حال خوب می خواهد
این حال خوب همان چشم در برابر دستورات و قوانین این جهان زیبا است
ممنون دوست عزیز که با این پرسش خودتان سب شدید باز یاد او بیفتیم و برای او دلبری کنیم


10

سلام حمید رضای عزیز
من تو کامنت های قبلیم یه جمله ای رو نوشتم با این مضمون:
(هر چیزی تو این جهان قانون داره،بعضی از قوانین به وسیله نیرویی به نام خدا و بعضی از قوانین توسط خود ما انسانها بوجود اومده.مثلا قانون جاذبه رو ما که بوجود نیاوردیم این قانون بوسیله این نیرو بوجود اومده .
اما بعضی از قوانین مثل قوانین راهنمایی و رانندگی بوسیله ما انسانها بوجود اومده،ولی چون این قوانین از ذهن ما نشات گرفته و این ذهن بوسیله خدا خلق شده ما اعتبار این قوانین رو هم به خدا میدیم و میگیم ، خالق همه چی در این جهان خداست.
این مثال رو زدم بگم که جهان غیر از قوانین و نظامات چیزی حالیش نیست. هر اتفاقی میوفته بر اساس یک سری قوانین هست. حالا این قوانین چه قوانین خدا باشه چه قوانین بشری)
یه سری از دوستان فکر میکنن من میگم همه چی قانون نظاماته یعنی اینکه خدا هیچ کاره هست.
و این موضوع منو خیلی اذیت میکنه.
یا من نمیتونم موضوع رو انتقال بدم یا سوء برداشت میشه از صحبت های من.
خود استاد تو فایلی هم میگن که اگه دریا برا موسی و یارانش شکافته شد بر اساس یه سری قوانین بود.
تولد یک انسان هم برا خودش قانون نظاماتی داره اولین مرحلش داشتن ارتباط بین زن و مرد هست.
اگه بگی نه اینطور نیست،عیسی که پدر نداشت ،میگم اونم بر اساس یه سری قوانین و نظامات هست که ما از درکش ناتوانیم.قرآن میگه ایمان به غیب ،یعنی به چیزی که غایبه،نمیبینیش،خارج از درک و محدوده ذهن تو هست ، اما حتما قوانینی داره که هنوز کشف نشده.
مگه انسان چقدر تونسته از قوانین جهان رو کشف کنه.
پیامبر تو تیر نینداختی خدا بود.
من اصلا با این موضوع مشکل ندارم صد درصد خدا بود.
اما طبق قانون و نظامات
اما یه مثال:
اگه بگیم پیامبر تیر رو در کمان گذاشت و پرتاب کرد اما تیر به هدف نخورد.پیامبر نتونست به هدف بزنه یا خدا؟
الان باید بگیم خدا دیگه.
حتی اگه به هدف نخوره.
ولی از من بپرسی میگم پیامبر نتونست هدف رو بزنه،
چرا ؟؟؟ چون قانون و نظامات رو رعایت نکرد.
شاید نتونست ذهنش رو کنترل کنه
شاید تیر از جنس خوبی نبود
شاید فاصله رو رعایت نکرد
شاید زه کمان رو به مقدار لازم نکشید
شاید تمرکز نداشت.
امااگه قوانین و نظامات رو رعایت میکرد چی؟
دقیقا به هدف میزد .
یعنی اون خود خود خدا بود که تیر رو انداخت و به هدف خورد
حتی کمک خدا بر پیامبر هم طبق قانون و نظامات هست.
خود پیامبر در جنگ احد شکست میخوره صورتش زخمی و دندانش شکسته میشه.
اونوقت باید بگیم خدا شکست خورد دیگه
در حالی که سپاه اسلام قوانین و نظامات جنگی رو رعایت نکرد و موجب شکست تو این جنگ شد.
من پشت فرمون بودم رانندگی میکردم انگار خدا رانندگی میکرداما تصادف کردم،من تصادف کردم یا خدا؟
باید بگیم خدا دیگه.
از من بپرسی میگم من.
چرا ؟؟؟ چون قوانین رو رعایت نکردم
اگه قوانین و نظامات رانندگی رو رعایت میکردم چی؟
تصادف نمیکردم
یعنی خود خدا بود رانندگی میکرد و به مقصد رسیدیم
هر خیری که به انسان میرسد از طرف خداست یعنی رعایت کردن قوانین و نظامات جهان
و هر شری به انسان میرسد از طرف خود اوست،یعنی عدول از قوانین و نظامات جهان
تسلیم بودن مقابل خدا یعنی چی؟
یعنی به قانون و نظاماتم عمل کن دیگه
یعنی حرفمو گوش کن دیگه.
یعنی غیبت نکن،دروغ نگو،دزدی نکن،زنا نکن،حق کسی رو نخور و هزاران چیز دیگر…
میدونی کی شرک میورزیم؟
وقتی به قانون و نظاماتش عمل نمیکنیم
میدونی کی زمین میخوریم؟
وقتی به قانون و نظاماتش عمل نمیکنیم
مَخلص کلام من اینه:
اگه قوانین و نظاماتی که تو دنیا هست چه خدایی چه بشری رعایت کنیم یعنی دقیقا داریم حرف خدا رو گوش میدیم.
یعنی خدا برامون همه چیز میشود،اما طبق قانون و نظامات.
یعنی کمک خدا هم به ما انسانها طبق قانون و نظامات است.
به نظر من توحیدی ترین فرد کسی هست که قوانین و نظامات خدا رو داره رعایت میکنه.
امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم.
ارادتمند شما



5

سلام دوست عزیزم

من نمیدونم که درک من درسته یا نه

ولی احساسم اینه که انگار شما داری یه تفکیکی انجام میدی

خوبا مال خدا ، بدا مال من

دوست عزیزم

چرا فکر میکنی کار خوبا تحت نظامات خدا خوب پیش رفته

ولی کار بدا خارج از نظامات خدا

خدا یک جریان پیوسته است در همه چیز

اگر تیر به هدف خورد خدا بود اکر نمیخورد هم خدا بود.

یوسف طبق قانون جاش تو زندان بود.

یونس طبق قانون جاش تو شکم ماهی یود

نوح طبق قانون سوار کشتی یود

پسر نوح طبق قانون جاش خارج از کشتی یود

تیر کی به هدف میخوره؟ زمانی که فارق ازینکه من مغازم حاشیه بلوار واقع شده یا ته کوچه میگم قدرت دست خداست نه لوکیشن مغازه

کی تیر به هدف میخوره ؟ زمانی که فارق ازینکه تیر جنسش اعلام باشه یا نه ، من به خدا میگم مننننننننن میخام تیرم به هدف بخوره و خدا هم میگه چشم

اگر تو دلت تو ذهنت داری به جنس اعلای تیر بیشتر از قدرت خدا قدرت میدی نتیجه چی میشه ؟ خدا میگه به جنس تیرت مینازی ؟ بزن ببینم چطوری میخای بزنی

میشه همون کامنت سارای عزیز

فکر میکنی اینارو تو خلق کردی ؟ من ویران میکنم ببینم تو چطور میخای آباد کنی

تیر کی به هدف میخوره ؟ وقتی به خدا و توانایی خدا بیشتر از توانایی خودت اعتماد میکنی زمانی که شیطان میگه نه نمیشه باد موافق نمیوزه جنس تیر ات خوب نیست زاویه کمانت فلانه

تو ذهنت میتونی تمام اون نجوا هارو خاموش کنی

کنترل ذهن کنی

تیر به هدف میخوره ، اگر خورد خداست

یعنی تو خواستی و اتفاق افتاده چون تسلیم ندای خدا بودی نه نجوای شیطان

اگر نخورد هم خداست چون تو خواستی ولی نجوای شیطان زورش بیشتر هز ندای خدا بود. پس دقیقا طبق قانون و نظامات به هدف نخورد

اونجا که میگه هر خیری برسه از منه و هر شری برسه از خودت همینه دیگه

خیر اونجاست که کنترل ذهن کردی و گفتی اون بیرون هر اتفاقی بیفته مهم نیست چون خدا همه چیزه

وقتی من بخام ، اگر بتونم تسلیم باشم اگر بتونم کنترل ذهن کنم پس باید بشه

این میشه خیر

ولی وقتی تو میخای و نمیتونی ذهنتو کنترل کنی نمیشه ، چرا چون زود تو ( شیطان ) بیشتر بوده

هر دوی اینها خداست

نمیشه بگیم کار خوبارو خدا میکنه کار بدا رو من

خدا قضاوت و دخالت نمیکنه

میگه اگر تو فکر میکنی من میتونم کارارو برات انجام بدم اوکی انجام میدم

اگر فکر میکنی نمیتونم اوکی انجام نمیدم

در هر صورت طبق قانون خواسته تو انجام میشه

خواسته تو قدرت منه

یا عدم قدرت من ؟

تصمیم با توعه

انتخاب با توعه

قدرت دست توعه

منو توانا ببینی برات توانا میشم

ناتوان ببینی برات حقیر میشم

تو چی میخای انسان؟

بنظرم شما معنای قانون رو درست متوجه نشدید جسارتا

قانون های بشری هیچ ارزش و اعتباری در قوانین بدون تغییر خدا نداره

شما تصادف کردی ، فکر میکنی طبق قوانین و نظامات رفتار نکردی ؟؟؟؟؟؟

خیر عزیزم

طبق قانون شما با افکارت و با مداری که درش بودی طبقققققق قانون تصادف کردی

نمیشه بگیم اتفاق خوبارو خدا رقم زد اتفاق برا رو من

دوست من

همه جیز خداست ، خوب و بد نداره

طبق قانون خیر و شر ما رخ میده

اصلا خیر و شر چیه ؟

خیر یعنی دریافت خواسته

شر یعنی عدم دریافت خواسته

من تصمیم میگیرم برم‌مشهد

خیر اینه که به خواسته برسم

شر اینه که نرسم

اگر تسلیم نجوا ها نشم اگر تسلیم باشم اگر رها باشم تسلیم باشم بگم من نمیدونم من میخاهم پس باید بشود ، اینجا قطعا می‌شود

یعتی خیر رح داده

اگر بگم من که پول ندارم من که بابام اجازه نمیده من که مدیرم مرخصی نمیده و ….

نمی‌شود. چرا نشد ؟ چون تو ذهن شما قدرت مدیر از قدرت خدا بیشتر یود

اگر میگفتی من میخام برم و وقتی ذهنت میگفت پس مدیرت چی ؟ به ذهنت میگفتی به من ربطی نداره خدا باید انجامش بده، دقیقا مدیره به یه دلیل نامعلومی میکفت فلانی من میخام بهت مرخصی بدم بری سفر ، چراااااا؟ چون مدیره نبود بلکه خدا بود

همه جیز خداست اما آیا ما باور داریم ؟


1 سال پیش

سلام دوست عزیز افرین بهت

دقیقا همینه که گفتی وقتی طبق قانون رانندگی کنی به مقصد میرسی و این یعنی خدا بود که رانندگی‌کرد

همین ماشینه که تونست ترو ببره برسونه خدا بود وگرنه اگه ترمزش نبود تو نمیرسیدی به مقصد

تو اونی هستی که باید اعمال صالح انجام بدی وقتی بهش ایمان اوردی و اتفاقات خوب میشه مال تو

یا اینکه اگر سپاس گزار باشید شما را می افزایم

خوب سپاس گزاری یک رفتاره طبق قانون خداوند که اگر انجام بشه نتیجه میده به ما

حالا اینکه ما باورش کنیم و ازش استفاده کنیم به خودمون ربط داره

همچی علم خداونده و قوانینش رو گفته بهشون عمل کنیم جواب میده در هر دو جهت چه سپاس گزار باشیم چه ناسپاس حالا ما فهمیدیم سپاس گزاری جوابه و انجامش میدیم جواب نمیده

چون درست انجامش نمیدیم

وگرنه اگر درست انجام بدیم یعنی خدا تیر رو انداخته یعنی علم خداوند جوابگو بوده


1 سال پیش

سلام دوباره خدمت حمید رضای عزیز

جدای از صحبت هایی که بینمون رد و بدل میشه من هم خودت و هم دیدگاهت رو تو بعضی زمینه ها دوست دارم هر چند تو بعضی مسائل اصلا موافق حرفات نیستم.

دوست عزیز ، من نمیگم صحبت های منو قبول کن.

حرف های استاد رو که قبول داری؟

یه فایلی ای هست از استاد بنام

( مهارت در اجرای قوانین و تنظیم فرکانس ها )

https://elmeservat.com/fa/skill-of-aligning-our-frequencies/

یه بار دیگه گوشش کن.میدونم میگی گوش دادم،ولی یه بار دیگه گوشش کن.


1 سال پیش

ممنونم دوست عزیز آقا منصور

دقیقا همینه که گفتین.

خوشحالم میشم اگه تونسته باشم هم کمکی به خودم و دوستان بکنم.

سلام pv عزیز

اینجا اصلا تفاوت ها مهم نیست بنظرم

هر کسی درکش رو میگه و میتونه به بقیه با درکش کمک کنه

بینهایت ازت سپاسگزارم و اون فایل رو دوباره میبینم حتما

ممنونم ازت دوست بینظیرم.

51

سلام دوستان عزیزم
خیلی اتفاقی و هدایتی خدا هدایتم کرد به کامنتی که حدود یک سال و نیم پیش تو دوره شیوه حل مساعل گذاشته بودم
و دیدم چقدر مرتبط با محتویات این صفحه است:
حل مساله ای در مورد یک سگ:

همه این جریان در عرض چند دقیقه اتفاق افتاد:

سگی در ابعاد خرس تو باغ یکی از دوستان که حتی صاحبش می‌ترسید بهش نزدیک بشه‌ و به شکل عجیبی زنجیر و قلادش آزاد شده بود.و همه شوکه شده بودن

در حدی که سبنا ( صاحب باغ )میخاست زنگ بزنه از تو شهر باباش یا برادرش بیان تا زنجیرشو ببندن.ولی یک لحظه یه ندایی درونم گفت حمید برو ببندش.

من خودم تا اون لحظه جرات نکرده بودم از ده قدمیش نزدیک تر برم.کلا از سگها زیاد نمی‌ترسم ولی این سگ واقعا وحشتناک بود و کلا سگ نگهبان بود و کارش همین بود که همه بجز صاحبشو بگیره.

حدود پونزده نفر بودیم مشغول خوشگزرونی و از لحظه ای که فهمیدیم قلادشو باز کرده کسی جرات نداشت تکون بخوره.

همیشه نزدیک شدن به این سگ جزو چالش هایی بود که دوست داشتم امتحانش کنم ولی واقعا جراتشو نداشتم.

یاد کتاب رویاهایی که رویا نیست افتادم و افکاری که تو ذهن استاد بوده دقیقا داشت تو ذهنم میچرخید.

اینکه حمید اگه بری قطعا کشته میشی. قطعا تیکه پاره میشی .تقرییا همه همینو گفتن .میگفتن اکه بری تیکه پارت میکنه.ولی همون خدایی که تو چادر به استاد گفت برو. به من هم گفت برو.هیچ برگی بدون اذن من به زمین نمیفته.تمام این گفتگوها در چند ثانیه اتفاق افتاد.و بمن قدرت داد که برم .تمام وجودم پر از ترس بود.اما ایمان داشتم اتفاق بدی نمیفته.سگ از زنجیرش خیلی فاصله گرفته بود.و من هیچ ایده ای نداشتم ولی فقط رفتم.

سگی که قبلا حتی جرات نمیکردم تو چشماش نگاه کنم .چشماش همیشه قرمزه.رفتم جلوشو واقعا تمام وجودم از ترس پر بود و میلرزیدم و در کمال ناباوری تا رسیدم بهش جلوم دراز کشید و شروع کرد به لوس کردن خودش. سگه با اون هیکل با اون ابعاد و با اون چشاش خودشو برام لوس کرد .انگار دقیقا خود خدا داشت بهش فرمان میداد که چیکار کنه و به منم گفت نوازشش کن.( طبق ایه مورد بحث باز الان فهمیدم که اون هم خود خدا بود)

من هم نشستم کنارش .دست و پام داشت میلرزید .و شروع کردم به نوازش کردنش.چندتا از بچه ها داشتن فیلم میگرفتن احتمالا بعنوان آخرین فیلم از من. ولی یدفعه همشون از دیدن اینکه سگ منو نگرفت داشتن دست میزدن و خوشحال بودن.یکی از بچه ها گفت سعی کن ببریش نزدیک زنجیرش.من هم پاشدم و آوردمش نزدیک زنجیر.از شدت ترس آنچنان دستهام میلرزید که شاید نزدیک به ده بار خواستم قلاب زنجیرو بندازم زیر گردنش که محل حلقه زنجیر بود ولی انقدر دستام میلرزید که حلقه جا نمی‌رفت.

ولی خداروشکر بالاخره انجام شد.

و من یکم دیگه کنارش نشستم و نوازشش کردم.

هیچ وقت فکر نمیکردم که بتونم این کارو انجام بدم.

ولی باز هم خدا کارها رو آسان کرد.

چند ساعت بعد کلی غذا براش بردم و با آرامش بیشتر و مقدار بسیار کمی ترس نشستم کنارش شاید بیشتر از نیم ساعت اون غذا خورد و من تو تنهایی کنارش اشک ریختم و گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.

انگار یه بار دیگه خدا بهم گفت قدرتو به کی دادی؟ اگه من نخام برگی بدون اذن من به زمین نمیفته. و من فقط اشک ریختم و به غذا خوردن این موجود رام و آرام و زیبا نگاه کردم.

حمید قدرتو به کی دادی؟

جواب: احتمالا به همه بجز خدا.



3

1 سال پیش

حمید رضا عزیز سلام

چه جسارتی به خرج دادی و رفتی جلو.داستان رو تجسم کردم تو ذهنم نتونستم برم جلو.اینجا اختلاف ایمان من و ایمان شما برام مشخص شد.کسی که میگه توحیدی ام و ایمان دارم .اینجوری عمل میکنه و نهایتا ایمان در عمله و حرف مفت نیست.اینکه خدا همه چیزه و برگی بدون اذن او بر زمین نمی افته در حرف نیست بلکه عمل کردن به ایده ها و هدایت هاست.حمید رضا خدا ایمانت رو بیشتر کنه

بنام‌خدایی که کافیه برای بنده اش

سلام آقا ابراهیم عزیز

حدود یک ساعت پیش داشتم کارها مو انجام خدا بهم گفت برو برای ابراهیم بنویس روی عقل خودت حساب نکن تا راهی رو که دنبالشی پیدا کنی و مسئله حل بشه

ی کم مقاومت کردم و خدا دوباره گفت و منم گفتم چشم

حتما منتظر نشانه و پیامی بودین و خداوند هم از هزاران راه هدایت میکنه

ایشالا خوب است و خیر


1 سال پیش

سلام سارا عزیز

سپاسگزارم از پیامت و نوشتن هات.در همه بخش ها خداوند زیباترین و توحیدی ترین پیام‌ها رو از دستت بر سایت جاری میکنه و من همیشه مسرورم که میتونم پیام های شما رو دریافت کنم.بله درسته سپردن به الله و تسلیم بودن و اینکه روی عقل خودم حساب نکنم کاملا درسته و منو به جاهای خوبی میکشونه که دوست دارم.کنترل ذهن قوی میخاد که انشاالله بتونم داشته باشم و توکلت علی الحی الذی لا یموت میکنم .از شما سپاسگزارم که زحمت کشیدید و برام نوشتید.

27

سلام خدمت دوست عزیزم حمید رضا جان
آقا امروز من کن فیکون بوده و الان هم از ذوق و احساس خوبم خوابم نمی‌بره
و خداوند هم دستور داد که اینجا موضوع رو بنویسم و منم اطاعت کردم
خدایا شکرت که هر لحظه باهام هستی و هدایت گر من هستی عاشقتم
من امروز با معجزات زیادی روبه رو شدم چون دیشب کلی شک کرده بودم به مسیرم که آیا دارم‌درست میرم یا نه چرا پس نتایج بزرگ و اون رابطه ی عاشقانه و اون دوستی های فوق العاده اون ثروت رو هنوز نتونستم بسازم
و از اونجایی که پاشنه ی آشیل روابط هستش و خلق یک رابطه ی عاشقانه تمرکزم رو گذاشتم روی لین موضوع
امروز قرار بود برم‌برای مامانم کادوی تولدشو بخریم با سلیقه ی خودش کیف مورد علاقش که چرم طبیعی هستش بخریم باهم
من توی ماشین که بودیم به سمت مغازه ی کیف و کفش فروشی یه گفت و گوهایی داشتم با خودم
که آیا انقدر پول داری که بتونی این کیف رو برای مامانت بخری و به فکر هیچی نباشی آیا به فکر این هستی که پولت کم نیاد
بعد یه نفر دیگه میگفتش(تو ذهنم)مگه تو نمیگی خدا روزی بی‌حساب میده مگه تو نمیگی خدای من خیلی ثروتمند و بهم بینهایت پول میده و هر چی پول خرج میکنی ده برابرش میاد جاش خب پس بخر دیگه پس چی میگی
خلاصه من به حرفش گوش کردم و رفتیم این مغازه که کیف و بخریم
جالبه که اون آقاهم که با پسرشون توی مغازه کار میکنن و صاحب مغازه پسرشونه هم فرهنگی هستن و آدم بسیار متشخص و در عین باحال و مشتی و خاکی
من خیلی خوشم اومد از این پدر و پسر واقعا فوق العاده با ذهنی ثروتمند واقعا خدا هدایت کرداااا
واقعا همه کاره خودش بود
خودش باعث شد که من امروز برم این مغازه خرید کنم
و این آقا منو برای پسرشون خواستگاری کردن
و من الان چقدر بیشتر به این قوانین ایمان آوردم که همه چیز خودشه
حالا من وابسته ی این دست نمیشم ولی میخواستم از قدرتش و اینکه همه چیز خودشه و می‌خواست به من ثابت کنه که ببین جوجه کوچولوی من سوگولی من
تو چی میدونی از قدرت من
تو چی میدونی که من برات چیا در نظر گرفتی
وابسته ی هیچکس نشو
فکر نکن که یه بار جدا شدی قراره بازم تلخی تو زندگیت تجربه کنی
نه تو اومدی تو این مسیر برای خودت ارزش قائل شدی پس منم برای تو ارزش قائل میشم و برات بهترین ها رو در نظر میگیرم
تو فقط بندگی منو بکن و دیگران رو بزرگ نکن تو ذهن خودت تو دست منو باز بزار تا بهت نشون بدم دنیا و قوانینش دست کیه
خداروشکر که هرلحظه نجاتم میده
خداروشکر که هر لحطه بهم امیدواری میده و همه چیز خودشه
مرسی بابت کامنت بی‌نظیر تو دوست عزیزم و سارای نازنین که برای من خیلی درس دارن و درس های استاد و بهتر و عمیق تر درک میکنم
سپاس از وجودتون دوستای نازنینم
گفتم یه رد پای عالی از خودم بزارم برای ادامه ی مسیر بهشتی خودن
خدایا شکرت



1

1 سال پیش

سلام مهدیه جان

مرسی بابت کامنت فوق العاده ای که گذاشتی و ی جورایی برای من بود کامنت تون

چون منم پاشنه آشیلم روابطه و احساس میکنم هرچی کار میکنم باز ی جای کار میلنگه

دیروز 6 صفحه در مورد کسی که مورد نظرم بود رو نوشتم و تجسم کردم و خیلیییی حالم خوب شد

و حتی شبش از یکی از دوستانم که سالها میشناسمش اما تقریبا ی دو هفته ای هست که بخاطر فرکانس هامون باهم در ارتباطیم و دیشب هم به نوشیدنی دعوتم کرد ولی خب مردد بودم اول گفتم باشه اما بعدش لغو کردم چون گلوم درد میکرد و حس کردم باید صبر کنم و قرار شد امشب بریم اگر که من اوکی باشم.

صبح طی پیام هایی که رد و بدل کردیم متوجه شدم خیلییی افکار و نظر مردم براش مهمه و مهمه براش که چه کسی در موردش چه فکری داره و بقولا براش آبروش خیلیییی مهمه ولی من برام مهم نیست و دوست داشتم کسی هم که باهاش در ارتباط باشم این ویژگی رو داشته باشه و وقتی متوجه شدم که این هم خط خورد، خیلی بهم ریختم و گفتم به خدا آخه چرا به تموم کسایی که دور و برم هستن اون ادمای مورد نظرشون دادی. مگه نه میگی قانون ثابته پس کی نوبت من میشه؟ و بعدش اومدم تو سایت و کامنت بینظیر شما رو خوندم که آره ندا این ی نشونه ست و صبر داشته باش. خدا برات بهتر از اون چیزی که حتی تو درخواست کردی قراره بهت ببخشه پس فعلا از زندگی و مسیری که داری میری لذت ببر.

خدااایاااا شکرت که اینقد عااالی داری هدایتم میکنی.

35

به نام خدای رحمان
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
سلام به حمیدرضا عزیزم
خیلی تحسینت میکنم جواب هات در عقل کل بی نهایت زیبا و درست و لذت بخشه دمت گرم خدا قوت.
آقا عجب سوال و جوابی به راه انداختی توی عقل کل مطمئنم مسئله ای که گفتی سوال خیلی از بچه هاست از جمله خود من
میدونی تا قبل از این سوالت من به یه پاسخ هایی رسیده بودم و تقریبا یه پازل با تصویر مبهمی برام درست شده بود ولی چندتا تکه اش کم بود که اتفاقا اون تکه ها از تکه های اصلی پازل بود که با تکمیل اون ها پازلم تکمیل و تصویرم شفاف میشد و ازت ممنونم بابت جوابی که نوشته بودی و باعث شدی با خوندن جوابی که نوشته بودی پازلم رو تکمیل کنم و هی می‌خوندم و هی میگفتم آره آره راست میگی درسته آره خودشه همینه و . . .
من هم از خدا کمک می‌خوام که هدایتم کنه به اندازه ظرف درک الآنم جواب این سوال رو بدم:
به نظرم برای جواب این سوال که اگه من ارزشمندم‌ و خالق پس خدا چیکاره است؟
اگر خدا همه کاره است پس من چرا باید احساس ارزشمندی کنم؟
باید برگردیم به آیات خلقت انسان که اصلا چی شد که من خلق شدم؟ چرا من ارزشمندم؟
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم. گفتند: آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند و حال آن که ما تو را همواره با ستایشت تسبیح می گوییم و تقدیس می کنیم. [پروردگار] فرمود: من [از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری] می دانم که شما نمی دانید.
روزی روزگاری خدا تصمیم گرفت برای خودش جانشین تعیین کنه به کوه و آسمان و فرشته ها گفت آیا حاضرید جانشین من بر روی زمین بشید؟
همه گفتند نه خدایا ما هرگز طاقت دوری تو رو نداریم و ترجیح میدیم همینجا بشینیم و تسبیح تورو بگیم.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند…
ما که ارواحی بودیم از جنس خود خدا داشتیم اون وسط مسطا میپلکیدیم که بعد از جواب منفی آسمان و کوه و…خدا صدامون زد …

گفتیم:جانم خدا جون
گفت:می‌خوام تو رو جانشین خودم در زمین قرار بدم قبول میکنی؟
گفتیم: خدایا خیلی دوری ات برام سخته
گفت: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ(ما به او از رگ گردن نزدیک تریم)
گفتیم:عهه خوب حله دیگه پس بریم یهو ایستادیم گفتیم راستی خدا من که چیزی بلد نیستم اصلا باید چکار کنم؟
گفت:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ
و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از نام های ایشان خبر دهید، اگر [در ادعای سزاوار بودنتان به جانشینی] راستگویید.
گفتیم باشه خدا من آماده ام:
گفت:
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ
پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید.
بعد خدا ما رو آفرید و بهمون از قدرت خودش یعنی قدرت خلق و قدرت اختیار بهمون بخشید و به فرشته ها گفت سجده کنید فرشته ها گفتن خدااااایااااا منی که صبح تا شب تسبیح تورو میکنم باید به کسی سجده کنم که میخواد بره روی زمین و خون و خونریزی راه بندازه؟
خدا گفت من چیزی می‌دونم که شما نمی‌دونید
آقا حمید اینجا همون جاییه که شما بهش اشاره کردی یعنی قدرت اختیار
یه مثال میزنم تو میری چلو کبابی و کباب میخوری بعد میای برای من تعریف می‌کنی میگی احمد کباب خیلی خوشمزه اس میگم راست میگی چه مزه ایه؟ تو هرچقدر هم برام توضیح بدی من نمیفهممش تا خودم مزه نکنم
فرشته ها هم قدرت اختیار ندارند یعنی جناب حضرت عزرائیل نمیتونه بگه خدایا من خسته شدم از فردا دیگه نمیام سرکار و جون کسی رو نمی‌گیرم اون قدرت اختیار نداره ولی من فسقلی قدرت اختیار دارم میتونم بزنم زیر میز و بازی و خراب کنم و کلا به خدا بگم من خدام تو هیچی نیستی مثل فرعون که مثال زدید!!!!! اینجا هم خدا همین رو به فرشته ها گفت وقتی فرشته ها گفتن چرا سجده کنیم خدا گفت بابا این انسان یه قدرتی داره که شما ندارید و نمی‌فهمید هرچقدر هم توضیح بدم درکی ازش ندارید پس سجده کنید.
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست فتنه‌ای حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطرهٔ خون چکید و نامش دل شد
پس طبق این آیات جواب سوال اول که چرا من باید احساس ارزشمندی کنم مشخص شد که:
من از روح و جنس خدا هستم پس ارزشمندم
اشرف مخلوقاتم به دلیل اینکه همون قدرتی که خود خدا داره من هم دارم یعنی قدرت انتخاب و اختیار و خلق یعنی چیزی که به جز انسان هیچ موجودی این قدرت رو نداره پس من ارزشمندم‌.
حالا با این قدرت اختیار تصمیم میگیرم همون صراط مستقیم رو انتخاب کنم که پر از نعمت و ثروته پی ارزشمندی ام چند برابر میشه چرا چون اون مسیر خداست یعنی دارم برمی‌گردم به اصل خودم. پس خیلی ارزشمندم
حالا چرا من باید توحید داشته باشم و همه چیز رو از خدا ببینم؟
دو پادشاه در یک اقلیم نمی‌گنجد
اگر هم قدرتی داریم خدا به ما داده
پس اون رب و رئیس و فرمانرواست
ما با خدا پیمانی بستیم بنام پیمان الست:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ
و پروردگار تو از پشت بنى‌آدم فرزندانشان را بیرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى‌دهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بى‌خبر بودیم.
روز الست خدا گفت بیا با هم پیمان ببندیم درسته از قدرت خودم بهت بخشیدم ولی یادت باشه کی‌ رب هست آیا قبول داری که من رب تو هستم دیگه؟
ما هم گفتیم :
بله ارباب تو ربی تو پادشاهی
خدا گفت یادت نره
گفتیم چشم ولی خدا اگه یادم رفت تو یادم بنداز
و خدا گفت:
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست. یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست.
آره داداش خدا همه جا نشانه ها رو گذاشته ولی این ما هستیم که فراموش کردیم
اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ
نعمتهایم را که بر شما ارزانى داشتم به یاد آرید، و به پیمانم وفا کنید، تا به پیمانتان وفا کنم، و تنها از من بترسید.
آره این ما هستیم که فراموش کردیم هم ارزشمندی خودمون رو هم رب بودن الله رو و هم پیمانی که با خدا بسته بودیم یادمون رفت که همه چی از خداست به این دلیل که داره میگه:
وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ
و آنگاه که تیر مى‌انداختى، تو تیر نمى‌انداختى، خدا بود که تیر مى‌انداخت
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
بله دوستان
خدا رب و پادشاه و فرمانرواست
یه کوچولو از قدرت خودش به ما داده ما میتونیم خلق کنیم ولی وقتی خلق کردیم یادمون باشه که اعتبارش مال خداست.
امیدوارم همه مون در صراط مستقیم باشیم صراطی که پر از نعمت و ثروت و رنگ و بوی خداست یعنی اصل خودمون.
حمید عزیز باز هم از سوال زیبات ممنونم.



1

سلام احمد عززیز

واقعا چقدر زیبا و هوشمندانه ایات رو کنار هم آوردی تا بیاد بیاریم که چقدر ارزشمندیم.

واقعا ممنونم ازت

خدارو شکر میکنم که خدا هر لحظه داره هممون رو هدایت میکنه به راه راست

بقول سارای عزیز به اولی الاباب شدن

به درک علم و حکمت

ایات بسیار واضحه ولی انسان فراموشکاره

23

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّىٰ إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ ۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
مثال زندگی دنیا شبیه این میمونه که
باران میاد و همه جا سبز میشه و این گیاهان غذای حیوانات هستن و انسان‌ها بعد انسان فکر میکنه که خودش باعث این سرسبزی و نعمت هاست
حالا که اینطوری فکر میکنه ما هم به امر خودمون یه شبی یا روزی همه رو خراب می‌کنیم حالا اگه راست میگی ای انسان خودت آبادش کن !!!
آخر آیه هم خدا میگه این آیات برای کسانی که فکر می‌کنن
سلام به روی ماه تمام بنده های هدایت شده به راه راست
چون از صبح ایمیل این کامنت برام اومده ناخودآگاه ذهنم روی موضوعش متمرکز ِ و البته که خدا هدایت میکنه به آنچه ما بهش توجه می‌کنیم
این آیه اینقدر واضح جریان تسلیم بودن و شرح میده که دیگه حرفی برای گفتن نیست فقط باید سکوت کرد و به یاد آورد که باید هر لحظه تسلیم باشم تا خدا سنگ ها رو پرتاب کنه همین وگرنه همه چی نابود میشه و منم که با تسلیم نبودن به خودم ظلم کردم حالا بیا و درستش کن اگه میتونی !!!!!



2

سلام سارای عزیز

آره واقعا اقرار میکنم هزار بار این آیه رو خوندم ولی فکر نکردم

همش داره فریاد میزنه همه چیز منم

تو تواتایی نداری این چیدمان دقیق و منظم رو مدیریت کنی اگز میتونی ببینم چیکار میکنی.

ولی بقول رویای عزیز و احمد عزیز انگار هنوز خودم رو جدا از کلیت خدا میدونم

بابا تو هم از خدایی

چرا خودت رو جدا میدونی

تو ارزشمندی

خدا تو رو خالق خلق کرده

فقط با یک پدیده ، اونهم پدیده تصمیم و انتخابه

بقول استاد میگه داره تو سوره حمد بهت تقلب میرسونه

میگه ازم بخاه وارد مسیر مستقیم بکنمت

راهی که پر از نعمته

تصمیم با توعه

ولی میگه اینجوری بخواه

حالا اگه خواستم دمم گرم از تقلب خدا به نفع خودم استفاده کردم

اگرم نکنم به خودم ظلم کردم

خدایا شکرتتتتت


1 سال پیش

با سلام به دوستان عزیزم

تسلیم شدن در برابر خداوند ،،چه زمانی که کارها خوب پیش میره وچه زمانی که با تضادها روبرو ميشيم احساس آرامش داریم

چون تقلا نمی‌کنیم با شرایطی که بهش علمی نداریم وآگاهی کافی نداریم روی خودمون حساب کنیم وخیالمون راحته که خودش هدایتمون میکنه وراه رو در هر شرایطی بهمون نشون میده

ولی وقتی تسلیم خداوند در برابر اتفاقاتی که برامون رخ میده نیستیم وخودمون رو عامل میدونیم که نتیجه رو میتونه تغییر بده،،

اگه کارها خوب پیش بره واتفاق خوبی رو تجربه کنیم مثلا در روابط با شرک ورزیدن در صدد جبران هستیم وتمرکزمون رو از ارتباطی که با خداوند داریم نا خودآگاه بر میداریم واین باعث میشه نتیجه برعکس انتظاری که داریم پیش بره،چون ما نمیتونیم بدون هدایت خداوند در هر لحظه اتفاقات زندگیمون رو طبق خواسته ای که آرامش میده بهمون رقم بزنیم

اگه کارها خوب پیش نره وبا تضاد مواجه بشیم چون روی خودمون حساب میکنیم

وتوانایی درک شرایط وحل اون رو نداریم ونمیتونیم شرایط رو به نفع خودمون تغییر بدیم ،زود نا امید ميشيم وپشت سر هم اشتباهات واتفاقات نازیبای بیشتری تجربه میکنیم

در انجام تمرینات آگاهی هایی که دریافت میکنم رو مینویسم ولی زمان عمل کردن تسلیم نیستم وترسها وترمزهایی که از گذشته وجود دارند مانع حرکت درست می‌شوند، هرچند آگاهانه با دیدن نرم کردن دل افراد برای راحتی انجام کارهام توسط خداوند شکر گزاری میکنم وسعی میکنم صبورانه در برابر تضادها نجواهای ذهنی ام را کنترل کنم وهدایت خداوند را دریافت کنم

وتکاملم را در این مسیر زیبا برای تسلیم بودن در برابر خودش طی کنم

سلامت وبرقرار باشيد

27

سلام به دوستان عزیزم
یعنی عاشقتم خدا
که لحظه به لحظه داری با سرعت نور هدایتم میکنی تا بفهمم و بشناسمت
اواخر جلسه پنجم قدم اول
آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷ سوره بقره
خدا میگه قطعا شما با تضادهایی مثل بیماری گرسنگی فقر هز دست دادن عزیزان و …. اصابت میکنید و بشارت بده به صابرین
چرا من باید طبق آموزه های دوره احساس لیاقت به خودم و دست آورد هام افتخار کنم
چون هر دست آوردی طبق این آیات نتیجه برخورد با تضادی بوده
دو دسته هستند که در برخورد با تضاد یا سقوط میکنن یا سعود
اگر در نقطه صعود هستی ، یعنی جزو اون دسته ای بودی که از تضاد بزرگتر شدی و توکل کردی و کنترل ذهن گردی و تسلیم بودی و خدا بهت بشارت پاداش داده
پس کاملا به خودت افتخار کن که خدا بهت افتخار کرده


23

سلام اقای ثانی عزیز
چقد خوشحالم به این سوال برخوردم چون دیشب تجربش کردم و داشتم به این ایه فکر میکردم
دیشب نشسته بودم زیر دراور داشتم به پسرم لباس میپوشوندم نگو من دراورو زیادی پر کردم وقتی داشتم تقلا میکردم یکی از کشوهارو باز کنم همه کشوهاش باز شد و دراور تعادلشو از دست داد و من فقط دیدم داره دراور به اون سنگینی میفته رومون! من فقط داشتم نگاه میکردم و هیچ عکس العملی به ذهنم نرسید ولی خود به خود دستام به کار افتاد و تونستم جلو چپه شدنش رو بگیرم و بعد شوهرمو صدا زدم و اومد کنترلش کرد و گذاشت سرجاش البته همه اینا تو ثانیه اتفاق افتاد ولی من اصلا یادم نمیاد ذهنم تصمیم گرفته باشه که جلوی افتادن اون دراورو بگیرم اصلا من نبودم که اینکارو کردم من فقط یادمه از افتادنش داشتم تعجب میکردم خخخخخ بعدش من نبودم
شاید یکی از دور بگه ناخوداگاهت اینکارو کرده این یه عمل دفاعی بوده ولی خب من میدونم کسایی که چیزی سر درنمیارن این اسمارو روش میذارن چون نمیدونن
شوهرم دیشب گفت خوبه حواست بود گرفتیش ولی من تو دلم گفتم من حواسم نبود خدا حواسش بود



3

سلام رویای عزیز

کاش همیشه هواسمون باشه که هواسمون نباشه

تا خدا هواسش باشه

انقدر خواستیم خودنون ادای آدمای هواس جمع رو بازی کنیم یادمون رفته خدا هواسش هست

مثلا در گفتگوی عامیانه میگیم مثلا بچه رو سپردی به امون خدا و رفتی؟

یجوری میگیم به امون خدا انگار خدا مترسکه

اقااااا ابراهیم بچه و هاجرو سپرد به خدا ببین خدا براش چیکار گرد

خوب منم یاد بگیرم بسپارم به خدا تا ببینم خدا چیکار میکنه برام


1 سال پیش

اتفاقا چند روز پیش بچم داشت دم پنجره بازی میکرد و من تو دلم گفتم الان دستش میمونه لای در پنجره گریه میکنه و دقیقا چند ثانیه نشد این اتفاق افتاد … بعد بلند شدم رفتم کنار به کارام برسم گفتم این ذهن و نجواهاش نمیذاره بچم بازی کنه بهتره بیپرمش به خود خدا و با اینکه من حواسم بهش نبود داشت واسه خودش اونجا بازی میکرد چیزیم نشد


1 سال پیش

سلام دوست هم فرکانسی ام رویا جان

من هم‌چنین تجربه ای داشتم حالا از نوع دیگه

تو‌تاکسی‌نشسته بودم ،پشت‌ماشین

یهویی بی دلیل تو‌جایی که ترافیکه ماشین ترمز زد

با‌ماشین‌ جلویی تصادف کرد دختر خانمی که جلو بود با سر رفت تو شیشه و شیشه ترک‌خیلی بزرگی گرفت

خانمی که بغل من بود پرتاب شد سمت صندلی جلو و دوباره درست نشست

اما من خدای من سپاسگذارم

ب همون خدا قسم‌ یهویی‌

انگار دستام‌میدونستن در همون‌لحظه جفتشون بلند شدن رفتن سمت صندلی جلو یعنی‌دو‌تا کف دستم‌خورد‌به قسمت سر صندلی و من از جام‌تکون‌نخوردم

من‌ اصلا تعجب کردم که چجوری این دو‌تا هماهنگ‌شده بودن باهمدیگه ،بدون‌مکثی ،بدون ۱ ثانیه دیرکردن‌

اوووه خدای من ،شکرت ،همه چیز فرکانس و باوره

53

بنام خداوندی که زنده می‌کند و می میراند
سلام به روی ماهت حمید رضای عزیزم
دیشب که سوال و پاسخ تو خوندم لذت بردم از جهاد اکبری که راه انداختی تا به درک و فهم درستی برسی ، تحسینت می‌کنم عزیزم
حمید رضا میدونی دیروز موقع پیاده روی طی صحبت هایی که با خدا داشتم یک موضوعی رو برام توضیح داد که بی ربط نیست به سوال شما
با اینکه اصل یکیه اما چرا هیچ کدوم از معجزات و داستان‌های قرآن شبیه هم نیست ؟؟؟!!
چون هدایت و خدا در لحظه بنا به شرایط عمل میکنه
خدا در لحظه وجود داره
هر آنچه ، یعنی هر آگاهی و هر دانشی هر دانسته یی که داریم مربوط به گذشته اس و عملی که از سمت ذهن رخ میده .
تقوی یا همون کنترل ذهن که خیلی هم کار مهمی و منجر به بندگی و تسلیم میشه یعنی تمام آنچه از گذشته حتی لحظه قبل یاد گرفتی و تحت قدرت لحظه اکنون دربیاری .
این میشه که خدا میگه باشه تو تمرین کردی و تیر اندازی یاد گرفتی اما اون علم مربوط به گذشته بوده و چون تو ذهنت و تسلیم من کردی در لحظه من بودم که برات انجام دادم .
مثال آخر استاد در فایل چگونه ذهن فریب میده
رونالدو استاد ضربه پنالتی ، اما وقتی میگه خدایا من تسلیمم خدا در لحظه شرایط و تحت امرش هدایت میکنه که بنده تسلیمش راضی باشه .
حمیدرضا استاد نقشه کشی و اصلا نابغه در کارش ، اما اگه تسلیم باشه هر بار که شروع به کار میکنه تو قلبش میگه خدایا من تسلیمم هدایتم کن ، بعد خدا میاد و نقشه یی و میزنه که نتیجه اش راضی باشی
یه مالک می‌خواد ملک بفروشه ، لحظه فروش میگه خدایا تسلیمم خودت هدایت کن و نتیجه میشه ثروت راحت و فراوان
اینجاست که خدا میگه تو که نیستی منم
چون در لحظه عمل تو گفتی خدایا من تسلیمم
به حرف راحته ها ، باید در عمل انجامش داد
وگرنه ابراهیم میگفت تسلیمم و زن و بچه رو رها نمیکرد
نوح میگفت تسلیمم اما کشتی نمیساخت
من بگم تسلیمم اما در لحظه عمل بترسم و انجامش ندم
یادمه روزی که میخواستیم بریم طلاق بگیریم با اینکه از چند ماه قبلش اعلام کردم که بریم طلاق توافقی بگیریم و خدا قلبم و آروم کرده بود اما روز رفتن جلو در و گرفتم و هق هق گریه میکردم که من میبخشمت اگه از تمام کارهای گذشته دست بکشی ،
در واقع لحظه عمل، تمام ترس های گذشته دست به عمل شده بودن ‌که خداروشکر خداوند خودش امور بدست گرفت و کار به آسانی انجام شد .
تمام این دوره ها ، کتاب ها ، فایل ها ، کامنت ها رو میخونیم که مهارت مون بالا بره که بتونیم در لحظه عمل بتونیم بگیم تسلیمم .
از صبح تا شب بگو تسلیمم اما لحظه موعود حواست نباشه به هیچ دردی نمیخوره .
قطعا که محمد لحظه تیر انداختن گفته خدایا تسلیمم و خدا براش انجامش داده
خدا در تمام لحظه ها حضور داره منتهی زمانی که میگی تسلیمم اون انجامش میده برات
همه آدم ها زندگی عاشقانه میخوان
همه آدم ها آزادی مالی میخوان
همه آدم ها سلامتی و انرژی میخوان
اما چرا همه گرفتار و پریشان هستن ؟؟؟
خداروشکر که همه آدم ها موقع حرف زدن هم علامه هستن و از تمام علوم خبر دارن و تو حرف‌هاشون خدا تنها قدرت هست
پس چرا زندگی هاشون چرخه تکرار درد و بدبختی و بدو بدو ، کمبود ِ ؟؟؟؟؟؟؟
چون لحظه موعود تسلیم نیستن و روی مغز محدود و توانایی های خودشون حساب می‌کنن واسه همین زندگی میشه جهنم .
اولوالباب کسانی هستن که انجام تمام امور و به خدا واگذار میکنن .
اره ترس هست ، نگرانی هست اما پناه میبری به خودش و میگی خدایا از شر شیطان درونم و ترس هام به تو پناه میبرم خودت امور و بدست بگیر .
تمام کسانی که به خواسته هاشون رسیدن برای اینکه مهارت در تسلیم شدن داشتن
دقت کردی بچه ها چقدر زود به خواسته هاشون میرسن ؟؟؟
چون اصلا ذهن قدرتی نداره که بخواد مانع بشه
هر بار که میخوای تیر و رها کنی باید بگی من تسلیمم تا خدا تیر و بزنه
همه میگن لحظه حال ، همه میگن مدیتیشن ، نماز ، بی ذهنی
همه اینها برای اینکه بتونی به نقطه تسلیم برسی
وقتی من از صبح تا شب مدیتیشن می‌کنم اما با یه حرف شوهرم بهم میریزم تمام اون مدیتیشن و بده آب ببره
وقتی من قرآن میخونم و مادر موسی رو تحسین می‌کنم عجب کاری کرد بعد خدا بهم میگه برو استعفا بده میگم وای چطوری ؟ مگه میشه ؟؟
پس چطور که مادر موسی رو به به میکنی اما خودت نمیتونی اعتماد کنی ؟؟؟
داستان سلیمان و میخونم میگم خدایا تو وهابی به منم ثروت بغیر الحساب بده بعد خدا بهم میگه خوب کاری و که دوست داری و انجام بده بجای سرمایه گذاری تو کوفت و زهر مار تا منم بیشتر از سلیمان بهت ثروت بدم بعد من میگم خدایا اون که کاری نداره خودش یه گوشه یی داره کار میکنه اما ته دلم هر روز میگم چه حالی میده فلان سرمایه گذاریم سود کنه و زندگی ام از این رو به اون رو بشه !!!
نمیشه آقا جون نمیشه
یا باید تسلیم باشی و به آنچه خدا میگه عمل کنی
یا مثل ۹۹ ٪ آدم ها زندگی کنی
اگه تسلیم بودی اونجاست که تو هیچ کاره یی و همه اوست
و تو پاداش تسلیم بودنت و میگیری و لذت میبری از زندگیت
این خدایی که من شناختم و هر روز تمام تلاشم اینکه بتونم در عمل تسلیم بودن رو اجرا کنم
حمید رضا تو همه کاره هستی یعنی همه کاره که تمرین کنی در تمام امور تسلیم باشی
حمید رضا تو هیچ کاره هستی هیچ کاره چون تسلیم هستی خدا کارها رو انجام میده
اون وقته که تمام هستی مسخر تو هستن و تو میشی اشرف مخلوقات و خداوند سلام بر تو میفرسته و مصداق کن فیکون میشی
عاشقتم که این سوال جذاب و پرسیدی و خداوند گفت و ما یاد گرفتیم



3

سلام سارای نازنینم

کاملا فهمیدم چی گفتی

قبلا نمی‌فهمیدم

اما دقیقا دیشب که خدا بهم گفت اگر فلان کارو انجام ندی یعنی هنوز منو نشناختی

اگر بت‌ها رو نشکنی یعتی هنوز منو یه موجود مذهبی مقدس میدونی

دقیقا یاد ابراهیم افتادم

دقیقا یاد اون کامنت زیبات افتادم که توحید برای هر کسی یه جور خاصیه

آره به خود خدا قسم از لحظه ای که به خدا گفتم چشم انجامش میدم انگار درهای قلبم که مهر بهش خورده بود باز شد

از دیشب دارم بمباران میشم با کامنت های بچه ها تو صفحه های مختلف

که به خدا قبلا نمیفهمیدمشون

الان بهتر میفهمم

کی خدا برات خدا میشه وقتی تو براش بنده بشی

خدا خدایی رو بلده ، تو بندگیو بلدی ؟

بنده بشو تا ببینی خدا تا کجا بالا می‌بردت

چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت

به فلک رسد کلاهت که سرِ همه سرانی.


1 سال پیش

سلام ساراجانم

ممنونم بخاطر این کامنت

تسلیم بودن همه چیزه

تسلیم نقطه ی بعد ایمانه

ایمان که بیاری تسلیم میشی

وقتی تقلا میکنیم با ذهنمون کارهارو انجام بدیم تسلیم نیستیم وقتی تسلیم نیستیم کارها به سخت ترین شیوه پیش میره

البته به این راحتی هم نیست یه نگاه توحیدی وسیع میخواد ، باید به معنی این جمله برسی که همه چیز خودشه وگرنه مگه میتونی بچتو بسپری به اب رودخونه اگر درک نکرده باشی اب رودخونه اونه مگه میتونی بچتو ول کنی تو بیابون اگر درک نکرده باشی بیابون اونه مگه میتونی وارد اتش بشی اگر درک نکرده باشی اتش اونه

سلام سارا جان

دوباره داشتم این کامنتت رو میخوندم

یاد یه مطلبی افتادم تو دوره عزت نفس بود فکر کنم

استاد میگفت بین نفر اول و دوم مسابقات دو میدانی در المپیک اونی برنده اس که کنترل ذهن بالا تری داره

تمرین رو که هر دو کردن

عضلات شون رو که هر دو روش کار کردند

بحث اینجا دیگه اصلا بحث فیزیک نیست

بحث قدرت ذهنه

اونی اول میشه که کنترل ذهن بالاری داره

آره واقعا

منم درس خوندم تلاش کردم تو کار خودم تخصص دارم

ولی اگر تقوی نداشته باشی به هیچی نمیرسی

تهش اینکه مهم نیست چقدر عوامل بیرونی رو درست کردی مهم اینه که چقدر عوامل درونی رو بهش پرداختی

171
بهترین پاسخ

سلام به دوستان عزیزم

وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ

ماه ها پیش که داشتم در دوره احساس لیاقت با تمرکز فراوان جلسات دوره رو کار میکردم با یک سد بزرگ مواجه شدم

توحید !!!

دوستانی که در دوره احساس لیاقت حضور دارند میدونن که بسیاری از جلسات تمرکز داره روی ساخت باور خود ارزشمندی

سال گذشته بعد از اتمام دوره شیوه حل مساعل من متوجه شدم درکم از خدا کاملا اشتباهه

و خود خدا برام تبدیل شده به یک مانع بزرگ ذهنی

بعد از اتمام دوره شیوه حل مساعل دوره ارزشمند کشف قوانین زندگی روی سایت قرار گرفت

و من با تمرکز بسیار زیاد داشتم روی این دوره کار میکردم

اما نمیتونستم

چون اصولا ذهنم مقاومت شدیدی داشت در مورد خلق زندگی توسط خودم

در مذهب برای ما مذهبی ها ( مذهبی سابق) تعریف شده بود تو هیچی نیستی و همه چیز خداست

اگر خدا بخواد فلان اتفاق میفته و اگر هم نخواد که نمیفته

تو اصلا کاره ای نیستی

پی طبیعی بود که ذهن من به یک سد بزرگ ذهنی برخورد کنه

با تلاش و تقلای فراوان تونستم تا جلسه سوم دوره کشف قوانین رو پیش برم ولی دیگه نتونستم ادامه بدم

چون واقعا ذهنم قفل قفل شده بود

خدا رو شکر همون روزها دوره احساس لیاقت روی سایت قرار گرفت

و من این دوره بینظیر رو شروع کردم

و تازه غهمیدم تمام زندگیم داشتم از کجا میخوردم

از احساس بی لیاقتی از احساس گناه و عذاب وجدان و از احساس خود بی ارزشی

در حال کار روی این دوره مقدس بودم که با فاصله کوتاهی دو تا فایل روی سایت قرار گرفت

توحید عملی ده و یازده

و اینجا همه چیز باز به هم ریخت

منی که فکر میکردم دیگه مشکلم با خدا حل شده دیدم بدتر شد داستان

توی تمرینات دوره احساس لیاقت باید این باورها ساخته میشد که من ارزشمندم من خالق زندگیم هستم و این منم که تاثیر گزارم منم که میتونم ذهنم رو کنترل کنم

و ازون ور تو توحید عملی گفته میشد همه چیز خداست

هر اتفاقی میفته اعتبارش به خدا میرسه

توی دوره گفته میشد باید به دست اوردهات افتخار کنی

توی فایل توحید عملی گفته میشد اعتبار همه نتایج به خدا میرسه

چندین روز صبح تا شب توحید عملی رو گوش میدادم

تا اینکه واقعا داشتم به مرز جنون میزسیدم

واقعا گریم میگرفت که چرا من نمیفهمم داستان چیه

اگر منم پس خدا چیه

اگر خداست پس چرا من به خودم و دست اوردهام افتخار کنم

اصلا نمیتونستم بفهمم

روزها و روزها من سعی میکردم ولی درک نمیکردم

هر روز حالم بدتر شد

یه روز واقعا داشتم از شدت ناراحتی منفجر میشدم و رفتم با خواهرم ( که با هم دوره ها رو کار میکنیم ) حرف زدم

هر چی اون صحبت میکرد من بازم سر جای اولم بودم

اخرش گفت بیا یه مدت اصلا توحید عملیو بزار کنار

و از خود خدا بخواه تا هدایتت کنه

انگار افتاده بودم تو یک دور باطل

همش میگفتم اگه منم پس خدا کجای ماجراست و اگر خدا همه چیزه پس من این وسط چه غلطی میکنم

یه مدت توحید عملیو بیخیال شدم

و ادامه دادم

ولی واقعا از عجز به خدا پناه بردم

و گفتم من نمیفهمم خودت هدایتم کن

دوره احساس لیاقت تموم شد و من کمی بهتر شد افکارم ولی واقعا متقاعد نشدم

چند روز پیش به لطف خدا دوازده قدم رو شروع کردم

تمام شوق و ذوق من واسه جلسات قرانیش بود

بالاخره رسیدم به جلسه پنجم : چگونه فکر خدا را بخوانبم

در طی این جلسه یه لحظه یه ترسی وجودمو فرا گرفت

یه ندایی درونم گفت ایا هنوز نگاه مذهبی به خدا و قران داری؟

من گفتم نه

ولی انگار داشتم دروغ میگفتم

دوباره گفت چرا داری

منم گفتم نه ندارم

گفت پس ……….. ( یه چیزی گفت که نمیتونم اینجا بنویسم ) فقط در همین حد بدونید که یجور بت شکنی مثل ابراهیم بود.

گقت اگر اینکارو نکنی پس هنوز نگاهت به من و قران همون نگاه تقدس و مذهبی گونست

اگر راست میگی برو بت ها رو بشکن

و من بعد از کمی مکث گفتم چشم انجامش میدم

و ادامه جلسه رو گوش دادم

طی اون جلسه واقعا احساس سبکی خاصی داشتم

انگاز در جدیدی باز شده بود

انگار منی که مدتهاست دارم رو قران تمرکز میزارم چیزایی رو فهمیدم که هزار بار خونده بودم ولی یه جور دیگه برداشت کردم

و الان میگفتم اااا اره دیگه درسته

و انگار جنس درک من متفاوت شده بود

خیلی احساسم تغییر کرده بود

و بعد ازون در تاپیک دیگه ای دوست عزیزی ازین ایه استفاده کرده بود

وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ

و تازه اونجا انگار فهمیدم داستان چیه

در طی روزهای قبل اتفاقاتی افتاده بود و تجربیاتی داشتم که با مرور اونها و قرار دادن تو فرمول وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ دیدم ارهخ کاملا درسته و مو لای درزش نمیره

و دیدم اصلا این دوتا موضوع اصلا ربطی به هم ندارن

احساس خودارزشمندی یا غرور و موضوع این ایه

یاد یه فایلی از استاد افتادم که میگفتن همه چیز خداست اون اتشی که به ابراهیم گلستان شد خود خداست نه اینکه اون بگه که اتیش سرد بشه نهههههه اون خودشه اون مشتری خود خداست اون فلان خود خداست

اینارو کنار هم میذاشتم و میگکفتم اره دیگه همینه

مثلا چند روز پیش صاحب خونم زنگ زد گفت باری سال جدید فلان مبلغ اجاره اضافه میشه

و منم خواهش کردم اگر میشه بجای اجاره تبدیل کنه به رهن و ایشون گفت باشه چشم تو هم مثل پسر خودمی

اون خود خدا بود

نه اینکه خدا اونو دستگاری کنه که جوابش مثبت بشه نهههههه اون خود خدا بود که گفت چشم

نه اینکه ابراهیم از بخواد اتش براش سرد بشه نهههههه اون اتیش خود خدا بود و به ایمان ابراهیم وانش نشون داد و گلستان شد.چطوری؟ چون اون خود خدا بود

من میرم فلان اداره و کارمند بصورت اعجاب انگیزی انگار کارمند منه نه کارمن اون اداره یجوری کاراری منو انجام میده انگار حق ماموریت گرفته که کارای منو ردیف کنه

اون کارمنده نبود هااا اون خود خدا بود

خدا تو این ایه میخاد بگه تمام ارکان دنیا منم

اون اتش منم

اون گلستانه هم منم

اون صاحب خونه منم

اون کارمنده منم

اون نونوا که واست نون سفارشی میزنه منم

مامانت که غذای طبق قانون سلامتی بصورت جداگانه واست درست میکنه منم

اون بوسه ای که عزیز دلت میزاره رو لبات اونم منم

اون پوله که مشتری بهت میده اونم منم

اصلا خود اون مشتریه هم منم

میگه اونا رو نبین اونا همشون منم

حتی به قول استاد تو فایل توحید عملی میگه اون خودت که تیرو انداختی یادته؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه اونم تو نبودی اون هم منمممممممممم

میگی بابا اونو که دیگه من انداختم من تمرین کردم من کمان رو تو فلان زاویه گرفتم من دقت کردم من به فلان نقطه نشانه رفتم میگه اوکی اون تو بودی ولی بازهم تو نبودی چون اون هم منم

اماااااااا چه زمانی؟

زمانی که من رو اجابت کنی

زمانی که بفهمی اونا منم و نه اونها

از صاحب خونه تشکر بکن ولی اون فقط یه جسم بود اون دستی از من بود اون خود من بودم

از مامانت تشکر بکن ولی اون من بودم که اینکارو واست انجام دادم

اعتبار همه اینها ماله منه

پس این وسط نقش من چیه؟ احساس خودارزشمندی چیه؟ این که منننننننننننن توانایی تغییر زندگیمو دارم چی میشه؟

این که من باید خودمو ارزشمند بدونم چی؟

اگر همه چیز تویی پس چرا من باید به خودم افتخار کنم؟

این جا اصل ماجراست

من باید بخودم افتخار کنم که تسلیم شدم

من باید به خودم افتخار کنم که تو رو اجابت کردم

من باید بخودم افتخار کنم که تصمیم گرفتم هدایت بشم

من باید به خودم افتخار کنم که با قدرا اختیار انتخاب کردم که میخام تو رو ولی و سرپرست خودم انتخاب کنم

باید به خودم افتخار کنم در دنیایی که جریانش جریا ن کلا نمد هولائ و هولا ست من انتخاب کردم که وارد صزاط مستقیم بشم

اجباری وجود نداشته

منننننننن تصمیم گرفتم که به خدا اجازه بدم رهبری امور رو در دست بگیره

خدا که زور نمیکنه

خدا میگه من برات ثزوت هم میشم فقز هم میشم

من برات روابط زیبا هم میشم روابط سمی هم میشم

برات ارامش هم میشم برات تنش هم میشم

برات بیماری هم میشم برات فقر هم میشم

تو چیو میخای

من همون میشم برات

و باید افتخار کنم که دارم یاد میگیرم از خدا بخام برام نعمت و رحمت بشه نه غضب و خشم

فرعون به خدا اجازه نداد و سقوط کرد

گفت تو خدا نیستی من خدام

من اگر فکر کنم خودمم که میشم فرعون اگر تسلیم بشم و درک کنم اونه میشم موسی

فرعون تصمیم گرفت که خدا رو اجابت نکنه

موسی تصمیم گرفت اجابت بکنه

تصمیم

انتخاب

اختیار

همش همین جا نهفتست

درک همین میتونه زندگیتو زیر و رو کنه

خدا بجات تصمیم نمیگیره

راه غلط هم هست راه درست هم هست

تو کدومو انتخاب میکنی

اگر درست انتخابته پس به خودت افتخار کن

چون همین یعنی تسلیم یعنی با اختیار تصمیم گرفتی که ادم خوبه باشی

خدا که بجای تو نمیشینه چهار سال رو خودش تمکزی کار کنه تا ورژن بهتری از خودش بسازه تویی که انتخاب کردی پاتو این راه بزاری پس به خودت افتخار کن

خدا یه مشت خازن و مقاومتو نریخته کف زمین یهو گوشی ایفن طاهر بشه

متخصصین اپل تصمیم گرفتن تلاش کنن تخصصشون رو بزارن وسط تا این گوشیس خلق بشه

نه اینکه خدا تواناییشو نداره نههههه خدا خودش گفته من زمینو خلق کردم . گسترشش رو به عهده توی انسان قرار دادم

پس اگر بخشی ازین گسترشی به خودت افتخار کن چون رضایت خدا در اینه

وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ

همه چیز خداست ولی کی؟ وقتی که من بهش اجازه بدم برام خدایی کنه و من هم بندگی

اگر اجازه دادم پس به خودم افتخار میکنم چون خدا منو هل نداده من تصمیم گرفتم .

هنوز دوست دارم دوستان عزیزم با مثالها و راهنمایی هاشون منو اگاه تر کنن

من چندین ماه ذهنم اشفته همین داستان بود و یک روزه که ارام تر شدم

خدارو شکر



27

1 سال پیش

به نام خدا

خداجونم یاریم کن اونچه که در ذهنم می گذرد رابیان کنم…

سلاام

چقدر این دیدگاه مسئله ذهن من بود،از یه طرف میومدم باورکنم که من هرچی بخام و توجه کنم همون میشه،از یه طرف دیگه بحث تو حیدعملی بود….

خصوصا که استاد مثال کنکور رو زد،

چیزی که من الان درک کردم اینکه همش باور وفرکانسه،توی دام وتله ی اگر صلاحه خدا بهم میده نیفتیم.

خدا چیزی برامون نمیخاد جز اون چیزی که ما میخایم،برداشت من ازصحبت استاد این بود که گفتن،اگر به صلاحه کنکور قبول بشم،اگر که نه وارد دانشگاه نشه…گفتن برام مهم نبود که قبول بشم پس درنتیجه تجسم ونوشتن وصحبت کردن و ارسال فرکانسی که به خاطر حضور در دانشگاه باشه نبود،درسته آزاد بود اما رتبه تک رقمی شده بودن،من یادمه اون موقع ظرفیت ها هم کمتربود…..

یا این آیه حضرت موسی،خدایا من به هرخیری که می فرستی محتاجم….

چون خودم چندسال درگیر کنکور بودم بیشتر مسائل این چنینی برام بولد میشه…

یا خیلی از بچه‌ها توی کامنت ها نوشتن اصلا هیچ تلاشی یا تلاش خیلییی خیلییی خیلییی کمی بود یعنی نه تمرکز زیاد گذاشته بودن وقبول شدن…

نمی دونم واقعا، شایدهم نتونستم اون گره ذهنم رو درست بنویسم…..

فقط می دونم خدایا عاجزم ازتغییر به تنهایی


1 سال پیش

سلام به حمید عزیز و دوست داشتنی

من همیشه کامنت هات و پاسخ های بینظیرت را در عقل کل دنبال میکنم و لذت میبرم از این درک و فهمی که نسبت به قوانین در خودت بوجود آوردی

این سوالت و پاسخ خودت و منطقی که برای این سوال مطرح کردی هم عالی بود و من لذت بردم

یک لحظه مثالی به ذهنم رسید که خواستم برای درک و فهم بیشتر خودم بنویسم

این مثال را استاد در یکی از فایلهاش هم عنوان کرده

من تصمیم میگیرم برم تهران تاکید میکنم من تصمیم میگیرم برم تهران

به آژانس هواپیمایی میروم و بلیط هواپیما تهیه می کنم و به فرودگاه رفته و سوار هواپیما میشوم

تا اینجا تماماٌ تصمیم خودم بود

وقتی سوار هواپیما شدم دیگر تمام امور بدست هواپیماست و خلبانی که این هواپیما را از زمین بلند کرده و در آسمان به پرواز در می آورد به چه منظور؟

به منظور اینکه من را به هدفی که داشتم و آن رسیدن به تهران بود برساند

استاد میفرمایند تا قبل از اینکه من سوار هواپیما شدم تماما اختیار داشتم که چه تصمیمی بگیرم

آیا سوار بشوم یا نه؟

ولی بمحض اینکه سوار هواپیما شدم اختیار از دست من خارج میشود و به دست خلبان سپرده می شود و اوست که علم به پرواز درآوردن هواپیما و امن حرکت کردن و سالم نشستن هواپیما در مقصد را دارد

من فقط تصمیم گیرنده بودم و خلبان کسی بود که من را به هدفم میرساند

تمام کارهای زندگی من هم بهمین شکل است و همانگونه که خودت به زیبایی بیان کردی…

من تصمیم میگیرم که به چه مقصدی پرواز کنم به سمت خوبی ها و یا بسمت زشتی ها

و خداوند در حکم همان خلبان و همان هواپیمایی است که من را کمک می کند تا به هر مقصدی که خودم تصمیم گرفتم برسم

تمام عواملی که نیاز هست در طول این مسیر من را کمک و یاری کنند نیز توسط خداوند تامین میشوند مثل همان مهماندارانی که در طی مسیرپرواز از من پذیرایی کرده و به من خدمت رسانی میکنند

بازهم ممنونم از سوال و پاسخ بسیار زیبایت


1 سال پیش

سلام و درود بر شما

این گره ذهنی خودم بود که وقتایی که هنگ میکردم میگفتم نگران نباش تو کلاس اول دبستانی هستی که میخوای انتگرال رو بفهمی،

آروم باش و رد شو

زمانش میرسه

که الان دیدم شما اینو نوشتین

نفهمیدم ولی بسیارررررر سپاسگزارم

نفهمیدم ولی چندباره میخونمش

نفهمیدم ولی دمتون گرم با تلاش تون در جهت باز کردن این مطلب


1 سال پیش

سلام و درود

حمید رضا عزیز گل کاشتی پرده ای از جلو چشمم کنار رفت

ممنونم بابت کامنت بسیار بسیار ارزشمندی که خلق کردی

هر لطفی که بمن میرسد از خدا ست

چون من اون لطف خلق کردم نه اینکه خدا الکی بمن بده. من انرژی خدا را تبدیل کردم به لطفش این حق انتخاب داشتم تبدیل اش کنم به اتفاق بد مریضی تصادف نگاه بد یک شخص

ولی انتخاب کردم که در مکتب استاد باشم و انرژی خدا را تبدیل به لطفش بکنم به رزقش بکنم به امنیت اش کنم

پس من ارزشمند هستم من لایق این هستم که همیشه انرژی خدا را تبدیل به اتفاق خوب شادی احساس خوب بکنم من لایق این هستم که عین برادرم ابراهیم حبیب خدا باشم فقط کافیست حالم را همیشه خوش نگه دارم و باور کنم که قدرت این را دارم که انرژی خدا را به همه چیز خوب تبدیل کنم

آره همه چیز خودشه من چی می‌خوام می‌خوام اون انرژی خدا به لطفش تبدیل بشه یا زجرش توی جهان هر دو نوع آش فراوان هست من کدوم می‌خوام

چقدر من گرامی هستم که توی این همه موجودات میتونم انرژی خدا را به هر چیزی که دلم بخواد تبدیل کنم پسر چقدر من ارزشمند هستم

سلام به همه دوستان عزیزم

در کل من فکر میکنم در این آیه بیشتر داره ماهیت انرژی گونه خودشو معرفی میکنه

میگه همه چیز انرژیه و اون انرژی که همه چیزه منم

یک انرژی واحد گسترده در تمام هستی

در کتاب رویاهایی که رویا نیست اسناد میگن زمانی خواسته ها رخ میده که ذهن با روح منطبق میشه

در واقع انگار ذهن منطبق بر روح میشه

روح اون بخش انرژی گونه متصل و واحده که همون خداست

اما ذهن یجورایی اختلال یا پارازیت وارد میکنه

اما زمانی که اختلال ها و پارازیت ها از بین بره و در واقع ذهن منطبق بر روح بشه ما همراستا میشیم با جریان خدا.

قانون خدا اینه : اراده کنی تا بشود.

اگر نمی‌شود چون ذهن اختلال ایحاد کرده

اختلال ها یا ترمزهاشو بردار تا بشود.

و اونجا ما هم می‌خواهیم و می‌شود

در واقع همونجا که تسلیم هستیم

همونجا که ما خدا رو اجابت کردیم

دیشب با خواهرم مشغول صحبت بودم

گفت ببین ذهن چه قدرتی داره که میتونه یه مساله رو کاملا بترکونه

یعتی مثلا یه کاری که نود و نه درصدش انجام شده با فرکانس‌های مخرب یجوری بترکونه که کلا نابود بشه

گفتم حالا که ذهن چنین قدرتی داره

چرا آدم در راستای درست ازین قدرت ذهن استفاده نکنه

این قدرت رو خدا به ما داده

خودش هم با این آیه تضمین گرده همه چیز منم هنه چیز انرژیه و هیچ مانعی وجود نداره

در واقع من باید با قدرت ذهنم متصل بشم به منبع لایتناهی رب

تا پدیده خلق اتفاق بیفته

تا دنیا مسخر ما بشه

چرا خدا میگه هر کی متقی تره به من نزدیکتره و نزد من محبوب تره

متقی یعنی هر کی ذهنشون بهتر کنترل میکنه هر کی از قدرت ذهنش برای رسیدن به صراط مستقیم استفاده کنه

یعنی همون تسلیم و بندگی

کار ذهن فقط پریشانی و نخواست

اگر تو افسارشو در دست بگیری یعنی داری وارد راه راست راه کسانی که به اونها نعمت داده میشی

چه کسی اینکارو میکنه ؟ من و نه خدا

من

من

من

باز برگشتیم به همین مساله

که من با انتخاب و تصمیم خودم میتونم ذهنمو کنترل کنم

خدا بحای من کنترل ذهن نمیکنه

پس من باید به خودم افتخار کنم که دارم با کنترل ذهن نزد خدا محبوب تر میشم و نتیجه این محبوبیت لاجرم پاداشهاست.


1 سال پیش

سلام

وقتی همه چیز اونه من چرا باید احساس خودارزشمندی کنم؟؟؟؟

چون منی وجود نداره! چرا خدانباید احساس ارزشمندی کنه؟

دیشب کامنت خانم فروغ رو خوندم تو عقل کل که میگفت تو اینه به چشمام نگاه کردم انگار داشتم به چشمای خدا نگاه میکردم و خدارو از مردک چشمهام میدیدم

رفتم جلو اینه حس یه ادمی رو داشتم که حافظشو براثر فراموشی از دست داده و داره کم کم بیاد میاره انگار یادم رفته من کی هستم و اینجا چیکار میکنم اره همه فراموش کردیم

من باورم نمیشه که خدام من باورم نمیشه کی هستم چون همیشه در معرض این جملات بودم که تو بی ارزشی تو بدرد نخوری تو دوست داشتنی نیستی تو زیبا نیستی اره به همین دلیل یادم رفته خدام و خواستم وارد این جهان بشم

دقیقا حس کسی رو دارم چندین سال حافظشو از دست داده بود الان کم کم براثر یه حادثه یه اتفاق اشنا داره به یاد میاره مثل فیلمها

منصور حلاج یادش اومد و به یاد اورد که خداست که اونجوری داد میزد اناالحق

ما خداروگم نکردیم ما خودمونو گم کردیم خودمونو فراموش کردیم

اصلا بحث این نیست خدا برام این میشه خدا برام اون میشه بحث اینه من یادم بیاد که خدام من یادم بیاد که خدایی هستم که چه قدرتی داره

احساس ارزشمندی من باید به این دلیل باشه که من خودشم

سلام مجدد دوستان

هی دارم جوابها رو میخونم

و یه چیزایی میفهمم

بازی خیلی راحته

من تصمیم میگیرم که برم مثلا مشهد

تمااااام

تا اینجاش کار تو بود

همییییین ، فقط تا اینجاش کار تو بود.

بقیشو دیگه تسلیم باش

حالا تسلیم یعنی چی؟

تو همین که تصمیم گرفتی به خواستت رسیدی تمااااام

هر عامل هر نجوا هر فکر هر چیزی که میگه به هزار دلیل چرتی نه نمیشه دیگه یعنی تسلیم نیستی

تو به محض اینکه تصمیم گرفتی ، اون اتفاق افتاده

فقط باید ذهنتو از رفتن به سمت شیطان کنترل کنی

خدا میگه هر آنچه خواسته اید از قبل به شما داده شده است

داده شده یعنی بصورت بالقوه داریش اگر با کنترل ذهن بتونی بالفعل اش کنی

فاصله بین بالقوه و بالفعل همون کنترل ذهنه

همون که مامانت میگه نه دلار گرون شده

همکارت میگه نه دیگه فرصت تموم شده

دوستت میگه نه اصلا راه نداره

همسرت میگه بدون وام‌چطور ممکنه

نقش تو چیه

درِ ذهن و گوش و چشم و قلبت رو ببندی روی این افکار شیطانی

چرا چون ما رمیت و اذ رمیت

چون قیمت دلار و وام و بازار و فلان مهم نیست

چون هنه چیز اونه ، چون خودشه

تو بخواه و می‌شود

یه مثال خیلی نزدیک

چند روز پیش خواهر زادم دوست داشته بره تئاتر فلان بازیگر مورد علاقش تو تهران

حالا فاصله ما تا تهران حدود هفتصد کیلومتره

به خواهرم میگه مامان من خیلی دوس دارم برم اون تئاترو

آیا بابا میبرم؟

خواهرم گفته تو چیکار داری کی میخاد ببرت؟ تو خودتو ببین توی تئاتر که داری لذت میبری و به خواستت رسیدی؟

همین

به شکل جادویی باباش میگه آره عزیزم میبرمت

حالا نقش کنترل ذهن چیه

مثلا ممکنه بگه خوب شب کجا میری

تو تهرانو بلد نیستی

اونجا میخای چیکار کنی و هزار تا ترس دیگه

همه چیز معجزه آسا ردیف میشه

میره خونه دوستش تو به قصر شقک تو اقدسیه

ازونجا با دوستش میرن تئاتر

و زنگ زده بود به خواهرم و میگفت واااای مامان داره جواب میده

من فقط خودمو تجسم کردم توی تئاتر همین

و الان از تئاتر در اومدیم و من به یکی از آرزو هام که دیدن فلان بازیگر یود رسیدم

واقعا همینه

فقط مرحله خواستنش با ماست

بقیش دیگه میشه کار خدا

پس ما باید یاد بگیریم تو کار خدا دخالت نکنیم


1 سال پیش

سلام حمید عزیز چقدر لذت بردم از این نگاهت و ی جای کلام نابت که اون آتیش ابراهیم خود خداست نه اینکه ابراهیم بگه خدایا آتیش رو سردکن

چقدر لذت بردم و چقدر به موقع بود

بعد مدتها ی مناجات عالی داشتم با الله ربالعالمین و اون احساس باز دن دریچه قلب رو احساس کردم اون احساس آرامش و اون اطمینان قلبی و هدایت شدم به کامنت زیبای شما و واقعا درک این موضوع که تو که تیر ننداختی خدا تیر انداخت واقعا همین دوکلمه و موضوع شاید درکش ی مقدار سخت باشه اما شما جالب و کار آمد توضیحش دادی که همه چیز اونه تیر اونه

شمشیر اونه

مشتری اونه

صاحب خونه اونه

کارمند اونه

هوا اونه

اب اونه باد اونه خاک اونه

آتش اونه چشمه اونه

همه چیز اونه

درسته ما خالق زندگیمون هستیم درسته ما خلق میکنیم همه چیز رو

ولی کی هدایت میکنه

کی امید میده

کی شجاعت میده

کی دل ها رو نرم میکنه

کی میبخشه

اصلا نمی‌دونم متوجه شدیم وقتی اتفاقی میکنیم میبینیم که انکار چیزی از دست ندادیم هیچ و همه چیز سر جاشه و هی داره خود به خود اضافه میشه

وقتی محبتی میکنیم و بی دریغ محبت میبینیم وقتی غضبی میکنیم و خود به خود غضب میبینیم

اینها همه دست در دست هم میده تا بفهمیم که هم جهان اینه افکار و اعمال و کلام ماست هم خداونده که داره با ی نظم و تدبیر درست این جهان رو رهبری میکنه

خدایا شکرت

چقدر عالی توضیح دادی حمید عزیز این روز زیبا رو برام خوب به پایان رسوندی

و از تو سپاسگذارم

من تصمیم میگیرم که برم مثلا مشهد

تمااااام

تا اینجاش کار تو بود

همییییین ، فقط تا اینجاش کار تو بود.

بقیشو دیگه تسلیم باش

حالا تسلیم یعنی چی؟

تو همین که تصمیم گرفتی به خواستت رسیدی تمااااام

هر عامل هر نجوا هر فکر هر چیزی که میگه به هزار دلیل چرتی نه نمیشه دیگه یعنی تسلیم نیستی

تو به محض اینکه تصمیم گرفتی ، اون اتفاق افتاده

فقط باید ذهنتو از رفتن به سمت شیطان کنترل کنی

خدا میگه هر آنچه خواسته اید از قبل به شما داده شده است

داده شده یعنی بصورت بالقوه داریش اگر با کنترل ذهن بتونی بالفعل اش کنی

فاصله بین بالقوه و بالفعل همون کنترل ذهنه

دقیقا ۱۰۰۰۰۰۰٪ همش همینه

الحمد لله رب العالمین


1 سال پیش

سلام به آقا حمیدرضای عزیز

الان می فهمم وقتی استاد میگه آگاهی های کامنت های این سایت از صد ها کتاب موفیقت بهتره یعنی چی

کامنت تون رو کامل خوندم و وقتی به تهش رسیدم احساس می کردم به درکم از خداوند خیلی کمک کرده ، مشکلی که من توی درک درست خداوند داشتم اینه که خدا رو جدا از خودم می بینم انگار دوتا موجود مستقل و جدا هستیم برای همینه که از بچگی یاد گرفتم وقتی می خوام با خدا حرف بزنم به آسمون نگاه می کنم

کامنت شما این درک رو بهم داد خدا در ذره به ذره ، مولکول به مولکول ، اتم به اتم این جهان تجلی داره ، پس از سنگ ریزه های داخل خیابون گرفته تا رفیقم صمیمیم یا خانواده ام یا درخت های توی حیاط خونمون یا اون آدمی که ازش خوشم نمیاد یا حتی نور خورشید همه اینا جزئی از این خدا ان ، همه مارو خدا خلق کرده و ما بخشی از خدا رو تشکیل میدیم

کامنت تون رو ذخیره کردم تا بار ها و بار ها بخونمش و فک می کنم خیلی به درک بهتر من از خدا کمک می کنه ، خیلی ممنونم از کامنت زیبایی که نوشتین


1 سال پیش

سلام عزیزان

خداست همه چیز و بعد در کل جهان پخش میشه خدا در ذره به ذره.مولکول به مولکول ، اتم به اتم تجلی داره

و داستان یکی بود یکی نبود هم از اینجا شروع میشه

یکی بود که همه چیز بود ولی یکی نبود تو همه چی بود تو همه چی پخش بود

یکی بود که یکی نبود

بنام الله مهربان

دقیقا یکی بود و فقط او بود

همه از همان یکی آغاز شدن

خدایا من عاشقتم

که همه چی میشی برای هر کسی به شرط ایمان

یه شرط بندگی ، به شرط تسلیم

خدایا چقدر خوشبختم که چشم‌هام و بستم وتو من و میبری

خدا چقدر هر لحظه حواست به همه چی هست

چطوری بنده هات و میفرستی

خدایا سپاسگزارتم که آسونم کردی برای آسونی ها

خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

خدایا تو برام کافی هستی


1 سال پیش

دوست عزیزم سلام

این تیکه که گفتی : اگر همه چیز تویی پس چرا من باید به خودم افتخار کنم؟

خواستم بگم من هم تویی!!!

یعنی ذات تو خداست! و تو با گفتن و ما رمیت اذ رمی … داری میرسی به اینجا که ذات تو هم خداست و تو من ذهنی رو که یه بته میشکنی تا خدای درونت رو ببینی، پس با عشق تمام منتو بشکن… خدا در وجود توست…اگه یه من در خودت ببینی تا قیام قیامت دلت آروم نمیشه چون تهش میرسی به یه دوئیت که نمیتونی حلش کنی، مث شیطان که نتونست درک کنه و آخرش من دروغینش زدش زمین

سلام به شما دوست عزیزم

حسین و نرگس نازنین

چقدر این نکنه درست و بجاست

که وقتی همه چیز خداست

خوب من هم بخشی از اون همه جیز هستم دیگه

بله من در واقع به خودم یعنی به اون خودی که خداست افتخار میکنم

خدایا شکرت

بینهایت سپاسگزارم از شما.


1 سال پیش

سلام به برادر عزیزم آقا حمیدرضا ممنون از جواب عالی تون و خدا روشکر که هدایتم کرد به این جواب خودمم مدتی همین سوال شما مدام تو ذهنم میچرخید اگه همه چیز خداست پس من چکاره ام اگر که این منم که خالق زندگیمم پس صلاح خدا چی میشه این وسط که خدای مهربونم بازم مثل همیشه دستم رو گرفت و هدایتم کرد‌‌…

حالا من هم میخوام با ی مثال از خودم به ی درک بهتری هم خودم برسم و هم کمکی بشه برای درک دوستان از این موضوع

الان خود من دوره عزت نفس رو دارم کار میکنم(داخل پرانتز بگم که با آیدی پسرم وارد شدم چون آیدی خودم از دسترس خارج شده)

و در جلسه یک استاد میگن که برا خودت وقت بزار تنهایی برو سفر تنهایی برو رستوران و این شد که من تصمیم گرفتم ی سفر تنهایی برم بدون همسر و بچه هام و حتی دوستام و در یک تور خانومانه ثبت نام کردم و خواسته م واقعا تجربه ی سفر عالی دیدن ی منطقه بکر و با دوستانی خیلی عالی همسفر شم و در اون سفری که ثبت نام کردم اون تور به دلیل حد نصاب نرسیدن کنسل شد و لیدر تور گفتن اگه که مایلید مبلغ رو برگشت بزنم ب حساب تون و من گفتم نه واسه سفر بعدی ک هفته آینده ست رزرو کنید و هفته آینده هم رسید و باز هم سفر کنسل شد و دوباره لیدر عزیز گفتن ک شماره کارت بدین ک مبلغ عودت داده بشه و من بازهم گفتم ک نه باشه واسه هفته آینده که این بار مقصد تغییر کرده بود و یک روز هم به سفر اضافه شده بود و این شد که من در ۱۱ مرداد اوج گرما تابستون راهی روستای زیبای پاقلعه در شهر رامیان شدیم و نگم براتون که خود بهشت بود هوای فوق العاده بود از وسط تابستون انگار یهو رفته بودیم تو دل اردیبهشت هوا بهاری مه آلود نم بارون منظره رو نگم آدم مبهوت میشد از دیدن اون همه زیبایی یه کلبه چوبی وسط جنگل اصلاً خوده خود بهشت بود…

از همسفرهایی که واسه بار اول باهاشون آشنا میشدم و میدم شون که نگم بقدری انسان های شاد و با خودشون کاملاً در صلح بودن و چقدر بودن در کنارشون لذت بخش بود و حتی به گفته خودشون که چندین بار با همون تور سفر کرده بودن ولی این گروه یکی از بهترین گروه ها و به اصطلاح پایه ترین گروه بود…

و این رو هم‌ بگم که دلیل کنسل شدن دو سفر قبلیاین بود ک بعد متوجه شدم مکانی که قرار بود بریم یکی از دلایلش هوای خیلی گرم اون منطقه بوده و من واقعا تحمل گرما و زیر آفتاب بودن رو ندارم…

من در این مثال همانطور که گفتم خواسته ام تجربه ی ی سفر لذت بخش و عالی بود و تصمیم گرفتم و بعدش کنترل ذهن کردم و در تور ثبت نام کردم اینکه میگم کنترل ذهن آخه نجواها هی میومد که آخه تو کسی نمیشناسی دوستات باهات نیستن خونوادت نیست اونجا تنهایی لذتی نداره هرکسی که داره میاد حتما با خودش ی همراه و همسفر داره ولی توچی تنهایی میخوای چکار کنی و ….از این صحبتا ولی من میگفتم همراه و همسفر من خداست من و خدا دوتایی با هم میریم و خیلی هم خوش میگذره دقیقا همین جمله رو میگفتم و خودِ خدا واسم همسفر عالی شد هوای خنک و عالی شد، نم بارون شد،منظره بکر و زیبا شد،اقامتگاه تمیز و عالی در مکانی زیبا شد،خود شادی و نشاط شد همه چی شد برام

پس وظیفه ی من خواستنه تصمیم گرفتنه و وظیفه خدا اجابت کردنه از چ طریق و چطور شو دیگه باید تسلیم بود و سپرد به خودش…

باید پارو نزد وا داد

باید دل را به دریا داد

به هر کجا برد بدان ساحل همانجاست

در پناه خدا


1 سال پیش

حمید رضا جان سلام

تو دوره دستیابی به رویاها جلسه ۹ و ۱۰ استاد صحبت کرده در این مورد و نکات و آیه ها و مثال ها و منطق های خوبی آورده .منم با توجه به سابقه مذهبی بودن این دو جلسه برام سنگینه و هنوز مقاومت ها یی دارم.اما خب اصله دیگه اصل اینه که بعضی چیزهایی که بهمون گفتن و نسل اندر نسل به ما رسیده نادرسته.و بنا بر اون نادرستی انشعابات غلط و آدرس های نادرست یا دور داده شده.اصل اینه خداوند در همه چیز جاری است و کارها توسط او انجام میشه.تو سوره الرحمن هم داریم که میفرماید:

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ

تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا می‌کنند، و او هر روز در شأن و کاری است!

الرحمن – ۲۹

اینجا هم بحث سپردن کارها به او سوت زدن در جاده آسفالته در جنگل پیش می آد یا نه با عقل کوچک خود حرکت کردن که نهایتا با سختی به یک هزارم خواسته نمیرسیم.

امیدوارم هم من و هم شما و هم همه دوستان به این وصل برسیم و ……


1 سال پیش

سلام به دوست خوبم از بیان نظرات و اینکه اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی

من دوره هایی که شما استفاده کردید رو نداشتم ولی به عنوان دانشجوی 12 قدم که 7 قدم رو گذرونده

برام این مشکل شما خیلی بدیهی و واضح بود جوابش

تمام صحبت های استاد توی جلسات 12 قدم مثل یک گنج میمونه و منی که چندین سال توی مذهب غرق بودم و هیج کجا این آگاهی ها رو شبیه اش رو هم نشنیده بودم

و اما جواب که شما بهش رسیدی درسته و از نظر من پیچیدگی نداره خداوند خودش رو عزیز میدونه و والا و برتر و منی که فرمون هدایت رو میدم به دست خداوند و روشونه های خدا میشینم و اجازه میدم او من رو ببره و به خواستم بروسونه حتما باید به خودم ببالم چون من یه قطره هستم که به دریا وصل شدم و دیگه قطره نیستم و دریا شدم ، من وقتی به خدا وصل میشم دیگه من نیستم ، منی وجود نداره و اینجا خدا داره همه کار میکنه و خداوند ارزشمند هستش و با وجود همچین اربابی حتما من عزیز هستم

موفق باشید و ثروتمند در دنیا و آخرت


1 سال پیش

سلام دوست عزیز

چه جالب سوالی و چه حکیمانه جوابی

تحسین و تشویق برای شما

آره دوست عزیز تا قبل ما از خواستن و توانستن ترسیدیم

ما از اینکه از خدا بخواهیم ترسیدیم و منتطر بودیم خودش برامون رقم بزنه و خوب چیزی میشد جدای امیال ما

یا مثل رستورانی که سلف سرویس هست اگه اگاه باشیم خودمون هرچی میخواهیم برمیداریم واگه ناآگاه میشینیم اونجا هرکی هرچی میخواد برمیداره و در نهایت ته مانده ها یا چیزی که باب میل هیچکی نبوده به ما می دهند .

ضرب المثل طلایی از تووحرکت از خدا برکت اینجا خیلی معنا داره

بابد بخواهیم حرکت کنیم و خداوند برکت را برامون بیاره

مثال من از همسر ویژگی هایی مورد نظرم از خدا بخوام و حرکتم این هست که در خودمم این ویژگی ها را نهادینه کنم)مثلا من همسر کت و شلواری میخوام خوب خودمم باید مانتوهای اداری و رسمی پوش بشم)

و به خدا بسپاریم تا برکت و اون کیس مورد نظر رو بهمون بده

و اگه بخواهیم خودمون خدایی کنیم و برم در به در سراغ اون همسری با ویژگی مورد نظرم و حرکت نکرده باشم و اون ویزگی ها در خودم نهادینه نکرده باشم خوب به جدایی کشیده میشه

یه چیزی به ذهنم رسید توحید عملی یعنی هم خدا هم عمل ما باهم باید ترکیب بشه و اینبار معجزه آتش گلستان رخ میدهد.

واقعا سوال. جوابتون ارزشمند بود و من هم این کامنت رو بی تفکر الهامی نوشتم و چقدر برای خودمم جواب بود.

خدایا شکرت در حتی انگشت ما قرار میگیری و با ما حرف میزنی

خدایا صدها بار شکرت

در پناه حق ثروتمند و خوشحال باشی


1 سال پیش

سلام به حمیدرضا جان..

داداش ..هرچی گفتی رو پذیرا شدم..اعتبار همه چیز به خدا میرسه..

اما اینکه من سجاد اگه بخوام تمام سعیم رو بکنم و روی بهبود شخصیتم کار کنم..ولی یک نفر که شریک زندگیمه بخواد کلا رفتارش رو بامن تغییر بده و جوری برخورد کنه که سجادی توی خونه وجود نداره..درصورتیکه سجاد داره روی بهبود خودش کار میکنه..چه دلیلی داره کسیکه باهام زندگی میکنه بخوام؛رفتارش رو به نیت خدا ببینم..چه دلیلی داره سرد بودن رفتارش رو به نیت خدا ببینم..آیا این درسته که این دیدگاه رو داشته باشم؟!

.

.

فقط تنها چیزی که میدونم اینه که همه چیز ما در گرو احساس لیاقت و ارزشمندیمون هست.‌.

من نمیدونم که چه میشه..ولی میدونم الخیر فی ما وقع..

خدای من همیشه هدایتگر من هست..اگر ازش بخوام که هدایتم کنه..

سلام سجاد عزیز

ما انسان ها بقول استاد ارواح مجردی هستیم که به این دنیا اومدیم که خودمون رو تجربه کنبم

پارتنر شما حق داره خودشو تجربه کنه

نگاه و نظر و درک ایشون لزوما نباید مثل هم باشه

دلیلی تداره شما به هم بچسبید

اگر هم مدار باشید ادامه میدید و اگر نباشید دنیا مسیرتون رو از هم جدا میکنه

البته اگر رها باشید براحتی راهتون جدا میشع

و اگر رها نباشید و بخواید به هم بچسبید دنیا که در نهایت کار خودشو میکنه ولی اول چک و لگدیتون میکنه بعد جداتون میکنه

دوست عزیزم

شما روی خودتون کار کنید و به خدا اجازه بدید هدایتتون کنه


1 سال پیش

سلام دوست عزیز

بسیار بسیار کامنتتون عالی بود

واقعا لذت بردم

چقدر زیبا توضیح دادید

و چقدر زیبا متوجه شدید مباحث رو

احسنت


1 سال پیش

به نام الله مهربان

سلام به دوست و هم فرکانسی عزیزم حمیدرضا

من از شما صمیمانه سپاسگزارم بابت سوال بسیار عالی ک پرسیدید و تحسینتون میکنم بابت اینکه پاسخ بسیار عالی و نتیجه تحقیق و بررسی خودتون رو برای ما قرار دادید.

شما با طرح این سوال و پاسخ دادن به اون یکی از مهمترین موضوعات رو برای من حل کردید و سپاسگزار خداوندم ک منو به سوال شما هدایت کرد تا پاسخ بگیرم

از شما هم بابت این تفکر به جا و این تعهد و این پشتکارتون برای حل مسائل سپاسگزارم

در پناه الله مهربان باشید.


1 سال پیش

سلام محمد رضای عزیز

منم به لطف الله چند ماهی میشه هدایت شدم به فایلای توحیدی بعد چند ماه هر روز گوش دادن بعد فایل های رایگان دیگه وبه لطف خدا قدم اول از دوازده قدم رو خریداری کردم وایمان دارم که خداوند بهم کمک میکنه ومنو یاری میکنه تا قوانین ثابتش وخودش رو بیشتر درک کنم

اصلا نمیدونید با کامنت شما یک غوغای درونی در من ایجاد شد چند بار خوندم انگار به قول استاد روحم لطیف شده بود وهر بار گریه وگریه

اون تو نبودی که نوشتی ومن خوندم اونم خود خدا بود

خدایا خوشحالم که به این اگاهی های ناب منو هدایت میکنی

ممنون محمد رضای عزیز در پناه خدای مهربان باشید


1 سال پیش

سلام به خانواده عزیز وبرادر عزیزم

ممنون بابت دیدگاه خیلی مهم وکاربردی انشالله که هرروز آگاهیهاتون بیشتر بشه به لطف خدا

منم میخواستم به همون اندازه که درک کردم بنویسم

من باگوش کردن به فایلهای استاد که میگن شما باید خودتون رو لایق الهامات ببینید خودتون رو به خداوند نزدیک ببینید میگفتم من و خدا یکی هستیم ومن و ابراهیم و استادو…هیچ فرقی نداریم ولی دیروز انگار یک چراغی توی ذهنم روشن شد که چقدر من خودم رو نالایق میدونم برای الهامات من چقدر خودم رو از خدا دور میبینم

چون من همیشه یه همچین نگاهی داشتم که بااااید چندین ماه روی خودم کار کنم تا بتونم وضع زندگیم رو درست کنم تا بتونم واضح صدای خدارو بشنوم واصلآ نمیشه فقط دوروز کارکنم باید بشینم بنویسم، شب تا صبح صبح تاشب به فایلها گوش کنم ویک احساس متفاوتی پیدا کنم اون موقع نتایج میان.

واین یعنی هنوز خودم رو لایق هدایت نمیدونم این همون احساس بی ارزشی ودوری از خداست.

من یک هفته پیش رفتم آزمون توشهری وقتی کنار افسر نشستم تمام ستون فقراتم از استرس میلرزید و طبیعتآ رد شدم ولی چیزی که خیلی حالم روبد کرد این بود که من افسر رو خیییلی بزرگ کرده بودم برای خودم ،خیلی باخودم صحبت کردم که مگه اون افسر کی بود یکی ازبنده های خدا اصلآ خود خداست ودیروز که دوباره آزمون داشتم باخودم قرارگذاشتم که فقط بسپارم به خدا وگفتم این افسر خودتی ومن هم بدون کمک تونمیتونم، خودت هدایتم کن قبل سوارشدن چند تانفس عمیق کشیدم و قلبم روآروم کردم وقتی سوارماشین شدم وشروع به حرکت کردم افسر غیرمستقیم به من گفت قبولی وجالب اینه که حتی راهنماییم کرد وطوری بامن صحبت کرد که انگار من رو میشناخت بااینکه بارددوم بود که من آزمون میدادم

ومن به این نتیجه رسیدم که وقتی میگیم که من باید خیییلی روی خودم کار کنم تانتیجه بگیرم یعنی من هنوز لایق نشدم درصورتی که هرررر لحظه خداوند ما روهدایت میکنه بصورت خیلی طبیعی که حتی باورمون نمیشه که هدایته.

برای خواسته ها مافقط میگیم چی میخوایم مثلآ چه ماشینی باچه آپشنهایی باچه رنگی خواسته ما یک ارتعاشه که ساطع میشه و ارتعاش مثل خودش رو جذب میکنه اون ارتعاشه خود خداست که گفته بخوان تااجابت کنم تورا،از چه راهی رو خودش میدونه من فقط یک درخواست کننده ام.

این درک من ازقوانین بود دوستان.

و ممنونم ازهمه بابت آگاهی هایی که به اشتراک میزارید وباعث رشد آگاهی میشید

شادوپیروز باشید


6 ماه پیش

سلام حمیدرضای عزیز

چندروز پیش تو یکی از ریپلای های دوستان به یکی از کامنت هات خوندم نوشته بود من شمارو اقای ناجی میدونم

درلحظه من هم تحسینت کردم

تحسینت میکنم از درک زیبات از قانون

از انرژی بینظیر و پیوسته ای که داری گام به گام خیلی زیبا و ماهرانه ازش استفاده میکنی برلی رشد برای کمال برای رسیدن به اصل خودت

و چقدر سخاوتمندانه داری دانسته هات رو دراختیار دوستانت قرار میدی

به شخصه از کامنت هات لذت میبرم و بادقت میخونمشون

یه کانال ایجاد کردم تو تلگرامم

به اسم کامنت های اقای ثانی

و کامنت هایی که از خوندشون لذت میبرم رو

اونجا کپی میکنم تا بارها و بارها بخونمشون

یه کامنتی نوشته بودید

درمورد درسی که خدا بهتون داده در مورد راحت انجام شدن کارها

گفته بودید وقتی یه مقدار پولی رو خیلی راحت ساخته بودید و باخودتون فکر کرده بودید که مگه میشه انقدر راحت باشه همه چیز ؟

و خدا یه زنجیره اتفاقات بد رو براتون رقم زده که شمارو متوجه فرکانس بی لیاقتی تون کرده باشه

و شما متوجه شدید که این باور بی لیاقتی بوده که شما خودتون رو لایق اینهمه اسایش وراحتی نمیدونستید…

من ازاون کامنت خیلی لذت بردم و خیلی قشنگ درکش کردم

تااینکه دیروز یه سلسله اتفاق مشابه موقعیتی که برای شما رقم خورده بود برای من هم اتفاق افتاد

من حدود ۷،۸ روزی بود ک واقعا داشتم خیلی زیبا طبق فرمون هدایت الهی میروندم و خب نتیجه هاطبق قانون داشت عالی رخ میداد

و من اسون شده بودم برای اسونی ها

تااینکه دیگه طاقت نیاوردم و وقتی یجاهایی اطرافیانم رو توی خونواده میدیدم که داره چقدر مسیرشون سخت پیش میره

تو دلم میگفت چرا برای من انقدر اسونه و برای اینها مسیر شده کور گره

حتی به زبون نیومد فقط توی دلم بود

جالبه همزمانی های الهی خیلی دقیقه

دوسه روز پیش هم استاد فایل درس های زندگی از یک بازی رو توی سایت بارگزاری کرد

من ازون فایل هدایت شدم به سمت قسمت اولش که مدتها پیش در سایت بارگزاری شده بود

اونجا توی فایل درسهای زندگی از یک بازی قسمت ۱

یه جایی خانم شایسته میگه

من حین بازی پینگ پنگ وقتی بازی خیلی خوب پیش میره تو دلم میگم ک اینهمه راحتی حق من نیست و دقیقا ازهمون لحظه بازی به ضرر من پیش میره و شکست ها اتفاق میوفته

وقتی دیروز اون جمله رو شنیدم

چراغه تو مغزم روشن شد

خدا شروع کرد ب حرف زدن

بهم گفت حالا فهمیدی

چرا این سلسه اتفاقات ناخواسته رو دعوت کردی ب زندگیت ؟

حالا علتش رو فهمیدی؟

همونجا یاد کامنت شما افتادم که مدتها پیش درس بزرگی رو بهم داده بود

خیلی گشتم ولی متاسفانه توی ارشیو کامنت هاتون سیوش نکرده بودم

اما هرانچه که ازتون اموخته بودم رو باخودم مرور کردم و خوشبختانه از اون چالش گذر کردم و تونستم به راحتی کنترل ذهن کنم و اتفاقات خداروشگر زیاد نتایج بد به بار نیاورد

امیدوارم دوباره خدا اون کامنت رو بزاره سرراهم و من بتونم سیوش کنم

درنهایت ازت ممنونم واسه درسی ک بهم دادی

و من امروز طبق ندای قلبم تصمیم گرفتم ک همینجا برات بنویسم.

و ازت تشکر کنم

در پناه حق باشی


6 ماه پیش

به نام خدای مهربان

سلام دوست عزیز

ممنونم و سپاسگزارم که اینقدر زیبادتوضیح دادی تا برای ماهم واضح بشه و اگر مبهمی در ذهنمون هست آشکار یشه

خیلی شکر میکنم خدای خوبم رو که منو هدایت کرد به کامنته شما

چقدر زیبا و قشنگ گفتین درباره احساسه لیاقت و درباره خدا

درباره توحید واقعا من چشمانم و ذهنم بازشد آره همه چیز خداست ما هیچیم

هر دستاوردی همه از خداست هر مشتری میاد خود خداست

متشکرم سپاسگزارتون هستم دوست خوبم

که وقت گذاشتی و نوشتی برامون

نوشته شما رو با دل و جون می‌پذیرم که عالی گفتین و میدونم حتما این حرفها رو خداوند به ذهن و قلب شما آورده و هدایت کرده که اینا رو بنویس و شما هم با ایمان قبول کردی و نوشتی

که برای امثال من درس باشه و ایده و راهکار

خیلی احساسه خوبی دارم

در پناه خداوند بزرگ و قدرتمند باشین


6 ماه پیش

با سلام خدمت شما دوست عزیز باز هم مثل همیشه پاسخی در خور و ارزشمند و کاملا مفصل و واضح فرمودید حق یارتان جناب ثانی