سؤال:
من تلاش میکنم تا از قانون در زندگیام استفاده کنم و مسائلم را حل کنم. در حال کار کردن روی خودم و استفاده از قانون در زندگیام هستم. مثلاً قانون سپاس گزاری را مرتباً در برنامهام دارم و سعی میکنم هر جا به تضاد برخورد کردم، حتماً از قانون استفاده نمایم.
اما نمیدانم چرا در سلامتیام دچار مشکل هستم. حتی در طول بیماری نیز از قانون سپاسگزاری استفاده میکنم اما چرا باز هم مرتباً بیمارم؟
این موضوع هزینههای مالیای هم برایم دارد و حتی تمرکز من را از اهدافم برداشته و در انجام اهدافم نیز وقفه ایجاد کرده.
میخواهم بدانم که چکار کنم که از دست بیماری خلاص شوم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
در برخورد با چنین تضادهایی، باید بتوانی دو موضوع مهم را درباره قوانین زندگی به خودت یادآوری نمایی:
موضوع اول:
مهمترین نکتهای که خیلی از ما آن را از یاد میبریم، نعمت سلامتی است که داریم. سلامتیِ ما به نوعی یک ثروت عظیمی است که باید همیشه حتی زمانی که در سلامتی هستیم، به آن اشاره کنیم و به خاطر آن سپاسگزار باشیم.
باید مهمترین اولویت زندگیمان را، بودن در آرامش و احساس خوب بدانیم و سعی کنیم این کار را با ایجاد هماهنگی میان ذهنمان و روح انجام دهیم.
باید تلاش کنیم نعمتهای زندگیمان را ببینیم و به خاطر آنها سپاسگزار باشیم و به این شیوه، حضور فراوانی و ثروت را در زندگیمان تأیید و تحسین کنیم.
خصوصاً در لحظاتی که حالمان بسیار عالی است، بر سلامتی و احساس خوبی که داریم، تمرکز کنیم و آن را تحسین کنیم. سعی کنیم تا آنجا که میتوانیم، بر نکات مثبت زندگیمان یا حتی نکات مثبت زندگی افرادی که آنها را میشناسیم و دوست داریم که زندگی ما هم شبیه به زندگی آنها باشد، تمرکز نماییم و تحسینشان کنیم.
آنوقت کمترین فایدهی این کار ساده، سلامتیای است که به جسم و روحمان هدیه دادهایم و با همین کار ساده، جلوی هزینههای بسیاری که افراد بابت بدست آوردن سلامتیشان هزینه میکنند، را گرفتهایم.
پس یادت باشد که بهترین زمان برای ارسال فرکانس سلامتی، در زمانی که در سلامتی کامل هستی و به شدت احساس خوبی را تجربه میکنی.
مسئله دوم اصل و اساسی است که تمام جنبههای زندگیمان بر آن اساس است. اصلی که میگوید:
همه اتفاقات زندگی ما، بازتاب کاملی از باورها و فرکانسهای ماست. این فرمولی است که میشود با آن هر مسئلهای را حل کرد.
وقتی این قانون ساده را باور میکنی، به راحتی میتوانی رابطه مستقیمی میان باورهایی که داری، فرکانسهایی که ارسال نمودهای و اتفاقاتی که تجربه میکنی را بیابی.
جسم شما همیشه بیشترین پاسخ را به فرکانسهایت میدهد. به قول استاد عباس منش، وقتی اولین سرفه یا نشانه سرماخوردگی را دیدی، خیلی سریع از خودت بپرس:
«من در طول این مدت، در چه فرکانسی بودهام؟ کانون توجه ام روی چه موضوعاتی بوده و چه باورهایی داشتهام؟»
و به جای هر کار دیگری، شروع به تغییر کانون توجه و فرکانسهایت نما.
در پاسخ به شما دوست گرامی که نوشتهای با اینکه مرتباً در حال کار کردن روی باورهایت هستی و سپاس گزاری میکنی، باید بگویم:
منظور استاد از ساختن باور، جملههایی که می گویی یا کارهایی که انجام میدهی یا چیزهایی که مینویسی یا تمریناتی که انجام میدهی، نیست، بلکه موضوع، کانون توجهی است که داری.
یعنی روی چه موضوعی تمرکز کردهای؟ مشکل یا راه حل؟
خیلی فرق میکند که سوالت این باشد که:
چرا مرتباً من بیمار هستم؟ یا بپرسی: چطور میتوانم در سلامتی بیشتر باشم؟
تفاوت فرکانسی این دو موضوع، به اندازه تفاوت فرکانسی بیماری و سلامتی است.
در واقع وقتی استاد از تغییر صحبت میکند، منظورش تغییرفرکانس و تغییر باور به کمک تغییر کانون توجه است که نشانهاش هم میزان احساسِ بهتری است که در هر لحظه قادر میشوی نسبت به لحظه قبلی، در خودت ایجاد نمایی.
بهترین فردی که قادر است فرکانسهای شما را شناسایی کند، قطعاً خودت هستی. اگر کمی به کانون توجهات و خصوصاً احساسی که در این چند وقته تجربه کردهای، نگاه کنی، به وضوح تشخیص میدهی که روی چه موضوعی تمرکز داشتهای:
سلامتی یا نگرانی از عدم سلامتی؟!.
فراوانی یا نگرانی از ایجاد هزینههای غیر مترقبهای که اصلاً دوست نداشتی آنها را پرداخت نمایی؟!
آیا تمرکزت روی دردهایی بوده که به یادت میآورده که سلامت نیستی؟ یا تمرکزت بر همان لحظات کوتاهی بوده که هیچ دردی نداشتی و به خودت میگفتی، چقدر این حس سلامتی خوب است!
میخواهم بگویم چیزی که نتیجه را تعیین میکند، جملات یا نوشتههای شما نیست، بلکه فرکانسهای شماست.
یعنی اگر در حال آگاه بودن از دردی که داری، در حال سپاس گزای به خاطر سلامتیات هستی و به خاطر این درد نگرانی، همین آگاهی از درد و نگرانی درباره آن، نشان دهنده این است که تمرکز شما بر بیماری است و در حال ارسال فرکانس کمبود سلامتی هستی و نه سلامتی. به همین دلیل طبق قانون، دوباره بودن در بیماری را تجربه میکنی و نه سلامتی.
اما اگر در همان لحظه کوتاهی که حالت بهتر میشود، درد کمتری داری و حتی دردی نداری، بتوانی روی آن لحظه تمرکز کنی و سلامت بودن را تحسین و به خاطر آن سپاس گزار باشی، بدون اینکه بخواهی نگران شروع شدن دوبارهی درد باشی، یعنی در حال تمرکز بر سلامتی هستی و چیزی که جذب خواهی کرد نیز بودن در لحظات طولانیتر در سلامتی است.
بهترین راه شناسایی کانون تمرکزت، میزان آرامشی است که توانستهای آن را تجربه کنی و در آن بمانی
حتی در لحظهای که درد داری و بیماری شدتش را نشان میدهد، اگر آگاهانه به خودت بگویی، حتی این لحظه به ظاهر بد، بیشتر از همیشه می دانم که چیزی که میخواهم سلامتی است و تصمیم بگیری با تمرکز بر هر چیزی که برایت جذاب و دوست داشتنی است، توجهات را از این لحظه به ظاهر سخت که فقط آمده تا نعمتی به نام سلامتی را بهتر بشناسی، برداری آنوقت کم کم میتوانی فرکانس خود را از بیماری به سلامتی تغییر دهی.
این کار سادهای نیست اما ممکن است.
موضوعی که افراد بسیاری را به اشتباه میاندازد این است که آنها فکر میکنند وقتی به شدت احساس نیاز به چیزی دارند، یعنی در حال ارسال فرکانس آن خواسته هستند و باید وارد زندگیشان شود.
اما موضوع دقیقاً برعکس است. یعنی احساس نیاز شدید به خواستهای، هرگز به معنای تمرکز بر آن خواسته نیست، بلکه مفهوم این موضوع، درخواست احساس نیازِ بیشتر به آن خواسته است. پس طبق قانون، قطعاً نباید آن خواسته وارد زندگیمان شود.
به همین دلیل افراد در این مواقع هرچه انتظار میکشند، متوجه میشوند نه تنها اتفاق خوبی رخ نمیدهد بلکه اتفاقات ناخواستهی بیشتری هم به آن قبلیها اضافه میشود که آنها را ناامید و مأیوس از ادامه روند تغییر باورهایشان نموده و می گویند:
قانون برای ما جواب نمیدهد… اینجا موفقها از ناموفقها و در یک کلام، مومنان از مرددها جدا میشوند.
و تنها عاملی که این تفاوت عظیم را آفریده، فقط و فقط ایمان به این قانون است که چیزی بدون اجازهی من، نمیتواند وارد زندگیام شود و من این اجازه را با فرکانسها و باورهایم به آن میدهم.
یعنی اگر ایمان داشته باشی که هر تجربهای درزندگیات، بازتاب دقیقی از باورها و فرکانسهای خودت است، دیگر سادهترین راه برای درک فرکانسها و درک اینکه آیا کانون توجه من بر روی خواستهام است یا ناخواسته، نگاه کردن به تجارب ات است.
یعنی وقتی میبینی تجارب ات با خواستههایت یکی نیست، می دانی که اشکال کار چیزی در بیرون تو نیست، بلکه اشکال کار چیزی در درونت است. چیزی در باورهایت است.
سپس به راحتی میتوانی با تغییر کانون توجهات بر روی چیزی که میخواهی و وفاداری به ادامه این روند، کم کم نقطه تمرکزت را از روی ناخواستهها برداری و بر روی خواستهات بگذاری. تکرار این کار موجب ساخته شدن باورهای جدید و تغییر باورهای قبلی میشود.
اگر از سلامتی برخوردار نیستی، باید اشکال را در فرکانسهایت و احساس ناراحتی، نگرانی، ترس، تشویش، دلشوره و … بیابی که اکثر اوقاتات را در هر روز زندگیات در آن به سر میبری. زیرا بدن خیلی سریع به فرکانسها واکنش نشان میدهد و خودش را به شکل بیماری یا سلامتی نشان میدهد
به عبارتی، سلامتی یا بیماری دقیقاً نشانه واضحی از هماهنگی یا عدم هماهنگی شما با خودتان، با منبع و همان انرژیای است که خدا نامیدهایم.
به شما دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها را پیشنهاد دهم. زیرا می دانم که وقتی آگاهیهای این دوره را کلمه به کلمه و جمله به جمله باور کنی، چه درک کاملی از قوانین میابی، ایمانت چقدر کاملتر میشود و چقدر میتوانی با شناخت بهتر خداوند، زندگی بهتری برای خود بسازی و میتوانی این انرژی را به شکل سلامتی، وارد جسم و جانب نمایی.
زیرا خداوند یک انرژی است که به هر آنچه در ذهنت بسازی، به آن شکل میدهد.
برای من، آگاهیهای این دوره در حکم یک تحول اساسی در تمام جنبههای زندگیام بوده است.
حکم تحولی اساسی در نگاهم به خداوند و سیستمی که بر جهانش مقرر نموده است.
تحولی اساسی در شناخت خودم به عنوان تکهای از خدا که قادر است، انرژیای که خدا نامیدهایم را باور کند و در ذهنش آن را به شکل هر خواستهای اعم از سلامتی، ثروت و آرامش وارد زندگیاش نماید.
خیلی دوست دارم تمام اعضای این خانواده، این دوره را مثل یک قطب نما در دستشان گرفته و در مسیر زندگی به همراه داشته باشند و در جهتی حرکت کنند که این قطب نما به آنها نشان میدهد و خیالشان راحت باشد که حتی اگر هم گاهی مسیر را اشتباه بروند، این قطب نما قادر است آنها را از هر جایی که هستند، به سمت مسیر صحیح پیش ببرد.
این دوره یک شاهکار است
من خداشناسی و خودشناسی را از این دوره آموختهام. به کمک این دوره توانستهام، به میزان کمتری در نگرانی بمانم. زیرا وقتی از چیزی نگران میشوم یا میخواهم به شرک نزدیک شوم، آگاهیهای این دوره ذهنم را ساکتتر و وجودم را هماهنگتر و نگاهم را توحیدیتر میکند میکند و وقتی این اتفاق رخ میدهد، آرامشی عظیم جایگزین تمام آن نگرانیها شده و اوضاع به گونهای معجزه آسا، برایم با شکوه میشود.
این میتواند برای همهمان رخ دهد اگر فارغ از باورهایی که تا کنون نسبت به خداوند و جهانش داشتهایم، تصمیم بگیریم نگاه دوبارهای به این انرژی و قوانینش داشته باشیم. تسلیم این نیرو شویم و اجازه دهیم این انرژی به راحتترین شکل ، اتفاقات را برایمان رقم بزند.
آنوقت خواهیم دید که خداوند به شکل خواستهمان، در قالب سلامتی، برکت، ثروت، عشق، آرامش و ایدهای که مسئلهمان را حل میکند و… وارد زندگیمان شده و از عهده حل هر مسئلهای بر میآید.
مقالات بیشتر درباره راهکارهای دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها برای تحقق رویاهایتان.
https://abasmanesh.com/fa/product/a-practical-guide-to-achieving-dreames/
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام به همه دوستان
خانم شایسته عزیز,این مطلب خیلی برام نکته داشت
بارها و بارها باید این مطلب رو بخونم
ممنونم از وقتی که میزارید و این مطالب رو با عشق مینویسید
سلام واقعا لذت بردم از جوابی که برای سوال گزاشتین وقتی که میگین کانون توجهتو سمت چیزی بگیر که میخوای با نوشتن حل نمیشه وقتی تو ذهن هی به اون ناخواسته ات فکر میکنی این متن یه جرقه ی عظیم دیگری در ظرف درک من زد که باعث شد من دلیل بیشتر مشکلاتمو بفهمم خدا یا سپاسگزارم …
همچنین ممنون شما دوستان عزیز که دستی از دستان هداوند هستین
سلام خانم شایسته
این مطلب عالیه.
چیزی که برای من جالبه اینه که، در نگاه اول، ظاهرا مطلب تکراریه اما شما همون مطالب قبلی رو هر بار به بهترین شکل از زوایای مختلف بررسی میکنید، مسئله رو باز میکنید، میشکافید و اصل مطلب رو بیان میکنید. طوری که انگار که دارم مطلب جدید میخونم! مثل مرواریدی که داخل صدفه و شما کاملا حرفه ای بلدید اون مروارید رو از صدف خارج کنید و به ما نشون بدید.
اون قسمت که درباره ی احساس نیاز بود رو در دفترم نوشتم که بارها و بارها بخونمش. بهترین قسمت این مطلب برای من همون جملات بود. خیلی ممنونم که این مطالب رو مینویسید. یک لایک واقعا کافی نبود. باید مینوشتم
شب و روزتون به خیر
سلام
برای من هم این قسمت احساس نیاز
بسیار آگاهی دهنده بود
خانم شایسته سپاس
سلام به سرکار خانم شایسته عزیز
شما فرمودید که یعنی احساس نیاز شدید به خواستهای، هرگز به معنای تمرکز بر آن خواسته نیست، بلکه مفهوم این موضوع، درخواست احساس نیازِ بیشتر به آن خواسته است. پس طبق قانون، قطعاً نباید آن خواسته وارد زندگیمان شود.
تفاوت احساس نیاز شدید به خواسته با درخواست احساس نیاز بیشتر چیست؟
یعنی چه؟
بیشتر توضیح می دیدین؟
چون خیلی ذهنم رو درگیر کرده و این موضوع رو اصلا متوجه نمیشم
سلام خدمت دوستان خوبم و خانم شایسته عزیز
من حدود یک سال و نیم بود که سرما نخورده بودم تا اینکه چند روز پیش یه سرما خوردگی شدیدی گرفتم
بعدش همش با خودم فکر میکردم که آخه چطوری من که هر روز سپاس گزاری میکنم من که همش روی باورهام کار میکنم چرا باید اینطوری میشدم
تا اینکه امشب گفتم بیام توی عقل کل و ببینم درباره این موضوع چیزی هست که دیدم یک جواب فوق العاده برای سوالم پیدا کردم
من چند وقتی بود احساس خوبی نداشتم و تمرکز کرده بودم روی یک سری از موارد تو زندگیم که باعث ناراحتیم میشد و استرس داشتم که اینم به خاطر ضعف ایمانه
بعد این شد که مریض شدم
وقتی که ما شروع میکنیم که روی باور هامون کار کنیم باید با امید و پشتکار ادامه بدیم بدون توقف بدون ذره ای شک که اگر یک جایی شک کردیم همون جا فرکانس عوض میشه و عواقبش بد میشه
ممنونم از خانم شایسته عزیز بابت توضیح عالیشون و ممنون از شما دوستان که توضیحاتمو میخونید امیدوارم کمکتون کنه ?
سلام دوست عزیز
نکات بسیار خوبی را دوستان یادآوری کردن..
شاید زمانی که انسان درگیر مسئله ای هست کار خیلی سخت میشه تا احساساتش نسبت به اون موضوع عوض بشه..
ولی میشه با تمرکز بر موضوعات دیگه زندگی و خلق لحظات زیبا و شکر اون نعمت ها احساسمون خوب و خوب تر کنیم..
یکی از کارهایی که میشه در این مواقع کرد شاد کردن دیگرانه با حداقل چیزهای ممکن مثل لبخند، گوش دادن بدون قضاوت ، همراهی و.. حتی زمانی که در شرایط سخت بیماری به سر می برین .. لبخند شما برای عزیزان تون و تلاش شما برای داشتن زندگی زیبا و اوقات خوش قوت قلبی هست برای اونها.. این رو به اونها هدیه بدین
میشه به دیدن بیمارهای دیگه رفت و با شوخی و خنده نوید بخش عشق و محبت شد.
و…
سلام خانم لیلای نازنین من پنجاه درصد با حرفتون موافقم اما اینکه ب دیدن بیماران رفت بنظرم ی کم جای تامل داره چون ما هنوز ن که ذهنمون مثل استاد قوی نشده وقتی ی بیمار می بینیم که میخوایم ب قول شما شادش کنیم یعنی دیدن ی منفی یادمه تو ی لایوی از استاد استاد در مورد بیماری ک افراد سوال داشتن اصلن حرف نزدن گفتن حتی حرف زدن راجع بهش فرکانس منفی داره و در مورد بیماری نپرسید وقتی ما ی بیمار می بینیم اون فرد محاله در مورد بیماری حرف نزنه و برای ما میشه ی ورودی منفی.چرا ب دیدن افراد بیمار رفت چرا توی طبیعت نرفت و از زیباها لذت نبرد.بنظرم من هر فردی خودش باید بشینه ببینه در لحظات ناراحتی بیماری چ چیزی هست ک با توجه روی اون کانون توجهش رو میشه عوض کرد
سلام دوست عزیز.من خیلی کوتاه و واضح براتون مینویسم امیدوارم هم به خودم و هم به شما کمک کنم.
ببینید قانون اصلی جهان چیه؟
قانون اصلی جهان میگه به هر چه توجه کنی هم جنس با آن را وارد زندگیت میکنی…
خب درک این موضوع سادست اما عملکرد بهش نیاز به تمرین داره.
برمیگردیم به قانون…خب مثلا من یک هدفی و مشخص کردم تا 3 ماه دیگه بهش برسم…خب حالا میام هدفمو مینویسم . باورهایی که باید برای رسیدن به هدفم و داشته باشم و در خودم ایجاد میکنم . ایده هایی که به ذهنم میرسه و انجام میدم و درنهایت به خواستم در 3 ماه آینده میرسم…
نکته اینجاست @ در طول این مدت یعنی از زمان نوشتن هدفم تا زمان تحققش من دارم رو چی توجه میکنم؟؟؟توجه کنید…من دارم رو چی توجه میکنم؟؟؟رو داشتن هدفم یا رو نداشتنش؟؟؟
از کجا میفهمیم رو داشتن هدفم توجه دارم یا رو نداشتنش؟ از روی احساسم…اگه هنگام توجه به خواستم احساس خوبی داشته باشم پس من دارم رو رسیدن و داشتن خواستم توجه میکنم و واضحه وقتی احساس داشتن هدفتو داشته باشی پس داری رو داشتنش توجه میکنی…
حالا اگه هنگام توجه و کار روی هدفت احساس بد داری پس در نتیجه داری رو نداشتن و کمبود هدفت توجه میکنی و طبق قانون جهان کمبود اون خواسته و بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میکنه…
پس در نتیجه شما ببین چی میخوای در زندگیت…مشخص کن…با احساس لذت احساس لذت به داشتن هدفت توجه کن و در نتیجه وقتی احساس کنی چیزی و داری پس دیگه نگران نبودش در زندگیت نیستی.
امیدوارم این مطلب به خودم و شما کمک کرده باشه.
راه در جهان یکی است و آن راه راستی
بهاره زیبا سلام عزیزم🌹🌹🌹
ممنونم بخاطر کامنت زیباتون. استفاده کردم مهربان. خدا جونم شکرت بخاطر این خانواده ی مهربان و صمیمی شکر شکر شکر خداجانم🌻🌻🌻
با تشکر از پاسخ خانم شایسته و جواب های دوستان
من اینجا درک خودم رو از راه حل به صورت خلاصه می نویسم:
اگر حس میکنم نقصی در سلامتیم دارم و در به در دنبال راه برای بهتر شدنش هستم،
اگر کلی دارم به این فکر میکنم که چه فرکانسی فرستادم که این مشکل برام پیش اومده،
اگر خیلی پیگیر این هستم که با چه دارو یا مراجعه به چه پزشکی میتونم راه حل بهتر شدنو پیدا کنم،
اگر حتی به فکر اینم که چه فرکانسی بفرستم که سلامتیم رو برگردونم
…
در تمام این موارد من تمنای بازگشت سلامتیم رو دارم و به عبارتی تمرکز بر اینه که “الان سلامتی وجود نداره” و باید بدست بیاد!!! خیلیییی نکته ظریفیه ولی اگر درکش کنم، دستو پا زدن و تقلا کردن رو رها میکنم!
مشکل خود من اینه که سر نمازم اینجوری بهش فکر میکردم: “من سالم خواهم شد”، با اینکه امید در این جمله هست ولی نفسا از نبود سلامتی گله داره! و ناخودآگاه من، این جمله رو همینجوری میپذیره که من الان سالم نیستم و در آینده (که با تکرار این جمله هیچوقت نزدیک نمیشه) سالم خواهم شد و همینجوری تاثیر میذاره روی بدنم … . من هر بار که اینو میگم فرکانس ناسلامتی در زمان حال رو میفرستم.
وقتی شکر گزاری کنم در مورد سلامتیم یعنی “من در زمان حال، از سلامتیم راضی و خشنود هستم” یا به عبارتی “الان سلامتی وجود داره!” که حتی اگر وجود نداشته باشه، من با ارسال این فرکانس و تکرارش میتونم سلامتیم رو بهتر کنم. اما به شرطی که واقعا با حس خوب شکر گذاری کنم، نه که الکی بگم “چقدر خوبم و سالمم و خدایا شکرت” ولی تو دلم دارم میگم “ای خدا این چه وضعشه، حالا بذار اینا رو بگم شاید بهتر شدم” …
شکر گذاری اگر با حس خوب واقعی همراه باشه تاثیر گذاره.
برای دوستانی که میخوان این مطلب برای ذهنشون منطقی سازی شه باید بگم که کتاب های عملی بسیاری در موضوع “ارتباط مستقیم ضمیر ناخودآگاه با تک تک سلول های بدن” نوشته شده. (به نقل از “هری کارپنتر” نویسنده کتاب “غول درون” که در کتابش مفصلا در مورد تاثیر ضمیر ناخودآگاه بر فیزیک بدن صحبت میکنه)
<blockquote>سلام و درود بی پایان خدمت دوست عزیز م
وقتی جواب شما رو خوندم از ته دل برای شما دعا کردم که خدا بهترینها رو نصیب شما کنه
من دقیقا این مشکل رو داشتم
از خدا خواستم که خواستم کنه خیلی کامنت های دوستان رو خوندم باز سئوال توی ذهنم بود که کجای کار من اشکال داره که جواب نمی گیریم
که تو مطلب شما یافتم
دقیقا همینه . من می گفتم مطمئنم سلامتی کامل روبه دست میارم سلامتی حق منه من باید سلامت باشم .
و اینها به گفته شما یعنی من الان بیمارم بعدا شاید سلامتی رو به دست بیارم و این یعنی توجه به بیماری .</blockquote>
خیلی سپاسگزارم از همه دوستان و خانم شایسته عزیز
سلام و درود فراوان به استاد نازنینم ،مریم خانم شایسته مهربان
سلام و درود فراوان میفرستم به اون سجادی که این سوال رو مطرح کرد و واقعا در حد توانش تلاش کرد تا فهمید که اصل قانون چیه؟😁
سجاد خیلی دوستت دارم❤
یکی از گنجینه های زیبای عقل کل این مقاله بسیار پرمعنا و مفهوم عشقم مریم خانم شایسته ی مهربان هست
نمیدونم چه مثالی برای درک کردن و درک نکردن قانون توی یه موضوع خاص مثلا سلامتی براتون بزنم که بفهمیدش و براتون قابل لمس باشه،قرآن میگه آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمی دانند با هم برابرند؟
دقیقا مثل این می مونه که یه حجابی روی ذهن آدمها قرار گرفته و نمیتونن ببینن و بفهمند که قانون چیه و چجوری داره کار میکنه
اینو منی میگم که واقعا تلاش کردم و خیلی خیلی دوست داشتم که بفهمم ماجرا از چه قراره ،اول با کتاب رویاها ،و بعد با دوره فوق العاده 12 قدم دیگه کاملا شیر فهم شدم ولی مهمترین کارم بعدد از درک قانون ادامه دادنه همین روند هستش
چون میدونم که رها کردن این مسیر عواقب خیلی خطرناکی برام داره
خب برسیم به سوال سجاد عزیز
ببین عشقم اصل جهان اینه که داری با فرکانسات زندگیتو خلق میکنی
و زمانی که احساس نیاز و تمنا به یه چیزی رو پیدا میکنی یعنی داری فرکانسی رو به جهان ارسال میکنی که نداشتن اون چیز رو برات بیشتر وارد زندگیت کنه یعنی تو رو از خواسته ات دورتر کنه
حالا اون خواسته هر چیزی میتونه باشه
میتونه سلامتی باشه
پول باشه
رابطه ی زیبا باشه
و….
همیشه رسیدن به خواسته فرمولش اینه
توجه کردن جوری که احساستو خوب کنه
یعنی وقتی بهش توجه میکنی و یادش میافتی یا عکسشو نگاه میکنی احساس شور شعف،اشتیاق ، شکرگزاری،لذت …
و هر چیزی که خوش حالت کنه و خنده به لبت بیاره و درحالت شدیدترش به گریه کردن بیفتی از خوشحالی
یعنی احساس کنی که یه جورایی داریش و ازش بی نیازی
یعنی خود بخود ره اش میکنی تا خداوند به راحت ترین و طبیعیترین راه ها اونو وارد زندگیت کنه
توجه کردن خودش شامل (صحبت کردن ،نوشتن ،تجسم کردن،بیاد آوردن و … )و هر چیزی که باعث بشه توجهت بره روی خواستت
توجه کردن دقیقا مثل ذره بین عمل میکنه یعنی قدرت ذهنیت رو میذاره رو خواسته
پس اگه خواسته ای رو میخوای باید باهاش بوسیله توجه کردن باهاش همفرکانس بشی همین
یعنی اگه بدنبال فلان هدفت هستی فقط کافیه فرکانسشو بفرستی یکی از قوی ترین کارها هم تجسم کردنه
یک قدرت بسیار بسیار زیادی داره این تجسم که ما متاسفانه در طول دوران زندگیمون از بس ازش استفاده نکردیم که دیگه کار نمیکنه و زنگ زده شده و یا اونقدر این رو مسخره میدونیم که اصلا به رسمیت نمیشناسیمش چون فکر میکنیم بچه بازیه
فکر میکنیم باید با یه عمل فیزیکی و با زحمت به خواسته هامون برسیم
اونقدر که خودمون رو لایق نمیدونیم و احساس لیاقت رسیدن به خواسته هامون رو در خودمون خفه کردیم که همش بدنبال دلیلی برای داشتنش میکردیم
یعنی اگه پول میخواییم به فکر یه کار سخت و یا یه شل که سرمایه ی خیلی سنگینی میخواد میافتیم
اگه سلامتی میخواییم به فکر یه پزشکی که خارج از کشوره و دسترسی به اون با شرایط الان مون بسیار سخته میافتیم
اگه بدنیال آرامش هستیم م یخواییم از یه راهی بریم که تهش به ناکجا آباد میرسه
در نهایت حالمون بد میشه و ادامه ی این احساس بد میشه اتفاقهای بد و بدتر…
یعنی ایده هایی به ذهن ما میرسه که با شرایط الان مون اصلا سازگاری نداره
چرا؟
چون ذهن منطقی تو برای رسوندن تو به خواسته هات بدنبال عوامل بیرونی میگرده
میگه ببین فلانی که پول داره با سرمایه بالا کارشو شروع کرده
فلانی که سلامته زیر نظر بهترین پزشکان قرار داره
فلانی که خوشبخته بخاطر رابطه ایه که با حکومت داره
و….
غافل از اینکه همه چیز درون خودم بود و خبر نداشتم
غافل از اینکه همه چی دست خداونده و برگی بدون اذن او به زمین نمی افته
همه چی دست من و باورهامه
اگه اتفاقی در زندگیم نمی افته چون باورام هنوز مشکل داره
اگه من سلامت نیستم چون تمرکزم روی بیماریه
یکی از مهمترین کارکردهای قانون کیهانی بر روی بدن ماست
یعنی هر وقت افکار منفی به ذهن ما خطور میکنه بلافاصله خودشو در قالب یک بیماری در بدن ما نشون میده