می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    221MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی می خواهی جزو کدام گروه باشی؟
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

783 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    منهتن گفته:
    مدت عضویت: 1561 روز

    سلام بر استاد عزیز

    ممنون بابت فایل های ارزشمندی که در سایت قرار میدین

    یکی از تجربیاتم در تغییر این بود که من حدوده دو سال پیش در حوزه مشاوری املاک فعالیتم رو شروع کردم هیچ چیزی هم در مورد این کار نمی‌دونستم و کاملاً مبتدی بودم.

    داخل اون دفتر املاکی که مشغول شده بودم هیچ چیزی در خصوص نحوه کار کردن بهم گفته نمیشد جز یک کاری که به شدت برای من تحقیر آمیز بود و فقط میگفتن همون یک کار رو انجام بده تا نتیجه بگیری…

    خلاصه اینکه شرایط انقدر برای من سخت شده بود که دیگه ناامیدانه میرفتم سرکار

    مسافت راه هم دور بود و تو شرایط ناجالب مالی هم بودم و این درحالی بود که تو اون دفتر املاک به من هیچ راه درستی گفته نمیشد که به نتیجه برسه و فقط داشتم به سختی خودم رو خسته میکردم

    آخر به جایی رسید که مجبور شدم کاملاً نه تنها از اون دفتر املاک برم بلکه کلاً اون منطقه رو ترک کنم و برم در مرکز شهر و یک دفتر املاک دیگه…

    خیلی شرایط نسبت به قبل بهتر شد هم از لحاظ رفت و آمد و هم از لحاظ کاری و از همه مهمتر به نتایجی رسیدم که برام مطلوبتر بود

    البته درحال حاضر چند وقتی هستش که به لطف خدا در این مسیر هدایت شده ام و متعهدانه دارم روی باورهایم کار می کنم احساس می کنم که باید محیط شغلیم رو تغییر بدم چون اونجا دیگه هم فرکانس من نیستن و تو جمعشون بودن به من احساس خوب نمیده و اینکه شرایط مالی ام هم برگشته به همون اوضاع قبل هر چند که کلاً اونجوری که باید و شاید از این کار نتایج خوبی رو نگرفتم

    بهرحال خودم رو سپرده ام به دست هدایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نازله اسماعیل زاده گفته:
    مدت عضویت: 1957 روز

    سلام دوستان خوبم

    من توی دفتر املاک یکی از فامیل هامون مشغول کار بودم و درآمد خوبی هم داشتم و همه چیز برای ادامه کار و زندگی برام فراهم بود اما از اونجای که قانون رو یاد گرفته بودم شرایطم رو تعقیر دادم وا الان از خودم یه دفتر املاک دارم البته اجاره ای و جواز کسببم قرار که تا چند روز دیگه آماده بشه خیییلی احساس خوبی دارم هم توی جامعه جایگاه بهتری پیدا کردم و هم قانون رو بیشتر باور کردم.الهی شکرت🙏💌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    سلام استاد.

    اول از همه به شما تبریک میگم بابت این اعتماد بنفس قوی که در یه پیاده رو شلوغ ایستادید و به یه زبان متفاوت با اون کشور صحبت میکنید👏👏👏مرحباا

    استاد قبل از شروع حرفاتون من دلم رفت برای مامان بزرگی دست انداخته بود دور بازو بابابزرگ و دوتایی راه میرفتن🥺🥺🥺خدااا

    یکی از تغییرات من که اوضاع خوب بود اما ادامه خوبی نداشت این بود من فهمیدم انگار یه خورده زیادی تمرکزم و از خودم برداشتم و روی رابطه عاطفیم گذاشتم با اینکه همه چی عالی بود و من وابسته نشده بودم اما حس کردم که وابستگی در کنین است و سریع به این فکر کردم که چیکار کنم که بیشتر عاشق خودم باشم و سعی کردم آگاهانه تمرکزم و روی خودم بذارم..

    یکی از مثال هام که چک و لقد خوردم بعد تغییر کردم مربوط میشه به یک ماه پیش که من از لحاظ درسی در موقعیت فوق العاده ای بودم چون بشدت روی خودم کار میکردم و ذهنم و توجهم روی هدفم بود، با بدست اوردن نتیجه های خیلی عالی انگار فراموش کردم اون جدیت برای کار کردن روی خودم و و مدتی خیلی کن وقت میذاشتم و باورم این بود من توی این مدت کم این همه نتیجه گرفتم پس لازم نیست زیاد وقت بذارم.(باور کنید الان که دارم مینویسم اینارو خودم تعجب میکنم چون من تا الان دلیل اون پسرفتمو نفهمیده بودم اینقدر واضح) کم کم نتایج کم و کمرنگ تر شد و کم کم اشتیاق من کمتر انگیزه کمتر طوریکه من یک ماه گیر این چک و لقد یودم تا دوباره برگردم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    به نام خداوند بخشاینده و مهربان

    ردپای 112ام از روزشمار زیبای تحولم

    زمانی در یک شرکت بسیار معتبر در تهران کار میکردم. بعد از دو سال کاملا اغنا شده بودم و دیگه چیزی راضیم نمیکرد. حس میکردم دیگه اینجا چیز جدیدی برای یادگیری ندارم و انگیزه م کم شده بود. از اونجایی که آگاهی کافی نداشتم و اون زمان استاد رو نمیشناختم و تازه شکرگزاری رو یاد گرفته بودم به غلط خودم رو سرزنش میکردم که دارم ناشکری میکنم. از طرف دیگه بیرون اومدن از فضای امن اونجا واقعا سخت بود. جالب اینجاست که حتی در جمع دوستانم تعهد داده بودم که در اوج از اون شرکت در بیام. اینقدر به تعهدم عمل نکردم که دنیا تلنگر محکمی بهم زد و من در حالیکه در اوج بودم به همراه هشتاد نفر دیگه تعدیل نیرو شدم. اینقدر این تعدیل شدن باعث جریحه دار شدن غرورم شده بود که غرق در نفرت شدم و بعدِ اون اتفاقات ناگوار زیادی برام افتاد و دچار چندین بیماری شدم. اینجا بود که درسمو گرفتم. دوباره با خداوند آشتی کردم و بعد از دو جراحی و تمرینهای بدنی , دوباره سلامتیم رو بدست آوردم و از نظر قدرت بدنی هم روزبروز دارم بهتر میشم. بعد از جراحی هام بود که از خداوند خواستم راهنماییم کنه که همیشه سلامت بمونم و خداوند دعام رو برآورده کرد و من به سمت این سایتِ الهی هدایت کرد. و از اون روز دارم درسهای استاد عزیزم رو کار میکنم و حالم خیلی خوبه. به آرامش رسیدم. شبها دیگه میخوابم. یاد گرفتم آدمهارو ببخشم. چند روزه فرصتهای شغلی زیادی بهم پیشنهاد میشه. یاد گرفتم که باور کنم میشه در مسیری لذت بخش به خواسته هام برسم. از همون روز فرصتهای شغلی راحت و لذت بخش در محیطی محترمانه برام پیش اومد و واقعا خوشحالم. چون مطمئنم با راهنمایی های استاد عزیزم میتونم تکاملم رو طی کنم و بدون عجله و با آرامش زندگی لذت بخشی داشته باشم.

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم هستم.شاد و سلامت باشید🍀🍀🍀🍀🍀🍀💖💖💖💖💖💖💖💖💖🍀🍀🍀🍀🍀🍀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    زهره شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1765 روز

    به نام خدای هدایتگر ❤️

    سلام به بهترین استاد دنیا و مریم عزیز که یه نمونه الگوی خوب از یک زن موفقه برام☺️

    سلام به همه ی دوستان خوبم در مسیر تغییر روند زندگی🥰

    الان تنها چیزی که به ذهنم اومد راجب تغییرات زندگیم شرایط حال حاضرم هست

    استاد من پارسال تو یکی از بهترین آکواریوم فروشی های مشهد کار میکردم خب اوایل همه چی داشت خوب پیش میرفت و خوشحال بودم از اینکه برای اولین بار تو زندگیم به کسب درآمد رسیدم اما یک سال طول نکشید که خسته شدم و به تضادهای کوچیک بر خوردم و اینجا میتونم بگم جز دست سوم هستم و من با این تضادها تصمیم گرفتم دیگه اونجا کار نکنم با اینکه سفته داده بودم و قرار بود بعد از یه سری آموزش اونجا بمونم و چند سالی کار کنم

    ولی خداروشکر وقتی تصمیم گرفتم دیگه دور اون محیط کار و شرایط کاری و خط بزنم همه شرایط عالی پیش رفت و من اومدم از اونجا بیرون یعنی همینکه از اونجا اومدم بیرون و قرار بود دیگه نرم به قدری خوشحال بودم که توی آسمون بودم و داشتم پرواز میکردم و عشق میکردم 😇🤩

    این ماجرا دقیقا زمان عید نوروز ۱۴۰۰ بود و من تصمیم گرفتم با ماشین برم اسنپ بانوان ثبت کنم و کسب درآمد داشته باشم و بی حرکت نمونم خب خداروشکر الان تایم من آزاده و هر زمان بخوام میتونم کار کنم و درآمدم نسبت به اونجا خیلی بیشتر شده و شرایط الانم نمیگم عالیه و از نظر مالی هیچ مشکلی ندارم ولی از یه سال قبلم خیلی خیلی جلو ترم ولی من در کنار این کار تصمیم به آموزش گرفتم اونم توی رشته ی مورد علاقه م که شنا هست 🏊

    الان هم کار میکنم و هم آموزش میبینم و دنبال پیشرفت تو کار مورد علاقه م هستم

    اینجا دیگه من اجازه ندادم با تضادی رو به رو شم و قبل از اینکه قرار بشه شرایط کار الانم سخت بشه من قدم برداشتم تا بتونم با مهارت کسب کردن در آینده تو شنا کسب درآمد داشته باشم و از همه مهم تر به هدفم برسم

    من در زمان انجام کار الانم به دنبال هدف اصلیم رفتم و اینجا میتونم بگم جز دسته چهارم هستم که قبل از اینکه بخواد اوضاع خیلی روم فشاره بیاره من حرکت کردم و آینده این شغل الانم و پیش بینی کردم و گفتم من با این کار نمیتونم پیشرفت کنم و باید در کنار کار الانم دنبال کسب مهارت باشم تا در آینده بتونم کار بهتر و درآمد بیشتر و تجربه کنم

    و این چیزی بود که بهم الهام شد توی این کامنت بنویسم و اینجا ثبت کنم تا در آینده ببینم و بفهمم چه تغییری در چه زمانی کردم و چه نتیجه ای قراره بگیرم

    الان با عشق دنبال هدفم هستم و از بی تحرکی متنفرم و دوست دارم برای خودم چالش های جدید درست کنم تا هر روز بتونم بهتر و موفق تراز قبل بشم 😍😍

    استاد من شما رو تحسین میکنم واقعا شما بهترین الگو برای من هستین شما انقد ایمانتون به خدا قویه که چند بار توی وضعیت عالی بودین ولی گول اون شرایط و نخوردین و دوباره حرکت کردین به سمت جلو و خودتون وارد چالش های جدید کردین و ما داریم میبینیم که هر روز شرایط داره برای شما بهتر و بهتر میشه

    خداروشکر که منم تونستم این قدم و بردارم و در آینده میام و از نتایجی که گرفتم براتون میگم 😊

    به امید دیدار✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مصطفی ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1600 روز

    سلام خسته نباشید خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و تمام عزیزانی که این کامنت می خونن

    این تضاد ها هستن که خواسته ها ما رو شکل میدن و تا تضادی نباشه رشدی نیست تضاد ها باعث میشن که ما بدونیم چی میخایم و کسانی که حل می کنن مسائل خودشون و فرار نمی کنند از مسائل پاداش های بزرگی میگیرن و هم خودشون رشد می کنن وهم باعت گسترش جهان هستی میشوند

    من الان دارم دوره روانشانسی ثروت یک گوش میدم وجلسه 11 که در مورد تضاد ها هستش امروز اومدم وارد سایت بشم که کامنت بچه ها دوره روانشناسی رو بخونم که یه حسی بهم گفت بیام و نشانه امروز چک کنم ببینم چی هست وخداوند هدایت کرد به این فایل زیبا ارزشمند دقیقا موضوع جلسه 11 ثروت در مورد تضاد و تغییر .

    من شغلم املاک هستش تقرییا 5 ساله املاک کار می کنم تو این 5 سال برای خیلی از افراد دفتر ها کار کردم ی زمانی شد که من واقعا خسته شدم از اینکه برای بقیه کار کنم این تضاد بود برای من چون معاملاتی که میزدم فقط 30 درصد از اون برای من بود و مابقی برای مدیر دفتر این تضاد باعث شد که من به فکر گرفتن مدارک پراونه کسب برای شروع کسب کار خودم باشم کلاس ها رو شرکت کردم مدارک گرفتم پروانه گرفتم اومدم دفتر املاک خودمو افتتاح کردم ولی چون باور های اشتباهی داشتم اومدم با دوستم شریک شدم در دفتر املاک و باهم شروع کردیم اون موقع تقریبا هیچی دوره از استاد گوش نمیدادم و فقط روی فایل های رایگان کار می کردم و همین ایده اینکه کسب کار خودمو شروع کنم هم از این فایل های رایگان به من الهام شد شروع کردیم به کار کردن در دفتر خودمون با شریک تقریبا بد از گذشت یک سال ( در این یک سال من واقعا روی خودم کار میکردم و فایل ها رو شب روز گوش میدادم ) متوجه شدم که نباید شریک باشم و باید مسئولیت تمام کار های خودمو ” خودم بر عهده بگیرم ن اینکه ی مقداری بدم بر عهده ی شریکم و اونم هم کاری نکنه و در اخر باز خودم مجبور باشم انجام بدم تصمیم گرفتم مستقل باشم و خودم برای خودم دفتر جدا داشته باشم و کار کنم جدا شدم از شریکم. اون اونجا موند و ی مدت کار کرد و بعد هم جم کرد دفتر کلا مشغول ی کار دیگه شد من بعد از جدا شدن از شریک تقریبا 10 روز داشتم دنبال دفتر میگشتم خداوند منو هدایت کرد به یکی از بهترین مناطق دفتر خوب واز همه مهمتر کرایه رهن خوب همه چی با شرایط من اوکی بود بدون اینکه اذیت بشم وقتی حرکت کنی وایمان داشته باشی به خداوند که پاسخ می دهد به خواسته های ما هدایت میشیم به بهترین مکان ها تقریبا یک سال نیم من دفتر خودم داشتم بسیار رشد خوبی هم داشتم ولی باز تضاد ها داشتان خودشون نشون میدادن کرایه ها خیلی رفت بالا و ی شرایط دیگه پیش اومد که باید تغییر میکردم ومن نشونه های تغییر دیدم قبلا از اینکه چک لقد بخورم از جهان شروع به تغییر کردم و دفتر خودمو جم کردم هدایت شدم به ی جای دیگه واونجا مشغول کار شدم بسیار فضا عالی بود وبسیار معاملات خوب با کمیسیون های بالا میگرفتم خیلی شرایط خوبه خداروشکر و همیشه از خودم می پرسم که چطور از این بهتر میشه پیشرفت رشد کرد

    دوستتون دارم در پناه الله شاد سالم و ثروتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    دریا هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2646 روز

    بسم الله رحمان رحیم .

    استاد شما چهار دسته را معرفی کردین .

    دسته اول کسانی تعقیر نمیکنن تا زمانی که دیگه میبمیرن و زیر چرخ جهان له میشن .

    دسته دوم کسانی که تعقیر میکنن ولی میذارن به همان لبه مرگ برست بعد تعقیر میکنن .

    دسته سوم کسانی که با اولین نشانه ها و چک و لقت ها تعقیر میکنن .

    دسته چهارم کسانی که قبل از اینکه چک و لقط بخورن و دنیا به حسابشون برسه تعقیر میکنن که امیدوارم ما بتونیم انقدر روی خودمان کار کنیم که به این جایگاه برسیم .

    در مورد خودم و نحوه عملکرد خودم من توی در جنبه های مختلفی از زندگی ام توی دسته 3 و 2 و 1 بودم و صفر و صدی بهش نگاه نمیکنم . چون واقعا بودم .

    در مورد دسته سوم بودن :

    دقیقا زمانی که یهو دانشگاه ها شروع شد از قبل برای من نشانه های میاودد که باید کار را ول کنی برو درس بخون برو سر کلاس ولی گوش نمیدادم در اصل میترسیدم و ایمانش را نداستم و اشنایی خیلی با دانشگاه نداشتم واقعیت .

    و بعد که یهو حضوری شد من بلد نبودم و خیلی از درس ها را افتادم .

    دسته دوم : ترم تابستان تمام تلاشم کردم که بشینم بخونم و نمره خیلی خوبی گرفتم دیگه یاد گرفتم باید چه شکلی درس خوند و خلاصه قلق اش دستم اومد .

    دوباره ترم که شروع شد من اون اول خیلی اوکی رفتم جلو ولی درس ها روز مرگی و هم اتاقی های جدید دانشگاه و از همه مهم تر کم کار کردن روی خودم باعث شد که برم دوباره تو دسته سوم و تا اون لحظه اخر که باید لقط بخوری که دیگه امتحان پایان ترمه بشین درس بخونو فقط پاس بشی .( یک سری شرایط های پیش اومد که باعث شد من مشروط بشم برای بار دوم )

    توی فرجه حالم اصلا خوب نبود ولی راه دیگه ای برای تعقیر کردن نداشتم .

    تصمیم گرفتم که کمی درس ها را زود تر ببرم جلو .

    بعد که دانشگاه دوباره شروع شد با استادم صحبت کردم و شرایط توضیح دادم بهم گفت در عید بشین دو تا درس را ببر جلو که اگر اتفاقی افتاد بتونی جمعش کنی .من این اویزه گوشم کروم که دیگه اون اشتباه نکنم . داخل عید از ترس ( رفتن به دسته سوم )تصمیم .رفتم برم و

    دسته دوم که با اولین نشانه ها تعقیر کنم و تمام تلاش کردم که جلو تر برم درس بخونم و یکی از درس ها را خیلی خوب بردم حلو . یکی دیگه را تا حدی خوندم .

    بعد از عید من سر کلاس که میرفتم بلد بودم تا حدودی چرا تا حدودی چون فقط اون درس گوش داده بودم و فقط هول این داشتم که باید تمامش کرد همین نه اینکه تمرین کنی کلا چیزی به نام تمرین کردن گذاشتم کنار اون اخر هاس هم دیگه فقط مینوشتم .که این اشتباه بود ولی فک میکردم درسته داشتم عادت به این کار میکردم . دلیل اینکه الان دارم اینجا تمرین که استاد گفتن انجام میدم به خاطر همینه که به خودم یاور اد اوری کنم که فقط گوش دادن و استاد خوب داشتن مهم نیست هر چه قدر هم که گوش بدی ولی تمرین نکنی به هیچ دردی نمیخوره همه اون تایم ها میرن سطل اشغال به راحتی .

    دیگه وقتی کلاس میرفتم مباحث تکراری بود فک میکردم اره دیگه بلدم در صورتی که بلد نبودم .

    فقط شنیده بودم به قول تی ای مون .این باعث شد دوبارا برم تو روز مرگی و خودم گول بزنم که اره تو خوندی و جلو تر همه و بلدی در صورتی که واقعا اینطور نبود .( دسته دوم به دسته سوم )

    و رفت تا خود امتحان که باید میخوندم و تازه تمرین که میکردم فهمیدم چی به چیه . ولی دیگه دیر بود امتحان باید میدادم که یهو بچه ها امتحان عقب انداختن من هم گفتم . اوکیه ولی بعد دیکه تو اون هفته خیلی کم تر خوندنم چون عقب انداختنش .و این که اره من بلدم . دوباره منو گرفت هیجی دیگه امتحانی که باید خیلی خوب میشد تازه بدتر شد .

    ( گول این خوردم که اره الان وضعیت خوبه این ها )

    اون شخصیت هم میگفت اره دیگه این همه تلاش؟کردیم نشد دیکه برای چی بخونیم از این حرف ها نمیامدم به خودم بگم مشکل از کجای تفکر توعه چرا این شد . نا انید میشدم الکی .

    بعد که شل میکردم دیگه به همان دسته سوم برگشتم و دوباره شب امتحان خوندن و روند نابودی عزت نفسم داشت طی میشد یاد این افتادم که استاد میگفتن شکست ثمره یک کار اشتباه نیست ثمره یک سلسه تصمیمات غلطه .

    تا الان که دارم مینویسم میخوام اینرا یاد بگیرم که بایو تمرین کرد کا جا افتاد نه فقط خودن یا اون مدلی خوندن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1441 روز

    به نام خدای بزرگ ومهربان

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    تغییر کردن شهامت می خواهد وقتی که اوضاع برای ما خوبه دست به تغییر بزنیم قبل از اینکه دنیا بخواهد که به ما یادآوری کنه

    من در زمینه روابط با تضادها ونشانه ها تغییر کردم البته بصورت تکاملی واوضاع را بهبود دادم وهنوز هم باید خیلی تو این زمینه کار کنم

    من از نظر ذهنی ومعنوی هم تغییرات زیادی داشتم وخیلی از روابطم کمتر شده وجاهایی که قبلا می رفتم دیگه نمیرم ویا دربحثهای دیگران شرکت نمی کنم واز همه مهمتر ارتباطم با خدا خیلی بهتر ونزدیکتر شده

    خداراشکر می کنم که مرا به این مسیر زیبا هدایت کرد و از استاد عزیزم هم سپاسگزارم که عاشقانه به ما این آگاهیهای ناب را هدیه می دهند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مهسا بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 740 روز

    سلام استاد من مهسا هستم بیست سالمه

    من سن خیلی کم چند بار اسیب روحی دیدم.هم توی مدرسه هم توی خونه همیشه سرزنش میشدم و یه افسردگی شدید گرفتم زمانی ک افسرگیم خیلی شدید نبود با کتاب های روانشناسی و موفقیت و کتاب های انگیزشی رو شروع کردم انگار ک معجزه بود برام کتاب ها باعث شد خودکشی نکنم

    چند بار خواستم اقدام به خودکشی کنم اما کتاب ها انگار زندگیمو به کل تغییر داد دیگه کم کم خیلی افسردگیم شدید شد و کلی مشکلات برام پیش اومد اما امید خودم رو از دست ندادم عشق خدا باعث شد هیچوقت اقدام به خودکشی نکنم الان هم هنوز درگیرش هستم اما کم کم دارم بهبود پیدا میکنم خداروشکر من اومدم توی تلگرام یه چنل زدم هدفهام رو توش مینویسم با خودم با خدا صحبت میکنم خواسته هایی ک از خدا دارم رو میذارم توش خیلی این چنل حالم رو خوب میکنه و صبرم بزرگترین قدرتمه خداروشکر که داره زندگیم قشنگ میشه یکی از تغییرات زندگیم هم این بود ک همیشه ارزو داشتم برم شمال و جاهای دیدنی رو ببینم و عشق حال کنم و تیک خورد این هدفم مطمئنم بقیه هدفهامم تیک میخوره من میخوام بهترین زندگی رو برای خودم بسازم و هیچجوره تسلیم نمیشم و من ایمان دارم به خدا و مطمئن هستم خدا باهامه و من و به درجات بالاتر ببره موفق و پیروز و خوشحال باشید

    با تشکر بختیاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زهرا راستروان گفته:
      مدت عضویت: 994 روز

      سلام مهسای عزیز وقت بخیر، ان شاءالله موفق و شاد باشی.

      شادی و امید به زندگی نشانه ی بارز شکرگزاری است.

      ناامیدی پیشنهاد شیطان است.

      شیطان هر لحظه در کمین است تا انسان سقوط کند.

      همیشه دلیلی برای زندگی هست.

      بعضی ها خیال می کنند تمام دنیا ایستاده تا به خاطر اشتباهی که مرتکب شده سرزنشش کنند اما اینگونه نیست هر آدمی در فکر زندگی خویش است و شاید تنها ثانیه ای به زندگی دوستان و همسایه و بقیه فکر کند .

      هر روز روزی تازه است ،هر روز می تواند بهشت باشد.

      دنیا همیشه چیزی برای هدیه دادن به ما در آستین دارد و نباید به خاطر چند رویداد ناخوشایند به این همه مهربانی و زیبایی و لطافت در دنیا پشت پا زد چون ناجوانمردی است.

      خدایا ماست تا از سلول سلول بدنمان غم زدایی کند و فقط ما هستیم که اجازه می دهیم چون خداوند اختیار به ما عطا کرده و ما را برای خوشبختی اجبار نمی کند.

      همه چیز پایان دارد هر اندوه هم پایان دارد.

      خداروشکر که به این سایت زیبا و امید بخش هدایت شدید ان شاءالله شما و همه ی اعضای سایت سرشار از انرژی مثبت باشید.

      در پناه خدا و امام زمان باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 940 روز

      مقایسه کردن باعث میشه ما احساس کمبود کنیم…

      چرا اون خوشبخته من نیستم،چرا اون داره من ندارم،چرا اون زیباست و من نیستم و هزاران مثال دیگه میشه زد از باور کمبود…

      در صورتی که ما به یک قدرتی وصلیم که بینهایت فراوانی داره و داده و هر لحظه ما رو به سمت خواسته هامون هدایت میکنه اما کیه که بفهمه و درک کنه(با خودمم)

      فکر میکنیم همه ی بدبختی های عالم رو داریم اما وقتی شرایط بدتر میشه تازه می‌فهمیم اون اوضاع به ظاهر بد توی این شرایط اصلا هیچه و خنده دار…

      یعنی تو با یه نفر بحثت میشه و بهم می‌ریزی و فکر میکنی دنیا به آخر رسیده و چرا فلانی با من اینقدر بد حرف زد بعد یک ساعت بعد مثلا میگن عموت یک تصادف وحشتناکی کرده،تو اصلا دیگه به اون بحثه فکر میکنی؟؟!!

      تو پر از وحشت و نگرانی میشی و میترسی و پر از غم و اندوه میشی،که بهت خبر میرسه که باباتم توی اون تصادف بوده و رفته توی کما…

      دیگه به عموت فکر میکنی!!!؟؟

      دیگه عمو در ذهنت میره کنار و بابات میاد توی ذهنت و ….

      یکی از حالت‌هایی که میشه ذهن رو کنترل کرد این هست که وقتی شرایط ناجالبی پیش میاد به خودمون بگیم اوضاع از این بدتر میتونست باشه اما خداوند به من لطف کرد و رحم کرد و نشد…

      اگر لاستیک ماشینت پنچر میشه قبل از سفر ،باید به خودت بگی خدا من رو از یک تصادف ناجور نجات داد

      اگر از دست کسی ناراحت میشی و خیلی بد باهات صحبت میشه،بدون که تو در ذهنت بهش قدرت دادی یا در ذهنت اون رو تنها عامل خوشبختی دونستی و فکر کردی اون فقط میتونه بهت کمک کنه و بهش وابسته شدی یا توقع ایجاد شده در ذهنت و تو با حرف اون ریختی و شکستی،وگرنه کسی که به آدمها و شرایط باج نده که نه ترسی داره و نه اندوهی….

      هر موقع احساس کردی به نقطه آخر رسیدی و فکر کردی مثلا با خودکشی میتونی خودت رو نجات بدی به این فکر کن که اگر خودکشی کردی ولی نمردی چی؟؟

      اگر خودکشی تو منجر به قطع نخاعت شد و یا چشمات رو از دست دادی یا معده ات نابود شد ولی تو زنده ای و یا معلول شدی,چی!!؟؟؟

      در اون معلولیت چطور میتونی به خودت بقبولونی که بخاطر مثلا فقر من این بلا رو سر خودم آوردم یا بخاطر وابستگی و یا….

      قوی باش،ادامه بده و اگر احساس ناتوانی میکنی بدون تازه شدی مثل موسی که گفت خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم و من فقیرم و من هیچی نیستم…

      تو تسلیم باش و به خدا بسپار تا مثل موسی پیامبر بشی و مثل یوسف عزیز مصر….

      این حرفها رو به خودم میزنم تا یادم باشه که هیچی نیستم و هر چه هست از خداست

      در پناه الله یکتا بهترینها رو برات آرزو میکنم هم در دنیا و هم در آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    روز 112،فصل چهارم روز شمار تحول زندگی من:

    به نام خدای دگرگون کننده و مهربان.

    من فکر میکنم جز گروه چهارم باشم

    همون گروهی که خودشون برای خودشون تغییر چالش و هدف تعیین میکنن.

    حداقل در این یکی دو سال اخیر که فقط با استاد عباسمنش ، سایت و این آگاهی ها بوده ام.

    یک مهاجرت بین استانی و یک مهاجرت درون استانی داشتم

    به خودم تعهد دادم که از همه لحاظ بهتر و بهتر شوم

    علاوه بر شغل مربیگری

    یه کار صبح تا بعذ ازظهر رو استخدام شدم

    در واقع من از صفر دوباره همه چیز رو شروع کردم

    دوستان جدید ، همکارای جدید ، خونه جدید ، هنرجویان جدید، مسیرهای جدید

    و میدونم به نسبت اینکه رو خودم و باورهام دارم کار میکنم به مسیرها، جاها و شرایط بهتر و زیباتر هدایت میشم

    من آماده ی هجرتم…

    من تغییرات مثبت و عالی تر در تمام جنبه های زندگی

    رو خریدارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: