این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اول از هرچیزی سپاسگزار خداوندی هستم که به بهترین شکل و در بهترین زمان منو به این سفرنامه هدایت کرد
استاد عزیزم وقتی فایلو گوش میکردم احساس میکردم خدا با زبان شما داره جواب ترس ها و تردیدهای منو میده من مدتی هست که تصمیم گرفتم به یه استان دیگه مهاجرت کنم جایی که نه فامیلی داریم نه کار و شغلی واسمون فراهمه
ناگفته نمونه که جسارت این مهاجرت با فایل استاد که در مورد مهاجرتشون به تهران صحبت کردن، رو گرفتم و باخودم گفتم الگوی من استاد عباسمنشه برای ایشون شده پس من هم تمام تلاشمو میکنم که بشود و بتونم ترسامو تبدیل به ایمان کنم
تاریخ مهاجرتم رو هم مشخص کردم چندروز قبل یه سفر چندروزه به اون استان داشتم هم واسه تفریح هم اینکه محل زندگی بعدیم رو انتخاب کنم و شرایط رو بسنجم
قبل رفتنم پسرمو بغل کردم و ناخواسته گریم گرفت این اولین باری بود که 10 روز ازش دور میبودم به پدرش گفتم بنیامین رو اول بخدا و بعد به تو میسپارم خلاصه کنم که توی سفر متوجه شدم پسرم تصادف کرده و نفهمیدم چجوری با گریه خودمو رسوندم و مدام توی ذهنم میچرخید که خدایا من که بتو سپردم چرا اینجوری شد
بعد دیدن ماشینی ک پسرم توش بودو تصادف کرده بود احساس شرمندگی کردم و بخدا گفتم تو پسرمنو بغل کرده بودی موقع ضربه و گرنه با او شدت ضربه ک ماشین جلوش له شده بود الان معلوم نبود چی میشد
بعد مردد شدم که من یک هفته نبودم بچم اینجوری شد چطور میتونم بدون پسرم مهاجرت کنم سردرگم و ناراحت مدام ذهنم مشغول بود ( پسرم 18 سالشه و قصد اومدن با من به استان دیگه رو نداره )
من بعد دیدن این فایل به این اگاهی رسیدم که چرا اینقدر وابستگی شدیدی به پسرم دارم که نمیتونم دنبال هدف ها و آرزوهای خودم برم؟
دوست عزیز باید بگم من هم همین مشکل شمارو دارم چن ساله میخوام برم استان دیگه مهاجرت کنم پسرم 18سالشه با من نمیاد. همش میگم من برم پسرمو کجا بمونه ..تنهایی چکار کنه…واسه همین تا الان حرکتی نکردم… حس میکنم من هم مثل شما ایمانم به رب کمه.
هنوز نتونستم بر ترسم غلبه کنم که من برم بچم چه اتفاقی براش میفته.از اون ور آرزویی مهاجرت کردن رو دارم..از خدا هدایت میخوام که من رو هدایت کنه..که ایمانم بهش بیشتر بشه.امیدوارم شما هم بتونید به آرزوهاتون برسیدآمین.
سلام عزیزم چقد جالب من اسم شناسنامه ایم ک صدام میکنن فرزانه اس ولی بنا ب دلایلی بعد جداییم اسممو عوض کردم و الان هم هردو تقریبا یه چالش داریم
من اول از استاد نازنینم سپاسگذارم بابت ایمیلی که واسم اومد و پاسخ شمارو فرستاده بودن و بعد از خداوند عزیزم میخوام که هرچه زودتر به بهترین شکل هدایت بشید و بهترین ها برای شما و فرزندتون اتفاق بیفته
خیلی حس خوبی داشت وقتی پاسختون رو خوندم ازتون سپاسگزارم و براتون هدایت و نور الهی رو میخوام
سلام دوست خوبم خیلی خوشحالم که پیام من رو خوندید من هم از شما سپاسگذارم از اینکه جواب دادید..به امید خدا هر دو از پس این چالش برمیایم من ایمان دارم تکاملون طی کنیم وبه خیلی باورهادست پیدا میکنیم و آ سون میشه آسونی ها.
من همیشه عاشق این فایل هستم. با وجود اینکه قران رو چندین بار خوندم ولی این حس که ابراهیم چگونه فردی هست رو از این فایل یادگرفتم. عاشق ابراهیم شدم. واقعا یه انسان چقدر میتونه مطیع و تسلیم امر خداوند باشه. جالبه همین امروز داشتم فکر میکردم که چقدر عجیبه پاییز اگر ما بخواهیم یه درخت رو نقاشی کنیم تو پاییز خیلی طیف رنگی زیادی نیاز داریم که حتی باز هم نمیتونیم به این زیبایی بکشیم ولی خداوند چقدر قشنگ تمام درختای دنیا رو به هزاران رنگ تغییر میده.
الان که داشتم نوت برمیداشتم داشتم فکر میکردم تو این مدت حداقل تو این دو ماهه خیلی استرس داشتم خیلی نگرانی دلشوره و ناراحتی داشتم ولی تصمیم گرفتم دیگه از این لحظه نگرانی نداشته باشم و ایمان داشته باشم خدایی که میتونه تمام این درختان رو هزار رنگ بکنه حتما زندگی منو هم به بهترین شکل مدیریت کنه. حتی از فکرشم احساس سبکی بهم دست داد.
من از این لحظه به خودم تعهد میدم دیگه نگران هیچ چیزی در این دنیا نباشم و ایمان داشته باشم خداوندی که برگی بدون اذنش نمیفته حتما حواسش به زندگی منم هست و بهترینا رو برای من میخواد مثل اینکه بهترینا رو برای همه بندهاش میخواد مثل بهترین زندگی که برای استاد خواست برای منم میخواد.
ابراهیم همسر وفرزندش رو دربیابان های مکه رها میکنه
همین این تیکه کلی پیام برام داره
داشتم به خودم میگفتم چه قدر! راحت و اسوده خاطر فرزندم رو سپردم به دست پدرش ….
چه قدر! هدیه ای که خدا بهمون داده رو وقتی برا چند دقیقه تنهاش میزارم ته دلم نگرانش نیستم..
و همه ی این نگرانی ها و نکنه ها واییی الان چی میشه و…ها به خاطر اعتماد نداشتن به ربِ
باور نداشتن به این جمله که
《 خداوند نگهبان و حمایت گرِ همه هست 》
چه موقع باور میکنم ؟
و چه موقع ایمان دارم ؟
روزهایی را یاد آور شوم که خداوند بود با الهاماتش من را در زمان و مکان مناسب هدایت و حفظ کرد
روزهایی که من نبودم فرزندم را بزرگ کنم بلکم خودش بود با نشانه هایش با الهاماتش توانایی در من ایجاد کرد که رشد دهم هدیه اش را
زمانی که همسرم با ماشین سنگین و با بار بوده وپیچ های تایرش شل شده و اورا عبور داده ازسربالایی و سالم و سلامت تا مقصد رسانده اش
زمانی را که دوستم میگفت درمسیر بودم و وقتی میخواستم ترمز بگیرم ترمزم بریده و تنها چیزی که به ذهنم اومده ترمز دستی را بکشم و ماشین رو خاموش کنم
و تصمیم داشته روز بعدش بره بیرون از شهر حالا شما فکر کنید توی اتوبان با سرعت بالا اگه ترمز نگیره چی میشه
و اینجا خداوند نگهبان و حافظه شده!!
اما حالا با این همه نمونه های عینی با این همه منطق
دیگه جای درنگ نیست ،جای ترسیدن نیست
و باید ایمانم را نشان دهم
زمانی که عمل کنم
میترسم تنهایی تودل شب قدم بزنم حالا بگم خداوندحمایتگرمه
میترسم صبح زود که هوا گرگ و میشه برم پارک بگم خدایا من وجودمو میسپارم به خودت
پدر یا مادرم حالشون مساعد نیست نگرانشون نشم ایمان داشته باشم خدا الهاماتش برای همه هست همه رو هدایت و کمک میکنه…
و…
چه قدر آرامش بخش…
و الان چه قدر آروم ترم
اینقدر جمله رو از درون باید باور کنم
اینقدر با کلمه به کلمه این جمله باید یکی بشم
که نتیجه اش بشه تسلیم بودن دربرابر خالق جهان
استاد و دوستان بعد از این که فایل رو گوش دادم
همسرم اومد خونه و عینکم که خراب شده بود رو برای چندمین بار درست کرد
بعد بهم گفت واقعا نمیخوای چشماتو عمل کنی !!
چه قدر دیگه میخوای صبر کنی تا عرشیا بزرگ تر بشه و فلان..
و با خودم گفتم این که هدایت بشم به این فایل وهمسرم اینقدر جدی بهم یاد آوری کنه خودش نشونست !!
پس ایمانت رو نشونه بده به خداوند
وواقعا مطمئن تر شدم و اینبار دلم خیلی قرص بود
خدای اسماعیل وهاجر همون خداست
خدا دستانش رو برات میفرسته
نمیزاره بارت زمین بمونه
وبه قول استاد وقتی” توکل و ایمان’ به خداوند بشه تمام زندگیم
یعنی همه چی دارم
،ارامش،سلامتی،معنویت،موفقیت و ..
میدونی چرا
چون تسلیمم دربرابر خداوند چون اگه حرکت کنم با توکل به خودش با امید به خداوند توانا حرکت میکنم ترسی به دل ندارم
احساس خوب دارم آرامش دارم ،سبک بالم ،
و این ها نشانه های تسلیم بودنم هست
خیلی قت ها شده پسرم توی ارتفاعی ایستاده و تا میرم نزدیکش تا بغلش کنم حتی وقتی دستام رو کامل به سمتش باز نکردم خودشو میندازه تو بغلم ،باید اینجوری اینقدر مطمئن باشم به خداوند که در خودمو رها کنم ،که دیگه لحظه ای برا تصمیمی درنگ نکنم …
مطمئن باشم هوامو داره
خیلی وقت ها میشد فرزندم که مریض بود شب ها تب میکرد و من خیلی خیلی خواب سنگین بودم ولی یه نیرویی بیدارم میکرد و وقتی فرزندم کنارم بود گرمای بدنشو حس میکردم میفهمیدم که چه قدر تب داره
هر موقع سرماخوردگی داشته باشم اصلا تمام الهاماتش رو میفهمم که میگه آلان چیو بخور و چی کار کنم
خدایا سپاسگزارتم که منو تنها بر روی زمین رها نکردی
استاد جان سپاسگزارتم که بهمون داری یاد آوری میکنی چه پروردگاری داریم
چه نیروی با عظمتی داریم
پایه های اساسی یک زندگی پر از نعمت رو داریم بهمون یاد آوری میکنی …
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و سرکارخانم شایسته
روز شمار تحول من به ایستگاه سوم رسید ،ایستگاه اعتماد به رب ،هرچی این فایل رو گوش میکنم متوجه میشم ایمانم به خدا از حد زبان بالاتر نرفته و چه سعادتمند هستند افرادی که به رب اعتماد می کنند.
چند سال پیش یادمه در حالی که از قوانین هیچ چیز نمیدونستم پولی رو تو یکی از صندوق های مالی و اعتباری سپرده داشتم قرار بود سه شنبه اون پول رو بردارم و بدم به مستاجر خونه ای که تازه خریده بودم تا خونه رو تخلیه کنه ،الله اکبر هیچ وقت یادم نمیره روز یک شنبه یه حسی به من گفت علیرضا پولتو بردار بده به مستاجر، منم بی هیچ چون و چرایی انجام دادم چقدر اون بنده خدا خوشحال شد ،.قسمت مهم داستان اینجا بود که روز سه شنبه دیدم جلو صندوق ازدحام شده گفتم چه خبره ،و متوجه شدم صندوق ورشکست شده ، خدایا قربونت برم چقدر تو به موقع پیامتو میدی این ما هستیم که به تو اعتماد می کنیم یا نمی کنیم
اونی که به تو اعتماد می کنه میشه قد افلح من زکیها و اون که اعتماد نمیکنه میشه وقد خاب من دسیها.
سپاسگزارم از استاد عزیزم که با این فایل به من یادآوری کردند که علیرضا اعتماد به رب یعنی اقدام حتی زمانی که هیچ چیز روشن و واضح نیست .
امیدوارم به این حد از درک برسم که تفاوت پیام خدا یا همون الهام رو با نجوای شیطانی ذهن متوجه بشم .
از این فایل عالی درس های زیادی گرفتم که میتونه در رشد تربیتی برای فرزندانم موثر باشه
در نسل امروز ما فقط یاد گرفتیم نگران وترس از اینکه بچه هامون در آینده چه میشه وهزاران نگرانی های بی مورد که بیشتر به جای اینکه کمک کنه بیشتر مشکل ایجاد میکنه
چون وقتی ترس ازاینده داشته باشی واسترس داشته باشیم بیشتر رفتار مون در مقابل بچه ها نادرست میشه ودر رفتار بچه ها عکس جواب میده
در نسل ما یاد گرفتیم که جای خدا عمل کنیم
خدا رو فراموش کنیم وفقط میگن شما یک بچه بیار واونوخوشبخت کن ونمخواد بچه دیگه بیاری
فهمیدیم که قراره ما بچه رو خودمون بد بخت یا خوشبخت کنیم
من خدا رو باور دارم ولی وقتی که باید اون توکل وایمان رو نشون بدم درست عمل نمیکنم
من تا قبل گوش دادن به این فایل اونقدر درباره ابراهیم وقرآن چی گفته دقت نکرده بودم وفقط از گذشتم یک تقلید کور کور آنه داشتم که خروجی مثبت نداشته من هیچ موقع فکر نکردم باورهایی که دارم ورودی مثبتی برام داره یا نه
تصمیم گرفتم معنی قرآن رو بهتر وعمیق تر بخون یاد بگیرم تا درسهای موثری برام باشه تا بتونم یک الگوی مناسب تر برای فرزندانم باشم
روزشمار روزسوم و مینویسم و عجله ای ندارم چون سالها مثل برق گذشت و این چندماه که میخواهم وقت بگزارم برای این سفر روزشمار در مقابل اون سالها ذره ای هستند .تا کم کم رشد کنم.وقتی ذهنیتم رو بزارم روی باور فراونی زمان دیگه عجله ای ندارم .همه چی به برنامه ریزی ذهن برمیگرده که ذهنت روبزاری چطور تصمیم بگیره . من هم سه تا فرزند دارم و توی این فایل استاد گفتند که بنظرم باید فرزندمون تو ذهنمون مهم نباشه برامون باید رها کنیم و خودمون آروم باشیم و به احساس خوب برسیم لازم نیست که دادو بیداد و نصیحت و این کارو بکن این کارو نکن که ناخواسته های بیشتری از طرف فرزندانمون و جذب میکنیم . و بنظرم درسته باید بزاریم قانون کارشو انجام بده فرکانس مثبت ما کارو انجام بده اونا خودشون درست میشن ما یکبار میگیم و بعدش رها میشیم اونا فرکانس مارو میگیرن و آروم میشن .
برداشتم از این فایل :تسلیم ورها شدن و اعتماد به رب و مکمل این دوتا ایمان که نقطه مقابل اون ترس هست. بنظرم اگه بخواهیم رها کنیم و اعتماد کنیم به رب این ایمان میخواهد و ایمانی باید بسازیم که فعال باشد ایمان و باید آرام آرام پرورش داد.نمیشه فقط با زبون و حرف ایمان ساخت و ایمان داشت . وقتی ایمان واقعی ساخته میشه یه آرامش درونی و احساس خوب دردرون بوجود میاد این نشونه ایمانیه که ساخته شده و واقعی هست. که بعد ازاین میشه رها کرد و تسلیم بود و اعتماد کرد به الهامات و اقدام کرد.
و این کم کم با تکامل درست میشه که آدم در هر روز که ایمان رو تمرین میکنه و پرورش میده کم کم خودشو تست کنه و محک بزنه در مورد چیزهای ساده و کوچیک با اینها شروع کنه .
با اون چیزی که دارم وبا شرایطی که دارم شروع میکنم و کار میکنم روی خودم و خودمو محک میزنم . همه چیز باید روان مثل آب اتفاق بیفته اگه گیر داره یا مبهمه یا متوقف شده به قول ما گیر کردم تا اینجا. حتما یکجای کاراز طرف من ایراد داره یا وقت نزاشتم یا نمیدونستم که باید اونو بدونم و بکار ببرم و اجرا کنم نه اینکه قانون خدا یا کار خدا ایراد داره.
پس باید خودمو آروم آروم پرورش بدم .درپایان خوشحالم که امروز در این روزسوم تونستم ردپایی از روند تغییرم رو برجا بگذارم که بعدها بیام و بخونم و به یاد بیارم که کجا بودم و به کجا رسیدم .
# ردپای من در سومین روز از روزشمار تحول زندگی من #
واقعا انسان با اعتماد به خداوند میتونه دریچه ثروت سلامتی عشق محبت و سعادت رو به روی خودش باز کنه
با تسلیم بودن در برابر خداوند در برابر امر خداوند ارتباط میان ما و خدا روز به روز قوی تر پایدارتر و پر عشق تر میشه
حضرت ابراهیم با اون تسلیم بودن با اون اعتمادش که حتی زن و بچه خودش رو در بیابان با اعتماد به خداوند رها کرد یا داستان قربانی کردن فرزندش ( چقدر انسان میتونه مطیع خداوند باشه که فرزندش رو برای خداوند قربانی کنه ) میتونه برای ما یک الگو کامل باشه
و چقدر ما با ابراهیم فاصله داریم
اما شدنیه
اگر ابراهیم توانسته پس ماهم میتونیم این مقدار ایمان داشته باشیم به خداوند
این مقدار تسلیم باشیم در برابرش
و هر موقع که ایمان داریم و تسلیم باشیم در برابر خداوند احساس خوب داریم ، هدایت میشویم
خدایا سپاسگزارم بابت هدایت من
با آرزوی ثروت سلامتی عشق و آرامش و سعادت در دنیا و آخرت
رد پای من در روز سوم سفرنامه
سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز
اول از هرچیزی سپاسگزار خداوندی هستم که به بهترین شکل و در بهترین زمان منو به این سفرنامه هدایت کرد
استاد عزیزم وقتی فایلو گوش میکردم احساس میکردم خدا با زبان شما داره جواب ترس ها و تردیدهای منو میده من مدتی هست که تصمیم گرفتم به یه استان دیگه مهاجرت کنم جایی که نه فامیلی داریم نه کار و شغلی واسمون فراهمه
ناگفته نمونه که جسارت این مهاجرت با فایل استاد که در مورد مهاجرتشون به تهران صحبت کردن، رو گرفتم و باخودم گفتم الگوی من استاد عباسمنشه برای ایشون شده پس من هم تمام تلاشمو میکنم که بشود و بتونم ترسامو تبدیل به ایمان کنم
تاریخ مهاجرتم رو هم مشخص کردم چندروز قبل یه سفر چندروزه به اون استان داشتم هم واسه تفریح هم اینکه محل زندگی بعدیم رو انتخاب کنم و شرایط رو بسنجم
قبل رفتنم پسرمو بغل کردم و ناخواسته گریم گرفت این اولین باری بود که 10 روز ازش دور میبودم به پدرش گفتم بنیامین رو اول بخدا و بعد به تو میسپارم خلاصه کنم که توی سفر متوجه شدم پسرم تصادف کرده و نفهمیدم چجوری با گریه خودمو رسوندم و مدام توی ذهنم میچرخید که خدایا من که بتو سپردم چرا اینجوری شد
بعد دیدن ماشینی ک پسرم توش بودو تصادف کرده بود احساس شرمندگی کردم و بخدا گفتم تو پسرمنو بغل کرده بودی موقع ضربه و گرنه با او شدت ضربه ک ماشین جلوش له شده بود الان معلوم نبود چی میشد
بعد مردد شدم که من یک هفته نبودم بچم اینجوری شد چطور میتونم بدون پسرم مهاجرت کنم سردرگم و ناراحت مدام ذهنم مشغول بود ( پسرم 18 سالشه و قصد اومدن با من به استان دیگه رو نداره )
من بعد دیدن این فایل به این اگاهی رسیدم که چرا اینقدر وابستگی شدیدی به پسرم دارم که نمیتونم دنبال هدف ها و آرزوهای خودم برم؟
چرا فکر میکنم اگه من نباشم ازش مراقبت کنم دیگه معلوم نیس چی سرش بیاد؟
چرا نتونستم کامل بخدا اعتماد کنم به خدایی که خودش پسر منو خلق کرده و خودشم حواسش به همه ی مخلوقاتش هست؟
چرا موقع سفر نتونستم خودمو رها کنم از ترس ها و نگرانی ها و تسلیم رب نباشم؟
و فهمیدم و درک کردم من ایمانم اونقدری که فکر میکردم نیست و توی شرایط که قرار میگیرم کلا فراموش میکنم که تنها یک قدرت در جهان هست و باید تسلیم او بود
من باور دارم که به این فایل هدایت شدم که جواب تردیدهامو بگیرم
من به این اگاهی رسیدم که تسلیم خداوند باشم توی هر اتفاقی که به ظاهر زیبا نیست سعی کن زیبایی های اون اتفاق و درس هاشو بگیرم
من به این اگاهی رسیدم که اعتماد به رب یعنی رفتن توی دل ترس ها و تردیدها
یعنی من همه چیرو بخدا میسپارم و پشتم گرمه که حمایت و هدایتم میکنه
یعنی توی شرایط سخت باید بهش توکل کنم و با احساس خوب حرکت کنم و ادامه بدم
یعنی ابراهیم رو ببین و تمام سعیتو انجام بده تا بتونی از توحیدش الگوبرداری کنی
اعتماد به رب یعنی ابراهیم
بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم و مریم نازنین که این سفرنامه رو استارت زدن، قطعا شما یکی از بهترین دستهای خداوند در زندگی من هستید
در پناه الله یکتا شاد باشید
به نام رب العامین
سلام به دوست خوبم .
دوست عزیز باید بگم من هم همین مشکل شمارو دارم چن ساله میخوام برم استان دیگه مهاجرت کنم پسرم 18سالشه با من نمیاد. همش میگم من برم پسرمو کجا بمونه ..تنهایی چکار کنه…واسه همین تا الان حرکتی نکردم… حس میکنم من هم مثل شما ایمانم به رب کمه.
هنوز نتونستم بر ترسم غلبه کنم که من برم بچم چه اتفاقی براش میفته.از اون ور آرزویی مهاجرت کردن رو دارم..از خدا هدایت میخوام که من رو هدایت کنه..که ایمانم بهش بیشتر بشه.امیدوارم شما هم بتونید به آرزوهاتون برسیدآمین.
درپناه حق باشید
سلام عزیزم چقد جالب من اسم شناسنامه ایم ک صدام میکنن فرزانه اس ولی بنا ب دلایلی بعد جداییم اسممو عوض کردم و الان هم هردو تقریبا یه چالش داریم
من اول از استاد نازنینم سپاسگذارم بابت ایمیلی که واسم اومد و پاسخ شمارو فرستاده بودن و بعد از خداوند عزیزم میخوام که هرچه زودتر به بهترین شکل هدایت بشید و بهترین ها برای شما و فرزندتون اتفاق بیفته
خیلی حس خوبی داشت وقتی پاسختون رو خوندم ازتون سپاسگزارم و براتون هدایت و نور الهی رو میخوام
در پناه الله یکتا شاد باشید
به نام الله مهربان
سلام دوست خوبم خیلی خوشحالم که پیام من رو خوندید من هم از شما سپاسگذارم از اینکه جواب دادید..به امید خدا هر دو از پس این چالش برمیایم من ایمان دارم تکاملون طی کنیم وبه خیلی باورهادست پیدا میکنیم و آ سون میشه آسونی ها.
واقعا سپاسگذارم از استاد عزیزم .
درپناه حق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستای خوبم
من همیشه عاشق این فایل هستم. با وجود اینکه قران رو چندین بار خوندم ولی این حس که ابراهیم چگونه فردی هست رو از این فایل یادگرفتم. عاشق ابراهیم شدم. واقعا یه انسان چقدر میتونه مطیع و تسلیم امر خداوند باشه. جالبه همین امروز داشتم فکر میکردم که چقدر عجیبه پاییز اگر ما بخواهیم یه درخت رو نقاشی کنیم تو پاییز خیلی طیف رنگی زیادی نیاز داریم که حتی باز هم نمیتونیم به این زیبایی بکشیم ولی خداوند چقدر قشنگ تمام درختای دنیا رو به هزاران رنگ تغییر میده.
الان که داشتم نوت برمیداشتم داشتم فکر میکردم تو این مدت حداقل تو این دو ماهه خیلی استرس داشتم خیلی نگرانی دلشوره و ناراحتی داشتم ولی تصمیم گرفتم دیگه از این لحظه نگرانی نداشته باشم و ایمان داشته باشم خدایی که میتونه تمام این درختان رو هزار رنگ بکنه حتما زندگی منو هم به بهترین شکل مدیریت کنه. حتی از فکرشم احساس سبکی بهم دست داد.
من از این لحظه به خودم تعهد میدم دیگه نگران هیچ چیزی در این دنیا نباشم و ایمان داشته باشم خداوندی که برگی بدون اذنش نمیفته حتما حواسش به زندگی منم هست و بهترینا رو برای من میخواد مثل اینکه بهترینا رو برای همه بندهاش میخواد مثل بهترین زندگی که برای استاد خواست برای منم میخواد.
خدایا مهربون من ازت ممنونم
به نام خداوند هدایتگر
خداوندِ حمایتگر
سلام خدمت استاد و همه دوستان عزیز
“اعتماد به رب”
ابراهیم همسر وفرزندش رو دربیابان های مکه رها میکنه
همین این تیکه کلی پیام برام داره
داشتم به خودم میگفتم چه قدر! راحت و اسوده خاطر فرزندم رو سپردم به دست پدرش ….
چه قدر! هدیه ای که خدا بهمون داده رو وقتی برا چند دقیقه تنهاش میزارم ته دلم نگرانش نیستم..
و همه ی این نگرانی ها و نکنه ها واییی الان چی میشه و…ها به خاطر اعتماد نداشتن به ربِ
باور نداشتن به این جمله که
《 خداوند نگهبان و حمایت گرِ همه هست 》
چه موقع باور میکنم ؟
و چه موقع ایمان دارم ؟
روزهایی را یاد آور شوم که خداوند بود با الهاماتش من را در زمان و مکان مناسب هدایت و حفظ کرد
روزهایی که من نبودم فرزندم را بزرگ کنم بلکم خودش بود با نشانه هایش با الهاماتش توانایی در من ایجاد کرد که رشد دهم هدیه اش را
زمانی که همسرم با ماشین سنگین و با بار بوده وپیچ های تایرش شل شده و اورا عبور داده ازسربالایی و سالم و سلامت تا مقصد رسانده اش
زمانی را که دوستم میگفت درمسیر بودم و وقتی میخواستم ترمز بگیرم ترمزم بریده و تنها چیزی که به ذهنم اومده ترمز دستی را بکشم و ماشین رو خاموش کنم
و تصمیم داشته روز بعدش بره بیرون از شهر حالا شما فکر کنید توی اتوبان با سرعت بالا اگه ترمز نگیره چی میشه
و اینجا خداوند نگهبان و حافظه شده!!
اما حالا با این همه نمونه های عینی با این همه منطق
دیگه جای درنگ نیست ،جای ترسیدن نیست
و باید ایمانم را نشان دهم
زمانی که عمل کنم
میترسم تنهایی تودل شب قدم بزنم حالا بگم خداوندحمایتگرمه
میترسم صبح زود که هوا گرگ و میشه برم پارک بگم خدایا من وجودمو میسپارم به خودت
پدر یا مادرم حالشون مساعد نیست نگرانشون نشم ایمان داشته باشم خدا الهاماتش برای همه هست همه رو هدایت و کمک میکنه…
و…
چه قدر آرامش بخش…
و الان چه قدر آروم ترم
اینقدر جمله رو از درون باید باور کنم
اینقدر با کلمه به کلمه این جمله باید یکی بشم
که نتیجه اش بشه تسلیم بودن دربرابر خالق جهان
استاد و دوستان بعد از این که فایل رو گوش دادم
همسرم اومد خونه و عینکم که خراب شده بود رو برای چندمین بار درست کرد
بعد بهم گفت واقعا نمیخوای چشماتو عمل کنی !!
چه قدر دیگه میخوای صبر کنی تا عرشیا بزرگ تر بشه و فلان..
و با خودم گفتم این که هدایت بشم به این فایل وهمسرم اینقدر جدی بهم یاد آوری کنه خودش نشونست !!
پس ایمانت رو نشونه بده به خداوند
وواقعا مطمئن تر شدم و اینبار دلم خیلی قرص بود
خدای اسماعیل وهاجر همون خداست
خدا دستانش رو برات میفرسته
نمیزاره بارت زمین بمونه
وبه قول استاد وقتی” توکل و ایمان’ به خداوند بشه تمام زندگیم
یعنی همه چی دارم
،ارامش،سلامتی،معنویت،موفقیت و ..
میدونی چرا
چون تسلیمم دربرابر خداوند چون اگه حرکت کنم با توکل به خودش با امید به خداوند توانا حرکت میکنم ترسی به دل ندارم
احساس خوب دارم آرامش دارم ،سبک بالم ،
و این ها نشانه های تسلیم بودنم هست
خیلی قت ها شده پسرم توی ارتفاعی ایستاده و تا میرم نزدیکش تا بغلش کنم حتی وقتی دستام رو کامل به سمتش باز نکردم خودشو میندازه تو بغلم ،باید اینجوری اینقدر مطمئن باشم به خداوند که در خودمو رها کنم ،که دیگه لحظه ای برا تصمیمی درنگ نکنم …
مطمئن باشم هوامو داره
خیلی وقت ها میشد فرزندم که مریض بود شب ها تب میکرد و من خیلی خیلی خواب سنگین بودم ولی یه نیرویی بیدارم میکرد و وقتی فرزندم کنارم بود گرمای بدنشو حس میکردم میفهمیدم که چه قدر تب داره
هر موقع سرماخوردگی داشته باشم اصلا تمام الهاماتش رو میفهمم که میگه آلان چیو بخور و چی کار کنم
خدایا سپاسگزارتم که منو تنها بر روی زمین رها نکردی
استاد جان سپاسگزارتم که بهمون داری یاد آوری میکنی چه پروردگاری داریم
چه نیروی با عظمتی داریم
پایه های اساسی یک زندگی پر از نعمت رو داریم بهمون یاد آوری میکنی …
اسناد سپاسگزارتونم به خاطر این کلام شیواتون
این احساس عمیق و زلالتون
مریم جان سپاسگزارتم که یک الگو شدی برام …
الهی شکرت…
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و سرکارخانم شایسته
روز شمار تحول من به ایستگاه سوم رسید ،ایستگاه اعتماد به رب ،هرچی این فایل رو گوش میکنم متوجه میشم ایمانم به خدا از حد زبان بالاتر نرفته و چه سعادتمند هستند افرادی که به رب اعتماد می کنند.
چند سال پیش یادمه در حالی که از قوانین هیچ چیز نمیدونستم پولی رو تو یکی از صندوق های مالی و اعتباری سپرده داشتم قرار بود سه شنبه اون پول رو بردارم و بدم به مستاجر خونه ای که تازه خریده بودم تا خونه رو تخلیه کنه ،الله اکبر هیچ وقت یادم نمیره روز یک شنبه یه حسی به من گفت علیرضا پولتو بردار بده به مستاجر، منم بی هیچ چون و چرایی انجام دادم چقدر اون بنده خدا خوشحال شد ،.قسمت مهم داستان اینجا بود که روز سه شنبه دیدم جلو صندوق ازدحام شده گفتم چه خبره ،و متوجه شدم صندوق ورشکست شده ، خدایا قربونت برم چقدر تو به موقع پیامتو میدی این ما هستیم که به تو اعتماد می کنیم یا نمی کنیم
اونی که به تو اعتماد می کنه میشه قد افلح من زکیها و اون که اعتماد نمیکنه میشه وقد خاب من دسیها.
سپاسگزارم از استاد عزیزم که با این فایل به من یادآوری کردند که علیرضا اعتماد به رب یعنی اقدام حتی زمانی که هیچ چیز روشن و واضح نیست .
امیدوارم به این حد از درک برسم که تفاوت پیام خدا یا همون الهام رو با نجوای شیطانی ذهن متوجه بشم .
خدایا هدایتم کن، خدایا حفاظتم کن، خدایا حمایتم کن ، آمین
ای که با نامت جهان آغاز شد دفتر ماهم به نامت بازشد
دفتری که ازنام تو زیور گرفت کار آن ازچرخ بالاتر گرفت.
سلام استاد ومریم جان
ردپای سومین روز من
وقتی این فایل را گوش می کنم می بینم واقعا من به چی خودم مینازم که توحیدی هستم
الله اکبر
یک دختر 13 ساله دارم که گاهی اوقات خودش میره مدرسه .ومیاد وگاهی اوقات خودم میبرم میارم
هنوزم که خودش میره هزار تا نجواهای شیاطینی میاد تو ذهنم
دختر بچه چرا ول کردی الان یه بلای سرش میاد جامعه ناامن
یکم عصبانی میشم از خودم ولی بلافاصله آروم میشم میگم مگه زمانی که تو شکمم بود من نگهبانش بودم صاحب اصلی اون کسی دیگست
وبه خدای میگم خدا جونم امانتی که سپردی به من من میسپارم به خودت خودت حافظش باش که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت توریست
آرام میشم وتسلیم
هنوزاینکه برم سرکار بچه ها تو خونه غذا ندارن تنها هستن رو دارم نمی تونم رهاشدن کنم از طرفی نیاز مالی هم دارم
از خدا خواستم یه کاری سر راه من بزاره که تو خونه باشه نیاز به بیرون رفتن نباشه وایمان دارم که حتما ممکن میشه
من نور هستم از سرچشمه پاک خداوند .قدرتمند ثروتمند وزیبا تمام درهای رحمت وبرکت بر روی من باز هستن
همین طور که خداوند برکتی مانند استاد سر راه زندگی من قرار داد
سالها بود استاد را می شناختم ولی سمتش نمی اومدم
تا اینکه خداوند هدایتم کرد وگفت سمیرا استاد اصلی تو این هست بقیه حاشیه هستن
شاد باشید شکر گزار
سلام استاد خوبم و مریم خانم نازنینم
سومین روز سفرنامه
تسلیم یعنی احساس خوب و احساس خوب یعنی هر لحظه دوستی با خدا
همین جمله میتونه روز منو بسازه الهی شکرت بابت هدایتهای زیبا…چه قدر همه چی منظم دقیق و بابرنامه…ممنون استاد مهربانم خدا همراه همیشگتون
سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته
از این فایل عالی درس های زیادی گرفتم که میتونه در رشد تربیتی برای فرزندانم موثر باشه
در نسل امروز ما فقط یاد گرفتیم نگران وترس از اینکه بچه هامون در آینده چه میشه وهزاران نگرانی های بی مورد که بیشتر به جای اینکه کمک کنه بیشتر مشکل ایجاد میکنه
چون وقتی ترس ازاینده داشته باشی واسترس داشته باشیم بیشتر رفتار مون در مقابل بچه ها نادرست میشه ودر رفتار بچه ها عکس جواب میده
در نسل ما یاد گرفتیم که جای خدا عمل کنیم
خدا رو فراموش کنیم وفقط میگن شما یک بچه بیار واونوخوشبخت کن ونمخواد بچه دیگه بیاری
فهمیدیم که قراره ما بچه رو خودمون بد بخت یا خوشبخت کنیم
من خدا رو باور دارم ولی وقتی که باید اون توکل وایمان رو نشون بدم درست عمل نمیکنم
من تا قبل گوش دادن به این فایل اونقدر درباره ابراهیم وقرآن چی گفته دقت نکرده بودم وفقط از گذشتم یک تقلید کور کور آنه داشتم که خروجی مثبت نداشته من هیچ موقع فکر نکردم باورهایی که دارم ورودی مثبتی برام داره یا نه
تصمیم گرفتم معنی قرآن رو بهتر وعمیق تر بخون یاد بگیرم تا درسهای موثری برام باشه تا بتونم یک الگوی مناسب تر برای فرزندانم باشم
به نام رب وهاب و هدایتگرم
سلام به دوستان عزیزم
روز سوم سفرنامه
چقدر عالیه صحبت هاتون تو این فایل استاد
یک آرامش قشنگ و عجیبی داره
واقعا عالین و لذت بخشن
استاد واقعا همینطوره وقتی تسلیم می شیم اتفاقات رخ میدن
چرا که تسلیم شدن دیگه اون هراس رو از بین میبره و به جاش می گیم بزار از لحظم لذت ببرم اون درست میشه، پس کار خدا چیه
و اینکه وقتی کسی مثل ابراهیم علیه السلام تونسته رفیق خدا باشه
قطعا ما هم میتونیم
وقتی یک نفر بتونه قطعا ما هم میتونیم
خدایاشکرت برای شنیدن این حرف ها و این کلام هدایت
واقعا اونقدر استاد که تو این سه فایل اخیر گفتین برین خودتون در قرآن ببینید
دوست دارم که حتما اینکارو انجام بدم انشالله
و این نکات رو بررسی کنم
قبلا که با حرفهای استاد میرفتم و چک میکردم و قرآن رو میخوندم که به درک بیشتری برسم خیلی احساس خوبی داشتم
احساس آزاد شدن
احساس امیدوار بودن
و انشالله که مجدد برم سراغ قرآن و این نکاتی که استاد گفتن رو بررسی کنم و لذت ببرم از این روش قرآن خوندن از این روش حال خوب داشتن
خدایاشکرت برای فرصت زندگی کردن امروز ودریافت این آگاهی ها
خدایاشکرت برای این سایت عزیز
خدایاشکرت برای دوستان و خانواده عزیزم خانواده عباسمنشی
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
در پناه الله یکتا باشید
سلام بر استاد و همه دوستان
روزشمار روزسوم و مینویسم و عجله ای ندارم چون سالها مثل برق گذشت و این چندماه که میخواهم وقت بگزارم برای این سفر روزشمار در مقابل اون سالها ذره ای هستند .تا کم کم رشد کنم.وقتی ذهنیتم رو بزارم روی باور فراونی زمان دیگه عجله ای ندارم .همه چی به برنامه ریزی ذهن برمیگرده که ذهنت روبزاری چطور تصمیم بگیره . من هم سه تا فرزند دارم و توی این فایل استاد گفتند که بنظرم باید فرزندمون تو ذهنمون مهم نباشه برامون باید رها کنیم و خودمون آروم باشیم و به احساس خوب برسیم لازم نیست که دادو بیداد و نصیحت و این کارو بکن این کارو نکن که ناخواسته های بیشتری از طرف فرزندانمون و جذب میکنیم . و بنظرم درسته باید بزاریم قانون کارشو انجام بده فرکانس مثبت ما کارو انجام بده اونا خودشون درست میشن ما یکبار میگیم و بعدش رها میشیم اونا فرکانس مارو میگیرن و آروم میشن .
برداشتم از این فایل :تسلیم ورها شدن و اعتماد به رب و مکمل این دوتا ایمان که نقطه مقابل اون ترس هست. بنظرم اگه بخواهیم رها کنیم و اعتماد کنیم به رب این ایمان میخواهد و ایمانی باید بسازیم که فعال باشد ایمان و باید آرام آرام پرورش داد.نمیشه فقط با زبون و حرف ایمان ساخت و ایمان داشت . وقتی ایمان واقعی ساخته میشه یه آرامش درونی و احساس خوب دردرون بوجود میاد این نشونه ایمانیه که ساخته شده و واقعی هست. که بعد ازاین میشه رها کرد و تسلیم بود و اعتماد کرد به الهامات و اقدام کرد.
و این کم کم با تکامل درست میشه که آدم در هر روز که ایمان رو تمرین میکنه و پرورش میده کم کم خودشو تست کنه و محک بزنه در مورد چیزهای ساده و کوچیک با اینها شروع کنه .
با اون چیزی که دارم وبا شرایطی که دارم شروع میکنم و کار میکنم روی خودم و خودمو محک میزنم . همه چیز باید روان مثل آب اتفاق بیفته اگه گیر داره یا مبهمه یا متوقف شده به قول ما گیر کردم تا اینجا. حتما یکجای کاراز طرف من ایراد داره یا وقت نزاشتم یا نمیدونستم که باید اونو بدونم و بکار ببرم و اجرا کنم نه اینکه قانون خدا یا کار خدا ایراد داره.
پس باید خودمو آروم آروم پرورش بدم .درپایان خوشحالم که امروز در این روزسوم تونستم ردپایی از روند تغییرم رو برجا بگذارم که بعدها بیام و بخونم و به یاد بیارم که کجا بودم و به کجا رسیدم .
خدایا شکرت بابت این مسیر زیبا .
به نام رب فرمانروای جهان
# ردپای من در سومین روز از روزشمار تحول زندگی من #
واقعا انسان با اعتماد به خداوند میتونه دریچه ثروت سلامتی عشق محبت و سعادت رو به روی خودش باز کنه
با تسلیم بودن در برابر خداوند در برابر امر خداوند ارتباط میان ما و خدا روز به روز قوی تر پایدارتر و پر عشق تر میشه
حضرت ابراهیم با اون تسلیم بودن با اون اعتمادش که حتی زن و بچه خودش رو در بیابان با اعتماد به خداوند رها کرد یا داستان قربانی کردن فرزندش ( چقدر انسان میتونه مطیع خداوند باشه که فرزندش رو برای خداوند قربانی کنه ) میتونه برای ما یک الگو کامل باشه
و چقدر ما با ابراهیم فاصله داریم
اما شدنیه
اگر ابراهیم توانسته پس ماهم میتونیم این مقدار ایمان داشته باشیم به خداوند
این مقدار تسلیم باشیم در برابرش
و هر موقع که ایمان داریم و تسلیم باشیم در برابر خداوند احساس خوب داریم ، هدایت میشویم
خدایا سپاسگزارم بابت هدایت من
با آرزوی ثروت سلامتی عشق و آرامش و سعادت در دنیا و آخرت