این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
فایل:اعتماد به رب پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش.
وتصمیم اساسی امروز تصمیمی که ابراهیم گرفت واون رو خلیل الله کرد اون رو دوست خدا الگو برای همه کردحتی برای پیامبران دیگه که خداوند به حضرت محمد می فرماید پیرو دین ابراهیم باش .
حالا چه تصمیمی اینکه یکتاپرست باشه اینکه تسلیم باشه واعتماد کنه به خدای یگانه وانچه خدا می گه عمل می کنه بی چون وچرا.
ابراهیم تصمیم می گیره اعتماد کنه به خدا پس فرزند دلبندش فرزندی که عاشقانه دوستش داره رو با همسرش به فرمان خدا در بیابان خشک وبی آب وعلف رها می کنه چون تسلیم پروردگاره ومی دونه خدابراش بهترینها رو می خوادومطمین هست خدا از زن وفرزندش محافظت می کنه وهمین طور هم می شه.
وسالها بعد برمی گرده به امر خدا برای قربانی کردن فرزندش ابراهیم راهش رو انتخاب کرده تصمیم اساسی زندگیش رو گرفته اوتسلیمه پروردگاره چون سعادت رو در این مساله می بینه پس اگه خدا می گه فرزندت رو قربانی کن می گه چشم وچه کسی می تونه چنین کاری کنه با فرزندش همینه ،همین تسلیم بودن واعتماده که ابراهیم رو خلیل الله می کنه وباز هم چون تسلیمه این مورد هم در نهایت خیر هست برای ابراهیم.
پس باید از ابراهیم درس بگیریم ما هم تصمیم بگیریم می خوایم کدوم راه رو بریم راه نمرود یا ابراهیم اگه دنباله رو ابراهیم هستیم باید ایمان داشته باشیم به اینکه رب فرمانروا وصاحب اختیاره قدرت از ان اوست اوست که جهان رو اداره می کنه باید از غیر خدابرید وفقط به او رو اورد و اعتماد کرد به این قدرت به قوانین بدون تغییرش .اگر چنین کنیم نتایجی ابراهیم گونه می گیریم.
خدایا یاریم کن در صراط مستقیم قدم بردارم ابراهیم رو الگو واسوه قرار بدم کمکم کن نجواهای شیطانی منحرفم نکنه خدایا مرا به راه کسانی که نعمت دادی هدایت کن ونه راه گمراهان.
خدایا شکرت برای داشتن این سایت واستادی که دست تو شده برای هدایت هر روز با اومدن به این سایت ارامش می گیرم.
من تقریبا 6 یا 7 ماه پیش بود فکر کنم که یه فایل که در مورد حضرت ابراهیم و توکل به خداوند صحبت کرده بودین گوش کردم خیلی روم تاثیر گذاشت تو دلم گفتم کاش منم میتونستم مثل حضرت ابراهیم باشم چند روز بعدش یه اتفاق افتاد که من راه خونه رو گم کردم خلاصه میگم من تو فرانسه تازه اومده بودم زبان و هم بلد نبودم هیچی اصلا نمیدونستم ازین اتوبوس هاش که کدوم کجا میره آدرس خونه رو هم بلد نبودم اعصابم خیلی خورد شده بود ازین که نمیدونستم کجا باید برم هوا هم خیلی گرم بود تو یه اتوبوس سوار شدم یه جایی دیگه اصلا رفتم نمیدونستم کجاست از روی نقشه هم که هچی رو نمیفهمیدم هر چی نقشه های ایستگاه و هم میدیدم چیزی سر در نمیاوردم همین لحظه بود که یاد حرف های استادم افتادم یکمی آروم تر شدم یه اوتوبوس اومد منم سوار شدم تو راه دیگه ذهنم شروع کرد اگ این اوتوبوس منو خونه نرسونه چی حسم خیلی بد بود بازم یاد حرف استادم افتادم که میگفت اگه بخدا ایمان داری باید خیالت راحت باشه و آرامش و احساس شاد داشته باشی نمیتونی هم نگران باشی و هم بخدا ایمان داشته باشی که خدا کمکم میکنه و وقتی احساس ات بد باشه اون وقت فقط شیطان با ما صحبت میکنه و وقتی ما آروم هستیم و همه چیزو بخدا میسپاریم و دیگه نگران نیستیم چون مطمعنیم که خداوند مارو کمک میکنه دیگه خیالمون راحت اون وقت خداوند به ما الهام میکنه که چیکار باید کنیم این که یادم افتاد دیگه شروع کردم دیدن زیبایی ها درختان زیبا رو میدیدم گل ها آدمای زیبا رو دیگه کلا احساسم تغیر کرد آروم شده بودم خیلی هم لذت میبردم از دیدن زیبایی ها و احساسم خوشحال شد دیگه مطمعن بودم میرسم خونه چون به خدواند سپردم همینجوری لذت میبردم انقد توجه به زیبایی ها کردم که یادم رفت که من گم شده بودم یه دفعه چشمم به تابلویی که نزدیک خونمون بود افتاد دیگه خوشحال شدم که رسیدم خیلی خوشحال شدم ازین که به خداوند سپردم خیلی راحت و با لذت رسیدم این اولین باری بود که تجربه کردم که به خداوند سپردن یعنی چی چجوری هست فکر میکردم همین که به زبون بگی خدایا من بهت ایمان دارم دیگه کافیه الان از استاد عزیزم یادم گرفتم که ایمان داشتن به الله یعنی خوشحالی یعنی آرامش یعنی لذت بردن از لحظه حال فکر کنی همین لحظه اون خواسته تو بهت داد.
استاد عزیزم من وقتی داشتم از فایلهای شما استفاده میکردم و گوش میدادم توحیدیها رو و مرگ فرزندتون رو اون روزا ففط توحیدیها رو گوش میدادم که یه روز صبح ناگهانی مادر من با مرگ ساده و یهویی رفت به سوی خدای مهربانم
استاد الان اینو مینویسم دستام میلرزه و اشک در چشمانم جمع شده و موهای تنم سیخ شده وااای خدای من یاریم کن در نوشتن ردپای امروزم.و من ناراحت شدم مثل شما موقع مرگ فرزندتون وکمی توی خلوت خودم گریه کردم ولی چن دقیقه و زود خودمو جمع کردم گفتم تو باید الان ایمانتو نشون بدی تو باید اللن تسلیم باشی اینو بگم مادر من تو خونه ایست قلبی کرد و من موقعی رسیدم که توی تاکسی داشتن میبردنش بیمارستان گفتن بیهوش شده ولی اون توی خونه جلوی داداشم جون داد و روحش از تنش جدا شد داداش من توی مسیر شما نیست ولی خداروشکر خیلی تا الان توی این سن کم تونسته تسلیم خدا باشه تا جایی که تونسته و خلاصه من رفتم بیمارستان و داداشم گفت خواهر هر اتفاقی بیفته ناراحت نشو اناالله و اناالیه راجعون من هم همینو تکرار کردم این در حالی بود که داشتن به مادرم شک میدادن و من اونجا توی کف بیمارستان جلوی اون همه ادم زانو زدم و سجده کردم گفتم خدابا من تسلیمم من راضی ام به رضای تو و گفتن مادر عزیزم به رحمت خدا رفت من بدون قطره اشکی اومدم خونه راحت از مهمانها پذیرایی کردم و خداوند چنان صبری به من و داداشم داد که هنوز که هنوزه به ما میگن شما چه دلی دارید و اون روزای مراسم خاله هام به من میگفتن بیا گریه کن زشته مردم چی میگن دخترش دلش نمیسوزه ولی من میگفتم نه مگه من برای مردم زندگی میکنم حتی استاد من خودن رفتم توی غسالخانه مادرم روشستم که بعد از شستن اون زن اخوند به مادربزرگم گفت این کیه گفت این دختر بنده خدا زبانشو گاز گرفت گفت وااای چه صبری داری چقدر ارومی خودمم اون روزها یادم میاد واقعا لذت میبرم از اون همه تسلیم و صبری که خداوند در دلم گذاشت و پذیرفتم مرگ مادرم رو گفتم حتما خداوند خیری برای منو داداشم میخواد خدایا شکررررت واقعا و من اون روزا استاد روی قبر مادرم هنذفری توی گوشم بود و داشتم فایلهای شما رو گوش میدادم که گریه ها و سخنرانی ها منو ادیت نکنه من احساسمو اونجوری خوب نگه می داشتم که کسی نتونه احساس گناه به من بده و احساس دلسوزی من غرق بودم اون روزها از احساس و خوب و توکل و چقدر من بعد از مرگ مادرم بزرگتر شدم چقدر تجربه ها کسب کردم چقدر من احساس دلسوزیم از بین رفت و خیلی چیزایی دیگه .
و مسئله هایی که توی روابطم پیش اومد چقدر این تسلیم بودن و اینکه خدایا تو میدانی من هیچی نمیدانم من فقط روی تو حساب باز میکنم من به هر خیری که از جانب تو له من برسه سخت سخت محتاج ونیازمندم و اینکه خدایا تو منو هدایت کن تو بهترینها رو وارد زندگیم کن من فقط و فقط تو رو دارم چقدر اتفاقهای قشنگ برا من افتاد و همه چی به نفع من شد و خدایی که دلها رو نرم کرد خدایا بی نهایت شکرررررر
اینها رو خداوند گفت و من نوشتم من هیچی از خودم ندارم هر چی دارم از خداست
در پناه خدای قشنگم تا ردپای دیگه
عاشق این دعای زیباتم برای ما اخر هر فایل در پناه الله یکتا ،شاد،سلامت،ثروتمند،خوشبخت و سعادتمتد در دنیا وآخرت باشید.تقدیم با عشق زهرا جان عزیز بهترین رفیق خدا و او بهترین رفیق من
توی دوره کشف قوانین استاد توضیح دادن که وقتی بعد از مدت ها تلاش و سختی .. به خواسته ای میرسیم در واقع به خاطر اون سختی ها نبوده که ما به خواسته رسیدیم بلکه ما در نتیجه ناآگاهانه یا آگاهانه تسلیم شدیم و یه سری باورهامون هماهنگ شد ترمز ها برداشته شد که اون اتفاق بلاخره افتاد
پس چه بهتر از اول تسلیم خدا باشیم و با شکرگزاری از داشته ها حال مون رو خوب نگه داریم و باور کنیم که خدا خواسته هامون رو میده و وعده خدا حقه
خدایا کمک کن تا باورت کنم
خدایا کمک کن تا تسلیم تو باشم
خدایا کمک کن ایمانم بهت قوی شه
خدایا کمک کن صبور باشم و تصمیمات درست بگیرم
خدایا کمک کن تا طبق قوانین تو عمل کنم
خدایا کمکم کن هدایتو هارو دریافت و بهشون عمل کنم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجوییم
خداروصدهزار مرتبه شکر بابت این فایل زیبا از اعتماد به رب وپیام ابراهیم
اول ازهمه چیز باید بگم که من امروز این فایل 18دقیقه ای رو چهار پنج بار گوش کردم بادقت کامل.. باراول خوب گوش کردم رفتم برای باردوم دیدم تو همون دقایق اول استاد یه جمله ی جدید گفتن که من تو دفعه ی قبلی نشنیدم. گفتم اینو کی گفت که من نشنیدم تاآخر فایل ورفتم. رفتم یه سرتو اشپزخونه وبرگشتم برای بارسوم فایل وگوش دادم ودیدم باز یه جمله جدید دیگه.. خداشاهده این چهارپنج بارکه گوش کردم هربار یه چیزی میشنیدم که دفعه ی قبل نشنیده بودم باوجود اینکه میگم بادقت تمام هم گوش میدادم وجالبه هربار این اتفاق میفتاد من برای دفعه بعد حواسمو بیشتر جمع میکردم.. باخودم گفتم ای بابا مگه میشه که تو یه فایل 18دقیقه ای که بافاصله ده دقیقه به یه رب گوش میکنی اینهمه جمله جدید به گوشت بخوره.. باوجود اینکه من این چندباروباتمرکز کامل ودرتنهایی وسکوت گوش دادم یعنی خودم تنهای تنهاخونه بودم.. خیلی باخودم فکر کردم که چرا اینجوریه باورکنید اگه بازم گوش میکردم هربار به یه چیز جدید برمیخوردم.. این نکته امروز خیلی برای من جالب بودخیلی زیاد..
نکته ی دوم اینکه منی که اصلا هیچ وقت هبچ کامنتی توی سایت نمیخوندم الان چقدرررررر عاشق خوندن کامنتهای بچه هاشدم وازهرکامنتی چه چیزهایی یادمیگیرم خداروصدهزارمرتبه شکر بابت روزشمارتحول زندگی من. که واقعا داره منو وزندگیمو متحول میکنه به نظر خودم توهمین سه روز سفرنامه خیلی تغییر کردم خیلی بیشتر فکر میکنم به چیزهایی که بدردزندگیم میخوره خیلی آسون گیرترشدم خیلی تعمق میکنم خیلی احساسم خوبه.
فایل امشب روز سوم سفرنامه خیلی فایل ناب وارزشمندی هست. فایلی که درمورد ابراهیم حنیف شخصیت برجسته قرآن درموردش صحبت میشه.. واقعا کی میتونه مثل ابراهیم باشه کی میتونه تااون حدرفیق فابریک خدا باشه که مورد تایید خداوند باشه مورد تایید رب. خداوند ازش تعریف کنه وبگه پیرو دین ابراهیم باشید که اوموحد بود ومشرک نبود..
کی میتونه تااین حد باخدا رفیق باشه که بتونه بخاطر امر خدااز زن وبچه ی چندروزه ش بگذره.وتوبیابون رهاشون کنه وفقط بگه خدایا تو خودت مردم رو دورشون جمع کن وبره.. کی میتونه تااین حد باخدا رفیق باشه که بخاطر امر خدابه خاطر حرف رفیقش بخادبچشو قربانی کنه.. واقعا این ابراهیم کی بوده؟؟؟ ماهاباید تاکی تکاملمون روطی کنیم تابرسیم به گَردِپای ابراهیم،، مثل ابراهیم شدنمون پیشکش.. واقعاچطوری باچه ایمانی خداشو باورکرده بوده.. من میخام یکساعت برم خرید وبرگردم بچه ی 9سالمو میزارم تو خونه هنوز 100متر نرفتم اینقدر نجواها میاد توکله م میچرخه که حالا بلایی سر بچت نیاد بچه تنها توخونس دورگاز نره. در وبرای غریبه باز نکنه. دور برق نره. کارخطرناک نکنه.. بچه هس نادونه اینقدر این نجواها میاد که پشیمون میشم از رفتن… مادیگه کی میخایم توحیدی بشیم کی میخایم خدامونو باورکنیم چطورمیتونیم حتی تصورش روبکنیم که یه لحظه مث ابراهیم باشیم..
چطور میتونیم مثل مادر موسی دل از بچه مون بکنیم وبندازیم تو جریان آب..
باچه باوری میخایم ازش درخواست کنیم که خداوندا به من ملکی عطاکن که نه به قبل من داده باشی ونه به بعد من بدی..
من تو این چندروزه که دارم کامتارو میخوندم توبعضی از کامنتها یه باورهای خالصی میخونم که بهشون حسودیم میشه میگم خدایا واقعااینا تونستن به این باورها برسن واقعا این چیزایی که نوشتن خودشون هم باورش کردن یا فقط حرفای قشنگه.. اگه باورش کردن که ایولله بهشون دمشون گرم پس اگه اینا تونستن توهم میتونی کبری راهتو ادامه بده توی خوب مسیری افتادی..
ازوقتی این فایل وگوش دادم یه چیزی چسبیده به کله م که مدام بهم میگه بشین فکر کن.. فکر کن. فکر کن. تعمق. تفکر. تعقل.. فکر کن به خدابه فرمانروای جهانیان.. الکی تودفترت فقط ننویس ایاک نعبد وایاک نستعین.. فکرکن به ایاک نعبد وایاک نستعین فکر کن هروقت به درک صحیحی ازش رسیدی اونوقت بایه قلب باز بایک روح خالص بنویس ایاک نعبد وایاک نستعین.. مثل یه مرد.. محکم.. توحیدی.. مث ابراهیم. مث موسی. مث مریم. مث سلیمان.
واقعااااا این فایل حالمو منقلب کرد حالم خیلی خوبه نسبت به قبلم حس میکنم یه لول بالاتر رفتم اما من برای اینکه فراموش نکنم باید این فایل 18دقیقه ای رو هروز گوش کنم وبهش فکر کنم.. خداروصد هزار مرتبه شکر بابت اینکه تو این مسبر الهی هستم هدایت شدم به این مسیر که نقشه گنج وبهم میده اگرعمل کنم به دانسته هام. اگر توحیدی ترباشم. اگرخداروقلباوعمیقا باورکنم..
استاد جان ومریم بانوی شایسته ازتون بینهایت سپاسگزارم وازخداوندهم شاکرم که منم یک عضو از خانواده ی عباسمنشی شدم.. درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمنددردنیا وآخرت باشید
سلام بر همه ی دوستان عزیزم و استاد ارجمند جناب آقای عباس منش
چقدر زیبا به مفهوم عمیق توحید در داستان حضرت ابراهیم (ع) توجه کردید.
با اینکه سالیان سال داستان فرمان خداوند برای ذبح حضرت اسماعیل(ع) را شنیدم اما هرگز به عشق حضرت ابراهیم (ع) و خداوند توجه نکردم.
همیشه زاویه دید من نسبت به این داستان، صرفا بر مبنای مطیع بودن مخلوق در برابر خالق بود. گاهی اوقات برخی افراد با نگاه به این داستان و فرمان خداوند بر ذبح حضرت اسماعیل (ع) -علارغم میل به ذبح فرزند در انسانها- میکوشند تا بگویند مشکلاتی که در زندگی ما پیش می آید خواسته ی خداوند است و سختی های زندگی برای این است که خداوند بداند ما تا چه اندازه او را دوست داریم و مطیع خالق یکتا هستیم.
چقدر زشت است زدن این همه تهمت به خداوند . فراموش کردیم که خداوند است که به مخلوقش عشق می ورزد و به فرشتگان امر کرد تا انسان را سجده کنند. همان خداوندی که افسار تمام و کمال زندگیمان را در دست خودمان داد. اگر وی از ما خواسته است تا در همه حال شکر گذار او باشیم دلیلش این است که اگر ناشکری کنیم و احساس خوبی نداشته باشیم ، به خاطر داشتن انرژی منفی( فرکانس نا مناسب ) هرگز اتفاقی به نفع ما رخ نخواهد داد. اتفاقات زیبا تنها در زمانی رخ خواهند داد که عمیقا” احساس خوشبختی و شادی کنیم. امیدوارم همه ی ما از قانون جذب و قانون آفرینش درک درستی پیدا کنیم.
امیدوارم ثروتمند ، سلامت ، سعادتمند و عاقبت به خیر در دنیا و آخرت باشید.
نکته ی جدیدی که این فایل اینبار برای من داشت این بود که یک خواسته برام ایجاد شد که تازه فهمیدم هیچوقت حد خودم نمیدونستم این خواسته رو
” دوست خدا ” بودن
رفیق خدا بودن , دوست جون جونی خدا بودن . چه حد عالی از انسان بودن . خیلی خوشحالم که این خواسته در وجودم شکل گرفت . از احساس گناه تا محبوب و رفیق خدا بودن?
داستان قربانی کردن اسماعیل از اون داستان های بنیان کن تاریخ بشره . سالها پیش کتابی خوندم بنام (ترس و لرز) از (سورن کی یر کگارد) روایت عشق و ایمان و ساحت ایمان . و انگار نتیجه این داستان در زندگی عباس منش خیلی بهتر از زندگی کی یرکگارد بوده
خدایاشکرت که امروزم روبااین فایل فوق العاده شروع کردم وازهمین اول صبح اتفاقات فوق العاده شروع شد
حالاکه فکرمیکنم میبینم هرجاموفق بودم ازتوکل به خدابوده وهرناخواسته ای درزندگیم زمانی بوده که ترس وجودم راگرفته وازخداوندفاصله گرفتم وایمانم کم رنگ شده
این جنس ازایمان به انسان توان هرکاری رومیده وقتی باهمه ی وجودپشتت به تنهاقدرت بینهایت جهان گرمه چنان اعتمادبه نفسی بدست میاری که توانایی انجام هرکاری رادرخودت میبینی
این قدرت احساس لیاقت روکه یکی ازضعف های منه درمن زیادمیکنه
ازاین فایل یادگرفتم تسلیم خداوندباشم وبدون ترس حرکت کنم
حرکت کنم ودائم به خودم یاداوری کنم خداکنارمنه خدامراقب منه خدامنوحمایت وهدایت میکنه
وهرروزروی ایمانم کارکنم وهمیشه حواسم به احساس خوبم باشه
الان که این فایل روگوش دادم سرشار ازعشق وایمان به خداهستم
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به استاد عزیزم.
کلید:شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی.
فایل:اعتماد به رب پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش.
وتصمیم اساسی امروز تصمیمی که ابراهیم گرفت واون رو خلیل الله کرد اون رو دوست خدا الگو برای همه کردحتی برای پیامبران دیگه که خداوند به حضرت محمد می فرماید پیرو دین ابراهیم باش .
حالا چه تصمیمی اینکه یکتاپرست باشه اینکه تسلیم باشه واعتماد کنه به خدای یگانه وانچه خدا می گه عمل می کنه بی چون وچرا.
ابراهیم تصمیم می گیره اعتماد کنه به خدا پس فرزند دلبندش فرزندی که عاشقانه دوستش داره رو با همسرش به فرمان خدا در بیابان خشک وبی آب وعلف رها می کنه چون تسلیم پروردگاره ومی دونه خدابراش بهترینها رو می خوادومطمین هست خدا از زن وفرزندش محافظت می کنه وهمین طور هم می شه.
وسالها بعد برمی گرده به امر خدا برای قربانی کردن فرزندش ابراهیم راهش رو انتخاب کرده تصمیم اساسی زندگیش رو گرفته اوتسلیمه پروردگاره چون سعادت رو در این مساله می بینه پس اگه خدا می گه فرزندت رو قربانی کن می گه چشم وچه کسی می تونه چنین کاری کنه با فرزندش همینه ،همین تسلیم بودن واعتماده که ابراهیم رو خلیل الله می کنه وباز هم چون تسلیمه این مورد هم در نهایت خیر هست برای ابراهیم.
پس باید از ابراهیم درس بگیریم ما هم تصمیم بگیریم می خوایم کدوم راه رو بریم راه نمرود یا ابراهیم اگه دنباله رو ابراهیم هستیم باید ایمان داشته باشیم به اینکه رب فرمانروا وصاحب اختیاره قدرت از ان اوست اوست که جهان رو اداره می کنه باید از غیر خدابرید وفقط به او رو اورد و اعتماد کرد به این قدرت به قوانین بدون تغییرش .اگر چنین کنیم نتایجی ابراهیم گونه می گیریم.
خدایا یاریم کن در صراط مستقیم قدم بردارم ابراهیم رو الگو واسوه قرار بدم کمکم کن نجواهای شیطانی منحرفم نکنه خدایا مرا به راه کسانی که نعمت دادی هدایت کن ونه راه گمراهان.
خدایا شکرت برای داشتن این سایت واستادی که دست تو شده برای هدایت هر روز با اومدن به این سایت ارامش می گیرم.
خدایا شکرت شکرت شکرت.
استاد ازتون سپاسگزارم.
در پناه خدا.
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته عزیزم
من تقریبا 6 یا 7 ماه پیش بود فکر کنم که یه فایل که در مورد حضرت ابراهیم و توکل به خداوند صحبت کرده بودین گوش کردم خیلی روم تاثیر گذاشت تو دلم گفتم کاش منم میتونستم مثل حضرت ابراهیم باشم چند روز بعدش یه اتفاق افتاد که من راه خونه رو گم کردم خلاصه میگم من تو فرانسه تازه اومده بودم زبان و هم بلد نبودم هیچی اصلا نمیدونستم ازین اتوبوس هاش که کدوم کجا میره آدرس خونه رو هم بلد نبودم اعصابم خیلی خورد شده بود ازین که نمیدونستم کجا باید برم هوا هم خیلی گرم بود تو یه اتوبوس سوار شدم یه جایی دیگه اصلا رفتم نمیدونستم کجاست از روی نقشه هم که هچی رو نمیفهمیدم هر چی نقشه های ایستگاه و هم میدیدم چیزی سر در نمیاوردم همین لحظه بود که یاد حرف های استادم افتادم یکمی آروم تر شدم یه اوتوبوس اومد منم سوار شدم تو راه دیگه ذهنم شروع کرد اگ این اوتوبوس منو خونه نرسونه چی حسم خیلی بد بود بازم یاد حرف استادم افتادم که میگفت اگه بخدا ایمان داری باید خیالت راحت باشه و آرامش و احساس شاد داشته باشی نمیتونی هم نگران باشی و هم بخدا ایمان داشته باشی که خدا کمکم میکنه و وقتی احساس ات بد باشه اون وقت فقط شیطان با ما صحبت میکنه و وقتی ما آروم هستیم و همه چیزو بخدا میسپاریم و دیگه نگران نیستیم چون مطمعنیم که خداوند مارو کمک میکنه دیگه خیالمون راحت اون وقت خداوند به ما الهام میکنه که چیکار باید کنیم این که یادم افتاد دیگه شروع کردم دیدن زیبایی ها درختان زیبا رو میدیدم گل ها آدمای زیبا رو دیگه کلا احساسم تغیر کرد آروم شده بودم خیلی هم لذت میبردم از دیدن زیبایی ها و احساسم خوشحال شد دیگه مطمعن بودم میرسم خونه چون به خدواند سپردم همینجوری لذت میبردم انقد توجه به زیبایی ها کردم که یادم رفت که من گم شده بودم یه دفعه چشمم به تابلویی که نزدیک خونمون بود افتاد دیگه خوشحال شدم که رسیدم خیلی خوشحال شدم ازین که به خداوند سپردم خیلی راحت و با لذت رسیدم این اولین باری بود که تجربه کردم که به خداوند سپردن یعنی چی چجوری هست فکر میکردم همین که به زبون بگی خدایا من بهت ایمان دارم دیگه کافیه الان از استاد عزیزم یادم گرفتم که ایمان داشتن به الله یعنی خوشحالی یعنی آرامش یعنی لذت بردن از لحظه حال فکر کنی همین لحظه اون خواسته تو بهت داد.
تشکر فراوان از استاد عباس منش گرانبهایم
بنام خداوند بخشنده مهربان و هدایتگر و حمایتگرم
سلام به خدای قشنگم و سلام به روی ماه استاد عزیزم
به لطف خدای قدرتمندم روز سوم ردپای من در سفرنامه
استاد عزیزم من وقتی داشتم از فایلهای شما استفاده میکردم و گوش میدادم توحیدیها رو و مرگ فرزندتون رو اون روزا ففط توحیدیها رو گوش میدادم که یه روز صبح ناگهانی مادر من با مرگ ساده و یهویی رفت به سوی خدای مهربانم
استاد الان اینو مینویسم دستام میلرزه و اشک در چشمانم جمع شده و موهای تنم سیخ شده وااای خدای من یاریم کن در نوشتن ردپای امروزم.و من ناراحت شدم مثل شما موقع مرگ فرزندتون وکمی توی خلوت خودم گریه کردم ولی چن دقیقه و زود خودمو جمع کردم گفتم تو باید الان ایمانتو نشون بدی تو باید اللن تسلیم باشی اینو بگم مادر من تو خونه ایست قلبی کرد و من موقعی رسیدم که توی تاکسی داشتن میبردنش بیمارستان گفتن بیهوش شده ولی اون توی خونه جلوی داداشم جون داد و روحش از تنش جدا شد داداش من توی مسیر شما نیست ولی خداروشکر خیلی تا الان توی این سن کم تونسته تسلیم خدا باشه تا جایی که تونسته و خلاصه من رفتم بیمارستان و داداشم گفت خواهر هر اتفاقی بیفته ناراحت نشو اناالله و اناالیه راجعون من هم همینو تکرار کردم این در حالی بود که داشتن به مادرم شک میدادن و من اونجا توی کف بیمارستان جلوی اون همه ادم زانو زدم و سجده کردم گفتم خدابا من تسلیمم من راضی ام به رضای تو و گفتن مادر عزیزم به رحمت خدا رفت من بدون قطره اشکی اومدم خونه راحت از مهمانها پذیرایی کردم و خداوند چنان صبری به من و داداشم داد که هنوز که هنوزه به ما میگن شما چه دلی دارید و اون روزای مراسم خاله هام به من میگفتن بیا گریه کن زشته مردم چی میگن دخترش دلش نمیسوزه ولی من میگفتم نه مگه من برای مردم زندگی میکنم حتی استاد من خودن رفتم توی غسالخانه مادرم روشستم که بعد از شستن اون زن اخوند به مادربزرگم گفت این کیه گفت این دختر بنده خدا زبانشو گاز گرفت گفت وااای چه صبری داری چقدر ارومی خودمم اون روزها یادم میاد واقعا لذت میبرم از اون همه تسلیم و صبری که خداوند در دلم گذاشت و پذیرفتم مرگ مادرم رو گفتم حتما خداوند خیری برای منو داداشم میخواد خدایا شکررررت واقعا و من اون روزا استاد روی قبر مادرم هنذفری توی گوشم بود و داشتم فایلهای شما رو گوش میدادم که گریه ها و سخنرانی ها منو ادیت نکنه من احساسمو اونجوری خوب نگه می داشتم که کسی نتونه احساس گناه به من بده و احساس دلسوزی من غرق بودم اون روزها از احساس و خوب و توکل و چقدر من بعد از مرگ مادرم بزرگتر شدم چقدر تجربه ها کسب کردم چقدر من احساس دلسوزیم از بین رفت و خیلی چیزایی دیگه .
و مسئله هایی که توی روابطم پیش اومد چقدر این تسلیم بودن و اینکه خدایا تو میدانی من هیچی نمیدانم من فقط روی تو حساب باز میکنم من به هر خیری که از جانب تو له من برسه سخت سخت محتاج ونیازمندم و اینکه خدایا تو منو هدایت کن تو بهترینها رو وارد زندگیم کن من فقط و فقط تو رو دارم چقدر اتفاقهای قشنگ برا من افتاد و همه چی به نفع من شد و خدایی که دلها رو نرم کرد خدایا بی نهایت شکرررررر
اینها رو خداوند گفت و من نوشتم من هیچی از خودم ندارم هر چی دارم از خداست
در پناه خدای قشنگم تا ردپای دیگه
عاشق این دعای زیباتم برای ما اخر هر فایل در پناه الله یکتا ،شاد،سلامت،ثروتمند،خوشبخت و سعادتمتد در دنیا وآخرت باشید.تقدیم با عشق زهرا جان عزیز بهترین رفیق خدا و او بهترین رفیق من
به نام خدا
سلام به همگی
تسلیم بودن در مقابل خداوند
توی دوره کشف قوانین استاد توضیح دادن که وقتی بعد از مدت ها تلاش و سختی .. به خواسته ای میرسیم در واقع به خاطر اون سختی ها نبوده که ما به خواسته رسیدیم بلکه ما در نتیجه ناآگاهانه یا آگاهانه تسلیم شدیم و یه سری باورهامون هماهنگ شد ترمز ها برداشته شد که اون اتفاق بلاخره افتاد
پس چه بهتر از اول تسلیم خدا باشیم و با شکرگزاری از داشته ها حال مون رو خوب نگه داریم و باور کنیم که خدا خواسته هامون رو میده و وعده خدا حقه
خدایا کمک کن تا باورت کنم
خدایا کمک کن تا تسلیم تو باشم
خدایا کمک کن ایمانم بهت قوی شه
خدایا کمک کن صبور باشم و تصمیمات درست بگیرم
خدایا کمک کن تا طبق قوانین تو عمل کنم
خدایا کمکم کن هدایتو هارو دریافت و بهشون عمل کنم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجوییم
خدایا تسلیم تو هستم
خدایا هرآنچه که دارم ازآن توست ومن بدون تو هیچم.
خداروصدهزارمرتبه شکر که خداوند امشب هم یه فرصت دوباره ای داد تا ردپایی از خودم بجا بزارم.
باسلام خدمت استاد عزیزم ومریم بانوی نازنین ودوستان همفرکانسیم.
روزشمارتحول زندگی من روز سوم
خداروصدهزار مرتبه شکر بابت این فایل زیبا از اعتماد به رب وپیام ابراهیم
اول ازهمه چیز باید بگم که من امروز این فایل 18دقیقه ای رو چهار پنج بار گوش کردم بادقت کامل.. باراول خوب گوش کردم رفتم برای باردوم دیدم تو همون دقایق اول استاد یه جمله ی جدید گفتن که من تو دفعه ی قبلی نشنیدم. گفتم اینو کی گفت که من نشنیدم تاآخر فایل ورفتم. رفتم یه سرتو اشپزخونه وبرگشتم برای بارسوم فایل وگوش دادم ودیدم باز یه جمله جدید دیگه.. خداشاهده این چهارپنج بارکه گوش کردم هربار یه چیزی میشنیدم که دفعه ی قبل نشنیده بودم باوجود اینکه میگم بادقت تمام هم گوش میدادم وجالبه هربار این اتفاق میفتاد من برای دفعه بعد حواسمو بیشتر جمع میکردم.. باخودم گفتم ای بابا مگه میشه که تو یه فایل 18دقیقه ای که بافاصله ده دقیقه به یه رب گوش میکنی اینهمه جمله جدید به گوشت بخوره.. باوجود اینکه من این چندباروباتمرکز کامل ودرتنهایی وسکوت گوش دادم یعنی خودم تنهای تنهاخونه بودم.. خیلی باخودم فکر کردم که چرا اینجوریه باورکنید اگه بازم گوش میکردم هربار به یه چیز جدید برمیخوردم.. این نکته امروز خیلی برای من جالب بودخیلی زیاد..
نکته ی دوم اینکه منی که اصلا هیچ وقت هبچ کامنتی توی سایت نمیخوندم الان چقدرررررر عاشق خوندن کامنتهای بچه هاشدم وازهرکامنتی چه چیزهایی یادمیگیرم خداروصدهزارمرتبه شکر بابت روزشمارتحول زندگی من. که واقعا داره منو وزندگیمو متحول میکنه به نظر خودم توهمین سه روز سفرنامه خیلی تغییر کردم خیلی بیشتر فکر میکنم به چیزهایی که بدردزندگیم میخوره خیلی آسون گیرترشدم خیلی تعمق میکنم خیلی احساسم خوبه.
فایل امشب روز سوم سفرنامه خیلی فایل ناب وارزشمندی هست. فایلی که درمورد ابراهیم حنیف شخصیت برجسته قرآن درموردش صحبت میشه.. واقعا کی میتونه مثل ابراهیم باشه کی میتونه تااون حدرفیق فابریک خدا باشه که مورد تایید خداوند باشه مورد تایید رب. خداوند ازش تعریف کنه وبگه پیرو دین ابراهیم باشید که اوموحد بود ومشرک نبود..
کی میتونه تااین حد باخدا رفیق باشه که بتونه بخاطر امر خدااز زن وبچه ی چندروزه ش بگذره.وتوبیابون رهاشون کنه وفقط بگه خدایا تو خودت مردم رو دورشون جمع کن وبره.. کی میتونه تااین حد باخدا رفیق باشه که بخاطر امر خدابه خاطر حرف رفیقش بخادبچشو قربانی کنه.. واقعا این ابراهیم کی بوده؟؟؟ ماهاباید تاکی تکاملمون روطی کنیم تابرسیم به گَردِپای ابراهیم،، مثل ابراهیم شدنمون پیشکش.. واقعاچطوری باچه ایمانی خداشو باورکرده بوده.. من میخام یکساعت برم خرید وبرگردم بچه ی 9سالمو میزارم تو خونه هنوز 100متر نرفتم اینقدر نجواها میاد توکله م میچرخه که حالا بلایی سر بچت نیاد بچه تنها توخونس دورگاز نره. در وبرای غریبه باز نکنه. دور برق نره. کارخطرناک نکنه.. بچه هس نادونه اینقدر این نجواها میاد که پشیمون میشم از رفتن… مادیگه کی میخایم توحیدی بشیم کی میخایم خدامونو باورکنیم چطورمیتونیم حتی تصورش روبکنیم که یه لحظه مث ابراهیم باشیم..
چطور میتونیم مثل مادر موسی دل از بچه مون بکنیم وبندازیم تو جریان آب..
باچه باوری میخایم ازش درخواست کنیم که خداوندا به من ملکی عطاکن که نه به قبل من داده باشی ونه به بعد من بدی..
من تو این چندروزه که دارم کامتارو میخوندم توبعضی از کامنتها یه باورهای خالصی میخونم که بهشون حسودیم میشه میگم خدایا واقعااینا تونستن به این باورها برسن واقعا این چیزایی که نوشتن خودشون هم باورش کردن یا فقط حرفای قشنگه.. اگه باورش کردن که ایولله بهشون دمشون گرم پس اگه اینا تونستن توهم میتونی کبری راهتو ادامه بده توی خوب مسیری افتادی..
ازوقتی این فایل وگوش دادم یه چیزی چسبیده به کله م که مدام بهم میگه بشین فکر کن.. فکر کن. فکر کن. تعمق. تفکر. تعقل.. فکر کن به خدابه فرمانروای جهانیان.. الکی تودفترت فقط ننویس ایاک نعبد وایاک نستعین.. فکرکن به ایاک نعبد وایاک نستعین فکر کن هروقت به درک صحیحی ازش رسیدی اونوقت بایه قلب باز بایک روح خالص بنویس ایاک نعبد وایاک نستعین.. مثل یه مرد.. محکم.. توحیدی.. مث ابراهیم. مث موسی. مث مریم. مث سلیمان.
واقعااااا این فایل حالمو منقلب کرد حالم خیلی خوبه نسبت به قبلم حس میکنم یه لول بالاتر رفتم اما من برای اینکه فراموش نکنم باید این فایل 18دقیقه ای رو هروز گوش کنم وبهش فکر کنم.. خداروصد هزار مرتبه شکر بابت اینکه تو این مسبر الهی هستم هدایت شدم به این مسیر که نقشه گنج وبهم میده اگرعمل کنم به دانسته هام. اگر توحیدی ترباشم. اگرخداروقلباوعمیقا باورکنم..
استاد جان ومریم بانوی شایسته ازتون بینهایت سپاسگزارم وازخداوندهم شاکرم که منم یک عضو از خانواده ی عباسمنشی شدم.. درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمنددردنیا وآخرت باشید
سلام بر استاد و همه
رد پای من در روزشمار تحول زندگی من، روز 3
“من متعهدم به این مسیر و خوندن توضیحات و چندتا از کامنتهای همان فایل و نوشتن کامنت”
در این فایل از یکتاپرستی، ایمان و اعتماد و تسلیم بودن ابراهیم در برابر خداوند صحبت شد.
پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش:
«آموختنِ این جنس از اعتماد به خداوند و توانایی اجرای آن در عمل»
این تسلیم بودن و ایمان ابراهیم به این معناست که:
من ایمان دارم که خداوند به من کمک میکنه.
من ایمان دارم شرایط، اتفاقات و دستهای خداوند جوری پیش میره که من در شهر غریبی که هیچ کس رو ندارم تنها نمیمونم
بارم روی زمین نمیمونه، کارام حل میشه به بهترین شکل ممکن
هیچ ایده ای ندارما ولی میرم تو دلش
من توکل میکنم به خدای قشنگم. ایمان دارم که کارام انجام میشه به بهترین نحو
ایمان داشتن به اینکه هدایت میشم
مورد هدایت و حمایت قرار میگیرم
خداوند بینهایت دست داره که به من کمک کنه
من تسیلم خداوندم
همیشه احساسم خوبه. چون همیشه ایمان دارم که خداوند هست و داره از من حمایت میکنه و هدایتم میکنه
نشانه تسلیم بودن و ایمان داشتن، احساس خوبه
خداوند خیر من رو میخواد
خداوند به مسیر درست هدایتم میکنه
خداوند من رو تنها نمیزاره
من حالم خوبه. احساس خوبی دارم
من پشتم گرمه. پیش میرم. ناامید نمیشم.
ترس ها من رو در بر نمیگیره
حرکت میکنم
من حرکت میکنم، خداوند به من برکت میده
من ایمان دارم که کمکم میکنه
من تسلیم امر پروردگارم
– در پناه خدا باشیم.
به نام خالق یکتا
سلام بر همه ی دوستان عزیزم و استاد ارجمند جناب آقای عباس منش
چقدر زیبا به مفهوم عمیق توحید در داستان حضرت ابراهیم (ع) توجه کردید.
با اینکه سالیان سال داستان فرمان خداوند برای ذبح حضرت اسماعیل(ع) را شنیدم اما هرگز به عشق حضرت ابراهیم (ع) و خداوند توجه نکردم.
همیشه زاویه دید من نسبت به این داستان، صرفا بر مبنای مطیع بودن مخلوق در برابر خالق بود. گاهی اوقات برخی افراد با نگاه به این داستان و فرمان خداوند بر ذبح حضرت اسماعیل (ع) -علارغم میل به ذبح فرزند در انسانها- میکوشند تا بگویند مشکلاتی که در زندگی ما پیش می آید خواسته ی خداوند است و سختی های زندگی برای این است که خداوند بداند ما تا چه اندازه او را دوست داریم و مطیع خالق یکتا هستیم.
چقدر زشت است زدن این همه تهمت به خداوند . فراموش کردیم که خداوند است که به مخلوقش عشق می ورزد و به فرشتگان امر کرد تا انسان را سجده کنند. همان خداوندی که افسار تمام و کمال زندگیمان را در دست خودمان داد. اگر وی از ما خواسته است تا در همه حال شکر گذار او باشیم دلیلش این است که اگر ناشکری کنیم و احساس خوبی نداشته باشیم ، به خاطر داشتن انرژی منفی( فرکانس نا مناسب ) هرگز اتفاقی به نفع ما رخ نخواهد داد. اتفاقات زیبا تنها در زمانی رخ خواهند داد که عمیقا” احساس خوشبختی و شادی کنیم. امیدوارم همه ی ما از قانون جذب و قانون آفرینش درک درستی پیدا کنیم.
امیدوارم ثروتمند ، سلامت ، سعادتمند و عاقبت به خیر در دنیا و آخرت باشید.
یلدای همه مبارک
?????????
به نام خدای یگانه
نکته ی جدیدی که این فایل اینبار برای من داشت این بود که یک خواسته برام ایجاد شد که تازه فهمیدم هیچوقت حد خودم نمیدونستم این خواسته رو
” دوست خدا ” بودن
رفیق خدا بودن , دوست جون جونی خدا بودن . چه حد عالی از انسان بودن . خیلی خوشحالم که این خواسته در وجودم شکل گرفت . از احساس گناه تا محبوب و رفیق خدا بودن?
داستان قربانی کردن اسماعیل از اون داستان های بنیان کن تاریخ بشره . سالها پیش کتابی خوندم بنام (ترس و لرز) از (سورن کی یر کگارد) روایت عشق و ایمان و ساحت ایمان . و انگار نتیجه این داستان در زندگی عباس منش خیلی بهتر از زندگی کی یرکگارد بوده
روزسوم اززیباترین سفرزندگیم
خدایاشکرت که امروزم روبااین فایل فوق العاده شروع کردم وازهمین اول صبح اتفاقات فوق العاده شروع شد
حالاکه فکرمیکنم میبینم هرجاموفق بودم ازتوکل به خدابوده وهرناخواسته ای درزندگیم زمانی بوده که ترس وجودم راگرفته وازخداوندفاصله گرفتم وایمانم کم رنگ شده
این جنس ازایمان به انسان توان هرکاری رومیده وقتی باهمه ی وجودپشتت به تنهاقدرت بینهایت جهان گرمه چنان اعتمادبه نفسی بدست میاری که توانایی انجام هرکاری رادرخودت میبینی
این قدرت احساس لیاقت روکه یکی ازضعف های منه درمن زیادمیکنه
ازاین فایل یادگرفتم تسلیم خداوندباشم وبدون ترس حرکت کنم
حرکت کنم ودائم به خودم یاداوری کنم خداکنارمنه خدامراقب منه خدامنوحمایت وهدایت میکنه
وهرروزروی ایمانم کارکنم وهمیشه حواسم به احساس خوبم باشه
الان که این فایل روگوش دادم سرشار ازعشق وایمان به خداهستم
من عاشق این حسم
عاشق این ایمانم
این راه روادامه میدم ومهربان خدایم هدایتم میکند
سلام به همگی.
سومین روز سفر
خدایا ما رو به راه راست، راه کسانی که به اونها نعمت داده ای هدایت کن.
چقدر خوبه که بتونیم تسلیم باشیم و بدونیم که الخیر و فی ما وقع.
هین توکل کن، ملرزان پا و دست، رزق تو، بر تو، ز تو، عاشق تر است.
سلام دوست خوبم
????????
«هین توکل کن، ملرزان پا و دست، رزق تو، بر تو، ز تو، عاشق تر است.»
????????
اینو باید هزار بار با خودم تکرار کنم، چقدر به دلم نشست.
مرسییییییی دوست عزیز
برایت بهترینها را آرزومندم.