این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این فایل رو تا الان حدود 3 الی 4 بار هست که گوش کردم و به صورت تصویری دیدم. نسبت به باقی فایلها درکش برام سخت تر بوده چون در مورد تسلیم بودن در مقابل خداوند داره صحبت میکنه.
کلیت این فایل این هست که تسلیم خداوند باشیم مثل ابراهیم که تسلیم خداوند بود و تبدیل به رفیق خداوند شد.
اما اینکه چطور میتونیم تسلیم خداوند باشیم هنوز برام قابل درک نیست. اینو میفهمم که ابراهیم به الهاماتش خیلی توجه داشته و صحبت های خداوند رو خیلی خوب متوجه میشده و وقتی پیامی رو دریافت میکرده عمل میکرده، یعنی در مورد تنها گذاشتن هاجر و اسماعیل در بیابان این کار رو انجام داد و درخواست کرد که خدایا مردم رو دور اینها جمع کن، در مورد قربانی کردن حضرت اسماعیل در راه خداوند این کار رو انجام داد و رفت برای انجامش و انقدر وابسته نبوده و انقدر ایمان و توکل داشته که وقتی خداوند چنین کارهای دور از منطقی رو ازش میخواسته ابراهیم میرفته برای انجامش اما این باور داشتن به خداوند و باور داشتن به درستی الهامات خداوند چیزی هست که به صورت تکاملی در ابراهیم ایجاد شده و از روز اول چنین ایمان و توکلی نبوده. به همین دلیل ما هم میتونیم چنین ایمان و توکلی رو در خودمون بسازیم که به الهامات خداوند با جدیت عمل کنیم و از آزمایشات سربلند بیرون بیام و بشیم رفیق خداوند.
تسلیم بودن در مقابل خداوند یعنی داشتن احساس خوب در هر شرایطی. ایمان داشتن یعنی داشتن احساس خوب. توکل داشتن یعنی داشتن احساس خوب. اینکه بتونی در هر شرایطی احساس خوبی رو در خودت ایجاد کنی و در آرامش باشی اینها نشون دهنده ی تسلیم بودن در مقابل خداوند هست.
اینکه اگه ترسی داریم وارد دل ترس هامون بشیم و ایمان داشته باشیم که خداوندی که این کیهان رو داره مدیریت میکنه کار من رو انجام میده و بار من روی زمین نمیمونه.
اینکه همه ی پدر و مادر ها هدفشون شده خوشبختی بچه هاشون و حمایت کردن از اونها و خودشون برای خودشون هدفی ندارن این درست نیست، و اینکه بهترین حمایتی که میتونیم از فرزندانمون بکنیم این هست که حمایتی ازشون نکنیم مثل ابراهیم که حمایتی از اسماعیل نکرد و اون رو در کودکی تنها گذاشت و رفت و بعدشم که برگشت نخواست که قربون صدقه اش بره بلکه گفت میخوام در راه خداوند قربانیت کنم، واقعا این نوع تفکر خیلی غریبه هست. اصلا کاملا برخلاف چیزی هست که ما از جهان میبینیم. همه پدر و مادر ها خودشون رو میکشن که از فرزندانشون حمایت کنن اما ابراهیم اصلا اینطور نبود و ایمان داشت همانطوری که خودش به رب متصل هست فرزندش و هاجر هم به رب متصل هستند و خداوند حمایتشون میکنه و ابراهیم لازم نیست حمایتشون کنه. من در شگفت هستم که ابراهیم چطور ذهنش رو انقدر عالی کنترل میکرده و در حالتی که هزاران نفر ممکن بوده بهش حرف بزنن که چرا اینقدر بی منطق عمل میکنی در آرامش بوده و چشم و گوشش رو به الهاماتش باز میکرده و به اون گوش میداده اینها خیلی حرف هست. ابراهیم میگه میشود ذهن را در این حد کنترل کرد که حرفهایی که از مردم میخوری هم روت هیچ اثری نداشته باشه.
در کل چیزی که من از این فایل درک کردم این هست که باور داشته باشیم خداوند حمایتمون میکنه و به الهاماتمون مثل ابراهیم عمل کنیم و باور داشته باشیم خداوند کمکمون میکنه و بارمون روی زمین نمیمونه و مهمترین قسمت این هست که احساس خودمون رو خوب نگه داریم و به این شکل تسلیم خداوند هستیم و از برکاتش بهرمند میشیم.
و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، قطعاً آنان را در عمارات عالی از بهشت جاى مىدهیم که نهرها از زیر آنها جارى است؛ همیشه در آنجا خواهند بود؛ چه خوب است پاداش عمل کنندگان.
حقیقتا که ایمان همچون کوهی استوار است که میتوان با تکیه بر آن ،کن فیکون کرد.
ایمانی که باعث سرسپردگی و تسلیم بودن ابراهیم شد و به حق خلیل الله شد…
ابراهیم هم ،همانند ما یک انسان بود نه نظر کرده بود نه خلقت عجیب و غریبی داشت.،ایمانش و موحد بودنش او را متمایز کرد ،ایمانی که بر ترس هایش و نگرانی هایش غلبه کرد…
چه کسی گفته که ایمان واقعی فقط از آن برگزیدگان خدا به پیامبری و امامت است؟!
سال ها فکر میکردیم بین ما و پیامبران و ائمه آسمان ها فاصله ست و فقط آنها هدایت شونده به راه مستقیم هستند
ولی اینگونه نبوده و نخواهد بود.
ما هم میتوانیم از خدا هدایت بخواهیم و اجازه دهیم که ما را هدایت کند.قطعا خدای ابراهیم،خدای ما هم هست.قطعا خدایی که به ابراهیم پاداش بندگی عطا کرد ،به ما هم عطا میکند اگر تسلیم امر و فرمانش باشیم،اگر به صدای قلبمان اطمینان کنیم حتی اگر خلاف عقل ناقص ما باشه.
ما هم میتوانیم دوست خدا باشیم اگر به جریان هدایتش وصل بشیم،اگر تنها خدا را یاری رسان خود بدانیم.
(ابراهیم21)-( در روز قیامت ) همه برای خدا و در پیشگاه او ظاهر میشوند در این هنگام ضعفا به مستکبران میگویند : ما پیروان شما بودیم ، آیا ( امروز ) چیزی از عذاب خدا را میتوانید از ما دفع کنید ؟ آنها میگویند : اگر خدا هدایتمان کرده بود ما نیز شما را هدایت کرده بودیم . ( اما حالا ) چه بیتابی کنیم و چه صبر کنیم بر ایمان یکسان است ، و گریزگاهی نداریم.
(ابراهیم22)-و همینکه کار خاتمه پذیرد ، شیطان میگوید : خدا به شما وعده درست داد . و من نیز به شما وعده ( باطل و نادرست ) دادم و تخلف کردم ، من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما اجابتم کردید ، مرا ملامت نکنید ، خودتان را ملامت کنید ، من فریادرس شما نیستم ، و شما نیز فریادرس من نیستید من آن شرکتی که پیش از این ( در کار خدا ) برایم قائل بودید انکار دارم . به درستی ستمگران ، عذابی دردناک دارند.
===========================
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
استاد عزیزم، چند مدت پیش در مهمانی بودم که افرادی با تحصیلات عالیه و پست های خوب در آنجا حضور داشتند، بحث آنها در مورد حضرت ابراهیم بود، آنها میگفتند تحقیقات نشان داده که حضرت ابراهیم، دچار جنون و اختلال شخصیتی بوده است وگرنه چه کسی حاضر هست که فرزند خود را سر ببرد، و بقیه هم این حرف را تایید کردند و منی که یاد گرفتم با کسی بحث نکنم،اعراض کردم
اما، پیش خودم گفتم خداوند اگر بخواهد کسی رو امتحان کند، اینکار رو انجام میدهد، چه شما بپذیری چه نپذیری
مثلا در امتحان مادر موسی، چون تسلیم بود از زمانی که فرزند خود را به رود انداخت یک نصف روز طول کشید تا دوباره به فرزندش رسید
اما حضرت یعقوب، بخاطر تسلیم نبودن در برابر امتحان الهی، سال ها از یوسف دور ماند و بینایی خود را از دست داد
پس بهتر این است که تسلیم، هدایت الهی باشیم که او بهترین ها را برای ما میخواهد.
انشاالله در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.
با سلام وعرض تبریک خدمت استاد عزیز وگروه سایت وتمامی دوستان خوب وقدرتمندم امیدوارم همه ما با توکل به یگانه فرمانروای جهان وکارکردن روی خودمان وباورهایمان بتوانیم ابراهیم زمان خودباشیم
سلام،ایمان دارم خدایی که منو خلق کرده، با همه پیچیدگی ها و از یک تک سلولی به میلیارد ها سلول تبدیل شدم و رشد کردم و به سمت این آگاهی ها هدایت کرده، آون منو حمایت میکنه و من باید روی باور هام کار کنم و آیمان ام را تقویت کنم و سعی کنم در عمل و شرایط به ظاهر سخت هم احساس خوبی داشته باشم و خودم رو در آغوش خدا رها کنم و همه چیز رو به آون بسپارم، سپاسگزاری کنم،خدایا تنها تو را میپرستم و تنها وتنها از تو یاری میجویم
تا همین چندسال پیش میگفتم چطوری دلش اومد یک زن و یک بچه را در بیابان رها کند، بعد بره ، 20 سال بعد بیاد تازه به پسرش بگه بیا بریم میخوام بکشمت، و تازه پسرش هم بگه بریم . نه مخالفت کنه ، نه فرار کنه. واقعا نمیتونستم درک کنم. الان هم نمیتونم درک کنم ولی حداقل فهمیده ام که لازمه ی تکامل ایشان سپری شدن این مراحل بوده است. خدا کمک کنه بتوانیم به این درجه از ایمان و یقین برسیم. استاد من حالا حالاها باید روی خودم کار کنم. از اینکه بذر ایمان را در دلم افکندید خدا را سپاسگزارم. کلید گمشده ی زندگی من ایمان بود.و از وقتی پیدایش کرده ام شوقی عجیب دارم که بیشتر در پی اش بروم. باشد که رستگار شوم…
خدا را صد هزار مرتبه سپاسگذارم که به من این فرصت رو داد که اتفاقات اعجاز انگیز این جلسه از سفر رو هم برای خودام بنویسم هم برای دوستای خوب ام حالا از اتفاقات بگم؛
از گلم صبح دوستان یک طور دیگه با یه عشق دیگه با من رفتار میکنن وقتی که سلام میدام من توی بغل میگرن با من رو بوسی میکند . روابط ام هزار برابر بهتر شده اصلا اعلان با افرادی نشست برخواست میکنم که خیلی موفق و ادم های واقعا خوبی هستن،مثلا اش امروز تو یه جای بودام یه ادمی میشناختم که خیلی موفق بود ،البته یک دختر خانمی بود،قلبم به من گفت که برو باهاش صحبت بکن تو چیزی از اون کم نداری و تو لایق بهترین ها هستی،رفتم باهاش سلام علیکی کردام کلی با من گرم گرفت واقعا چقدر اسون بود و چقدر این اتفاقاتی که برای من میفته چه قدر توحیدی هست،یه اتفاق دیگه هم یکی منو میشناخت به من گفت بیا دفترام میخواهم یک داستانی از تو بنویسم و از موفقیت هات، همین طور اتفاقات دیگه یی هم هست مثلا من از یک موضوعی (پروجه یی یا…….)خبر ندارم چشم توی صحفات اجتماعی میخوره یا دوستی به من میگه،که این ها همه خداوند هست
خدایا بینهایت پساسگذارم
همه تون رو دوست دارم در پناه الله شاد ثروتمند سعادت مند و یکتا پرست باشیم
با اینکه تو یه خانواده نسبتا مذهبی به دنیا اومدم و مادرم همیشه مشغول عبادت کردن و قرآن خوندن بود ولی هیچوقت معنی توحید رو نفهمیدم،اصلا فکر نمی کردم چیز مهمی باشه.
نمی دونستم ایمان و توکل یعنی چی،معنای تسلیم بودن رو نمی دونستم.من فقط این کلمات رو شنیده بودم.همین.
همیشه تو ذهنم این بود که کسی به خدا نزدیکتره که نماز بیشتری میخونه،بیشتر دعا و ذکر میخونه،بیشتر روزه میگیره،به فقرا کمک می کنه و …….
خب منم سعی می کردم این کارارو انجام بدم.ولی اصلا فایده ای نداشت و کمکی به من نمیکرد و تغییری در زندگی من ایجاد نمی شد.
به همین خاطر از یه زمانی به بعد به این نتیجه رسیدم که این حرفا همش کشکه،و برای کاسبی کردن و کنترل کردن آدما،توسط خود آدما ساخته شده.
منکر قرآن شدم،منکر خداوند شدم.
و به این نتیجه رسیدم که کنترلی بر زندگیم ندارم و همه چیز تو زندگی من شانسیه،منم که بدشانسم مثه اینکه.
و دوستان چند سال واقعا زندگی سختی رو تجربه کردم،به قول معروف به پوچی رسیده بودم،چون یه دروغ بزرگ رو باور کرده بودم.اینکه “من تسلطی بر زندگیم ندارم.”
تا این که با مفهوم واقعی توحید آشنا شدم.فهمیدم ایمان یعنی چی و نشونه ایمان داشتن چیه،فهمیدم تسلیم بودن به چه معنیه.
و اونموقع بود که خدای خودم رو شناختم .?بهش ایمان آوردم و از نو متولد شدم.
اونموقع بود که فهمیدم قرآن برای سعادت بشر نازل شده،کلام خداونده ? و من به راحتی میتونم بخونمش،بفهممش و هدایت بشم.اصلا چیز پیچیده ای نیست.
و دوستان همه ی این اتفاقات تو این خانواده شگفت انگیز برای من رخ داد.
برای همه ی عزیزانم تو خانواده عباسمنش آرزوی ثروت می کنم.همتونو دوس دارم.???
به نام خالق وهاب – سلام خدمت شما دوستان هم فرکانسم و استاد عباسمنش عزیز.
من امروز این سومین برگ از سفرنامه هست که دارم مینویسم البته 2تای قبلی رو توی دفتر نوشتم و تصمیم گرفتم که دیگه بیام ادامه ی سفر نامه رو توی سایت بنویسم. واقعا دیشب داشتم فایل اعتماد بنفس قسمت 4 رو گوش میکردم و مدام هی استاد اشاره میکرد به ایمان .. ایمان .. ایمان و عمب .. هی اشاره میکرد به اینکه ما اصلا نمیتونیم ب کسی ظلم کنیم .. ما فقط میتونیم به خودمون ظلم کنیم و زندگی خودمون رو خراب ککنیم و واقعا رفته بودم تو فکر که چقدر من از کوچیکی حتی وقتی با بچه ها بازی میکردم این باور نهادینه شده بود که هی باید ی کاری کنم برنده بشم ی کاری کنم حق اینو بگیرم ازش ماله خودم کنم هی اینو تو بازی اذیت کنم بخاطر اینکه یکی دیگه هم منو اذیت میکرد هی دنبال این باشم که جبران کنم واسه اینو اون .. و وقتی عمیق تر به این مسله نگاه کردم دیدم بیشتر مشکلاتی که امروز من باهاشون دستو پنجه نرم میکنم و ذهنم داره دنباله راه حل های ابتدایی میگرده همشون ریشه از بچگی من داره .و این تازه ی نمونشه که من مثال زدم اگه بخام از اعتماد بنفسم بگم از اینکه تو بچگی خجالت میکشیدم با کسی دوست بشم بخاطر اینکه همش احساس زشت بودن میکردم همش احساس میکردم من مثل بقیه نیستم و فقط باید به دیگران خدمت کنم یعنی در خدمت امر دیگران باشم همه بهم میگن تو خیلی دم دمی مزاج هستی همش باید برای هرچیزی تو زندگیم به دیگران تکیه میکردم و اگر ی روزی اون طرف کاره منو انجام نمیداد من واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم و خیلی چیز های دیگه ایی که اگر برای کسی که توی این مدار نباشه تعریف کنیم طرف میگه اصلا اینا چه ربطی داره به اعتماد بنفس اینا چه ربطی داره به باور ؟ و خداروشکر هر روزی که میگذره واقعا متعهد شدم مثل ی بچه بشینم رو باورام کار کنم و واقعا قبولشون کنماا , واقعا باورشون کنم .. خداروشکر از اول امسال تصمیم گرفتم جدی تر روی باورام کار کنم و فقط میخام بگم میتونین تصور کنید که سال 97 چقدر ساله خوبی بود واسه من ؟ و البته هنوزم خداروشکر تموم نشده و ادامه داره این ساله فوق العاده .. باورتون نمیشه چقدر اتفاقای خوبی برام افتاده و باز هم با تمام همه ی اینها تا ذهنمو رها میکنم سریع همه ی اینارو انکار میکنه .. انگار ن انگار که اتفاقی افتاده باشه برای همینم تصمیم گرفتم سفر نامه رو شروع کنم به کار کردن که بشینم بیشتر روی باورام کار کنم چرا که وقتی میشینم کار میکنم و مینویسم به ارامش میرسم انگار همه ی خاسته هام براورده شدن بهم خیلی حسه خوبی دست میده انگار دارم واسه خوده خدا مینویسم.
فایل سومین روز از سفرنامه مربوط میشد به عید قربان .. اعتماد به رب و حضرت ابراهیم(ع) وقتی این فایل رو گوش دادم واقعا حسه فوق الهاده ایی بهم دست داد از اینکه استاد انقدر راحت میاد توضیح میده ی چیزیو باز میکنه میگه حتی منی که انقدر فکر میکنم دارم روی خودم کار میکنم هنوز احساس میکنم اگه خوده خداوند بیاد و بهم بگه پسرتو قربانی کن واقعا فکر نمیکنم انقدر ایمانم در این زمینه قوی باشه باید هنوز روی خودم کار کنم .. اینطوری بیان میکنه .. نمیاد بگه اره من حتما این کارو میکنم .. یعنی میخام بگم حرفای انرژی زا نمیزنه که باعث بشه دیگران جو گیر بشن .. بدون اینکه فکر کنن .. ی چیزیو قبول کنن واقعا من خیلی با ایشون با اموزه های ایشون حال میکنم که دقیقا حرفای انرژی زای زمان دار نمیزنه . و دقیقا از چیزی صحبت میکنه که نتیجه گرفته همین فرقشو با انسان های دیگه مشخص میکنه . استاد عباس منش ازتون کمال سپاسگذاری رو دارم از اینکه اینطور دقیق بهم میگی .. توی هر شراطی باید با تغییر دیدگاهم به موضوعات به احساس خوب برسم و احساس خوب یعنی اتفاق های خوب .. و اتفاق های خوب یعنی دقیقا همون چیزایی که مردم اسمشو میزارن معجزه.
ازتون سپاس گذارم از اینکه نتیجه هاتون رو با ما درمیون میزارید که دقیقا بدونم الان ما کجای مسیر قرار داریم .
ازتون سپاس گذارم شخصا بخاطر اینکه قانون به این مهمی به اسم رد پا رو بهم یاد دادین بخاطر اینکه ما توی ی جاده ی تاریک داریم حرکت میکنیم جلومونو نمیبینیم .. و با این رد پا که حکم ی چراغ داره . داریم هی بین راه واسه خودمون و دیگران چراغ نصب میکنیم که دقیقا کسی که وارد این جاده میشه همه چیزش براش روشن باشه و این خودش ی معجرست و درک بنظرم عمیقی رو از قانونه ساده ی خداوند رو به نمایش میزاره.
استاد در کل خیلی ازتون سپاسگذارم بخاطر اینکه فارق از همه چی و هر چیزی .. فقط با باور این قوانین حالم خوبه و شرایطم کاملا بر وقف مراده. آرامش دارم .. آرامش دارم. دوستی دارم که عاشقمه .. اسمش خداست . دوستی دارم که به یادمه .. حتی صبح ها منو از خواب بیدار میکنه . وقتی بهش فکر میکنم .. ناخوداگاه لبخند میاد رو صورتم که صورتم فوق العاده قشنگ میشه .. بهم زیبایی میبخشه . به صدام گرمی میبخشه به زندگیم نور میتابونه .. عاشقشم . بیادشم .. :)
سلام. برگی دیگر از روز شمار تحول زندگی من.
این فایل رو تا الان حدود 3 الی 4 بار هست که گوش کردم و به صورت تصویری دیدم. نسبت به باقی فایلها درکش برام سخت تر بوده چون در مورد تسلیم بودن در مقابل خداوند داره صحبت میکنه.
کلیت این فایل این هست که تسلیم خداوند باشیم مثل ابراهیم که تسلیم خداوند بود و تبدیل به رفیق خداوند شد.
اما اینکه چطور میتونیم تسلیم خداوند باشیم هنوز برام قابل درک نیست. اینو میفهمم که ابراهیم به الهاماتش خیلی توجه داشته و صحبت های خداوند رو خیلی خوب متوجه میشده و وقتی پیامی رو دریافت میکرده عمل میکرده، یعنی در مورد تنها گذاشتن هاجر و اسماعیل در بیابان این کار رو انجام داد و درخواست کرد که خدایا مردم رو دور اینها جمع کن، در مورد قربانی کردن حضرت اسماعیل در راه خداوند این کار رو انجام داد و رفت برای انجامش و انقدر وابسته نبوده و انقدر ایمان و توکل داشته که وقتی خداوند چنین کارهای دور از منطقی رو ازش میخواسته ابراهیم میرفته برای انجامش اما این باور داشتن به خداوند و باور داشتن به درستی الهامات خداوند چیزی هست که به صورت تکاملی در ابراهیم ایجاد شده و از روز اول چنین ایمان و توکلی نبوده. به همین دلیل ما هم میتونیم چنین ایمان و توکلی رو در خودمون بسازیم که به الهامات خداوند با جدیت عمل کنیم و از آزمایشات سربلند بیرون بیام و بشیم رفیق خداوند.
تسلیم بودن در مقابل خداوند یعنی داشتن احساس خوب در هر شرایطی. ایمان داشتن یعنی داشتن احساس خوب. توکل داشتن یعنی داشتن احساس خوب. اینکه بتونی در هر شرایطی احساس خوبی رو در خودت ایجاد کنی و در آرامش باشی اینها نشون دهنده ی تسلیم بودن در مقابل خداوند هست.
اینکه اگه ترسی داریم وارد دل ترس هامون بشیم و ایمان داشته باشیم که خداوندی که این کیهان رو داره مدیریت میکنه کار من رو انجام میده و بار من روی زمین نمیمونه.
اینکه همه ی پدر و مادر ها هدفشون شده خوشبختی بچه هاشون و حمایت کردن از اونها و خودشون برای خودشون هدفی ندارن این درست نیست، و اینکه بهترین حمایتی که میتونیم از فرزندانمون بکنیم این هست که حمایتی ازشون نکنیم مثل ابراهیم که حمایتی از اسماعیل نکرد و اون رو در کودکی تنها گذاشت و رفت و بعدشم که برگشت نخواست که قربون صدقه اش بره بلکه گفت میخوام در راه خداوند قربانیت کنم، واقعا این نوع تفکر خیلی غریبه هست. اصلا کاملا برخلاف چیزی هست که ما از جهان میبینیم. همه پدر و مادر ها خودشون رو میکشن که از فرزندانشون حمایت کنن اما ابراهیم اصلا اینطور نبود و ایمان داشت همانطوری که خودش به رب متصل هست فرزندش و هاجر هم به رب متصل هستند و خداوند حمایتشون میکنه و ابراهیم لازم نیست حمایتشون کنه. من در شگفت هستم که ابراهیم چطور ذهنش رو انقدر عالی کنترل میکرده و در حالتی که هزاران نفر ممکن بوده بهش حرف بزنن که چرا اینقدر بی منطق عمل میکنی در آرامش بوده و چشم و گوشش رو به الهاماتش باز میکرده و به اون گوش میداده اینها خیلی حرف هست. ابراهیم میگه میشود ذهن را در این حد کنترل کرد که حرفهایی که از مردم میخوری هم روت هیچ اثری نداشته باشه.
در کل چیزی که من از این فایل درک کردم این هست که باور داشته باشیم خداوند حمایتمون میکنه و به الهاماتمون مثل ابراهیم عمل کنیم و باور داشته باشیم خداوند کمکمون میکنه و بارمون روی زمین نمیمونه و مهمترین قسمت این هست که احساس خودمون رو خوب نگه داریم و به این شکل تسلیم خداوند هستیم و از برکاتش بهرمند میشیم.
تسلیم بودن یعنی داشتن احساس خوب در عمل.
عاشقتونم.
بنام تنها فرمانروای جهان هستی رب العالمین
سلام خدمت استاد و همه دوستان.
سومین برگ از سفرنامه
نام حضرت ابراهیم 69بار در 25سوره قرآن تکرار شده.
خَلیلالله :لقب مختص حضرت ابراهیم بوده است.
مقام خلیلالله بودن را مدح برای ابراهیم(ع) دانستهاند،که بالاتر از مقام نبوت و رسالت نیز است.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده: که خداوند ابراهیم را در ابتدا به عنوان عَبد (بنده) سپس نبی، بعد رسول و پس از آن به مقام دوستی (خلیل) برگرفت.
در آیه 125 سوره نساء آمده است: «و اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً؛ و خدا ابراهیم را به دوستی خود برگزید»
عنکبوت
آیه 56:
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَهٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ
اى بندگانِ با ایمانِ من! همانا زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید.
57:
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ
هر انسانی، چشندهى مرگ است؛ سپس به سوى ما باز گردانده مىشوید.
58:
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ
و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، قطعاً آنان را در عمارات عالی از بهشت جاى مىدهیم که نهرها از زیر آنها جارى است؛ همیشه در آنجا خواهند بود؛ چه خوب است پاداش عمل کنندگان.
حقیقتا که ایمان همچون کوهی استوار است که میتوان با تکیه بر آن ،کن فیکون کرد.
ایمانی که باعث سرسپردگی و تسلیم بودن ابراهیم شد و به حق خلیل الله شد…
ابراهیم هم ،همانند ما یک انسان بود نه نظر کرده بود نه خلقت عجیب و غریبی داشت.،ایمانش و موحد بودنش او را متمایز کرد ،ایمانی که بر ترس هایش و نگرانی هایش غلبه کرد…
چه کسی گفته که ایمان واقعی فقط از آن برگزیدگان خدا به پیامبری و امامت است؟!
سال ها فکر میکردیم بین ما و پیامبران و ائمه آسمان ها فاصله ست و فقط آنها هدایت شونده به راه مستقیم هستند
ولی اینگونه نبوده و نخواهد بود.
ما هم میتوانیم از خدا هدایت بخواهیم و اجازه دهیم که ما را هدایت کند.قطعا خدای ابراهیم،خدای ما هم هست.قطعا خدایی که به ابراهیم پاداش بندگی عطا کرد ،به ما هم عطا میکند اگر تسلیم امر و فرمانش باشیم،اگر به صدای قلبمان اطمینان کنیم حتی اگر خلاف عقل ناقص ما باشه.
ما هم میتوانیم دوست خدا باشیم اگر به جریان هدایتش وصل بشیم،اگر تنها خدا را یاری رسان خود بدانیم.
وَبَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِیعاً فَقَالَ ﭐلضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ ﭐسْتَکْبَرُواْ إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ ﭐللَّهِ مِن شَیءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا ﭐللَّهُ لَهَدَینَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَینَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ ﴿21﴾
(ابراهیم21)-( در روز قیامت ) همه برای خدا و در پیشگاه او ظاهر میشوند در این هنگام ضعفا به مستکبران میگویند : ما پیروان شما بودیم ، آیا ( امروز ) چیزی از عذاب خدا را میتوانید از ما دفع کنید ؟ آنها میگویند : اگر خدا هدایتمان کرده بود ما نیز شما را هدایت کرده بودیم . ( اما حالا ) چه بیتابی کنیم و چه صبر کنیم بر ایمان یکسان است ، و گریزگاهی نداریم.
============================
وَقَالَ ﭐلشَّیطَانُ لَمَّا قُضِی ﭐلْأَمْرُ إِنَّ ﭐللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ ﭐلْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِی عَلَیکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ فَـﭑسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ ﭐلظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿22﴾
(ابراهیم22)-و همینکه کار خاتمه پذیرد ، شیطان میگوید : خدا به شما وعده درست داد . و من نیز به شما وعده ( باطل و نادرست ) دادم و تخلف کردم ، من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما اجابتم کردید ، مرا ملامت نکنید ، خودتان را ملامت کنید ، من فریادرس شما نیستم ، و شما نیز فریادرس من نیستید من آن شرکتی که پیش از این ( در کار خدا ) برایم قائل بودید انکار دارم . به درستی ستمگران ، عذابی دردناک دارند.
===========================
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
استاد عزیزم، چند مدت پیش در مهمانی بودم که افرادی با تحصیلات عالیه و پست های خوب در آنجا حضور داشتند، بحث آنها در مورد حضرت ابراهیم بود، آنها میگفتند تحقیقات نشان داده که حضرت ابراهیم، دچار جنون و اختلال شخصیتی بوده است وگرنه چه کسی حاضر هست که فرزند خود را سر ببرد، و بقیه هم این حرف را تایید کردند و منی که یاد گرفتم با کسی بحث نکنم،اعراض کردم
اما، پیش خودم گفتم خداوند اگر بخواهد کسی رو امتحان کند، اینکار رو انجام میدهد، چه شما بپذیری چه نپذیری
مثلا در امتحان مادر موسی، چون تسلیم بود از زمانی که فرزند خود را به رود انداخت یک نصف روز طول کشید تا دوباره به فرزندش رسید
اما حضرت یعقوب، بخاطر تسلیم نبودن در برابر امتحان الهی، سال ها از یوسف دور ماند و بینایی خود را از دست داد
پس بهتر این است که تسلیم، هدایت الهی باشیم که او بهترین ها را برای ما میخواهد.
انشاالله در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.
دوستدار شما :سیما
با سلام وعرض تبریک خدمت استاد عزیز وگروه سایت وتمامی دوستان خوب وقدرتمندم امیدوارم همه ما با توکل به یگانه فرمانروای جهان وکارکردن روی خودمان وباورهایمان بتوانیم ابراهیم زمان خودباشیم
سلام،ایمان دارم خدایی که منو خلق کرده، با همه پیچیدگی ها و از یک تک سلولی به میلیارد ها سلول تبدیل شدم و رشد کردم و به سمت این آگاهی ها هدایت کرده، آون منو حمایت میکنه و من باید روی باور هام کار کنم و آیمان ام را تقویت کنم و سعی کنم در عمل و شرایط به ظاهر سخت هم احساس خوبی داشته باشم و خودم رو در آغوش خدا رها کنم و همه چیز رو به آون بسپارم، سپاسگزاری کنم،خدایا تنها تو را میپرستم و تنها وتنها از تو یاری میجویم
درود..
روز سوم سفر من :
عجب ایمانی داره ابراهیم…عجب باور قدرتمند و خالصی نسبت به خداوند..واقعا یه اسطورس..
فک کن بخوای سر بچتو ببری…ووووی ?
…
و خدایی که عاشق من است..
و خدایی که در قلب من است..
و خدایی که هر وقت از او دور میشوم مرا صدا میزند ای بنده من تو نزد من بسیار محبوبی..
چقدررر سال ها از تو میترسیدم..
از خدایم میترسیدم..
پرودگار من حس میکنم چند روزی است از تو دور شده ام..
مرا به سوی خدایت باز گردان..مرا از ترس برهان..هدایتم کن که همواره به تو نیاز دارم..
در لحظه لحظه های زندگیم تو بودی که همچون پدری مهربان حمایتم میکردی و من نمیدانستم و من غافل بودم..
ایمانم را قویتر بگردان..
به من عزت و بزرگی بده..
به من ارامش و ثروت و قدرت بده..
و مرا در پناه خودت نگه دار….
………………………………………………………واقعا نوشتن کامنت خیلی معجزه میکنه..
یه مدتی بود کامنت نمیذاشتم کاملا متوجه شدم از مسیر دور شدم..
خیلی عجیبه این کامنت گذاشتن چقدر تاثیر گذاره..
تا همین چندسال پیش میگفتم چطوری دلش اومد یک زن و یک بچه را در بیابان رها کند، بعد بره ، 20 سال بعد بیاد تازه به پسرش بگه بیا بریم میخوام بکشمت، و تازه پسرش هم بگه بریم . نه مخالفت کنه ، نه فرار کنه. واقعا نمیتونستم درک کنم. الان هم نمیتونم درک کنم ولی حداقل فهمیده ام که لازمه ی تکامل ایشان سپری شدن این مراحل بوده است. خدا کمک کنه بتوانیم به این درجه از ایمان و یقین برسیم. استاد من حالا حالاها باید روی خودم کار کنم. از اینکه بذر ایمان را در دلم افکندید خدا را سپاسگزارم. کلید گمشده ی زندگی من ایمان بود.و از وقتی پیدایش کرده ام شوقی عجیب دارم که بیشتر در پی اش بروم. باشد که رستگار شوم…
سلام به استاد خوبم و دوستان گلم:
خدا را صد هزار مرتبه سپاسگذارم که به من این فرصت رو داد که اتفاقات اعجاز انگیز این جلسه از سفر رو هم برای خودام بنویسم هم برای دوستای خوب ام حالا از اتفاقات بگم؛
از گلم صبح دوستان یک طور دیگه با یه عشق دیگه با من رفتار میکنن وقتی که سلام میدام من توی بغل میگرن با من رو بوسی میکند . روابط ام هزار برابر بهتر شده اصلا اعلان با افرادی نشست برخواست میکنم که خیلی موفق و ادم های واقعا خوبی هستن،مثلا اش امروز تو یه جای بودام یه ادمی میشناختم که خیلی موفق بود ،البته یک دختر خانمی بود،قلبم به من گفت که برو باهاش صحبت بکن تو چیزی از اون کم نداری و تو لایق بهترین ها هستی،رفتم باهاش سلام علیکی کردام کلی با من گرم گرفت واقعا چقدر اسون بود و چقدر این اتفاقاتی که برای من میفته چه قدر توحیدی هست،یه اتفاق دیگه هم یکی منو میشناخت به من گفت بیا دفترام میخواهم یک داستانی از تو بنویسم و از موفقیت هات، همین طور اتفاقات دیگه یی هم هست مثلا من از یک موضوعی (پروجه یی یا…….)خبر ندارم چشم توی صحفات اجتماعی میخوره یا دوستی به من میگه،که این ها همه خداوند هست
خدایا بینهایت پساسگذارم
همه تون رو دوست دارم در پناه الله شاد ثروتمند سعادت مند و یکتا پرست باشیم
ردپام
سفرنامه روز سوم:
سلام به همه ی عزیزانم
با اینکه تو یه خانواده نسبتا مذهبی به دنیا اومدم و مادرم همیشه مشغول عبادت کردن و قرآن خوندن بود ولی هیچوقت معنی توحید رو نفهمیدم،اصلا فکر نمی کردم چیز مهمی باشه.
نمی دونستم ایمان و توکل یعنی چی،معنای تسلیم بودن رو نمی دونستم.من فقط این کلمات رو شنیده بودم.همین.
همیشه تو ذهنم این بود که کسی به خدا نزدیکتره که نماز بیشتری میخونه،بیشتر دعا و ذکر میخونه،بیشتر روزه میگیره،به فقرا کمک می کنه و …….
خب منم سعی می کردم این کارارو انجام بدم.ولی اصلا فایده ای نداشت و کمکی به من نمیکرد و تغییری در زندگی من ایجاد نمی شد.
به همین خاطر از یه زمانی به بعد به این نتیجه رسیدم که این حرفا همش کشکه،و برای کاسبی کردن و کنترل کردن آدما،توسط خود آدما ساخته شده.
منکر قرآن شدم،منکر خداوند شدم.
و به این نتیجه رسیدم که کنترلی بر زندگیم ندارم و همه چیز تو زندگی من شانسیه،منم که بدشانسم مثه اینکه.
و دوستان چند سال واقعا زندگی سختی رو تجربه کردم،به قول معروف به پوچی رسیده بودم،چون یه دروغ بزرگ رو باور کرده بودم.اینکه “من تسلطی بر زندگیم ندارم.”
تا این که با مفهوم واقعی توحید آشنا شدم.فهمیدم ایمان یعنی چی و نشونه ایمان داشتن چیه،فهمیدم تسلیم بودن به چه معنیه.
و اونموقع بود که خدای خودم رو شناختم .?بهش ایمان آوردم و از نو متولد شدم.
اونموقع بود که فهمیدم قرآن برای سعادت بشر نازل شده،کلام خداونده ? و من به راحتی میتونم بخونمش،بفهممش و هدایت بشم.اصلا چیز پیچیده ای نیست.
و دوستان همه ی این اتفاقات تو این خانواده شگفت انگیز برای من رخ داد.
برای همه ی عزیزانم تو خانواده عباسمنش آرزوی ثروت می کنم.همتونو دوس دارم.???
به نام خالق وهاب – سلام خدمت شما دوستان هم فرکانسم و استاد عباسمنش عزیز.
من امروز این سومین برگ از سفرنامه هست که دارم مینویسم البته 2تای قبلی رو توی دفتر نوشتم و تصمیم گرفتم که دیگه بیام ادامه ی سفر نامه رو توی سایت بنویسم. واقعا دیشب داشتم فایل اعتماد بنفس قسمت 4 رو گوش میکردم و مدام هی استاد اشاره میکرد به ایمان .. ایمان .. ایمان و عمب .. هی اشاره میکرد به اینکه ما اصلا نمیتونیم ب کسی ظلم کنیم .. ما فقط میتونیم به خودمون ظلم کنیم و زندگی خودمون رو خراب ککنیم و واقعا رفته بودم تو فکر که چقدر من از کوچیکی حتی وقتی با بچه ها بازی میکردم این باور نهادینه شده بود که هی باید ی کاری کنم برنده بشم ی کاری کنم حق اینو بگیرم ازش ماله خودم کنم هی اینو تو بازی اذیت کنم بخاطر اینکه یکی دیگه هم منو اذیت میکرد هی دنبال این باشم که جبران کنم واسه اینو اون .. و وقتی عمیق تر به این مسله نگاه کردم دیدم بیشتر مشکلاتی که امروز من باهاشون دستو پنجه نرم میکنم و ذهنم داره دنباله راه حل های ابتدایی میگرده همشون ریشه از بچگی من داره .و این تازه ی نمونشه که من مثال زدم اگه بخام از اعتماد بنفسم بگم از اینکه تو بچگی خجالت میکشیدم با کسی دوست بشم بخاطر اینکه همش احساس زشت بودن میکردم همش احساس میکردم من مثل بقیه نیستم و فقط باید به دیگران خدمت کنم یعنی در خدمت امر دیگران باشم همه بهم میگن تو خیلی دم دمی مزاج هستی همش باید برای هرچیزی تو زندگیم به دیگران تکیه میکردم و اگر ی روزی اون طرف کاره منو انجام نمیداد من واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم و خیلی چیز های دیگه ایی که اگر برای کسی که توی این مدار نباشه تعریف کنیم طرف میگه اصلا اینا چه ربطی داره به اعتماد بنفس اینا چه ربطی داره به باور ؟ و خداروشکر هر روزی که میگذره واقعا متعهد شدم مثل ی بچه بشینم رو باورام کار کنم و واقعا قبولشون کنماا , واقعا باورشون کنم .. خداروشکر از اول امسال تصمیم گرفتم جدی تر روی باورام کار کنم و فقط میخام بگم میتونین تصور کنید که سال 97 چقدر ساله خوبی بود واسه من ؟ و البته هنوزم خداروشکر تموم نشده و ادامه داره این ساله فوق العاده .. باورتون نمیشه چقدر اتفاقای خوبی برام افتاده و باز هم با تمام همه ی اینها تا ذهنمو رها میکنم سریع همه ی اینارو انکار میکنه .. انگار ن انگار که اتفاقی افتاده باشه برای همینم تصمیم گرفتم سفر نامه رو شروع کنم به کار کردن که بشینم بیشتر روی باورام کار کنم چرا که وقتی میشینم کار میکنم و مینویسم به ارامش میرسم انگار همه ی خاسته هام براورده شدن بهم خیلی حسه خوبی دست میده انگار دارم واسه خوده خدا مینویسم.
فایل سومین روز از سفرنامه مربوط میشد به عید قربان .. اعتماد به رب و حضرت ابراهیم(ع) وقتی این فایل رو گوش دادم واقعا حسه فوق الهاده ایی بهم دست داد از اینکه استاد انقدر راحت میاد توضیح میده ی چیزیو باز میکنه میگه حتی منی که انقدر فکر میکنم دارم روی خودم کار میکنم هنوز احساس میکنم اگه خوده خداوند بیاد و بهم بگه پسرتو قربانی کن واقعا فکر نمیکنم انقدر ایمانم در این زمینه قوی باشه باید هنوز روی خودم کار کنم .. اینطوری بیان میکنه .. نمیاد بگه اره من حتما این کارو میکنم .. یعنی میخام بگم حرفای انرژی زا نمیزنه که باعث بشه دیگران جو گیر بشن .. بدون اینکه فکر کنن .. ی چیزیو قبول کنن واقعا من خیلی با ایشون با اموزه های ایشون حال میکنم که دقیقا حرفای انرژی زای زمان دار نمیزنه . و دقیقا از چیزی صحبت میکنه که نتیجه گرفته همین فرقشو با انسان های دیگه مشخص میکنه . استاد عباس منش ازتون کمال سپاسگذاری رو دارم از اینکه اینطور دقیق بهم میگی .. توی هر شراطی باید با تغییر دیدگاهم به موضوعات به احساس خوب برسم و احساس خوب یعنی اتفاق های خوب .. و اتفاق های خوب یعنی دقیقا همون چیزایی که مردم اسمشو میزارن معجزه.
ازتون سپاس گذارم از اینکه نتیجه هاتون رو با ما درمیون میزارید که دقیقا بدونم الان ما کجای مسیر قرار داریم .
ازتون سپاس گذارم شخصا بخاطر اینکه قانون به این مهمی به اسم رد پا رو بهم یاد دادین بخاطر اینکه ما توی ی جاده ی تاریک داریم حرکت میکنیم جلومونو نمیبینیم .. و با این رد پا که حکم ی چراغ داره . داریم هی بین راه واسه خودمون و دیگران چراغ نصب میکنیم که دقیقا کسی که وارد این جاده میشه همه چیزش براش روشن باشه و این خودش ی معجرست و درک بنظرم عمیقی رو از قانونه ساده ی خداوند رو به نمایش میزاره.
استاد در کل خیلی ازتون سپاسگذارم بخاطر اینکه فارق از همه چی و هر چیزی .. فقط با باور این قوانین حالم خوبه و شرایطم کاملا بر وقف مراده. آرامش دارم .. آرامش دارم. دوستی دارم که عاشقمه .. اسمش خداست . دوستی دارم که به یادمه .. حتی صبح ها منو از خواب بیدار میکنه . وقتی بهش فکر میکنم .. ناخوداگاه لبخند میاد رو صورتم که صورتم فوق العاده قشنگ میشه .. بهم زیبایی میبخشه . به صدام گرمی میبخشه به زندگیم نور میتابونه .. عاشقشم . بیادشم .. :)
ممنون.
—-We Trust in GoD—-