«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 156 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیدا یکتا گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیز سلام مریم خانم و دوستان عباس منشی

    امروز روز سوم از روزشمار تحول زندگی من هست

    ومن به رسم تعهد ردپایی برجای میگذارم

    درس امروزم تسلیم خدا بودن هست با این باور و اعتقاد و امید که خدا همراه من هست منو هدایت میکنه حواسش به من هست و همه چیز خیر هست و خدا خیر من را میخواد و هراتفاقی برای من خیر هست چون من خدارو دارم و این کافیه

    استاد شما چقدر قشنگ از خدا میگید

    حالم با این خدا عالیه دیگه از چیزی نمی ترسم دیگه نگران نیستم که اگر حتی بترسم و نگران بشم یاد گرفتم چطور با این باور که خدا کنارمه خدا حواسش هست حالم رو و احساسم رو خوب کنم

    اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    همگی شما رو به خدای خوبم رب العالمین می سپارم

    خدایا شکرت

    استاد ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    گلی ناز جامی گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرانقدرم آقای عباس منش وخانم شایسته که همیشه الگوی من هستن ،، خداروشکر میکنم که مدارم جوری تغییر کرد که به این سمت هدایت شدم سال ها بود توی جهنم بودم و فکر میکردم دنیای همه همین شکله ولی از وقتی با استاد از طریق دوستم آشنا شدم کل زندگیم عوض شد به طوری که واقعا همه متوجه تغییرات من شدن ولی جالبه که اونایی که فرکانسشون پایین هست و یه زمانی هم فرکانس من بودن فکر میکنن من مغرور شدم و همش غیبت منو میکنن و من اصلا دوس ندارم کنارشون باشم اعم از خاله ها دایی ها و خانواده هاشون چون فرکانسم تغییر کرده اصلا دوس ندارم حتی خونشون برم چون از این اصل دورم میکنه حتی دوس ساعت پیششون بودن احساسمو یه شکل دیگه میکنه که تنبلیم میشه جذب کار کنم حالا کمک میخوام از استاد ،،، جدیدا چون مادربزرگم فوت کردن اینا خیلی زود به زود دور هم جمع میشن که مثلا هواسشون به خواهربرادراشون باشه و هرموقع دعوت میکنن من میگم نمیام و مادرم شروع میکنه به بددهنی به من و کل روز مثل بچه کوچیکی که یه چیزی میخواد و ول کن نیست همش با ناسزا و مثلا زنگ زدن به پدربزرگم و خاله هام که مثلا به من دعوا کنن که برم و حتی گاهی کتک زدن خودش منو تسلیم میکنه که برم چون کلافه میشم از کاراش میگم نهایت میرم ویس های استاد با هندزفری میزارم گوشم و با کسی کاری ندارم ولی میرم یه کوچولو تنبل میشم نسبت به جذب حالا میخوام بدونم چیکار باید انجام بدم و اینکه خانواده ی مادرم آدمای درستی نیستن خاله هام خیلی مسیرشون اشتباه و بیراهه اس بی حیا و بی عفت هستن و کارای زشتی انجام میدن و الگوی های خیلی خیلی بدی هستن و شوهرشون هم خلافکار و همشون جلومون نقاب دارن یکم مهربونن و پشت سر فقط دخالت تو زندگی و زیاد میزنن و غیبت و خیلی از من بدشون میاد حالا من چطوری مادرم و قانع کنم کاری به کارم نداشته باشه یا اگه میرم چیکار کنم که فرکانسم یه شبه نیاد پایین مادرم تو خونه تنهاست و واقعا اذیت میشه و دلش تفریح میخواد که فعلا اونقدری پول ندارم و حقوقم کفایت نمیکنه که هرجمعه ببرمش تفریح و تنهایی هم نمیره حتی پیش خواهراش خجالتی و مادرم ۴۵ سالشه و مثل بچه هاس و من ۲۱ سالمه ومن ۴تا خواهر برادر دیگه هم دارم که وقتی من میگم نمیرم اینام میگن ماهم نمیریم یه خواهر ۱۵ سالم که یه ماهه با من همسفر شده و با شکرگزاری شروع کرده و خیلی تغییر کرده خیلی خیلی چون سعی کردم از خاله هام دور نگهش دارم یکم با نجابت شده و برادر ۱۳ سالم که هیچوقت اینا رو دوس نداشت چون اینام میگن ما نمیریم مادرم جوش میاره بدتر میکنه حالا اینا نیان هم باز مادرم کارش همینه بخدا جهنم شده برام برم فرکانسم میاد پایین نرم مادرم کلافم میکنه و واقعا اینقدر فشار های عصبی و روانی بهم وارد شد که این دفعه ی آخر مادرم و حتی دست روش بلند کردم که امیدوارم خدا منو ببخشه آخه خیلی ناسزا بهم میگه بخاطر فامیلش حرفایی میزنه که حتی بدترین مادر دنیا هم به بچه اس روش نمیشه اینارو بگه حرفایی که حتی من روم نمیشه اشاره ی کوچکی کنم که شما متوجه بشین امیدوارم متوجه شده باشین چقدر فشارهای عصبی بهم وارد میشه هردفعه به طوری که من دلم میخواد یه بلایی سر خودم بیارم مثلا از پله بندازم یا هرچیز دیگه ای که واقعا نتونم برم

    حالا تو این قسمت متوجه شدم که باید به خدا بسپارم یعنی چی یعنی من مادرم میگه بریم برم تا روزی که خودش بگه نیا ؟؟

    یا نرم و پدرم و در بیاره

    اگه برم چیکار کنم فرکانسم نیاد پایین

    اگه قراره نرم چیکار کنم مادرم راضی بشه مثل بچه های ۴ ساله اس که تا مثلا بستنی بهش ندی یا بچه ای که گرسنه اس شیرشو ندی مدام گریه میکنه و این بدتره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      امیرانی گفته:
      مدت عضویت: 3056 روز

      سلام گلی جان

      امیدوارم خوب باشی

      من کامنتتو خوندم

      وجسارتا احساس کردم چندتجربه که خودم انجام دادمو بگم

      توکل به خدایعنی با دل قرص بری وحتی کوچکترین مخالفتی ازطرف تو با مادرت نباشه

      توکل یعنی اعتماد قوی ونترسیدن ازهر اتفاقی

      وتوی دلت بگو من ازخدا کمک خاستم وهیچ کس غیراز اون نمیتونه منو به بهترین مسیر هدایت کنه

      واصلا دنبال هیچ راه حلی یا کمکی از طرف دیگران نباش،خداوند دیرنمیکنه زود جوابتو میده،وآرام باش آرامش خودتوحفظ کن

      * فکرکن توی یک جاده ای هستی که انتهاش معلوم نیست وهیچ کسی هم دوروبرت نیست ،تنهای تنهایی وفقط یک انرژی یا کسی هست به اسم خدا که پشت سرته وهمه جوره تورو هدایت وپشتیبانی میکنه( من همیشه این تصویرو برای خودم دارم تا توکلمو قویتر وپشتم گرم ترمیکنه اینجوری بیشتر به درک توکل میرسم)

      نکته دوم تو بایدروی باورهات کارکنی ببین چه باوری درمورد مادرت داری ببین ازنظرتو مادرت توی ذهنت چطوریه؟

      میتونی ازخودت سئوال بپرسی وقتی چندبار بپرسی خودت جوابهایی میدی اونارو بنویس وسعی کن جایگزینش باورهای خوبی کنی ومثال هم برای خودت درمورد اون باوردرستت بزن تا قانع بشی ،

      این باورها ومنطقی کردنهاشو برای خودت درطول روز بارها وبارها تکرار کن،بدون درنظرگرفتن باورهای اشتباهت اونارو پاک کن

      ونکته بعدی تامیتونی نکات مثبت مادرت رو ببین وباخودت بگو، تحسینش کن توی دلت، مثل موم نرم ورفتارهاش عالی میشه

      و از خدا زیاد کمک بخواه وقتی که میری جایی که تمایل نداری

      ،بخواه ازته وجودت تاهدایت بشی که چیکارکنی در اون موقعبت،

      من خودم روی خودم کارمیکنم

      وقتی جایی میرم که مجبور به رفتن هستم ولی اونجا فردی هست که خیلی فرکانس بدی میفرسته خیلی زود اونجارو ترک وبه اتاق دیگه ای میرم البته باهندزفری همیشه هستم وفایلهای استادتوگوشمه.اتفاقا خیلی از آدمهای نزدیکم که فرکانسشون همش ناله وغرزدن وحواشیهای زنانه… بود دورشدن اینقدر سرگرم وگرفتار کارهاشون هستن که نمتونن حتی تلفن کنن واین برای من عالی که دورشدن🤗

      تووقتی باورهاتودرمورد خودت وخدا ومادرت تغییربدی ادم های منفی دورمیشن بدون اینکه تو کارخاصی بکنی

      خیلی به خودت ببال وخوشحال باش که هدایت شدی به این مسیر وبه سایت استاد عباسمنش،البته که حتما خواسته قلبیت بوده که هدایت به مسیردرست شدی

      حرفها وفایلهای استاد رو باید باطلا نوشت

      من چندساله که توی سایت هستم ولی الن دوسال هست بیشتر کارمیکنم وزندگیم به لطف خدا واستاد توحیدیم ،تغییرات زیادی کرده توهم با توکل به خدا ادامه بده مطمئنم خیلی زود نتیجه میگیری

      به امید خبرهای عالی ازطرف تو

      درپناه خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ایلیا میم رام الله گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    سال گذشته در یک جلسه سخنرانی بعنوان مستمع حضور داشتم. در قسمتی از صحبت، سخنران به موضوع قربانی اشاره کرد. مضمون کلی جمله این بود که برای بدست آوردن هر چیزی باید قربانی داد، قربانی داده شده می بایست متناسب با نوع و اندازه خواسته انتخابی باشد. او همچنین به انواع مختلف قربانی ها، دلبستگی ها، وابستگی ها و تمایلات اشاره کرد. قربانی های اولیه مانند گاو و گوسفند و نیز قربانی های بزرگ تر مانند نفس و روح.

    طبق گفته سخنران بزرگ ترین قربانی، نفس و منیت است و اگر انسان این را قربانی کند، به بزرگ ترین حقیقت ممکن نائل خواهد شد.

    جالب ترین قسمت این صحبت آنجا بود که سخنران اذعان داشت قانون قربانی (که یکی از بنیادهای اصلی ادیان و فرهنگ های باطنی می باشد) از طرق علمی و روشنفکرانه، حتی از طریق رشته هایی مانند ریاضیات و فیزیک هم قابل اثبات است. بعد از بیان این نکته یکی از مستمعین با حالتی از شک و بدبینی پرسید که آیا واقعاً اثری از این موضوع در نظام روشنفکری هست؟ متأسفانه من جواب این سؤال را نشنیدم یا شاید هم اصلاً جوابی به این سؤال داده نشد.

    مثال هایی که نشان می داد هر دولت و ملتی، قبل از جهش و تحول خود، قربانی های بزرگی داده است. همه انقلاب ها بعد از قربانی دادن به ثمر رسیده اند، درون هر پیشرفت بزرگی، یک قربانی بزرگ وجود داشته است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    نبات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1473 روز

    چقدر صدای آرامش بخشی دارین آقای عباسمنش.

    چقدر گفته های بی نهایت ارزشمندی که به روحمون میشینه و قبار قلبمونو میگیره.خداروشکر میکنم باهاتون اشنا شدم.از زمانی که فایل های روزشمار تحول زندگی من رو دارم گوش میدم انگار تموم مباحث برای منه گویا دقیقا خدا هدایتم کرده به جایی که باید باشم..سپاسگذارم از خداوند منان

    و ممنونم از شما که دست خدا شدین برای حال خوبمون و این مسیر زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    آنیکا فرهان گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    با درود و سپاس

    ولی ولی این داستانا رو نگین,خیلی بده که دوستانتون هم بی بروبرگرد هر چی میگینو قبول میکنن,من هیچوقت چنین داستانیو در مورد اینکه خدا گفته به ابراهیم برو پسرتو قربانی کن قبول ندارم و نمیپذیرم.خیلی احمقانه ست و خیلی وحشیانه,متاسفم برای کسانیکه این چرندیاتو میپذیرن و تعریف میکنن,خداوندیکه عشق و نوره,حتما اون خوابو صداییکه ابراهیم شنیده صدای شیطان بوده صددرصد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    هدیه گفته:
    مدت عضویت: 1074 روز

    سلام و ادب بر استادِ رحمت

    سلام بر بانویِ شایسته

    و سلام بر خانواده استاد عباس منش

    درود استادِجان ، من هم هرزمان قرآن میخوندم درعجب بودم که چقدر خداوند از ابراهیم تعریف میکنه!!

    آیه هایی که درمورد این شخصیتِ دوست داشتنی خدا بود رو پیدا میکردم

    خیییلی افتخاربزرگیه کسی دوست خدا باشه!

    و شما چه زیبا در اینمورد صحبت کردین ، من بعد بیشتر توجه میکنم به این مورد. بسیار لذت بردم و سپاسگزارم.🙏🏻

    خدایا بمن الهام کن (قاطعانه) کار شایسته ای را که بپسندی انجام دهم و به رحمتت مرا در زمره بندگان شایسته ات درآور . آمین🤲🌹

    خدارو هزاران بار شکر از بودن در این لحظه، دراین سایت در کنار استادِجان و بانویِ شایسته و عزیزان همفرکانسی🌹

    آرزوی بهترینِ بهترینها برای شما و خانواده استاد عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    منوچهر فاریابی پور گفته:
    مدت عضویت: 887 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستان ارزشمند

    خیلی جالب بود و این موضوع واقعا من خودم درگیرش هستم بزرگ کردن آدمها و قدرت دادن بهشون امروز ایمان من با این صحبتهای ارزشمند بیشتر بیشتر شد. و از خدا طلب آگاهی میکنم برای یکتا پرستی. شاد خوش موفق باشید عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    آسی گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    سلام به استاد عزیز و‌مریم بانو مهربان.

    سلام به دوستان هم فرکانسی عزیزم.

    بعضی وقتا که نه اکثر مواقع همه در کلام می گوییم توکل به خدا، ولی توکل ما کجا ، توکل حضرت ابراهیم (ع) کجا؟؟؟ زمانی می توانیم بگوییم توکل کردیم که مانند حضرت ابراهیم عمل کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    نشمیه بهروزی گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    سلام به استاد بزرگ وارم که باعث شد پروردگارم و بیشتر بشناسم بیشتر خالقم رو حس کنم استادم هر لحظه از شما سپاس گذارم که دید من رو به این جهان عوض کردید من همیشه برای هر چیزی دیگران رو مقصر می دونستم اما العان به یقین رسیدم که هر اتفاقی تویه زندگیم افتاد بازتاب فرکانث خودم بوده استادم امروز یه فایلی بجز این فایل روز سوم رو از شما گوش دادم امروز هیچ اتفاق فوق العاده ای نیفتاده یا اتفاق قشنگی نیفتاده امامن انگار دوتا بال دارم و دارم توی آسمان ها پرواز میکنم وهمه چیز رو زیبا می بینم بدونه هیچ عیبی استادم یه شوق و ذوق عجیبی دارم انگار واقعا وقتی میگید حالتون خوب باشه نشونه ایمان انگار من اولین روز از زندگیمه که با ایمان هستم استاد واقعاوقتی گفتید درایت قرآن وقتی خدا جوری از حضرت ابراهیم حرف زده که رفیق جون جونیشه من این حس روبا تمام وجود درک کردم من شیعه نیستم سنی نیستم من اهل حق هستم یه فرقه ای آیه اما همیشه توی دلم وباورم هیچ کس رو بجز خدای خودم قبول نداشتم وقتی خدا بچه هفت ماهم و گرفت گریه نکردم گفتم خودش داد خودش گرفت دوبرابرشو بهم میده ته ته دلم باور داشتم ایمان داشتم همه به من می گفتن چقدر سنگ دله چه دلیل داره اما هیچ کس از دل من خبر نداشت من با پروردگارم خلوت کرده بودم استاد عزیزم اون موقع خدا یه پسر ازم گرفت اما حالا دوتا پسر دارم صحیح و سالم من آگاهی چندانی از قانون نداشتم اما العان می دونم چرا خدا مسیر شمارو بهم نشون داده العان فهمیدم من با بقیه بنده هاش فرق دارم استادم اینجا براتون می‌نویسم شما بهترین عزیز ترین بعد از خداوندم برای من هستید چون خدا شمارو برای من الگو قرار داده ومسیر شمارو نشونم داد از خداوندم پروردگارم ربم سپاس گذارم هر لحظه که من رو با شما و سایتتون هدایت کرد از شمام بابت این رد پاهاتون هر لحظه سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    Hila گفته:
    مدت عضویت: 680 روز

    ابراهیم؛ نماد ایمان و رفتن به دل ترس ها و نگرانی ها…

    داشتم فکر میکردم که من چه قدر ترس های زیاد و بی اساسی در زندگیم دادم که اگر باور و ایمان حقیقی به خدا داشته باشم دیگه جایی برای ترس ها باقی نمیمونه.

    اگر ایمان داشته باشم خدا ازم محافظت میکنه دیگه ترسی وجود نداره.

    مثل ابراهیم که با باور و یقینش به دل ترس ها و ناممکن ها رفت و چه قدر زیبا و افتخار آفرین بود این باور و توکلش به خدا.

    اگر ایمان حقیقی داشته باشم که خدا هر لحظه من رو میبینه و در آغوش داره و حمایتم میکنه بدون ترس و نگرانی میرم جلو و کارهایی رو انجام میدم که حتی فکر کردن به اونها برای اکثر آدمها غیر ممکنه.

    اگر دستم رو به سوی خدا دراز کنم هرگز دستم خالی و تنها نمیمونه.

    از خدا میخوام قبل از هر چیزی ایمان و باور ابراهیم وار به خودش رو بهم بده و میدونم که این یعنی همه چیز… یعنی تمام آنچه که باید در دستم داشته باشم و این یعنی چراغ راهی برای تمام کوره راه ها….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: