این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-12 06:06:402025-04-30 07:33:36نتایج دوستان از دوره «هم جهت با جریان خداوند»
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
مرسی استاد جان از فایل زیبایی که تهیه کردین و از روند کار دوره گزارش ارائه دادین .
من دانشجوی این دوره نیستم اما جالبه انگار منم در این فضای فرکانسی قرار گرفتم و قبل شروع دوره با خودم به نتایج جالبی رسیدم
دوست دارم بهانه باشه که ذهنم رو معطوف نوشتن کنم و اینجا بنویسم
من به این نتیجه رسیدم وقتی یه تصمیمی میگیرم هرجور شده باید بهش عمل کنم حتا سنگ از آسمون بباره .
به طور نمونه من میخواستم به منطقه خارج از شهر برم بارون میومد و وسیله نداشتم و مسیر رفتن رو هم نمیدونستم از کجا باید رفت ولی به خودم گفتم باید انجامش بدم. تصمیم -عمل و نزارم بینش فاصله بیوفته که ذهنم منصرف کنه البته هنوز در ابعاد کوچک هستم ولی همین حرکت کوچک میدونم نتیجه داره.
اینقدر( به اندازه عمل) به بحث باورها ایمان اوردم که میگم قبلا از هر مومنتوم و حرکتی باید باور شخص در مورد خودش درست باشه که حرکت انجام بشه . یعنی کسی که باور و ارزشمندی به خودش نداره همون قدم اول رو هم بر نمیداره.
خب دو نمونه مثال در مورد خودم:
الگوی یک :بخوام در زندگیم فلاش بک به عقب بزنم که این قانون رو نمیدونستم ولی عمل کرده بودم.
من از دوران مدرسه تپل که نه واقعا چاق بودم بعد از یک دهه تلاش و ارزوی قلبی خواستم لاغر کنم اما نمیدونستم باید چکار کنم و از کجا شروع کنم و لباس ورزشی هم حتی نداشتم اما اوایل کم کم و با مقاومت شروع به راه رفتن سریع کردم و رفته رفته بهتر میشد و بدنم و ذهنم خودشو با دویدن داشت تطابق میداد و بعد یه مدت وارد یه پیست خاکی شدم اونجا من لاکپشتی بودم در مقابل چیتاها بودم ولی با وجود مقاومت و سختی جسمی به خودم میگفتم که باید ادامه بدم و خودمو در مسیر انگیزه میدادم که کم نیارم و چون اون دویدن و موفق شدن برام مثل نفس کشیدن شده بود. دیگه چشام مثل گربه داخل کارتن تام و جری فقط رو پلکام لاغری حک شده بود شده بود و با مداومت و تعهد تونستم از خیلی از افرادی که اونجا بودن و تجربه بیشتری داشتن سریع تر و زودتر به هدفم برسم .
چون به روندم تعهد داشتم و همین انرژی ممنتوم باعث اتفاق زیادی شدک که به شغل راحت تر منتقل شدم و درامدم چند برابر بالارفت و همینطور ادامه پیدا کرد و موفقیت ها و معجزه ها بیشتر وارد زندگیم میشد. در واقع موفقیت ها مثل بهمنی بودن که هی بزرگتر میشد و به سمتم میومد
الگوی دوم : بخوام در مورد این مثال بگم. ربط بزرگی به الگوی اولم داره که نوشتم داره. حالا چطوری ؟ من یه الگوی تکراری بسیار بدی داشتم و بهش معتاد و اسیرش بودم . این عادت طوری بود که من در مقابلش مثل فیل و مورچه بودم و خب من از این عادت و مسئله کوچکتر بودم و نمیتونستم یه دفعه خردش کنم. بنابراین ناخواسته با تکامل سرعتش رو کم کردم و کم کم به صفر رسوندم و وقتی این جریان منفی دیگه خیلی کم و به حدی کم شد که نبود شروع کردم به پیدا کردن خودم و ناخوداگاه باعث شد که من حرکت در جهت مثبتش کنم و همانطور که تو الگوی اول گفتم بخاطر یه تغییر در الگوی منفی انرژی ازاد شده رو در رسیدن به وضع بدنی و لاغری ایجاد کنم و به اون موفقیت رسیدم
خواستم بگم بنظرم این حرکت ها یا ممنتم ها خیلی بهم ربط دارن . یعنی وقتی یه حرکت منفی رو کم کنی باعث شروع یه حرکت مثبت میشه و بی نهایت مثال هست .
مثلا وقتی یه عادت بدی رو کم و جلوشو با تکامل میگیری یه عادت خوب متقابلا در شما رشد پیدا میکنه و حداقلش اینه که اون انرژی خوار بودن اون حرکت از بین میره و انرژی هدرفت اون حرکت منفی به خودت بر میگرده.
یا مثال دیگه وقتی شما احساس ارزشمندی درونیت میره بالا ناخوداگاه یه سری رفتارها و تفکرات رو انجام نمیدی یا کم میشه و اون انرژی صرف ماندن تو مسیر درست میشه .
دقیقا مثل اون ترازوهای قدیمی (قپان)که دو صفحه داره و نماد تعادل هست
من هیچ وقت از کارهایی که تو زندگیم نیمه کاره رها کردم هیچ سودی و افتخاری نصیبم نشد اما حرکت کردن در مسیر درست و ادامه دان خیلی وضعم رو بهتر کرد و حداقل باعث پیدا شدن مسیرهای جدید شد
بنظرم گنج ها توی ادامه دادن مسیر نهفته هست. من اصلا فکر نمیکردم از انجام یه کاری که دوسش داشتم و تفریحی انجام میدادم به چیزی برسم که بهش علاقه دارم . در واقع یه اتفاق خنده دار مسیرم رو عوض کرد و دری تازه به من باز شد
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته بزرگوار
سلام به همه دوستان و اعضای محترم سایت
خیلی برام جالبه که مدتها بود وقتی که شما وقتی راجع به دوره جدیدتون صحبت می کردید و می گفتید در حال تولید یک دوره جدید هستم، همیشه احساس می کردم این دوره ای که ازش صحبت می کنید “دوره سپاسگزاری” خواهد بود. ولی وقتی دوره جدید روی سایت قرار گرفت، اسم دوره “همجهت با جریان خداوند” شد و برام سوال بود که چرا اینقدر حس قوی داشتم نسبت به اینکه قبل از شروع دوره فکر می کردم دوره سپاسگزاری خواهد بود و حتی یکبار خواستم قبل از شروع دوره کامنت بذارم که منصرف شدم.
تا اینکه امروز این فایل رو دیدم و دیدم که شما گفتین قرار بود اسم این دوره دوره سپاسگزاری باشه :-) باز به حس درونی خودم اطمینان پیدا کردم که هیچ وقت اشتباه نمی کنه چون از دل میاد و دل جایگاه خداونده.
خدایا شکرت بابت این نعمت و این قطب نمایی که در وجود همه انسانها قراردادی که خییل وقتا قبل از هر اتفاقی داره راه رو بهمون نشون میده و یه جورایی حتی می تونه از آینده خبر بده ولی ما بهش ایمان نداریم و در نتیجه یه گوشه داره خاک می خوره
امیدوارم بتونیم از این منبع هدایت بهترین استفاده رو ببریم
خوب استاد عزیز منم از پیشرفتم با کامنت گذاشتن روی جلسه دوم بگم
من حدود یک ماه بود که قرار داد نداشتم اما به محض کامنت گذاشتن وکار کردن روی بخش اول ودوم جلسه دوم و کار کردن روی باورهایی که فراموش کرده بودم و به جاش ترمز ایجاد شده بود باعث شد دوباره قرار دادهای خوب چند صد میلیونی دوباره شروع بشه وتاپانزدهم سال جدید ادامه داره و فقط با استارت مومنتوم مثبت خدیا شکرت این همه نعمت فقط به لطف الله مهربانم هست و دستان بی نهایت خدای مهربان خدایا سپاسگزارم
من در دوره زیبای 12قدم بودم که این دوره زیبا اومد و تمام تلاشم کردم که این دوره زیبا بخرم که به لطف خدای مهربان پول این دوره به صورت معجزه وار وارد حسابم شد خریدم .
من با همسرم این دوره شروع کردم دوست دارم اینجا از نتایج عالی که گرفتم بنویسم
من پاشنه اشیلم روابط بود که همش تا به جایی میرسیدم بعد مثل یه ترمزی که ماشین خاموش بشه کلا همه چی از دست میدادم ..
ولی به لطف این دوره روابط دارم بهتر میکنم تا نجواهای شیطانی میخواد بیاد سراغم میگم اگه الان ترمز کنم باید دوباره کلی استارت بزنم ماشین روشن کنم پس بزار همینجوری با سرعت کم برم لذت ببرم
چون خسته شدم از ترمز کردن ….
کلی نشانه های عالی برام اومده حالم خوب شده
درکم از دوره 12قدم بیشتر شده وقتی جلسه اول گوش دادم تازه دارم مطالب دوره 12قدم بهتر متوجه میشم .
همسرم کلی نتایج عالی گرفته پول های فراوان وارد کارتش میشه پیشنهاد های عالی کار
خدایا شکرت به خاطر قوانین زیبات که فقط کافیه عمل کنیم به این نتایج
سپاسگذارم از استاد عزیزم که آنقدر با تمرکز روی این دوره زیبا وقت گذاشتن
صدای شما آرامش بخش روح و روانمه؛ نمیتونم روزی رو تصور کنم که شما در اون روز وحود نداشته باشید… هرروز کنار من و همراه منید.
چقدر به حرفهای شما ایمان دارم،مثل وحی منزل!
استاد من همیشه توی رسیدن به خواستههام عجول بودم همیشه یکم رو قانون کار میکردم و دنبال نتیجه میگشتم غافل از اینکه بارها و بارها از زبون شما شنیده بودم که احساس شما هیچ فرقی با اون روزی که توی بندرعباس توی اسکله بندرعباس قدم میزدین آهنگ تجسمی گوش میدادین خواستههاتونو تجسم میکردین با این روزایی که توی فلوریدای آمریکا هستین تو اون پارادایس فوق العاده زیبا… هیچ فرقی نکرده
نمیتونستم درک کنم که عجله نکردن یعنی چی اینکه آروم باشی آرامش داشته باشی و ایمان داشته باشی همه چی بهت داده میشه یعنی چی خیلی جالبه هر مطلبی که بهش میرسم قبلاً قطعاً از زبون شما شنیدم شما قبلاً همه اینها رو به ما گفتین…
یه مورد دیگه همیشه بابتش خدا را شکر میکنم و به خودم افتخار میدم که داخلش خیلی خوبم اینه که درباره این آگاهیها با هیچ کسی صحبت نمیکنم هیچ وقت تلاش نکردم کسیو قانع کنم یا هیچ وقت سعی نکردم طرز فکر کسیو عوض کنم همیشه تمرکزمو روی خودم گذاشتم روی کارم روی ذهنم روی درسم روی هر چیزی که مربوط به خودم میشه خدا را شکر استاد عزیزم اینو از شما یاد گرفتم…
و واقعاً هم نوشتن کامنت یه مداری میخواد که من نداشتم یعنی ساعتها توی سایت میچرخیدم فایلو گوش میدادم کامنت میخوندم ولی حتی خودم نمیتونستم یک کلمه بنویسم خوشحالم که الان دارم مینویسم لان که دارم مینویسم قلبم بازه…
وقتی در مورد مومنتوم و آرامش در مورد خواسته صحبت کردیم یه چیزیو یادم اومد که خواستم بیام در موردش بنویسم…
یکی از ویژگیهای من اینه که خیلی علاقه دارم با کامپیوتر کار کنم و کلاً کار سیستمی رو خیلی دوست دارم اصلاً ادامه تحصیل و درسمم توی همین رشته است از بچگی عاشق این کار بودم دائماً یه لپ تاپ جلوم بود و داشتم سعی میکردم ازش سر در بیارم اون موقع هم خب آموزش خاصی نبود قط از راه کنجکاوی یاد میگرفتم چه جوری با سیستم کار کنم..
اگه میخوام از اون موقع تعریف کنم طولانی میشه ترجیح میدم مطلب اصلی رو بگم:))
پارسال شرایط کاری من خوب بود و خدا را شکر سعی میکردم لذت ببرم روی خودم تمرکز کنم ولی همیشه یکی از همکارام که توی همون محیط بود و با سیستم کار میکرد یه اتاق بزرگ برای خودش داشت و یه مانیتور فوق العاده بزرگتر توجهمو جلب میکرد و نکته جالب اینه که همیشه توی دلم میگفتم خدایا من اگه همچین سیستمی داشته باشم و همچین اتاقی دیگه نور الان علی میشه…
بعد یه صدایی در درونم میگفتش که همین اتاقو میخوای همین جا رو میخوای؟
منم میگفتم آره یه صدایی میگفت آره میشه که به دستش بیاری ولی یه صدای دیگهای هم میگفت تو تازه کاری اونایی که اینجان سابقه کاری بالایی دارند شاید نتونیم به این راحتی به دستش بیاری شایدم اصلاً اینجا رو نگیری همین سمتو یه جای دیگه بگیری…
نکته مهم اینه که من هیچ وقت اون صدا رو تایید نکردم فقط حرفشو شنیدم و گذشتم هیچ وقت بهش قدرت ندادم دامن نزدم هیچ وقت نذاشتم این نجوا قوی بشه…
تا اینکه بعد از ماههای شرایطی پیش اومد که اون فردی که توی اون پست بود باید از اونجا میرفت و کسی که انتخاب شد برای اون پست من بودم باورم نمیشد واقعاً…
که یه خواستهای داشتم هیچ وقت براش عجله نکردم زور نزدم سخت نگرفتم ولی به سمت من اومد…
رسیدیم به اون جایی که قرار بود این سمت به من منتقل بشه و من داشتم فرم رو پر میکردم مدیرم قبل اون تایم فکر میکرد که من سابقم بیشتره ولی وقتی که فرم رو داشتم پر میکردم تازه اونجا فهمید که من سابقم کمه…
اینم کار خداستا شاید اگه زودتر میدونست من سابقم کمتر از اونیه که فکرشو میکنه منو برای این سمت انتخاب نمیکرد یا من به ذهنش نمیاومدم، ولی دیگه شرایط خورشید و ابر و فلک دست به دست هم داده بودند که اون خواسته باید به سمت من.
وقتی که فهمید سابقم کمه یکم شوکه شد و گفتش که نمیدونم بتونم تاییدتو بگیرم ممکنه بالادستیا مخالفت کنن
من بازم همون موقع گفتم هرچی بشه خیره اگه صلاح باشه راحت انجام میشه من فرمو پر میکنم دیگه قیهاش هرچی اتفاق بیفته برای من همون خیر و صلاحه.
خلاصه هر باری که هر نجوایی به سمتم اومد من گفتم خدایا من این کارو به تو سپردم من کار خودمو انجام دادم فرممو پر کردم حالا دیگه تو انجامش بده اگه به صلاحمه تا جورش کن و اگه به صلاحم نیست بزار من تو سمت قبلیم بمونم…
اینو بگم که شرایط برای من خیلی عالی و راحت پیش رفت فقط یه روزی بهم زنگ زدن گفتن مدارکتو بیار و چند تا امضا رو بگیر و برو کار من انجام شد و من اون سمتو گرفتم البته مدیرمون میگفتش که من خیلی رفت و آمد و بدو بدو کردم. اما اینو بگم که خدا اون خواسته رو برای من آسون انجام داد اگر بدو بدویی هم داشت دست خودشو برام فرستاد تا انجام بده..
استاد اینارم از شما یاد گرفتما که با آدما بگم دست خدا که شرک نورزم و کافر نشم چقدر چیزهای خوب یادم دادین… خدایاشکرت
در کنار به دست آمدن یک خواسته باید بگم که همیشه استاد میگفت وقتی روی خودت کار میکنی شرایط شغلت یه جوری میشه که فرصت پیدا کنی که برای خودت تایم بزاری اولش فقط باید شروع کنی بقیش درست میشه مثل زمانی که بار کشتی توی گمرک مونده بود و استاد فرصت پیدا کرده بود که هم کار داشته باشه هم روی خودش کار کنه همیشه دلم میخواست این شرایطو تجربه کنم با اینکه همیشه یه نجوایی میومد که تو همیشه سرکار سرت شلوغه کی وقت میکنی رو خودت کار کنی آخه؟
ولی من دوست داشتم دیگه، دله دیگه دوست داره تجربه کنه گفتم اگه استاد میگه میشه یعنی میشه
با گرفتن سمت جدید با توجه به اینکه دستم خیلی توی کار با سیستم فرز بود یادگیری من به شدت بالاه و هر چیزیو خیلی زود یاد میگیرم تونستم چم و خم کار جدیدو سریع یاد بگیرم و کارا رو جمع کنم در نتیجه وقت آزاد بیشتری دارم سر کار تو این تایم میتونم با اون مانیتوری که همیشه دوست داشتم باهاش کار کنم خیلی صفحه بزرگی داره تو سایت عباس منش بچرخم فایلهای استادو ببینم، کامنت بخونم و….
استاد تازه دارم حس میکنم یه درک کوچیکی از اینکه یه خواسته داشته باشی ولی آرامشتو حفظ کنی یعنی چی اینکه فقط تلاش کنی به مدار اون خواسته برسی یعنی چی…
البته استاد یه ترمزی هم دارم که فکر میکنم توی کار باید سختی بکشم تا نتیجه ارزشمندی به دست بیارم دارم روش کار میکنم همونجور که براتون تعریف کردم پیش میاد که کارام راحت انجام بشه و هر بار به خودم میگم دیدی خداوند داره کارتو راحت انجام میده هی تصدیق میکنم کامنتهای بچهها رو میخونم فایلهای شما رو گوش میدم که چه جوری راحت مهاجرت کردین به آمریکا که چقدر راحت همه چی براتون انجام شه… استاد اینارم شما یادم دادینا خواستم بگم ببینید چقدر بچه خوبیم درسامو دارم خوب یاد میگیرم، گفتم که قدرت یادگیری بالایی دارم همه چیو زود یاد میگیرم:))))
یه نکته دیگهای هم که تجربهام هست که دوست دارم بگم
خیلی جالبه نمیتونستم کامنت بنویسم حالا که شروع شده همین جور دارم مطالب میاد استاد فکر کنم به اینم میگن مومنتوم مثبته وقتی شروع کنی دیگه تموم نمیکنی فقط کافیه بیفتی روی دورش.
همیشه شما میگفتین اونایی که روی خودشون کار میکنن اخبار منفیو نمیشوند چون توی مدارش نیستند خوب وقتی که شروع کرده بودم من بازم اخبارو هرجور بود از یه نفری میشنیدم به خودم میگفتم چه جوری میشه آخه تو وقتی که من دارم اینجا زندگی میکنم چه جوری نشنوم خلاصه داشتم سخت تلاش میکردم که یه جوری خودمو حفظ کنم.
اما واقعاً تلاش نمیخواست که دور بشی از اخبار فقط تلاش میخواست که روی خودت کار کنی تجربه این اواخرم از کار کردن روی خودم اونم به صورت تمرکز لیزری اینه که من واقعاً خبریو دریافت نمیکنم اینو زمانی فهمیدم که با همکارام یه جا جمع شده بودیم یهویی یکیشون گفت فلان خبر شنیدی ا میدونی فلان جا چی شده این حرفو داشت به یه نفر دیگه میزد و بعدش تاکید کرد که کل فضای مجازی و رسانهها از این اخبار پره… دقیقاً اونجا بود که من گفتم ایناهاش…
فهمیدی حالا مدارا یعنی چی یعنی اینکه اینا میگن این اخبارو همه جا پره ولی تو تا حالا ندیدی و نشنیدی بعدم اون محیطو ترک کردم و بارها این حرفا رو با خودم تکرار کردممم
خدا نور آسمانها و زمین است، داستان نورش به مشکاتى ماند که در آن روشن چراغى باشد و آن چراغ در میان شیشه اى که از تلألؤ آن گویى ستاره اى است درخشان، و روشن از درخت مبارک زیتون که شرقى و غربى نیست و بى آنکه آتشى زیت آن را برافروزد خود به خود روشنى بخشد، پرتو آن نور بر روى نور قرار گرفته است و خدا هر که را خواهد به نور خود هدایت کند و مثلها را خدا براى مردم مى زند و خدا به همۀ امور داناست!
خیلی خوشحال بودم و بعد دوباره یه ورق از قرآن رو باز کردم سوره نساء آیات 20 تا 26 بود و در مورد ازدواج بود
بعد تو دلم این بود شب رو بشینم برای خدا بنویسم و اهدافی که دارم و خواسته هامو به خدا بگم ،گفتم خدا چیکار کنم میشه بهم بگی
یهویی دستمو دوباره به یه صفحه بردم و باز کردم اولش چشمم افتاد به یه سوره که از بسم الله الرحمن الرحیم بود و توجهمو جلب نکرد فقط نگاهش کردم و یهویی بالای صحفه رو دیدم
متعجب شدم
سوره قلم بود
خدا خوب میدونه چجوری هدایت کنه ،من گفتم چیکار کنم ؟ بنویسم ؟ یا هرچی تو بگی
که خدا گفت بنویس
و من سوره قلم رو یه بار خوندم و بعد شروع کردم به نوشتم
اول هرچی تو تمرین ستاره قطبیم نکشتم و هر روز تیکش رو داره و با عشق میخونم رو نوشتم و همه شون اول و اول خواسته ام خدا بود
اینکه تسلیمش باشم
اینکه یادش باشم در هر لحظه
اینکه یادم باشه که هر لحظه اصل خداهست
اینکه سپاسگزار حرفه ای باشم
اینکه توجهم به ریز ترین هدایت هاش باشه و به سرعت عمل کنم
اینکه توجهم به نکات مثبت باشه
اینکه وقتی انسان هارو میبینم خدارو در وجودشون ببینم
و …
و بعد شروع کردم خواسته هامو نوشتم
اینکه یکی از خواسته هام این بود که خدا کمکم کنه تا کتاب ماچ ماچی رو بنویسم
از خدا درخواست هام و اهدافم رو نوشتم و خواستم
حین نوشتن یادم اومد برای طراحی مدرسه پسرونه طرحی رو بکشم و کاغذ و قلم برداشتم و شروع کردم و به سرعت ایده هایی گفته میشد و هدایت شدم به طرح هایی در پینترست که خدا به راحتی به من نشون داد که چجوری باشه
و یه قسمتش رو کار کردم
بعد نوشتم که صفحه ای که برای کتاب در گوگل درایوم باز کردم رو باز کنم و خدا بگه و بنویسم
الان که داشتم مینوشتم ،تصویرمو تو مکان بهشتی پارک آزادگان کنار دریاچه اش دیدم که دارم مینویسم ، یه حسی بهم گفت برو پارک آزادگان و در اون مکان پارادایس ، که عین خونه استاد عباس منش هست ، بنویس
بشین و از صبح برو و تا شب بنویس
این روزا میرم تا بنویسم
خدایا شکرت ،سپاسگزارم
وقتی مادر و خواهرم اینا از مسجد اومدن منم نوشته هام تموم شده بود و نزدیک اذان صبح بود اومدم دراز بکشم خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم ،تمرین ستاره قطبیم رو هم با عشق انجام دادم ،هدایت شدمبه سایت ،دیدم یه پیام اومده برای من
وقتی دیدم یه دختر بسیار زیبا و خوشگل به اسم ناعمه جان برای من پیامی گذاشته بود ، وقتی شروع کردم به خوندن پیامشون
به این قسمت از پیامشون که رسیدم :
وقتی استاد نتایج رو خوندن و اسم تو رو گفتن حدس زدم خودت باشی، طیبه و نقاشی، آره خودشه،
با خودم گفتم ،استاد عباس منش که در فایلاشون از نتیجه من صحبتی نکردن ،فقط دوبار در قسمت نتایج دوستان از دوره هم جهت با جریان خداوند نتیجه من رو نوشتن
یهویی یادم اومد یه قسمت بود چند روز پیش استاد در سایت گذاشتن و من دانلود کردم اما گوش ندادم
نتایج دوستان از دوره «هم جهت با جریان خداوند»
وقتی رفتم و فایل رو گوش دادم داشتم حاضر می شدم و رفتم نون سنگک بخرم،تو هوای آفتابی و بهشتی که صدای گنجشکا تو اطراف پیچیده بود و سبزی درختای بهاری رو میدیدمو سپاسگزاری میکردم و از خیابون که رد میشدم و به فایل گوش میدادم که استاد گفتن درمورد نتیجه رابطه خوب زن و شوهری که رابطه شون عالی شده خیلی لذت میبردم و یه لحظه تو دلم گفتم الان اسم منو بگه ! ، دقیقا وسط خیابون، شنیدم طیبه عزیز …
وای از ذوق صدای عجیبی از خودم درآوردم وسط خیابون و همون لحظه یه خانم داشت هم زمان با من از رو به رو رد میشد تا بره اونور خیابون ،یهویی چشمم افتاد بهش دیدم با تعجب داشت نگاهم میکردم اما اهمیتی ندادم و ذوقم رو ادامه دادم و هی گفتم خدایا شکرت درمورد خواسته ام این سومین بار بود رخ داد
و استاد درمورد نتیجه من هم گفت و گفتم و شد
من دقیقا گفتم و موجودش کردی سپاسگزارم
اینارو میگفتم که یهویه درکی بهم داده شد که طیبه درست ترین راه رو داری میری و اگر ادامه بدی و پر قدرت بری نتایجت از این هم بزرگتر میشه
به این دلیل اسمت رو استاد عباس منش خوند که نتیجه داشتی ،پس سعی کن به نتایج بزرگتر فکر کنی و قدم برداری
خیلی خوشحال بودم و وقتی برگشتم خونه صبحانه مونو خوردیم و من تو اتاقم بودم یه لحظه رفتم بیرون تا با خواهر و مادرم صحبت کنم که ابرارو از پنجره دیدم به قدری زیبا بودن که نمیتونستم نرم پشت بوم
به خواهر زاده ام گفتم میرم پشت بوم دوست داشتی بیا
هوا بی نهایت عالی و آفتابی و باد ملایم بهاری میوزید و لباس گرم پوشیدیم و رفتیم کلی عکس گرفتیم و کلی لذت بردیم
یهویی خواهرم گفت میای بریم پارک ؟
تو دلم گفتم همون پارک بهشتی پارادایس که شبیه خونه استاد عباس منش هست ، و پارک آزادگانه و دریاچه داره
گفتم باشه و این فکر کنم سومین بار بود که در یک هفته من هدایت میشدم به پارادایس که از زیر درختانش نهر ها جاری هست
و بی نهایت زیباست
من هدایت میشدم سمت پارک آزادگان و دریاچه بهشتی و زیباش
با هم دیگه رفتیم ،کلی تو راه عکس گرفتیم و تا برسیم پارک از طبیعت و آسمون بهشتی لذت بردیم
به اتوبان که رسیدیم من تو دلم گفتم الان یه kmc رد بشه ، اینو که گفتم خواهر زاده ام گفت خاله خاله kmcماشینت
وای پشت ماشین تو قسمت وانت مانندش که باز بود پر از گل و گلدون بود من باز جیغ زدم و کیف کردم و خداروشکر کردم
که وقتی بخرمش پشت ماشین رنگامو میذارم و میرم برای نقاشی دیواری
خدایا شکرت
این روزا یا دنا میبینم و یا kmc جوری شده که خواهر زاده ام میگه خاله دقت کردی ماشین دنا و kmcتو تهران زیاد شده
و براش تعجب بود اینکه زیاد میبینیم و برای من هیچ جای تعجبی نداشت ،چون میدونستم که مومنتوم مثبت داره کارش رو میکنه و من دارم نشونه هاشو میبینم
وقتی رفتیم و رسیدیم پارک تو راه خواهرم مدام میگفت خدایا شکرت چقدر بهشته
برام جالب بود خواهری که پارسال به همراه خانواده ام میگفتم بیاین باهم سپاسگزاری کنیم و چون اوایل ورود به سایتم بود و قانون رو خوب درک نکرده بودم که نباید درمورد قوانین بخوام کسی رو از سر دلسوزی و یا دوست داشتن ،تغییر بدم ، و سبب دلخوری های زیاد شد
و درس هامو که گرفتم و بعد دیگه هی کمتر و کمتر شد تا اینکه از دوره هم جهت با جریان خداوند درکم عمیق تر شد درمورد اینکه من هیچ تاثیری در زندگی دیگران ندارم و انرژیم رو متمرکز کردم روی خودم
از اون روز تا به الان خیلی خیلی حالم عالی تر از قبل هست
و دیگه رفتارهای اطرافیانم اذیتم نمیکنه
حتی خواهرم دیگه با پسرش درکنار من بحث نمیکنه و خیلی خوب باهم ارتباط برقرار میکنن دقیقا اون چیزی که من میخواستم آرام تر شدن
و این رو نتیجه برداشتن انرژیم از روی دیگران و متمرکز شدن روی خودم میدونم و خداست که داره کمکم میکنه
وقتی رسیدیم و کلی عکس گرفتیم ،دوباره اردکا اومدن سمتمون و براشون نون دادیم و خوردن و کلی به ماهیای بزرگی که عین ماهیای خونه استاد عباس منش بودن نگاه کردیم که داشتن نونارو برمیداشتن ، وقتی رسیدیم کنار درختی که قبلا نشسته بودم و اهداف سال جدید و خواسته هامو نوشته بودم ،نشستیم و دراز کشیدیم و 20 دقیقه ای تو هوای آفتابی به آسمون نگاه کردیم
مرغای دریایی و پرنده ها به قدری ابرا زیبا بودن که خود خود بهشت بود من با دیدن دریاچه و خونه زیباش وسط دریاچه خیلی لذت میبردم
وقتی خواستیم برگردیم یهویی چشمم به یه قسمت از پارک افتاد که رو به روی دریاچه بود و حالت تپه مانند داشت ، به خواهر زاده ام گفتم بیا بریم ،نمی تونست حدس بزنه که میخوام چیکار بکنم
همین که رسیدیم گفتم بیا بالای تپه و من که دراز کشیدم براش عجیب بود ،گفت چیکار داری میکنی
گفتم مگه تو تاحالا از این کارا نکردی
گفت نه و گفتم پس بیا تجربه کن این لذت بهشتی رو
به خواهرم گفتم ازمون فیلم بگیره وهر دو دراز کشیدیم و بهش یاد دادم که دوتا دستاتو قفل کن و چشماتو ببند و قل بخور فقط لذت ببر
وقتی غلت زدیم ، تنها چیزی که تو اون لحظه داشتم فکر میکردم ،از خدا سپاسگزاری میکردم و اسم خدارو میگفتم و جیغ میزدم و مثل مثل استاد عباس منش در دوره هم جهت با جریان خداوند درمورد مومنتوم
من با یه حرکت کوچیک که خودمو رو به سمت جلو حرکت دادم دیگه باقی مسیر دست من نبود و شیبی که تپه داشت من هی غلت میزدم و سرعت میگرفت
وقتی میدیدم واینمیستم سعی میکردم خودم به سرعت خودمو نگه دارم
من به صورت عملی داشتم توضیحات استاد رو درک میکردم که وقتی مومنتوم مثبت شکل میگیره و سرعت میگیره ،خود به خود همینجور میره و برای متوقف شدن مثل مثال دوچرخه یادم اومد و قشنگ درک میکردم این توضیحات رو
خیلی خوش گذشت و من چندین بار رفتم بالای تپه و خواهرزاده ام هم بیشتر از من این کارو کرد و کلی کیف کردیم وقتی دیگه بلند شدیم تا برگردیم من به قدری سبک شده بودم که احساس میکردم خالی خالیم و انگار یه چیزی رو بخوای از نو شروع کنی
من دقیقا اون حسو داشتم
انگار تازه به دنیا اومده بودم و هیچی تو ذهن و افکارم نبود و فقط خداروشکر میکردم که چقدر لذت بردم در این بهشت زیبا
بارآخری که غلت زدم حس میکردم تو خونه خودمم و در پارادایس زیبای خودم خیلی لذت بخش بود
تا برگردیم خونه کلی عکس گرفتیم و لذت بردیم
جالبه منی که قبلا حاضر نبودم با خواهر و خواهرزاده ام یه پارک برم و کلا در خانواده مون فقط با خواهر بزرگترم نمیتونستم جور دربیام و داستانای دیگه اش که تو رد پاهام نوشتم
امروز هیچ یک از اون احساسای قبل درمن نبود ،حالا جالب تر اینکه دیگه هیچ رفتاری از قبل که داشتن رو به کل محو شده بود و خواهرم سپاسگزار تر شده بود و مدام لذت میبرد از دیدن زیبایی ها و حتی میگفت بهشته اینجا
و باید خوب ببینیم
چی داشتم میدیدم من
جوابشو میدونم ،این نتیجه باورها و به صلح رسیدن من با خودم بود که نگاهم تغییر کرده به همه چیز و خواهرم جنبه ای از خودش رو در کنار من نشون میداد که من میخواستم و البته اینم بگم که انگار تصمیم گرفته که سپاسگزار تر باشه و داره خودش تغییر رو آغاز میکنه و اینبار به خودم گفتم
ببین طیبه ،از وقتی تصمیم گرفتی و از دوره هم جهت با جریان خداوند خواستی روی خودت کار کنی و دیگه روی خودت تمرکز کنی ، جهان هستی خودش آدمای اطرافت رو که دوست داشتی باشن. جنبه ای از وجودشون رو داری میبینی که چند ماه پیش در تلاش بودی تا ببینی
وقتی روی خودت تمرکز کردی و انرژیت رو از آدما برداشتی و نخواستی حتی دیگه به کسی از سر دلسوزی و دوست داشتن کمک کنی همه چیز تغییر کرد
خدایا شکرت که از وقتی نگاهم رو تغییر دادم و سعی میکنم که هر روز این دیدگاهم رو تقویت و عمل کنم ،خیلی آرام تر شدم که رفتار انسان ها خیلی مواقع دیگه اذیتم نمیکنه
وقتی ما برگشتیم خونه مادرم برنج درست کرده بود و خیلی خیلی لذت بخش بود وقتی ناهارمونو خوردیم و فیلم و عکسامونو نشون دادیم خواهرم گفت خیلی خوش گذشت و خواهر زادهام گفت به منم خوش گذشت امروز رفته بودیم به بهشت
به خصوص قسمت غلت زدنمون از تپه خیلی خیلی بهش خوش گذشته بود و برای من کلی درس داشت و یادآوری به صورت عملی از صحبت های استاد عباس منش
خدایا شکرت که من رو به بهشت زیبات دوباره در فاصله زمانی کم هدایت کردی سپاسگزارم
امروز یه روز بهشتی رو در پارادایس داشتیم خدایا شکرت
از این روزهای بهشتی و فرا بهشتی که نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت بی نهایت هست روانه بشه به سمت زندگی و قلب هاتون استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و اعضای سایت زیبا و بی نهایت بهشتی و جذاب
فقط ایه 35 سوره نور رو تو دیدگاهت خوندم و یه حسی بهم گفت راحب این ایه تحقیق کنم
امیدوارم خدا کمکمون کنه هم جهت با نورش باشیم
«فرض کن هر چیزی توی جهان، از حتی کوچکترین فکر و احساسی که داری، بر پایه انرژی و فرکانس ساخته شده. این یعنی ذهن و قلبت مثل آنتنهایی هستن که امواج انرژی رو دریافت میکنن. حالا وقتی آیه «خداوند نور آسمانها و زمین است» رو میبینی، میتونی اینگونه تصور کنی:
1. خداوند، منبع بیپایان انرژی
این آیه میگه خداوند منبع اصلی نور (انرژی)ه؛ یعنی مثل یه باتری بیکران که همه چیز از اون ناشی میشه. نور تو اینجا فقط به معنی روشنایی فیزیکی نیست؛ بلکه نماد آگاهی، هدایت و نظم کیهانیه. درست مثل انرژیهای موجود در فیزیک، که ما با امواج الکترومغناطیسی آشنا هستیم.
2. مفهوم «نور بر نور» و همگرایی انرژیها
وقتی تو فیزیک امواج همفاز با هم تداخل میکنن، نتیجهشون انرژی قویتر و درخشندگی بیشتری هست. اینو میتونی به عنوان «نور بر نور» ببینی؛ یعنی وقتی چند فکر مثبت و سازنده همزمان تو ذهنت جریان پیدا کنه، مثل امواجی هستن که به هم افزوده میشن و کل انرژی ذهنت رو بالا میبرن.
3. تصویرسازی نمادین از چراغ در گنبد
تصور کن یک چراغ در یک گنبد مقدس (مشکوه) قرار داره؛ مشکوه یعنی یه فضای مقدس که چراغ رو در خود نگه میداره. چراغ داخل یک ظرف شفاف (زجاجه) قرار داره، یعنی انرژی پاک و شفاف که بدون آلودگی تابش میکنه. روغن زیتون هم که برای این چراغ استفاده میشه، نماد منبعی پاک و بیمرزه که از یک درخت مقدس (نماد برکت) گرفته شده؛ یعنی انرژیای که محدود به یک جهت یا زمان خاص نیست.
4. کاربرد این مفهوم در زندگی روزمره
تنظیم فرکانس ذهنی:
هر فکری که داری یک فرکانسه؛ وقتی بر روی ایدههای مثبت، شادی و موفقیت تمرکز کنی، همانند تنظیم یک رادیو، فرکانست به سمت انرژیهای بالا حرکت میکنه. مثلاً هر روز صبح با گفتن جملاتی مثل «من لایق بهترینها هستم» یا «امروز پر از فرصتهای نو است» ذهنت رو روی حالت مثبت تنظیم کن.
مدیتیشن و اتصال به منبع:
مدیتیشن یا دعا مثل زمانی هست که چراغ در مشکوه با آرامش روشن میشه. وقتی ساعتی رو صرف سکوت و تفکر کنی، به خودت اجازه میدی تا به منبع اصلی انرژی (خداوند) وصل بشی. این کار باعث میشه هم هماهنگ با جریان هدایت الهی بشی و هم آرامش واقعی رو تجربه کنی.
تمرین شکرگزاری:
هر روز کمی وقت بذار تا از نعمتها و چیزهای خوب زندگی شکرگزاری کنی. این عمل مانند افزودن لایههای نور بر نوره؛ هر چی بیشتر شکرگزاری کنی، فرکانس ذهنت بالاتر میره و انرژی مثبت بیشتری جذب میکنی.
ایجاد محیط مثبت:
تلاش کن دور و برت رو با آدمها و چیزهایی پر کن که انرژی مثبت بهت بدن؛ مثلاً گوش دادن به موسیقی آرامشبخش، قدم زدن در طبیعت یا دیدار با افرادی که انگیزه و امید بهت میدن.
5. عمیقتر شدن در فهم هدایت الهی
وقتی تو این مسیر قدم میزنی و ذهن و قلبت رو روی انرژیهای مثبت تنظیم میکنی، به نوعی مثل یک گیرنده دقیق تنظیم شده با فرکانس نور خداوند عمل میکنی. آیه میگه «یهدی الله لنوره من یشاء»، یعنی وقتی آماده دریافت هدایت باشی، خداوند تو رو به نور خودش هدایت میکنه. این یعنی وقتی باورهای مثبت و هماهنگی با جریان کیهانی رو تقویت کنی، هم به لحاظ علمی (قانون جذب) و هم از منظر معنوی، به سوی موفقیت، خوشبختی و آرامش هدایت میشی.
جمعبندی
به زبان ساده، آیه به ما میگه که خداوند همان منبع بیپایان انرژی و نور است که همه چیز از اون سرچشمه میگیره. وقتی باور کنیم که ذهن و احساسات ما هم از انرژی ساخته شده، میتونیم با تمرکز روی نکات مثبت، مدیتیشن، شکرگزاری و ایجاد محیط مثبت، فرکانس خودمون رو بالا بریم. این کار به ما کمک میکنه تا هم از دیدگاه علمی (قانون جذب) و هم از نظر معنوی (هدایت الهی)، زندگی رو به سمت خوشبختی و برکت سوق بدیم. در نهایت، هرچه بیشتر خودت رو با این انرژی هماهنگ کنی، به همان اندازه نزدیکتر به جریان مثبت و هدایت خداوند خواهی شد.»
من لایق بهترینها هستم» یا «امروز پر از فرصتهای نو است
اینارو نوشتم در تمرین ستاره قطبیم که در گوگل درایوم هست تا هر روز تکرارشون کنم در کنار خودسته هام
بعد اونجا که گفتین
تلاش کن دور و برت رو با آدمها و چیزهایی پر کن که انرژی مثبت بهت بدن
و سعیمو میکنم
و اونجا که گفتین
وقتی باور کنیم که ذهن و احساسات ما هم از انرژی ساخته شده، میتونیم با تمرکز روی نکات مثبت، مدیتیشن، شکرگزاری و ایجاد محیط مثبت، فرکانس خودمون رو بالا بریم.
چقدر این جمله تاثیر گذار بود
یه یادآوری عمیق برای من که یادم باشه و اینکه سپاسگزار تر باشم
بنام خداوند هدایتگر و مهربانم،بنام اوکه هر چه دارم ازاوست
سلام به استاد ارجمندم به استاد شایسته نازنینم ودوستان بهشتی ام
خداروشکر میکنم بخاطر این فرصت دوباره
با تمام وجودم برای دوستانم خوشحال وامیدوارم هرروز اتفاقات زیباتری را با همراهی این دوره بی نظیر تجربه کنند
استاد جان از شما واستاد شایسته عزیزم صمیمانه سپاسگزارم
استاد منی که اصلا هنوز در مدار دریافت دوره قرار نگرفتم ولی از روزی که مفهوم مومنتوم را درک کردم وهدایت شدم که بفهمم مومنتوم چگونه ایجاد میشه وچطور من میتونم در مومنتوم مثبت بمانم ،هر روز سعی کردم یه قدم هر چند کوچیک درراستای خواسته ام وبرای کنترل ذهنم بردارم هرشب موقعه خواب کارهایی که انجام دادم را به خودم بازگو میکنم وخودم را تشویق میکنم
استادحتی قرار گرفتن این دوره بر روی سایت با خودش خیر وبرکت آورده برای همه اعضای سایت عباس منش دات کام وقطعاً دوستانی که در این دوره حضور دارند نتایج بیشتر وبزرگتری را خواهند گرفت
استاد از وقتی مفهوم مومنتوم را درک کردم حس میکنم آگاهیهای فایلهای دانلودی یجور دیگه شده من در تمام آن فایلها مومنتوم ایجاد شده توسط شما ومریم جان را میبینم وتحسین میکنم هرروز در فایلهایی که گوش میدم شاهد قدمهای عملی شما در جهت حفظ مومنتومی که ایجاد کردید هستم دیروز که یکی از قسمتهای سریال زندگی دربهشت فکر میکنم قسمت 85 بودگوش میدادم متوجه شدم که شما بعد از یک خرید پربرکت وانجام کلی کار به خودتون جایزه دادید ورفتید جت اسکی سواری وتحسین زیبایی های پرادایس اینها یعنی حفظ احساس خوب
استاد جان من فقط با کنترل بیشتر احساسم دیشب متوجه شدم چقدر تغییر کردم چقدر سپاسگزارتر از قبل شدم چقدر حال دلم خوبه چقدر راحت تر با خداوند ارتباط برقرار میکنم گفتگوهای ذهنی ام چقدر مثبت شده خیلی سعی میکنم آگاهانه به نجواهای ذهنم اجازه پیشروی ندهم ،خیلی نسبت به قبل آرامشم بیشتر شده خداروشکر
مطمئنم اگر در مدار دریافت دوره قرار بگیرم ومتعهدانه به آگاهیهای آن عمل کنم همانطور که شما فرمودید زندگی ام از زمین تا آسمان فرق میکند
امیدوارم در زمان مناسب به لطف خدای رحمان در مدار دریافت این دوره بی نظیر قرار بگیرم
عاشقتونم……
متشکرم….متشکرم …..متشکرم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
استاد بی نهایت ازتون سپاسگذارم که به فکر همه هستید و شماهم مثل خداوند میخواهید ما به خوشبختی و سعادت برسیم اما به شرطی که به آنچه شما میگویید عمل کنیم خدایا سپاسگذارتم که هر لحظه مارو هدایت میکنی
استاد عزیزم من با این فایل تازه متوجه شدم توی مومنتوم بیماری افتادن یعنی این کارها و انجام بدم من درگذشته و الان هم کمی اینجوری هستم ولی دارم خودم میبینم چقدر تغییر کردم و اینو از آموزش های شما یاد گرفتم و واقعا دارم علی بیغم بودن رو تمرین میکنم نه به معنای بی خیالی نه به معنای درستش و طبق اصول قوانین خداوند و چقدر دارم رشد میکنم ازتون سپاسگذارم بابت دوره همجهت با جریان خداوند واقعا حس میکنی داری کم کم تو آغوش خداوند حل میشی
خداوندا ازت سپاسگذارم منوبه این بهشت هدایت کردی دوستت دارم
بی صبرانه منتظر جلسه پنجم از دوره هستیم و در حال عمل به آگاهی های 4 جلسه قبل
اگر بخوام یکم از نتایجم اینجا بگم فقط میتونم بگم که کاری که سالهاست میخواستم که انجام بدمش ولی شور و اشتیاقش رو نداشتم و نمیدونستم علت اون بی میلی چی هست رو با ورود به دوره توی همین مدت کوتاه بالاخره انجامش دادم
من با اینکه دوره قانون سلامتی رو گرفته بودم و عمل میکردم بهش ولی مدام عمل به آموزه ها رو ول میکردم و دوباره شروع میکردم تا اینکه توی این دوره فهمیدم داستانش چیه و چرا اینطوری میشم
تصمیم گرفتم از اول دوره کامل به قوانین دوره قانون سلامتی عمل کنم و نتایج شگفت انگیزه نتایجی که توی همین دو هفته اطافیانمو شوک کرده از اندام مناسب گرفته تا سلامتی که برای من مهمتر بود
ولی اون چیزی که خیلی برای من مهم و قابل سپاسگزاری بود این بود که من بالاخره یه کاری رو دارم تا 100 انجام میدم این موضوع اعتماد بنفسم رو بالا میبره برای بقیه کارهای نیمه تمام زندگیم و بابتش خیلی خوشحالم و سپاسگزار خداوندم و همینطور سپاسگزار استاد عزیزم که دستی شدن از دستان خداوند برای اینکه من خودم رو به خودم بیشتر بشناسونم
واقعا تحولی که آدم با ادامه مومنتوم مثبت توی کارهاش توی زندگیش اتفاق میوفته وصف ناپذیره
و بقول استاد من به ستاره قطبیم یه جمله قشنگ اضافه کردم بعد از این دوره و اونم اینه که: ” خدایا شکرت بخاطر قوانین تغییرناپذیر جهان هستی ” چون اگر قوانین تغییر میکردن برطبق شرایط ، هیچی پایدار نمیبود و هیچ پترنی برای رشدو آگاهی وجود نداشت
تازه شروعشه و من لیست کارهای نیمه تمامم رو نوشتم تا به امید خدا و به لطف آموزه های این دوره بتونم تیک Done همشون رو بزنم
به نام خداوند زیبایی ها
سلام به همه دوستان
مرسی استاد جان از فایل زیبایی که تهیه کردین و از روند کار دوره گزارش ارائه دادین .
من دانشجوی این دوره نیستم اما جالبه انگار منم در این فضای فرکانسی قرار گرفتم و قبل شروع دوره با خودم به نتایج جالبی رسیدم
دوست دارم بهانه باشه که ذهنم رو معطوف نوشتن کنم و اینجا بنویسم
من به این نتیجه رسیدم وقتی یه تصمیمی میگیرم هرجور شده باید بهش عمل کنم حتا سنگ از آسمون بباره .
به طور نمونه من میخواستم به منطقه خارج از شهر برم بارون میومد و وسیله نداشتم و مسیر رفتن رو هم نمیدونستم از کجا باید رفت ولی به خودم گفتم باید انجامش بدم. تصمیم -عمل و نزارم بینش فاصله بیوفته که ذهنم منصرف کنه البته هنوز در ابعاد کوچک هستم ولی همین حرکت کوچک میدونم نتیجه داره.
اینقدر( به اندازه عمل) به بحث باورها ایمان اوردم که میگم قبلا از هر مومنتوم و حرکتی باید باور شخص در مورد خودش درست باشه که حرکت انجام بشه . یعنی کسی که باور و ارزشمندی به خودش نداره همون قدم اول رو هم بر نمیداره.
خب دو نمونه مثال در مورد خودم:
الگوی یک :بخوام در زندگیم فلاش بک به عقب بزنم که این قانون رو نمیدونستم ولی عمل کرده بودم.
من از دوران مدرسه تپل که نه واقعا چاق بودم بعد از یک دهه تلاش و ارزوی قلبی خواستم لاغر کنم اما نمیدونستم باید چکار کنم و از کجا شروع کنم و لباس ورزشی هم حتی نداشتم اما اوایل کم کم و با مقاومت شروع به راه رفتن سریع کردم و رفته رفته بهتر میشد و بدنم و ذهنم خودشو با دویدن داشت تطابق میداد و بعد یه مدت وارد یه پیست خاکی شدم اونجا من لاکپشتی بودم در مقابل چیتاها بودم ولی با وجود مقاومت و سختی جسمی به خودم میگفتم که باید ادامه بدم و خودمو در مسیر انگیزه میدادم که کم نیارم و چون اون دویدن و موفق شدن برام مثل نفس کشیدن شده بود. دیگه چشام مثل گربه داخل کارتن تام و جری فقط رو پلکام لاغری حک شده بود شده بود و با مداومت و تعهد تونستم از خیلی از افرادی که اونجا بودن و تجربه بیشتری داشتن سریع تر و زودتر به هدفم برسم .
چون به روندم تعهد داشتم و همین انرژی ممنتوم باعث اتفاق زیادی شدک که به شغل راحت تر منتقل شدم و درامدم چند برابر بالارفت و همینطور ادامه پیدا کرد و موفقیت ها و معجزه ها بیشتر وارد زندگیم میشد. در واقع موفقیت ها مثل بهمنی بودن که هی بزرگتر میشد و به سمتم میومد
الگوی دوم : بخوام در مورد این مثال بگم. ربط بزرگی به الگوی اولم داره که نوشتم داره. حالا چطوری ؟ من یه الگوی تکراری بسیار بدی داشتم و بهش معتاد و اسیرش بودم . این عادت طوری بود که من در مقابلش مثل فیل و مورچه بودم و خب من از این عادت و مسئله کوچکتر بودم و نمیتونستم یه دفعه خردش کنم. بنابراین ناخواسته با تکامل سرعتش رو کم کردم و کم کم به صفر رسوندم و وقتی این جریان منفی دیگه خیلی کم و به حدی کم شد که نبود شروع کردم به پیدا کردن خودم و ناخوداگاه باعث شد که من حرکت در جهت مثبتش کنم و همانطور که تو الگوی اول گفتم بخاطر یه تغییر در الگوی منفی انرژی ازاد شده رو در رسیدن به وضع بدنی و لاغری ایجاد کنم و به اون موفقیت رسیدم
خواستم بگم بنظرم این حرکت ها یا ممنتم ها خیلی بهم ربط دارن . یعنی وقتی یه حرکت منفی رو کم کنی باعث شروع یه حرکت مثبت میشه و بی نهایت مثال هست .
مثلا وقتی یه عادت بدی رو کم و جلوشو با تکامل میگیری یه عادت خوب متقابلا در شما رشد پیدا میکنه و حداقلش اینه که اون انرژی خوار بودن اون حرکت از بین میره و انرژی هدرفت اون حرکت منفی به خودت بر میگرده.
یا مثال دیگه وقتی شما احساس ارزشمندی درونیت میره بالا ناخوداگاه یه سری رفتارها و تفکرات رو انجام نمیدی یا کم میشه و اون انرژی صرف ماندن تو مسیر درست میشه .
دقیقا مثل اون ترازوهای قدیمی (قپان)که دو صفحه داره و نماد تعادل هست
من هیچ وقت از کارهایی که تو زندگیم نیمه کاره رها کردم هیچ سودی و افتخاری نصیبم نشد اما حرکت کردن در مسیر درست و ادامه دان خیلی وضعم رو بهتر کرد و حداقل باعث پیدا شدن مسیرهای جدید شد
بنظرم گنج ها توی ادامه دادن مسیر نهفته هست. من اصلا فکر نمیکردم از انجام یه کاری که دوسش داشتم و تفریحی انجام میدادم به چیزی برسم که بهش علاقه دارم . در واقع یه اتفاق خنده دار مسیرم رو عوض کرد و دری تازه به من باز شد
خدایا از ته قلب شکرت
██████████100%
به نام خداوند هستی بخش مهربان
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته بزرگوار
سلام به همه دوستان و اعضای محترم سایت
خیلی برام جالبه که مدتها بود وقتی که شما وقتی راجع به دوره جدیدتون صحبت می کردید و می گفتید در حال تولید یک دوره جدید هستم، همیشه احساس می کردم این دوره ای که ازش صحبت می کنید “دوره سپاسگزاری” خواهد بود. ولی وقتی دوره جدید روی سایت قرار گرفت، اسم دوره “همجهت با جریان خداوند” شد و برام سوال بود که چرا اینقدر حس قوی داشتم نسبت به اینکه قبل از شروع دوره فکر می کردم دوره سپاسگزاری خواهد بود و حتی یکبار خواستم قبل از شروع دوره کامنت بذارم که منصرف شدم.
تا اینکه امروز این فایل رو دیدم و دیدم که شما گفتین قرار بود اسم این دوره دوره سپاسگزاری باشه :-) باز به حس درونی خودم اطمینان پیدا کردم که هیچ وقت اشتباه نمی کنه چون از دل میاد و دل جایگاه خداونده.
خدایا شکرت بابت این نعمت و این قطب نمایی که در وجود همه انسانها قراردادی که خییل وقتا قبل از هر اتفاقی داره راه رو بهمون نشون میده و یه جورایی حتی می تونه از آینده خبر بده ولی ما بهش ایمان نداریم و در نتیجه یه گوشه داره خاک می خوره
امیدوارم بتونیم از این منبع هدایت بهترین استفاده رو ببریم
انشاالله شاد و سلامت باشید در پناه خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی موضوع دوره عالی هست
تا بحال ب هرچی رسیدم توی این مسیر
دلیلش همین افتادن توی مومنتوم مثبت بوده
از خدا میخام هزینه دوره رو ب دستم برسونه
وبراحتی بخرمش
و میدونم امسال سالی عالی هست برای من
واین دوره پاسخ سوالم هست ک چرا یویو هستم توی نتایج بالا پایین میشم
سپاسگذارم ک نتایج دوستان رو گذاشتید من عاشقانه همه رو خوندم
سپاسگذارم استاد جان بابت توضیحات عالی
دوست دارم توی فایلهای دانلودی بصورت مختصر درمورد مومنتوم مثبت ومنفی صحبت کنید ک اماده ورود ب دوره بشیم
به الله مهربان
خوب استاد عزیز منم از پیشرفتم با کامنت گذاشتن روی جلسه دوم بگم
من حدود یک ماه بود که قرار داد نداشتم اما به محض کامنت گذاشتن وکار کردن روی بخش اول ودوم جلسه دوم و کار کردن روی باورهایی که فراموش کرده بودم و به جاش ترمز ایجاد شده بود باعث شد دوباره قرار دادهای خوب چند صد میلیونی دوباره شروع بشه وتاپانزدهم سال جدید ادامه داره و فقط با استارت مومنتوم مثبت خدیا شکرت این همه نعمت فقط به لطف الله مهربانم هست و دستان بی نهایت خدای مهربان خدایا سپاسگزارم
سلام به استاد زیبا و قشنگم وخانم شایسته عزیزم .
من در دوره زیبای 12قدم بودم که این دوره زیبا اومد و تمام تلاشم کردم که این دوره زیبا بخرم که به لطف خدای مهربان پول این دوره به صورت معجزه وار وارد حسابم شد خریدم .
من با همسرم این دوره شروع کردم دوست دارم اینجا از نتایج عالی که گرفتم بنویسم
من پاشنه اشیلم روابط بود که همش تا به جایی میرسیدم بعد مثل یه ترمزی که ماشین خاموش بشه کلا همه چی از دست میدادم ..
ولی به لطف این دوره روابط دارم بهتر میکنم تا نجواهای شیطانی میخواد بیاد سراغم میگم اگه الان ترمز کنم باید دوباره کلی استارت بزنم ماشین روشن کنم پس بزار همینجوری با سرعت کم برم لذت ببرم
چون خسته شدم از ترمز کردن ….
کلی نشانه های عالی برام اومده حالم خوب شده
درکم از دوره 12قدم بیشتر شده وقتی جلسه اول گوش دادم تازه دارم مطالب دوره 12قدم بهتر متوجه میشم .
همسرم کلی نتایج عالی گرفته پول های فراوان وارد کارتش میشه پیشنهاد های عالی کار
خدایا شکرت به خاطر قوانین زیبات که فقط کافیه عمل کنیم به این نتایج
سپاسگذارم از استاد عزیزم که آنقدر با تمرکز روی این دوره زیبا وقت گذاشتن
سلام استاد عزیز و مهربانم
صدای شما آرامش بخش روح و روانمه؛ نمیتونم روزی رو تصور کنم که شما در اون روز وحود نداشته باشید… هرروز کنار من و همراه منید.
چقدر به حرفهای شما ایمان دارم،مثل وحی منزل!
استاد من همیشه توی رسیدن به خواستههام عجول بودم همیشه یکم رو قانون کار میکردم و دنبال نتیجه میگشتم غافل از اینکه بارها و بارها از زبون شما شنیده بودم که احساس شما هیچ فرقی با اون روزی که توی بندرعباس توی اسکله بندرعباس قدم میزدین آهنگ تجسمی گوش میدادین خواستههاتونو تجسم میکردین با این روزایی که توی فلوریدای آمریکا هستین تو اون پارادایس فوق العاده زیبا… هیچ فرقی نکرده
نمیتونستم درک کنم که عجله نکردن یعنی چی اینکه آروم باشی آرامش داشته باشی و ایمان داشته باشی همه چی بهت داده میشه یعنی چی خیلی جالبه هر مطلبی که بهش میرسم قبلاً قطعاً از زبون شما شنیدم شما قبلاً همه اینها رو به ما گفتین…
یه مورد دیگه همیشه بابتش خدا را شکر میکنم و به خودم افتخار میدم که داخلش خیلی خوبم اینه که درباره این آگاهیها با هیچ کسی صحبت نمیکنم هیچ وقت تلاش نکردم کسیو قانع کنم یا هیچ وقت سعی نکردم طرز فکر کسیو عوض کنم همیشه تمرکزمو روی خودم گذاشتم روی کارم روی ذهنم روی درسم روی هر چیزی که مربوط به خودم میشه خدا را شکر استاد عزیزم اینو از شما یاد گرفتم…
و واقعاً هم نوشتن کامنت یه مداری میخواد که من نداشتم یعنی ساعتها توی سایت میچرخیدم فایلو گوش میدادم کامنت میخوندم ولی حتی خودم نمیتونستم یک کلمه بنویسم خوشحالم که الان دارم مینویسم لان که دارم مینویسم قلبم بازه…
وقتی در مورد مومنتوم و آرامش در مورد خواسته صحبت کردیم یه چیزیو یادم اومد که خواستم بیام در موردش بنویسم…
یکی از ویژگیهای من اینه که خیلی علاقه دارم با کامپیوتر کار کنم و کلاً کار سیستمی رو خیلی دوست دارم اصلاً ادامه تحصیل و درسمم توی همین رشته است از بچگی عاشق این کار بودم دائماً یه لپ تاپ جلوم بود و داشتم سعی میکردم ازش سر در بیارم اون موقع هم خب آموزش خاصی نبود قط از راه کنجکاوی یاد میگرفتم چه جوری با سیستم کار کنم..
اگه میخوام از اون موقع تعریف کنم طولانی میشه ترجیح میدم مطلب اصلی رو بگم:))
پارسال شرایط کاری من خوب بود و خدا را شکر سعی میکردم لذت ببرم روی خودم تمرکز کنم ولی همیشه یکی از همکارام که توی همون محیط بود و با سیستم کار میکرد یه اتاق بزرگ برای خودش داشت و یه مانیتور فوق العاده بزرگتر توجهمو جلب میکرد و نکته جالب اینه که همیشه توی دلم میگفتم خدایا من اگه همچین سیستمی داشته باشم و همچین اتاقی دیگه نور الان علی میشه…
بعد یه صدایی در درونم میگفتش که همین اتاقو میخوای همین جا رو میخوای؟
منم میگفتم آره یه صدایی میگفت آره میشه که به دستش بیاری ولی یه صدای دیگهای هم میگفت تو تازه کاری اونایی که اینجان سابقه کاری بالایی دارند شاید نتونیم به این راحتی به دستش بیاری شایدم اصلاً اینجا رو نگیری همین سمتو یه جای دیگه بگیری…
نکته مهم اینه که من هیچ وقت اون صدا رو تایید نکردم فقط حرفشو شنیدم و گذشتم هیچ وقت بهش قدرت ندادم دامن نزدم هیچ وقت نذاشتم این نجوا قوی بشه…
تا اینکه بعد از ماههای شرایطی پیش اومد که اون فردی که توی اون پست بود باید از اونجا میرفت و کسی که انتخاب شد برای اون پست من بودم باورم نمیشد واقعاً…
که یه خواستهای داشتم هیچ وقت براش عجله نکردم زور نزدم سخت نگرفتم ولی به سمت من اومد…
رسیدیم به اون جایی که قرار بود این سمت به من منتقل بشه و من داشتم فرم رو پر میکردم مدیرم قبل اون تایم فکر میکرد که من سابقم بیشتره ولی وقتی که فرم رو داشتم پر میکردم تازه اونجا فهمید که من سابقم کمه…
اینم کار خداستا شاید اگه زودتر میدونست من سابقم کمتر از اونیه که فکرشو میکنه منو برای این سمت انتخاب نمیکرد یا من به ذهنش نمیاومدم، ولی دیگه شرایط خورشید و ابر و فلک دست به دست هم داده بودند که اون خواسته باید به سمت من.
وقتی که فهمید سابقم کمه یکم شوکه شد و گفتش که نمیدونم بتونم تاییدتو بگیرم ممکنه بالادستیا مخالفت کنن
من بازم همون موقع گفتم هرچی بشه خیره اگه صلاح باشه راحت انجام میشه من فرمو پر میکنم دیگه قیهاش هرچی اتفاق بیفته برای من همون خیر و صلاحه.
خلاصه هر باری که هر نجوایی به سمتم اومد من گفتم خدایا من این کارو به تو سپردم من کار خودمو انجام دادم فرممو پر کردم حالا دیگه تو انجامش بده اگه به صلاحمه تا جورش کن و اگه به صلاحم نیست بزار من تو سمت قبلیم بمونم…
اینو بگم که شرایط برای من خیلی عالی و راحت پیش رفت فقط یه روزی بهم زنگ زدن گفتن مدارکتو بیار و چند تا امضا رو بگیر و برو کار من انجام شد و من اون سمتو گرفتم البته مدیرمون میگفتش که من خیلی رفت و آمد و بدو بدو کردم. اما اینو بگم که خدا اون خواسته رو برای من آسون انجام داد اگر بدو بدویی هم داشت دست خودشو برام فرستاد تا انجام بده..
استاد اینارم از شما یاد گرفتما که با آدما بگم دست خدا که شرک نورزم و کافر نشم چقدر چیزهای خوب یادم دادین… خدایاشکرت
در کنار به دست آمدن یک خواسته باید بگم که همیشه استاد میگفت وقتی روی خودت کار میکنی شرایط شغلت یه جوری میشه که فرصت پیدا کنی که برای خودت تایم بزاری اولش فقط باید شروع کنی بقیش درست میشه مثل زمانی که بار کشتی توی گمرک مونده بود و استاد فرصت پیدا کرده بود که هم کار داشته باشه هم روی خودش کار کنه همیشه دلم میخواست این شرایطو تجربه کنم با اینکه همیشه یه نجوایی میومد که تو همیشه سرکار سرت شلوغه کی وقت میکنی رو خودت کار کنی آخه؟
ولی من دوست داشتم دیگه، دله دیگه دوست داره تجربه کنه گفتم اگه استاد میگه میشه یعنی میشه
با گرفتن سمت جدید با توجه به اینکه دستم خیلی توی کار با سیستم فرز بود یادگیری من به شدت بالاه و هر چیزیو خیلی زود یاد میگیرم تونستم چم و خم کار جدیدو سریع یاد بگیرم و کارا رو جمع کنم در نتیجه وقت آزاد بیشتری دارم سر کار تو این تایم میتونم با اون مانیتوری که همیشه دوست داشتم باهاش کار کنم خیلی صفحه بزرگی داره تو سایت عباس منش بچرخم فایلهای استادو ببینم، کامنت بخونم و….
استاد تازه دارم حس میکنم یه درک کوچیکی از اینکه یه خواسته داشته باشی ولی آرامشتو حفظ کنی یعنی چی اینکه فقط تلاش کنی به مدار اون خواسته برسی یعنی چی…
البته استاد یه ترمزی هم دارم که فکر میکنم توی کار باید سختی بکشم تا نتیجه ارزشمندی به دست بیارم دارم روش کار میکنم همونجور که براتون تعریف کردم پیش میاد که کارام راحت انجام بشه و هر بار به خودم میگم دیدی خداوند داره کارتو راحت انجام میده هی تصدیق میکنم کامنتهای بچهها رو میخونم فایلهای شما رو گوش میدم که چه جوری راحت مهاجرت کردین به آمریکا که چقدر راحت همه چی براتون انجام شه… استاد اینارم شما یادم دادینا خواستم بگم ببینید چقدر بچه خوبیم درسامو دارم خوب یاد میگیرم، گفتم که قدرت یادگیری بالایی دارم همه چیو زود یاد میگیرم:))))
یه نکته دیگهای هم که تجربهام هست که دوست دارم بگم
خیلی جالبه نمیتونستم کامنت بنویسم حالا که شروع شده همین جور دارم مطالب میاد استاد فکر کنم به اینم میگن مومنتوم مثبته وقتی شروع کنی دیگه تموم نمیکنی فقط کافیه بیفتی روی دورش.
همیشه شما میگفتین اونایی که روی خودشون کار میکنن اخبار منفیو نمیشوند چون توی مدارش نیستند خوب وقتی که شروع کرده بودم من بازم اخبارو هرجور بود از یه نفری میشنیدم به خودم میگفتم چه جوری میشه آخه تو وقتی که من دارم اینجا زندگی میکنم چه جوری نشنوم خلاصه داشتم سخت تلاش میکردم که یه جوری خودمو حفظ کنم.
اما واقعاً تلاش نمیخواست که دور بشی از اخبار فقط تلاش میخواست که روی خودت کار کنی تجربه این اواخرم از کار کردن روی خودم اونم به صورت تمرکز لیزری اینه که من واقعاً خبریو دریافت نمیکنم اینو زمانی فهمیدم که با همکارام یه جا جمع شده بودیم یهویی یکیشون گفت فلان خبر شنیدی ا میدونی فلان جا چی شده این حرفو داشت به یه نفر دیگه میزد و بعدش تاکید کرد که کل فضای مجازی و رسانهها از این اخبار پره… دقیقاً اونجا بود که من گفتم ایناهاش…
فهمیدی حالا مدارا یعنی چی یعنی اینکه اینا میگن این اخبارو همه جا پره ولی تو تا حالا ندیدی و نشنیدی بعدم اون محیطو ترک کردم و بارها این حرفا رو با خودم تکرار کردممم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 4 فروردین رو با عشق مینویسم
امسال یکی از متفاوت ترین شب های قدر رو در عمرم داشتم
طیبه قبل :
به شدت احساس گناه داشت و شب های قدر ناله میکرد که گناهاش بخشیده بشه و خودشوجهنمی میدونست
اما طیبه دیشب و شب 4 فروردین
بسیار سبک و حال فوق العاده عالی و در رقصی عظیم و پر از عشق و شاد و خندان داشت با خدا صحبت میکرد
شب ساعت 12 که شد و من خواستم با خدا راز و نیاز کنم
مادر و خواهرم رفتن مسجد اما من نرفتم
نجوای ذهنم هی میخواست این نرفتن من رو با سوالایی که چرا نمیری و … مطرح کنه
که کنترلش کردم و گفتم ببین من امروز با خدا صحبت میکنم خودم تنهایی و نیازی نیست برم جایی
اومدم و قرآن رو گرفتم دستم ، از خدا خواستم هدایتم کنه که چیکار باید بکنم
وقتی یه صفحه رو باز کردم سوره نور بود
آیه 35 رو خوندم
سوره نور
ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ کَمِشْکَوٰهࣲ فِیهَا مِصْبَاحٌۖ ٱلْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍۖ ٱلزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبࣱ دُرِّیࣱّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهࣲ مُّبَٰرَکَهࣲ زَیْتُونَهࣲ لَّا شَرْقِیَّهࣲ وَلَا غَرْبِیَّهࣲ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیٓءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارࣱۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورࣲۚ یَهْدِی ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَیَضْرِبُ ٱللَّهُ ٱلْأَمْثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمࣱ(٣۵)
خدا نور آسمانها و زمین است، داستان نورش به مشکاتى ماند که در آن روشن چراغى باشد و آن چراغ در میان شیشه اى که از تلألؤ آن گویى ستاره اى است درخشان، و روشن از درخت مبارک زیتون که شرقى و غربى نیست و بى آنکه آتشى زیت آن را برافروزد خود به خود روشنى بخشد، پرتو آن نور بر روى نور قرار گرفته است و خدا هر که را خواهد به نور خود هدایت کند و مثلها را خدا براى مردم مى زند و خدا به همۀ امور داناست!
خیلی خوشحال بودم و بعد دوباره یه ورق از قرآن رو باز کردم سوره نساء آیات 20 تا 26 بود و در مورد ازدواج بود
بعد تو دلم این بود شب رو بشینم برای خدا بنویسم و اهدافی که دارم و خواسته هامو به خدا بگم ،گفتم خدا چیکار کنم میشه بهم بگی
یهویی دستمو دوباره به یه صفحه بردم و باز کردم اولش چشمم افتاد به یه سوره که از بسم الله الرحمن الرحیم بود و توجهمو جلب نکرد فقط نگاهش کردم و یهویی بالای صحفه رو دیدم
متعجب شدم
سوره قلم بود
خدا خوب میدونه چجوری هدایت کنه ،من گفتم چیکار کنم ؟ بنویسم ؟ یا هرچی تو بگی
که خدا گفت بنویس
و من سوره قلم رو یه بار خوندم و بعد شروع کردم به نوشتم
اول هرچی تو تمرین ستاره قطبیم نکشتم و هر روز تیکش رو داره و با عشق میخونم رو نوشتم و همه شون اول و اول خواسته ام خدا بود
اینکه تسلیمش باشم
اینکه یادش باشم در هر لحظه
اینکه یادم باشه که هر لحظه اصل خداهست
اینکه سپاسگزار حرفه ای باشم
اینکه توجهم به ریز ترین هدایت هاش باشه و به سرعت عمل کنم
اینکه توجهم به نکات مثبت باشه
اینکه وقتی انسان هارو میبینم خدارو در وجودشون ببینم
و …
و بعد شروع کردم خواسته هامو نوشتم
اینکه یکی از خواسته هام این بود که خدا کمکم کنه تا کتاب ماچ ماچی رو بنویسم
از خدا درخواست هام و اهدافم رو نوشتم و خواستم
حین نوشتن یادم اومد برای طراحی مدرسه پسرونه طرحی رو بکشم و کاغذ و قلم برداشتم و شروع کردم و به سرعت ایده هایی گفته میشد و هدایت شدم به طرح هایی در پینترست که خدا به راحتی به من نشون داد که چجوری باشه
و یه قسمتش رو کار کردم
بعد نوشتم که صفحه ای که برای کتاب در گوگل درایوم باز کردم رو باز کنم و خدا بگه و بنویسم
الان که داشتم مینوشتم ،تصویرمو تو مکان بهشتی پارک آزادگان کنار دریاچه اش دیدم که دارم مینویسم ، یه حسی بهم گفت برو پارک آزادگان و در اون مکان پارادایس ، که عین خونه استاد عباس منش هست ، بنویس
بشین و از صبح برو و تا شب بنویس
این روزا میرم تا بنویسم
خدایا شکرت ،سپاسگزارم
وقتی مادر و خواهرم اینا از مسجد اومدن منم نوشته هام تموم شده بود و نزدیک اذان صبح بود اومدم دراز بکشم خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم ،تمرین ستاره قطبیم رو هم با عشق انجام دادم ،هدایت شدمبه سایت ،دیدم یه پیام اومده برای من
وقتی دیدم یه دختر بسیار زیبا و خوشگل به اسم ناعمه جان برای من پیامی گذاشته بود ، وقتی شروع کردم به خوندن پیامشون
به این قسمت از پیامشون که رسیدم :
وقتی استاد نتایج رو خوندن و اسم تو رو گفتن حدس زدم خودت باشی، طیبه و نقاشی، آره خودشه،
با خودم گفتم ،استاد عباس منش که در فایلاشون از نتیجه من صحبتی نکردن ،فقط دوبار در قسمت نتایج دوستان از دوره هم جهت با جریان خداوند نتیجه من رو نوشتن
یهویی یادم اومد یه قسمت بود چند روز پیش استاد در سایت گذاشتن و من دانلود کردم اما گوش ندادم
نتایج دوستان از دوره «هم جهت با جریان خداوند»
وقتی رفتم و فایل رو گوش دادم داشتم حاضر می شدم و رفتم نون سنگک بخرم،تو هوای آفتابی و بهشتی که صدای گنجشکا تو اطراف پیچیده بود و سبزی درختای بهاری رو میدیدمو سپاسگزاری میکردم و از خیابون که رد میشدم و به فایل گوش میدادم که استاد گفتن درمورد نتیجه رابطه خوب زن و شوهری که رابطه شون عالی شده خیلی لذت میبردم و یه لحظه تو دلم گفتم الان اسم منو بگه ! ، دقیقا وسط خیابون، شنیدم طیبه عزیز …
وای از ذوق صدای عجیبی از خودم درآوردم وسط خیابون و همون لحظه یه خانم داشت هم زمان با من از رو به رو رد میشد تا بره اونور خیابون ،یهویی چشمم افتاد بهش دیدم با تعجب داشت نگاهم میکردم اما اهمیتی ندادم و ذوقم رو ادامه دادم و هی گفتم خدایا شکرت درمورد خواسته ام این سومین بار بود رخ داد
و استاد درمورد نتیجه من هم گفت و گفتم و شد
من دقیقا گفتم و موجودش کردی سپاسگزارم
اینارو میگفتم که یهویه درکی بهم داده شد که طیبه درست ترین راه رو داری میری و اگر ادامه بدی و پر قدرت بری نتایجت از این هم بزرگتر میشه
به این دلیل اسمت رو استاد عباس منش خوند که نتیجه داشتی ،پس سعی کن به نتایج بزرگتر فکر کنی و قدم برداری
خیلی خوشحال بودم و وقتی برگشتم خونه صبحانه مونو خوردیم و من تو اتاقم بودم یه لحظه رفتم بیرون تا با خواهر و مادرم صحبت کنم که ابرارو از پنجره دیدم به قدری زیبا بودن که نمیتونستم نرم پشت بوم
به خواهر زاده ام گفتم میرم پشت بوم دوست داشتی بیا
هوا بی نهایت عالی و آفتابی و باد ملایم بهاری میوزید و لباس گرم پوشیدیم و رفتیم کلی عکس گرفتیم و کلی لذت بردیم
یهویی خواهرم گفت میای بریم پارک ؟
تو دلم گفتم همون پارک بهشتی پارادایس که شبیه خونه استاد عباس منش هست ، و پارک آزادگانه و دریاچه داره
گفتم باشه و این فکر کنم سومین بار بود که در یک هفته من هدایت میشدم به پارادایس که از زیر درختانش نهر ها جاری هست
و بی نهایت زیباست
من هدایت میشدم سمت پارک آزادگان و دریاچه بهشتی و زیباش
با هم دیگه رفتیم ،کلی تو راه عکس گرفتیم و تا برسیم پارک از طبیعت و آسمون بهشتی لذت بردیم
به اتوبان که رسیدیم من تو دلم گفتم الان یه kmc رد بشه ، اینو که گفتم خواهر زاده ام گفت خاله خاله kmcماشینت
وای پشت ماشین تو قسمت وانت مانندش که باز بود پر از گل و گلدون بود من باز جیغ زدم و کیف کردم و خداروشکر کردم
که وقتی بخرمش پشت ماشین رنگامو میذارم و میرم برای نقاشی دیواری
خدایا شکرت
این روزا یا دنا میبینم و یا kmc جوری شده که خواهر زاده ام میگه خاله دقت کردی ماشین دنا و kmcتو تهران زیاد شده
و براش تعجب بود اینکه زیاد میبینیم و برای من هیچ جای تعجبی نداشت ،چون میدونستم که مومنتوم مثبت داره کارش رو میکنه و من دارم نشونه هاشو میبینم
وقتی رفتیم و رسیدیم پارک تو راه خواهرم مدام میگفت خدایا شکرت چقدر بهشته
برام جالب بود خواهری که پارسال به همراه خانواده ام میگفتم بیاین باهم سپاسگزاری کنیم و چون اوایل ورود به سایتم بود و قانون رو خوب درک نکرده بودم که نباید درمورد قوانین بخوام کسی رو از سر دلسوزی و یا دوست داشتن ،تغییر بدم ، و سبب دلخوری های زیاد شد
و درس هامو که گرفتم و بعد دیگه هی کمتر و کمتر شد تا اینکه از دوره هم جهت با جریان خداوند درکم عمیق تر شد درمورد اینکه من هیچ تاثیری در زندگی دیگران ندارم و انرژیم رو متمرکز کردم روی خودم
از اون روز تا به الان خیلی خیلی حالم عالی تر از قبل هست
و دیگه رفتارهای اطرافیانم اذیتم نمیکنه
حتی خواهرم دیگه با پسرش درکنار من بحث نمیکنه و خیلی خوب باهم ارتباط برقرار میکنن دقیقا اون چیزی که من میخواستم آرام تر شدن
و این رو نتیجه برداشتن انرژیم از روی دیگران و متمرکز شدن روی خودم میدونم و خداست که داره کمکم میکنه
وقتی رسیدیم و کلی عکس گرفتیم ،دوباره اردکا اومدن سمتمون و براشون نون دادیم و خوردن و کلی به ماهیای بزرگی که عین ماهیای خونه استاد عباس منش بودن نگاه کردیم که داشتن نونارو برمیداشتن ، وقتی رسیدیم کنار درختی که قبلا نشسته بودم و اهداف سال جدید و خواسته هامو نوشته بودم ،نشستیم و دراز کشیدیم و 20 دقیقه ای تو هوای آفتابی به آسمون نگاه کردیم
مرغای دریایی و پرنده ها به قدری ابرا زیبا بودن که خود خود بهشت بود من با دیدن دریاچه و خونه زیباش وسط دریاچه خیلی لذت میبردم
وقتی خواستیم برگردیم یهویی چشمم به یه قسمت از پارک افتاد که رو به روی دریاچه بود و حالت تپه مانند داشت ، به خواهر زاده ام گفتم بیا بریم ،نمی تونست حدس بزنه که میخوام چیکار بکنم
همین که رسیدیم گفتم بیا بالای تپه و من که دراز کشیدم براش عجیب بود ،گفت چیکار داری میکنی
گفتم مگه تو تاحالا از این کارا نکردی
گفت نه و گفتم پس بیا تجربه کن این لذت بهشتی رو
به خواهرم گفتم ازمون فیلم بگیره وهر دو دراز کشیدیم و بهش یاد دادم که دوتا دستاتو قفل کن و چشماتو ببند و قل بخور فقط لذت ببر
وقتی غلت زدیم ، تنها چیزی که تو اون لحظه داشتم فکر میکردم ،از خدا سپاسگزاری میکردم و اسم خدارو میگفتم و جیغ میزدم و مثل مثل استاد عباس منش در دوره هم جهت با جریان خداوند درمورد مومنتوم
من با یه حرکت کوچیک که خودمو رو به سمت جلو حرکت دادم دیگه باقی مسیر دست من نبود و شیبی که تپه داشت من هی غلت میزدم و سرعت میگرفت
وقتی میدیدم واینمیستم سعی میکردم خودم به سرعت خودمو نگه دارم
من به صورت عملی داشتم توضیحات استاد رو درک میکردم که وقتی مومنتوم مثبت شکل میگیره و سرعت میگیره ،خود به خود همینجور میره و برای متوقف شدن مثل مثال دوچرخه یادم اومد و قشنگ درک میکردم این توضیحات رو
خیلی خوش گذشت و من چندین بار رفتم بالای تپه و خواهرزاده ام هم بیشتر از من این کارو کرد و کلی کیف کردیم وقتی دیگه بلند شدیم تا برگردیم من به قدری سبک شده بودم که احساس میکردم خالی خالیم و انگار یه چیزی رو بخوای از نو شروع کنی
من دقیقا اون حسو داشتم
انگار تازه به دنیا اومده بودم و هیچی تو ذهن و افکارم نبود و فقط خداروشکر میکردم که چقدر لذت بردم در این بهشت زیبا
بارآخری که غلت زدم حس میکردم تو خونه خودمم و در پارادایس زیبای خودم خیلی لذت بخش بود
تا برگردیم خونه کلی عکس گرفتیم و لذت بردیم
جالبه منی که قبلا حاضر نبودم با خواهر و خواهرزاده ام یه پارک برم و کلا در خانواده مون فقط با خواهر بزرگترم نمیتونستم جور دربیام و داستانای دیگه اش که تو رد پاهام نوشتم
امروز هیچ یک از اون احساسای قبل درمن نبود ،حالا جالب تر اینکه دیگه هیچ رفتاری از قبل که داشتن رو به کل محو شده بود و خواهرم سپاسگزار تر شده بود و مدام لذت میبرد از دیدن زیبایی ها و حتی میگفت بهشته اینجا
و باید خوب ببینیم
چی داشتم میدیدم من
جوابشو میدونم ،این نتیجه باورها و به صلح رسیدن من با خودم بود که نگاهم تغییر کرده به همه چیز و خواهرم جنبه ای از خودش رو در کنار من نشون میداد که من میخواستم و البته اینم بگم که انگار تصمیم گرفته که سپاسگزار تر باشه و داره خودش تغییر رو آغاز میکنه و اینبار به خودم گفتم
ببین طیبه ،از وقتی تصمیم گرفتی و از دوره هم جهت با جریان خداوند خواستی روی خودت کار کنی و دیگه روی خودت تمرکز کنی ، جهان هستی خودش آدمای اطرافت رو که دوست داشتی باشن. جنبه ای از وجودشون رو داری میبینی که چند ماه پیش در تلاش بودی تا ببینی
وقتی روی خودت تمرکز کردی و انرژیت رو از آدما برداشتی و نخواستی حتی دیگه به کسی از سر دلسوزی و دوست داشتن کمک کنی همه چیز تغییر کرد
خدایا شکرت که از وقتی نگاهم رو تغییر دادم و سعی میکنم که هر روز این دیدگاهم رو تقویت و عمل کنم ،خیلی آرام تر شدم که رفتار انسان ها خیلی مواقع دیگه اذیتم نمیکنه
وقتی ما برگشتیم خونه مادرم برنج درست کرده بود و خیلی خیلی لذت بخش بود وقتی ناهارمونو خوردیم و فیلم و عکسامونو نشون دادیم خواهرم گفت خیلی خوش گذشت و خواهر زادهام گفت به منم خوش گذشت امروز رفته بودیم به بهشت
به خصوص قسمت غلت زدنمون از تپه خیلی خیلی بهش خوش گذشته بود و برای من کلی درس داشت و یادآوری به صورت عملی از صحبت های استاد عباس منش
خدایا شکرت که من رو به بهشت زیبات دوباره در فاصله زمانی کم هدایت کردی سپاسگزارم
امروز یه روز بهشتی رو در پارادایس داشتیم خدایا شکرت
از این روزهای بهشتی و فرا بهشتی که نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت بی نهایت هست روانه بشه به سمت زندگی و قلب هاتون استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و اعضای سایت زیبا و بی نهایت بهشتی و جذاب
سلام طیبه جان
فقط ایه 35 سوره نور رو تو دیدگاهت خوندم و یه حسی بهم گفت راحب این ایه تحقیق کنم
امیدوارم خدا کمکمون کنه هم جهت با نورش باشیم
«فرض کن هر چیزی توی جهان، از حتی کوچکترین فکر و احساسی که داری، بر پایه انرژی و فرکانس ساخته شده. این یعنی ذهن و قلبت مثل آنتنهایی هستن که امواج انرژی رو دریافت میکنن. حالا وقتی آیه «خداوند نور آسمانها و زمین است» رو میبینی، میتونی اینگونه تصور کنی:
1. خداوند، منبع بیپایان انرژی
این آیه میگه خداوند منبع اصلی نور (انرژی)ه؛ یعنی مثل یه باتری بیکران که همه چیز از اون ناشی میشه. نور تو اینجا فقط به معنی روشنایی فیزیکی نیست؛ بلکه نماد آگاهی، هدایت و نظم کیهانیه. درست مثل انرژیهای موجود در فیزیک، که ما با امواج الکترومغناطیسی آشنا هستیم.
2. مفهوم «نور بر نور» و همگرایی انرژیها
وقتی تو فیزیک امواج همفاز با هم تداخل میکنن، نتیجهشون انرژی قویتر و درخشندگی بیشتری هست. اینو میتونی به عنوان «نور بر نور» ببینی؛ یعنی وقتی چند فکر مثبت و سازنده همزمان تو ذهنت جریان پیدا کنه، مثل امواجی هستن که به هم افزوده میشن و کل انرژی ذهنت رو بالا میبرن.
3. تصویرسازی نمادین از چراغ در گنبد
تصور کن یک چراغ در یک گنبد مقدس (مشکوه) قرار داره؛ مشکوه یعنی یه فضای مقدس که چراغ رو در خود نگه میداره. چراغ داخل یک ظرف شفاف (زجاجه) قرار داره، یعنی انرژی پاک و شفاف که بدون آلودگی تابش میکنه. روغن زیتون هم که برای این چراغ استفاده میشه، نماد منبعی پاک و بیمرزه که از یک درخت مقدس (نماد برکت) گرفته شده؛ یعنی انرژیای که محدود به یک جهت یا زمان خاص نیست.
4. کاربرد این مفهوم در زندگی روزمره
تنظیم فرکانس ذهنی:
هر فکری که داری یک فرکانسه؛ وقتی بر روی ایدههای مثبت، شادی و موفقیت تمرکز کنی، همانند تنظیم یک رادیو، فرکانست به سمت انرژیهای بالا حرکت میکنه. مثلاً هر روز صبح با گفتن جملاتی مثل «من لایق بهترینها هستم» یا «امروز پر از فرصتهای نو است» ذهنت رو روی حالت مثبت تنظیم کن.
مدیتیشن و اتصال به منبع:
مدیتیشن یا دعا مثل زمانی هست که چراغ در مشکوه با آرامش روشن میشه. وقتی ساعتی رو صرف سکوت و تفکر کنی، به خودت اجازه میدی تا به منبع اصلی انرژی (خداوند) وصل بشی. این کار باعث میشه هم هماهنگ با جریان هدایت الهی بشی و هم آرامش واقعی رو تجربه کنی.
تمرین شکرگزاری:
هر روز کمی وقت بذار تا از نعمتها و چیزهای خوب زندگی شکرگزاری کنی. این عمل مانند افزودن لایههای نور بر نوره؛ هر چی بیشتر شکرگزاری کنی، فرکانس ذهنت بالاتر میره و انرژی مثبت بیشتری جذب میکنی.
ایجاد محیط مثبت:
تلاش کن دور و برت رو با آدمها و چیزهایی پر کن که انرژی مثبت بهت بدن؛ مثلاً گوش دادن به موسیقی آرامشبخش، قدم زدن در طبیعت یا دیدار با افرادی که انگیزه و امید بهت میدن.
5. عمیقتر شدن در فهم هدایت الهی
وقتی تو این مسیر قدم میزنی و ذهن و قلبت رو روی انرژیهای مثبت تنظیم میکنی، به نوعی مثل یک گیرنده دقیق تنظیم شده با فرکانس نور خداوند عمل میکنی. آیه میگه «یهدی الله لنوره من یشاء»، یعنی وقتی آماده دریافت هدایت باشی، خداوند تو رو به نور خودش هدایت میکنه. این یعنی وقتی باورهای مثبت و هماهنگی با جریان کیهانی رو تقویت کنی، هم به لحاظ علمی (قانون جذب) و هم از منظر معنوی، به سوی موفقیت، خوشبختی و آرامش هدایت میشی.
جمعبندی
به زبان ساده، آیه به ما میگه که خداوند همان منبع بیپایان انرژی و نور است که همه چیز از اون سرچشمه میگیره. وقتی باور کنیم که ذهن و احساسات ما هم از انرژی ساخته شده، میتونیم با تمرکز روی نکات مثبت، مدیتیشن، شکرگزاری و ایجاد محیط مثبت، فرکانس خودمون رو بالا بریم. این کار به ما کمک میکنه تا هم از دیدگاه علمی (قانون جذب) و هم از نظر معنوی (هدایت الهی)، زندگی رو به سمت خوشبختی و برکت سوق بدیم. در نهایت، هرچه بیشتر خودت رو با این انرژی هماهنگ کنی، به همان اندازه نزدیکتر به جریان مثبت و هدایت خداوند خواهی شد.»
به نام ربّ
سلام آقای بابایی
وقتی نوشته تونو خوندم چند تا پیام دریافت کردم
اینکه اون جمله که نوشتین
من لایق بهترینها هستم» یا «امروز پر از فرصتهای نو است
اینارو نوشتم در تمرین ستاره قطبیم که در گوگل درایوم هست تا هر روز تکرارشون کنم در کنار خودسته هام
بعد اونجا که گفتین
تلاش کن دور و برت رو با آدمها و چیزهایی پر کن که انرژی مثبت بهت بدن
و سعیمو میکنم
و اونجا که گفتین
وقتی باور کنیم که ذهن و احساسات ما هم از انرژی ساخته شده، میتونیم با تمرکز روی نکات مثبت، مدیتیشن، شکرگزاری و ایجاد محیط مثبت، فرکانس خودمون رو بالا بریم.
چقدر این جمله تاثیر گذار بود
یه یادآوری عمیق برای من که یادم باشه و اینکه سپاسگزار تر باشم
خدایا شکرت
سپاسگزارم که برای من نوشتین
بهترین ها باشه براتون
بنام خداوند هدایتگر و مهربانم،بنام اوکه هر چه دارم ازاوست
سلام به استاد ارجمندم به استاد شایسته نازنینم ودوستان بهشتی ام
خداروشکر میکنم بخاطر این فرصت دوباره
با تمام وجودم برای دوستانم خوشحال وامیدوارم هرروز اتفاقات زیباتری را با همراهی این دوره بی نظیر تجربه کنند
استاد جان از شما واستاد شایسته عزیزم صمیمانه سپاسگزارم
استاد منی که اصلا هنوز در مدار دریافت دوره قرار نگرفتم ولی از روزی که مفهوم مومنتوم را درک کردم وهدایت شدم که بفهمم مومنتوم چگونه ایجاد میشه وچطور من میتونم در مومنتوم مثبت بمانم ،هر روز سعی کردم یه قدم هر چند کوچیک درراستای خواسته ام وبرای کنترل ذهنم بردارم هرشب موقعه خواب کارهایی که انجام دادم را به خودم بازگو میکنم وخودم را تشویق میکنم
استادحتی قرار گرفتن این دوره بر روی سایت با خودش خیر وبرکت آورده برای همه اعضای سایت عباس منش دات کام وقطعاً دوستانی که در این دوره حضور دارند نتایج بیشتر وبزرگتری را خواهند گرفت
استاد از وقتی مفهوم مومنتوم را درک کردم حس میکنم آگاهیهای فایلهای دانلودی یجور دیگه شده من در تمام آن فایلها مومنتوم ایجاد شده توسط شما ومریم جان را میبینم وتحسین میکنم هرروز در فایلهایی که گوش میدم شاهد قدمهای عملی شما در جهت حفظ مومنتومی که ایجاد کردید هستم دیروز که یکی از قسمتهای سریال زندگی دربهشت فکر میکنم قسمت 85 بودگوش میدادم متوجه شدم که شما بعد از یک خرید پربرکت وانجام کلی کار به خودتون جایزه دادید ورفتید جت اسکی سواری وتحسین زیبایی های پرادایس اینها یعنی حفظ احساس خوب
استاد جان من فقط با کنترل بیشتر احساسم دیشب متوجه شدم چقدر تغییر کردم چقدر سپاسگزارتر از قبل شدم چقدر حال دلم خوبه چقدر راحت تر با خداوند ارتباط برقرار میکنم گفتگوهای ذهنی ام چقدر مثبت شده خیلی سعی میکنم آگاهانه به نجواهای ذهنم اجازه پیشروی ندهم ،خیلی نسبت به قبل آرامشم بیشتر شده خداروشکر
مطمئنم اگر در مدار دریافت دوره قرار بگیرم ومتعهدانه به آگاهیهای آن عمل کنم همانطور که شما فرمودید زندگی ام از زمین تا آسمان فرق میکند
امیدوارم در زمان مناسب به لطف خدای رحمان در مدار دریافت این دوره بی نظیر قرار بگیرم
عاشقتونم……
متشکرم….متشکرم …..متشکرم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان گلم
استاد بی نهایت ازتون سپاسگذارم که به فکر همه هستید و شماهم مثل خداوند میخواهید ما به خوشبختی و سعادت برسیم اما به شرطی که به آنچه شما میگویید عمل کنیم خدایا سپاسگذارتم که هر لحظه مارو هدایت میکنی
استاد عزیزم من با این فایل تازه متوجه شدم توی مومنتوم بیماری افتادن یعنی این کارها و انجام بدم من درگذشته و الان هم کمی اینجوری هستم ولی دارم خودم میبینم چقدر تغییر کردم و اینو از آموزش های شما یاد گرفتم و واقعا دارم علی بیغم بودن رو تمرین میکنم نه به معنای بی خیالی نه به معنای درستش و طبق اصول قوانین خداوند و چقدر دارم رشد میکنم ازتون سپاسگذارم بابت دوره همجهت با جریان خداوند واقعا حس میکنی داری کم کم تو آغوش خداوند حل میشی
خداوندا ازت سپاسگذارم منوبه این بهشت هدایت کردی دوستت دارم
سلام به استاد عزیزم
بی صبرانه منتظر جلسه پنجم از دوره هستیم و در حال عمل به آگاهی های 4 جلسه قبل
اگر بخوام یکم از نتایجم اینجا بگم فقط میتونم بگم که کاری که سالهاست میخواستم که انجام بدمش ولی شور و اشتیاقش رو نداشتم و نمیدونستم علت اون بی میلی چی هست رو با ورود به دوره توی همین مدت کوتاه بالاخره انجامش دادم
من با اینکه دوره قانون سلامتی رو گرفته بودم و عمل میکردم بهش ولی مدام عمل به آموزه ها رو ول میکردم و دوباره شروع میکردم تا اینکه توی این دوره فهمیدم داستانش چیه و چرا اینطوری میشم
تصمیم گرفتم از اول دوره کامل به قوانین دوره قانون سلامتی عمل کنم و نتایج شگفت انگیزه نتایجی که توی همین دو هفته اطافیانمو شوک کرده از اندام مناسب گرفته تا سلامتی که برای من مهمتر بود
ولی اون چیزی که خیلی برای من مهم و قابل سپاسگزاری بود این بود که من بالاخره یه کاری رو دارم تا 100 انجام میدم این موضوع اعتماد بنفسم رو بالا میبره برای بقیه کارهای نیمه تمام زندگیم و بابتش خیلی خوشحالم و سپاسگزار خداوندم و همینطور سپاسگزار استاد عزیزم که دستی شدن از دستان خداوند برای اینکه من خودم رو به خودم بیشتر بشناسونم
واقعا تحولی که آدم با ادامه مومنتوم مثبت توی کارهاش توی زندگیش اتفاق میوفته وصف ناپذیره
و بقول استاد من به ستاره قطبیم یه جمله قشنگ اضافه کردم بعد از این دوره و اونم اینه که: ” خدایا شکرت بخاطر قوانین تغییرناپذیر جهان هستی ” چون اگر قوانین تغییر میکردن برطبق شرایط ، هیچی پایدار نمیبود و هیچ پترنی برای رشدو آگاهی وجود نداشت
تازه شروعشه و من لیست کارهای نیمه تمامم رو نوشتم تا به امید خدا و به لطف آموزه های این دوره بتونم تیک Done همشون رو بزنم
دوستون دارم