این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-12 06:06:402025-03-18 07:14:49نتایج دوستان از دوره «هم جهت با جریان خداوند»
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام بر عشق سلام بر مهربانی سلام بر رفیق سلام بر زندگی سلام بر شادی سلام بر آزادی سلام بر توحید سلام بر خدا گه همه چی اوست و در اوست و برای اوست
سلام براستاد باعشق و مریم مهربان و دوستان جویای نور سلام به روی ماه زیبای استادم که چقد اون آرامش در حرف زندنشو که مشخص کاملاااا به اصل وصله رو دوست دارم چقد این چهره نورانی اش را دوست دارم چقد لهجه و کلامش شیرینه و چقد کلماتی که عنوان میکنه برایم همه ما قابل فهم استادم خیرت قبول درکاه حق تو چه کردی با قلب ما تو چه کردی با شرطی شدکی های هزاران ساله ذهن ما ازت ممنونم که مرا از اسارت جهل و ناداتی و تعصب مذهبی نجات دادی و ازاین بابت متشکرم بی نهایت و از بی نهایت به بی نهایت از خدایی که ترا آفرید متشکرم
امروز به هر دلیلی هدایت شدم اینجا تا دوباره در مدار این آگاهی ناب توحیدی که صفحه بک گراند گوشیم عکس این دوره با چهره زیبای استاد هست تا هر لحظه گوشی و باز میکنم ببینمش تا براحتی و بوقتش وارد این دوره بشم واااااااای که چقد دلم میخواد و خداروشکرررررر با خوندن مقاله مریم مهربان ووگوش دادن به این فایل مفهوم مومنتوم برام بیشتر جا افتاد که این از لطف خداست اینطور که من فهمیدم مومنتوم یعنی من اگه میخوام موفق بشم حتما باید یک فکر مثبت و بگیرم هرروز با تکرار اون فکر مثبت در ذهنم و با انجام تمرین که میتونه حالمو خوب نگه داره اونو پیش بگیرم بدون یک رور وقفه ادامه بدم تا هم بره تو ناخوداگاهم هم نتیجه ظاهر بشه که وقتی مومنتوم مثبت خودآگاه توسط ما پیشرفت کنه بره تو ناخودآگاه دیکه کارمون مثل استاد آسان آسان میشع دیگه خدا میشه همه کاره من دقیقا همون وعده ای که در مقابل تهدید شیطان به بندکان مومنش داد که ای شیطان بهت مهلت دادم تا آزاد باشی برای انجام کار شیطانی و خبیثانه ات ولی این را بدان که دستت هرگزززززررر نمیتونه به بندگان مومن من برسه همینه با رعایت کردن قانون مومنتوم مثبت در ذهنمون و مراقبت از افکار و گفتار و کردارمون و استفادا درست از حس شنیداری و بینایی و رسوندن ورودی های خوب ازاین طریق به قلبمون میشیم مومن خدا که وعده مراقبت ویژه را به اونا داد .
مومنتوم منفی همون افکارهای غلط و شرطی شدگی های هزاران ساله ای است که مارو بسمت تاریکی سوق داد و فقیری و شرک را نصیب ما کرد و ادامه دادن به این فکر که با نجوای شیطان همراه هست وبها دادن هر روزه به آن و اطاعت کردن از آن طرز فکر منفی همانا افتادن در باتلاق مصیبت و جهنم همانا …
که قبلا این مومنتوم منفی رو این جهنم رو همه مایی که الان به نوعی داریم آرامش و اینجا با هم و با خدا بودن تجربه میکنیم ،تجربه کردیم و میدونیم که اگه قانون مومنتوم مثبت و رعایت نکنیم صدرصد به دام مومنتوم منفی اسیرخواهیم شد یعنی از راه بدر شدیم سریع در اولین دور برگردون برگردیم تا کار سخت نشه ووخداروشکرررررر برای این آگاهی اینجا که کمکم کرده هر روز دارم تمرین ذکر جملات تاکیدی مثبت هم نوشتن و هم در دهنم تکرار کردن و ذکر سپاسگزاری و گوش دادن هر روز ووشب به فایل صوتی مربوط به هدایت توحیدی رو و تلاوت قرآن و انجام میدم بدون هیج وقفه ای هر روز تا نتیجه رو بیارم وارد زندگیم کنم
خداجونم من این دوره رو میخوام من آگاهی های ناب و توحیدی این دوره رو میخوام اگه نمیخواستی بهم بدی چرا درست در شروع این دوره منو از یجا دیگه بودم هدایت کردی اونجا با یک نشونه ای که اونو وقتی من دوره رو دیدم از رو سایت برداشتی خداجونم تو میدونی چیو میگم چرا الان دوباره منو آوردی ایتجا پس اگه اینا نشونه نیست،پس چیه بهم بگو پس جیه
من الان خوشحال باشم که قراره عید امسال با این دوره کولاک کنم آره خداجونم خوشحال باشم چرا که نه خوشحال هستم و شکرگزار تا این دوره از راه برسه خدایا برای پولی که در راه هست برای خوشحالی و شعف وصف ناپذیری که در راه است برای شادی و نشاط بی وقفه ام برای بودن در آغوش تو برای یکی شدن با اصل خود برای همراهی با بهار و حیات و آزادی برای همه آنچیزی که هدیه و عیدی امسال من است که خیلی تلاش ذهنی داشتم امسال برای دریافتش شکرررررررررر خداجونم خودت میدونی امسال چقد برای ثروتمند بودنم با تو بودنم در آغوش امن تو بودنم تلاش درونی کردم خودت شاهدی که من با چیها جهاداکبر داشتم و ممنونم ازت که همراه من بودی توان من بودی نیروی جلو برنده ام بودی میل به ارامش و آسایش و امنیت من بود میل به آزاد شدن از هرلحاظ من بودی ازت ممنونم خداااااااایا ازت ممنونم
استاد ازت ممنونم دوستانی که در این راه نور شدن برایم، برای عبور از تاریکی ها و رسیدن به روشنایی با کامنتهای زیباشون ممنووووونم خدایا شکررررررت برای استاد عباسمنشی که توحیدی ترین سایت دنیارو بوسیله اش ساختی خانه ای که مکه ماست و هرروز ترا لبیک گویان ایتجا طواف میکنیم و امن ترین مکان دنیا برای پرستیدن تو و رازونیاز کردن با تو الهی شکرررررر برای اینجا شکررررر برای خانه زیبای تو شکرررررررررر…..
زمانی که قدم یک رو تهیه کردم یه نکته ای خیلی فکرم رو مشغول کرده بود که برای اهدافمون ایده هایی رو انجام بدیم که با شرایط الانمون امکان پذیر باشه و قابل اجرا باشه.اون موقه من میشه گفت صفر بودم از نظر مالی و کم کم هدایت شدم به تولید یک کتاب تصویری.اون زمان من به شکل مداوم میرفتم تو روستا و طراحی تمرین میکردم.الهامات رو دریافت میکردم و روی کاغذ به تصویر میکشیدم کم کم اون ایده ها تبدیل شد به یک داستان زیبا .تو یکی از فریم ها یه عروسک اومد تو داستانم.عروسک چوبی ساده ای که من و دوستم در کودکی میساختیم و باهاش بازی میکردیم.حضور عروسک تو داستانم خیلی ذهنم رو مشغول خودش کرده بود انگار به همونجا ختم نمیشد .خب ما ارزوی یک عروسک پرنسس داشتیم و اون رو خودمون ساختیم دوستم عاشق خیاطی بود و یه تیکه پارچه و کاموا اورد خودش لباسش رو که شبیه دامن بود دوخت و منم با کاموا موهاش رو درست کردم و احتمالا با زغال براش چشم و صورت کشیدم.دوست داشتم عروسک رو بسازم تا بیشتر باهاش ارتباط برقرار کنم.وقتی ساختمش خییلی با مزه شده بود خواهرم گفت بیشتر ازش بساز و منم که سراپا شوق و ذوق بودم شروع کردم به ساختنشون به تعداد بیشتر.از پدرم اجازه گرفتم و رفتم تو باغ اولش تکه چوبهای روی زمین رو جمع میکردم که شاخه درختا رو قطع نکنم و چوبها خشک بودن و تمیز کردن و کندن پوستشون چالش بود ولی خدا خودش همه چیز رو برام فراهم میکرد پدرم که میدونست چوب لازم دارم یه روز که از سر زمینهاش میومد برام کلی شاخه سپیدار اورد و گفت اینهارو فلانی داشته درختای اطراف باغش رو هرص میکروه لازم نداشته گفته بردارم و برات اوردم که کارت راحت تر باشه.چند ماه قبل این هدایت دوستان خواهرم مهمانمون بودن وقتی میخواستن برن یکیشون از صندوق ماشینش کلی نخ قالی تو رنگهای مختلف اورد و گفت اینها رو زمانی کارای هنری درست میکردم الان اتفاقی پشت ماشین دیدم برای تو باشه احتمالا به دردت بخوره و باهاشون موی عروسکهام رو درست کردم.اولش تکه پارچه های اضافه خیاط های روستا و شهرمون رو میگرفتم و براشون لباس میدوختم اما یه روز مادرم و خواهرم پارچه های نو خودشون رو به من هدیه دادن برای لباسشون و این رو نشانه ای دیدم که براشون هزینه کنم پارچه های متفاوت و نو بخرم چون هدایت ها میگفتن اینها نباید فرکانس دور ریز داشته باشن براشون با هر پولی دستم میومد با ذوق میرفتم پارچه های بهتر تهیه میکردم .و هی این تکامل طی شد و طی شد و هر بار بهتر و بهتر شد.دست براش ساختم.وای داستان دستش خیلی جالبه که من چوب میخواستم ورفتم از درختای بید وحشی خودرو کنار رودخونه نزدیک خونمون چند تا شاخه قطع کردم اوردم به تکه های کوچیک برش زدم و تو یه پلاستیک گذاشتم و یکی دو هفته سرم شلوغ بود و مشغول کاری بودم بعدش که اومدم شروع کنم دستشون رو بسازم تمام شاخه ها جوونه زده بودن و حتی ریشه زده بودن همه رو بردم و به همون کنار رودخونه و طبیعت برگردوندم و صبر کردم خدا فراهم کنه چوبهاییی که میخواستم رو و چند وقت بعدش تو مسیر شهر به روستا کنار جاده یک عالمه شاخه سپیدار که منطقه ما خیلی زیاده ریخته بود از حرص باغبونهای اونجا همونجا از اقای راننده درخواست کردم نگه دارن و رفتم جمشون کردم جالبه که جایی بود که اقای راننده داشتن با سرعت میرفتن و کار خطرناکی بود نگه داشتن اما هم خودشون و هم بقیه مسافرا اومدن کمکم و کلی چوب تازه جمع کردم و دستشون رو ساختم.برای لباسشون پیش هر خیاطی میرفتم قیمت های خیلی بالا میگفتن چون ریزه کاری داره و مدتی صبر کردم پدرم برای کاری تهران رفته بود بدون اینکه ما در جریان باشیم برامون یه چرخ خیاطی نو خریدن و اوردن و من که اصلا خیاطی بلد نبودم خداوند کمک کرد و لباسهاشون رو خودم دوختم. گذشت گذشت تا اون عروسک تبدیل شد به پرنسسی که در کودکی ارزوی داشتنش رو داشتیم.اسمشون رو گذاشتم فرشته های داربی(همون باربی.اینجا درخت رو میگن دار واسه همین داربی گذاشتم.)چند ماه بعد از ساختنشون 2 تاش رو به دوستی هدیه دادم و شخصی مهمان ایشون بود که باغ کتاب کار میکرد و گفته بودن عروسکهام رو میخوان برای باغ کتاب تهران اما دیگه خبری نشد(همون مومنتوم منفی )و دیگه عروسکها موندن یه تعدادشون هم لباس نداشتن.اما انگار دلسرد شده بودم و کمالگرا هم بودم که اینها چون قبلا باغ کتاب مشتری داشتن و عروسک ابداعی خودم هستن پس باید جای خیلی بزرگ و فروش خاص داشته باشن.استاد این مدتی که دوره جدید روی سایت قرار گرفته توضیحات ارزشمند شما و خوندن کامنت های دوستانی که دوره رو خریدن باعث شده این دوره رو خیلی ضروری و حیاتی ببینم برای من که خیلی ازش ضربه خوردم و پاشنه اشیلم همین بحث مومنتوم هست.هفته پیش که نتایج بچه ها روی سایت قرار گرفت صبح خیلی زود بود که داشتم کامنت ها رو میخوندم یه لحظه به خودم گفتم من نمیتونم نداشتن این دوره رو که چاره تمام تلاش های به ثمر نرسیده این سالهام هست رو تحمل کنم گفتم چرا انقدر این عروسکها رو کمال گرایی راجبشون ؟ پا شدم شال و کلاه کردم و گفتم خدایا من این دوره رو میخوام و این محصول رو هم دارم میبرم شهر تو بگو کجا ببرم و به فروش برسن و دوره رو تهیه کنم.تو مسیر نگاه میکردم یکی میوه میفروخت یکی لباس یکی فلان و میگفتم اینا همه محصولاتشون رو دادن میفروشن خب محصول من هم هنرمه صد درثد فروش و مشتری داره.نشانه ها میگفتن برو اداره ارشاد و نمایشگاه بزار دم عیده فروش میرن.خلاصه که رفتم اونجا یه اقایی مسئول نگارخونه بودن گفتن اینجا نمایشگاه نزاری بهتره چون بازدید کننده نداره چون یه جایی از شهر هست که زیاد کسی نمیاد.گفت شما چرا فلان جا که تازه افتتاحیش بوده یه سازه تو شهرمون شبیه سازی کشتی نوح که افتتاحیش همین نمایشگاه صنایع دستی واثار هنرمندتی شهرمون هست .من که اطلاع نداشتم و شماره دوستم رو که خبرنگار هستن و خیلی هم موفقن بهم دادن گفتم ایشون از دوستان قدیمیم هستن اتفاقا که سالها پیش که کلاس نقاشی میرفتم تو شهر زمان نوجوانیم ایشون هم کلاسهای خبرنگاری میومدن تو همون اداره ارشاد.اما چون روابطم رو سالهاست محدود کردم مقاومت میکروم که بهشون زنگ بزنم .اما خدا گفت که زنگ بزن.گفتم خدایا همه کاره تویی من روم سمت تو هست تو هدایت کن.وقتی زنگ زدم ایشون تو مسیر همونجا بودن گفتم اونجا باش بیام.و وقتی اومدن با ذوق و محبت و کلی احترام و عزت استقبال کردن ولطف کردن و هماهنگ کردن داخل کشتی تو نمایشگاه به من هم میز بدن و کارتم رو بچینم.فردای اون روز رفتم کارام رو چیدم و اتفاقا خییلی هم شلوغ بود خیلی جالبه که انگار هیچکس عروسکهای من رو نمیدید حتی اونهایی هم که میدیدن بچه هاشون رو میاوردن که براشون بخرن بچه ها در میرفتن در صورتی که من با باورهای خوب رفتم و حالم خیلی خوب بود یعنی خندم گرفته بود و میگفتم تا خدا نخواد برگی از درختی نمیافته و روزی واقعا دست خودشه.شبش که اومدم خونه همون دوست خبرنگارم پیام دادم که 4 تا هز عروسکها رو میخواد .من اون روز خیلی خسته شدم و فرصت نشد یه فایل گوش بدم و نت برداریهام از فایلها رو بخونم و ذهنم پر بود از حرفهای ناجالب وچرندیاتی که عموم معنقدن.چون اون روز مسئولین استان با کلی دوربین و دفتر دستک اومده بودن بازدید از نمایشگاه بچه های اونجا همگی اتفاقا کلی گل و ارزشمندن همشون کارافرینهایی بودن که کلی ادم تو کارگاهشون کار میکنه و درخواست وام های سنگین داشتن از اون مسئولین و سر وام کلی بحث میکردن.وقتی اون گروه بازدید کننده به میز من رسیدن قبلش نجواها میگفت برو یه جا قایم شو اینا برن ابروت میره تو تلویزیون و رسانه ها میگن فلانیو نگا عروسک میفروشه و فلان اما به خودم گفتم اتفاقا میمونم که برم تو دل ترسم از قضاوت بقیه .وقتی به میز من رسیدن گفتن شما کارگاه دارین گفتم نه من تصویرگر کتاب کودک هستم و این عروسک از دل داستانم شکل گرفت .گفتن وام و تسهیلات میخواین گفتم نه سپاسگزارم خیلی جالبه که غرفه های دیگه اسرار داشتن برای توجیه کردن اون افراد که بهشون وام بدن اما به من که رسیدن اونها اسرار میکردن که اسمتون رو بنویسیم برای وام اما خدا بهم ایمان و ارامشی داد که گفتم نه و باز وقتی داشتن میرفتن میز بعد یکیشون برگشت گفت اگر وام خواستین اطلاع بدین بهمون.وقتی برگشتم خونه فهمیدم من اصلا ادم جاهای شلوغ نیستم و روزی من هم قرار نیست سخت باشه که صبح تا شب برم اونجا و انقدر خسته بشم که زندگی و مسیرم از دستم بره چون من سالهاست فریلنسری کار میکنم. و تازه فهمیدم چقدر این نقطه کوچیکی که تو خونمون دارم و همه بیرون خونمون فکر میکنند نقطه داغ جهنم هست گلستان و بهشت خدا هست برای من و کلی اشک ریختم و خدا رو شکر کردم به خاطر داشته هام.اون دوستم اصلا عروسکا رو ندیده بود شب گفت عکسشون رو بفرست و 4 تاش رو که قیمت هام هم کم نیست خرید پس قراره اسون باشه فروششون.به یکی از بچه های اونجا پیام دادم گفتم هر کدوم از بچه ها کارام رو قبول کنن کنار میزشون ممنون میشم درصد خودشون رو هم بردارن و خود اون خانم بسیار ارزشمند قبول کردن گفتن تو مسیرت دوره و کنار کارام میزارم و هیچ درصدی هم نمیخوام.استاد سپردم یه خدا و خیلی احساسم بهتره و دوره رو اسون از خدا میخوام.انقدر برام مهمه که حاضرم دارو ندارم رو بدم حتی یک جلسش رو بخرم امامیسپرم به خدا و ازش میخوام به زودی گشایش برام حاصل کنه.سپاسگزارم از شما و حضورتون و این دوره بسیار ارزشمند و زمانی که گذاشتین .خداوند رو بسبار شکر میکنم
خداروشکر که اینقد نتایج عالی دارن میگیرن بچه ها از دوره ی هم جهت با جریان خداوند
ایشالله که هر روز بیشتر و بیشتر بشه و
من واقعا با دیدن اینها یه هدف دیگه درونم زنده شد که بیایم و دوره ی هم جهت با جریان خداوند و بگیرم و بشینم با تعهد روش کار کنم به امید خدا
خدایاشکرت بابت اینکه امروز هوا بی نظیره مشهد یه هوایی که نه سرده نه گرمه
خدایاشکرت بابت اینکه همه کارها داره با تغییر باور های من اونجوری میشه که من دوست دارم
خدایاشکرت بابت اینکه استاد عباسمنش و تو این مسیر داریم.
خدایاشکرت بابت اینکه تو دوبله و انیمیشن سازی هرروز دارم بهتر میشم
خدایاشکرت بابت اینکه استاد اینقد دوره ی هم جهت با جریان خداوند استاد بی نظیره و اصلا نمیدونم هر ویدئویی در مورد دوره ی هم جهت با جریان خداونده و نگاه میکنم یه حس عجیبی میگیرم که حس فوق العاده است و پر از احساس خوبه
سلام و تبریک به همه دوستان عزیزی که هم جهت با جریان خدا هستند
خدایا همگی ما را هدایت کن تو فرکانس و مومنتوم مثبت بمونیم الهی آمین
مومنتوم یعنی وقتی شروع می کنی به تغییرات مثبت از لحاظ فرکانسی آنقدر آن فرکانس و احساس مثبت را ادامه بدهی که تبدیل بشود به اتفاقات واقعی.
به یک معنی دیگر یعنی هر اتفاقی چه مثبت چه منفی در زندگی ما قبل از وقوع باید فرکانسش به قدری ادامه داشته باشد تا به صورت واقعی خلق بشود. خیلی ها تو مومنتوم منفی ( موندن تو فرکانس منفی )خوب هستند و آنقدر به فکار و احساسات منفی ادامه می دهند تا تبدیل میشود به اتفاقات نامناسب و وارد زندگیشون میشود. اما برعکس اکثر ما تو ایجاد مومنتوم مثبت اصلا خوب نیستیم. اولش،شروع می کنیم با حس و حال خوب یکم نشانه ها می آید ولی دوباره کمرنگ میشود چون نمیتونیم مومنتوم مثبت را حفظ کنیم .
برای حفظ مومنتوم مثبت اول باید یاد بگیریم چطور مومنتوم منفی را قطع کنیم .اگر فکری حالمون را بد کرد باید بلد بشیم چطور با چه راه کارهایی توی احساس بد نمونیم و ادامه ندهیم حداقل به حالت خنثی ( بی تفاوت بی خیالش ولش کن )برسونیم .
بدانیم اگر تو تو احساس بد بمونیم این مومنتوم منفی ادامه پیدا کند قطع یقین و مسلماً اتفاقات بدی برامون پیش خواهد آمد . همون مثالی که استاد تو گفتگو با استاد عرشیانفر زدن ، با اون اطمینان که اگر دستت را بکنی توی آتش دستت می سوزد حالا با هر دلیلی هر چقدر هم که دلایلت موجه باشد بالاخره دستت می سوزد. بلد باشیم از چه ابزار هایی استفاده کنیم مثلا ابزار تایم اوت ، البته من دوره را ندارم ولی فکر کنم این جور کار می کند که خودت را مشغول کاری کنی که حواست را پرت کند از اون افکار و احساسات منفی, به عنوان مثال یکی می خوابد یکی خانه را تمییز می کند یکی با یک کار هنری مثل خیاطی خودش را مشغول می کند یکی با پیاده روی یا تماشای بازی و لذت بردن بقیه . فقط این مهم است که خودت را بشناسی خودت را بلد باشی بدونی کدوم راهکار برایت موثر است.
کسانی که اتفاقات بد براشون می افتد اول یک فکر منفی مثل احساس نگرانی یا ترس ناراحتی یا گرفتاری تو ذهنشون اونده و آنقدر بهش ادامه دادند بهش فکر کردن توجه کردن تا واقعا اتفاق افتاده در صورتیکه وقتی همون زمان که فقط یک فکر بوده بهش پروبال نمیدادند دائم ذهنشون را مشغول نمی کردند در دنیای واقعی خلق نمی شد.
در مورد مومنتوم مثبت هم همین طور است تا وقتی که داری یک شکلی از احساس مثبت را تو خودت حفظ می کنی حالا می خواهد فکر کردن به کار دلخواهت باشد ماشین دلخواهت رابطه مد نظرت یا سلامتیت باشدو ادامه بدهی بهش تاتبدیل بشود به مومنتوم مثبت وارد زندگیمون میشود و تا وقتی آوریم مومنتوم مثبت را ادامه میدهیم انتهایی برای ورود نعمت ها و ثروت ها به زندگیمون نیست .
حالا چطور خودمون را تو مومنتوم مثبت نگه داریم
1سپاسگزاری
2 مرور قوانین از اول
3دیدن اثرات مومنتوم در اطراف ( مثلا ورزش-رژیم..)
4توجه به افعال مضارع در قرآن
5کنترل ذهن که منجر به دریافت هدایت الهی بشود( تو دریای طوفانی ذهن راهی پیدا نمیشود)
6استفاده از شیوه های عملی درخواست از خدا ( مثل قانون خلاء عمل به الهامات ..)
7 ایجاد باورهای مثبت ( با منطقی کردن برای ذهن با الگو پیدا کردن با مرور توانمندی ها و تکرار نکات مثبت شخصیتمون ….)
8 برطرف کردن موانع فکری ( تو دل ترس ها رفتن قدم های کوچک برداشتن پیدا کردن باورهای منفی و ترمز ها..)
مهم این است که با این روش ها به این مسیر ادامه بدهیم ثابت قدم بمونیم حتی اگر نتونیم مومنتوم مثبت را حفظ کنیم حداقل نگذاریم مومنتوم منفی شکل بگیرد که نه تنها نتایج کمرنگ نشود بلکه مرتب بزرگ و بزرگتر هم بشود. به شکل افراد موقعیت های شرایط اتفاقات وارد زندگیمون بشود بدون تقلا و سختی
تمام تلاش ما باید این باشد که بتوانیم مسیر جریان خوشبختی را ادامه بدهیم .چطور؟
.تمرینات را انجام بدهیم عمل کنیم به گفته ها
.به هر جلسه بارها و بارها گوش بدهیم تا بورد توی وجودمون
.به حرف ها فکر کنیم دقیق ثابت می کند دلیل نتایج مثبت و منفی ما چی بوده
.اصول اولیه قوانین را درک کنیم بشود بخشی از وجودمون همه ی زندگیمون نه به حرف بلکه در عمل
.با عمل کردن هر بار ایمانمان قویتر میشود بعد نتایج پررنگ تر میشود بعد اعتماد به نفسمون بالا میرود نتایج بزرگ تری خلق می شود و می افتیم رو مومنتوم مثبت .
به شرطی که بتوانیم به مطالب گفته شده عمل کنیم
به شرطی که ذهنمون را کنترل کنیم
به شرطی که باورهای مثبت ایجاد کنیم
به شرطی که نگذاریم باورهای منفی قدرت بگیرد
به شرطی که کانون توجهمون را خوب کنیم
بعد میبینیم اگر هماهنگ باشیم با قانون خدا ، همه ی نعمت ها و خواسته ها به راحتی وارد زندگیمون میشوند
سلام و درود به رب العالمینم…و این سایتً بهشتی دنیا و اخرتم.الحمدالله رب العالمین.
سوره انعام.تبارک الله رب العالمین…
…
منم به نوبه خودم،” از نتایجم در اینروزها بگم.مخصوصا عمل به قران و یاداوری خداوند داره منو استپ به استپ به مدارهای بالاتر در هر زمینه ایی هدایت میکند..
استادم بیزنس من وارد مراحل بالا شده. سال گذشته همین اسفند ماه بهم الهام شد..که من شب اول عید اولین مسیر هدایتیمو شروع کردم تا امروز که دارم این کامنت رو مینویسم به بهترین ورژن از هر لحاظی رسیده..
بخدا من 10 سال بجز اون روندی که در دانشگاه با استاتید عالی گذروندم…
سابقه کاری داشتم..اون 10 سال کجا بخدا این یکسال کجا..
همین دو هفته پیش کجا..
من هر لحظه پرو بالم بسوی این دوره جدید پرو بال میزنه..
ولی خداوند بهم گفت فعلا تمرکزتو بزار روی همین دوره هایی که داری..
منم گذاشتم خودش هدایت کنه…
ولی مدام نشانه هاش میاد انشالله منم حتما میام سر کلاستون سعی میکنم اون موقع خیای نتایجم قوی تر شده باشه…و بهتر درک کنم.
یادمه اول مهر که دوره عزت نفس و حتی کتابها رو خریدم.اصلا درک نمیکردم چی میگید.خیلی برام سخت بود الان چند ماه میگذره هنوز جلسه اول رو تازه دارم با آموزشهای زیبای سایت .کم کم درک میکنم ..ولی تا جلسه سه.به لطف الله که نگاه کردم.بخاطر درک از قبلم و کار کردن روی خودم داره بهتر برام واضح تر میشه…و دارم نت برداری میکنم…
میخام بگم آمادگی ما خیلی مهمه.بعضی چیزها مفهمومش برام سخته چی برسه به عمل در زندگی…
در ادامه…
اره میگفتم..بیزنس من یه محصول داشت.و الان چند نمونه بیشتر شده ولی ناگفته نمونه با ورژن به روز و قوی…توی یه استیپ خیلی کوچک و چیزی که هیچکسی ..توی زمینه کاریم..که خیاطی هست.هنوز مثل من تو ایران کار نکرده..
نمونه ها زیاد هست..ولی کار من جز به جزئش متفاوته استاد..
توی زمینه دستکشهای زنانه…حتی جعبه قرار گیری دستکشها هم هدایتی بود..بهم گفت یه بندینکم از خودش بدوز برای آویزان کردن..
اسم دستکشم.به اسم خودمه
تمام جز به جزش..یسری الهامات قوی میاد…مدهوش این هدایت الهیم..
هر چقدر پیش میرم
دارم با انگیزه تر میشم…دارم بیشتر پیشرفت میکنم.
الان روند تکاملی الگوسازیم برای مرحله جدید دو هفته طول کشیده.اتاقم شده پر از خورده کاغذ..
هر چقدر آناتومی دست رو بیشتر میشناسم ..
و بازخوردهاشو درک میکنم..و بازم یسری کارا رو روی الگوهای کاریم انجام میدم و وارد پروسه خلق بزرگتری میشم…
استادم این دوره مثل اشعه خورشید هست.زراتش داره به ما هم که دوره رو هنوز نخریدیم اصابت ن میکنه…مثل یه گروهی در جهبه هستند آرپیچی میزنن.ماها که که تو اون سانحه هستیم”هم برخورد میکنه..
و من به یاری الله همین امروز.یه تضادی تو کارم پیش اومد…
گفتم خیره.خداوند میدونه فورا احساسمو خوب گرفتم…
اومدم یکاری رو انجام بدم.بهم گفت صبر کن.گفتم چشم..
گفتم نرگس نباید حالت بد بشه…
و اومدم توی اتاق کارم نشستم بهم گفت فلان کار رو انجام بده..دقیقا دو تا تکنیک ساده و پیش افتاده دم دستی بهم الهام کرد..
استادددد بخدا من تجربه 10 سال تمرکزی روی دوخت داشتم..کجا میتونستم بهمچنین پکیچی برسم…بخدا یه الهام و هدایتی ساده ..دم دست بهم میرسه..بخدا من از ساعت 9 تا حدودای 10 صبح.بعد از انجام تمرینات و دوره های و کارهای شخصیم..میرم تو اتاق کارم تخت تا…. عصر…
یه هدایتهایی یکارهایی هر چقدر بیشتر درکش میکنم. بیشتر میدونم ناتوانم ..همه چیز خداست…همه چیز خداست…
خداوند تو این یه سال.اینقدر منو توی مهارتم توی شخصیتم قوی کرد..
که نمیشه بنویسش….بخدا کم میارم از نوشتن..همش رشد و پیشرفت..
مخصوصا ضعفهای شخصیتیم..که وای وای هر روز دلیل نتایجمو احساسات منفیمو میدونم…که چه چیزهاییی ساده که فکر میکردم کار درستیه…برام یولدتر میشه نادرسته…الله اکبر
استاد عزیزم انشالله ما هم این عطش عشق الهی نصیبمون بشه.و بتونیم تو زمان درستش درکش کنیم..درکی که به رفتار و شخصیت ما هماهنگ بشه..نه حرف مفت و بیجا!…و فقط رندوم گوش کردن..واقعا هر چیزی درک میخاد…
تا درکش نکنی نمیفهمیش..
یادم از پروژه درس پایان نامه ام افتاد..هر چی استاد میگفت..من درکش نمیکردم..اینقدر سوال داشتم..از اینکه نمیتونستم درکش کنم احساسم بد میشد.میگفت خانم علی پور توی کار بری و وارد عمل بشی بیشتر میفهمی.بنده خدا ایشونم گیج میکردم…انگار یه لقمه ایی دور سرم اینقدر میچرخید تا بالاخره از یه راهی وارد دهنم بشه.
و در ادامه….
بتونیم این مسیر مومنتمی مثبت رو هر بار قوی تر و هر بار هدایتها و الهامات بیشتر و موفقعیتها قوی تر و بهتر کنیم…..
سه روز پیش یه تماس یه میلیاردی بهم پیشنهاد شد.نمیدونم فکر کنم قرعه کشی بود..حسم قوی گفت بَردار.چون شمارهای تبلیغاتی رو حوصلم نمیشه.برنمیدارم.ولی بهم گفت بردار!
..
برداشتم یه صحبتی رو تیتر وار گفت..بهم گفت جایزه یه میلیاردی…استاد بعد گفت این عدد رو به فلان شماره پیامک بفرس…
یه لحظه سکوت همجا رو فرا گرفت..و با دوبار تکرار.اولش خیلی بهش:توجه نکردم.بعداش زمان برام ایستا شد…
بهم یواش یواش رندوم و ارام اون شماره رو توی ذهنم ثبت کرد…
استادم یه خاسته ایی داشتم..از بچگی بهم الهام شده بود…و امروز نشانهاش اینقدر زیاده..خدا بهم گفت اینکار از نظر من انجام شده …ولی باید عجله نکنی!.. بزاری تو وقت درستش برات .اتفاق بیفته.
دو هفته پیش از جایی که فکرشو نمیکردم قدم درستی ،”که من دوست داشتم برام انجام بشه تیک خورد…
و اینروزا اینقدر نتایج زیاده…و لطفش همیشه شامل حالمه..و میدونم این مسیر رو تا انتها میرم..
چون خداوند یه شب…هدایت روح القدوس بهم داد…..
و قلبم” به یاری خودش مهر محکم خورده ..و اهرم رنج و لذت قوی براش ساختم چون طعم مسیر مومنتمی منفی رو خیلی خوب کشیدم..و نمیزارم تو هر شرایطی با فریبکاری ذهن بسمت پایین کشونده باشی..
من تمام وجودم از خداست!…من بدون نور و هدایت الله هیچی نیستم…
میدونم اگه باز گردم قانونم باز میگرده خدا بارها تو قرآن بهم یاداور کرد..نرگس یادت باشها هاااااااا
هر صبح از خداوند میگم….میگم خدایا من یه عمر بخاطر عجول بودنم تو دام تقلا برای یه قرنی دوزار بودم.و همیشه خودمو خسته میکردم..
و من هیچ وقت طعم خوشبختی رو نچشیدم..
خدایا کمکم کن!…که زندگی روزمره باعث فریبکاری من نشه ..و من از تو دور بشم!
.خدایا هدایتم کن کمکم کن…
یاریم کن تا بتونم مسایلمو حل کنم!.. و بتونم تو مسیر درست ومسیری که مورد “رضایتت باشه گام بردارم..
و این باور رو با هر مسیله ایی توی کارم برخورد کردم..میگم…با این ایمان خداوند هدایتم میکنه..همون لحظه با یه تکنیک ساده هدایت شدم..
خداوند رو سپاسگزارم…که این دوره شده منطقه جنگی..که یه تکه هایی از مومنتمی های مثبتشم به ما برخورد میکنه منم از شور شوق این دوره سعی کردم باهاتون هماهنگ باشم…
استاد عزیزم با تمام قلبم از شما سپاسگزارم .و این سپاسگزاری من جواب این لایقتهای مدار بالای شما رو نداره..ولی همینکه از دستم برمیاد…
تشکر عزیز دل..
انشالله همیشه در سایه الهامات خداوند باشید برای راهنمای ما..
الان تو رختخوابم هستم و صدای پرنده زیبایی روی درخت کنار اتاقم نشسته داره راز و نیاز میکنه .
و همجای اتاقم دارن سلامتو میرسونن.
نرگس.فاطمه علی پور از جنوب!.کنار کوه رشته های زاگرس..راسی طارونه نخلامونم در اومده…دارن خودشونو مهیا میکنن برای رطبهای شیریین بهشتی…
از اول شروع دوره تا الان من فقط تونستم نیمی از پول دوره رو پس انداز کنم.500 هم توی سایت پس انداز دارم.
از ته دلم میخواستم پولش فراهم بشه.
و من فقط 3 تومن کم داشتم تا پولم جور بشه.
ولی خدای من به جای 3 تومن 15 تومن بهم داد!
که امشب به حسابم شبا شده و فردا تو حسابم میشینه.
و به محض اینکه پول اومد توی حسابم دوره رو میخرم و به خودِ عزیزم عیدی میدم.
اره چه کسی تو این دنیا با ارزش تر از خودم وجود داره که بخوام بهش هدیه بدم،
خدایا ازت ممنونم که خیلی بیشتر از اون چیزی که برای خرید دوره نیاز داشتم بهم بخشیدی.
خدایا ازت ممنونم که میتونم قبل از برداشته شدن تخفیف این دوره رو خریداری کنم.
من میدونم چی شد که من به مدار این دوره خیلی نزدیک شدم.
اونم شروع مجدد دوره 12 قدم ولی با تعهد بیشتر و مکتوب کردن جلسات تا جلسه5 قدم1.
قبلا تا قدم 5 پیش رفته بودم ولی خیلی سریع فقط فایل ها رو گوش میدادم.
احساس میکنم همین مکتوب کردنها و مرور چندباره اونها مدار منو خیلی بالاتر برد و خدا هم وقتی تعهد منو دید پول دوره رو واسم جور کرد.
خبلی خوشحالم واقعا.
یه چیز برام خیلی جالبه.
شروع اشنایی من با استادم از یه کانال ایتا شروع شد که اموزشهای اساتید مختلف رو میگذاشتن.و بعد هدایت شدم به یه کانال تلگرام که محصولات رو میفروختن با تخفیف 99 درصدی روی همه محصولات!
اون زمان که تو کانال بودم حتی چهره نازنین استاد هم 1 بار ندیده بودم.
البته من نمیدونستم که این کانال فیکه ولی با وجود اینکه نمبدونستم تقلبیه،حاضر نبودم محصولات رو بخرم با قیمت به این پایینی.
ولی وقتی خدای مهربان منو به سایت هدایت کرد،اوایلش قیمت دوره ها به نظرم بالا بود ولی با این وجود دوره 12 قدم تا قدم 5 و قانون سلامتی رو خریدم!اونم از سایت.و به راحتی.
خلاصه میخوام بگم انرژی فرکانسی این سایت اینقدرررر بالاست گه اصلا روی فایلها نمیشه قیمت گذاشت.
خب استاد عزیزم،فردا اگر عمری باشه،میام و به جریان خداوند ملحق میشم.
احساس کردم، حس الانم رو خوبه یک جا یادداشت کنم و به یادگار بزارم و ازش به عنوان نتیجه و برکت این دوره یاد ببرم.
حس آرامش و صلح درونی
بعد از جدایی عاطفی که برام رقم خورد خوب با توجه به دوره عشق و مودت خوب سعی کردم خودم رو و اشکالاتم رو بشناسم و دوباره با همین دوره که بهم کمک کرد و رابطه عاطفیم شکل گرفت. تونستم به خودم فرصت بدم و بعد از جدایی عاطفی سر پا بشم. با این حال همش فکر میکردم که آرامش ندارم، تنها هستم و هیچ کس نمیتونم با خودم همراه کنم. از وقتی که وارد دوره هم جهت با جریان خدا شدم، اتفاقات جالبی برای من افتاد. همه به من گفتند که ما تو رو تحسین میکنیم. گفتم چرا، گفتند که خیلی عالی بودی تو این مدت و انگار نه انگار و چه راحت زندگی کردی. واقعا این کار هرکسی نیست. این حرف ها به من یادآور این شد چه روزهای عالی تو این مدت گذروندم و چه آگاهی هایی کسب کردم. چه قدر خودم بهتر شناختم و چه آدم ارزشمندیهستم. حتی فهمیدم که حالا با اینکه طرف مقابل از رابطه رفته ولی من چه قدر ارزش و لیاقت دارم که انقدر قوی بودم و حتی خواستم با طرفم صحبت کنم و ببینم موضوع چی بوده. اون صحبت نکرد اولش گفتم شاید من ضعیفم ولی حالا بهتر درک میکنم. نه اتفاقا من قوی هستم که خواستم ببینم موضوع چی بود یا بخوام مشکل رو حل کنم. کلی نشونه عالی دریافت کردم و حالا لذت میبرم از تنهایی دوباره. فوق العاده است دوستی با خداوند. متوجه شدم مومنتوم مثبت من حالا بر روح و روان من هم تاثیر گذاشته است و من عالی عالی هستم. نه دغدغهها و نگرانی و ترس از تنهایی دارم. من عالی هستم. دیگران من رو تعریف نمیکنند و ارزش من به نظر دیگران نیست. خیلی خوشحال هستم در این مدت کوتاه خودم رو به خوبی پیدا کردم و این جهش سریع رو داشتم. مطمئنا هستم حالا با این آرامش فوق العاده من باز هم به اتفاقات عالی بعدی هدایت میشوم و زندگی مورد علاقه خودم رو میسازم.
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
سلام بر عشق سلام بر مهربانی سلام بر رفیق سلام بر زندگی سلام بر شادی سلام بر آزادی سلام بر توحید سلام بر خدا گه همه چی اوست و در اوست و برای اوست
سلام براستاد باعشق و مریم مهربان و دوستان جویای نور سلام به روی ماه زیبای استادم که چقد اون آرامش در حرف زندنشو که مشخص کاملاااا به اصل وصله رو دوست دارم چقد این چهره نورانی اش را دوست دارم چقد لهجه و کلامش شیرینه و چقد کلماتی که عنوان میکنه برایم همه ما قابل فهم استادم خیرت قبول درکاه حق تو چه کردی با قلب ما تو چه کردی با شرطی شدکی های هزاران ساله ذهن ما ازت ممنونم که مرا از اسارت جهل و ناداتی و تعصب مذهبی نجات دادی و ازاین بابت متشکرم بی نهایت و از بی نهایت به بی نهایت از خدایی که ترا آفرید متشکرم
امروز به هر دلیلی هدایت شدم اینجا تا دوباره در مدار این آگاهی ناب توحیدی که صفحه بک گراند گوشیم عکس این دوره با چهره زیبای استاد هست تا هر لحظه گوشی و باز میکنم ببینمش تا براحتی و بوقتش وارد این دوره بشم واااااااای که چقد دلم میخواد و خداروشکرررررر با خوندن مقاله مریم مهربان ووگوش دادن به این فایل مفهوم مومنتوم برام بیشتر جا افتاد که این از لطف خداست اینطور که من فهمیدم مومنتوم یعنی من اگه میخوام موفق بشم حتما باید یک فکر مثبت و بگیرم هرروز با تکرار اون فکر مثبت در ذهنم و با انجام تمرین که میتونه حالمو خوب نگه داره اونو پیش بگیرم بدون یک رور وقفه ادامه بدم تا هم بره تو ناخوداگاهم هم نتیجه ظاهر بشه که وقتی مومنتوم مثبت خودآگاه توسط ما پیشرفت کنه بره تو ناخودآگاه دیکه کارمون مثل استاد آسان آسان میشع دیگه خدا میشه همه کاره من دقیقا همون وعده ای که در مقابل تهدید شیطان به بندکان مومنش داد که ای شیطان بهت مهلت دادم تا آزاد باشی برای انجام کار شیطانی و خبیثانه ات ولی این را بدان که دستت هرگزززززررر نمیتونه به بندگان مومن من برسه همینه با رعایت کردن قانون مومنتوم مثبت در ذهنمون و مراقبت از افکار و گفتار و کردارمون و استفادا درست از حس شنیداری و بینایی و رسوندن ورودی های خوب ازاین طریق به قلبمون میشیم مومن خدا که وعده مراقبت ویژه را به اونا داد .
مومنتوم منفی همون افکارهای غلط و شرطی شدگی های هزاران ساله ای است که مارو بسمت تاریکی سوق داد و فقیری و شرک را نصیب ما کرد و ادامه دادن به این فکر که با نجوای شیطان همراه هست وبها دادن هر روزه به آن و اطاعت کردن از آن طرز فکر منفی همانا افتادن در باتلاق مصیبت و جهنم همانا …
که قبلا این مومنتوم منفی رو این جهنم رو همه مایی که الان به نوعی داریم آرامش و اینجا با هم و با خدا بودن تجربه میکنیم ،تجربه کردیم و میدونیم که اگه قانون مومنتوم مثبت و رعایت نکنیم صدرصد به دام مومنتوم منفی اسیرخواهیم شد یعنی از راه بدر شدیم سریع در اولین دور برگردون برگردیم تا کار سخت نشه ووخداروشکرررررر برای این آگاهی اینجا که کمکم کرده هر روز دارم تمرین ذکر جملات تاکیدی مثبت هم نوشتن و هم در دهنم تکرار کردن و ذکر سپاسگزاری و گوش دادن هر روز ووشب به فایل صوتی مربوط به هدایت توحیدی رو و تلاوت قرآن و انجام میدم بدون هیج وقفه ای هر روز تا نتیجه رو بیارم وارد زندگیم کنم
خداجونم من این دوره رو میخوام من آگاهی های ناب و توحیدی این دوره رو میخوام اگه نمیخواستی بهم بدی چرا درست در شروع این دوره منو از یجا دیگه بودم هدایت کردی اونجا با یک نشونه ای که اونو وقتی من دوره رو دیدم از رو سایت برداشتی خداجونم تو میدونی چیو میگم چرا الان دوباره منو آوردی ایتجا پس اگه اینا نشونه نیست،پس چیه بهم بگو پس جیه
من الان خوشحال باشم که قراره عید امسال با این دوره کولاک کنم آره خداجونم خوشحال باشم چرا که نه خوشحال هستم و شکرگزار تا این دوره از راه برسه خدایا برای پولی که در راه هست برای خوشحالی و شعف وصف ناپذیری که در راه است برای شادی و نشاط بی وقفه ام برای بودن در آغوش تو برای یکی شدن با اصل خود برای همراهی با بهار و حیات و آزادی برای همه آنچیزی که هدیه و عیدی امسال من است که خیلی تلاش ذهنی داشتم امسال برای دریافتش شکرررررررررر خداجونم خودت میدونی امسال چقد برای ثروتمند بودنم با تو بودنم در آغوش امن تو بودنم تلاش درونی کردم خودت شاهدی که من با چیها جهاداکبر داشتم و ممنونم ازت که همراه من بودی توان من بودی نیروی جلو برنده ام بودی میل به ارامش و آسایش و امنیت من بود میل به آزاد شدن از هرلحاظ من بودی ازت ممنونم خداااااااایا ازت ممنونم
استاد ازت ممنونم دوستانی که در این راه نور شدن برایم، برای عبور از تاریکی ها و رسیدن به روشنایی با کامنتهای زیباشون ممنووووونم خدایا شکررررررت برای استاد عباسمنشی که توحیدی ترین سایت دنیارو بوسیله اش ساختی خانه ای که مکه ماست و هرروز ترا لبیک گویان ایتجا طواف میکنیم و امن ترین مکان دنیا برای پرستیدن تو و رازونیاز کردن با تو الهی شکرررررر برای اینجا شکررررر برای خانه زیبای تو شکرررررررررر…..
دوستتان دارم
به نام خداوند یکتا
سلام و تشکر فراوان خدمت اساتید بی نظیرم
و تمام دوستان ارزشمندم
زمانی که قدم یک رو تهیه کردم یه نکته ای خیلی فکرم رو مشغول کرده بود که برای اهدافمون ایده هایی رو انجام بدیم که با شرایط الانمون امکان پذیر باشه و قابل اجرا باشه.اون موقه من میشه گفت صفر بودم از نظر مالی و کم کم هدایت شدم به تولید یک کتاب تصویری.اون زمان من به شکل مداوم میرفتم تو روستا و طراحی تمرین میکردم.الهامات رو دریافت میکردم و روی کاغذ به تصویر میکشیدم کم کم اون ایده ها تبدیل شد به یک داستان زیبا .تو یکی از فریم ها یه عروسک اومد تو داستانم.عروسک چوبی ساده ای که من و دوستم در کودکی میساختیم و باهاش بازی میکردیم.حضور عروسک تو داستانم خیلی ذهنم رو مشغول خودش کرده بود انگار به همونجا ختم نمیشد .خب ما ارزوی یک عروسک پرنسس داشتیم و اون رو خودمون ساختیم دوستم عاشق خیاطی بود و یه تیکه پارچه و کاموا اورد خودش لباسش رو که شبیه دامن بود دوخت و منم با کاموا موهاش رو درست کردم و احتمالا با زغال براش چشم و صورت کشیدم.دوست داشتم عروسک رو بسازم تا بیشتر باهاش ارتباط برقرار کنم.وقتی ساختمش خییلی با مزه شده بود خواهرم گفت بیشتر ازش بساز و منم که سراپا شوق و ذوق بودم شروع کردم به ساختنشون به تعداد بیشتر.از پدرم اجازه گرفتم و رفتم تو باغ اولش تکه چوبهای روی زمین رو جمع میکردم که شاخه درختا رو قطع نکنم و چوبها خشک بودن و تمیز کردن و کندن پوستشون چالش بود ولی خدا خودش همه چیز رو برام فراهم میکرد پدرم که میدونست چوب لازم دارم یه روز که از سر زمینهاش میومد برام کلی شاخه سپیدار اورد و گفت اینهارو فلانی داشته درختای اطراف باغش رو هرص میکروه لازم نداشته گفته بردارم و برات اوردم که کارت راحت تر باشه.چند ماه قبل این هدایت دوستان خواهرم مهمانمون بودن وقتی میخواستن برن یکیشون از صندوق ماشینش کلی نخ قالی تو رنگهای مختلف اورد و گفت اینها رو زمانی کارای هنری درست میکردم الان اتفاقی پشت ماشین دیدم برای تو باشه احتمالا به دردت بخوره و باهاشون موی عروسکهام رو درست کردم.اولش تکه پارچه های اضافه خیاط های روستا و شهرمون رو میگرفتم و براشون لباس میدوختم اما یه روز مادرم و خواهرم پارچه های نو خودشون رو به من هدیه دادن برای لباسشون و این رو نشانه ای دیدم که براشون هزینه کنم پارچه های متفاوت و نو بخرم چون هدایت ها میگفتن اینها نباید فرکانس دور ریز داشته باشن براشون با هر پولی دستم میومد با ذوق میرفتم پارچه های بهتر تهیه میکردم .و هی این تکامل طی شد و طی شد و هر بار بهتر و بهتر شد.دست براش ساختم.وای داستان دستش خیلی جالبه که من چوب میخواستم ورفتم از درختای بید وحشی خودرو کنار رودخونه نزدیک خونمون چند تا شاخه قطع کردم اوردم به تکه های کوچیک برش زدم و تو یه پلاستیک گذاشتم و یکی دو هفته سرم شلوغ بود و مشغول کاری بودم بعدش که اومدم شروع کنم دستشون رو بسازم تمام شاخه ها جوونه زده بودن و حتی ریشه زده بودن همه رو بردم و به همون کنار رودخونه و طبیعت برگردوندم و صبر کردم خدا فراهم کنه چوبهاییی که میخواستم رو و چند وقت بعدش تو مسیر شهر به روستا کنار جاده یک عالمه شاخه سپیدار که منطقه ما خیلی زیاده ریخته بود از حرص باغبونهای اونجا همونجا از اقای راننده درخواست کردم نگه دارن و رفتم جمشون کردم جالبه که جایی بود که اقای راننده داشتن با سرعت میرفتن و کار خطرناکی بود نگه داشتن اما هم خودشون و هم بقیه مسافرا اومدن کمکم و کلی چوب تازه جمع کردم و دستشون رو ساختم.برای لباسشون پیش هر خیاطی میرفتم قیمت های خیلی بالا میگفتن چون ریزه کاری داره و مدتی صبر کردم پدرم برای کاری تهران رفته بود بدون اینکه ما در جریان باشیم برامون یه چرخ خیاطی نو خریدن و اوردن و من که اصلا خیاطی بلد نبودم خداوند کمک کرد و لباسهاشون رو خودم دوختم. گذشت گذشت تا اون عروسک تبدیل شد به پرنسسی که در کودکی ارزوی داشتنش رو داشتیم.اسمشون رو گذاشتم فرشته های داربی(همون باربی.اینجا درخت رو میگن دار واسه همین داربی گذاشتم.)چند ماه بعد از ساختنشون 2 تاش رو به دوستی هدیه دادم و شخصی مهمان ایشون بود که باغ کتاب کار میکرد و گفته بودن عروسکهام رو میخوان برای باغ کتاب تهران اما دیگه خبری نشد(همون مومنتوم منفی )و دیگه عروسکها موندن یه تعدادشون هم لباس نداشتن.اما انگار دلسرد شده بودم و کمالگرا هم بودم که اینها چون قبلا باغ کتاب مشتری داشتن و عروسک ابداعی خودم هستن پس باید جای خیلی بزرگ و فروش خاص داشته باشن.استاد این مدتی که دوره جدید روی سایت قرار گرفته توضیحات ارزشمند شما و خوندن کامنت های دوستانی که دوره رو خریدن باعث شده این دوره رو خیلی ضروری و حیاتی ببینم برای من که خیلی ازش ضربه خوردم و پاشنه اشیلم همین بحث مومنتوم هست.هفته پیش که نتایج بچه ها روی سایت قرار گرفت صبح خیلی زود بود که داشتم کامنت ها رو میخوندم یه لحظه به خودم گفتم من نمیتونم نداشتن این دوره رو که چاره تمام تلاش های به ثمر نرسیده این سالهام هست رو تحمل کنم گفتم چرا انقدر این عروسکها رو کمال گرایی راجبشون ؟ پا شدم شال و کلاه کردم و گفتم خدایا من این دوره رو میخوام و این محصول رو هم دارم میبرم شهر تو بگو کجا ببرم و به فروش برسن و دوره رو تهیه کنم.تو مسیر نگاه میکردم یکی میوه میفروخت یکی لباس یکی فلان و میگفتم اینا همه محصولاتشون رو دادن میفروشن خب محصول من هم هنرمه صد درثد فروش و مشتری داره.نشانه ها میگفتن برو اداره ارشاد و نمایشگاه بزار دم عیده فروش میرن.خلاصه که رفتم اونجا یه اقایی مسئول نگارخونه بودن گفتن اینجا نمایشگاه نزاری بهتره چون بازدید کننده نداره چون یه جایی از شهر هست که زیاد کسی نمیاد.گفت شما چرا فلان جا که تازه افتتاحیش بوده یه سازه تو شهرمون شبیه سازی کشتی نوح که افتتاحیش همین نمایشگاه صنایع دستی واثار هنرمندتی شهرمون هست .من که اطلاع نداشتم و شماره دوستم رو که خبرنگار هستن و خیلی هم موفقن بهم دادن گفتم ایشون از دوستان قدیمیم هستن اتفاقا که سالها پیش که کلاس نقاشی میرفتم تو شهر زمان نوجوانیم ایشون هم کلاسهای خبرنگاری میومدن تو همون اداره ارشاد.اما چون روابطم رو سالهاست محدود کردم مقاومت میکروم که بهشون زنگ بزنم .اما خدا گفت که زنگ بزن.گفتم خدایا همه کاره تویی من روم سمت تو هست تو هدایت کن.وقتی زنگ زدم ایشون تو مسیر همونجا بودن گفتم اونجا باش بیام.و وقتی اومدن با ذوق و محبت و کلی احترام و عزت استقبال کردن ولطف کردن و هماهنگ کردن داخل کشتی تو نمایشگاه به من هم میز بدن و کارتم رو بچینم.فردای اون روز رفتم کارام رو چیدم و اتفاقا خییلی هم شلوغ بود خیلی جالبه که انگار هیچکس عروسکهای من رو نمیدید حتی اونهایی هم که میدیدن بچه هاشون رو میاوردن که براشون بخرن بچه ها در میرفتن در صورتی که من با باورهای خوب رفتم و حالم خیلی خوب بود یعنی خندم گرفته بود و میگفتم تا خدا نخواد برگی از درختی نمیافته و روزی واقعا دست خودشه.شبش که اومدم خونه همون دوست خبرنگارم پیام دادم که 4 تا هز عروسکها رو میخواد .من اون روز خیلی خسته شدم و فرصت نشد یه فایل گوش بدم و نت برداریهام از فایلها رو بخونم و ذهنم پر بود از حرفهای ناجالب وچرندیاتی که عموم معنقدن.چون اون روز مسئولین استان با کلی دوربین و دفتر دستک اومده بودن بازدید از نمایشگاه بچه های اونجا همگی اتفاقا کلی گل و ارزشمندن همشون کارافرینهایی بودن که کلی ادم تو کارگاهشون کار میکنه و درخواست وام های سنگین داشتن از اون مسئولین و سر وام کلی بحث میکردن.وقتی اون گروه بازدید کننده به میز من رسیدن قبلش نجواها میگفت برو یه جا قایم شو اینا برن ابروت میره تو تلویزیون و رسانه ها میگن فلانیو نگا عروسک میفروشه و فلان اما به خودم گفتم اتفاقا میمونم که برم تو دل ترسم از قضاوت بقیه .وقتی به میز من رسیدن گفتن شما کارگاه دارین گفتم نه من تصویرگر کتاب کودک هستم و این عروسک از دل داستانم شکل گرفت .گفتن وام و تسهیلات میخواین گفتم نه سپاسگزارم خیلی جالبه که غرفه های دیگه اسرار داشتن برای توجیه کردن اون افراد که بهشون وام بدن اما به من که رسیدن اونها اسرار میکردن که اسمتون رو بنویسیم برای وام اما خدا بهم ایمان و ارامشی داد که گفتم نه و باز وقتی داشتن میرفتن میز بعد یکیشون برگشت گفت اگر وام خواستین اطلاع بدین بهمون.وقتی برگشتم خونه فهمیدم من اصلا ادم جاهای شلوغ نیستم و روزی من هم قرار نیست سخت باشه که صبح تا شب برم اونجا و انقدر خسته بشم که زندگی و مسیرم از دستم بره چون من سالهاست فریلنسری کار میکنم. و تازه فهمیدم چقدر این نقطه کوچیکی که تو خونمون دارم و همه بیرون خونمون فکر میکنند نقطه داغ جهنم هست گلستان و بهشت خدا هست برای من و کلی اشک ریختم و خدا رو شکر کردم به خاطر داشته هام.اون دوستم اصلا عروسکا رو ندیده بود شب گفت عکسشون رو بفرست و 4 تاش رو که قیمت هام هم کم نیست خرید پس قراره اسون باشه فروششون.به یکی از بچه های اونجا پیام دادم گفتم هر کدوم از بچه ها کارام رو قبول کنن کنار میزشون ممنون میشم درصد خودشون رو هم بردارن و خود اون خانم بسیار ارزشمند قبول کردن گفتن تو مسیرت دوره و کنار کارام میزارم و هیچ درصدی هم نمیخوام.استاد سپردم یه خدا و خیلی احساسم بهتره و دوره رو اسون از خدا میخوام.انقدر برام مهمه که حاضرم دارو ندارم رو بدم حتی یک جلسش رو بخرم امامیسپرم به خدا و ازش میخوام به زودی گشایش برام حاصل کنه.سپاسگزارم از شما و حضورتون و این دوره بسیار ارزشمند و زمانی که گذاشتین .خداوند رو بسبار شکر میکنم
سلام و درود خدمت دوستان و استاد عزیزم
و همه ی اهالی هم فرکانسم
خداروشکر که اینقد نتایج عالی دارن میگیرن بچه ها از دوره ی هم جهت با جریان خداوند
ایشالله که هر روز بیشتر و بیشتر بشه و
من واقعا با دیدن اینها یه هدف دیگه درونم زنده شد که بیایم و دوره ی هم جهت با جریان خداوند و بگیرم و بشینم با تعهد روش کار کنم به امید خدا
خدایاشکرت بابت اینکه امروز هوا بی نظیره مشهد یه هوایی که نه سرده نه گرمه
خدایاشکرت بابت اینکه همه کارها داره با تغییر باور های من اونجوری میشه که من دوست دارم
خدایاشکرت بابت اینکه استاد عباسمنش و تو این مسیر داریم.
خدایاشکرت بابت اینکه تو دوبله و انیمیشن سازی هرروز دارم بهتر میشم
خدایاشکرت بابت اینکه استاد اینقد دوره ی هم جهت با جریان خداوند استاد بی نظیره و اصلا نمیدونم هر ویدئویی در مورد دوره ی هم جهت با جریان خداونده و نگاه میکنم یه حس عجیبی میگیرم که حس فوق العاده است و پر از احساس خوبه
ایشالله همه به سمت خدا هدایت بشیم
مراقب خودتون باشین استاد و هم فرکانسی های عزیز️️
به نام خداوند مهربانم
سلام وادب خدمت عزیزانم
خداروشکر که بازم میتونم بنویسم
استاد عزیزم ممنونم برای تمام فایلهای که آماده کردین ودر اختیارمون گذاشتین
خداشمارو سر راهمون گذاشت
خداست که همه چی رو روبه راه میکنه ولی نمیدونم چرایادمون میره
خدایا شکرت به خاطر این لحظه که تودریادم هستی
شکرت برای خوشحالی پسرم
شکرت به خاطر چن کلمه عربی که معنیش رویادگرفتم
شکرت بهخاطر دختر همسایمون وزیباییش
شکرت به خاطر پدرم ومهربونیش شکرت به خاطر رابطه ی زیباوعاشقانه استاد ومریم شایسته
خدایا من هرلحظه به تومهتاجم
من پناهی جز توندارم
من هیچی نمیدونم
من میخوام تواین مسیر زندگی تومنو ببری
خدایی که منو ازهیچی خلق کرده وبه اینجا رسونده قدرت هرکاری روداره
خدای مهربونم من ذهنم گنجایش نداره وفک میکنه کمبود هست ونیس بینهایت چیزای خوب هست بینهایت سلامتی هست که هرلحظه داره بیشتر میشه
بینهایت آدمهای خوب هستن که هرلحظه دارن بیشتر میشن ومن لایق بهترینهاهستم
بینهایت ثروت هس وهرلحظه داره بیشترمیشه
من ازتوهستم خداوند م
ولایق بهترینها ااااااااااا دراین جهان
دوست دارم
استاد عزیزم ممنونم خانوم شایسته جانم ممنونم
دوستون دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز
سلام و تبریک به همه دوستان عزیزی که هم جهت با جریان خدا هستند
خدایا همگی ما را هدایت کن تو فرکانس و مومنتوم مثبت بمونیم الهی آمین
مومنتوم یعنی وقتی شروع می کنی به تغییرات مثبت از لحاظ فرکانسی آنقدر آن فرکانس و احساس مثبت را ادامه بدهی که تبدیل بشود به اتفاقات واقعی.
به یک معنی دیگر یعنی هر اتفاقی چه مثبت چه منفی در زندگی ما قبل از وقوع باید فرکانسش به قدری ادامه داشته باشد تا به صورت واقعی خلق بشود. خیلی ها تو مومنتوم منفی ( موندن تو فرکانس منفی )خوب هستند و آنقدر به فکار و احساسات منفی ادامه می دهند تا تبدیل میشود به اتفاقات نامناسب و وارد زندگیشون میشود. اما برعکس اکثر ما تو ایجاد مومنتوم مثبت اصلا خوب نیستیم. اولش،شروع می کنیم با حس و حال خوب یکم نشانه ها می آید ولی دوباره کمرنگ میشود چون نمیتونیم مومنتوم مثبت را حفظ کنیم .
برای حفظ مومنتوم مثبت اول باید یاد بگیریم چطور مومنتوم منفی را قطع کنیم .اگر فکری حالمون را بد کرد باید بلد بشیم چطور با چه راه کارهایی توی احساس بد نمونیم و ادامه ندهیم حداقل به حالت خنثی ( بی تفاوت بی خیالش ولش کن )برسونیم .
بدانیم اگر تو تو احساس بد بمونیم این مومنتوم منفی ادامه پیدا کند قطع یقین و مسلماً اتفاقات بدی برامون پیش خواهد آمد . همون مثالی که استاد تو گفتگو با استاد عرشیانفر زدن ، با اون اطمینان که اگر دستت را بکنی توی آتش دستت می سوزد حالا با هر دلیلی هر چقدر هم که دلایلت موجه باشد بالاخره دستت می سوزد. بلد باشیم از چه ابزار هایی استفاده کنیم مثلا ابزار تایم اوت ، البته من دوره را ندارم ولی فکر کنم این جور کار می کند که خودت را مشغول کاری کنی که حواست را پرت کند از اون افکار و احساسات منفی, به عنوان مثال یکی می خوابد یکی خانه را تمییز می کند یکی با یک کار هنری مثل خیاطی خودش را مشغول می کند یکی با پیاده روی یا تماشای بازی و لذت بردن بقیه . فقط این مهم است که خودت را بشناسی خودت را بلد باشی بدونی کدوم راهکار برایت موثر است.
کسانی که اتفاقات بد براشون می افتد اول یک فکر منفی مثل احساس نگرانی یا ترس ناراحتی یا گرفتاری تو ذهنشون اونده و آنقدر بهش ادامه دادند بهش فکر کردن توجه کردن تا واقعا اتفاق افتاده در صورتیکه وقتی همون زمان که فقط یک فکر بوده بهش پروبال نمیدادند دائم ذهنشون را مشغول نمی کردند در دنیای واقعی خلق نمی شد.
در مورد مومنتوم مثبت هم همین طور است تا وقتی که داری یک شکلی از احساس مثبت را تو خودت حفظ می کنی حالا می خواهد فکر کردن به کار دلخواهت باشد ماشین دلخواهت رابطه مد نظرت یا سلامتیت باشدو ادامه بدهی بهش تاتبدیل بشود به مومنتوم مثبت وارد زندگیمون میشود و تا وقتی آوریم مومنتوم مثبت را ادامه میدهیم انتهایی برای ورود نعمت ها و ثروت ها به زندگیمون نیست .
حالا چطور خودمون را تو مومنتوم مثبت نگه داریم
1سپاسگزاری
2 مرور قوانین از اول
3دیدن اثرات مومنتوم در اطراف ( مثلا ورزش-رژیم..)
4توجه به افعال مضارع در قرآن
5کنترل ذهن که منجر به دریافت هدایت الهی بشود( تو دریای طوفانی ذهن راهی پیدا نمیشود)
6استفاده از شیوه های عملی درخواست از خدا ( مثل قانون خلاء عمل به الهامات ..)
7 ایجاد باورهای مثبت ( با منطقی کردن برای ذهن با الگو پیدا کردن با مرور توانمندی ها و تکرار نکات مثبت شخصیتمون ….)
8 برطرف کردن موانع فکری ( تو دل ترس ها رفتن قدم های کوچک برداشتن پیدا کردن باورهای منفی و ترمز ها..)
مهم این است که با این روش ها به این مسیر ادامه بدهیم ثابت قدم بمونیم حتی اگر نتونیم مومنتوم مثبت را حفظ کنیم حداقل نگذاریم مومنتوم منفی شکل بگیرد که نه تنها نتایج کمرنگ نشود بلکه مرتب بزرگ و بزرگتر هم بشود. به شکل افراد موقعیت های شرایط اتفاقات وارد زندگیمون بشود بدون تقلا و سختی
تمام تلاش ما باید این باشد که بتوانیم مسیر جریان خوشبختی را ادامه بدهیم .چطور؟
.تمرینات را انجام بدهیم عمل کنیم به گفته ها
.به هر جلسه بارها و بارها گوش بدهیم تا بورد توی وجودمون
.به حرف ها فکر کنیم دقیق ثابت می کند دلیل نتایج مثبت و منفی ما چی بوده
.اصول اولیه قوانین را درک کنیم بشود بخشی از وجودمون همه ی زندگیمون نه به حرف بلکه در عمل
.با عمل کردن هر بار ایمانمان قویتر میشود بعد نتایج پررنگ تر میشود بعد اعتماد به نفسمون بالا میرود نتایج بزرگ تری خلق می شود و می افتیم رو مومنتوم مثبت .
به شرطی که بتوانیم به مطالب گفته شده عمل کنیم
به شرطی که ذهنمون را کنترل کنیم
به شرطی که باورهای مثبت ایجاد کنیم
به شرطی که نگذاریم باورهای منفی قدرت بگیرد
به شرطی که کانون توجهمون را خوب کنیم
بعد میبینیم اگر هماهنگ باشیم با قانون خدا ، همه ی نعمت ها و خواسته ها به راحتی وارد زندگیمون میشوند
خدایا ایمانم را قوی کن و من را بغل خودت نگه دار
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام و درودی دوباره به استاد نازنینم..
سلام و درود به رب العالمینم…و این سایتً بهشتی دنیا و اخرتم.الحمدالله رب العالمین.
سوره انعام.تبارک الله رب العالمین…
…
منم به نوبه خودم،” از نتایجم در اینروزها بگم.مخصوصا عمل به قران و یاداوری خداوند داره منو استپ به استپ به مدارهای بالاتر در هر زمینه ایی هدایت میکند..
استادم بیزنس من وارد مراحل بالا شده. سال گذشته همین اسفند ماه بهم الهام شد..که من شب اول عید اولین مسیر هدایتیمو شروع کردم تا امروز که دارم این کامنت رو مینویسم به بهترین ورژن از هر لحاظی رسیده..
بخدا من 10 سال بجز اون روندی که در دانشگاه با استاتید عالی گذروندم…
سابقه کاری داشتم..اون 10 سال کجا بخدا این یکسال کجا..
همین دو هفته پیش کجا..
من هر لحظه پرو بالم بسوی این دوره جدید پرو بال میزنه..
ولی خداوند بهم گفت فعلا تمرکزتو بزار روی همین دوره هایی که داری..
منم گذاشتم خودش هدایت کنه…
ولی مدام نشانه هاش میاد انشالله منم حتما میام سر کلاستون سعی میکنم اون موقع خیای نتایجم قوی تر شده باشه…و بهتر درک کنم.
یادمه اول مهر که دوره عزت نفس و حتی کتابها رو خریدم.اصلا درک نمیکردم چی میگید.خیلی برام سخت بود الان چند ماه میگذره هنوز جلسه اول رو تازه دارم با آموزشهای زیبای سایت .کم کم درک میکنم ..ولی تا جلسه سه.به لطف الله که نگاه کردم.بخاطر درک از قبلم و کار کردن روی خودم داره بهتر برام واضح تر میشه…و دارم نت برداری میکنم…
میخام بگم آمادگی ما خیلی مهمه.بعضی چیزها مفهمومش برام سخته چی برسه به عمل در زندگی…
در ادامه…
اره میگفتم..بیزنس من یه محصول داشت.و الان چند نمونه بیشتر شده ولی ناگفته نمونه با ورژن به روز و قوی…توی یه استیپ خیلی کوچک و چیزی که هیچکسی ..توی زمینه کاریم..که خیاطی هست.هنوز مثل من تو ایران کار نکرده..
نمونه ها زیاد هست..ولی کار من جز به جزئش متفاوته استاد..
توی زمینه دستکشهای زنانه…حتی جعبه قرار گیری دستکشها هم هدایتی بود..بهم گفت یه بندینکم از خودش بدوز برای آویزان کردن..
اسم دستکشم.به اسم خودمه
تمام جز به جزش..یسری الهامات قوی میاد…مدهوش این هدایت الهیم..
هر چقدر پیش میرم
دارم با انگیزه تر میشم…دارم بیشتر پیشرفت میکنم.
الان روند تکاملی الگوسازیم برای مرحله جدید دو هفته طول کشیده.اتاقم شده پر از خورده کاغذ..
هر چقدر آناتومی دست رو بیشتر میشناسم ..
و بازخوردهاشو درک میکنم..و بازم یسری کارا رو روی الگوهای کاریم انجام میدم و وارد پروسه خلق بزرگتری میشم…
استادم این دوره مثل اشعه خورشید هست.زراتش داره به ما هم که دوره رو هنوز نخریدیم اصابت ن میکنه…مثل یه گروهی در جهبه هستند آرپیچی میزنن.ماها که که تو اون سانحه هستیم”هم برخورد میکنه..
و من به یاری الله همین امروز.یه تضادی تو کارم پیش اومد…
گفتم خیره.خداوند میدونه فورا احساسمو خوب گرفتم…
اومدم یکاری رو انجام بدم.بهم گفت صبر کن.گفتم چشم..
گفتم نرگس نباید حالت بد بشه…
و اومدم توی اتاق کارم نشستم بهم گفت فلان کار رو انجام بده..دقیقا دو تا تکنیک ساده و پیش افتاده دم دستی بهم الهام کرد..
استادددد بخدا من تجربه 10 سال تمرکزی روی دوخت داشتم..کجا میتونستم بهمچنین پکیچی برسم…بخدا یه الهام و هدایتی ساده ..دم دست بهم میرسه..بخدا من از ساعت 9 تا حدودای 10 صبح.بعد از انجام تمرینات و دوره های و کارهای شخصیم..میرم تو اتاق کارم تخت تا…. عصر…
یه هدایتهایی یکارهایی هر چقدر بیشتر درکش میکنم. بیشتر میدونم ناتوانم ..همه چیز خداست…همه چیز خداست…
خداوند تو این یه سال.اینقدر منو توی مهارتم توی شخصیتم قوی کرد..
که نمیشه بنویسش….بخدا کم میارم از نوشتن..همش رشد و پیشرفت..
مخصوصا ضعفهای شخصیتیم..که وای وای هر روز دلیل نتایجمو احساسات منفیمو میدونم…که چه چیزهاییی ساده که فکر میکردم کار درستیه…برام یولدتر میشه نادرسته…الله اکبر
استاد عزیزم انشالله ما هم این عطش عشق الهی نصیبمون بشه.و بتونیم تو زمان درستش درکش کنیم..درکی که به رفتار و شخصیت ما هماهنگ بشه..نه حرف مفت و بیجا!…و فقط رندوم گوش کردن..واقعا هر چیزی درک میخاد…
تا درکش نکنی نمیفهمیش..
یادم از پروژه درس پایان نامه ام افتاد..هر چی استاد میگفت..من درکش نمیکردم..اینقدر سوال داشتم..از اینکه نمیتونستم درکش کنم احساسم بد میشد.میگفت خانم علی پور توی کار بری و وارد عمل بشی بیشتر میفهمی.بنده خدا ایشونم گیج میکردم…انگار یه لقمه ایی دور سرم اینقدر میچرخید تا بالاخره از یه راهی وارد دهنم بشه.
و در ادامه….
بتونیم این مسیر مومنتمی مثبت رو هر بار قوی تر و هر بار هدایتها و الهامات بیشتر و موفقعیتها قوی تر و بهتر کنیم…..
سه روز پیش یه تماس یه میلیاردی بهم پیشنهاد شد.نمیدونم فکر کنم قرعه کشی بود..حسم قوی گفت بَردار.چون شمارهای تبلیغاتی رو حوصلم نمیشه.برنمیدارم.ولی بهم گفت بردار!
..
برداشتم یه صحبتی رو تیتر وار گفت..بهم گفت جایزه یه میلیاردی…استاد بعد گفت این عدد رو به فلان شماره پیامک بفرس…
یه لحظه سکوت همجا رو فرا گرفت..و با دوبار تکرار.اولش خیلی بهش:توجه نکردم.بعداش زمان برام ایستا شد…
بهم یواش یواش رندوم و ارام اون شماره رو توی ذهنم ثبت کرد…
و بهم گفت برو انجامش بده…
اصلا نمیدونم میخاد چی بشه اینقدر این الهام قوی بود..من همیشه سعی کردم بهش گوش بدم. هنوزم نمیدونم میخاد چی بشه..
استادم یه خاسته ایی داشتم..از بچگی بهم الهام شده بود…و امروز نشانهاش اینقدر زیاده..خدا بهم گفت اینکار از نظر من انجام شده …ولی باید عجله نکنی!.. بزاری تو وقت درستش برات .اتفاق بیفته.
دو هفته پیش از جایی که فکرشو نمیکردم قدم درستی ،”که من دوست داشتم برام انجام بشه تیک خورد…
و اینروزا اینقدر نتایج زیاده…و لطفش همیشه شامل حالمه..و میدونم این مسیر رو تا انتها میرم..
چون خداوند یه شب…هدایت روح القدوس بهم داد…..
و قلبم” به یاری خودش مهر محکم خورده ..و اهرم رنج و لذت قوی براش ساختم چون طعم مسیر مومنتمی منفی رو خیلی خوب کشیدم..و نمیزارم تو هر شرایطی با فریبکاری ذهن بسمت پایین کشونده باشی..
من تمام وجودم از خداست!…من بدون نور و هدایت الله هیچی نیستم…
میدونم اگه باز گردم قانونم باز میگرده خدا بارها تو قرآن بهم یاداور کرد..نرگس یادت باشها هاااااااا
هر صبح از خداوند میگم….میگم خدایا من یه عمر بخاطر عجول بودنم تو دام تقلا برای یه قرنی دوزار بودم.و همیشه خودمو خسته میکردم..
و من هیچ وقت طعم خوشبختی رو نچشیدم..
خدایا کمکم کن!…که زندگی روزمره باعث فریبکاری من نشه ..و من از تو دور بشم!
.خدایا هدایتم کن کمکم کن…
یاریم کن تا بتونم مسایلمو حل کنم!.. و بتونم تو مسیر درست ومسیری که مورد “رضایتت باشه گام بردارم..
و این باور رو با هر مسیله ایی توی کارم برخورد کردم..میگم…با این ایمان خداوند هدایتم میکنه..همون لحظه با یه تکنیک ساده هدایت شدم..
خداوند رو سپاسگزارم…که این دوره شده منطقه جنگی..که یه تکه هایی از مومنتمی های مثبتشم به ما برخورد میکنه منم از شور شوق این دوره سعی کردم باهاتون هماهنگ باشم…
استاد عزیزم با تمام قلبم از شما سپاسگزارم .و این سپاسگزاری من جواب این لایقتهای مدار بالای شما رو نداره..ولی همینکه از دستم برمیاد…
تشکر عزیز دل..
انشالله همیشه در سایه الهامات خداوند باشید برای راهنمای ما..
الان تو رختخوابم هستم و صدای پرنده زیبایی روی درخت کنار اتاقم نشسته داره راز و نیاز میکنه .
و همجای اتاقم دارن سلامتو میرسونن.
نرگس.فاطمه علی پور از جنوب!.کنار کوه رشته های زاگرس..راسی طارونه نخلامونم در اومده…دارن خودشونو مهیا میکنن برای رطبهای شیریین بهشتی…
همینجا مدل غلافیشو بهت هدیه میکنم!استاد عزیزم.
سلام استاد عزیزم.
سلام استاد شایسته جانم.
سلام به رفقای گل بهشتی.
از اول شروع دوره تا الان من فقط تونستم نیمی از پول دوره رو پس انداز کنم.500 هم توی سایت پس انداز دارم.
از ته دلم میخواستم پولش فراهم بشه.
و من فقط 3 تومن کم داشتم تا پولم جور بشه.
ولی خدای من به جای 3 تومن 15 تومن بهم داد!
که امشب به حسابم شبا شده و فردا تو حسابم میشینه.
و به محض اینکه پول اومد توی حسابم دوره رو میخرم و به خودِ عزیزم عیدی میدم.
اره چه کسی تو این دنیا با ارزش تر از خودم وجود داره که بخوام بهش هدیه بدم،
خدایا ازت ممنونم که خیلی بیشتر از اون چیزی که برای خرید دوره نیاز داشتم بهم بخشیدی.
خدایا ازت ممنونم که میتونم قبل از برداشته شدن تخفیف این دوره رو خریداری کنم.
من میدونم چی شد که من به مدار این دوره خیلی نزدیک شدم.
اونم شروع مجدد دوره 12 قدم ولی با تعهد بیشتر و مکتوب کردن جلسات تا جلسه5 قدم1.
قبلا تا قدم 5 پیش رفته بودم ولی خیلی سریع فقط فایل ها رو گوش میدادم.
احساس میکنم همین مکتوب کردنها و مرور چندباره اونها مدار منو خیلی بالاتر برد و خدا هم وقتی تعهد منو دید پول دوره رو واسم جور کرد.
خبلی خوشحالم واقعا.
یه چیز برام خیلی جالبه.
شروع اشنایی من با استادم از یه کانال ایتا شروع شد که اموزشهای اساتید مختلف رو میگذاشتن.و بعد هدایت شدم به یه کانال تلگرام که محصولات رو میفروختن با تخفیف 99 درصدی روی همه محصولات!
اون زمان که تو کانال بودم حتی چهره نازنین استاد هم 1 بار ندیده بودم.
البته من نمیدونستم که این کانال فیکه ولی با وجود اینکه نمبدونستم تقلبیه،حاضر نبودم محصولات رو بخرم با قیمت به این پایینی.
ولی وقتی خدای مهربان منو به سایت هدایت کرد،اوایلش قیمت دوره ها به نظرم بالا بود ولی با این وجود دوره 12 قدم تا قدم 5 و قانون سلامتی رو خریدم!اونم از سایت.و به راحتی.
خلاصه میخوام بگم انرژی فرکانسی این سایت اینقدرررر بالاست گه اصلا روی فایلها نمیشه قیمت گذاشت.
خب استاد عزیزم،فردا اگر عمری باشه،میام و به جریان خداوند ملحق میشم.
خدا یارو یاور همگی
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستان .
الهی شکرت یک روز دیگه بهم فرصت دادی در جهان زیبایت باشم و زندگی کنم .
دیروز نتونستم بیام کامنت بنویسم یک رفرش بدنی داشتم که بدون قرص و دکتر طبیعی با خوابیدن حل شد خدارو شکر
استاد عزیزم دلم برای شما این سایت تنگ شده بود وقتی فقط یک روز با شما نبودم ولی به زورم شده
فکر کنم دوسه تا فایل صوتی دوره ها را همینطوری گوش دادم فقط میخاستم صدای شما را بشنوم خدارو شکر
نظرات دوستان را تا حدودی خوندم و کلی لذت بردم تحسین کردم تمام کسانی که با این دورههم جهت بودن
من به خاطر اینکه دوره روانشناسی و قدمها را دارم کار میکنم واقعا نمیرسم از خدا هدایت خواستم ولی هنوز برام
مشخص نشده میدونم زمانش هر وقت باشه میام و از این دوره ارزشمند البته ارزش معنوی نه مادی اصلا تا به
الان دقت کردید که استاد عزیزم دارن امریکا زندگی میکنن و هزینه هاشون با دلار ولی دارن محصولاتشون را به
ریال میفروشن یعنی مفت به دلار حساب کنید فک میکنید چقدر میشه واقعا ناچیزه اصلا آدم دلش نمیاد حداقل
من که وقتی دوره تخفیف داره بخرم چون میدونم چه خروجی مالی برای استاد عزیزم داره اینم میدونم که
استاد عزیزم نگاهشون اصلا مادی نیست واگرنه میتونستن به دلار قیمت بزارن ولی نکردن این از بزرگی استاد
که اگر کسی توانایی مالی نداره و میخاد دروه تهیه کنه بتونه واقعا از شما سپاسگزارم استاد عزیزم میدونم که
اصلا مادیات به این شکلی که من نوشتم تو ذهن شما متفاوت هست میخاستم بنویسم برای دوستانی که به
قیمت ریالیش نگاه میکنن واقعا پولی نمیدیم من از نتایج مالی که از استاد و دوره هاش گرفتم واقعا مبالغی
که پرداخت کردم اصلا عددی نیست نمیشه رو این محصولات قیمت مادی گذاشت فقط میتونه معنوی باشه
خدارو شکر که در جهانی زندگی میکنیم که انسانهایی مثل استاد عزیزم هستند که نگرش متفاوتی به زندگی
در تمام زمینه ها دارن و میشه دیدمون را به زندگی عوض کنیم من حدود چهار سالی که با استاد عزیزم همراه
هستم اصلا نمیتونم خودم را در چهار سال پیش درک کنم چی بودم داغان برای یک لحظه اش بوده نگاهم به
طور کلی دگرگون شده در تمام موضوعات چه مالی روابط معنویات ……
میدونید نمیشه فکر کنیم که با یک دوره زندگی عوض میشه میتونه استارت تغییر بزرگی باشه البته برای
کسانی که تازه اومدن تو سایت نه دوستانی که سابقه داره نوع تفکراتشون عوض شده راحتتر میتونن
نتیجه بگیرن چون باید طی روند تکاملی نوع نگاه عوض بشه نورونهای عصبی مغز شکل بگیرن و
طی یک روند ملایم تغییرات در رفتار ایجاد میشه که باعث تغییر شخصیت میشه مهمترین بخش
تغییر بنیادین هر آدم با تغییر شخصیت شکل میگیره من خیلی دارم سعی میکنم جوری زندگی کنم تا
بتونم در هر موضوعی شخصیتم تغییر بدم چون شما هر کاری کنی تمرین انجام بدی صبح تا شب
ولی به تغییر شخصیت نکشه هیچ اثری در نتایج ندارد اینو تجربه کردم دارم مینویسم آدم اوایل
فقط فاز تمرین کردن داره برای تازه کار طبیعی ها ولی فقط عادت به تمرین نداشته باشید
تغییر شخصیت به پول به غذا خوردن به سفر در روابط با خداوند و……….
یه جاهایی اگر ما در طی روندی که داریم رو خودمون کار میکنیم باعث تغییر شخصیتمون
و عملکردهامون نشه اون موقع جهان خودش میاد چیکار میکنه به زور ( یعنی تضاد ) میاد
اون تغییر شخصیت را با این تضاد به وجود بیاره که دیگه با پوست و گوشت و استخون
قشنگ درکش میکنی و در انتها باعث چی میشه ؟ بله تغییر شخصیت ما در اون موضوع
میشه اینو میتونیم در تمام موضوعات بستش بدیم خیلی حرف زدم فقط هدایتی اومد نوشتم
شایدم درخواست دوستان بوده باشه که از طریق من گفته شد اینجا نمیدونم خدا داند
من فقط حس را دنبال میکنم و مینویسم امیدوارم که مفید باشه باشه برای یک انسان
خدارو شکر که امروز زنده بودم و وزن من روی این کره زیبای زمین بود
خدایا هر آنچه که دارم از آن توست به هر خیری که از تو بهم برسه من محتاجم
خدایا منو به راه راست هدایتم کن راه کسانی که به انها نعمت دادی و نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه راه
گمراهان عالم الهی شکرت
همه شما عزیزان را به خدای بزرگ میسپرم
استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر دوستون دارم عاشقتونم
خدا نگهدارتون .
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
این دوره واقعا برای من خیلی خیلی آموزش دهنده و تکان دهنده بود
این جریان برای من خیلی درس را داشت
این جریان برای من خیلی حس و حال خوب را داشت
نمونه آن در کب و کار خودم بود
این روزها که ماه رمضان است من باید بنابر شغلی که دارم تا زمان افطار باز باشم
خوب ذهن من کلی غر می زد
کلی گله و شکایت می کرد
کلی ناله می کرد
این سبب شد که من از جریان خودم خارج بشوم
اما در نهایت من به خودم آمدم و شروع به سپاسگذاری کردم
شروع کردم به اینکه نعمت های اطراف خودم را ببینم
شروع کردم به حس و حال خوب خودم ادامه دادن
این سبب شد که اکنون که تا شب تعطیل هستم باز حال من خوب است
همزمانی هایی فوق العاده برای من رخ می دهد
همه چیز برای من سبب شد که بتوانم بیشتر و بهتر شاد و پر انرژی باشم
درس دیگری که در این دوره یاد گرفتم این بود که بیشتر و بیشتر به خدای خودم اعتماد کنم
بیشتر از او کمک بگیرم
بهتر روی او حساب باز کنم
هدایت های خدای مهربان جوری دستهای من را گرفت که خودم باورم نمی شود که اینجوری به کمک من برد
واقعا هرچی از خدای خودم سپاسگذاری کنم باز کم است
سپاس از خدای مهربان خوب خودم
سپاس از خدای هدایتگر خوب خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
با سلام و وقت بخیر خدمت شما
احساس کردم، حس الانم رو خوبه یک جا یادداشت کنم و به یادگار بزارم و ازش به عنوان نتیجه و برکت این دوره یاد ببرم.
حس آرامش و صلح درونی
بعد از جدایی عاطفی که برام رقم خورد خوب با توجه به دوره عشق و مودت خوب سعی کردم خودم رو و اشکالاتم رو بشناسم و دوباره با همین دوره که بهم کمک کرد و رابطه عاطفیم شکل گرفت. تونستم به خودم فرصت بدم و بعد از جدایی عاطفی سر پا بشم. با این حال همش فکر میکردم که آرامش ندارم، تنها هستم و هیچ کس نمیتونم با خودم همراه کنم. از وقتی که وارد دوره هم جهت با جریان خدا شدم، اتفاقات جالبی برای من افتاد. همه به من گفتند که ما تو رو تحسین میکنیم. گفتم چرا، گفتند که خیلی عالی بودی تو این مدت و انگار نه انگار و چه راحت زندگی کردی. واقعا این کار هرکسی نیست. این حرف ها به من یادآور این شد چه روزهای عالی تو این مدت گذروندم و چه آگاهی هایی کسب کردم. چه قدر خودم بهتر شناختم و چه آدم ارزشمندیهستم. حتی فهمیدم که حالا با اینکه طرف مقابل از رابطه رفته ولی من چه قدر ارزش و لیاقت دارم که انقدر قوی بودم و حتی خواستم با طرفم صحبت کنم و ببینم موضوع چی بوده. اون صحبت نکرد اولش گفتم شاید من ضعیفم ولی حالا بهتر درک میکنم. نه اتفاقا من قوی هستم که خواستم ببینم موضوع چی بود یا بخوام مشکل رو حل کنم. کلی نشونه عالی دریافت کردم و حالا لذت میبرم از تنهایی دوباره. فوق العاده است دوستی با خداوند. متوجه شدم مومنتوم مثبت من حالا بر روح و روان من هم تاثیر گذاشته است و من عالی عالی هستم. نه دغدغهها و نگرانی و ترس از تنهایی دارم. من عالی هستم. دیگران من رو تعریف نمیکنند و ارزش من به نظر دیگران نیست. خیلی خوشحال هستم در این مدت کوتاه خودم رو به خوبی پیدا کردم و این جهش سریع رو داشتم. مطمئنا هستم حالا با این آرامش فوق العاده من باز هم به اتفاقات عالی بعدی هدایت میشوم و زندگی مورد علاقه خودم رو میسازم.
ممنونم از شما