اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ودورود بر شما استاد عزیز مریم جان که بارعشق و محبت همیشه کانون توجه مارو متفاوت میرکنند به یک مسئله تجربه خودم از دل یک تضاد این بود که دو سال پیش با خانواده ام مهاجرت کردیم به خارج از کشور و دختر دومین من در ایران دانشجوبود و زبان انگیلسی اش هم خوب بود و می خاست در یک دانشگاهی درس به خواند به زبان انگیلسی و ما به یکی از شهر های ترکیه مهاجرت کرده بودیم و دختر فکر میکرد کهباید دوباره زبان ترکی بخوند و دوست نداشت و هیچ تحقیاتی درباره دانشگاه های این شهر نمی کرد که شاید زبان انگلیسی باشد خلاص نمیخام از شرایط نادرست و بحس و مقاومت ایشون بگم من یک روز با او به جدییت صحبت کردم ویک برنامه مشخص از او خاستم تا او به ترس هایش غلبه کند و تصمیم گرفت به ایران بر گرده و ادامه تحصیل بده حتی من به پیشنهاد دادم که درس نخونه و به سر کار برود ولی او فکر می کرد که باید درس بخونه تا مو فق بهشود من و او به ایران بر گشتیم و دوباره در دانشگاه قبلی اش ثبت نام کردیم و لی من به او گفتم من به ترکیه بر می گردم و تمام مدت با مراجع به سایت و گوش دادن به فایل های استاد و کنترل ذهنم از خدا می خاستم هم من و هم دخترم رو هدایت کنه که یک دفه زمانی که ما به ایران بر گشتیم هم زمان شد بود با کشته شدن مهسا امینی و شلوغی ایران و شرایط نامناسب دانشگاه های ایران وخلاص در دل این تضادها دخترم خودش تصمیم گرفت برگرده و بعد ما فهمیدیم یکی از بهترین دانشگاه ها در رشته دخترم در شهر ما هست و به زبان بین المللی هست و تمام مدت من از خدا می خاستم در زمان مناسب و شرایط مناسب قرار بده ودر آن زمان تنها سالی بود که اسم نویسی و ورودی دانشگاه تا اخر مهر ماه باز بود و ما توانستیم ثبت نام کنیم و جالب این جا بود که مسئول ثبت نام یک خانم ایرانی بود و ما به راحتی کارها یمان انجام شد و واقعا چرخ زندگی به راحتی می چرخد وقتی هم چیز رو از خدا می خاهی و فقط احساس رو کنترول می کنی و نگاهت به خدا این که من می خام واو در زمان درست انجام می دهد و باید صبور باشم وشاد و الان دختر در رشته که دوست دارد تحصیل می کند و چقدر اعتماد بنفس اش خوبشد و پراز انگیزه و من از خدای خودم سپاس گذارم که هم چیز رو به او سپردم و بدون نگرانی حرکت کردم و هدایت شدم اتفاقی که فکر نمیکردم جالب باشه و شرایط ان زمان ایران برای من پراز خیر وبرکت شد و از شما سپاس گذارم استاد که همشه راهنمای زندگی من بودید و همچنین سپاس گذاری می کنم از مریم جان عزیز خداوند یار و یاورتون باشه
در رابطه با اتفاقات به ظاهر تلخ و دردناک و تغییر نگاه باید بگم من وقتی نوجوان بودم،پدرم دچار آلزایمر شد و یک روز از خونه رفت و دیگه برنگشت…
من توی اون سن خیلی اذیت شدم و هندل کردن چنین موضوع هولناکی برام سخت بود،اما بههرحال باید کنار میومدم،چون زمان زیادی گذشته،یادم نمیامد دقیقا چه دیدگاه و چه افکاری داشتم،اما برام جالب بود که چندسال پیش که با دخترداییم در مورد این موضوع صحبت میکردیم،بهم گفت مینا اون روزها که پدرت رفت،من ازت پرسیدم خیلی حالت بده؟ تو توی اون سن کم گفتی ناراحتم، ولی خدا رو شکر میکنم که حداقل مادرم رو دارم،بعضیا هستن که پدر و مادر رو باهم ندارن!
درواقع بهصورت ناخوداگاه داشتم به قانون عمل میکردم🫠
یک نکتهای در رابطه با رفتن پدرم هم که شاید به این بحث و فایل ربط نداشته باشه،اما به قانون جذب ربط داره،این هست که پدرم یه روز پیش یکی از فامیلها گفته بوده که من دوست دارم قبرم مثل حضرت فاطمه گمنام باشه!یعنی درحقیقت همون چیزی رو که خواسته بود،جذب کرد…(خیلی برام جالبه امشب که به این فایل رسیدم و دارم این کامنت رو مینویسم،شهادت حضرت فاطمه است…).
دومین اتفاق بهظاهر فاجعهباری که برای خانواده ما رخ داد،فوت (به طرز ناراحتکنندهای) خواهرزاده جوانم بود؛اون روزها که حدود 7 سال پیش بود،زندگی ما از هم پاشید و همه اعضای خانواده تا مرز نابودی پیش رفتیم.اما لطف خدا شامل حال من شد و یه مدت بعد از اون ماجرا، از طریق یه دوست،با دوره قانون آفرینش استاد عباسمنش آشنا شدم و کمکم شروع به کار کردن روی خودم و ذهنم و روحیهم کردم و خدا میدونه اگه اون فایلها رو نشنیده بودم،ممکن بود بتونم به زندگی برگردم؟ممکن بود معتاد نشم؟ممکن بود خودکشی نکنم؟ممکن بود افسرده نشم؟
استاد من زندگی سالم و خوشبینانهای که امروز دارم رو مدیون خدای بزرگ و یکی از فرشتههاش که شما باشید،هستم.
نکتهای که دومین ماجرای زندگی من داره این هست که با فوت خواهرزادهم،خواهرم نخواست با این موضوع طبیعی خلقت کنار بیاد و بهصورت بسیار بسیار افراطی عزاداری کرد(در حدی که الان بعد از 7 سال هنوز لباس مشکی میپوشه)و متاسفانه اتفاق دومی که براش افتاد،از جنس اتفاق اول بود!
به این صورت که سابق خواهرم با آقایی در رابطه بود که مدت زیادی بود از هم جدا شده بودند،اما اون آقا بعد از فوت خواهرزادهم،دوباره به رابطه با خواهرم برگشت و در کنارش بود،اما بهصورت غمانگیزی،ایشون هم فوت شد!
تحلیل من طبق قانون این بود که عزاداری افراطی خواهرم برای دخترش،باعث شد همسرش هم فوت بشه…و اگر زمان مرگ اون آقا رسیده بود،میشد که در جدایی از خواهرم فوت بشه و شاید خواهر من متوجه نشه و یا پذیرفتنش براش راحتتر بشه،اما با رفتار ضد قانونش،اون آقا به طرفش جذب شد و جلوی چشماش، فوت شد.
مرگ اتفاق بهظاهر تلخی است،اما من بعد از این اتفاقات و بعد از آشنا شدن با استاد،معتقد هستم که مرگ ما رو به دنیای واقعیتری میبره و این تلخ نیست،فقط میمونه موضوع دلتنگی و وابستگی ما به عزیزهایی که فوت میشن،من خودم رو اینطور قانع میکنم که وقتی همه یک روز میمیریم،پس مرگ خیلی ناراحتکننده نیست و ما هم یا همین امروز،یا ماه دیگه و یا 50 سال دیگه میمیریم و به عزیزهامون میپیوندیم.
حالا که حرف از مرگ شد میخوام به یک برنامه به اسم “زندگی پس از زندگی هم اشاره کنم”،این برنامه چندسالی هست که در ایران ساخته میشه و از اون خیلی استقبال شده؛مجری و محقق برنامه با کسانی صحبت میکنه که حالت مرگ رو تجربه کردند،چیزهایی از عالم دیگر دیدند،اما دوباره زنده شدند و صحت حرفهای اونها رو هم بررسی میکنه.من بعد از دیدن این برنامه نهتنها تهمانده ترسم از مرگ هم ریخت،حتی الان حس خوبی هم نسبت به زندگی در دنیای دیگه دارم؛چراکه غالب تجربهگران معتقد هستند اون دنیا خیلی زیباست،خیلی واقعیه و خیلی فوقالعادهست.
دیدن این برنامه باعث شد خیالم از رفتگانم هم راحت باشه و بدونم توی دنیای خوبی زندگی میکنند.
نکته آخری که میخوام بگم این هست که برنامهای که گفتم رو خیلیهادیدند و یک مدت تعریف تجربه مرگ افراد،نقل همه مجالس بود،اما جالبه که بدونید انگار بنا به ذهنیات و فرکانسها،هرکس متناسب با روحیات خودش،قسمتهای مختلفی از این برنامه رو دیده بود!بهطوری که چنین برنامه جذابی که میتونست باور آدم به خدا و دنیای بعد از مرگ رو تقویت کنه،بعضیها رو ترسونده بود!
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته عزیز
استاد من یاد گرفتم هر اتفاقی برام میفته سعی کنم ذهنم و کنترل کنم و جوری به موضوع نگاه کنم که بهم احساس خوبی بده یعنی تمام تلاشم همینه و اینو مدیون شما و فایل هاتون هستم و بسیار سپاسگزارم
تازه ترین اتفاق این بود که
مدرسه ی دخترم بردن گوشی ممنوعه و دخترم هم کمی شیطونی کرده بود و گوشی برده بود
که معلم متوجه شده و گوشی گرفته بود و تحویل مدیر داده بود
وقتی من رفتم مدرسه که گوشی و از مدیر بگیرم و با اینکه دخترم عذر خواهی کرد مدیر گوشی و نداد و گفت یک ماه بعد بیا بگیر
من رفتم خونه اولش خیلی از برخورد مدیر ناراحت شدم
ولی طبق معمول سعی کردم ذهنم و کنترل کنم خیلی جالبه چه درسایی که نگرفتم وقتی عمقی به موضوع نگاه کردم
درس اولم این بود که باید با عزت نفس بیشتری با مدیر صحبت میکردم یعنی خیلی محکم و سر بالا
درس دوم اینکه این بار که میرم گوشی و بگیرم قبلش تجسم کنم که گوشی و گرفتم و موضوع به خوبی حل شده و با ایمان بیشتری برم جلو یعنی اصلا نگران نباشم
اینو تو یکی از دوره ها از استاد یاد گرفته بودم ولی عملی نکردم تو این موضوع
وقتی دوباره نگاهی عمیق تر انداختم دیدم این اتفاق چه درس هایی برای دخترم داشته و دخترم یاد گرفت کاری نادرست انجام نده
وقتی برای بار دوم رفتم خیلی قاطعانه و محکم و با عزت نفس بالا از مدیر خواستم گوشی دخترم و بده و البته تجسم هم کردم
باورم نمیشد خیلی سریع و بدون هیچ تلاشی گوشی و پس گرفتم
با خودم گفتم انگار باید این اتفاق میفتاد چون من یاد گرفتم بیشتر به حرفای استادم عمل کنم .درسته اون لحظه خیلی سریع اتفاق افتاد و من وقتی برای فکر کردن نداشتم
ولی من باید به قدری عملگرا باشم که در مواقع ضروری هم یادم نره چطور رفتار کنم
و اینکه چه هم زمانی عالی بود برام گوش دادن این فایل و اتفاق امروز صبح
و واقعا امروز بزرگترین درسم این بود که همیشه و همیشه همه کاره خداست همه ی قدرت دست اونه نباید هیچ وقت نگران بود
اگر قبل از عضویت من تو این سایت این اتفاق میفتاد کلی حرص میخوردم و دخترم سرزنش میکردم ولی یاد گرفتم اشتباه کردن مختص همس مهم اینه که بتونیم درس بگیریم و دیگه اون اشتباه و تکرار نکنیم
خدایا شکرت برای تمام اگاهی ها و رشدی که تو این مدت داشتم
استاد واقعا سپاسگزارم و خوشحالم که این سایت و شما رو دارم .
استاد عزیزم ی دنیا ازتون سپاس گذارم که از دل این رویداد ها بازم ردپای قانون رو میکشین بیرون و هی به ما آگاهی میدین
و دنیا دنیا تشکر از علم و درک شما از قانون جهان هستی
انصافا همه چیز به نوع نگرش ما ربط داره
همه چیز
و هر چیزی که در این جهان پدیدار شده چه فیریکی و چه روحی دقیقا بر اساس نوع تفکر ما رخ داده
و چقدر دلم حال اومد با این فایل که ببینم منی که در این نقطه زندگیم هستم چه خوب و یا چه بد
دقیقا نوع نگرش من نوع تفکر من نوع منطق من از وقایع این نقطه زندگیم رو باعث شده
و چقدر این روزها خوش حالم به هر فایلی که سر میزنم استاد از نشتی های رابطه میگن
و از اونجایی که من امسال رو سال روابط عاطفی هدف گذاری کردم انگاری این مباحث ی جورایی برای من پر رنگتر میشن
و خدارو شاکرم که هی ترمز های من بیرون کشیده میشه
و ی جورایی حس میکنم استاد داره پلن میچینه که دوره عشق و مودت رو ابدیت کنه
خدایا هزاران بار شکرت
داشتم به این فکر میکردم من از رابطه سابقم چه درسی گرفتم؟
ایا تونستم ترمزهای اصلی رو پیدا کنم؟
ایا تونستم فارغ از هر چیزی این اتفاق رو ی نعمت بدونم و درسشو بگیرم؟
ایا تونستم با منطقی بهش فکر کنم که ماسوا از منطق عوام و جامعه باشه؟
ایا تونستم به خودم مراجعه کنم و عیب و ایراد ها رو درمان کنم؟
ایا تونستم خودمو تشریح کنم و ضعف های شخصیتمو برطرف کنم؟
ایا تونستم به راحتی از اون شخص بگذرم و برای خودم باورهای قوی رابطه بسازم؟
ایا تونستم اینقدر به احساس لیاقت برسم که حق من هست بهترین روابط رو از هر جنبه ای داشته باشم؟
ایا تونستم عزت نفسمو رشد بدم؟
ایا تونستم اعتماد به نفسمو رشد بدم؟
ایا تونستم رفتارهای بچه گانمو تغییر بدم و عاقلانه برخورد کنم؟
ایا تونستم بخش وابستگی خودمو درمان کنم و خودمو از ضعیف بودن نجات بدم؟
ایا تونستم فارغ از هر اتفاقی که رخ داد از اون شخص سپاس گذار باشم به خاطر لحظه های خوبی که کنار هم ساختیم؟
ایا تونستم جایگاه اصلی خودمو در ی رابطه عاطفی پیدا کنم؟
و هزاران ترمز دیگه
من اگه تونسته باشم حداقل ده مورد رو درمان کرده باشم یعنی رشد کردم یعنی برای هدفم دارم قدم برمیدارم یعنی خواسته من برام مهمه
نکه از سر ناچاری از سر تنهایی یا از سر وابستگی وکمبود عزت نفس وارد رابطه شم
و اگر در روابط گذشته هر اتفاقی که رخ داده
هر رویدادی که بوده
هر تضادی که پیش اومده
هیچکدام مسیری برای پیشرفت من نمیشن
من باید از همین لحظه
از همینجا طوری فرکانس بفرستم
طوری حالمو خوب کنم
طوری با ایمان و توکل پیش برم که ایندمو اونجوری که دوست دارم بسازم
و اصلا مهم نیست در گذشته چی شده یا چه سرگذشتی بوده
از همینجا
دقیقا همین لحظه
اگه چیزی فراتر از گذشته میخوای باید قدم برداری
باید کنترل ورودی داشته باشی
باید در راستای خواسته ات مطالب ببینی ولاغیر
باید از همین لحظه فرکانس عالی بفرستی و وقتی تو باورهاتو درست کردی و قدم برداشتی جهان مسخر توست و وظیفشه به قدم های تو پاسخ بده و ایمان داشته باش که پاسخ جهان تصاعدی هست و خیلی خیلی بیشتر از خواسته برات میچینه
اینو ایمان داشته باش
خدایا دمت گرم بابت این قانون خلق فوق العاده ای که راحت به ما هدیه کردی
باعرض سلام ودرود خدمت همه دوستان واستاد عزیزم ومریم جان️️️. استاد واقعا من اینو باتمام وجودم درک کردم. استاد من وهمسر توزندگیمون به یک تضاد برخود کردیم ومن تازه باشما آشنا شده بودم همسرم درگیر بیماری سرطان شد من شروع کردم باتمام وجود فایلهای شماراگوش کردن وتا جای که میتونستم عملکردن وهمش سپاسگزار خداوند بودم ومیگفتم پا ک ومنزه است خداوند از هر عیبی که به او نسبت دهی واین خیره استاد من ایمان دارم بهاین که شما میگین دید شما به هر اتفاق به اون شکل میده خدامیدونه که این مسئله به راحتی برای ماحل شد نه تنها همسرم سلامتی کاملشو به دست آورد که خداوندرو هزاران مرتبه سپاسگزارم که چقدر زندگیم در همه موارد بهترشد من خدارو پیداکردم️ عاشق خداشدم همسرم چقد تعغیر کرد روابط عالی داریم زندگیمون خیلی زیبا تر ورونتر شده استادعزیزم من هرروز سعی میکنم به شیوه شما زندگی کنم ومیبینم که چقدر زندگی زیبا وعاشقانه است استاد عزیز و مریم مهربان خدارو برای بودن شما عمیقا سپاس گزارم همه شما هم فرکانسهای عزیزم واستاد ومریم بانو رو به خدای خوبو قشنگم میسپارم در پناه حق ️️ ودر پایان. ای ار سیل قنا بنیاد هستی بر کند. تا تورا نوح است کشتی بان ز ظوفان غم مخور.
منم به سهم خودم میخوام یه کامنت دیدگاهی از خودم بذارم:
اصولا من خودم سعی میکنم کارهای جدید و فعالیت های جدید رو همیشه امتحان کنم و از امتحان کردن و سعی و خطا کردن نمیترسم چون مطمنم حتی اگر در طی مراحل امتحان کردن فعل جدید دچار فراز و نشیب ها بشم قطعا اون فراز و نشیب ها تکامل دهندهی پازل کلی فعل جدید من هست، قرار نیست هر کاری که انسان به عنوان راه جدید انتخاب و انجامش میده دلیل نیست که فراز و نشیب نداشته باشه، حتی بین راه نیاز به رجکت به یا مرحله قبل و تجدید نظر مجدد نداشته باشه وووو
من خودم هر باری که کار جدیدی رو انتخاب میکنم آستانه قدرت ریسکم و قدرت ریسک گریزیم هم مشخص میکنم چون یه برهه بود به شدت حساس بودم اگر در طی راه و فرایند انجام کار جدید دچار یکم تنش میشدم با خودمو میباختم و نتیجش میشد ناموفقی یا نصفه راه ولش میکردم چون ترس هم داشتم دیگه دنبالش نمیرفتم ولی جایی رسید که فهمیدم باید قدرت نگرش و دیدگاهم رو به باور های خودم و توانایی های خودم تغییر بدم باید بپذیرم حتی اگر در طی فرایند فعل جدید دچار فراز و نشیب میشم روحیه ام رو شناوری کنم و برای هدف اصلی خودم صبورانه روی سعی و خطاها وقت و تلاش بذارم تا به نتیجه بذارم
چرا این کمپانی موفق هست یا همه ی کمپانی های مشابه؟
چون گرداننده و مدیریت کننده این کمپانی ها ترس از تغییرات ترس از حتی ناموفق شدن ترش از حتی لازمه ی رجکت و مجدد تلاش با نوعی شیوه و نگرش قوی تر رو ندارن چون میدونند هدف اصلی چی هست و اگر یه اتفاق جزئی ناموفق در طی مسیر هدف خود رخ بده اونو درس و یه گله ترقی برای مرحله بعد میدونند
دقیقا من تا سال 96 الی 98 بهترین نوع کار داشتم از سال 90 تا اون موقع ولی یه برهه ای اتفاق افتاد که من 2 سال از حیطه تخصصی خودم فاصله گرفتم اوایل خیلی ترس داشتم ترس از غرق شدن و عدم تحمل فشار های این زمان و گذر موقت ترس از شکست وووو ولی تجربه ای که این دو سال یاد گرفتم دیدم من فقط تخصصم عمران فقط تخصصم قراردادنویسی های حقوقی نیست که فقط از اون راه بتونم پول دربیارم و ترس از نداشتن امرار و معاش داشته باشم
رسید به جایی اون 2 سال به درآمدی رسیدم تو یه سال 1700میلیارد رسیدم درآمدی بیش از یه متخصص جراح معتبر چرا؟ چون ترس ها گذاشتم کنار و روی خودم که هدف اصلی من این بود روحیه ام جوری نگه دارم که خودم رو نبازم روی کد های مخرب ذهنیم کد ارور
Error Not Downloading زدم
و رسیدم به جایی که از توانایی های دیگم با سعی و خطا و آزمون گرفتن رسیدم به یه درآمد بالایی که دیگه حتی برگشتم به دوران 90 تا 98 گفتم من چرا دنبال اون مدل کار… بودم با اینکه 14 روز کار میکردم 31 روز حقوق داشتم. کلی بن و رفاهیات… ولی رسیدم از توانایی های دیگه به مبلغی بالای اون کار با روزی 4 الی 6 ساعت
میخوام بگم بهتون خیلی راه ها هستند برای ما جدید ولی برای یکی راه امتحان شده ولی ممکنه برای اون فرد راه بی پایان و بی نتیجه شده باشه دلیل نیست برای ما هم راه بیراهه تلقی بشه
عین جاده ای که کلی راننده در این راه حرکت میکنند قراره اگر در راه تصادف شد ما از فردا بگیم اون جاده خطرناکه پس نباید دیگه از اون جاده حرکت کنم؟؟؟؟؟؟
هر راهی باید برای هر فردی به ظرفیت نگرش و دیدگاهش سرعتش تنظیم کنه
گاهی خیلی از اوقات ما شتابزده عمل میکنیم
گاهی از عدم شناخت توانایی های خودمون میاییم یه راه جدید بدون آگاهی شروع میکنم
من همیشه معتقدم هر راه جدیدی که تو ذهن ما میاد قدرت به الفعل شدن هم داره منتهی باید با خودم و باورهامون کنار بیاییم
ببینیم چقدر روحیه سعی و خطاها داریم
چقدر روحیه تلاشگری داریم
چقدر روحیه ارور زدن به کدهای مخرب ذهنمون داریم
این اتفاق اگر بیفته قطعا ما پیشرفت میکنم
و 99.999% ماها همیشه انتظار داریم فقط برامون شرایط ایده آل رخ بده و نتیجه های ایده آل تری رخ بده ولی اگر نگاه ما این باشه که اگر هدف برای ما هدف اصلی و بزرگ هست همت بزرگ میخواد
همت بزرگ انگیزه بزرگ
انگیزه بزرگ ذهن آرام و آسوده و شاد میخواد
من خودم 2 سال از 98 تا حدودا 400
زیر فشار مالی بودم کلی فشار ولی تونستم با باورهای خودم به حدی برسم که بتونم با همون شرایط دست و پنجه نرم کنم نمیگم هنوز هم اشتباه نمیکنم اتفاقا آخرین بار راهی جدید رو شروع کردم که توش ضرر مالی هنگفت هم کردم گاهی بهای امتحان کردن راه جدید بدون شناخت اولیه راه همون طرح راه میگن بدون شناخت اولیه خودمون ضررهای مالی هم میده ولی خب باید همیشه منطقی جلو رفت اشکال من چی بود؟ راه جدید باید اولش در مقیاس کوچک سعی و خطا بشه و درصد خطاهای اون راه نمایان بشه زیر نورافکن های روتین
ولی خب من همیشه میگم اگر ما راه رو درست بریم و به خودمون اعتقاد داشته باشیم روحیه جنگ طلبی و جنگ ستیزی با خددمون و شرایط های احتمالی و ناگزیر بذاریم کنار قطعا موفق میشم
خیلی از اوقات نباید از شرایط هایی که ناچارا و ناگزیر و. حتی گاهی لازمه های ایجاد شدن و سعی و خطا های بعدش… کلافه باشی
نمونش امتحان رانندگی خیلی ها با یه بار رد شدن… حس میکنند راننده خوبی نیستند یا حس میکنند اصلا چرا رانندگی یاد بگیرن و…
ولی شما چند بار باید دوبل بگیری تا چشم بسته دوبل گیر حرفه ای بشی
چند بار باید غذا بپزی تا با سعی و خطا ها یه آشپز خوب کد بانو هنرمند بشی
پس هیچ سر اشپزی بین المللی از اول بدون سعی و خطا حرفه ای نشده
هیچ راننده شوماخر بدون سعی و خطا و تحمل حتی ناموفقیت ها حرفه ای نشده
هیچ دانشمندی بی تلاش و بی روحیه بالا نتونسته نوبل… بگیره
چون باید اصل هر قدمی و هر حرکتی به خودمون مطمن باشیم به راه به انگیزه و نگرش و عقایدمون تا به اینکه بدونیم تا رو خودمون و حس و حالمون کار نکنیم معجزه ای رو به نام اتفاق خوب خلق نمیکنیم
این ما هستیم که نیمه پر لیوان ببینیم و شکر گزاری بشیم یا نیمه خالی و کفر گویی
درود بر مریم نازنین که همراه همیشگی استاد جان هستی بانوی نمونه
استاد جان اونجایی که گفتید ،درعملیات پرتاب راکت همون مرحله ای که راکت بتونه حرکت کنه وتا هر مسافتی که بره این خودش یک موفقیت بزرگ چقدر به دلم من نشست ب یکباره ویژگی کمالگرایی یا بهتره بگم ترمزی که خیلی وقتها مانع احساس رضایت از خودم میشه را فروریخت و باعث شد که برگردم به گذشته ام ومرور کنم و درک کنم که من چقدر انسان موفقی هستم وبودم در زندگیم
من با وجود اینکه ازدواج کرده بودم در دانشگاه پذیرفته شدم ،لیسانسم وگرفتم وقتی نه ماهه فرزندم را باردار بودم مدرک آموزش مدارس ابتدایی مو گرفتم ،وقتی کودک شیر خواره داشتم گواهینامه رانندگی ام را گرفتم ، شنا یاد گرفتم ،مهارت میناکاری وشروع کردم و به یاری الله سالهاست که دراین مهارت مشغول هستم
من یک مادرم یک مادری که حواسش به درس و مدرسه بچه هاشه
مادری که فرزندانش را حمایت میکنه تا در نقاشی موسیقی ورزش فرزندانش مهارت در کودکی کسب کنند
من یک همسر همیشه همراه برای همسرم هستم وجودم همیشه برای همسر و فرزندانم آرامش بخش هست
من یک زن توانمندم که در زمینه تذهیب آواز ،کیک پختن به صورت مهارت برای فروش محصولاتم مهارت دارم
من یک زن بسیار موفقی هستم و همه کارهایی که تاکنون انجام دادم درهر مرحله ای که هست موفق شدم
چقدر نگاهم تغییر کرد استاد جان چقدر احساس خوبی دارم به خودم تبریک میگم
در مورد شرایط به ظاهر نازیبا مثل بیماری کرونا
استاد ما دقیقا شرایطی شبیه شما داشتیم
ما مجموعه باغهایی با خانواده همسرم در شهرکرد داریم زمانی که کرونا اومد وراهها مسدود شد من همسرم دو فرزندم در شهر شهرکرد در ویلامون بودیم در مکانی بسیار بسیار جادویی سرسبز وباصفا
قرنطینه بسیار زیبا
استاد وقتی ما برای رسیدگی به باغمون رفته بودیم قرار بود دو الی سه روز ه برگردیم اصفهان ولی وقتی تمامی شهرها قرنطینه شدن ما اونجا موندیم وخانواده همسرم که همگی باغ داشتند و باید به باغشون رسیدگی میکردند نتوانستند وارد شهر شهرکرد بشوند و به باغهاشون رسیدگی کنند و اینجا بود که همه اونها از همسرم خواستند که براشون کارهای باغ اعم از سم زدن ، هرس کردن آبیاری محلول پاشی و… را انجام بده واین باعث شد که ما کلی درآمد کسب کنیم و همه اون افراد دستمزد ما را پرداخت کردند در عوض خدماتی که به باغشون داشتیم و در مکانی بسیار زیبا هم لذت میبردیم و هم در شرایطی که کسب درآمد برای خیلی ها غیر ممکن بود برای بسیار خیر و برکت داشت و این واقعا نگاه زیبا به شرایط به ظاهر نازیبا بود که برای ما حس خووب بهمراه داشت در صورتی که این شرایط برای خیلی ها منجر به افسردگی و شکست در بیزنس اونها بود من در این مدت چند هفته قرنطینه توانستم روی مهارت هنر م کار کنم و اون را بهبود ببخشم ،توانستم روی حس آرامشم کارکنم کتاب بخونم و کارهای عقب افتاده خانه ام را انجام بدم ، به پسرم که کلاس اول بود در درسهاش کمکش کنم ، از آب و هوای پاک لذت ببرم ،در طبیعت روحمو به خدا نزدیکتر کنم و هزاران خیر و برکتی که وقتی یادم میاد اشک شوق میریزم
خدارا بی نهایت شکر میکنم که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفتم و همه چیز برایم خیر مطلق بوده ،نگاه زیبا برداشت صحیح از شرایط و بردن کانون توجه به موفقیتهای هر چند کوچک منجر به قرار گرفتن در مدار موفقیتهای بزرگتر و بیشتر ،رشد بیشتر ما میشود وقتی آگاهانه از دل اتفاق های به ظاهر نازیبا ، نکات و جنبه های مثبت اونها را درک میکنیم کاملا آگاهانه ،این خودش یعنی موفق شدیم ، موفق شدیم که میتونیم به جای حسرت و خود سرزنشی به خودمون بگیم این شرایط به من چی یاد داد ،چقدر قوی ترم کرد آنچه مرانکشد قوی ترم میکند استاد این جمله معروف شماست
وقتی در کارهمسرم مشکلاتی پیش اومد که هر کسی را ممکن بود دچار شرایط سخت روحی کنه ما ذهنمون را کنترل کردیم من و همسرم سکان کشتی که اسیر تلاطم و طوفان دریا شد را به خدا سپردیم و شرایط را با یاری الله مدیریت کردیم کار بسیار. سختی بود استاد
ولی این باعث شد خیلی پخته تر بشیم خیلی از مهارتها را یاد بگیریم رشد کنیم و شکرگذار تر باشیم و اکنون بسیار به خودم می بالم که اینهمه قدرتمند شدم تا بتونم ذهنم را کنترل کنم درباره نازیبایی ها سعی کنم صحبت نکنم و نگاهم را از نازیبایی ها بردارم و بگم سمیه این یک آزمونی بود که سربلند شدی درآن و خداوند پاداشها را بتو داده پس لذتشو ببر و شکرگذار خداوند مهربان باش
سلام استاد عزیزم ممنونم بابت اشتراک این آگاهی ها واقعا این نگاهه الخیر فی ما وقع چقدر میتونه به ما کمک کنه تو زندگی
که هر اتفاقی میوفته حتی اگه به ظاهر ناجالب باشه یه خیرتی داره چند سال پیش ما یه مبلی سفارش دادیم ولی اینقد بدقولی کرد بعد گفت بار شما افتاده از ماشین خراب شده نرسیده بعد از چندماه دیگه پولمون رو پس گرفتیم بعد از جایی دیگه مبلی که خیلی قشنگتر ظریفتر که برای سالن ماهم اتفاقا خیلی مناسبتر بود ولی اون مبل سایزش بزرگتر بود و اصلا اگه میومد فک میکنم برا سالن ما مناسب نبود اما خداوند لطف داشت و خیر بود که نشد بعدش خیلی بهتر شد که اونم هدایت خودش بود به جای مناسب هدایت کرد
یکی دیگه از اتفاقی که خیر شد برامون همین پندمیک بود که بیرون نمیرفتیم رفت وآمدم نداشتیم و باعث شد کسب و کارمون رو شروع کنیم به لطف خداوند به درآمد برسیم خدارو هزاران بار شکر میکنم بابت هدایتش
خیلی وقتا تو زندگی خداوند هدیه هاشو تو بسته ای که شاید بسته بندی جالبی نداره و شایدم ترسناک باشه ظاهرش برامون میفرسته ولی وقتی داخلش رو ببینی سوپرایز میشی …
در مورد این موضوعی که استاد عزیزم گفتن در موردش بنویسیم
اینکه یک اتفاق به ظاهر بدی برامون افتاده و ما اومدیم از زاویه ای متفاوت بهش نگاه کردیم و همون اتفاق به ظاهر بد نتایج خوبی رو برام به وجود آورد
من توی دورانی تهران رفتم تهران تا تجربیاتم بیشتر بشه تا قویتر بشم
اونجا بعد از همه داستان هایی که داشتم که خودش یک کامنت جداگانه هست در مورد موضع دیگه در مورد توکل و اعتماد به خدا که فعلا ربطی به این موضوع نداره برای همین میگذرم از نوشتنش
بلاخره توی خاتون آباد تهران توی یک کاخانه تولید اکسیژن شروع به کار کردم که جای خواب داشت و برای من برای شروع مناسب بود
اما بعد از ماهای اول دیدم اون بنده خدایی که براش کار میکردم پول حقوق منو نمیده و داره بهونه میاره و بعد تر دیدم که خیلی ها که قبلا بیش این آدم کار کرده بودن میان و میگن که پول منو بده من اینجا زحمت کشیدم و اونحا من متوجه شدم که نه این آدم قرار نیست که پولی به من بده
برای همین اون کارو رها کردم بدون اطلاع قبلی جوری هم رها کردم بی خبر کیفمو جمع کردم و زدم بیرون که خودش مجبور بشه بره کپسول هارو پر کنه اونم شیفت شب تا صبح و بی خبر زدم بیرون
و رفتم پیش یکی از دوستانی که توی اون مدت باهاش آشنا شده بودم که اونم توی یک باغ بزرگ توی کارگاه نجاری کار میکرد و یکی تو هفته ای بیکار پیش اون موندم
اما خوشحال بودم که نزاشتم مثل بقیه طلب کار ها پنج ماه شیش ما حقوقم جمع بشه پیشش احساس بدی نداشتم درسته که یک ماه کامل حقوقم پیشش مونده بود اما میگفتم که من لایق جاهای بهتری هستم خداوند همینجوری که تا الان حواسش بهم بود از این به بعد هم هست و مراقبمه و منو هدایت میکنه به کار بهتر جای بهتر
تا اینکه یک موقعیت کاری خوب توی بالاشهر تهران پیدا کردم یه آدم بسیار بسیار شریف که حتی زمانی که طلبی ازش نداشتم اما ازش پول میخواستم ده دقیقه طول نمیکشید که میزد به کارتم و لذت میبردم از این ویژگی این آدم که هر وقت هر زمانی که ازش پول میخواستم به ده دقیقه نمی کشید تا پول بیاد به کارتم و کارمم کار خیلی خیلی راحت تر توی منطقه خوب تهران و البته درامد بیشتر نسبت به اون کارخانه تولید اکسیژن بود
این تجربه ای بود از تغییر زاویه نگاه به یک اتفاق بد که باعث نتایج بهتری شد در اون برهه از زندگیم
که بماند بخاطر اینکه روی خودم توی اون برهه کار نکردم و ورودی هامو کنترل نکردم و شرایط تا یک جایی بهتر شد و دیگه برگشتم به عقب اما اشکال نداره من درسشو گرفتم و فهمیدم که همونجوری که برای زنده بودن نیاز به اکسیژن داریم برای انرژی داشتن نیاز به غذا و آب داریم
همونجور هم برای ارسال فرمانس مناسب نیاز به ورودی ذهنی مناسب داریم و تا زمانی که روی خودم کار میکنم نتایج هم بهتر میشه و این یک روندیه که مقصدی نداره و یه کار همیشگیه
الان هم یک شرایطی توی رندگیم داشتم که احساس بدی در موردش داشتم اما با دیدن این فایل متوجه شدم که این منم که به اتفاقات و شرایط معنا و مفهوم میدم و اون شرایط به خودی خود هیچ معنایی نداره
الان میتونم با این نوع نگاه در مورد شرایطی که دارم زاویه دیدم رو عوض کنم و به احساس بهتری برسم و شرایط بهتری خلق کنم
خدایا شکرت ممنون از استاد عزیزم بابت به اشتراک گذاری این آگاهی ارزشمند
سلام ودورود بر شما استاد عزیز مریم جان که بارعشق و محبت همیشه کانون توجه مارو متفاوت میرکنند به یک مسئله تجربه خودم از دل یک تضاد این بود که دو سال پیش با خانواده ام مهاجرت کردیم به خارج از کشور و دختر دومین من در ایران دانشجوبود و زبان انگیلسی اش هم خوب بود و می خاست در یک دانشگاهی درس به خواند به زبان انگیلسی و ما به یکی از شهر های ترکیه مهاجرت کرده بودیم و دختر فکر میکرد کهباید دوباره زبان ترکی بخوند و دوست نداشت و هیچ تحقیاتی درباره دانشگاه های این شهر نمی کرد که شاید زبان انگلیسی باشد خلاص نمیخام از شرایط نادرست و بحس و مقاومت ایشون بگم من یک روز با او به جدییت صحبت کردم ویک برنامه مشخص از او خاستم تا او به ترس هایش غلبه کند و تصمیم گرفت به ایران بر گرده و ادامه تحصیل بده حتی من به پیشنهاد دادم که درس نخونه و به سر کار برود ولی او فکر می کرد که باید درس بخونه تا مو فق بهشود من و او به ایران بر گشتیم و دوباره در دانشگاه قبلی اش ثبت نام کردیم و لی من به او گفتم من به ترکیه بر می گردم و تمام مدت با مراجع به سایت و گوش دادن به فایل های استاد و کنترل ذهنم از خدا می خاستم هم من و هم دخترم رو هدایت کنه که یک دفه زمانی که ما به ایران بر گشتیم هم زمان شد بود با کشته شدن مهسا امینی و شلوغی ایران و شرایط نامناسب دانشگاه های ایران وخلاص در دل این تضادها دخترم خودش تصمیم گرفت برگرده و بعد ما فهمیدیم یکی از بهترین دانشگاه ها در رشته دخترم در شهر ما هست و به زبان بین المللی هست و تمام مدت من از خدا می خاستم در زمان مناسب و شرایط مناسب قرار بده ودر آن زمان تنها سالی بود که اسم نویسی و ورودی دانشگاه تا اخر مهر ماه باز بود و ما توانستیم ثبت نام کنیم و جالب این جا بود که مسئول ثبت نام یک خانم ایرانی بود و ما به راحتی کارها یمان انجام شد و واقعا چرخ زندگی به راحتی می چرخد وقتی هم چیز رو از خدا می خاهی و فقط احساس رو کنترول می کنی و نگاهت به خدا این که من می خام واو در زمان درست انجام می دهد و باید صبور باشم وشاد و الان دختر در رشته که دوست دارد تحصیل می کند و چقدر اعتماد بنفس اش خوبشد و پراز انگیزه و من از خدای خودم سپاس گذارم که هم چیز رو به او سپردم و بدون نگرانی حرکت کردم و هدایت شدم اتفاقی که فکر نمیکردم جالب باشه و شرایط ان زمان ایران برای من پراز خیر وبرکت شد و از شما سپاس گذارم استاد که همشه راهنمای زندگی من بودید و همچنین سپاس گذاری می کنم از مریم جان عزیز خداوند یار و یاورتون باشه
عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم.
در رابطه با اتفاقات به ظاهر تلخ و دردناک و تغییر نگاه باید بگم من وقتی نوجوان بودم،پدرم دچار آلزایمر شد و یک روز از خونه رفت و دیگه برنگشت…
من توی اون سن خیلی اذیت شدم و هندل کردن چنین موضوع هولناکی برام سخت بود،اما بههرحال باید کنار میومدم،چون زمان زیادی گذشته،یادم نمیامد دقیقا چه دیدگاه و چه افکاری داشتم،اما برام جالب بود که چندسال پیش که با دخترداییم در مورد این موضوع صحبت میکردیم،بهم گفت مینا اون روزها که پدرت رفت،من ازت پرسیدم خیلی حالت بده؟ تو توی اون سن کم گفتی ناراحتم، ولی خدا رو شکر میکنم که حداقل مادرم رو دارم،بعضیا هستن که پدر و مادر رو باهم ندارن!
درواقع بهصورت ناخوداگاه داشتم به قانون عمل میکردم🫠
یک نکتهای در رابطه با رفتن پدرم هم که شاید به این بحث و فایل ربط نداشته باشه،اما به قانون جذب ربط داره،این هست که پدرم یه روز پیش یکی از فامیلها گفته بوده که من دوست دارم قبرم مثل حضرت فاطمه گمنام باشه!یعنی درحقیقت همون چیزی رو که خواسته بود،جذب کرد…(خیلی برام جالبه امشب که به این فایل رسیدم و دارم این کامنت رو مینویسم،شهادت حضرت فاطمه است…).
دومین اتفاق بهظاهر فاجعهباری که برای خانواده ما رخ داد،فوت (به طرز ناراحتکنندهای) خواهرزاده جوانم بود؛اون روزها که حدود 7 سال پیش بود،زندگی ما از هم پاشید و همه اعضای خانواده تا مرز نابودی پیش رفتیم.اما لطف خدا شامل حال من شد و یه مدت بعد از اون ماجرا، از طریق یه دوست،با دوره قانون آفرینش استاد عباسمنش آشنا شدم و کمکم شروع به کار کردن روی خودم و ذهنم و روحیهم کردم و خدا میدونه اگه اون فایلها رو نشنیده بودم،ممکن بود بتونم به زندگی برگردم؟ممکن بود معتاد نشم؟ممکن بود خودکشی نکنم؟ممکن بود افسرده نشم؟
استاد من زندگی سالم و خوشبینانهای که امروز دارم رو مدیون خدای بزرگ و یکی از فرشتههاش که شما باشید،هستم.
نکتهای که دومین ماجرای زندگی من داره این هست که با فوت خواهرزادهم،خواهرم نخواست با این موضوع طبیعی خلقت کنار بیاد و بهصورت بسیار بسیار افراطی عزاداری کرد(در حدی که الان بعد از 7 سال هنوز لباس مشکی میپوشه)و متاسفانه اتفاق دومی که براش افتاد،از جنس اتفاق اول بود!
به این صورت که سابق خواهرم با آقایی در رابطه بود که مدت زیادی بود از هم جدا شده بودند،اما اون آقا بعد از فوت خواهرزادهم،دوباره به رابطه با خواهرم برگشت و در کنارش بود،اما بهصورت غمانگیزی،ایشون هم فوت شد!
تحلیل من طبق قانون این بود که عزاداری افراطی خواهرم برای دخترش،باعث شد همسرش هم فوت بشه…و اگر زمان مرگ اون آقا رسیده بود،میشد که در جدایی از خواهرم فوت بشه و شاید خواهر من متوجه نشه و یا پذیرفتنش براش راحتتر بشه،اما با رفتار ضد قانونش،اون آقا به طرفش جذب شد و جلوی چشماش، فوت شد.
مرگ اتفاق بهظاهر تلخی است،اما من بعد از این اتفاقات و بعد از آشنا شدن با استاد،معتقد هستم که مرگ ما رو به دنیای واقعیتری میبره و این تلخ نیست،فقط میمونه موضوع دلتنگی و وابستگی ما به عزیزهایی که فوت میشن،من خودم رو اینطور قانع میکنم که وقتی همه یک روز میمیریم،پس مرگ خیلی ناراحتکننده نیست و ما هم یا همین امروز،یا ماه دیگه و یا 50 سال دیگه میمیریم و به عزیزهامون میپیوندیم.
حالا که حرف از مرگ شد میخوام به یک برنامه به اسم “زندگی پس از زندگی هم اشاره کنم”،این برنامه چندسالی هست که در ایران ساخته میشه و از اون خیلی استقبال شده؛مجری و محقق برنامه با کسانی صحبت میکنه که حالت مرگ رو تجربه کردند،چیزهایی از عالم دیگر دیدند،اما دوباره زنده شدند و صحت حرفهای اونها رو هم بررسی میکنه.من بعد از دیدن این برنامه نهتنها تهمانده ترسم از مرگ هم ریخت،حتی الان حس خوبی هم نسبت به زندگی در دنیای دیگه دارم؛چراکه غالب تجربهگران معتقد هستند اون دنیا خیلی زیباست،خیلی واقعیه و خیلی فوقالعادهست.
دیدن این برنامه باعث شد خیالم از رفتگانم هم راحت باشه و بدونم توی دنیای خوبی زندگی میکنند.
نکته آخری که میخوام بگم این هست که برنامهای که گفتم رو خیلیهادیدند و یک مدت تعریف تجربه مرگ افراد،نقل همه مجالس بود،اما جالبه که بدونید انگار بنا به ذهنیات و فرکانسها،هرکس متناسب با روحیات خودش،قسمتهای مختلفی از این برنامه رو دیده بود!بهطوری که چنین برنامه جذابی که میتونست باور آدم به خدا و دنیای بعد از مرگ رو تقویت کنه،بعضیها رو ترسونده بود!
به نام خداوند مهربان و بخشنده ام
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته عزیز
استاد من یاد گرفتم هر اتفاقی برام میفته سعی کنم ذهنم و کنترل کنم و جوری به موضوع نگاه کنم که بهم احساس خوبی بده یعنی تمام تلاشم همینه و اینو مدیون شما و فایل هاتون هستم و بسیار سپاسگزارم
تازه ترین اتفاق این بود که
مدرسه ی دخترم بردن گوشی ممنوعه و دخترم هم کمی شیطونی کرده بود و گوشی برده بود
که معلم متوجه شده و گوشی گرفته بود و تحویل مدیر داده بود
وقتی من رفتم مدرسه که گوشی و از مدیر بگیرم و با اینکه دخترم عذر خواهی کرد مدیر گوشی و نداد و گفت یک ماه بعد بیا بگیر
من رفتم خونه اولش خیلی از برخورد مدیر ناراحت شدم
ولی طبق معمول سعی کردم ذهنم و کنترل کنم خیلی جالبه چه درسایی که نگرفتم وقتی عمقی به موضوع نگاه کردم
درس اولم این بود که باید با عزت نفس بیشتری با مدیر صحبت میکردم یعنی خیلی محکم و سر بالا
درس دوم اینکه این بار که میرم گوشی و بگیرم قبلش تجسم کنم که گوشی و گرفتم و موضوع به خوبی حل شده و با ایمان بیشتری برم جلو یعنی اصلا نگران نباشم
اینو تو یکی از دوره ها از استاد یاد گرفته بودم ولی عملی نکردم تو این موضوع
وقتی دوباره نگاهی عمیق تر انداختم دیدم این اتفاق چه درس هایی برای دخترم داشته و دخترم یاد گرفت کاری نادرست انجام نده
وقتی برای بار دوم رفتم خیلی قاطعانه و محکم و با عزت نفس بالا از مدیر خواستم گوشی دخترم و بده و البته تجسم هم کردم
باورم نمیشد خیلی سریع و بدون هیچ تلاشی گوشی و پس گرفتم
با خودم گفتم انگار باید این اتفاق میفتاد چون من یاد گرفتم بیشتر به حرفای استادم عمل کنم .درسته اون لحظه خیلی سریع اتفاق افتاد و من وقتی برای فکر کردن نداشتم
ولی من باید به قدری عملگرا باشم که در مواقع ضروری هم یادم نره چطور رفتار کنم
و اینکه چه هم زمانی عالی بود برام گوش دادن این فایل و اتفاق امروز صبح
و واقعا امروز بزرگترین درسم این بود که همیشه و همیشه همه کاره خداست همه ی قدرت دست اونه نباید هیچ وقت نگران بود
اگر قبل از عضویت من تو این سایت این اتفاق میفتاد کلی حرص میخوردم و دخترم سرزنش میکردم ولی یاد گرفتم اشتباه کردن مختص همس مهم اینه که بتونیم درس بگیریم و دیگه اون اشتباه و تکرار نکنیم
خدایا شکرت برای تمام اگاهی ها و رشدی که تو این مدت داشتم
استاد واقعا سپاسگزارم و خوشحالم که این سایت و شما رو دارم .
به نام خالق هستی و هستی بخش خدای بخشنده مهربان و هدایتگر
سلام استاد و مریم جان
نگاه متفاوت به اتفاقات
درست یادمه زمان پندمیک
تمام خونه را تمیز کردیم و یه سری کارهای عقب افتاده را انجام دادیم
مهمانی زیاد داشتیم و زیاد می رفتیم
طوری که پسرم میگفت خونه ما نمیاد و بیاد داخل و خدایی هیچ کدام در آن زمان مریض نشدیم
اما میخوام یه نگاه در مورد از دست دادن عزیزان بگم خب این یه قانون هست تولد و مرگ
عزیزی از خانواده را از دست دادیم جوان بود ولی اینقدر مادر و خواهران اون عزیز دنبال حرف هستند
این اینکار و کرد اون آن کار رو کرد
که باعث شده دیگه کسی نخواهد با رغبت بهشون سر بزند
و الان بعد چندین ماه حتی کسی اجازه عروسی و شادی نداره چرا چون میگن بی احترامی کردید
حالا تو یه جشن شادی روز قبل از مراسم عزیزی از دست رفت و خانواده اون به هیچ کس خبر ندادن جز چند بزرگتر و به آنها گفته بودند
این جشن برگزار بشه بقیه برن
ما امشب تنها می مونیم تا فردا که خبر رو بدهیم
بعد از اتمام عروسی ساعت 1 این خبر گوش به گوش شد
و چقدر برای آن مرحوم شادی و آرامش روح خواستیم و برای خانواده اش صبر با عزت
در مورد یک اتفاق طبیعی از دست دادن عزیز
ببینید چقدر میتونه نگاه ها متفاوت باشه
مطمعن هستم نتایج هم بعد از چندین ماه متفاوت تر هم خواهد بود
واقعا وقتی اتفاقی میافتد دید خود را عوض کنیم و بگیم خیری نهفته است
حتما خیر میشود برایمان
و چقدر میتوان نوشت و درس گرفت و به لطف الهی اجرا کرد در عمل
خدایا هدایتم کن و مرا در عمل به آنچه میاموزم ثابت قدم گردان
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت در پناه خدای یکتا شاد
به نام خدای معجزه ها
یادگار 155
سلام استاد قشنگم و سلام مریم ناز
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی
استاد عزیزم ی دنیا ازتون سپاس گذارم که از دل این رویداد ها بازم ردپای قانون رو میکشین بیرون و هی به ما آگاهی میدین
و دنیا دنیا تشکر از علم و درک شما از قانون جهان هستی
انصافا همه چیز به نوع نگرش ما ربط داره
همه چیز
و هر چیزی که در این جهان پدیدار شده چه فیریکی و چه روحی دقیقا بر اساس نوع تفکر ما رخ داده
و چقدر دلم حال اومد با این فایل که ببینم منی که در این نقطه زندگیم هستم چه خوب و یا چه بد
دقیقا نوع نگرش من نوع تفکر من نوع منطق من از وقایع این نقطه زندگیم رو باعث شده
و چقدر این روزها خوش حالم به هر فایلی که سر میزنم استاد از نشتی های رابطه میگن
و از اونجایی که من امسال رو سال روابط عاطفی هدف گذاری کردم انگاری این مباحث ی جورایی برای من پر رنگتر میشن
و خدارو شاکرم که هی ترمز های من بیرون کشیده میشه
و ی جورایی حس میکنم استاد داره پلن میچینه که دوره عشق و مودت رو ابدیت کنه
خدایا هزاران بار شکرت
داشتم به این فکر میکردم من از رابطه سابقم چه درسی گرفتم؟
ایا تونستم ترمزهای اصلی رو پیدا کنم؟
ایا تونستم فارغ از هر چیزی این اتفاق رو ی نعمت بدونم و درسشو بگیرم؟
ایا تونستم با منطقی بهش فکر کنم که ماسوا از منطق عوام و جامعه باشه؟
ایا تونستم به خودم مراجعه کنم و عیب و ایراد ها رو درمان کنم؟
ایا تونستم خودمو تشریح کنم و ضعف های شخصیتمو برطرف کنم؟
ایا تونستم به راحتی از اون شخص بگذرم و برای خودم باورهای قوی رابطه بسازم؟
ایا تونستم اینقدر به احساس لیاقت برسم که حق من هست بهترین روابط رو از هر جنبه ای داشته باشم؟
ایا تونستم عزت نفسمو رشد بدم؟
ایا تونستم اعتماد به نفسمو رشد بدم؟
ایا تونستم رفتارهای بچه گانمو تغییر بدم و عاقلانه برخورد کنم؟
ایا تونستم بخش وابستگی خودمو درمان کنم و خودمو از ضعیف بودن نجات بدم؟
ایا تونستم فارغ از هر اتفاقی که رخ داد از اون شخص سپاس گذار باشم به خاطر لحظه های خوبی که کنار هم ساختیم؟
ایا تونستم جایگاه اصلی خودمو در ی رابطه عاطفی پیدا کنم؟
و هزاران ترمز دیگه
من اگه تونسته باشم حداقل ده مورد رو درمان کرده باشم یعنی رشد کردم یعنی برای هدفم دارم قدم برمیدارم یعنی خواسته من برام مهمه
نکه از سر ناچاری از سر تنهایی یا از سر وابستگی وکمبود عزت نفس وارد رابطه شم
و اگر در روابط گذشته هر اتفاقی که رخ داده
هر رویدادی که بوده
هر تضادی که پیش اومده
هیچکدام مسیری برای پیشرفت من نمیشن
من باید از همین لحظه
از همینجا طوری فرکانس بفرستم
طوری حالمو خوب کنم
طوری با ایمان و توکل پیش برم که ایندمو اونجوری که دوست دارم بسازم
و اصلا مهم نیست در گذشته چی شده یا چه سرگذشتی بوده
از همینجا
دقیقا همین لحظه
اگه چیزی فراتر از گذشته میخوای باید قدم برداری
باید کنترل ورودی داشته باشی
باید در راستای خواسته ات مطالب ببینی ولاغیر
باید از همین لحظه فرکانس عالی بفرستی و وقتی تو باورهاتو درست کردی و قدم برداشتی جهان مسخر توست و وظیفشه به قدم های تو پاسخ بده و ایمان داشته باش که پاسخ جهان تصاعدی هست و خیلی خیلی بیشتر از خواسته برات میچینه
اینو ایمان داشته باش
خدایا دمت گرم بابت این قانون خلق فوق العاده ای که راحت به ما هدیه کردی
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
باعرض سلام ودرود خدمت همه دوستان واستاد عزیزم ومریم جان️️️. استاد واقعا من اینو باتمام وجودم درک کردم. استاد من وهمسر توزندگیمون به یک تضاد برخود کردیم ومن تازه باشما آشنا شده بودم همسرم درگیر بیماری سرطان شد من شروع کردم باتمام وجود فایلهای شماراگوش کردن وتا جای که میتونستم عملکردن وهمش سپاسگزار خداوند بودم ومیگفتم پا ک ومنزه است خداوند از هر عیبی که به او نسبت دهی واین خیره استاد من ایمان دارم بهاین که شما میگین دید شما به هر اتفاق به اون شکل میده خدامیدونه که این مسئله به راحتی برای ماحل شد نه تنها همسرم سلامتی کاملشو به دست آورد که خداوندرو هزاران مرتبه سپاسگزارم که چقدر زندگیم در همه موارد بهترشد من خدارو پیداکردم️ عاشق خداشدم همسرم چقد تعغیر کرد روابط عالی داریم زندگیمون خیلی زیبا تر ورونتر شده استادعزیزم من هرروز سعی میکنم به شیوه شما زندگی کنم ومیبینم که چقدر زندگی زیبا وعاشقانه است استاد عزیز و مریم مهربان خدارو برای بودن شما عمیقا سپاس گزارم همه شما هم فرکانسهای عزیزم واستاد ومریم بانو رو به خدای خوبو قشنگم میسپارم در پناه حق ️️ ودر پایان. ای ار سیل قنا بنیاد هستی بر کند. تا تورا نوح است کشتی بان ز ظوفان غم مخور.
سلامبر دوستان عزیز و آقای عباس منش
منم به سهم خودم میخوام یه کامنت دیدگاهی از خودم بذارم:
اصولا من خودم سعی میکنم کارهای جدید و فعالیت های جدید رو همیشه امتحان کنم و از امتحان کردن و سعی و خطا کردن نمیترسم چون مطمنم حتی اگر در طی مراحل امتحان کردن فعل جدید دچار فراز و نشیب ها بشم قطعا اون فراز و نشیب ها تکامل دهندهی پازل کلی فعل جدید من هست، قرار نیست هر کاری که انسان به عنوان راه جدید انتخاب و انجامش میده دلیل نیست که فراز و نشیب نداشته باشه، حتی بین راه نیاز به رجکت به یا مرحله قبل و تجدید نظر مجدد نداشته باشه وووو
من خودم هر باری که کار جدیدی رو انتخاب میکنم آستانه قدرت ریسکم و قدرت ریسک گریزیم هم مشخص میکنم چون یه برهه بود به شدت حساس بودم اگر در طی راه و فرایند انجام کار جدید دچار یکم تنش میشدم با خودمو میباختم و نتیجش میشد ناموفقی یا نصفه راه ولش میکردم چون ترس هم داشتم دیگه دنبالش نمیرفتم ولی جایی رسید که فهمیدم باید قدرت نگرش و دیدگاهم رو به باور های خودم و توانایی های خودم تغییر بدم باید بپذیرم حتی اگر در طی فرایند فعل جدید دچار فراز و نشیب میشم روحیه ام رو شناوری کنم و برای هدف اصلی خودم صبورانه روی سعی و خطاها وقت و تلاش بذارم تا به نتیجه بذارم
چرا این کمپانی موفق هست یا همه ی کمپانی های مشابه؟
چون گرداننده و مدیریت کننده این کمپانی ها ترس از تغییرات ترس از حتی ناموفق شدن ترش از حتی لازمه ی رجکت و مجدد تلاش با نوعی شیوه و نگرش قوی تر رو ندارن چون میدونند هدف اصلی چی هست و اگر یه اتفاق جزئی ناموفق در طی مسیر هدف خود رخ بده اونو درس و یه گله ترقی برای مرحله بعد میدونند
دقیقا من تا سال 96 الی 98 بهترین نوع کار داشتم از سال 90 تا اون موقع ولی یه برهه ای اتفاق افتاد که من 2 سال از حیطه تخصصی خودم فاصله گرفتم اوایل خیلی ترس داشتم ترس از غرق شدن و عدم تحمل فشار های این زمان و گذر موقت ترس از شکست وووو ولی تجربه ای که این دو سال یاد گرفتم دیدم من فقط تخصصم عمران فقط تخصصم قراردادنویسی های حقوقی نیست که فقط از اون راه بتونم پول دربیارم و ترس از نداشتن امرار و معاش داشته باشم
رسید به جایی اون 2 سال به درآمدی رسیدم تو یه سال 1700میلیارد رسیدم درآمدی بیش از یه متخصص جراح معتبر چرا؟ چون ترس ها گذاشتم کنار و روی خودم که هدف اصلی من این بود روحیه ام جوری نگه دارم که خودم رو نبازم روی کد های مخرب ذهنیم کد ارور
Error Not Downloading زدم
و رسیدم به جایی که از توانایی های دیگم با سعی و خطا و آزمون گرفتن رسیدم به یه درآمد بالایی که دیگه حتی برگشتم به دوران 90 تا 98 گفتم من چرا دنبال اون مدل کار… بودم با اینکه 14 روز کار میکردم 31 روز حقوق داشتم. کلی بن و رفاهیات… ولی رسیدم از توانایی های دیگه به مبلغی بالای اون کار با روزی 4 الی 6 ساعت
میخوام بگم بهتون خیلی راه ها هستند برای ما جدید ولی برای یکی راه امتحان شده ولی ممکنه برای اون فرد راه بی پایان و بی نتیجه شده باشه دلیل نیست برای ما هم راه بیراهه تلقی بشه
عین جاده ای که کلی راننده در این راه حرکت میکنند قراره اگر در راه تصادف شد ما از فردا بگیم اون جاده خطرناکه پس نباید دیگه از اون جاده حرکت کنم؟؟؟؟؟؟
هر راهی باید برای هر فردی به ظرفیت نگرش و دیدگاهش سرعتش تنظیم کنه
گاهی خیلی از اوقات ما شتابزده عمل میکنیم
گاهی از عدم شناخت توانایی های خودمون میاییم یه راه جدید بدون آگاهی شروع میکنم
من همیشه معتقدم هر راه جدیدی که تو ذهن ما میاد قدرت به الفعل شدن هم داره منتهی باید با خودم و باورهامون کنار بیاییم
ببینیم چقدر روحیه سعی و خطاها داریم
چقدر روحیه تلاشگری داریم
چقدر روحیه ارور زدن به کدهای مخرب ذهنمون داریم
این اتفاق اگر بیفته قطعا ما پیشرفت میکنم
و 99.999% ماها همیشه انتظار داریم فقط برامون شرایط ایده آل رخ بده و نتیجه های ایده آل تری رخ بده ولی اگر نگاه ما این باشه که اگر هدف برای ما هدف اصلی و بزرگ هست همت بزرگ میخواد
همت بزرگ انگیزه بزرگ
انگیزه بزرگ ذهن آرام و آسوده و شاد میخواد
من خودم 2 سال از 98 تا حدودا 400
زیر فشار مالی بودم کلی فشار ولی تونستم با باورهای خودم به حدی برسم که بتونم با همون شرایط دست و پنجه نرم کنم نمیگم هنوز هم اشتباه نمیکنم اتفاقا آخرین بار راهی جدید رو شروع کردم که توش ضرر مالی هنگفت هم کردم گاهی بهای امتحان کردن راه جدید بدون شناخت اولیه راه همون طرح راه میگن بدون شناخت اولیه خودمون ضررهای مالی هم میده ولی خب باید همیشه منطقی جلو رفت اشکال من چی بود؟ راه جدید باید اولش در مقیاس کوچک سعی و خطا بشه و درصد خطاهای اون راه نمایان بشه زیر نورافکن های روتین
ولی خب من همیشه میگم اگر ما راه رو درست بریم و به خودمون اعتقاد داشته باشیم روحیه جنگ طلبی و جنگ ستیزی با خددمون و شرایط های احتمالی و ناگزیر بذاریم کنار قطعا موفق میشم
خیلی از اوقات نباید از شرایط هایی که ناچارا و ناگزیر و. حتی گاهی لازمه های ایجاد شدن و سعی و خطا های بعدش… کلافه باشی
نمونش امتحان رانندگی خیلی ها با یه بار رد شدن… حس میکنند راننده خوبی نیستند یا حس میکنند اصلا چرا رانندگی یاد بگیرن و…
ولی شما چند بار باید دوبل بگیری تا چشم بسته دوبل گیر حرفه ای بشی
چند بار باید غذا بپزی تا با سعی و خطا ها یه آشپز خوب کد بانو هنرمند بشی
پس هیچ سر اشپزی بین المللی از اول بدون سعی و خطا حرفه ای نشده
هیچ راننده شوماخر بدون سعی و خطا و تحمل حتی ناموفقیت ها حرفه ای نشده
هیچ دانشمندی بی تلاش و بی روحیه بالا نتونسته نوبل… بگیره
چون باید اصل هر قدمی و هر حرکتی به خودمون مطمن باشیم به راه به انگیزه و نگرش و عقایدمون تا به اینکه بدونیم تا رو خودمون و حس و حالمون کار نکنیم معجزه ای رو به نام اتفاق خوب خلق نمیکنیم
این ما هستیم که نیمه پر لیوان ببینیم و شکر گزاری بشیم یا نیمه خالی و کفر گویی
پس خودمون میدونیم چی میخوایم
و باید برای اون خواسته مون چطور قدم برداریم
موفق باشید دوستان
ممنون از آقای عباس منش
به نام الله یکتا
درود بر استاد زیبا نگر وآگاه خودم
درود بر مریم نازنین که همراه همیشگی استاد جان هستی بانوی نمونه
استاد جان اونجایی که گفتید ،درعملیات پرتاب راکت همون مرحله ای که راکت بتونه حرکت کنه وتا هر مسافتی که بره این خودش یک موفقیت بزرگ چقدر به دلم من نشست ب یکباره ویژگی کمالگرایی یا بهتره بگم ترمزی که خیلی وقتها مانع احساس رضایت از خودم میشه را فروریخت و باعث شد که برگردم به گذشته ام ومرور کنم و درک کنم که من چقدر انسان موفقی هستم وبودم در زندگیم
من با وجود اینکه ازدواج کرده بودم در دانشگاه پذیرفته شدم ،لیسانسم وگرفتم وقتی نه ماهه فرزندم را باردار بودم مدرک آموزش مدارس ابتدایی مو گرفتم ،وقتی کودک شیر خواره داشتم گواهینامه رانندگی ام را گرفتم ، شنا یاد گرفتم ،مهارت میناکاری وشروع کردم و به یاری الله سالهاست که دراین مهارت مشغول هستم
من یک مادرم یک مادری که حواسش به درس و مدرسه بچه هاشه
مادری که فرزندانش را حمایت میکنه تا در نقاشی موسیقی ورزش فرزندانش مهارت در کودکی کسب کنند
من یک همسر همیشه همراه برای همسرم هستم وجودم همیشه برای همسر و فرزندانم آرامش بخش هست
من یک زن توانمندم که در زمینه تذهیب آواز ،کیک پختن به صورت مهارت برای فروش محصولاتم مهارت دارم
من یک زن بسیار موفقی هستم و همه کارهایی که تاکنون انجام دادم درهر مرحله ای که هست موفق شدم
چقدر نگاهم تغییر کرد استاد جان چقدر احساس خوبی دارم به خودم تبریک میگم
در مورد شرایط به ظاهر نازیبا مثل بیماری کرونا
استاد ما دقیقا شرایطی شبیه شما داشتیم
ما مجموعه باغهایی با خانواده همسرم در شهرکرد داریم زمانی که کرونا اومد وراهها مسدود شد من همسرم دو فرزندم در شهر شهرکرد در ویلامون بودیم در مکانی بسیار بسیار جادویی سرسبز وباصفا
قرنطینه بسیار زیبا
استاد وقتی ما برای رسیدگی به باغمون رفته بودیم قرار بود دو الی سه روز ه برگردیم اصفهان ولی وقتی تمامی شهرها قرنطینه شدن ما اونجا موندیم وخانواده همسرم که همگی باغ داشتند و باید به باغشون رسیدگی میکردند نتوانستند وارد شهر شهرکرد بشوند و به باغهاشون رسیدگی کنند و اینجا بود که همه اونها از همسرم خواستند که براشون کارهای باغ اعم از سم زدن ، هرس کردن آبیاری محلول پاشی و… را انجام بده واین باعث شد که ما کلی درآمد کسب کنیم و همه اون افراد دستمزد ما را پرداخت کردند در عوض خدماتی که به باغشون داشتیم و در مکانی بسیار زیبا هم لذت میبردیم و هم در شرایطی که کسب درآمد برای خیلی ها غیر ممکن بود برای بسیار خیر و برکت داشت و این واقعا نگاه زیبا به شرایط به ظاهر نازیبا بود که برای ما حس خووب بهمراه داشت در صورتی که این شرایط برای خیلی ها منجر به افسردگی و شکست در بیزنس اونها بود من در این مدت چند هفته قرنطینه توانستم روی مهارت هنر م کار کنم و اون را بهبود ببخشم ،توانستم روی حس آرامشم کارکنم کتاب بخونم و کارهای عقب افتاده خانه ام را انجام بدم ، به پسرم که کلاس اول بود در درسهاش کمکش کنم ، از آب و هوای پاک لذت ببرم ،در طبیعت روحمو به خدا نزدیکتر کنم و هزاران خیر و برکتی که وقتی یادم میاد اشک شوق میریزم
خدارا بی نهایت شکر میکنم که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفتم و همه چیز برایم خیر مطلق بوده ،نگاه زیبا برداشت صحیح از شرایط و بردن کانون توجه به موفقیتهای هر چند کوچک منجر به قرار گرفتن در مدار موفقیتهای بزرگتر و بیشتر ،رشد بیشتر ما میشود وقتی آگاهانه از دل اتفاق های به ظاهر نازیبا ، نکات و جنبه های مثبت اونها را درک میکنیم کاملا آگاهانه ،این خودش یعنی موفق شدیم ، موفق شدیم که میتونیم به جای حسرت و خود سرزنشی به خودمون بگیم این شرایط به من چی یاد داد ،چقدر قوی ترم کرد آنچه مرانکشد قوی ترم میکند استاد این جمله معروف شماست
وقتی در کارهمسرم مشکلاتی پیش اومد که هر کسی را ممکن بود دچار شرایط سخت روحی کنه ما ذهنمون را کنترل کردیم من و همسرم سکان کشتی که اسیر تلاطم و طوفان دریا شد را به خدا سپردیم و شرایط را با یاری الله مدیریت کردیم کار بسیار. سختی بود استاد
ولی این باعث شد خیلی پخته تر بشیم خیلی از مهارتها را یاد بگیریم رشد کنیم و شکرگذار تر باشیم و اکنون بسیار به خودم می بالم که اینهمه قدرتمند شدم تا بتونم ذهنم را کنترل کنم درباره نازیبایی ها سعی کنم صحبت نکنم و نگاهم را از نازیبایی ها بردارم و بگم سمیه این یک آزمونی بود که سربلند شدی درآن و خداوند پاداشها را بتو داده پس لذتشو ببر و شکرگذار خداوند مهربان باش
به نام خالق زیبایی ها
روز 155 ام
سلام استاد عزیزم ممنونم بابت اشتراک این آگاهی ها واقعا این نگاهه الخیر فی ما وقع چقدر میتونه به ما کمک کنه تو زندگی
که هر اتفاقی میوفته حتی اگه به ظاهر ناجالب باشه یه خیرتی داره چند سال پیش ما یه مبلی سفارش دادیم ولی اینقد بدقولی کرد بعد گفت بار شما افتاده از ماشین خراب شده نرسیده بعد از چندماه دیگه پولمون رو پس گرفتیم بعد از جایی دیگه مبلی که خیلی قشنگتر ظریفتر که برای سالن ماهم اتفاقا خیلی مناسبتر بود ولی اون مبل سایزش بزرگتر بود و اصلا اگه میومد فک میکنم برا سالن ما مناسب نبود اما خداوند لطف داشت و خیر بود که نشد بعدش خیلی بهتر شد که اونم هدایت خودش بود به جای مناسب هدایت کرد
یکی دیگه از اتفاقی که خیر شد برامون همین پندمیک بود که بیرون نمیرفتیم رفت وآمدم نداشتیم و باعث شد کسب و کارمون رو شروع کنیم به لطف خداوند به درآمد برسیم خدارو هزاران بار شکر میکنم بابت هدایتش
خیلی وقتا تو زندگی خداوند هدیه هاشو تو بسته ای که شاید بسته بندی جالبی نداره و شایدم ترسناک باشه ظاهرش برامون میفرسته ولی وقتی داخلش رو ببینی سوپرایز میشی …
خدایا شکرت
زندگیتون غرق نور و عشق الهی
سلام خدمت همه عزیزان
در مورد این موضوعی که استاد عزیزم گفتن در موردش بنویسیم
اینکه یک اتفاق به ظاهر بدی برامون افتاده و ما اومدیم از زاویه ای متفاوت بهش نگاه کردیم و همون اتفاق به ظاهر بد نتایج خوبی رو برام به وجود آورد
من توی دورانی تهران رفتم تهران تا تجربیاتم بیشتر بشه تا قویتر بشم
اونجا بعد از همه داستان هایی که داشتم که خودش یک کامنت جداگانه هست در مورد موضع دیگه در مورد توکل و اعتماد به خدا که فعلا ربطی به این موضوع نداره برای همین میگذرم از نوشتنش
بلاخره توی خاتون آباد تهران توی یک کاخانه تولید اکسیژن شروع به کار کردم که جای خواب داشت و برای من برای شروع مناسب بود
اما بعد از ماهای اول دیدم اون بنده خدایی که براش کار میکردم پول حقوق منو نمیده و داره بهونه میاره و بعد تر دیدم که خیلی ها که قبلا بیش این آدم کار کرده بودن میان و میگن که پول منو بده من اینجا زحمت کشیدم و اونحا من متوجه شدم که نه این آدم قرار نیست که پولی به من بده
برای همین اون کارو رها کردم بدون اطلاع قبلی جوری هم رها کردم بی خبر کیفمو جمع کردم و زدم بیرون که خودش مجبور بشه بره کپسول هارو پر کنه اونم شیفت شب تا صبح و بی خبر زدم بیرون
و رفتم پیش یکی از دوستانی که توی اون مدت باهاش آشنا شده بودم که اونم توی یک باغ بزرگ توی کارگاه نجاری کار میکرد و یکی تو هفته ای بیکار پیش اون موندم
اما خوشحال بودم که نزاشتم مثل بقیه طلب کار ها پنج ماه شیش ما حقوقم جمع بشه پیشش احساس بدی نداشتم درسته که یک ماه کامل حقوقم پیشش مونده بود اما میگفتم که من لایق جاهای بهتری هستم خداوند همینجوری که تا الان حواسش بهم بود از این به بعد هم هست و مراقبمه و منو هدایت میکنه به کار بهتر جای بهتر
تا اینکه یک موقعیت کاری خوب توی بالاشهر تهران پیدا کردم یه آدم بسیار بسیار شریف که حتی زمانی که طلبی ازش نداشتم اما ازش پول میخواستم ده دقیقه طول نمیکشید که میزد به کارتم و لذت میبردم از این ویژگی این آدم که هر وقت هر زمانی که ازش پول میخواستم به ده دقیقه نمی کشید تا پول بیاد به کارتم و کارمم کار خیلی خیلی راحت تر توی منطقه خوب تهران و البته درامد بیشتر نسبت به اون کارخانه تولید اکسیژن بود
این تجربه ای بود از تغییر زاویه نگاه به یک اتفاق بد که باعث نتایج بهتری شد در اون برهه از زندگیم
که بماند بخاطر اینکه روی خودم توی اون برهه کار نکردم و ورودی هامو کنترل نکردم و شرایط تا یک جایی بهتر شد و دیگه برگشتم به عقب اما اشکال نداره من درسشو گرفتم و فهمیدم که همونجوری که برای زنده بودن نیاز به اکسیژن داریم برای انرژی داشتن نیاز به غذا و آب داریم
همونجور هم برای ارسال فرمانس مناسب نیاز به ورودی ذهنی مناسب داریم و تا زمانی که روی خودم کار میکنم نتایج هم بهتر میشه و این یک روندیه که مقصدی نداره و یه کار همیشگیه
الان هم یک شرایطی توی رندگیم داشتم که احساس بدی در موردش داشتم اما با دیدن این فایل متوجه شدم که این منم که به اتفاقات و شرایط معنا و مفهوم میدم و اون شرایط به خودی خود هیچ معنایی نداره
الان میتونم با این نوع نگاه در مورد شرایطی که دارم زاویه دیدم رو عوض کنم و به احساس بهتری برسم و شرایط بهتری خلق کنم
خدایا شکرت ممنون از استاد عزیزم بابت به اشتراک گذاری این آگاهی ارزشمند