این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-29 11:47:012021-08-16 10:15:11ساختنِ عزت نفس در عمل
353نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و عرض ادب به خدمت استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته
هر طوری بر میگردم به قبل نگاه میکنم میبینم اول استادم خداوندی هست که خلقم کرد استاد اول هممون خداوندِ این تمرین آگهی بازرگانی و معرفی خود در جمع و رفتن در دلِ ترس رو من کلاس دوم ابتدایی به یه نحو دیگه انجام دادم خیلی دانش آموز درسخون و مودبی بودم تمام معلمها دوسم داشتن انقدری دوسم داشتن که با ما روابط خانوادگی برقرار میکردن ولی نمیتونستم توی جمع خیلی خوب صحبت کنم یه روز خانم معلمم صدام کرد بهم گفت واسه فردا هیچ مشقی ننویس و فقط یه متن بهم داد که اینو حفظ کن بیا جلو بچه ها صحبت کن و منم متنو حفظ کردم راجع به معرفی دانش آموزیم بود وقتی خانم معلم به بچه ها گفت که همه دفتر کتاباتون رو جمع کنید بنشینید امینی میخواد برامون صحبت کنه و من رو فرستاد بیرون کلاس تا آب بخورم و آماده سخنرانیم بشم خانم مدیر که دفترش کنار کلاس ما بود متوجه این شد و با من به داخل کلاس اومد تا صحبتهامو گوش کنه یادمِ انقدر استرس گرفتم که نصف بیشتر متن رو فراموش کردم و خانم معلم باقیشو جمع و جور کرد ولی خب یکم یاد گرفتم توی جمع حرف بزنم پایه بعد که رفتم خانم معلم بعدی یه روز اعلام کردن که توی منطقه اعلام شده که دانش آموزان علاقه مند به نجوم مقاله بنویسن تا بهترین مقاله جایزه بگیره و من که اصلا علاقه مند نبودم ننوشتم همکلاسیم مقاله نوشت و از نظر خانم معلم مقاله خیلی خوبی نبود ولی تنها مقاله موجود بود به من گفت چرا تو ننوشتی بیا اینو بخون ، گفتن میخوام مقاله همکلاسیتو بدم به تو بخونش و خودتو واسه سخنرانی در سطح منطقه آماده کن منم قبول کردم روز سخنرانی با هم رفتیم یه سالن بزرگ که تمام دانش آموزان برگزیده دختر و پسر منطقه برای ارائه مقاله اومده بودن و چند دقه قبلش منو با دستگاه ویدئو کنفرانس آشنا کرد چون وسط مقاله باید ازش استفاده میکردم و چه سخنرانیِ با شکوهی بود با اینکه متن مقاله واسه من نبود و فقط من ارائه دادم رتبه سوم رو گرفتم چقدر دوست داشتنی شد برام سخنرانی و اصلا در جمع صحبتکردن دیگه برام سخت نبود ولی باورهایی که مدام از طرف مادرم بهم خورانده میشد که دختر نباید حرف بزنه توی خونه شوهر میری انقدر بلبل زبونی کنی نگهت نمیدارن و …همه چی کم کم خراب شد
بارها شده که فایلهای شما رو گوش میدم برام سوال پیش میاد چرا با اینکه من خیلی خوب داشتم درسامو به طور طبیعی برای سعادتمند شدن طی میکردم انگار همه چی متوقف شد و من یه سری تجارب بسیار ناخوشایند داشتم تا اینکه به شما رسیدم و دوباره دارم همراه با شما و این آگاهیهای ناب ادامه اون سیر سعادت را میپیمایم …
ولی هزاران بار خدا رو شاکرم که دو سری تجربه بسیار متضاد دارم که همین بهم کمک میکنه تا از قوانین آگاهانه سر دربیارم و درکشون کنم خدایا استاد این سیر تکامل منو دیوانه کرده حالا که تمرین آگهی بازرگانی رو شنیدم و با توجه به تجربه ای که قبلا خداوند برام مهیا کرده بود متوجه تمام فرمایشاتتون میشم که عزت نفس پایه همه چیه من بالعکس دوستان که میگن با شما آشنا میشن حرفاتون رو متوجه نمیشن اما حس خوبی دارن من هم متوجه میشم اصلا هیچ درسی رو به این خوبی متوجه نمیشدم هم احساسم عالیه ایمان دارم که واو ب واوش حقیقته محض
و نکته دوم که منتظر نباش تا همه چی عالی باشه شروع کنی این درستون رو هم کاملا متوجه میشم تا به الان جهان من رو در شرایطی قرار میداد که مجبور به اقدام میشدم با کمترین امکانات ولی الان دیگه آگاهیشو گرفتم و متوجهم که چه موهبت بزرگیِ که شروع کنم چون جهان تعهدم رو ببینه درها رو باز میکنه و تفاوتی که الان با قبلم متوجهش میشم ایمان به غیبِ اینکه نیرویی برتر اداره امور رو به دست دارد و من گویا وسیله ای برای انجام اراده خداوندم و من هم پاره ای از خداوند هستم و هم در مقابل اراده اش هیچ نیستم ( الله اکبر)
سلام ب هدایت شدگان عزیز دراین سایت بهشتی و استاد جان و بانوی زیبا..
من موفق ب دیدن فایل نشدم و فقط با خوندن کامنت سودای عزیز خیلی نکته بدست آوردم و یک اصلی ک برای خودم یادداشت کردم (عزت نفس پایه واساس موفقیت و خوشبختی هست)
و نتیجه ای ک گرفتم این بود ساختن عزت نفس در عمل=یعنی من در هر شرایطی بدون توجه ب نگاه و قضاوت دیگران نسبت ب خودم هر کاری ک باید و دوست دارم انجام بدم بدون توجه دیدگاه دیگران نسبت ب خودم و همین داشتم این نکته عالیرو برای خودم یادداشت میکردم گفتم چ جالب منم دارم باتوجه ب شغلی ک خودم شروعش کردم بدون تجربه قبلی و ب لطف خدا حدود هفت ماه هست ک ادامه دادم و مدیریتش کردم گاهی برای رسوندن بار ب مشتری ک کارتن کلوچه هست حالا باتعداد کم ولی تقریبا کاره مردانست برای رضایت مشتری خودم ب موقع رسوندم و جابجا کردم بدون ترس از نگاه و قضاوت دیگران ک شاید چرا یک خانوم با مانتو شلوار رسمی و مرتب داره خودش کارتن حمل میکنه و جابجا میکنه ب خودم افتخارم کردم و حتی پیش خودم گفتم اولین زنی هستم ک هم ویزیت میکنه هم در مواقع لازم بارو ب مشتری تحویل داده و حتی پیش اومده ک یکی از آشنایان قدیمی ک درمجاورت یکی از مارکتها ک من بارشو بردم دفتر مصالح داشتن و منو دیدن و لحظه ای ذهنم شروع ب حرف زدن کرده تو خواهر فلانی هستی حالا دیدنت چ فکری میکنن ولی من قوی تر و باسینه سپرتر کارمو انجام دادم و گفتم مهم من و اهداف من هست و همین ماجرا و این فایل دوباره قدرت منو چندبرابر کرد و ب خودم گفتم آفرین احسنت پس داری مسیرتو درست میری ادامه بده ک مسیر موفقیت و خوشبختیه امیدوارم همه ما درعمل کردن ساختن عزت نفس هر روز بهتروبهترباشیم تا از زندگیمون لذت بیشتری ببریم از شغلمون لذت ببریم از خوردن از پوشیدن از رها بودنمون لذت ببریم و خودمونو از بند کردن در زنجیر حرف دیگران نگاه دیگران و فکر دیگران خلاص کنیم تا زندگیمون طعم شیرین تری بگیره و بزرگترین اصل و قانون موفقیتو اجراکرده باشیم تا ب قله اهدافمون صعود کنیم..
حتما در زمان درستش فایلو میبینم
اینم روز 77
درپناه رب العالمین شادکام سالم پرانرژی وقدرتمند وثروتمند باشید..
این فایل ارزشمند من خیلی زیاد گوش کردم و فکر کردم و هر بار نکاتش خیلی از خاطرات گذشته رو به یادم آورد و خیلی از باور های نامناسبی که درونم هست رو بهم نشون داد
و دلیل یا دلایل اصلی پیشرفت نکردن تو خیلی زمینه ها برام واضح کرد
ولی من هم یادم اومد خیلی جاها از همون چیزهایی که داشتم با همون امکاناتی که بود کارم شروع کردم
مثلا
1. برای ورزش با یک لباس ورزشی ساده و یک کفش ورزشی سال 93 سروع کردم به ورزش تو خیابون سر فلکه محله مون یک پیاده رو بود و همون جا رو انتخاب کردیم من با داداشم و شروع کردم هر شب می رفتیم می دویدیم و با اینکه تو همون پیاده رو یک مرکزی بود که ادم ها میومدن میشستم و حرف میزدن یادم خیلی وقتا سوختنم بود از نگاه اون ها ولی اونقدر برام مهم بود که ورزش کنم و وزنم کاهش بدم که نگاه اون ها و با تعجب دیدنشون خیلی برام مهم نبود و این کار میکردیم و الان یادم اومد که منم اون موقع این جوری رفتم تو دل این بی ارزش دونستن نطر مردم و خیلی خوشحالم که با گوش دادن این فایل یادم اومد و خیلی به خودم افتخار میکنمکه اینجوری در حد خودم این کار کردم. و بعد ها خیلی کمک کرد بهم
2 دیگه از سال 98 که مدارس غیر حضوری بود به من پیشنهاد کلاس اول دادن و من قبول کردم در صورتی که تقریبا همه معلما تو شغل ما نسبت به این موضوع و مخصوصا قبول کردن کلاس اول به خاطر شرایط خاصی که داره مقاومت شدیدی داشتن
ولی من اون موقع یادمه توکل کردم به خدا و رفتم تو دلش و خدا شاهده شب و روز چه مدرسه چه خونه کار میکردم
خیلی نکات یاد اومد اول اینکه اون موقع با همون وسایل ساده با گوشی که داشتم اون موقع سامسونگ مدلش یا منمیاد الان کارم شروع کردم با همون امکانات ساده که تو مدرسه بود با همون امکانات ساده ای که تو خونه با یک میز کامپیوتر بود و وسایل های دم دستی و یک سری وسایل وسایل کمک آموزشی یا ایده های ساده و خلاقانه ای که داشتم آماده میکردم فیلمم ضبط میکردم و برای بچه ها میفرستادم و خدا شاهده نتایجم همون موقع بی نهایت عالی بود از نوشتن خوش خط بچه ها تا ارسال فایل های ویدیویی بچه ها خیلی قشنگ و با شور و شوق و کلی دیدن نتایج از آموزشی که در هر درسی داشتم خیلی زیاد نتیجه گرفتم و یادم اومد که به قول شما که [بهانه ] نیارید و ته وقتی [[[ بهانه ]]] میارید تا کاری نکنید به هیچ جا نمیرسید تو زندگیتون واقعا سعیم کردن که بهانه نیارم و کارم با شور و شوق فراوان و تمام وجود. و کیفیتی که درکش می کردم انجام بدم و چقدر من تو زمینه کاریم رشد کردم و از بقیه بالاتر رفتم و تا حدی این [[ بهانه ]]در بقیه زیاد بود که نمیدونم بگم یا نه که خیلیا ویدئو های آماده استفاده میکردند تا نخوان روش کارشون عوض کنن و هی غر میزدن و میگفتن نه بابا اصلا بچه ها یادنمیگیرین و ….. خیلی بهانه های مختلف که تغییر ندن خودشون
3 . یا همون زمانا من یادم که خیلی با شور و شوق داشتم قرآن میخوندم و سعی میکردم بهش عمل کنم و خیلی توکل دد عمل نشون بدم رفتم تو دل یک ترسم اونم صحبت با رئیس ناحیه مون و معرفی خودم و خیلی ترس داشتم ولی انجامش دادم و خدا شاهده ایشون هم (آقای صفائیان) خیلی با روحیه و استقبال گرم از من پذیرایی کرد و خیلی خوشش اومد که یک معلم با این جسارت و شجاعت اومده و خودش داره معرفی کرد و کلی هم برام ارزش قائل شد و احترام و خوش آمد گویی و خلاصه اینقدر این فایل گوش دادم که الان حسم گقت بیام بنویسم و یادم بیاد که منم تا حدی سعیم کردم تا برم تو دل خیلی از ترسام و از منطقه امنم بیام بیرون در حد و مداری که بودم و
و توکل کنم و بهانه نیارم و بر خلاف عموم جامعه که کلا منفی نگرن مخصوصا تو اون زمان که شما هم شاهد حجم عظیمی از بهانه های ملت بودید من تلاش کردم بر خلاف جامعه فکر کنم عمل کنم و نتیجه بگیرم ک خیلی خوشحالم که یادم اومد و خداوند به یادم آوردی
یا همین امروز یک ایده که خدا بهم الهام کرد این بود که برم ورزش تو یکی از بزرگ ترین بوستان های شهر بعد از ورزش تو باشگاه بدنسازی و با وجود کلی نگرانی و ترس و این که نکنه نتونم اونجا از پس نگاه دیگران بربیام یا من خیلی بسکتبال بلد نیستم و نرم بقیه ببینن مسخره بشم یا کسی چیزی بگه یا بچه هایی باشن که از من بهتر باشن من راه ندم یا خجالت بکشیم از اینکه درخواست کنم با هاشون بازی کنم با همه این نگرانی ها و گفتگو های ذهنی اما مصمم شدم برم و عصر امروز با اینکه روزه هم هستم رفتم و به جرات میتونم بگم یک از بهترین تجربیات ورزشی و بسکتبالیست بود چون خیلی بسکتبال دوست دارم و دنبال میکنم nba رو خیلی بهم خوش گذشت و خیلی انرژی داشتم و به خودم گفتم دیدی همش الکی میترسیدی دیدی چقدر خوش گذشت بهت دیدی چه آدم های خوبی خدا سر رانت گذاشت چقدر بهت محبت داشتن چقدر باعث شد بسکتبال بهتر بشه و تا حالا نشده بود من بدون توقف 2 – 3 4 ساعت بسکتبال شوت بزنن ولی امروز انجامش دادم و خیلی این به خودم گفتم بیا انجام دا یم خداروشکر چقدر هم تجربه لذت بخشی بود چقدر بچه های مختلف دیدیم که علاقه داشتن و اضافه شدن کلی حس خوب و انرژی مثبت داشتیم اینم خیلی برام نشونه شد که همش همین بود فقط حرکت کردم توکل کردم بقیش جهان برام انجام داد خداوند همه چیز چید سرایط آب و هوا آدم های مناسب و انرژی جسمانی تمرکز بالا قلبی که باز میشه به سوی خدا
واقعا خداروشکر
و این را کاملا مدیون خدای خودمم که من هدایت کرد به درک قوانین جهان به شما و این سایت به مطالعه قرآن و عمل کردن به آگاهی هاش و نتایجی که باعث شد برام بوجود بیاد
ممنونم ازتون استاد
تصمیم گرفتم با جدیت دوباره برای این کار و گذر کردن از مرحله ( ترس ز حرف و نگاه مردم ) بار ها و بارها صدها بار تمرین اگهی بازرگانی انجام بدم و حتما اینجا درموردش بنویسم تا متعهدانه به خودم یادآوری کنم که و یک اثری از خودم به جا بگذارم تا باور هام قوی تر و محکم تر بشه
چه زیبا بلدی بنویسی شما دوست خوبم و چه اگاهی بخش بود نوشته هایت
اینکه من خودم، بهتر از هر کسی خودمو میشناسم و نقاط قوتم رو میدونم، پس خودم باید خودمو تحسین کنم، یاداوری کنم خودم به خودم نقاط قوتمو
خودم، خودم رو ارزشمند بدونم
همه چیز از درون من شروع میشود
ارامش، سعادت و خوشبختی و حتی ثروت و روابط عالی از درونم شروع میشود و قدم اول تمام موفقیتهایم اینکه خودم با خودم به صلح برسم، خودم از خودم لذت ببرم. خودم، خودمو تحسین کنم و ارزشمند بدونم تا در جهان بیرونی هم ببینم این تحسینها رو
استاد من دوره ارزشمند عزت نفس رو خریدم ازتون و چند فایل اولش فکر کنم تا سه قسمت اولش رو دیدم و تمریناتش رو هم انجام دادم جسته و گریخته! ولی کامنت نزاشتم تا بعدا تمرکزی روی دوره عزت نفس کار کنم
من بیشتر تمرکزم روی سفرنامه هست، میخـام این سفرنامه را پیش برم به امیدخدا
و هر از گاهی که قلبم گفت برم سراغ عزت نفس
بارها از نظرات دوستان خونده بودم که میگن این فایلهای رایگان، واقعا ارزشمندن همچون دوره های استاد ازشون استفاده کنید و من خودم به این نتیجه رسیدم الان
استاد شما انسان بزرگ منشی هستید
سپاسگزارم به خاطر حضورم در این جمع و شنیدن این آگاهی ها
من قول میدم به خودم که حتما لیستی از نقاط قوتم مینویسم و این تمرین اگهی بازرگانی رو انجام خاهم داد با توکل به خداوندم
و نکته بعدی که استاد گفتین، با همین امکاناتی که دارین شروع کنید، من خودم و همسرم نمونه بارزش هستیم
من علاقه ی زیادی به خیاطی دارم. چند سال پیش من حتی میز چرخ خیاطی نداشتم، آینه برای پرو مشتریام نداشتم ولی گروه خیاطی زدم و مشتری میومد و من لباس میدوختم براشون، به مرور میزم جور شد، سردوز گرفتم، رگال برای آویزان کردن لباسای دوخته شده گرفتم، اینه قدی بزرگ گرفتم و میز اتو و کلی لوازم ریز خیاطی
و یا همسرم قبلا پیش یه دکتر دامپزشم با یه گروه کار میکردن برای واکسن زدن جوجه ها و مرغا توی مرغداریا، متناسب رشته اش ولی علاقه ای به کارش نداشت،
ایشون(همسرم) یه خـواهری داشتن که الانم دارن البته:)
که توی یه اتاق از خونش ظرف و ظروف میفروخت برای همسایه ها
این خواهرشون از همسرم میخواد که شریکی مغازه بگیرن داخل شهر و برن توی بازار به قول معروف
الان حدود پنج شش سال از اون ماجرا میگذره الان خدا رو هزاران مرتبه شکر همسرم یه مغازه بزرگ لوازم برقی و کادویی داره با کلی مشتری حضوری و اینترنتی و شریک هم نداره، شکر خدا
الان درامد همسرم نسبت به اون کار قبلیش صد برابر شده، همسرم از صفر شروع کرد و هر روز در حال رشد و پیشرفت هستش کسب و کارش و من و بچه هام هر روز نعمت های بیشتر و بیشتری رو دریافت میکنیم و سپاسگزار نعمتهای بی پایان رب رحمانم هستم که از بینهایت طریق بهمون روزی میده
خدایاشکرت بخاطر یک روز بی نظیر دیگه فرصت دارم زندگیمو خلق کنم.
خدایا شکرت که 2ماه پیش تونستم دوره عزت نفس و بخرم و زندگیم و از نو بازسازی کنم
واقعا دوره بی نظیری هست خدایاشکرت بخاطر این همه آگاهی
خدایاشکرت که دارم برای رشد خودم سرمایه گذاری میکنم .
چقدر جالب بود صحبت هاتون استاد دقیقا من همین شرایط و تجربه کردم توی زندگیم .
حدود2/5ماه قبل تصمیم گرفتم که دیگه برای کسی کارنکنم و کسب و کار خودمو داشته باشم وتصمیم گرفتم مهارتهای تخصصی امو افزایش بدم بعد شروع کردم به سرچ کردن وذهنم بهم میگفت باید کلاس آموزشی بری و دوره بگذرونی اما خب شرایط فعلی من اجازه نمیداد هزینه های چندین میلیونی برای کلاسهای تخصصی انجام بدم و گفتم خدایا خودت منو هدایت کن و اینقدر عالی منو هدایت کرد به همون آموزشی که نیازداشتم توی یوتیوب و خداروشکر توخونه هم اینترنت داشتم وچقدر دوره فوق العاده ایی بود حدود30یا40ساعت آموزش بسیار کاربردی بود برام خداروشکر روی میز ناهارخوری شروع کردم و بهانه نیوردم بعد دچار یه تضاد شدم و بخاطر صندلی غیراستاندارد ناهارخوری و نامناسب نشستن خودم دچار تضاد گرفتگی عضلات کمرشدم و خداروشکر ازطرف دیگه همزمان 2تا پروژه عالی برام اومد وبا پولش رفتم برای خودم بهترین صندلی آرگونومی و یه میز خوشگل خریدم و کلی ذوق اشو کردم و هرموقع میشینم میگم خدایاشکرت که با پول خودم وبه صورت تکاملی تونستم اولین میز صندلی کسب و کارمو بخرم و من ازخونه شروع کردم الان دوماه ونیم هست .خدایاشکرت که چقدر توی این دوماه اتفاقات عالی برام رقم خوردم و کلی آموزشهای رایگان وجود داره و من باکلی اشتیاق دارم خودمو ارتقا میدم خدایاشکرت . قانون تکامل یکی از لذت بخش ترین کار هاست . خدایاشکرت
بزارید استاد”داستان قوی شدن اعتمادبنفس خودم رواینجاتعریف کنم”البته تویکی ازفایلهاتون فکرکنم تعریف کرده ام “اماچون این فایل هم به عزت نفس مربوط هست بازم تعریف میکنم/استادشماگفتیدویژگیهاتون روبنویسید وبرید جلوی افرادغریبه بخوانیدش”اما من از”اونجا که پدری دیکتاتورداشتم وهمیشه بهمون زور میگفت وتوسرمون میزد البته هنوزم اینجوری هست اگربهش اجازه بدیم”اما دیگه جرات نمیکنه چون مابچه هازندگی کاملا مستقلی داریم/خلاصه من اعتمادبنفسم خیلی خیلی ضعیف بودتا سال دوم راهنمایی یک معلم پرورشی داشتیم بنام آقای مهرانی “بهم گفت :نوربخش شنیدم صدات خیلی قشنگ هست چرا توجمع نمیخونی “گفتم آقای معلم خجالت میکشم “حالا ببینید این مربی بی نظیرچی بهم گفت:گفت وقتی که رفتی پشت میکروفن فکرکن توچوپانی هستی که برای گوسفندات میخونی/خخخخخ/استادمن ازاون به بعداصلا کلا اعتمادبنفسم ترکید/خخخ/چون دیگه اصلا دنیای تفکراتم عوض شدتاحدی که شده بودم مشاوردوستام که حتی میخواستن بایک دختر صحبت کنندازم وقت میگرفتندبرای مشاوره والتماسم میکردن/خخخ/اینوجدی گفتم استادوخواستم اینوبگم که دوستان عزیزم اعتمادبنفس ازقدرت ایمانمون به خدا میادواگراین کارروانجام ندیم وخجالت بکشیم چون ایمان به خدا نداریم “همیشه سرمون کلاه میره وهمیشه عقب میمونیم وتوسریع خورمیشیم/بزاریدیک چیزدیگه هم بگم “چون خیلی افرادی که تواعتمادبنفسشون ضعیف هستنداین مشکل رودارند واونم اینه که همیشه خودشون روکمترازدیگران میبینندومن برای شکستن این موضوع درافکارم بعضی درخواستهاروازافرادی میکنم وکرده ام که خیلی هاجراتشم نمیکنندمثل :توفایلی که تودانلودیها هست واستادقانون آفرینش رو دوباره صحبتهاشو میکردازاستادخواستم که یک کاری روانجام بده که من مطمئنم خیلی ازبچه های سایت بخاطر ترسهاشون فکرمیکننداستادالان پرتشون میکنه بیرون”نه بخدا استادبی نهایت انسان شریف وباخدایی هست وبنده عباس نوربخش قصم میخورم اگریک درصد به این موضوع شک داشتم اصلا یک ساعت درااین سایت نمیموندم /اینونگفتم که شما برای قوی شدن اعتمادبنفستون الان بیایداین کارهاروبکنیدا/خخخ/خلاصه عزیزای دلم من ازاون موقع به اینورتوخیابان شهرمون برای مردم موسیقی زنده اجرامیکردم تومدارس دخترانه میرفتم برنامه برگزارمیکردم وتوحوزهای هنری ومجالسهای شادی وو… تازه زمانی که گیربازاربودومتربهارواذیت میکردن من رئیس خود کلانتری شهرمون اونجا هایی که من اجراداشتم مامورهایی میزاشت تاکسی جرات نکنه مجلس شادی روخراب کنه” این یعنی ته اعتمادبنفس (ایمان وعمل صالح)وخداروشکرمیکنم بابت این موضوع باارزش وهمچنین ازاستادعزیزم آقای مهرانی که ازاون سال دیگه خبری ازشون ندارم وامیدوارم هرکجاهستدخوشبخت وسعادتمندباشندوهمچنین ازاستادعزیزدلم استادعباس منش هم تشکرمیکنم بابت این همه آگاهی هایی که به مابه صورت رایگان میدهند//
امروز که این فایل را دیدم یکسال هست عضو سایت شما هستم ودر این یکسال تمام تلاشم رو کردم که اآموزشهای شما رو را یاد بگیرم وعمل کنم چندروز پیش به خودم گفتم تو یکسال چیکار کردی؟
ویه مرورکردم یکسال گذشته راوهمانطور که شما فرمودین کارذهن اینه که کاری که انجام میدی رو بی ارزش جلوه بده ومن متوجه این قضیه شدم دیدم درعرض این یک سال حدود ۲۵ کتاب در زمینه موفقیت ورشد فردی وکتابهای معنوی خوندم وچقدریادداشت برداری کردم ودر زمینه سپاسگزاری هر روز تمرین سپاسگزاری انجام میدم وهرروز برنامه مدیتیشن دارم واروم اروم این پروسه داره طی میشه ومن هیچ عجله ای ندارم برای اینکه بتونم به موفقیت برسم چون دارم از این مسیر زیبا نهایت لذت رو میبرم وهر روز یه قدم کوچیک برمیدارم ذهنم رو متمرکز کردم بر عبارات تاکیدی ویه روز که ناامیدشده بودم هدایت شدم به یه کتاب که نویسنده نوشته بود زمانیکه شروع به فعالیت کردم بطور مستمر چهارسال طول کشید تا به موفقیت مالی رسیدم ومن انگیزه پیدامیکردم وادامه میدادم دراین یک سال نگاه خداوند را در هر ثانیه زندگیم حس میکنم کلام شما رو با گوش جان میشنوم که این هم هدایت امروز بود که از زبان شما گفته شد که برای شروع، با هرآنچه داری شروع کن!
خدایا سپاسگزارم
استاد عزیز سپاسگزارم به خاطر این آگاهی های خالص که به صورت رایگان در اختیار ما قرارمیدین
سلام به همه. من حقیقتش این فایلو دیدم بسیار دلم ریخت…چرا چون وقتی استاد راجب تمرین اگهی حرف زد من تنم لرزید و تازه فهمیدم چقدر در زندگیم موقعیتهای شغلی مناسب داشتم و بسیار جایی پیشرفت اما الان فهمیدن چرا نتونستم دووم بیارم و ادامه بدم بدلیل ترسهام بود ترس از مردم ترس از شکستن غرور انقدری ترس داشتم و دارم که حتی تو جمع غریبها نمیتونستم سلام بدم واقعا تنم لرزید و الان فهمیدم که من باید بشدت هرجور شده روی عزت نفسم کار کنم چون پاشنه اشیل منه ک جلوی منو گرفته بسیار مطمنممممم… که این مورد مانع پیشرفت من شده تاحالا همچین ترسیو در تنهای فقط با چند جمله استاد حس نکرده بودم الان دستام و پاهام یخ کرده حالا میفهمم پاشنه اشیل چیه…هرجور شده دوره عزت نفسو تهیه میکنم با اینکه هیچ پولی ندارم اما نه با قرض ن با وام….چون از ته دلم میخوام این ترسا بریزه و از شر این افکار پوچ و ترسها که منو مس یک مرداب نگهداشته خلاص بشم…دلم میخواد گریه کنم که چرا نمیدونستم اون موقعها اتفاقای بد برام میفته.و اینا همش از نبود اعتماد به نفسه چون اگه اعتماد بنفس داشته باشی هرررررررر کاررریوووووو میتونی انجام بدی….سپاس از استاد عباسمنش و خانوم شایسته
چند روزی بود که با یک فکر منفی درگیر بودم من قدم هفتم رو کار کردم ومنتظر قدم هشتم هستم
اینکه چه معجزاتی دیدم ومتعهدانه تسلیم محض خدا شدم وکلام استاد جان وروح مرا تطهیر کرد بماند
با هدایت الهی قدمها رو برای شروع خودسازی خریدکردم واقعا کلمات از ابراز احساساتم و روزهایی که بر من گذشت وقدم به قدم معجزاتی که دیدم قاصر هستن
این دنیا ی متفاوتی که تجربه کردم رو نمیدونم چطوری در لابه لای کلمات بگنجانمشون
من خدا رو دیدم خدایی که شادی مطلقه ، از اوج وابستگی واز دل دردهای روحی رسیدم به جایی که دیگه هیچی برام مهم نبود بزرگترین لذت من یک خلوت بود وحضور خدایم ونوشتن برای او ،
الله اکبر از این سفر روحانی هر چقدر به خودم بیشتر توجه میکردم و خودمو کاوش میکردم به خدا نزدیکتر میشدم
یه جفت دم پایی زرد رنگ بندی گل دار خریدم وشبها قبل از گوش دادن قدمها با خدا یک ساعت توی حیاط خونه قدم میزدم وحرف میزدم واشک می ریختم وآسمون پرستاره وماه رو نگاه میکردم
وجالب اینجاست که همه خلوتمو محترم میشمردن
اینو بگم که یه جاهایی حس میکردم خدا داره پاکسازی میکنه درون منو اما میفهمیدم بعدش یک سبکی روحانی خواهم داشت ، طاقت میاوردم
گاهی قبل از اذان صبح خود به خود چشمام تیک باز میشد و زبانم شروع به سپاسگزاری و گفتن از زیباییها میکرد تمام وجودم شادی بود تمام سلولهام پرشعف بود برای حضور حضرت عشق خلاصه منو خدا و تک تک سلولهام بزمی داشتیم
خدا شده بود صاحبخانه قلبم چقدرررررر بامن صحبت کرد ومن نوشتم و رشد خودمو دیدم یه جاهایی که باید جلسات قدمها رو گوش میدادم وقفه میفتاد بعد متوجه شدم اول باید میومدم سایت فایلهای هدیه ی استاد رو که در سایت گذاشتن گوش میکردم آماده میشدم بعد میرفتم اون جلسه ا ی که در قدمها بهش رسیده بودم رو می شنیدم یعنی دراین سایت همه چی مکمل همدیگه اس ، گاهی اینقدر وقفه میفتاد ، دانلود نمیشد، نت قطع میشد، حافظه گوشیم پر میشد ، اینها همش هدایت بود که من میگفتم خدایا فهمیدم باید مقدمه ای باشه تا من بتونم مطالب جلسات قدم ها رو گوش بدهم
تا رسیدن به قدم هفتم ، تمامی کارتهای بانکی من شارژ شدن ، وامها تسویه شد ، پس انداز دارم الان من که تا به ۱۵ ماه میرسیدم حسابم می نشست به مراقبه تا حقوقمو واریز کنن😊
کلی برای خودم خرید کردم، دیگه به کسی پول قرض ندادم ، منی که اگه یکم حسابم پر میشد استرس میگرفتم که حالا اینها رو چیکار کنم و با یه فایل کوتاه از ثروت فهمیدم من که حسابم مثه چشمه جوشان بود برای این خالی میشد که پس انداز نمیکردم به هدر می دادم( عدم لیاقت) ودلیلشو نمیدونستم باورتون نمیشه که وقتی شنیدم که استاد میگفتن منم حسابم که پر میشد همش میخواستم قرض بدم چنان تکونی خوردم و موهای تنم سیخ شد گفتم اینکه منم قسمتی از وجودم که تا حالا فکر میکردم چقدر من خوبم یا الله این یعنی من خودمو لایق ثروت نمیدونستم بنابراین کسانی کنارم قرار میگرفتن که من به راحتی وبا احساس ایثار وفداکاری ورهایی تمام حسابمو واگذار میکردم واز همین جاشرروع شد که خدا خودش منبع بیکرانه من خودم لازم دارم زحمت میکشم چرا خرج خودم نکنم البته تا پذیرفتنش تکاملمو طی کردم اینو هم لازمه بگم من هرگز دوست نداشتم فایل ثروت گوش بدم میگفتم من همیشه پولدارم
ولی اتفاقی دستم خورد به یک فایل کوتاه در مورد ثروت و یکی تو دلم گفت حالا یکبار گوش کن و گوش دادن من همان وباز شدن گره ها همان
حقوقم زیاد شد ، حالا دیگه پیام واریز سود حسابهام میاد به جای هشدار دیر کرد اقساط بانک .گردنبدم یک زنجیر کوتاه داشت یهو از گردنم افتاد نگاه کردم قفلش دیگه محکم نبود برای همین باز شده ولی این به فکرم رسید که خدا میگه زهرا یک بند بلند تر وزیباتر لازمه و رفتم یک زنجیر زیبا که داشتم ولی استفاده نمیکردم رو انداختم ولذتشو بردم دیدم خدا داره بهم نشون میده تو لیاقتشو داری حق توا ، بچه پولدار استفاده کن از ثروت خدادادیت اینو به سرعت گوش کردم چون اساسی تکونم داد وفهمیدم وقبلش اینقدر تضاد دیده بودم که الان دیگه آماده پذیرش بودم و پذیرفتم و پیشرفتم رو در مورد قسمت مالی دیدم.
با کسانی برخورد میکردم که حال منو خوبتر میکردن دوستان قدیمی من پیدا شدن وچنان منو مورد لطفشون قرار میدادن من آروم بودم ورها ولی شور وشعف دوستم رو ازپشت خط حس میکردم ومیفهمیدم لطفش انعکاس احساس منه به خودم
یه چیز جالب که اتفاق افتاد من جذب کسی شدم که نمیدونستم از خانواده صمیمی استاادعباسمنش هستش بعد از ده دقیقه صحبت به من گفت شما عباسمنشی هستی
الله اکبر ، بچه های خانواده استاد همدیگرو پیدا میکنن….
از اینها که بگذریم که هر چه بگم باز هم کمه
مدتی بود در فکر خریدمحصول عزت نفس بودم
اما تعلل میکردم تا اینکه به تضادی بر خوردم که ۴ روز چنان دردی رو تحمل کردم که همش میگفتم خدایا کجایی چی شد اون شادی و حال خوبم
هر چقدر تلاش میکردم سپاسگزاری توجه به نکات زیبا همش موقتی بود ته دلم حالش خوبه همیشگی نبود
تا امروز که از خدا پرسیدم خدایا چی رو میخوای حالی من کنی ومن مقاومت میکنم ؟
گفتم میرم سایت واولین چیزی که اومد همون جواب منه
الله اکبرررررررررر بر خوردم به این فایل استاد عزززززت نفس
خدا گفت زهرا الان فهمیدی ؟ وگفتم بله وتسلیم شدم
انشالله در اولین فرصت اقدام میکنم
فکر میکردم بعد از قدم هفتم دیگه رنگ رنج رو نخواهم دید ولی فهمیدم برای رشدم برای خودسازی بازهم به رنج( تضاد) بر میخورم ونباید خودمو بزنم کوچه علی چپ وقتی دردی میده که از جنس عدم عزت نفسه خب درمانش مشخصه مقاومت معنی نداره
در کجای این سفر روحانی قراره این مقاومت من درمان بشه الله اعلم ، انشالله به رهایی مطلق میرسم واین سرسختی درست میشه
زمانیکه مقاومت کردنم درمان شد حتما میام برای شما عزیزان هم مقاومتی 😊😉می نویسم ،بعنوان تشکر از خدا درمان مقاومت رو می نویسم تا مقاومتها تون شکسته بشه و برسید به آنچه لیاقتشو دارید وبدونید خودمون هستیم که مانعیم ودیگر هیچ، من راهشو پیدا میکنم ✌
⚘میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست حافظ
تو خود حجاب خودی از میان برخیز ⚘
استاد عزیزم به اندازه هر دفعه ای که بچه های سایت میگن ومی نویسن عاشقتم من هزاران برابر بیشتر دوستتون دارررررررررم
یعنی در هر کلمه ی ابراز احساسات لطیف وقلبی بچه ها ما همه با هم همنوا میگیم استاد عااااااشقتیم وتشکر میکنم از مریم بانوی نازنینم دوستتوووووون دارم .
خدا را هزاران بار شکر به خاطر تمامی الطاف پنهان وپیدایش🧡⚘✌🙏🙏🧡⚘🧡
سلام و عرض ادب به خدمت استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته
هر طوری بر میگردم به قبل نگاه میکنم میبینم اول استادم خداوندی هست که خلقم کرد استاد اول هممون خداوندِ این تمرین آگهی بازرگانی و معرفی خود در جمع و رفتن در دلِ ترس رو من کلاس دوم ابتدایی به یه نحو دیگه انجام دادم خیلی دانش آموز درسخون و مودبی بودم تمام معلمها دوسم داشتن انقدری دوسم داشتن که با ما روابط خانوادگی برقرار میکردن ولی نمیتونستم توی جمع خیلی خوب صحبت کنم یه روز خانم معلمم صدام کرد بهم گفت واسه فردا هیچ مشقی ننویس و فقط یه متن بهم داد که اینو حفظ کن بیا جلو بچه ها صحبت کن و منم متنو حفظ کردم راجع به معرفی دانش آموزیم بود وقتی خانم معلم به بچه ها گفت که همه دفتر کتاباتون رو جمع کنید بنشینید امینی میخواد برامون صحبت کنه و من رو فرستاد بیرون کلاس تا آب بخورم و آماده سخنرانیم بشم خانم مدیر که دفترش کنار کلاس ما بود متوجه این شد و با من به داخل کلاس اومد تا صحبتهامو گوش کنه یادمِ انقدر استرس گرفتم که نصف بیشتر متن رو فراموش کردم و خانم معلم باقیشو جمع و جور کرد ولی خب یکم یاد گرفتم توی جمع حرف بزنم پایه بعد که رفتم خانم معلم بعدی یه روز اعلام کردن که توی منطقه اعلام شده که دانش آموزان علاقه مند به نجوم مقاله بنویسن تا بهترین مقاله جایزه بگیره و من که اصلا علاقه مند نبودم ننوشتم همکلاسیم مقاله نوشت و از نظر خانم معلم مقاله خیلی خوبی نبود ولی تنها مقاله موجود بود به من گفت چرا تو ننوشتی بیا اینو بخون ، گفتن میخوام مقاله همکلاسیتو بدم به تو بخونش و خودتو واسه سخنرانی در سطح منطقه آماده کن منم قبول کردم روز سخنرانی با هم رفتیم یه سالن بزرگ که تمام دانش آموزان برگزیده دختر و پسر منطقه برای ارائه مقاله اومده بودن و چند دقه قبلش منو با دستگاه ویدئو کنفرانس آشنا کرد چون وسط مقاله باید ازش استفاده میکردم و چه سخنرانیِ با شکوهی بود با اینکه متن مقاله واسه من نبود و فقط من ارائه دادم رتبه سوم رو گرفتم چقدر دوست داشتنی شد برام سخنرانی و اصلا در جمع صحبتکردن دیگه برام سخت نبود ولی باورهایی که مدام از طرف مادرم بهم خورانده میشد که دختر نباید حرف بزنه توی خونه شوهر میری انقدر بلبل زبونی کنی نگهت نمیدارن و …همه چی کم کم خراب شد
بارها شده که فایلهای شما رو گوش میدم برام سوال پیش میاد چرا با اینکه من خیلی خوب داشتم درسامو به طور طبیعی برای سعادتمند شدن طی میکردم انگار همه چی متوقف شد و من یه سری تجارب بسیار ناخوشایند داشتم تا اینکه به شما رسیدم و دوباره دارم همراه با شما و این آگاهیهای ناب ادامه اون سیر سعادت را میپیمایم …
ولی هزاران بار خدا رو شاکرم که دو سری تجربه بسیار متضاد دارم که همین بهم کمک میکنه تا از قوانین آگاهانه سر دربیارم و درکشون کنم خدایا استاد این سیر تکامل منو دیوانه کرده حالا که تمرین آگهی بازرگانی رو شنیدم و با توجه به تجربه ای که قبلا خداوند برام مهیا کرده بود متوجه تمام فرمایشاتتون میشم که عزت نفس پایه همه چیه من بالعکس دوستان که میگن با شما آشنا میشن حرفاتون رو متوجه نمیشن اما حس خوبی دارن من هم متوجه میشم اصلا هیچ درسی رو به این خوبی متوجه نمیشدم هم احساسم عالیه ایمان دارم که واو ب واوش حقیقته محض
و نکته دوم که منتظر نباش تا همه چی عالی باشه شروع کنی این درستون رو هم کاملا متوجه میشم تا به الان جهان من رو در شرایطی قرار میداد که مجبور به اقدام میشدم با کمترین امکانات ولی الان دیگه آگاهیشو گرفتم و متوجهم که چه موهبت بزرگیِ که شروع کنم چون جهان تعهدم رو ببینه درها رو باز میکنه و تفاوتی که الان با قبلم متوجهش میشم ایمان به غیبِ اینکه نیرویی برتر اداره امور رو به دست دارد و من گویا وسیله ای برای انجام اراده خداوندم و من هم پاره ای از خداوند هستم و هم در مقابل اراده اش هیچ نیستم ( الله اکبر)
سلام ب هدایت شدگان عزیز دراین سایت بهشتی و استاد جان و بانوی زیبا..
من موفق ب دیدن فایل نشدم و فقط با خوندن کامنت سودای عزیز خیلی نکته بدست آوردم و یک اصلی ک برای خودم یادداشت کردم (عزت نفس پایه واساس موفقیت و خوشبختی هست)
و نتیجه ای ک گرفتم این بود ساختن عزت نفس در عمل=یعنی من در هر شرایطی بدون توجه ب نگاه و قضاوت دیگران نسبت ب خودم هر کاری ک باید و دوست دارم انجام بدم بدون توجه دیدگاه دیگران نسبت ب خودم و همین داشتم این نکته عالیرو برای خودم یادداشت میکردم گفتم چ جالب منم دارم باتوجه ب شغلی ک خودم شروعش کردم بدون تجربه قبلی و ب لطف خدا حدود هفت ماه هست ک ادامه دادم و مدیریتش کردم گاهی برای رسوندن بار ب مشتری ک کارتن کلوچه هست حالا باتعداد کم ولی تقریبا کاره مردانست برای رضایت مشتری خودم ب موقع رسوندم و جابجا کردم بدون ترس از نگاه و قضاوت دیگران ک شاید چرا یک خانوم با مانتو شلوار رسمی و مرتب داره خودش کارتن حمل میکنه و جابجا میکنه ب خودم افتخارم کردم و حتی پیش خودم گفتم اولین زنی هستم ک هم ویزیت میکنه هم در مواقع لازم بارو ب مشتری تحویل داده و حتی پیش اومده ک یکی از آشنایان قدیمی ک درمجاورت یکی از مارکتها ک من بارشو بردم دفتر مصالح داشتن و منو دیدن و لحظه ای ذهنم شروع ب حرف زدن کرده تو خواهر فلانی هستی حالا دیدنت چ فکری میکنن ولی من قوی تر و باسینه سپرتر کارمو انجام دادم و گفتم مهم من و اهداف من هست و همین ماجرا و این فایل دوباره قدرت منو چندبرابر کرد و ب خودم گفتم آفرین احسنت پس داری مسیرتو درست میری ادامه بده ک مسیر موفقیت و خوشبختیه امیدوارم همه ما درعمل کردن ساختن عزت نفس هر روز بهتروبهترباشیم تا از زندگیمون لذت بیشتری ببریم از شغلمون لذت ببریم از خوردن از پوشیدن از رها بودنمون لذت ببریم و خودمونو از بند کردن در زنجیر حرف دیگران نگاه دیگران و فکر دیگران خلاص کنیم تا زندگیمون طعم شیرین تری بگیره و بزرگترین اصل و قانون موفقیتو اجراکرده باشیم تا ب قله اهدافمون صعود کنیم..
حتما در زمان درستش فایلو میبینم
اینم روز 77
درپناه رب العالمین شادکام سالم پرانرژی وقدرتمند وثروتمند باشید..
سلام استاد عزیز وقتتون بخیر و شادی باشه
این فایل ارزشمند من خیلی زیاد گوش کردم و فکر کردم و هر بار نکاتش خیلی از خاطرات گذشته رو به یادم آورد و خیلی از باور های نامناسبی که درونم هست رو بهم نشون داد
و دلیل یا دلایل اصلی پیشرفت نکردن تو خیلی زمینه ها برام واضح کرد
ولی من هم یادم اومد خیلی جاها از همون چیزهایی که داشتم با همون امکاناتی که بود کارم شروع کردم
مثلا
1. برای ورزش با یک لباس ورزشی ساده و یک کفش ورزشی سال 93 سروع کردم به ورزش تو خیابون سر فلکه محله مون یک پیاده رو بود و همون جا رو انتخاب کردیم من با داداشم و شروع کردم هر شب می رفتیم می دویدیم و با اینکه تو همون پیاده رو یک مرکزی بود که ادم ها میومدن میشستم و حرف میزدن یادم خیلی وقتا سوختنم بود از نگاه اون ها ولی اونقدر برام مهم بود که ورزش کنم و وزنم کاهش بدم که نگاه اون ها و با تعجب دیدنشون خیلی برام مهم نبود و این کار میکردیم و الان یادم اومد که منم اون موقع این جوری رفتم تو دل این بی ارزش دونستن نطر مردم و خیلی خوشحالم که با گوش دادن این فایل یادم اومد و خیلی به خودم افتخار میکنمکه اینجوری در حد خودم این کار کردم. و بعد ها خیلی کمک کرد بهم
2 دیگه از سال 98 که مدارس غیر حضوری بود به من پیشنهاد کلاس اول دادن و من قبول کردم در صورتی که تقریبا همه معلما تو شغل ما نسبت به این موضوع و مخصوصا قبول کردن کلاس اول به خاطر شرایط خاصی که داره مقاومت شدیدی داشتن
ولی من اون موقع یادمه توکل کردم به خدا و رفتم تو دلش و خدا شاهده شب و روز چه مدرسه چه خونه کار میکردم
خیلی نکات یاد اومد اول اینکه اون موقع با همون وسایل ساده با گوشی که داشتم اون موقع سامسونگ مدلش یا منمیاد الان کارم شروع کردم با همون امکانات ساده که تو مدرسه بود با همون امکانات ساده ای که تو خونه با یک میز کامپیوتر بود و وسایل های دم دستی و یک سری وسایل وسایل کمک آموزشی یا ایده های ساده و خلاقانه ای که داشتم آماده میکردم فیلمم ضبط میکردم و برای بچه ها میفرستادم و خدا شاهده نتایجم همون موقع بی نهایت عالی بود از نوشتن خوش خط بچه ها تا ارسال فایل های ویدیویی بچه ها خیلی قشنگ و با شور و شوق و کلی دیدن نتایج از آموزشی که در هر درسی داشتم خیلی زیاد نتیجه گرفتم و یادم اومد که به قول شما که [بهانه ] نیارید و ته وقتی [[[ بهانه ]]] میارید تا کاری نکنید به هیچ جا نمیرسید تو زندگیتون واقعا سعیم کردن که بهانه نیارم و کارم با شور و شوق فراوان و تمام وجود. و کیفیتی که درکش می کردم انجام بدم و چقدر من تو زمینه کاریم رشد کردم و از بقیه بالاتر رفتم و تا حدی این [[ بهانه ]]در بقیه زیاد بود که نمیدونم بگم یا نه که خیلیا ویدئو های آماده استفاده میکردند تا نخوان روش کارشون عوض کنن و هی غر میزدن و میگفتن نه بابا اصلا بچه ها یادنمیگیرین و ….. خیلی بهانه های مختلف که تغییر ندن خودشون
3 . یا همون زمانا من یادم که خیلی با شور و شوق داشتم قرآن میخوندم و سعی میکردم بهش عمل کنم و خیلی توکل دد عمل نشون بدم رفتم تو دل یک ترسم اونم صحبت با رئیس ناحیه مون و معرفی خودم و خیلی ترس داشتم ولی انجامش دادم و خدا شاهده ایشون هم (آقای صفائیان) خیلی با روحیه و استقبال گرم از من پذیرایی کرد و خیلی خوشش اومد که یک معلم با این جسارت و شجاعت اومده و خودش داره معرفی کرد و کلی هم برام ارزش قائل شد و احترام و خوش آمد گویی و خلاصه اینقدر این فایل گوش دادم که الان حسم گقت بیام بنویسم و یادم بیاد که منم تا حدی سعیم کردم تا برم تو دل خیلی از ترسام و از منطقه امنم بیام بیرون در حد و مداری که بودم و
و توکل کنم و بهانه نیارم و بر خلاف عموم جامعه که کلا منفی نگرن مخصوصا تو اون زمان که شما هم شاهد حجم عظیمی از بهانه های ملت بودید من تلاش کردم بر خلاف جامعه فکر کنم عمل کنم و نتیجه بگیرم ک خیلی خوشحالم که یادم اومد و خداوند به یادم آوردی
یا همین امروز یک ایده که خدا بهم الهام کرد این بود که برم ورزش تو یکی از بزرگ ترین بوستان های شهر بعد از ورزش تو باشگاه بدنسازی و با وجود کلی نگرانی و ترس و این که نکنه نتونم اونجا از پس نگاه دیگران بربیام یا من خیلی بسکتبال بلد نیستم و نرم بقیه ببینن مسخره بشم یا کسی چیزی بگه یا بچه هایی باشن که از من بهتر باشن من راه ندم یا خجالت بکشیم از اینکه درخواست کنم با هاشون بازی کنم با همه این نگرانی ها و گفتگو های ذهنی اما مصمم شدم برم و عصر امروز با اینکه روزه هم هستم رفتم و به جرات میتونم بگم یک از بهترین تجربیات ورزشی و بسکتبالیست بود چون خیلی بسکتبال دوست دارم و دنبال میکنم nba رو خیلی بهم خوش گذشت و خیلی انرژی داشتم و به خودم گفتم دیدی همش الکی میترسیدی دیدی چقدر خوش گذشت بهت دیدی چه آدم های خوبی خدا سر رانت گذاشت چقدر بهت محبت داشتن چقدر باعث شد بسکتبال بهتر بشه و تا حالا نشده بود من بدون توقف 2 – 3 4 ساعت بسکتبال شوت بزنن ولی امروز انجامش دادم و خیلی این به خودم گفتم بیا انجام دا یم خداروشکر چقدر هم تجربه لذت بخشی بود چقدر بچه های مختلف دیدیم که علاقه داشتن و اضافه شدن کلی حس خوب و انرژی مثبت داشتیم اینم خیلی برام نشونه شد که همش همین بود فقط حرکت کردم توکل کردم بقیش جهان برام انجام داد خداوند همه چیز چید سرایط آب و هوا آدم های مناسب و انرژی جسمانی تمرکز بالا قلبی که باز میشه به سوی خدا
واقعا خداروشکر
و این را کاملا مدیون خدای خودمم که من هدایت کرد به درک قوانین جهان به شما و این سایت به مطالعه قرآن و عمل کردن به آگاهی هاش و نتایجی که باعث شد برام بوجود بیاد
ممنونم ازتون استاد
تصمیم گرفتم با جدیت دوباره برای این کار و گذر کردن از مرحله ( ترس ز حرف و نگاه مردم ) بار ها و بارها صدها بار تمرین اگهی بازرگانی انجام بدم و حتما اینجا درموردش بنویسم تا متعهدانه به خودم یادآوری کنم که و یک اثری از خودم به جا بگذارم تا باور هام قوی تر و محکم تر بشه
به امید خدا
فعلا خدانگهدار.
سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم
روزشمار تحول زندگی ام برگ هفتاد و هفتم
استاد جونم من این فایل رو قبلا هم گوش داده بودم.
جالبه همین هفته قبل من یه مصاحبه داشتم، و توی اون مصاحبه از من خواسته شد که درباره نقاط قوت ام صحبت کنم.
و من همون لحظه بهشون گفتم اتفاقا استاد عباسمنش در رابطه با عزت نفس چنین تمرینی رو دادند.
و اونها بمن گفتند چه عالی، پس برامون اجراش کن !!!!
و منم شروع کردم درباره خودم، رفتارهام، جهان بینی ام، درباره عادت های فکری ام صحبت کردن.
انقدر این جلسه مصاحبه زیبا جلو رفت که اون دو نفر مصاحبه کننده گفتند ما تا به حال مصاحبه به این متفاوتی نداشتیم
خودمم همینطور، بارها جاهای متفاوت مصاحبه دادم اما اولین باری بود که سرشار از عزت نفس بودم و خود واقعی ام رو ابراز میکردم !!!!
اینها رو نوشتم که بگم :
تا چند روز بعد از اون مصاحبه من شارژ بودم. سرحال و پر انرژی بودم. حالم بطرز جادویی عااالی بود.
بعدش اومدم خودمو بررسی کردم. گفتم عاطفه آیا اون اشخاص مصاحبه کننده از تو تعریف کردند ؟
ذهنم جواب داد : نه، این خودم بودم که از خودم تعریف میکردم.
گفتم : اونها چکار میکردند ؟
ذهنم گفت : اونا فقط گوش میدادند و لذت میبردند، گاها هم ذوق و تحسین میکردند.
گفتم : این ذوق و تحسین رو خودمون هم میتونیم به خودمون بدیم. مگه نه ؟
منِ عاطفه باید هروز جلوی آینه از خودم تعریف کنم و خودمم به خودم آفرین بگم.
تازه قدرت تحسینِ خودم به خودم، هزاران برابر اینه که دیگران تحسین ام کنند.
پس چرا من لنگِ آفرین گفتن و تایید بقیه باشم ؟
استاد تمرین شما برای اینه که ترس ما بریزه از نظر بقیه و بشدت باهاتون موافقم و باید اجراش کرد حتما.
اما برداشت من بعد از انجام این تمرین این بود که :
من باید هروز از خودم ، نقاط قوت ام یاد کنم و خودم به خودم آفرین بگم.
انقدرررر این کار قدرتمنده که نمیدونم چطور وصف اش کنم.
استاد تمرین شما عالیه و باید برای غلبه بر ترس حتما اجراش کرد.
در رابطه با برداشت خودم
با خودم گفتم :
عاطفه دیگران هیچی از تو نمیدونند که بخوان تعریف ات کنند. هییییییچی نمیدونند.
اما خودت همچی رو واقفی.
تو باید خودت از خودت تعریف کنی.
کلی رمز و راز هست که فقط خودمون میدونیم و میتونیم بهش افتخار کنیم.
تنها کسی که همیشه باهام بوده، خود منم !!!
من نباید محتاج بقیه بمونم که اونها تایید و تحسین ام کنند.
خودم آستین هام بزنم بالا به خودم عشق بدم !!!!
خودم برای خودم هدیه بخرم
خودم ذوق خودم کنم
خودم کارهام رو ارزشمند ببینم
خودم به خودم عیدی بدم
خودم، با خودم دیت بزارم
خودم، خودمو دعوت به نوشیدنی و تفریحات کنم
و…
یادمه اوایل که میخواستم تنها برم پیاده روی، انقدر سختم بود. پام نمیرفت.
خجالت میکشیدم که همه زوج بودند، من تنها اومده بودم.
برای همین رفتم بالای یه تپه که کسی نبود اونجا 20 دقیقه بصورت دورانی راه رفتم.
یه مسیر دایره مانند رو میرفتم و برمیگشتم.
و همش چشمم به ساعتم بود کی تموم میشه.
وقتی با قانون آشنا شدم دیگه از این خبرها نبود.
دوست های خوب پیدا کردم توی همون طبیعت کوه ، میگفتند عاطفه بزار همراهت بیایم. میگفتم نه، باور کنید تنهایی راحتم.
میخوام با درونم خلوت کنم. و اونا هم قبول میکردند.
وقتی با قانون آشنا شدم، دیگه با درونم رفیق شدم.
الان تنها میرم استخر، کوه، پیاده روی، خرید و…
اگر کسی همراهم بخواد بیاد لذت میبرم اما اگر کسی نیاد بیشتر لذت میبرم.
ما بیش از تحسین هر کسی، به تحسین خودمون نیاز داریم.
همین چند روز قبل روز دختر بود.
ذهن من میگف :
بابا چیه بچه بازی راه انداختی. تو دیگه بزرگ شدی عاطفه، لوس بازی ها چیه، استوری نزاری ها و…
گفتم نهههههه.
خودم خودمو دعوت کردم بیرون، به خودم هدیه دادم.
برای خودم استوری گذاشتم به خودم حرمت گذاشتم. جالبه اولین سالی بود که انقدر پیام تبریک و هدیه دریافت کردم !!!!
فکرش رو بکنید دوست های مادرم حتی بهم زنگ میزدند. ماه ها ندیده بودم شون. حتی یکی شون اومد در خونه برام هدیه آورد.
جهان وقتی رفتار خودمون با خودمون رو میبینه، کرنش میکنه.
استاد من تحسین تون میکنم بابت این تمرین قدرتمندی که درباره اش صحبت کردین.
این تمرین صحبت کردن درباره نقاط قوت مون بی نظیره. من فقط یکبار اجرا اش کردم و تا چند روز روی ابرها بودم.
حالا همون احساس رو باید تعمیم بدیم روی گفت و گو های درونی مون.
همونطور که برای بقیه از خوبی هامون میگیم و ترس مون میریزه، باید بتونیم در خلوت خوبی هامون رو به خودمونم بگیم و شارژ بشیم.
من وقتی برای اون دو نفر مصاحبه کننده صحبت کردم و بشدت احساسم خوب شد و شارژ شدم، فورا به خودم گفتم :
عاطفه احساس خوب تو باید از درونت نشات بگیره.
شادی بکن خیلی خوبه اما این شادی بخاطر یادآوری نقاط مثبت ات باشه نه تحسین بقیه !!!
باید بتونی این احساس خوب رو، با گفتگو کردن با خودت هم ایجاد کنی.
تو باید همونطور که با تحسین اونها ذوق زده شدی، از تحسین کردن خودت به خودت هم ذوق زده بشی.
چون شادی منِ عاطفه بااااید گره بخوره به درونم.
پس :
1. احساس خوبم رو وابسته به بیرون از خودم نکنم.
2. خودمم خودمو تحسین کنم و از نقاط قوت ام لذت ببرم.
استاد جانم یادمه تو یکی از فایل ها گفتین :
نه از تحسین دیگران ذوق زده میشم
و نه از انتقاد شون دلگیر میشم.
سرچشمه شادی من، درونم هست. درون من کافیه.
منم دارم سعی میکنم ازتون الگو بگیرم و هر بار بهتر بشم.
استاد جانم و مریم عزیزم، بابت تهیه، تدوین این فایل توحیدی ازتون سپاسگزارم.
از خداوند مهربونم هم سپاسگزارم که ذز زبان شما با من صحبت کرد و بر من جاری شدش تا این کامنت زیبا نوشته بشه.
از عزیزانی هم که کامنت بنده مطالعه کردند، کمال تشکر را دارم.
آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.
همگی در پناه الله یکتا باشیم.
سلام عاطفه ی عزیز
دوست تحسن بر انگیزم
چه زیبا بلدی بنویسی شما دوست خوبم و چه اگاهی بخش بود نوشته هایت
اینکه من خودم، بهتر از هر کسی خودمو میشناسم و نقاط قوتم رو میدونم، پس خودم باید خودمو تحسین کنم، یاداوری کنم خودم به خودم نقاط قوتمو
خودم، خودم رو ارزشمند بدونم
همه چیز از درون من شروع میشود
ارامش، سعادت و خوشبختی و حتی ثروت و روابط عالی از درونم شروع میشود و قدم اول تمام موفقیتهایم اینکه خودم با خودم به صلح برسم، خودم از خودم لذت ببرم. خودم، خودمو تحسین کنم و ارزشمند بدونم تا در جهان بیرونی هم ببینم این تحسینها رو
سپاسگزارم دوست عزیزم
به نام خدا
سلام استاد عزیز و بزرگوارم
عجب فایل مو بر تن سیخ کنی بود استاد!
استاد من دوره ارزشمند عزت نفس رو خریدم ازتون و چند فایل اولش فکر کنم تا سه قسمت اولش رو دیدم و تمریناتش رو هم انجام دادم جسته و گریخته! ولی کامنت نزاشتم تا بعدا تمرکزی روی دوره عزت نفس کار کنم
من بیشتر تمرکزم روی سفرنامه هست، میخـام این سفرنامه را پیش برم به امیدخدا
و هر از گاهی که قلبم گفت برم سراغ عزت نفس
بارها از نظرات دوستان خونده بودم که میگن این فایلهای رایگان، واقعا ارزشمندن همچون دوره های استاد ازشون استفاده کنید و من خودم به این نتیجه رسیدم الان
استاد شما انسان بزرگ منشی هستید
سپاسگزارم به خاطر حضورم در این جمع و شنیدن این آگاهی ها
من قول میدم به خودم که حتما لیستی از نقاط قوتم مینویسم و این تمرین اگهی بازرگانی رو انجام خاهم داد با توکل به خداوندم
و نکته بعدی که استاد گفتین، با همین امکاناتی که دارین شروع کنید، من خودم و همسرم نمونه بارزش هستیم
من علاقه ی زیادی به خیاطی دارم. چند سال پیش من حتی میز چرخ خیاطی نداشتم، آینه برای پرو مشتریام نداشتم ولی گروه خیاطی زدم و مشتری میومد و من لباس میدوختم براشون، به مرور میزم جور شد، سردوز گرفتم، رگال برای آویزان کردن لباسای دوخته شده گرفتم، اینه قدی بزرگ گرفتم و میز اتو و کلی لوازم ریز خیاطی
و یا همسرم قبلا پیش یه دکتر دامپزشم با یه گروه کار میکردن برای واکسن زدن جوجه ها و مرغا توی مرغداریا، متناسب رشته اش ولی علاقه ای به کارش نداشت،
ایشون(همسرم) یه خـواهری داشتن که الانم دارن البته:)
که توی یه اتاق از خونش ظرف و ظروف میفروخت برای همسایه ها
این خواهرشون از همسرم میخواد که شریکی مغازه بگیرن داخل شهر و برن توی بازار به قول معروف
الان حدود پنج شش سال از اون ماجرا میگذره الان خدا رو هزاران مرتبه شکر همسرم یه مغازه بزرگ لوازم برقی و کادویی داره با کلی مشتری حضوری و اینترنتی و شریک هم نداره، شکر خدا
الان درامد همسرم نسبت به اون کار قبلیش صد برابر شده، همسرم از صفر شروع کرد و هر روز در حال رشد و پیشرفت هستش کسب و کارش و من و بچه هام هر روز نعمت های بیشتر و بیشتری رو دریافت میکنیم و سپاسگزار نعمتهای بی پایان رب رحمانم هستم که از بینهایت طریق بهمون روزی میده
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
1403/6/31
روز77
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
خدایاشکرت بخاطر یک روز بی نظیر دیگه فرصت دارم زندگیمو خلق کنم.
خدایا شکرت که 2ماه پیش تونستم دوره عزت نفس و بخرم و زندگیم و از نو بازسازی کنم
واقعا دوره بی نظیری هست خدایاشکرت بخاطر این همه آگاهی
خدایاشکرت که دارم برای رشد خودم سرمایه گذاری میکنم .
چقدر جالب بود صحبت هاتون استاد دقیقا من همین شرایط و تجربه کردم توی زندگیم .
حدود2/5ماه قبل تصمیم گرفتم که دیگه برای کسی کارنکنم و کسب و کار خودمو داشته باشم وتصمیم گرفتم مهارتهای تخصصی امو افزایش بدم بعد شروع کردم به سرچ کردن وذهنم بهم میگفت باید کلاس آموزشی بری و دوره بگذرونی اما خب شرایط فعلی من اجازه نمیداد هزینه های چندین میلیونی برای کلاسهای تخصصی انجام بدم و گفتم خدایا خودت منو هدایت کن و اینقدر عالی منو هدایت کرد به همون آموزشی که نیازداشتم توی یوتیوب و خداروشکر توخونه هم اینترنت داشتم وچقدر دوره فوق العاده ایی بود حدود30یا40ساعت آموزش بسیار کاربردی بود برام خداروشکر روی میز ناهارخوری شروع کردم و بهانه نیوردم بعد دچار یه تضاد شدم و بخاطر صندلی غیراستاندارد ناهارخوری و نامناسب نشستن خودم دچار تضاد گرفتگی عضلات کمرشدم و خداروشکر ازطرف دیگه همزمان 2تا پروژه عالی برام اومد وبا پولش رفتم برای خودم بهترین صندلی آرگونومی و یه میز خوشگل خریدم و کلی ذوق اشو کردم و هرموقع میشینم میگم خدایاشکرت که با پول خودم وبه صورت تکاملی تونستم اولین میز صندلی کسب و کارمو بخرم و من ازخونه شروع کردم الان دوماه ونیم هست .خدایاشکرت که چقدر توی این دوماه اتفاقات عالی برام رقم خوردم و کلی آموزشهای رایگان وجود داره و من باکلی اشتیاق دارم خودمو ارتقا میدم خدایاشکرت . قانون تکامل یکی از لذت بخش ترین کار هاست . خدایاشکرت
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
بزارید استاد”داستان قوی شدن اعتمادبنفس خودم رواینجاتعریف کنم”البته تویکی ازفایلهاتون فکرکنم تعریف کرده ام “اماچون این فایل هم به عزت نفس مربوط هست بازم تعریف میکنم/استادشماگفتیدویژگیهاتون روبنویسید وبرید جلوی افرادغریبه بخوانیدش”اما من از”اونجا که پدری دیکتاتورداشتم وهمیشه بهمون زور میگفت وتوسرمون میزد البته هنوزم اینجوری هست اگربهش اجازه بدیم”اما دیگه جرات نمیکنه چون مابچه هازندگی کاملا مستقلی داریم/خلاصه من اعتمادبنفسم خیلی خیلی ضعیف بودتا سال دوم راهنمایی یک معلم پرورشی داشتیم بنام آقای مهرانی “بهم گفت :نوربخش شنیدم صدات خیلی قشنگ هست چرا توجمع نمیخونی “گفتم آقای معلم خجالت میکشم “حالا ببینید این مربی بی نظیرچی بهم گفت:گفت وقتی که رفتی پشت میکروفن فکرکن توچوپانی هستی که برای گوسفندات میخونی/خخخخخ/استادمن ازاون به بعداصلا کلا اعتمادبنفسم ترکید/خخخ/چون دیگه اصلا دنیای تفکراتم عوض شدتاحدی که شده بودم مشاوردوستام که حتی میخواستن بایک دختر صحبت کنندازم وقت میگرفتندبرای مشاوره والتماسم میکردن/خخخ/اینوجدی گفتم استادوخواستم اینوبگم که دوستان عزیزم اعتمادبنفس ازقدرت ایمانمون به خدا میادواگراین کارروانجام ندیم وخجالت بکشیم چون ایمان به خدا نداریم “همیشه سرمون کلاه میره وهمیشه عقب میمونیم وتوسریع خورمیشیم/بزاریدیک چیزدیگه هم بگم “چون خیلی افرادی که تواعتمادبنفسشون ضعیف هستنداین مشکل رودارند واونم اینه که همیشه خودشون روکمترازدیگران میبینندومن برای شکستن این موضوع درافکارم بعضی درخواستهاروازافرادی میکنم وکرده ام که خیلی هاجراتشم نمیکنندمثل :توفایلی که تودانلودیها هست واستادقانون آفرینش رو دوباره صحبتهاشو میکردازاستادخواستم که یک کاری روانجام بده که من مطمئنم خیلی ازبچه های سایت بخاطر ترسهاشون فکرمیکننداستادالان پرتشون میکنه بیرون”نه بخدا استادبی نهایت انسان شریف وباخدایی هست وبنده عباس نوربخش قصم میخورم اگریک درصد به این موضوع شک داشتم اصلا یک ساعت درااین سایت نمیموندم /اینونگفتم که شما برای قوی شدن اعتمادبنفستون الان بیایداین کارهاروبکنیدا/خخخ/خلاصه عزیزای دلم من ازاون موقع به اینورتوخیابان شهرمون برای مردم موسیقی زنده اجرامیکردم تومدارس دخترانه میرفتم برنامه برگزارمیکردم وتوحوزهای هنری ومجالسهای شادی وو… تازه زمانی که گیربازاربودومتربهارواذیت میکردن من رئیس خود کلانتری شهرمون اونجا هایی که من اجراداشتم مامورهایی میزاشت تاکسی جرات نکنه مجلس شادی روخراب کنه” این یعنی ته اعتمادبنفس (ایمان وعمل صالح)وخداروشکرمیکنم بابت این موضوع باارزش وهمچنین ازاستادعزیزم آقای مهرانی که ازاون سال دیگه خبری ازشون ندارم وامیدوارم هرکجاهستدخوشبخت وسعادتمندباشندوهمچنین ازاستادعزیزدلم استادعباس منش هم تشکرمیکنم بابت این همه آگاهی هایی که به مابه صورت رایگان میدهند//
خدایاسپاسگزارم/استادسپاسگزارم/
دوستون دارم/یاحق.//
سلام استاد عزیزم
امروز که این فایل را دیدم یکسال هست عضو سایت شما هستم ودر این یکسال تمام تلاشم رو کردم که اآموزشهای شما رو را یاد بگیرم وعمل کنم چندروز پیش به خودم گفتم تو یکسال چیکار کردی؟
ویه مرورکردم یکسال گذشته راوهمانطور که شما فرمودین کارذهن اینه که کاری که انجام میدی رو بی ارزش جلوه بده ومن متوجه این قضیه شدم دیدم درعرض این یک سال حدود ۲۵ کتاب در زمینه موفقیت ورشد فردی وکتابهای معنوی خوندم وچقدریادداشت برداری کردم ودر زمینه سپاسگزاری هر روز تمرین سپاسگزاری انجام میدم وهرروز برنامه مدیتیشن دارم واروم اروم این پروسه داره طی میشه ومن هیچ عجله ای ندارم برای اینکه بتونم به موفقیت برسم چون دارم از این مسیر زیبا نهایت لذت رو میبرم وهر روز یه قدم کوچیک برمیدارم ذهنم رو متمرکز کردم بر عبارات تاکیدی ویه روز که ناامیدشده بودم هدایت شدم به یه کتاب که نویسنده نوشته بود زمانیکه شروع به فعالیت کردم بطور مستمر چهارسال طول کشید تا به موفقیت مالی رسیدم ومن انگیزه پیدامیکردم وادامه میدادم دراین یک سال نگاه خداوند را در هر ثانیه زندگیم حس میکنم کلام شما رو با گوش جان میشنوم که این هم هدایت امروز بود که از زبان شما گفته شد که برای شروع، با هرآنچه داری شروع کن!
خدایا سپاسگزارم
استاد عزیز سپاسگزارم به خاطر این آگاهی های خالص که به صورت رایگان در اختیار ما قرارمیدین
سلام به همه. من حقیقتش این فایلو دیدم بسیار دلم ریخت…چرا چون وقتی استاد راجب تمرین اگهی حرف زد من تنم لرزید و تازه فهمیدم چقدر در زندگیم موقعیتهای شغلی مناسب داشتم و بسیار جایی پیشرفت اما الان فهمیدن چرا نتونستم دووم بیارم و ادامه بدم بدلیل ترسهام بود ترس از مردم ترس از شکستن غرور انقدری ترس داشتم و دارم که حتی تو جمع غریبها نمیتونستم سلام بدم واقعا تنم لرزید و الان فهمیدم که من باید بشدت هرجور شده روی عزت نفسم کار کنم چون پاشنه اشیل منه ک جلوی منو گرفته بسیار مطمنممممم… که این مورد مانع پیشرفت من شده تاحالا همچین ترسیو در تنهای فقط با چند جمله استاد حس نکرده بودم الان دستام و پاهام یخ کرده حالا میفهمم پاشنه اشیل چیه…هرجور شده دوره عزت نفسو تهیه میکنم با اینکه هیچ پولی ندارم اما نه با قرض ن با وام….چون از ته دلم میخوام این ترسا بریزه و از شر این افکار پوچ و ترسها که منو مس یک مرداب نگهداشته خلاص بشم…دلم میخواد گریه کنم که چرا نمیدونستم اون موقعها اتفاقای بد برام میفته.و اینا همش از نبود اعتماد به نفسه چون اگه اعتماد بنفس داشته باشی هرررررررر کاررریوووووو میتونی انجام بدی….سپاس از استاد عباسمنش و خانوم شایسته
به نام الله مهربانم
سلام بر استاد عزیزم مریم بانوودوستان جان
چند روزی بود که با یک فکر منفی درگیر بودم من قدم هفتم رو کار کردم ومنتظر قدم هشتم هستم
اینکه چه معجزاتی دیدم ومتعهدانه تسلیم محض خدا شدم وکلام استاد جان وروح مرا تطهیر کرد بماند
با هدایت الهی قدمها رو برای شروع خودسازی خریدکردم واقعا کلمات از ابراز احساساتم و روزهایی که بر من گذشت وقدم به قدم معجزاتی که دیدم قاصر هستن
این دنیا ی متفاوتی که تجربه کردم رو نمیدونم چطوری در لابه لای کلمات بگنجانمشون
من خدا رو دیدم خدایی که شادی مطلقه ، از اوج وابستگی واز دل دردهای روحی رسیدم به جایی که دیگه هیچی برام مهم نبود بزرگترین لذت من یک خلوت بود وحضور خدایم ونوشتن برای او ،
الله اکبر از این سفر روحانی هر چقدر به خودم بیشتر توجه میکردم و خودمو کاوش میکردم به خدا نزدیکتر میشدم
یه جفت دم پایی زرد رنگ بندی گل دار خریدم وشبها قبل از گوش دادن قدمها با خدا یک ساعت توی حیاط خونه قدم میزدم وحرف میزدم واشک می ریختم وآسمون پرستاره وماه رو نگاه میکردم
وجالب اینجاست که همه خلوتمو محترم میشمردن
اینو بگم که یه جاهایی حس میکردم خدا داره پاکسازی میکنه درون منو اما میفهمیدم بعدش یک سبکی روحانی خواهم داشت ، طاقت میاوردم
گاهی قبل از اذان صبح خود به خود چشمام تیک باز میشد و زبانم شروع به سپاسگزاری و گفتن از زیباییها میکرد تمام وجودم شادی بود تمام سلولهام پرشعف بود برای حضور حضرت عشق خلاصه منو خدا و تک تک سلولهام بزمی داشتیم
خدا شده بود صاحبخانه قلبم چقدرررررر بامن صحبت کرد ومن نوشتم و رشد خودمو دیدم یه جاهایی که باید جلسات قدمها رو گوش میدادم وقفه میفتاد بعد متوجه شدم اول باید میومدم سایت فایلهای هدیه ی استاد رو که در سایت گذاشتن گوش میکردم آماده میشدم بعد میرفتم اون جلسه ا ی که در قدمها بهش رسیده بودم رو می شنیدم یعنی دراین سایت همه چی مکمل همدیگه اس ، گاهی اینقدر وقفه میفتاد ، دانلود نمیشد، نت قطع میشد، حافظه گوشیم پر میشد ، اینها همش هدایت بود که من میگفتم خدایا فهمیدم باید مقدمه ای باشه تا من بتونم مطالب جلسات قدم ها رو گوش بدهم
تا رسیدن به قدم هفتم ، تمامی کارتهای بانکی من شارژ شدن ، وامها تسویه شد ، پس انداز دارم الان من که تا به ۱۵ ماه میرسیدم حسابم می نشست به مراقبه تا حقوقمو واریز کنن😊
کلی برای خودم خرید کردم، دیگه به کسی پول قرض ندادم ، منی که اگه یکم حسابم پر میشد استرس میگرفتم که حالا اینها رو چیکار کنم و با یه فایل کوتاه از ثروت فهمیدم من که حسابم مثه چشمه جوشان بود برای این خالی میشد که پس انداز نمیکردم به هدر می دادم( عدم لیاقت) ودلیلشو نمیدونستم باورتون نمیشه که وقتی شنیدم که استاد میگفتن منم حسابم که پر میشد همش میخواستم قرض بدم چنان تکونی خوردم و موهای تنم سیخ شد گفتم اینکه منم قسمتی از وجودم که تا حالا فکر میکردم چقدر من خوبم یا الله این یعنی من خودمو لایق ثروت نمیدونستم بنابراین کسانی کنارم قرار میگرفتن که من به راحتی وبا احساس ایثار وفداکاری ورهایی تمام حسابمو واگذار میکردم واز همین جاشرروع شد که خدا خودش منبع بیکرانه من خودم لازم دارم زحمت میکشم چرا خرج خودم نکنم البته تا پذیرفتنش تکاملمو طی کردم اینو هم لازمه بگم من هرگز دوست نداشتم فایل ثروت گوش بدم میگفتم من همیشه پولدارم
ولی اتفاقی دستم خورد به یک فایل کوتاه در مورد ثروت و یکی تو دلم گفت حالا یکبار گوش کن و گوش دادن من همان وباز شدن گره ها همان
حقوقم زیاد شد ، حالا دیگه پیام واریز سود حسابهام میاد به جای هشدار دیر کرد اقساط بانک .گردنبدم یک زنجیر کوتاه داشت یهو از گردنم افتاد نگاه کردم قفلش دیگه محکم نبود برای همین باز شده ولی این به فکرم رسید که خدا میگه زهرا یک بند بلند تر وزیباتر لازمه و رفتم یک زنجیر زیبا که داشتم ولی استفاده نمیکردم رو انداختم ولذتشو بردم دیدم خدا داره بهم نشون میده تو لیاقتشو داری حق توا ، بچه پولدار استفاده کن از ثروت خدادادیت اینو به سرعت گوش کردم چون اساسی تکونم داد وفهمیدم وقبلش اینقدر تضاد دیده بودم که الان دیگه آماده پذیرش بودم و پذیرفتم و پیشرفتم رو در مورد قسمت مالی دیدم.
با کسانی برخورد میکردم که حال منو خوبتر میکردن دوستان قدیمی من پیدا شدن وچنان منو مورد لطفشون قرار میدادن من آروم بودم ورها ولی شور وشعف دوستم رو ازپشت خط حس میکردم ومیفهمیدم لطفش انعکاس احساس منه به خودم
یه چیز جالب که اتفاق افتاد من جذب کسی شدم که نمیدونستم از خانواده صمیمی استاادعباسمنش هستش بعد از ده دقیقه صحبت به من گفت شما عباسمنشی هستی
الله اکبر ، بچه های خانواده استاد همدیگرو پیدا میکنن….
از اینها که بگذریم که هر چه بگم باز هم کمه
مدتی بود در فکر خریدمحصول عزت نفس بودم
اما تعلل میکردم تا اینکه به تضادی بر خوردم که ۴ روز چنان دردی رو تحمل کردم که همش میگفتم خدایا کجایی چی شد اون شادی و حال خوبم
هر چقدر تلاش میکردم سپاسگزاری توجه به نکات زیبا همش موقتی بود ته دلم حالش خوبه همیشگی نبود
تا امروز که از خدا پرسیدم خدایا چی رو میخوای حالی من کنی ومن مقاومت میکنم ؟
گفتم میرم سایت واولین چیزی که اومد همون جواب منه
الله اکبرررررررررر بر خوردم به این فایل استاد عزززززت نفس
خدا گفت زهرا الان فهمیدی ؟ وگفتم بله وتسلیم شدم
انشالله در اولین فرصت اقدام میکنم
فکر میکردم بعد از قدم هفتم دیگه رنگ رنج رو نخواهم دید ولی فهمیدم برای رشدم برای خودسازی بازهم به رنج( تضاد) بر میخورم ونباید خودمو بزنم کوچه علی چپ وقتی دردی میده که از جنس عدم عزت نفسه خب درمانش مشخصه مقاومت معنی نداره
در کجای این سفر روحانی قراره این مقاومت من درمان بشه الله اعلم ، انشالله به رهایی مطلق میرسم واین سرسختی درست میشه
زمانیکه مقاومت کردنم درمان شد حتما میام برای شما عزیزان هم مقاومتی 😊😉می نویسم ،بعنوان تشکر از خدا درمان مقاومت رو می نویسم تا مقاومتها تون شکسته بشه و برسید به آنچه لیاقتشو دارید وبدونید خودمون هستیم که مانعیم ودیگر هیچ، من راهشو پیدا میکنم ✌
⚘میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست حافظ
تو خود حجاب خودی از میان برخیز ⚘
استاد عزیزم به اندازه هر دفعه ای که بچه های سایت میگن ومی نویسن عاشقتم من هزاران برابر بیشتر دوستتون دارررررررررم
یعنی در هر کلمه ی ابراز احساسات لطیف وقلبی بچه ها ما همه با هم همنوا میگیم استاد عااااااشقتیم وتشکر میکنم از مریم بانوی نازنینم دوستتوووووون دارم .
خدا را هزاران بار شکر به خاطر تمامی الطاف پنهان وپیدایش🧡⚘✌🙏🙏🧡⚘🧡