اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ی سوال ذهنمو درگیر کرده مگه ما نمیگیم اینده ما مشخص نشده و توسط خودمون رقم خورده چطوری پس اونموقع خدا به مادر موسی گفته بچه تو پیامبر میشه و… و حتی اگ بگیم به خاطر ایمان مادرش بوده خب ایمان مادرش که ربطی به اینده بقیه نداره منم ایمان داشته باشم برای یکی این اتفاق میوفته اما خودش باور نداشته باشه که نمیشه و اون موقع موسی کوچیک بوده پس چطوری اینو گفته این یعنی اون از اول انتخاب شده بوده؟!
سلام ای بزرگ مرد دوباره قصه موسی از دهان شما استاد عشق و به این زیبایی حالمان خوب است حالمان خوب است حالمان خوب است با شنیدن این قصه زیبا و این واقعییت وصف ناپذیر آنهم با صدای دلنشین شما که چقدر زیبا به جان مینشیند واقعا مو به تن سیخ میشود استاد امشب که این فایل زیبا را گوش دادم یاد اولین باری که صدای شما را در اتوبان داخل ماشینم که دوستم برام فرستاده بودن که من ازشون خیلیییی ممنونم و دقیقا شما قصه موسی و مادرش رو میگفتین و من آن روز با شنیدن سخنان شما در باره این واقعیت زیبای قرآن به پهنای صورتم اشک میریختم اشک شادی و از آنروز تا به امروز با شما و مسیر روشن شما همراه هستم افتادم خدایا روی ماه تورا میبوسم که من رو در این مسیر سبز قرار دادی تمام دلخوشی زندگی من این راه است ومیدانم در بهترین جای دنیا قرار گرفته ام و این لطف سرشار خداوند است نسبت به من استاد عزیزم ممنونم ممنونم ممنونم سپاسگزارم سپاسگزارم به قول خودتون انشالله همیشه شاد خوشبخت سعادتمند وثروتمند در دنیا و آخرت باشین خدا نگهدارتون باشه
سلام این اولین بار که دارم کامنت میذارم حدود چهل روز پیش یکنفر برادرمو بخاطر یک پاپوش و تهمت احمقانه تو مملکت غریب و فاسد بخاطر روابطی که داره انداخته تو زندان
از روزای اول من داستان مادرموسی رو به خودم یاداوری کردم و این اواخر همش این شعر ورد زبونم هستش و چه حالب که دیدم استادهم قایلی دراین مورد ساختن
تو این چهل روز خبرای خوبی نگرفتیم از کوتاهی و دروغ گویی وکیل گرفته تا شرایطی که فهمیدیم بدتراز اون چیزیه که فکر می کردیم که مجبور شدیم وکیل جدید بگیریم که باعث شد هم از لحاظی زمانی و هم مالی ضرر کنیم ولی با تمام وجود برادرمو که مثل بچه ام هست سپردم به خدا و منتظرم که معجزات خدا رو ببینم امیدوارم بزودی بیام اینجا و از معجزات خدای بزرگم بگم
به نام خدایی که درست کردن رابطم باهاش و اعتماد کردن بهش زندگی من را متحول کرد
سلام
میخوام از چگونگی رشد قدرت خلقم بواسطه ی باور کردن خداوند و خالق بودن خودم بگم
بگم که وقتی رابطم با خداوند درست تر شد و اعتمادم بهش بیشتر شد چطور خوشبین تر و الخیر فی ما وقع تر شدم
چطور عزت نفسم در مقابل دیگران بیشتر شد
چقدددد قائم به ذات تر و ارام تر و خوشحال تر و قدرت خلقم کن فیکون ترشد
البته چیزی که متوجهش شدم همش همه ی بازی یک روند و ادامه دادن یه مسیر درست هست نه یک فایل و کامنت و و و خاص
از مثال اول شروع میکنم من طی درخواست برای افزایش انرژیم و تنظیم خوابم که توی دفترم مینوشتم نمیدونم چی شد که سر از قانون سلامتی در اوردم و با اجرای اون تا جلسه ی پنج و از همون روز اول هم خوابم و هم انرژیم درست شد من راحت 5/5 یا 4 صبح بیدار میشم و 10-11 میخوابم البته کلی نتیجه که به این کامنت مریوط نیس ولی جالبیش اینه چون من باورام درمورد سلامتی خوب بود خیلی قبل تر بدون اینکه بدونم شروع به کم کردن وعده های غذاییم از تایم کرونا یعنی سال 99 کرده بودم البته نا خواسته بوده ها چون شب تا صبح فایل گوش میدادم چون اون تایم ساکت تر و خلوت تر بود عملانمیتونستم خیلی چیزی بخورم صبحم که خواب بودم و طی این روند باعث شده بود من خیلی بی میل بشم به غذا و فک میکنم برای همینه که خدارو شکر تمااااام ازمایشات من نرمال بود همش اما خوب اون بی انرژی بودن و عدم تمرکز بود که چون نصفه به قانون سلامتی بدون اینکه بدونم عمل میکردم یعنی وعده هام کم بود اما موادی که میخوردم خوب نبود یه سری از نتایج خوب بود یه سریش نه این اولین اجابت شدنم
مورد بعد که این اتفاق شبیهش برای فاطمه خانم که اکانت فاطمه و رسول را دارند سر خرید یه وسیله خانگی افتاده بود برای من سر غذا خوردن افتاد
قضیه این بود که من میخواستم برم رستوران شاندیز جردن و غذا بخورم بعد که تو ماشین نشستم و تو مپ زدم دیدم زده ساعت 4 بسته میشه و ساعت3:45 بود حسم گفت ببین نباید بری من گفتم اوکی میرم اگه شد که باید برم اگرم نه که هیچی از اسنپم نخواستم سفارش بگیرم خلاصه رفتم اونجا دیدم چه صف طولانی هست برای یه رستوران و دربونش بهم گفت اسم مینویسی و ساعت 18:30 به ترتیب نوبت صدا میکنیم شمارو و سفارش انلاینم بسته شده بود دیگه من اومدم تو ماشین گفتم بزار استیک سوییس و بزنم اونم بسته بود که قشنگ خدا بهم گفت نباید بری تقلا نکن جریان همزمان هم از این قرار بود که پدرم دعوت شده بود به شاندیز نیاوران برای یه مهمونی کاری و معمولا پدرم اگه تو هتل مهمونی باشه مارم میبرد ولی وقتایی که رستوران هست خصوصی تره و خودش میره و بازم این در حالی بود که من از دیروز قبل همش تو فکر شیشلیک بودم خلاصه به مامانم گفتم بابا نمیره مامانم گفت نمیدونم خوابه شاید شب باشه مهمونیش ولی من که نمیدونستم اما خدا میدونست به خدا گفتم خدایا خیلیی گشنمه من میرم خونه به چیزی درست میکنم اما شبم بازم میخورم البته اگه 3 ساعت بیشتر تحمل میکردم همون یه وعده در روز میشد و صبح دیر تر بیدار نمیشدم خلاصه من دیدم هی داره هرجایی که میزنم و من میخوام بستس کفتم اکی نباید غذا بگیرم میرم خونه رفتم خونه دیدم اع اره بابام شب قرار داره و ماهم اماده شدبم رفتیم بعد بابام پرسید مهمونی خصوصیه گفتن اره و دیگه من و دادشمو و مامانم نرفتیم تو بجاش رفتیم اطراف چرخ زدیم تا اینکه به یه رستوران طبقه ی بالای شاندیز رفتیم اینم بگم قبلش بخدا گفتم خدایت یه جای باحال و جالب منو ببر رفتیم اونجا دی جی داشتن و حالت بار طور بود ماهم رفتیم نشستیم و خیلی جالبه مامانم و داداشم که اهل اینچیزا نیستن گفتن ریحانه بیا بریم اینجا و واقعا یکی از خوشمزه ترین استیکای عمرمو اونجا خوردم و واقعا دم خدا گرم البته شیشلیک نبود ولی احتمالا هرموقع بدنم اون گوشتو بخواد خدا هدایتم میکنه
مورد بعدی من یه جایی بودم و در ماگم باز نمیشد بعد به مسئول ابدار خونه گفتم شما میتونید اینو باز کنید نتونست بعد چاقو اورد بندازه که اونو باز کنه و بعد من لفظ اینکه خش میفته رو اوردم و طرف گفت نبابا چیزی نمیشه و دقیقا خش افتاد و اخرم نشد باز کنه یعنی قدرت خلق تا این حد بعدشم داشتم میرفتم که اونجا یه پسری بود خودش گفت باز نمیشه گفتم نه اومد باز کرد برام درشو بعد گفتم چه خشی انداخته رو ماگم با همین بزنم تو سر ابدارچیه که سعی کرد پاکش کنه گفت فدای سرتون اصلا الان دارم کف میکنم از تغییر رفتار ادما با خودم
مورد بعدی من ماشینمو دم بانک نزدیک خونمون گذاشته بودم و یک گاوچرونی مالونده بود به ماشینم خلاصه ایده به ذهنم اومد که از دوربین بانک چک کنم اولش یکم اینجوریبودم که به مامانم بگم که ریس بانکم دوستشه بعد کفتم بیخیاال خودم میرم میگم خلاصه رفتن به یه اقایی توی بانک گفتم که بعد فهمیدم معاون بانکه من فکر میکردم کارمنده و اون بهم گفت نامه قضایی میخواد خلاصه مامانمم رفت عصرش به ریس بانک گفت اونم گفت یکمشو دیدم ولی حوصلم دیگه نمیشه نامه بیارید فیلم و تو فلش میرزم بهتون میدم خلاصه من بیخیال شدم که یهو چند روز بعد معاون بانکه منو دید خودش بهم گفت اون روز جلو ارباب رجوعا اینجوری گفتمو خودم برات نگاه میکنمو بعدشم بنده خدا نگاه کرد اما چیزی پیدا نکرد ولی مهم این بود که چجوری خدا دلا رو نرم میکنه برات وقتی که تو یه کوچول بیشتر فقط روی خودش حساب میکنی
یه مورد دیگه ام هست که نمیخوام بگم
مورد بعدی دیدن افرادی که شاید صد در هزار احتمالش باشه اما تا فک کردم بهشون دیدمشون یا دفتر شکرگزاریم اخراشه فایل سفر به دور امریکا شو دیدم که مریم جون دفتر نو خریده چون دفتر اونم تمام شده و هدیه گرفتن یه سر رسید هدیه گرفتن فلش چون این مدت همش میشنیدم یه فلش بیار فیلم دوربین بانک بریزم توش
مورد دیگه تویپمپ بنزین تا وارد شدم خدا هدایتم کرد به لاینی که یهو خالی شد رفتم و بنزین زدم جوری که کسایی که جلو تر از من بودن هنوز تو صف لاین خودشون بودن
رفتار مامان و بابام چقددددددد خوب شده ادما چقد بهتر برخورد میکنم
دیشب بعد غذا. رفتیم بستنی اینا بخوریم که من نخوردم و مامانم چقد قربون دخترم برم بخور عزیزم کرد
و جالبه از وقتی نون و شکولات و برنج نمیخورم مامانم پاشو کرده تو یه کفش که تووورو خدا بیا یه شوکلات با چاییت بخور. اینجور افراد لجبازی هستیم ما
مورد دیگه من یه کتاب خونه رو خیلی دوست داشتم برم ولی حسش نبود تا اینکه تا استاد تو اخر جلسه 3. قانون سلامتی بود گفت بیکار نشنید تو خونه اره اگه منم بشینم هوس هی میکنم گفتم پاشو ریحانه باید بری بیرون شاید تو نتونی غذای های بد و بریزی دور اما خودت که میتونی بری بیرون و خونه نباشی و این شد که رفتم کتابخونه
و نکته ی جالب اینه همون جور که استادم میکه جهان تعهدتو میسنجه از وقتی شروع کردم به قانون سلامتی انقدددددخوراکی های خوشمزه اومده تو خونه که نگو داداشم کیک براونی درست کرد مامانم باقلوا براش اوردن و قرمه سبزی درست کرد پدرم پسته خام گرفت و اجیل و داداش کوچیکم بیسکوییت نوتلا و بستنی گرفت الانم دلم داره اب میفته اما چون نتیجه دارم میبینم و هی با خودم تکرار میکنم سعی میکنم خودمو کنترل کنم
خلاصه که اسان شدم برای اسانی ها
یه نکته ای رو هم بگم اینکه قدرت خلق ما میره بالا و ممکنه خوب چیزای ناخواسته رو هم بیشتر خلق کنیم ولی هیچ جای نگرانی نیست چون وقتی در مسیر درستی یعنی در مسیر توحید اون اتفاقم برات خیر میشه چون نتایج اتفاقات متناسب با مدار و جهتیه که داریم پس اگر من در جهت توحید باشم و در مدار خوب اون اتفاق ناخواسته ای رو هم که خلق کردم مثل یه اتفاقی میشه که ظاهرش جالب نیست اما خیره و تازه باور من خالق صدرصد زندگیم هستم رو قوی میکنه که این قضیه چیزیه که زندگی منو متحول میکنه
و دارم به چشم میبینم که تو وقتی میتونی تا این حد خوش بین باشی که توحیدی تر باشی
خدایا شکرت دوباره هم باهات دوست شدم و هم دارم بهت اعتماد میکنم
خدایا واقعا ازت میخوام منو از موحدین قرار بدی نه مشرکین
خدایا ازت میخوام که خاشع و خاضع و فروتن باشم در برابر تو نه طغیان گر
چون وقتی هرچقدر از شرک میگذری و این نکبت از وجودت پاک میشه اون قدرت و احترام و خوشبتی و عشق که بواسطه ی اون توحیدی تر شدن و کمتر شدن شرک برات اتفاق میفته این تله هست که تورو به طغیان مثل فرعون و منم منم برسونه که ماشالاه این رو هم من دست نخورده نزاشتم و دچارش شدم
واقعا به میزانی که خواسته هات و هر چیز دیگه ای در برابر خدا اهمیتشونو از دست میدن با همون سرعت بهت میچسبن و به سمتت میان
من خیلی به تفاوت دیدگاه مادر موسی و پدر یوسف فکر میکنم اینکه چی باعث تفاوت در عملکرد و درنهایت نتیجه شون شد و واقعا ایمان و اعتماد به هدتوند و توحید هست که باعث میشه ترساتو به حدی کم کنی که عمل کنی حتی نترسی و عمل کنی چون مطمئنی باعث میشه که عزیزترین خواسته ات یا ادم زندگیت اونقدرااا مهم نباشه که تو بخوای در برابر خدا قرارش بدی یا از قوانین تخطی کنی
چقد قشنگ که خدا به مادر موسی مگه تو مادری اما من طبق قوانینم عمل میکنم و فرقی نداره که تو مادری یا نه و تو باید خودتو با من هماهنگ کنی اونوقت من همممممه ی چیزای دیگه را همه رو باهم برات هماهنگ میکنم که این فقط قدرت خداست که تو همون لحظه ی خاص اون شخص خاص ببینی و فلان درخواست و بکنی یا فلان کارو بکنی یا نه کنی این هماهنگیا فقط میتونه قدرت خدا باشه و اگه اون نباشه فقط کافیه یه تیکه کوچیک از پاز مجموعه ی اجابت خواستت کج بشه همه چی باهم کنسل میشه
پس تو فقط خودتو با خدا هماهنگ کن تو با قوانین و خواسته هات هماهنگ میشی چقد اسون و راحت
باز میخواستم بگم لقمه دلم اب افتاد
از استادم سپاس گزارم که واقعا یکی از بزرگترین وسیله های خداوند توی زندگیمه که هر موقع سوالی داشتم و یا اگاهی میخواستم اکثرا با شما این هدایت اتفاق افتاده
ازتون سپاس گزارم
از مریم عزیزم چقد سپاس گزارم که هر بار این تعهدشو در این مسیر میبینم خود به خود من رو هم مجاب میکنه که دقیق تر و عمیق تر کارکنم و میگم ببین ریحانه این حد از خواستن برای رشد و درک اگاهی های مریم چقد قشنگ اجابت شده
الان تو حالتیم که از همه میخوام تشکر کنم واقعا که ادم هر چقد بیشتر فقط روی خداوند حساب میکنه اتفاقا مهربان تر میشه با بقیه کم توقع تر میشه ازشون و بیشتر دوسشون داره
مثلا من قبلا سر غذا درست کردن مامانمو موظف به این کار میدونستم و میگفتم چرا غذا درست نکردی یا دیر درست کردی و همیشه یه باری روی دوشم بود که وای من غذا درست نمیکنم من ظرفا رو نمیشورم اما الان اینم برطرف شده من خودم برای خودم غذا درست میکنم و ظرفامم خودم میشورم و چقدددد خلاق شدم توی درست کردن غذا
خدای قندولی من ازت خیلی خیلی ممنونم
همه ی بازی همین بوده و ادامه ی همین قضیه
تو موحد باشی عزت نفست بالاس
تو موحد باشی روابطتت عالیه
تو موحد باشی سلامتی
تو موحد باشی ثروتمندی
تو موحد باشی به هر خواسته ای که تو خودت میخوای میرسی
چون اون همه رو بهت میگه هر جا لازم باشه میبرتت هر کار لازم باشه من که میگم ببر منو که انجامش بدم
استاد ازت سپاس گزارم بابت این ویدئو بی نظیر چقد خودمو بیشتر فهمیدم چقد وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم شرک در وجودم زیاده با اینکه هر روز سپاس گزاری میکنم از خداوند ولی خیلی وقتا یادم میره که چه کار هایی بی نظیری که خودم اگه بخوام انجامشون بدم
سالها طول میکشه ولی خدا برام تو ی چشم بهم زدن انجامشون داد ولی یادم میره هر موقع ی چیزی خواستم بهم داد به اندازه اییکه باورش کردم تکاملمو طی کردم بهم داد
خدایا هزاران بار ازت سپاس گزاری میکنم برای تمام نعمت هایی که بهم دادی ولی سپاس گزارت نبودم
خدایا ازت میخوام مارو به را راست به راه کسانی که بهشون نعمت و فروانی سلامتی عشق و جلال عظمت دادی هدایت کنی
نمرود هم شاید نمیدونست چی میتونست سرش بیاد ولی تا اینجا اومده…اصلا کی میدونه شاید منم چندین جا از تصادفی که حتی متوجهش نشدم سالم موندم یا از دشمنی که قلبش نرم شده یا ماری که تو مسیرم بوده و هر چیز دیگه ای که مثل نمرود یا اعتبارش رو به خدا ندادم یا اصلا خبردار نشدم…خدایا شاکر بودنم هم فقط از خودت بر میاد
روح شاعرگرانقدرپروین شادچقداین اشعارزیبا ودلنشینن وهمچنین تبیین وتوضیح زیبای استادعباس منش واقعا عالی بودمخصوصا برای ماکه هرلحظه ممکنه یادمون بره که همه کاره خداست وهمه چی به دستان قدرتمندومهربان اوست وهموست که درهرلحظه ماروهدایت می کنه البته اگرمادرفرکانس هدایتش باشیم.
حمدوسپاس خدای عزیزمهربان را که این اگاهی های ناب نصیب گردید خدایا شکرت
از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است، کار انجام شده، ما نمیبینیم؛ چون ما با چشم و عقل خودمون داریم به اتفاقات نگاه میکنیم.
وقتی توکل میکنیم بر خداوند، وقتی هدایتها را دنبال میکنیم، وقتی ایمان داریم، وقتی احساس مان خوب است، وقتی نه غم و نه ترسی داریم و با ایمان و توکل مسیرمون رو پیش میریم، نتیجه اتفاق افتاده، شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده است.
شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمان است.
خدا همیشه داره به ما میگه: ایمان داشته باش و مطمئن باش که کارها انجام میشه. مطمئن باش که قدمها برداشته میشه، مطمئن باش که اتفاقات رخ میده.
خداوند عادلِ، عدل خداوند بینقصِ.
هر آنچه که ما در زندگیمون داریم دریافت میکنیم، بهخاطرِ آنچه پیش پیش میفرستیم است؛ (بهخاطر آنچه انجام میدهیمِ: به ما کانوا یعملون)
اتفاقات داره کاملا عادلانه رقم میخوره.
همه چیز در سیطره مشیت الهی است.
تمام اتفاقات، تمام آنچه که داره در جهان اتفاق میافته، همه چیز تحت کنترل خداست.
وقتی خدا بهمون وحی میکنه که فلان کار رو انجام بده، مطمئن باشیم که در این جهان بزرگ، هیچ برگی به اذن خداوند نمیافته و همه چیز تحت کنترل خداست.
هیچ چیز در جهان اتفاقی نیست؛ یعنی اینطور نیست که اتفاقی بیفته و خداوند در جریان نباشه.
– به قول جناب سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
خداوند همه چیز را تحت کنترل دارد؛ حتی یک قطره آب هم به ماموریتی که خداوند بهش داده داره عمل میکنه.
این کفرِ که فکر کنیم خداوند چیزی را فراموش میکند و حواسش به وعدهای که داده نیست؛ وعده خداوند حقِ.
هیچ چیزی اتفاقی رخ نمیده، هیچ چیزی شانسی رخ نمیده، هر چیزی ماموریتی داره.
همه اجزای هستی دارند ماموریتی که خدا برایشان مقدر کرده رو انجام میدهند.
– به قول جناب ملاصدرا (خـداونـد از نـگاه ملاصـدرا):
خداوند بینهایت است و لامکان و بیزمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر میشود و مادر
بیبرادران را برادر میشود
بیهمسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید میشود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر میشود
پیران را عصا میشود
و محتاجان به عشق را عشق میشود
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها
ناراستیها و نامردمیها
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفرهی شما
با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد بردهاید
که انسانیت را پاس نمیدارید؟!
خداوند اون چیزی میشه که ما نیاز داریم، اون چیزی میشه که ما میخوایم.
اگر کسی در زندگیت نیست، همین که خدا در زندگیات است، مثل این میمونه که همه در زندگیت هستند.
همیشه خداوند داره ما رو هدایت میکنه.
خداوند به ما کمک میکنه؛ این خونی که در رگهای ماست، قلبی که میتپه، مغزی که داره کار میکنه، این جهانی که داره طبق برنامه پیش میره، همه لطف خداست، این چشم بینا، این نعمتها، سلامتی، آرامش، آزادی، امنیت، زیبایی، رزق و روزیمون… همه و همه لطف خداست.
خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر رو به من بده؛ چون میدونم اگر بتونم سپاسگزار واقعی تو باشم، همه چیز زندگیم درست میشه، همه چیز به بهترین شکل ممکن برام رقم میخوره.
سپاسگزار واقعی نعمتهای خداوند بودن باید من رو برسونه به احساس فراوانی، احساس آرامش، شادی، ایمنی، سلامتی، خوشبختی و…
به اندازهای که سرمون جلوی خداوند پایینِ، به اندازهای که نعمتهای خداوند رو میبینیم، به اندازهای که درک میکنیم و برای آنچه که به ما داده سپاسگزار او هستیم، به همان اندازه خداوند ما را در مقابل غیرِ خدا سربلند و سرافراز میکنه، یعنی در مقابل غیرِ خدا سرمون بالاست.
به اندازهای که در مقابل خداوند سرمون پایینه، به همان اندازه سرمون را در مقابل دیگران و غیرِ خدا بالا نگه میدارد.
به اندازهای که در مقابل خداوند فروتن هستیم، به همان اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده.
من باید در هر لحظه فقط و فقط روی خدا حساب کنم.
خدایا من به هر چیزی که از تو به من برسه، نیازمندم.
اگر فقط روی خدا حساب کنم و او را بهعنوان تنها خالق، قدرت و رب جهان بدونم و سپاسگزار واقعی نعمتهاش باشم، اونوقت درها به روی من باز میشه، مسیرها بهم نشون داده میشه، فرصتها برای من بوجود میآن، ایدههای ناب به فکرم خطور میکنن، شرایط برام مهیا میشن، آدمهای درست وارد زندگیم میشن، اتفاقات به نفع من رخ میدن و اصلا اونوقت تمام کارها به بهترین شکل ممکن برای من انجام میشن.
چقدر خوبه که این خدا و این جهان و این قوانین هست تا بتونم زندگیم رو اونطور که میخوام خلق کنم.
خدایا لطفا من رو به سپاسگزاری بیشتر، فروتنی بیشتر در مقابل قدرتت، به پیروی از هدایتهایت، به ایمان بیشتر، به یقین بیشتر، به توکل بیشتر، به احساس خوب بیشتر، به آرامش بیشتر و… هدایت کن.
خدایا شکرت که هر روز من رو به اون شخصیت ایدهآلی که میخوام بهش تبدیل بشم و همچنین اون زندگی دلخواه و شرایط رویایی که در آرزوش هستم، نزدیکتر میکنی.
خدایا من هر روز آمادگی دریافت برکات، نعمات، هدایتها و هر خیر و خوبی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای تمام چیزهای خوبی که وارد زندگیم میکنی، ازت هزاران بار ممنونم.
سلام و درود استاد عزیز خیلی سپاسگزاریم به خاطر این فایل ارزشمند و توحیدی چقدر نیاز داریم به تکرار و یادآوری این مطالب اللهی نمی دانم چطور تشکر کنم فقط می تونم بگم خدایا هزاران مرتبه شکر برای این هدایت همیشگی و حضور این استاد پاک و مخلص خدایا هزاران مرتبه شکر
سلام ی سوال ذهنمو درگیر کرده مگه ما نمیگیم اینده ما مشخص نشده و توسط خودمون رقم خورده چطوری پس اونموقع خدا به مادر موسی گفته بچه تو پیامبر میشه و… و حتی اگ بگیم به خاطر ایمان مادرش بوده خب ایمان مادرش که ربطی به اینده بقیه نداره منم ایمان داشته باشم برای یکی این اتفاق میوفته اما خودش باور نداشته باشه که نمیشه و اون موقع موسی کوچیک بوده پس چطوری اینو گفته این یعنی اون از اول انتخاب شده بوده؟!
سلام ای بزرگ مرد دوباره قصه موسی از دهان شما استاد عشق و به این زیبایی حالمان خوب است حالمان خوب است حالمان خوب است با شنیدن این قصه زیبا و این واقعییت وصف ناپذیر آنهم با صدای دلنشین شما که چقدر زیبا به جان مینشیند واقعا مو به تن سیخ میشود استاد امشب که این فایل زیبا را گوش دادم یاد اولین باری که صدای شما را در اتوبان داخل ماشینم که دوستم برام فرستاده بودن که من ازشون خیلیییی ممنونم و دقیقا شما قصه موسی و مادرش رو میگفتین و من آن روز با شنیدن سخنان شما در باره این واقعیت زیبای قرآن به پهنای صورتم اشک میریختم اشک شادی و از آنروز تا به امروز با شما و مسیر روشن شما همراه هستم افتادم خدایا روی ماه تورا میبوسم که من رو در این مسیر سبز قرار دادی تمام دلخوشی زندگی من این راه است ومیدانم در بهترین جای دنیا قرار گرفته ام و این لطف سرشار خداوند است نسبت به من استاد عزیزم ممنونم ممنونم ممنونم سپاسگزارم سپاسگزارم به قول خودتون انشالله همیشه شاد خوشبخت سعادتمند وثروتمند در دنیا و آخرت باشین خدا نگهدارتون باشه
سلام این اولین بار که دارم کامنت میذارم حدود چهل روز پیش یکنفر برادرمو بخاطر یک پاپوش و تهمت احمقانه تو مملکت غریب و فاسد بخاطر روابطی که داره انداخته تو زندان
از روزای اول من داستان مادرموسی رو به خودم یاداوری کردم و این اواخر همش این شعر ورد زبونم هستش و چه حالب که دیدم استادهم قایلی دراین مورد ساختن
تو این چهل روز خبرای خوبی نگرفتیم از کوتاهی و دروغ گویی وکیل گرفته تا شرایطی که فهمیدیم بدتراز اون چیزیه که فکر می کردیم که مجبور شدیم وکیل جدید بگیریم که باعث شد هم از لحاظی زمانی و هم مالی ضرر کنیم ولی با تمام وجود برادرمو که مثل بچه ام هست سپردم به خدا و منتظرم که معجزات خدا رو ببینم امیدوارم بزودی بیام اینجا و از معجزات خدای بزرگم بگم
به نام خدایی که درست کردن رابطم باهاش و اعتماد کردن بهش زندگی من را متحول کرد
سلام
میخوام از چگونگی رشد قدرت خلقم بواسطه ی باور کردن خداوند و خالق بودن خودم بگم
بگم که وقتی رابطم با خداوند درست تر شد و اعتمادم بهش بیشتر شد چطور خوشبین تر و الخیر فی ما وقع تر شدم
چطور عزت نفسم در مقابل دیگران بیشتر شد
چقدددد قائم به ذات تر و ارام تر و خوشحال تر و قدرت خلقم کن فیکون ترشد
البته چیزی که متوجهش شدم همش همه ی بازی یک روند و ادامه دادن یه مسیر درست هست نه یک فایل و کامنت و و و خاص
از مثال اول شروع میکنم من طی درخواست برای افزایش انرژیم و تنظیم خوابم که توی دفترم مینوشتم نمیدونم چی شد که سر از قانون سلامتی در اوردم و با اجرای اون تا جلسه ی پنج و از همون روز اول هم خوابم و هم انرژیم درست شد من راحت 5/5 یا 4 صبح بیدار میشم و 10-11 میخوابم البته کلی نتیجه که به این کامنت مریوط نیس ولی جالبیش اینه چون من باورام درمورد سلامتی خوب بود خیلی قبل تر بدون اینکه بدونم شروع به کم کردن وعده های غذاییم از تایم کرونا یعنی سال 99 کرده بودم البته نا خواسته بوده ها چون شب تا صبح فایل گوش میدادم چون اون تایم ساکت تر و خلوت تر بود عملانمیتونستم خیلی چیزی بخورم صبحم که خواب بودم و طی این روند باعث شده بود من خیلی بی میل بشم به غذا و فک میکنم برای همینه که خدارو شکر تمااااام ازمایشات من نرمال بود همش اما خوب اون بی انرژی بودن و عدم تمرکز بود که چون نصفه به قانون سلامتی بدون اینکه بدونم عمل میکردم یعنی وعده هام کم بود اما موادی که میخوردم خوب نبود یه سری از نتایج خوب بود یه سریش نه این اولین اجابت شدنم
مورد بعد که این اتفاق شبیهش برای فاطمه خانم که اکانت فاطمه و رسول را دارند سر خرید یه وسیله خانگی افتاده بود برای من سر غذا خوردن افتاد
قضیه این بود که من میخواستم برم رستوران شاندیز جردن و غذا بخورم بعد که تو ماشین نشستم و تو مپ زدم دیدم زده ساعت 4 بسته میشه و ساعت3:45 بود حسم گفت ببین نباید بری من گفتم اوکی میرم اگه شد که باید برم اگرم نه که هیچی از اسنپم نخواستم سفارش بگیرم خلاصه رفتم اونجا دیدم چه صف طولانی هست برای یه رستوران و دربونش بهم گفت اسم مینویسی و ساعت 18:30 به ترتیب نوبت صدا میکنیم شمارو و سفارش انلاینم بسته شده بود دیگه من اومدم تو ماشین گفتم بزار استیک سوییس و بزنم اونم بسته بود که قشنگ خدا بهم گفت نباید بری تقلا نکن جریان همزمان هم از این قرار بود که پدرم دعوت شده بود به شاندیز نیاوران برای یه مهمونی کاری و معمولا پدرم اگه تو هتل مهمونی باشه مارم میبرد ولی وقتایی که رستوران هست خصوصی تره و خودش میره و بازم این در حالی بود که من از دیروز قبل همش تو فکر شیشلیک بودم خلاصه به مامانم گفتم بابا نمیره مامانم گفت نمیدونم خوابه شاید شب باشه مهمونیش ولی من که نمیدونستم اما خدا میدونست به خدا گفتم خدایا خیلیی گشنمه من میرم خونه به چیزی درست میکنم اما شبم بازم میخورم البته اگه 3 ساعت بیشتر تحمل میکردم همون یه وعده در روز میشد و صبح دیر تر بیدار نمیشدم خلاصه من دیدم هی داره هرجایی که میزنم و من میخوام بستس کفتم اکی نباید غذا بگیرم میرم خونه رفتم خونه دیدم اع اره بابام شب قرار داره و ماهم اماده شدبم رفتیم بعد بابام پرسید مهمونی خصوصیه گفتن اره و دیگه من و دادشمو و مامانم نرفتیم تو بجاش رفتیم اطراف چرخ زدیم تا اینکه به یه رستوران طبقه ی بالای شاندیز رفتیم اینم بگم قبلش بخدا گفتم خدایت یه جای باحال و جالب منو ببر رفتیم اونجا دی جی داشتن و حالت بار طور بود ماهم رفتیم نشستیم و خیلی جالبه مامانم و داداشم که اهل اینچیزا نیستن گفتن ریحانه بیا بریم اینجا و واقعا یکی از خوشمزه ترین استیکای عمرمو اونجا خوردم و واقعا دم خدا گرم البته شیشلیک نبود ولی احتمالا هرموقع بدنم اون گوشتو بخواد خدا هدایتم میکنه
مورد بعدی من یه جایی بودم و در ماگم باز نمیشد بعد به مسئول ابدار خونه گفتم شما میتونید اینو باز کنید نتونست بعد چاقو اورد بندازه که اونو باز کنه و بعد من لفظ اینکه خش میفته رو اوردم و طرف گفت نبابا چیزی نمیشه و دقیقا خش افتاد و اخرم نشد باز کنه یعنی قدرت خلق تا این حد بعدشم داشتم میرفتم که اونجا یه پسری بود خودش گفت باز نمیشه گفتم نه اومد باز کرد برام درشو بعد گفتم چه خشی انداخته رو ماگم با همین بزنم تو سر ابدارچیه که سعی کرد پاکش کنه گفت فدای سرتون اصلا الان دارم کف میکنم از تغییر رفتار ادما با خودم
مورد بعدی من ماشینمو دم بانک نزدیک خونمون گذاشته بودم و یک گاوچرونی مالونده بود به ماشینم خلاصه ایده به ذهنم اومد که از دوربین بانک چک کنم اولش یکم اینجوریبودم که به مامانم بگم که ریس بانکم دوستشه بعد کفتم بیخیاال خودم میرم میگم خلاصه رفتن به یه اقایی توی بانک گفتم که بعد فهمیدم معاون بانکه من فکر میکردم کارمنده و اون بهم گفت نامه قضایی میخواد خلاصه مامانمم رفت عصرش به ریس بانک گفت اونم گفت یکمشو دیدم ولی حوصلم دیگه نمیشه نامه بیارید فیلم و تو فلش میرزم بهتون میدم خلاصه من بیخیال شدم که یهو چند روز بعد معاون بانکه منو دید خودش بهم گفت اون روز جلو ارباب رجوعا اینجوری گفتمو خودم برات نگاه میکنمو بعدشم بنده خدا نگاه کرد اما چیزی پیدا نکرد ولی مهم این بود که چجوری خدا دلا رو نرم میکنه برات وقتی که تو یه کوچول بیشتر فقط روی خودش حساب میکنی
یه مورد دیگه ام هست که نمیخوام بگم
مورد بعدی دیدن افرادی که شاید صد در هزار احتمالش باشه اما تا فک کردم بهشون دیدمشون یا دفتر شکرگزاریم اخراشه فایل سفر به دور امریکا شو دیدم که مریم جون دفتر نو خریده چون دفتر اونم تمام شده و هدیه گرفتن یه سر رسید هدیه گرفتن فلش چون این مدت همش میشنیدم یه فلش بیار فیلم دوربین بانک بریزم توش
مورد دیگه تویپمپ بنزین تا وارد شدم خدا هدایتم کرد به لاینی که یهو خالی شد رفتم و بنزین زدم جوری که کسایی که جلو تر از من بودن هنوز تو صف لاین خودشون بودن
رفتار مامان و بابام چقددددددد خوب شده ادما چقد بهتر برخورد میکنم
دیشب بعد غذا. رفتیم بستنی اینا بخوریم که من نخوردم و مامانم چقد قربون دخترم برم بخور عزیزم کرد
و جالبه از وقتی نون و شکولات و برنج نمیخورم مامانم پاشو کرده تو یه کفش که تووورو خدا بیا یه شوکلات با چاییت بخور. اینجور افراد لجبازی هستیم ما
مورد دیگه من یه کتاب خونه رو خیلی دوست داشتم برم ولی حسش نبود تا اینکه تا استاد تو اخر جلسه 3. قانون سلامتی بود گفت بیکار نشنید تو خونه اره اگه منم بشینم هوس هی میکنم گفتم پاشو ریحانه باید بری بیرون شاید تو نتونی غذای های بد و بریزی دور اما خودت که میتونی بری بیرون و خونه نباشی و این شد که رفتم کتابخونه
و نکته ی جالب اینه همون جور که استادم میکه جهان تعهدتو میسنجه از وقتی شروع کردم به قانون سلامتی انقدددددخوراکی های خوشمزه اومده تو خونه که نگو داداشم کیک براونی درست کرد مامانم باقلوا براش اوردن و قرمه سبزی درست کرد پدرم پسته خام گرفت و اجیل و داداش کوچیکم بیسکوییت نوتلا و بستنی گرفت الانم دلم داره اب میفته اما چون نتیجه دارم میبینم و هی با خودم تکرار میکنم سعی میکنم خودمو کنترل کنم
خلاصه که اسان شدم برای اسانی ها
یه نکته ای رو هم بگم اینکه قدرت خلق ما میره بالا و ممکنه خوب چیزای ناخواسته رو هم بیشتر خلق کنیم ولی هیچ جای نگرانی نیست چون وقتی در مسیر درستی یعنی در مسیر توحید اون اتفاقم برات خیر میشه چون نتایج اتفاقات متناسب با مدار و جهتیه که داریم پس اگر من در جهت توحید باشم و در مدار خوب اون اتفاق ناخواسته ای رو هم که خلق کردم مثل یه اتفاقی میشه که ظاهرش جالب نیست اما خیره و تازه باور من خالق صدرصد زندگیم هستم رو قوی میکنه که این قضیه چیزیه که زندگی منو متحول میکنه
و دارم به چشم میبینم که تو وقتی میتونی تا این حد خوش بین باشی که توحیدی تر باشی
خدایا شکرت دوباره هم باهات دوست شدم و هم دارم بهت اعتماد میکنم
خدایا واقعا ازت میخوام منو از موحدین قرار بدی نه مشرکین
خدایا ازت میخوام که خاشع و خاضع و فروتن باشم در برابر تو نه طغیان گر
چون وقتی هرچقدر از شرک میگذری و این نکبت از وجودت پاک میشه اون قدرت و احترام و خوشبتی و عشق که بواسطه ی اون توحیدی تر شدن و کمتر شدن شرک برات اتفاق میفته این تله هست که تورو به طغیان مثل فرعون و منم منم برسونه که ماشالاه این رو هم من دست نخورده نزاشتم و دچارش شدم
خدایا خودت هدایتم کن چقدددد ارام گرفتم واقعا خدایا شکرت
واقعا به میزانی که خواسته هات و هر چیز دیگه ای در برابر خدا اهمیتشونو از دست میدن با همون سرعت بهت میچسبن و به سمتت میان
من خیلی به تفاوت دیدگاه مادر موسی و پدر یوسف فکر میکنم اینکه چی باعث تفاوت در عملکرد و درنهایت نتیجه شون شد و واقعا ایمان و اعتماد به هدتوند و توحید هست که باعث میشه ترساتو به حدی کم کنی که عمل کنی حتی نترسی و عمل کنی چون مطمئنی باعث میشه که عزیزترین خواسته ات یا ادم زندگیت اونقدرااا مهم نباشه که تو بخوای در برابر خدا قرارش بدی یا از قوانین تخطی کنی
چقد قشنگ که خدا به مادر موسی مگه تو مادری اما من طبق قوانینم عمل میکنم و فرقی نداره که تو مادری یا نه و تو باید خودتو با من هماهنگ کنی اونوقت من همممممه ی چیزای دیگه را همه رو باهم برات هماهنگ میکنم که این فقط قدرت خداست که تو همون لحظه ی خاص اون شخص خاص ببینی و فلان درخواست و بکنی یا فلان کارو بکنی یا نه کنی این هماهنگیا فقط میتونه قدرت خدا باشه و اگه اون نباشه فقط کافیه یه تیکه کوچیک از پاز مجموعه ی اجابت خواستت کج بشه همه چی باهم کنسل میشه
پس تو فقط خودتو با خدا هماهنگ کن تو با قوانین و خواسته هات هماهنگ میشی چقد اسون و راحت
باز میخواستم بگم لقمه دلم اب افتاد
از استادم سپاس گزارم که واقعا یکی از بزرگترین وسیله های خداوند توی زندگیمه که هر موقع سوالی داشتم و یا اگاهی میخواستم اکثرا با شما این هدایت اتفاق افتاده
ازتون سپاس گزارم
از مریم عزیزم چقد سپاس گزارم که هر بار این تعهدشو در این مسیر میبینم خود به خود من رو هم مجاب میکنه که دقیق تر و عمیق تر کارکنم و میگم ببین ریحانه این حد از خواستن برای رشد و درک اگاهی های مریم چقد قشنگ اجابت شده
الان تو حالتیم که از همه میخوام تشکر کنم واقعا که ادم هر چقد بیشتر فقط روی خداوند حساب میکنه اتفاقا مهربان تر میشه با بقیه کم توقع تر میشه ازشون و بیشتر دوسشون داره
مثلا من قبلا سر غذا درست کردن مامانمو موظف به این کار میدونستم و میگفتم چرا غذا درست نکردی یا دیر درست کردی و همیشه یه باری روی دوشم بود که وای من غذا درست نمیکنم من ظرفا رو نمیشورم اما الان اینم برطرف شده من خودم برای خودم غذا درست میکنم و ظرفامم خودم میشورم و چقدددد خلاق شدم توی درست کردن غذا
خدای قندولی من ازت خیلی خیلی ممنونم
همه ی بازی همین بوده و ادامه ی همین قضیه
تو موحد باشی عزت نفست بالاس
تو موحد باشی روابطتت عالیه
تو موحد باشی سلامتی
تو موحد باشی ثروتمندی
تو موحد باشی به هر خواسته ای که تو خودت میخوای میرسی
چون اون همه رو بهت میگه هر جا لازم باشه میبرتت هر کار لازم باشه من که میگم ببر منو که انجامش بدم
خدایا شکرت
به نام خالق تمام زیبایی ها
استاد ازت سپاس گزارم بابت این ویدئو بی نظیر چقد خودمو بیشتر فهمیدم چقد وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم شرک در وجودم زیاده با اینکه هر روز سپاس گزاری میکنم از خداوند ولی خیلی وقتا یادم میره که چه کار هایی بی نظیری که خودم اگه بخوام انجامشون بدم
سالها طول میکشه ولی خدا برام تو ی چشم بهم زدن انجامشون داد ولی یادم میره هر موقع ی چیزی خواستم بهم داد به اندازه اییکه باورش کردم تکاملمو طی کردم بهم داد
خدایا هزاران بار ازت سپاس گزاری میکنم برای تمام نعمت هایی که بهم دادی ولی سپاس گزارت نبودم
خدایا ازت میخوام مارو به را راست به راه کسانی که بهشون نعمت و فروانی سلامتی عشق و جلال عظمت دادی هدایت کنی
نمرود هم شاید نمیدونست چی میتونست سرش بیاد ولی تا اینجا اومده…اصلا کی میدونه شاید منم چندین جا از تصادفی که حتی متوجهش نشدم سالم موندم یا از دشمنی که قلبش نرم شده یا ماری که تو مسیرم بوده و هر چیز دیگه ای که مثل نمرود یا اعتبارش رو به خدا ندادم یا اصلا خبردار نشدم…خدایا شاکر بودنم هم فقط از خودت بر میاد
سلام وارادت استادعزیز
بارالهی دیده هامان پاک غول دیوکبرمارا خاک کن
چشم دل بگشا ببینیم راه را
راه حق پوییم نیفتیم چاه را
روح شاعرگرانقدرپروین شادچقداین اشعارزیبا ودلنشینن وهمچنین تبیین وتوضیح زیبای استادعباس منش واقعا عالی بودمخصوصا برای ماکه هرلحظه ممکنه یادمون بره که همه کاره خداست وهمه چی به دستان قدرتمندومهربان اوست وهموست که درهرلحظه ماروهدایت می کنه البته اگرمادرفرکانس هدایتش باشیم.
حمدوسپاس خدای عزیزمهربان را که این اگاهی های ناب نصیب گردید خدایا شکرت
به نام انرژی قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیکتر است
و به خوشبختی و ثروتمندی من بیشتر از خودم مشتاق و مصر است
به نام سیستم قانونمندی که جهانی پر از خوبی، زیبایی، نعمت، فرصت، ثروت، برکت و آدمهای خوب را آفریده
و من را نیز از بدو تولد، موجودی بسیار ارزشمند و لایق خلق کرده، که لیاقت بهرهمندی از تمام نعمتها را دارد.
به نام خدای غفور و رحیمی که من را به واسطه افکار و باورهایم، خالق شرایط و اتفاقات زندگیم قرار داده
تا بتوانم از راههای آسان و لذتبخش، به تمام آرزوها، شرایط دلخواه و زندگی رویاییم برسم.
سلام به خوشبختی و ثروت پایدار؛ سلام به تمام نعمتها، خوبیها، زیباییها و آدمهای خوب
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است، کار انجام شده، ما نمیبینیم؛ چون ما با چشم و عقل خودمون داریم به اتفاقات نگاه میکنیم.
وقتی توکل میکنیم بر خداوند، وقتی هدایتها را دنبال میکنیم، وقتی ایمان داریم، وقتی احساس مان خوب است، وقتی نه غم و نه ترسی داریم و با ایمان و توکل مسیرمون رو پیش میریم، نتیجه اتفاق افتاده، شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده است.
شک و تردید یکی از بزرگترین دشمنان توکل و ایمان است.
خدا همیشه داره به ما میگه: ایمان داشته باش و مطمئن باش که کارها انجام میشه. مطمئن باش که قدمها برداشته میشه، مطمئن باش که اتفاقات رخ میده.
خداوند عادلِ، عدل خداوند بینقصِ.
هر آنچه که ما در زندگیمون داریم دریافت میکنیم، بهخاطرِ آنچه پیش پیش میفرستیم است؛ (بهخاطر آنچه انجام میدهیمِ: به ما کانوا یعملون)
اتفاقات داره کاملا عادلانه رقم میخوره.
همه چیز در سیطره مشیت الهی است.
تمام اتفاقات، تمام آنچه که داره در جهان اتفاق میافته، همه چیز تحت کنترل خداست.
وقتی خدا بهمون وحی میکنه که فلان کار رو انجام بده، مطمئن باشیم که در این جهان بزرگ، هیچ برگی به اذن خداوند نمیافته و همه چیز تحت کنترل خداست.
هیچ چیز در جهان اتفاقی نیست؛ یعنی اینطور نیست که اتفاقی بیفته و خداوند در جریان نباشه.
– به قول جناب سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
خداوند همه چیز را تحت کنترل دارد؛ حتی یک قطره آب هم به ماموریتی که خداوند بهش داده داره عمل میکنه.
این کفرِ که فکر کنیم خداوند چیزی را فراموش میکند و حواسش به وعدهای که داده نیست؛ وعده خداوند حقِ.
هیچ چیزی اتفاقی رخ نمیده، هیچ چیزی شانسی رخ نمیده، هر چیزی ماموریتی داره.
همه اجزای هستی دارند ماموریتی که خدا برایشان مقدر کرده رو انجام میدهند.
– به قول جناب ملاصدرا (خـداونـد از نـگاه ملاصـدرا):
خداوند بینهایت است و لامکان و بیزمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده میشود
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر میشود و مادر
بیبرادران را برادر میشود
بیهمسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید میشود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر میشود
پیران را عصا میشود
و محتاجان به عشق را عشق میشود
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها
ناراستیها و نامردمیها
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفرهی شما
با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد بردهاید
که انسانیت را پاس نمیدارید؟!
خداوند اون چیزی میشه که ما نیاز داریم، اون چیزی میشه که ما میخوایم.
اگر کسی در زندگیت نیست، همین که خدا در زندگیات است، مثل این میمونه که همه در زندگیت هستند.
همیشه خداوند داره ما رو هدایت میکنه.
خداوند به ما کمک میکنه؛ این خونی که در رگهای ماست، قلبی که میتپه، مغزی که داره کار میکنه، این جهانی که داره طبق برنامه پیش میره، همه لطف خداست، این چشم بینا، این نعمتها، سلامتی، آرامش، آزادی، امنیت، زیبایی، رزق و روزیمون… همه و همه لطف خداست.
خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر رو به من بده؛ چون میدونم اگر بتونم سپاسگزار واقعی تو باشم، همه چیز زندگیم درست میشه، همه چیز به بهترین شکل ممکن برام رقم میخوره.
سپاسگزار واقعی نعمتهای خداوند بودن باید من رو برسونه به احساس فراوانی، احساس آرامش، شادی، ایمنی، سلامتی، خوشبختی و…
به اندازهای که سرمون جلوی خداوند پایینِ، به اندازهای که نعمتهای خداوند رو میبینیم، به اندازهای که درک میکنیم و برای آنچه که به ما داده سپاسگزار او هستیم، به همان اندازه خداوند ما را در مقابل غیرِ خدا سربلند و سرافراز میکنه، یعنی در مقابل غیرِ خدا سرمون بالاست.
به اندازهای که در مقابل خداوند سرمون پایینه، به همان اندازه سرمون را در مقابل دیگران و غیرِ خدا بالا نگه میدارد.
به اندازهای که در مقابل خداوند فروتن هستیم، به همان اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده.
من باید در هر لحظه فقط و فقط روی خدا حساب کنم.
خدایا من به هر چیزی که از تو به من برسه، نیازمندم.
اگر فقط روی خدا حساب کنم و او را بهعنوان تنها خالق، قدرت و رب جهان بدونم و سپاسگزار واقعی نعمتهاش باشم، اونوقت درها به روی من باز میشه، مسیرها بهم نشون داده میشه، فرصتها برای من بوجود میآن، ایدههای ناب به فکرم خطور میکنن، شرایط برام مهیا میشن، آدمهای درست وارد زندگیم میشن، اتفاقات به نفع من رخ میدن و اصلا اونوقت تمام کارها به بهترین شکل ممکن برای من انجام میشن.
چقدر خوبه که این خدا و این جهان و این قوانین هست تا بتونم زندگیم رو اونطور که میخوام خلق کنم.
خدایا لطفا من رو به سپاسگزاری بیشتر، فروتنی بیشتر در مقابل قدرتت، به پیروی از هدایتهایت، به ایمان بیشتر، به یقین بیشتر، به توکل بیشتر، به احساس خوب بیشتر، به آرامش بیشتر و… هدایت کن.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
خدایا شکرت که هر روز من رو به اون شخصیت ایدهآلی که میخوام بهش تبدیل بشم و همچنین اون زندگی دلخواه و شرایط رویایی که در آرزوش هستم، نزدیکتر میکنی.
خدایا من هر روز آمادگی دریافت برکات، نعمات، هدایتها و هر خیر و خوبی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای تمام چیزهای خوبی که وارد زندگیم میکنی، ازت هزاران بار ممنونم.
سلام خدمت شما استاد عزیزم
چقدر این کلیپ عالی و تاثیر گذار بود
چقدر احساسم عالی شد
واقعا توحیدهای عملی داخل سایتتون میلیاردها تومن ارزش مالی داره
اون هوای ابری، اون بارون، اون سرسبزی کنار جاده خیلی احساس قشنگی بمن داد
عاشقتونم
سلام و درود استاد عزیز خیلی سپاسگزاریم به خاطر این فایل ارزشمند و توحیدی چقدر نیاز داریم به تکرار و یادآوری این مطالب اللهی نمی دانم چطور تشکر کنم فقط می تونم بگم خدایا هزاران مرتبه شکر برای این هدایت همیشگی و حضور این استاد پاک و مخلص خدایا هزاران مرتبه شکر