توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 9
    574MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 9
    37MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1020 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    به نام یگانه خالق آسمان ها و زمین، خدایی که خلق کرد و هدایت را به عهده گرفت.

    استاد جانم سلام

    استاد دوست دارم با استفاده از باور فراوانی و توحید به این فایل نگاه کنم.

    استاد جانم، این روزها متعهد شده ام که توحید را در رفتارم و در تفکراتم جاری کنم. تعهد دادم عینک توحید را بر چشمانم بزنم و زندگی ام را با خط کش توحید بسنجم.

    هر باوری که می‌سازم به خودم میگویم میخواهی قدرتمندتر باشد؟ پس توحیدی ترش کن.

    تصمیم میگیرم، میپرسم آیا به کسی باج دادی؟ آیا به خاطر حرف مردم و نگاه و قضاوت آنهاست ؟ و اگر جواب خیر باشد اجرایی اش میکنم.

    کاری میخواهم انجام دهم میگویم آیا برای خودت هست و اگر برای خودم باشد انجامش میدهم.

    و استاد پاشنه ی آشیل من، ترس از قدرت و حکومت. میترسم عدد حسابم بره بالا که خدای نکرده نخواهم به دولت جواب پس بدهم.

    اما استاد من قربانی میکنم این ترس را.

    استاد بعد از جلسه نهم و دهم راهکار عملی دستیابی به رویاها، طوفانی در من به پا شد و من توقف ناپذیر شدم در درک خدا و قدرتی که او به من داده تا خودم، –بهاره–، زندگی ام را خلق کنم.

    استاد ذکر شبانه روزی شده، قدرت زندگی ام دست خودم است.

    قدرت زندگی ام دست خودم هست.

    من هستم و دنیای خودم که هیچ‌کس و هیچ چیز، به اندازه ی پشیزی در آن قدرت ندارد.

    دیگران هستن، ولی فقط فیزیکی و ذهن آنها در زندگی من بی تاثیر و من در زندگی آنها نیز بی تاثیر.

    از طرفی هم باور فراوانی، استاد باید باور کنم که این دنیا از بینهایت و نامحدود و غیر قابل شمارش و لایتناهی و بی سر و ته از هر چیزی دارد.

    بی نهایت

    آب

    غذا

    درخت

    برق

    پول

    دلار

    ریال

    لیر

    یورو

    مرد خوب

    مرد هم فرکانس

    مرد توحیدی

    مرد عامل به قانون

    عشق

    شادی

    مشتری

    پول دست مشتری

    لذت

    جاهای دیدنی

    آب و هوا خوب

    سلامتی

    امکانات

    راحتی و رفاه

    و

    و

    و

    و بعد وقتی که روی این دو مقوله مشغول کار بودم، به این نتیجه رسیدم که نمیشود توحیدی بود و به کمبود اعتقاد داشته باشی.

    به این نتیجه رسیدم که یکی از ارکان توحید باور به فراوانی است.

    و برایم در اهرم رنج و لذت ذهنی ام، مشرک بودن و توحیدی نبودن رنج آور است.

    بهم برمیخوره اگر توحیدی نباشم.

    حال اگر بخام این فایل را از ترکیب فراوانی و توحید ببینم باید بگویم، صد در صد و با اطمینان که هم دوره ی پروین زنان شاعر زیادی بودند.حتی قبل از او و یا بعد از او.

    اما یه سوال!!!

    چرا نام پروین بعد از این همه سال جاودانه است؟؟؟

    این سوال را گوشه ی ذهنتان داشته باشید.

    سوال بعدی!!!

    به نظر شما چه نیرویی، چه قدرتی، این کلمات را بر قلم پروین جاری کرده است؟

    آیا غیر از این است که او گفته و پروین نوشته؟

    و اینجاست که باید بگویم، وقتی توحیدی میشوی، وقتی به درونت وصل میشوی، وقتی در صلح قرار میگیری با خودت و بیرون خودت، آن گاه طبیعی نرین روش زندگی این است که در تو کلمات جاری شود تا تو توحید را فریاد بزنی، و طبیعی تر اینکه نامت بلند میشود.

    زیرا این وعده ی خداست و وعده ی خدا حق است.

    آری پروین توحید را دریافت وگرنه فراوان بودند زنان شاعر، و پروین با اتصال به منبع لایتناهی هدایت این چنین عاشقانه و تاثیر گذار برای دهه های بعد پیام توحید را به یادگار گذاشت.

    استاد جان و مریم جان عزیزم، ممنون برای این فایل ارزشمند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 86 رای:
    • -
      رضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1753 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام بهار خانم عزیز

      دوست توحیدیِ من

      حقیقتا شما هم مثل عیسی مسیح برای من مصداق وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیۡنَ مَا کُنتُ هستید

      میام کامنت شما را بخونم و برگردم به زندگی ام برسم ، بعدش میبینم یک کامنت بالاتر از شما و پایین تر از شما یک نکات نابی گفتن که نمیتونم ازشون بگذرم…

      یا میرم فایل اون قسمتی را که زیر آن کامنت گذاشته اید را میبینم و حقیقتا به وجد میام از مشاهده مجدد آن…

      خلاصه در روز قیامت باید جوابگوی این وقت من باشین که میام پنج دقیقه کامنت شما را بخوانم و برگردم و بعدش میبینم یک دو سه ساعت از وقتم رفت و…(ایموجی خنده)

      واقعا تحسین میکنم این برکت درونتان را که اینگونه در بیرون شما در حال جلوه نمایی است و از خداوند برکت بیشتری را برایتان آرزومندم…

      و این ذکر مقدس شما را خیلی دوست دارم که

      “قدرت زندگی ام در دست خودم است”

      تحسین میکنم این اتصال نابتان را به منبع هستی و یکی شدن با او

      همان وجودی که از جنس خودش در شما دمید و از قدرت خلق کنندگی اش به شما بخشید

      به قول مولانای عزیز

      گفتم ای دل پدری کن ، نه که این وصف خداست

      گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

      در پناه رب العالمین باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        بهار بختیاری گفته:
        مدت عضویت: 1678 روز

        سلام دوست عزیزم رضا جان

        سپاسگزارم خدایی هستم که اعتبار همه چیز از اوست.

        گاهی میگویم در فلان موقعیت جسارت به خرج دادم ولی دقیق تر که فکر میکنم حتی در آن نقطه نیز او مرا جسورتر کرده.

        اعتبار نوشته هایم از خداست. سپاسگزارم خدایم را که به قلب شما الهام کرد که برایم بنویسید و من از کامنت شما «وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیۡنَ مَا کُنتُ» را یاد بگیرم. سپاسگزارم دوست من.

        در پناه یگانه قدرت کاینات، رب العالمینم ، بهترین ها نصیب شما.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1910 روز

          سلام بهارِ عزیزم.

          بهارِ خوش سخن.

          بهارِ توحیدی.

          وای که چقدر کیف میکنم از هدایت، که منو سوارِ یه قالیچه ی پرنده میکنه، تو هوای مطبوع و عالی، میاره بالای سرِ کامنتهای توحیدی و ناب…

          کامنتِ شما:

          مختصر و مفید

          توحیدی و دلچسب

          سپاسگزارم خدایی هستم که اعتبار همه چیز از اوست.

          من عشق رو میبینم تو این متن، تسلیم بودن در محضرِ خدا رو حس میکنم، بوی عاشقی با خدا رو استشمام میکنم…

          متوجه شدم کیفیتِ یه کامنت، ارتباطی به مختصر و کوتاه بودنش، یا مفصل و بلند بودنش نداره…

          باید آن داشته باشه تا به قلب آدم نفوذ کنه.

          گاهی میگویم در فلان موقعیت جسارت به خرج دادم ولی دقیق تر که فکر میکنم حتی در آن نقطه نیز او مرا جسورتر کرده.

          چقدر تلنگر و یادآوریِ خوبی هست این قسمت برای من:

          هر چی دارم، هر موفقیتی، هر رشدی، هر پیشرفتی، هر بهبودی، هر نشاطی که دارم اعتبارش از خداست، من به پشتوانه ی الله رسیدم بهشون.

          بهتره اینو مرتب یادآوری کنی به خودت سمانه جون.

          اعتبار نوشته هایم از خداست.

          کاملا قبول دارم…

          امروز در مورد یکی از کامنتهام این به نظرم رسید اگه سمانه بود، شاید نمینوشت، شاید خجالت میکشید، شاید تو رودربایستی و ترس از قضاوت و نظر دیگران نمی‌نوشت…

          اما وقتی نوشتم، از من نبود…

          برای همین اولین نفری که از کامنت خودم، درس میگیره خودمم…

          استاد جانم، سپاس گزار خدا هستم که منو با شما آشنا کرد…

          امروز کاملا هدایتی (اصلا در کنترل من نبود) یه فایلی (هدیه) ازتون گوش میدادم که گفتین:

          همینا برام میمونه اون دنیا، اینکه خدا بهم بگه تو زندگیِ خیلی ها رو عوض کردی…

          استاد جانم، یکی از اون خیلی ها سمانه صوفی هست، یکی دوتا تاثیر نیست، شما کاری کردین من آدمی بشم که فکر میکنه به مسائل، به خودم، رفتارهام، افکارم، پیرامونم و …

          چشم هامو باز کردین به توجه به زیبایی های فراوان اطرافم.

          توجهم رو جلب کردین و تشویقم کردین به سپاس گزاری و تحسین بیشتر…

          شما الگوی خیلی خوبی هستین، چون خودتون عمل میکنین….

          براتون خیر در دنیا و آخرت رو میخوام استاد عباس منشِ نازنینم، مریم جانِ عزیزِ دلم، آقا ابراهیمِ نازنین و خانم فرهادی جانِ گلِ گلاب.

          الهی شکرت برای محیط و دوستانِ نابِ توحیدی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            بهار بختیاری گفته:
            مدت عضویت: 1678 روز

            سمانه جانم سلام

            تو چقدر بی نظیری

            تو چقدر نکته سنجی

            و من

            عاشق تو و صد البته عاشق خدای درون تو

            خدایی که دست تو را میگیرد و بالا سر کامنت من، تو را به نوشتن وا می دارد و تو را به شجاع تر بودن و نترسیده از قضاوت ها وا می دارد.

            و کاش بدانی در من چه رخ میدهد.

            تو برایم مینویسی و من صدق بالحسنی میشوم.

            میگویم بله قانون کار میکند.

            میگویم واااای قانون کار کرد.

            واااای خواستم و شد.

            میگویم دیدی بهار قدرت خلق زندگی ات در دستان توست.

            میگویم هیچ موجود و هیچ چیز و هیچ شرایطی قدرتی در زندگی تو ندارند.

            سمانه ی زیبا رو و زیبا اندیشه ی من، برایت از خداوند تسلیم ترین لحظات و بهترین نعمات را خواستارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              سمانه جان صوفی گفته:
              مدت عضویت: 1910 روز

              سلام به بهارِ عزیزم.

              زیباترین دعا رو در حقم کردی.

              چیزی که در مسیر توحید میخوام همینه:

              صبر، سکوت. تسلیمِ خدا بودن، گوش دادن به هدایت های خدا و چشم گفتن و عمل کردن.

              ممنونم از لطفت و تحسین هات.

              تحسینت میکنم که سپاس گزاری و مهربونیِ درونت رو به بیرون هم منتقل میکنی.

              بدونِ شک توجه به نکات مثبت و زیبایی ها، سپاس گزاری، تحسین سه تا تکلیف روزانه ی بسیار مهم استاد برای من بوده، هست و خواهد بود.

              چون به چشم و قلب دیدم که چقدر من و شخصیتم رو عوض کرده…

              اینکه خیره (الخیر فی ماوقع) روی قلب و زبونم میاد بلافاصله بعد از ظهور یه چالش، کم تغییری نیست در سمانه.

              خدایا شکرت برای چیکه به چیکه ی تغییراتم.

              آفرین سمانه جون، آفرین.

              الهی شکرت برای نقطه ی آبیِ امروز: هدیه ی بهار جانم دریافت شد.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فرنگیس محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2656 روز

      سلام بهار جان

      چقدر کامنت زیبایی نوشتی چه آگاهی‌های نابی دقیقاً همون موقع که استاد این شعر زیبا رو می‌خوند فکر می‌کردم انگار پروین شاگرد استاد بوده ،چقدر زیبا سروده

      چه صحبت‌هایی آشنایی چقدر توحیدی

      هم سلیس و روان هم پرمحتوا و هم موزون و هم قافیه،چطور تونسته به این زیبایی از ترکیب آیه های قرآن و قریحه شاعری چنین اثری خلق کنه ،جز اینکه خالق خواسته و خلق کرده

      راست میگی چرا فروغ اینقدر معروف نشد، چرا اینقدر زندگی پر فراز و نشیبی داشت

      چقدر پروین توحیدی بوده،چقدر اعتماد بنفس داشته که اون دوره رفته اسم خود رو از رخشنده به پروین تغیر داده ،همین یعنی اونطوری که دوست داشته زندگی می‌کرده ،یعنی موحدبوده ،یعنی نگاه و قضاوت مردم براش مهم نبوده و برا خودش زندگی کرده ،

      «از اینجا به بعد رو رفتیم بیرون و برگشتیم»رفتیم منطقه ای به نام توحید

      منطقه لاکچری نشین شهرمون هست و قیمت خونه های بالای 15ملیارد ه و همون منطقه یه کوچه ای به چشمم خورد به نام پروین «خدایا شکرت» چه همزمانی خوبی ،

      چقدر باور فوق‌العاده ای نوشتی که توحید یعنی فراوانی ،نمشه موحد بود و به کمبود باور داشت، نمیشه موحد بود و نگران , نمیشه موحد بود و آرامش نداشت ،

      در پناه خالق قدرتمند و در آرامش برسی با آرزوهای زیبایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        بهار بختیاری گفته:
        مدت عضویت: 1678 روز

        سلام فرنگیس جانم

        چقدر زیبایی دختر

        خدا را شکر برای تمام همزمانی ها، تمام سوالات، توجه ها، درخواست ها که خداوندم به بهترین شکل پاسخ می دهد.

        واقعا پروین را تحسین میکنم، توحیدش را، اتصالش، صلح درونی اش، و به قول شما خودش بودنش.

        احسنت و احسنت.

        زیبا رو و زیبا سیرت از رب العالمینم بهترین را برایت خواستارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1910 روز

      سلام بهارِ نازنین.

      خیلی لذت بردم از خوندن کامنتت.

      مخصوصا وقتی در مورد باور فراوانی و توحید نوشتی.

      خیلی لذت بردم از نتیجه ای که رسیدی:

      و بعد وقتی که روی این دو مقوله مشغول کار بودم، به این نتیجه رسیدم که نمیشود توحیدی بود و به کمبود اعتقاد داشته باشی.

      به این نتیجه رسیدم که یکی از ارکان توحید باور به فراوانی است.

      مرسی بهار جان از کامنتت.

      مرسی برای نوشتن مثال های فراوانی.

      مرسی که از ایمان و توحیدی بودن بانو پروین اعتصامی نوشتی.

      خیلی شعر قشنگی سروده، کیف کردم وقتی استاد داشتن میخوندن.

      در پناه خدا، شاد و سلامت و خوشبخت و ثروتمند باشی عزیزم.

      برات آرزوی موفقیت دارم در مسیر رسیدن به خواسته ها و اهدافت.

      خدایا شکرت برای روزی های غیر حسابِ شگفت انگیز امروز و امشب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        بهار بختیاری گفته:
        مدت عضویت: 1678 روز

        سلام دوست عزیزم سمانه جان

        اعتبار این ها برای خداوندم هست.

        برای نوشتن کامنت نیز از او میپرسم و گاهی آنقدر خواستار نوشتن هستم که از پاسخ های بعدش میفهمم باید می‌نوشتم.

        بارها یک جمله در کامنت دوستان دوزاری ام را می اندازد و خدا را شکر که در کامنت های جملات دوزاری انداز هست.

        تحسین می‌کنم هوش و درک بالای شما را.

        چقدر زود یاد میگیرید و به کار میبندید، احسنت

        خداوند تو را در پر قوی تمام نعماتش قرار دهد.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1070 روز

      سلام بهار جان خیلی لذت بردم از اینکه باور فراوانی و توحید رو کنار هم آوردی اینکه توحید و کمبود یکجا جمع نمی‌شود.

      اینکه برای هر کاری برای انجام هر کاری اول از خودتون سوال می‌پرسین و تفکر میکنید خیلی برام جذاب بود.

      برای همین خدا میگه تفکر کنید برای کارهاتون در انجام امورتون.

      باور کمبود رگ و ریشه‌های خیلی ظریف و موذی در افکار و باورهای من داره که با خوندن کامنت‌ و استفاده از تجربیات دوستان شناسایی میشن انشالله که به لطف خود خدا برطرف هم بشن.

      اهرم رنج و لذت توحیدی نبودن و مشرک بودن اشاره خیلی خوبی بود برای تقویت باور فراوانی توحیدی

      ممنون که این رشد کردن‌های ناشی از تفکر کردنتون رو با ما به اشتراک گذاشتین و به ما هم راه درستی نشون دادی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    علی ابودردائی گفته:
    مدت عضویت: 2560 روز

    سلام اُستادِ عزیز

    اُستادِ به یاد آورنده

    اُستادِ با خبر کننده

    و اُستادی که چقدر بی جهت می خوابیم و شما مدام بیدار میکنید ما را

    اُستادی که عادت کردید به خوب دیدن و خوب گفتن و خوب اندیشیدن

    اُستادی که ما نیز دعا می کنیم که عادت کنیم به همین شکل

    چقدر من زیبایی از پنجره کنارتون مشاهده کردم

    چقدر درخت پر پوشش

    چقدر درختان سرسبز که از نقاشی هم زیباتره چقدر در مسیر ، خدا را مشاهده کردیم

    خیلی هامون ، اگر به گذشته ها بنگریم

    درک می کنیم که در نقشِ مادر موسی بوده ایم و موفق شده ایم و حتی به آن کودک خود رسیده ایم

    و پیدا کردن این شکل اُلگو و شیوه چه در زندگی و گذشته های خود و چه در دیگران ، باعث می شود که آن عادات خوب در ما بیدار و ماندگار شود

    تازه ازدواج کرده بودم

    بعد از 2 روز متوجه شدم که همسر یک بیماری بسیار وحشتناک و پُرهزینه و زمان بر دارد

    وقتی که من متوجه شدم

    روزها گذشت

    بیماری شدیدتر و شدیدتر شد

    ترس و غم من هم شدیدتر شد

    چون تمرکز من از چیزهای خوب برداشته شد

    و کانون توجهم تنها او بود

    همسر برایم ، حُکمِ همان کودک (موسی) داشت

    و من حکم مادر موسی

    مدتی گذشت و هیچ کاری نمی توانستم بکنم

    و به مرحله یِ تسلیم رسیدم

    بی دفاع

    3 سال گذشت و تازه فهمیدم که تمرکز و تقلاهای من نه تنها بر او نتیجه نداشته

    بلکه هیچ درمانی هم صورت نگرفته است

    چرا ؟

    چون جرات انداختن کودک را به رودخانه یِ نیل را نداشتم

    چون قدرتِ رها کردن و غم نداشتن و ترس نداشتن را نداشتم

    فکر میکردم هر چقدر بیشتر با مساله درگیر شوم و گِره بخورم ، مساله حل می شود

    غافل از اینکه اگر طفل را با خود نگه دارم

    به تسخیر در می آید

    اگرچه در جلو چشمانم بود

    اما باید یاد می گرفتم که به چیزی نگاه کنم که می خواهم

    اما باید یاد می گرفتم که آزادی در این است که به مساله و مشگلی که سبز شده است درگیر و ترکیب نشوم

    شروع به خواندن کتاب کردم

    البته یا در سرکار و یا زمانی که همسر کنارم نبود

    شروع به گوش دادن فایل های استاد کردم

    و خواندن متن های سایت

    و نوشتن متن در عقل کل

    این همان مرحله ای بود که من قرار بود ایمانم را بازسازی کنم

    این مرحله ، همان مرحله ای بود

    که من داشتم یاد می گرفتم که کودک را به نیل انداخته ام و از اثراتِ غم و ترس و شک ، بزرگتر و پیشی بگیرم

    هر چقدر که من فرصتم را به فایل ها و نوشته ها و چیزهایی که میخواهم ، خرج می کردم

    همسرم بیشتر ،

    جذب این نوع نگرشم می شد

    هر چقدر کمتر نگرانِ کودک انداخته در رودخانه شوی ، زودتر به تو باز می گردد

    آن قدر محو در زیباییهای عالم شدم

    که به تدریج روزهایی را دیدم که همسرم از من هم سالمتر شده است ، با اینکه در طول این مدت 7 ساله ما یک فرزند هم داشتیم

    تسلیم شدم در برابر آن بیماری

    و رها کردن تمرکز بر آن را

    نگو که این تمرکزِ من کار را برایم سخت کرده بود و 3 سال در اسارت بودم

    ولی 4 سال بعدی ،

    رها کردن یک رویا را فرا گرفتم

    مادر موسی ، رویا را رها کرد ، تا به دستش رسید

    همه ی ما باید آن چه که می خواهیم را رها کنیم ، تا بدستش بیاوریم

    باید کینه ها و ترس ها و نگرانی ها و غم و غصه ها و حسادتها را رها کنیم ، تا یک انسان خالص شده تر ، از خود بسازیم

    وقتی به مرحله یِ ایمان به غیب برسیم

    پاشنه های آشیلِ ما کمتر می شود

    و همه چیز درمان می شود

    این داستان 7 ساله ی زندگی ام ، اُلگو شده برایم

    وقتی مساله ای در این حد و اندازه یا نزدیک به آن ، برایم پیش می آید

    به خود می گویم رها کن

    رها کن‌مساله را

    مگر قبلا تجربه نکردی و حل شد

    پس رها کن

    تمرکز و انرژی ات را صرف آن نکن

    به زندگی ات ادامه بده و مطمئن باش آن مساله به شکلِ موسی ، به شکلِ آن کودک

    به آغوشت باز می گردد.

    اگر یک بیماری خاصی داری

    بدان که غلظتِ خُدا در درونت بسیار فراتر و گُسترده تر از آن بیماری است ، رها کن

    آن بیماری نیست

    آن پکیجی از یک (موسی) در درونت است

    رها کن ، تا رها شوی

    دست از دارو و دکتر و شربت و آزمایشات منظم بردار ،

    که این قضیه باعث می شود که موسی را رها نکنی و به دشمنانت بسپاری و درد سر بیشتر شود

    رها کن و تمرکزت را از آن بردار و شیفته یِ قدرت 30 تریلیون سلولِ بدنت شو

    که حداقل خداوند و کائنات در 30 تریلیون قسمتِ بدنت ، پنهان است

    اگر یک مشگلِ احساسی و عاطفی با دوستت

    یا همسرت داری

    به جای جواب دادن

    و خونمایی کردن

    و حق را به خود دادن

    و سرسختی گرفتن و بحث کردن و ادامه دادن

    تمام این عوامل را به رود نیل بینداز و به راه و اهداف خودت ناظر باش

    وقتی به اهداف خود بنگری

    یعنی تمرکز و کانون را از او برداشته ای

    وقتی تمرکز را از آن بحث ها و درگیری ها برداشته شود

    یعنی با صُلح و مهربانی و خواسته هایت ، آشتی کرده ای

    وقتی اینگونه باشی

    طرف مقابل ، تسلیم شده است

    به تو می پیوندد

    وقتی پیوند با نگرانی ها و بدی ها و بحث ها و بگو مگوها را بشکنی ، در یک جایی و مکانی آن موسی و آن فرزند برای همیشه با تو پیوند داده می شود .

    وقتی درگیرِ یک ارث شده ای

    و حق به تو داده نمی شود

    وکیلی برای خود انتخاب کن

    و خودت مساله را رها کن

    به مسیر خود ادامه بده

    با دیگران و تلفن و بگو مگو و نفرتها و احساس هایِ بد نسبت به اطرافیان و محافظان آن ارث خود را دور کن و جایش را رابطه با اصل و منبع خویش بگذار

    موسی را به دریا بینداز

    آن ارث را به دریا بینداز

    در بهترین شرایط و موقعیت ، به تو داده می شود ،

    آن چیزی را که هنوز مشگل است را وقتی رها نکنی ، بزرگتر می شود و وقتی رها شود ، به شکل یک نعمت باز می گردد ، و علت بازگشتش آن بوده که تو بی خلا شده ای

    واِلا همان نعمت در دستت بوده

    اما ناخالصی هایت نگذاشته که آن را نعمت بپنداری

    هر نوع قرض و بدهی

    هر نوع بیماری

    هر نوع نگرانی

    هر نوع خرابی در روابط

    همه ی این در اصل یک نعمت هستند

    اما نوعِ نگاهت به آن ها ، تو را در چالش انداخته است

    وقتی که آنها را رها می کنی

    یعنی مرحله ای را قرار است تجربه کنی

    که نوع نگاهت را تغییر دهی

    این مرحله ، همان مرحله یِ رها کردن است

    این مرحله یِ رها کردن در رود نیل

    مرحله یِ تغییر دیدگاه است

    و وقتی صورت بگیرد

    نعمت باز داده می شود .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 89 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1415 روز

      سلام آقای ابودرادائی عزیز

      چند روزی بود در عقل کل دنبال پاسخ های زیبا و خداگونه تان بودم و هر باری بعد از سرچ کردن های چند صفحه ایی به این نتیجه می رسیدم که به قول استاد وقتی کاربران راهشان باز میشود دیگر کمتر سراغ سایت و کامنت نوشتن میان و هر باری که این در ذهنم مانور میداد دلم رو خدا روشن میکرد که کامنت میذاره

      امشب با دیدن کامنت زیبای شما، هدایت و هم زمانی خدا رو درک کردم و بسیار بسیار لذت بردم از دیدگاه و درک بالای شما!

      تحسین میکنم مدار آگاهی های شما رو و نوشته هایی رو که از اعماق وجودتون ،از اصل خدایی تون سرچشمه میگیره

      سپاسگذار خدا و سپاسگذار شما هستم که با درک بالا و قدرت اندیشه ی زیاد ما رو سهیم میکنید در به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      نسرين خالقي گفته:
      مدت عضویت: 1305 روز

      برادر عزیزم سلام ،

      سپاسگذار و قدر دان کامنت های زیبای شما و درک بالای شما هستم . اول از همه خدا را شکر همسر شما سلامتی خودشان را به دست اوردند. امیدوارم همیشه در کنار خانواده محترم ، در اغوش پروردگار سلامت و شاد و ثروتمند باشید . کامنت و دیدگاه شما برای من نشانه و پاسخ بود ، راستش من هم یک مشکل در روابط دارم که امروز به خدا گفتم دیگه بیشتر از این نمی خوام تحمل کنم می خوام به بهترین شکل تمام بشه و رها بشم از این نگرانی ها، گفتم اگر این تصمیم درست أست برای من نشانه و پاسخی بفرست و فکر کنم کامنت شما همان پاسخ و نشانه سیستم به من أست که باید رها کنم و طفل را به دریا بیندازم . بینهایت سپاسگذار و قدردان شما هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1401 روز

      سلام بر علی آقا

      کامنتها و جوابهای شما همیشه در عمق قلبم می‌نشیند،اصل را خوب پیدا کرده اید و تمام جوابها و کامنتهای شما حول محور آن اصل می چرخد،اصلی که جهان در حول محور آن می چرخد.چقدر زیبا درک کرده اید وچقدر زیبا بیان میکنید و می‌نویسید. تحسین میکنم این نوع درک شما رو و چقدر شکرگزار خدا هستم که مرا هم مسیر شما اساتید بزرگ قرار داد.برادر بزرگوارم خواهش میکنم همیشه کامنت بنویس و جواب بده که همه نیاز به این آگاهی ها داریم

      سپاسگزار شما هستم…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Shahnaz گفته:
      مدت عضویت: 2097 روز

      سلام آقای ابودردایی برادر عزیزم

      خدارو شکر میکنم به خاطر وجود شما برادر خوبم که اینقدر زیبا مینویسی و کلام شیوا و نافذی داری

      من همیشه توی عقل کل پیگیر کامنتاتون هستم و به محض اینکه کامنت بذارید برای من ایمیل میاد با کامنتای شما حالم بهتر میشه ردپای خداوند و توحید رو توی تک‌تک کامنتاتون میبنم

      سلامت و موفق باشید و کامنتاتون برقرار باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سپیده شیرانی گفته:
      مدت عضویت: 924 روز

      چقدر زیباااااااا ، من با کامنت شما اشک ریختم نمیدونم چجوری از شما که دست خدایی و کلامت کلام خداست تشکر کنم. از خدای خودم که منو به این کامنت هدایت کرد تا اینجوری حسم خوب بشه و دلم آروم بشه و جواب سوالمو بگیرم و یه قدم به رهایی و اتصال به خدا نزدیکتر بشم.

      از استاد از خانم شایسته از شما اعضای خانواده تشکر میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2979 روز

      بنام خدا

      سلام آقای ابودردائی من کامنتها وجوابهای شما به دوستان در عقل کل مرتب دنبال می‌کردم مخصوصا باورها وجوابهایی که درخصوص سلامتی وبیماری بود وقتی پاسخت رو در جواب یکی از دوستان که نوشته بودید تمرکزت را بزار به سلامتی چیزی بعنوان بیماری وجود نداره وآن فاصله تو ازمنابع هست

      سپاسگزار وجود ارزشمندتم ممنون که هستی ونوشتی خداروشکر که به کامنتت هدایت شدم

      درپناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام حامد گفته:
      مدت عضویت: 2865 روز

      سلام دوست عزیز

      به به

      عجب کامنتی،

      خیلی بهتون تبریک میگم،

      خیلی دیدگاهتون عالیه نسبت به چالشها و تضادهای زندگی،

      چقدر لذت بردم که گفتین هر چیزی رو که باعث نگرانی و غم و اندوه هست رو به رود نیل بسپاریم و رها کنیم،

      واقعا دیدگاهتون زیباست،

      سپاسگزارم که دریافتهاتون رو از قوانین زندگی نوشتین تا من هم بهره ای از آگاهی های شما ببرم،

      دعا میکنم هرچی از خدا می‌خواید بهتون عطا کنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ژیلا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 1205 روز

      سلام و خداقوت به برادر و عزیز دل،یکی از بندگان خوب و توحیدی خداوند عزیزم

      خداروشکر که گاهی میفهمم آنچه را که شما همیشه درک میکنید.

      خداروشکر که در مدار خوندن این آگاهی ها هستم.اوایل ورود به سایت به متن ها و کامنتهای شما هدایت شدم ولی اصلا هیچی نمی‌فهمیدم با خودم گفتم این نوشته ها رو بعدا باید بخونم بالاتر از درک بنده اس، بعد از هفت هشت ماه دوباره کامنتاتون جلوم ظاهر میشدن و من کمی متوجه میشدم تا اینکه این روزا بازم کمی بیشتر درک میکنم.خدا رو شکر بخاطر این مسیر تکاملی که طی کردم و قدم به قدم با من همراهه این نیروی رب

      این روزا درگیر تضاد بدی هستم

      مینویسم تا برای خودم بمونه

      همسرم و پسرم با هم درگیرن

      جو متشنجه حفظ آرامش برام کمی سخت شده نمیدونم من چه کمکی میتونم بکنم پسرم با عصبانیت بهم گفت نییییییستی مادر من نیییییییستی

      من که کاری از دستم برنمیاد برای اون دوتا

      چه انتظاری از من داره آخه

      نمیدونم چرا اینارو اینجا نوشتم شاید باید تو عقل کل می‌نوشتم

      نمیدونم

      واقعا این روزا هیچی نمیدونم

      سپاسگزاری میکنم از خداوند خودم

      از استاد جان از پیغمبر زمان

      و از شما برادر آگاه و ضمیر روشن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1250 روز

      سلام

      این قسمت از کامنت شما دقیقا مثل دری بود به سمت نور تو ظلماتِ این شرایط من

      وقتی درگیرِ یک ارث شده ای

      و حق به تو داده نمی شود

      وکیلی برای خود انتخاب کن

      و خودت مساله را رها کن

      به مسیر خود ادامه بده

      با دیگران و تلفن و بگو مگو و نفرتها و احساس هایِ بد نسبت به اطرافیان و محافظان آن ارث خود را دور کن و جایش را رابطه با اصل و منبع خویش بگذار

      موسی را به دریا بینداز

      آن ارث را به دریا بینداز

      در بهترین شرایط و موقعیت ، به تو داده می شود ،

      آن چیزی را که هنوز مشگل است را وقتی رها نکنی ، بزرگتر می شود و وقتی رها شود ، به شکل یک نعمت باز می گردد ، و علت بازگشتش آن بوده که تو بی خلا شده ای

      واِلا همان نعمت در دستت بوده

      اما ناخالصی هایت نگذاشته که آن را نعمت بپنداری

      هر نوع قرض و بدهی

      هر نوع بیماری

      هر نوع نگرانی

      هر نوع خرابی در روابط

      همه ی این در اصل یک نعمت هستند

      اما نوعِ نگاهت به آن ها ، تو را در چالش انداخته است

      وقتی که آنها را رها می کنی

      یعنی مرحله ای را قرار است تجربه کنی

      که نوع نگاهت را تغییر دهی

      این مرحله ، همان مرحله یِ رها کردن است

      این مرحله یِ رها کردن در رود نیل

      مرحله یِ تغییر دیدگاه است

      و وقتی صورت بگیرد

      نعمت باز داده می شود .

      اون ارث این روزها برای من یک طلب بزرگ بود که وصول نمیشد

      نمیدونید چه کمک بزرگی کردید به من

      ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1360 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان توحیدی در سایت عباس منش که مدیرش خداست و داره ما رو از طریق استاد هدایت میکنه

    توحید عملی:

    چه شعر قشنگ از پروین اعتصامی

    به به چه فضای قشنگی چه جاده های تمیزی چه مردم های خوبی چه قدر ماشین ها تمیز و با نظم هستن و رانندگی میکنن خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    واقعا خداوند بارها مارو نجات داده مثل موسی مثل مادر موسی وقتی به تسلیم رسیدیم الهامات قلبی رو دریافت کردیم اصلا تسلیم یک کد هست در جهانی هستی خداوند تسلیم مثل کار کردن با کامپیوتر هست بعدش یه جایی از کامپیوتر میرسی میگی عع من اینو بلد نیستم بعدش همون جا تسلیم میشی و خدا هدایت میکنه و کسی که کارش درست کردن کامپیوتر هست میاد بهت میگه اینکار رو کن در واقع همه چیز خداست میخواستم بگم که خود تسلیم درهایی رو باز میکنه از نعمت و شادی خوشبختی ارامش ثروت

    بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

    آری، هر که تسلیم کند روی خود را برای خدا درحالی‌که او نیکوکار باشد برای اوست پاداش او نزد پروردگارش و نه ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین می‌شوند

    خدا بازم داره کد میده خدا بازم میگه از قانون

    یه جاهایی که واقعا نمیدونیم چه کار کنیم بگیم تسلیم هستم خدا)):من نمیدونم تو بهم بگو اون موقع گفته میشه من دیدم بارها دیدم با قلبم دریافت کردم الهامات رو اصلا وقتی میرسی به تسلیم قلبت مثل بادکنکی که بادش کردی کم کم. بادش خالی میشه و یهو میرسی به الهامات خداوند اون موقع تمام ایده هایی که خودت میگفتی من بلدم من میتونم همشون از کنار میرن و اون موقع ایده های خداوند میاد هدایت ها میاد همون لحظه یا فردای اون روز فقط باید صبر کرد وقتی میرسی به تسلیم جریانی از الهامات میاد

    اینو با قدرت میگم تمام کسانی که توی این سایت هستیم هممون با تسلیم بودن در برابر خدا هدایت شدیم

    بارها شده شب بوده جایی نداشتیم پول نداشتیم گفتیم خدایا توی این شهر من چه کار کنم

    دقیقا همون موقع یه نیروی بهت میگه

    نترس و غمگین نباش من هستم

    ای بنده من نگران نشو تمام شهر آدم‌ها خودمم هستم از چی میترسی

    تو تسلیم شو جهان رو به مسخر تو میکنم

    خودم میشم جای خوابت خودم میشم ثروت برات خودم میشم ارامش برات تو فقط تسلیم باش

    بارها دیدیم خودمون یه جایی گیر افتادیم از تنهایی بی پولی قبلا رو منظورمه قبل از شناخت قانون همون موقع مثلا درخواست کردیم خدا اجابت کرده

    یه وقتهایی مثلا مهاجرت میکنیم به یک شهر دیگه خدا مارو میفرسته یه جایی کار کنیم با افکار و باورهای خودمون اما میترسیم که نکنه موفق نشم نکنه اشتباه اومدم

    اما اگه تسلیم بشی خدا درها رو باز میکنه اگه باور کنی خدا همون جایی که هستی درها رو باز میکنه

    به قول استاد شک و تردید یعنی بی ایمانی

    من دیشب املت درست کردم بدون اینکه بلد باشم به خدا گفتم من نمیدونم خودت درست کن باور کنید بهم الهام شد یک تیکه اون چیزی که باید اضاف میکردم رو خدا یادم داد و خیلی خوشمزه شد

    برای کسب و کارم بارها شده نمیدونستم چه چیزی بیارم بفروشم

    بعدش سر سفره بودم خواهرم یهو و خیلی قشنگ خدا بهش الهام کرد گفت علی اگه این جنس رو بیاری خیلی فروش داره؟ایده پولسازی هست درجا قلبم تایید کرد انجام دادم باور کنید فروشی که از همون جنس دارم خیلی بالاست

    بارها خداوند داره از هزاران طریق به ما الهام میکنه

    راستی من میخواستم بگم یه باور خیلی خوب رو بگم اگه فقط روی همین باور کار کنیم معجزه میکنه من از زمانی که این باور رو در خودم ایجاد کردم خیلی از کارهای زندگیم جلو رفته

    اون باورم اینکه خداوند نگهبان منه اولش که باورها رو شناختم مثل یک عکس نگاه میکردم مثل روزنامه میخوندم اینو ولی باور توحیدی یعنی بری تو فکر من اومدم گفتم خدا رو من بهش شکل میدم به چه شکلی

    گفتم خدایا تو نگهبان منی همه جا حتی زمانی که میخوام تصمیم رو بگیرم خریدی انجام بدم تو اونجا نگهبان من باش به الله که میپرسم اینجایی که هستم و مهاجرت کردم اصلا فکرشو نمیکردم که بیام اینجا آدم‌های بشدت توحیدی هستن دوستان باورتون نمیشه یه سری آدم‌هایی هستن حتی روی خودشون کار نمیکنن درسته یکم منفی هستن اما رفتار هایی دارن به شدت توحیدی یعنی هرروز من سپاس گزار خداوندم بابت این همکارها خلاصه زمانی که مهاجرت کردم زدم کد تسلیم گفتم خدایا من که نمیدونم کجا برم چه کاری برم بارها شده خواستم قرار دادی رو امضا کنم همون لحظه یه آدمی اومد گفت درسته اومدی از یک جایی شروع کنی اما برو به سمت علاقت این کار بدردت نمیخوره بعدش درجا فهمیدم هدایت خداونده بعد به خدا گفتم من نمیدونم من اینو با گوشت و پوست خون درک کردم خدا منو به سمت کاری فرستاد که هرگز نمیتونستم انجامش بدم ولی بهم الهام شد علی زنگ بزن تو من برات انجام میدم مبهوت ماندم از تسلیم خداوند بابا خدا یعنی همه چیزه خدا اینجوری نیست بره توی یک جلد یه نفر بگه به این کار بده به این حقوق بالا بده

    اگه جایی بهت میگه حقوق بالا بهت میدم خودشه

    تنها چیزی که ما باید دست برداریم دست از کمال گرایی هست

    مثلا میخواییم ازدواج کنیم با شخص دلخواهمون اما میگیم پول نداریم میگیم سنم بالاست قیافه ندارم چاقم

    فقط وقتی برسی به نقطه تسلیم خداوند درهای جدید باز میکنه این باور بشدت معجزه میکنه من خودم دیدم

    اقا منی که میخوام ازدواج کنم با یک شخصی دیگه به چگونگی کاری ندارم چگونگی رو خدا انجام میده

    مثلا یک خانوم خواستش اینه یک مرد خیلی خوب توحیدی قیافه خوب داشته باشه بعدش خود خانوم مثلا روستا هست باورهای محدود کنندش اینکه کی با من ازدواج میکنه؟کسی با یک فرد روستایی ازدواج نمیکنه

    اما اگه باورهای توحیدی داشته باشه حتما رخ میده

    توحید یعنی اینکه آدم‌ها عجیب و غریب نیستن

    اگه یک رابطه عاشقانه مثل استاد و خانوم شایسته هست این رابطه توحیدی یعنی خود خدا

    خانوم شایسته رو که خدا سر راه استاد قرار داد به طرز معجزه اسایی و با هم یکی شدن این یعنی خدا

    توحید یعنی اینکه نگی خانواده من موافقت نمیکنه با فلانی ازدواج کنم توحید یعنی اینکه همه ی ما ذره ای از وجود خداوندیم توحید یعنی اگه همه مخالف ازدواج تو بشن خدا چند نفر رو راحت بهشون الهام میکنه بهت پاسخ بله بدن اخه چرا قدرت میدیم در همه خواسته هامون به افراد مگه آدم‌ها کین که بخوان جواب بله یا خیر به تو بدن اون خانومی که خدا میفرسته به سمت یک مرد که ازدواج کنن اون خودشه اون خود خداست اون حرفاش نگاهش توحیدیه با تو یکی میشه فارغ از اینکه دیگران چی میگن

    ای بنده من آیا من برای تو کافی نیستم ؟

    ای بنده من آیا برنداشتم سختی ها رو از روی دوشت ؟

    ای بنده من یک بار گفتی خدایا تو درستش کن برام ؟

    ای بنده من هر بار که غیر خدا رو پرستیدی همه ردت کردن همه گفتن نه همه تنهات گذاشتن صد بار رو زدی به بنده هام اما هربار جواب رد شنیدی پس تسلیم شو خودم میشم راهکار برات خودم میشم ارامش برات خودم میشم برات ثروت خودم برات میشم رابطه عاشقانه تو به من وصل شو هر کاری داری با من هماهنگ شو خودم راه رو میچینم برات خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    راستی یه مثالی اومد برام بهم الهام شد شاید راهگشای خیلی ها باشه

    خواهر من چند مدت پیش بهم گفت میخوام برم دانشگاه ادامه بدم بعدش خیلی راحت فکرشو خوندم گفتم خوب حتما میگی مامان نمیزاره گفت اره همون جا بهش گفتم خواهر من چرا قدرت رو نمیدی به خدا بهم گفت تو از همون بچگی هر جا رفتی مامان جواب بله داده بهش گفتم مامان جواب بله نداده خود خدا بوده بهم جواب داده وگرنه پدر و مادر خودمون اینقدر ترس دارن که هرگز نمیزاشتن واقعا وقتی خدا الهام کنه به کسی یه جوری ارامش قلبی بهش میده که همون لحظه میگه اره بعدش همه تعجب میکنن عع چه جوری جواب بله داد به این آدم من همیشه اعتبارش به خدا میدم نه هیچ کس دیگه بعدش بهش گفتم خواهر من تو چه باوری رو داری نسبت به مامان گفت نمیزاره سخت میگیره گفتم اینا همش باورهای شرک آلود هست گفتم تو خدا رو به شکل نه ساختی تو ذهنت و همیشه به خاطر همین جواب نه بهت میدن گفتم خدارو اونجوری که بسازی بع همون شکل در میاد مثل میگی مامان به همه چیز جواب بله میده اما این یکی نه اما خدا اینجوری نیست وقتی بگی رب من هماهنگ میشه با خواسته های من دیگه بقیه کارها شدنیه

    واقعا وقتی توی تسلیم هستی نه ترسی داری نه غمگین میشی

    تسلیم یعنی بالاترین سطح فرکانس یعنی هماهنگ با خدا و دریافت الهامات

    اگه همه ی ما درخواست هایی که با تسلیم بهش رسیدم رو بنویسیم میبینیم همش با احساس خوب بوده

    تسلیم یعنی در هرچیزی بگیم خدایا من تسلیم هستم

    تسلیم در ازدواج

    اولش باورهاش میسازی بعدش میگی خدایا خودت فرد مناسب رو هدایت کن وقتی میگی تسلیم ممکنه خدا همون لحظه مثلا بهت الهام کنه اگه تو خواستت ازدواج موفقه اکی ؟اما اگه این شخص مورد علاقت رو میخوای باید قبلش روی خودت کار کنی مثلا هدایت میشی به دوره عزت نفس تو سایت چون باید قبل رسیدن به ازدواج موفق باید عزت نفس بالایی داشته باشی یا مثلا هدایت بشی به دوره عشق و مودت هدایت خدا از بی نهایت طریقه

    تسلیم یعنی رها کردن و سپردن دست خدا

    خدایا تا ابد قدرت تسلیم رو بهم بده عاشقتم

    وای آخر فایل چه قدر بارون قشنگ بود چه قدر ماشینا قشنگ بودن چه طبیعت قشنگی خدایا سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 89 رای:
    • -
      طاهره حجتی گفته:
      مدت عضویت: 967 روز

      سلام دوست من

      بخدا باورهای شما خواب دیشب من بود

      این مدت یه تضادی دارم ک هرچی خاستم خودم حلش کنم نتونستم دیشب دیگه اشکمو در اورد گفتم خدایا من نمیتونم حلش کنم خودت حلش کن خودت بگو من چیکار کنم با همین حال خوابم برد تو خواب همش این جمله شما توی ذهنم بود خدارو تو بهش شکل میدی،خدا بی نهایت رنگ داره تو انتخاب میکنی کدوم رنگ باشه

      بخدا ایقدی این جمله تو ذهنم تکرار میشد ک الان هدایت شدم به کامنت شما و این به عنوان نشونه ام ک بیشتر روی باورهای توحیدیم روی ایمانم بخدا روی توکلم روی تسلیم بودنم کار کنم

      بی نهایت ازتون سپاسگزارم دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مجید صحرائی گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    بنام خداوند هدایتگرِ مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    این فایل به تنهایی واقعا خودش یک دوره ی کامل بود !

    در ابتدا باید بگم چه جاده ی زیبایی! چه بارون زیباتری! چه جاده ی زیبا و آسفالت های خوبی داره که بدون کوچکترین چاله و دست اندازی ادم میتونه براحتی و سوت زنان داخلش رانندگی کنه! انگار داری وسط بهشت رانندگی میکنی!

    چه هوای دلنشین و عالییی! مگه از این بهتر هم میشه!!!

    به زندگی خودم در چند سال اخیر نگاهی انداختم ،از زمانی که با قانون آشنا شدم توسط استاد بینظیرم ، جاهای زیادی هدایت شدم،هدایت هایی که خیلی سخت بود قدم برداشتن در اون مسیر، خیلی ناامید شدم در حین اون مسیر ، ولی بعدش دیدم برای من بهترین ها رو در نظر گرفته !

    مهم زمانی بوده که وقتی بمن الهام شد ، عمل کردم.قدم برداشتم و پاداش گرفتم.

    پاداش هایی که مسیر زندگی منو تغییر دادن.

    و حتی من رو برای آینده آماده میکردن.

    خداوند چیزی میشه که ما بهش نیاز داریم

    چقدر قشنگ.چقدر زیبا.واقعا نمیشد بهتر از این بیانش کرد.بهترین توصیف ممکن بود.

    چقدر بعد از شنیدن این جمله دگرگون شدم.من هرچیزی از خدا میخام،هر خواسته ای از این سیستم دارم ، بهمون شکل در میاد و وارد زندگی من میشه.

    مسافرت میخایم؟ روابط عالی؟ثروت؟سلامتی؟حال خوب؟ بهمون شکل میشه و وارد زندگیمون میشه.

    آدم بعد از درک تنها همین جمله خداوند چیزی میشه که ما بهش نیاز داریم میشینه و درخاست هاشو پشت سر هم مینویسه , مینویسه و میدونه که خداوند بعد از حرکت کردم اون آدم در اون مسیر،نشون دادن ایمانش در مسیر و ثابت قدم بودنش ، به شکل اون خواستش وارد زندگیش میشه.

    ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند … چقدر زیبا داره سیستمی بودن جهان هستی رو نشون میده.همه در هر حال و زمانی دارن ما رو به رسیدن به خواسته هامون کمک میکنن.ما همه رو هدایت میکنیم چه اونایی که سمت گمراهی میرن چه اون هایی که بسمت نور میرن.

    از استاد بینظیرم بابت این فایل بینظیر تشکر میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 91 رای:
  5. -
    ریحانه معارف وند گفته:
    مدت عضویت: 868 روز

    سلام به بینظیرترین استاد دنیا و شاگردان ناب و توحیدی اش.استاد جان بازم با این فایلتون سیلی از اشک بر صورت زیبا و نازنینم جاری شد.اشکهایی بخاطر قدرت بی انتهای خدا -که البته یه مدتیه خیلی وقتا موقع انجام کارهام ریخته میشن-،اشکهایی بخاطر بینهایت سپاسگزار نبودنم-ولی دارم خیلی سعی میکنم که یک شکور واقعی باشم-،بخاطر وقتهایی که ابرویم را حفظ کرد،بخاطر ریحانه ای که بعد از اشنایی با شما ارامش بیشتری نسبت به قبل بدست اورد.خدایا اخه چجور میتونم شکر گذاری واقعی کنم.خدایا بینهایت شکرت برای همه چی.برای قوانین بینظیرت که واقعا جواب میده اگه ایمان داشته باشم و ارام باشم.از دیروزه دارم مدام میگم خدایا شکرت.من 2 روز پیش به خدا گفتم این سایت و خوندن کامنتای عالیش خیلی خوبه ولی کاش فقط 1 نفر عباسمنشی بود وبا هم کمی با هم صحبت میکردیم.و خدای عشقم بازم مثل سری قبل (که تو استعاره گاز وترمز)گفتم، عجیب سورپرایزم کرد.دیروز خونه خواهرم که نذر داشت بودیم و بعد از مدتی، بوم بوم بوم ،شروع شد با یک نفر ،ازاون جمع تعداد بالا ،که استاد رو میشناخت و چند تایی محصولات رو خریده بود و یکیشم قانون سلامتیه که مدام یه مدتیه تو ذهنمه احتمالا نشونه ای بود و کلی راجع به قوانین و خواسته هامون و… صحبت کردیم.استاد جان منم لر هستم و اشنایان و بستگانمون و… بیییییینهایت(a lot) که a lot هیچه در برابرشون.ولی فقط من واون خانم شما رو میشناسیم ودر این مسیریم.خلاصه الانم یاد اون روزهایی افتادم که سن نوجوانی و اوایل جوانی بود و من بد جور عاشق شدم.عاشق کسی که میدونستم اونی که میخوام نیست اما بد جور عاشقش شده بودم.خدایا چقدر دوستم داشتی اون موقع هم چقدر هوامو داشتی که فوق العاده ترین ،مهربونترین،صبورترین و…فرد رو به من هدیه دادی.و با اون بنده خدایی که گفتم زمین تا اسمون فرق داشتند.و چند سال پیشم در اوج جوانی رفت پیش خدا و مرد اون بنده خدا.اره ناجی من شدی و تو حافظ ابروی من شدی.قربونت برم خدای عزیزم.و الان سالهای خیلی زیادی از اون موقع میگذره.و من الان میدونم دقیقا چی از زندگی میخوام.دارم زبان(انگلیسی) عشقمو یاد میگیرم و میخوام فقط خودم باشم و خدا و اهدافم و کار کردن روی خودم با دوره ها و کامنتها با بینهایت وقت وقت و وقت و انرژی ،سلامتی،ثروت و… وبه امید خدا بزودی مهاجرت به امریکا و … .خدایا شکرت بخاطر بنظرم سومین کامنتی که کلا نوشتم با اینکه هر بار میگم مینویسم و نمیدونم چرا جور نمیشه ولی اینبار اراده دادی وشد.خدایا شکرت خدای بینهایت عشقم،استاد عشقم ودنیای عشقم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 91 رای:
  6. -
    میثم معصومی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2183 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی

    چقد این فایل عالی بود و چقد این فایلی در زمان مناسب رسید دست من که گوش کنم قبل این فایل گوش کنم داشتم کامنت های جلسه اول عذت نفس میخوندم و در مورد تمرین جلسه اول عذت نفس

    که کارهای عقب انداخته رو انجام بدیم تا قدرت تصمیم گیری توی کارها بره بالا یکاری تصمیم به انجامش میگیریم سریع انجامش بدیم نگیم فردا یا پس فردا انجامش میدم

    تو داستان انداختن حضرت موسی به اب هم اگه به الهامات خداوند گوش نمیداد میگفت یکساعت دیگه یا فردا اینکارا میکنم قطعا این کار انجام نمیشد

    همون لحظه الهام دریافت کرد و انجام داد که افکتش شد برگشت موسی به خودش و ادامه داستان

    من خودم بارها شده که بهم الهام شده یه همچین کاری بکن هی به تعویق انداختم و انجام ندادم گفتم فردا یا پس فردا جالبیش اینه که فردا یا پس فردا وقتی بهش فکر کردم نتونستم انجامش بدم گفتم اینکار جواب نمیده در واقع یه فرصتی به ذهن دادم رای منو بزنه و شیطان کار خودش کرده

    حالا در چه صورتی این الهام شده به من زمانی بوده که مثل مادر موسی گفتم بچه منو نجات بده و خدا یه راهی گذاشته جلو راهم و انجام ندادم

    واقعا باید روی سریع انجام دادن کارها روی خودمون کار کنیم

    و روی خداوند حساب کردن که نقطه ضعف همه ماست

    یه داستانی دارم که سالهاست بهش فکر میکنم خیلی ناراحت میشم خدمت سربازی بودم خیلی دوست داشتم معاف بشم هر روز از خدا میخواستم که انجام بشه یه روز یکی از بچها که رفته بود برای معاف شدن

    برگشته بود از تهران دیدم بچه کیش بود وخیلی سیاه بود یعنی من تازه رفته بودم اهواز خدمت ایشون دیدم این سیاه بودنش نظر منو جلب کرد که باهاش صحبت کنم دیگه داستان رفته معاف بشه ونشده بود

    تعریف کرد گفت که چه مریضی داشته رفته

    منم رفتم گفتم این مریضی دارم میخوام برم معاف بشم بردنم بیمارستان اهواز دکتر گفت چیزیت نیست

    بیا من چند روز مرخصیت میدم استراحت کنی بعد برو سرخدمت

    من پافشاری نه من میخوام برم تهران داستانش زیاد حالا من خلاصه میگم

    بنده خدا گفت برو با دعوا ولی اگه معاف نشدی اینجام نیا دیگه مرخصیم خبری نیست

    خلاصه من رفتم خونه ونه رفتم تهران نه خدمت

    پدرم به زور بردم تهران که یه نامه بگیره اضاف خدمت نخورم

    من وارد شدم دیدم یکی داره گریه میکنه برای این بیماری یکی بغلش کردن اوردنش داخل

    قبلش هم اینو بگم بیرون از داخل مطب هم کلی منو مسخره کردن اونا که امده بودن معاف بشن میگفتن تو هیچیت نیس اونم تو بار اول امدی معافم میخوای بشی حدا اقل باید ده بار بیای منم ادمی نبودم ده بار برم یجایی

    خلاصه رفتم داخل به دکتر گفتم من اینجور شده جریان من سالمم یه نامه بده اضافه خدمت نخورم برم سر خدمتم

    ایشون هم گفت برو بیرون چیز خاصیم نگفت

    بعد نیم ساعت منو صدا کردن گفتن معاف شدی

    اصلا من حیرون تو صد نفر ادم که بارها امده بودن من و یک نفر دیگه معاف شدیم

    من میدونم این کار خدا بود

    ولی همیشه گفتم من اینکارو کردم و عملا نقش خدا گم شد تا قبلش هی میگفتم خدایا اینکارو بکن ولی وقتی انجام شد مشرک شدم

    انشالله همه ما بتوانیم افرادی توحیدی باشم

    و برای همه مسائل زندگی تشکر اصلی از خداوند داشته باشیم نه اینکه بگیم من اینکارو کردم برای اینکه دیگران بگن بارکلا چه پسر زرنگی هستی تو

    خیلی از این داستانها دارم که خدا معجزه وار نجاتم داده ولی بعدش گفتم من

    استاد خیلی تشکر میکنم ازتون بابت این فایل و یه تشکر و خسته نباشید هم به خانم شایسته عزیز عرض میکنم که رانندگی کرد تا این فایل ضبط بشه

    درپناه الله مهربان شادوموفق وپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 93 رای:
    • -
      مصطفی پوری گفته:
      مدت عضویت: 1941 روز

      میثم جان سلام

      عزیزم کامنتت فوق العاده عالی بود

      نکته ای را اشاره کردی کاری را واقعا دوست داریم برامون انجام بشه را از خدا خاشعانه درخواست کردیم دقیقا همون لحظه که اتفاق میفته(همون لحظه) به قول تو میگیم خودم انجامش دادم

      خدایا برای نفس کشیدنم هم نیاز به تو دارم که اگر ریه باز نشه برای دریافت هوا واکسیژن را جدانکنه من چه کاری میتونم بکنم ،، خدایا من مصطفی فقیرم به درگاهت و هر خیری که از به من برسه

      بابت تجربه ای که دراختیارمون گذاشتی ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    الهه السادات میرمحمدی گفته:
    مدت عضویت: 2300 روز

    به نام خدا

    استاد عزیز سلام

    من فقد میخوام از یه قسمتی از این شعر صحبت کنم

    ” رهرو ما اینک اندر منزل است ”

    حدود یکسال پیش وقتی میخواستیم از قزوین بیایم قم که خونه بگیریم، وقتی با ذهن منطقی خودمون جلو رفتیم اوضاع بدتر و بدتر میشد، به خونه های بدتر و بدتر می رفتیم

    ولی وقتی سپردیم به خدا ، بهترین خونه با یه ویوی رویایی توو شهرک قدس قم پیدا کردیم.

    ماشینمونو گذاشتیم برا فروش، یک ماه فروش نمی رفت چرا؟ چون ما همش منتظر بودیم فروش بره ، چون هی ذهن ادم دوست داره توو کار خدا دست ببره و بگه چه جوووری اخه ، از چه راهی

    و خدایی که مدام از هر راهی میخواد بهت بفهمونه باباااا بنده ی قشنگ من، روزی تو، رسوندن تو به خواسته هات کار منه،

    ” لدفن توو کار من دخالت نکن ”

    و کار ما اینه که این رو مدام به ذهن مون بگیم ، که ذهن عزیز

    به توچه، به تو چه که از چه راهی میاد، از کجا میاد.

    بعد یه ماه و خورده ای که تونستیم بیخیالش بشیم و رهاش کردیم، ماشین فروش رفت.

    به همین سادگی

    خواستیم ماشین بخریم، ذهن گفت بشین توو خونه اپلیکیشن دیوار رو بالا پایین کن که زودتر ماشین گیربیاری،

    ما چیکار کردیم، رها کردیم، رفتیم بیرون پیتزا خوردیم.

    بعد توو رستوران که بودیم همسرم یه لحظه گوشی شو چک کرد و یه ماشین دید، ماشینی که هنوز بعد حدود 6 ماه که داریمش هنوز بابت سپاسگزاریم انقد که این خوبه.

    خواستیم از قم بریم، بریم یه شهر دیگه و یه خونه ی ویلایی داشته باشیم، اون موقعی که خواستیم بریم قرآن رو باز کردیم صفه ی 181 و 182 اومد، یه حسی به همسرم گفت ورق بزن، و صفحه ی بعدش خدا صراحتا گفت وصبر ان الله مع الصابرین

    و بعدشم گفت

    وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

    گفت صبر کن، نرو ، الان وقتش نیست

    و ما هم گفتیم چشم، صبر کردیم و دوهفته ی بعدش که دیدیم هیچ نشونه ای نیومد که نریم، راه افتادیم.

    ما قرار بود بریم رامسر، دقیقا همون روزی که راه افتادیم ینی20 خرداد بارندگی شدیدی شده بود و کوه ریزش کرده بود وجاده چالوس بسته شد، یه جوری هم بسته شد که تا چند روز بسته بود، یه سیلی اومده بود که سابقه نداشته بود که ازش مستند ساخته بودن.

    و ما به یه جاده و منطقه ی دیگه ای هدایت شدیم، خدا راهمون بست چون اصلا منطقه ی رامسر برای مایی که دنبال دنج بودن و خلوت بودن منطقه هستیم مناسب نبود،

    هدایت شدیم به یه جای قشنگ تر و فوق العاده تر که اگه هدایت خدا، بسته شدن راه نبود ما هیش وقت اونجا رو پیدا نمیکردیم.

    دونفرم از روستایی ها و محلی های اونجا برامون قرار داد که از هزار تا مشاور املاک به اون منطقه اشنا تر و اگاه ترن،

    استاد ممنون که ما رو با این خدا اشنا کردین،

    خدا برامون همه چی شد، همه کار کرد

    البته ما هنوز از این خونمون نرفتیم اما خدا داره راه رو قدم قدم برامون روشن میکنه، ما رو بغل کرده و مسیر رو برامون باز میکنه ،

    ما حتی به صاحب خونه مون هم نگفته بودیم و نمی دونستیم باید کی بهش بگیم، تا اینکه خودش زنگ زد بهمون، و این نشونه ی قشنگ خدا بود برامون از رفتن، از باز شدن راه

    اینا رو مینویسم که نشونه باشه برام،

    از آغوش خدا

    از اینکه همیشه خواسته هامونو براورده شده بدونیم بشرط ایمان

    :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 95 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1833 روز

      سلام به دوست خوب و هم مسیرم الهه سادات عزیز

      الهامات از هررررررر نوعی که باشند (چه برای تحقق خواسته ایی، چه برای راهنمایی، چه برای رشد در زمینه اقتصادی یا روابط)

      جنس شون یکیه…

      جنسشون از نور ه

      از خوندن کامنتت لذت بردم دوست قشنگم ، خیلی صادقانه و بی ریا و خلاصه روند رشد و راهنمایی الهی رو نوشتی …

      این رد پای خوبی خواهد بود برات تا وقتی ان شاءالله بزودی به خواسته های بزرگتر و رشد پر بار تری رسیدی برگردی و ببینی اره….مسیرت درست بوده…

      برات موفقیت در همه ابعاد زندگی تو از خداوند عشق، خواستارم.

      غرق عشق و نور الهی باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        الهه السادات میرمحمدی گفته:
        مدت عضویت: 2300 روز

        به نام خدا

        سلام وجیهه بانوی عزیز

        ممنونم ازشما.ممنون که وقت تون رو گذاشتید و برای کامنت من پاسخ نوشید.

        خیلی از لطف و محبتت ممنونم

        و واقعا چه حرف قشنگی رو نوشتید که الهامات همه از جنس نورن .

        الهی که زندگی تون پر از نور الهی باشه و

        امیدوارم هر جاکه هستی در پناه رب العالمین بهترین ها براتون اتفاق بیوفته.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1638 روز

      سلام دوست عزیزم

      من هم دو سال پیش از قم مهاجرت کردم و خدا می دونه چقدر کارها برامون آسان شد.

      در عرض یک هفته خانه پیدا کردیم و اسباب کشی کردیم به راحت ترین شکل ممکن.

      خانه ای که الان هستم از هر لحاظ عالیه خیلی بهتر از خانه قبلی

      شهر هم عالیه

      و چقدر من از هماهنگی ها و همزمانی ها لذت بردم

      این رها کردن کلید کار است و هر زمان که من رها کردم نتیجه گرفتم به راحت ترین شکل ممکن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        الهه السادات میرمحمدی گفته:
        مدت عضویت: 2300 روز

        به نام خدا

        سلام خانوم ابراهیمی عزیز :)

        امیدوارم هرجا که هستید حالتون خوب باشه

        ممنون از پاسخ قشنگی که برام نوشتید،و خیلی خوشحالم که از مهاجرت تون و شهری که توش هستید و خونه ای که الان دارید راضی هستید.

        و کامنت تون یه بار دیگه بهم یادآوری کرد که همه چیز باید به راحت ترین شکل ممکن اتفاق بیوفته.

        الهی که همیشه در پناه خدا باشید :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1320 روز

      به نام هدایت الله

      سلام ودرود خواهر خوبم الهه خانم

      چقدر کامنت خوب ساده وگیرایی و عالی هستی چه قلم خوبی داری چقدر قشنگ نشانه ها را دنبال میکنی

      چقدر شفاف ودید خوب به هدایت الله قدم برمیداری

      من هم سعی میکنم با آگاهی ودرک این جلسه به الله یکتا بیشتر نزدیکتر شوم ومثل شما حضور خداوند را در تمام مراحل زندگی احساس کنم

      برای شما روزهای خوب موفقیت و ثروتمندی را از خداوند خواستارم

      به امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        الهه السادات میرمحمدی گفته:
        مدت عضویت: 2300 روز

        به نام خدا

        سلام آقای روحی بزرگوار

        ممنونم از شما، ممنون که برای کامنت من وقت گذاشتید و پاسخ نوشتید.

        چقدر پاسخی که برای من نوشتید، پر از انرژی و حس خوب بود، ممنون از این انرژی خوبی که دادید. که قطعا این حس و انرژی خوب چندین برابر برمیگرده بهتون.

        امیدوارم هرجاکه هستید درپناه رب العالمین عاالی باشید. و براتون از خداوند بهترین ها رو میخوام

        :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1572 روز

    توحید عملی 9

    به نام خدای هدایتگر و مهربان

    سلام به همه عزیزانم

    استاد در تمام این مدت که بیکار شدم یک لحظه نگفتم خدا منو یادش رفته و یا منو یادش بره هر لحظه گفتم خدا هست و هدایتم میکنه و فقط ازش خواستم به من کمک کنه بهتر هدایت‌ها و الهاماتش رو بفهمم و درک کنم و هر لحظه منتظر یک اتفاق خوب و خاص و عالی هستم.در این مدت از کنار فرزندم بودن لذت بردن و خدارو شکر کردم. از اینکه وقت بیشتری دارم برای خودم خدارو شکر کردم

    استاد دلم را آرام تر کردید که گفتید : نتیجه اتفاق افتاد فقط من نمیبینم .خدا خودش گواه بر این هست که چقدر سعی بر خوب نگه داشتن حالم دارم من که آرزوی داشتن درآمد رو داشتم و حالا به درامد رسیده بودم و روز به روز پشرفت کردم و به جایی رسیده بودن که درآمد دو ماهم رو در یک ماه داشتم و همه چی عالی و خوب بود اما یکدفعه همه چی تمام شد و این خیلی برای من سخت بود اما همیشه این توی ذهنم میاد که آزاده عزیز در گفتگو با دوستان میگفت: من وقتی رفتم خارج از کشور زمانی بود که همه چی عالی بود و من رفتم. و شما خودتون استاد زمانی که خواستید برید تهران در حالی که بدون کار کردن حقوق در یافت می‌کردید و میگفتن: تو‌مگه کار هم میکنی که میخوای استعفا بدی؟ اما شما گفتید من یک تصمیم گرفتم و میخوام انجامش بدم همه اینها میاد توی ذهنم و وقتی خودم رو میبینم که الان دارم کارهای بهتر و ایده های عالی‌تر انجام میدم هر چند فعلا مشتری نیست و برای دل خودمه.

    ‏یکی از دوستان در نتیجه دوستان از آموزهای استاد گفت شما گفتید حاضری مشتری نیاد اما وقتی میاد یک مشتری بیاد که همه محصول شما رو بخره و تمام این یادآوریها نور امیدی در دلم رو روشن نگه میداره

    ‏استاد چقدر آرامبخش بود صحبت‌هایتان که گفتید نتیجه مشخص شده .

    ‏من میدونم که قرار موفقیت‌های بیشتر و بهتر و درامدهای بهتر داشته باشم چون سعی در خوب نگه داشتن حالم دارم و به امید هدایت‌های خداوند قدم‌هایی برمیدارم و میدونم نتایج خوب و عالی در راه هست

    استاد خدا خودش میدونه که لحظه ای شک و تردیدی در من نیومد فقط گاهی این فکر میاد که آیا این همون مسیری هست که باید برم همیشه این جمله رضای عزیز در ذهنم هست که می‌گفت من فکر میکردم باید در مغازه ابزار یراق پیشرفت کنم اما خداوند من رو هل داد به سمت کار آنلاین و یک کار کلا متفاوت و مغازه رو جمع کردم

    میدونم که خداوند هدایتم میکنه به مسیری که من به خواسته هام برسم به اون درآمد به اون آزادی زمانی و خودش راهش رو نشونم میده من فقط باید هوشیار باشم.

    استاد دقیقه 5:45 از فایل رو که با لبخندی زیبا سر تکون میدادین و میگفتین که خداوند همیشه داره به ما میگه ایمان داشته باش و مطمئن باش کارها انجام میشه، مطمین باش قدمها برداشته میشه، مطمئن باش که اتفاقات میفته، اشک شوقم جاری شد. استاد امروز صبح به خدا گفتم خدایا میدونم کنارمی و هوامو داری اما میشه بغلم کنی و این مسیر رو و زمان رو کوتاه‌تر کنی، و شما با صحبت‌هایتان دلم را محمکتر کردین و چقدر این خدا مهربانم بزرگه که به سرعت اجابت میکنه خواسته های ما رو خدایا بینهایت ازت ممنونم چه زیبا گفت سعیده عزیز که چطوری میشه خدارو بغل کرد و بوسید. دلم یه بغل محکم از خدا میخواد .

    چیزی که از ما گرفته شده بهمون داده میشه و چندین برابر بهتر از اونچه که گرفته شد .همه چی دست خداونده گنجهای آسمان زمین در دستان خداونده و واقعا وقتی بدونی که همراه شدن با خداوند تورو به خواسته میرسونه و حتی هزار برابر از اون بهتر دیگه واقعا جایی برای نگرانی و ترس نیست

    من باید بعد قدمها برداشتنها و الهاماتی که خداوند گفته و انجام دادم حالا برم زندگی خودم رو بکنم در بهترین حس و حال چون خداوند خودش کارهارو انجام میده

    وقتی حتی قطره آب هم برای انجام ماموریتی از دریا جدا میشه و اونم به خاطر هدایت و برنامه ریزی خداوند بوده واقعا نگرانی و ترس جایی نداره خدایی که بارها و بارها من رو هدایت میکنه و هدایت کرده و هر لحظه هدایتم میکنه.

    استاد زیبا گفتید که خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر و به ما بده یعنی گاهی اینقدر در سپاسگزاری احساس ناتوانی میکنم که میگم خدایا چطور شکر گزار این همه نعمتت باشم ابن همه هدایتها، الهامات ،دل آرامی‌ها، شیرینی‌های زندگی، زیبایی‌های زندگیم ،حال و احساس خوبم این همه را چطور سپاسگزاری کنم .

    هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی من نداره خداوند داره زندگی من رو طبق برنامه و خواسته من هدایتم میکنه من باید از همراه بودن با این قدرت ارام باشم و قدرتی در بقیه نبینم.

    استاد تک تک جملاتتون بینهایت زیبا و ارامبخشه مینویسم تا هک بشه در وجودم به امید درک کردن عمل کردن و یکی شدن حرف وعملم

    (به اندازه ای که در مقابل خداوند فروتن هستیم به همون اندازه خداوند به ما جلال و جبروت میده هر چقدر سرمون پایین باشه در مقابل خداوند سرمون رو بالا نگه میداره در مقابل غیر خداوند

    خدایا کمکم کن من سپاسگزارتر و پیرو هدایتتها و الهامات باشم

    خدایا شکرت ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 96 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1211 روز

      سلام ودرود خداوند به تو همپاره ای ودوست همفرکانسی من

      دوست خوبم تحسین وتمجیدت میکنم به خاطر حال واحساس خوبی که داری. افرین برتو که بخدا ایمان داری وصبوری. تا دربهترین زمان خداوند هدایت کنه

      دلم بهم گفت بهت جواب بدم. تا قلبت سلیم تر وآرام تربشه

      درست پارسال تقریبا همین موقع ها یه مشتری خاص داشتم که بیشتر درآمدم از کار کردن با او بود. قسط وچک هام را با کار او پاس میکردم. من تولیدی دارم وهمیشه چندتا مشتری ثابت دارم.

      یه موقعی شد که این مشتری من درخواست بیجایی ازم داشت واصرار هم می‌کرد. وچون میدونست بهترین مشتری منه. فکرمیکرد مجبورم درخواستش رو بپذیری. یه روز تو کارگام به سجده افتادم. گفتم خدامیترسم. میترسم جواب نه بدم. چک وقسطم. ؟؟؟حقوق کارگرهام. ؟؟کارم ؟؟؟

      اما سپردم. خیلی سخته ایمانت را نشون بدی. ولی خودش کمکم کرد. یه وانت گرفتم وکل کارمشتریم را پس فرستادم وگفتم دیگه باشما کار نمیکنم

      گفت پشیمون میشی. گفتم نه

      خدارو شاهد میگیرم یک هفته. درست یک هفته بعدش دوتا مشتری برآم فرستاد حداقل دوسه برابر اون مشتریم درماه سفارش دارند اونم باعزت. اول ماه پول نقد به حسابم می‌ریزند. هرچی من میگم. قیمت من انتخاب می‌کنم

      حالا قسمت جالب قضیه. همون مشتریم شش ماه بعد دوباره با اصرار برام کار اورد. ایندفعه قیمت من تعین کردم. زمان تحویل من میگم

      نقدی کار میکنم. اونم با عزت

      خدابغلم کرد وبه ایمانم جواب داد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2167 روز

        سلام به شما دوست ارزشمندم

        سلام به شما مرجان چیتی زاده عزیز

        وای که چقدر خوشحالم به حســم گوش دادم چند قدم پایین تر از کامنتی که برام از طرف آسمــان عزیز اومده بود رو خوندم.

        چقدر تحسینت کردم، چقدر خوشحالم کردی با این بخشی از داستان توحیدی عمل کردنت که برامون نوشتی. واقعا آفرین واقعا تحسین برانگیزی که کار داری و صاحب کسب و کار خودتی واقعا خداروشــکر. اونم تولیدی و کسانی هم هستند که دارند با شما کار میکنند و اونم حقوق یک عده رو هم میدی. واقعا برام شخصیتت جالب تر شد.دمت گرم مرجان عزیز.

        من ایمان دارم که با همین عزت نفس و ارزشمندی و تعهد و توکل بخدا پیش بری دیگه خبری از چک و قسط هم نیست و آزاد میشی و میشی برای خودت. و اینقدر ذهنت با آزاد کردن اون قسمت از بدهی و چک ها باز میشه که کلی ایده و راه کار جدید توی کسب و کارت ایجاد میکنی و رشد میکنی اونم با لذت و عزت…مرجان عزیز به افتخارت می ایستم و برای تمام تلاش هات تمام قد دست میزنم.

        چقدر قشنگ گفتی: خدابغلم کرد وبه ایمانم جواب داد اینه حس اعتماد به خدایی که قابل اعتماد ترینه.

        IN GOD WE TRUST

        برات از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.

        ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          مرجان گفته:
          مدت عضویت: 1211 روز

          سلام ودرود فهیمه ی عزیزم

          ممنون وسپاسگزارم بابت پیام سراسر عشق ومحبتت

          دوست عزیزم. این اتفاق مال تقریبا یک سال قبل هست

          به لطف خدا دراین یک سال تونستم کارگرهام که همه زن های خانه دار هستند را از 8نفر به بیست نفر برسانم. کمکشون کردم چرخ خیاطی بخرند وتو خانه ی خودشون کار کنند.

          فهیمه جااان به لطف خدا چک ها وقسطها پرداخت شد

          به لطف خدا درآمدم سه برابر شد

          فهیمه جااان دست خدارا چه زیبا درکاروکسبم میبینم

          معجزه پشت معجزه

          من یک کارآفرین موفق هستم به لطف خدا. هدایت خدا

          عشق خدا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            فهیمه پژوهنده گفته:
            مدت عضویت: 2167 روز

            سلام به شما مرجان عزیزم

            واقعا سپاسگزارم از ردپایی که از خودت گذاشتی و خدا اینطور برای من الگوی یک خانم خودساخته و دارای کسب و کار شخصی رو نشونم داد. خدا هدایتم کرد تا الگوی یک خانم کارآفرین موفق رو ببینم و ناخودآگاه جذبش بشم و شخصیتش برام جالب بشه.بعد از دیدن این نقطه آبی رنگ که برام میام کلی خوشحال میشم و اینو تو ذهنم اینجوری گذاشتم که در اون مسیر جنگلی که استاد در 12 قدم میگن در حرکتم و در طول مسیر بچه هایی که در این مسیر هستن منو میبینن و برام دست تکون میدن و این نشون میده دارم درست پیش میرم.پس شما با این ردپایی که گذاشتی کلی خیر به من رسوندی. یکی اینکه منو بادیدن نقطه آبی رنگ خوشحال کردی و انگیزه دادی و برام در این مسیرتوحیدی که به سمت نعمت و ثروت در حرکتیم دست تکون دادی(واقعا سپاس) که سردمدار این مسیر استاد جان هستن که هر بار که تو فایل ها دست تکون میدن هم انگار با منن.

            یکی دیگه اینکه باور اینکه میشود کسب و کار شخصی خودمو داشته باشم(آخه این مسئله ایی هست که من باید حلش کنم و واقعا دنبال علاقه امم و ایجاد راهی هستم برای داشتن کسب و کار شخصی و رسیدن به استقلال مالی و …)

            یکی دیگه اینکه شما الگوی خوبی هستی برای خیلی از ما خانم های سایت و ازت سپاسگزارم که از خودت ردپای زیبایی گذاشتی. خوشحال میشم باز هم ردپاهاتو ببینم.(رفتم داستان هدایتت رو بخونم دیدم هنوز چیزی ننوشتید خوشحال میشم بیشتر و بیشتر با شما بانوی کارآفرین خودساخته موفق آشنا بشم.)

            ممنونم از خبرای خوب که دادی اینکه دیگه خبری از قسط و چک نیست.

            خبر اینکه اینکه درآمدت چند برابر شده.

            خبر اینکه باعث گسترش جهان شدی و کلی خانم خانه دار الان با کمک شما دارند خوب تر از قبل شون زندگی میکنند.

            خبر دیدن معجزه ها و حس کردن حضور خدا و هدایت های خدا تو زندگیت

            خبر اینکه مرجان عزیز در حال گسترش خودش و کسب و کار خودشه و این عالیه.

            واقعا تحسین تون میکنم و به افتخارتون با تمام قلب و عشقم دست میزنم و به وجودت افتخار میکنم. خیلی خوشحال شدم خیلی زیاد…

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              مرجان گفته:
              مدت عضویت: 1211 روز

              سلام ودرود فهیمه عزیزم

              چقدر خوشحالم که باهمدیگه هم قدم وهم فرکانس هستیم که تونستیم تو این مسیر همدیگه را پیدا کنیم

              دوست خوبم. امروز تو ستاره قطبی از خداخواسته بودم با یک دوست عباس منشی صحبت کنم وپیام تو چقدر دلم را آرام کرد. اومدم جلسه دوم کشف قوانین را گوش بدن وتمرینش را انجام بدم خدابهم گفت برو تو سایت

              سورپرایز برات دارم

              فهیمه جااان همه ی ما دست خداهستیم برای انگیزه والگو وکمک به همدیگه.

              ما خواسته وناخواسته به گسترش جهان هستی کمک میکنیم وچه زیبا که با اراده واگاهانه باشه

              فهیمه جااان تضاد ها همیشه باعث کمک ورشد مامیشن. من با تضاد فقر روبه رو شدم ودرخواستم استقلال مالی بود. اون زمان قانون رانمیدونستم. ولی فقط میخواستم پول بسازم. خیاطی را یکم بلد بودم وهمیشه تجسم میکردم یه کارگاه تولیدی دارم. کارهای مختلفی کردم. گلدوزی. قلاب بافی. …اما طبع من بزرک بود. کار بزرگ میخواستم.

              تکاملم طی شد. اما معجزه وار. من یزدی هستم وکارم سرویس شاه نشین هست. اولین مشتریم. بهم کار یاد داد. چرخ قسطی خریدم واز اتاق خونم شروع کردم. بعد توی گاراژ خونه. کار که بیشتر شد چرخ دوم قسطی خریدم وبه شاگرد.

              شاید باورت نشه چهار تا چرخ با چهار تاشاگرد تو یه گاراژ سه درچهار. مدت شش سال

              کم کم کارگام را ساختم. کار بهتر وبهتر شد

              اما مرجان قصه ما مشرک شد. یادش رفت خدا کمکش کرده. کار رفت. اعتبار رفت. شاگرداش رفتن.

              ولی کم نیاورد. موند پاکارش

              اونموقع توبه کردم. ودوباره دست یاری خدا اومد. با استاد عرشیان فر آشنا شدم. 4سال با استاد بودم وخیلی پیشرفت کردم. کارم باز رونق گرفت. مشتری های جدید شاگردان جدید.

              دوست خوبی که عاشقانه دوستش دارم. چقدر کنارهم بزرگ شدیم. چقدر تجربه های زیبایی داشتیم واو دست خدا بود تو زندگیم

              باز تضاد

              تضاد بزرگی که اومد تا بزرگم کنه

              چقدر بخاطر اون تضاد با خودم جنگیدم. چقدر از خداکمک خواستم

              .بوووووم

              معجزه. اومدم تو فرکانس استاد عباس منش. یک سال وخورده ای میشه اینجام. تو این سایت الهی.

              چقدر پیشرفت کردم. چقدر حال دلم عالیه.

              چقدر احساس خوشبختی میکنم

              مشتری های عالی. مثل یه خانواده هستند برام.

              شاگردانی که هرکدومشون یه جور بهم محبت می‌کنند واز خانواده خودم به مراتب بهم نزدیکتر ند

              من عاشق کارم هستم. شاید باورت برات مشکل باشه ولی بیشتر روزها ساعت 8 میام کارگاه یدفعه نگاه میکنم وااای ساعت یک شده ومن اصلا نفهمیدم. خسته نشدم.

              فهیمه جااان برات باهمه وجودم دعا میکنم که حال دلت همیشه خدایی باشه.

              انشالله به زودی کار مورد علاقه ات راپیدا کنی.

              انشالله یه کارآفرین موفق باشی

              دوستت دارم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        آسمان گفته:
        مدت عضویت: 1572 روز

        به نام خدای روزی دهنده و آرامش‌بخش

        سلام دوست خوبم ممنون بابت کامنت زیبایی که برام گذاشتید.ممنون که شما هم آرامبخش دلم بودید ‌. توی این روزها دستان و کمک‌های خداوند رو بیشتر و بیشتر احساس میکنم و شما هم دستی از دستان پر مهر خداوند بودید برای قوت قلبم

        امیدوارم خداوند به کار رو زندگی و عمرتون برکت بده و هر روزتون زیباتر و پر برکتتر از دیروزتون باشه

        خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

        در پناه خدای مهربانم باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2167 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما آسمان عزیز

      واقعا سپاسگزارم برای این کامنت زیبا و ردپای قشنگی که از خودت ثبت کردی. چقدر تحسین تون کردم اونجایی که گفتی:

      “استاد در تمام این مدت که بیکار شدم یک لحظه نگفتم خدا منو یادش رفته و یا منو یادش بره هر لحظه گفتم خدا هست و هدایتم میکنه و فقط ازش خواستم به من کمک کنه بهتر هدایت‌ها و الهاماتش رو بفهمم و درک کنم و هر لحظه منتظر یک اتفاق خوب و خاص و عالی هستم.”

      واقعا ایراد خودمو دیدم یک جاهای کوچولویی که از بی پول شدن مستاصل شدم گفتم نکنه اشتباه کردم و این شک و تردید که ابزار شیطان برای به یغما بردن ایمان هست رو بهش دادم و چقدر به یغما دادم اینجوری ایمانم رو، من توبه کردم از شک و تردید داشتن ها، از اینکه توانایی خودمو و خدا رو دست کم میگیرم و فراموش میکنم، توبه میکنم از اینکه به پول و درآمد داشتن قدرتی بیشتر از خدا و رزقی که خدا از هزاران دستش به من رسونده. سپاسگزارم آسمان عزیز که منو دوباره یادم انداختی.

      واقعا خداروشکر که خدا اینجوری همه مون رو هدایت میکنه به راه هدایت یافتگان به راه کسانی که به آنها نعمت داده نه غصب و سختی و غم و رنج و…

      برات از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی خواستارم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        آسمان گفته:
        مدت عضویت: 1572 روز

        به نام خدای رزاق و وهاب

        سلام دوست خوب و ارزشمندم

        خدارو شکر میکنم که با خوندن کامنتم حس و حالتون بهتر شد.حالا که وقتم بیشتر شده در دل این تضاد زندگی خواسته هام واضحتر شد . در این مدت من فهمیدم چقدر دوست دارم وقتم آزادتر باشه بیشتر با فرزندانم باشم من قبلا بیشتر وقتم پر بود و وقتم برای خودم کمتر بود

        وقتی استاد میگه( تضادها برای اینه که بفهمیم چی رو میخوام )واقعا الان بهتر و واضحتر فهمیدم چی رو میخوام. قبل فقط میگفتم خدایا میخوام درآمد داشته باشم ولی الان فهمیدن در کنار درآمد داشتن من خواسته های دیگه ای هم دارم.

        و میدونم و یقین دارم که خداوند اجابت میکنه خواسته های من رو همینطور که قبلا کرده با تمام موانعی که من فکر میکردم موانع رشد منه اما خداوند راه‌ها رو برام باز کرد

        وقتی داستان حضرت ابراهیم و اون ایمانی که به خداوند رو داشتن میخوندم همیشه از این همه ایمان به خدا در حیرت بودم آخه چطوری یکی بگه برو فرزندت رو قربانی کن و بگه چشم. و الان بهتر درک میکنم اون معجزاتی که قبل از خداوند دیده بود باعث این ایمان شد

        من در آرزوی داشتن درآمد مانده بودم چون خیلی از عوامل رو موانع میدیدم .اما وقتی با این مباحث آشنا شدم و فهمیدم خودم خالق زندگی خودم هستم. خدا خودش گواه هست که من فقط گفتم خدایا من میخوام درآمد داشته باشم و مثل آب خوردن موانع برداشته شد . و این از نظر من معجزه خداوند بود بعد پانزده سال داشتن این آرزو. و این باعث شد ایمان من بیشتر بشه به خداوند که وقتی من بخوام خداوند اجابت میکنه.

        حالا بهتر میدونم چی میخوام و خواسته من برام واضحتر شده.

        دوست خوبم هر چی آرزوی خوبه مال تو. بهترینها رو برات میخوام.

        خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای .آمین یا رب العالمین

        در پناه خدای مهربانم باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عباس منش عزیزم، مریم جانم و همه ی دوستای خوبم.

    برای همه تون لحظات سرشار از حس خوب و آرامش میخوام از خداوند مهربان.

    ستاره قطبی مو نوشتم…

    یکی از مواردش اینه که فایل جدید میاد روی سایت.

    تیک خورد همین الان، اول صبح در آغازِ روزم.

    به به، ذوق کردم، اومدم تشکر مخصوص بکنم ازتون برای فایل جدید…

    هدایت شدم این اواخر به تمرکز روی توحید…

    اینکه شما بارها گفتین اصل، توحیده.

    همه چیز توحیده.

    تو کامنت بچه ها هم خوندم که نوشتن تو دوره 12 قدم تاکید کردین همه چیز توحیده…

    دیشب نشانه ی من فایل توحید عملیِ 2 اومد…

    الان هم فایلِ جدید اومده روی سایت: توحیدِ عملیِ 9

    و جالبه برام که مسیر همینه، چرا؟

    چون دیروز تو پیاده روی یک مورد شرک ام آشکار شد برام با جزییاتش، یه موردِ خیلی خیلی بزرگ…

    اینکه قدرت رو دادم به یه آدم و ازش ترسیدم…

    و این شرک بارها با آدم های متفاوت تکرار شده…

    خوشحالم که آشکار شده برام.

    چون تازه الان فهمیدم دارمش…

    از الان به بعد تازه بهتر میتونم درک کنم که این شرک چی هست و باید چه کنم.

    به قول پیامبر اکرم (ص): شرک در دل مومن مثل یه مورچه است روی سنگ سیاه در دلِ تاریکیِ شب…

    درک همین روایت، برام دور بود…

    درکش نمیکردم، فقط میشنیدم…

    تازه الان، بعد از بارها شنیدن، وقتی اولِ فایل توحید عملی2، استاد گفتن، تازه دوزاریم افتاد کمی که یعنی چی؟

    چون تازه دیروز کمی تونستم شرک خودمو ببینم و متوجهش بشم…

    چون خیلی پنهانه.

    انگار که تو لایه های تو در تو قائم میشه، میره اون پشت مُشتا خودشو پنهان میکنه.

    چون اگه آشکار بشه، نمیتونه دیگه بگه من نیستم …

    برای همین خیلی موارد نازیبا، پنهانن، و تمام تلاششون رو میکنن پنهان بمونن، چون وقتی آشکار میشن بخش بزرگی از قدرتشون از بین میره، خلعِ سلاح میشن.

    استاد جانم مرسی که با فایلهاتون باعث شفاف سازی میشین برای من.

    من در ابتدا متوجهِ درون خودم نمیشم با سوالاتی که مطرح میکنین…

    چون مقاومت دارم.

    میگم نیست، من ندارم، من اینطوری نیستم، یادم نمیاد و …

    تمام زورش رو میزنه پنهان بمونه…

    بگه نه، من اینطوری نیستم، من مشکلی ندارم…

    کامنت بچه هارو که میخونم، تحسینشون میکنم برای نوشتن از خودشون در پاسخ به سوال استاد…

    بعدش کم کم جواب سوالات استاد، در مورد خودم، برام آشکار میشه.

    یعنی جواب ها، در فواصل زمانی، دونه دونه، نرم نرم ظاهر میشن، انگار در باز میشه و جواب میاد بیرون و مشغول گفتگو میشیم باهم.

    خوبه، این عالیه، سپاس گزارم.

    نشون میده دیوار بتنی هام، مقاومتم، گاردهام، تعصباتم دارن کم کم تَرَک میخورن…

    این برای من عالیه، چون میشناسم خودمو که چقدر گاهی چارچوب های خشک و غیر قابل انعطافی دارم و راه نمیدم به افکار از زاویه ی دیگر…

    اینکه فکری که تو سرم هست رو درست میدونم و مجال نمیدم از زاویه ی دیگه ای هم بررسی کنم…

    این یعنی این چارچوب‌های خشکِ ذهنی ام کم کم داره نرم میشه.

    خیلی خیلی سپاس گزار خدا هستم و شما استاد جانم، که انقدر هوشمندانه دارین مارو به خودشناسی و خداشناسی بیشتر، دعوت میکنین.

    صحنه گردانِ این زندگی خداست…

    خودش در بهترین زمان، برای همه مون چیدمان میکنه بهترین هارو…

    اینکه من وارد فرکانس استاد شدم، یا استاد صدای فرکانس های منو شنیده و فایلهاش متناسب با منه، هیچ تفاوتی نداره، یعنی اصل این نیست، اصل اینه بی نهایت سپاس گزار باشم که الان اینجام، تو سایت، استاد عالی دارم که داره به عالی ترین شکل ممکن در مورد نیازهای روحِ من صحبت میکنه.

    استادی که لقمه حاضر آماده، دهن من نمیداره…

    نمیگه اینکار رو بکن، اینکار رو نکن…

    صورتِ کارها یا مِنو رو میده دستم، میگه اینا اصلن، اینا فرع، اینا باعثِ بهبودت میشن، اینا باعثِ پَس رفتت میشن، اینا حالتو خوب میکنن اینا بد، اینا باعث رشدت میشن، اینا برعکسش…

    خب حالا خودت برو فکر کن، فکر کن…

    ببین تو چی میخوای

    خودت انتخاب کن

    و با انتخاب هات زندگی کن…

    هر وقت حس کردی باید تغییر بدی، تغییر بده، به همین راحتی، چون تو قدرت خلقِ زندگیتو هر لحظه داری

    فکر نکن تا آخر عمر تو همون زندگی مجبوری بمونی، نه، این زندگی قابلیت و انعطافش به شدت بالاست، میتونی هر ثانیه که درک کردی لازمه تغییر بدی، تغییر بدی

    چقدر این جمله ی فکر کن عمیقه.

    سمانه فکر کن

    سرسری نگذر…

    چند دقیقه، پیش جلوی پنجره اتاق خواب مکث کردم…

    دیدم دارم سریع رد میشم…

    یه لحظه توجهم به منظره ای که از پنجره دیدم جلب شد…

    درختها، بادی که تکونشون میده، پیاده رو ای که کنار درخت ها هست، نور آفتابی که قاطی شده با سایه و تابیده روی پیاده رو…

    همون لحظه یادِ خورشیدِ عکس این فایل افتادم، خورشیدِ صحنه ای که من دیدم از قاب پنجره، خودش نبود اما نورش و تلالو اش تو قاب آشکار بود….

    این یعنی فکر کردن سمانه…

    یعنی بایست…

    کجا میری انقدر با شتاب؟

    چی میشه چند ثانیه زودتر یا دیرتر؟

    در نهایت میخوای به کجا برسی؟

    میخواستی بیای ادامه ی این کامنت رو بنویسی؟

    خب الان که اینجایی و داری مینویسی.

    خوب شد پس چند ثانیه مکث کردی و فکر کردی و توجه کردی به جزئیات قابی که از پنجره دیدی…

    افرین، قدم خوبی برداشتی.

    سمانه عاشقتم که پاشنه اشیلت رو کشف کردی…

    که پرده کنار رفته.

    که شتاب در زندگی ات خودشو عیان کرده…

    که از وقتی فهمیدی دو تا پاشنه اشیلت رو داری تمرین میکنی دیگه بهشون باج ندی…

    که اندازه ی درکت داری تمرین میکنی.

    آفرین سمانه جان، آفرین…

    همینو بگیر برو جلو…

    من حرکت در مسیری که تبدیل میشه به دالان سبز رو برات میبینم، تو شایسته اش هستی و بهش میرسی.

    فقط سعی کن آروم باشی و با آرامش جلو بری و حواست به روند تکاملی و صبر و لذت بردن در مسیر باشه، همین.

    سکوت کن، باقی شو خدا خودش جلو میبره.

    فکر کردن، توجه کردن، سرسری نگذشتن اولش سخت به نظر میرسه اما اینم کاذبه…

    چون خدا آسان میکنه منو بر آسانی ها…

    پس نترس، حله، درست میشه، گفته میشه…

    تو فقط تو جاده و مسیر باش، دیدنِ دالان سبز با ابرهای کپلی، اومدن بارون و استشمامِ بویِ خاک و هوای مطبوع (خواسته هام، اهدافم) تو مسیر با خداست…

    خودش میده بهت.

    فقط تو جاده باش و بمون، ادامه بده…

    اینکه یه سنگ ریزه یا شن میره تو کفشت (نجواها) دلسردت نکنه از قدم زدن تو مسیر…

    اگه یه سنگ (نجوا) تو مسیر بود فکر کردی نمیتونی ازش عبور کنی، دلسرد نشو، چون خدا هست، تو میدونی هست و بهش اعتماد داری، برو جلو، فقط ادامه بده و برو جلو…

    عقب هیچ خبری نیست، ولی جلو دالان سبز مورد علاقه ات هست، بارون هست که عاشقشی، بوی خاکِ بارون خورده هست که عاشقشی…

    خدایا مرسی باهام صحبت کردی انقدر شفاف و بهم سعادت دادی بشنوم صداتو، حس کنم صداتو، حس کنم مهرِ مطلقتو، آخه چقدر قشنگی شما

    به محضِ دیدن تصویرِ این فایل گفتم به به

    عجب تصویر رویایی

    انگار یه عکس بهشتی دیدم…

    این تصویر خیلی رویاییه، انقدر زیباست که حسم میگه زمینی و مادی نیست…

    استادِ عزیزم، با جسمی سالم و اندامی برازنده، با لباسی زیبا، با مهری که نور میشه و از قلبشون ساطع میشه…

    ترکیبِ زیبای رنگ قرمز تیشرت استاد با شلوار لی و کلاه لبه دار و کتونی و ساعتِ زیبا ‌…

    براونیِ زیبا…

    فرم ایستادن، چرخشِ گردن براونی، نگاهش به استاد…

    خودِ براونی الان خیلی زیباست، میخکوب میکنه آدمو…

    یعنی من رو میخکوب کرده…

    منظره ی جذاب و بکر پردایس.

    درختها، دریاچه…

    اون دَکَلِ رشیدِ مخابراتیِ محترم…

    خورشید تابانی که نورش از راست تصویر وارد عکس شده، وارد عکس نشده، عمیق تره، وارد انرژی ی محیط شده، فقط گوشه نیست، انرژی اش کل محیط رو گرفته.

    انرژیِ این تصویر به شدت بالاست، فرکانسش بالاست، مدارش خیلی بالاست…

    این همه برکت و ثروتِ مادی و معنوی تو این عکسشه، که آدم سیر نمیشه از تماشاش…

    استاد جانم، مرسی که یادم دادین اینطوری با جزئیات توجه کنم به قشنگی ها و ستایش شون کنم.

    خوشحالم و سپاس گزارم و تحسین میکنم سمانه رو که الان میتونه این فرکانس رو دریافت کنه.

    فایل رو دانلود کردم، هنوز تماشا نکردم.

    با عشق اومدم بنویسم، قبل از تماشا…

    من سپاس گزارم برای امروزم و شروعِ طوفانیش از خدای مهربانم…

    امروز روزِ خاصیه، هر روز روزِ خاصیه.

    سمانه جون، روی خودت و آدما حساب نکن، روی خدا حساب کن

    با خدا باش، پادشاهی کن، بی خدا باش، هر چه خواهی کن

    الهی شکر که هستی تو زندگیم خدای مهربونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 101 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2011 روز

      سمانه جان سلام به روی ماهت

      نوشته های جوندارت رو که نعلوم بود با قلبت نوشتی با صدایی بم و محکم از یه خانم موقر و دلنشین توی گوشم شنیدم. انگار کنارم نشسته بودی و همزمان با نوشتن می خوندی.

      چقدر باهات همزادپنداری کردم. چقدر از ته دل تحسینت می کنم که هنوز فایل رو‌ندیده اینهمه زیبایی رو دیدی و تقدیر کردی.

      صدهزار آفرین به تغییرات کوچیک و بزرگت که همون صلوه و توجه به خواسته ها و زیبایی های اطرافت باعث شد متوجه پاشنه های آشیلت هم بشی.

      وقتی ذهنت سوالی رو درباره ترمزهات عمیقا و با نیت حل مساله و رسیدن به احساس بهتر توحیدی می پرسه امکان نداره خدای اون خورشید سمت راست عکس جواب رو واضح و نمایان نذاره کف دستت.

      حتی اگه هنوز گیج خواب غفلت باشی انقدر نشونه ها رو تکرار می کنه تا بالاخری بگیریش.

      گاهی اوقات با خودم فکر می کنم چه فرکانس درستی فرستادم که هدایت شدم به این کانال و جریان هدایت؟ به این استاد و این فضای توحیدی که ایجاد کرده.

      صبح که فایل رو دیدم و غرق اشک شوق و شکرگزاری در حالت سجده بودم هزاران نفر رو تصور کردم که همزمان با من دارن همین کار رو بی اراده انجام میدن.

      با خودم گفتم خدایا تو چقدر بزرگ و بی انتهایی که یک نفر میاد اراده میکنه تو رو بهتر، عمیقتر و رها از هر دیدگاهی که از گذشتکان بهش رسیده جستجو میکنه حتی اولش برای محکوم کردنت، ولی میشه منبع نور و خیر برای ده ها هزار نفر که سجده کننده به تو و تحسین کننده قدرت و زیبایی و بنده نوازیت باشن.

      الهی شکر که این اندک از ما پذیرفته شد و به راه خیر و صواب هدایت شدیم.

      باشد که کنار هم در این جنگل سریبز و پرنعمت هر ثانیه پیشتر بریم و در مدار آسان شدن برای آسانیها قرار بگیریم.

      ممنونم که اینهمه زیبا نوشتی و قلبمو روشن کردی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2231 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام سمانه جان،سلام مرا از روی زمین به سمانه در آسمان پذیرا باش

      الان میتونم احساسات رو درک کنم، که چه حالی داری، انگار رو هوا راه میری نه زمین، حس سبکی و پرواز داری، حس قشنگی.

      دلت میخواد همیشه تو اون حس بمونی.

      ممکن بالا پایین بشه،پس نگران نباش، وقتی احساس کردی که دیگه اون شادی رو نداری یعنی به این مداری که الان هستی عادت کردی باید مدارت رو عوض کنی بری بالاتر، وقتی دیدی اون حس ذوق و شوق دوباره پیدا شد، مدارت عوض شده و همین طور باید ادامه بدی.

      خود من اول متوجه نبودم که چرا بعد از یه فضا نوردی استیبل میشم، بعد استاد تو جلسه سوم قدم اول میگه اگه مثلا محصول ات رو … تومن فروختی و ذوق کردی یعنی هنوز اون باور …تومن برات ثابت نشده .

      پس از این حرف میشه نتیجه گرفت وقتی تازه وارد ندار جدید میشیم ذوق و شوق بی‌نظیری ما را فرا می‌گیرد.

      سمانه جان در مورد فکر کردن گفتی، یادم افتاد به

      یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است

      افتاد واقعا فکر کردن بهتر از عمل بی فکر است.

      سمانه جان بزن بریم ببینم مدار بعدی چی داره تاز ذوق کنیم و مست بشیم و حال کنیم.

      منتظر مست شدن های بعدی ات هستم.

      بووووووووس فراوووووان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        زکیه لرستانی گفته:
        مدت عضویت: 1735 روز

        سلام دوست عزیزم رضوان جان

        میخوام اول از عکسی ک گذاشتی تشکر کنم

        چقد زیباست چ حس خوبی منتقل میکنه

        ک میشود وامکان پذیراست اگه برای استاد شده برای منم میشه

        چنباری تا حالا کامنت های زیبا وتوحیدیت و خوندم جا داره ازت تشکرکنم ک چقد ظریف و دقیق باورهای محدود کننده و الگوهای تکراری نقش و نوشتی عزیزم چقد تحسینت کردم و خندیدم باهاش:))

        این بار دیگه نتونستم ننویسم چ نکته ارزشمند ی و اشاره کردی ک برای منم اتفاق افتاده ولی نمیدونستم دلیلش چیه:

        الان میتونم احساسات رو درک کنم، که چه حالی داری، انگار رو هوا راه میری نه زمین، حس سبکی و پرواز داری، حس قشنگی.

        دلت میخواد همیشه تو اون حس بمونی.

        ممکن بالا پایین بشه،پس نگران نباش، وقتی احساس کردی که دیگه اون شادی رو نداری یعنی به این مداری که الان هستی عادت کردی باید مدارت رو عوض کنی بری بالاتر، وقتی دیدی اون حس ذوق و شوق دوباره پیدا شد، مدارت عوض شده و همین طور باید ادامه بدی.

        خود من اول متوجه نبودم که چرا بعد از یه فضا نوردی استیبل میشم، بعد استاد تو جلسه سوم قدم اول میگه اگه مثلا محصول ات رو … تومن فروختی و ذوق کردی یعنی هنوز اون باور …تومن برات ثابت نشده .

        مرررسی ازت دوست عزیزم این نکته تو ادامه مسیر خیییلی بهم کمک میکنه ان شاالله

        عاشقتممم

        ب الله یکتا میسپارمت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فرزانه ارزشمند گفته:
      مدت عضویت: 735 روز

      سلام مجدد به سمانه صوفی زیبا روی الله یکتا….

      حالت چطوره عزیزدلمممممممم

      سمانه جان کوتاه سخن کنم، امروز توی تضاد بدی گیر کرده بودم..حال دلم خوب نبود

      ذهنم به شدت داشت مقاومت میکرد که بیخیال شو سراغ دفتر یا سایت یا کامنت خوندن نرو!!!

      تا ساعت 12 ظهر بی انرژی و بی انگیزه توی رختخواب بودم ..گفتم پاشو …روی خدا حساب کن

      دفترم رو برداشتم و چند خطی نوشتم و از خدا هدایت خاستم…

      پاشدم وضو گرفتم و چندباری سوره حمد رو گوش دادم.و بعد قرآن رو باز کردم ببینم چی میگه..

      اینقدر گیج و منگ بودم که دل ندادم ببینم چی میگه ..

      فهمیدم بی فایدست

      اومدم سایت رو باز کردم نمی‌دونم چطوری به این کامنت هدایت شدم..

      مخصوصا به این قسمت…

      ««خب حالا خودت برو فکر کن، فکر کن…

      ببین تو چی میخوای

      خودت انتخاب کن

      و با انتخاب هات زندگی کن…

      هر وقت حس کردی باید تغییر بدی، تغییر بده، به همین راحتی، چون تو قدرت خلقِ زندگیتو هر لحظه داری

      فکر نکن تا آخر عمر تو همون زندگی مجبوری بمونی، نه، این زندگی قابلیت و انعطافش به شدت بالاست، میتونی هر ثانیه که درک کردی لازمه تغییر بدی، تغییر بده»»»

      یافتم …جواب رو یافتم

      هدایت رو یافتم…الهام رو یافتم….

      خودش بود…

      سمانه جان اعتراف میکنم اونقدر بی حالم که با اینکه هدایت رو یافتم اما انرژی ندارم

      فکر کنم باید تسلیم باشم….

      نباید تقلا کنم…

      آخر کامنت شما..گفتی سمانه روی خدا حساب کن

      روی خدا حساب می‌کنه فرزانه..

      سمانه عزیزم متشکرم بخاطر کامنت های پر شوری که می‌نویسی….

      دوستت دارم خوب من

      به امید اینکه پروردگار به زندگیت بتابه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1910 روز

        سلام به فرزانه ی نازنینم.

        فرزانه جان دو بار اومدم امشب برات بنویسم، اما هر بار اجازه ی ارسال نیومد…

        تا اینکه شب، تو مسیر برگشت به خونه تو ماشین، که شعرِ جنابِ سناییِ هنرمند و توحیدی رو با نامِ مَلِکا، با صدای محسن چاووشیِ نازنین (تیتراژ برنامه زندگی پس از زندگی) رو گوش دادم و برای بار بی نهایتم دلم ضعف رفت براش، دلم قنج رفت براش.

        (شعرش رو برات میذارم اینجا.)

        همونجا حس کردم پاسخِ تو این شعره، این آهنگه، باقیش با خودت، من تا اینجاشو حس کردم.

        خیلی ازت ممنونم برای کامنتی که برام نوشتی و فرستادی، نور شد تو قلبم.

        ممنونم که انقدر زیبا مینویسی برام…

        از سمانه صوفی به فرزانه جانِ ارزشمند:

        عاشقتم

        ماچ به روی ماهت

        میدونی چیه فرزانه جان؟

        من هر بار عشق، مهر، لطفی دریافت میکنم از دست های مهربان خدا تو زندگیم، تشکر میکنم ازشون و خوشحال میشم خیلی…

        بلافاصله یادم میوفته این مهر و محبت از طرف خداست که از طریقِ دست هاش رسونده دستم…

        من سپاس گزارِ خدای مهربونم هستم واسه هر ثانیه برای نعمتها و محبتش.

        خوشحالم و سپاس گزارِ خدا که پیک اش شدم و پیامش رو رسوندم دستت.

        سمانه خوشحاله، هم برای تو و هم برای خودش.

        فرزانه جانم، ممنونم از تحسینت، از پیام های مهرانگیزت.

        پر شوریِ پیام ها اعتبارش از خداست، من خوشحالم سعادتِ تایپشون رو دارم، سعادت دارم تو مسیر هستم و حس میکنم، عمل میکنم، تجزیه تحلیل میکنم خودم رو و مینویسمشون.

        برای همه ی پاسخ هایی که مینویسی برام ممنونم.

        برای پاسخ قبلیت هم ممنونم، دکمه پاسخ نداشت وگرنه همون لحظه دلم میخواست ازت تشکر کنم و بگم که چقدر خوشحال شدم پیامتو خوندم و نقطه آبی، پیکِ خدا، تو بودی و برام عشق رو هدیه آوردی.

        هر بار داری برام عشق رو هدیه میاری، ممنونتم با قلبم.

        پیامت صاف میره میشینه روی قلبم، نور میشه توی قلبم.

        ممنونم از خدا که دوست های شگفت انگیزی مثل تو رو وارد زندگی و لحظاتم کرده.

        این شعر شگفت انگیزه، به نظرم به شدت توحیدیه، با قلبی باز بخونش، نوشِ جونت، لذتش گوارای وجودت فرزانه ی ارزشمند و محبوبِ خدا:

        ….

        خدایا شکرت برای روزی های حساب و غیر حسابِ فراوانِ امروز و هر روز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          فرزانه ارزشمند گفته:
          مدت عضویت: 735 روز

          سلام به الله یکتا ، خالق سمانه نازنیننمممم

          سلام به روی ماه سمانه عشقولی خودم

          سمانه جانم اینجا که شاعر میگه:

          چه نزدیک است جان تو به جانم

          که هر چیزی که اندیشی بدانم

          ضمیر همدگر دانند یاران

          نباشم یار صادق گر ندانم

          چو آب صاف باشد یار با یار

          که بنماید در او عکس بنانم

          اینجا حال منه نسبت به شما که گفتی شعر سنایی با صدای چاووشی رو داری گوش میدی

          الله اکبر …واقعا دل به دل راه داره…

          همین چند روز پیش بود ویدیوی این شعر با صدای چاووشی عزیز رو دانلود کردم و گذاشتم وضعیت واتساپ و هراز گاهی گوشش میدم..

          دختر تو معرکه ای

          تحسینت میکنم نازنیننمممم

          مچکرررررررم که نوشتی برام و به خودم میبالم که منو لایق نوشته های شورانگیز و پر از آگاهیت میدونی

          مااااااچ فراوان به روی ماهت …

          عاشقتم

          در پناه خدای بزرگ شاد باشی عشقممممم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1910 روز

            سلام در این صبح، ظهر دل انگیزِ چهارشنبه 11 مرداد 1402 از سمانه به همه ی جهان.

            سلام به فرزانه جانِ ارزشمند و خوشرو و خوش سخنِ خودم.

            یه کامنت تا بیاد کامل شه ویرایش شه، ارسال شه، ممکنه از صبح شروع شه تا شب به سرانجام برسه :)

            صبح تو پیاده روی داشتم سلام علیک میکردم با جهان، یهو یاد سعیده جانم افتادم که از خواب بیدار میشه میگه:

            سلام خدا جونم، من بیدار شدم، دوباره اومدم….

            و عشق و عاشقی هاشو آغاز میکنه با خدا.

            یه گربه ای تو پیاده رو لم داده بود، سلام کردم، گفتم راحت باش، بخواب، یه بوس دستی فرستادم براش و به آرامی رد شدم.

            و خوشحالم که تو همون وضعیت راحتی موند، عاشقِ لحظاتی هستم که وقتی رد میشم از کنار حیوانات، انقدر احساس امنیت و راحتی دارن که نمیترسن، تغییر وضعیت نمیدن…

            الهی شکر برای صلحِ بین مون.

            اسم این فایل توحید عملی9 هست…

            یه لحظه فکر کردم چیزهایی که میخوام تایپ کنم، متناسب با این فایله، و دیدم بله، کجا بهتر از یه فایلِ تخصصی توحید…

            صبح تو پیاده روی داشتم گپ میزدم با خدا و تشکر میکردم که جواب سوالم رو خیلی شفاف داده، اینکه روی کدوم دوره کار کنم، چی گوش بدم …

            خیلی قاطی شده بود تو ذهنم که کدوم دوره یا فایل، الان نیازِ من هست تو این مرحله؟

            رفتم و رفتم و رفتم تا منو به جواب رسوند…

            توحید

            تمام توجهت رو بذار روی توحید

            از توحید به همه ی خواسته هات میرسی سمانه.

            همینطوری داشتم مرور میکردم و سپاس گزاری که چشم خورد به اسم کوچه ای که داخلش بودم:

            پرستش

            دوباره یه دونه از اون لبخندها اومد روی لبم که خدا جونم حواسم بهت هستا که الان بهم نشون دادی…

            مسیر پیاده روی هام اغلب هدایتیه، آگاهانه انتخاب کردم من مسیر رو انتخاب نکنم، جریان هدایت منو ببره و برگردونه، چون اینطوری کلی زیبایی و امنیت و حس خوب بهم میده.

            صبح بدونِ دخالت جریانِ اگاهِ سمانه، از یه پیاده رویی منو برد که دقیقا برگشت منو از همونجا خارج کرد، درسش رو در لحظه گرفتم:

            میخواست نظم و چیدمان و برنامه ریزیِ دقیقِ هدایت رو بهم نشون بده.

            من تو جریانِ هدایت برای مسیر پیاده روی اصلا دخالت ندارم، یعنی نه میدونم این کوچه پس کوچه و خیابونهایی که میگه برم و برگردم دقیقا از کجا سر در میاره، فقط میدونم که میدونه من سرسبزی و طبیعت جذاب میخوام تو مسیر، خنکی و سایه و باد میخوام، دالان سرسبز میخوام، دقیقا همونارو هم بهم میده…

            بین مسیر ساختمانی رو دیدم که روی دیوارش پر شده بود از برگ های سبزِ روشن و خوشرنگ.

            انگار دیوار لباس سبزِ طرح دار و خوشگل بپوشه…

            بلافاصله گفتم الهی شکر، منو آوردی از اینجا که اینو نشونم بدی…

            حقیقتا تو هدایت، داره زیبایی های بیشتر رو بهم نشون میده…

            مثلا تا میام بگم از این ور برم چون دوستش دارم، میگم بله، اجازه بده خدا قشنگتر از اون رو بهت نشون میده، گاهی هم بعد از یه مسیر جدید و متفاوت یهو میبینم دقیقا سر و کله ام جلوی هم مسیر دلخواه خودم پیدا شده…

            یعنی در نهایت منو وصل میکنه به چیزی که خوشحالم میکنه، منتها از بهترین مسیر…

            صبح داشتم فکر میکردم خب من همیشه درخواست مسیر خنک و سایه و باد میدم برای پیاده روی که بیشتر لذت ببرم، حالا زمانی که کمی آفتاب بهم میخوره چی؟

            اون نمیشه نعمت؟

            جواب اومد اونم چه جوابی…

            وقتی تو توی هر لحظه توی هر چیزی، خدا رو ببینی و حس کنی، همه چیز برات میشه نعمت، میشه جواهر، میشه برکت، میشه خدا، عطرِ خدا، نورِ خدا.

            خورشید گرمه داغه میدونم، وقتی تو فکرت این نشونه ی خدا باشه، یعنی خدا رو داخلِ همه چیز من جمله خورشید هم ببینی، دیگه خورشید داغ نیست برای تو، میشه گرمای قلبت، میشه انرژی که اومده یه خیری به تو برسونه …

            و یاد حضرت زینب ع افتادم که جلوی چشمش بدنِ بی جانِ برادر و خانواده ی برادرش رو میبینه و میگه:

            من چیزی جز زیبایی ندیدم

            یا خدا از این حجم از تقوا

            از کنترلِ ذهن…

            دیروز یه کامنت از آقا رضای احمدی خوندم که نوشته بودن امام حسین ع توی همه ی اون سختیِ عاشورا، خدا رو میدید برای همین انقدر عاشق بود، هیچ ترسی نداشت، هیچ غمی نداشت…

            عینِ عینِ توحیده.

            چقدر تقوا و کنترل ذهن.

            به شدت تحسینشون کردن برای تقواشون، کنترل ذهنشون…

            اینکه تو سختی، نه اونم سختی های معمولی، سختی های جانکاه، انقدر بتونی ذهنت رو کنترل کنی که شیطنت نکنه، مهارش کنی، همه ی توجه و فوکوس ات باشه روی خودِ خدا، عشق به خدا، توجه به خدا…

            پیامبران، امامان به شدت برای من قابل احترام هستن به واسطه ی کنترل ذهنی که داشتن، تقوایی که داشتن، اونا تلاش کردن تا رسیدن به تقوا، منم اگه تلاش کنم ذهنم رو کنترل کنم بهتر، میتونم دقیقا تو همون مسیر باشم هر لحظه، تفاوتش به میزانِ تعهد من به کنترل ذهنمه…

            توحید اصله، و همه چیز حولِ محور توحید میچرخه…

            هر چی به این محور نزدیکتر باشم، زندگیم از همه لحاظ بهتر و بهتر و بهتر میشه.

            خیلی سپاس گزارم که وارد مسیر شدم و دارم تلاش میکنم.

            به اندازه ی تلاشم، جایگاهم پیشِ خدا بهبود پیدا میکنه، خدا منو همیشه دوست داره، حالا نوبت منه نشون بدم چقدر دوستش دارم و این دوست داشتن رو در عمل بهش نشون بدم…

            دیروز یه کامنت نوشتم برای یکی از دوستانِ عزیز توحیدی ام تو این سایت…

            تو همون کامنت هدایت شدم بنویسم چطوری سپاس گزاری کنم، از چه چیزهایی سپاس گزاری کنم و بگم الهی شکر…

            همون شد درمانِ خودم.

            ظاهر کامنت این بود که برای دوستم نوشتم، اما برای من بود…

            دوباره از زبان سمانه برای سمانه…

            این برای من عینِ اعجاز میمونه…

            شگفت زده ام میکنه هر بار…

            که جوابِ خودمو، خودم تایپ میکنم برای خودم…

            و چقدر لذت بردم از سبک جدید سپاس گزاری ام…

            چون آسان کرد بر من آسانی هارو…

            این روزها به لطف خدا، نشانه ها همچنان پرقدرت ظاهر میشن.

            به لطف خدا، قدرتِ خلقِ زندگیم، عالی جلو میره.

            هدیه های خدا رو دریافت میکنم، وقتی که سپاس گزارم، ذهنمو کنترل میکنم…

            فرزانه جانم، هدایت همیشه راستگوترینه، زیباترینه، بهترینه، کامل ترینه.

            خوشحالم که با این شعر سابقه ی دوستی داشتی و داری.

            شعر ملکا، بارها اشک منو در آورده، از بس داخلش باورهای توحیدیِ ناب داره…

            دلم قنج میره اونجا که میگه:

            همه کمی تو فزایی، همه بیشی تو بکاهی

            وای وای

            همین یه تیکه باور قویِ ثروته.

            خودش کم رو زیاد میکنه.

            زیاد رو کم میکنه.

            چقدر فرکانسِ شنیدن از خدا، ویژگی هاش، اسم هاش بالاست…

            قوتِ قلب میده به آدم.

            این شعر انقدر جا داره واسه تفکر که حد نداره…

            جنابِ سناییِ توحیدی، دمت گرم آقا، که به هدایت چشم گفتی و این شعر زیبا رو سرودی.

            فرزانه جانِ جانان، مرسی برای تحسین هات، عشقی که هدیه میدی به من هر بار، ماچ به روی همچون ماهت.

            دیروز یه کامنتِ پاسخ نوشتم، بعدش حس کردم درصدِ قلبی بودنش زیاد راضی ام نکرده…

            پیام رفت و دست من کوتاه از حذف یا هر چی…

            یعنی اجازه نداشتم بهش دست بزنم خودمم فهمیدم…

            کنترل کردم ذهنمو تا امروز صبح:

            متوجه شدم سمانه خانم وقتی شما تو جریان هدایت قرار میگیری و مینویسی، اصولا کنترل با تو نیست که خوشت بیاد یا نیاد، که فکر کنی پیام خوبی نوشتی یا ننوشتی.

            مگه تو مینویسی که میخوای محک بزنی خوبه یا نیست؟

            من قانع شدم

            من سکوت

            من تسلیم…

            درک کردم حتی پیام‌هایی که ظاهرشون معمولی تره (این معمولی از ذهن آدم میاد وگرنه هیچ کدوم معمولی نیستن، خاصن، حتی پیام‌هایی که چند خط هستن، شاید فقط تحسین باشن یا هر چی، اونا ماموریت خودشون رو دارن که در درک من نیست…

            همینو بدون سمانه که هر چیزی در این جهان ماموریت خودشو داره، تو بسپر به خدا، خودتو بکش کنار دختر خوب.

            ماچ بهت سمانه جونم، قربونِ صورت ماهت برم من.

            الهی شکر برای نقطه ی آبیِ امروز: هدیه ی فرزانه جانم برای من، و نوشتن این کامنت.

            الهی شکر برای سورپرایزهای الان

            به قولِ شعر تیتراژ مثل هیچکس که احسان جان خواجه امیری به زیبایی میخونه:

            آدما میان و میرن، هیچکی جز تو موندنی نیست.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
            • -
              فرزانه ارزشمند گفته:
              مدت عضویت: 735 روز

              بنام خداوند بخشنده مهربان

              خداوند رنگین کمان

              خداوند سنجاقک رنگ رنگ

              خداوند پروانه های قشنگ

              سمانه نازنیننمممم سلااااااااام به روی همچو‌ ماهت..

              سمانه عزیزم بار اول که کامنت رو خوندم ..اونقدر پر از اشتیاق بودم ..دیدم اینجوری نمیشه رفتم تو پروفایلت و یبار دیگه پروفایلت رو خوندم و …..

              چقدر تحسینت می‌کنم عزیزدلم….

              خوشا به سعادتت که با همسری هم مسیر هستی که باهم توی صلح هستین …

              تحسینت میکنم عزیزدلم ..از خداوند نوری از جنس عشق. و ثروت و سلامتی آرزومندم که بنابه به زندگیتون عشق دلم…..

              سمانه صوفی نازنینم…بار اول که کامنت نوشتی واسم ..تا چشمم به صوفی خورد یاد مولانا افتادم….صوفی..مولانا ..شمس……

              شمسی که اونقدر به خدا نزدیک بود که به همه جهان هستی ..در صلح بود..عشق می‌ورزید و……!!!!

              حقا که فامیلی شما هم از جنس عرفان و توحیده عشق دلم…خواهر خوبم…

              سمانه قشنگم…روی چهره ماهت فوکوس کردم و سیر نگاهت کردم و توی دلم قربون صدقه ات رفتم….گفتم خدایا این دختر کیه که من هربار کامنت هاشو میخونم ….جوابم رو میگیرم…( پایین اشاره میکنم چرا)

              دختر خوب خدا…تو چقدر خوبی نارنینم…

              میدونی‌‌ قشنگمممممممم وقتی در مورد مسیر پیاده روی و بوس فرستادن به گربه گفتی…گفتم خدایا چقدر این دنیا قشنگ میشد اگه همه مردم یه مقدار آگاهی از توحید. و….داشتن…!!!!!

              اونوقت چقدر زندگی و این دنیا قشنگ میشد!!!!!

              سمانه خواهر خوبم ….تحسینت میکنم بخاطر اینهمه تعهد به توحید…دختر خیلی الهی نورانی هستی..خیلی به خودم میبالم که جواب کامنت های منو میدی

              دیگه هروقت نقطه آبی می‌بینم میگم : بله سمانه جان دل هست..

              الان میخواد چی بگه!!!!

              سمانه عزیزم نارنینم چند روزی هست که توی تضاد دست و پاگیری از رابطه گیر کردم…

              نتونستم خودم رو نجات بدم ..نتونستم ذهنمو کنترل کنم..نتونستم تقوا داشته باشم ..نتونستم تسلیم باشم..نتونستم به خدا اعتماد کنم و……

              من چقدر حقیرانه دست و پا زدم و توی لجنزار ذهن شیطانیم فرو رفتم..

              اعتراف میکنم ایمانی که ازش حرف میزدم ..حرف مفت بود…

              با اینکه به کامنت های ناب علی ابودردایی هدایت شدم و…خدا بهم گفت رها کن..

              اما دست و پا زدم و بیشتر غرق شدم….

              اما خب امروز فهمیدم اشکال نداره

              دست و پا بزن اما دوباره بلند شوووو

              امروز بعد از سه روز دست و پا زدن ..فکر کنم مرحله های آخرش هست ..کامنت شما که سراسر توحید هست …و تسلیم شدن…بهم شوک وارد کرد..

              نشون میده که خدا میخواد نجاتم بده ولی من کر و کورم!!!!

              وای بر انسان فراموشکار!!!!

              از دست خودم ناراحت نیستم…چون من اول راه هستم…خودمو بخشیدم و درسی که باید بگیرمو امیدوارم گرفته باشم…..!!!!

              سمانه جان دیروز صبح زود با همون حال خراب…که داداشم اومد دنبالم و میخاست از اهواز به خونه پدرم در شهرستان بریم…توی مسیر نور خورشید که تازه طلوع کرده بود چشمم رو میزد….

              پیش خودم گفتم نور خداست ….و تمام مسیر ..خودمو سپردم بهش با همون حال!!!!!!!

              خدا همینجاست بین من و تووووو‌!!!!!

              سمانه عزیزم کامنت هات خاص خاص برای من نوشته شدن ..هدایتشون هم از الله به دست نازنینش که سمانه ست صورت گرفته شده…

              دختر خوب خدا،سمانه قشنگم…ذهنم داشت مقاومت میکرد که جواب ندم ..داشت می‌گفت دختر چقدر تو چیپی تا کی میخوای هی بنویسی … مزاحم میشی …داستان میگی!!!!

              بعد گفتم نه تا وقتی خدا بخواد و یار نازنینش سمانه اجاره بده مینویسم..

              می‌نویسم بخاطر خودم…

              تا یادم بمونه …خدا نشانه ها و هدایت رو فرستاد و من بنده باید سپاسگزار باشم اول از خدای مهربونم که اینروزا کذاشتمش یه گوشه و دارم به ساز شیطان می‌رقصم و خدا هم مهربانانه از در و دیوار نشانه هارو می‌ریزه برام و متاسفانه من اونقدر حقیرم که نمی‌بینم نور الله یکتا رو!!!!

              الله یکتا منو ببخش ..به من رحم کن … من به هر خیری که از تو میرسه فقیرم… الله یکتا قلبمو قوی کن..من چقدر حقیرم در مقابل عظمت تو…

              (( سمانه عزیزم اونجایی که بعد از عشقبازی با خدا..

              میای و با سمانه عشقبازی و حال میکنی، به حالت غبطه میخورم عزیزدلمممممممم))

              اره …

              (( دلم میخواد بنویسم فرزانه تو حقیر نیستی..تو شاهکار خالقی…تحقیر را باور نکن‌‌‌…دلم میخواد توی همین حالت درماندگی…خودم. بغل کنم بوس کنم…بگم عشقم فرزانه اشکال ندارع…پاشو پاشووووووو یکم خودتو محبت کن!!!!!

              عاشقتم فرزانه که اینحا تسلیم شیطان نشدی…داری می‌نویسی!!!!!)))

              می‌نویسم تا بگم خدایا دمت گرم رفیق….حواسم بهت هست…اما من شرمزده ام…من حقیرم من ناتوانم من توانایی ندارم بلند شم…

              می‌نویسم تا بگم خدا جووووونم دوستت دارم …فدای دستای قشنگت بشم که( یکیشون همین سمانه نازنین هست) در همه حال داشتی کمکم میکرد و من گرم شیطان بودم

              می‌نویسم تا یادم بمونه کی و کجا خدا دستمو گرفت و..

              سمانه قشنگم تحسینت میکنم …دوستت دارم..عاشقتم دست خوب و نورانی خدااااااااا…

              خدا جونم عاشقتم سپاسگذارم که همونجور که خاستم حتی یه لحظه منو به حال خودم واگزار نکردیو و دائم داشتی هدایتم میکردی

              عاشقتم سمانه خوبم که می‌نویسی الهامات الله رو….

              عاشقتم که اینقدر خوبی …

              دوستت دارم بی نظیرم….

              خدای ابراهیم غرق در توحیدت کنه….

              ماااااااااچ با کلی قلب به سر و صورت ماهت..

              در پناه جان جانان …بدرخشید ماه من

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1558 روز

    بنام رب آسمانها و زمین

    باورم نمیشه واقعا باورم نمیشه امروز اینقدر اتفاقات قشنگی برام رخ داد.

    دیروز این فایل را چندین و چند بار نگاه کردم واقعا لذت می‌بردم و یاد روزهای اول شروع بکارم در این سایت افتادم.

    یاد اون روزها افتادم که خیلی شکر گزاری میکردم و با شکر زیاد احساس خوبم لبریز میشد و کلی اتفاق خوب برای خودم رقم میزدم و درکل خالق زندگیم بودم الهی صدهزار مرتبه شکر.

    امروز صبح بیدار شدم و در تمرین ستاره قطبی کلی از خدا بابت نعمت‌هایی که بهم داده شکر کردم و آگاهانه اعتبار همه چیز زندگیم را به خدا دادم و عمیقأ حس شکرگزاری کردم و چه اتفاقی افتاد.

    اتفاقی که افتاد بعد از اتمام انجام تمرین ستاره قطبی مشتری زنگ زد و در عرض ربع ساعت اومد و ازم خرید کرد و 7میلیون خالص سود کردم.

    حسم قوی تر شد و سریع اومدم و دوباره کلی شکرگزاری کردم و اتفاقی که افتاد یه مشتری دیگه بهم زنگ زد و یخچالی را از من خواست که دقیقا همونو من دارم و خداروشکر فروش دوم از راه رسید و 8تومن سود کردم خیلی راحت.

    دوباره از خدا عمیقأ سپاسگزاری کردم و حسم شدید و شدیدتر شد و دوباره یه مشتری زنگ زد و سفارش سردخانه داد و قرار شد بعد از تعیین کردن محل دقیق نصب ابعاد نهایی را برام ارسال کنه و قرارداد بنویسیم.

    حالا در میان این گیر و دار یه مشتری قدیمی داشتم اونم ازم یخچال میخواست و تند تند زنگ میزد.

    تازه امروز خدا هدایتم کرد 8میلیون از ده میلیونی که برادرخانمم ازم طلب داشت را واریز کردم براش و حالم دوچندان خوب شد.

    واقعا نمی‌تونستم اینارو ننویسم.

    استاد عزیز و دوستان گلم واقعا با دیدن این فایل فهمیدم گیر زندگیم کجا بود و با برطرف کردن این مسأله دوباره جریان نعمت و ثروت سرازیر شد در زندگیم.

    من مدتی بود نقش خدا را در زندگیم کم رنگ می‌دیدم و با دیدن این فایل یاد اوایل آشنایی خودم با این سایت افتادم و آگاهانه دارم صبح تا شب شکرگزاری میکنم و خیلی راحت دریافت میکنم هرچی دلم میخواد

    واقعا شاید باورتون نشه ولی من امروز اندازه حقوق یک کارمند با سابقه درآمد داشتم و کلی لذت بردم.

    برای چی اینارو نوشتم به این خاطر که بگم توحید اصلی ترین و مهم ترین رسالت ماست و باید فقط شکرگزار خداوند باشیم صبح تا شب.

    یادمه اوایل که نتایجم رگباری رخ میداد همیشه سجده شکر میکردم هرجا و هرحالتی باشه سجده شکر میکردم ولی یه مدته فکرکنم مغرور شدم یا یادم رفته و سجده شکر نداشتم.

    امروز کلی سجده کردم و لذت بردم.

    چقدر حس متفاوتیه تواضع و افتادگی در مقابل خداوند عظیم

    واقعا چه دلیلی داره صبح تا شب خداروشکر نکنیم.

    ما هم نتایج فوق العاده میخوایم هم تنبلی میکنیم دربرابر شکرگزاری از خدای عظیم.

    واقعا این کار خیلی زیاده بخاطر نعمت‌هایی که به ما داده ازش شکر گزاری کنیم.

    واقعا من دیگه نمیدونم چی بگم ولی خیلی خوشحال هستم دوباره به مسیر قبل و عالی خودم برگشتم و از خدا واقعا بخاطر استاد عزیزم سپاسگزارم.

    الهی یک میلیون بار شکرت.الهی شکر.

    خیلی خیلی دوستتون دارم.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1910 روز

      سلام سید علیِ عزیز.

      کامنتتون سرشار از نور بود برای من.

      ممنونم که نوشتین.

      ممنونم که از تجربه خودتون مثال زدین و با سخاوت انتشارش دادین.

      امروزم کاملا هدایتی به سمتِ سپاس گزاری بود…

      اینکه برای آرام شدن روح و جسمم باید سپاس گزاری کنم.

      سپاس گزاری کنم بابتِ داشته هام.

      بابتِ چیزهایی که حتی متوجه نیستم دارمشون، خدا نکنه روزی از دستشون بدم بعد تازه بفهمم داشتمشون.

      امید دارم که سپاس گزارتر شم هر لحظه، در همون لحظه بدونِ فوتِ وقت بگم الهی شکر با کلامم، با قلبم، با تمامِ وجودم سپاس گزاری کنم از خدا، از دست های خدا….

      دیروز یه یادآوری دریافت کردم:

      کسی که بلد نیست از مخلوقات خدا سپاس گزاری کنه، نمیتونه سپاس گزار خالق باشه…

      عجب تلنگری…

      یه باور عالی که عاشقشم:

      لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم

      اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود.

      آیه های قرآن نور شدن تو زندگیم، تو احوالاتم، الهی شکر به حضورِ با برکت و زیبای قرآن تو لحظاتم

      در پناه رب العالمین، شاد و سلامت و پر روزی و سعادتمند باشین.

      چالشِ جدیدم: سپاس گزاری از کسانیکه سختمه…

      عاشقتم پروین جانِ اعتصامی با این شعرِ روح نواز:

      هر کجا نوری است، ز انوار خداست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1401 روز

      سلام سید

      الهی هزاران هزار تریلیارد شکر

      چقدر خوب شد که نوشتی و من ببینم و شکر کنم .واقعا هر چی داشتیم و داریم و به ما داد خدا بود،وقتی عجیب پول میومد تو دخل خدا بود،زمانی که من حتی کاری نمیکردم ومشتریها به صف بودن خدا بود اما من شکر نکردم بعد فراموش کردم و بعد دنبال عوامل بیرونی گشتم و بعد یواش یواش چشمه خشک شد و الان دوباره در حال جوشیدنه،امیدوارم حال شما همیشه خوب باشه و همیشه در حال سجده وشکر باشی و رزق و روزیت به وفور به غیر الحساب بهت داده بشه

      هر چی هست خداست و لطفش همیشه بر همه بندگانش جاریه

      خدایا خودت مدد کن شکرگزارت باشیم

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: