اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد توحیدی من چقدر لذتبخشه که از توحید میگی و کلمه ای که سالهای سال یاد گرفته بودیم(فقط در حد یه کلمه) رو برامون تفسیر می کنی
توحید یعنی باد بگیرم روی هیچ کسی غیر از خدا حساب باز نکنم. خب برای اینکه این اصل رو یاد بگیرم اول باید سرچکنم ببینم تو زندگیم کجاها روی عوامل بیرونی حساب کردم…..
خب من فقط یه موردشو میخوام بگم:
استاد شما میگی از همون بچگی یاد گرفتی روی هیچکس حساب نکنی ولی ما یاد گرفتیم پشت و پناهمون مامان و بابامون باشه. و فقط روی همونا حساب کنیم. از بچگی ترسیدیم که با کسی حرف بزنیم مخصوصا تو ارتباط با جنس مخالف. اونقدر از این موضوع ترسونده شدیم که نگو ،
و فقط و فقط بابا.
ما دخترا محدود شدیم که تا قبل از ازدواج همه چی بابات باشه و بعد ازدواج همه چی شوهرت.
و اینقدر این فکر تو ذهن ما چرخید و چرخید که شد یه باور محکم. شد یه باور وحشتناک و یه شرک خفی قدرتمند. اونقدر این دو نفر تو زندگی بعضی از ما خانمها نقش بزرگی دارن که کم کم جای خدا رو برامون پر کردن.
خودمو میگم، اونقدر این شرک وجودمو گرفته که اصلا فکرشم نمیکردم شوهرم هم رفته باشه تو لیست خدایان. و من همه جوره روش حساب میکردم. از خرجی خونه بگیر تا امنیت و آرامش زندگیم، تا حتی منی که خودم کار میکردم بخاطر حساب کردن روی عاملی غیر خدا نمیتوووونستم برای خودم چیزی بخرم و همش منتظر بودم شوهرم خرج های منو متقبل بشه.
فکر کنم این پاشنه آشیل اکثر ما زنهای ایرانی باشه که همش داریم روی شوهرامون حساب می کنیم.
یعنی اگه اونا باشن زندگی ما خوش و خرمه و اگه نباشن دنیا روی سرمون خراب میشه.غافل از اینکه خدایی هست که از رگ گردن بهمون نزدیکتره و در همه حال حواسش به همه چیز هست.
خدای من استاد این فایلهای توحید عملی اصلا جنسش فرق داره با بقیه فایلها. اصلا یه جوری وجود آدمو بهم میریزه که قابل بیان نیست. آتشی در وجودت شعله ور می کنه که تنها اشکه که میتونه اون هیجانو فروکش کنه. انگاری تمام حساب نکردنها و تمام حساب کردنهات یادت میاد و با دستهای خالی خودتو جلوی خدایی میبینی که همه جا با تو بوده و تو هیچ جا باهاش نبودی.
خدای من وقتی ترازو میزارم و حساب کردنها رو عوامل بیرونی رو یه طرف میزارم و حساب کردن روی تو رو طرف دیگه، ترازو هم هنگ می کنه از اینهمه شرک من. از اینهمه با تو بودن و بی تو بودن. خدای مهربانم منو ببخش که همه عمرم گفتم «قل هوالله احد» و نفهمیدم اصل همه چیز توحیده. منو ببخش که یه عمر تلاش بیهوده کردم برای بدست آوردن چیزهایی که فکر میکردم هدف زندگیمه و اصلو فراموش کردم. نفهمیدم اصل تویی. منبع همه چیزایی که دنبالشون بودم تویی.
و شکرت می کنم که هدایتم کردی به این مسیر. شکرت می کنم که حالا تازه دارم میفهمم اگه اصل و اساس زندگی خورد و خوراک و پوشاک بود که باید راه بدسن آوردنش رو برام میفرستادی. پس معلومه اصل چیز دیگه ایه که من نفهمیدم.
و یاد این شعر سعدی میفتم
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بننگر که تا چه حد است مکان آدمیت
و من تحسین می کنم استادم رو که بجز خدا نمیبینه و توحید رو اصل همه آموزشهاش قرار داده.
و تشنه گفتن از توحیده. و اینقدر قشنگ توحید رو معنی می کنه که شاگردهاشم تشنه توحیدی میشن که براشون معنی می کنه.
و پرستیدنیه این خدایی که نشونیشو بهم دادی استاد جونم…….
نزدیک بود ها، خیلی نزدیک ، ولی پیداش نمیکردم.
اما حالا دارم پیداش می کنم و عاشقش میشم.
استاد نمیدونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم فقط میتونم با چشمهای پر اشکم بگم عاشقتم و از خدا میخوام هر روز توحیدی تر بشی♥️♥️♥️♥️
توی یک فایل که داخل کانال خانواده صمیمی عباسمنش گذاشتین از پیاده رویتون فیلم گرفتین و گفتین که من هرروز پیاده روی میکنم که بهم کمک میکنه افکارم منظم بشه و باورهامو میسازم
واقعا همینه استاد من تا حالا هزار بار بهم ثابت شده که توی خونه موندن برام انرژی منفی و مشغولیت فکری میاره اما بازم تنبل بازی در میارم و نمیرم بیرون
بعضی روزا که حتی واسه یه کار کوچیک مجبور میشم برم بیرون بعدش چنان حسم خوبه که باخودم میگم ببین !!! حالا هی بشین تو خونه و فکر منفی کن !!
چقدر ما زمانای طلایی مونو با تو خونه موندن از دست میدیم
انرژی نباید راکد بمونه وقتی تو خونه میمونیم انرژیمون گیر میفته و رشد نمیکنیم
و امشب اون حس درک این مطلب بهم دست داد
چرا برای من مشکل به وجود امد ؟
به خاطر اونکه از ادمها توقع داشتم
اصولا قانون جهان بر اینه . خدا برای اونکه بهت درس توحید بده ، قانونو اینجور وضع کرده
وقتی نگاهت به یه ادم به این شکله که اون باید برام کاری کنه (هرکاری مثل عشق محبت کمک شغل پارتی ، مالی یا … ) یقین بدون که ناامید میشی
چون تو باید اونو بعنوان دست خدا نگاه کنی
بگی خدایا تو به قلبش بنداز
تو این فرد رو دست خودت قرار بده
و اگرم نشد بدونی هزاران راه دیگم هست
خدا محدود نمیشود
بااین طرز فکر بخش عظیمی از نجواها خاموش میشن
اون ادمایی که بهت بدی کردن ، اونا تقصیری ندارن
فقط جواب فرکانس شرک الودتو دادن
اونا مامور اجرای قانون جهان بودن و خودشون تقصیری نداشتن
اومده بودن تا بهت درس توحید بدن
استاد الان داره این جملاتتون توذهنم میاد
خدا تنها منبع ثروته تنها منبع سلامتیه تنها منبع خوشبختیه تنها منبع ارامشه …
خیلی ناراحتم استاد
چرا بااین همه وقت که هستم اینجا
ولی بخاطر اونکه خودمو به حال خوب نمیرسونم
باورهای خوب ، برام به مرحله درک نمیرسیدن
ولی میدونم که تضاد ، باادم کاری می کنه که بفهمی باید چه کار کنی
باید برم بیرون باید فکرمو رها کنم باید با حس خوب روی باورهام کار کنم ،
بدون حس خوب ، کارکردن رو باورها فایده ای نداره
حس گناه و عذاب وجدانم مانعه …
حس نیاز به بقیه … مانعه
ارزش مندیتو درون خودت پیدا کن
تو زنده هستی پس هنوزم ارزش داری
خدا مخلوقی نداره بی ارزش
خدا تو رو زنده نگهت داشته پس تو ارزش داری
برای خودت برای جهان برای ادم ها برای موجودات
تو زنده ای پس رسالتی داری
تو هدفی داری
خدا تو را عبث خلقت نکرده
پس شاد باش ،ارزش مندی ،بجنگ تلاش کن
خسته نشو ناامید نشو
تو راه داری تا وقتی زنده ای و خدا رو داری
خدا هست ، خدا هست
بخند و شاد باش
زیاد فکر نکن زیاد عجله نکن
بیشتر بزار که اگاهی هایت را درک کنی
در انباشت اگاهی ، کوشا نباش
اول انچه میدانی عمل کن سپس انچه نمیدانی خودش خواهد امد
کسی که شرح صدر داره هرگاه فارغ شد میتونه برای خودت هدف مشخص کند و به سمت اون حرکت کنه
من یک استاد داشتم که خیلی دوستش دارم
به لحاظ علمی بی نظیرندنن واقعا
من تا بحال مثل ایشون ندیدم
حتی کسی که یکم شبیه ایشون باشه
چند روز داشتم فکر میکردم
به اینکه ادم چه طور میتونه از ضربه بقیه در امان باشه و ضد ضربه تر بشه
و یک فایل صوتی از ایشون رو به تازگی گوش دادم که میفرمودند
اگه کسی خجالتی هست و شجاعت اظهار نظر رو نداره این ادم منیت داره
چون میترسه بقیه دربارش چی فکر میکنند
نکنه اشتباه بگه مثلا
اما کسی که فقط خداود براش مهمه و حرف ادل و اخر رو میزنه
شجاعت انجام کار های مختلف رو داره
نه از بقیه میترسه نه از شکست نه از ضربه های بقیه
و ایشون همه رشد های اخلاقی و روحی رو مانند یک نردبون میدیدند نه مثل چند تا چیز که باید از روی زمین جمع کنی و پراتب قائل بودند نه اینکه نام ببرند اونها رو مثلا
بلکه همه چیزها رو زیر مجموعه منیت میدیدند و اینکه ادم باید فقط خداوند براش مهم باشه
و بغیر از خدا نبیند
خواب ایشون رو دیدم
ایشون الان هزاران نفر رو اموزش میدهند و در سرتاسر ایران شعبه دارند
به طبع بین اون شاگردان کسایی هستند که ایشون رو خیلی اذیت کنند
خواب دیدم افراد خیلی زیادی دارد ایشون رو میزنند و اون افرادی که میزدند طبق خاطرات من قوی ترین افراد بین دوستاشون بودند
با چوب و چکش و خیلی چیزها
اما استادم هیچیش نمیشد تقریبا
وقتی بلند میشد تا بره و بقیه در راه با همه قدرت میزدنشون
یک ذره روشون تاثیر نداشت که به جهتی متمایل بشن
به عقب یا جلو و اینا
من رفتم پرسیدم اینا اینجوری دارند شما رو میزنند چه طور هیچیتون نمیشه
یک حرفی بهم زدن که سریع نوشتمش بعد از بیدار شدن
گفتند ما میگیم خدای کیهان و منظومه ها خالق همه کائنات
اما ما چی
فلان خیابون فلان پس کوچه
و گفتند باور من اینه که این خدا بررگ درون منم هست و این خدا با منه
حس این باور هم به ادم قدرت میدهد
چه برسه که تبدیل به باور بشه
شاید من فکر کنم ایمان دارم
اما باید ایمان بیارم که ایمان دارم
باور کنم باور قوی خودم رو
و این در مقابل حس عذاب وجدانه و حتی کفر هست
اولئک یئسوا من رحمتی و لهم عذاب …..
علت جهنمی شدن کفار گناه و اینا نیست
مایوس شدن از رحمت خداونده
وقتی من باورم این باشه که خداوند با منه
با وجود اشتباهات و غفلت هایم در گذشته
خیلی باحاله
من تازگی دارم سعی میکنم باور هایم رو در سحر تغییر بدم
و بالاسحار هم یستغفرون
و یاد ایامی میافتم که خدا روبیشتر حس کردم و منو نجات داده از یک شرایط و افراد و ….
ذکرهم بایام الله
و جالب بود که امروز خوابی درباره شکست ناپذیری دیدم دوباره
اما این بار شکست ناپذیره خودم بودم بفضل خداوند
این نوشته هم خیلی هدایتی بود و من فقط به نشانه ها جواب دادم
این متنی که مینویسم سپاسگزاری از داوندم که مرا به سمت بهترین دستش هدایت کرد که توحید رو بفهمم ودرک کنم و روزانه افتان وخیزان سعی میکنم بهش عمل کنم.
وقتی به این فایل رسیدم شنیدم که اگر من رشتهای رو درس خوندم که بهش علاقه داشتم ولی کار ندارم تو اون رشته به هر دلیلی این خودش شرکه
چون وقتی فراوانی رو باورداشته باشی تو هر رشته ای کار خودش تو رو پیدا میکنه
البته اول متوجه این قضیه نشدم کل فایل های توحید عملی رو گوش دادم وبا ودم خلوت کردم وفکر کردم رشته ارشدم اشتباه کردم ولی کنارش کلی تجربه های دیگه داشتم واعتماد به نفسم افزایش پیدا کرده و ودم ورشته ام و سیستم رو بخشیدم و بعد قرآن رو باز کردم وآیه ای برام اومد بر این مضمون که شرکت رو رها کنی رستگار میشی و و در مسیرت ادامه بدی وتقوا پیشه کنی و مل صالح انجام بدی ومداومت داشته باشی از نیکوکارام میشی وخدا ونیکوکاران رو دوست دارد و حسم خیلی خوب شد
وقتی خوابیدم تو خواب به خدا گفتم این کتابا بدردم نمیخورن بدم به کسی که نیازشون داره بعد خدا بهم گفت نگهشون دار بدردت میخورن.
صبح داشتم روی باورام کار میکردم یاد م اومد یه فایله استخدامیه بازش کنم با ناامیدی بازش کردم فقط واسه اینکه خیالم راحت بشه که نگاه کردم و خبری برای من نبود وقتی نگاه کردم متوجه شدم ثبت نام تمدید شده و کلی رشته های دیگه هم اضافه شده با ناامیدی داشتم نگاه میکردم که یهویی چشمم به یه چیزی خورد که دقیقا 2 نفر فقط تو رشته ای خودم نیرو میخوان اونم یه استانی که برای زندگی توایران دوست دارم اونجا زندگی کنم. فقط مونده بودم که واقعا خدا همه چیزه در حالی که هفته پیش که دفترچه اومده بود همچین خبری نبود واقعا خدایاسپاسگزارم.
البته از آخر شهریور که تو این سفرم 3تا استخدامی شرکت کردم 2 تا لیسانسم ویکی ارشد درحالی که سال های قبل از این خبرها برام نبود اصلا.
واما برگدیم به اینکه وقتی شنیدم اگه بهانه ام این باشه که تو رشته ای من کار نیست این خودشرکه. البته اینو از اساتید دانشگاه ومردم شنیدیم که استخدامی نیست کار نیست تو رشته ی من و… وباورکردم . اما این حرف شرکه واین یه سیلی به من زد که بیدارشم وبیشتر بخوام تو رشتهی خودم کار کنم. چون به 2 دلیل از رشته ام که بهش علاقه داشتم جداشدم 1-کار نیست 2- رفتار اساتید باهم که الان میدونم رفتارشون بدلیل باور کمبودبود که میزدن تو سر هم ومنم باهاشون هم فرکانس بودم که این ها رو میدیدم .
اما وقتی قانون اینه که من همه شرایط واتفاقاتم رو خلق میکنم اگر من خودم انسان با باورهای قوی باشم لاجرم خداوند من کنار آدم های بهتری قرار میده با باورهای ثروت آفرین .
پس این 2 تا دلیلم توحیدی نیست
البته یه سوال دیگه از خودم پرسیدم اگه فرداروزی من به فرزندم بگم خدارو باور کن وبرو دنبال علاقه ات اونوقت اون اگه از من بپرسه تو که رفتی دنبال علاقه ات ولی چرا نتونستی تو رشته ای تحصیلیت کار کنی من چه جوابی بهش میتونم بدم؟ آیا لیاقت اینو دارم به فرزندم همچین پیشنهادی بدم وقتی خودم بهش عمل نکردم !!!!
این بیشتر بهم انگیزه داست که بیشتر روی فراوانی وتوحید کار کنم وقتی خودم حرفی بزنم که خودم بهش عمل کنم ونتیجه داشته باشم اونوقت نیازی به نصیحتم نیست خودش میبینه زندگی منو وانتخاب میکنه چون نتایجم کلام من میشه .
سپاسگزارم بابت این آگاهی بابت این درک .
خدایاسپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خدایا شکرت که این دوتا شرکم رو هم متوجه شدم
خدایاشکرت
این روزا چون مشغول مطالعه ام درآمد ندارم وقتی دفتر و خودکارم نزدیک به تموم شدن بود ذهنم گفت ننویس سپاسگزاریهات وهمینجوری ذهنی بگو بدبخت پول نداری چجوری میخوای تهیه کنی ؟ منم گفتم تو این یکسال خودخدابرام تهیه اش کرده والانم تموم بیشه به بی نهایت طریق برام میفرسته مگه این دفترا چطوری اومدن . مگه این دوره های و این وسایلی که خریدم چطوری تهیه شدن مگه غیر ازاین بود خدابرام تهیه کرد. وهمون لحظه گفتم خداجون هم خودکار و دفتر میخوام سپاسگزارم بابت خودکار ودفترم وفرداش دنبال یکسری کتاب بودم که 3 تا دفتر بین کتابام پیدا کردم که خیلی شیک وبا کیفیت بودن و مامانم خودکار برام آورد واقعا خدایاشکرت شکرت شکرت
دارم روی این درکم کار میکنم که خدا همه چیزهست مثل ابراهیم که باورداشت خداخود آتیشه و قدرت گرمای آتیش از خداست واین خدا میتونه هوای مطبوع بشه وشد گلستان براش.
باورتون میشه استاد یه ساعت تو اتاق دارم این ساعت وقتی ذهن وروحم هماهنگه کار میکنه ووقتی ناهماهنگه کار نمیکنه ووقتی میبینمش سریع شروع میکنم به این که هماهنگ بشم .
امروز به خدا داشتم میگفتم دلم میخواد از خونه برم بیرون وروی باورهام کار میکردم که عموم زنگ زد واسه پیگیری یه کار مرتبط با رشته ام ومن ساعت 5 باید اونجا میبودم و گفتم توکل میکنم به خدا و میرم اون چیزی که خوبه اتفاق میفته میخواستم توضیح ندم به پدرم وبرم ولی یهویی گفتم این ترسه میترسی مخالفت کنه ومانعت بشه پس میرم تو دل ترس وبهش گفتم واونم گفت میخوای بعدش برگردی خونه ؟ گفتم آره گفت خودم میبرمت ومیارمت مثل ملکه ها رفتم واومدم واونجا سعی کردم زیبابین وتحسین کننده زیبایی ها باشم وقدرت رو بدم به خدا- نجوا میومد و منم نیرومیفرستاد خیلی خوب تونستم خودم رو مدیریت کنم خداراشکر نتیجه رو به خدا سپردم یا این خودشه یا یه چیز بهتری بهم میده. خدایاشکرت شکرت خدایاشکرت به راحتی از خونه رفتم بیرون و کلی لذت بردم خدایاشکرت
دارم روی لیاقتمم کار میکنم خیلی بهتر شدم خداراشکر.
البته الان بهتر میتونم موفقیت دیگران رو تحسین کنم وخوشحال میشم ولی جای کار خیلی داره.
الان عزیزام خرید میکنن وقیمتش رومیگن بهشون تبریک میگم وقتی میگن قیمتش اینقدره من میگم جنسش خوبه ودوستش داری وقتی میگن آره میگم عزیزدلم مبارکت باشه کارخوبی کردی خریدیش وان شالله 10 برابرش به خودت برمیگرده. اونها اعتماد به نفسشون بیشتر وحسشونم خوب میشه
وقتی خودم خرج میکنم میگم من دارم روزی مبرم سر خونه کلی آدم ودست خدا میشم وجهان رو رشد میدم وحداقلش 10 برابرش به خودم برمیگرده وحسم خوب میشه تو این ماه این تجربه رو داشتم واصلا ناراحت نشدم حتی یه کوچولو.
کتابی که بهش نیاز داشتم گمش کرده بودم دوستم گفت پیشش نیست منم ناراحت نشدم گفتم اگه لازمم باشه پیداش میشه حتما لازمم نیست واین کتاب هم داونده . وفرداش دوستم گشت تو انباریشون وپیداش کرد و دوباره کتابم پیش خودم برگشت
خدایاسپاسگزارم بابت این همه نعمت خدایاشکرت شکرت شکرت
هنوز نیاز دارم زمان بیشتری تو این پله بمونم
خدایا شکرت شکرت شکرت
خدایاسپاسگزارم بابت دست های مهربونت .
خدایا سپاسگزارم که هر لحظه هدایتم میکنی به مسیرهای درست
من در همون ابتدا که از فایلهای رایگان شما استفاده میکردم ، در همون اولین بار حرفهای شما رو در مورد تاثیر دیگران در زندگی و مسئله چشم زخم رو باور کردم .و دیگه هم فکر نکنم از یادم بره چون باورش کردم. و بشدت باور کردم
طوری که من باور کرده بودم که فلانی تو فامیل چشمش شوره و من دائم پسرم رو از جلوی چشمش دور میکردم و کلی میترسیدم و هیچ وقت لباس قرمز یا زرد برای بچه ها نخریدم که تو چشم بیان
اما بعد از شنیدن فایلهای شما حاضرم قسم بخورم .اصلا انگار سالهاست که این مورد رو باور کردم و اجرایی کردم .و جالبه بدونید دیگه بچه های من نه مریض شدن نه بیخودی زمین خوردن که آسیب ببینن.
یکی از اقوام نزدیک به لباس بچه ش و طلاهای خودش همیشه یه پلاک ون یکاد وصل میکنه .
پسر منم داشت اما با چند تا تیکه دیگه همون موقع که این حرفها رو باور کردم ، دادم به شوهرم برای یه مسئله مالی بفروشه و تا آخر عمر هم در این مسیر قدم برنمیدارم که این آیه رو از خودم آویزان کنم .
عوضش سوره ی توحید رو به زبان و دلم حک میکنم که باورهای توحیدیم رو تقویت کنم
همسرم دائم در پی اضافه حقوق بود و من یه شب که با هم چای میخوردیم بهش حرفهای استاد رو انتقال دادم و گفتم قدرت رو از مهندستون بگیر و برو خودت با رئیس کارخونه صحبت کن و بگو من با شرایط و هزینه هام و کاری که انجام میدم استحقاق اینو دارم که حقوقم زیاد بشه و به کسی جز خدا توکل نکن .همسرم هم این کار رو انجام داد و نتیجه هم گرفت .اما چون یه کمی در فضای شرک آلود از حرفهای دوستان و هم کاران بود .نتیجه ش خیلی دیر پیدا شد اما من با تایید و تحسین همین کارش اونو از نا امید شدن دور کردم .انشاالله بتونم باورهامو حفظ کنم و با تمرین دوره ی ۱۲ قدم بهتر تو این راه هدایت بشم.
قربونتون برم استاد عزیزم. شما خود کنترل ذهن هستید .
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیزم و بچه های هم فرکانس و هم خوانواده عزیزم.
چقدر حس آرامشی پیدا کردم از وقتی که رفیق جون جونیم…عشقم…بهترین تکیه گاهم…که خداوند بزرگ و فرمانروای کل جهان هست رو پیدا کردم.
این رابطه رفیق بودن با خدای خودم برا من صفر یا صدی نیست مخصوصا الان که اول راه هستم و فقط چند ماهه که دارم بیشتر درک میکنم که هرچی با خدا بیشتر رفیق باشم حالم بهتره کمتر میترسم و قدرت بیشتری دارم.
روز به روز ایمانم به خدا بیشتر میشه و سپاسگزارم که منو با دستان زیباش هدایت میکنه که به مداری برسم که توش قدرت و خوشبختیه!
هنوزم بعضی جاها ترس یا استرس میاد تو ذهنم اما فقط چند ثانیه طول میکشه!
قبلا چندین شبانه روز درگیر بودم هه!
الان فهمیدم چقدددررررر تو در و دیوار بودم!
الان فهمیدم چقدر دنیا قشنگه!
امروز اولین پول رو دریافت کردم!همین نیم ساعت پیش!بالاخره پول ریخته شد به حسابم و اس ام اس خوشگلش اومد!
درسته کمه!ولی این پول نتیجه رفاقت منو عشقمه!و میدونم بیشتر هم میشه!
انگار خدا به من میگیه تو نترس بیخیال باش و فقط لذت ببر من کارا رو اوکی میکنم برات!
نتیجه نشون میده که داری پیشرفت میکنی یا اینکه فقط مطالب رو میشنوی!
کافیه حرفای استاد و مطالب سایت رو تحلیل و درک کنی بعد بیاریش تو عمل!و بوم!جاییزه پول آرامش سلامتی رابطه قشنگ و تو یه جمله ززززننندگی کردنه!
قبلا فقط نفس میکشیدم که!
الان تازه دارم زندگی میکنم…هه هه!
خیلی خوشحالم.
تازه خودم حس میکنم ده درصد تو مسیر افتادم!
ولی تلاشمو میکنم بشه صد درصد!
زندگی کردن با وجود خدا خیلی لذت بخشه خیلییییی حال میده!
ععهههههههه….!
میدیم استاد تو فیلما لبخند رو لبشه و نفس عمیق میکشه میگه آخیششش خدایا شکرت چه حالی میده و خوش میگذره و این حرفا ولی انگار من از پشت یه شیشه داشتم خوشبختی استادو میدیدم!
الان انگار اومدم این طرف شیشه!
من هم دارم حس میکنم کمکم…باباااا خیلی حال میده!خیلییییی خوش میگذره تا قبل از این میدونستم باید بگم خدارو شکر و این حرفا ولی حسش نمیکردم…اما حالا واقعا دارم حسش میکنم و میگم خدایا این طرف دنیا این مدار خوشبختیه عجب بهشتیه!
سلام بر استاد عزیزم که دستی شد از دستان خدای یگانه تا من خدا رو درک کنم و پی به شرک درونم ببرم شرکی که بسیار زیبا و طبیعی در وجود من بود
و از زمانی که خدا رو به عنوان رب در زندگی خودم پذیرفتم و قدرتی بجز او نمیبینم معجزات یکی پس از دیگری وارد زندگی من میشود
من اکنون میفهمم صحبت های دوست عزیزی را که گفت امدم ثروتمند بشوم تو را پیدا کردم…
بچه ها من دوساله با استاد اشنا شدم ولی در اینستا و بسیار پراکنده از ان زمان تصمیم گرفتم اخبار نبینم سریالهای تلوزیون رو نبینم هر فایل و فیلمی در فضای مجازی نبینم و هر متنی را مطالعه نکنم
ولی بچه ها از روزی که در سایت ثبت نام کردم و تمرکزی فقط و فقط فایل های استاد رو گوش میکردم ۸تا۹ساعت در روز شاید هم بیشتر
معجزات از همون ساعات اول اتفاق افتاد
اگر شما با خودتون و خدای خودتون عهد ببندید که هرچیز نا زیبایی رو نبینید جهان هم شما رو هدایت میکنه
همان روزهای اول هدایت شدم به کار در یک شرکت پوشاک به عنوان چرخکار
چند روز پیش در سالنی که کار میکنم سرپرست اومد به من گفت از پای این چرخ پاشو برو ۵۰متر جلوتر و اونجا بشین من گفتم همه چیز در جهت رشد منه و رفتم تایم استراحت از بچه ها سنیدم که۵دقیقه بعد رفتن من دونفر که پای چرخ های جلویی من کار میکردند با هم دعواکردند و زد و خورد اتفاق افتاده حتی بینی یکیشون شکسته و سرو صدای زیادی پیش امده ولی من با این که فاصله زیادی نداشتم اصلا متوجه این اتفاق نشدم و با خودم گفتم ببین چون من دوست ندارم این صحنه ها رو ببینم جهان هم من را هدایت کرد و جابه جا کرد تا نبینم
و فهمیدم که چیزی را هم که دوست داری ببینی همان را هم میبینی و جهان تو را هدایت میکنه پس من باید بخواهم تا به زیبایی ها هدایت شوم.
نزدیک ۱۴سال چشمم به دستان پدر شوهرم بود که خانه ای که در ان زندگی میکردم به نام همسرم بزنه تا بتونیم بنایی کنیم و یا جابه جا بشیم و شرایطمون رو تغییر بدیم
ولی هربار به ناراحتی و دعوا ختم می شد و درخواست ما رو هم قبول نمیکرد
الان که دوسه ماهی هست که وارد سایت استاد شدم و با همسرم فایل های دانلودی رو گوش میکنیم و توسط این فایل های با ارزش که گنج بزرگیست اگر درک کنیم معجزات یکی پس از دیگری وارد زندگیمان میشود و شبانه روزی و ثانیه به ثانیه سپاسگزار خدای رب العالمینم
یکی از معجزات اینه که دیشب به خدا توکل کردم و گفتم خدایا تمام ادم هایی که به من کمک میکنند دستان تو هستند با توکل بر خدا به مادر شوهرم گفتم میخوایم خونه رو تعمیر کنیم میشه خونه رو به نام همسرم بزنید ایشون گفت باشه من با بابا صحبت میکنم که این کار رو بکنه و امروز این اتفاق افتاد و من از عصر دارم گریه میکنم که خدا چرا من از تو نخواسته بودم و از دیگران میخواستم
گریه من قطع نمیشه که خدایا شرکی که در گذشته در دل من بوده را ببخش ای تویی که توابی و مهربان.
بچه ها تمام اتفافات در جهت شادی و موفقیت شماست
یکی دیگر از معجزات اینه که من در امدی نداشتم و الان ماهی ۴ملیون پول میسازم و ایمان دارم این ۰ریال به ۴ ملیون تومان در ۳ماه رو من میتوانم با توکل بر خدا تصاعدی بیشتر کنم
همسرم که تا اون زمان کارگر سنگکاری بود بااین که ترس زیادی داشت و صحبت های استاد عباسمنش و اصرار من باعث شد بر ترسش غلبه کنه و الان ۱ماه هست برای خودش کار برمیداره و حقوقش ۲تا۳ برابر شده و با توکل بر خدا روز به روز درحال بیشتر شدن هست..
بچه ها فقط و فقط خدا
فقط و فقط ایمان به خدا
این تنها راه ثروت ارامش شادی و معنویت هست
و هیچ راه دیگری وجود ندارد
تو از او بخواه و چشمت به دست کسی نباشه و تمام دستان را دستان خدا در زندگیت ببین تا سعادتمند شوی..
اگر سالهای سال هم تایپ کنم و صحبت کنم باز هم کم است .
رنج من برای خداوند اهمیتی ندارد. او مرا فراموش کرده است.
بسیاری اوقات، به خصوص هنگامی که با سختی با مشکلی مواجه می شویم، انتظار داریم که خداوند به سرعت و از همان راهی که مورد نظر ماست به کمک مان بیاید و اگر این طور نشود خیلی سریع نتیجه می گیریم که او ما را فراموش کرده است و وضعیت ما برایش اهمیتی ندارد: و این گونه در شرایط سختی که به وی نیازمندیم، از درک حضورش محروم می شویم.
اما علت چنین تصوری چیست؟ آیا یک علت اصلی اش این نیست که ما از هر چیز تصور خاصی داریم و جز آن را پذیرا نیستیم؟ مثلا برداشت ما از توجه، نوع خاصی از محبت است در حالی که گاهی توجه می تواند حتی با غضب (ظاهری) همراه باشد. گاهی ما برای رفاه کسانی که دوستشان داریم، ممکن است حتی آنان را دچار رنج کنیم.
پرنده ای داشتم که بسیار برایم محبوب بود. بسیار محبوب. یک بار بال های دمش در حین پرواز شکست و دیگر نمی توانست به خوبی پرواز کند. دیدنش در آن حالت، بسیار رقت بار بود. پرنده ای که توان پرواز نداشت! می دانستم که نیاز اصلی اش پرواز است و می دانستم که با پرهای شکسته ممکن است پرواز و حتی حیاتش تهدید شود و می دانستم تنها راه ترمیم پرهایش کندن پرهای قبلی و ایجاد شرایط برای روییدن پرهای تازه است و می دانستم او از این کار درد بسیاری خواهد کشید؛ با اینحال او را در دستانم گرفتم و در حالی که با فریاد و خشم نگاهم می کرد، پرهایش را دانه دانه از دمش جدا کردم. این کار برایم بسیار رنج آور بود اما چاره دیگری هم نداشتم. من مسئول پرورش او بودم. او باید پرواز می کرد! در همان حال اندیشیدم که به راستی خداوند با ما چنین می کند. او رب است. پرورش دهنده و بهترین مادر. او بسیار بهتر از ما می داند که برای پرواز به چه چیز نیازمندیم؛ گاه شاید رنجی که در نهایت رهایمان می سازد!
خداوند دعای مرا نمی شنود
بسیاری از انسانها در درون خود چنین احساسی دارند. در همان حال که دعا می خوانند، با خود و در درون خود می گویند که مستجاب نخواهد شد و این باور چنان قوی است که بر دعا غلبه می کند. لحظه ای بیندیشیم که براستی اگر به آن اندازه که به مستجاب نشدن دعاهایمان اعتقاد داشتیم به قدرت الهی معتقد بودیم، شاهد چه معجزاتی می شدیم!
درواقع ما خود باعث عدم اجابت دعایمان می شویم و آن را به خداوند نسبت می دهیم. مسلما اگر قوانین دعا را بشناسیم و به آن عمل کنیم، باورمان تغییر خواهد کرد. مثلا آنکه در طلب چیزی از خداوند، مثل یک گدا رفتار نکنیم بلکه مانند یک بنده باشیم. بنده ای که از پروردگارش، از پرورنده خود، به واسطه عشق و محبتی که بین آنهاست، طلب می کند. مثل کودکی که برای اجابت خواسته هایش به مادرش وابسته است. آیا مادر او را طرد می کند؟ نه! اما خواسته های غیر معقول و آنها را که برای وی مضرند برآورده نمی سازد. پس مطلب بعد آنکه چنین چیزهایی را از خداوند نخواهیم.
از سوی دیگر لازم است که در مورد دعایمان جدی و عملی باشیم. از قدیم گفته اند از تو حرکت از خدا برکت.
و مهمتر از همه آنکه به راستی از او بخواهیم. همه چیز را به راستی فقط از او و تنها از او طلب کنیم.
بنابراین اگر تا بحال چیزهای غیرمنطقی و نامناسب را به شکلی ملتمسانه و ناهماهنگ با جریان زندگی مان، عاری از هر گونه عشق و ایمان قلبی، به ظاهر از خداوند خواسته ایم، عدم اجابت را به او نسبت ندهیم. اندکی خود را بکاویم و اول ببینیم که آیا به راستی ما دعا کرده ایم؟ دعایی به درگاه خداوند یکتا؟
خداوند دور و دست نیافتنی است
می فرماید: از رگ گردن به شما نزدیکترم. پس چرا نمی بینیم؟ چرا نمی یابیم؟ چرا نمی فهمیم؟ واقعیت آنست که بیشتر ما، اگر هم ادعایی جز این داشته باشیم، طوری عمل می کنیم که گویی خداوند بسیار دور و خارج از دسترس ماست. درواقع چنان حضور زنده و فعال او را در زندگی خود نادیده می گیریم که برایمان دور می نماید. اصل موضوع آنست که ما کوششی برای شناخت و درک خداوند به خرج نمی دهیم و بعد می گوییم دور است. شاید این باور در ما شکل گرفته چون او را موجودی بسیار بزرگ، بزرگ تر از آن می دانیم که قادر به ارتباط با وی باشیم؛ آنقدر بزرگ که از دایره روابطمان خارج شده است. وقتی را با او نمی گذرانیم و توجهی به او نداریم. و آن وقت می گوییم او دور است و دست نیافتنی. به راستی تا بحال چند شب را با خداوند گذرانده اید؟ آیا اصلا شبی با او بوده اید؟ آیا تابحال به او اندیشیده اید؛ آنچنان که به مسائل ملموسی مثل کار و همسرتان می اندیشید؟
یادمان باشد اگر او را نیافتیم، تلاشمان کافی نبوده است. اگر با یک بار شیرجه رفتن در اقیانوس، مروارید را به دست نیاوردیم، نباید اقیانوس را محکوم کنیم. مروارید بسیار کمیاب است و تنها به خواهندگان راستینش می رسد…
در قسمتی از فایل استاد فرمودن که خداوند به اندازه ایمانت بهت نعمت میده و همچنین فرمودن که چه بخای بری جهنم و چه بهشت به همه کمک می کنه.
این نکته رو من توی فایل های دیگه هم شنیده بودم ولی امروز یه چیزی در وجودم حل شد خدا رو شکر.
من از بچگی چه تحت تاثیر حرف های مامانم و چه مواردی که دور و برم میدیم میگفتم چرا خداوند به همه کمک نمکنه. همیشه عذاب وجدان داشتم که چرا زندگی بهتری نسبت به دخترعموم دارم و چرا اون نمیتونه به خواسته هاش برسه و خوشحال باشه. همیشه دخترعموم حسرت من رو میخورد که در تهران زندگی میکردم و مجبور نبودم کار کشاورزی کنم و در این مسایل به پدرو مادرم کمک کنم. همیشه هم به من گفته شده بود که خدا فقط به ادم های خوب کمک میکنه. باور کنید این حرف انقدر برای من زجر اور بود که نگو. فکر میکردم مگه من چه چیز بهتری نسبت به دختر عموم دارم. و همیشه تو دلم از خدا عصبانی بودم.
اما امروز فهمیدم که در واقع من ادم بهتری نیستم که در تهران زندگی میکنم، بلکه پدر من وقتی جوون بود مجبور شد در بدترین وضعیت به تهران مهاجرت کنه تا کار پیدا کنه و با وجود کلی ترس اما قدرت رو به خدا داده بود. در صورتی که عموی من از همون زندگی ساده روستایی که داشت راضی بود.
بهتر بودن یک انسان فقط به یکسری اعمال مثل نماز و روزه و … نیست. واقعا باید ببینیم چقدر شرک تو دلمون هست. باید ببینیم ایا میتونیم قدرت رو به خدا بدیم؟ ایا میتونیم به نکات مثبت زندگی خودمون توجه کنیم و حسرت نخوریم؟ آیا میتونیم از چیزی که داریم لذت ببریم؟ آیا شهامت قدم برداشتن برای خواسته هامون رو داریم؟
این حرف های استاد خیلی دل من رو اروم کرد که هر کس در دنیا به هر جهتی که بخاد بره خدا بهش کمک می کنه. البته برای بعضی ها غلبه به ترس هاشون و تغییر در جهت قوانین کاینات سخت تره چون در خانواده های متفاوت با باورهای متفاوت و… متولد شدن ولی اگر بخان تغییر کنن مطمینن خداوند بهشون کمک می کنه.
الان که این رو نوشتم به ذهنم رسید که شاید قدرتمند ترین باور غلط که نمیزاره خیلیا برن سمت تغییر زندگیشون اینه که اصلا مگه میشه با تقدیر جنگید. مگه میشه زندگی رو تغییر داد.
واقعا لذت بردم از این فایل. توحید مهمترین موضوعی هست بنظرم که باید دائم روی اون کار کنیم. توحید یعنی فقط و فقط روی خدا حساب کنیم. توحید یعنی همون یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود. یادمه یکی از سوالهای درسی همیشه جوابش این بود: ایمان،توحید و عمل صالح. اگر ما ادعای ایمان داریم پس باید فقط و فقط روی خدا حساب کنیم و این حساب باز کردن باعث عمل صالح میشه. عملی که خدا قول پاداش داده بهش. اونم با چه حساب و کتابی؟ دو دوتای خدا میشه هزارتا. یعنی همونجا که استاد میگن همه چیز به نفع تو میشه. وقتی فقط و فقط به خدا توکل میکنیم و همه چیز رو به خودش میسپاریم دیگه جایی برای ترس و نگرانی نمیمونه.
خودم دیدم که میگم. حتی قوانین کشور هم تغییر میکنه به نفع ما.
یه پرونده حقوقی داشتم،نه براش وکیل گرفتم،نه یکبار جلسات دادگاه رو رفتم و نه هیچ چیز دیگه. فقط به خدا گفتم همه چیز رو سپردم به خودت. و دیگه به این موضوع فکر نکردم. چند مدت بعد خوده قاضی پرونده تماس گرفت گفت قضیه چیه،و من هم سیر تا پیاز رو براش گفتم و نتیجه به نفع من صادر شد. خدا اینه. وقتی همه چیزرو میسپاریم دیگه نباید به چیزای دیگه فکر کنیم. تاریکی وجود نداره. هرجا نور نباشه میشه تاریک. وقتی پای خداوندی که نور علی نور هست وسط باشه،تاریکی معنایی نداره.
ممنون ازت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که هربار درکم از توحید و یگانگیش بیشتر میشه
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که به این مسیر پر از زیبایی و آرامش هدایت شدم
این فایل پرده های شرک را برای من کنار زد. چقدرر من مشرک بودم و ترس داشتم. هنوز هم میترسم و قدرت را به دست دیگرانی داده ام که هیچ تاثیری در زندگی ام ندارند ، مگر اینکه من به آنها قدرت بدهم. من هم مثل شما شرایط زندگی ام به گونه ای بوده که هیچ حمایتی نه از طرف پدر و مادر و خانواده و نه از طرف هیچ شخصی دریافت نکردم! این باور و پذیرش این موضوع برایم خیلی ساده بود که هیچکسی نمی تواند به من کمک کند الا خود من! بعد از آشنایی با شما و این مباحث ، برایم آشکار شد که من با باورهای خودم شرایط دلخواهم را میسازم…
اما مسئله توحید فراتر از این ها بود. درست است که من برای خوشبختی ام و خلق اتفاق خوب زندگی ام فقط روی خودم و خدای خودم حساب کرده بودم، اما این قضیه در ترس از آدمها ، تصمیمشان و شرایط نادلخواه صادق نبود. چنان زنجیر ترسها به پایم گره خورده بود که ماه ها و ماه ها مرا از قدم برداشتن بازداشته بود. چنان این شرک بزرگ آرامش را از من گرفته و جهنم برایم ساخته بود که از آتش آن میسوختم و میسوختم. اما وقتی به یاد آوردم زمانهایی که از کسی نترسیدم و حرکت کردم و قدرت را فقط منحصرا از آن خدا دانستم و اتفاقا کارها معجزه وار پیش رفت، همان شخص دستی شد که اتفاقا کمک کرد ، و عدو سبب خیر شد… این شد که تازه متوجه شدم که نههه! توحید بخش دیگری هم دارد. بخشی بسیااار مهم.
تازه فهمیدم که خداوند با تضادهایش سعی دارد این درس بزرگ و این موضوع را به من آموزش بدهد. اگر دیده بگشایم ، سپاسگزار باشم ، بزرگتر فکر کنم و تنها قدرت را به خداوند بدهم قطعا رستگار خواهم شد.
من از جمله آدمهایی هستم که ضربه ویرانگر شرک را خورده ام. جهنم و ترس و دو دلی حاصل از این باورهای شرک آلود را دیده ام. شب ها تا صبح نخوابیدن و ترس از اینکه نکند فلان اتفاق بیوفتد را دیده ام. استرس و نگرانی را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده ام. میدانم نبود آرامش و نداشتن توکل و نگاه توحیدی چه جهنمی است…
این نگاه نه فقط یک نگاه و ایده ایست که زیباست، یا در مرحله بالاتر خلق زندگی ام بدین وسیله است ، بلکه این یک ضرورت است ، و خداوند وعده داده اگر این نگاه را نداشته باشم زندگی ام جهنم بشود! این یک ضرورت است که البته جهادی اکبر میطلبد! البته ساعت ها تمرین و تمرکز و کنترل ذهن می خواهد. تا آخر عمر کار گردن و یاداوری می خواهد… اممما نتیجه اش بهشتی از آرامش و احساس خوب و سبکبالی و شجاعت و احساس قدرت و یکی بودن با خداست. من واقعا هیچ ایده ای در مورد بهشت ندارم ، فقط میدانم بهشت را می شود در این دنیا تجربه کرد. بهشتی که حاصل از باورهای توحیدی است.
آنجایی که آرامش است ، توکل به خدا هست ، عشق است ، احساس قدرت و خلق کنندگی هست ، دوستی با خدا هست ، درک قوانین و قدرت خداست ، بهشت همانجاست…
بنام خدای احد و واحد
سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم
پنجاه و چهارمین روز سفر شگغت انگیز من
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
استاد توحیدی من چقدر لذتبخشه که از توحید میگی و کلمه ای که سالهای سال یاد گرفته بودیم(فقط در حد یه کلمه) رو برامون تفسیر می کنی
توحید یعنی باد بگیرم روی هیچ کسی غیر از خدا حساب باز نکنم. خب برای اینکه این اصل رو یاد بگیرم اول باید سرچکنم ببینم تو زندگیم کجاها روی عوامل بیرونی حساب کردم…..
خب من فقط یه موردشو میخوام بگم:
استاد شما میگی از همون بچگی یاد گرفتی روی هیچکس حساب نکنی ولی ما یاد گرفتیم پشت و پناهمون مامان و بابامون باشه. و فقط روی همونا حساب کنیم. از بچگی ترسیدیم که با کسی حرف بزنیم مخصوصا تو ارتباط با جنس مخالف. اونقدر از این موضوع ترسونده شدیم که نگو ،
و فقط و فقط بابا.
ما دخترا محدود شدیم که تا قبل از ازدواج همه چی بابات باشه و بعد ازدواج همه چی شوهرت.
و اینقدر این فکر تو ذهن ما چرخید و چرخید که شد یه باور محکم. شد یه باور وحشتناک و یه شرک خفی قدرتمند. اونقدر این دو نفر تو زندگی بعضی از ما خانمها نقش بزرگی دارن که کم کم جای خدا رو برامون پر کردن.
خودمو میگم، اونقدر این شرک وجودمو گرفته که اصلا فکرشم نمیکردم شوهرم هم رفته باشه تو لیست خدایان. و من همه جوره روش حساب میکردم. از خرجی خونه بگیر تا امنیت و آرامش زندگیم، تا حتی منی که خودم کار میکردم بخاطر حساب کردن روی عاملی غیر خدا نمیتوووونستم برای خودم چیزی بخرم و همش منتظر بودم شوهرم خرج های منو متقبل بشه.
فکر کنم این پاشنه آشیل اکثر ما زنهای ایرانی باشه که همش داریم روی شوهرامون حساب می کنیم.
یعنی اگه اونا باشن زندگی ما خوش و خرمه و اگه نباشن دنیا روی سرمون خراب میشه.غافل از اینکه خدایی هست که از رگ گردن بهمون نزدیکتره و در همه حال حواسش به همه چیز هست.
خدای من استاد این فایلهای توحید عملی اصلا جنسش فرق داره با بقیه فایلها. اصلا یه جوری وجود آدمو بهم میریزه که قابل بیان نیست. آتشی در وجودت شعله ور می کنه که تنها اشکه که میتونه اون هیجانو فروکش کنه. انگاری تمام حساب نکردنها و تمام حساب کردنهات یادت میاد و با دستهای خالی خودتو جلوی خدایی میبینی که همه جا با تو بوده و تو هیچ جا باهاش نبودی.
خدای من وقتی ترازو میزارم و حساب کردنها رو عوامل بیرونی رو یه طرف میزارم و حساب کردن روی تو رو طرف دیگه، ترازو هم هنگ می کنه از اینهمه شرک من. از اینهمه با تو بودن و بی تو بودن. خدای مهربانم منو ببخش که همه عمرم گفتم «قل هوالله احد» و نفهمیدم اصل همه چیز توحیده. منو ببخش که یه عمر تلاش بیهوده کردم برای بدست آوردن چیزهایی که فکر میکردم هدف زندگیمه و اصلو فراموش کردم. نفهمیدم اصل تویی. منبع همه چیزایی که دنبالشون بودم تویی.
و شکرت می کنم که هدایتم کردی به این مسیر. شکرت می کنم که حالا تازه دارم میفهمم اگه اصل و اساس زندگی خورد و خوراک و پوشاک بود که باید راه بدسن آوردنش رو برام میفرستادی. پس معلومه اصل چیز دیگه ایه که من نفهمیدم.
و یاد این شعر سعدی میفتم
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بننگر که تا چه حد است مکان آدمیت
و من تحسین می کنم استادم رو که بجز خدا نمیبینه و توحید رو اصل همه آموزشهاش قرار داده.
و تشنه گفتن از توحیده. و اینقدر قشنگ توحید رو معنی می کنه که شاگردهاشم تشنه توحیدی میشن که براشون معنی می کنه.
و پرستیدنیه این خدایی که نشونیشو بهم دادی استاد جونم…….
نزدیک بود ها، خیلی نزدیک ، ولی پیداش نمیکردم.
اما حالا دارم پیداش می کنم و عاشقش میشم.
استاد نمیدونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم فقط میتونم با چشمهای پر اشکم بگم عاشقتم و از خدا میخوام هر روز توحیدی تر بشی♥️♥️♥️♥️
سلام استاد خوبم
توی یک فایل که داخل کانال خانواده صمیمی عباسمنش گذاشتین از پیاده رویتون فیلم گرفتین و گفتین که من هرروز پیاده روی میکنم که بهم کمک میکنه افکارم منظم بشه و باورهامو میسازم
واقعا همینه استاد من تا حالا هزار بار بهم ثابت شده که توی خونه موندن برام انرژی منفی و مشغولیت فکری میاره اما بازم تنبل بازی در میارم و نمیرم بیرون
بعضی روزا که حتی واسه یه کار کوچیک مجبور میشم برم بیرون بعدش چنان حسم خوبه که باخودم میگم ببین !!! حالا هی بشین تو خونه و فکر منفی کن !!
چقدر ما زمانای طلایی مونو با تو خونه موندن از دست میدیم
انرژی نباید راکد بمونه وقتی تو خونه میمونیم انرژیمون گیر میفته و رشد نمیکنیم
و امشب اون حس درک این مطلب بهم دست داد
چرا برای من مشکل به وجود امد ؟
به خاطر اونکه از ادمها توقع داشتم
اصولا قانون جهان بر اینه . خدا برای اونکه بهت درس توحید بده ، قانونو اینجور وضع کرده
وقتی نگاهت به یه ادم به این شکله که اون باید برام کاری کنه (هرکاری مثل عشق محبت کمک شغل پارتی ، مالی یا … ) یقین بدون که ناامید میشی
چون تو باید اونو بعنوان دست خدا نگاه کنی
بگی خدایا تو به قلبش بنداز
تو این فرد رو دست خودت قرار بده
و اگرم نشد بدونی هزاران راه دیگم هست
خدا محدود نمیشود
بااین طرز فکر بخش عظیمی از نجواها خاموش میشن
اون ادمایی که بهت بدی کردن ، اونا تقصیری ندارن
فقط جواب فرکانس شرک الودتو دادن
اونا مامور اجرای قانون جهان بودن و خودشون تقصیری نداشتن
اومده بودن تا بهت درس توحید بدن
استاد الان داره این جملاتتون توذهنم میاد
خدا تنها منبع ثروته تنها منبع سلامتیه تنها منبع خوشبختیه تنها منبع ارامشه …
خیلی ناراحتم استاد
چرا بااین همه وقت که هستم اینجا
ولی بخاطر اونکه خودمو به حال خوب نمیرسونم
باورهای خوب ، برام به مرحله درک نمیرسیدن
ولی میدونم که تضاد ، باادم کاری می کنه که بفهمی باید چه کار کنی
باید برم بیرون باید فکرمو رها کنم باید با حس خوب روی باورهام کار کنم ،
بدون حس خوب ، کارکردن رو باورها فایده ای نداره
حس گناه و عذاب وجدانم مانعه …
حس نیاز به بقیه … مانعه
ارزش مندیتو درون خودت پیدا کن
تو زنده هستی پس هنوزم ارزش داری
خدا مخلوقی نداره بی ارزش
خدا تو رو زنده نگهت داشته پس تو ارزش داری
برای خودت برای جهان برای ادم ها برای موجودات
تو زنده ای پس رسالتی داری
تو هدفی داری
خدا تو را عبث خلقت نکرده
پس شاد باش ،ارزش مندی ،بجنگ تلاش کن
خسته نشو ناامید نشو
تو راه داری تا وقتی زنده ای و خدا رو داری
خدا هست ، خدا هست
بخند و شاد باش
زیاد فکر نکن زیاد عجله نکن
بیشتر بزار که اگاهی هایت را درک کنی
در انباشت اگاهی ، کوشا نباش
اول انچه میدانی عمل کن سپس انچه نمیدانی خودش خواهد امد
خدایا شکرت 💕
سلام دوست عزیز
دقیقا درست میگید منم تجربشو داشتم
بیرون رفتن حس و حال ادم رو عوض میکنه
فاذا فرغت فانصب
کسی که شرح صدر داره هرگاه فارغ شد میتونه برای خودت هدف مشخص کند و به سمت اون حرکت کنه
من یک استاد داشتم که خیلی دوستش دارم
به لحاظ علمی بی نظیرندنن واقعا
من تا بحال مثل ایشون ندیدم
حتی کسی که یکم شبیه ایشون باشه
چند روز داشتم فکر میکردم
به اینکه ادم چه طور میتونه از ضربه بقیه در امان باشه و ضد ضربه تر بشه
و یک فایل صوتی از ایشون رو به تازگی گوش دادم که میفرمودند
اگه کسی خجالتی هست و شجاعت اظهار نظر رو نداره این ادم منیت داره
چون میترسه بقیه دربارش چی فکر میکنند
نکنه اشتباه بگه مثلا
اما کسی که فقط خداود براش مهمه و حرف ادل و اخر رو میزنه
شجاعت انجام کار های مختلف رو داره
نه از بقیه میترسه نه از شکست نه از ضربه های بقیه
و ایشون همه رشد های اخلاقی و روحی رو مانند یک نردبون میدیدند نه مثل چند تا چیز که باید از روی زمین جمع کنی و پراتب قائل بودند نه اینکه نام ببرند اونها رو مثلا
بلکه همه چیزها رو زیر مجموعه منیت میدیدند و اینکه ادم باید فقط خداوند براش مهم باشه
و بغیر از خدا نبیند
خواب ایشون رو دیدم
ایشون الان هزاران نفر رو اموزش میدهند و در سرتاسر ایران شعبه دارند
به طبع بین اون شاگردان کسایی هستند که ایشون رو خیلی اذیت کنند
خواب دیدم افراد خیلی زیادی دارد ایشون رو میزنند و اون افرادی که میزدند طبق خاطرات من قوی ترین افراد بین دوستاشون بودند
با چوب و چکش و خیلی چیزها
اما استادم هیچیش نمیشد تقریبا
وقتی بلند میشد تا بره و بقیه در راه با همه قدرت میزدنشون
یک ذره روشون تاثیر نداشت که به جهتی متمایل بشن
به عقب یا جلو و اینا
من رفتم پرسیدم اینا اینجوری دارند شما رو میزنند چه طور هیچیتون نمیشه
یک حرفی بهم زدن که سریع نوشتمش بعد از بیدار شدن
گفتند ما میگیم خدای کیهان و منظومه ها خالق همه کائنات
اما ما چی
فلان خیابون فلان پس کوچه
و گفتند باور من اینه که این خدا بررگ درون منم هست و این خدا با منه
حس این باور هم به ادم قدرت میدهد
چه برسه که تبدیل به باور بشه
شاید من فکر کنم ایمان دارم
اما باید ایمان بیارم که ایمان دارم
باور کنم باور قوی خودم رو
و این در مقابل حس عذاب وجدانه و حتی کفر هست
اولئک یئسوا من رحمتی و لهم عذاب …..
علت جهنمی شدن کفار گناه و اینا نیست
مایوس شدن از رحمت خداونده
وقتی من باورم این باشه که خداوند با منه
با وجود اشتباهات و غفلت هایم در گذشته
خیلی باحاله
من تازگی دارم سعی میکنم باور هایم رو در سحر تغییر بدم
و بالاسحار هم یستغفرون
و یاد ایامی میافتم که خدا روبیشتر حس کردم و منو نجات داده از یک شرایط و افراد و ….
ذکرهم بایام الله
و جالب بود که امروز خوابی درباره شکست ناپذیری دیدم دوباره
اما این بار شکست ناپذیره خودم بودم بفضل خداوند
این نوشته هم خیلی هدایتی بود و من فقط به نشانه ها جواب دادم
فعلا خدا حافظ
خیلی ممنونم که به نشانه ها توجه میکنید جالب بود برام به جواب یه سوالم رسیدم
سپاس گذارم
یه سوال طبق گفته شما منیت داشتن یعنی همون عدم عزت نفس درست متوجه شدم
میشه بیشتر توضیح بدید؟
سلام
منم متشکرم از شما
در روانشناسی یک اصطلاح هست بنام خود کم بینی
وقتی ادم عزت نفسش کم هست میخواد این ضعف روبپوشوته
و یک نوع حالت تکبر پیدا میکنه تا این ضعف درونی خودش رو بپوشونه
بنظر ایشون منیت ریشه نداشتن عزت نفس هست
من توی دو تا چیز نتونستم حرف ایشون رو قبول کنم
یکی دید عارفانه ایشون که نوع تعریفشون از خدا که مثل خورشید هست و ما نور او هستیم
و کاملا وابسته به او و از جنس او هستیم
اما من بهشونم میگفتم که
لا تضربوا لله الامثال
و اینکه ما بخشی از خدا نیستیم
خلاصه من نتونستم این رو بپذیرم
و اینکه میگفتند اگه منیت حل بشه تمام مشکلات اخلاقی برطرف میشه و هرچی لازم داریم فراهم میشه
من میگفتم منیت بره تقوا میاد
؟؟
ایشون میگفتند بله
ولی من قانع نمیشدم
بنظرم یک چیز میتونه ازریشه اش منیت باشه و هم غیر منیت و چیز دیگه ای
من اصلا اینطور نبودم که همش ساز مخالف بزنم
اما هر وقت نکته ای بنظرم میومد میگفتم
ایشون بمن میگفتند
استاد اعظم
چه دورانی بود
گاهی من نتیجه یک بحث رو قبلش میگفتم
مثلا وقتی میگفتند درسی رو توضیح بدم من نقد و تحلیلش هم میکردم
خیلی مفید و مختصر
اگر کسی توحید رو خوب درک کند و توحیدی باشد
تو جمع ترس نداره از تحقیر شدن توسط بقیه وقتی چیزی رو درست دونست با شجاعت میگه اگه لازم باشه
یک تعریف دیگه ای از منیت هست که میگه
منی وجود نداره
همه اوست
عبارات عجیبی دارند که خیلی هاش شاید به شرک نزدیک باشه
من خودم نتونستم با همچین دیدگاه هایی ارتباط بگیرم
یکی از چیز هایی که درخواست دونستنش برای ما ضرر افرین و غیر ممکنه درباره فهم کامل ذات الله
ما میتونیم خیلی با او ارتباط بگیریم اما
ما قدر الله حق قدره
هیچ کس انطور که حقش هست خدا رو نشناخت
یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا
روح خداوند خود اوست؟
مثلا عزیزی میگفت فوت ما خود ما نیست
خلاصه که….
در قران روح همواره مفرد امده از امر اوست تنزل الملئکه و الروح
ایدناه بروح القدس
و ما داده نشدیم از علم مگر کم
روح خداوند در ما دمیده شده اما اگه نتونیم نسبت بهش بی طرف باشیم
یعنی نتیجه گیری خاصی نکنیم که بگیم پس یعنی فلان
این علمی که به ما داده شده میتونه ما رو نابود کنه
این نظر منه
به نظر من استاد حرف خانم استرهیکس رو درباره خداوند میزنند
ولی درباره خود منیت میشه تحقیق کرد
مثلا وقتی ادمی زیاد افسرده میشه بعدش ممکنه حالت سرمستی عجیبی بگیره
چون بدن تحمل این همه ناراحتی رو نداره و میل شدید به خندیدن رو ایجاد میکنه
کسایی که مدتی افسردگی داشتند خنده هاشون خیلی از ته دل هست
و شاید کسی که خودش رو کم ببینه
متمایل میشه به اینکه خودش بالا تر از بقیه نشون بده
و این تظاهر میتونه این ادم رو فریب بده که فکر کنه واقعا عزت نفس دارد
ولی بنظر من میشه ادمی باشه که دو نفر براش دست بزنند و فکر کنه خیلی ادم بزرگی هست و عزت نفس نه
بلکه مستکبر بشه
و به تجربه برای من ثابت شده که وقتی ادم خودش رو در برابر خداوند عبد ببیند
و نسبت به اطرافیانش مودن داشته باشه و ذلیل باشه
اذله علی المومنین
یک تمایل درونی خاصی نسبت به عزت نفس پیدا میکنه
مثلا من قبلا جلوی بچه ها هم خیلی تواضع میکردم
و سعی میکردم واقعی باشه تواضعم
و این حالات حس عزت نفس خیلی عجیبی به ادم میدهد
که دربارش مختصری توضیح دادم تو یک نوشته دیگه
طبقاین تجربه خودم وقتی ادم برای خودش جلو عزیزانش مقام و منزلت قائله
منیت داره و عزت نفسش کم میشه
اما اگه تواضع داشته باشه عزت نفسش بالا میره
ک عشق وصف ناپذیری به خودش پیدا میکنه
ان العزه لله جمیعا
فعلا خدا حافط
خیلی ممنونم آقای سعیدی عزیز
من اکثر دیدگاه های شما رو دنبال کردم و دیدتون واسم جالب و قابل تامل
در مورد این منیت هم جالب بود تا با حال از این دید نگاه نکرده بودم به قضیه فکر کنم بارها باید خونده بشه و تعمق تا به درک درستی ازش رسید
لطف کردید
سپاسگذارم
سلام
خیلی خوش حالم که پیام های منو دنبال میکنید
خیلی متشکرم از دیدگاه قشنگتون
من وقتی دارم پیامی رو مینویسم خیلی عجیب زمان برام نمیگذره انگار
ساعت رو نگاه میکنم میبینم ساعت ها گذشته اما من حسش نکردم
برای همین خودمم بعدها روی متن هام خیلی فکر میکنم
تکه کلام استاد من برای اینکه بتونبم چیزی رو بفهمیم درگیری بیست و چهار ساعته با مسأله بود
من گاهی روی چیزی چند روز فکر میکنم و کم کم چیزی برام یکم واضح و واضح تر میشه
بازم متشکرم ازتون
واقعا خیلی انرژی گرفتم
سلام اقای سعیدی
خیلی ممنونم که این مطالب رو برام نوشتید
خیلی مفید و کاربردی بود
تشکر
به نام خدایی که در همین نزدیکیست
سلام برتمام پاره های وجودم
سلام براستادوخانم شایسته عزیز
این متنی که مینویسم سپاسگزاری از داوندم که مرا به سمت بهترین دستش هدایت کرد که توحید رو بفهمم ودرک کنم و روزانه افتان وخیزان سعی میکنم بهش عمل کنم.
وقتی به این فایل رسیدم شنیدم که اگر من رشتهای رو درس خوندم که بهش علاقه داشتم ولی کار ندارم تو اون رشته به هر دلیلی این خودش شرکه
چون وقتی فراوانی رو باورداشته باشی تو هر رشته ای کار خودش تو رو پیدا میکنه
البته اول متوجه این قضیه نشدم کل فایل های توحید عملی رو گوش دادم وبا ودم خلوت کردم وفکر کردم رشته ارشدم اشتباه کردم ولی کنارش کلی تجربه های دیگه داشتم واعتماد به نفسم افزایش پیدا کرده و ودم ورشته ام و سیستم رو بخشیدم و بعد قرآن رو باز کردم وآیه ای برام اومد بر این مضمون که شرکت رو رها کنی رستگار میشی و و در مسیرت ادامه بدی وتقوا پیشه کنی و مل صالح انجام بدی ومداومت داشته باشی از نیکوکارام میشی وخدا ونیکوکاران رو دوست دارد و حسم خیلی خوب شد
وقتی خوابیدم تو خواب به خدا گفتم این کتابا بدردم نمیخورن بدم به کسی که نیازشون داره بعد خدا بهم گفت نگهشون دار بدردت میخورن.
صبح داشتم روی باورام کار میکردم یاد م اومد یه فایله استخدامیه بازش کنم با ناامیدی بازش کردم فقط واسه اینکه خیالم راحت بشه که نگاه کردم و خبری برای من نبود وقتی نگاه کردم متوجه شدم ثبت نام تمدید شده و کلی رشته های دیگه هم اضافه شده با ناامیدی داشتم نگاه میکردم که یهویی چشمم به یه چیزی خورد که دقیقا 2 نفر فقط تو رشته ای خودم نیرو میخوان اونم یه استانی که برای زندگی توایران دوست دارم اونجا زندگی کنم. فقط مونده بودم که واقعا خدا همه چیزه در حالی که هفته پیش که دفترچه اومده بود همچین خبری نبود واقعا خدایاسپاسگزارم.
البته از آخر شهریور که تو این سفرم 3تا استخدامی شرکت کردم 2 تا لیسانسم ویکی ارشد درحالی که سال های قبل از این خبرها برام نبود اصلا.
واما برگدیم به اینکه وقتی شنیدم اگه بهانه ام این باشه که تو رشته ای من کار نیست این خودشرکه. البته اینو از اساتید دانشگاه ومردم شنیدیم که استخدامی نیست کار نیست تو رشته ی من و… وباورکردم . اما این حرف شرکه واین یه سیلی به من زد که بیدارشم وبیشتر بخوام تو رشتهی خودم کار کنم. چون به 2 دلیل از رشته ام که بهش علاقه داشتم جداشدم 1-کار نیست 2- رفتار اساتید باهم که الان میدونم رفتارشون بدلیل باور کمبودبود که میزدن تو سر هم ومنم باهاشون هم فرکانس بودم که این ها رو میدیدم .
اما وقتی قانون اینه که من همه شرایط واتفاقاتم رو خلق میکنم اگر من خودم انسان با باورهای قوی باشم لاجرم خداوند من کنار آدم های بهتری قرار میده با باورهای ثروت آفرین .
پس این 2 تا دلیلم توحیدی نیست
البته یه سوال دیگه از خودم پرسیدم اگه فرداروزی من به فرزندم بگم خدارو باور کن وبرو دنبال علاقه ات اونوقت اون اگه از من بپرسه تو که رفتی دنبال علاقه ات ولی چرا نتونستی تو رشته ای تحصیلیت کار کنی من چه جوابی بهش میتونم بدم؟ آیا لیاقت اینو دارم به فرزندم همچین پیشنهادی بدم وقتی خودم بهش عمل نکردم !!!!
این بیشتر بهم انگیزه داست که بیشتر روی فراوانی وتوحید کار کنم وقتی خودم حرفی بزنم که خودم بهش عمل کنم ونتیجه داشته باشم اونوقت نیازی به نصیحتم نیست خودش میبینه زندگی منو وانتخاب میکنه چون نتایجم کلام من میشه .
سپاسگزارم بابت این آگاهی بابت این درک .
خدایاسپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خدایا شکرت که این دوتا شرکم رو هم متوجه شدم
خدایاشکرت
این روزا چون مشغول مطالعه ام درآمد ندارم وقتی دفتر و خودکارم نزدیک به تموم شدن بود ذهنم گفت ننویس سپاسگزاریهات وهمینجوری ذهنی بگو بدبخت پول نداری چجوری میخوای تهیه کنی ؟ منم گفتم تو این یکسال خودخدابرام تهیه اش کرده والانم تموم بیشه به بی نهایت طریق برام میفرسته مگه این دفترا چطوری اومدن . مگه این دوره های و این وسایلی که خریدم چطوری تهیه شدن مگه غیر ازاین بود خدابرام تهیه کرد. وهمون لحظه گفتم خداجون هم خودکار و دفتر میخوام سپاسگزارم بابت خودکار ودفترم وفرداش دنبال یکسری کتاب بودم که 3 تا دفتر بین کتابام پیدا کردم که خیلی شیک وبا کیفیت بودن و مامانم خودکار برام آورد واقعا خدایاشکرت شکرت شکرت
دارم روی این درکم کار میکنم که خدا همه چیزهست مثل ابراهیم که باورداشت خداخود آتیشه و قدرت گرمای آتیش از خداست واین خدا میتونه هوای مطبوع بشه وشد گلستان براش.
منم دوست دارم خدارو بزرگتر باور کنم بزرگتر وبزرگتر.
باورتون میشه استاد یه ساعت تو اتاق دارم این ساعت وقتی ذهن وروحم هماهنگه کار میکنه ووقتی ناهماهنگه کار نمیکنه ووقتی میبینمش سریع شروع میکنم به این که هماهنگ بشم .
امروز به خدا داشتم میگفتم دلم میخواد از خونه برم بیرون وروی باورهام کار میکردم که عموم زنگ زد واسه پیگیری یه کار مرتبط با رشته ام ومن ساعت 5 باید اونجا میبودم و گفتم توکل میکنم به خدا و میرم اون چیزی که خوبه اتفاق میفته میخواستم توضیح ندم به پدرم وبرم ولی یهویی گفتم این ترسه میترسی مخالفت کنه ومانعت بشه پس میرم تو دل ترس وبهش گفتم واونم گفت میخوای بعدش برگردی خونه ؟ گفتم آره گفت خودم میبرمت ومیارمت مثل ملکه ها رفتم واومدم واونجا سعی کردم زیبابین وتحسین کننده زیبایی ها باشم وقدرت رو بدم به خدا- نجوا میومد و منم نیرومیفرستاد خیلی خوب تونستم خودم رو مدیریت کنم خداراشکر نتیجه رو به خدا سپردم یا این خودشه یا یه چیز بهتری بهم میده. خدایاشکرت شکرت خدایاشکرت به راحتی از خونه رفتم بیرون و کلی لذت بردم خدایاشکرت
دارم روی لیاقتمم کار میکنم خیلی بهتر شدم خداراشکر.
البته الان بهتر میتونم موفقیت دیگران رو تحسین کنم وخوشحال میشم ولی جای کار خیلی داره.
الان عزیزام خرید میکنن وقیمتش رومیگن بهشون تبریک میگم وقتی میگن قیمتش اینقدره من میگم جنسش خوبه ودوستش داری وقتی میگن آره میگم عزیزدلم مبارکت باشه کارخوبی کردی خریدیش وان شالله 10 برابرش به خودت برمیگرده. اونها اعتماد به نفسشون بیشتر وحسشونم خوب میشه
وقتی خودم خرج میکنم میگم من دارم روزی مبرم سر خونه کلی آدم ودست خدا میشم وجهان رو رشد میدم وحداقلش 10 برابرش به خودم برمیگرده وحسم خوب میشه تو این ماه این تجربه رو داشتم واصلا ناراحت نشدم حتی یه کوچولو.
کتابی که بهش نیاز داشتم گمش کرده بودم دوستم گفت پیشش نیست منم ناراحت نشدم گفتم اگه لازمم باشه پیداش میشه حتما لازمم نیست واین کتاب هم داونده . وفرداش دوستم گشت تو انباریشون وپیداش کرد و دوباره کتابم پیش خودم برگشت
خدایاسپاسگزارم بابت این همه نعمت خدایاشکرت شکرت شکرت
هنوز نیاز دارم زمان بیشتری تو این پله بمونم
خدایا شکرت شکرت شکرت
خدایاسپاسگزارم بابت دست های مهربونت .
خدایا سپاسگزارم که هر لحظه هدایتم میکنی به مسیرهای درست
هر چه آرزوی خوبه مال شما
به نام خداوند بخشنده مهربان
استاد عزیزم سلام
من در همون ابتدا که از فایلهای رایگان شما استفاده میکردم ، در همون اولین بار حرفهای شما رو در مورد تاثیر دیگران در زندگی و مسئله چشم زخم رو باور کردم .و دیگه هم فکر نکنم از یادم بره چون باورش کردم. و بشدت باور کردم
طوری که من باور کرده بودم که فلانی تو فامیل چشمش شوره و من دائم پسرم رو از جلوی چشمش دور میکردم و کلی میترسیدم و هیچ وقت لباس قرمز یا زرد برای بچه ها نخریدم که تو چشم بیان
اما بعد از شنیدن فایلهای شما حاضرم قسم بخورم .اصلا انگار سالهاست که این مورد رو باور کردم و اجرایی کردم .و جالبه بدونید دیگه بچه های من نه مریض شدن نه بیخودی زمین خوردن که آسیب ببینن.
یکی از اقوام نزدیک به لباس بچه ش و طلاهای خودش همیشه یه پلاک ون یکاد وصل میکنه .
پسر منم داشت اما با چند تا تیکه دیگه همون موقع که این حرفها رو باور کردم ، دادم به شوهرم برای یه مسئله مالی بفروشه و تا آخر عمر هم در این مسیر قدم برنمیدارم که این آیه رو از خودم آویزان کنم .
عوضش سوره ی توحید رو به زبان و دلم حک میکنم که باورهای توحیدیم رو تقویت کنم
همسرم دائم در پی اضافه حقوق بود و من یه شب که با هم چای میخوردیم بهش حرفهای استاد رو انتقال دادم و گفتم قدرت رو از مهندستون بگیر و برو خودت با رئیس کارخونه صحبت کن و بگو من با شرایط و هزینه هام و کاری که انجام میدم استحقاق اینو دارم که حقوقم زیاد بشه و به کسی جز خدا توکل نکن .همسرم هم این کار رو انجام داد و نتیجه هم گرفت .اما چون یه کمی در فضای شرک آلود از حرفهای دوستان و هم کاران بود .نتیجه ش خیلی دیر پیدا شد اما من با تایید و تحسین همین کارش اونو از نا امید شدن دور کردم .انشاالله بتونم باورهامو حفظ کنم و با تمرین دوره ی ۱۲ قدم بهتر تو این راه هدایت بشم.
قربونتون برم استاد عزیزم. شما خود کنترل ذهن هستید .
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیزم و بچه های هم فرکانس و هم خوانواده عزیزم.
چقدر حس آرامشی پیدا کردم از وقتی که رفیق جون جونیم…عشقم…بهترین تکیه گاهم…که خداوند بزرگ و فرمانروای کل جهان هست رو پیدا کردم.
این رابطه رفیق بودن با خدای خودم برا من صفر یا صدی نیست مخصوصا الان که اول راه هستم و فقط چند ماهه که دارم بیشتر درک میکنم که هرچی با خدا بیشتر رفیق باشم حالم بهتره کمتر میترسم و قدرت بیشتری دارم.
روز به روز ایمانم به خدا بیشتر میشه و سپاسگزارم که منو با دستان زیباش هدایت میکنه که به مداری برسم که توش قدرت و خوشبختیه!
هنوزم بعضی جاها ترس یا استرس میاد تو ذهنم اما فقط چند ثانیه طول میکشه!
قبلا چندین شبانه روز درگیر بودم هه!
الان فهمیدم چقدددررررر تو در و دیوار بودم!
الان فهمیدم چقدر دنیا قشنگه!
امروز اولین پول رو دریافت کردم!همین نیم ساعت پیش!بالاخره پول ریخته شد به حسابم و اس ام اس خوشگلش اومد!
درسته کمه!ولی این پول نتیجه رفاقت منو عشقمه!و میدونم بیشتر هم میشه!
انگار خدا به من میگیه تو نترس بیخیال باش و فقط لذت ببر من کارا رو اوکی میکنم برات!
نتیجه نشون میده که داری پیشرفت میکنی یا اینکه فقط مطالب رو میشنوی!
کافیه حرفای استاد و مطالب سایت رو تحلیل و درک کنی بعد بیاریش تو عمل!و بوم!جاییزه پول آرامش سلامتی رابطه قشنگ و تو یه جمله ززززننندگی کردنه!
قبلا فقط نفس میکشیدم که!
الان تازه دارم زندگی میکنم…هه هه!
خیلی خوشحالم.
تازه خودم حس میکنم ده درصد تو مسیر افتادم!
ولی تلاشمو میکنم بشه صد درصد!
زندگی کردن با وجود خدا خیلی لذت بخشه خیلییییی حال میده!
ععهههههههه….!
میدیم استاد تو فیلما لبخند رو لبشه و نفس عمیق میکشه میگه آخیششش خدایا شکرت چه حالی میده و خوش میگذره و این حرفا ولی انگار من از پشت یه شیشه داشتم خوشبختی استادو میدیدم!
الان انگار اومدم این طرف شیشه!
من هم دارم حس میکنم کمکم…باباااا خیلی حال میده!خیلییییی خوش میگذره تا قبل از این میدونستم باید بگم خدارو شکر و این حرفا ولی حسش نمیکردم…اما حالا واقعا دارم حسش میکنم و میگم خدایا این طرف دنیا این مدار خوشبختیه عجب بهشتیه!
دمت گرم چه دنیایی ساختی!
بچه ها واقعا لذت بخشه امیدوارم همتون تجربش کنین…
عاشقتونم فعلا بدرود!💖
سلام بر استاد عزیزم که دستی شد از دستان خدای یگانه تا من خدا رو درک کنم و پی به شرک درونم ببرم شرکی که بسیار زیبا و طبیعی در وجود من بود
و از زمانی که خدا رو به عنوان رب در زندگی خودم پذیرفتم و قدرتی بجز او نمیبینم معجزات یکی پس از دیگری وارد زندگی من میشود
من اکنون میفهمم صحبت های دوست عزیزی را که گفت امدم ثروتمند بشوم تو را پیدا کردم…
بچه ها من دوساله با استاد اشنا شدم ولی در اینستا و بسیار پراکنده از ان زمان تصمیم گرفتم اخبار نبینم سریالهای تلوزیون رو نبینم هر فایل و فیلمی در فضای مجازی نبینم و هر متنی را مطالعه نکنم
ولی بچه ها از روزی که در سایت ثبت نام کردم و تمرکزی فقط و فقط فایل های استاد رو گوش میکردم ۸تا۹ساعت در روز شاید هم بیشتر
معجزات از همون ساعات اول اتفاق افتاد
اگر شما با خودتون و خدای خودتون عهد ببندید که هرچیز نا زیبایی رو نبینید جهان هم شما رو هدایت میکنه
همان روزهای اول هدایت شدم به کار در یک شرکت پوشاک به عنوان چرخکار
چند روز پیش در سالنی که کار میکنم سرپرست اومد به من گفت از پای این چرخ پاشو برو ۵۰متر جلوتر و اونجا بشین من گفتم همه چیز در جهت رشد منه و رفتم تایم استراحت از بچه ها سنیدم که۵دقیقه بعد رفتن من دونفر که پای چرخ های جلویی من کار میکردند با هم دعواکردند و زد و خورد اتفاق افتاده حتی بینی یکیشون شکسته و سرو صدای زیادی پیش امده ولی من با این که فاصله زیادی نداشتم اصلا متوجه این اتفاق نشدم و با خودم گفتم ببین چون من دوست ندارم این صحنه ها رو ببینم جهان هم من را هدایت کرد و جابه جا کرد تا نبینم
و فهمیدم که چیزی را هم که دوست داری ببینی همان را هم میبینی و جهان تو را هدایت میکنه پس من باید بخواهم تا به زیبایی ها هدایت شوم.
نزدیک ۱۴سال چشمم به دستان پدر شوهرم بود که خانه ای که در ان زندگی میکردم به نام همسرم بزنه تا بتونیم بنایی کنیم و یا جابه جا بشیم و شرایطمون رو تغییر بدیم
ولی هربار به ناراحتی و دعوا ختم می شد و درخواست ما رو هم قبول نمیکرد
الان که دوسه ماهی هست که وارد سایت استاد شدم و با همسرم فایل های دانلودی رو گوش میکنیم و توسط این فایل های با ارزش که گنج بزرگیست اگر درک کنیم معجزات یکی پس از دیگری وارد زندگیمان میشود و شبانه روزی و ثانیه به ثانیه سپاسگزار خدای رب العالمینم
یکی از معجزات اینه که دیشب به خدا توکل کردم و گفتم خدایا تمام ادم هایی که به من کمک میکنند دستان تو هستند با توکل بر خدا به مادر شوهرم گفتم میخوایم خونه رو تعمیر کنیم میشه خونه رو به نام همسرم بزنید ایشون گفت باشه من با بابا صحبت میکنم که این کار رو بکنه و امروز این اتفاق افتاد و من از عصر دارم گریه میکنم که خدا چرا من از تو نخواسته بودم و از دیگران میخواستم
گریه من قطع نمیشه که خدایا شرکی که در گذشته در دل من بوده را ببخش ای تویی که توابی و مهربان.
بچه ها تمام اتفافات در جهت شادی و موفقیت شماست
یکی دیگر از معجزات اینه که من در امدی نداشتم و الان ماهی ۴ملیون پول میسازم و ایمان دارم این ۰ریال به ۴ ملیون تومان در ۳ماه رو من میتوانم با توکل بر خدا تصاعدی بیشتر کنم
همسرم که تا اون زمان کارگر سنگکاری بود بااین که ترس زیادی داشت و صحبت های استاد عباسمنش و اصرار من باعث شد بر ترسش غلبه کنه و الان ۱ماه هست برای خودش کار برمیداره و حقوقش ۲تا۳ برابر شده و با توکل بر خدا روز به روز درحال بیشتر شدن هست..
بچه ها فقط و فقط خدا
فقط و فقط ایمان به خدا
این تنها راه ثروت ارامش شادی و معنویت هست
و هیچ راه دیگری وجود ندارد
تو از او بخواه و چشمت به دست کسی نباشه و تمام دستان را دستان خدا در زندگیت ببین تا سعادتمند شوی..
اگر سالهای سال هم تایپ کنم و صحبت کنم باز هم کم است .
خدایا از تو سپاسگزارم.
تصورات و برداشت های غلط از خداوند
رنج من برای خداوند اهمیتی ندارد. او مرا فراموش کرده است.
بسیاری اوقات، به خصوص هنگامی که با سختی با مشکلی مواجه می شویم، انتظار داریم که خداوند به سرعت و از همان راهی که مورد نظر ماست به کمک مان بیاید و اگر این طور نشود خیلی سریع نتیجه می گیریم که او ما را فراموش کرده است و وضعیت ما برایش اهمیتی ندارد: و این گونه در شرایط سختی که به وی نیازمندیم، از درک حضورش محروم می شویم.
اما علت چنین تصوری چیست؟ آیا یک علت اصلی اش این نیست که ما از هر چیز تصور خاصی داریم و جز آن را پذیرا نیستیم؟ مثلا برداشت ما از توجه، نوع خاصی از محبت است در حالی که گاهی توجه می تواند حتی با غضب (ظاهری) همراه باشد. گاهی ما برای رفاه کسانی که دوستشان داریم، ممکن است حتی آنان را دچار رنج کنیم.
پرنده ای داشتم که بسیار برایم محبوب بود. بسیار محبوب. یک بار بال های دمش در حین پرواز شکست و دیگر نمی توانست به خوبی پرواز کند. دیدنش در آن حالت، بسیار رقت بار بود. پرنده ای که توان پرواز نداشت! می دانستم که نیاز اصلی اش پرواز است و می دانستم که با پرهای شکسته ممکن است پرواز و حتی حیاتش تهدید شود و می دانستم تنها راه ترمیم پرهایش کندن پرهای قبلی و ایجاد شرایط برای روییدن پرهای تازه است و می دانستم او از این کار درد بسیاری خواهد کشید؛ با اینحال او را در دستانم گرفتم و در حالی که با فریاد و خشم نگاهم می کرد، پرهایش را دانه دانه از دمش جدا کردم. این کار برایم بسیار رنج آور بود اما چاره دیگری هم نداشتم. من مسئول پرورش او بودم. او باید پرواز می کرد! در همان حال اندیشیدم که به راستی خداوند با ما چنین می کند. او رب است. پرورش دهنده و بهترین مادر. او بسیار بهتر از ما می داند که برای پرواز به چه چیز نیازمندیم؛ گاه شاید رنجی که در نهایت رهایمان می سازد!
خداوند دعای مرا نمی شنود
بسیاری از انسانها در درون خود چنین احساسی دارند. در همان حال که دعا می خوانند، با خود و در درون خود می گویند که مستجاب نخواهد شد و این باور چنان قوی است که بر دعا غلبه می کند. لحظه ای بیندیشیم که براستی اگر به آن اندازه که به مستجاب نشدن دعاهایمان اعتقاد داشتیم به قدرت الهی معتقد بودیم، شاهد چه معجزاتی می شدیم!
درواقع ما خود باعث عدم اجابت دعایمان می شویم و آن را به خداوند نسبت می دهیم. مسلما اگر قوانین دعا را بشناسیم و به آن عمل کنیم، باورمان تغییر خواهد کرد. مثلا آنکه در طلب چیزی از خداوند، مثل یک گدا رفتار نکنیم بلکه مانند یک بنده باشیم. بنده ای که از پروردگارش، از پرورنده خود، به واسطه عشق و محبتی که بین آنهاست، طلب می کند. مثل کودکی که برای اجابت خواسته هایش به مادرش وابسته است. آیا مادر او را طرد می کند؟ نه! اما خواسته های غیر معقول و آنها را که برای وی مضرند برآورده نمی سازد. پس مطلب بعد آنکه چنین چیزهایی را از خداوند نخواهیم.
از سوی دیگر لازم است که در مورد دعایمان جدی و عملی باشیم. از قدیم گفته اند از تو حرکت از خدا برکت.
و مهمتر از همه آنکه به راستی از او بخواهیم. همه چیز را به راستی فقط از او و تنها از او طلب کنیم.
بنابراین اگر تا بحال چیزهای غیرمنطقی و نامناسب را به شکلی ملتمسانه و ناهماهنگ با جریان زندگی مان، عاری از هر گونه عشق و ایمان قلبی، به ظاهر از خداوند خواسته ایم، عدم اجابت را به او نسبت ندهیم. اندکی خود را بکاویم و اول ببینیم که آیا به راستی ما دعا کرده ایم؟ دعایی به درگاه خداوند یکتا؟
خداوند دور و دست نیافتنی است
می فرماید: از رگ گردن به شما نزدیکترم. پس چرا نمی بینیم؟ چرا نمی یابیم؟ چرا نمی فهمیم؟ واقعیت آنست که بیشتر ما، اگر هم ادعایی جز این داشته باشیم، طوری عمل می کنیم که گویی خداوند بسیار دور و خارج از دسترس ماست. درواقع چنان حضور زنده و فعال او را در زندگی خود نادیده می گیریم که برایمان دور می نماید. اصل موضوع آنست که ما کوششی برای شناخت و درک خداوند به خرج نمی دهیم و بعد می گوییم دور است. شاید این باور در ما شکل گرفته چون او را موجودی بسیار بزرگ، بزرگ تر از آن می دانیم که قادر به ارتباط با وی باشیم؛ آنقدر بزرگ که از دایره روابطمان خارج شده است. وقتی را با او نمی گذرانیم و توجهی به او نداریم. و آن وقت می گوییم او دور است و دست نیافتنی. به راستی تا بحال چند شب را با خداوند گذرانده اید؟ آیا اصلا شبی با او بوده اید؟ آیا تابحال به او اندیشیده اید؛ آنچنان که به مسائل ملموسی مثل کار و همسرتان می اندیشید؟
یادمان باشد اگر او را نیافتیم، تلاشمان کافی نبوده است. اگر با یک بار شیرجه رفتن در اقیانوس، مروارید را به دست نیاوردیم، نباید اقیانوس را محکوم کنیم. مروارید بسیار کمیاب است و تنها به خواهندگان راستینش می رسد…
با سلام
در قسمتی از فایل استاد فرمودن که خداوند به اندازه ایمانت بهت نعمت میده و همچنین فرمودن که چه بخای بری جهنم و چه بهشت به همه کمک می کنه.
این نکته رو من توی فایل های دیگه هم شنیده بودم ولی امروز یه چیزی در وجودم حل شد خدا رو شکر.
من از بچگی چه تحت تاثیر حرف های مامانم و چه مواردی که دور و برم میدیم میگفتم چرا خداوند به همه کمک نمکنه. همیشه عذاب وجدان داشتم که چرا زندگی بهتری نسبت به دخترعموم دارم و چرا اون نمیتونه به خواسته هاش برسه و خوشحال باشه. همیشه دخترعموم حسرت من رو میخورد که در تهران زندگی میکردم و مجبور نبودم کار کشاورزی کنم و در این مسایل به پدرو مادرم کمک کنم. همیشه هم به من گفته شده بود که خدا فقط به ادم های خوب کمک میکنه. باور کنید این حرف انقدر برای من زجر اور بود که نگو. فکر میکردم مگه من چه چیز بهتری نسبت به دختر عموم دارم. و همیشه تو دلم از خدا عصبانی بودم.
اما امروز فهمیدم که در واقع من ادم بهتری نیستم که در تهران زندگی میکنم، بلکه پدر من وقتی جوون بود مجبور شد در بدترین وضعیت به تهران مهاجرت کنه تا کار پیدا کنه و با وجود کلی ترس اما قدرت رو به خدا داده بود. در صورتی که عموی من از همون زندگی ساده روستایی که داشت راضی بود.
بهتر بودن یک انسان فقط به یکسری اعمال مثل نماز و روزه و … نیست. واقعا باید ببینیم چقدر شرک تو دلمون هست. باید ببینیم ایا میتونیم قدرت رو به خدا بدیم؟ ایا میتونیم به نکات مثبت زندگی خودمون توجه کنیم و حسرت نخوریم؟ آیا میتونیم از چیزی که داریم لذت ببریم؟ آیا شهامت قدم برداشتن برای خواسته هامون رو داریم؟
این حرف های استاد خیلی دل من رو اروم کرد که هر کس در دنیا به هر جهتی که بخاد بره خدا بهش کمک می کنه. البته برای بعضی ها غلبه به ترس هاشون و تغییر در جهت قوانین کاینات سخت تره چون در خانواده های متفاوت با باورهای متفاوت و… متولد شدن ولی اگر بخان تغییر کنن مطمینن خداوند بهشون کمک می کنه.
الان که این رو نوشتم به ذهنم رسید که شاید قدرتمند ترین باور غلط که نمیزاره خیلیا برن سمت تغییر زندگیشون اینه که اصلا مگه میشه با تقدیر جنگید. مگه میشه زندگی رو تغییر داد.
با تشکر از استاد و اگاهی های خوبشون
به نام خداوند مهربان
سلام به همه دوستان گلم
پنجاه و چهارمین روز سفرنامه:
واقعا لذت بردم از این فایل. توحید مهمترین موضوعی هست بنظرم که باید دائم روی اون کار کنیم. توحید یعنی فقط و فقط روی خدا حساب کنیم. توحید یعنی همون یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود. یادمه یکی از سوالهای درسی همیشه جوابش این بود: ایمان،توحید و عمل صالح. اگر ما ادعای ایمان داریم پس باید فقط و فقط روی خدا حساب کنیم و این حساب باز کردن باعث عمل صالح میشه. عملی که خدا قول پاداش داده بهش. اونم با چه حساب و کتابی؟ دو دوتای خدا میشه هزارتا. یعنی همونجا که استاد میگن همه چیز به نفع تو میشه. وقتی فقط و فقط به خدا توکل میکنیم و همه چیز رو به خودش میسپاریم دیگه جایی برای ترس و نگرانی نمیمونه.
خودم دیدم که میگم. حتی قوانین کشور هم تغییر میکنه به نفع ما.
یه پرونده حقوقی داشتم،نه براش وکیل گرفتم،نه یکبار جلسات دادگاه رو رفتم و نه هیچ چیز دیگه. فقط به خدا گفتم همه چیز رو سپردم به خودت. و دیگه به این موضوع فکر نکردم. چند مدت بعد خوده قاضی پرونده تماس گرفت گفت قضیه چیه،و من هم سیر تا پیاز رو براش گفتم و نتیجه به نفع من صادر شد. خدا اینه. وقتی همه چیزرو میسپاریم دیگه نباید به چیزای دیگه فکر کنیم. تاریکی وجود نداره. هرجا نور نباشه میشه تاریک. وقتی پای خداوندی که نور علی نور هست وسط باشه،تاریکی معنایی نداره.
ممنون ازت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که هربار درکم از توحید و یگانگیش بیشتر میشه
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که به این مسیر پر از زیبایی و آرامش هدایت شدم
شاد سلامت و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
سلااام استاد.
این فایل پرده های شرک را برای من کنار زد. چقدرر من مشرک بودم و ترس داشتم. هنوز هم میترسم و قدرت را به دست دیگرانی داده ام که هیچ تاثیری در زندگی ام ندارند ، مگر اینکه من به آنها قدرت بدهم. من هم مثل شما شرایط زندگی ام به گونه ای بوده که هیچ حمایتی نه از طرف پدر و مادر و خانواده و نه از طرف هیچ شخصی دریافت نکردم! این باور و پذیرش این موضوع برایم خیلی ساده بود که هیچکسی نمی تواند به من کمک کند الا خود من! بعد از آشنایی با شما و این مباحث ، برایم آشکار شد که من با باورهای خودم شرایط دلخواهم را میسازم…
اما مسئله توحید فراتر از این ها بود. درست است که من برای خوشبختی ام و خلق اتفاق خوب زندگی ام فقط روی خودم و خدای خودم حساب کرده بودم، اما این قضیه در ترس از آدمها ، تصمیمشان و شرایط نادلخواه صادق نبود. چنان زنجیر ترسها به پایم گره خورده بود که ماه ها و ماه ها مرا از قدم برداشتن بازداشته بود. چنان این شرک بزرگ آرامش را از من گرفته و جهنم برایم ساخته بود که از آتش آن میسوختم و میسوختم. اما وقتی به یاد آوردم زمانهایی که از کسی نترسیدم و حرکت کردم و قدرت را فقط منحصرا از آن خدا دانستم و اتفاقا کارها معجزه وار پیش رفت، همان شخص دستی شد که اتفاقا کمک کرد ، و عدو سبب خیر شد… این شد که تازه متوجه شدم که نههه! توحید بخش دیگری هم دارد. بخشی بسیااار مهم.
تازه فهمیدم که خداوند با تضادهایش سعی دارد این درس بزرگ و این موضوع را به من آموزش بدهد. اگر دیده بگشایم ، سپاسگزار باشم ، بزرگتر فکر کنم و تنها قدرت را به خداوند بدهم قطعا رستگار خواهم شد.
من از جمله آدمهایی هستم که ضربه ویرانگر شرک را خورده ام. جهنم و ترس و دو دلی حاصل از این باورهای شرک آلود را دیده ام. شب ها تا صبح نخوابیدن و ترس از اینکه نکند فلان اتفاق بیوفتد را دیده ام. استرس و نگرانی را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده ام. میدانم نبود آرامش و نداشتن توکل و نگاه توحیدی چه جهنمی است…
این نگاه نه فقط یک نگاه و ایده ایست که زیباست، یا در مرحله بالاتر خلق زندگی ام بدین وسیله است ، بلکه این یک ضرورت است ، و خداوند وعده داده اگر این نگاه را نداشته باشم زندگی ام جهنم بشود! این یک ضرورت است که البته جهادی اکبر میطلبد! البته ساعت ها تمرین و تمرکز و کنترل ذهن می خواهد. تا آخر عمر کار گردن و یاداوری می خواهد… اممما نتیجه اش بهشتی از آرامش و احساس خوب و سبکبالی و شجاعت و احساس قدرت و یکی بودن با خداست. من واقعا هیچ ایده ای در مورد بهشت ندارم ، فقط میدانم بهشت را می شود در این دنیا تجربه کرد. بهشتی که حاصل از باورهای توحیدی است.
آنجایی که آرامش است ، توکل به خدا هست ، عشق است ، احساس قدرت و خلق کنندگی هست ، دوستی با خدا هست ، درک قوانین و قدرت خداست ، بهشت همانجاست…
خدایااااا شکرت❤