توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 59 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسترن زارع بی نهایت آزادی گفته:
    مدت عضویت: 2026 روز

    شما بهترین استاد دنیایی

    بابهترین وتنهاترین روش درست زندکی. خیلی دوستت دارم

    خیلی دوستت دارم

    خیلی خوشحالم که فایل گذاشتی

    تو زندکی منو .نحوه فکرکردن یابهتربگم نحوه تفکر کردن منو تغیردادی

    تو بهترینی

    مرسی که سال جدید برای ما فایل گذاشتی

    منتظر شما بودم حسابی .دوستت دارم

    دوستدار شما نسترن زارع

    به امید دیدار شما از نزدیک .منو یادت بمونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    فاطمه اسگندری گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    به نام خدای عادل و هدایتگرم

    هر آنچه دارم از آن توست به هر خیری از طرف تو من محتاجم

    سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته‌ی عزیزم

    استاد تا اومدم سایت فایل جدید رو دیدم و متنشو خوندم یاد صحبتهاتون افتادم که میگفتید خدا هدایتم میکنه بیام فایل جدید ضبط کنم که راجبه چه موضوعی باشه،استاد من چند وقتی بود با خودم راجب همین موضوع حرف میزدم و تایید میکردم که اره چون فلان کار رو با هدایت خدا شروع کردی و ازش چراغ سبز خواستی برای شروعش برای همین موفقیت آمیز بود،استاد بقول خودتون ما توی جهان جادویی زندگی میکنیم چطوریه که من این سردنیا به ی موضوعی فکر میکنم و خدا به شما که اون سردنیا هستید الهام میکنه که راجب همین موضوع فایل بزارید و از زبون شما با من حرف زد خدایا بی‌نهایت ممنونم که اینطوری جواب میدی.

    بریم سراغ سوالها،قبل از عید بود دی ماه بود فکر کنم تصمیم گرفتم توی چالشی شرکت کنم که ورودی داشت،استاد انقدر مطمئن بودم که از پسش برم میام اره من تواناییشو دارم که نگو اره من بلدم و نتیجش شد رد شدن توی اون چالش بعدش با خودم میگفتم چرا اینطوری شد نکنه عجله‌ای کردی که اینطوری شد خلاصه 2ماه گذشت با خودم تصمیم گرفتم که آخرای اسفند ماه دوباره شرکت کنم توی اون چالش و داشتم به عزیز دلم میگفتم اینبار با چراغ سبز خدا شرکت میکنم استاد همون لحظه که این جمله رو نوشتم برای عزیز دلم ،استاد دقیقا همون لحظه که من پیام رو فرستادم عزیز دلم هم همون لحظه بهم گفت همین هفته شرکت کن،استاد واقعا وقتی با قلبت اعتماد میکنی نه کلامی در لحظه جوابتو میده خدا هر لحظه داره باهامون حرف میزنه صدای ذهنمون انقدر بلنده که نمیشنویم.خلاصه که با چراغ سبز خدا شرکت کردم و با موفقیت انجام شد و چقدر در زمان گذروندن اون چالش بهم کمک کرد از طریق عزیز دلم که یکی از دستاش بود و الهاماتی که فلان کارو کن و همش عالی بود.من توی این چندوقته هی به خودم یادآوری میکردم که دقت کن ببین وقتی خودتو عقل کل نمیدونی از خدا میخوای راه رو نشونت بده ببین چقدر از مسیر راحتی کارت انجام شد به شکل معجزه‌وار.استاد این موضوع به وضوع نشونم داد که با وجود مهارت و دانش وقتی در برابر خدا متواضع میشی چطوری آسونت میکنه برای آسونی‌ها الهی شکر که خدای به این بخشندگی و مهربونی خالق منه.استاد در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    محمد مطیع الله گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    یادمه تیپ خیلی خوبی زده بودم. نمیدونم شاید خیلی مغرور شده بودم. داشتم میرفتم که یهو چنان محکم خوردم زمین، چناااااان محکم خوررررددددم زمین که نفهمدیم از کجا خوردم. از جام بلند شدم و بدون اینکه حرکت خاصی بخوام بکنم دوباره چنان محکککممم تر از قبل خوردم زمین که خودمو لباسام داغون شدیم. حتی اگه فکر کنم اولین زمین خوردن اتفاقی بود(البته که هیچ چیز اتفاقی ای وجود نداره و همه چیز تحت اراده ی الله است) نمیتونم باور کنم دومین زمین خوردنم اتفاقی بود. من امضای خدا رو پای این زمین خوردن ها دیدم. الان میفهمم که تا خدا نخواد من راه عادیمم نمیتونم برم چه برسه به رانندگی و… خداست که دستور میده اصطکاک عمل بکنه، خداست که دستور میده این لقمه از گلومون بره پایین؟ یا گیر کنه و خفمون کنه. حتی دسشویی رفتن. خداست که به ما رحم میکنه و به سلامت اینکار رو انجام میدیم وگرنه خییلی راحت با یه زور زدن میتونه تمام اعضا و جوارحمون رو بریزه رو سنگ توالت و حتی حالمون بهم بخوره که بخوایم دل و روده ی خودمونو جمع بکنیم.

    رئیس کلانتریمون وقتی سربازها به هم زور میگفتن مثال قشنگی میزد برامون. میگفت: «به دسشویی رفتنتون دقت کردین؟ ما انسان ها اینیم. حتی همسرمون حتی عزیزترین کسای زندگیمون هم ما رو اون لحظه گردن نمیگیرن.»

    ای انسان، چه چیزی تو را در مقابل پروردگار بلند مرتبه ات مغرور کرده!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم

    استاد امروز که سایت رو باز کردم تا روی قانون سلامنی کار کنم تا دیدم فایل جدیدی اومده اینقدر دلم براتون تنگ شده بود که نتونستم لحظه ای صبر کنم.

    نا الان دقیقه 8دفایل رو گوش کردم،

    اولا خدا رو شکر می کنم که یه استاد عملی فوق العاده برام فرستاده تا قانون جهان هستی رو لمس کنم و به لطف ک یاری خودش عمل کنم.

    اسناد کاقعا به شما می بالم که اینقدر آگاه هستید به هدایتها و الهاماتی که بهتون می شه و توجه می کنید و فکر می کنید و بعد بهتر عمل می کنید.

    من اول باید این درس رو از شما بگیرم و با تمام تلاشم سعی کنم عمل کنم.

    در مورد موضوع این فایل وقتی شروع کردید به بیان کردن موضوع یاد خودم افتادم که 2 روز گذشته من یه قیمه درست کردم که مثل روزهای قبلم خوشمزه و تعریفی آنچنان نبود.

    موضو ازداین قراره که من به دلیل اینکه همسرم به طعم و نحوه پخت غذا خیلی توجه می کنه ، این خواسته در من به وجود اومده که برای پخت غذاها بیشتر دقت کنم و با توجه بیشتر درست کنم تا غذاهام‌خوشمزه تر بشه ، خوب با تحقیق که می کردم یه سری از غذاها مثل قرمه ، قیمه و .. خیلی خوشمزه می شه که واقعا هر کی می خوره تعریف می کنه. چند روز پیش که حرف از آشپزی شد من به یکی از دوستان گفتم من به خاطر حساسیت های همسرم یه سری غذا ها رو خیلی خوشمزه درست می کنم و کردیت خوشمزگی غذا رو به خودم دادم و 2 روز بعد که مهمان داشتم و قیمه درست کردم به اون خوشمزگی نبود.

    دقیقا ندایی درونم گفت بفرما فاطمه خانم ، فکر می کردی خودت خوشمزه درست می کردی ، این عزیزم من بودم که هدایتت می کردم . این ندا رو به وضوح درونم بهم گفت و من باید از استاد یاد بگیرم که این ندا ها رو محکمتر و بلند تر بشنوم و به تمام کارهام تعمیم بدم.

    امید وارم و از خدای خودم می خوام که یاری ام کنه تا در هر لحظه و هر کاری که انجام می دهم به هدایتهاش اولادقت کنم و فراموش نکنم که هر کاری که از من سر می زنه اگر خوبه به خاطر گوش به فرمان بودن هدایتهاش هست و من فقط اجرا کننده خوبی هستم . او می گوید و هنر من خوب گوش کردن و اجرا کردن است.

    و هر کجا نتیجه خوبی نمی گیرم چون به ولایل مختلف مثل ترس(قدرت دادی به غیرخدا و هر عملا بیرونی) یا مثل غرور و از خود دانستن نتایج خوب(قدرت دادن به خود به تنهایی) و .. که همه نوعی شرک است، گیرنده الهاماتم ضعیف بوده خوب نشنیدم و عمل نکردم . که باز هنر من این است که با احساس خوب که حاصل توجه به نکات مثبت و مثبت نگری و باورها و افکار توحیدی و عاری از شرک(تنها قدرت مطلق خداوند است وبس) است ، گوشم را تیز کنم برای دریافت الهامات و رها و سرسپرده باشم و عمل کنم و به این ترتیب با بندگی کردن ، پادشاهی کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    الهه پوراحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    سلاااام به استاد عزیزم و تمام دوستان همفرکانسی خودم.

    بینهایت خدا رو شکر میکنم و از شما هم متشکررررم که این فایل رو گذاشتین.

    استاااااااد از زمانی که شروع کردم به شنیدن این فایل ، شوکه و مات و مبهوت شدددددم . خدایاااا چقدررررر کارات دقیقه . چقددرررررر سریع پاسخ میدی.

    استاد امروز یکشنبه است و من چهارشنبه ، پنجشنبه و جمعه یک موضوع مدام تو ذهنم میچرخید و میدونین اون چی بود ؟؟؟؟؟

    همش با خودم میگفتم الهه تو از استاد توکل، هدایت و توحید عملی رو قشنگگگگگ یاد گرفتی. اما چرا در تمام اوقات نمیتونی مثل اون موقع هایی که کمی استرس داری تسلیممممم هدایت خداوند باشی. به خدا گفتم خدای من ، من الهه ، بنده اتم و میخواااام که تو تمام لحظات زندگیم بتونم به تو و هدایتت کاملا تسلیم وااااار توجه و عمل کنم و ار خدا خواستم که کمکم کنه.

    به خودم گفتم نباید دچار غرور بشی و بگی من اینکارهارو کردم و یا دیگه میدونم باید چیکار کنم. و امروز بعد از همه این فکرهاااا این درو گوهرها رو از شما دارم میشنوم.

    استااااد من چقدررررر کیف کردم از این جمله تون که گفتین تو کارهایی که دفعه اوله ما بیشتر تسلیم خداوندیم و مدام از خدا کمک میخوایم اما بعدش نه …..

    خداااااای من نمی تونم بیشتر از این حس تشکرم رو بیان کنم.

    خداااای من اینجا مینویسم که خدایاااااا من خودم رو تو تمام لحظات زندگیم به خودت میسپرم. خدایا کمکم کن در مقابلت خاشع باشم. خدایااااا کمکم کن که بدونم فقیرم در برابر همه لطفی که از تو میتونه بمن برسه.

    خدایا من رو از غرور بهخودم حفظ کن. خدایا من هرررررچی دااااارم از تو دارم.

    خدایا من هیچچچچچچی نمیدونم. خدایا من هیچی نیستم.

    خدای من ، من رو به استوارترین راهها هدایت کن.

    خدایااااااااااااااا کمکم کن برای هر کاری اولش بهت بگم من بدون تو هیچم و هیچی رونمی تونم پیش ببرم. ذهنمو و قلبمو باز میکنم که هدایتت رو بگیرم.

    خدایاااا شکرت

    خدایا شکرررت

    استاد عزیزم ازتون ممنونم

    انقدرررر در خودم حس شعف داررررم که قدرت نشستن رو از من میگیره و باید راه برم تا شب و همش بگم خدایا شکرت

    مرررسی که انقد دقیق و سریع جواب میدی.

    امروز 26 فروردین 1403

    تاریخ زدم تا برای همیشه یادم بمونه که از این لحظه و از امروز قراره هر روز و هر لحظه ام پر از هدایت باشه . هدایتی که من در اون هدایت پر از تسیلم، خشوع و هیچی هستم.

    دوستتت دارم خدای من .

    دوست تون دارم استاد عزیزم.

    الهه خودت رو دوست دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    به نام خدای هدایتگر

    خدایا من به تو نیاز دارم خودت منو هدایت کن و درمسیر درست قرار بده

    چند مدت پیش داشتم به موصوع مادر شدنم فکر میکردم

    وقتی دلم میخواست این حس رو تجربه کنم

    از خدا کمک میخواستم

    دلم خونه میخاست یه خونه مستقل برای خودمون

    از خودم پرسیدم چی شد به این خواسته ها رسیدی

    جواب یه چیز بود

    اینکه به خدا اعتماد کردی

    واقعی سپردی بهش

    ولی چی شد خیلی خواسته ها داشتم ک بهش نرسیدم

    رو دیگران و خودم حساب کردم

    چند مدتی میشه که با همسرم تصمیم گرفتیم کسبو کاری رو شروع کنیم

    برای شروع ایده اش از خدا کمک خواستم

    ایده ی خوبی بود

    همه چی خیلی عالی داشت پیش می‌رفت

    ولی من فراموش کردم

    رو هدایت خدا باید هر لحظه حساب کنم

    به یه نفر که تجربه داشت تو این کار دل سپردیم

    گفتیم این بلد راهنمایی میکنه

    اما خبری نشد

    مسائلی پیش اومد که پولمون رو باید بابت اون موضوع می‌دادیم

    پولی نموند که کارمون رو ادامه بدیم

    گره پشت گره

    یه جایی ناراحت شدم گفتم خدایا من حرکت کردم پس کو برکت؟

    میدونستم یه جای کار من ایراد داره ولی کجا نمیدونستم

    امروز یه باگ بزرگ رو در خودم شناسایی کردم

    من بارها از استاد شنیده بودم از هدایت خدا کمک بگیر

    رو خدا حساب کن

    ولی تو این مرحله که خدا هدایت رو خیلی واضح بهم میگه ایراد داشتم

    یعنی میگفتم کمکم کن ولی باور نداشتم هدایتم میکنه

    میگفتم اگر هم هدایت کنه شاید من نفهمم

    و چون این باور رو داشتم هدایت رو هم دریافت میکردم ولی متوجه نمی‌شدم

    برای خودم سخت کرده بودم این کارو

    چون خودمو واقعی لایق هدایت نمیدونستم

    چون هموزباورم نشده که بابا خدا همه رو اونم در هر لحظه برای هر کاری هدایت میکنه

    و اینکه من باید بپذیرم که من هیچی نمیدونم

    من باید روزانه هدایتم ام رو دریافت کنم هر روز و هر لحظه از خدا بخوام که بهم بگه چیکار کنم؟

    چه صحبتی کنم ؟کی رو ملاقات کنم ؟چه فایلی ببینم ؟چه کتابی بخونم ؟

    راست میگید استاد که قدم اول عجز

    من باید برسم به این ناتوانی و عجزکه خدایا من تسلیم

    من هیچی نمیدونم تو میدونی

    چند روز پیش یه فایلی دز مورد برنامه ریزی به دستم رسید که وقتی گوشش دادم صدایی درونم گفت این نیست

    همه جا حرف از این میزنن که برنامه هفتگی و ماهانه ات رو بنویس

    ولی غافل از اینکه برنامه دیروز برای امروزت جواب نمیده

    خدا خدای تازگی هاست

    هر روز باید به خودم بگم

    هر روز از خدا برنامه امروزت رو بخواه

    هزارتا سبک برای برنامه ریزی تو دنیای مجازی هر روز داره آموزش داده میشه

    ولی چه برنامه ریزی بهتر از برنامه خدا

    خیلی وقتا شده برای امروزم برنامه نوشتم و رفتم یکیشو انجام بدم هدایت شدم به یه راه های دیگه ای که اصلا فکرشم نمیکردم

    بعد اون یکی برنامه هام مونده بود

    سرزنش شروع می‌شد که نتونستی برنامه که نوشتی رو انجام بدی

    در صورتی که من با برنامه ای که خدا برام در نظر گرفته بود حالم خوب بود

    ولی نجوای ذهنم همچنان تو سرم بود

    چرا؟چون من به خودم حساب کرده بودم

    و همین سرزنش کردن ها کار رو خراب میکرد

    خیلی جای کار دارم این آگاهی ها رو درک کنم

    هر وقت از هدایت صحبت میشد میگفتم یعنی میشه یه روز برای منم بشه

    غافل از اینکه این هدایت هر لحظه تو هر کاری داره باهام حرف میزنه

    فقط من باید آرامش خودم رو حفظ کنم صدای نجواها رو کم کنم تا بشنوم این هدایت رو

    من لایق دریافت این هدایت ها هستم

    و من هیچی نمیدونم در مقابل خدا

    دو اصل اساسی که باید همش اینا رو تمرین کنم.

    همش فکر میکردم به خاطر وقتایی که خدا هدایتم کرد و من افتادم دنبال نجواها دیگه این هدایت شامل حالم نمیشه

    آخه خدا چقدر بگه و من گوش نکنم

    ولی خدا همیشه و هر لحظه داره هدایتم میکنه چه گوش کنم چه نکنم

    باید هر روز قبل اینکه روزم رو شروع کنم ملاقاتی با خدا داشته باشم

    قبل هر کاری و هر حرکتی با خدا مشورت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    گلاله خسروی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی و تمامی عوامل این سایت الهی

    خدایا شکرت که این فایل رو گوش دادم و از استاد ممنون وسپاسگزارم به خاطر گذاشتن این فایل توحیدی

    من قبل از آشنایی با این مسیر الهی همه کارها رو با عقل خودم و خشکه ایمانی که از مذهبی بودن یاد گرفته بودم انجام میدادم و نتیجه آن یک زندگی پر از سختی ،ناراحتی،رنج ونا امیدی بود اون اواخر به حدی اعتماد به نفس من تموم شده بود که از خودم بیزار شدم که خداروشکر خداوند منت سر من نهاد و به این مسیر الهی هدایتم کرد ……..

    مسیله غرور خیلی هم ساده و عادی خودش رو نشون نمی ده مثال منی که در این مسیر الهی قرار گرفتم بخوام به واسطه دانستن قوانین دیگران رو هم قضاوت کنم یعنی این که من می‌دونم و دیگرانی که نمی‌دانند اما فلسفه زندگی این نیست و خود استاد بارها خودشون گفتن راههای هدایت برای همه هست و متفاوت…پس ما باید به کار خودمون برسیم و دیگران رو قضاوت نکنیم…..

    مثلاً این مدت گیر دادن به همسرم و قر زدن رو شروع کردم وحتی به کارهای خیری که ایشان انجام میدادن به واسطه دانستن قوانین به ایشان میگفتم حس لیاقتت کمه و ارزش کار ایشان را پایین می آوردم که غافل از اینکه که دارم مدار خود را پایین می آورم و دچار کبر و غرور شده ام و خودم را منبع تمام فرکانس را فراموش کرده بودم پس امروز صبح خدا به پس کله ام زد و با سرماخوردگی ناچیزی بیدار شدم و خداروشکر به موقع همه چیز را مرور کرده و این فایل گران مایه راهم کند و کاو نمودم والان حالم خوب خوب است خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زهرا قنبری گفته:
      مدت عضویت: 2196 روز

      سلام دختررر شما بینظییر نوشتیدد

      من از وقتی این فایل اومده رو سایت هر روز چند تا کامنت ازین رو میخونم الان نشستم که بخونم گفتم کدوم صفحه بهم گفت هفت گفتم حالا چرا هفت و بی مقاومت اومدم صفحه هفت گفتم کدوم کامنت گفت از اولش شروع کن

      راسش ذهنم نجوا کرد گلی جون سن حضورش تو سایت کمه گفت قضاوت نکن و گفتم چشم

      و …

      انگار دقیقااا من باید امروز همین لحظه کامنتتون میخوندم چون چسبید به کلم کامل

      اونجایی که گفتین غرور گرفتم و فکر کردم من بلدم و میدونم

      عاشقتم عزیزم واقعا یه دنیااا مرسیی انگاری این کامنت تمام چیزی بود که واسه ارامش این لحظم لازمم بود

      از هیجان قلبم تند میزنه انگاری به عالمه در از اگاهی واسم باز شد

      هزار بار میشنویم ولی انگار دفعه هزارو یکم یه چیز جدید یه حرف متفاوت شنیدیم چقدر دنیای مدار و فهم و درک عجیبن

      زیاااد مرسی از عمق وجودم سپاسگزارم ازت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        گلاله خسروی گفته:
        مدت عضویت: 980 روز

        سلام زهرا جان عزیز ازت ممنونم که نظر من رو خوندی

        و از خدا میخوام که همیشه هدایت عالی خودش رو سر راه هممون قرار بده

        راستش من از وقتی وارد این مسیر الهی شدم خیلی معجزه ها دیدم اما هنوز که هنوز خیلی باید کار کنم و از خداوند متعال سپاسگزارم به خاطر استاد و دستان عزیز چون شما در این سایت آرزوی سلامتی و موفقیت و ثروتمندی رو برای هممون دارم…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مهری جزایری گفته:
    مدت عضویت: 938 روز

    بنام خداوند قانون مدار

    سلام بر استاد عزیزم و بانو شایسته سلام به دوستان هم فرکانسی ممنونم از استاد عزیزم هر لحظه‌ای که استاد در مورد خداوند صحبت می‌کند انرژی خاصی در وجود ما قرار می‌دهد مثل همون باتری موبایل که

    باید به منبع انرژی وصل شود تا شارژ شود

    خاطره‌ای دارم که دوست دارم امروز برای دوستان هم فرکانسی تعریف کنم البته تجربه‌ای است که در گذشته به دست آوردم

    قبلا من زندگی خیلی سختی رو داشتم سپری می‌کردم همسرم بیکار بود بیمار بود از لحاظ ذهنی و روحی دارو مصرف می‌کرد و زندگی پر آشوبی داشتم از همه نظر

    و مداون من می‌گفتم خدایا اول این اتفاق بیفته بعد این اتفاق بیفته بعد این اتفاق بیفته و زندگی من درست بشه هر روز زندگی من بدتر از دیروز می‌شد و من با خودم می‌گفتم چرا درست نمی‌شه چه اتفاقی افتاده

    تا اینکه یک شب که دیگه از زندگی خسته شده بودم در واقع بریده بودم دیگه هیچ امیدی به زندگی و آینده و انسان‌های اطرافم نداشتم و هیچ راهکاری به ذهنم نمی‌رسید ناتوان‌تر از همیشه بودم و به آخرین نقطه رسیده بودم یمه‌های شب از خواب بیدار شدم و سر سجاده نشستم و شروع به گریه کردم سرم رو گذاشته بودم رو مهر مثل بچه‌ای که سرش رو رو زانوی پدرش گذاشته گذاشته گفتم خدایا خدایا کمکم کن ن نمی‌تونم من بریدم قدرتش رو ندارم تو بگو چطوری همه چی درست میشه به روش خودت به مدل خودت ه اون مدلی که تو می‌دونی درسته درست بشه

    و فقط دوستان اینو می‌خوام بگم که فردای اون روز وقتی خورشید در اومد زندگی من متحول شد ن به خدا می‌گفتم که خدایا همسرم اول بره سر کار بعد بیماریش خوب بشه بعد آدم درستی بشه بعد سر به راه بشه …. ولی راهکار خدا با من خیلی فرق داشت راهکار خدا این بود که اول باید همسرم سلامتیش رو به دست بیاره بعد از اینکه سلامتی به دست آورد اتوماتیک وار سر کار میره و بعد از اون یکی یکی مشکلات حل میشن و همین اتفاق افتاد و همسر من بعد از 13 سال تصمیم گرفت که خودش رو درمان کنه بله دوستان بعد از اون شب زندگی من تغییر کرد ولی امروز که استاد این فایل رو گذاشتن به یاد آوردم که من فراموش کردم که خداوند چه کارهایی برای من کرده و لحظه‌ای که همه چیز را به خدا سپردم همه چیز درست شد تا زمانی که می‌گفتم من می‌دونم من بلدم آغاز بدبختی‌ها بود من این جمله رو با گوشت و پوست و استخونم لمس کردم ولی افسوس که فراموش کردم

    خدا را سپاسگزارم که امروز دوباره به من یادآوری کرد ه من همون خداییم که تو را از اون بدبختی‌ها نجات دادم زمانی که همه چیز را به من سپردی از استاد عزیزم ممنونم ز خداوند براش سلامتی و طول عمر می‌خواهم که ما را هر لحظه به یاد خدا میندازه و همانطور که خداوند فرمود بهترین دوست تو کسی است که تو را هر لحظه به یاد خداوند بیندازد در پناه خداوند لحظه به لحظه با یاد خداوند شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشد خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1477 روز

    به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند

    چقدر درس های فایل های توحید عملی شیرینه

    انقدر شیرینه که خواب رو از چشمام ربوده و با قلبم دوست دارم نوشته هارو در سایت بنویسم

    چقدر تحسینتون میکنم استاد عزیزم که چقدر قشنگ توحید رو بیان میکنید و واقعا زمانی که آدم بر اساس تجارب قبلی خودش عمل می‌کنه کارها فقط بر اساس منطق و نادرسته و فقط باید بگیم خدایا تمام راه حل هارو تو به من گفتی و من هیچی نمی‌دونم

    چه جمله قشنگی

    خدایا من در برابر تو هیچ چیز نمی‌دونم

    تو میدونی، تو به من بگو

    قدم اول احساس عجز و ناتوانیه

    چقدر این نکات ظریف کلیدی هستن واقعا

    دقیقا زمان هایی بوده که احساس کردم گیر کردم و درمانده و مانده از همه چیز و همه کس بودم چقدر باعث شد خداوند در ذهنم پررنگ بشه و باور کنم که فقط اون می‌تونه بهم کمک کنه و نه هیچ کس دیگه

    فقط زمانی که فرمان دست خداست همه چیز به زیباترین شکل ممکن پیش میرود

    یادمه اولین بار که سرکار رفتم فقط همه چیزو به خدا سپردم وگفتم هرجایی باشه فرقی ندارن می‌خوام کار کنم زمان هایی که روی قول های بقیه حساب کرده بودم اصلا هیچ کدوم نشد ولی دقیقا زمانی که همه چیزو به خدا سپردم همه چیز برام به آسانی در عرض یک روز جور شد و منشی یک آموزشگاه شدم

    بعداز اون ترسیدم، شرک ورزیدم و چندین ماه همون جای ثابتم درحالی که میدونستم اشتباهه وایسادم و برام جالب بود غافل از اینکه فقط خودم میتونم تغییر کنم مباحث سایت رو به بقیه توضیح میدادم و بیشتر از خودم دور میشدم

    تا اینکه با چک و لگدهای بسیار بالاخره تسلیم شدم و اومدم بیرون

    انگار رها شده بودم

    و بازم گشتم دنبال کار این بار بعداز چندتا مصاحبه دست هدایتگر خدا باعث شد شخصی واسطه بشه و برم سرکار کار جدیدم که خیلی دوسش داشتم و فروشنده شدم این بار فقط 20روز سرکار بودم و اونجا هم ترس و ترس باعث شد برام ماندگار نباشه و دقیقا روز آخر کارم وقتی کاملا درمانده بودم که خدایا من چیکار کنم یه مشتری که مدیر یه شرکت بود اومد خرید کنه و بهم پیشنهاد کار داد دقیقا با حقوق دوبرابر اون موقع ام که با کلاس‌های دانشگاهم کاملا هم خوانی داشت

    و خداوند دلها رو برام نرم کرد تا بتونم کار کنم و جالب این جاست تو همون ساختمانی بود که کار میکردم

    و برام جالبه هربار که بعداز درست شدن کارهام نگاهم به دست بنده خدا بود، همه چیز خراب میشد

    و این بار هم شرک ورزیدم و وابسته بنده خدا شدم فکر کردم روزی رو بنده اش می‌رسونه نه خدا و دقیقا ضربه هاشو خوردم

    و در یک تصمیمی که پشتش ایمان بود باز هم از اونجا اومدم بیرون و به محض اینکه اومدم بیرون پیشنهاد کار بهم دادن و من تو یه کلینیک مشغول به کار شدم خیلی تجربه جالب و لذت بخشی برام بود و کلی اتفاقات خوب برام رقم خورد و در کار نقاشیم که خیلی دوسش داشتم پیشرفت کردم و با یه استاد خیلی خوب آشنا شدم

    اما عزت نفس و اعتماد بنفسم خیلی مشکل داشت

    تو تمام این مدت توانایی نه گفتن و دفاع کردن از خودم رو نداشتم و در نتیجه یک مسئله پیش اومد بین خانواده که من نتونستم نه بگم و ترسیدم و کارم رو از دست دادم

    یک ماه طول کشید و شرایط خیلی سختی بود

    خیلی سخت بود که طبق نظر دیگران زندگی کنم و خودم نباشم

    و بعداز یک ماه بالاخره کار جدید برام شروع شد کار جدیدم رو این بار دوست نداشتم اولش ولی انگار یه حسی بهم میگفتی برو خیره

    و من رفتم و حسابدار شدم و کلی خیریت درش به وجود اومد

    درحالی که هیچ پیش زمینه ای نداشتم و هیچی بلد نبودم در تمرین ستاره قطبی از خداوند خواستم که خودش کارها رو پیش ببره و واقعا همه چیز به طرز جادویی پیش رفت

    کلی فرصت و نعمت جدید برام ایجاد شد

    تونستم روی خودم بیشتر کار کنم و وقت بیشتری پیدا کردم تا باورهای نامناسبم رو بشناسم

    درآمدم بیشتر شد و تونستم کتاب ها و منابع هنر که خیلی بهشون علاقه داشتم بخرم

    تونستم بهای دوره قدم اول دوره 12قدم،عزت نفس و عشق و مودت در روابط رو بپردازم که نزدیک یک سال آرزوم بود بخرمشون و اتفاقات مثبت شروع شدن

    روابطم رو با آدم های نامناسب کاملا حذف کردم

    احساس ارزشمندیم خیلی بهتر شد

    تونستم با توجه به شرایطم تصمیمات خیلی بهتری بگیرم

    و چقدر دونفر از دوستان عزیزم بهم کمک کردن که از کاربران فعال سایت هستن و ازشون سپاسگزارم

    یک نفرشون منو به این دنیای جادویی سایت دعوت کرد و نفر دوم مشوق و انگیزه دهنده من و دست خدا شد تا هدایت هارو بهتر درک کنم

    قبلاً به شدت بحث و درگیری زیادی با بقیه داشتم و مدام عصبی بودم اما الان آرومم و فرمان زندگیمو به خداوند سپردم و ازش خواستم همه چیزو مدیریت کنه و انقدر همه چیزو قشنگ برام چید که هیچ کس نمی تونست به این قشنگی بچینه

    برای قدم بعدیم تعهد دادم تا بدهیمو قدم به قدم پرداخت کنم و از خداوند خواستم تا بدهی های من رو خودش پرداخت کنه و هدایتم کنه تا دوره های استاد رو به راحت ترین شکل ممکن تهیه کنم

    فقط سپاسگزار خداوند هستم که این چنین در هارو برام باز کرد و گزاشتم تا روی شانه هایش بنشینم

    گر مرد رهی میان خون باید رفت

    وز پای فتاده سرنگون باید رفت

    تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید رفت

    چقدر از کامنت های زیبا و پراز درس دوستان تجربه کسب میکنم و خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم

    عاشقتونم

    در پناه خدایی باشید که قدرت خلق زندگی را به ما داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    amene nasiri گفته:
    مدت عضویت: 4008 روز

    بنام نامی او

    استاد نازنینم و دوستان هم فرکانسی سلام

    استاد جان اگه بدونید وقتی فایل در مورد توحید عملی میذارید چشمام چه جوری قلبی میشه و بدو بدو میرم تا فایلو گوش بدم و هربار چقدر ازتون ممنون میشم که بهمون معنی توحید شرک و مهم تر از همه توحید در عمل رو یاد میدین.چقدر تک تک کلماتتون به قلبم نشست و چقدر خداوند رو شکر کردم بابت شنیدن این آگاهی ها

    استاد جانم شاید قبلا اینکه هر کاری که کنم از خداوند راهنمایی بخوام برام مسخره یا یه جورایی به سخره گرفتن عظمت خداوند برای کارهای پیش پا افتاده ایی بود که خودمم میتونستم از پسش بربیام اما الان با صحبتای شما این آگاهی رو درک کردم که چه جوری میشه هر لحظه به یاد خداوند بود همینطوری که وقتی هررررکاری میکنی ازش راهنمایی و هدایت بخوای مثل کسی که هرر لحظه کنارته و تو اعماق وجودته و چقدر این آگاهی قشنگه

    این به نظرم تنها راهی هست که هر لحظه با خداوند زندگی کنی و عاشقانه بپرستیش

    از این به بعد میخوام این آگاهی رو تمرین کنم تا تو وجودم مثل یه عادت خوب بمونه

    وقتی غذا میپزم ازش بخوام چیو وچقدر بریزم

    وقتی میخوام دیاده روی کنم ازش مسیر بعدی رو راهنمایی بخوام

    وقتی بدار میشم ازش بخوام اول کدوم کارو انجام بدم

    وقتی بین دوراهیی ها میمونم فقط و فقط به راهنمایی هاش عمل کنم

    خداوندا کمکم کن که تو تک تک ابعاد زندگیم باهات زندگی کنم و هدایت هات رو بشنوم و انجام بدم

    آمیییین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: