اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
توی این فایل استاد در مورد افرادی که خودشون رو کاربلد میدونن و مغرور میشن در مقابل خداوند صحبت کردن و اینکه وقتی به خدا میگیم من نمیدونم من هیچی نیستم هدایت هارو دریافت میکنن و کارها آسون میشه و من دقیقا نقطه مقابل این گروه بودم همیشه از اعتماد به نفس پایین و خودکم بینی کارهام کند پیش میرفت و واسه همه چی تقلا میکردم چون فک میکردم فقط باید عقل و هوش خودم زیاد باشه فلان کار رو یاد بگیرم، استعداد و تواناییم زیاد باشه تا فلان کار رو انجام بدم خودم فرز و چابک باشم تا سریع کارهامون انجام بدم و چون این هوش و توانایی و استعداد رو در خودم نمیدیدم و تکیه ام همش روی خودم بود به جایی نمیرسیدم و اما از وقتی این فایل رو گوش کردم که استاد گفتن “در مقابل خداوند متواضع باشیم و بپذیریم که خودمون هیچی نمیدونیم و آقا من در مقابل خداوند هیچی نیستم که این به این معنا نیست که من در مقابل غیرخداوند هیچی نیستم
یعنی یک آدمی که خداوند رو پشت و پناه خودش میبینه هدایت های خداوند رو داره دریافت میکنه اتفاقا در مقابل من دون الله غیر خداوند سرش هم خیلی بلنده یعنی به همون نسبتی که شما در مقابل خداوند خاشع هستی و متواضع هستی به همون اندازه در مقابل غیرخداوند اعتماد به نفس داری “
هنوزم از خوندن این قسمت حرف استاد قلبم به تپش میوفته و قلبم باز میشه و از وقتی درک کردم این موضوع رو که در مقابل خدا خاشع باشم و بگم من نمیدونم و از خودم همش انتظار نداشته باشم و کارهامون میسپارم به خدا کارهام به طرز عجیبی سریع و روون شده مثلا منی که دستپختم انقد بد بود که همش همسرم ازم ایراد میگرفت مخصوصا مخصوصا بعد از به دنیا اومدن دخترم یه جوری شده بود که هر چی درست میکردم بد میشد هر چی واقعا هر چی حتی ساده ترین ها یه جوری که خودمم خسته شده بودم و دوس نداشتم اصلا آشپزی کنم اما الان اعتماد به نفسم بالاتر رفته و هر غذایی میخوام درست کنم کاری کنم میگم خدایا من نمیدونم خودت بگو چیکار کنم و دقیق و مو به مو میگه مثلا میگه نمک بسه روغن کمه و منی که همش سر این موضوع مشکل داشتم الان جوری شده که همسرم پیش بقیه از دستپختم تعریف میکنه مهمون میاد مهمونااز دستپختم تعریف میکنن میگن چقد خوشمزه شده و مثلا چند روز پیش که میخواستم برم مهمونی مژه بذارم برای خودم همیشه انقد سخت و خسته کننده میذاشتم که گفتم دیگه نمیذارم اما وقتی همین کارو هم به خدا سپردم خیلی سریع و راحت انجام دادم که خودمم باورم نمیشد و خیلی از کارهای دخترم انقد راحت پیش میره که تعجب میکنم و اینا نتایج من از گوش دادن به این فایل ه که مطمئنن اتفاقات مهمتر و بزرگتر در راهه
سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته بی نظیر و سلام رفقای توحیدی در این سایت
بله استاد عزیزم ارتباط این نحوه نگرش (نگرش توحیدی) با روانی و راحتی زندگیم کاملا درک کردم هر روز دارم درک میکنم
من تو کسب و کار خودم چند ماه پیش چند وقت اصلا فروش نداشتم همش به خودم میگفتم پسر تو میتونی انقدر فروشت خوبه کار کن زور بزن، تبلیغ کن، زنگبزن به همه،
به خدا استاد یک ماه این کارهارو انجام دادم و واقعا زور زدم هیچ اتفاقی نیفتاد و یه کیلو بار هم نفروختم
بعد یک ماه به قول شما دور قمری زدن رسیدم به این نقطه که خدایا من دیگه هر کار بلد بودم انجام دادم حالا تو هدایتم کن تو بگو چیکار کنم (اقرار به عجز و ناتوانی خودم و نیاز به هدایت خدا)
حدودا چند ماه پیش خداوند یه الهامی کرده بود که به یه نفر که نماینده شرکتی بود پیام بدم همون موقع میگفتم حالا چه اثری داره این پیامو بفرستم خلاصه به الهامم عمل کرده بودم و فرستاده بودم
حالا برگردم به ادامه داستان که عاجز شدم گفتم خدایا هدایتم کن
به خدا استاد جان همون ادم 5 تن از من فرداش بار خرید من 100 میلیون سود کردم یعنی با خودم میگفتم ببین بنده خدا تو یه ماه زور زدی همون اول رو خودت حساب نمیکردی فرمونو میدادی دست خدا ببین چقدر راحت برات انجام داد و انصافا تا حالا راحترین معامله من بود و بالاترین سود تو کل معاملات من در این چند سال
بله استاد من اگر فراموش نکنم این ارتباط رو هر روز متوجه میشم از وقتی از شما شنیدم همه کارهامو با ایاک نعبدو شروع میکنم به خدا به قول شما همین گفتنش چقدر کارهامو آسون کرده
استاد اون جمله ای که گفتید میدونید درباره چه قدرتی حرف میزنم
من نمیفهمم انصافا اگه یه زره درک کنم قدرت خدا روانقدر زور نمیزنم واقعا همین گفتن این جمله که خدایا من نمیدانم و تو میدانی هدایتم کن معجزه میکنه ولی هر روز باید به خودم یاداوری کنم انقدر فراره این موضوع که فکر میکنم خودم میدونم
خدایا من هر چه دارم از توست و من بدون تو و هدایت تو هیچ هیچ هیچ هستم
استاد جانم الا خیلی دلم میخواست کامنت ّدارم و اومدم که کامنت بذارم و از رابطه زیبایی که با خدای
جانم ایجاد شده بگم
با دوره احساس لیاقت چقد خودم رو لایق تر میدونم که با خدای خودم حرف بزنم
لذت بالاتر از این کار نیست برام
هروز با اون که باید حرف بزنم حرف میزنم
چون من لایق حرف زدن با خالق خودم هستم
تو دعای جوشن کبیر و نامه 31 به فرزند خودش میگه که هرچی میخوای از خدا بخوا
و من به این پی بردم که احساس لیاقت تو این انسان چقد موج.میزده
اط لحاظ احساس الا درک میکنم که تو مدار بالاتری هستم و میخوام با همه خستگی فقط با رب جانم حرف بزنم
از وقتی دارم دوره احساس لیاقت کار میکنم جنس همه چی تو زندگی مت عوض شده
دفتر کارم محیط کارم چقد تمیز شده
خونم مثل جواهر میدرخشه
خدای من همه چیز جادویی شده .چقد راحت تر گفتگوهای ذهنی حال مند خوب میکنه
قبلا میخواستم بگم به حدا اعتماد دارم همه فیلم بازی کردن بود اما الا میشه گفت 5 درصد اعتماد دارم به خدا و اون درصد کم هم کلی کار برام انجام میده
چند وقت پیش موتور خریدم و ی بار فقط سوار شده بودم
همش ترس داشتم ولی الا که دارم و به خدا توکل کردم و سوار شدم کم کم راه افتادم و الا چقد خوب شدم و همش اعتماد به خدا بود اونه که موتور سوار میکنه به جای من
واقعا نمیدونم از این زندگی جادویی چی بگم
حالا که لایق تر شدم حالا که بلد شدم با خدا حرف بزنم
مطمئنم روی دورهای دیگه که کار کنم چه نتایجی خواهم گرفت
خدایا من از ذات پاک توام هرکز درکم رو بیشتر کن
هروز زندگی ام را زیبا تر کن
خدایا چقد دل تنگ حرف زدن با تو بودم ی روز کامنت نذاشتم انقد دلتنگ تو شدم
خدایا ای بهترین من ای مالک من زندگی ام را غرق عشق و زیبایی کن
زندگی ام راغرق در نعمت وثروت کن ثروت من به خدای خودم نزدیک تر میکنه
ثروت از من انسان بهتری میسازه
خدایا من از توام از وجود تو گوهری در وجودم دارم که از تواست من اسمش رو گذاشتم گوهر ققنوس
گوهری که مانند الماس میدرخشد در من گوهری به نام ارزشمندی
من ارزشمند و لایق هستم لایق عشق ناب خداوند
چون پروردگار هستی خودش در من دمیده من لا اشرف مخلوقات کرده
این کامنت گذاشتن و گفتن از خدای جانانم نماز منه
باید از خدای خودم بگم
از زیبایی و کرامتش که همه چیز شد همه کس شد برای من
هرچقدر که به اون نزدیگ تر میشم از آدما بی نیاز تز میشم
فقیر خداوندم و بی نیاز از همه چیز و همه کس
چون همه کس من خدا شده
دلم میخواد از سر ذوق اشک بریزم واقعا زندگی برای من زیباست
چون خدارو پیدا کردم
استاد ازت ممنونم که صدای خدا شدی
شدی ابراهیم زمانه و توحید رو یکتا پرستی رو به ما یاد دادی
خدایا ای تنها قدرت جهان هستی سپاس گذارم که با ی کامنت نوشتن انقد حالم رو خوب میکنی
توکل کردن یعنی فقط و فقط روی خدا حساب کردن و چشم از کل جهان برداشتن و چشم به خدا داشتن
این فایل دقیقان حال و روز الان م هست انگار این فایل رو استاد برای من آماده کرده بود از سال پیش تو یه دور باطل افتادم و خودمو استاد می دونستم و تموم می گفتم آره دیگه می تونم آره دیگه هر چی بخوام انجام می دم یه غروری منو گرفته بود که به قول استاد سیلی اول رو خوردم سیلی دوم رو خوردم ولی فکر می کردم باور هام درست شده و نتیجه این که دتا موضوع همزمان درگیرم کرد یکی بیماری که دیگه برای مدتی نمی تونستم کار کنم دومی بخاطر این که اون حس غرور و داشتم که دیگه خودم درستش می کنم می جنگم
یه چیزی ته ذهنم می گفت نیازی به جنگیدن نیست
به جای کار کردن روی خودم ساعت کار کردنم رو بیشتر کردم و باز نشد از یه جایی به بعد دیگه توان جسمی نداشتم چند بار به وضوح خداوند باهام صحبت کرد که کدوم راه رو برم ولی باز راه اشتباه و انتخاب می کردم تا جایی که دیگه یه جا کم آوردم اومدم گفتم خدایا تسلیم م نمی دونم چکار کنم نمی دونم که اصلان چیو نمی دونم به یکباره خدا دری رو باز کرد که خودم هم فکرشو نمی کردم از اون مسیر به پول برسم بازم اسرار نکردم گفتم خدایا تو می دونی گفتم مهاجرت کنم باز فایل های مربوط به مهاجرت رو خدا سر راهم گذاشت و باز اینجا می گم نمی دونم ولی یزره ایمان دارم که خدا هست به وضوح می بینم که چطور کمک می کنه چطور در ها رو باز می کنه و همزمان الان درگیری های مختلف دارم فقط بخاطر غرور فقط بخاطر اینکه از خدا دور شدم یه جوری خودمو گول می زدم که آره همه چیو بلدم و دیدم که چطور میشه وقتی می گی همه چیو بلدی اینجا که استاد گفت ایاک نعبد و ایاک نستعبن بخدا هر چی تو زندگیم دارم بخاطر تمرین ستاره قطبی و تمرین های که استاد یاد دادن که راجب ساده ترین چیز ها از خدا یار ی می گرفتم
و خداروشکر که الگوهای تکرار شونده رو راجب خودم خیلی زود فهمیدم و اینجا دیگه یه چیزی تو ذهنم می خوام بکارم که هر چقدر تکرار کنم کمه
که تو در برابر علم و دانش و توانایی خداوند هیچی نیستی
از خداوند می خوام که راهنمای ام باشه که از مسیر منحرف نشم و منو بیشتر و بیشتر به سمت توحید پیش ببره و این خواسته درم شکل بگیره خدایا که تو هستی و واقعان اگر تو نبودی شاید الان وجود نداشتم , از خدا می خوام که هر روز بیشتر و بیشتر منو نزدیک کنه به یکتا پرستی و ای وای از شرک که واقعان ظربه هام رو از شرک خوردم اونجا که می گه شرک در دل مومن به مانند مورچه ای در تاریکی شب ه واقعان درسته و وقتی ما بتونیم در هر شرایطی برای هر کاری بگیم که خدایا تو بگو که کدوم راه رو برم تو راهنما ی م باش
اینو می دونم اگر هر چه بیشتر به سمت مسیر یکتا پرستی پیش برم همونجا عشق هست عشق به کارت همونجا گنج هست همونجا خوشبختی هست همونجا انسان های خوب هستند
وقتی که یک کاری رو برای اولین بار انجام میدیدم خودمون رو کاربلد نمیدونیم ،خودمون رو نیازمند این میبینیم که به یاری خداوند نیاز داریم ، ولی وقتی کمی راه میوفتیم توی اون کار خبره میشیم دیکه خودمون رو عقل کل مبدونیم و احساس میکنیم که نیازی به کمک و مشورت خداوند نداریم.
در صورتیکه ما همیشه به کمک خداوندی که کل مسیر رو میدونه نیاز داریم.
اینکه ما چقدر میتونیم هدایت خداوند را دریافت کنیم به عوامل زیر بستگی دارد:
1) چقدر باور داریم که نیرویی که کل جهان رو مدیریت میکنه میتوووونه ما رو هم هدایت میکنه
2) چقدر باور داریم که ما لیااااقت هدایت از طرف خداوند رو داریم.
+بپذیریم که ما در مقابل خداوند هیچ چیزییی نمیدونیم، در برابر هرچیزی نه فقط کارهای گنده بلکه حتی در غذا درست کردن.
+انقدر تو هرچیزی باید از خداوند کمک بگیریم تا این بشه جزوی از زندگیمون
+ما باید فقیییر باشیم به کمک خداوند
+ایاک نعبد و ایاک نسنعین ورد زبونمون باشه
+خشوع خودمون نسبت به خداوند رو نشون بدیم
و در یک کلام ما همواره و در هر لحظه و در هر کاری، به یاد خداوند باشیم، خشوع در دل و زبان باید همیشه با ما باشد در نهایت، به خاطر این که خداوند خود تنها منبع قدرت، علم و هدایت است، باید همیشه در برابر او فروتن و نیازمند باشیم.
استاد عزیزم همین امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم و توحید رو تو ذهنم مرور میکردم و با خودم میگفتم هر عامل بیرونی که فکر کنم تو زندگی من تاثیر داره و هر فردی فکر کنم تو زندگی من قدرت داره این یعنی شرک ورزیدن به خداوند یه لحظه این سوال برام پیش اومد که اگه رو خودمون حساب کنیم چی اینم شرک محسوب میشه یا نه اصلا خود ما این وسط چیکاره ایم راه درست اینکه فقط به خداوند توکل کنیم ولی خود ما چی
خدارو شکر با این فایل خداوند جواب منو داد،این خودش یه کج فهمی به حساب میاد که درسته من روی هیچ کس حساب باز نمیکنم و اونا رو تو زندگیم بهشون قدرت نمیدم ولی برای من این یک پاشنه آشیل به حساب میومد که با کوچکترین موفقیتی خودم رو تحسین میکردم به این نیت که این من بودم که این موفقیت رو رقم زدم و همه اعتبار این موفقیت رو میدادم به خودم و بعدش به طرز عجیبی نتیجه تغییر میکرد و یاد حرف استاد میوفتادم که میگفت خیلیا زندگیشون یه روز پایینن یه روز بالا یک موفقیت ثابتی رو ندارن منم هی فکر میکردم با خودم میگفتم حتما فعلا آماده ش نیستم یا تکاملم رو طی نکردم یا فکر میکردم من که سعی میکنم فرکانس های مناسبی ارسال کنم و احساس خوبی داشته باشم پس چرا اوضاع یه روز خوبه یه روز بد و با این فایل فهمیدم که خیلی رو خودم حساب باز کردم خیلی روی استعدادهای خودم روی تواناییهای خودم حساب باز کردم و عملا در طی مسیر هیچ قدرتی به خداوند نمیدم چون میدونین میدونستم این مسیر رو خداوند سر راه من آورده و هدایتم کرده به این مسیر ولی باور نداشتم در ذره ذره این مسیر هم میتونه کمکم کنه و همه چیز به شکل معجزه آسایی آسون پیش بره
خدایا خودم کمکم کن خودت هدایتم کن من بدون تو هیچی نیستم من تازه اول مسیر هستم مسیر سرسبز و زیبایی که اگر فقط به تو امید و باور داشته باشم و فقط از تو کمک بخوام و باور داشته باشم فرمانروای جهانیان کمکی به من میکنه که آسان میشم برای آسانی ها و نخوام خودم با ذهن خودم زور بزنم و به سختی بخوام به چیزی برسم اونوقته که زندگی سعادتمند رو تجربه میکنم؛خداوند پاسخ منو داد حالا ببینیم چجوری عمل میکنیم به این آگاهی ها و الهامات
خدارو شکر میکنم بخاطر این فایل فوق العاده ارزشمند و سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تمام کسانی که
به این درک عظیم از آگاهی رسیده اند که فقط خدا دانای حکیم است.
فقط او میداند و ما فکر میکنیم که میدونیم.
بارها وبارها در قران کریم گفته که تو چه میدانی
وما ادرئک…
وتو چه میدانی…
ولی این انسان نادان در حالی که آفرینش خود را فراموش کرده برای خدا مثال میزند، که این استخوان های پوسیده را چه کسی زنده میکند ؟
و خدا در جواب میگه: همان کس که اول بار آنها را خلق کرد.
دوستان من یه خاطره از بازی کردن در باشگاه بیلیارد دارم که کاملا نشون میده که غرور در لحظه میتونه بلای جان انسان بشه،
وقتی در یک بازی به شکل جام قهرمانی برگزار شد، تقریبا 6 نفر از دوستانی که همیشه اونا رو به راحتی شکست میدادم شرکت کردن و من خیلی خوشحال و مغرور ،به قول معروف رجز میخوندم،
بازی که شروع شد انگار دستهام میرزید
استرس عجیبی بهم وارد شده بود.به قول خداوند ما دردل دشمنان ترس می اندازیم
تمام ضرباتم خطا میرفت.افراد ضعیف براحتی منو شکست میدادن.با هر شکست بیشتر تحقیر میشدم
استرس واظطرابم بیشتر میشد
خلاصه به تمام افراد اون جمع بازی رو باختم.
وقتی شب به خونه برگشتم ،از خداوند تشکر کردم
که خدایا چگونه هر که را بخواهی خار و بی مقدار میکنی.
از اون روز به بعد با خودم عهد بستم که بی دلیل مغرور نشم.همیشه اون بازی رو برای خودم مثال میزنم که در شرایط مختلف مغرور نشم.
یادمه وقتی بود که داشتم برای یک هدف تحصیلی اقدام میکردم و پروسه ای رو پیش میبردم. مسئله از اینجاست که من اصلا اجازه نمیدادم کسی کمکم کنه، و هرچی دستان خدا و از افراد مختلف میگفتن که جای آزمون تافل میتونی آیلتس رو بدی یا دولینگو گوش نمیدادم تا اینکه ضربه گوش ندادن به ه ایت رو خوردم و بعد تازه شروع کردم پیرو ه ایت ها. درسته که برگشتم به مسیر ولی کلا با گوش ندادن به هدایت ها مسیر رو بسیاز سخت کردم برای خودم.
زمانیم شد که در روابط غرور رو نسبت به خدا گذاشتم کنار و هدایتشو پیرو شدم، وقتی گفت که برای تماشای یک فستیوال موزیک تو دانشگاه چند نفر رو دعوت کنم که بیان باهم بریم تماشا، منی که تقریبا خیلی کم دیگران رو باهم دعوت میکردم و حتی به سختی به یک نفر دعوت میدادم چون ترس درم رخنه کرده بود.بالاخره این هدایت رو عمل کردم بهش و اینکار رو کنم و نتیجش شد یک نتیجه عالی. یک اعتماد به نفس که حاصل پیروی از هدایت درمورد غلبه بر ترسم در روابط بود و اتفاقا خیلی راحت تر و روان تر از هروقت دیگه ای تونستم که به خواستم در روابط برسم که شاید هیچوقت انقدر راحت نبوده.
جالبه که وقتی پیرو هدایت نبودم خیلی راه سخت، سفت، محکم و بدقلق بوده، مثل پا برهنه بودن در وسط تابسون روی سنگ های داغ با وزنه سنگین رو دوش میموند!
ولی وقتی که از هدایت پیروی کردم انگار سوار بر ماشین کولر دار، صندلی راجت، جاده سبز و زیباو هموار بودم که روان و راحت رسدیگ به خواسته که اگر نگم زودتر از انتطار ،میوونم بگم دقیقا زمانی که انتظار داشتم رسیدم.
خاشع بودن در برابر خدا و عجز در برابرش که من هیچی نمی دونم و تو می دونی
مامان من تعریف میکرد و میگفت :من حامله نمی شدم،تصمیم گرفتم با مادربزرگ بریم دکتر،رفتیم بهمون قرص داد ولی اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش یه دکتر دیگه،نشد که نشد و رفتیم پیش مامای خونگی هیچ اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش دعانویس بازم اتفاقی نیافتاد،پولام تموم میشد میرفتم پول جور میکردم و باز میرفتیم پیش دکتر،دوباره باز جواب نمیگرفتیم رفتم پیش یه امام زاده دست به دعا،برای من نذری میاوردن تا بخورم حامله بشم ولی نشدم،یه روز دیگه خسته شدم.تمام قرصامو جمع کردم (خیلی پول داده بودند به قرص و دوا)
حیاطمون دیوارش کوتاه تر بود و مامانم میگه خدایا خودت بده من از خودت میخام و قرص ها رو پرتاب میکنه از دیوار حیاطمون به بیرون،بعد میگه من متوجه شدم که حامله م ولی یادش نمیاد بعد چند روز ،و میگه من اصلا حالم بد نمیشده و حامله گی اسونی داشتم و خدا منو بهش داده.
مامانم ایمانش رو به خدا نشون داد و دیگه همه چی رو به خدا سپرده بود و خداوند هم پاسخ داد بهش.
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستای خوبم
توی این فایل استاد در مورد افرادی که خودشون رو کاربلد میدونن و مغرور میشن در مقابل خداوند صحبت کردن و اینکه وقتی به خدا میگیم من نمیدونم من هیچی نیستم هدایت هارو دریافت میکنن و کارها آسون میشه و من دقیقا نقطه مقابل این گروه بودم همیشه از اعتماد به نفس پایین و خودکم بینی کارهام کند پیش میرفت و واسه همه چی تقلا میکردم چون فک میکردم فقط باید عقل و هوش خودم زیاد باشه فلان کار رو یاد بگیرم، استعداد و تواناییم زیاد باشه تا فلان کار رو انجام بدم خودم فرز و چابک باشم تا سریع کارهامون انجام بدم و چون این هوش و توانایی و استعداد رو در خودم نمیدیدم و تکیه ام همش روی خودم بود به جایی نمیرسیدم و اما از وقتی این فایل رو گوش کردم که استاد گفتن “در مقابل خداوند متواضع باشیم و بپذیریم که خودمون هیچی نمیدونیم و آقا من در مقابل خداوند هیچی نیستم که این به این معنا نیست که من در مقابل غیرخداوند هیچی نیستم
یعنی یک آدمی که خداوند رو پشت و پناه خودش میبینه هدایت های خداوند رو داره دریافت میکنه اتفاقا در مقابل من دون الله غیر خداوند سرش هم خیلی بلنده یعنی به همون نسبتی که شما در مقابل خداوند خاشع هستی و متواضع هستی به همون اندازه در مقابل غیرخداوند اعتماد به نفس داری “
هنوزم از خوندن این قسمت حرف استاد قلبم به تپش میوفته و قلبم باز میشه و از وقتی درک کردم این موضوع رو که در مقابل خدا خاشع باشم و بگم من نمیدونم و از خودم همش انتظار نداشته باشم و کارهامون میسپارم به خدا کارهام به طرز عجیبی سریع و روون شده مثلا منی که دستپختم انقد بد بود که همش همسرم ازم ایراد میگرفت مخصوصا مخصوصا بعد از به دنیا اومدن دخترم یه جوری شده بود که هر چی درست میکردم بد میشد هر چی واقعا هر چی حتی ساده ترین ها یه جوری که خودمم خسته شده بودم و دوس نداشتم اصلا آشپزی کنم اما الان اعتماد به نفسم بالاتر رفته و هر غذایی میخوام درست کنم کاری کنم میگم خدایا من نمیدونم خودت بگو چیکار کنم و دقیق و مو به مو میگه مثلا میگه نمک بسه روغن کمه و منی که همش سر این موضوع مشکل داشتم الان جوری شده که همسرم پیش بقیه از دستپختم تعریف میکنه مهمون میاد مهمونااز دستپختم تعریف میکنن میگن چقد خوشمزه شده و مثلا چند روز پیش که میخواستم برم مهمونی مژه بذارم برای خودم همیشه انقد سخت و خسته کننده میذاشتم که گفتم دیگه نمیذارم اما وقتی همین کارو هم به خدا سپردم خیلی سریع و راحت انجام دادم که خودمم باورم نمیشد و خیلی از کارهای دخترم انقد راحت پیش میره که تعجب میکنم و اینا نتایج من از گوش دادن به این فایل ه که مطمئنن اتفاقات مهمتر و بزرگتر در راهه
بنام رب بسیار بخشنده و بی حساب رزاق من
سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته بی نظیر و سلام رفقای توحیدی در این سایت
بله استاد عزیزم ارتباط این نحوه نگرش (نگرش توحیدی) با روانی و راحتی زندگیم کاملا درک کردم هر روز دارم درک میکنم
من تو کسب و کار خودم چند ماه پیش چند وقت اصلا فروش نداشتم همش به خودم میگفتم پسر تو میتونی انقدر فروشت خوبه کار کن زور بزن، تبلیغ کن، زنگبزن به همه،
به خدا استاد یک ماه این کارهارو انجام دادم و واقعا زور زدم هیچ اتفاقی نیفتاد و یه کیلو بار هم نفروختم
بعد یک ماه به قول شما دور قمری زدن رسیدم به این نقطه که خدایا من دیگه هر کار بلد بودم انجام دادم حالا تو هدایتم کن تو بگو چیکار کنم (اقرار به عجز و ناتوانی خودم و نیاز به هدایت خدا)
حدودا چند ماه پیش خداوند یه الهامی کرده بود که به یه نفر که نماینده شرکتی بود پیام بدم همون موقع میگفتم حالا چه اثری داره این پیامو بفرستم خلاصه به الهامم عمل کرده بودم و فرستاده بودم
حالا برگردم به ادامه داستان که عاجز شدم گفتم خدایا هدایتم کن
به خدا استاد جان همون ادم 5 تن از من فرداش بار خرید من 100 میلیون سود کردم یعنی با خودم میگفتم ببین بنده خدا تو یه ماه زور زدی همون اول رو خودت حساب نمیکردی فرمونو میدادی دست خدا ببین چقدر راحت برات انجام داد و انصافا تا حالا راحترین معامله من بود و بالاترین سود تو کل معاملات من در این چند سال
بله استاد من اگر فراموش نکنم این ارتباط رو هر روز متوجه میشم از وقتی از شما شنیدم همه کارهامو با ایاک نعبدو شروع میکنم به خدا به قول شما همین گفتنش چقدر کارهامو آسون کرده
استاد اون جمله ای که گفتید میدونید درباره چه قدرتی حرف میزنم
من نمیفهمم انصافا اگه یه زره درک کنم قدرت خدا روانقدر زور نمیزنم واقعا همین گفتن این جمله که خدایا من نمیدانم و تو میدانی هدایتم کن معجزه میکنه ولی هر روز باید به خودم یاداوری کنم انقدر فراره این موضوع که فکر میکنم خودم میدونم
خدایا من هر چه دارم از توست و من بدون تو و هدایت تو هیچ هیچ هیچ هستم
خدایا من نمیدانم تو میدانی هدایتم کن
خدایا شکرت
سپاسگزارم استاد
به نام فرمانروای من صاحب اختیارم رب
سلام استاد ابراهیم نشانم
سلام مریم شایسته عزیزودوستان خوبم
توحید عملی
چقد این فایلهای توحیدی رو دوس دارم چقد عشقن
چند روزه شرایط ی جوره زیاد نمیتونم کامنت بخونم
دلم لک زده برای خدای خودم
چقد از توکل کردن به خدا نتیجه گرفتم
چقد با خدا رفیق شدم
چقد عشق بازی با خدا رو دوس دارم
چقد عاشق تر شدم به درگاه رب
استاد جانم الا خیلی دلم میخواست کامنت ّدارم و اومدم که کامنت بذارم و از رابطه زیبایی که با خدای
جانم ایجاد شده بگم
با دوره احساس لیاقت چقد خودم رو لایق تر میدونم که با خدای خودم حرف بزنم
لذت بالاتر از این کار نیست برام
هروز با اون که باید حرف بزنم حرف میزنم
چون من لایق حرف زدن با خالق خودم هستم
تو دعای جوشن کبیر و نامه 31 به فرزند خودش میگه که هرچی میخوای از خدا بخوا
و من به این پی بردم که احساس لیاقت تو این انسان چقد موج.میزده
اط لحاظ احساس الا درک میکنم که تو مدار بالاتری هستم و میخوام با همه خستگی فقط با رب جانم حرف بزنم
از وقتی دارم دوره احساس لیاقت کار میکنم جنس همه چی تو زندگی مت عوض شده
دفتر کارم محیط کارم چقد تمیز شده
خونم مثل جواهر میدرخشه
خدای من همه چیز جادویی شده .چقد راحت تر گفتگوهای ذهنی حال مند خوب میکنه
قبلا میخواستم بگم به حدا اعتماد دارم همه فیلم بازی کردن بود اما الا میشه گفت 5 درصد اعتماد دارم به خدا و اون درصد کم هم کلی کار برام انجام میده
چند وقت پیش موتور خریدم و ی بار فقط سوار شده بودم
همش ترس داشتم ولی الا که دارم و به خدا توکل کردم و سوار شدم کم کم راه افتادم و الا چقد خوب شدم و همش اعتماد به خدا بود اونه که موتور سوار میکنه به جای من
واقعا نمیدونم از این زندگی جادویی چی بگم
حالا که لایق تر شدم حالا که بلد شدم با خدا حرف بزنم
مطمئنم روی دورهای دیگه که کار کنم چه نتایجی خواهم گرفت
خدایا من از ذات پاک توام هرکز درکم رو بیشتر کن
هروز زندگی ام را زیبا تر کن
خدایا چقد دل تنگ حرف زدن با تو بودم ی روز کامنت نذاشتم انقد دلتنگ تو شدم
خدایا ای بهترین من ای مالک من زندگی ام را غرق عشق و زیبایی کن
زندگی ام راغرق در نعمت وثروت کن ثروت من به خدای خودم نزدیک تر میکنه
ثروت از من انسان بهتری میسازه
خدایا من از توام از وجود تو گوهری در وجودم دارم که از تواست من اسمش رو گذاشتم گوهر ققنوس
گوهری که مانند الماس میدرخشد در من گوهری به نام ارزشمندی
من ارزشمند و لایق هستم لایق عشق ناب خداوند
چون پروردگار هستی خودش در من دمیده من لا اشرف مخلوقات کرده
این کامنت گذاشتن و گفتن از خدای جانانم نماز منه
باید از خدای خودم بگم
از زیبایی و کرامتش که همه چیز شد همه کس شد برای من
هرچقدر که به اون نزدیگ تر میشم از آدما بی نیاز تز میشم
فقیر خداوندم و بی نیاز از همه چیز و همه کس
چون همه کس من خدا شده
دلم میخواد از سر ذوق اشک بریزم واقعا زندگی برای من زیباست
چون خدارو پیدا کردم
استاد ازت ممنونم که صدای خدا شدی
شدی ابراهیم زمانه و توحید رو یکتا پرستی رو به ما یاد دادی
خدایا ای تنها قدرت جهان هستی سپاس گذارم که با ی کامنت نوشتن انقد حالم رو خوب میکنی
توکل کردن یعنی فقط و فقط روی خدا حساب کردن و چشم از کل جهان برداشتن و چشم به خدا داشتن
در پناه ابدی حق شاد باشید و سلامت و ثروتمند
سلام بچه های عزیز سایت
این فایل دقیقان حال و روز الان م هست انگار این فایل رو استاد برای من آماده کرده بود از سال پیش تو یه دور باطل افتادم و خودمو استاد می دونستم و تموم می گفتم آره دیگه می تونم آره دیگه هر چی بخوام انجام می دم یه غروری منو گرفته بود که به قول استاد سیلی اول رو خوردم سیلی دوم رو خوردم ولی فکر می کردم باور هام درست شده و نتیجه این که دتا موضوع همزمان درگیرم کرد یکی بیماری که دیگه برای مدتی نمی تونستم کار کنم دومی بخاطر این که اون حس غرور و داشتم که دیگه خودم درستش می کنم می جنگم
یه چیزی ته ذهنم می گفت نیازی به جنگیدن نیست
به جای کار کردن روی خودم ساعت کار کردنم رو بیشتر کردم و باز نشد از یه جایی به بعد دیگه توان جسمی نداشتم چند بار به وضوح خداوند باهام صحبت کرد که کدوم راه رو برم ولی باز راه اشتباه و انتخاب می کردم تا جایی که دیگه یه جا کم آوردم اومدم گفتم خدایا تسلیم م نمی دونم چکار کنم نمی دونم که اصلان چیو نمی دونم به یکباره خدا دری رو باز کرد که خودم هم فکرشو نمی کردم از اون مسیر به پول برسم بازم اسرار نکردم گفتم خدایا تو می دونی گفتم مهاجرت کنم باز فایل های مربوط به مهاجرت رو خدا سر راهم گذاشت و باز اینجا می گم نمی دونم ولی یزره ایمان دارم که خدا هست به وضوح می بینم که چطور کمک می کنه چطور در ها رو باز می کنه و همزمان الان درگیری های مختلف دارم فقط بخاطر غرور فقط بخاطر اینکه از خدا دور شدم یه جوری خودمو گول می زدم که آره همه چیو بلدم و دیدم که چطور میشه وقتی می گی همه چیو بلدی اینجا که استاد گفت ایاک نعبد و ایاک نستعبن بخدا هر چی تو زندگیم دارم بخاطر تمرین ستاره قطبی و تمرین های که استاد یاد دادن که راجب ساده ترین چیز ها از خدا یار ی می گرفتم
و خداروشکر که الگوهای تکرار شونده رو راجب خودم خیلی زود فهمیدم و اینجا دیگه یه چیزی تو ذهنم می خوام بکارم که هر چقدر تکرار کنم کمه
که تو در برابر علم و دانش و توانایی خداوند هیچی نیستی
از خداوند می خوام که راهنمای ام باشه که از مسیر منحرف نشم و منو بیشتر و بیشتر به سمت توحید پیش ببره و این خواسته درم شکل بگیره خدایا که تو هستی و واقعان اگر تو نبودی شاید الان وجود نداشتم , از خدا می خوام که هر روز بیشتر و بیشتر منو نزدیک کنه به یکتا پرستی و ای وای از شرک که واقعان ظربه هام رو از شرک خوردم اونجا که می گه شرک در دل مومن به مانند مورچه ای در تاریکی شب ه واقعان درسته و وقتی ما بتونیم در هر شرایطی برای هر کاری بگیم که خدایا تو بگو که کدوم راه رو برم تو راهنما ی م باش
اینو می دونم اگر هر چه بیشتر به سمت مسیر یکتا پرستی پیش برم همونجا عشق هست عشق به کارت همونجا گنج هست همونجا خوشبختی هست همونجا انسان های خوب هستند
خدا رو شکر
بنام خدا
سلام
حسم رو نمیتونم تایپ کنم
مطمعنن اونایی که این حسو داشتن درکم میکنن
ولی امروز میخام با خدا صحبت کنم
سلام خدای خوبم
میدونی چند روزه دارم باخودم میگم فرشته خدا داره طبق قوانینش پیش میره
خودت میدونی دیگه چندروزیه ک باهات درد و دل نمیکنم
میدونم مدارم بالاتر رفته و اینکه اصلا دلم نمیگیره ک بخام درد و دل کنم
خداجونم تو بهم گفتی صبر کن
بهم گفتی این قدمی ک برداشتی خیلی شجاعانه و بزرگ بود گفتی بقیش با من
امروز خیلی درک نکرده بودم این قضیه رو اما بااین فایل کاملا قلبم محکم شد
چقدر خوبه که بشینم رو دوش تو و تو منو ببری
چند روزیه ک انگار دنبال همین قضیه بودم
که چطور کارام رو به تو بسپرم
امشب فهمیدم نیازی نیست حرکتی بزنم
فقط نیازه خودباوریمو ببرم بالا لایق بدونم خودم رو و بقیه کارهارو بسپرم به تو
دیگه واقعن چطور باید باورت کنم؟
کم نتیجه گرفتم ازت؟
کم اتفاقات عجیب غریبی برام رقم زدی؟
من و هیچکسی هیچ قدرتی نداریم تنها قدرت تویی
دست تو بالاترین دست هاست
وظیفه من اعتماد به تو و چنگ زدن به ریسمان توعه
هرموقع خودم خاستم کاری رو انجام بدم پدرم دراومده اما هروقت خودمو سپردم به تو دیدم چقدر شگفت انگیز پیش بردی منو
با چه احترام و عزتی با چه زیبایی
چرا دروغ بگم تازه قانون تکامل رو درک کردم تازه فهمیدم تسلیم بودن در برابر تو یعنی چی
آره من امروز اعتراف میکنم ک تا به امروز حتی 1درصد قانون تکامل رو درک نکرده بودم
و چقدر خوشبختم چقدر خوشبختم که میتونم با حس خوب روزهامو زندگی کنم و به اینده ای امیدوار باشم ک سپردمش دست تو
رفیق من فرشته خوشبختی رو با تو پیدا کرده
سکان زندگیمرو دادم دست تو و چقدر من خوشبختم که خدایی چون تو دارم(:
مرسی ک هستی رفیق.
“خشوع در برابر خداوند”
وقتی که یک کاری رو برای اولین بار انجام میدیدم خودمون رو کاربلد نمیدونیم ،خودمون رو نیازمند این میبینیم که به یاری خداوند نیاز داریم ، ولی وقتی کمی راه میوفتیم توی اون کار خبره میشیم دیکه خودمون رو عقل کل مبدونیم و احساس میکنیم که نیازی به کمک و مشورت خداوند نداریم.
در صورتیکه ما همیشه به کمک خداوندی که کل مسیر رو میدونه نیاز داریم.
اینکه ما چقدر میتونیم هدایت خداوند را دریافت کنیم به عوامل زیر بستگی دارد:
1) چقدر باور داریم که نیرویی که کل جهان رو مدیریت میکنه میتوووونه ما رو هم هدایت میکنه
2) چقدر باور داریم که ما لیااااقت هدایت از طرف خداوند رو داریم.
+بپذیریم که ما در مقابل خداوند هیچ چیزییی نمیدونیم، در برابر هرچیزی نه فقط کارهای گنده بلکه حتی در غذا درست کردن.
+انقدر تو هرچیزی باید از خداوند کمک بگیریم تا این بشه جزوی از زندگیمون
+ما باید فقیییر باشیم به کمک خداوند
+ایاک نعبد و ایاک نسنعین ورد زبونمون باشه
+خشوع خودمون نسبت به خداوند رو نشون بدیم
و در یک کلام ما همواره و در هر لحظه و در هر کاری، به یاد خداوند باشیم، خشوع در دل و زبان باید همیشه با ما باشد در نهایت، به خاطر این که خداوند خود تنها منبع قدرت، علم و هدایت است، باید همیشه در برابر او فروتن و نیازمند باشیم.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استادان گرانقدرم و دوستان عزیزم
توحید عملی قسمت 11
استاد عزیزم همین امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم و توحید رو تو ذهنم مرور میکردم و با خودم میگفتم هر عامل بیرونی که فکر کنم تو زندگی من تاثیر داره و هر فردی فکر کنم تو زندگی من قدرت داره این یعنی شرک ورزیدن به خداوند یه لحظه این سوال برام پیش اومد که اگه رو خودمون حساب کنیم چی اینم شرک محسوب میشه یا نه اصلا خود ما این وسط چیکاره ایم راه درست اینکه فقط به خداوند توکل کنیم ولی خود ما چی
خدارو شکر با این فایل خداوند جواب منو داد،این خودش یه کج فهمی به حساب میاد که درسته من روی هیچ کس حساب باز نمیکنم و اونا رو تو زندگیم بهشون قدرت نمیدم ولی برای من این یک پاشنه آشیل به حساب میومد که با کوچکترین موفقیتی خودم رو تحسین میکردم به این نیت که این من بودم که این موفقیت رو رقم زدم و همه اعتبار این موفقیت رو میدادم به خودم و بعدش به طرز عجیبی نتیجه تغییر میکرد و یاد حرف استاد میوفتادم که میگفت خیلیا زندگیشون یه روز پایینن یه روز بالا یک موفقیت ثابتی رو ندارن منم هی فکر میکردم با خودم میگفتم حتما فعلا آماده ش نیستم یا تکاملم رو طی نکردم یا فکر میکردم من که سعی میکنم فرکانس های مناسبی ارسال کنم و احساس خوبی داشته باشم پس چرا اوضاع یه روز خوبه یه روز بد و با این فایل فهمیدم که خیلی رو خودم حساب باز کردم خیلی روی استعدادهای خودم روی تواناییهای خودم حساب باز کردم و عملا در طی مسیر هیچ قدرتی به خداوند نمیدم چون میدونین میدونستم این مسیر رو خداوند سر راه من آورده و هدایتم کرده به این مسیر ولی باور نداشتم در ذره ذره این مسیر هم میتونه کمکم کنه و همه چیز به شکل معجزه آسایی آسون پیش بره
خدایا خودم کمکم کن خودت هدایتم کن من بدون تو هیچی نیستم من تازه اول مسیر هستم مسیر سرسبز و زیبایی که اگر فقط به تو امید و باور داشته باشم و فقط از تو کمک بخوام و باور داشته باشم فرمانروای جهانیان کمکی به من میکنه که آسان میشم برای آسانی ها و نخوام خودم با ذهن خودم زور بزنم و به سختی بخوام به چیزی برسم اونوقته که زندگی سعادتمند رو تجربه میکنم؛خداوند پاسخ منو داد حالا ببینیم چجوری عمل میکنیم به این آگاهی ها و الهامات
خدارو شکر میکنم بخاطر این فایل فوق العاده ارزشمند و سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
به نام خدای یکتا و هدایتگر.
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تمام کسانی که
به این درک عظیم از آگاهی رسیده اند که فقط خدا دانای حکیم است.
فقط او میداند و ما فکر میکنیم که میدونیم.
بارها وبارها در قران کریم گفته که تو چه میدانی
وما ادرئک…
وتو چه میدانی…
ولی این انسان نادان در حالی که آفرینش خود را فراموش کرده برای خدا مثال میزند، که این استخوان های پوسیده را چه کسی زنده میکند ؟
و خدا در جواب میگه: همان کس که اول بار آنها را خلق کرد.
دوستان من یه خاطره از بازی کردن در باشگاه بیلیارد دارم که کاملا نشون میده که غرور در لحظه میتونه بلای جان انسان بشه،
وقتی در یک بازی به شکل جام قهرمانی برگزار شد، تقریبا 6 نفر از دوستانی که همیشه اونا رو به راحتی شکست میدادم شرکت کردن و من خیلی خوشحال و مغرور ،به قول معروف رجز میخوندم،
بازی که شروع شد انگار دستهام میرزید
استرس عجیبی بهم وارد شده بود.به قول خداوند ما دردل دشمنان ترس می اندازیم
تمام ضرباتم خطا میرفت.افراد ضعیف براحتی منو شکست میدادن.با هر شکست بیشتر تحقیر میشدم
استرس واظطرابم بیشتر میشد
خلاصه به تمام افراد اون جمع بازی رو باختم.
وقتی شب به خونه برگشتم ،از خداوند تشکر کردم
که خدایا چگونه هر که را بخواهی خار و بی مقدار میکنی.
از اون روز به بعد با خودم عهد بستم که بی دلیل مغرور نشم.همیشه اون بازی رو برای خودم مثال میزنم که در شرایط مختلف مغرور نشم.
خدا در قرآن کریم میفرماید
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان چه چیز تورا در برابر خداوند کریم مغرور ساخت؟
از موقعی که روی خودم کار میکنم که بالای یک سال
هستش، به لطف خدا چرخ زندگیم روان تر شده
اتفاقات بد اصلا توی زندگی من راهی ندارن
هر روز شادی ،شکر گزاری، افزایش عزت نفس در بیشتر موارد، احساس نزدیکی به خداوند، عزتی که گاهی خدا بهم میده که قبلا نبود،
افزایش اراده، که باعث شد بعد از سن 32 سالگی که هیچ وقت من روزه نگرفته بودم به لطف خودش
25 روز ، روزه بگیرم. هذا من فضل ربی .
استاد عزیز به لطف رب عزیز و کریم، خلاصه همه چیز روبه پیشرفته، آینده رو خیلی روشن میبینم
ایمانم هر روز تقویت میشه.
امیدوارم که دوستان این مسئله افتادگی در برابر خداوند رو خیلی جدی بگیرن که من هم خیلی ضربه خوردم و درسهاش رو یاد گرفتم.
خدا رو بی نهایت شکر که توفیق نوشتن این پیام رو به من داد.
ارادتمند شما اصغر آذرکمان
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام به همگی،
یادمه وقتی بود که داشتم برای یک هدف تحصیلی اقدام میکردم و پروسه ای رو پیش میبردم. مسئله از اینجاست که من اصلا اجازه نمیدادم کسی کمکم کنه، و هرچی دستان خدا و از افراد مختلف میگفتن که جای آزمون تافل میتونی آیلتس رو بدی یا دولینگو گوش نمیدادم تا اینکه ضربه گوش ندادن به ه ایت رو خوردم و بعد تازه شروع کردم پیرو ه ایت ها. درسته که برگشتم به مسیر ولی کلا با گوش ندادن به هدایت ها مسیر رو بسیاز سخت کردم برای خودم.
زمانیم شد که در روابط غرور رو نسبت به خدا گذاشتم کنار و هدایتشو پیرو شدم، وقتی گفت که برای تماشای یک فستیوال موزیک تو دانشگاه چند نفر رو دعوت کنم که بیان باهم بریم تماشا، منی که تقریبا خیلی کم دیگران رو باهم دعوت میکردم و حتی به سختی به یک نفر دعوت میدادم چون ترس درم رخنه کرده بود.بالاخره این هدایت رو عمل کردم بهش و اینکار رو کنم و نتیجش شد یک نتیجه عالی. یک اعتماد به نفس که حاصل پیروی از هدایت درمورد غلبه بر ترسم در روابط بود و اتفاقا خیلی راحت تر و روان تر از هروقت دیگه ای تونستم که به خواستم در روابط برسم که شاید هیچوقت انقدر راحت نبوده.
جالبه که وقتی پیرو هدایت نبودم خیلی راه سخت، سفت، محکم و بدقلق بوده، مثل پا برهنه بودن در وسط تابسون روی سنگ های داغ با وزنه سنگین رو دوش میموند!
ولی وقتی که از هدایت پیروی کردم انگار سوار بر ماشین کولر دار، صندلی راجت، جاده سبز و زیباو هموار بودم که روان و راحت رسدیگ به خواسته که اگر نگم زودتر از انتطار ،میوونم بگم دقیقا زمانی که انتظار داشتم رسیدم.
شاد و سلامت باشید
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جون
خاشع بودن در برابر خدا و عجز در برابرش که من هیچی نمی دونم و تو می دونی
مامان من تعریف میکرد و میگفت :من حامله نمی شدم،تصمیم گرفتم با مادربزرگ بریم دکتر،رفتیم بهمون قرص داد ولی اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش یه دکتر دیگه،نشد که نشد و رفتیم پیش مامای خونگی هیچ اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش دعانویس بازم اتفاقی نیافتاد،پولام تموم میشد میرفتم پول جور میکردم و باز میرفتیم پیش دکتر،دوباره باز جواب نمیگرفتیم رفتم پیش یه امام زاده دست به دعا،برای من نذری میاوردن تا بخورم حامله بشم ولی نشدم،یه روز دیگه خسته شدم.تمام قرصامو جمع کردم (خیلی پول داده بودند به قرص و دوا)
حیاطمون دیوارش کوتاه تر بود و مامانم میگه خدایا خودت بده من از خودت میخام و قرص ها رو پرتاب میکنه از دیوار حیاطمون به بیرون،بعد میگه من متوجه شدم که حامله م ولی یادش نمیاد بعد چند روز ،و میگه من اصلا حالم بد نمیشده و حامله گی اسونی داشتم و خدا منو بهش داده.
مامانم ایمانش رو به خدا نشون داد و دیگه همه چی رو به خدا سپرده بود و خداوند هم پاسخ داد بهش.