توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 61 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صالح فتح خانی گفته:
    مدت عضویت: 1601 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربون و دوستان خوبم

    زهرا

    در ارتباط با مفهوم این فایلِ عالی اول از همه به این رسیدم که مثل همیشه تمرین وتکرارِ عمل به آگاهی های فایل رو با کمک خدا تو زندگیم وشخصیتم بگنجونم، چون 35 سال زندگی کردن به روش قبل ، بدون آگاهی های الان، اون مسیر عصبیِ قبلی در من ایجاد شده که به خودم به ذهنم تکیه کنم مغرور بشم وخودم به تنهایی و بدونِ حتی در نظر گرفتن و خواستن ِ قلبی از خدا مسئله مو حل کنم که هیچ وقتم حل نشد یا به سختی حل شد طوری که پوستم کنده شد، یه جاهای ام عاجز شدم مثل همون الگوی تکرار شونده آقا ابراهیم که استاد تو فایل مثالش رو زدن.

    تو یه کامنتی نوشتم آلرژیم درمان شده. الان با گوش دادن به این فایل علت اصلی درمان آلرژیم رو فهمیدم اینکه من عاجز ِ عاجز شدم از دکتر داروهای شیمیایی وگیاهی و…. تا اینکه یه شب تو سکوت که درمانده شدم بودم عاجزانه از خدا خواستم که خدایا دیگه خسته شدم… همونطوری خوابم برد تا اینکه صب بیدار شدم بهم گفت بنویس هرچی الگو از آدمای سالم ِ اطرافت میبینی ویس کن گوش کن، گفت آرامش در پرتو آگاهی 5 رو تا میتونی هرروزه گوش کن آگاهی هاشو به خودت یادآوری کن هر لحظه. همه این کارها رو موبه مو هرچی گفت انجام دادم بدون ذره ای شک ونمیشه و… ونتیجه ش شد سلامتی تمام سلولها واعضا بدنم ، نتیجه ش شد افزایش ایمانم به خدای درونم که هر لحظه بامنه ود قلب منه، نتیجه ش شد خواستن از برای حل حتی جزئی ترین مسائل زندگیم ، نتیجه ش شد عمیق تر کردن رابطه م با خدای مهربانم، نتیجه ش شد آرامش توی وجودم.

    استاد درست میگن برای اینکه هر لحظه ایاک نعبد وایاک نستعین رو بیاری تو زندگیت وشخصیتت باید 1: باورداشته باشی که این خدا پاسخ میده سریع وبی منت

    2: خودتو لایق بدونی ، احساس لیاقت وارزشمندی داشته باشی که تو رهاشده نیستی تو از روحِ خدایی

    خدایاشکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2266 روز

      به نام خدا

      سلام

      نتونستم از کامنت شما گذری رد شوم چون نشانه ی واضح و مشخصی بود برام

      خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم

      .

      من هم از خدا درخواست کردم و گفتم من نمی دانم خودت می دونی باید بدون هیچ عوامل بیرونی انگشت من را خوب کنی و درمانی کنی

      حالا نتیجه اش شد هدایت خداوند به من و کانت زیبای شما تا باور پذیری من نسبت به قانون درست تر و کاملتر از قبل شود خدایا تو چقدر خوبی الهی شکرت خدا جونم

      چقدر خوشحال شدم که سلامتی خودتون را الان دارید الهی شکر. سلامتی روز افزون

      پس مسیر درسته

      پس باید ادامه بدهم

      و این کامنت شما نشانه یمن بود برای ادامه دادن راه درست ترین ها

      الهی شکر

      الهی شکر

      الهی شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رضا جوان گفته:
    مدت عضویت: 517 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و راهنمای بزرگ من در زندگی استاد عباس منش. خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم بابت هدایت من به این مسیر و آشنایی با بهترین استاد معنوی . من امروز میخام از هدایت خداوند حرف بزنم که اتفاقی که پارسال برایم افتاد و امروز با گوش کردن این فایل یادم افتاد که خداوند چقدر قشنگ منو پارسال با هدایتش از یه اتفاق بسیار بد به شکل معجزه آسایی نجات داد . دوستان عزیزم داستانی که میخام بنویسم خیلی قشنگ و عبرت آموز است وحسی به من گفت که در این قسمت این داستان رو بنویسم براتون . من پارسال با همسرم از کرج به سمت شهرستان به راه افتادیم و بعداز ظهر بود وقتی به عوارضی ساوه رسیدیم تقریبا غروب بود و از ماشین پیاده شدیم تا یه چیزی بخوریم و استراحت کنیم . تازه با کلی زحمت طلای زیادی رو واسه همسرم خریده بودم وهمه طلاها هم در دو دست خانمم بودند . در زمان پیاده شدن یه پژو پارس هم کنار ما جفت کرده بود ومن از نگاه های بی دلیل اون شخص یه خورده تعجب کردم . ما پس از استراحت به راه افتادیم ودر مسیر جاده متوجه شدم که همون ماشین همش پشت سر ما راه هست و من بارها و بارها سرعت رو کم می‌کردم ولی همچنان سبقت نمی گرفت . من به اراک رسیدم ویادم رفته بود اون ماشین رو ولی وقتی اراک پیاده شدیم دیدم که همون ماشین نیز پشت سر ما زد بغل واون زمان من بیشتر به راننده شک کردم و دونستم که ما رو تعقیب میکنه .ما پس از استراحتی کوتاه براه افتادیم و بعد از یه ساعت رانندگی وقتی به پاسگاه توره رسیدم همون ماشین باز به آرامی پشت سر من میومد . حالا اصل داستان از اینجا شروع می‌شود که من باید با طی کردن یه ساعت رانندگی بعد از یه جاده فرعی و کاملا کوهستانی گذر می‌کردم تا به شهرم برسم وچون پلاک ماشین من مال همون شهرستان خودمون بود اون ماشین هم میدونست که من برای رسیدن به شهرم از همون جاده کاملا کوهستانی و بی گذر باید برم چون فاصله رو تا رسیدن به شهرم خیلی خیلی کم می‌کرد. حالا من چیزی نمونده بود به سر جاده فرعی و کوهستانی برسم و خبری از ماشین پژو پارس نبود تا اینکه حدود پنج کیلومتر داشتم به جاده فرعی برسم که متوجه شدم یه پژو پارس با سرعت خیلی زیاد از جفت من رد شد وآنقدر تند رفت که من متوجه نشم همون ماشین است ولی یه لحظه دیدم که پلاک پشت ماشین رو برداشته بود و من خیلی شک کردم که همون ماشینی است که از عوارضی قم منو تعقیب می‌کرد. یه حسی به من گفت که این همون ماشینه و پلاک رو برداشته که من نشناسم. از جایی که منطقه ما خیلی ماشین شوتی داره و اکثرا هم بخاطر گیر نیفتادن پلیس پلاک خود رو می‌پوشانند ویا بر میدارن فکرم گفت که اینا شوتی هستند وبرو ولی یه حسی دیگر از درون گفت از جاده فرعی نرو و از جایی که راهی دیگر بجز رفتن از جاده کوهستانی نداشتم با تمام وجود گفتم خدایا من به این ماشین شک دارم ولی خودت یه نشانه ای بده تا خیالم راحت شه که برم یا نرم از اون جاده . به مسیرم به آرامی ادامه دادم و از آخرین روستا گذر کردم تا به اول جاده برسم و واقعا جاده بخاطر خلوت بودن وکوهستانی بودن وحتی آنتن ندادن برای منی که بچه همان جا هم هستم خیلی خطرناک هست و الان هم که دیگر تقریبا ساعت 12 شب هست و اکثر راننده ها در این وقت شب از این جاده گذر نمی‌کنند. همش با خدا حرف میزدم که خدایا کمکم کن باز من شک دارم و شک منو برطرف کن و به آرامی به مسیرم ادامه دادم ولی با شک و تردید و همش منتظر بودم خدا نشانه ای به من نشان دهد .سر دوراهی گیر کرده بودم که نکند من برم ودیگر در اون جاده کوهستانی وجاده باریک راه برگشتن نداشتم یا در این روستا بمانم و از یکی درخواست کمک کنم . وبه مسیرم ادامه ندم .نمی‌دانستم چکار کنم برم یا نرم .از آخرین روستا تا اول جاده کوهستانی کمتر از چند کیلومتر فاصله نداشتم ولی به مسیرم به آرامی ادامه دادم وآخرین روستا رو هم به آرامی پشت سر گذاشتم ومنتظر نشانه بودم به اول جاده کوهستانی رسیدم وب حدود یه کیلومتر رفتم وبه اولین پیچ جاده کوهستانی رسیدم وبعد از اون پیچ من باید حداقل 20 کیلومتر رو میرفتم در آن تاریکی شب و جاده بدون ماشین تا به خونه برسم و پس از گذر از اولین پیچ یهو متوجه شدم که دو سه کیلومتر بالاتر از من در پیچ های بالاتر چراغ ماشینی روشن شد و جلوی من شروع به حرکت کرد و آنجا متوجه شدم این همان نشانه ای ست که خداوند به من نشان داد چون اگر من چند کیلومتر دیگر میرفتم و بعد چراغ اون ماشین رو میدیدم دیگر جای برگشتی نبود وبه خودم گفتم خدایا دمت گرم که طوری منو آگاه کردی و طوری اون ماشین و راننده رو نا آگاه کردی که اون ماشین طوری راننده گیج شده بود که نرفته بود چند کیلومتر جلوتر منتظر من باشه واول مسیر مونده بود و دقیقا جای که من بتونم زود دور بزنم و خودم رو سریع به روستای همون نزدیک برسونم .دقیقا الان اشک شوق میریزم بخاطر لطف خداوند در اون شب که واقعا هیچکس نبود کمکم کنه من بودم و همسرم تنها و یه ماشین با دو سه تا سرنشین و واقعا هیچ کاری از دستم بر نمی آمد وفقط از خدا در دل تاریکی اون شب کمک خواستم و بسیار قشنگ بدون درگیری و در دام افتادن نجاتم داد و وقتی به روستا رسیدم و چون جاده اصلا آنتن نمی‌داد وقتی به روستا رسیدم به داداشم زنگ زدم و داستان رو گفتم و ازش درخواست کردم که با ماشینش بیاد و با هم بریم و از اومدن داداشم تا محل پارک ماشین من در روستا نیم ساعت تا چهل دقیقه راه بود ووقتی داداشم رسید گفت که همون پژو رو در مسیر روبروی خودم دیدم و داداشم رسید و دو ماشینی با هم رفتیم خونه . وبعد از یه هفته از این اتفاق در همون جاده یه ماشین مرد و زن رو در همون مسیر لخت کرده بودند و همه طلاهای اون بنده خدا رو برده بودند و وقتی این خبر به گوشم رسید گفتم خدایا شکرت که اون شب که با تمام وجود ازت کمک خواستم کمکم کردی که هم طلاهای همسرم رو نبردند و هم شاید کار به درگیری می‌کشید وقبل از کوچکترین اتفاق بدی قشنگ منو هدایت کردی . و الان متوجه شدم که پول من حلال بود و در سخت ترین جاها می‌توان به هدایت خدا اعتماد کرد . خدایا من هروقت به یاد این داستان شگفت انگیز میفتم بی نهایت گریه شوق میکنم و ازت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    علی ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    به نام خدایی که هر آنچه هست از آن اوست

    سلام به شما استاد عزیزم و مریم شایسته مهربون

    استاد من یه تشکر میکنم بابت چهار قسمت آخر سری فایل های توحید عملی که بی نظیر بودن

    قابل توصیف نیست واقعا

    من تبریک میگم بهتون که درسته هرچی رو دارید میگید خدا بهتون الهام کرده و نتایج بزرگی که گرفتید و این تاثیر گذاری که دارید از اونه ولی چه شجاعتی واقعا باعث عمل به این الهامات میشه….چه کنترل ذهنی چه ایمانی چه صبری چه اعتمادی…..بنازم واقعا

    تو بحث هدایت خداوند من بالا و پایین زیاد داشتم و خیلی کارها برام ساده انجام میشده و خیلی‌وقتا روند جلو رفتن سخت و طاقت فرسا بوده

    اما میتونم بگم تجربش کردم

    حتی اینکه بیام روی توحیدم عمیییییق کار کنم و وقت بذارم چون پاشنه آشیل منه هم هدایت خودش بوده

    من به عنوان یه یوتیوبر بعد از یک مدتی که باورهام قوی شد شروع کردم به کار کردن

    یادمه باور نداشتم میتونم استودیویی توی خونمون داشته باشم زمانی که باورشو ساختم که میشود خدا ایدشو داد و این اتفاق واسم افتاد

    تو روند بالاتر بردن کیفیت کار

    تو استفاده از ابزار های مختلف

    توی ریکورد ویدیو و محتوا که خودش میگفت و من بیان میکردم و به قول استاد صرفا یه ایده مبهم بود و جلوی دوربین مشخص میشد چه حرفایی قراره زده بشه

    و چقدر دستان خداوند به کمک من اومدن

    اینها مثال های بسیار کم و کوچکی از هدایت های بیشمار خداوند بوده که خودش میدونه چقدرش فراموشم شده

    حتی ازش نشونه خواستم که ادامه بدم یا نه که گفت ادامه بده

    نمیتونم بگم همیشه همینطوری بوده

    گاهی هم شده بخوام زور بزنم و کاری رو پیش ببرم یا به قول استاد بگم من تبر هم گردنمو نمیبره از بس کلفته و با کله خوردم زمین

    به هر حال اون نجوای شیطان یا نفس آدمی هم داره کار خودشو میکنه و به شخصه سعی میکنم با باورهای مثبت بتونم خودمو به مسیر درست برگردونم و انصافا به لطف خدا پیشرفت خوبیم کردم

    ایمان به خدا باعث خودباوری من شد،میتونستم نه بگم بدون اینکه بترسم تنها بشم،بهم احترام،عزت،ایده،قدرت جلو رفتن،انگیزه میداد بیشتر از هرچیزی که فکرشو کنی

    امیدوارم بتونم ایمانمو به اطمینان برسونم و جز بندگانی قرار بگیرم که به راه درست هدایت شدند

    دمتون گرم استاد براتون بهترینارو آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سمیه بهشتی گفته:
    مدت عضویت: 893 روز

    سلام و درود بیکران به پرودگارم رب العالمین

    بعد از آن سلامی پر از عشق به استاد بزرگوار و مریم جان عزیزم و بچه های سایت،،

    سایتی که دیگه شده جزیی از اعضای خانواده ام، که انگار در سلول به سلولم ، آگاهی های آن جاریست .خداوند را بی نهایت برای داشتن این موهبت بینظیر سپاسگزارم

    گوش دادن به فایل های توحید عملی رو برای بار دوم با هدایت پروردگارم آغاز کردم و بسیار حالم عالیست و تمامی آگاهی های آن به قلب و جانم نفوذ می‌کند

    اینجا هستم تا به دستور استاد و راهنمایی های ایشان ، داستان و به نوعی دریافت هدایت و نشانه از سوی پروردگارم را برای شما عزیزان بیان کنم .امیدوارم که لحظات نابی را برایتان به ارمغان بیاورم.

    ما در همسایگی مادرشوهرم زندگی می کنیم بنده خدا نیاز به مراقبت دارد و من تا به امروز و البته قبل از این اتفاق فکر میکردم که او به ما نیازمند است. یک روز که پدر شوهرم منزل نبود و من قرار بود پیش مادرشوهرم بروم برای انجام بعضی از کارهایش ،چون نمیتواند به تنهایی از جایش بلند شود و باید به او کمک شود.

    من صبح که بیدار شدم باعجله کارهایم را انجام دادم که به منزلشان بروم ،قبلش یه تماس به تلفنش گرفتم و جواب نداد تا حدودی دلواپسی هم بیشتر شد و به نوعی ایمانم را به پروردگارم از دست دادم و فراموش کردم که خود پروردگارم. مراقب و نگهبان بندگانش از کوچک ترین تا بررگترین آنهاست و ما در مورد پدر و مادر اگر بتوانیم کمکی انجام دهیم در واقع به خودمان لطف کرده ایم .

    تصمیم گرفتم که به منزلشان بروم و حدس میزدم که احتمال دارد اتفاقی برایش افتاده باشد. همچنان که داشتم به اینها فکر میکردم تلفن منزلمان زنگ خورد و مادر شوهرم بنده خدا تماس گرفت و گفت که از تلفن دور بوده و نتونسته جواب بده، از اینجا داستان به بعدش رو با دقت بیشتری بخونین ،،،

    به من گفت که بابا صبح ساعت 6 رفته سر کار ، منم رفتم تو آشپزخونه و نهارم رو درست کردم ،بعدش مربا هویج بار کرده بود،بعد از اون یه چند دقیقه ای روی سکو قدم زده بود ، با همون وضعیتش ، سکو رو تی زده و بهر حال تا ساعت 8 خیلی از کار هاشو انجام داده بود و قراربود روی مبلش بشینه و تلویزیونشو تماشا کنه،،،

    وقتی که داشت اینها رو برام تعریف می‌کرد ناگهان یه چیزی در درونم به من گفت (من فکر میکنم پروردگارم با من سخن میگفت)بنده ی من،،، من خودم مراقب بندگانم هستم و تو نیازی نیست نگران و دلواپس آنان باشی و تو تنها باید روی خودت و دریافت آگاهی ها تمرکز کنی و نگرانی تو تاثیری در جهان هستی و دیگران ندارد. اونجا بود که دریافتم چقدر کوچک هستم و فکر میکردم که دیگران مخصوصا مادرشوهرم به من احتیاج دارد . انگار قلبم در درون سینه ام بیرون میزد و من هر لحظه آگاه تر میشدم و تا ساعت ها در شک این اتفاق بودم و از اون روز به بعد ایمانم به پروردگارم هزاران برابر شد و اینکه او در هر لحظه داره با ما حرف میزنه و ما باید بتونیم و اونقدر روی باورهامون کارکنیم که اون الهامات ر و دریافت کنیم الان که دارم این اتفاق رو براتون تعریف میکنم یه جورایی قلبم داره تند تر میزنه و هرلحظه شاکر و سپاسگزار پروردگارم هستم و امیدوارم که همیشه و همه جا مراقبمون باشه و نشانه ها و هدایت هاشو برامون بفرسته و مارو در مسیر درست هدایت قرار بده.خدارو صد هزار مرتبه شاکرم و باز هم از استاد و مریم بانو و شما دوستان عزیزم بخاطر همراهی در این سایت بی نظیر متشکرم

    روزگاری سرشار از سپاسگزاری،عشق ،شادمانی و سلامتی برایتان آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    یونس صفری گفته:
    مدت عضویت: 769 روز

    سلام استاد خواستم بازم ازتون تشکر کنم بابت این آگاهی فوق العاده واقعا بهش نیاز داشتم

    و دریچه های جدید و به ذهن من باز کرد

    من 6 ماه هست که وارد سایت شدم با دوره قانون سلامتی 46 کیلو وزن کم کردم و 6 تا از دوره های شما رو خریدم و کار میکنم

    یک جمله ای رو گفتید به اسم پس گردنی وقتی راه رو اشتباه میرید و خواستم بگم که من احساسش کردم مخصوصا تو این 6 ماه هر وقت که مسیرم کج شده یکم سریع اتفاقات بد اومده حال بد رفتار های بد اتفاق های بد و … و من سریع متوجه شدم و مسیر رو درست کردم و اتفاق ها درست شده واقعا به این ایمان دارم که خدا داره مارو هدایت میکنه هر وقت فک کردم کسی شدم یا خیلی عالی دارم حرکت میکنم سریع فهمیدم که بدون اون هیچ قدرتی ندارم ممنون بازم واقعا من هرو روز به سایت سر میزنم و از فایل های رایگان هم استفاده میکنم چون واقعا هیچ چیزی از مطالب پولی کم نداره و من به آن واقفم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    محمد احسان عامری گفته:
    مدت عضویت: 2512 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیز،

    وقتی گوش می کردم چقدر این آیه از سوره طه توی ذهنم تکرار میشد.

    123

    قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَىٰ ﴿١٢٣﴾

    [خدا] گفت: هر دو با هم از بهشت [به سوی زمین] فرود آیید که برخی از شما دشمن برخی دیگرند، پس اگر از سوی من هدایتی به شما رسید، هر کس از هدایتم پیروی کند، نه گمراه می شود و نه به مشقت و رنج می افتد. (123)

    124

    وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَىٰ ﴿١٢4﴾

    و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است] روی بگرداند، برای او زندگی تنگ [و سختی] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم. (124)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1802 روز

    خدایا شکرت که دوباره فرصتی بهم دادی تا بیام و دوباره کامنت بنویسم

    من خیلی وقت بود که از این اگاهی ها فاصله گرفته بودم

    البته این ادامه ندادن و فاصله گرفتن از یک مسیر درست منو به خودشناسی رسوند که فکر میکنم جزو روند تکاملی من بوده.

    این اگاهی از ادامه ندادن مسیر درست منو فهموند که پاشنه اشیل من چیه

    خداروشکر پاشنه اشیل خودم رو پیدا کردم و اونم ادامه ندادن مسیر درست هست.

    چقدر من به این فایل عالی از توحید عملی 11 نیاز داشتم

    الان من در مغازه ای هستم که تصمیم دارم جابه جا بشم و هرجا میرم صاحب ملک میگه باید دسته چک داشته باشی و بهم چک بدی.

    منم طبق اگاهی هایی که تا الان از این سایت و از اگاهی های شما استاد عزیز یاد گرفتم اینه که چک و دسته چک داشتن درست نیست.

    بخاطر همین دنبالش هم نبودم

    ولی میخوام مغازه بگیرم اکثر صاحب ملک ها میگن باید چک تضمین تخلیه و این جور چیزا بدی.

    این فایل خیلی به موقع بود

    وقتی این فایل رو گوش دادم ارام شدم

    و یاداوری کرد بهم که توکل کنم و به خودم بگم:

    خدیاا من نمیدونم خدایا من نمیدونم تو مسیر درست رو بهم بگو

    اگه قراره تو این مسیر باشم و رشد کنم هدایتم کن

    اگرر هم به نفعم نیست شرایطی رو بوجود بیار که ادامه ندم.

    استاد عزیز خداروشکر میکنم که این فایل رو به موقع روی سایت قرار دادید و ازتون تشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    ناصر ابرباف گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم

    من خدارا شکر میکنم که منو هدایت کرد و به گروه خانوادگی عباس منش دعوت شدم

    امروز وارد گروه شدم و روی یک گزینه خواصی میخاستم کلیک کنم و ادامه بدم

    ناخود آگاهانه و هدایتی خدا منو به این فایل بی نظیر و عالی دعوت کرد

    وبهم گفت این 100 درصد همون چیزی هست که بهش احتیاج داری

    من کارهای متفاوتی رو هدایتی انجام دادم و خوب بوده که به نتیجه دلخواه و مطلوبی رسیده بودم بعداز مدتی که گذشت مغرور شدم و به اون مسئله و بن بست که استاد در همین فایل اشاره کرد برخورد کردم

    خدایا شکرت استاد عزیزم منو از هر چیزی که در اطرافم هست و به سادگی ازش عبور میکردم آگاهم کرد و من دقیقا همین نکات کلیدی رو لازم داشتم و باید ذهنم رو آماده میکردم و در برابر نشانهایی که از طرف خدابرای هر کاری بهم میده رو توجه کنم

    خدایا من خودم را مهیا کردم و آماده هستم که منو به راه راست به راهی که نعمت دادی هدایت کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    زینب رستگارمقدم گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    سلام سلام ، یه سلام خاشع و پرلبخند به شمایی که این دیدگاه رو مطالعه میکنید!

    راستش امروز داشتم توجه به اخباری میکردم که در جامعه موجی ایجاد کرده بود و داشتم از صمیم قلبم لغزش به سمت نازیبایی ها پیدا میکردم اما خدای بزرگ من رو هدایت کرد به سمت سایت استاد و این فایل…

    چقدرررر این فایل زد به هدف!!

    خدایا شکرت به خاطر این هدایت زیبا و دقیق به جای توجه به نازیبایی ها و اخبار ناخوشایند…

    امیدوارم صلح، دوستی، عشق ، هدایت های عالی، زیبایی ها، آگاهی و علم سراسر جهان رو پر کنه و مردم خداوند رو بیشتر در زندگیشون حس کنن.

    استاد عزیز ممنونم ازتون…

    دوستان عزیزم سعادتمند و عاقبت بخیر باشین و با حال عالی زندگی کنید️.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    پریسا تقیخانی گفته:
    مدت عضویت: 2039 روز

    سلام به استاد عزیزم چقدر دلم برای وجودتون تنگ شده بود هر روز چند بار میومدم تو سایت و فایل جدید نگذاشته بودید نزدیک یک ماه و هیچ وقت انقدر نشده بود

    خدارو شاکرم برای وجود ارزشمندتون

    خداروشاکرم برای این مسیر درست و راست

    خداروشاکرم برای اینکه من رو در مسیر قرار داد هرچند که ارام راه برم ولی نگران ترسها و اتفاقات بیرون نیستم

    درسته استاد خیلی تو سایت نمینویسم ولی با تمام وجودم تو مسیر شما سعی میکنم قدم بردارم و هر روزم و با شما باشم ،،وقتی چند روز فایل نگذاشتید و من بی صبرانه منتظر بودم فهمیدم چقدر به وجودتون عادت کردم و چیز دیگه ای برام جذابیت نداره جز این مسیر

    این فایلتون بعد مدتها توی تک تک سلولهام جا گرفت و جسبید

    چقدر این اطمینان به رب و ابنکه تو میدونی هدایتم کن به ادم حس محکمی میده

    از وقتی با سما اسنا شدم و بهش اطمینان کردم و گفتم من و به راه راست هدایت کن درهای رحمتش و هر روز برام باز کرد که هر وقت بخش فکر میکنم اشک شوق در چشمام حلقه میزنه

    چقدر دوستتون دارم و هر بار با صدای شما پروردگارمو بیشتر درک میکنم

    چقدر خوبه که هستید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: