توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 45 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه و مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم ….

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان نازنین همفرکانسی ام …

    وای از این فایل ….من نمیدونم چطور سپاسگزار خدای خودم باشم که من رو در مدار دریافت این اگاهی ها قرار داد ….و اینقدر من رو لایق میدونه و نمیدونین که چقدر کیفیت زندگی من با این اگاهی ها روز به روز داره بیشتر و بیشتر میشه ….

    خداروشکر .. خدارو بینهایت شکر … من هر لحظه محتاجم به هر اگاهی ای که از جانب خدا به من برسه ….و چقدر نیاز داشتم به شنیدن صحبت هایی از این جنس ….

    میخوام راجع هدایت هایی صحبت کنم که خدا دست منو گرفته و راه درست رو بهم نشون داده .. من یک مورد در ذهنم واضحه و قلبم بهم گفت شروع کن همون رو نوشتن و من ادامه اش رو بهت میگم …

    زمانی که میخواستم کنکور بدم خیلی خیلی درس میخوندم و تمام هدفم این شده بود که روانشناسی تهران بیارم … کنکور دادم و رتبم شد 1700 …رقم خوبی بود اما به جای روانشناسی تهران ،روانشناسی دانشگاه ازاد شهر خودمون یعنی اصفهان دانشگاه ازاد نجف اباد رو اوردم …با کلی گریه بالاخره رفتم …من ورودی 98 بودم .. اواخر سال 98 پندمیک شروع شد و منی که کلاسام انلاین شده بود تصمیم گرفتم یه کاری انجام بدم …بین شرکت کردن توی دوره نوبل استاد ازمندیان(من اون موقع هنوز استاد رو نمیشناختم اما ازمندیان رو میشناختم)و شرکت کردن توی کلاس شنیون و یاد گیری این مهارت موندم …خلاصه مامان من که خیلی خانم مذهبی ای هست بهم گفت بیا استخاره کنیم برا هر دوشون و خلاصه دوره ی ازمندیان بد اومد و شنیون خوب اومد .. ما رفتیم برای ثبت نام و همونجا خدا خودش جور کرد که هم میکاپ رو برم و هم شنیون رو..(در واقع علاقه ی من میکاپ بود اما بخاطر هزینه های بالای متریال تصمیم گرفته بودم که برم شنیون که کم هینه ست …و بعد از اون کلاس متوجه شدم که من واقعا عاشق میکاپم و تصمیم گرفتم ادامش و به صورت جدی درش فعالیت کنم …الان حدودا 4سال از اون سال میگذره و بعد از اون اتفاق کلا مسیر زندگی من تغییر کرد …توی حوزه ی میکاپ خیلی حرفه ایی تر شدم .. با استاد اشنا شدم و کلیییی زندگیم تغییر کرد و اصلا مسیر زندگی من رو تغییر داد …دانشگاهم خداروشکر راه نزدیک بود و من راحت بودم برای اینکه بتونم به کارمم برسم و در سال 3دانشگاه با یک مرد رویایی ازدواج کردم که توی چندین تا از کامنت بارها تعریف کردم واستون که چقدر همسرم فوق العادست و همینطور خانوادش…یا مثلا یه مثال دیگه که یادم اومد اشنایی من و همسرم بود که مادر یکی از دوستان که در یک انجمن ادبی هست ،به من گفت برم و برای یکبار مجری لایو ادبی در اون انجمن بشم من نمیدونستم چیکار کنم قبول کنم یا نه ..شرایط به شکلی پیش رفت که من قبول کردم و همسرم اونجا منو دید و عاشقم شد ….یه مثال دیگه اینکه من دنبال کسی میگشتم که بتونه از ترکیه واسم یه مقدار لوازم میکاپ بفرسته و هیچ کسیو در نظر نداشتم که خدا خواهر یکی از همکارامو جلوی پام گذاشت و محصولات رو واسم فرستاد …راستش ،من میفهمم که خدا هر لحظه داره منو هدایت میکنه … هر لحظه ….

    انشالله خدا کمکم کنه بتونم در مقابلش خاشع باشم و الهاماتش رو دریافت کنم ….

    من عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    زهرا ایزدی گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    به نام ابرقدرت مهربان

    گفتم خدایا دوستت دارم گفت بیشتر از من ؟!

    سلام به استاد جانم و مریم زیبا و دوستان عزیزم

    سرکلاس که بودم خدا بهم گفت به سایت دوباره سر بزن و ببین که فایل جدید چی هست و دیدم وای خدای من توحید عملی قسمت جدید و سریع دانلودش کردم و بعد از کلاسم شروع کردم دیدن و گوش دادن به این فایل گرانبها

    استاد عزیزم خیلی سپاسگزارم از شما خیلی متشکرم که این حرف های ارزشمندی رو میگید

    من هر روز به مدت 2 ماه یا بیشتر هست که وقتی از خواب بیدار میشم اول با خدا حرف میزنم خدا رو یجوری مثل یک انسان خیلی بزرگ و نورانی میبینم که خیلی قوی و هیکلی هست و میگم خدایا من روی شونه های پهن و بزرگت می‌شینم و تو فقط منو هدایت کن تا هرلحظه ایی که امروز به من زندگی میدی، خیر و شرم رو بهم بگو که من محتاجم به هرخیری که از جانب تو به من میرسه و اینقدر زیبایی اینقدر هدایت میبینم اصن یجوری معجزه وار.

    اصلا انگار این من نیستم که داره راه می‌ره ، داره حرف میزنه همش خدا با من داره حرف میزنه نه زهرا مراقبت کن این حرفو نزن ، حتی این من نیستم که داره ورزش می‌کنه خدا میگه این حرکتو بزن بعد میبینم عه یه مربی هم همچین حرکتی رو داره یاد میده ولی خدا به من گفته بوده ، یا حتی یه موقع هایی خدا بهم میگه فلان غذا رو بپز بخور اینجوری هم بپز فلان ادویه رو بزن بعد مثلا یهو اتفاقی می‌دیدم عه یه آشپز در کانالش دقیقا همینجوری یاد میده از لحاظ ترفند پختن غذا ، حتی وقتی می‌خوام برم دانشگاه بهم میگه فلان لباسو بپوش میگم خدا هوا که بنظر خوب میخوره گرمم نشه یه موقع میگه تو بپوش و وقتی می‌پوشم و میرم بیرون تا وقتی بیام خونه میبینم عه چقدر هوا سرد شده خوب شد اینو پوشیده بودما و خیلی چیزهای دیگه

    استاد این حرف رو که ( من هرآنچه که دارم از آن خداست) رو در فایل توحید عملی 10 از شما شنیدم دیوانه شدم تازه فهمیدم ای بابا من چقدر جاهایی بوده که مغرور شده بودم به خودم و اصلا قدرت خدا رو درنظر نگرفته بودم هدایت خدا رو درنظر نگرفته بودم.

    و اون فایل چشمان کور منو باز کرد که هرچیزی که دارم همه ی اینا همش از آن خداست نه من!

    من اصلا در مقابل تو هیچم ، نقطه ایی در مقابل این عظمت و قدرت تو نیستم خدای من !

    حتی با اینکه استاد خیلی میگفتند که روی هیچ کس حساب نکنید روی خودتون هم حساب نکنید درک نمی‌کردم میگفتم خب دیگه من فقط روی بقیه حساب نکنم اوکیه ولی میفهمم که من اتفاقا روی خودم خیلی حساب میکردم ، الان میفهمم که نه اتفاقا روی خودمم حساب نکنم هم خیلیی مهمه

    استاد عزیزم در فایل رابطه ما با انرژی ایی که خدا نامیده ایم گفته بودند که در قرآن به پیامبر میگه که تو سنگ نزدی که خدا سنگ زد تو در جنگ بدر سنگ نزدی تو نجنگیدی تو شمشیر نکشیدی تو تیر ننداختی خدا این کار رو کرد

    و باز هم به من یادآوری شد که ببین زهرا تو بدون خدا هیچی نیستی هیچ قدرتی نداری ، اصلا همه چیز اونه

    یادم هست زمانی که در مدرسه بودم و داشتیم بادوستام می‌خندیم من در حال خوردن هویج بودم که یک آن اصلا نفهمیدم چی شد که یک گاز هویج که زدم به ته حلقم کشیده شد و گیر کرد جوری که هرچقدر داشتم تلاش میکردم که با سرفه کردن بیارم بیرون نمی‌تونستم حتی دوستام هم ضربه می‌زدند به پشتم ولی نمیومد در حدی که سیاه شده بودم و نمی‌تونستم نفس بکشم من اونجا گفتم دیگه مرگ رسیده ؟! یعنی دارم میمیرم واقعا ؟! و با تمام وجودم از خدا خواستم که کمکم کنه که فقط بتونم نفس بکشم و همون لحظه یکی از دوستام سریع اومد و با محکم ترین ضربه ایی که میشد زد به پشت کمرم و هویج بیرون پرید

    و باز هم برای من یادآوری شد من واقعا در مقابل خداوند هیچی نیستم و من حتی نمیتونم خودم یک هویج رو ازحلقم بیرون بیارم ، حتی خودم نیستم که بگم خودم بخوام قلبم میزنه نخوام نمیزنه بلکه این قدرت خداست حتی خودم هم نفس نمی‌کشم این قدرت خداست.

    مغرور نشی ها این ها همه از آن خداست.

    جدیدا بیشتر با خدا حرف میزنم بیشتر ازش کمک میخوام بیشتر در مقابلش فروتن و سر به زیرتر شدم بیشتر حسش میکنم و همش میگم خدایا تو مدیر برنامه های من باش بهم بگو همه کار هامو کی و چجوری انجام بدم.

    حتی مثلا برای اینکه می‌خوام برم بیرون از خونه میگم خدایا هدایتم کن و من خودمو میسپارم به تو و بگو اصلا کجا برم چی بخرم چکار کنم مثلا یک روز که درحال رفتن در پیاده رو بودم و باید از یک کوچه رد میشدم تا به اون طرف پیاده رو برسم یک قدم دیگه مونده بود تا بخوام به کوچه پامو بذارم یعنی هنوز در پیاده رو بودم که خدا گفت سریع بایست و من ایستادم و دیدم همون لحظه یک ماشین با سرعت خیلی بالا از کنارم رد شد و من فقط مات مونده بودم که اگه فقط یک قدم دیگه گذاشته بودم چی میشد !

    و با اشک و سپاسگزاری از کوچه رد شدم و به پیاده رو رسیدم و باز هم برام یادآوری شد که زهرا مغرور نشی ها هرچیزی که داری از آن خداست تو در مقابلش هیچی نیستی.

    به قول استاد جانم که میگفتند که شما باید خودتون رو لایق هم صحبتی با خدا بدونید خداوند با همه حرف میزنه و همه رو هدایت می‌کنه به قول قرآن که میگه خداوند همه رو هدایت می‌کنه چه اونایی که می‌خوان برن بهشت چه اونایی که می‌خوان برن جهنم.

    مثلاً وقتی که می‌خوام برم دانشگاه میگم خدایا سوار مترو و اتوبوس که میشم هدایتم کن کجا بشینم و برام یک صندلی خوب پیدا کن بعد مثلا افرادی کنارم هستند که یه موقع سوال میپرسند ازم یه موقع آدرسی چیزی بعد که می‌خوان برن از من خدافظی میکنند با روی خوش و آروزی سلامتی میکنند و میگن روز خوبی داشته باشی و من میگم خدایا تو داری چکار می‌کنی منو هر لحظه داری عاشق تر خودت می‌کنی

    استاد میگفتند که من و خدا با هم تقسیم کار کردیم و من عشق و حال ها رو میکنم و خدا هم کارا رو انجام میده من هم میگفتم خب پس منم خوبه تقسیم کار کنم با خدا من بندگی میکنم و خدا خدایی می‌کنه دیگه و چقدر همه چیز برام روان و آسون اتفاق می‌افتاد و من مبهوت که خدایا من نمی‌دونم چجوری ازت تشکر کنم من واقعا هیچیم در مقابل قدرت تو!

    اصلا چرا باید مغرور بشم به خودم به توانایی هام ولی باز هم انسان فراموشکاره

    یک مثال دیگه بزنم ، برای دانشگاهم یک واحد بود که به غیر پایان نامه ام یک پروژه دیگه هم باید تحویل می‌دادیم و نمره خیلی بالایی داشت ، من و هم گروهیم موضوع رو انتخاب کرده بودیم ولی چون خیلی کارهای آماری و داده ها و گراف زیاد داشت و باید برای اینکه به این داده ها برسیم خیلی زیاد سایت های خارجی رو می‌رفتیم و تمام مقاله ها رو میخوندیم ، زمان خیلی کمی هم داشتیم و هفته بعدش هم امتحانات پایانترمم شروع میشد و من کلافه و سرگردان بودم که چکار کنم و نمی‌تونستم به اون داده ها برسم که تازه بخوام ببرم در اکسل و ..

    احساسم هم خیلی خوب نبود همه چیز بهم ریخته بود

    شب قبل از خوابم با خدا حرف زدم گفتم خدایا چکار کنم ؟ هرکاری میکنم نمیشه چقدر سخته آخه دیدی که هرکاری کردم پیدا نکردمش به من نشونه بده که موضوعم رو عوض کنم یا با همین موضوع برم جلو ؟

    گفتم فقط به تو میسپارم و فقط خودت درستش کن

    اصلا مگه قرار باهم نذاشته بودیم که کارا رو تو می‌کنی من فقط لذت میبرم خب پس خودت اوکی کن برام

    فرداش که از خواب بیدار شدم حسم خیلی خوب بود شروع کردم کارام رو کردند و بقیه درسام رو جلو بردن

    که دیدم یکی از همکلاسی هام پیام داده بیا واتساپ کارت دارم رفتم دیدم که ایشون همه چیز رو همهه چیز رو برام پیدا کرده بوده تمام مقاله ها رو گشتند و داده ها رو برام پیدا کردند و خب این قسمت خیلی سختش بود و من اصلا همون لحظه فقط اشک ریختم از قدرت خدا در صورتی که من از ایشون فقط یک سوال کوچک کرده بودم و موضوعم رو هم میدونستند و گفتند که حالا برو بقیشو انجام بده که راحته ولی سوال داشتی بهم بگو که چکار کنی من با زبانم داشتم از ایشون تشکر فراوان میکردم و با قلبم داشتم با خدا عشق میکردم و سپاسگزاری میکردم که چقدر راحت و خوب کارم رو جلو بردی ، بعد برای قسمتی که باید در اکسل می‌بردم حتی بدون اینکه به خودشون بگم برای من انجام دادند با اینکه خودشون هم سرشون شلوغ بود ولی گفتند که نگران نباش برات انجام میدم

    در صورتی که بقیه هم کلاسی هام هرچقدر به ایشون گفته بودند انجام نداده بوده و فقط گفته چکار کنید و به من می‌گفتند تو چکار کردی تو چی گفتی که همشو برات انجام داده تو فقط مراحل راحتش رو رفتی

    میگفتم من چیزی نگفتم ولی در دلم میگفتم خدا ، من به خدا گفته بودم برام انجامش بده

    فقط من از سر ذوق از سر عظمت قدرت خدا اشک میریختم میگفتم خدایا تو داری چکار می‌کنی با من

    من چطور عاشقت نباشم چطور گاهی یادم می‌ره تو رو ؟! چطور گاهی اوقات قدرت رو از تو میگیرم ؟! چطور به خودم مغرور میشم آخه ؟!

    در مثالی که استاد زدید برای هوش مصنوعی من در یک کلاسی بودم که برای کار با یوتیوب بود یعنی آموزش کار با یوتیوب و کانال زدن و اینا بعد مدرسش میگفتند که شما با وجود چت جی پی تی کارتون راحته ایده های خیلی خوبی بهتون میده و اینجور چیزا بعد من برای اسم کانالم در هوش مصنوعی سرچ میزدم و کلا برای کارهای دیگه که ایده نداشتم سرچ میزدم ولی خب بازهم خیلی جالب نبودند اون ایده ها بگیر نبود به قولی یه روزی گفتم آخه چرا این ایده هایی که میگه اصلا بدردم نمیخوره ؟!

    گفتم خدایا چکار کنم بنطرت چی سرچ کنم بهتر جوابمو بده ؟!

    همون موقع خدا بهم گفت واقعا این هوش مصنوعی بهتر از من به تو ایده میده ؟! و من فقط سکوت کردم که دوباره یادم رفت خدا رو حواسم نبود که اصلا به خدا بگم !!

    از اون لحظه دیگه سمتش نرفتم برای گرفتن ایده گفتم چرا اصن از خدا نمی‌خوام بهم بگه چرا از اون نمی‌خوام اصلا خدا بهم بگه

    و ایده هایی که گفته فوق العاده بوده برای هر چیزی ها برای درسم حتی برای کارهای دیگه خیلی چیزهای دیگه

    و دیگه توجهی هم به حرف های اون مدرس نکردم که فلان دوره رو که بخرید فلان نقشه راه رو بهتون می‌دیم که پیشرفت کنید و فلان

    من میگفتم خدا نقشه ی راه منو بهم میده اون میگه چکار کنم که پیشرفت کنم اون میگه ایده ها رو به من

    و بازهم یادآوری شد به من که مغرور نشی ها

    در مقابل قدرت خدا هیچی نیستی !!

    هر چیزی که خدا بهم گفت رو من نوشتم امیدوارم نشانه ایی باشه برای خودم که دوباره حواسم باشه که به خودم مغرور نشم و در مقابل قدرتش هیچی نیستم

    خدایا شکرت

    هر آنچه که دارم از آن توست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    نسرین جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد بی نظیر که اینقدر عالی قوانین الهی را درک کردید و اینقدر عالی و قابل فهم به ما آموزش میدید و همسر گرامی شما

    از خداوند برای شما خیر فراوان در دنیا و آخرت خواهانم.

    آگاهی های شما تیکه های گمشده پازل زندگی را تکمیل میکنه

    روز های زیادی بود که با گریه از خداوند طلب کمک کردم و گفتم من نمیدونم باید چطوری زندگیم را درست کنم تو کمک کن که خدای مهربون سایت شما را در مسیر زندگیم قرار داد از خدا بسیار سپاسگزارم از این بابت ، اون روز ها که این آگاهی ها را یاد میگرفتم خیلی خوشحال بودم و همه چیز خوب بود اما بعد از مدتی شرایط تغییر کرد الان مدتی هست که من با اینکه این آگاهی را یاد گرفتم اما نمیتونم در عمل ازشون استفاده کنم و واقعا اذیت میشم و بعضی اوقات حتی برعکس این آگاهی ها عمل میکنم و بعد به خودم میگم چرا پس راه درست را یاد گرفتی اما داری اشتباه میری تا جایی پیش رفت که به خداوند گفتم تو بهم راه نشان دادی اما من نمیتوانم عمل کنم به این آگاهی ها تو کمکم کن

    احساس کردم این فایل برای من ضبط شده

    الان فهمیدم مشکل از غرور من بود که فکر کردم الان که این مطالب را یاد گرفتم خیلی برای خودم کسی هستم و قدرت را دادم دست این آگاهی ها و فکر کردم با یاد گرفتم اینا هست که میتونم زندگیم را تغییر بدم

    از همینجا عجز و ناتوانی را به درگاه خدا میبرم ازش میخوام بهم کمک کنه تا بتوانم عمل کنم به اگاهی های نابی که خودش سر راهم گذاشته خدایا شکرت

    از شما استاد خوبم بابت سری فایل های توحید عملی که پایه ی اساسی یک زندگی سعادت مندانه را میسازه واقعا ممنونم

    خدا پشت و‌پناهتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    مریم السادات ابطحی گفته:
    مدت عضویت: 4044 روز

    استاد عزیزم سلام

    نتونستم تا پایان این ویدئو صبر کنم و ننویسم.

    من خدارو وقتی درست درک کردم ( البته هنوز در استفاده از این قدرت ضعیف هستم) که کتاب ” چگونه فکر خدا را بخوانیم” که روی سایت شما هست رو خوندم

    من مثل ارشمیدس بعد از این که این کتاب ارزشمند رو خوندم گفتم یافتم یافتم

    جالبه که من سالها بود این کتاب رو خریده بودم و در محصولاتم بود ولی اشتیاقی برای خوندنش نداشتم و حالا وقتش بود. خدایا شکرت.

    یعنی نگاه سیستمی به خداوند داشتن چیزی که شما سال هاست دارین فریاد می زنین و من مثل یک کسی که در کُما بوده میشنیدم ولی درک نمیکردم……….و چقدر حالم خوب شد وقتی که این کتاب رو خوندم و تازه دوزاریم افتاد.

    سیستم منو یاد تمام وسایل برقی خونم میندازه

    مثلا من برای اینکه صبح قهوه درست کنم می تونم از سیستم قهوه ساز خونم استفاده کنم و این قهوه ساز به من نمیگه برای اینکه لایق خوردن قهوه بشم باید زجر بکشم بلکه من باید به دستورالعمل دستگاه عمل کنم و قهوه تحویل بگیرم

    ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی، اسکنر، تلویزیون و تمام وسایلی که اسمشون به نوعی سیستم هست در ساده ترین حالت برای من مثال هستند که زجری در کار نیست

    فقط با دستگاه و استفاده از اون آشنا شو و به هدفت برس

    وای استاد که چقدر خوشحالم از این درک

    دو روز پیش پدر بزرگم به رحمت خدا رفت

    من در مراسم ها شرکت کردم ولی یک جاهایی بهم الهام میشد که الان دیرتر برو یا فلان قسمت خاکسپاری نرو یا فلان مکان وارد نشو یا برو و خلاصه تا پایان خاکسپاری بودم و لحظه خاکسپاری تصویر قرآنی آموزش خاکسپاری تو ذهنم نقش بست.

    دیدم که کلاغ زنده داره زمین رو میکنه و کلاغ مرده رو دفن میکنه.

    و آگاهی های کتاب به ذهنم میومد متوجه میشدم که ما انسان ها تو یک سیستم هستیم و به این سیستم برمیگردیم

    راستش اصلا احساسات معنوی هم نداشتم و کاملا احساسات منطقی داشتم

    متوجه میشدم که اگر دچار اندوه میشم خاطرات ذهنی رو دارم مرور می کنم ولی وقتی در فضای باز خاکسپاری بودم و به کوه ها گیاهان، همه چیز خلاصه نگاه می کردم مدام به خودم می گفتم سیستم ، خدا یک سیستمه من از این انرژی خلق شدم به این انرژی بر می گردم و خیلی این اتفاق برام تجربه متفاوتی بود.

    جالبه که من چند لحظه قبل از اینکه از فوت پدر بزرگم مطلع بشم تصویرش رو دیدم و در مراسمی بودم که به دو نفر گفتم این اتفاق افتاده و نفری که میخواد صحبت کنه در این مورد میخواد حرف بزنه و هنوز برای اون دو نفر جالبه.

    این انرژی داشت بهم خبر میداد.

    استاد من قبل از خوندن کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم نگاهم به خدا گیج بود، احساسی بود، مثل همون نگاه انسانی که خیلی جاها تو سایت در موردش گفتین بود ولی حالا تا درخواستی دارم میگم قدرتمند ترین سیستم که خالق منه قراره پاسخگو باشه

    و ضعفمو می فهمم زمان هایی که این منم که این قدرت رو درست نشناختم و دست کم گرفتم

    ولی چون این قدرت قرارش رشد کردنه من خیلی بیش از این حرفها که درکش کنم تحت حمایتش بودم

    مثل زمانی که منو در شکم مادرم پرورش داده و بعد از تولد غذام رو آماده کرده بوده

    الان که داشتم این فایل رو میدیدم و میشنیدم تصویر تبدیل انرژی به فیزیک رو تو ذهنم می دیدم.

    اونقدر عوامل سلولی که من عمرا قدرت درکشو داشته باشم دست به دست هم میده تا من به خواسته ام برسم

    من یاد مثال قرآن که ابراهیم از خدا خواست نشونش بده چطور بعد مرگ زنده میشیم افتادم

    چقدر از نوشتن این مطالب لذت می برم

    دنبال اینم که چشمم به اربابم باشه، به خالقم به این سیستم که من رو همیشه هدایت می کنه ولی من باید گیرنده خوبی باشم.

    مثال مدیر فنی که گفتین دقیقا مشکل منم هست.

    ممنونم استاد چقدر این فایل نیازم بود

    من یکسری نقاط ضعف دارم که باشنیدن این فایل متوجه شدم برای تمام این نقاط ضعف باید مثل همون دقت تو رانندگی برای همیشه، همیشه دقت کنم.

    مثلا متوجه میشم بعضی رفتارهای نادرست در جمع رو دارم تقلید می کنم ولی اگه قبلش که وارد جمع بشم بگم خدایا من در درست رفتار کردم خیلی ضعیفم و تو منو هدایت کن اونوقت دقتم رو بالا می برم و بدون ادعا میشم و هدایت میشم به رفتارهای درست.

    دعا می کنم بتونم خدارو درست درک و ازش نهایت استفاده رو بکنم یعنی درست و حسابی بندگی کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    نجمه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام و درود خدمت استاد بزرگوار استاد عباسمنش عزیز و درود وسلام خدمت خانم شایسته عزیز ومهربان و سلام و درود خدمت دوستان عزیز وبزرگوار سایت عباسمنش

    اولین نکته که میخوام بهش اشاره کنم وبسیار شادم و لذت بردم و تحسین کردن استاد بزرگوار را و از تیپ و قیافه دلنشینتون استاد از زیبایی شما از سلامتی و شادابیتون که اول نظرم را جلب کرد خداراسپاس گزارم برای سلامتی و وجودتون

    درمورد این پست شما میخواستم عرض کنم که یادم به خودم افتاد از 16 سال زندگی وقتی فکر میکردم که چالش های زندگی را خودم حل کنم یا به گفته ی اطرافیان آدم باید در زندگیش سیاست داشته باشه همش دنبال سیاست های زندگی همسر داری فرزند داری بودم مدام در حال کنترل کردن بودم وقتی کاری میکردم موفق میشدم فکر میکردم خودم هستم از خدا کمک میخواستم کمک میشدم هدایت میشدم ولی فکر میکردم سیاست هاست خودم هستم و اطرافیان منو به خاطر موفقیت هام تحسین میکردند شده بودم تبل تو خالی حتی اطافیانم را راهنمایی میکردم اونا از راهنمایی من استفاده میکردند و نتیجه میگرفتند ولی خودم نه خودم به عقب میرفتم حس همه چیز دانی داشتم ومدام درحال به در ودیوار کوبیدن بودم که ناشی از این بود که من خودم باید حل کنم من باید بلد باشم من باید بچینم نمیدونستم نا آگاه بودم نتیجه هیچی درجا زدن بود پس رفت کردن بود نتیجه خوبی نداشت اصلا گاری بود گاری زنگ زده توی سربالایی توی سرما و یخبندان همش سقوط دوباره همین مسیر من درمورد این فایل فقط به کلمه سیاست داشتن افتادم از سیاست استفاده کردن از تجربه دیگران تو زندگی استفاده کردن در حالی که زندگی هر کسی به نظر من اورجینال هست مختص خود آدمه انسانی که ایمان داشته باشه زندگیش اورجینال هست که با ایمان و توکل پیش میبره واینجوری قشنگ تره نه این که جا پای دیگران بگزاریم از اون مسیر حرکت کنیم پا در را بگزارم و هیچ مپرسیم که خدا خودش راه را نشان میده الهی شکرت و الان باصحبت هاتون و با دوره 12 قدم که بسیار عالی برای من بود حداقل متوجه شدم در چالش ها آرام باشم آرام بودن من بهترین گذینه برای حل مساعل هست بارها و بارها به عجز وناله افتادم بارها وبارها شکایت کردم از خدا و فهمیدم که بعد از جزم وناله یادم می افتاد که فقط بگم خدایا من تسلیمم من تسلیم تو ام خدایا کمکم کن راه به جایی ندارم خدایا فقط تو میتونی آرام کنی تو میتونی درست کنی فقط کلمه تسلیم آرامم کرد فهمیدم آرام باشم نیاز نیست خودم کنترل کنم یکی دیگه باید باشه یه نیرویی برتر بیاد وسط و همه چیز را بچینه بار من رو به دوش بکشه منو سبک بال کنه خدایا مچکرم از تو که فرمان را خودت به دست میگیری و چالش هام را حل میکنی مچکرم خدای خوبم و چقدر همه چیز راحت میشه فکر های خوب میاد برام که کارت درسته حل شده هست فقط آرام باش و صبور باش خدا خودش همه چیز را جور میکنه به سادگی به زیبایی عزتمندانه دربهترین زمان بهترین مکان بهترین حالت و در آسانترین روش راحت ترین روش درست میشه و شد برام وقتی به خدا میگم که خدایا من نه میتونم نه میدونم نه بلدم خدایا تو میدونی تو میتونی تو بلدی به زبان می آورم و میخواهم و میسپارم خدا خودش حل میکنه و چقدر راحت و بی استرس چقدر سبک بال اصلا خدا قبل این که من بگم خدا خودش درست کرده اصلا همه چیز را چیده چند روز پیش من به دندان پزشکی رفتم من برای یکی از دندان هام نوبت داشتم همونجا خدا برام چیده بود کارم را راحت کرده بود پولش را برام فرستاده بود وقتی دکتر دست به کار شد گفت الان که دست به کار شدم اون یکی از دندانها را همین جلسه درست میکنم که کارت بهتر انجام بشه بعد پولم خدا برام فرستاده بود راحت این یکی از چالش های دوسال من بود وبه راحتی انجام شد خیلی زیبا ومن این مورد راهدیه خدا میدونم هدفم تیک خورد وکارم به راحت ترین شکل انجام شد خدایا من خودم را به تو میسپارم فرمان را به دست تو میدهم خودت هدایتم کن من به خدا ایمان دارم من به خدا اعتقاد دارم من به خدا اعتماد دارم خدایا مچکرم که هستی کنارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    مجید صابری نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2188 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم

    ااااااا چه خوب استاد این موضوع رو توضیح دادید .همیشه آدمها میگفتن که بپا غرور نگیردت مغرور نشی .ولی فکر میکردم این غرور برای نگاه به مردمه یجورایی نگاه بالا به پایین به آدمها .ولی این جلسه خیلی بزرگتر باز کردید داستان رو که این غرور در باره خداونده. که بهش نیازی ندارم .

    یادمه روزهای اول که سال 88 دوره هاتون رو شروع کردم خیلی از خداوند برای کارم کمک میخواستم و خیلی الهامات رو عالی دریافت میکردم و حالم خوب بود و رشد خوبی کردمو و چندین مقام کشوریو استانیو… هم آوردم و اصلا کارهام خیلی روون پیش میرفت و به دوستامم میگفتم یه حسی تو قلبم حرف میزنه که این رنگو بزار این فرمو بزار و … و کار خیلی راحت انجام میشد و بعد غرور گرفت منو فک کردم منم که بلدم .من دیگه کلیم مقام دارم دیگه من استعداد دارم دقیقا احساس کردم که مسیر شروع شدبه سختر شدن و کارها خیلی سخت پیش میرفت بعضی وقتها دو ماه درگیر یک کار میشدم و باز نمیشد و آخر هم پارش میکردم ولی نمیدونستم از کجا دارم چوب میخورم اصلا دیگه اون صدا رو تو قلبم نمیشنیدم .همش به خودم میگفتم داستان چیه چرا انقدر دارم زور میزنم چرا هر چی جلو میرم بدتر میشه هم تو بحث مقام آوردن هم تو ایده هم تو فروش نمیشد .زمان کاریو هم بیشتر کردم بازم نشد بعضی وقتا برا یه کار صدتا اتود میزدم آخرم نمیشد منی که بدون اتود با توکل به خدا که من نمیدونم کمکم کن کار رو شروع میکردم و همیشه عالی میشد الان چی شده که مهر بر قلبم زده شده و متوجه شدم و امروز خیلی عمیقتر درک کردم که غرور گرفت فکر کردم خودم بلدم خودم به اینجا رسیدم خودم این رشدو کردم و بعد با کله خوردم زمین .الان میفهمم که این غرور در برابر خداوند بود .و باعث شد اون کارو بزارم کنار تا چند سال .

    بعد دوبار هدایت بشم به سایت و استاد و باز چرخ زنگی شروع بشه به نرم شدن و اون مهر برداشته شد و الان هر روز میگم که من فقیرم به هر خیری که از تو به من برسه و به یاد بیارم که من هیچی نیستم به یاد بیارم که با غرور جلوی دریافت الهامات رو نگیرم و دیگه نیاز نیست صدتا اتود بزنی به قول استاد دوراتو بزنی بعد تسلیم بشی نه آقا من همون اول میگم من هیچی نمیدونم تو میدونی و اونوقت هست که تو همون لحظه های اول قلبم میگه چه کاری رو انجام بدم.شکر بابت این آگاهی.امیدوارم فراموش نکنم و بدونم که من بدون خداوند و الهاماتش هیچی نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    Masoud Abdaal گفته:
    مدت عضویت: 1224 روز

    سلام خدمت همگی

    نمیدونم باور میکنید یا نه ولی توضیحات این فایل دقیقا اتفاقات دیروز من بود. من رفتم یه جایی برای حل یه مشکل توی نرم افزار Excel که برای من که مهندس نرم افزارم و برنامه نویسم واقعا هیچی به نظر میومد اما 2 بار رفته بودم که درستش کنم مسئله رو اما نشد؛ این بار هم به اجبار رفتم و مدام سرچ میکردم درباره راه حلش و اون شخصی که روی سیستمش کار انجام میدادم بالای سرم بود. مشکل حل نمیشد…

    فقط یک لحظه، “توی قلبم گفتم: خدایا من ایده ای ندارم تو حلش کن”…

    نمیدونم باورتون میشه یا نه ولی ناخودآگاه چند تا کلیک کردم و انجام شد….

    ببینید مهم نیست چقدر میدونید یا تجربه دارید توی کارتون. من 10 ساله کارم به صورت تخصصی نرم افزاره و این مسئله برای من مثل جمع کردن 2+2 عه ظاهرا! اما نمیشد دیگه حل نکردم! ولی به محض اینکه گفتم خدایا حلش کن، حل شد!

    دقیقا همونطوری که استاد میگه فکر نکن که بلدی! این بایده، این عین یه ستون اصلی قانون میمونه که اگه رعایتش نکنی کل اون سقف میریزه و مهم نیست که سقفی که ساختی طلا باشه و از بهترین کیفیت! میریزه و خراب میشه.!!!

    یه مثال دیگه که واقعا همیشه یادم میاد و هرموقع که یادش میوفتم اشک توی چشمام جمع میشه اینه که من فیلد جدیدی رو توی شغلم شروع کردم و رفتم سره کار و وقتی که رفتم سره کار، به صورت واقعی صففففر بودم! واقعا صفرا اصلا نمیخوام فروتن یا متواضع باشم. صفر بودم.

    ولی از خدا فقطط خواستم “خدایا من به فلان دلیل رفتم سره کار و امیدم به توعه، آبروم رو حفظ کن”

    نمیدونم باور میکنید یا نه: خدا کارهارو برام انجام میداد. واقعا انجام میداد. نمیخوام بزرگ نمایی کنم یا بزرگش کنم الکی نه

    خیلی منطقی خدا انجام میداد!

    و من یک سال و نه ماه توی اون شرکت و موقعیت شغلی کار کردم و الان هم 1 خط کدی که اون موقع میزدم رو واقعا نمیوتم بزنم!

    الان هم من باااید اون تواضع رو داشته باشم و تکرار کنم

    خدایا اگه راه رو به من نشون ندی من هیچی بلد نیستم و این واقعا هست، من توی زندگیم هرکاری که انجام شده رو برمیگردم و نگاه میکنم میبینم آره خدا انجام داده و اصلا نبوده توی چیزایی که من خونده بود و کار کرده بودم.

    من اولین باری که سره کار رفتم به عنوان کارآموز، وااقعا فقط به خدا توکل کردم و کارها به صورت کااملا طبیعی برام انجام شد و خداوند میگفت بهم که چیکار کن و چی سرچ کن و همه چیز خوب پیش رفت

    ننداختنم بیرون

    گاف ندادم

    اتفاقات بد نیوفتاد

    چیزی خراب نشد

    اینا همه کاراییه که خدا میکنه به شرطی که “از خدا بخای”

    این اصله

    این واجبه

    اگه میخای پیش بری باید این خصوصیت رو داشته باشی

    من هرروز، توحید عملی 10 رو گوش میدم چون لازم دارم. چون جایی که هستم رو خدا داده بهم و جز این هیچی نیست! و این فایل رو هم هرروز امیدوارم که گوش کنم و روز به روز پیش خداوند خاشع تر باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1579 روز

    به نام خداوندجان وخرد

    به نام اللهی که ماروانسان افرید

    به نام خالق یکتا

    سلام دوستان خوبم

    خوشاانان که الله یارشان بی

    خوشاانان که الله عشقشان بی

    خدایاخودت یاریم کن وبگوکه چی بنویسم وازدرون من حرف هازده بشه خودت هدایتم کن

    2سال پیش من هم مثل خواهراستادعزیزم رفتم تمرین رانندگی وبعدماشین خریدم بااین که چندسال قبلش گواهینامه گرفته بودم اماماشین نداشتم ویادمه وقتی سوارماشین خودم شدم اولین بارترس داشتم ولی انگاریک ارامشی دروجودمن بودکه نگران نباشم وباورکنیدهمه تعجب کردندکه چطوراینقدرسریع رانندگی کردم توخیابون های شلوغ

    چون ازخداهدایت خواستم وهنوزم هروقت سوارماشین میشم وقتی کسی توماشینه به خدامیگم خدایاخودت حافظ ونگه داره من واین ماشین وافراددیگه که توماشین هستندباش

    ووقتی که میگفتم من رانندگی بلدم ویاددارم ماشینم خراب میشدیابه جایی میزدم

    وقتی که ارامش دارم انگارکارام راحت ترانجام میشه وخداداره بامن حرف میزنه ونگران نیستم وزندگی من روون ترانجام میشه وانرژی من بیشتره

    ولی وقتی میگی من بلدم ضربه میخوری

    یادمه میخواستم 1سال پیش برم جایی کارکنم دقیقایک نشانه واضح اومدویک ادم رواونجادیدم که ازطرف خداوندبودکه بهم گفت اینجانیاوکارنکن ولی من گوش نکردم و4ماه وقتم تلف شدوضربه مالی وروحی خوردم

    وقتی به هدایت های خداوندگوش نکنی ضربه میخوری

    خدایامعبودا سروراخودت بگوچکارکنم من هیچی نمیفهمم واقعاعاجزشدم خدایاکمکم کن توقدرتمندی توتوانمندی

    اول این که باورکنیم که مالایق هم صحبتی باخداوندیم باورکنیم که خداوندماروهدایت میکنه

    باورکنیم که خداونددرکنارماست

    وبعدبپذیریم که ماهیچی نیستیم وناتوانیم توتمام موضوعات زندگی خودمون هرچقدرهم علم ومهارت داشته باشیم علم مادرمقابل اگاهی خداوند به اندازه یک قطره درمقابل اقیانوس هم نیست

    خداونداتواگاهی تودانایی تووهابی

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    ـــــــــــــــ

    خدایا تنها تو را می پرستیم و بندگی می کنیم و تنها از تو کمک می خواهیم

    (سوره الفاتحه، آیه 5)

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

    ـــــــــــــــ

    ما را به راه راست و صراط مستقیم هدایت کن

    (سوره الفاتحه، آیه 6)

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ

    ـــــــــــــــ

    (منظور) راه کسانی که به آنها نعمت داده ای (و مورد لطف خاصّ خود قرارشان داده ای) نه آنهائی که مورد غضب تو قرار گرفته و نه آنهائی که گمراه شده اند

    (سوره الفاتحه، آیه 7)

    یاأَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ (سوره انفطار آیه 6

    ای انسان ، چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرورساخته

    همین غرور و تکبر بود که فرعون سرکش را از تخت

    بادشاهی محروم و در رود نیل غرق ساخت، قارون را با همه خزاین و املاکش داخل زمین فرو برد، ابرهه رابالشکر بزرگ و فیلان مست اش هلاک نمود.

    خدایاکمکم کن که درمقابل توخاشع ومتواضع باشم وتوراتنهااگاهی عالم بدانم که چون تواقیانوسی ازعلم واگاهی هستی وتمام اسرارجهان هستی درنزدتوست ای معبودمن

    خدایاازت میخوام که توحیدرودردل من جاری کنی

    خدایاازت میخوام که بهتردرک کنم ومتوجه شوم هدایت های توراوعمل کنم

    خدایا

    معبودا

    پروردگارا

    قالو :إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

     

    مااز آنِ خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    SMZQ گفته:
    مدت عضویت: 2271 روز

    به نام خدا و سلام و سلام و سلام به استاد و همکاران و همراهان عزیز

    اول از همه استاد جای تحسین داره که با وجود پیشرفت های بسیار، خشوع شما نسبت به رب اینقدر زیبا رخ نمایی میکنه، شدیدا من رو اینسپایر کردین.

    من داستانم رو توی صفحات دیگه ای گذاشتم اما خلاصه اینجا بگم ولی بعد از شکست های متمادی طی حدودا 10 سال… مجددا با کمترین منابع مالی و ارتباطات، زیرپله خانه کارخانه و انبار و میز ناهارخوری قرضی خواهر زنم هم دفتر شرکت و هم میز تولید من بود!!

    و البته که به خاطر چندین بیزنس کوچک و بزرگ شکست خورده قبلی، کوهی از تجربیات میلیون دلاری بودم!! اما اعتماد به نفس خورد شده من، از من فردی در نهایت خشوع در برابر رب ساخته بود چرا که با این وجود که میدونستم خیلی می‌دونم و حرفه ای هستم و دانش و علم دارم… اما خیلی چیزها رو نمی‌دونم چون نتیجه رو نداشتم…

    فهمیده بودم راه موفقیت درست کاریه و این یعنی خاشع بودن در برابر خدا و یعنی از خدا می‌خوایی ساکت میشی به هدایت عمل میکنی و نتیجه رو با لذت بردن تایید میکنی و برای پله بعدی پیشرفت ادامه میدی…

    همسرم میپرسید ادامه پیشرفت های مالی و کاری چطور حاصل میشه میگفتم:

    من چه دفتر بزنم چه نزنم

    من چه تیم کاری تشکیل بدم چه ندم

    چه افزایش سرمایه بدم چه ندم

    چه برندم رو ثبت بکنم چه نکنم

    چه سایت بزنم چه نزنم

    سوشال مدیا مارکتینگ رو توسعه بدم یا ندم

    ادمین بگیرم یا نگیرم

    مجوز بگیرم یا نگیرم

    کارخانه و پیمانکار بگیرم یا نگیرم

    صادرات بکنم یا نکنم

    تو نمایشگاه شرکت بکنم یا نکنم

    و فلان و فلان و فلان!!! باز پیشرفت مالی برای من اتفاق می افته!!! چون…

    چون تنها خیر و صلاح رب، خواسته منه

    چون سرنوشت من بر اساس خواسته های من هر لحظه نوشته میشه

    چون آنچه من با قلبم میخام برای من مقدر میشه

    و با این درجه ایمان، پیشرفت هایی حاصل میشد که احتمالا میتونید حدس بزنید منظورم چیه… گوم گوم گوم وای خدایا تو چقدر بزرگی عشق منی

    تا اینجا خیلی خفن بود نه!؟

    پول نسبتا زیادی به نسبت یکی دو سال پیش که برای چندین باز ورشکست شده بودم و از صفر شروع کرده بودم، به دست آورده بودم و کلی اعتماد به نفس کسب کرده بودم…

    دوره عزت نفس رو گذرانده بودم و دیگه آماده استفاده از ابزارهای مکانیکی برای پیشرفت تصاعدی بیزنسم رفتم…

    دفتر زدن، زدن خط تولید و استخدام نیرو

    استخدام ادمین سوشال مدیا

    و…

    خوب تضادهایی به وجود میومد که احساس خراب میشد و من همش از خودم می پرسیدم که مطمئنی مسیرت درسته و این کارهایی که می‌کنی درستن؟؟؟

    جواب میدادم که تنها خیر و صلاح تو اونیه که تو میخواهی و خدا هدایتت می کنه و بهت میده…

    خدا هم این ایده ها رو بر اساس درخواست تو بهت الهام کرده پس سعی کن با تفکر و تمرکز صحیح راه رو ادامه بدی نتیجه مثبت میاد…

    الان هم میگم این پاسخ من درسته بوده اما معیوب و ناقص!!!

    چرا!؟

    به نظرم به این دلیل که!!

    اولین دلیلم رو میتونم به پاسخ آقای روشن اشاره کنم که میگفتن بعد یه مدت دنبال پاسداری و بیشتر کردن نعمت هایی بودم که خدا داده بود…

    یعنی من که با هیچی به اونجا رسیده بودم دیگه مثل قبلنا شده بودم با مقداری تغییر…

    یعنی من باور کرده بودم باید از خدا بخوام و…

    ولی مثل قبل میخواستم با منیت و علم و دانش و تجربه و اراده و اقدام و عمل خودم به نتیجه پیشرفت برسم!!

    میخواستم با استفاده از ابزارهای مکانیکی پیشرفت تصاعدی کنم…

    چون قبلاً اصلا منابع خاصی نداشتم که با کمترین سرمایه و منابع و ارتباطات پیشرفت زیادی کرده بودم حالا میخواستم با اتکا به منابع مالی و… پیشرفت کنم!!

    قبوله که از خدا طلب راهنمایی می کردم و توکل می کردم و پیش می رفتم، اما کافی نبود…

    قبلنا که استاد می‌گفت واسه انتخاب مسیر رانندگی هم از خدا طلب هدایت می کنه ظاهراً حرف رو می فهمیدم اصلا قطعا درک نمی کردم چی میگه ایشون

    اما الان چند روزه واسه هر قدمی همش میگم خدا جون لطفا هدایت کن… من رو به سمت بهترین مسیر و خواسته های منم به سمت من…

    موقع رانندگی

    صبح اول صبح

    آخر شب

    وقتی میرم سر کار

    وقتی تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم

    وقتی برمی‌گردم خونه

    موقعی که میخام با پسرهام باشم

    و…

    دیروز و امروز میگفتم خدا جون بهم نشونه بده که هدایت تو رو در لحظه درک کنم نه فقط وقتی که اتفاقات بزرگ رخ میده…

    اما خیلی تعمدی و مبتدی هستم

    از خدا میخام هدایتم کنه تو این مسیر قشنگ

    استاد جان واقعا وقتی همین طوری از خدا طلب هدایت می کنم یاد اکت شما می افتم و احساس آرامش کل وجودمو در بر میگیره

    خیلی قشنگ و دلپذیره

    استاد ازت ممنونم که توی این دوره رایگان به من کمک کردی

    مرسی از شما و همه دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    Mojtaba_673 گفته:
    مدت عضویت: 739 روز

    به نام ربّ حکیم

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش و سایر دوستان ،

    خداروشکر میکنم که به این فایل راهنمایی شدم ، چون داشتم تو سایت دنبال فایلی میگشتم که مرتبط با این متن و دلنوشتم باشه و کامنت بزارم. و به طرز خیلی باحال و فوق العاده ای راهنمایی شدم به این فایل که اولین فایل از قسمت دانلود های رایگان بود.

    بازم خدا رو شکر بابت وجودش ، خدایا شکرت برای زیبایی وجودت…

    چند روز پیش داشتم تو فایل های مربوط به کتابهای قدیمی که تو گوشیم دارم میگشتم که یه فایلی رو باز کردم ، چون کتاب ها خطی هستن زیاد علاقه ای به خوندن مقدمه اولیه نداشتم و سریع میرفتم سراغ فهرست مطالب کتاب و یا متن اصلی کتاب.

    ولی اینبار به مقدمه کتاب راهنمایی شدم.

    خدایا شکرت بابت اینکه منو مثل همیشه راهنمایی کردی به زیبایی ، به متنی که اوج قدرت خودت رو برام به تصویر میکشه.

    تا قبل از خوندن این مقدمه و البته رسیدن به توحید عملی و فایل صوتی این قسمت ، همیشه با خودم میگفتم خدایا خودت وکیلم باش برای رسیدن به هدفم و اون چیزی که میخوام.

    ولی خب شاید ترمز مخفی ذهنم بود که دائم این شاخه و اون شاخه میپریدم برای یادگیری و بازم تمرکز نداشتم و علم و دانشی که بهش نیاز داشتم رو تو جزوه ها و فایلای متعدد دنبالش میگشتم و تو این مورد خدا رو در نظر نمیگرفتم ، که بیچاره ، علم مطلق اون ربّ و خدای بزرگیه که تو اونو وکیل خودت قرار دادی ، پس از اون بخواه ، که وقتی راهنماییت کرد کل کائنات دست به دست هم میدن که تو هرچی لازمه رو یادبگیری و بفهمی و بهش برسی.

    تو چیزای که یاد گرفتم چه قبلا و چه الان که دارم یاد میگیرم ، زیاد منم منم نمیکردم و یا شاید چون تو مدار واد نشده بودم یادم نیست ولی خب به هر حال یه غرور و تکبر الکی داشتم تو بعضی چیزای که واقعا خوب یادش گرفته بودم.

    بعد از خوندن این مقدمه ، نوشتمش رو برگه و با صدای خودم صوتش رو ضبط کردم که هر روز و یا اگه نشد هفته ای چند بار گوشش بدم تا بهم یادآوری بشه که من چیزی نیستم و هیچی یاد نمیگیرم اگه خدای من کمکم نکنه و دستمو نگیره.فقط از خودش میخوام که از دریای بیکران علم و ثروت و زیبایی و سلامتی و همه چیزایی که من بهش نیاز دارم و بهش فقیرم ، از جود و فضل و بخشش خودش بهم بده.

    این متن صفات رب رو با جملات زیبا و شگفت انگیز با هم ترکیب کرده

    و چقدر زیباست وقتی معنی این صفات رو با سرچ ریشه ای کلمات پیدا کنی و بعد روزانه این متنو بخونی.

    چقدر زیباست که وقتی میبینی کسی مثل ابن سینا و دانشمندا و حکمای ارزشمندی که به فضل خداوند منابع طبی و کارهای ارزشمندی رو به یادگار گذاشتن ولی باز هم در برابر رب ، اینقدر خشوع و فروتنی و ناچیزی خودشون رو ابراز میکردن و در برابر خداوند زیبایی ها و خداوند حکیم ، اینقدر فروتن و خاکسار بودن.

    گفتم این متنو با همه دوستای خودم به اشتراک بزارم بلکه با نوشتن این متن هم درکم ازش بیشتر بشه و هم تو مدار رسیدن به خود شناسی و توحید ذره ای بالاتر برم. و بتونم با گوش دادن روزانه بهش علم و حکمت و معرفت رو از رب عالم بخوام و همیشه چه تو پایینترین سطحم و چه تو نقطه اوجم در مقابل پرودگارم فروتن و خاکسار و ناچیز باشم.

    ترجمه ای از کتاب قانون ابن سینا تو سال 1002 قمری هست این کتاب.

    متن مقدمه :

    “الحمد لله رب العالمین ، حمدی که روشنایی صدق آن و بوی خوش اخلاص آن دیده جانرا منور سازد ، حال و هوای قلب را معطر گرداند ، نثار پادشاهیست که وجود عالم بلکه عالم وجود قطره ای از بحر جود اوست.

    (خداوند جواد است و این جود خداوندی نتیجه جواد بودن رب است و منظور جود انسانی نیست.)

    و شهود نور ظهور پرتویی از نور ظهور شهود اوست.

    (آیه 75 سوره انعام ، از مشاهده ملکوت آسمان و زمین به وسیله ابراهیم (ع) سخن میگوید که جز با کشف و شهود امکان پذیر نبوده ، که در قرآن از کشف و شهود به عنوان یکی از راه های کسب معرفت اشاره شده است.)

    مبدعی که به یک کلمه امر چندین هزار کلمه حقایق را از ام الکتاب ذات بر لوح فطرت تصویر نمود و وجود انسان را که هم کلمه ایست جامعه و هم صحیفه ایست کامله از کتاب عالم که عکس (تصویر) ذات عالم حقیقی است ، انتخابی لطیف ساخت که در نهاد او صُوَر جمیع معانی و کلمات بتفصیل نمود .

    لطیفی که بمحض اصطفا و خلوص اجتبا آدم را برگزید و از مخلوقات دیگر ممتاز گردانید و از ذرات ذریات او انبیا و اولیا را بفضل نعمت و مزید مکرمت مخصوص گردانید و در کنف عصمت و مجر رعایت خود ، ایشان را پروراند از برای آنکه معرفت ذات عدیم المثال او را بشناسند ، اقرار به بندگی او بجای آورند و بدانند که او پروردگار عالم و عالمیان است و غیر از او کسی را در آفرینش راه نباشد.

    فردیست (یکتاییست) که او را مثل و شریک نیست ،

    صمدیست که او را ضد و همتا نیست ،

    قدیمیست که او را اول نیست و قیومیست که او را آخر نیست ،

    ازلیست که اولیت او را بدایت نباشد و ابدیست که وجود او را نهایت نبود ،

    ظاهریست که بر ادراک ظهور هویت او مخفی است و باطنی که بر کُنه اسرار او هیچ خبیری را اطلاع نیست ،

    حیّی است که حیات کائنات رشحه ای (چکیده) از فیض رحمت اوست و عالِمی که جمله معلومات عالم نقطه ای از دایره علم اوست ،

    مرادی است که مجموع مرادات رقمی از کتاب مشیت اوست و قادری که جمیع مقدورات مقبوض مقهور قبضه قدرت اوست ،

    سمیعی که اختلاف لغات و اصناف نظرات و عبارات پیش از آنکه در ضمائر ظاهر شوند از اصوات قائم شنوای اوست و بصیریست که حرکت موری در تحت اثری (سنگ) منظور بینایی اوست ،

    متکلمی است که طول امتثال و اطاعت او از اوامر و نواهی در گردن جمیع مخلوقات نتیجه سرّ گویایی اوست و لطیفی است که ذات متعالیه او جسم و جوهر و عرَض نیست و ذات مقدس او را صورت و شکل و هیئت و شبیه و مثال و کیفیت و مقدار و جهات و اقطار نیست و چندی و چگونگی را در ذات مقدس او راه نیست ،

    او به کسی و کسی به او مانند نیست و در جای و جهات و زمان و مکان نگنجد ، بلکه همیشه ذات ” لم یزل” او موصوف بود به صفات کبریائی و کمال معرفت او و به قوت جلال و عظمت او امروز همان طریق است که در ازل هم چنان بود ، بی زیادت و نقصان و بعد از این هم چنین خواهد بود ،

    (اینجا به طرز زیبایی اشاره میکنه به قانون بدون تغییر رب ، واقعا زیبایی رو میشه تو تک تک جملاتش حس کرد ،)

    و عظمت ذات او ظاهر نشود مگر در انوار صفات او و متصور نگردد مگر بتصرفات تجلیات ذات او و به بساط او نتوان رسیدن مگر به رحمت و مرحمت او ،

    شناسای کمال او نتوان شدن مگر به مشیت او ، اگر خواهد حقیرترین خلق را شناسای ذات خود سازد و اگر نخواهد زمین و آسمانها تحمل بار امانت معرفت او نتوانند نمود ،

    و هرجا محنتی و المی و غمی باشد اثر قهاری او باشد و هر راحتی و فرحتی و آسایشی که باشد اثر عنایت اوست ،

    پس از برای دانستن این مقدمات (علم طب و راز خلقت انسان و …) که نتیجه آن معارف الهی باشد که غرض اصلی باشد از خلقت آدم ، باید آلاتی که اعضای آلی بود یا قوایی که قوام آن اعضا به آن بود در کسب کمال معرفت الهی صرف نمایند و حصول این مطالب و تحصیل این مآرب میسر نشود ، مگر وقتی که قوای بدنی به اعتدال لایق باقی باشد و بقای این آلات و ادوات بحالات و کمالات خود ممکن نباشد مگر بعد از رعایت

    ” قانون حکمت طبی”

    که آن فرعی باشداز فروع حکمت الهی.

    و در انتها این حکیم بزرگ ، چه زیبا گفته که ، رسیدن به سلامت تن و روح و دانش و فرزانگی تنها در سایه قوای بدنی و اعتدال روحی و روانی امکان دارد و تمام این ابزارها و کمالات تنها با رعایت قانون حکمت طبی خداوند امکان پذیر است ،

    و باز هم زیباترش کرده و گفته که این قانون ، قانون فرعی از قوانین و فروع حکمت الهی هست و نگفته قانون اصلی.

    خدایا شکرت که منو به این متن زیبا راهنمایی کردی و بهم نشون دادی که رسیدن به هدفم و اون جایگاهی که میخوام بهش برسم ، در سایه لطف و رحمت تو و تبعیت از قوانین بدون تغییر ازلی و ابدی تو امکان پذیره و در کنارش برای رسیدن به علم و کمالات در زمینه هدفم ، باید از قانون حکمت طبی که فرعیست از فروع حکمت تو ، که به وسیله حکما و اطبای قدیمی ، که اونها رو در زمینه حکمت طب ، به نوعی اولیا و انبیا طبی خودت قرار دادی ، پیروی کنم و مطالعه کنم منابع رو برای رسیدن به معرفت و دانشی که برای هدفم نیاز دارم.

    خدایا شکرت بخاطر وجود “لم یزل و لا یزال” خودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: