توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2141 روز

    بنام خداوند وهاب من

    سپاس و حمد خدایی را که هدایت بندگانش بر اوست و سپاس خداوند یکتا و معبود جهانیان را. سپاس خداوند روزی رسان را. سپاس و حمد خداوندی را که پس از خلقت جهان بر هدایت آن مشغول شد.

    خدایا شکرت!

    سلام خدمت استاد عزیز و اعضای خانواده صمیمی و دوست داشتنی عباسمنش.

    خداوند رو شاکرم که فرصت داد تا بتونم از آگاهی‌های جهان هستی به مقدار درک و فهمم بهره مند شوم. خداوند رو سپاسگذارم که پس از پاک کردن من، نعمتش را بر من تمام کرد.

    استاد عزیزم این فایل درحالی بدستم رسید و یا بهتره بگم زمانی در مدارش قرار گرفتم که خداوند تجربه‌ای مشابه به من داد و درست بهم فهموند موقع رانندگی آرام باش!

    موقعی این فایل بدستم رسید که در دوراهی زندگی مسیری رو انتخاب کردم که حرف دلم در آن بود و این بار با این آگاهی‌ها از خداوند طلب هدایت بیشتری میکنم. این فایل زمانی بدستم رسید که چندشب پیش خداوند بهم گفت بشین و روی خودت با تمرکز بالاتر کار کن و تقلا نکن! بشین و کار کن و فکر نکن که میدوونی!

    استاد امروز صبح نگاهی به سال‌های گذشته انداختم و همه آنچه که میدانم و در آن چیزی آموختم را از آن خداوند دانستم. از اینکه دستمان را گرفت و عنوان کرد که گنج واقعی خودتان هستید اگر گوش کنید….واقعا سپاسگذاری‌هایم را عمیق‌تر و عمیقتر کرد.

    از تقلا کردن دست کشیدم و هربار با خوندن تجمسات بچه‌ها و راحت انجام شدن کارها به دست قدرت الهی به وجد میام. از اینکه یادگرفتم حرکت کنم و زندگی رو ابدی نبینم، واقعا سپاسگذارم. از اینکه اینقدر رشد کرده و بزرگ شدم واقعا سپاسگذار خداوندم.

    زندگی رو ابدی نمیبینم، حداقل سعی میکنم نبینمش و با خودم و دنیای اطرافم مهربان‌تر باشم. سعی میکنم با خودم دوست باشم…سعی میکنم گره‌ها و ترمزهای کودکی‌ام رو پیدا و حل‌شون کنم. چرا که بزرگترین کار زندگی من بودن در کنار خودم و ساخت خود بهتر منه. تعلیم و تربیت خودم هست. خداوندگار عالم رو سپاسگذارم که هربار ظرف وجودی‌ام رو بزرگ و بزرگ و بزرگتر میکنه. برای دریافت نعمت‌های بیشتر. خداوند رو سپاسگذارم که از طریق افراد شناس و ناشناس به من نعمت فراوان داد و راحتم کرد برای راحتی‌ها.

    دوره 12 قدم و جلسات قدم 2 و 3 شاهکاره استاد.

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    امیر قره قاشلو گفته:
    مدت عضویت: 928 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به دوستان عزیزم

    دیروز قرآن رو باز کردم و خب هر وقت قرآن رو باز میکنم هدایت میشم به یک آیه زیبا و باز کردم کمی خوندم و یک چند تا برگه رو گرفتم و شاید مثلاً 50 صفحه رد کردم یکدفعه و همینطوری حواسم به گوشیم هم بود یکدفعه دیم نوشته ولىٰکن حس کردم همین آیه ای هست که استاد گفت ولی گفتم مگه چند بار اومده این آیه که بیاد برام و خوندم و دیدم همین آیست من این فایل رو بارها دیدم ولی کامنت نداشتم الان هم در یک مکان رؤیایی به نام بالای پشت بوم هستم و کل شهر رو میبینم و دور شهر که با کوه های سر به فلک کشیده محاصره شده رو هم میبینم.

    همون موقع که آیه رو دیدم اشک از چشمام جاری شد.

    یعنی شنیدم و دیدم و حس کردم که خدا بهم میگه:

    امیر نگران نباش

    می‌رسی

    از هیچ کس و هیچ چیز نترس

    تو فقط به من توکل کن همه چیز درست میشه

    تو فقط من رو ببین تو فقط به من بگو

    تو مبین اندر درختی یا به چاه

    تو مرا بین که منم مفتاح راه

    اتفاقات خیلی خیلی عجیبی بعد از تسلیم شدنم در برابر خدا افتاد در دو شب یک کامپیوتر و یک دوچرخه برایم آورد.

    دیدم همه دارن به من عشق میورزن

    همه به من احترام می‌زارم

    افرادی که بد رفتاری میکردم با من حالا عاشقانه به سمتم میان.

    پسری بودم که همواره در مدرسه

    در خونه

    در کوچه

    در روستا

    همیشه مسخره میشدم

    همیشه

    بارها و بارها توسط مادرم سرزنش های وحشتناک می‌دیدم هر اشتباهم بارها بر سرم کوبیده میشد و من خودم همواره خودم رو مسخره میکردم یادم میاد زنبور چشمم رو نیش زد و باد کرد و گفتم من دیگه از خونه در نمیام دیگه خودمو دوست نداشتم و این ریشه توی وجود من رفته و هست و لباسم پاره بشه انگار دیگه خودم رو دوست ندارم

    و خب الان به فضل خدا چنان بهبود پیدا کردم که به کار های ماه قبل وقتی فکر میکنم خندم میگیره و میگم این چه حرفی بود من زدم.

    یعنی کاملا میفهمم که یک مسیر درست رو دارم با قدرت میرم

    و خب همیشه خودم رو پوش میکنم که این سرعت رو بیشتر کنم 50 بار یا بیشتر فایل هدفی متفاوت رو دیدم 20 بار یا بیشتر فایل توحید 11 رو دیدم

    که واقعا انگار فایل هدفی متفاوت تشنه اش میشم و احساس نیاز پیدا میکنم بهش دوستانی که دیدن می‌دونن فایل فوق العاده ایست.

    امیدوارم دوستان سایت ببخشند دیگه کلمات نامناسبی که استفاده کردم.

    یک اتفاقی که دو هفته قبل افتاد این بود که ما نشسته بودیم ساعت 11 شب در مکانی که افراد اونجا سیگار میکشم و خب یکی از دوستان با ما بود رفتیم تا سیگارشو بکشه.

    من نشسته بودم و گوشی دستم بود اومدم از دوستم عکس بگیرم در شب چراغ قوه گوشی روشن شد و چهره دوستم افتاد و همون لحظه ناگهان دیدم 4 نفر با چاقو چماق یک متری ما هستن و خب من خدا شاهده نترسیدم یعنی نشسته بودم تکون نخوردم و خب همون لحظه فلش گوشی من روشن شد و گفتن که نه این ها اون افرادی که دنبالشون بودن نیستم (ما رو می‌گفت)

    و خب من دیگه گفتم خدایا هیچکس جز تو قادر نیست.

    و بسیار خوش شانسی های مختلف در زمینه های مختلف بسیار که میگم یعنی خیلی زیاد از وقتی کار ها رو سپردم به خدا به قول شما استاد گل

    شما هم امیدوارم من رو ببخشید برای کامنت های کم توان و نامناسبی که فرستادم.

    عاشقتونم انشالله بعد از خوندم این کامنت بهترین شام زندگیتون رو بخورید️

    خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    فرشته اسلامی گفته:
    مدت عضویت: 600 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به همه دوستان عزیزم و استاد عزیز و خانم شایسته زیبا.

    دقیقا حق با شماست استاد من خودم به شخصه هر جایی منم منم کردم اخرش متوجه شدم نتیجه کارها خراب شده اما از وقتی شما این فایل رو گذاشتید و من گوشش دادم با گوش قلبم حالا متوجه میشم که هر جا کارهام خراب میشد سرچشمه اش کجا بود من در شروع کار اصلا نام خدا رو به زبون نمیاوردم و اصلا هم ازش کمک نمیخواستم فقط برای هر کاری که تازه و برای اولین بار میخواستم انجام بدم کلی خدا رو صدا میزدم که کمکم کنه اما بعد از اینکه دستم راه میفتاد توی اون کار دیگه کلا بلدم بلدم میکردم و اصلا از خدا کمک نمیخواستم اما حالا با عمل کردن به گفته های استاد در این فایل البته تقریبا در هر کاری به محض اینکه بخوام کارم رو شروع کنم از خداوند کمک میخوام وقتی میخوام چایی دم کنم از خدا میخوام که خدایا کمکم کن یه چایی خوشرنگ و خوش طعم درست کنم وقتی میخوام غذا درست کنم ازش کمک میخوام و جالب اینجاست که من قبلنا قبل و حین انجام اشپزی مخصوصا برای مهمون کلی استرس داشتم که وای نکنه غذام خراب بشه نکنه شفته بشه نکنه نکنه نکنه و خیلی نگرانی های دیگه داشتم اما حالا نسبت به قبل خیلی خیالم راحته انگار یه نیرویی تو وجودم هست مثل یک سراشپز بالا سرم یه بهم راهنمایی میده تقریبا اصلا استرس خراب شدن غذا رو ندارم اونقدر که خیالم راحته و نتیجه هم تقریبا همیشه غذاهام خوب میشه انصافا .

    استاد درست میگن ما اگه زرنگ باشیم باید خدارو تو صدرصد زندگیم بهش اجازه بدیم که وارد بشه وارد بشه و کمکمون کنه این به نفع ماست اینجوری یه حس خیال راحتی همیشگی داریم و فقط کارمون میشه لذت بردن و لذت بردن .

    ای خدای خوب من که از رگ گردن به من نزدیکتری گوش به فرمانم و به سوی تو میشتابم کمکم کن خدایا در هر لحظه از زندگیم خدایا من هیچی بلد نیستم تو دانایی تو عالمی تو توانایی تو سمیعی تو بصیری کمکم کن به من یاد بده حتی کارهایی رو که فکر میکردم بلدم ….

    خدایا خودت تور گاید من باش این سفر رو توضیح بده برام من میخوام دستت رو بگیرم و تو راهو نشونم بدی من بهتر از تو کسیو نمیشناسم تنها تویی کمک کننده خدای من.

    ای خدای من که همیشه مواظبمی تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    مرا به راه راست هدایت کن خدایا شاخکامو تیز کن که تا خواستم یه ذره از مسیر حوشبختی و سعادت دور بشم سریع برگردم

    ای لایق و سزاوار پرستش .

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    آرمان احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2621 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانوم شایسته عزیز

    و خدمت خانواده گروه تحقیقاتی عباس منش

    داشتم مصاحبه با استاد قسمت 29رو گوش میدادم

    یه خاطره ای یادم افتاد که خیلی برای خودم جالب بود

    موقع ای که سن و سالم پایین بود ، و ماشین نداشتم داشتم میومدم زنجان و اومدم یه جا گذری وایسادم یه جا که تو شهرستان ما طارم توریستی هستش و آخرهفته ها از مرکز استان میان برای تفریح

    روز جمعه هم بود ، اونجایی که من وایساده بودم خیلی کم تاکسیا سوار میکنن همینطوریش که تاکسی در طول هفته کم هست و جمعه کمتر از بقیه روزاست و باشن هم اونجا وسط مسیره باید خیلی شانس بیاره آدم که سوارش کنن

    خلاصه که احتمال تاکسی گیر اومدن اونجا کمه

    منو یه شاسی بلند سوار کرد رو صندلی های عقب پسرشون دراز کشیده بود و خواب بود ولی با این حال منو سوار کردن و رسوندن زنجان

    خیلی چیز بزرگی نبود

    ولی نتیجه گیری که تو ذهنم اتفاق افتاد اینکه کافیه که اراده کنی و قدم برداری خدا برات طوری میچینه که بیای مثلا به یکی که تو این فازا نیست تعریف کنی قطعا میگه که دروغه

    و خداوند کار کوچیک و بزرگ براش فرقی نداره

    انجامش میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3452 روز

    من عاشق این قسمت سری فایل های توحید عملی هستم خلاصه هایی از این فایل رو کراپ کردم و تقریبا شده یه ربع و توی پیاده روی هام هندزفری میزارم و هر روز تکرار میکنم، امروز بین دو تا مسیر مونده بودم کدومو برم یه دلم میگفت مسیر جدید رو انتخاب کن یه دلم هم میگفت همون مسیر قبلی رو برو، هدفم رسیدن به پارک مد نظرم بود اما ترس داشتم که اصلا مسیر جدید رو برم میرسم به پارک یا نه، همش ترس ها میگفت نکن دختر گم میشی معلوم نیست شاید وسط این مسیر بیابون باشه تو دختر تنها این موقع شب فلان بیسار، رفتم تو اینترنت زدم مسیریاب آنلاین اما قبل از اینکه بزنم سرچ همینجوری که این فایل پخش میشد، اونجایی رسید که استاد میگه فکر میکنی خودت حالیته فکر میکنی استادت حالیته فکر میکنی چت جی پی تی حالیشه یا فکر میکنی خدا حالیشه، گفتم باید با هدایت الله برم هر جی قلبم گفت بی خیال مسیریاب آنلاین، ترس هامو کنترل کردم و راه افتادم، این روزا که تازه وارد دوره ی قانون سلامتی شدم ترس از دست دادن آب بدن باعث شده که خیلی آب مصرف کنم مسیر پیاده روی سابق جایی نبود که سرویس بهداشتی داشته باشه و هر بار پیاده روی رو برام توام با عجله میکرد و اونطور که باید لذت نمیبردم و زود باید برمیگشتم خونه امروز به خدا گفتم به دلم انداختی مسیر جدید بیام خودت هدایتم کن هم مسیر سرراست تر و نزدیک تر باشه هم توی مسیر سرویس بهداشتی باشه هم مسیر امن و سیف باشه و خلاصه کلا راحت باشه و لذت ببرم با اینکه اصلا به نظر نمیومد اینطوری باشه، مسیر قبلی حدودا باید پنجاه دقه یک ساعت پیاده میومدم تا به پارک زیبای مدنظرم برسم مسیر جدید بعد از سی و پنج دقیقه پیاده روی رسیدم به یه مسجد رفتم داخل سرویس بهداشتیش اینقدر تمیز بود که منم مثل مریم جون ذوق داشتم از سرویس فیلم بگیرم بس که تمیز و نو و خوشبو بود، وقتی میخواستم از مسجد خارج بشم دیدم یه درب دیگه هم داره بیخیال درب قبلی که وارد شده بودم شدم و از در جدید خارج شدم و مات و مبهوت جلوم رو نگاه کردم پارک مدنظرم دقیقا جلوی پام بود، همش میگفتم چطور یعنی اینقدر نزدیک بود چجوری اومدم خدای خوبم چطور به اینجا رسیدم من حالا حالاها باید پیاده روی میکردم تازه اگر شانس میاوردم راه رو گم نمیکردم در بهترین حالت باید یه ساعت دیگه میرسیدم به مقصد چطور این مسیر نزدیک تر بود چرا نمیدونستم اینو، اینقدر خوشحال شدم و به هدایت خدا ایمان آوردم که نگو، توی مسیری که میومدم ذهنم خیلی جفتک میپروند که نه این راه رو نرو اون یکی کوجه رو برو اون یکی خیابون شلوغتره امن تره اما من اجازه دادم خدا هدایتم کنه همینطور که این فایل توی گوشم بود گوش میدادم و خودم رو سپردم به خدا و بدون ترس رفتم و اینقدر ساده و راحت رسیدم به مقصدم اینقدر ذوق دارم که دوست دارم هنین مسیر رو پیاده برگردم برنامه ی همیشه ام اینه که پیاده بیام پارک برگشتنی همسرم بیاد دنبالم امروز بهش پیام دادم که خودم میگردم، امروز احساس میکنم بزرگتر شدم آخه من خیلی نسبت به جاها و مسیرهای ناشناخته خصوصا خیابون ها و کوچه های تاریک و بدون روشنایی ترس دارم و ذهنم به شدت مقاومت میکنه امروز حس میکنم این روبرو شدن با ترسم این سپردن خودم به جریان هدایت و این اعتماد کردن و بالطبع نتیجه ی خوب گرفتن باعث شد احساس کنم یه مدار جامپ کردم، خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    سامان نادری گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    سلام وقت بخیر استاد گرامی ،

    دقیقا نیاز داشتم به این ویدیو و هدایت شدم

    دلیلشو میگم

    من به بیماری وسواس فکری دچارم ،دوساله دارم رنج میبرم ،انواع داروهای اعصاب رو خوردم ،انواع روانشناس هارو رفتم ،ولی نشد که نشد حتی بدترم شد،این وسواسه اونقدر شدیده که من همیشه سرم درد میکنه ،دیگ به یجایی رسیدم که قفل شدم هیچکاری نمیتونستم بکنم ،همه روش هارو رو رفتم ،ولی یه درصدم بهتر نشدم ،دیروز داشتم به خدا میگفتم خدایا دیگ خسته شدم ،تو خودت دیدی تو این دوسال چقدر اینور اونور زدم ،خودت یه کاری واسم بکن

    دقیقا امروز اومدم تو سایتتون و میخواستم شروع کنم دسته بندیه اجرای توحید در عمل ،بعد دیدم نوشته توحید عملی قسمت 11،گفتم بزار همینو گوش کنم ،بعد دیدم دقیقا همون چیزایی رو دارین میگین که من نیاز دارم بشنوم ،حرفای شما انگار حرفای خدا بود که میگفت انقدر به این در اون در نزن ،به حرف من گوش کن ،بیماریتو بسپار به من ،اصلا نمیدونین چقدر شگفت زده شدم ،دقیقا حرفایی شنیدم که نیاز بود بشنوم ،الان تازه فهمیدم بابا ،علم من و علم اون روانشناس در مقابل خدا هیچی نیس ،یه بار ساکت بشینم ببینم خدا چی میگه، بگه کدوم کارو کن ،تو این دوسال همش روش های خودمو انجام دادم اخرش رسیدم به جایی که قفل کردم،مطمئنم خدایی که ازش کمک خواستم و در کمتر یه روز کلیپی از شما دیدم که نیاز شدید من بودم ،مرحله به مرحله کمکم میکنه از بیماری نجات پیدا کنم ،

    یه جا از ویدیو گفتین خیلی وقته کلیپی نزاشتین تو سایت ،بعد به خودم گفتم خدایا ببین استاد بعد چند وقت یه کلیپ هم که گذاشت دقیقا مناسب من بود

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    استاد ممنونم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    محمود رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خدا

    باسلام و درود خدمت شما استاد عزیز و خانواده صمیمی عباس منشی ها تجربه ای که از خودم دارم این است که در برحه ای از زندگیم کسی وارد شد و من چنان مریدش شدم که خدا ناباور شدم و به کلامش کذب که به قعر چاهی عمیق فرو رفتم در زندانی تاریک به عجز و ناله افتادم ناگهان صوتی در گوشی موبایلم از گروه های تلگرامی پخش شد که صدای استاد بود سوره حمد را تفسیر میکرد اشکم جاری و دلم نرم شد شروع به توبه کردم و مرتب اون فایل را گوش میکردم اون موقع استاد را نمی‌شناختم و همش میگفتم این کیه چقدر خوبه و نماز خواندن را از سر گرفتم و قرآن و شروع به درک و فهمش و وارد سایت شدم و دوره ها را تهیه کردم ولی اونجوری که تو کامنت ها می‌خوندم بچها نتیجه میگیرن نمیگرفتم و ناراحت بودم یکم از سایت فاصله گرفتم تا اینکه با یه کلاس شکرگذاری آشنا شدم اونجا کتاب خانم راندا برن را تدریس میکنند حالم خوب شد و فهمیدم من اول باید شکرگزار باشم و بعد باید ببخشم این پله اول دریافت هستش و یه کانال مولانا خوانی هم هست که تفسیر مثنوی می‌کنه و خیلی خوبه حالمو خوب می‌کنه و رهنمودهای را گوش میدهم .خدا را شکر میکنم که دستم را گرفت و توبه ام را قبول کرد و من و با سایت آشنا کرد و از گمراهی نجاتم داد و حالا هم دنبال جواب بودم که این فایل اومد و استاد گفت باید باور داشته باشی که لایق هستی خدا جوابت را بده انشالاه که همه عزیزان این سایت لایق همسبتی با خدای بخشنده مهربان باشند .سپاس فراوان از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    زن باران گفته:
    مدت عضویت: 1570 روز

    سلام به دوستان عزیزم

    سلام به خانواده توحیدی عباسمنش

    وقتی امروز این فایل رو دیدم،قبل از اینکه شروع به گوش دادن کنم،تصمیم گرفتم که کامنت بگذارم…

    تصمیم گرفتم از مسیر توحیدی شدنم یک ردپا بگذارم برای خودم….

    من اولین بار توحیدی شدن رو از استاد شنیدم

    و وقتی درک کردم که باید دست به سمت خدا برد و برید از شرک،همونجا سجده کردم و بغض کردم…سه سال از اون روز میگذره،فهمیدم که چقدر اشتباه میکردم که منتظر پول و مشتری از مدیر کلینیکم بودم ،فهمیدم من یک آدم رو برای خودم بزرگ میکردم و فکر میکردم که این راه رشد کردنه و به جایی رسیدم که کم کم از اون آدم دور شدم و بعد از اون درآمدم بهتر شد،اقداماتم زیادتر شد،مشتری ها بیشتر شد و عزت نفسم رشد کرد.

    امسال اسفند ماه لیزری بر روی باورعوامل بیرونی

    کار کردم و از عوامل بیرونی بر روی توحید عملی کار کردم،چقدر فایلهای دسته بندی عامل توحیدی زیباست، و میدونم این درس یازده برای من ضبط شده،چون من خدای رحمن و رحیم دارم،خدایی که میحاد بنده هاش رشد کنن و میاد در وجود استاد عزیزم این آگاهی رو قرار میده،و استاد عزیز من چون ارزشمنده،چون توحیدی،چون نامبر وانه،چون با خودش در صلحه این ها درک میکنه و شروع میکنه به آموزش دادن به ما،حالا اولین شاگردش کیه؟بانوی عشق و نظم پشت دوربین استاده و سراتاپا گوش ،درک میکنه و فایل رو برامون ارسال میکنه.

    (میخام طبق قانون جهان از شما دو عزیز تشکر کنم)

    میخام بگم من قبل از باور توحیدی یک درون محکم نبودم،من طبل تو خالی بودم

    هر فردی درونی داره که خودش باهاش حالش خوبه یا بده،من اون درون رو داشتم که حالم با خودم خوب نبود اما امروز آزاد رها عاشق هستم

    خیلی خیلی خیلی مسیر دارم که بتونم این توحید رو پررنگ کنم اما همین ده درصد بهتر شدنه،بهم کمک زیادی کرده خدایا در اولین ماه سال 403 بهترین فایل ممکن رو دریافت کردم…

    توحید عملی….خدا جونم مرسی که میخای برو بچه های این سایت رو به خودت نزدیک تر کنی…

    خدایا کمکم کن در این مسیر بیشتر رشد کنم هنوز ترس دارم اما میخام غلبه کنم بر ترسم…

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    عباس منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1671 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان این سایت توحیدی

    خدایا فقط تو را عبادت می کنم و تنها از تو یاری می خواهم مرا به راه درست هدایت فرما.

    باز هم خدا را سپاسگزارم که با شنیدن این فایل زیبا الگویی را دیدم که سعی کنم شبیه آن عمل کنم.

    بیش از 30 سال است که رانندگی را یاد گرفتم و به لطف خدا لحظات خوبی را در حین رانندگی داشتم و از مسافرت ها لذت بردم. در این مورد خیلی خوشحالم که رفتارم در مهارت رانندگی شبیه استاد است. هیچ ادعایی ندارم ولی دوستان و خانواده از شیوه رانندگی من راضی بودند.

    هر روز در ذهن خودم اینطور فرض میکنم که اولین روز رانندگی را شروع کردم و از خداوند برای حفاظت و حمایتش سپاسگزارم.

    چند ماه پیش بود که ناخودآگاه توجهم به رانندگانی جلب میشد که در حال صحبت با تلفن همراه خود هستند و حالم بد میشد . جالب اینجاست بطور عجیبی در کوچه و خیابان جلوی چشمم ظاهر می‌شدند. و این باعث بدتر شدن حالم میشد. تا اینکه گفتم خدایا من در مقابل بعضی رفتارها عاجزم از تو بخاطر انسان های قانونمند و با فرهنگ سپاسگزارم. خدا را شکر الان حتی در یک ماه به چشمم نخورده که این صحنه را ببینم.

    واقعا هر خواسته ای را باید فقط از خدا خواست تا به زیبایی و آسانی انجام شود. موقعی که از خدا یاری خواستم و قلبم برای هدایت الله باز بود مسیرهای رانندگی خیلی آسان‌تر و با ترافیک کمتر و از زمانبندی خداوند لذت بردم.

    استاد عباسمنش از انجمن NA گفتند که اولین قدم عجز در مقابل مواد مخدر است.بله هر جا گفتم من می توانم غروری کاذب وجودم را گرفت و باعث شکستم شد. هر جا از تمام وجودم خدا را خواستم گرمی دستش را حس کردم.

    عجز را در هر جنبه ای از زندگی می توان یافت و در مقابل آن می توان از خدا درخواست یاری کرد.

    من در مقابل بی احترامی عاجزم خدایا کمکم کن تا با انسان ها ی محترم و با ایمان در ارتباط باشم.

    من در مقابل بی پولی عاجزم خدایا کمکم کن تا همیشه ذهنی ثروتمند و خلاق داشته باشم.

    من در مقابل درد و بیماری عاجزم خدایا کمکم کن تا جسمی سالم و قوی داشته باشم.

    من در مقابل کنترل احساساتم عاجزم خدایا کمکم کن تا قدرت کنترل احساساتم را بدست گیرم.

    بقول استاد اگر به ابزار و رنکینگ نگاه کنیم و مغرور شویم موفقیتی یا پیروزی در راه نیست. پیروزی و موفقیت زمانی بدست می آید که از هدایت خدا با قلبی باز کمک بگیریم.

    من در صورت پذیرش عجز و ناتوانی خود در امور زندگی می توانم حرکتی را شروع کنم و میسر بهبودی و یاری خداوند را ببینم که او بهترین یاری گر و هدایتگر است.

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم مرا به راه درست هدایت فرما. آمین یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 794 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    چقدر این فایل برای امروز من بود ، اومدم رد پای روزم رو در روز شمار بنویسم که دیدم این فایل جدید اومده یه حسی بهم گفت امروزت رو اینجا بنویس

    اوایل فایل رو گوش دادم

    این قسمت که استاد گفت :

    باور مخربی که ما داریم که میگیم من انقدر گناهکارم که خدا منو نبخشیده

    و گفتن که : خدا همیشه داره با ما ارتباط برقرار میکنه

    و حتی اگر آدم تو یه مسیر اشتباهی رفته باشه تو زندگیش ،باید بیاد از خدا طلب بخشش کنه و باور کنه که خدا بخشیده و خدا میخواهد که همه مارو هدایت کنه

    اول درمورد این موضوع بگم که :

    من چند روز پیش 20 فروردین ماه که اومدم تو رد پام نوشتم در مورد اینکه یه تیکه از فیلم رو دیدم که در مورد مرگ بود و فرشته مرگ ترسیدم و باقی جریاناشو نوشتم تو رد پام و یه قسمت از تجربه گری که در برنامه زندگی پس از زندگی میگفت از عذاب هایی که شده بود و میگفت

    که بعدش در سوره حج دیدم که تو آیه 20

    یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ

    که آنچه در شکم هاى ایشان است و پوست بدنشان به وسیلۀ آن گداخته مى شود

    یادم اومد که میگفت اینجوری عذاب شده موقعی که کما رفته بود و تجربه کرده بود و حتی خوبی هاشم دیده بود

    و من اونروز ترسیدم و گفتم نکنه خدا منو نبخشه به خاطر اعمالم و به هر حال همه خودشون از اعمال و رفتارشون خبر دارن

    و من اونروز فکر کردم و خدا جوری هدایتم کرد که :

    هدایتم کرد به سمت قرآن در صورتی که من نمیخواستم قرآن بخونم و میخواستم بیام سایت نشانه ام رو ببینم

    و حتی بهم گفت سوره شوری وقتی که رفتم تا قرآن و بردارم

    که بعد دیدم آیه غفور الرحیم بارها تکرار شده

    و بعد، دستمو بین برگه های قرآن گذاشتم و باز کردم که یهویی دیدم سوره توبه هست

    و طبق نگرانی که داشتم خدا قشنگ به من دو تا نشونه واضح داد و گفت که وقتی میای و الان سعی داری تا اعمالت رو تصحیح کنی بخشیدمت نگرانیت برای چیه؟ تو الان هر روز داری تلاش میکنی و این رو میبنه خدا پس نگران نباش و سعی کن هر روزت رو از مسیر تکاملت لذت ببری و خوب رفتار کنی و شخصیتت رو خوب و مستمر و ادامه دار تغییر بدی

    این نشونه سوره ها ،که گفت دیگه فکر این نباشی که من قبل از آگاهی اعمالم چگونه بود

    تو حالا داری صدای خدای خودت رو میشنوی ، راهنماییت میکنه

    بهت راه رو نشون میده و با هر قدم برداشتنت بیشتر کمکت میکنه ، حتی به قول استاد دل آدما رو نرم میکنه که واقعا تو این چند ماه به چشم دیدم

    و این فایل دوباره منو یاد اون روز 20 ام تا امروز انداخت که هر بار به خودم میگفتم ببین تو لایق شنیدن هدایت های خدایی که هر روز ازش میپرسی و خدا به بهترین و هزاران روش جواب رو بهت میگه

    پس مطمئن باش که الان در مسیر درستی و گذشته رو رها کن

    تو الان داری هم جبران میکنی رفتار هات رو و هر روز داری با عشق بیشتر ادامه میدی و اثراتشو میبینی که جهانت داره بهتر و بهتر میشه با توجه به قدمی که برمیداری طیبه

    این فایل دوباره مروری شد برای من که انقدر خدا مهربان و آمرزنده هست و من لایق و ارزشمندم که با خدا هم صحبت شدم و جدیدا هر روز، دارم برای همه چی ازش کمک میخوام و میگم نمیدونم تو بگو

    درسته یه وقتایی مقاومت داشتم ولی سعی میکنم چشم بگوی خوبی باشم

    حتی امروز میخواستم لباس بپوشم برم کلای ،خودم یه لباس دیگه میخواستم بردارم ولی بهم گفته میشد نه نه نه و من یه جورایی مقاومت داشتم ولی آخرش گفتم چشم

    من امروز صبح که بیدار شدم و حاضر شدم تا برم اولین جلسه کلاس رنگ روغنم رو

    خودم نمیخواستم آینه دستی هایی که رنگ کرده بودم ببرم کلاس ، میخواستم فقط یدونه شو ببرم هدیه بدم به شاگرد استادم که الان استاد شده ولی برنداشتم ، ولی یه حسی بعدش بهم گفت بر دار و ببر بفروش

    برداشتم و رفتم تو راه میگفتم خدایا تو کمکم کن من تو این مدت وقتایی که بهت ایمانم رو نشون دادم فروش خوبی داشتم ولی وقتی ترسیدم و نرفتم تا نقاشیامو بفروشم هیچ تغییری که نکردم هیچ حتی پولی هم به حسابم نیومد

    من تو راه رفتن به کلاس داشتم به تمام وقتایی که حرکت کردم فکر میکردم و به نتیجه ای رسیدم که هر وقت گفتم خدا من میرم تو بگو همه چیز رو خدا قشنگ منو راضی کرده

    طبق آیه سوره ضحی

    و لسوف یعتیک ربک فترضی

    گفتم ببین طیبه تو الان داری میری کلاس ، الان تو حسابت هیچ پولی نداری ، از اول سال هم تعهد دادی که دیگه قرض نگیری از کسی ،حتی خانواده ات که شهریه کلاس رنگ روغن و خرید رنگ و قلموهاتو خودت از فروش نقاشیات در بیاری

    پس باید امروز حرکت کنی وگرنه بدتر از این میشه

    و یاد خودم انداختم که جهان حرکت رو دوست داره و باز از خدا کمک خواستم و رفتم سر کلاس، که بعدش زودتر تموم شد استاد نقاشیم شروع به حرف زدن برای هنرجوها در مورد مدیریت زمان کرد

    گفت اگر شما درست از زمانتون استفاده نکنید و برنامه روزانه و مستمر برای تمرین طراحی و نقاشی و هر روز برای اهدافتون تلاش نکنید میاین میبینین که سال تموم شد و هیچ کاری نکردین هیچی نشدین

    با تمرین روزانه هست که یک سال بعد آخر سال استاد میشید

    گفت باید روزانه هفتگی ماهانه و سه ماهه و 6 ماهه برنامه داشته باشید تا مستمر کار نکنید پیشرفت نمیکنید

    و من که گوش میدادم میگفتم چه چیزی باید یاد بگیرم از حرفای استادم

    بعد که درمورد موضوعات مختلف حرف میزدیم بقیه سوال میپرسیدن یهویی منم سوال پرسیدم و در مورد نقاشیام گفتم و روزیو تعریف کردم که جلوی بزرگترای سربازا تو بهشت زهرا حرف زدم و خودشون ازم خرید کردن بزرگترای همون سربازایی که میگفتن الان بزرگترامون میان و جنسای نقاشیتو میبرن و هیچ کاری نمیتونی بکنی و من اونجا فقط و فقط از خدا خواستم تو دلم و خدا بود که لحظه لحظه ام رو خودش یاری کرد حتی صحبت کردن رو و استادم تحسین کرد گفت پس قدم بردار تو اونو تونستی تو مترو فروختنم میتونی فقط کافیه که بخوای و قدم بعدیتو برداری

    و بعد آینه دستیامو نشون دادم ،استادم 3 تا از آینه دستیارو برداشت و گفت هزینه این روز از کلاس رو پرداخت نکن

    خیلی خوشحال بودم و داشتم فکر میکردم که من چند وقت بود باز توقف داشتم و نمیرفتم جایی تا بفروشم نقاشیامو و خدا عملا هیچ قدمی هم برای من برنمیداشت چون من قدمی برنداشته بودم

    ولی امروز که بردم، البته یه حسی گفت ببر و گفتم خدا خودت کمکم کن ، و بعد از کلاسم رفتم مترو تجریش اولش رفتم پایین نتونستم، خجالت میکشیدم تو مترو بگم ، همون لحظه هم داشتم فایل مصاحبه با استاد قسمت 16 رو گوش میدادم ،البته چند روزه من دارم فقط به همین فایل قسمت 16 گوش میدم هر بار چیز جدید یاد میگیرم و درک میکنم که استاد میگفت بهشت را به بها دهند نه به بهانه

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    به خودم گفتم ببین طیبه تو اگر الان نری یعنی اینکه تو ایمان نداری به خدا ، الانه که باید ایمانت رو نشون بدی و بری، کافیه که بری و وایسی یه جا و آینه هارو بذاری زمین باقی با خدا

    من وقتی رفتم چیدم آینه هارو زمین ، بلند شدم عکس بگیرم از آینه هام که یادم باشه من چه قدم هایی برداشتم ،یهویی دیدم یه خانم اومد و زود یدونه آینه گرفت انقدرم خوشش اومده بود و میگفت چقدر زیبا هستن و کلی تحسین کرد پرسید کار خودمه و کلی ذوق داشت برای آینه و کارت به کارت کرد و رفت

    من از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم گفتم ببین طیبه تازه گذاشتی زمین کاراتو ،از دوربین گوشیم ساعت عکسارو نگاه کردم دیدم 14 ثانیه نشده خدا برام مشتری فرستاد

    انقدر خوشحال بودم که میگفتم طیبه ببین تو کافیه ایمانت رو نشون بدی

    دیگه سعی کن از این لحظه به بعد توقف نکنی

    بارها این برات قشنگ نشونه بوده و فروش داشتی همون لحظه اول، پس تو از این به بعد لطفا ایمانت رو بیشتر نشون بده به خدا، تا خدا هم برات مثل الان مشتری بیاره خیلی سریع

    من بعدش یک ساعت وایسادم چندین نفر قیمت پرسیدن و کارت خوان نداشتم و بعد یک ساعت یهویی یه آقایی اومد و یه آینه گرفت گفت برای دخترم میگیرم اونم هنرمنده و سیاه قلم کار میکنه و مثل شما هنرمنده و در مورد کیفیتش هم سوال کرد

    و من امروز 3 تا به استادم 390

    دو تا هم تو مترو 280

    670 جمعش

    فروختم که البته خدا برام همه کارارو کرد من هیچ کاری نکردم تنها کاری که کردم این بود که قدمم رو بردارم و ایمانمو نشون بدم و خدا باقی کارارو انجام داد

    و چقدر قشنگ برام جور کرد همه چیو

    استاد میگفت تو فایل مصاحبه 16 که اگر میخوای هدفت بزرگه بهش برسی باید بهاش رو بیشتر بپردازی

    امروز از ته دل از خدا میخوام کمکم کنه بهای بیشتر و بزرگتری برای همه چیز بدم تا تو همه جنبه ها پیشرفت کنم نسبت به هر روز قبلم

    و این باور رو دارم که خدا انقدر خوب کمکم میکنه که واقعا بی نظیره

    من صبح حتی نوشتم که تو گوگل درایوم که خدا چیکار باید بکنم تو راه رو نشونم بده و تو نوشته هام دوباره حرف زدیم باهم

    الان که دارم فکر میکنم مثل قبل نگران نبودم که چجوری پول کلاس رنگ روغنم جور میشه

    یا بخوام خود خوری کنم

    ولی به رفتار امروزم که فکر میکنم میبینم نه ،من درسته میگفتم شهریه کلاس و باید امروز به استادم بدم ولی ادامه اش میگفتم خدا میدونم مثل همیشه کمکم میکنی میدونم راه نشونم میدی و از ته دلم با توجه به اتفاقاتی که این 6 ماه افتاد و خدا هر بار بهم امید داد با هدایتا و کمک هاش دلم قرص بود که جور میشه

    آیه 82موجود باش سوره یس

    و لسوف یعتیک ربک فترضی که بهم نشونه داد اینا بزرگترین امیدی بود که خدا بهم نشونه داد

    احساس میکنم ار وقتی که آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی رو به دلم جاری کرد آیه شو از اون روز امیدم بیشتر شده تا ذهنم میاد حرف بیهوده بزنه میگم تو کاری نداشته باش خدا خوب بلده کارشو و طبق این آیه ها میدونم که راضیم میکنه

    البته اینم به خودم تکرار میکردم که طیبه قدم برداری راضیت میکنه پس قدم بردار

    و خدا چه قشنگ جورش کرد ،به دلم انداخت آینه هارو ببرم و استادم حرف بزنه سر کلاس و مابین صحبتا ،حرفش پیش بیاد و آینه هارو نشون بدم و ازم خرید کنه و این همه کار خداست

    ،وگرنه من هیچم هیچ از وقتی از استاد عباس منش یاد گرفتم که میگفتن در مقابل خدا متواضع باشید ، و از خدا خواستم کمکم کنه

    هر روز دارم ازش کمک میخوام و بی نهایت زیاد کمکم میکنه

    خیلی خیلی خوشحالم از اینکه امروز قدم برداشتم به لطف و کمک خدا

    و فردا اگر خدا بخواد میرم یکشنبه بازار که هفته پیش رفتم ولی باز نتونستم نقاشیامو رو زمین بذارم و یه صدایی بهم گفت تو اصلا نقاشیاتو گذاشتی زمین ببینی میخرن یا نه

    تو تا اینجا اومدی ولی هیچ کاری نکردی باید قدم برداری تا خدا بهت بی نهایت قدم برداره

    تمام سعیمو میکنم هر روز قدم بردارم و تعهد میدم که تلاشم رو بیشتر کنم هم برای کنترل ذهن و هم برای مهارت های نقاشی و هم برای قدم برداشتن به سمت هدایت ها و ایده هایی که خدا بهم میگه

    راستی اینو ننوشتم الان یادم اومد ، همیشه فامیلامون میگفتن آدم به نقاشی پول نمیده ولی پنج شنبه که مهمون داشتیم دو روز پیش دو تا سفارش داد همون فردی که میگفت من به نقاشی پول نمیدم

    همه اینا کار خداست که حتی فامیلامونم از اول سال بهم سفارش دادن 7 تا سفارش و خرید کردن

    الان که نوشتم خیلی حس فوق العاده ای دارم از لحظه ای که تصمیم گرفتم هدفم برای امسال تغییر شخصیتم باشه و روی رفتارام متمرکز بشم ، خدا ما بقی کارا رو خودش درست میکنه

    پول خودش میاد

    عشق خودش میاد

    سلامتی خودش میاد

    و همه چیز خودش میاد خدا بلده کی عطا کنه

    من وظیفه ام اینه که درمسیر تکاملم حرکت کنم برای تمام اهداف و خواسته هایی که نوشتم و از یه جایی به بعد به قول استاد دیگه به خواسته ها هم فکر نکنیم

    که من این روزا قشنگ این حرفشونو حس میکنم چون خیلی کمتر شده که به خواسته هام فکر کنم و یه جورایی بخوام بگم که کی رخ میده ،الان تنها کارم اینه که کنترل کنم ورودی ذهنم رو و تغییر بدم شخصیتم رو که اگر شخصیتم تغییر کنه همه چی خودشون میان به زندگیم و یهویی میبینم که همه شونو دارم

    و هر لحظه یاد خدای باحال و ماچ ماچی خودم باشم که هر لحظه حامی و هدایتگرم هست

    و در ادامه مشتری خودش میاد حتی کارامو هم با ارزش میدونن و خودشون میگن چقدر با ارزش و خوبه و تحسین میکنن

    حتی همون فردی که تو فامیلمون میگفت به نقاشی پول نمیدم اومد اتاقم رنگ روغنامو دید گفت یاد بگیر وقتی چهره کشیدی سفارش بدم چهره مو بکش با پول

    الان که یادم اومد حرفاش واقعا تعجب کردم البته تعجب نداره به قول استاد چون وقتی شروع میکنی که تغییر کنی خدا همه چیز بهت عطا میکنه

    کافیه که قدم برداری

    از خدا میخوام کمکم کنه از این لحظه به تعهدی که دادم پایبند باشم و دیگه متوقف نشم و هر بار همه این شگفتی هاش رو یادآور کنه بهم تا زودتر قدم هام رو برای حرکت بردارم

    بی نهایت سپاسگزارم استاد عزیز و مریم خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: