توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2342 روز

    سلام استاد جان

    چندین روزه ک من این فایلا را گوش میدم

    و بیاد میارم ک از کجا ب کجا رسیدم درتمام ابعاد

    زندگیم و انگار اون عجزی ک اون اوایل داشتم در

    برابر خدا برای بهتر شدنم الان کمتر شده ولی از

    بین نرفته و هر روز ب خودم میگم یادت هست

    اون کار اداری ک هیچکس کارش درست نمیشد

    از تو درست شد و همه میگفتن چطور ؟

    چه کار کردی یادت هست؟ آره تو ذهنم و زبونم

    خدایا خودت آن‌چیزی ک لازمه بر زبانم جاری

    کن خودت جای اونها امضا کن همان طور ک

    موسی را درجریان آب هدایت کردی منم هدایت

    کن تو کارم را درست کن تو رب العالمین هستی

    قدرت دست توست ،دستت بالای همه دستهاست

    کسی ب تو نمی‌تواند نه بگوید ،هیچ برگی بدون

    اذن تو نمیوفته .

    امروز ک داشتم از سفر برمیگشتم گفتم خدایا

    خودت سالم آوردی سالمم برگردون جاده شلوغ

    بود خب گفتم بزار لاین ما عوض کن اونور راحت

    میرن گفت نه وایسا میخواستم برم دیدم قلبم

    میگع ن یهو اونور ترافیک شد فقط لاین ک توش

    بودم باز شد دوباره جلوتر گفت لاینا

    عوض کن یکم مکث کردم ولی عوض کردم

    دیدم جلوتر تضادف شده

    خیلی تو ذهنم با خودم حرف زدم

    ک مغرور نشم کارهایی قبلن میکردم تو رانندگی

    سبقت ها و سرعتا هایی ک میرفتم

    الان نکنم و عمل کردم و ورد زبونم بود خدایا

    من نمیدونم چه موقع سبقت گرفتنه برم نرم

    یهو نشونه میداد برو تا این حد امروز تو رانندگی

    عمل کردم و خداراشکر مثل همیشه سالم بردم

    و سالم آوردم بدو اینکه یه خط ب خودم و ماشین

    بیوفته خدایا تو اگه کمک نکنی من توانایی انجام

    کاری ندارم

    همین الان ک این کامنتا نوشتم

    خودش گفت برو بنویس گفتم خسته

    ام نمیخواد برنامه ایی ندارم ک چی بنویسم‌

    گفت شروع کن و گفتم چشم و‌خودش کمکم کرد

    چقدر از هرجهت دست هایی تو زندگیم آورده

    ک بهم نعمت دادند این که استاد همیشه

    میگه بشین روی دوش خدا و خدا

    کارها را انجام بده بعد از چندین سال

    یکم درکش کردم مزش زیره زبونم رفته ک چقدر

    کارها راحت واسون پیش میره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    Beti گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    وای خدای من

    این دقیقا کاریه که من همیشه میکنم…ولی ناخودآگاه میکردم…

    من یه نوازنده هستم و وقتی ساز میزنم همه کلی منو تحسین میکنن و کلی هم تعجب میکنن که چجوری توی این سن کم(از نظر اونا البته! وگرنه خیلی کوچیکتر از خودم دیدم که از من هم بهتر ساز میزنن) اینقدر خوب میزنم و اینا

    منم همیشه درجواب تحسین هاشون میگفتم نبابا چیزی نیس که

    خیلی آسونه که!

    منکه کاری نکردم و فلان

    کلا ادعا نمیکنم هیچوقت که من خیلی خفنم، نه. همیشه اینجوری فکر میکردم که…منکه کار خاصی نمیکنم، هرکس تمرین کنه میتونه انجام بده، چجوری اینا اینقدر تعجب میکنن و اینا…

    و یچیزیم که هست اینه که، خدا کاری میکنه آهنگ های من به دل اونا بنشینه

    یعنی خودم خیلی نوازنده دیدم که از لحاظ تکنیکی خوبن ولی خیلی خشک و بی احساس میزنن، ولی وقتی من ساز میزنم انگار…نمیدونم، ولی صداش از قلبم میاد و به دل بقیه مینشینه، خیلی وقتا هم دیدم طرف چنان مات و مبهوت مونده انگار خفنترین آهنگ دنیا رو شنیده

    یا خیلی وقتا منو میبینن فقط میگن این آهنگو بزن، شده یبار یه آهنگی رو شاید پونصد بار واسه چندنفر اجرا کردم و بار پونصدم‌‌‌ هم مسحور شدن و سیر نشدن از شنیدنش.

    خیلیییی ازین تجربه ها داشتم که موقع ساز زدنم طرف اصن مونده…یا اگه آهنگ غمگین بوده اشک تو چشماش جمع شده و اینا

    یا اونقدر ذوق کرده که هرجا میره به همه تعریف منو میکنه

    یه دفتر میتونم پر کنم از مواقعی که من داشتم ساز میزدم و کسایی که اصن منو نمیشناختن یا حتی از من بدشون میومده، با صدای سازم مسخ شدن…انگار هیپنوتیزم شده باشن، همینجوری گیج و ویج موندن.

    الان میفهمم همش بخاطر این بوده که من روی خودم حساب نمیکردم، میگفتم منکه کاری نکردم…و واقعا هم نکردم، این خداست که آهنگای منو به دل بقیه مینشونه، وگرنه منکه چیزی نیستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 1006 روز

    به نام تنها خدای قدرتمندم به نام خدایی که این جهان رو آفریده با تمام زیبایی و فراوانیش با قوانین ساده و راحت و لذت بخشش خدایا شکرت سپاسگزارتم

    سلام به بهترین استاد توانا و آگاهم

    سلام به مریم عزیزم

    خیلی خوشحالم که یکی از شاگردان پر و پا قرص استاد هستم

    استاد عزیزم من با توحید عملی ها جون گرفتم ایمانم و بردم بالا قدرت خدا رو باور کردم

    من قبلا از اینا هر موقع میخواستم کاری کنم از خداوند هدایت نمیخواستم یعنی آگاهی نداشتم مثلا میگفتم بسم الله الرحمن الرحیم همین و بس

    از درونم قدرتشو حس نکرده بودم باور نداشتم شاید هم نشونه ای میدومد اما نمی‌فهمیدم چون آگاهانه هر کاری رو انجام نمی‌دادم قوانین رو یاد نداشتم

    اما به شکر خداوندو هدایتش قدم در مسیری گذاشتم که هر لحظه آگاهانه قدم بر میدارم و برای هر کاری از قدرت او کمک میخوام

    چون من قدرت و توانایی ندارم و واقعا وقتی میسپاری به خودش چقدر قشنگ برات میچینه

    من توحید عملی ها رو زیاد گوش میدم و خیلی چیزها رو در درونم زنده کرد باورهام درست شد

    ایمانمو بهبود بخشیدم

    توکلم به خدا بیشتر شده

    قدرتشو حس میکنم

    پارسال وقتی میخواستم برم برای مغازه ام جنس بیارم میگفتم میرم این سری یه جنسهای قشنگ میارم فکر میکردم من میتونم خودم انجام بدم غافل از اینکه اون کارها رو هم خدا برام انجام می‌داد من متوجه نبودم بعضی اوقات خوب از آب در نمیومد با گرون هم میخریدم

    اما امسال عید برای مسافرت که رفتیم تهران گفتم جنس هم بخرم

    وقتی میخواستم برم خرید به خدا گفتم من نمیشناسم مغازه دارها رو تو بهتر میشناسی منو به جاهایی هدایت کن که بهترین خرید رو با پول کمم بخرم که هم برم داخل مغازه بچینم مشتریهای بیاین خرید کنن که نیازشون باشه و نقد خرید کنن و همین هم شد بهترین خرید رو انجام داد برام و الان هم بهترین مشتریها رو برام میفرسته میان نقد خرید میکنن و اینها همه قدرت و توانایی خداوندست

    خدایا کمکم کن که یادم باشد هر چه که دارم رو تو به من دادی من هیچ قدرت و توانایی ندارم من به محتاجم من به تو وابسته ام

    خدایاشکرت سپاسگزارتم برای آگاهی هر روزم که به من عطا میکنی و فرصت تجربه بهترینها رو به من نشان می‌دهی

    استادم ممنونتم خداوند نگهدارت باشه با این کمک و راهنماییهات که با هیچ زبانی و هیچ کاری نمی‌توانیم تشکر کنیم فقط و فقط خداوند اجررو پاداشت دهد

    بهترینها نصیبتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    محبوبه حسن پور گفته:
    مدت عضویت: 1827 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    با سلام خدمت استاد نازنینم و بانو شایسته زیبا و عرض تبریک سال نو

    استاد نازنینم نمیدونی هرروز که از خواب بیدار میشم فقط اول سایت رو چک میکنم بعد تلگرام وارد میشم تا نتایج بچه ها رو بخونم تا روزم رو با انگیزه فراوان شروع کنم یعنی یه جورایی معتاد استاد عباس منش شدم استاد عزیزم در رابطه با این فایل جدید بگم که چقدر این روزها محتاج نگاه خداوند به خودم بودم تا اینکه چند روز پیش دیدم فایل توحید عملی قسمت 11 بارگزاری شد روی سایت سراز پا نشناخته سریع دانلود کردم تا در زمان مناسب گوش بدم استادم امروز که اول صبحم رو با توحید عملی شروع کردم در لحظه ای که داشتم فایل رو گوش میدادم به صورت شما نگاه میکردم و با خودم گفتم چقدر این مرد بزرگ میتونه توحیدی باشه و اعتقاد به خداوند بزرگ داشته باشه که با توجه به اینکه در ایران نیست و هیچ هزینه ای نمیکنه اما میتونه اینقدر مورد توجه قرار بگیره و بزرگ باشه در ایران و اونجا بود که گفتم با خدا باش و پادشاهی کن

    استاد بزرگم واقعا سپاسگزار خداوندم که سخنان به این زیبایی رو بر دل شما مینشاند و شما با سخاوت تمام در اختیار ما قرار میدهیددر انتها بگم که به دقایق پایان فایل که رسیدم میخواستم قطع کنم و کاری انجام بدهم که حسی به من گفت تا اخرین دقیقه رو گوش بده استادم بخدا قسم فقط با پایان فایل شما و شنیدن اللهم لبیک و دیدن اون تصاویر زیبا تنم لرزید و بلند بلند گریه کردم و خدارو میلیاردها مرتبه شکر کردم بخاطر این آگاهی ها و وجود با برکت شما در تک تک زندگی ما استادم از صمیم قلب برای شما و تمامی کسانی که در کنار شما هستن تا ما بتونیم در هرلحظه و راحت به سخنان شیرین و گرانبهای شما دسترسی داشته باشیم بهترین ها رو ارزو میکنم

    عاشقانه دوستت دارم استاد بزرگ توحید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    نگین گواری گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.

    «تو همون قدم اول باید به عجز در مقابل خدا برسم، نه اینکه راه حلهای خودم رو امتحان کنم بعد از خدا کمک بخوام، همون راه حلهای تو ذهنم رو هم خدا پیش روم گذاشته بوده»

    استاد سال گذشته من از لحاظ مالی به شددت امیدم به خدا بود، من درآمدی ندارم فقط پولی بود که همسرم و بابام میاهانه بهم میدادن اما خرجهایی داشتم که بیشتر از این پول بود نوشتمشون و نکته مهم اینجا بود که من نمیییخواااستم از کسی پول بگیرم، گفتم خدایا خودت برام پول جور کن و تماام اون چیزهایی که احتیاج داشتم خریده شد، هدیه هایی که برای تولد اطرافیانم باید میخریدم خریده شد با قیمت بالاتر از هر سال، دوره روانشناسی ثروت یک روخریدم، بیمه سال گذشته رو کامل پرداخت کردم، و همش از اینجا اومد که میگفتم خدایا من نمیدونم تو برام پول جور کن و برام جور کرد (یادمه دوبار شب موقع خواب از خدا پول خواستم و صبح که بیدار شدم دیدم پول به حسابم واریز شده) و باور من رو به اینکه خدا رزاقه بیشتر کرد، خدایا شکرت، تو چیزهایی میدونی که من نمیدونم، من فقط کافیه بهت اعتماد کنم، من قبلا همیشه مقداری بیشتر از نیازم پول تو حسابم داشتم اما سال گذشته با خریدهایی که کردم فقط امیدم به خدا بود که پول برام جور کنه که چیزهای بیشتری که میخوام رو بخرم، درسته که الان میگم به خدا اعتماد کردم و ازش خواستم اما چون راه دیگه ای هم برای پول درآوردن نداشتم، و نمیخواستم از کسی پول بگیرم یکم این مسیر برام استرس زا بود، راهی بود که من نمیدونستم، همون ایمان به غیب که خدا میگه، من چیزی نمیدیدم اما ازش میخواستم بهم برسونه و الان که بهش فکر میکنم در کنار لذت، استرس هم داشتم ولی هی با خودم تکرار میکردم خدا درستش میکنه خدا درستش میکنه و در نهایت درستش هم کرد. خدایا ازت متشکرم.

    مریم خانم و استاد از شما هم ممنونم بخاطر کلیپ زیبای آخر فایل اگه جای دیگه میدیدمش حتما ردش میکردم ولی اینجا تمام بدنم با دیدنش لرزیدو خدای واقعی رو حس کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2326 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به تمامی دوستان عزیزم استاد عباس منش گرامی و خانم شایسته‌ی گرامی

    من در مورد موبایلی فعلیم Redmi note 11 و موبایل های قبلیم همیشه اعتبار این سالم موندن گوشیم طی چندین و چند سالی که دستم هست رو می دادم به خدا ، هنوز هم همین کار رو می کنم

    و به لطف خدا الان همین موبایل دو سال و نیمه که صبح تا شب و شب تا صبح دستمه ، از محافظ صفحه نمایش یا همون گلس هم هیچ وقت استفاده نمی کنم (گلس جذابیت موبایلم رو کم می کنه :)) ) و به لطف خدا هیچ وقت حتی ذره ای گوشه‌ی صفحه نمایش موبایلم هم آسیب ندیده و مثل روز اول شیک و سالمه ، من فقط از یه قاب معمولی استفاده می کنم ، پیش اومده که موبایلم از دستم افتاده ها … هم توی خونه روی فرش و موکت و هم بیرون روی سنگ و آسفالت !!! ولی به لطف الله هیچی نشده و شدت ضربه خیلی کم بوده

    ولی در مورد بقیه‌ی وسایل دیجیتالی مثل ساعت هوشمندم یا هندزفری هام ، این باور رو قلبا ندارم و همیشه رو عقل خودم حساب می کنم!!! میگم من وسیله نگه دارم !! خب نتیجه هم مشخصه دیگه … تا به حال چندین و چند هندزفری بلوتوث خراب کردم و چندین و چند هندزفری سیم دار

    یا در مورد پاور بانکم هم همینطور

    یا در مورد شارژر… خیلی جالبه همیشه شارژر های موبایل های من مثل ساعت کار می کنه خیلی هم ازشون محافظت می کنم ولی در مورد سیم شارژر قضیه فرق می کنه… من مغرور میشم و دیگه از یه جایی به بعد سپاسگزارِ این نعمت نیستم ، منظورم از عدم سپاسگزاری فقط کلامی نیست

    در مورد سیم شارژر یا پاور بانک از یه جایی به بعد دیگه من درست ازشون استفاده نمی کنم و بی ملاحظه بودن من باعث خراب شدنشون میشه و من فکر می کنم این رفتار های من از غرور که من بلدم و یا عدم قدر دانی از این نعمت باعث میشه که از دستش بدهم

    خداوند یار و نگهدار و هدایتگرمون باشه به سمت زیبایی های بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1381 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر زیبا گفتید

      من تا به حال به لین رفتارم که چطور از گوشی و وسایلم استفاده میکنم میکنم فکر نکرده بودم

      من بیش از 4 ساله گوشیم آ20اس هست

      و از همون روز اول تا به امروز که خریدمش فقط یک کابل عوض کردم و دوتا گلس

      کسایی که با من گوشی خریدن توهمون یکی دوسال اول گوشیشون خراب شد

      اما برا من هنوز حتی هنگ نمیکنه

      و به نسبت چیزی که ازش استفاده میکنم عالیی کارمیکنه

      حالا دلیلش رو هم بنویسم

      من تو این 4 سال همیشه تو شارژ بودن گوشیم برام محم بوده

      مثلا 2:45دقیقه شارژش پرمیشه

      من هواسم هست که تایمم دقیق باشه

      شبا میزارمش رو هشدار و از خداوند میخام بیدارم کنه ک از شارژ درش بیارم

      و خداوند بیدارم میکنه

      خیلی جالب بود برام

      من همیشه سپاسگزاری میکنم برای بودن این نعمتهام اما در عمل هم با حس قدردانی ازشون استفاده میکنم

      مثلا ایرپادم رو 1 ساعت گفته شارژ باشه تواین چندماهی که خریدمش هواسم بوده که بیشتر از 1 ساعت تو شارژ نباشه

      شده بعضی وقتا یادم رفته اما همیشه به خدا میسپارم و اون یادم میاره

      واقعا سپاسگزارتونم که موضوعی به این محمی رو بمن یاداوری کردید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    به نام تنها تنها تنها فرمانروایی زمین آسمان خدای مهربان بخشنده

    چه بسا آنچه شما دوست دارید خیر شما در آن نباشد

    و چه بسا آنچه شما دوست ندارد خیر شما در آن باشد

    و شما نمی‌دانید و خداوند دانا حکیم است خداوند. به همه چیز آگاهاهی دارد

    سلام به استاد عزیزم خاله مریم گران قدر

    مدتی است به یک تضادی بر خوردم نمی‌خوام درباره اش صحبت کنم چون می‌خوام زمانی که نتیجه گرفتم برای شما باز گو کنم

    اما از زمانی که این تضاد برای من رخ داد همین طور اتفاقات قشنگ اتفاقات فدقالعاد عالی داره برای من رخ میدهد

    اول از همه این که من شرک خفیفی داشتم قشنگ خوردم چک لگد سیلی همه با هم خوردم چون حق بود چون باید می‌خوردم بجای این که بیام برم سراغ خدا قدرت اون بودن قدرت داد بودم به عوامل بیرونی قدرت داد بودم به آدمها قدرت داد بودم به فعلان شخص و قشنگ خودم میدونم که این تضاد ها این چک لگد ها از کجا آب میخورد قشنگ میدونم که این شرک چه می‌کنه با آدم و نوش جانم چون من باید این چک لگد می‌خوردم

    اما اتفاق جالب این جاست بازم دست من ول نکرد این خدای که رحمان این خدای که قدرت تمام جهان است این خدای که همواره پشتیبان یار یاور همراه من است بازم دستم ول نکرد بازم هدایت کرد من را از لنج زار شرک از لنج زار شرک بیرون کشید و من هدایت کرد

    می‌گفت مگه من هر چیزی خواستی بهت ندادم مگه ایده نخواستی بهت داد مگه ابزار این ایده بهت ندادم مگه آدم ها رو دورت جمع نکردم مکه سرمایه میخواستی بهت ندادم مگه اعتبار میخواستی بهت ندادم مگه تو عزیز نکردم مگه بهت عزت ندادم مگه بهت هر آنچه که خواستی بهت ندادم مگه بهت مشتری ندادم چقدر من تو رو هدایت کردم

    چی شد که تو فکر کردی من نمیتونم به تو بدم من تواناییش ندارم اما فعلان فرد می‌تونه چطور تو فکر کردی فعلان آدم می‌تونه برای تو کاری انجام بده چطوری شد که تو فکر کردی این آدمها هستن به واسطه پول به واسطه قدرت که همه اینها رو من در اختیارشان قرار داد تو رفتی به شرک ورزیدی

    مگه من قبل از این که تو جانت را به خاطر از دست بدی با صدای بلند رسا بهت نگفتم

    برو جلو درب سوله درب هم باز کن

    و موج انفجار تمام شیشه ها دیوار ساختمان خراب کرد اما حتی غباری هم روی صورت تو نشست

    من که به وضوح تو از خطر آگاه نکردم حالا چی شد که من فراموش کردی به غیر من درخواست می‌کنی و به من شرک می ورزی

    و من به چنان اتفاقات شرایط بر خوردم که از زمین زمان برای من اتفاقات ناخواسته بر می‌خوردم

    اولیش آنقدر ذهنم مقاومت داشت آنقدر حالم بد بود شب تا صبح صبح تا شب حالم بد بود بی خوابی نجواهای ذهنی پشت سر هم و شرایط بد شرایط بد شرایط بد

    و تنها کاری که میکردم با وجود تمام نجوا ها این بود که فایلهای باورهای توحیدی گوش میدادم

    مخصوصا اون فایلی که شعر پروین اعتصامی استاد خونده بودن

    و اون فایلی که درباره این بود که گفت بود شادی هم ربط داره به دی آن ای

    صبح تا شب اینارو گوش میدادم البته فایلهای دیگه هم گوش میدادم اما اون 10 فایل رایگان توحیدی یک چیز دیگه بود

    هی گوش میدادم حالم خوب میشد بعد شب میخواستم بخوام دوباره نجوا ها شروع میکرد به تو گوش صحبت کردن هم چیز خراب شد همه چیز بد شد به زور ساعات پنج صبح می‌خوابیدم به. صبح که از خواب بلند میشدم ذهنم شروع میکرد به نجوا کردن آنقدر که حتی نفس کشیدن هم برای من سخت بود حتی توان نفس کشیدن هم از من می‌گرفت

    اما ادامه میدادم هی گوش میدادم چون تنها راه حل در این میدونستم که الان من فایل هارو گوش بدم

    و هی آرام آرام یک چیزی درون من داشت تغییر میکرد مثل چند روز یکبار حال من بهتر میشد احساس من نسبت به چند روز قبل بهتر میشد کم کم این اتفاق میفتاد به. زمانی که نزدیک عید شدیم بعد نمی‌خواستم با هیچ کس صحبت کنم با هیچ کس به. از خدا خواستم که یکجای من هدایت کن که فقط خودم باشم خودت هیچ کس دیگه نباشد

    دقیقا روز دوم عید بود خواهر من به من گفت حسن ما می‌خواهیم بریم مسافرت چند روز مراقب خانه من باشه حالا خونه کجاست خواهر من معلم است به. سازمانی بهش یک خونه داخل مدرسه دادن به. این پیشنهاد داد اولش یک ذره مقاومت کردم گفتم این یک نشانه است این یک نشانه تر طرف خداست گفتم باشه بعد رفتم خونه تحویل گرفتم از صبح تا شب عید فقط روی خودم کار میکردم فقط روی باورهای توحیدی میرفتم تو حیاط می‌چرخیدم صحبت میکردم با خدای خودم از صبح تا شب اتفاقا تو حیاط مدرسه کلی درخت است اما تو گوشی از مدرسه یک باغچه خیلی بزرگ داشت که نمی‌دونستم درخت های چی هستن به. شکوفه داده بودن آنقدر این درخت ها قشنگ شده بود که آدم لذت میبرد از این زیبای بعد داشتم به این درخت ها و شکوفه ها نگه میکردم دیدم که زنبور عسل چندین تا روی این شکوفه ها نشستن بعد از خدا پرسیدم خدایا این زنبور ها از کجا میفهمند که گل ها کجا هستند چجوری میفهمند چیه این داستان شون بعد دوباره شروع کردم قدم زدن چجوری به این شکل که پغور حیاط می‌چرخیدم حرف میزدم را خدا به. از کنار این باغچه هم رد میشدم

    به. اتفاقی که افتاد نزدیک که شدم

    بوی گلها به بینی من خورد بعد با صدای بلند بهم گفت این شکلی از بوی گلها زنبور ها متوجه میشوند کجا گل است

    اصلا وقتی این صدا شنیدم آنقدر احساس خوب آنقدر حال خوب آنقدر احساس بی نظیری در من کاری شد چون خیلی وقت بود من به وضوح این شکلی صدای خدا نشنیده بودم ابن طوری درخواست نکرده بودم و د یافت نکرد بودم البته همیشه داره هدایت می‌کنه اما من متوجه نمی‌شدم

    خلاصه آنقدر حال من خوب بود به. هر روز حالم بهتر احساس من فدقالعاد تر احساس من پر از زیبای به. نزدیک های تمام شدن عید بود یعنی روز سیزده بدر بود که اومدن بعد . از خدا خواستم گفتم من می‌خوام من دوباره این می‌خوام هدایت کن من من جای خلوت می‌خوام می‌خوام جای باشه فقط خودم باشم خودت هدایت خدا نگاه کن بعد خان داداشم زنگ زد گفت حسین داداشم کلید هارو گذاشت اینجا من دارم میام اون ور بهت بدم آقا خلاصه نزدیک یک هفته هم اون طور تو یکجای خلوت بدور از هیچ کس من بودم خدای خودم این اتفاقات قشنگ و ساختن باورهای توحیدی به. اونها هم اومدن

    اما اتفاقی که افتاد قشنگ این به وضوح متوجه شدم انگار رفتار هم با من فرق کرد رفتار خانواده رفتار دوستان حتی رفتار آدمهای غریب هم با من فرق کرد اصلا به یک شکلی با احترام با خنده با لبخند هم صحبت می‌کند بعد میخواستم یک کاری انجام بدم یکی از نزدیکانم که اصلا تحت هیچ شرایطی برای کسی کاری انجام نمی‌داد صحبت افتاد گفتم این طور می‌خوام دنبال سالن برای کارم باشم گفت باشه فردا بهم زنگ بزن باهم بریم من همین طوری مونده بودم خلاصه فرداش رنگ زدم گفت کجای گفتم خونه منتظر شما هستم بعد گفت من پایین هستم بیا خلاصه رفتم اون هم یک شریک داشت باور کن کن حتی خیلی جا ها از ماشین پیدا نمی‌شدم بعد این شریک میرفتن سوال میکردن می‌پرسیدن جستجو میکردم برای من اصلا همه چیز برای من یک شکل دیگه شده همه با من بتن با عطوفت اصلا یک جنس دیگه باور کن نیاز جاها خودم میرم طرف کلی زحمت می‌کشه چشم من پیگری میکنم بران و واقعا انجام میدهند

    و آنقدر اتفاقات قشنگ دیگه که برام رخ داد

    دیشب از خدا خواسته گفتم هدایت کن من نمی‌دونم بعد گفتم بزار تو قرآن نگاه کنم بعد گفتم بزار فال قرآن بگیرم

    گفتم خدایا من نمی‌دونم تو بهم بگو هدایتم کن بعد فال گرفتم

    وسوره انفال آیه 65 اومد

    ای پیامبر مومنان را برای جنگ برانگیز که اگر از شما بیست نفر صابر باشند بر دویست نفر. چیره میشوند و اگر دویست نفر صابر باشند بر هزار نفر کافران چیره میشوند زیرا آنان گروهی هستن که حقایق و توحید و قدرت خداوند را نمی‌فهمند

    اصلا من چنان محوه شده بودم بعد ساعت چند ساعت 3, صبح

    بعد در ادامه یک کلید دیگه هم داشت که گفت بود

    و گاهی پیام های خداوند از طریق فرشتگان به ما القا میگرد و خداوند پر از عشق نور است اگر به او دل ببندیم ما هم لبریز از این عشق نور می‌شویم و اگر فکر میکنید عشق نیست آرامش وجود ندارد شما از خدای متعال فاصله گرفتید و برای همین روحتان مضطرب نگران است مانند فردی یا عزیزی از شما دور شد است

    و هیچ وقت از یادتان نرود که الا بذکر الله تطمئن القلوب

    یاد خدا همواره آرام بخش دلهاست

    البته این خدا نیست از ما دور میشود خدا همواره باماست

    و این ما هستیم که گاهی نمی‌خواهیم خدای خود را ببینیم و گوش جان بسپاریم و فرشتگان هیچ وقت پیام منفی به شما نمی‌فرستند چون خداوند هیچ گاه پیام منفی به فرشتگان نمی‌دهد

    حالا یک کلید داد گفت سوال دارید بپرسید و دکمه بزنید و جواب چی بود

    پیام این بود تو اگر مراقب خودت باشی همه چیز اکتفا میکند امروز برای تو اتفاقی رخ میدهد که اعصابت راحت میشود و مقدر شد به صورت یک پیام یا به صورت یک آبتنی در دریا

    خلاصه این فال قرآنی بود که دیشب گرفتم من اصلا فال نمی‌دونستم چیه تا به حال فال قرآن نگرفته بودم دیشب بهم الهام شد این کار انجام بدم و این پیام دریافت کنم

    به. صبح که بلند شدم تمرین ستاره قطبی بعد شکرگزاری با یک احساس عالی بعد این دوباره به ذهنم اومد گفتم خدا امروز میخواد به من هدیه بدهد من منتظر هستم

    و بعد الهام شد به من استاد خیلی وقت فایل جدید نگذاشته و اومدم بار کردم دیدم ای بابا فایل جدید فایل توحیدی خدایا من آنقدر ذوق کردم حتی یادم نمیاد چه کاری داشتم انجام میدادم گذاشتم کنار شروع کردم به گوش دادن و اصلا این فایل که که شما صحبت میکردی یک احساس عجیب دیگه داشتم یک حس عجیب دیگه داشتم انگاری داشتم با گوشت پوست استخوان کلمه به کلمه حرف های شما درک میکردم انگاری تو خونم تزریق میشد و وقتی یادم میفتاد چه شرک های داشتم چه اتفاقاتی پشت سر گذاشتم و باز هم این رحمت این قدرت این الله این فرمانروایی زمین آسمان یا‌د شعر پروین اعتصامی افتادم که استاد میخوند به مادر موسی می‌گفت کی بهتر از ما هدایتی می‌کنه که بهتر از ما موسی دوست داره تو چی فکر کردی موسی هدایت شد رسید به جای که باید بره تو فکر نکن که تو الان داری گهواره تو آب میندازی ما از قبل از این کارها و انجام دادیم و این به حکم خدا مقدر شد

    واقعا تو زندگی چه کارهای انجام میدم که حتی از بنده بودنم خودم پیش خدا شرمسارم حال بهم میخوره حتی بعضی وقت که بگم بنده خدا هستم من که صاحب منصب تمام جهان فرمانروایی زمین آسمان قدرت جهان پشتبان من است اون داره هدایت می‌کنه بعد من از یکی دیگه توقع دارم بعد یکی دیگه بهم قول میده میگه فردا فعلان کار انجام بده اگر نکنی اینجوری میشه اونجوری میشه بعد طرف تلفن خاموش میکنم به. هنوز من منتظر اون طرفم خدای من خدای من واقعا کجا بودم چه کردم و تو چقدر رحیم تو چقدر قدرتی که تو بازم هدایت می‌کنی بازم دستم رها نکردی

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت آنقدر حالم خوب آنقدر احساس خوبی دارم آرزو دارم برای همه شما عزیزان در سایت دوست دارم شما هم مثل حال کنونی من آنقدر حال دلتون خدای باشه بخدا همه چیز خودش است بخدا همه چیز خودش پول خودش است زندگی خودش است خوشبختی خودش است هر آنچه که بخواهی خودش است ما دنبال چی میگردیم کجا داریم دنبال میگردیم اون همه چیز فقط کافی باهاش صحبت کنی به زبان ساده هیچ ادعا خواستی ندارد هیچ وضوع گرفتن تا کمر خم شدن نمی‌خواد فقط باهاش صحبت کنید حرف بزنید مثل بچه که بلد نیست صحبت کنه ولی حرف میزنه من نمی‌فهمیم اون چی میگه اما بهش می‌خندیم و لذت می‌بریم اما با خدا این نیاز حتی به صحبت نیست فقط تو دل تو صحبت کنید بخدا سال گذشت من چنان چک لگدی خوردم حق بود اول فکر میکردم این همه تضاد چرا تو زندگی من است شاکی بودم تازه طلبکار هم بودم از خدا بعد که من آرام شدک بعد که به خودم اومدم دیدم چه لطف های که به من کرد من نمی‌دانستم از چه شرهای من دور کرد من نمی‌دونستم و وقتی فهمیدم که قلبم آرام شد قلب من آرام شد چه بار های خدا از روی دوش من برداشت داشت من له میکرد خورد میکرد کمر من داشت می‌شکست

    و هر وقت یک ذره جای برام سخت میشه نمی‌فهمم این آیه یادم میاد

    چه بسا آنچه شما دوست دارید و خیر شما در آن نباشد

    چه بسا آنچه شما دوست ندارد و خیر شما در آن باشد

    و شما نمی‌دانید و خداوند میداند او دانا حکیم است و به همه جهان اشراف کامل دارد و خداوند خیر شما را می‌خواهد

    به خدا برای من همین آیه اتفاق افتاد اتفاق افتاد

    شما به تنها کسی که بهش اعتماد کامل دارم میسپارم و آروزی خوشبختی سلامتی موفقیت برای شما دارم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    لایق بهترین ها گفته:
    مدت عضویت: 2215 روز

    استاد عزیزم

    استاد عزیزم سلاممم… من زهرام. خیلی دلتنگتون بودم استاد. داشتم فایل جلسه ده دوره احساس لیاقت رو گوش میدادم که چون اشتباه متنشو از سایت برداشته بودم مجبور شدم وسط فایل بیام تو سایت و دیدم که این فایل رو گذاشتین. استاد نمیدونید با زندگی من چیکار کردین. با من چیکار کردین. به خدا با واژه ها نمیشه گفت. خیلی دوستون دارم استاد و خیلی ازتون ممنونم. استاد عزیزم

    تا اخر عمرم اگر در مورد توحید صحبت کنید و من گوش بدم سیر نمیشم. روح من سیرآب نمیشه از شنیدن در مورد خداوند و یکتاپرستی. استاد عزیزم، هر چی نتیجه تو زندگیم گرفتم از بعد از آشنایی با شما همش از زمانی بود که ارتباط من با خداوند بهتر و بهتر شد. هرچقدر تونستم شرک نورزم و رابطمو بهتر کنم زندگیم بهتر شد.

    استاد، قلب من گواهی میده، تمام وجود من یک صدا فریاد میزنه که حرف های شما حقیقت محض هستند.

    استاد؛ من هرجا مغرور بودم و روی خودم حساب کردم ضربه ها خوردم. هرجا از خداوند کمک خواستم و ادعایی نداشتم بهترین ها رو تجربه کردم. استاد، چقدر تسلیم بودن و خاشع بودن در برابر خداوند حس خوبی داره. و چقدر من توی اعتماد کردن به خداوند جای کار دارم. و چقدر باید در برابر خداوند منم منم نکنم. استاد، بارها به خداوند گفتم من بدون تو هیچی نیستم. من هرچی دارم از تو دارم. ولی هرجا که تجربیات بدی داشتم وقتی برمیگردم نگاه میکنم روی خودم حساب کرده بودم و نه رب. استاد، شما فقط از یکتاپرستی بگو. من سیر نمیشم از خدا. استاد؛ خدا کارش خیلی درسته. وقتی که دیگران بهم احساس گناه دادن که چرا نماز نخوندم بخاطر کسب رضایت پدرم؛ و من به خداوند پناه بردم با نهایت عشق بهم گفت تو ابراهیم من شدی. کار تو درسته. و اجازه نداد تو احساس گناه بمونم. استاد وقتی ازش حواستم قلبمو پر از عشق کنه برام انجام داد. وقتی چند وقت پیش بهش گفتم کمکم کن تا در رویایی باشکوه زندگی کنم نه ترس و گناه، با تضادها هدایتم کرد که برو شخم بزن وجودتو و یکی یکی احساس گناهی که بهت داده شده یا خودت به خودت دادی رو برطرف کن. استاد یک روز خدا بهم گفت پرواز کن. من ازش پرسیدم چطوری گفت با من پرواز میکنی. استاد وقتی هیچی از قوانین نمیدونستم به خدا گفتم من هیچ چیزی از خودم ندارم هرچی دارم تو دادی. چیکار کنم برای تشکر از تو. و اون بهم گفت فقط به آرزوهات برس. و دو سال طول کشید تا من با آموزش های شما بتونم منطق پشت همین یک جمله خدا رو درک کنم.

    استاد شب هایی بوده که احساسم بد بوده و بهش گفتم به تو پناه میبرم کمکم کن و چند لحظه بعدش نسیم الهی رو حس کردم که قلبم رو به نهایت آرامش رسوند در حالی که در ذهنم شیطان غوغا میکرد قلبم رو خداوند مطمئن کرد. استاد نمیدونی من چقدر با خدا کار دارم. استاد وقتی اتفاقات این چند سال زندگیمو میذارم کنار هم میبینم که هر وقت بهش تکیه کردم همه چی عالی پیش رفت و استوارترین و محکم ترین تکیه گاه خداوند هست. یک جوری اتفاقات زندگی منو چید که اگر خودم میخواستم اخر عمرم بشینم از اول با دیدی که دارم بچینم هرگز نمیتونستم اینطور بچینم. استاد، وقتی این آگاهی ها رو از شما شنیدم همیشه به خدا میگم کمکم کن بپذیرم و ایمان بیارم و عمل کنم و نه جز غفلت گنندگان باشم. کمکم کن مثل تمام انسانهایی که خدا براشون پیامبر میفرستاده ولی کر و کور بودند نباشم. استاد، خدا هیچوقت منو رها نکرد. من شاید از اون دور شدم ولی اون دور نشد. اون تا هرجا که رفتم به سوی مدارهای منفی اومد باهام تا منو بکشه بالا هروقت که رو کردم به سمتش. استاد، تو روابط تا وقتی با منطق خودم میرفتم جلو به هیچ جا نمی رسیدم. استاد من یه دونه وام گرفته بودم و هروقت میخواستم بدمش و به آگاهی های ثروت عمل کنم همسرم مخالفت میکرد و ما سر این موضوع بحث میکردیم. و یک سال طول کشید این داستان. تا اینکه بعد از یک سال؛ خدای واحد خودش شاهده که اومدم رو به سوی خدا کردم گفتم خدایا وام منو بده. من نمیخوام وام داشته باشم خودت وام منو بده. و به خدا قسم نیازی به گفت و گو با همسرم نشد همسرم خودش اومد بهم گفت هدف بعدیمونو بذاریم وام تو رو تسویه کنیم و دو ماه پیش تسویه شد. برای من درست شبیه معجزه بود. وقتی به خداوند تکیه کردم و ازش خواستم، به راحت ترین راه ها هدایتم کرد و قلب ها رو برام نرم کرد. استاد من با کلام توحیدی شما میرم به سطح صفر، سطحی که بین من و خدا هماهنگی کامله. استاد هرچقدر ازت تشکر کنم کمه.

    آی استاد عزیزم. گفتی قلب مهرزده. استاد نمیدونی سه سال پیش تو قران دیدم نوشته بود (تا جاییکه یادم میاد) آیا قلب هایی ندارند که با آنها بیندیشند و همانا چشم ها نابینا نمیشوند بلکه قلب هایی که در سینه هاست نابینا میشود. و از اونروز به خدا میگم خدایا کمکم کن بتونم با قلبم تصمیمات درست رو بگیرم. ولی انسانه و فراموش کار. به تازگی استاد، نمیدونی چقدر لحظاتی پیش میاد که نمیدونم تصمیم درست چیه و هرچی ذهنم رو جست و جو میکنم که آیا تجربه این مورد رو قبلا داشتم و نداشتم و گاهی میگم خب از کی بپرسم سوالمو کی الگوی درستیه. و حالا به یاد بیارم دوباره که از خدا بخوام به قلبم بندازه نه در جست و جوی جواب تو ذهنم بگردم و تو منطق هام.

    استاد یه مدتی بود تو قلبم احساس شادی و لطافت نمیکردم وقتی از خداوند خواستم که چیکار کنم اینطور دعا کردم که خدایا سینه ام را برایم بگشا و اون منو هدایت کرد به آیه ای که میگفت که ” کسانی که سینه هایشان (صدور) با کفر بسته شده است” و اینجوری بمن گفت با عکس عمل کفر یعنی سپاسگزاری دوباره به شرح صدر برس.

    استاد، تا این لحظه که دقیقه 22 فایل بودم نمیدونستم این فایل پاسخ کدوم سوالمه که تو این دقیقه 22 بالاخره خداوند جواب رو از طریق کلام شما بهم داد. استاد شما هدیه رب العالمین هستی بمن. اره استاد من گیر کردم. من گیر کردم تو زندگیم. گاهی وقتها خسته میشم از این همه کار کردن روی خودم. حس دانشجویی رو دارم که یک ماه امتحانات ترم دانشگاه داره و الان روز دهم امتحانات هست و اینقدر این ده روز کار کرده سخت و هی میگه بیست روز دیگه مونده و وقتی فکر میکنه به بقیه روزها احساس خستگی میکنه.

    خدایا من نمیدونم، من هیچ چی نمیدونم. تو هدایتم کن. من امید دارم به هدایت تو. به صورت واضح هدایتم کن.

    وای استاد عزیزم؛ هرچی فایل داره میره جلو من دارم متعجب تر میشم. پس من نباید اصلا برم سراغ تجربیاتم مخصوصا وقتی اون تجربیات نتایجشون راضی کننده نبوده، باید از اول بگم خدایا منو هدایت کن من نمیدونم. استاد عزیزم، این مدت خیلی از خدا میپرسم میگم خدایا من میدونم این اتفاقات رو خودم با باورهام به وجود آوردم ولی نمیدونم چطوری باید اوت آف باکس فکر کنم، چطوری باید از بالا به قضیه نگاه کنم، ذهن من محدوده و من فقط با همین عینک خاصم دارم اتفاقات رو تحلیل میکنم و دوباره تجربشون میکنم. گفتم خدایا کمکم کن میخوام چیزای جدید خلق کنم و نمیخوام دیگه این تجربیات رو داشته باشم.

    وای استاد عجز. عجز در مورد خداوند نهایت عزته.

    آره استاد من میخوام باهوش باشم. میخوام دستمو بذارم تو دست خدا و بهش اعتماد کنم. و من نمیدونم. من دوست دارم فقط مشاهده کنم نتیجه اعتمادمو.

    درسته استاد عزیزم. خدا کاردرست ترین فرمانروای جهانه.

    آدم باهوش آدمیه که اجازه بده خدا کارها رو انجام بده. اینو میخوام از این به بعد اپلای کنم استاد. هر وقتی که میخوام کاریو با زور بازوی خودم انجام بدم. آره استاد. شما درست میگید. من تمام مواقعی که منم منم کردم پس کله ای رو خوردم و خیلی وقتها هم زیاااااااد کتک خوردم تا برگشتم به سمت عجز و تواضع در برابر خداوند.

    استاد، اخر فایل گفتید تمرین رو که بنویسیم از مثالهایی که در برابر خداوند متواضع بودیم و همه کارها عالی پیش رفته، من اگه بخوام بنویسم تا فردا صبح باید بنویسم. اینقدر که مثال دارم از وقتهایی که گفتم خدایا هدایتم کن من نمیدونم و دقیقا بهم گفته برو این مقاله رو بخون برو این مغازه برو این پاشنه آشیلو روش کار کن برو اینجا برو با این آدم حرف بزن نرو با این آدم حرف بزن، صبر کن، صبر نکن و….

    خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد عزیزم ممنونم ازتون بابت این فایل و این آگاهی ها

    در پناه رب العالمین باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      لایق بهترین ها گفته:
      مدت عضویت: 2215 روز

      سلام به زهرای عزیز من، ورژن یک سال پیش خودم

      دوستت دارم. ممنونم که تسلیم ارباب شدی. ممنونم که روی باورهای توحیدیت کار کردی. ممنونم که جا نزدی و کار کردن روی خودتو ادامه دادی. ممنونم زهرای نازنینم. ممنونم که روزهایی که هنوز نتایج نبودند، تو ادامه دادی. اونقدر کار کردی تا به ارامش رسیدی. ممنونم که بخاطر من کار کردی روی خودت. ممنونم که من رو لایق روابط خوب دونستی و حالا داریش. توی دستته. ممنونم که ادامه دادی تا حالا. من یادم رفته یک سال پیش چطوری بودی، حالا که کامنتتو خوندم یادم اومد عزیزم.

      ممنونم که سعی کردی با خدای درونت هماهنگ تر بشی. ممنونم که خستگی ناپذیر روی خودت کار کردی. ممنونم که توحیدی تر شدی. ممنونم، دوستت دارم عزیزم. ازت سپاسگزارم که بخاطر من تلاش میکنی و روی باورهات کار میکنی. ممنونم که رنج تغییر نکردن رو بمن تحمیل نمیکنی و روی باورهات کار میکنی همیشه. منو ببخش اگر سخت گرفتم گاهی بهت. تو توی مسیر پیشرفت بودی. تو خلق کردی. اون شخصیتی که ترس از دست دادن نداره رو خلق کردی، اون شخصیتی که هرچیزی میخواد حتی پوست پیاز رو از ارباب میخواد رو خلق کردی. ممنونم که ساعت ها وقت گذاشتی برای اینکه احساس گناه های توی وجودت رو بشوری. ممنونم که منو پاک کردی. منو به ورژن خدایی خودم نزدیک تر کردی. ممنونم. نتایج تو برای من بزرگ هستند. من تحسینت میکنم. من ارامشی که خلق کردی رو تحسین میکنم. تحسینت میکنم که تونستی خودتو از ممنتوم منفی وابستگی توی روابط و شرک توی روابط بکشی بیرون، ممنونم که ادامه دادی. ممنونم زهرا. شجاعتت رو تحسین میکنم. تو لایق این تحسینی. ممنونم که امید داشتی و ادامه دادی تا رسیدی به دیدن این روزهای خوشبختی. ممنونم که بخاطر من ادامه میدی کار کردن روی خودتو. ممنونم ازت. بهت افتخار میکنم ورژن قبلی خودم.

      خدایا ممنونم که منو با استاد عباسمنش آشنا کردی. خدایا ممنونم که خودتو عشقتو هدایتتو یک لحظه هم از من دریغ نکردی. خدایا ممنونم که فضل بی نهایتت رو بر من باریدی. خدایا ممنونم که دستمو گرفتی و منو آرام آرام بالا کشوندی. خدایا ممنونم که کمکم کردی با ترسهام روبرو بشم و شجاعتر باشم. خدایا تو در دنیا و آخرت یه دونه ای. تو همه چی تمامی. خدایا من نمیدانم تو میدانی. من هر دم نیازمند توام. دوستت دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    استاد چقدر در مورد هوش مصنوعی ها درست میگفتید. منم دقیقا همینطوری بودم در موردشون

    یادمه هر روز چندین سوال از chatGPT میکردم و چقدر خوشحال بودم که چقدر خووب جواب میده و چقدر کارمو راحت تر میکنه.

    در این حد که حتی مهارت پیدا کردم که چطور بهش در مورد موضوعی که میخوام تحقیق کنم بهش شخصیت بدم و شخصی سازیش کنم و کلی ویدیو نگاه کردم که بهتر و سازنده تر جواب بده.

    به جایی رسید که تو حوزه کاریم متخصص تر میشدم و مطالب تخصصی تر و نمیتونستم به chatGPT منظورمو بگم. اون موقع چون این باورو داشتم که میتونه بهم کمک کنه، کلی زور میزدم و کلی مطلب و توضیحات براش آماده میکردم که بفهمه چی میخوام. به مرور زمان اذیت میکرد و اونچیزی که میخواستمو نمیداد

    یک روز یهویی این تو ذهنم پاپ آپ (الهام) شد که معید آیا این باور بهتر نیست که « من جواب سوالات تخصصی و غیر تخصصیم رو دریافت میکنم بدون نیاز به گوگل و هوش مصنوعی» ؟

    گفتم چرا خیلی خووبه این باور، باور قدرتمند کننده اس و خیلی قوی تر از قبلی هاست.

    و استاد نتایجم تو این باور فوق العاده بوده. شاید بیشتر از سه چهار ماهه که رو این باور کار میکنم و حتی به جایی رسید که من بدون اینترنت و بدون گوگل و هوش مصنوعی و بدون پول، پول میساختم. همونطور که میگفتید، ثروت رو از هیچ خلق میکردم و چقدررررر ممنون دار اون زمان بی پولیم هستم که باعث شد این باور بره تو وجودم و دیگه نترسم از اینکه پولام کم بشه. چون میتونم بسازم . من خالقم

    من برنامه نویس امنیت هستم و کد پروژه رو میخونم و امنیتشو بالا میبرم. تقریبا کلا کارم همینه.

    ماه هایی که بی پول بودم واقعا و حتی بدهی قبض هام هم نداشتم، و صدالبته اینترنت هم نداشتم، به خودم گفتم این باور خوب رو باید جدی بگیرم و بیشتر باورش کنم.

    و وقتی پروژه با اون کد های پیچیده رو میخوندم، سوالی برام ایجاد میشد یا به یک اررور برمیخوردم که ذهنم اذیتم میکرد که میگفت « نمیتونی حلش کنی چون اینترنت نداری. حتی اگر اینترنت داشته باشی هم نمیتونی به جواب برسی و خیلی راه حل این اررور سخته و…»

    همینطور اینارو میگفت و من آگاهانه همین باور خوب رو نشخوار میکردم.

    خیلی زود من نتایجم رو از این باور گرفتم. جواب سوالات به وضوح از ناکجاآباد بهم الهام میشد. حتی از یک سرنخ هم شروع نمیشد.

    روز ها گذشت و این روند ناکجاآباد ادامه داشت در حدی که دیگه واقعا خیلی طبیعیه برام اینجور الهامات

    الان خیلی شده که هرموقع بخشی از پروژه رو میخونم و سوال مهمی برام پیش میاد که ذهنم میگه این جواب نداره، اون موقع نمیچسبم به جواب خدا یا منتظر جواب خدا نمیمونم. میرم و ادامه پروژه رو میخونم و بارها شده که یک قسمتی از پروژه رو خوندم که اصن ربطی به قبلیا و اونجاهایی که سوال برام پیش اومده اصلا نداشته، و همون موقع جواب سوال بهم الهام میشد.

    به خودم گفتم من چقدر با باورهام قویم و این اینترنت و هوش مصنوعی و اینا اصن برتری در مقابل خداوند ندارند.

    حتی من لپتاپم هم مال خودم نیست و خدا بخاطر حرکت کردن ها و تو دل ترس ها رفتن ها، بطور جادویی رایگان بهم بهترین لپتاپ رو برای برنامه نویسی داده و تمام نیاز های یک برنامه نویس رو برآورده میکنه. وقتی من حرکت میکردم و دیگه دست از کمال گرایی برداشتم، خدا یکی از دستانش رو فرستاد و اون بنده خدا گفت من این لپتاپو اصن نیاز ندارم و اگر میخوای میتونی استفاده کنی و اینا.

    گفتم خدایا شکرت بابت این همه نعمت.

    واقعا باورها و تواضع به خداوند داره همه اینکارارو میکنه نه پول و اینترنت و هوش مصنوعی و لپتاپ.

    و با اون باورهای خوب تونستم از درآمد صفر برسم به 50 میلیون تومن با پنج روز کاری. پنج روز کاری ای که عاشقشه یاد کردنشم چون تو اون پنج روز خیلی لذت بردم از کار کردن و عشق دنیا رو کردم و زمان برام خیلی زود گذشت. و در آمد ها بعدش هم ادامه داشت و حتی تو پروژه های بعدی من راحت تر از اون پنج روز کاری من پول درآوردم.

    مهم تر از همه اینها ، وقتی تواضعت رو هر روز و هرلحظه نشون میدی به خداوند، لذتی که اون داره مهم تر از همه چیز هست و من خیلی این شیوه زندگی رو دوست دارم. اصن برام مهم نیست اعتبار چیزی بنام خودم باشه احساس میکنم نیاز به توجه دارم اگر بخوام اعتبار چیزی بنام خودم باشه ولی من تو دنیای خودمم و لذت میبرم از یادآوری این اگاهی ها و این لذت ها و واقعا تمام سعیم رو میکنم همین امروز لذت ببرم و اصن کاری به فردا نداشته باشم. خدایا خدایا خدایا شکرت بابت این قوانین جادوییت

    کاری کن متواضع تر بشم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      اشرف مخلوقاتم گفته:
      مدت عضویت: 1062 روز

      سلام و درود بر معید ماندگار عزیز و دوست داشتنی

      سپاس از اینکه تونستی بری تودل ترس و از هیچ ثروت خلق کنی اونم اینجوری زیبا و عالی و راحت که گفتی تونستی بهترین لپ تاپ و مجانی جذب کنی تا بهم ثابت بشه دیدی شد دیدی میشه بله وقتی باورت توحید باشه از هیچ ثروتها میتوان خلق کرد فقط باید باور کرد و ازت ممنونم که باور کردی و نتیجه رو برای خودت خلق کردی تا دلمون گرم بشه به خدایی که هرچی داریم ازوست

      رفیق ممنونم ازت ممنوووووونم که موفقیتو زیبا به اشتراک گذاشتی الهی شکررررررت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    به نام الله هدایتگرم

    سلام به شما استاد عزیز و همه دوستان

    خیلی خیلی خوشحالم که بعد از چند وقت یه فایل بی نظیر از جنس خدا و توحید گذاشتید روی سایت و چقدر اگاهی دهنده بود .

    بله دقیقا درسته وقتی تمام زندگیمون رو میسپاریم به خداوند همه چیز برامون عالی پیش میره و وقتی میخایم خودمون زندگی رو با تلاش بیشتر پیش ببریم میبینیم که هیچ حرکتی نکردیم فقط سرجامون موندیم اگر که به عقب برنگردیم.

    بعد از ده سال که برای دیگران کار میکردم و فکر میکردم خوب باید کار کنی تا زنده بمونی اونم برای دیگران هیچ پیشرفتی تو زندگیم نداشتم اما از سال گذشته که تمام اون افکار و باورهارو کنار گذاشتم و یه تصمیم مهم تو زندگیم گرفتم و از کارخونه اومدم بیرون و شغل مورد علاقم رو شروع کردم نمیدونم دیگران چی درموردم فکر میکردن اما من ازادی ارامش لذت حال خوب و تجربه جدید از زندگی جدید رو میخاستم و خیلی راحت خداوند بهم میگفت که چکار کنم یا حتی وقتی میرفتم توی کار گاه و هیچ سفارشی نداشتم بهم میگفت که برو بیرون و از طبیعت لذت ببر و همون وقت عمل میکردم اما منطق میگفت که نه وایسا شاید کسی بیاد چیزی سفارش بده ولی تو نیستی اما من به الهامی که حالم رو خوب میکرد گوش میدادم و بعد از اون لذت خدا برام کارهارو انجام میداد و برام سفارش میاورد.

    همیشه وقتی فردی میاد برای خرید یا سفارش دادن به خودم میگم ببین این کار خداونده من هیچ تبلیغی نکردم خدا داره از طریق دستان خودش برام تبلیغ میکنه .

    یا وقتی میخاستم محصولی تولید کنم هیچ ایده ای نداشتم چون میخاستم خودم به زور و تلاش کاری برای بهتر شدن و یا درامدم کنم اما حالا فهمیدم که باید خدا هدایت و الهام کنه تا از مسیر لذت ببریم اگر بگیم که خودم همه چیز بلدم یا خودم این کارو کردم هیچی به سرانجام نمیرسه.

    خدایا همیشه خودت هدایتم کن من چیزی بلد نیستم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: