اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این فایل واقعا وقتی حرف از توحید میشه چقدر حال آدم خوب میشه قبلاً که با قانون آشنا نبودم هروقت حرف ازین چیزا میشد میزدم میرفت حتی تا اوایل هم که اومده بودم تو سایت از این دسته فایل ها گوش نمیکردم ولی الان با اشتیاق گوش میدم به آرامش میرسم به این حس میرسم که عجله نکن همه چیز در جای خودش و در زمان خودش درست میشه تو فقط رو خودت کار کن خودت رو بهبود بده ضعفات رو شناسایی کن بهبودشون بده خدا رو تو وجودت پیدا کن قلبت رو صاف کن تا هدایت ها رو بهتر متوجه بشی ب خدا ایمان داشته باش ب هدایت هاش به نشانه هاش ب دستانش خودت رو فقیر بدون در برابر این عظمت و بزرگی من این فایل رو تقریبا نصفه گوش کردم اما به قدری الان خوشحالم که بعد از تمرین ستاره قطبی اومدم یه سر ب سایت بزنم و هدایت شدم ب نوشتن این کامنت وقتی حرف از توحید میشه دلم آرومه قلبم بازه داره میخنده حسش میکنم و از اعماق وجودم خوشحالم واقعا راست گفتید وقتی خودمون رو خودمون حساب نکنیم خیلی راحت همه چیز حل میشه و گره ها ب راحتی باز میشه ب قول شما
باید پارو نزد وا داد باید دل را ب دریا داد
خودش میبرتت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
من مجتبی جعفری اینجا ب خودم قول میدم و تعهد میکنم که هرگز روی خودم حساب نکنم و در این مسیر تکامل زندگی فقط و فقط به خدا ایمان داشته باشم و از اون هدایت بخوام و نشانه های پروردگار رو دنبال کنم و از راه حل های پروردگار برای حل مسائل خودم استفاده کنم و هدایت خداوند را با جان و دل انجام بدم
شکر شکر شکر
ممنونم از شما که این حال خوب رو هدیه دادید ب ما سپاسگزارم از خدای مهربان و بزرگم ک با تمام وجود عاشقشم و هدایت هاش همیشه من رو فرسنگ ها ب جلو برده
این کامنت رو گذاشتم تا نشانه ای باشه برای خودم که از الان به بعد واقعا هر لحظه رو از خدا با تمام وجود هدایت بخوام و بدون هیچ تردیدی ب اون ها عمل کنم و در این مسیر هم قدم ب قدم تکامل خودم رو طی کنم و قوی بشم
عاشقتونم مراقب خودتون باشید
امسال رو میخوام خیلی از نتایج و هدایت های خداوند بنویسم که تو زندگیم رخ داده چون واقعا حالم خوب هست و همه چی خوبه و عاشقانه تر از قبل دارم زندگیم رو پیش میبرم و عزت نفس رو در خودم دارم ب وجود میارم به قدری الان قلبم باز شده که قابل وصف نیست
آقا مجتبی خیلی اتفاقی به کامنت شما هدایت شدم و خیلی به دلم نشست و اینارو یه نشونه از طرف خداوند برای خودم دونستم:
عجله نکن
همه چیز در جای خودش و در زمان خودش درست میشه
تو فقط رو خودت کار کن
خودت رو بهبود بده، ضعفات رو شناسایی کن، بهبودشون بده
خدا رو تو وجودت پیدا کن
قلبت رو صاف کن تا هدایت ها رو بهتر متوجه بشی
به خدا ایمان داشته باش: به هدایت هاش، به نشانه هاش، به دستانش.
خودت رو فقیر بدون در برابر این عظمت و بزرگی
وقتی خودمون رو خودمون حساب نکنیم، خیلی راحت همه چیز حل میشه و گره ها به راحتی باز میشه:
باید پارو نزد وا داد باید دل را ب دریا داد
خودش میبرتت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
و چه کار خوبی کردید که برای خودتون توی سایت نشانه و ردپا گذاشتید. مطمئن باشید یه روزی در بهترین زمان به کامنت خودتون هدایت میشید، و از خوندنش شگفت زده میشید.
سلام و درود به شما مهشید خانوم خیلی خیلی از شما ممنونم و واقعا چه زمان مناسبی هدایت شدم به سایت و این کامنت زیبای شما رو خوندم
چقدر نیاز داشتم که این جملات رو یه بار دیگه بخونم واقعا هرروز باید خوند
خداوند درست گفته که انسان فراموشکار هست
و چقدر خوبه وقتی آدم خودش رو ارزشمند میدونه در زمانی که نجواها میاد خداوند هدایت میکنه که آروم بشی ب یاد بیاری و این لیاقت و ارزشمند بودن ما هست که میتونیم این رو بشنویم
واقعا خداروشکر که الان هدایت شدم به کامنت شما و این جملات رو خوندم و تمام وجودم غرق در آرامش شد و باز یادم افتاد که روی خدا حساب باز کن نجواها رو بریز دور
خداروشکر خداروشکر خداروشکر
سپاسگزارم از کامنت زیباتون بسیار بسیار تاثیر گذار بود برام و زمان. مناسبی بهش برخورد کردم
یه روزی بود غصه میخوردم وقتی به نعمتهای کشور نگاه میکردم .میدیدم توچهکشوری دارم زندگی میکنم که ارزش داشته هاش رو نمیدونیم بلد نیستم ازنعمتی که خدابهمون داده استفاده کنیم .
و فکرمیکردم دارم تواین کشور حروممیشم وپیش خودممدام میگفتم آخه چرا باید تواین کشور بااینهمه محدودیت زندگی کنم .
ویا وقتی کتابهای موفقیت رو میخوندم
کتاب راندا برن وخیلیهای دیگه که العان خاطرم نیست …
قشنگ حس میکردم که یک چیزی که اصله همه ی این حرفهاست کمه ..
ومدام باخودم میگفتم کاش یه کتاب بهتر پیدا کنم که بهتر توضیح بده اون چیزی رو که میخوام …
وتوذهنم فقط نویسنده های به نام خارجی بودن …
وهمش به خدا میگفتم خدایا منو به یه کتابی آدمی هدایت کن
حرفشو بفهمم فن بیانش خوب باشه صداش وحرفهاش قابل درک باشه
ومن مگه میدونستم یه همچین انسانی به نام استاد عباسمنش وجود داره ….
واین انسان بزرگ وشر یف وخدایی که دستان خداوند هست .
یک ایرانی هست ازهمبن کشور به زبان فارسی
داره حرفهایی میزنه که من سالهاست به دنبالش بودم
تا یک سری چیزها رو بفهمم.
وخداچقدر دقیق واسان هدایتم کرد …
اینقدر استاد واضح روشن وبافن بیان خوب صحبت میکنه دقیقا همونی که از خداخواستم ….
این اسمش هدایت نیست پس چیه ؟
این اسمش دستان خدا نیست پس چیه ؟
چطور میتونم روی کله ی پوکم حساب کنم…..
خدایا من هیچم دربرابر تو ….
تمام این حرفها ازخداست برای من برای همه ی ما که دراین مسیر هستیم ……
به این آگاهی وعشقی که خدا داره بهم میده واگه عمل نکنم به اینها حتما جزوه پشیمانها و گمراهان میشم …..
چقدر خوبه یادگرفتم ازخدا بهتر بخوام ….
همین جمله ها که هرروز میگم خدایا میخوام ترو بفهمم ترودرککنم بهم بگو چطور.
میشه این فایل میشه این آگاهی که اولش با رانندگی ماشین شروع میشه
باخودم میگم این چه ربطی به توحید داره
ووقتی قشنگ گوش کردم تاانتها میبینم …
من هیچی ازخدا نفهمیدم …
چقدر نادان بودم که رو خودم حساب کردم ….
خدابازبان ساده داره بهم میگه ….
که من نزدیکم بهت بخوان مرا تااجابت کن تورا …..
که من نزدیکم ….
تازه میفهمم چرا توقران هیچ وقت نمیگه پیامبرها سواد خواندن داشتن یانه ..
چون اگه ازخدا بخوابم میشه
اگه باورش کنم که بهم میگه چطور بخونم بهم میگه چون مهم نیست چقدر مدرک دانشگاهی دارم
مهم اون درک وایمانی هست که به خدا دارم .
چقدر باور دارم که خدا میتونه جواب سوال امتحانی بهم بگه چقدر؟
توی امتحان گواهینامه چه شهری چه آیین نامه
خداخودش شاهده خودش بهم گفت به قلبم الهام کرد توامتحان شهری رو دوتا موضوع کارکن همینا ازت پرسیده میشه ..
و همینطور شد خدایا چطور میتونم این هارو فراموش کنم وفکرکنم خودم کردم ….
توامتحان آیین نامه هم همینطور ..
من بارها و بارها ازخدا کمکم خواستم هرجا که باورم بهش بیشتر بود کمکمش رو قشنگ واضح دیدم هرجاهم که فراموشش کردم اون عشق ورحمتش رو ندید گرفتم چون فکرکردم خودم این یکیو بلدم
برام نشد خراب شد زندگی سخت شد اذیت شدم غصه خوردم سرش غرزدم …
من هیچی نیستم
درمقابل اینهمه فضل و کرم ورحمتش
چطور تمام این سالها اینو درک نکردم ….
ولی انگار این فایل یه زندگی دوباره بهم هدیه داد
به خدا انگار تازه به دنیا آمدم وقراره خیلی اتفاقات خوب رو تجربه کنم …
چون همین العان دوباره حسی بهم گفت اماده ای قراره کلی سوپرابز بشی شاد بشی این تازه اولشه …
استاد به خدا گریه امانم نمیده ..
ازت ممنونم استاد ..
فقط میتونم بگم دست خدا همیشه همراهت باشه خدا همیشه پشت و پناهت باشه ..
شما وجودت برام پراز خیرورحمته خدا این خیررو هزاران برابر به زندگیتون برگردونه …..
استاد دوستت دارم
خدایا ای مهربانترین مهربانان تنها ترو میپرستم تنها تورا
وتنها ازتو یاری میجوییم ای مهربانترین مهربانان
ازت میخوام ودوست دارم هدایتم کنی به مسیر درست راه راست
راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان ….
خواهر کلم کامنتتو خوندم و از راه دور نور الهی و انرزی مثبتی که انتشار کردی رو گرفتم و کیف کردم و لذت بردم انشالله همیشه زندگی به کامتون باشه با همسر عزیزت در آغوش خدا هر روز از رزق پاکش تناول کنین خیلی لذت بردم از هدایتی که گرفتی و شر کردی و ایمانم و بالا بردی و دلمو به خدای وهاب و خدای رحمان و خدای رحیم گرم کردی واقعا ما بنده ناآگاهیم که باید بداتیم که نمیدانیم که اینو بفهمیم و درک کنیم بقول استاد بالاترین مراقبه رو انجام دادیم که مارو مستقیم هرلحظه به منبع اصلیمون وصل میکنه خداروشکررررر که با خوندن کامتتتون حال دلم بهتر شد دلم گرم شد به او که هرچه داریم ازوست خواستم ازتون تشکر کنم که بهم فهموندی هیچی نیستیم و روی کله پوکمون هیج حسابی نکنیم که مستحق عداب الیم خواهیم شد.وسلام
فقط خودت میدونی؟ به تجربیات قبلیت چسبیدی؟ شرک ورزیدی؟ فکر کردی حتما یه نفر دیگه کمکت میکنه؟
مواظب باش:) مغرور نشی!!
من فکر میکردم که یک خط راست پارچه رو خیلی راحت میتونم بدوزم و با خودم میگفتم که یه راستهدوزیه دیگه کاری نداره، ولی همش کار خراب میشد، پارچه جمع میشد، باددار وایمیستاد. همزمان هم فایل هم گوش میدادم. که یه لحظه وایستادم به خودم اومدم دیدم عه! منم وسط غرور خودمم. گفتم خدایا من حتی نمیتونم یه خط صاف رو بدوزم خودت کمکم کن من خیلی تازهکارم:)
و گفت پارچه رو هم از جلو و از پشت بگیر چون پارچه ساتنه لیز میخوره، و منم همین کار رو کردم. و واقعا فیکس فیکس شد:) در حالی که هنوز فایل تموم نشده بود.
به همین راحتی خدا اجابت میکنه، هدایت میکنه اگر اجازه بدیم، اگر مغرور نشیم.
دعا میکنم که وقتی یکم مغرور شدیم سریع از خدا سیلی بخوریم و برگردیم به مسیر درست. سریع بفهمیم که مغرور شدیم.
و سپاسگزار این باشیم که تا یکم مغرور شدیم سریع متوجه بشیم و قلبمون مهر و موم نشه:)
استان جان چشممون به جمالتون روشن شد، چقدر دلتنگ بودیم، خدا رو شکر
چقدر فایل زیبا و پر از آگاهی بود، هدایت الهی!
چقدر توی زندگیمون تجربش کردیم چقدر حس شیرین و تجربه لذت بخشیه وقتی خدا کارها رو انجام میده.
چقدر مثال از گذشته یادم میاد جاهایی که به خودش اعتماد کردم و کاملا رها شدم چقدر نتیجه گرفتم
منی که از سخنرانی و حرف زدن در جمع میترسیم، چه مراحلی رو هدایتم کرد طی کردم که بتونم بر ترسم غلبه کنم، منی که یه زمانی از حرف زدن در جمع میترسیدم منو جایی رسوند که الان دارم در دانشگاه تدریس میکنم،
از دفاع پایان نامه بگیر، تا مصاحبه دکتری که هیچ وقت یادم نمیره با خودم میگفتم بین این همه آدم که برای مصاحبه اومدن مگه میشه منو انتخاب کنند، اون موقعی که نوبت من شد برای مصاحبه چقدر خوب یادمه که با چه حسی بهش توکل کردم و خودم رو سپردم بهش گفتم من رها میکنم هر چی پیش بیاد خوبه، من فقط می خوام تجربه کنم که بعد فهمیدم توی رشته خودمون من اولین نفر بودن که انتخاب شدم، موقع آزمون زبان، موقع آزمون جامع، موقع دفاع از پروپوزال، چاپ مقاله!
همش رو خودش پیش میبرد من اصلا نمیتونستم، یعنی به خودم بود از همون اول توی مصاحبه رد میشدم چه برسه به این که دکتری رو تموم کنم،
اوج توکل رو در زمان دفاع از رساله دیدم که چقدر دل ها رو نرم کرد چقدر شرایط بر وفق مرادم بود، من به عنوان سوم شخص به خودم نگاه میکردم یعنی اصلا من نبودم خودش ارایه رو داد خودش دفاع کرد، خودش از زبان داوران تعریف و تمجید کرد، خدایا شکرت چقدر تو کارها رو آسون میکنی.
واقعا خودش داره همه کارها رو انجام میده
اما زمان هایی که خود سر شدم و باور نکردم که خدایی که تونسته این همه کار برام انجام بده در یکسری موضوعات هم میتونه، اونجاست که کارها خوب پیش نرفته،
چقدر استاد خوب توضیح دادید که مشکل آقا ابراهیم توی یکسری کارها که راه حل رو آخرش بهش میرسه به خاطر اینکه طبق پیش فرضهایی که از گذشته توی ذهنمون هست عمل میکنیم و این باعث میشه از هدایت خداوند دور بمونیم و نشنویم.
این خیلی درسته که بعضاً خداوند هدایت ها رو از زبان آدم های دیگه میرسه، من خیلی این مورد رو تجربه کردم، مثلاً خواهرم گفته فلان کار رو اینجوری انجام بده انجام دادم و درست پیش رفته، توی این مواقع با خودم میگم ببین خدا چقدر دوستم داره که وقتی میبینه خودم نمیتونم هدایت رو دریافت کنم از زبان کسه دیگه ای هدایت رو میرسونه که خطا نرم .
استاد جان این روزا احساس میکنم درونم از قبل تشنه تر شده برای دریافت آگاهی،
احساس میکنم این طول مدتی که فایل نذاشتید یک فرصتی هست که یکم این آگاهی ها به مغز و استخوانم نفوذ کنه، بخصوص آگاهی های دوره بی نظیر احساس لیاقت، از طرفی فایل های روزشمار تحول زندگی هم خیلی کمک میکنه.
استاد عزیزم امروز وقتی عکس فایل جدید رو در سایت دیدم خیلی ذوق زده شدم،
انشاءالله شما و مریم جان همیشه تنتون سلامت و تندرست باشه و همیشه پایدار و مستدام باشید.
میخوام درمورد تجربه خودم بگم که در مورد این موضوع چطور عمل کردم:
یادمه چند ماه پیش یه پروژه ای رو با یکی از دوستان شروع گردم که فروش یک محصول جدید بود و کسی شناخت زیادی از این محصول نداشت ، دقیقا تو روزهایی بود که خیلی خوب با خدای خودم صحبت میکردم و ارتباط بسیار زیبا و نزدیکی برقرار گرده بودم و خیلی احساس عاااالی داشتم
من در ابتدا از خداوند خواستم که من رو هدایت کنه به یه کار جدید و تو یه روز که داشتم تو اتوبان کرج میرفتم به خدا گفتم خدایا من هیچی نمیدونم ، من تسلیم توام مثل موسی که تسلیم تو بود ، خدایا تو تنها منبع رزق و تنها قدرت در کیهان هستی و همه چیز دست توئه وخودت همه چیز رو هدایت و رهبری میکنی و از همه چیز آگاهی و همه چیز رو میدونی ، پس خودت هم هدایتم کن که باید چه کار کنم که در مسیر پول ساختن قرار بگیرم و جالب اینه که تمام این صحبت ها رو بلند بلند میگفتم تو ماشین و خداوند پاسخ داد ( تو وجودم ) که برو پیش فلان دوستت که قبلا پیشش کار میکردی و ضمانتت رو پس بگیر و اونجا خبرایی هست
خلاصه من با حال خوب از همون جا مستقیم رفتم دفتر اون دوستم که قبلا براش کار میکردم و کلی خوش وبش و این حرفا و گفت چکار میکنی ، گفتم یسری کارا رو دارم انجام میدم ولی صبح ها وقت آزاد دارم و پیشنهاد کاری بهم داد و یجورایی کار رو شروع کردیم و در اصل خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر
وقتی که کار شروع شد من هر روز همینطور با خدای خودم صحبت میکردم تا اینکه یکم به سختی خوردم و ترس و اضطراب سراغم اومد و نجواها داشت کارش رو انجام میداد و یکم وضعیت نا جالب شد ( ودلیلم این بود که من نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و ایمانم رو حفظ کنم) و قدرت رو دادم به عوامل بیرونی مثل بازار خرابه ، مشتریها نمیشناسن جنس رو و ….
و بعد از مدتی دوباره خودم رو جمع و جور کردم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و به خودم گفتم اون خدایی که من رو به این مسیر هدایت کرده خودش هم کمکم میکنه که فروش ایجاد بشه و یهو ورق برگشت و مدیرم که همون دوستم بود یه شرایط ویژه ای برای فروش گذاشت و من اینبار قدرت رو ندادم به اون فرد یا عوامل بیرونی و گفتم خدای من کار رو داره برام آشون میکنه ویجورایی خودش داره برام میفروشه و شاید باورتون نشه که در عرض کمتر از 10 من به لطف و کمک خداوند تونستم 11 تا پک 25 میلیون تومانی اونم یه محصول جدید که هیچکس نمیشناخت رو بفروشم و خیلی عاااالی پیش روفت تا جایی که شرکت مادر که ما جنس ور ازش خریده بودیم کلی در مورد این اتفاق شوکه شده بودن و باورشون نمیشد
و گذشت تا من به یه تضادی خوردم و دوباره ایمانم ضعیف شد و یجورایی همه کارها رو میخواستم خودم انجام بدم و میگفتم که توانایی منه که داره کارها رو پیش میبره یا اون شرایطی که مدیرمون گذاشته داره اتفاقات رورقم میزنه و همین دو عامل بیرونی شرک باعث شد تا به شدت فروش افت کنه و از اونجایی که من احساس ارزشمندیم رو گره زده بودم به این موفقیت باعث شد بسیار سرخورده و مایوس بشم و الان که فکر میکنم میفهمم که اولا من هیچم و هیچی نمیدونم و هرجایی تو نزدگیم خودم رو خاشع تر دونستم در مقابل رب اونجاها خداوند همه کارها رو انجام داده و مسیر هموار وبسیار لذت بخش بوده و هر جا که تکبر ، غرور ، منم منم و شرک ورزیدم چنان سیلی خوردم که چندین ماه من رو از مسیر دور کرده و بقول استاد :
همه چیز توحیده همه چیز خداونده
فرمانروای کیهان خودشه
تنها منبع قدرت خودشه
وهّاب خودشه
بخشنده خودشه
مهربان خودشه
رزّاق خودشه
ثروت خودشه
نعمت و برکت خودشه
عشق و مودّت خودشه
زیبایی خودشه
موفقیت خودشه
خوشبختی خودشه
و همه چیز خودشه
و از اونجایی که ما فراموشکار هستیم یادمون میره که کجاها خداوند دستمون رو گرفته ، حمایتگرمون بوده ، هدایتمون کرده و همین فراموشی باعث میشه که مغرور بشیم ، متکبر بشیم ، مشرک بشیم و طبق قانون همه چیز به سمت بد وبدتر تغییر میکنه
و من فهمیدم که باید روی توحید و ارزشمندی کار کنم که البته آدمی که خودش رو لایق ارتباط با خدا بدونه و احساس ارزشمندی داشته باشه میتونه توحیدی عمل کنه و اگر این اتفاق بیافته دیگه 100 درصد همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن پیش میره و خواسته ها یکی پس از دیگری بر آورده میشه
خدایا من هیچی نمیدونم ، من نا آگاهم و تو آگاهی و تو میدونی و خودت هم هدایتم کن به راه راست
خدایا من تسلیم توام و تو تنها منبع قدرت و فرمانروای کیهان هستی ، پس هدایتم کن به بهترین اتفاقات
خدایا من هر آنچه که دارم و هر آنچه که هستم از قدرت توست و من بدون تو هیچم و نمیدونم باید چکار کنم خودت هدایتم کن
خدایا تمام هستی ام از توست ، قلبی که در سینه ام میتپه ، نفسی که میکشم ، خونی که در رگهایم جاریه و همه و همه از قدرت توست و بدون تو من هیچم ، پس خودت دستم رو بگیر و هدایتم کن
خدایا تو تنها حامی و حمایتگر من هستی ، پس دستم رو بگیر و من رو ببر به مسیر خوشبختی و ثروت
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میطلبم ، پس خودت یاریم کن و من رو ببر به مسیر زیبایی و عشق
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ، همچون موسی پیامبر من محتاج و نیازمند خیر توام
من انسان ارزشمندی ام و خداوند عاشق منه و من رو دوست داره و همیشه به فکرمنه و حمایتگر منه و همیشه هدایتم میکنه به مسیر های درست و خوشبختی بیشتر
واقعا لذت بردم از این فایل فوق العاده ، استاد اصلا فایلهلی توحیدی جنسش با تمام فایلها فرق میکنه و بنظر من بحث توحید بالاترین و الویتمند ترین موضوعیه که تمام مباحث رو شامل میشه چون به هرچیزی که فکر میکنم آخرش برمیگردم به توحید و اگر خدا رو بهتر بشناسیم و رابطه مون با خدا بهتر بشه و اگر ازش بخوایم همه چیز درست میشه و هر روز در همه ابعاد همه چیز زیباتر و بهتر وبهتر میشه
خدایا ازت سپاسگزارم بابت این حال خوبم
استاد از شما وخانم شایسته هم سپاسگزارم بابت این فایل و این سایت بینظیر
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام به استاد عزیزم
کلمه به کلمه ای میگفتین من بودم. نه قسمت توحیدیش ها قسمت مغرور بودنش.قسمت عالم بودنش قسمت همه چیزدونش. انگار که توی خیلی از قسمت های زندگی من خدا بودم. پس گردنی هارم میخوردم ها نمیفهمیدم باز ادامه میدادم تا جایی که دیگه انقد پس گردنی ها شدید میشد که دیگه انگار مجبور بودم بگم من تسلیمم مجبور اونم نه آگاهانه دیگه انگاری مجبور میشدم.
اینا مال قبل آشنایی با استاده مال زمانه که همه خدا بودن توی زندگی من جز خدا
رابطه عاطفیم خدا بود پدرم خدا بود مادرم خدا بود خواهرم خدا بود دوستام پول همه و همه خدا بودن
بعد آشنایی با استاد کم کم فهمیدم اصلا خدا چیه اصلا این چیزی که بقیه میگفتن با چیزی که استاد میگفت یکی نبود میدیدم اولین نفری که گفت تو دسترسی بی واسطه با الله داری استاد بود . از اولین کسی که شنیدم خدا باهام صحبت میکنه استاد بود.من اصلا فک نمیکردم که میتونم ازش حتی بخوام از این مسیر برم یا از اون مسیر چیزای خیلی ساده تر همش فک میکردم باید ازش چیزای بزرگ بخوایی چیزی که واقعا دیگه نمیتونی انجام بدی و اینکه زودم ناراحت میشد و نباید حرفی میزدی که ناراحت بشه
این خدایی بود که به من شناسونده بودن
اما خدایی که شما استاد بهم نشون دادین اصلا این چیزا نبود این خدا همه چیه این خدا منو برای صبح بیدا میکنه این خدا جواب همه چیو میدونه این خدا رفیق صمیمی منه این خدا بهم آرامش میده و از وقتی که طرز فکرم رو عوض کردم دارم میبینم روون تر شدن زندگیم رو دارم میبینم هدایت هاش رو اما اما آره منم اون پس گردنی رو خوردم چون هنوز یاد نگرفتم متواضع تر باشم هنوز گاهی یادم میره که ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی. هنوزم من فراموش کارم اما واقعا دیدم جاهایی که ضربه خوردم برگشت به مغرور بودنم و منم منم کردنام اما خیلیل جاها که گفتم من نیدونم تو بگو هدایت کرد و چقد قشنگ چقد میدیم چیده برام همه چیو همه چیو.
من دو هفته پیش تصمیم گرفتم که تمرین آگهی بازرگانیم رو بری بار اول اجرا کنم چون به خودم قول دادم رسیدم جلسه 6 عزت نفس تا تمرینشو انجام ندادم نرم جلسه بعد شروع کردم به نوشتن و همون روز آماده شدم و گفتم خدایا میدونی که بار اولمه و ترس هم خوب هست من تسلیمم در برابرت من میخام به قولی که به خودم دادم عمل کنم و تسلیمت باشم و تو هدایت کن که از کجا شروع کنم .و زدم از خونه بیرون
خدا بهم گفت برو تو بازار شهر و یه مغازه ای رو بهم گفت که من تا حالا پامو نذاشته بودم چون لباس بچه فروشی بود منم تسلیم وارانه رفتم و دیدم دو تا خانوم نشستن داخل مغازه اول که ذهنم اومد اذیت کنه دو نفرن چطور میخایی بخونی و از این حرفا اما من حتی بهش اجازه ندادم در لحظه حرکت کردم و رفتم تو مغازه استاد اصلا من مبهوت هدایت خدایی شدم که هر لحظمو بهش بسپرم خیلی قشنگ میچینه من رفتم و خانومی که داخل بود وقتی بهش گفتم نمیدونم چرا هدایتم کرد این جا خانومه گفت چون من خودم جذبت کردم چون وقتی مسیر زندگیت رو میسپری بهش خیلی قشنگ میبرتت من انقد حال کردم با این هدایت و خانومه دقیقا همون آدمی بود که من باید براش میخوندم و نمیدونی از مغازه اومدم بیرون چه حالی داشتم و دیدم هنوز هدایته هست میگه برو فلان مغازه باز رفتم اونجا باز اومدم بیرون باز گفت برو حالا اون مغازه ای که همیشه ازش عطر میخری باز گفتم چشم و رفتم و دوباره اومدم بیرون که برم برای خود ارزشمندم بابت انجام تمرینم یه جایزه بخرم همون جا دوباره گفت برو حالا اون مغازه و من رفتم و دیدم بعد اون مغازه دیگه چیزی نگفت اما استاد من دیگه آدم قبل آگهی بازرگانی نبودم من یکم هدایتو درک کردم من اعتماد به نفسم رو بردم بالاتر و مثال هایی دارم از جاهایی که واقعا تسلیم نبودم به هوای اینکه کاری نداره من بلدم خوشگل پس کله ای رو خوردم
استاد بی نهایت ازت سپاس گزارم که دارین این درسارو به ما میدین انقد متواضعانه و انقد اصلا عالی خدارو پیدا کردی و داری یاد میدی ما پیدا کنیم خودت که بهشت زندگیت دوس داری زندگی همه ماها بهشت بشه. سپاس گزارم ازت استاد عزیزم و همیشه هم سپاس گزارم خدام که منو به سمت شما هدایت کرد همیشه میگم خدایا اگه من کم کاری میکنم تو اصلا کم کاری تو کارت نیست و همیشه داری هدایت میکنی به سمت بهترین ها.
آخه استاد کی بهتر از تو برای آموزش همچین چیزی؟؟؟ هیچکس هیچکس هیچکس عاشقتم
مریم جانم سپاس گزارتم که انقد از شماهم دارم درس زندگی میگیرم
خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو هدایت میخواهم…
مرا به راه راست به راه کسانیکه به انها نعمت داده ای هدایت کن ودر این مسیر همواره منو ثابت قدم وهوشیار واگاه نگهدار امین…
استاد قشنگم جا داره بازم ازتون تشکر کنم بابت این فایل بی نظیر که درست مثل یه نور اومد نشست وسط قلبم…
وهربار که بهش گوش میدم کل جریانات زندگیم از جلوی چشمم رد میشه، چه اونجاها که توکل کردم وتسلیم بودم وهدایت خواستم وعمل کردم به هدایت ها وچه اونجاها که خودمحوری کردم و بر عقل ناقص خودم یا کسایی مثل خودم تویه کردم …
استاد جان با اینکه 3 سالی هست دارم با آموزه های شما زندگی میکنم وبارها وبارها وبارها، فایل ️️️آیا چشم زخم حقیفت دارد ️️️ رو گوش کردم و در ادعا یه شاگرد 12 قدمی هستم، که از قوانین مطلع هست…
ولی بازم نمی تونستم باور مخرب وجود چشم زخم رو از وجودم پاک کنم…
جالبه که وقتی تو چند دقیقه ی اخر فایل در مورد غرور حرف زدید وگفتید هرجا غرور شمارو گرفته یه پس گردنی خوردید، حتی تو مسائل کوچیک مثل بازهای مجازی و در مورد چیزهای بزرگتر هم صدق میکنه…
یه دفعه یه صدایی توی گوشم زنگ زد، که آی میناااااا خانوووووم، کسی شمارو چشم نمیزنه، چیزی به عنوان چشم زخم زدن وجود نداره…
این خودت هستی که هر بار دچار غرور و خودستایی میشی وفک میکنی وحس میکنی که مثلا این زیبایی این شهامت این مال واموال این موقعییت این شرایط و……………
از خودته، از توانایی خودت از زرنگی خودت از باهوشی خودت از شم اقتصادی خودت از عقل خودت و دانایی خودت ….
انوقت اون حاضر همیشه در صحنه، همونیکه میدونی هر چی داری از خودشه، یه پس گردنی بهت میزنه تا بهت گوشزد کنه، که این تو نیستی بلکه همه چیز از خودشه و هرچیزی که هستی وهر چیزی که داری فقط وفقط لطف خودش بوده در حقت…
بهت می فهمونه که تو بدون اون هیچی نیستی، گاهی با یه گوش کشیدن ساده، گاهی با یه سیلی، گاهی با یه پس گردنی محکم، وگاهی با کلی چک ولگد….
واااااای چقدر احساس آرامش میکنم به خاطر درک این مطلب، چقدر خوشحالم که معنی حس لیاقت داشتن، عزت نفس واعتماد به نفس داشتن، دوست داشتن خود،متوکل بدون، تسلیم بودن، هدایت خواستن و عمل کردن به الهامات ..رو تا حدود زیادی تونستم بفهمم ودرکشون کنم….
خدایا چقدر قشنگ باهام حرف میزنی وچقدر قشنگ هدایتم میکنی…
آرههههه من همونم ، هنوز همونم ، همون آدمیکه که همیشه ازت خواسته ودعا کرده که ایمانی از جنس ایمان سیدحسین عباسمنش بهش بدی، همین سر سوزن ایمان همین یه کوچولو نور الهی، به اندازه ای قلبم وروحم رو آروم میکنه که فقط خدا میدونه…
استاد جانم حالا میفهمم ودرک میکنم اینکه انقدر مگید هیچکس هیچ قدرتی توی زندگی ما تداره، واونکه بر آستان مقدس الهی تکیه زده نه ترسی برش هست ونه اندوهگین میشه، اون شخص فقط وفقط از طریق تسلیم بودن در برابر خداوند هست که بر تخت وتاج پادشاهی زندگی دنیای خودش می تونه تکیه زده باشه ولاغیر…
کسیکه اونقدر به یاد خداست وبا نام خدا فکر میکنه حرف میزنه و رفتار میکنه، که خداوند هم هر لحظه در پس برآورده کردن خواسته ها وحاجات قلبیش هست…
واونکه بدون نام ویاد وهدایت خودش داره اموراتش رو سر وسامون میده، بدون شک به قول قرآن همون شخصی هست که سرمایه عمرش رو باخته وزیان دیده واقعی هست…
واقعا چطور نتونستم اینو قبلتر از اینها بفهمم ودرک کنم؟؟؟
چطور نففهمیدم که بارها وبارها شده وایسادم جلوی آینه وگفتم به به چه چشمهای قشنگی چه صورت ماهی چقدر زیبام و…وکلی خودستایی کردم وبعدش یا همون لحظه یا چند ساعت بعدش ناخنم خورده مثلا صورتم خط افتاده، یا کلی جوش دراوردم ویا چیزی رفته تو چشمم وبه حدی سوخته که اشکم در اومده، وبعد خیلی راحت سریع ذهنم گفته آهاااان چشم خوردی، یادته صبح فلانی گفت زیبا، یادته دیروز خواهرت گفت چه پوست خوبی داری؟؟؟؟
ای واااای برمن، اونجا که تعریف وتمجید شنیدم نگفتم خدایا شکرت که اینها همه از توست وهرچه هست از مهربانی وکرم توست واینها رو تو بهم عطاء کردی، تازه بعدش با غرور گفتم به به به این زیباییم و…..به به ….
یعنی این باورهای مخرب گذشته که مثل سیمان چسبیده به ذهن و کل وجودمون، انقدر کارشون رو خوب بلدند که برای از بین بردنشون وحذفشون باید خیلی خیلی هوشیار وآگاه باشی تا به موقعه عمل کنی…
اینکه بارها شده توی کسب وکار، توی خرید وسیله ای توی روابط و…. شرایط انقدر خوب پیش رفته که من گفتم ای ول، من خیلی باهوشم من بلدم حالا 4 نفرم تعریف وتمجید کردند ومن بیشتر مغرور شدم و بعد یه گره ای یه مشکلی افتاده تو کار و ….. بعدش برگشتم گفتم دیدی چشمم زدن؟؟؟
باباااااا چشم کدومه؟ چه کسی می تونه به کسیکه به صاحب جهانیان توصل وتوکل کرده وداره با ایمان وتوکل به خودش اموراتش رو انجام میده ضرری برسونه وچشمم بزنه؟؟؟
مگه کسی می تونی چیزی از کسی که تمام اختیاراتش رو سپرده به الله مهربان بگیره یا ازبین ببرتش، یا بدبختش کنه؟؟؟
منم فقط منم، مسئول صد درصد اتفاقات زندگیم منم…
منم که هم خودم رو خوشبخت میکنم وهم بدبخت…
منم که تصمیم میگیرم دست از خودستایی وغرور بردارم و اختیارم رو به خداوند بدم تا به لطفش نگهدار داشته ونعمتهام باشه واونهار و گسترش بده و کمکم کنه تا در شادی وسلامتی وراحتی و ثروت ومعنوییت وسلامتی و یکتاپرستی زندگی کنم
یا اینکه نه خود محوری کنم و خدایی کنم و هر لحظه به خودم اسیب بزنم و کام زندگی رو به خودم تلخ کنم…
البته هر توکل وتوصلی هم ج نمیده، هممون امتحان کردیم اونجاها که با گله وشکایت بوده، اونجاها که از سر ناچاری بوده، اونجاها که طلب کارانه وزورکی بوده…نه جواب نداده که نداده…
اما اونجاها که از سر اگاهی ودرک هست اونجاها که یقین داری اونکه خالق توست از خودت بیشتر میخواد که تورو خوشبخت وسعادتمند ببینه، اونجاها که باور داری قدرت تنها در دستان خودش هست ولاغیر، اونجاها که باور داری بخشندگی ومهربانیش کل جهان رو در بر گرفته، دقیقا همونجاها که میدونی اصلا بر خودش واجب میدونه که پاسخ بده به سوال کننده از خودش واجابت کنه دعای هر درخواست کننده ای رو، اونجاها که ایمان داری هرچی برات قرار بده بهترین هست برات، اونجاست که توکل کردنت ایمانت حتما وحتما برات شادی وحس خوشبختی وآرامش درونی به ارمغان میاره…
الهی هزاران بار شکرت که هر لحظه در حال هدایت من هستی وهر لحظه در حال پاسخ دادن به درخواستهای من..
ان شالله که هر لحظه وهمیشه تسلیم درگاهت باشم واز استان مقدست حتی لحظه ای دور وجدا نشم…
استاد جانم خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه الهی، که انقدر عاشقانه ساده و واضح قوانین رو برامون توضیح میدید تا ماهم به مسیر اونها که هدایت شدند وبهشون نعمت عطاء شده هدایت بشیم …
سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.
استاد این فایلهای توحیدی معرکه ان و در عین حال درکشون سخته، استاد من دیروز بعد از این فایل رفتم استخر، یادم اومد سری قبل وقتی تو عمیق شنا میکردم به خودم میگفتم «نگین تو میتونی دفعه قبلی تونستی مییتونی» و البته که «خدایا کمکم کن» رو هم میگفتم، اما این بار آگاهانه میگفتم «خدایا خودتیو من خودت مواظبم باش»، قبلا این رو متوجه شده بودم که چشم امیدم به وجود غریق نجات یا مربی ای بود که اون قسمتی که من بودم با شاگرداش کار میکرد، اما اینبار وقتی خلوت شد و مربی ای نبود رفتم تو عمیق، البته که میدونم غریق نجاتها کارشون رو خوب انجام میدن و مواظب هستن، اما من بودم و خدا، خلوت بود و میگفتم خدایا اینجا دیگه به امید خودت اومدم. میگفتم من توانا هستم اما اینم میدونم اگه کمک تو نباشه انسان توانا هم نمیتونه کارش رو خوب انجام بده.
استاد من دقیقا این حسی که گفتید رو داشتم که اگه مدام بگم من نمیدونم من نمیتونم دقیقا حس ناتوانی بهم دست میده، و من تااازه دارم این حس توانایی رودر خودم تقویت میکنم پس این جمله که خدایا من میتونم اما بدون خواست تو هیچ کس نمیتونه بهم کمک کرد که دوباره تو ذهنم خودم رو و تواناییم رو بی ارزش جلوه ندم.
و تونستم به یکی از ترسهام غلبه کنم و وسط استخر تو عمیق شیرجه برم و برگردم، قبلا همیشه کنار لبه (عرض) استخر میرفتم که دستم رو بگیرم به لبه بعد برگردم اما اینبار گفتم خدایا من میتونم خودت پشتیبانم باش و انجامش دادم خیلی هم برام لذت بخش بود. خدایا شکرت.
در موارد دیگه هم از خدا میپرسم و البته گاهی یادم میره ولی این فایل شما یادم انداخت باز هم از خدا بپرسم بین سه تا دکتری که مد نظرمه، پسرم رو پیش کدوم ببرم، و واضح بهم گفت.
یادمه تو کتاب رویاها میگفتید: «ببینید روحتون چی میگه» و این صداییکه بعد از این حرف میاد همیشه آرامم میکنه. میگم «نگین ببین روحت چی میگه!» و بعدش با اطمینان اون کار رو انجام میدم حتی اگه ندونم آخرش چی میشه چون روحم همون خداست و میگم این کار رو خدا بهم گفته و حتما به نفعمه.
سلام استاد عزیزم چقدر این فایل سنگین بود درکش 3 روز طول کشید تمومش کنم احساس کردم کلمه به کلمه مهمه باید خوب درکش کنم دقیقا استاد درست میگید ادم وقتی بی ادعا و میگه خدایا من نمیدونم خودت هدایتم کن چ خدا هدایت میکنه
اخر بهمن 98 تازه وارد یه کاری شده بودم که کرونا امد بعد از 3 جلسه کلاس کلا کلاسیکه تدریس میکردم تعطیل شد من بیکار شده بودم و از خدا هدایت میخواستم یادمه سال 99تازه 5ماه بود با سایت اشنا شدم و چقدر تشنه بودم شبانه روز فایلهای شما تو گوشم بود اون موقعه ها زیاد با قانون اشنا نبودم خیلی جو زده مخواستم بوتیک بزنم از اونجایی استاد گفته بود تو ابتدا کار پول قرض نگیرین وام نگیرین با سرمایه خیلی کم خواستم شروع کنم وبدون پول قرضی وام شروع کردم از اونجایی که شهرستانی بودم و تهران اصلا بلد نبودم بدون ترس فقط توکل کردم به خدا گفتم توی فلان روز میرم جنس میارم تو پاساژی که بودم اتفاقی نمیدونم یه حس خیلی قوی بهم گفت برو تو مغازه و به حسم اعتماد کردم رفتم و جالب اونجا بود صاحب مغازه خودش بهم پیشنهاد داد که با هم بریم تهران خودشم میخواد جنس بیاره من اون روز از اینکه اولین بار بود هدایت شدم کلی ذوق زده بودم من تو کسب کارم خیلی چیزها یاد گرفتم چقدر روزها بود تسلیم خداوند بودم وخدا جوری برام مشتری هارو میرسوند خودم میموندم جاهایی که غرور منومیگرفت میگفتم من خودم بلدم بامخ میخوردم زمین هر وقت منم منم کردم
بعد یه مدت دیدم دخل خرج به هم نمیخوره از خدا هدایت خواستم گفتم خدایا چیکار کنم باز هم صداشو واضح شنیدم گفت ببند بوتیکو قبل تمدید مغازه من ظرف 15 روز بوتیکو جمع کردم همهه میگفتن دیوانه ای شرایطط که خوب بود ولی من فهمیده بودم پنیر من جا به جا شد و من بعد 4سال جمع کردم 30مهر 1402 فقط یادمه اون روزا حسم خوب نگه میداشتم اروم بودم نجوایی نداشتم دیدی مغازتو بستی بیکاری شدی. هیچی یهجورایی مطمعن بودم باز هم از خدا هدایت خواستم گفتم الان چیکار کنم توی دی ماه 1402 یه تماسی داشتم که گفتن برای کار تبلیغاتی میخوان باهام کار کنن برای کار انتخابات مجلس اون روزها یادم نمیره نه تنها کار تبلیغات اون کاندیدا کارهای چند نفر دیگه رو هم گرفتم مشتری ها به سمت روانه شده بودن جوریکه همه روز اس ام اس واریزی حتی وقت اینو نداشتم نگاه کنم موجودی حسابمو شبانه روز در حال انجام کار از خودم خیلی راضی بودم از هنرم داشتم پول میساختم از این جا ای دل غافل کارا خراب شد منو غرور گرفت خودمو خداوندگار اون کارمیدونستم انتخابات تمام شد واریزیهای منم کم کمتر شد دقیقا جوری شد پولهایی که ساخته بودم از کفم رفت بعد برای اینکه بقیه پولهارو حفظ کنم از کفم نره به قول خودم پس انداز کردم خدا خوب گوشمو پیچوند دوباره ظرف مدت یکماهه خوب فهمیدم این فایل شما هم درست زمانی امد که من خیلی نیاز داشتم گفتم فاطمه دیدی غرور تورو بگیره بگی من بلدم اینطور میشه باز هم خداروشکر این روزها فقط دارم رو دوره کار میکنم بیشتر فایل گوش میدم که ازمسیر خارج نشم این درسی بود باید یاد میگرفتم
و الان منتظر هدایتش هستم میدونم جواب میده بهم خیلی زود خدایا من بلد نیستم خودت هدایتم کن
بنده در حالی این متن رو مینویسم که همچنان جای سیلی کائنات رو صورتم میسوزه :)))
قضیه از این قراره که من در جریان یه اقدام خیلی مهم تو زندگیمم.به لطف رب تمام مراحل کار ، مثل آب روان انجام شد. یعنی هرجایی تا کار سخت میشد، یه دری به روم باز میشد. همه چی عالی بود و همه اطرافیان از نتیجه ها تعریف میکردن. تا اینکه رسیدم به اخرین مرحله. که براش نگرانم نبودم. چون همه چی عالی بود. و پرونده ام حسابی عالی.
و فقط یه تایید نهایی مونده بود
قشنگ یادمه شب قبلش برای اینکه استرس خودم کم کنم، گفتم تهش چی میخواد بشه؟ یا همون لحظه قبوله یا چند روز بعد. همچین پرونده ی عالی بهش نه گفته نمیشه.
همون لحظه یکم حسم بد شد ولی به خودم گفتم من دارم استرسم کم میکنم. مغرور بودن نیست.
گذشت و فرداش خیلی با ارامش رفتم و پرونده رو دادم
و همون طور که حدس میزنین،پرونده ی به اصطلاح کامل من رد شد!! اون لحظه دقیقا این جمله ی خودم اومد تو ذهنم که گفتم :تهش چی میخواد بشه؟امکان رد شدن نیست!
پرونده زیر بغل برگشتم خونه
و شاید باور نکنین اما بیشتر از پرونده، دلم از این گرفت که حس میکردم شرک ورزیدم
به خدایی که اگه خودش نبود، امکان نداشت به این لحظه برسم و دلم خوش کرده بودم به پرونده ی خوب
چند روز بعدشم این فایل شنیدم، بازم دلم سوخت، ولی کنترل ذهن دارم میکنم و خدارو شکر میکنم که میفهمم ریشه ی کار اینجاست، درون من، نه توی پرونده.
انشاا… رو خودم کار کنم و با لطف خدا این بار درها به روم باز بشه.
سلام استاد عزیزم و مریم جان شایسته
و دوستان عزیزم
استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این فایل واقعا وقتی حرف از توحید میشه چقدر حال آدم خوب میشه قبلاً که با قانون آشنا نبودم هروقت حرف ازین چیزا میشد میزدم میرفت حتی تا اوایل هم که اومده بودم تو سایت از این دسته فایل ها گوش نمیکردم ولی الان با اشتیاق گوش میدم به آرامش میرسم به این حس میرسم که عجله نکن همه چیز در جای خودش و در زمان خودش درست میشه تو فقط رو خودت کار کن خودت رو بهبود بده ضعفات رو شناسایی کن بهبودشون بده خدا رو تو وجودت پیدا کن قلبت رو صاف کن تا هدایت ها رو بهتر متوجه بشی ب خدا ایمان داشته باش ب هدایت هاش به نشانه هاش ب دستانش خودت رو فقیر بدون در برابر این عظمت و بزرگی من این فایل رو تقریبا نصفه گوش کردم اما به قدری الان خوشحالم که بعد از تمرین ستاره قطبی اومدم یه سر ب سایت بزنم و هدایت شدم ب نوشتن این کامنت وقتی حرف از توحید میشه دلم آرومه قلبم بازه داره میخنده حسش میکنم و از اعماق وجودم خوشحالم واقعا راست گفتید وقتی خودمون رو خودمون حساب نکنیم خیلی راحت همه چیز حل میشه و گره ها ب راحتی باز میشه ب قول شما
باید پارو نزد وا داد باید دل را ب دریا داد
خودش میبرتت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
من مجتبی جعفری اینجا ب خودم قول میدم و تعهد میکنم که هرگز روی خودم حساب نکنم و در این مسیر تکامل زندگی فقط و فقط به خدا ایمان داشته باشم و از اون هدایت بخوام و نشانه های پروردگار رو دنبال کنم و از راه حل های پروردگار برای حل مسائل خودم استفاده کنم و هدایت خداوند را با جان و دل انجام بدم
شکر شکر شکر
ممنونم از شما که این حال خوب رو هدیه دادید ب ما سپاسگزارم از خدای مهربان و بزرگم ک با تمام وجود عاشقشم و هدایت هاش همیشه من رو فرسنگ ها ب جلو برده
این کامنت رو گذاشتم تا نشانه ای باشه برای خودم که از الان به بعد واقعا هر لحظه رو از خدا با تمام وجود هدایت بخوام و بدون هیچ تردیدی ب اون ها عمل کنم و در این مسیر هم قدم ب قدم تکامل خودم رو طی کنم و قوی بشم
عاشقتونم مراقب خودتون باشید
امسال رو میخوام خیلی از نتایج و هدایت های خداوند بنویسم که تو زندگیم رخ داده چون واقعا حالم خوب هست و همه چی خوبه و عاشقانه تر از قبل دارم زندگیم رو پیش میبرم و عزت نفس رو در خودم دارم ب وجود میارم به قدری الان قلبم باز شده که قابل وصف نیست
شکرت خدا جونم
خدانگهدار
سلام آقا مجتبی
امیدوارم که خوب باشید
آقا مجتبی خیلی اتفاقی به کامنت شما هدایت شدم و خیلی به دلم نشست و اینارو یه نشونه از طرف خداوند برای خودم دونستم:
عجله نکن
همه چیز در جای خودش و در زمان خودش درست میشه
تو فقط رو خودت کار کن
خودت رو بهبود بده، ضعفات رو شناسایی کن، بهبودشون بده
خدا رو تو وجودت پیدا کن
قلبت رو صاف کن تا هدایت ها رو بهتر متوجه بشی
به خدا ایمان داشته باش: به هدایت هاش، به نشانه هاش، به دستانش.
خودت رو فقیر بدون در برابر این عظمت و بزرگی
وقتی خودمون رو خودمون حساب نکنیم، خیلی راحت همه چیز حل میشه و گره ها به راحتی باز میشه:
باید پارو نزد وا داد باید دل را ب دریا داد
خودش میبرتت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
و چه کار خوبی کردید که برای خودتون توی سایت نشانه و ردپا گذاشتید. مطمئن باشید یه روزی در بهترین زمان به کامنت خودتون هدایت میشید، و از خوندنش شگفت زده میشید.
براتون سلامتی و شادی و حال خوش از خدا آرزو میکنم.
سلام و درود به شما مهشید خانوم خیلی خیلی از شما ممنونم و واقعا چه زمان مناسبی هدایت شدم به سایت و این کامنت زیبای شما رو خوندم
چقدر نیاز داشتم که این جملات رو یه بار دیگه بخونم واقعا هرروز باید خوند
خداوند درست گفته که انسان فراموشکار هست
و چقدر خوبه وقتی آدم خودش رو ارزشمند میدونه در زمانی که نجواها میاد خداوند هدایت میکنه که آروم بشی ب یاد بیاری و این لیاقت و ارزشمند بودن ما هست که میتونیم این رو بشنویم
واقعا خداروشکر که الان هدایت شدم به کامنت شما و این جملات رو خوندم و تمام وجودم غرق در آرامش شد و باز یادم افتاد که روی خدا حساب باز کن نجواها رو بریز دور
خداروشکر خداروشکر خداروشکر
سپاسگزارم از کامنت زیباتون بسیار بسیار تاثیر گذار بود برام و زمان. مناسبی بهش برخورد کردم
همیشه موفق و سربلند و شاد و ثروتمند باشید
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد عزیزم
نمیدونم از دیروز که این فایل و گوش کردم انگار یک اتفاق درمن رخ داده تمام حرفهاتون تو ذهنم میچرخه
یک جوری شدم انگار چیزی بزرگی دروجودم شکست وخورد شد
وهمش دارم گریه میکنم العان داشتم تمرین ستاره قطبیم رو مینوشتم ولی اشکها امانم نمیدن
استاد این چه فایلی بود تمام ستونم درهم ریخت
انگار تازه چشمهایم باز شد انگار تازه خدارو فهمیدم
انگار فاصله ام باخدا خیلی کمتر شد ..
به شکل زیبایی درکش برام راحتر شده ..
هرچی بهش فکرمیکنم میبینم به هرجای زندگیم میرسم هدایت کرده منو
من برای کار همسرم که به مسأله ای برخورد وکارش به پاسگاه وداداسرا رسید …
باگوش کردن فایل توحیدی شما قبل این فایل .یک آرامش بسیار خوبی خدا بهم داد
خدا بهم وعده ی امید وشادی داد …
وخداخودش شاهد که یک جوری کار همسرم رو درست کرد که هربار بهش فکرمیکنم ایمانم بیشتر میشه
جوری این کار انجام شد بدون هیچ کارت شناسایی همسرم رو آزاد رو کردن ..
من چه کاری کردم جز توکل بر خودش جز اینکه خودش بهم وعده ی امید داد و بهم احساسی ازارامش و اطمینان داد که برو حل میشه وخیالت راحت باشه ..
قدرتی بالاتر از آرامش درونی من رو حفظ میکرد باتمام وجودم داشتم حسش میکردم …
یابرای زمینی که خواهرای همسرم بهش دادن
قشنگ من دستهای خدارو دیدم که چطور شرایط رو برای ما قشنگجورکرد تا ما مجبور نشیم مغازمون رو خراب کنیم که در ورودی برای باغمون داشته باشیم …
همیشه همسرم وقتی داره غرمیزنه بهش میگم
رضا کارهای مارو خدا انجام داده قشنگتودستهای خدا هستیم و داره ازمون محافظت میکنه
کی میتونست اینقدر دقیق به موقع کارهایی رو برامون انجام بده که اصلا امیدی به انجامش نبود ..
ویا وقتی که خدا من رو ازیکمسیری که داشتم میرفتم و کاملا اشتباه بود و داشتم آگاهانه خودم رو تودردسر میانداختم وفقط خودش میدونه چی بود .ونجاتم داد …
ویا وقتی که دوره ی دوازده قدم رو میخواستم بخرم اصلا من تلاشی نکردم پولشو خودش جور کرد این قدمهارو راحت خریدم …
چطور میتونم رو خودم حساب کنم ..
چقدر میتونم جاهل باشم منی که جز خیروبرکت ازبچگی تابه العان ازخدا ندیدم .
چطور مغرور شدم وفکرکردم کسی هستم ….
این فایل منو درخودم شکست هرآنچه ارمن بود ریخت …
واقعا احساس میکنم تازه به دنیا آمدم
احساس میکنم تازه خدا رو فهمیدم ..
خیلی حال خوبی دارم خدایا شکرت …
استاد شما دستان خداهستی برای من …
یه روزی بود غصه میخوردم وقتی به نعمتهای کشور نگاه میکردم .میدیدم توچهکشوری دارم زندگی میکنم که ارزش داشته هاش رو نمیدونیم بلد نیستم ازنعمتی که خدابهمون داده استفاده کنیم .
و فکرمیکردم دارم تواین کشور حروممیشم وپیش خودممدام میگفتم آخه چرا باید تواین کشور بااینهمه محدودیت زندگی کنم .
ویا وقتی کتابهای موفقیت رو میخوندم
کتاب راندا برن وخیلیهای دیگه که العان خاطرم نیست …
قشنگ حس میکردم که یک چیزی که اصله همه ی این حرفهاست کمه ..
ومدام باخودم میگفتم کاش یه کتاب بهتر پیدا کنم که بهتر توضیح بده اون چیزی رو که میخوام …
وتوذهنم فقط نویسنده های به نام خارجی بودن …
وهمش به خدا میگفتم خدایا منو به یه کتابی آدمی هدایت کن
حرفشو بفهمم فن بیانش خوب باشه صداش وحرفهاش قابل درک باشه
ومن مگه میدونستم یه همچین انسانی به نام استاد عباسمنش وجود داره ….
واین انسان بزرگ وشر یف وخدایی که دستان خداوند هست .
یک ایرانی هست ازهمبن کشور به زبان فارسی
داره حرفهایی میزنه که من سالهاست به دنبالش بودم
تا یک سری چیزها رو بفهمم.
وخداچقدر دقیق واسان هدایتم کرد …
اینقدر استاد واضح روشن وبافن بیان خوب صحبت میکنه دقیقا همونی که از خداخواستم ….
این اسمش هدایت نیست پس چیه ؟
این اسمش دستان خدا نیست پس چیه ؟
چطور میتونم روی کله ی پوکم حساب کنم…..
خدایا من هیچم دربرابر تو ….
تمام این حرفها ازخداست برای من برای همه ی ما که دراین مسیر هستیم ……
به خودم میگم همیشه مریم ازاین بهتر نمیشد هدایت بشی ….
به این آگاهی وعشقی که خدا داره بهم میده واگه عمل نکنم به اینها حتما جزوه پشیمانها و گمراهان میشم …..
چقدر خوبه یادگرفتم ازخدا بهتر بخوام ….
همین جمله ها که هرروز میگم خدایا میخوام ترو بفهمم ترودرککنم بهم بگو چطور.
میشه این فایل میشه این آگاهی که اولش با رانندگی ماشین شروع میشه
باخودم میگم این چه ربطی به توحید داره
ووقتی قشنگ گوش کردم تاانتها میبینم …
من هیچی ازخدا نفهمیدم …
چقدر نادان بودم که رو خودم حساب کردم ….
خدابازبان ساده داره بهم میگه ….
که من نزدیکم بهت بخوان مرا تااجابت کن تورا …..
که من نزدیکم ….
تازه میفهمم چرا توقران هیچ وقت نمیگه پیامبرها سواد خواندن داشتن یانه ..
چون اگه ازخدا بخوابم میشه
اگه باورش کنم که بهم میگه چطور بخونم بهم میگه چون مهم نیست چقدر مدرک دانشگاهی دارم
مهم اون درک وایمانی هست که به خدا دارم .
چقدر باور دارم که خدا میتونه جواب سوال امتحانی بهم بگه چقدر؟
توی امتحان گواهینامه چه شهری چه آیین نامه
خداخودش شاهده خودش بهم گفت به قلبم الهام کرد توامتحان شهری رو دوتا موضوع کارکن همینا ازت پرسیده میشه ..
و همینطور شد خدایا چطور میتونم این هارو فراموش کنم وفکرکنم خودم کردم ….
توامتحان آیین نامه هم همینطور ..
من بارها و بارها ازخدا کمکم خواستم هرجا که باورم بهش بیشتر بود کمکمش رو قشنگ واضح دیدم هرجاهم که فراموشش کردم اون عشق ورحمتش رو ندید گرفتم چون فکرکردم خودم این یکیو بلدم
برام نشد خراب شد زندگی سخت شد اذیت شدم غصه خوردم سرش غرزدم …
من هیچی نیستم
درمقابل اینهمه فضل و کرم ورحمتش
چطور تمام این سالها اینو درک نکردم ….
ولی انگار این فایل یه زندگی دوباره بهم هدیه داد
به خدا انگار تازه به دنیا آمدم وقراره خیلی اتفاقات خوب رو تجربه کنم …
چون همین العان دوباره حسی بهم گفت اماده ای قراره کلی سوپرابز بشی شاد بشی این تازه اولشه …
استاد به خدا گریه امانم نمیده ..
ازت ممنونم استاد ..
فقط میتونم بگم دست خدا همیشه همراهت باشه خدا همیشه پشت و پناهت باشه ..
شما وجودت برام پراز خیرورحمته خدا این خیررو هزاران برابر به زندگیتون برگردونه …..
استاد دوستت دارم
خدایا ای مهربانترین مهربانان تنها ترو میپرستم تنها تورا
وتنها ازتو یاری میجوییم ای مهربانترین مهربانان
ازت میخوام ودوست دارم هدایتم کنی به مسیر درست راه راست
راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان ….
در پناه الله یکتا باشید
سلام و درود بر مریم عزیز
خواهر کلم کامنتتو خوندم و از راه دور نور الهی و انرزی مثبتی که انتشار کردی رو گرفتم و کیف کردم و لذت بردم انشالله همیشه زندگی به کامتون باشه با همسر عزیزت در آغوش خدا هر روز از رزق پاکش تناول کنین خیلی لذت بردم از هدایتی که گرفتی و شر کردی و ایمانم و بالا بردی و دلمو به خدای وهاب و خدای رحمان و خدای رحیم گرم کردی واقعا ما بنده ناآگاهیم که باید بداتیم که نمیدانیم که اینو بفهمیم و درک کنیم بقول استاد بالاترین مراقبه رو انجام دادیم که مارو مستقیم هرلحظه به منبع اصلیمون وصل میکنه خداروشکررررر که با خوندن کامتتتون حال دلم بهتر شد دلم گرم شد به او که هرچه داریم ازوست خواستم ازتون تشکر کنم که بهم فهموندی هیچی نیستیم و روی کله پوکمون هیج حسابی نکنیم که مستحق عداب الیم خواهیم شد.وسلام
متشکرم ممنونم سپاسگزارم خواهر گلم
به نام پروردگار هدایتگر
سلام به همه دوستان و استاد عزیزم
بشین فکر کن چرا دیر هدایت شدی؟
فقط خودت میدونی؟ به تجربیات قبلیت چسبیدی؟ شرک ورزیدی؟ فکر کردی حتما یه نفر دیگه کمکت میکنه؟
مواظب باش:) مغرور نشی!!
من فکر میکردم که یک خط راست پارچه رو خیلی راحت میتونم بدوزم و با خودم میگفتم که یه راستهدوزیه دیگه کاری نداره، ولی همش کار خراب میشد، پارچه جمع میشد، باددار وایمیستاد. همزمان هم فایل هم گوش میدادم. که یه لحظه وایستادم به خودم اومدم دیدم عه! منم وسط غرور خودمم. گفتم خدایا من حتی نمیتونم یه خط صاف رو بدوزم خودت کمکم کن من خیلی تازهکارم:)
و گفت پارچه رو هم از جلو و از پشت بگیر چون پارچه ساتنه لیز میخوره، و منم همین کار رو کردم. و واقعا فیکس فیکس شد:) در حالی که هنوز فایل تموم نشده بود.
به همین راحتی خدا اجابت میکنه، هدایت میکنه اگر اجازه بدیم، اگر مغرور نشیم.
دعا میکنم که وقتی یکم مغرور شدیم سریع از خدا سیلی بخوریم و برگردیم به مسیر درست. سریع بفهمیم که مغرور شدیم.
و سپاسگزار این باشیم که تا یکم مغرور شدیم سریع متوجه بشیم و قلبمون مهر و موم نشه:)
خدایا شکرت
خیلی ازتون ممنونم استاد️
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان عزیز
استان جان چشممون به جمالتون روشن شد، چقدر دلتنگ بودیم، خدا رو شکر
چقدر فایل زیبا و پر از آگاهی بود، هدایت الهی!
چقدر توی زندگیمون تجربش کردیم چقدر حس شیرین و تجربه لذت بخشیه وقتی خدا کارها رو انجام میده.
چقدر مثال از گذشته یادم میاد جاهایی که به خودش اعتماد کردم و کاملا رها شدم چقدر نتیجه گرفتم
منی که از سخنرانی و حرف زدن در جمع میترسیم، چه مراحلی رو هدایتم کرد طی کردم که بتونم بر ترسم غلبه کنم، منی که یه زمانی از حرف زدن در جمع میترسیدم منو جایی رسوند که الان دارم در دانشگاه تدریس میکنم،
از دفاع پایان نامه بگیر، تا مصاحبه دکتری که هیچ وقت یادم نمیره با خودم میگفتم بین این همه آدم که برای مصاحبه اومدن مگه میشه منو انتخاب کنند، اون موقعی که نوبت من شد برای مصاحبه چقدر خوب یادمه که با چه حسی بهش توکل کردم و خودم رو سپردم بهش گفتم من رها میکنم هر چی پیش بیاد خوبه، من فقط می خوام تجربه کنم که بعد فهمیدم توی رشته خودمون من اولین نفر بودن که انتخاب شدم، موقع آزمون زبان، موقع آزمون جامع، موقع دفاع از پروپوزال، چاپ مقاله!
همش رو خودش پیش میبرد من اصلا نمیتونستم، یعنی به خودم بود از همون اول توی مصاحبه رد میشدم چه برسه به این که دکتری رو تموم کنم،
اوج توکل رو در زمان دفاع از رساله دیدم که چقدر دل ها رو نرم کرد چقدر شرایط بر وفق مرادم بود، من به عنوان سوم شخص به خودم نگاه میکردم یعنی اصلا من نبودم خودش ارایه رو داد خودش دفاع کرد، خودش از زبان داوران تعریف و تمجید کرد، خدایا شکرت چقدر تو کارها رو آسون میکنی.
واقعا خودش داره همه کارها رو انجام میده
اما زمان هایی که خود سر شدم و باور نکردم که خدایی که تونسته این همه کار برام انجام بده در یکسری موضوعات هم میتونه، اونجاست که کارها خوب پیش نرفته،
چقدر استاد خوب توضیح دادید که مشکل آقا ابراهیم توی یکسری کارها که راه حل رو آخرش بهش میرسه به خاطر اینکه طبق پیش فرضهایی که از گذشته توی ذهنمون هست عمل میکنیم و این باعث میشه از هدایت خداوند دور بمونیم و نشنویم.
این خیلی درسته که بعضاً خداوند هدایت ها رو از زبان آدم های دیگه میرسه، من خیلی این مورد رو تجربه کردم، مثلاً خواهرم گفته فلان کار رو اینجوری انجام بده انجام دادم و درست پیش رفته، توی این مواقع با خودم میگم ببین خدا چقدر دوستم داره که وقتی میبینه خودم نمیتونم هدایت رو دریافت کنم از زبان کسه دیگه ای هدایت رو میرسونه که خطا نرم .
استاد جان این روزا احساس میکنم درونم از قبل تشنه تر شده برای دریافت آگاهی،
احساس میکنم این طول مدتی که فایل نذاشتید یک فرصتی هست که یکم این آگاهی ها به مغز و استخوانم نفوذ کنه، بخصوص آگاهی های دوره بی نظیر احساس لیاقت، از طرفی فایل های روزشمار تحول زندگی هم خیلی کمک میکنه.
استاد عزیزم امروز وقتی عکس فایل جدید رو در سایت دیدم خیلی ذوق زده شدم،
انشاءالله شما و مریم جان همیشه تنتون سلامت و تندرست باشه و همیشه پایدار و مستدام باشید.
بنام الله یکتا
سلامی دوباره به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین
درود به تمام عزیزان این سایت الهی
واقعا کیف کردم و لذت بردم از این فایل توحیدی و بینظیر
چقدر قشنگ و زیبا توضیح دادید توحید رو و چقدر زیبا بیان کردید
تحسینتون میکنم استاد ، خدا خیرتون بده بابت این آگاهی های ناب
میخوام درمورد تجربه خودم بگم که در مورد این موضوع چطور عمل کردم:
یادمه چند ماه پیش یه پروژه ای رو با یکی از دوستان شروع گردم که فروش یک محصول جدید بود و کسی شناخت زیادی از این محصول نداشت ، دقیقا تو روزهایی بود که خیلی خوب با خدای خودم صحبت میکردم و ارتباط بسیار زیبا و نزدیکی برقرار گرده بودم و خیلی احساس عاااالی داشتم
من در ابتدا از خداوند خواستم که من رو هدایت کنه به یه کار جدید و تو یه روز که داشتم تو اتوبان کرج میرفتم به خدا گفتم خدایا من هیچی نمیدونم ، من تسلیم توام مثل موسی که تسلیم تو بود ، خدایا تو تنها منبع رزق و تنها قدرت در کیهان هستی و همه چیز دست توئه وخودت همه چیز رو هدایت و رهبری میکنی و از همه چیز آگاهی و همه چیز رو میدونی ، پس خودت هم هدایتم کن که باید چه کار کنم که در مسیر پول ساختن قرار بگیرم و جالب اینه که تمام این صحبت ها رو بلند بلند میگفتم تو ماشین و خداوند پاسخ داد ( تو وجودم ) که برو پیش فلان دوستت که قبلا پیشش کار میکردی و ضمانتت رو پس بگیر و اونجا خبرایی هست
خلاصه من با حال خوب از همون جا مستقیم رفتم دفتر اون دوستم که قبلا براش کار میکردم و کلی خوش وبش و این حرفا و گفت چکار میکنی ، گفتم یسری کارا رو دارم انجام میدم ولی صبح ها وقت آزاد دارم و پیشنهاد کاری بهم داد و یجورایی کار رو شروع کردیم و در اصل خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر
وقتی که کار شروع شد من هر روز همینطور با خدای خودم صحبت میکردم تا اینکه یکم به سختی خوردم و ترس و اضطراب سراغم اومد و نجواها داشت کارش رو انجام میداد و یکم وضعیت نا جالب شد ( ودلیلم این بود که من نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و ایمانم رو حفظ کنم) و قدرت رو دادم به عوامل بیرونی مثل بازار خرابه ، مشتریها نمیشناسن جنس رو و ….
و بعد از مدتی دوباره خودم رو جمع و جور کردم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و به خودم گفتم اون خدایی که من رو به این مسیر هدایت کرده خودش هم کمکم میکنه که فروش ایجاد بشه و یهو ورق برگشت و مدیرم که همون دوستم بود یه شرایط ویژه ای برای فروش گذاشت و من اینبار قدرت رو ندادم به اون فرد یا عوامل بیرونی و گفتم خدای من کار رو داره برام آشون میکنه ویجورایی خودش داره برام میفروشه و شاید باورتون نشه که در عرض کمتر از 10 من به لطف و کمک خداوند تونستم 11 تا پک 25 میلیون تومانی اونم یه محصول جدید که هیچکس نمیشناخت رو بفروشم و خیلی عاااالی پیش روفت تا جایی که شرکت مادر که ما جنس ور ازش خریده بودیم کلی در مورد این اتفاق شوکه شده بودن و باورشون نمیشد
و گذشت تا من به یه تضادی خوردم و دوباره ایمانم ضعیف شد و یجورایی همه کارها رو میخواستم خودم انجام بدم و میگفتم که توانایی منه که داره کارها رو پیش میبره یا اون شرایطی که مدیرمون گذاشته داره اتفاقات رورقم میزنه و همین دو عامل بیرونی شرک باعث شد تا به شدت فروش افت کنه و از اونجایی که من احساس ارزشمندیم رو گره زده بودم به این موفقیت باعث شد بسیار سرخورده و مایوس بشم و الان که فکر میکنم میفهمم که اولا من هیچم و هیچی نمیدونم و هرجایی تو نزدگیم خودم رو خاشع تر دونستم در مقابل رب اونجاها خداوند همه کارها رو انجام داده و مسیر هموار وبسیار لذت بخش بوده و هر جا که تکبر ، غرور ، منم منم و شرک ورزیدم چنان سیلی خوردم که چندین ماه من رو از مسیر دور کرده و بقول استاد :
همه چیز توحیده همه چیز خداونده
فرمانروای کیهان خودشه
تنها منبع قدرت خودشه
وهّاب خودشه
بخشنده خودشه
مهربان خودشه
رزّاق خودشه
ثروت خودشه
نعمت و برکت خودشه
عشق و مودّت خودشه
زیبایی خودشه
موفقیت خودشه
خوشبختی خودشه
و همه چیز خودشه
و از اونجایی که ما فراموشکار هستیم یادمون میره که کجاها خداوند دستمون رو گرفته ، حمایتگرمون بوده ، هدایتمون کرده و همین فراموشی باعث میشه که مغرور بشیم ، متکبر بشیم ، مشرک بشیم و طبق قانون همه چیز به سمت بد وبدتر تغییر میکنه
و من فهمیدم که باید روی توحید و ارزشمندی کار کنم که البته آدمی که خودش رو لایق ارتباط با خدا بدونه و احساس ارزشمندی داشته باشه میتونه توحیدی عمل کنه و اگر این اتفاق بیافته دیگه 100 درصد همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن پیش میره و خواسته ها یکی پس از دیگری بر آورده میشه
خدایا من هیچی نمیدونم ، من نا آگاهم و تو آگاهی و تو میدونی و خودت هم هدایتم کن به راه راست
خدایا من تسلیم توام و تو تنها منبع قدرت و فرمانروای کیهان هستی ، پس هدایتم کن به بهترین اتفاقات
خدایا من هر آنچه که دارم و هر آنچه که هستم از قدرت توست و من بدون تو هیچم و نمیدونم باید چکار کنم خودت هدایتم کن
خدایا تمام هستی ام از توست ، قلبی که در سینه ام میتپه ، نفسی که میکشم ، خونی که در رگهایم جاریه و همه و همه از قدرت توست و بدون تو من هیچم ، پس خودت دستم رو بگیر و هدایتم کن
خدایا تو تنها حامی و حمایتگر من هستی ، پس دستم رو بگیر و من رو ببر به مسیر خوشبختی و ثروت
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میطلبم ، پس خودت یاریم کن و من رو ببر به مسیر زیبایی و عشق
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ، همچون موسی پیامبر من محتاج و نیازمند خیر توام
من انسان ارزشمندی ام و خداوند عاشق منه و من رو دوست داره و همیشه به فکرمنه و حمایتگر منه و همیشه هدایتم میکنه به مسیر های درست و خوشبختی بیشتر
واقعا لذت بردم از این فایل فوق العاده ، استاد اصلا فایلهلی توحیدی جنسش با تمام فایلها فرق میکنه و بنظر من بحث توحید بالاترین و الویتمند ترین موضوعیه که تمام مباحث رو شامل میشه چون به هرچیزی که فکر میکنم آخرش برمیگردم به توحید و اگر خدا رو بهتر بشناسیم و رابطه مون با خدا بهتر بشه و اگر ازش بخوایم همه چیز درست میشه و هر روز در همه ابعاد همه چیز زیباتر و بهتر وبهتر میشه
خدایا ازت سپاسگزارم بابت این حال خوبم
استاد از شما وخانم شایسته هم سپاسگزارم بابت این فایل و این سایت بینظیر
در پناه الله یکتا به هرچی که میخواید برسید
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام به استاد عزیزم
کلمه به کلمه ای میگفتین من بودم. نه قسمت توحیدیش ها قسمت مغرور بودنش.قسمت عالم بودنش قسمت همه چیزدونش. انگار که توی خیلی از قسمت های زندگی من خدا بودم. پس گردنی هارم میخوردم ها نمیفهمیدم باز ادامه میدادم تا جایی که دیگه انقد پس گردنی ها شدید میشد که دیگه انگار مجبور بودم بگم من تسلیمم مجبور اونم نه آگاهانه دیگه انگاری مجبور میشدم.
اینا مال قبل آشنایی با استاده مال زمانه که همه خدا بودن توی زندگی من جز خدا
رابطه عاطفیم خدا بود پدرم خدا بود مادرم خدا بود خواهرم خدا بود دوستام پول همه و همه خدا بودن
بعد آشنایی با استاد کم کم فهمیدم اصلا خدا چیه اصلا این چیزی که بقیه میگفتن با چیزی که استاد میگفت یکی نبود میدیدم اولین نفری که گفت تو دسترسی بی واسطه با الله داری استاد بود . از اولین کسی که شنیدم خدا باهام صحبت میکنه استاد بود.من اصلا فک نمیکردم که میتونم ازش حتی بخوام از این مسیر برم یا از اون مسیر چیزای خیلی ساده تر همش فک میکردم باید ازش چیزای بزرگ بخوایی چیزی که واقعا دیگه نمیتونی انجام بدی و اینکه زودم ناراحت میشد و نباید حرفی میزدی که ناراحت بشه
این خدایی بود که به من شناسونده بودن
اما خدایی که شما استاد بهم نشون دادین اصلا این چیزا نبود این خدا همه چیه این خدا منو برای صبح بیدا میکنه این خدا جواب همه چیو میدونه این خدا رفیق صمیمی منه این خدا بهم آرامش میده و از وقتی که طرز فکرم رو عوض کردم دارم میبینم روون تر شدن زندگیم رو دارم میبینم هدایت هاش رو اما اما آره منم اون پس گردنی رو خوردم چون هنوز یاد نگرفتم متواضع تر باشم هنوز گاهی یادم میره که ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی. هنوزم من فراموش کارم اما واقعا دیدم جاهایی که ضربه خوردم برگشت به مغرور بودنم و منم منم کردنام اما خیلیل جاها که گفتم من نیدونم تو بگو هدایت کرد و چقد قشنگ چقد میدیم چیده برام همه چیو همه چیو.
من دو هفته پیش تصمیم گرفتم که تمرین آگهی بازرگانیم رو بری بار اول اجرا کنم چون به خودم قول دادم رسیدم جلسه 6 عزت نفس تا تمرینشو انجام ندادم نرم جلسه بعد شروع کردم به نوشتن و همون روز آماده شدم و گفتم خدایا میدونی که بار اولمه و ترس هم خوب هست من تسلیمم در برابرت من میخام به قولی که به خودم دادم عمل کنم و تسلیمت باشم و تو هدایت کن که از کجا شروع کنم .و زدم از خونه بیرون
خدا بهم گفت برو تو بازار شهر و یه مغازه ای رو بهم گفت که من تا حالا پامو نذاشته بودم چون لباس بچه فروشی بود منم تسلیم وارانه رفتم و دیدم دو تا خانوم نشستن داخل مغازه اول که ذهنم اومد اذیت کنه دو نفرن چطور میخایی بخونی و از این حرفا اما من حتی بهش اجازه ندادم در لحظه حرکت کردم و رفتم تو مغازه استاد اصلا من مبهوت هدایت خدایی شدم که هر لحظمو بهش بسپرم خیلی قشنگ میچینه من رفتم و خانومی که داخل بود وقتی بهش گفتم نمیدونم چرا هدایتم کرد این جا خانومه گفت چون من خودم جذبت کردم چون وقتی مسیر زندگیت رو میسپری بهش خیلی قشنگ میبرتت من انقد حال کردم با این هدایت و خانومه دقیقا همون آدمی بود که من باید براش میخوندم و نمیدونی از مغازه اومدم بیرون چه حالی داشتم و دیدم هنوز هدایته هست میگه برو فلان مغازه باز رفتم اونجا باز اومدم بیرون باز گفت برو حالا اون مغازه ای که همیشه ازش عطر میخری باز گفتم چشم و رفتم و دوباره اومدم بیرون که برم برای خود ارزشمندم بابت انجام تمرینم یه جایزه بخرم همون جا دوباره گفت برو حالا اون مغازه و من رفتم و دیدم بعد اون مغازه دیگه چیزی نگفت اما استاد من دیگه آدم قبل آگهی بازرگانی نبودم من یکم هدایتو درک کردم من اعتماد به نفسم رو بردم بالاتر و مثال هایی دارم از جاهایی که واقعا تسلیم نبودم به هوای اینکه کاری نداره من بلدم خوشگل پس کله ای رو خوردم
استاد بی نهایت ازت سپاس گزارم که دارین این درسارو به ما میدین انقد متواضعانه و انقد اصلا عالی خدارو پیدا کردی و داری یاد میدی ما پیدا کنیم خودت که بهشت زندگیت دوس داری زندگی همه ماها بهشت بشه. سپاس گزارم ازت استاد عزیزم و همیشه هم سپاس گزارم خدام که منو به سمت شما هدایت کرد همیشه میگم خدایا اگه من کم کاری میکنم تو اصلا کم کاری تو کارت نیست و همیشه داری هدایت میکنی به سمت بهترین ها.
آخه استاد کی بهتر از تو برای آموزش همچین چیزی؟؟؟ هیچکس هیچکس هیچکس عاشقتم
مریم جانم سپاس گزارتم که انقد از شماهم دارم درس زندگی میگیرم
عاشقتونم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان
وسلام به تک تک دوستانم
حمد وسپاس مخصوص خداییست که تنها رب جهانیان است….
خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو هدایت میخواهم…
مرا به راه راست به راه کسانیکه به انها نعمت داده ای هدایت کن ودر این مسیر همواره منو ثابت قدم وهوشیار واگاه نگهدار امین…
استاد قشنگم جا داره بازم ازتون تشکر کنم بابت این فایل بی نظیر که درست مثل یه نور اومد نشست وسط قلبم…
وهربار که بهش گوش میدم کل جریانات زندگیم از جلوی چشمم رد میشه، چه اونجاها که توکل کردم وتسلیم بودم وهدایت خواستم وعمل کردم به هدایت ها وچه اونجاها که خودمحوری کردم و بر عقل ناقص خودم یا کسایی مثل خودم تویه کردم …
استاد جان با اینکه 3 سالی هست دارم با آموزه های شما زندگی میکنم وبارها وبارها وبارها، فایل ️️️آیا چشم زخم حقیفت دارد ️️️ رو گوش کردم و در ادعا یه شاگرد 12 قدمی هستم، که از قوانین مطلع هست…
ولی بازم نمی تونستم باور مخرب وجود چشم زخم رو از وجودم پاک کنم…
جالبه که وقتی تو چند دقیقه ی اخر فایل در مورد غرور حرف زدید وگفتید هرجا غرور شمارو گرفته یه پس گردنی خوردید، حتی تو مسائل کوچیک مثل بازهای مجازی و در مورد چیزهای بزرگتر هم صدق میکنه…
یه دفعه یه صدایی توی گوشم زنگ زد، که آی میناااااا خانوووووم، کسی شمارو چشم نمیزنه، چیزی به عنوان چشم زخم زدن وجود نداره…
این خودت هستی که هر بار دچار غرور و خودستایی میشی وفک میکنی وحس میکنی که مثلا این زیبایی این شهامت این مال واموال این موقعییت این شرایط و……………
از خودته، از توانایی خودت از زرنگی خودت از باهوشی خودت از شم اقتصادی خودت از عقل خودت و دانایی خودت ….
انوقت اون حاضر همیشه در صحنه، همونیکه میدونی هر چی داری از خودشه، یه پس گردنی بهت میزنه تا بهت گوشزد کنه، که این تو نیستی بلکه همه چیز از خودشه و هرچیزی که هستی وهر چیزی که داری فقط وفقط لطف خودش بوده در حقت…
بهت می فهمونه که تو بدون اون هیچی نیستی، گاهی با یه گوش کشیدن ساده، گاهی با یه سیلی، گاهی با یه پس گردنی محکم، وگاهی با کلی چک ولگد….
واااااای چقدر احساس آرامش میکنم به خاطر درک این مطلب، چقدر خوشحالم که معنی حس لیاقت داشتن، عزت نفس واعتماد به نفس داشتن، دوست داشتن خود،متوکل بدون، تسلیم بودن، هدایت خواستن و عمل کردن به الهامات ..رو تا حدود زیادی تونستم بفهمم ودرکشون کنم….
خدایا چقدر قشنگ باهام حرف میزنی وچقدر قشنگ هدایتم میکنی…
آرههههه من همونم ، هنوز همونم ، همون آدمیکه که همیشه ازت خواسته ودعا کرده که ایمانی از جنس ایمان سیدحسین عباسمنش بهش بدی، همین سر سوزن ایمان همین یه کوچولو نور الهی، به اندازه ای قلبم وروحم رو آروم میکنه که فقط خدا میدونه…
استاد جانم حالا میفهمم ودرک میکنم اینکه انقدر مگید هیچکس هیچ قدرتی توی زندگی ما تداره، واونکه بر آستان مقدس الهی تکیه زده نه ترسی برش هست ونه اندوهگین میشه، اون شخص فقط وفقط از طریق تسلیم بودن در برابر خداوند هست که بر تخت وتاج پادشاهی زندگی دنیای خودش می تونه تکیه زده باشه ولاغیر…
کسیکه اونقدر به یاد خداست وبا نام خدا فکر میکنه حرف میزنه و رفتار میکنه، که خداوند هم هر لحظه در پس برآورده کردن خواسته ها وحاجات قلبیش هست…
واونکه بدون نام ویاد وهدایت خودش داره اموراتش رو سر وسامون میده، بدون شک به قول قرآن همون شخصی هست که سرمایه عمرش رو باخته وزیان دیده واقعی هست…
واقعا چطور نتونستم اینو قبلتر از اینها بفهمم ودرک کنم؟؟؟
چطور نففهمیدم که بارها وبارها شده وایسادم جلوی آینه وگفتم به به چه چشمهای قشنگی چه صورت ماهی چقدر زیبام و…وکلی خودستایی کردم وبعدش یا همون لحظه یا چند ساعت بعدش ناخنم خورده مثلا صورتم خط افتاده، یا کلی جوش دراوردم ویا چیزی رفته تو چشمم وبه حدی سوخته که اشکم در اومده، وبعد خیلی راحت سریع ذهنم گفته آهاااان چشم خوردی، یادته صبح فلانی گفت زیبا، یادته دیروز خواهرت گفت چه پوست خوبی داری؟؟؟؟
ای واااای برمن، اونجا که تعریف وتمجید شنیدم نگفتم خدایا شکرت که اینها همه از توست وهرچه هست از مهربانی وکرم توست واینها رو تو بهم عطاء کردی، تازه بعدش با غرور گفتم به به به این زیباییم و…..به به ….
یعنی این باورهای مخرب گذشته که مثل سیمان چسبیده به ذهن و کل وجودمون، انقدر کارشون رو خوب بلدند که برای از بین بردنشون وحذفشون باید خیلی خیلی هوشیار وآگاه باشی تا به موقعه عمل کنی…
اینکه بارها شده توی کسب وکار، توی خرید وسیله ای توی روابط و…. شرایط انقدر خوب پیش رفته که من گفتم ای ول، من خیلی باهوشم من بلدم حالا 4 نفرم تعریف وتمجید کردند ومن بیشتر مغرور شدم و بعد یه گره ای یه مشکلی افتاده تو کار و ….. بعدش برگشتم گفتم دیدی چشمم زدن؟؟؟
باباااااا چشم کدومه؟ چه کسی می تونه به کسیکه به صاحب جهانیان توصل وتوکل کرده وداره با ایمان وتوکل به خودش اموراتش رو انجام میده ضرری برسونه وچشمم بزنه؟؟؟
مگه کسی می تونی چیزی از کسی که تمام اختیاراتش رو سپرده به الله مهربان بگیره یا ازبین ببرتش، یا بدبختش کنه؟؟؟
منم فقط منم، مسئول صد درصد اتفاقات زندگیم منم…
منم که هم خودم رو خوشبخت میکنم وهم بدبخت…
منم که تصمیم میگیرم دست از خودستایی وغرور بردارم و اختیارم رو به خداوند بدم تا به لطفش نگهدار داشته ونعمتهام باشه واونهار و گسترش بده و کمکم کنه تا در شادی وسلامتی وراحتی و ثروت ومعنوییت وسلامتی و یکتاپرستی زندگی کنم
یا اینکه نه خود محوری کنم و خدایی کنم و هر لحظه به خودم اسیب بزنم و کام زندگی رو به خودم تلخ کنم…
البته هر توکل وتوصلی هم ج نمیده، هممون امتحان کردیم اونجاها که با گله وشکایت بوده، اونجاها که از سر ناچاری بوده، اونجاها که طلب کارانه وزورکی بوده…نه جواب نداده که نداده…
اما اونجاها که از سر اگاهی ودرک هست اونجاها که یقین داری اونکه خالق توست از خودت بیشتر میخواد که تورو خوشبخت وسعادتمند ببینه، اونجاها که باور داری قدرت تنها در دستان خودش هست ولاغیر، اونجاها که باور داری بخشندگی ومهربانیش کل جهان رو در بر گرفته، دقیقا همونجاها که میدونی اصلا بر خودش واجب میدونه که پاسخ بده به سوال کننده از خودش واجابت کنه دعای هر درخواست کننده ای رو، اونجاها که ایمان داری هرچی برات قرار بده بهترین هست برات، اونجاست که توکل کردنت ایمانت حتما وحتما برات شادی وحس خوشبختی وآرامش درونی به ارمغان میاره…
الهی هزاران بار شکرت که هر لحظه در حال هدایت من هستی وهر لحظه در حال پاسخ دادن به درخواستهای من..
ان شالله که هر لحظه وهمیشه تسلیم درگاهت باشم واز استان مقدست حتی لحظه ای دور وجدا نشم…
استاد جانم خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه الهی، که انقدر عاشقانه ساده و واضح قوانین رو برامون توضیح میدید تا ماهم به مسیر اونها که هدایت شدند وبهشون نعمت عطاء شده هدایت بشیم …
سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.
استاد این فایلهای توحیدی معرکه ان و در عین حال درکشون سخته، استاد من دیروز بعد از این فایل رفتم استخر، یادم اومد سری قبل وقتی تو عمیق شنا میکردم به خودم میگفتم «نگین تو میتونی دفعه قبلی تونستی مییتونی» و البته که «خدایا کمکم کن» رو هم میگفتم، اما این بار آگاهانه میگفتم «خدایا خودتیو من خودت مواظبم باش»، قبلا این رو متوجه شده بودم که چشم امیدم به وجود غریق نجات یا مربی ای بود که اون قسمتی که من بودم با شاگرداش کار میکرد، اما اینبار وقتی خلوت شد و مربی ای نبود رفتم تو عمیق، البته که میدونم غریق نجاتها کارشون رو خوب انجام میدن و مواظب هستن، اما من بودم و خدا، خلوت بود و میگفتم خدایا اینجا دیگه به امید خودت اومدم. میگفتم من توانا هستم اما اینم میدونم اگه کمک تو نباشه انسان توانا هم نمیتونه کارش رو خوب انجام بده.
استاد من دقیقا این حسی که گفتید رو داشتم که اگه مدام بگم من نمیدونم من نمیتونم دقیقا حس ناتوانی بهم دست میده، و من تااازه دارم این حس توانایی رودر خودم تقویت میکنم پس این جمله که خدایا من میتونم اما بدون خواست تو هیچ کس نمیتونه بهم کمک کرد که دوباره تو ذهنم خودم رو و تواناییم رو بی ارزش جلوه ندم.
و تونستم به یکی از ترسهام غلبه کنم و وسط استخر تو عمیق شیرجه برم و برگردم، قبلا همیشه کنار لبه (عرض) استخر میرفتم که دستم رو بگیرم به لبه بعد برگردم اما اینبار گفتم خدایا من میتونم خودت پشتیبانم باش و انجامش دادم خیلی هم برام لذت بخش بود. خدایا شکرت.
در موارد دیگه هم از خدا میپرسم و البته گاهی یادم میره ولی این فایل شما یادم انداخت باز هم از خدا بپرسم بین سه تا دکتری که مد نظرمه، پسرم رو پیش کدوم ببرم، و واضح بهم گفت.
یادمه تو کتاب رویاها میگفتید: «ببینید روحتون چی میگه» و این صداییکه بعد از این حرف میاد همیشه آرامم میکنه. میگم «نگین ببین روحت چی میگه!» و بعدش با اطمینان اون کار رو انجام میدم حتی اگه ندونم آخرش چی میشه چون روحم همون خداست و میگم این کار رو خدا بهم گفته و حتما به نفعمه.
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم چقدر این فایل سنگین بود درکش 3 روز طول کشید تمومش کنم احساس کردم کلمه به کلمه مهمه باید خوب درکش کنم دقیقا استاد درست میگید ادم وقتی بی ادعا و میگه خدایا من نمیدونم خودت هدایتم کن چ خدا هدایت میکنه
اخر بهمن 98 تازه وارد یه کاری شده بودم که کرونا امد بعد از 3 جلسه کلاس کلا کلاسیکه تدریس میکردم تعطیل شد من بیکار شده بودم و از خدا هدایت میخواستم یادمه سال 99تازه 5ماه بود با سایت اشنا شدم و چقدر تشنه بودم شبانه روز فایلهای شما تو گوشم بود اون موقعه ها زیاد با قانون اشنا نبودم خیلی جو زده مخواستم بوتیک بزنم از اونجایی استاد گفته بود تو ابتدا کار پول قرض نگیرین وام نگیرین با سرمایه خیلی کم خواستم شروع کنم وبدون پول قرضی وام شروع کردم از اونجایی که شهرستانی بودم و تهران اصلا بلد نبودم بدون ترس فقط توکل کردم به خدا گفتم توی فلان روز میرم جنس میارم تو پاساژی که بودم اتفاقی نمیدونم یه حس خیلی قوی بهم گفت برو تو مغازه و به حسم اعتماد کردم رفتم و جالب اونجا بود صاحب مغازه خودش بهم پیشنهاد داد که با هم بریم تهران خودشم میخواد جنس بیاره من اون روز از اینکه اولین بار بود هدایت شدم کلی ذوق زده بودم من تو کسب کارم خیلی چیزها یاد گرفتم چقدر روزها بود تسلیم خداوند بودم وخدا جوری برام مشتری هارو میرسوند خودم میموندم جاهایی که غرور منومیگرفت میگفتم من خودم بلدم بامخ میخوردم زمین هر وقت منم منم کردم
بعد یه مدت دیدم دخل خرج به هم نمیخوره از خدا هدایت خواستم گفتم خدایا چیکار کنم باز هم صداشو واضح شنیدم گفت ببند بوتیکو قبل تمدید مغازه من ظرف 15 روز بوتیکو جمع کردم همهه میگفتن دیوانه ای شرایطط که خوب بود ولی من فهمیده بودم پنیر من جا به جا شد و من بعد 4سال جمع کردم 30مهر 1402 فقط یادمه اون روزا حسم خوب نگه میداشتم اروم بودم نجوایی نداشتم دیدی مغازتو بستی بیکاری شدی. هیچی یهجورایی مطمعن بودم باز هم از خدا هدایت خواستم گفتم الان چیکار کنم توی دی ماه 1402 یه تماسی داشتم که گفتن برای کار تبلیغاتی میخوان باهام کار کنن برای کار انتخابات مجلس اون روزها یادم نمیره نه تنها کار تبلیغات اون کاندیدا کارهای چند نفر دیگه رو هم گرفتم مشتری ها به سمت روانه شده بودن جوریکه همه روز اس ام اس واریزی حتی وقت اینو نداشتم نگاه کنم موجودی حسابمو شبانه روز در حال انجام کار از خودم خیلی راضی بودم از هنرم داشتم پول میساختم از این جا ای دل غافل کارا خراب شد منو غرور گرفت خودمو خداوندگار اون کارمیدونستم انتخابات تمام شد واریزیهای منم کم کمتر شد دقیقا جوری شد پولهایی که ساخته بودم از کفم رفت بعد برای اینکه بقیه پولهارو حفظ کنم از کفم نره به قول خودم پس انداز کردم خدا خوب گوشمو پیچوند دوباره ظرف مدت یکماهه خوب فهمیدم این فایل شما هم درست زمانی امد که من خیلی نیاز داشتم گفتم فاطمه دیدی غرور تورو بگیره بگی من بلدم اینطور میشه باز هم خداروشکر این روزها فقط دارم رو دوره کار میکنم بیشتر فایل گوش میدم که ازمسیر خارج نشم این درسی بود باید یاد میگرفتم
و الان منتظر هدایتش هستم میدونم جواب میده بهم خیلی زود خدایا من بلد نیستم خودت هدایتم کن
خدارو هزارمرتبه شکر تو فرکانس این اگاهی بودم
از شما هم سپاسگزارم استاد جان
بمونه رد پای من
1403/1/29
سلام عزیزترین استاد
بنده در حالی این متن رو مینویسم که همچنان جای سیلی کائنات رو صورتم میسوزه :)))
قضیه از این قراره که من در جریان یه اقدام خیلی مهم تو زندگیمم.به لطف رب تمام مراحل کار ، مثل آب روان انجام شد. یعنی هرجایی تا کار سخت میشد، یه دری به روم باز میشد. همه چی عالی بود و همه اطرافیان از نتیجه ها تعریف میکردن. تا اینکه رسیدم به اخرین مرحله. که براش نگرانم نبودم. چون همه چی عالی بود. و پرونده ام حسابی عالی.
و فقط یه تایید نهایی مونده بود
قشنگ یادمه شب قبلش برای اینکه استرس خودم کم کنم، گفتم تهش چی میخواد بشه؟ یا همون لحظه قبوله یا چند روز بعد. همچین پرونده ی عالی بهش نه گفته نمیشه.
همون لحظه یکم حسم بد شد ولی به خودم گفتم من دارم استرسم کم میکنم. مغرور بودن نیست.
گذشت و فرداش خیلی با ارامش رفتم و پرونده رو دادم
و همون طور که حدس میزنین،پرونده ی به اصطلاح کامل من رد شد!! اون لحظه دقیقا این جمله ی خودم اومد تو ذهنم که گفتم :تهش چی میخواد بشه؟امکان رد شدن نیست!
پرونده زیر بغل برگشتم خونه
و شاید باور نکنین اما بیشتر از پرونده، دلم از این گرفت که حس میکردم شرک ورزیدم
به خدایی که اگه خودش نبود، امکان نداشت به این لحظه برسم و دلم خوش کرده بودم به پرونده ی خوب
چند روز بعدشم این فایل شنیدم، بازم دلم سوخت، ولی کنترل ذهن دارم میکنم و خدارو شکر میکنم که میفهمم ریشه ی کار اینجاست، درون من، نه توی پرونده.
انشاا… رو خودم کار کنم و با لطف خدا این بار درها به روم باز بشه.
دوستتون دارم
این فایل رو امسال میخوام مرتب گوش کنم