توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 62 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1170 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 798 روز

    به نام خداوند جان و دل

    سلام خداجونم میدونم از صبح چندین و چندین بار باهات سلام و احوالپرسی کردم و ازت همه چیز خواستم مرسی که با اینکه قرار بر این بود که مثل روند هر روز به فایل های دوازده قدم رسیدگی کنیم ولی بهم گفتی برو فایل توحیدی را گوش بده و نکته برداری کن خدا جونم ازت سپاسگزارم که استاد عباس منش را سر راهم قرار دادی خدایا خیلی تو وضعیت سختی هستم و گاهی به شوهرم فشار میارم ولی بازم تو کمکم میکنید مثل الان که گفتی این فایل به جای دوازده قدم گوش بده راستی خداجونم میدونم که هرچی دارم از تو دارم حتی این گوشی هوشمند و اینترنت و سوادی که دارم تا بتونم تایپ کنم خداجونم سپاسگزارم که بهم نی نوازی یاد دادی و داری هی کمک میکنی تا تکمیل تر بشم خدایا مرسی که تو همه سالهای گذشته پول پیش خونمو بهم دادی الان که موقع اساس کشی و جابجایی باز هم نجواهای شیطانی شروع شده که من پناه میبرم به تو از سر هرشیطانی یادم اومد که من پنج سال هست مستاجر هستم و تو هر سال پول پیش را برامون جور کردی هرماه به موقع کرایه خونه را پرداخت کردی برامون پس چرا آنقدر نگران هستم البته من نگرانیم کمتره و شوهرم خیلی نگران دعا میکنم که ایشونم هدایت بشه و به آرامش برسه سپاسگزارم بابت خانه ای که بهمون دادی و به راحتی توش زندگی میکنیم و بابت همه چیز سپاسگزارم خدایا من در مقابل تو ودرمقابل علم تو هیچ ونادان هستم پس خدایا لطفاً کمک کن و هدایتم کن و راه درست را بهم نشان بده خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    فصل ها می آیند و می روند

    دل به اویی بسپار

    که خالق این تغییر است

    و خود بدون تغییر باقی می ماند

    از ازل تا ابد

    تنها خداست که می ماند ….

    معشوق اصلی وابدی️

    سلام به استاد توحیدی و گرانقدرم ومریم بانوی عزیزم

    و همه دوستانم در ادامه این‌مسیر بهشتی

    خدایاشکرت بابت لحظه های زیبای امروز که به من هدیه دادی تا روزو شبِ دیگر به ستایش تو مشغول باشم و هر چه که دارم را از تو واز آن تو بدانم .

    قبل از غروب خورشید زیبا به پیاده روی هدایت شدم و دیدن آسمان‌ و عظمت خداوند در نقاشی و طرح های آن ، بی نظیر و چشم‌نواز و اشک شوقم جاری و دیدن اون حلال باریک ماه و ستاره ای خوشگل که همیشه به فاصله ای کمی از ماه خودنمایی می کند که دیگر نمی دانستم باید چیکار کنم دلم می خواست زانو بزنم روبه غروب زیبا و فریادی از سر شوق و شکرگزاری که خدایا هر چقدر شکرت را به جا آورم کم است و آمدم خانه و دیدم مصطفی جان در حیاط است و کبوترها هم مشغول دیدن زیبایی های حیاط آزاد و رها و من عاشق و شیفته یکی از این کبوترها هستم و در دستانم گرفتم و کلی بوسش کردم و بعد به مصطفی ماه و ستاره رو نشون دادم و کلی ذوق کردیم ،

    ،خدایاشکرت این لحظه لحظه ها ثروت است و نعمت ،این حال خوب و آرامش و رابطه عالی و سلامتی و ….

    چه بگویم از کجا بنویسم معجزه

    ستاره باران کرده جان و جهانم را

    و بعد هم که مشغول عبادت شدم وبعد مصطفی با کره محلی در دست آمد که یکی از مشتریان عزیزمان به لطف خداوند برایمان هدیه آورده بود و برای من دنیا ارزش دارد چون بی شک هدیه خداوند است مثل هدایای بیشمارش از طریق بی نهایت دستانش و برای من نعمت های گرانمایه و ارزشمند.

    واقعا استاد جان چقدر الان که به کسب و کارمان نگاه می کنیم ، قانون تکامل را به زیبایی شاهد هستیم و ایده هایی که خداوند قدم به قدم در ذهن بازوپاک و توحیدی مان جاری می کند و عجله‌ای برای درآمد آنچنانی به هر قیمتی نداریم بلکه باور بفرمایید این قدر خودش آرام و پیوسته کارها را روتین می کند یهو می بینی از لحاظ خیلی ها شاید درآمدمان مبلغش کم است اما برای من و مصطفی شما بفرمایید 50 هزار تومان برای ما ریال به ریالش ارزش دارد اولا مبلغ مدنظر نیست و خداروشکر بابت وجود کسب و کارمان با گردانندگی خداوند رزاق مان دوما اینکه یه خیروبرکت هایی می بینیم که فقط استاد درک می کند و دوستان آگاه در این مسیر که چه عرض می کنم محضرشان ،

    چون عمل به توحید را همه جوره رعایت کرده ایم و هرروز سعی می کنیم ایمان مان را قوی و قوی‌تر گردانیم هرچند خدا خودش می بیند و آگاه است که ارادت داریم همه جوره بهش و صاحب اختیار تمام امورمان است ،

    فقط در بیان کلمات که خلاصه نمی شود که من بگویم خداوند مالک آسمان ها و زمین است بعد زانوی غم در بغل بگیرم اصلا و ابدا

    من بندگی کردنم را به خدا اعلام می کنم

    و اینکه چی برام مفید و خیر هست را به خودش واگذار می کنم .

    مثل خانه خرید کردنی که انجام شد دقیق و در زمان مناسب و واقعا استاد جان این مدت هر تجربه ای که فرمودید به همراه نکات ارزشمند و راهکارهای نابتان همه وهمه دست به دست هم دادند تا تمام سعی هرلحظه و هر روزم این باشد فقط عملگرا باشم فارغ از هر نتیحه ای

    دلم می خواست که با ایمانی قوی دلم قرص و محکم باشد که فقط در هر زمینه ای به معبودم نیازمندی ام را ثابت کنم و او هر بار چه زیبا معجزه کرد ،من به کلام تاثیرگذار و دلی شما با تمام وجودم گوش جان می سپردم و سعی در عمل به قوانین زیبایش

    و او چنان عطا کرد که دیگر هرنفسم ایمان به او را تجربه می کند و من لحظه لحظه های زندگیم شده فقط توکل به خودش ای جانم خدایاشکرت

    دست مریزاد استاد جانم چه کردید با روح و روانِ من با وجود و زندگیه من که من امروز چنان در خوشبختی به واسطه ایمان و توحید غرق باشم که به هر کجا می نگرم فقط نشانه های خداوند را می بینم و دل به هدایت هایش سپرده ام .

    آخ که نوشتن هرروز در دفتر ستاره قطبی و مدیتیشن و مراقبه و سکوت درون با من چه ها که نکرد و ثمره شیرین و دلچسب آن ،آرامش،احساس عالی، رابطه عالی با خداوند و بازتابش در همه روابطم به ویژه با خودم و عزیزدلم

    و من یکی از نکات بی نظیری که آموختم و هر روز سعی کرده ام روی آن متمرکز شوم این هست که شرایطِ بد و خوب نداریم ،شرایط را من به وجود می آورم و من مسئول صفر تاصد آن هستم و اگر مسیرم ،مسیر صراط المستقیم باشد و عملکردم خداگونه و مطابق با قوانین حاکم بر جهان هستی، بی شک کائنات تمام اتفاقات معجزه وار را برایم که فقط خیرو رشدوپیشرفت در تمام زمینه های مادی و معنوی در آن موج می زند را به نفع من رقم می زند .

    اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرینَ(150-آل عمران)

    خدا سرپرست شماست

    و او بهترین یاری دهندگان است.

    وعمل به همین یک آیه کافیست تا هر نفس بهشت را به نظاره بنشینم ،چون باورش توحید عملیِ محض است….

    این دلنوشته و تجربه های با عشق را در شب تولدم به همه عزیزانم در این سایت طلایی تقدیم کردم ،

    تو رو خدا به تک تک صحبت‌های ناب استاد عمل کنید تا ببینید لحظه هایتان چطور از عطر وجود خداوند مهربان مان عطر آگین می شود و زندگی تان لبریز از معجزه……

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم .

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته عزیزم

    ممنون از استاد عزیزم. که برایم یاد آوری کردی .که بدونم انچه که در مسیر هدایت قرار گرفتم خدا بوده که هدایتم کرده من فقط یه درخواستی ارسال کردم من فقط یه اشاره کوچولویی کردم. این خدا بوده که همه کارها رو انجام داده

    استاد عزیزم امروز بلند شدم وبه دلم افتاد که حنیفه ایا شده که هر بار از خواب بیدار بشی احساس کنی که خدا هست نگران نباش . اما دیدم که هر بار. بیدار میشوم عادی و معمولی به زندگی نگاه میکنم و شور و شوق ندارم سعی میکنم که در طول روز شور وشوق ایجاد کنم وبه طور پی در پی احساس خوشبختی و سر زندگی برام ایجاد نمیشه چون کم کاری از خودمه هدف هایی رو مشخص کردم که تا میتونم قدم بردارم حتی قدم هایی کوچک برای نزدیکی به خدای خودم ومن بعد از سه سال تمام نماز رو ترک کرده بودم هر چند که هر کسی یه جور نماز میخونه اما من تصمیم گرفتم که حتما یه موقع مشخصی یه چند دقیقه ای خودم رو مجبور کنم که همه کارها رو رها کنم و نماز رو بخونم وبه تک تک کلماتی که دارم به زبان می اورم !!ایمان بیاورم به سوره حمد که اصل توحید به سوره توحید که باز هم همه چیز خدایه و خدا یکه و تنهایه به عمق کلمات بروم که دارم چی بر زبان می‌آورم.

    وبهش بگم که خدا تو دانایی تو بسیار بخشنده ای . تو وهابی .ودعای قنوتی که دارم به زبان می آورم یعنی دارم از خدا میخواهم که هدایتم کنه از شر شیطان نجاتم بده در دنیا و اخرت خیر نصیبم کنه . وچه قدر احساس قدرت کردم که تونستم یه حرکتی بزنم و واقعا پایبند به تصمیمی که گرفتم باشم چون به خدا گفتم خداجونم من این جوری با تو حال میکنم. اما باز هم باید تو من رو پایبند کنی اما باید تو ثابت قدمم نگه داری. اما باید تو هدایتم کنی اما باید تو من رو آنی و کم تر از آنی من رو به خودم واگذاری نکنی . من کاری به این ندارم که نماز رو هر کس چه جوری میخونه حرف من با خودم اینه که حتما یه عملی انجام بدم و خدارو شکر خوشحالم از این بابت که تونستم از تاریخ 28/10/1402تا الان نمازم رو صبح ظهر وشب حتما بخونم وبا خدا حرف بزنم .هر چند که همیشه باید در حال نماز و شکرگزاری از خدا باشیم اما من وقت تعین کردم چون خودم روزی بود که اصلا یادم نمیومد سپاسگزاری کنم یا با خدا رازو نیاز کنم از خدا هدایت خواستم و خدا هم دوست داشت که اینجوری به درگاهش بروم وازش هدایت بطلبم این جزو هدف هایی بود که در دفترم نوشتم ویک هدف دیگه اینکه گفتم خدایا تو به من بگو چه زمانی دوازده قدم رو تهیه کنم . ومنتظر هدایتشم اما خیلی امادگی پیدا نکردم چون ذهنم بسیار محدود شده که من هیچ درامدی ندارم اخه از کجا پولش جور میشه و اینکه از صحبت های استاد عزیز از زبان خدا فهمیدم که من شرک ورزی میکنم .چون دارم خدا را ناتوان میبینم ومیگم ممممننننن باید از کجا پولش رو جور کنم .

    استاد عزیزم من دقیقاً از تاریخ 28دی نماز خوندن رو جزو هدفم نوشتم و وخیلی چیزای دیگه اومدم تو سایت وگفتم برم نشانه امروز رو بزنم خدا برام چی داره استاد عزیزم دوره دوازده قدم اومد به خدا قسم رفتم رو دوره قانون افرینش کلیک کردم که بیاد بالا چه توضیحاتی در موردش دادین اما اون صفحه اصلا باز نشد به خدا راست میگم چند بار زدم روش نشد اما دوباره اومدم برگشتم رو سایت باز در مورد دوره دوازده قدم یه فایل به چشمم خورد اشک از چشمم روانه شد که ببین چقدر قشنگ من رو هدایت میکنه اما من با شرک ورزی ام مانع دریافتش شدم .

    با این فایل دوباره به خودم اومدم که فقط خودم رو متلقا تسلیم خدا کنم .

    بگم خدایا من تعهد میدهم که هر چه از سوی تو به من الهام بشه بی برو برگرد بپذیرم و انجامش بدم از اون یه ماه میگذره از خدا میخوام واقعا دوره دوازده قدم رو هدیه بده و از اون اگاهی های ناب استفاده کنم. من هیچ محصولی نتونستم خریداری کنم اما از فایل های رایگان زیادی استفاده کردم شکر خدا هر کدوم رو وحی منزل پذیرفتم ازش جواب گرفتم .پس من تسلیمم خدایا خودت هدایتم کنم و من رو به خودم وامگذار . خدایا تو به من بگو. تو من رو هدایت کن. تو ایده های الهامی را برای دریافت دوره دوازده قدم سر راهم بگذار . من ناتوانم هر چه دارم از تو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      اصغر نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3139 روز

      سلام

      به حنیفه خانم

      چه کامنت قشنگی نوشتین

      من هم متأسفانه الان چندین ساله که نماز رو گذاشتم کنار

      اما این کامنت شما تلنگری شد برام

      راست میگین من هم دوست دارم بدون اینکه در ساعات مشخص نماز بخونم شکرگزاری کنم اما خیلی از اوقات که زندگی بر وفق مراد هست یادم میره

      اما به محض اینکه به مشکلی میخورم یاد خدا میفتم،

      بهترین کار همینه که شما انجام میدین وقتی در ساعاتی از روز خودمون رو مجاب کنیم که نماز بخونیم و به معنای اون توجه کنیم و باور داشته باشیم که خداوند داره ما رو میبینه

      احساس خوبی پیدا می‌کنیم و به قول استاد احساس خوب مساویه با اتفاقات خوب

      من هم با خوندن کامنت شما دوست خوبم تشویق شدم که نماز خوندن رو شروع کنم و امیدوارم خداوند یاریم کنه که بتونم انجامش بدم،

      در مورد دوازده قدم هم درست گفتین باید تسلیم باشیم و زور نزنیم که چیزی رو بدست بیاریم خداوند خودش در زمان مناسب هدایتمون میکنه

      با تشکر از شما دوست عزیز که چنین کامنت زیبایی گذاشتین

      بهترین ها رو براتون آرزومندم

      خدارو شاکرم که بعد از نوشتن کامنت برای شما پا شدم و بعد از چند سال نماز صبحم رو خوندم و احساس خیلی خوبی بهم دست داد

      فقط خواستم این احساس خوب رو با شما شریک بشم که اومدم و زیر کامنتم اضافه کردم

      ممنون که موجب شدین به این احساس خوب برسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        hanife sepehri گفته:
        مدت عضویت: 1507 روز

        ممنون از لطف شما من همون لحظه که هر چی به ذهنم میرسه می‌نویسم .ولی خیلی از بچه های سایت فک کنم دوست نداشتن این صحبت ها رو هر کسی به یه نحوی نماز میخونه واَقِمِ الصلاه واتوالزکاه به پا دارید نماز را وبپردازید زکات را .نماز به معنی واقعی کلمه یعنی حضور قلب داشتن در برابر خدا. توجه کردن وسپاس گزاری کردن از خدا ، ببین چقدر در مورد نماز ما رو اشتباه فهموندن که به قول استاد که میگه هر چی فکر میکنم به ما گفته بودن چطوری وضو بگیر چطوری خم و راست شو چطوری ذکر ها رو بگو اگر درست نگی گناه کردی باید از اول نماز بخونی توحید و خدا پرستی که یاد ندادن همین کار ها باعث شده که ما از نماز واقعی دور بشیم . خداوند با هر زبانی که باهاش صحبت کنیم میفهمه و میشنوه پس ادم باید اون جوری نماز به پا داره که حال خودش با خدای درونش ارتباط برقرار کنه و احساس رضایت کنه وسبک شه نه این که چهار بار دولا و راست شه یعنی نماز .من که سعی دارم هر بار کیفیت نماز خواندنم رو بالا ببرم وبیشتر درک کنم و احساس آرامش تمام وجودم رو فرا بگیره نه اینکه عذاب وجدان داشته باشم و از ترس گناه برم نماز بخونم نه

        من از سر شوق و اشتیاق و ملاقات با جان جانان سر سجاده ام حاضر می شوم.واز خدا هدایت می طلبم .

        اقای نیکوی عزیز من برای اینکه یک کار عملی انجام داده باشم گفتم نماز بخونم هر کسی یه جوری راحت تره

        بابای من همیشه یک مثالی داشت برا نماز خوندن

        میگفت یه چوپان بوده که بز و گوسفند داشته این هر موقع که سر ذوق میومده میرفته یه گوشه ای می‌نشسته و این جوری با خدا حرف میزده که بسم الله الرحمن الرحیم

        قل و بز و قل و میش اما قل هوالله در پیش . بعد یه مردی این رو میبینه و میگه تو داری اشتباه نماز میخونی خدا این نمازت رو قبول نداره وهمون جا مرد ناراحت میشه و دیگه این نماز رو نمیخونه . بعد دو سه روز باز همون مرد با چوپان ملاقات می‌کنه میگه من یه شب خواب دیدم که خدا خیلی از من ناراحت شده و گفته که چرا با این حرفت اون بنده ام رو رنجوندی که اون دیگه احساس شرمندگی میکنه بیاد با من حرف بزنه اون با همون لحن نماز میخونده و س

        پاس گزاری میکرده. هر چی بوده ولی باز در نمازش می‌گفته خدا پیش از بز و میش منه .

        البته من نمی‌دونم که آیا این داستان چقدر سند داره یا نه ولی خدا وکیلی همین ام هست که با هر زبانی که دوست داری با خدا حرف بزن و خدا رو یاد کن

        نه از سر ترس از گناه و جهنم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          اعظم م گفته:
          مدت عضویت: 1406 روز

          سلام عزیزم

          این داستان واقعی است وبرگرفته از دفتر دوم مثنوی مولانای جان است

          و مربوط به حضرت موسی بود که هنگامی که شبان با خداوند راز و نیاز میکرد اورا قضاوت کرد و بعد مورد باز خواست خداوند قرارگرفت توبه کرد واز شبان معذرت خواست.

          و منظور این است که دیگران را قضاوت نکنیم وهرکسی خداوند را باظرفیت وجودیش درک می‌کند و ما حق نداریم کارهای دیگران و عبادات آن هارا قضاوت کنیم چه بسا که آن ها بهتر از ما به خداوند نزدیک باشند

          موفق باشی دوست عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            hanife sepehri گفته:
            مدت عضویت: 1507 روز

            ممنونم از لطف شما اعظم خانم عزیزم

            چقدر خوشحال شدم که برا کامنت من وقت گذاشتید وجواب تون رو برام ارسال کردید.

            مممنون که با مدرک جواب دادید مثال بابام برام باور پذیر تر شد چون واقعا میگفت حضرت موسی بوده و چون من ادرس دقیقی نداشتم چیز بیشتری ننوشتم .

            استاد عزیزمون همیشه میگن یا حرفی نزنید واگر چیزی خواستید بگید اول بدونید از کجا اومده بعد با مدرک حرف بزنید .

            ممنون از شما

            حالا که ادرس رو گفتید میرم واقعا مطالعه میکنم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    استاد عزیزم

    همان طور که در فایل اشاره کردین چقدر حرف هاتون مناسب با شرایط الان من بود .کلن وقتی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را باز میکنم عیناً درباره دغدغه اون روز من شما صحبت میکنین .به لطف الله دقیقن سال گذشته در چنین روزی یعنی 23 بهمن من درخواست کار به ی ارگان را دادم و برام آرزو بود که بتونم تو چنین ارگانی کار کنم و بعد یک سال امروز با اینکه اون ارگان پذیرفته آنقدر در زندگی ام تجارب ارزشمندی داشتم که برام بی اهمیت شده اونجا و می‌دونم مدار ام رفته بالا .همزمان هفت پیشنهاد کاری دارم و چنان هر کدام از دیگری بهتره که مدام میگم اهدنا الصراط المستقیم ….خداوندا تو راهنمایی ام من که کدوم اش انتخاب کنم .شرایط یکی از یکی بهتر .و چه آیه زیبایی را خواندید و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رما .منم هر آنچه برام پیش میاد قلبا میگم خدایا تو اینکار کردی ….هر آنچه خیر از سمت خداوند و هر آنچه خیر نیست از سمت خودم.استاد عباس منش عزیزم با شما چقدر موحد تر شدم .چقدر خداوند احساس میکنم و چقدر من را به ادبیات خودتون شیفته قرآن میکنین .و در مورد شفاعت با شما موافقم .بقول امام علی نیازی به شفیع نیست .فقط من و الله .دوستت دارم استاد عزیزم .خدا را هزاران بار شکر که شما را در مسیر من قرار داد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    وستا راد گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    بنام خدایی که واقعا هرچیزی که داریم و نداریم از اوست و همیشه و همه جا کنارمونه

    تک به تک حرفای داخل این فایل اتفاقات پارسال زندگی منو برام زنده کردن و انگار الان برام شفاف تر شد که چرا یسری جاها انقدر معجزه دیدم و یسری جاها فروپاشی چیزایی که ساخته بودم!!

    من پارسال یه دانشجوی تازه فارغ تحصیل شده ای بودم که هیچ درامدی نداشتم و یه دختر جوون بودم با رویای همیشگی مهاجرت و سفر و شناخت دنیا.

    اما انقدر باورم محدود کننده از همه جهت راجب مهاجرت داشتم که حتی نمیتونستم تو ذهنم تصور کنم مهاجرت کردن رو، پارسال بود که بخاطر اینکه از رسیدم به این رویا کاملا نا امید شده بودم یه روز حالم خیلی بد شد درحدی که حتی نمیتونستم درست نفس بکشم، برای لحظه ای کاری که داشتم رو متوقف کردم و رفتم آبی به دستو صورتم بزنم که حالم بهتر شه و جلوی آیینه روشویی نگاهی به خودم انداختم و گفتم تا اینجا خودت زور زدی نشد، از خدا بخواه دیگه رسیدی به نقطه هی که جز اون کسی نمیتونه کاری کنه واست، همیشه یه ارتباط خاص و قشنگی با خدا داشتم ولی بعد آشنایی با استاد کم کم متوجه شدم کلی هم رگه های شرک تو وجودم بود، اون روز وقتی برگشتم سر لپ تاپم یه حسی بهم گفت برو تو گوگل راه حل مشکلتو تو قانون جذب سرچ کن شاید چیز مفیدی پیدا شد، این کارو کردم و اولین سایتی که اومد تاپ سرچ کوگلم سایت شما بود و باورم نمیشد که دقیقا سوال جوابم بود، وقتی خوندمش آرامشی که تمام سالهای عمرم دنبالش بودم رو پیدا کردم درواقعا جواب بزرگ ترین سوال کل زندگیم رو پیدا کرده بودم و وقتی دیدم قانونی وجود داره که حلال مشکل منه از فرداش به سایت سر میزدم و سرچ میکردن و گوش میدادم از فایلهای رایگان و انقدر ادامه دادم که الان که یکسال گذشته واقعا ذهنتیم با پارسالم قابل مثایسه نیست! از همون روزی که اولین فایلو گوش دادم امیدو انگیزه گرفتم و تصمیم گرفتم پا تو راه مهاجرت بزارم و ازونجاییم که حامی نداشتم و کار و درامدی نداشتم همه چی رو دوش خودم بود و این فرصت خوبی بود برای من که میخواستم شروع کنم فقط رو خدا حساب باز کنم و هرچی فایلهای استاد راجب خدا و توحید و … رو گوش میدادم اشک میریختم و باهر فایل حس میکردم به خدا نزدیک تر میشم تا جایی که زندگیم شده بود پر از معجزه از جایی که حتی فکرشم نمیکردم کارو پروژه واسم میومد و هر هزینه ای تو راه مهاجرت داشتم دقیقا همون مبلغ واسم جور میشد، من مدرک زبان نداشتم و فقط یه دانشگاه بود که میتونستم بدون مدرک زبان اپلای کنم و بعدا برای سفارت مدرکو ارائه بدم، اما چون اون دانشگاه رنک خیلی بالایی داشت همه میگفتن الکی اقدام نکن اینجا به هرکسی پذیرش نمیده قبول نمیشی و …. اما من همش میگفتم دانشگاه و رئیس دانشگاه و … کین من خدایی دارم که بزرگ ترین و محال ترین چیزارو میتونه بهم بده یه پذیرش که چیزی نیست، از طرفی هم اومدم یه رشته خیلی پرطرفدار با محدودیت ظرفیت رو اپلای کردم چون علاقم تو اون رشته بود و میگفتم خدایا من این چیزا حالیم نیست من پذیرش این رشته رو از تو میخوام، نه تنها از همون رشته پذیرش شدم بلکه همه کارام عین معجزه پیش میرفت و آدمایی سر راهم قرار میگرفتن که باورم نمیشد!

    از پذیدش که رد شدم و یکم کارام جلو رفت و به سرازیری افتاد من به خودم مغرور شدم و ته دلمم همش یه حسی میگفت دختر مغرور نشو یادت نره از کجا شروع کردی یادت نره موقع سختی کیو صدا کردی و کی کمکت کرد.

    اما مغرور شدم و هرکی میپرسید میگفتم آره من رزومه قوی داشتم من فلان نمونه کار رو داشتم و واقعا تلاش کردم البته که پذیرش میشدم! همینکه این حس اومد تو وجودم همه چی برعکس شد و انگار هرچی بهم داده شده بود پس گرفته شد و به نتیجه نرسید و شاید اولا میگفتم اینکه انقدر معجزه وار شروع شد و جلو رفت آخرش چرا نشد؟ ولی الان خیلی بهتر میتونم بفهمم شرک خودم بود که تمام نتجیه هامو نابود کرد درواقع من کاری نکرده بودم همه چیزایی بود که خدا برام خلق کرده بود تو زندگیم و من فراموش کردم کی منو رو شونه هاش سوار کرده بود و اتفاقات رو برام رقم میزد.

    حتی امتحان آیلتس من انقدر معجزه وار بود که من اصلا نرسیدم برای آزمون بخونم ولی مثلا سوالای امتحان یا سوالایی بود که قبلا سر کلاس زبانام از تیچرام شنیده بودم یا سوالایی که بلد نبودم حسی بهم میگفت کدوم گزینه رو بزن، بخش ریدینگ متنی به من افتاد که قبلا خونده بودمش جایی و رایتینگ من موضوعی راجع به یه نقشه معماری بود که رشته من راجب این موضوع بود و به راحتی میتونستم یه متن راجبش بنویسم، و در نهایت دقیقا نمره ای که میخواستم رو گرفتم و به هرکی تعریف میکنم میگه این امتحان خیلی سنگین تر از این حرفاس اما چیزایی که تو تعریف میکنی خیلی راحت به نظر میاد،از نظر اونا راحته ولی منی که دیگه غرور و شرک ورزی واسم درس عبرتی شد و فهمیدم همیشه باید به خودم یاداوری کنم کی واقعا داره این کارارو میکنه، واسه من اون امتحان راحت نبود بلکه یه معجزه بود هرکیم ازم میپرسه میگم من واقعا خدا کمکم کرد و معجزه وار این نمره رو گرفتم وگرنه اصلا نرسیده بودم بخونم و تکنیک های آیلتس رو نمیدونستم اما خدای من همه چیو جوری کنارهم چید که اون نمره رو بگیرم.

    خلاصه که تنها کاری که باید بکنیم اینه که بهش اعتماد کنیم باهاش حرف بزنیم و فقط بگیم چی میخواییم و بزاریم اون بگه از کدوم مسیر و کی و از طریق کی و به الهام هاش گوش کنیم و عمل کنیم.

    خدایا بخاطر همه چیزایی که بهم دادی شکرت و بخاطر همه چیزایی که از دست دادم هزاران بار شکرت چون خطاهای وجودمو بهم فهموندن و باعث شدن هربار خودمو اصلاح کنم تا به چیزی که میخوام نزدیک تر شم.

    من هنوز خیلی راه طولانی برای نزدیک شدن به خدا و توحید دارم و این درک و آگاهی کوچیک الانم حتی شروع راهم نیست امیدوارم خدا هم من و هم همه شما عزیزان رو تو این راه هدایت کنه تا همگی به سمت خودش در حرکت باشیم و هرچی میخواییم رو خودش بهمون بده چون جز اون هیچ کس دیگه ای نمیتونه :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    محمدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 933 روز

    به نام پروردگار آسمان ها و زمین

    استاد نمیدونم چجوری این متنو بنویسم، فقط میخوام بنویسم…میخوام بنویسم تا خودم به وضوح برسم.

    من وقتی این فایلو دیدم گفتم غرور چیه دیگه…من باتوئم خدایا، من صفرم و تو بی نهایتی «∞=0+∞» و ما باهم بی نهایتیم؛ جمله قشنگیه ولی چیزی جز یک شعار نبود، بلکه اگه بود اینجوری رفتار نمی کردم؛

    بعد از دیدن این فایل یک سردرد عجیبی گرفتم، یک دلهره به جونم افتاد و میدونستم که مشکل دارم توی این زمینه ولی هیچی نمیفهمیدم، هیچی…

    همش خواستم فکر کنم فرق این که من ظرفمو بزرگ کنم با این که خدا بهم نعمت میده چیه… کی کارارو انجام میده بالاخره، پس نقش من چیه این وسط؛

    در لفظ میگم خدایا من هیچی نمی دونم و تو میدونی، من هرچی دارم از توئه و هزار حرف قشنگ دیگه ولی نمی دونم چرا یک نیرویی بعد از دیدن این فایل منو به دلهره انداخت که آیا من همونیم که میگم؟ همون بنده خاشع؟ همونی که میگه من دربرابر تو هیچم؟

    من این موقع ها میام می نشینم و با خودم صحبت می کنم؛

    نشستم با لفظ انگیزشی، کلی صحبت کردم که ما هر چیزی که داریم از خداست و… ولی نمی دونم چرا آروم نمی شدم، حرفا درست بود ولی یچیز درونم میگفت چرت نگو! شعار نده!

    گفتم:

    خدایا من هیچی نمی دونم، مغز کوچک من نمیتونه بفهمه که حتی نفهمیدن یعنی چی، از شدت فشار به درد میاد و نمیتونه اصلن بفهمه که قضیه چیه، فقط قلبم میگه که یچیز اشتباهه، تو بهم بگو… تویی که نیروی مطلقی بهم بگو… من هیچی نمی فهمم

    چیزایی گفت که اون لحظه منو خیلی آرومم کرد و کلی مثال برام آورد، از این که همین چند ساعت پیش چه افکار شیطانی و تکبرانه ای توی ذهنم داشتم…

    خلاصه اومدم اینجا فقط میخواستم بنویسم…بنویسم تا دوباره اون حرفارو بفهمم، خدایا من الانم سرم درد می کنه چون هنوز نمی تونم حرفاییو که اون لحظه بهم زدیو تحلیل کنم، تو نیروتو به دستانم بده و کلماتتو جاری کن؛

    من از خدا پرسیدم که فرق غرور دربرابر خداوند با غرور واقعی چیه، یعنی چی که دربرابر خداوند مغرور بشیم، مگه میشه، چون با شناختی که از قانون دارم فقط یک حرف نمیتونه باعث عمل و باور بشه، باید منجر بشه به یک عمل، ولی اون عمل چیه؟ من فقط باید بگم خدایا تو میدونی و من هیچی نمیدونم؟ تمام؟

    من یک دانش آموزم که به درآمد رسیدم و درآمدم ربطی به درسم نداره، اصلا من علاقه ای به این رشته تحصیلی ندارم، (اینجا کلی درمورد این که چرا پدر و مادرم منو مجبور کردن که بیام به این رشته و اینا توضیح دادم ولی باز اون احساس بد اومد سراغم، اون احساس که چرت نگو، تو ترسیدی، تو شرک ورزیدی و قدرت دادی به پدر و مادرت و الان میای میگی که اونا منو مجبور کردن) ولی خلاصه من توی برنامه نویسی که علاقه دارم بهش، به درآمد رسیدم، درآمدی که هیچکدوم از همکلاسیام خودشون به این درآمد نرسیدن.

    خدا به یادم آورد افکارمو، یادم آورد که چه فکرایی توی ذهنمه وقتی دارم به همکلاسیام نگاه می کنم، احساسم چیه…

    من درسم خوب نیست، با این که توی مدرسه تیزهوشان درس می خونم ولی اصلا درسم خوب نیست؛ خیلی از وقتا سعی کردم درس بخونم و مهارتمو توی درس تقویت کنم اما به حدی تمرکزم هنگام درس خوندن پایین میره که کلا بی خیال درس خوندن میشم، اونم دلیلش اینه که هیچ علاقه ای به اون درس ندارم و کلی سعی کردم حتی برای حفظ نمره هام هم که شده درس بخونم ولی به حدی علاقم منو میکشه سمت خودش که اصلا نمیتونم درس بخونم

    خلاصه سر همین که کلی تلاش کردم برای نمره 20 که نه اصلا 18 و 17، و نتیجه نگرفتم، ناخودآگاه حسودیم میشه به این که بقیه نمره 20 می گیرن و من با این که چندین روز کل آرامشمو از دست دادم و با رنج سعی کردم که مطالبو یاد بگیرم و به ظاهر هم فهمیدمش، ولی سر امتحان همچی خراب میشه و نمره بسیار پایینی می گیرم.

    وقتی همکلاسیمو می بینم که نمره خوبی گرفته، این سناریو توی ذهنم میاد که:

    «بدبخت الان که چی مثلا… حالا نمره 20 گرفتی، اصلا تو کنکور رتبه یکو بیار… و برو دانشگاه تهران پزشکی بخون، بعدش که چی میری دانشگاه بدون هیچ حقوقی، چه فایده؟ الان جیک جیک مستونته بعدش که چی؟»

    دقیقا همچین سناریویی توی ذهنم میاد و من همین الان اینو فهمیدم، همین الان فهمیدم که من چقدر افکار شیطانی دارم… درصورتی که اگه منم مثل اون افراد توی رشته مورد علاقم درس میخوندم، به شدت مشتاق دانشگاه بودم، به شدت میخواستم که برم فضایی که بقیه مثل خودم هستن و توی این موارد رغبت دارن ولی چون نیستم، چون ترسیدم از حرف بقیه، الان اینجام و میگم که شما ضعیفید، شما این تواناییو که من دارم، ندارید…

    کدوم توانایی؟ مگه توانایی تو واست کاری کرده؟ مگه تو همونی نبودی که تا 5 ماه پیش برای پروژه 60 هزارتومنی خواهش و تمنا می کردی تو سایتای کاریابی و الان که خداوند تورو هدایت کرده به این مسیر داری ده میلیون ده میلیون پروژه میگیری، میای میگی که دانش و علاقه من پولسازه؟ دانش و علاقه من بهتر از علاقه شماست؟

    مگه اون نمیتونه علاقش رو با همون قدرتی که تورو به اینجا رسونده ترکیب کنه و به اینجایی که هستی و یا بیشتر برسه؟

    تفاوت تو در نتایج با اون چیه؟ مگه اون به قدرتی که تورو به اینجا رسونده دسترسی نداره؟

    مگه علاقته که داره برات پول میاره؟ این علاقه که 5 ماه پیشم بود، تازه با پورتفولیویی که توش پر بود از نمونه کار خوب و خفن، پس چرا سر پول اینترنتت هم مونده بودی؟

    یادت نیست؟!

    یادت نیست که سه ماه شبانه روز برای یک پروژه که مبلغش 1 میلیون بود کار کردی و تهشم حتی سر تسویه این پول هم به مشکل خوردی… مگه این استعداده اونوقت نبود؟

    اصلا همین حرف که من ظرفمو بزرگ کردم تا تو نعمتاتو وارد زندگیم کنی هم اشتباهه، بخدا هزاران بار شده که افکار وحشتناک شرک آلودی داشتم با این که قانونو میدونستم ولی چرا توی این مسیر موندم؟ درسته نتیجه هام قطع شدن، به مو رسید، ولی پاره نشد…ولی این محفل رو ترک نکردم…

    وقتی میام مثل الان بدون هیچ مکثی افکارمو مینویسم، تازه میفهمم من تا امروز چه افکار وحشتناکی داشتم…من که کلی قانونو میدونستم ولی چرا در افکارم چیزایی وجود داره که بجز اذن خداوند من اصلا نمیتونم شناساییشون کنم، نمیتونم بفهمم که چه باوریو با خودشون دارن

    کلی فکر کردم که یک پروژه رو پیدا کنم که با روشایی که خودم قبلا داشتم و بکار می بردم مثل تبلیغات و… بدستش آورده باشم ولی نیست! بخدا حتی یک پروژه که بگم هزار تومن از این روشا درآمد داشتم رو پیدا نکردم، روشایی که شاه کلید بازاریابیه، شاه کلید جذب مشتریه، مال نخبگان فروشه و ازین اصطلاحات که همه جا می بینیم، ولی حتی یک بار نتونستم به نتیجه برسم؛

    پس استعدادی وجود نداره، منی وجود نداره، نخبه ای وجود نداره، مغز متفکری وجود نداره، همش اونه…همش اون…

    خیلی وقتا میشه که میام با برنامه قبلی و “استعداد خودم” یک صفحه وب رو طراحی کنم، ساعت ها میشینم و اونو پیش می برم ولی تهش یک نگاه که می کنم، متوجه میشم قلبم راضی نیست، اصلا اون صفحه یچیز خیلی آشغال دراومده با این که ساعت ها پاش نشستم؛

    اما وقتی میام و ایندفعه با قلبم، با آرامش، از اول هرچی اون میگه رو انجام میدم، توی نیم ساعت چیزی درست میشه که خودم هر نیم ساعت نگاهش می کنم و تحسین می کنم “خلاقیتمو” ولی این خلاقیت از کجا میاد؟ جز چیزی بوده که همون لحظه از قلبم بهم رسیده؟

    خلاقیت = الهامات خداوند

    و خداروشکر وقتی یچیز نادرسته، یچیز قشنگ نیست، با این که ذهنم چون خیلی زحمت کشیده میگه عالیه!، قلبم میگه پاکش کن دوباره بنویس، ایندفعه گوش بده من چی میگم؛

    خداروشکر الان میتونم همون حرفایی که اول متن گفتمو دوباره به خودم بگم ولی ایندفعه میدونم که این حرف دقیقا یعنی چی، و یک وِرد نیست و با خوندنش میفهمم که چه عملیو باید انجام بدم؛

    استاد عزیزم ممنونم و عاشقتونم؛ بارها خواستم این متنو پاک کنم که چه چیزای ضد قانون رو نوشتم ولی خب این منم و اگه الان چشم پوشی کنم ازش، یعنی صورت مسأله رو پاک کردم، بنابراین تمام این مواردی که بالا گفتم توی ذهنم هست و موقع نوشتن فهمیدم که توی ذهنم وجود دارن و باید بهشون حواسم باشه.

    و چی ازین آرامش بخش تر و بهتر که برای کوچکترین کارت از اون یاری بخوای و اون چیزیو بهت بگه که نتیجه میده، مطمئنا نتیجه میده… مثل این فیلما که آینده رو پیشبینی می کنن، چی ازین هیجان انگیز تر؟

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 928 روز

      چقدر زیبا نوشتی

      چقدر خوبه که برسیم به جایی که بفهمیم هیچی نیستیم و به درکی برسیم که من با اون همه استعداد و مغز متفکر و سلامتی و ثروت هیچی نیستم،چون در اصل اون صفت‌های خوب از من نیست از خداست

      رسیدن به این درک از همون من من کردن‌ها میاد،اگر اون من من کردنها نبود و اون ضربه ها از شرک نبود الان درک این فایل توحیدی امکان پذیر نبود….

      مولانا به شمس گفت پس زخم هایم چه می‌شود و شمس گفت: خداوند از اون زخم ها وارد میشود…

      اگر اون شک ها و تردید ها و گمراهی ها نبود درک این قوانین سخت میشد و اگر الان اینجاییم بخاطر درهایی که زدیم و باز نشد هست اگر الان اینجاییم از همون من من کردنهایی هست که باعث قطع شدن اون همه خیر و برکت شد و چقدر خداوند رحمان و رحیم است که ما رو در آغوش میگیره و هدایتمون میکنه به راه درست و قلبمون رو باز میذاره برای درک بهتر قوانین تا ما از رحمتش بیشتر بهره ببریم….

      پناه میبرم به الله از خودم و از شرک

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمدرضا صادقی گفته:
        مدت عضویت: 933 روز

        سلام دوست عزیزم

        دقیقا همه این مطالب رو وقتی درک می کنیم که ضربشو خورده باشیم، وقتی که هزاران هزار مثال از وقتایی که به قانون و این آگاهی ها عمل نکردیم و ضربشو خوردیم داشته باشیم.

        همه ما به این دلیل اینجاییم که تضاد دیدیم، تلاش کردیم ولی به نتیجه دلخواه نرسیدیم؛

        اونوقته که لحظه طلاییه، وقتی که تصمیم می گیری در برابر خداوند تسلیم بشی و از اون بخوای که بهت راهو نشون بده، بگه راز این که بقیه به اون نتیجه رسیدن و تو نرسیدی توی چیه که خداوند به بینهایت روش مارو هدایت می کنه؛ که همین تسلیم شدن خودش شهامت میخواد، نیاز داره که غرورتو بذاری کنار

        این که هر کدوم از ما به روش کاملا متفاوت هدایت شدیم به این مسیر، گواه بر هدایت خداوند هست

        ویاهم تصمیم می گیری که روشتو عوض کنی، پلتفرم فعالیتتو عوض کنی، به فلان روش جدید تبلیغ کنی و هزاران راه و روش دیگه که بازهم همون نتیجه های قبلی رو می گیری؛

        هر بار که این ضربه هارو میخوریم یک نیرویی در درونمون میگه ببین من هستما…راهش این نیست…از من بپرس

        و روش دومی هم چیز بدی نیست، باعث میشه تا وقتی تسلیم شدی، دیگه تا آخرش وایستی و نگی فلاش روش جدید اومده برم اونو امتحان کنم تا نتیجه بگیرم؛

        چون وقتی وارد این مسیر میشیم، به دلیل قانون تکامل شاید با این که روی خودمون کار کردیم، نتیجه ای که مغز ما منتظرشه رو نگیره و دنبال راه میانبر برای رسیدن به اون هدف باشه

        ولی وقتی چهار پنج تا مثال از این که با همون راه میانبرا نتیجه نگرفتیم و ضربه خوردیم رو داشته باشیم، دیگه میگیم این همون مسیر اصلیه، این تنها مسیر رسیدن به خواسته هاست

        پس اگه یکسری از افراد همیشه از جهان ضربه می خورن، ( همون افرادی که نجوا های شیطان به عنوان مثال هایی از نا عدالتی جهان ازش یاد می کنه) این خود عدالته…چون ما باید اینقدر ضربه بخوریم از جهان تا یروزی بفهمیم اینا راه اصلی نیستن و تسلیم بشیم…

        خداروشکر.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    شایسته جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2345 روز

    به نام یکتا قادر متعال

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان گلم.

    استاد عزیزم اومدم سایت رو چک کردم که جلسه ی بعدی باورهای قدرتمند کننده و محدود کننده رو ببینم که با این فایل بینظیر مواجه شدم و ازتون بسیار سپاسگزارم.

    اولین الهامی که از گوش دادن به این فایل دریافت کردم بشارتی از جانب خداوند بود و احساس شادمانی که:

    تحقق رویاهات و وعده هایی که بهت دادم بسیار نزدیکه،

    یادت باشه هر نعمت و برکتی که وارد زندگیت میشه از جانب منه،

    یادت باشه به خودت مغرور نشی و بیش از پیش در برابر من خاضع و خاشع باشی.

    و ممنون که مفهوم روی دوش خداوند بودن رو واضح تر توضیح دادین که یعنی، تسلیم خداوند بودن.

    و تسلیم خداوند بودن چه ارتباط جالبی با باور های قدرتمند کننده داره که:

    هر چقدر ما روی باورهای خودمون کار میکنیم و باورهای محدود کنندمون رو تبدیل به باورهای قدرتمند کننده میکنیم اجازه میدیم وجود ما بیشتر و بیشتر تسلیم رب باشه،

    اجازه میدیم وجود ما قلمرو رب بشه،

    اجازه میدیم اراده ی خداوند در جسم و جان ما جاری بشه، و خیر و برکت و نعمت رو در زندگیمون جاری کنه.

    و به اندازه ای که دست از پارو زدن(مقاومت در ذهن و عمل) بر میداریم، اجازه میدیم امواج دریا ما رو به ساحل برسونه.

    اجازه میدیم دست ما دست خداوند باشه، مانند آیه ای که میفرماید این شما نبودید که تیر رو رها کردین، من بودم که تیر زدم.

    این یعنی اراده ی خودمون رو که قطره ای بیش نیست در راستای اراده ی پروردگار که دریاست فنا کنیم و قدرت دریا رو داشته باشیم،

    و البته یادمون باشه ما همون قطره هستیم.

    و این زیباترین ارتباطیه که بنده میتونه با رب خودش داشته باشه.

    استاد عزیزم خیییییییییلی زیبا بود وقتی میگفتین که هر چی دارم از خداوند دارم و تسلیم خداوند هستم.

    باعث افتخارمه که چنین استاد یکتاپرستی دارم و یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد با درس های شما ارتباط بگیرم همین روحیه یکتاپرستی شما و ارتباط درستتون با خداوند بود که این اطمینان رو بهم میداد که در مسیر درستی هستین.

    یک جای دیگه هم به همین اندازه بهتون افتخار کردم، که گفتین:

    تکیه من فقط به خداست نه به این ثروت و امکاناتی که دارم،

    و اگر همه اونها رو از دست بدم با تکیه بر خداوند همه این نعمتها رو بدست می آورم، چه بسا با شکلی متفاوت…

    امیدوارم که همیشه در مسیر شکوفایی موفق باشین و همیشه شاد و خوشبخت باشین…

    و البته فتبارک الله احسن الخالقین.

    اینکه روی دوش خداوند بنشینیم و او به بهترین و مناسبترین شکل ممکن کارها رو برای ما انجام میده، من رو یاد تمرینی در یکی از جلسات قانون آفرینش انداخت:

    در این تمرین صفحه کاغذمون رو به دو قسمت تقسیم میکردیم و در یک قسمت مینوشتیم ” کارهایی که ما باید انجام بدهیم” و در قسمت بعدی مینوشتیم ” کارهایی که خداوند برای ما انجام میدهد”

    یادمه برای هر خواسته ای که داشتم کارهای بزرگ و سخت رو برای قسمت خداوند مینوشتم و کارهای کوچک و مورد علاقم رو در قسمت خودم مینوشتم.

    اون زمانی که در شرایط سرد و تاریکی قرار گرفته بودم خداوند این بشارت رو برام فرستاد:

    “هله نومید نباشی که تو را یار براند

    گرت امروز براند، نه که فردات بخواند

    در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا

    زپس صبر تو را او به سر صدر نشاند

    و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها

    ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند”

    و اون نقطه تاریک و سرد نقطه عطفی در زندگیه من بود که من رو در مسیر جاده ی زیبای خودشکوفایی در کنار شما قرار داد.

    و این بارزترین جایی بود که به مو رسید اما پاره نشد و من شاهد دستان قدرتمند خداوند بودم و از اون به بعد قدرتش رو در زندگیم با وضوح بیشتری میبینم و تجربه میکنم.

    تا پیش از اون به ظاهر فردی مذهبی و با ایمان بودم. ایمانی که در وهم من بود و هیچ عینیتی در زندگی من نداشت!

    من در وهم خودم تسلیم بودم اما در عمل به سختی در یک دریای مواج پارو میزدم و با اینکه بسیار تلاش میکردم از خواسته هام دورتر میشدم…

    اما از وقتی که در دل اون سرما و تاریکی تونستم گرمای دستان خداوند را که همیشه نگهدارم بوده است، حس کنم و در این مسیر زیبا قرار بگیرم،

    در مسیر تسلیم خداوند بودن و در مسیر الهامات قدم برداشتن و روی دوش خداوند نشستن،

    هر روز زندگیم لذتبخش تر شده

    هر روز نعمتهای بیشتری را دریافت کرده ام

    هر روز دری تازه به رویم گشوده شده

    هر روز خودم را به رویاهایم نزدیکتر میبینم و جرئت بیشتری پیدا میکنم که خواسته های بزرگم را از خداوند بخواهم.

    خدایا شکرت که دروازه های آگاهی را به رویمان گشودی.

    ای خدایی که ماده را از عدم خلق کرده ای، شکرت که این جسم خارق العاده رو خانه ی جان ما در این سفر هیجان انگیز قرار دادی.

    خدایا شکرت که خواسته ها را در وجودمان قرار دادی و هر آنچه را که در این سفر نیاز دادیم و خواسته ماست پیشاپیش برایمان خلق کرده ای.

    شکرت که همواره هدایتمان میکنی تا هر چه آسوده تر و لذتبخش تر خودمان را در این سفر تجربه کنیم.

    خدایا شکرت برای وجود گروه صمیمی عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1548 روز

    خدای بزرگم من هر چه دارم از تو و من از خودم هیچ ندارم .

    سلام به یکی از بهترین نعمت های زندگیم استاد عباسمنش عزیزم

    مثل یک تشنه از شنیدن این فایل جرعه جرعه آگاهی مینوشم

    مثل یک تکه از پازل گم شده ی زندگیم فایل رو دریافت کردم که انگار کاملترم میکنه ….

    توحید

    توحید

    توحید

    واقعا توحید و باورهای توحیدی گمشده ی همه ی ماست ،چه به موقع این رو بهمون یاد آوری کردین استاد جان

    منم از این موضوع ضربه خوردم و الان که فک میکنم میفهمم اونجاها که یهو نتیجه ها متوقف میشد جریان چی بوده …

    استاد جان خدا حفظتون کنه شما دنیا رو برای ما زیباتر کردین یا بهتره بگم شما کاری کردین ما زیبایی های دنیا رو به جای زشتیهاش ببینیم

    استاد جان من دوست دارم کامنت زیاد بنویسم ولی انگار با نوشتن خیلی نمیتونم حق مطلب رو بیان کنم ولی کمال گرایی رو کنار گذاشتم که حتما باید یه کامنت عالی بنویسم و فقط نوشتم هر چند کوتاه و….

    خاستم با چند جمله ای تشکر و قدردانی خودم رو از شما ابراز کنم

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    مرتضی فتوحی گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و بچه های سایت من واقعا از خواندن کامنتهای دوستان لذت میبرم

    بریم برای تمرین

    کجاها خداوند درهارو برات باز کرده و مسیر را هموار کرده

    من زمانی که ورشکسته مالی شده بودم قبل از ورشکستگی کارهای اشتباهی انجام داده بودم که به دادگاهی کشیده شده بود و طرفی که از من شکایت کرده بود میتوانست پول اضافه بر سازمان از من بگیره و هم زندان بندازه نزدیک به زندان رفتنم بود که یه اتفاقی افتاد که دل شخص به رحم اومد و با من توافق کرد و با پول کمتر راضی شد رضایت بده و من بابت اون دادگاهی راحت شدم

    کجاها به خودت و توانای هات مغرور شدی و تواضع بر خداوند را فراموش کردی

    من توی کار الانم کا خریدو فروش گوسفند هست اوایل چون اونقدر بلد نبودم و همیشه به کمک خداوند خرید ها وفروشهارو انجام میدادم و با احساس خوب و با توکل بیشتری کار هامو انجام میدادم خیلی خوب و راحت کارمو انجام میدادم ولی از و قتی که کارم را یاد گرفتم و خودم با دانسته های خودم کار ک را انجام میدهم خریدهای مثل گذشته نتوانستم انجام بدهم و همیشه با اونی که من حساب کتاب میکردم جور در نمیامد ولی الان باز دوباره تمرین میکنم کارهامو بسپارم به خداوند و بیشتر اوقات میگویم من نمیدانم تو درستش بکن ولی باز هم افسار کارم و زندگیم را در دست میگیرم انشاالله روزی برسد تمام زندگیم را به خداوند بسپارم

    با تشکر از همه دوستان گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    روح الله آقاسی گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته …

    دوستان هم مسیر درود به همه شما …

    من چند وقتی میشه که توجه تمرکز و رو از چیزهای که دوستدارم برداشتم ..و زیاد از خدا تشکر نمیکردم …

    وباعث شد به دیگران به عنوان رب نگاه کنم و کمک بگیرم چنان از جهان سیلی خوردم که الان خدا رو شکر دارم با ماشین کار میکنم در آمد چند میلیونی به راحتی امد رسید به کف و علت خودم فهمیدم ….

    گوش شنوا داشتم برای گلایه دیگران و برای ناشکری کردن …

    بیشتر از ناشکری بچه سوم شروع شد بجای رسید که به خدا گفتم اشتباه کردی به من بچه سوم دادی و کلی گلایه ….خلاصه چنان از مدار پرت شدم بیرون که نگو دیشب از خداوند متعال خواستم هدایتم کنه که معرفیم کرد به فایل استاد در مورد(((((غذای ذهن))))))واقعا استاد هرچی تشکر کنم کمه هر چی سپاس گزار باشم کمه وقتی صبح بیدار شدم و شروع کردم فعالیت با تپسی شروع به شمارش ماشین خارجی ها کردم یاد حرف شما افتادم که سر پارک وی هرچی ماشین خارجی رد میشود شما شمارش میکردید …حالا که دارم این مطالب مینویسم با ذهن مقاوم بسیار تو تنش بودم …

    خلاصه بگم حال واحساس خوبی پیدا کردم …

    خدایا شکرت بابت سایت خوب استاد که تو دسترس هست ..

    خدایا شکرت بخاطر فایل های مجزای

    خدایا شکرت بابت عقل کل

    خدایا شکرت بابت جواب خوب دوستان تو عقل کل …

    خدایت شکرت هر جا اعتبار و دادم به دیگر رب ها منظور ادم های دیگه چنان سیلی زد که حواسم و جمع کنم …

    استاد عزیز بهتر روزها کنار شما رقم خواهد خورد …باز هم ممنون ،سپاسسگزار،متشکرم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: