درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
    378MB
    60 دقیقه
  • فایل صوتی درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
    59MB
    60 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

354 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    به نام خدایی که هر آنچه دارم از آن توست

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه

    دقیقا گذشته مذهبی من هم مثل استاد هست با این فرق که من توی قم نبودم

    حتی کلیه اعیاد و دعای کمیل و…. من میرفتم

    ولی از جایی که قوانین و خودم رو شناختم دیگه اصلا با اون دید قبلی نگاه نکردم

    و همیشه سعی کردم خودم رو با قوانین اکی کنم که البته همیشه سعی کردم توی مسیر باشم و بمونم

    که با کمک خدا و آگاهی های ناب استاد خدارا شکر تا الان خوب بوده

    تک تک کلمات استاد رو من با تمام سلول های بدنم تحسین می‌کنم و خدارا هزاران مرتبه شکر میکنم توی دوره ای دارم زندگی میکنم که استاد هم هست و میتونم از این آگاهی ها استفاده کنم

    واقعا اگر بتونم معنی دقیق شرک روی توی ذهن و قلبم به صورت واقعی و عملی جا بندازم 100 درصد زندگی رنگ و بوی عالی و قشنگی برای من به خودش میگیره

    بارها شده که خود من توی شرایط مختلف فقط فقط روی باور توحیدی حتی همون لحظه کار کردم و خدا هم همون لحظه جواب من رو داده از نجات پیدا کردن و زنده ماندن تا مراحل مختلف ثروت و روابط و….

    ولی باز هم من خودم غافل میشم از قوانین و به صورت بولت توحیدی بودن

    و دقیقا همون جا هست که ضربه می‌خورم و کلی عقب میوفتم از مسیر قشنگ زندگی

    و به نظر خودم که حتی جز اهرم رنج و لذت زندگیم هم هست با بالاترین اولویت ماندن و کار کردن توی خود سایت استاد هست که میتونم توی مسیر باشم

    و دارم به شدت روی این قضیه کار میکنم که فقط باشم توی سایت در مرحله اول

    مرحله دوم انجام دادن توی عمل به این آگاهی ها هست که دارم روزانه روی باور های همون روز کار میکنم

    مرحله سوم

    انجام دادن به صورت مستمر هر دو مرحله قبلی هست

    و بعد دیدن نتایج که خیلی زیاد قبلا تجربه کردم

    خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین

    وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

    امروز صبح بیدار شدم داشتم سپاسگذاری میکردم

    که یه حسی بهم گفت برم تو سایت اصلا منتظر فایل جدید نبودم

    اما وقتی اومدم تو سایت واقعا ذوق کردم و وقتی عنوان فایل رو دیدم بیشتر ذوق کردم

    قوانین قران در قران کریم

    میخوام با توجه به گفته های استاد برداشتها وتجربیات خودمو بگم

    ادم وقتی قران رو میخونه و باتوجه به نگاه ودیدگاهی که از استاد یاد گرفته و باباور به اینکه من میتونم قران رو بفهمم ودر جهت فهمش

    خداکمکم میکنه ودرک میکنه

    دیگه خیلی از جامعه از لحاظ دیدگاهی فاصله میگیره که بعضی وقتها حتی ادم نمیتونه دیدگاهشو بیان کنه چون انقدر تفاوت هست که دیگران حتی

    نمیتونند درموردش فکر کنن چ برسه بپذیرنش مگه

    اینکه اماده باشند

    این بحث حدیث که بیشتر علماى ما فقط با حدیث صحبت میکنند و هیچ استنادی از قران ندارند وهمش ساختگیه و ما کل دوران زندگیمون همینو

    شنیدیم که فلانی حدیث اومده اینجوری

    ادم وقتی چیزی رو پیچیده ببینه هیچ وقت سمتش نمیره کلامغز خود من اینجوریه اگه بدونم چیزی پیچیده اس خیلی مقاومت دارم برم سمتش

    اما وقتی قران رو شروع کردم به خوندن البته به صورت تکاملی فهمیدم اصلا پیچیده نیست میشه فهمید نیاز به عالم نداره

    اگر ما میدونستیم که قران خوندن ودرک ومفهوم اون واجرای قوانینش به ما بیشتر از کتاب های درسی کمک میکنه‌ و به مسیر دلخواهمون هدایتمون

    میکنه دیگه انقدر به خودمون فشار نمیاوردیم

    یا سرصف باعشق وایمیستادیم

    اینکه خداوند با توجه به شرایط تو بهت الهام میکنه باعث میشه ادم دست به کارهای احمقانه نزنه

    بعضی وقتها بچه ها تو سایت از الهاماتشون

    مینوشتند ومسیر طی شده الهاماتشون که خیلی

    باعث گمراهی من میشد که برای فلانی اینجوری

    اتفاق افتاده اما خب من که شرایط اون رو ندارم

    پس من بهم گفته نمیشه

    غافل ازاینکه خدا از هرکجا هستی یک قدم جلوتر تورو میبینه و بهت میگه

    چقدر این حرف درسته که خداوند سریع ترین کوتاه ترین راه رو به تو الهام میکنه ومیدونه سریع ترین راه برای رسیدن به اهدافت چیه

    داشتم دیروز به این موضوع فک میکردم که موسی

    چطور یک نفر رو میکشه و خدا توبه اون رو میپذیره

    واونو پیامبر میکنه و ازگناهش میکذره

    اما الان اگر کسی کوچکترین گناهی مرتکب بشه خدا اونو میبخسه اما خلق خدا با هزار تاقضاوت میخوانداونو ازبین ببرن

    حالا داستان موسی که بعد این اتفاق به ظاهر بد چه تغییراتی براش اتفاق میفته

    استاد این مطلب رو گفتن که ما خیلی راحت تو دام شرک میوفتیم و واقعا اینطوره و نمیدونم واقعا چرا

    من ضربه های زیادی از شرک خوردم وشخصا خیلی باید مراقب این شرک نورزیدن باشم

    که حتی فکر کردن به اینکه کس دیگه ای میتونه به ما کمک کنه شرکه حتی فکر کردن

    دیشب داشتم جلسه 7عزت نفس رو گوش میدادم

    که استاد میگه شما‌ باید مسئولیت صدرصد زندگی خودتونو بپذیرید و شما مسئول هرچی که

    توزندگیتون دارید هستید

    واین خالق بودن زندگی چقدر کمک میکنه به انسان که شرک نورزه اوایل که با استاد اشنا شدم اصلا نمیتونستم بپذیرم که من خالق شرایطم هستم

    یه جورایی پذیرشش برام سخت بود و از زیرش در میرفتم

    یه جورایی خالق بودن رو کار سختی میدونستم

    میگفتم باید پدرم دربیاد یا من خالق باشم چطوری

    اما الان واقعا تمام سعی و تلاشم اینه که بیشتر خلق کنم تو زندگیم و بیشتر ایمان بیارم که من خالق زندگیم هستم با فرکانسهام

    اما یک چیز تو این فایل از همه چی برای من شگفت انگیز تر بود و هیچ وقت

    از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم

    وهیچ وقت نمیدونستم این چه قدم بزرگیه و فکر میکردم عادیه چون بلا خره موسی پیامبره دیگه این بوده که

    موسی چ ایمانی داشته که رفته و جلوی فرعون

    وایستاده و‌گفته تو هیچ قدرتی نداری

    از این دیدگاه بهش نگاه کنیم که ایمان و وحی والهامات خداوند چه اطمینان و اعتماد به نفسی

    تووجود ادم میکاره که تا این حد بهش قدرت میده

    چیزی که نتایج استاد رو اینجوری متمایز کرده از مابقی اینه

    این درک توحید و در اولویت قراردادن این الهام درونی چرا چون اگر غیر از این بود این فایل یک

    ساعته انقدر تآثیر گذار نبود که الان در حالی که من از نقطه نظر خودم در موردش مینویسم هزار نفر هم

    دارند مینویسند و همین یک ساعت فایل اگه جمع

    بندی بشه کامنت هاش یک کتاب کامل در مورد درک قوانین جهانه

    هیچ‌وقت یادم نمیره یه روز از خداپرسیدم که چطور امکان داره یک ادم که مثل همه ادمهای دیگه است منظورم استاد بود اینطوری این قوانین رو درک کنه و انقدر واضح بیان کنه که همه بفهمنش

    همون روز بهم گفت برو سوره یوسف رو بخون

    واونجا که یوسف برادرش رو نگه میداره تو مصر اونم با ترفندی که خدا میگه ما بهش علمشو دادیم وگرنه طبق قوانین احکام مصر اونموقع نمیتونست همچین کاری بکنه

    وحتی خود استاد گفتن که دلیل تمام موفقیت های من درک توحید و عمل به اون بوده

    و چه چیزی توحیدی تر از این که من خالق زندگی ودنیای خودم هستم خودم

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2080 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان….

    به نام خدای وهاب که بی حد و حصر میبخشه

    این پیام صرفا، سپاسگزاریه…

    سپاسگزاری برای تمام نعمت هایی که بهم دادی…

    خدایا ازت سپاسگزارم ، برای اولین باران پاییزی که امروز بارید و همچنان هم در حال باریدن هست و منچستری کرده هوا رو…..

    خدایا ازت سپاسگزارم برای این هوای بسیار بسیار دلچسب و بینظیر….آدم دلش میخواد بره بیرون و ساعت ها راه بره زیر بارون…..

    خدایا ازت سپاسگزارم برای این اراده و تعهد در مسیر 22 روزه پروژه خانه تکانی ذهن، گام به گام….

    خدایا ازت سپاسگزارم برای حضور استاد عزیزم و خانم شایسته تو زندگیم…بینهایت حضورتون پربرکته برام….عاشقتووونم

    خدایا ازت سپاسگزارم برای این دستان قدرتمند و سالمی که بهم دادی، میتونم فایلها رو نت برداری کنم، میتونم تو این سایت الهی کامنت بزارم و کلی حالم خوب بشه، هر روز بهتر از دیروز….

    خدایا ازت سپاسگزارم برای این سقفی که بالای سرمه، این خونه گرم و نرم…این همسر مهربون، این خانواده خوب…این خنده های از ته دل….این حال و احساس عالی….

    خدایا ازت سپاسگزارم برای اینکه شغل دارم، کسب و کار خودمو دارم….این ایده کسب و کار رو هم تو بهم دادی…یادته؟ از تو خونه شروع کردم….بعد تو دوباره هدایتم کردی به گسترشش….

    خدایا ازت سپاسگزارم، برای این جریان ثروتی که تو زندگیم جاریه….تو برام مشتری میشی….لبخند مشتری میشی…رابطه خوب میشی….طعم خوب غذام میشی….جذبم میشی….و همه جا همه جا حضور داری، انرژیتو میگیرم….

    خدایا ازت سپاسگزارم، برای حضورت تو زندگیم….من حست میکنما، حواست بهم باشه….میدونم هوامو داری، تنهام نمیزاری، میدونم همه جوره کنارمی…..عاشقتم….

    خدایا ازت سپاسگزارم برای این دوستان بسیار عزیز و ارزشمند تو این سایت….چقدر که دوستتون دارم و همه جوره عاشقتوووونم….

    بچه ها هوای الان شیراز رو براتون آرزو میکنم….

    و این یه آرزوی بسیار نزدیکه برای همتوووون….

    اینقدر که هوا منچستریه….

    عاشق همتووووووونم…..

    مراقب زیبایی هاتون باشید…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1756 روز

    به نام خداوندی که هرآنچه دارم ازآن اوست

    الهی صدهزاران مرتبه شکرت که دراین مسیر دارم شخصیتم رو توحیدی تر پرورش میدم

    استادجان خداروهزاران بار سپاسگزارم که امسال شما هدایت شدید به ضبط کردن این دسته از فایلهای توحیدی و ارزشمند تا من بیشترروی این هدفی که امسال برای خودم تعیین کرده بودم متمرکز تر باشم

    این فایل رو بعدازچندین بار گوش دادن،و به یاد اوردن خاطرات زندگیم،دوست داشتم دوباره فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو با عشق ببینم،و چقدر دیدم این تغییرات درونی شمااستادعزیز رو ازسال نودوسه تا به الان

    واقعا تحسین برانگیزه این حداز ارامشی که در کلام شما جاری شده و همون موضوعی رو که ده سال پیش بیان میکردید الان هم همون موضوع رو با یک صلابت خاصی بیانش میکنید و بیشتر بر دلوجان مینشیند

    چقدر وقتی این حرفتون رو تو اون فایل میشنوم که میگید شرک در دل مؤمن مانند راه رفتن مورچه برروی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است،منو به فکر عمیقی فرو میبره و باخودم ساعتها فکر میکنم که چقدر ضربه ها خوردم ازین شرکی که ورزیدم و در دل تاریکی شب چیه؟در دل روز خیلی واضح شرک ورزیدم و همه رو غیراز خدا تو ذهنو قلبم بزرگ کرده بودم

    چقدر لذت میبرم وقتی که داستانهای قران رو میشنوم و میبینم چه ایمانی رو هرکدوم از پیامبرا در عمل نشون دادند و خداهم چه پاداش عظیمی رو بعداز اجرای ایمانشون در عمل به اونها عطاکرده واقعا تحسین میکنم پیامبران اون زمان رو که بااون همه بی ایمانی قومشون انقدر زیبا تونستند ایمانشون رو حفظ کنند و همه چی رو بسپارند به خدا و خداهم به بهترین شکل ممکنش هرقومی رو به سزای اعمال بی ایمانیشون میرسوند

    وقتی داستان لقمان رو‌میخونم که خدابهش حکمت میده،داستان سلیمان رو‌میخونم که چنان به بهش پادشاهی میده که برای هیچ کس بعداز اون شایسته نبوده،وقتی داستان مادرموسی رو میخونم که بخاطرایمانش به خدا چه آرامشی خدا به دلش میندازه،یا اینکه داستان مریم رو که خدا اون رو از هر تهمت و بدوبیراهی حفظش میکنه

    یاوقتی که صدای یونس رو در دل تاریک های دریا میشنوه و نجاتش میده

    یااینکه نوح رو بعداز چندصد سال پیروزش میکنه و از عظیم ترین طوفان نجاتش میده،واقعا شگفت زده میشم ازین همه ایمانی که درسخت ترین شرایط زندگیشون نشون دادند و چه درجه ومقامی رو از آنِ خودشون کردند

    ماآدما بااینکه این همه الگوهای بی نقص سالیان سال توقران توی همه ی خونه هامون داشتیم اما متأسفانه اونقدر غرق در حواشی شده بودیم که هیچوقت نخواستیم دقیق به این داستانا درست فکر کنیم و یکم به این مغز پوچمون فشار بیاریم که دلیل اووردن اینهمه داستان توی قران بخاطر چیه

    یادمه وقتی که میخواستم ازدواج کنم اولین چیزی که مامانم برای جهیزیم آماده کرد،دوتا جلد کتاب مرجع تقلید بود و اصرار براین داشت که دارم ازاون جدامیشم و یک خونه وو زندگی رو قراره بچرخونم طبق این مراجع تقلید پیش برم و مبادا نتونسته باشم غسلم رو درست جای بیارم،یااینکه مبادا خمس و زکاتم رو به موقع پرداخت نکنم و و ازینجور احکام که ماشالله همه ی خانواده های ایرانی درگیرشونن و هنوز هم بسیاری از اونها درگیرهمین مسائل هستند

    هیچوقت مادرم بهم این نصیحت رو نکرد وبگه که اگه کسی بهت تهمت زد،یابهت بی احترامی کرد،یا ناراحتت کرد،اون‌رو ببخش و اجازه بده آدمای درست حسابی تر وارد زندگیت بشه

    همیشه تو مغزمون کرده بودن که هرکسی ازفامیل بهت همه ی این بی حرمتی هارو کرد،بلاخره مافامیلیم و اگه گوشت همدیگه رو خوردیم نباید استخون همدیگه رو بنذاریم بره،باید باهمدیگه بسوزیمو بسازیم و همین فامیلمون رو بچسبیم چون دنیا ازین آدمای بدتر رو بهمون نشون میده

    وما سالهای سال بی احترامی های همدیگه رو تحمل کردیم،دور همی های پراز استرس و هیجان رو تحمل کردیم،اون آدم پولدار توی فامیلمون رو بااون همه کبروغرورش تحمل کردیم،بخاطراینکه نسبت فامیلی داریم و جلوش خمو راست شدن برامون یه عادت شده بود….

    الان خیلی از این رفتوآمدا کم شده،خیلیا ناراحتن که چرا مثل قدیم نیست که زیادباهم رفتوآمد میکردیم،اما من خیلی خوشحالم که آدما دارن درهرلحظه بیشتر ایمان میارن به یک خدایی که میتونه آدمای بهتر رو وارد زندگیشون کنند

    شاید خیلی از قوم و طایفه ها باشه که هنوز چسبیدن به اون عقاید گذشتگان خودشون و دارن یکسری رفتوآمدها و سنتهای قدیمی رو حفظ میکنند،اما میبینم خیلی از خانواده هایی رو که بهتر ایمانشون رو نشون دادند،و وقتی که میبینن کسی تو فامیل زیادی حرف زور میزد،یابی احترامی میکرد،خیلی راحت اون رو بوسید و گذاشت کنار و ازون به بعد چه پیشرفت عظیمی رو درزندگیش دیدم،و قشنگ میفهمم ازوقتی که رابطش رو بافلان شخص توی فامیل قطع کرد درهایی از نعمتو ثروت به روش باز شد

    ازوقتی که بیشتر معنای شرک رو درک کردم،بیشتر فهمیدم که چقدر ما یکسری از شخصیتهای غیرقابل تحمل افراد توی فامیل رو بخاطر باورهای بی منطق تحمل کردیم،و اجازه ندادیم که خدا ازون بهترش رو وارد زندگیمون کنه

    خداروشکر تاحدود نسبتاً خوبی دارم تواین قضیه بهتر عمل میکنم و دیگه نخواستم رفتار فلان آدم رو توی فامیلمون تحمل کنم و رفتوآمدم رو باهاش حفظ کنم به این خاطرکه اون فامیلِ منه پس باید هرنوع بی حرمتی رو از اون تحمل کنم

    خیلی خیلی کارکردن روی موضوع شرک نیاز داره که درتمامی جنبه های زندگیمون هروز بهتراز دیروزمون و این لحظه بهتراز لحظه ی قبل عمل کنیم،چون همه ی ما آدما بخاطر همین شرک ورزیدنمونه که جلوی رشدوپیشرفتمون رو گرفته

    من خودم در موضوعی که بارداری دومم یک بارداری ناموفق بود،یکسال طول کشید که بتونم تمامی عوامل بیرونی رو از ذهنم پاک کنم تا به یک آرامش عمیق تری برسم،اونقدر نجوا ها از هرطرف بر من حمله میکردن که نیازداشت برای هر نجوایی یک منطق درست و بجا بیارم و اونو آروم کنم

    خداروصدهزارمرتبه شکر که تونستم خالصانه به درگاه خداوند طلب عفو کنم و خودم رو ببخشم و رنگ خدا رو تو قلبم دوباره پررنگ کردم و تونستم ازونهمه هیاهوی ذهنم نجات پیداکنم و دیگه به خودم قول میدم که هیچوقت نخوام اون عوامل بیرونی رو مقصر این اتفاق بدونم و بجاش روی ایمانو توکلم به خدا کارکنم و فقط و فقط روی خودش حساب باز کنم که‌اون فرمانروای کل کیهانه و با دقت و نظم خاصی داره جهانش رو مدیریت میکنه،ومدیریت من و رسوندن من به خواسته هام برای خدا مثل یک پلک در یک صدهزارم ثانیه بهم زدنه

    استادجان ازتون بی نهایت سپاسگزارم که هربار سخاوتمندانه تر درمورد توحید و آیه های محکم قران لب به سخن می گشایید و انقدر زیبا دارید یکتاپرستی رو ترویج میدید

    خدا بهتون کمک کنه تا همیشه بهترین ورژن خودتون رو برای اونایی که لیاقت شنیدن،درک کردن و عمل کردن دارن ارائه بدید،و من هم جزو اون دسته ازافرادی باشم که نه تنها لیاقت شنیدن این موضوعات باشم بلکه در عمل درزندگیم اجراکنم و زندگی در دنیا و آخرتم رو به بهترین شکل ممکن بسازم

    و همه ی مادوستانِ لیاقتمند از عمل کنندگان واقعی از الگوهایی مثل ابراهیم،موسی،محمد،نوح و بقیه ی پیامبران توحیدی باشیم ان شالله

    خدا یاروهدایتگرتون باشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
    مدت عضویت: 1973 روز

    به نام خداوند مهربان و دانا و توانا و مبین و هدایتگر

    با کسب اجازه از خداوند کریم که به من اجازه درک کردن و بهتر شدن داده و هر لحظه با منه و بهم یاد میده و باورهای بهتری رو بهم میگه تا با باور کردن افکار بهتر زندگی بهتری رو تجربه کنم

    میخوام در مورد این فایل بنویسم و نکاتش رو مرور کنم تا بهتر و بیشتر در وجودم تثبیت بشن…از خدای عزیزم میخوام هدایت کنه به چیزی که او میدونه و من نمیدونم ولی دونستنش به زندگی بهترم کمک میکنه

    استاد دیدگاه شما در مورد قرآن واقعا زیباست و هرگز جایی نشنیده بودم…آشنایی من هم با قرآن به سن کم برمیگرده وقتی که اشعار زیبای عرفانی رو میخوندم یه حال خوبی میشدم و تصویری زیبا از خدا بهم میداد که منم دوست داشتم تجربه کنم

    وقتی میخوندم که سعدی میگه:

    از در درآمدی و من از خود بدر شدم

    گویی کز این جهان به جهان دگر شدم

    یه احساس شور و اشتیاقی رو از بودن در یک رابطه زیبا توصیف میکرد که من نمیتونستم باور کنم که همچین رابطه ای بتونه با خالق نادیده امکان پذیر باشه…دوست داشتم جستجوش کنم و منم تجربه اش کنم

    و رفتم سراغ قرآن…دیدم در هیچ جای قرآن خدا همیشه خوب یا همیشه بد نیست…انگار خدا واکنش میداده و متناسب با رفتار ما باهامون برخورد میکرده…اگه خوب باشیم با ما مهربونه و عاشقمون هست و اگه هم بدی کنیم باز هم متناسب خیلی ستمگر و عذاب دهنده

    سنم کم بود و شاید به سختی 13 سال داشتم…خیلی حس خوبی داشتم در اون چند ماه… با تکرار اشعار عرفانی به احساس خوب میرسیدم و با خوندن آیاتی که تایید کننده اون بودند واقعا حسم خیلی خوب میشد…صبح ها بدون اینکه کسی بیدارم کنه به طرز عجیبی برای صلاه بیدار میشدم…و با عشق خودم رو در بهشتی میدیدم که من زیر یک درخت سرسبز هستم و در حال نیایش خداوند…ترس هام کم شده بود…حتی قبلش از تاریکی ترس داشتم اما اصلا این رو توی وجودم دیگه حس نمیکردم…حتی میرفتم روستای خانوادگی مون تاریکی قبرستون و تنهایی منو نمیترسوند…اصلا حس و حال اون زمانم خیلی متفاوت بود…میتونم اعتراف کنم اون احساس خوب به خدا رو دیگه کمتر توی زندگی ام تجربه کردم

    این بود تا من به این فکر افتادم که اصلا چطوری بنده بهتری باشم تا بتونم تضمین کنم توی این رابطه خوب و عاشقانه با خدای خوبم باقی میمونم…شروع کردم به جستجو…اون زمان هم اینترنت به این شکل تو شهر کوچیک ما نبود…و من خوب شروع کردم به مطالعه کتابهایی که در دسترسم بود…خوندن تفاسیر قرآن…و بعد کتابهای احکام…خیلی از اونها به نظرم مسخره میرسید…الان که فکرش رو میکنم هیچ کدوم از اون پیچیدگی ها با ذهن من همخونی نداشتند…یعنی میگفتم مگه میشه اون عظمت اون خدا بیاد برای ارزیابی بنده اش از چنین معیارهای سطح پایینی استفاده کنه…اما خوب برای بعضی شواهدی توی قرآن پیدا میکردم…که الان هیچ ارتباطی بین شون نمیبینم اما اون زمان فکر میکردم حتما اون حرفی که نویسنده زده درسته…مثلا همین منطق خنده دار که “اطیعواالله و اطیعواالرسول”…که الان فکر میکنم وقتی حتی اینهمه روش برای آداب نماز هست…کاری که پیامبر هر روز روی 5 بار تکرار میکرده بین گروه های مختلف بحث هست که چجوری نماز ادا میشده…حالا چطور یه حرفی یا رفتاری که پیامبر یه بار زده میتونه بعد اینهمه سال از صحت اش مطمئن شد…

    کم کم یه احساسی از ترس از خدا بهم دست داد…که منشا اون همون ورودی های نامناسب بودند….ورودی هایی که توی اون سن کم من اصلا منطقی قوی برای ردشون نداشتم…هرچی بیشتر رفتم به تفسیر و احکام برای بنده بهتری شدن وارد شدم به همون شکل از اون فضای عاشقانه رابطه با خالقم خارج شدم…و کم کم به جای بهشتی که توی ذهنم تجسم میکردم توش هستم احساس بودن در جهنم و آتش بهم دست میداد

    ورودی های ذهنی ما که باورهای ما رو شکل میدن مهمترین عامل رسیدن به خوشبختی یا بدبختی ما هستند

    اون موقع من از داستان چگونگی فکر کردن ما و شکل گیری باورها نداشتم

    بعد از مدتی نیاز پیدا کردم از اون فضا در بیام و گفتم من خدایی جبار و ستمگر و توی حاشیه نمیخوام….

    به خودم گفتم حالا به خودم فرصت میدم…ببینم چی میشه

    دوباره به فضای ذهنی نوجوانی خودم برگشتم

    همیشه تا یه حدی به خدا باور داشتم و ایاتی از قرآن که دوست داشتم توی ذهنم مرور میشد…

    داستان زندگی جذاب و سراسر درس و نکته حضرت موسی و حضرت یوسف دوتا از اون داستانهایی بودند که در شرایط سخت یادم مینداختم

    سالها بعد باز هم من به قرآن هدایت شدم با یه خوابی عجیب…اینبار قرآن رو بصورت هدایتی میخوندم و یه چیزی توی قرآن برام جذاب بود…و شگفت انگیز….که چقدر آیاتی که هر روز برام باز میشه متناسب هست با اون محتوای فکری من در اون زمان…و یه باوری رو در من تقویت میکنه…هیچ توجیهی براش در ذهن منطقی ام نداشتم….همین باعث شده بود که یادمه یکبار یکی از دوستام بهم گفت که مدتی هست خداناباور شده…بهش گفتم من تعریف درستی از خدا توی ذهنم نیست اما این کتاب به یه آگاهی و هوشمندی فرابشری وصله…چون خیلی ازش نشانه دیدم که برای ذهنم قابل توجیه نیست…این حرفم برای دوستم قابل قبول نبود…من هم چیزی بهش نگفتم چون به نظرم هرکسی خودش باید مسیر رو بره و تجربه کنه

    حتی من آیه ای توی قرآن دیدم توی همون زمان که دیگه باهاش برخورد نکردم…و حدس زدم که اون درک من از اون آیه بوده و ممکنه دقیق به این شکل گفته نشده باشه…اما در اون زمان خیلی به ادامه دادن مسیرم کمک کرد…حضرت ابراهیم از خداوند سوال میپرسند که چطور میتونن به درجه یقین برسن؟ پیش خودم میگم یعنی حضرت ابراهیم درجه ایمان به غیب رو رد کرده بودند و میخواستن به درجه بالاتری برسن که یقین هست…توضیح خداوند خیلی آسان و منطقی بود…از راه تجربه…بله تجربه…من همیشه به علوم علاقمند بودم…روشی که ما در علوم میتونیم بفهمیم چیزی قانون هست چیه؟ اینکه یه چیزی بارها آزموده بشه و همیشه نتیجه یکسان بده…اگه نده میایم روش های مورد آزمایش رو تست میکنیم و میگیم شاید به شیوه های یکسان انجام نشده…خلاصه انقدر آزموده میشه که در نهایت ما میپذیریم که اون قانون هست

    این دیدگاه باعث شد دست از عجله برای درک تمام قرآن بردارم…و اجازه بدم با تجربه کردن اون آگاهی ها بره توی وجودم

    با آشنایی با استاد من درک وسیع تری نسبت به کاربرد آیات قرآن توی زندگی ام پیدا کردم…. این آیات همیشه امیدبخش و جسارت دهنده و هدایتگر به مسیر های درست هستند اگر با دیدگاه استاد بهشون نگاه کنیم…

    دیدگاه استاد یعنی درک قوانین از دل آیات قرآن از راه تمرکز بر اصل از راه راسخون در علم بودن از راه رسوخ کردن به درک این آگاهی ها

    که چی بشه؟

    که با درک قوانین، ساده تر و مرفه تر و خوشبخت تر و شادتر زندگی کنیم…وقتی با این هدف بریم سراغ قرآن اونوقت هدایت میشیم به آیاتی که این رو بهمون نشون بده…اون وقت دیگه آیات رو تفسیر نمیکنیم و اجازه میدیم تا تسلیم باشیم و خدایی که باورش کردیم هدایتگرمون هست هدایتمون کنه…

    انتظارمون با مطالعه و درک این آیات باید چی باشه؟

    که وقتی اون آگاهی رو به اندازه خودمون باور میکنیم ازش نتیجه بگیریم

    که کم کم عمل به این آگاهی ها زندگی مون رو در تمام جنبه های بهتر کنه

    خاطرم هست که در همون سالهای گذشته آیه ای در قرآن رو مطالعه کردم که خداوند فرموده بود مومنان به من همه خوبی ها رو میخوان…اون موقع درکی ازش نداشتم…اما الان میفهمم که خداوند توقع داره ازمون که بعنوان ایمان آورندگان بهش به کم قناعت نکنیم…به اینکه فقط یه مسئله مون حل بشه یا این جنبه خوب بشه بسنده نکنیم…باید بزرگ فکر کنیم و بخوایم تا تمام خواسته هامون رو تجربه کنیم…که چی بشه؟ که رشد کنیم و جهان رو با خودمون رشد بدیم

    با این دید میرم سراغ توضیحات استاد که چطور ازشون در زندگی ام استفاده کنم

    پرهیز از شرک و حرکت بر مبنای قانون الهی و جهان شمول توحید و یگانگی فرمانروای جهان

    چقدر این مفهوم شرک وسیعه…چقدر در همه ابعاد زندگی ما گسترده است فقط خدا عالمه…یعنی من هرجایی هم حتی فکر نمیکردم که اصلا شرک بورزم باز هم بعد مدتی بعد از گسترده شدنم افکارم متوجه شدم برخلاف تضورم باز هم توی ذهنم قدرتی بجز قدرت خداوند در رسیدن یا نرسیدن من نقش داره…

    نگاه به خداوند به عنوان تنها عامل رسیدن به خوشبختی…

    حساب کردن فقط روی خدا…

    کافی دونستن قدرت و دانش وسیع خداوند برای تمام نیازهام

    منتظر هیچ عاملی از بیرون نبودن برای اینکه بخواد کاری رو برای من انجام بده…

    اگه من اینا رو باور کنم من چه جوری رفتار میکنم؟

    من منتظر چیزی بیرون از خودم نیستم بلکه از امکانات کنونی استفاده میکنم برای خلق خواسته هام…در هیچ شرایطی در هیچ زمانی یا مکانی….

    مثلا دیروز ویدیویی از سریال زندگی در بهشت میدیدم که استاد داشتن به تنهایی میرفتن جت اسکی سواری و خانم شایسته قرار بود خونه باشند و به کارهاشون برسن…من چقدر لذت بردم که استاد برای لذت بردن از امکانات کنونی منتظر شخص خاصی نیست تا بیاد همراهش باشه…

    این همون آدمی هست که تعریف میکنه که با موتور بدنه جوشی رفته شمال و جا نداشته با پتو توی پارکها میخوابیده….یعنی منتظر رفاه مالی یا هر شرایطی از بیرون نیست برای لذت بردن…

    این همون آدمی هست که وقتی میخواسته بره تهران منتظر دریافت مدرک فلان از فلان دانشگاه یا موسسه دهن پرکن نبوده تا بره کارش رو شروع کنه…منتظر نبوده که کسی تاییدش کنه یا بهش بگه تو حتما موفق میشی…برو کارت رو شروع کن

    پس ادامه داده و ادامه داده تا موفقیت رو خلق کرده

    من اگه به توحید باور دارم به بقیه ایراد نمیگیرم و قضاوتشون نمیکنم و تمرکزم فقط روی خودمه…چون باور دارم اون آدمها چه ازم تعریف و تمجید کنن چه نکنن باور من به خودم و خالق بودنم هست که مهمه و باید روی این کار کنم

    من با باور به توحید از کسی ترس به دلم راه نمیدم شاید ترس به خاطر شنیده ها بیاد توی سرم اما با تکرار باورهای توحیدی به احساس آرامش میرسم و با اینکه حتی ترس هست اما با ایمان تصمیم میگیرم و قدم برمیدارم….یعنی ترس ممکنه باشه اما ترس منو کنترل نمیکنه بلکه ایمانم منو کنترل میکنه

    من با باور به توحید با جسارت به سبک شخصی خودم زندگی میکنم…یعنی با حفظ احترام به بقیه آدمها به اون سبکی که بهم احساس رضایت و آرامش میده زندگی میکنم…اگه جایی دوست دارم میرم و اگه دوست ندارم مودبانه معذرت خواهی میکنم و رد میکنم…اگه مکالمه ای بهم احساس خوب میده واردش میشم…بدون اینکه با کسی وارد بحث بشم و بخوام اصلا خودم رو براش توضیح بدم…من در گذشته خیلی نیاز به تایید طلبی داشتم و خیلی مکالمات بیخودی رو انجام میدادم تا برای بقیه چیزی رو توضیح بدم…الان واقعا در آرامش بیشتری زندگی میکنم…میگم حتی اگه توضیح بدم باز ممکنه نفهمه چه اهمیتی داره…بیشتر از قبل تمرین میگم تا حتی کمی نادان به نظر برسم…نه به معنی نادانی واقعای بلکه به این معنی که نخوام برای دانا به نظر رسیدن شروع کنم به ورود به دل مکالماتی که چیزی از توش در نمیاد…که تهش فقط اینه که من یکمی دانا و اندیشمندتر به نظر برسم…که ریشه ای نقش قائل شدن برای بقیه است

    باور به توحید و نقش 100% من در زندگی ام و نقش 0% آدمهای دیگه توی زندگی من باعث میشه رفتارهای دیگران با خودم رو کمتر تفسیر و تحلیل میکنم…راحت تر از قبل گذر میکنم از مسائل…همیشه تمرکزم روی خواسته هام هست…حتی اگه کسی یا همکاری رفتاری میکنه من دوست ندارم…میگم اااا پس من این رو دوست ندارم حالا چی رو میخوام؟ مثلا صداقت رو میخوام…درستکاری رو میخوام…پس هم خودم باید صادق و درستکار باشم و هم اینکه از دیگران چنین چیزی رو انتظار بکشم…چون جهان آینه انتظارات و باورهای درونی خود من هست

    ووووو هزاران موضوع کوچک و بزرگ دیگه که در طی روز باهاشون برخورد میکنم…و هر بار مرور این باور ها و یاد خداوند باعث میشه بتونم دیدگاه وسیع تری به اون موضوع پیدا کنم که احساسم بهتر بشه..رفتارم بزرگتر باشه…و نتایج به مراتب ساده تر و بهتر و موثر تر بشن

    *

    اما موضوع دوم

    درخواست بزرگ خداوند از موسی پیامبر

    من خیلی وقتها این مثال رو توی ذهنم می آوردم که کاری نشد میخواستم انجام بدم…یا مکالمه ای با کسی داشته باشم که خیلی سختم بوده و حرکت موسی پیامبر برای ابد میتونه به انسانها جسارت و استقامت بده….

    من باید به این فکر کنم که خداوند منو برای ماموریت های بزرگ آماده و مهیا کرده…من باید بتونم ببینم در خودم که دست خداوند روی زمین هستم تا گسترش های بزرگ ایجاد کنم….کارهای بسیار بزرگ بعنوان انسان و بعنوان یک حرفه ای توی کارم ایجاد کنم…چطوری؟ نمیدونم…فقط میدونم راهش از برداشتن قدمهای تکاملی و ادامه دادن مسیره

    چقدر خوبه منم در مقابل هرکاری که به نظرم بزرگ میرسه این داستان رو یاد کنم داستان آدمهایی که روی زمین کارهایی کردند که نشدنی به نظر میرسیده و اونا ممکنش کردند…چون اغلب کارهایی که ما میخوایم انجام بدیم الگویی براش هست و افرادی انجامش دادند…حالا اگه به قول استاد یکی اون کارو انجام داده باز هم میشه اما اگه کسی هم انجام نداده باز هم میتونیم با توکل به رب براش قدم برداریم

    چقدر چیزهایی هست که دوست دارم تجربه شون کنم من هیچ ایده ای ندارم چطوری میشه اما بهشون فکر میکنم و با این فکر بهشون فکر میکنم که

    من نمیدونم اما خدای من که میدونه

    من نمیتونم اما خدای من که میتونه

    و اصلا راه رسیدن به اون خواسته ها از راه داشتن احساس خوب و جهت دهی کردن ذهنم به سمت شون هست

    به یاد آوری مدام الگوهای زندگی خودم اونجایی که از قبل نمیتونستم چگونگی رسیدن به خواسته ای رو تجسم کنم اما کم کم به صورت تکاملی بهش رسیدم و برام ممکن شده حتی وقتی اطلاعی از قوانین جهان نداشتم خیلی بهم کمک میکنه که بهتر باور کنم…واقعا این که جهان من رو به سمت رسیدنم به خواسته هام هل میده وقتی توی مدار خواسته قرار میگیرم اصلا نمیتونم اون خواسته رو دریافتش نکنم…انگار مثل نیروی جاذبه اون تجربه یا نعمت میاد توی زندگی ام رو بارها تجربه کردم…حتی خلافش در مورد ناخواسته ها هم بوده…یعنی واقعا دیدم وقتی در مسیر نادرست اصرار ورزیدم با اینکه خدا بهم نشانه نادرستی مسیرم رو داده بود رفتم و ناخواسته رو تجربه کردم…که یاد کردن همون نوع از حوادث هم باعث میشه باز قانومندی و سیستماتیک کار کردن خداوند رو بهتر درک کنم

    استاد سپاس از شما برای جستجو در قرآن و درک قوانین از لابلای قرآن…با استفاده از این آگاهی ها واقعا رفتارهای روزانه ما داره تغییر میکنه و هر روز انصافا بهتر و بهتر میشیم و زندگی مون بهشتی تر میشه

    حمد و سپاس از الله فرمانروای شکست ناپذیر جهان و جهانیان که همواره با بخشندگی ما رو به مسیرهای بهتر و بهتر هدایتمون میکنه

    شکر از خدای مهربانم که امروزم در این کلاس درس حضور داشتم:))

    حالا که قوانین برام باز مرور شدند برم از این قوانین در زندگی امروزم استفاده کنم تا باز آسانتر بشم برای نعمتهای بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1072 روز

    سلام

    استاد و مریم شایسته عزیز سلام دوستان همراه سلام

    خدارا شکر که یک فرصت دیگر بهم داد تا کامنتی برای باور سازی ذهنم بنویسم

    تمام و کمال زمانی که اتفاقات در زندگی من تغییر کرد درست زمانی بود که من تسلیم خدا شدم .و همه اون اشخاصی که در ذهن من بزرگ بودند کوچک شد همه برام یک شخص معمولی شدن

    همون سادگی کار که برای خودم رقم زدم

    و از زمانی که دوازده قدم را شروع کردم

    دیگه دیدم که آقا همه چیز خودم هستم

    حتی اون زمان هم باز به خودم گفتم ببین استاد عباسمنش دستانی از دستان خداوند بود که ابن آگاهی ها را برایم صحبت میکند تمام آنچه را که میخواستم را خلق کنم در ذهنم تشکیل شد و خلق شد

    وقتی به تضادی بر می‌خوردم میگفتم این مسیر خلق زندگی من است این تضاد اومده تا یک درجه باور حل آن مسئله در ذهنم کوچک شود و انجامش که میدادم یک درجه اتفاقات تغییر می‌کرد

    و به همین ترتیب توانایی هام نمایان می‌شود برای خلق اتفاقات زندگی ام و همون اتفاقات کوچک ایمانی در من ایجاد میکرد که بتونم بهترین درآمدها بهترین سرمایه ها را فراهم کنم و از باور کبود به باور فراوانی برسم ممنونم استاد که همیشه بهترین توضیحات را برای ما میدهید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    علیرضا عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 809 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدرم و خانم شایسته دوست داشتنی

    سپاسگزارخداوندم که به واسطه دستانش منو همواره هدایت می‌کنه به سمت مسیری که وجودم ،قلبم میخواد.

    هروقت هر فایلی رو که از استاد عزیزم می‌شنوم

    قلبم بهم میگه ،این همون مسیره که باید درش قدم بزاری و سعی کنی این مسیر پر از برکت رو ادامه بدید

    استاد گلم ،اگاهی های فوق العاده ای که در این فایل بی‌نظیر منتشر کردین ،باعث شد من ب خودم بیام ،که آقا اصل توحیده و ب دنبال چیز دیگه ای نباش چون هر چی که هست در توحیده،حالا میخواد آرامش باشه ،میخواد ثروت باشه ،میخواد رابطه فوق‌العاده باشه و هر چی دیگه که من می‌خوام داشته باشم ،توحید و باور داشتن خدایی که خالق من و این جهانه داره که بهم بده و به قول خدا که در قرآن می‌فرماید ،ایا خدا براسچی شما کافی نیست؟

    بخدا که هست،هر وقت که یاد این آیه میفتم دوباره ب یاد میارم که من چه خدایی قدرتمندی دارم که صاحب و فرمانروای کل جهانه و امیدم و توکلم باید فقط به اون باشه و نه ب غیر اون

    چون به من قدرت خلق زندگیمو داده و در هر لحظه و در هر شرایطی کنار منه ،حامی منه ،مونس منه ،تکیه گاه منه ،رب منه که میتونم در هر شرایطی روش حساب کنم و از درخواست کمک و رستگاری کنم.

    سپاسگزارم ازت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی ،شما بهم یادآوری کردین با رفتارتون با کردار تون و با گفتارتون که من تنها در این دنیای مادی نیستم و بی سرپرست خدای من ،منو رها نکرده و از هر کسی واز هر چیزی به من نزدیک تره،چون افکار و گفتار و رفتار شما باعث شد من فکر کنم به خدایی که باورش کردین و این نتیجه رو برای شما به وجود اورده،نتیجه ای که حاصل ایمان و باورهای شما از این این انرژیها بی نهایت هستش.

    استادم گلم خیلی وقته که وارد سایت شما شدم و تو این مدتی که گذشته خیلی بیشتر از قبل احساس میکنم باید وقت بیشتری رو بزارم برای این سایت ،

    چرا ؟ چون استاد گلم تو مدتها که گذشته من فقط به فایلهای شما گوش میکردم ونه عمل ،عاشق شنیدن این آگاهیها بودم اما عاشق عمل کردن به این آگاهی ها نبودم ،اما بعد این همه مدت که من دارم سعی میکنم فقط احسامو خوب کنم و در هر شرایطی که هستم طوری به اون اتفاق نگاه کنم که احسامو خوب کنه ،یخدا یه سری اتفاقات عجیب و قریب برام افتاد،که باعث شد الان بیشتر فکر کنم به این که واقعا چرا وقتی همچین خدایی قدرتمندی دارم و دارم میبینم که من فقط به همین قانونش که احساسات خوب =اتفاقات خوب و احساسات بد =اتفاقات بد عمل میکنم و باورش کردم ،چقدر چرخ زندگیم و آرامشم بیشترشده و من باز هم از این رب و این فرمانروای قدرتمند قافل هستم و هنوز باورش نکردم و هنوز احساس نکردم که اون برام کافیه و می‌تونه بهم کمک کنه در هر زمینه ای.

    استاد گلم من خیلی کم کامنت می‌زارم اما این فایل شما باعث شد امشب غلبه کنم بر نجواهای شیطان و یه ردپایی از خودم ب جا بزارم و سعی کنم در این مسیر باشم.

    استاد عزیزم و خانم شایسته بابت محبتتون و صادقتتون و درکتون و خصوصا بودنتون تو زندگیم بی نهایت سپاسگزارم

    انشالله همیشه سالم و سلامت و سر زنده باشین

    خیلی دوستون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1701 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم جانم و تمامی دوستان توحیدیم

    ممنونم استاد عزیزم که هر آنچه که از دلتو بر می آید با ما هم در میان می زارید و ما غرق آگاهی می شویم

    یعنی آدم اگر بخواد منطقی ترین دلیل رو برای قرآن کریم پیدا کند که بر حسب شرایط آن زمان پیامبر گفته شده این هست که

    که تو قرآن در مورد

    برف

    چیزی گفته نشده

    چون که تو صحرا عربستان تو زمین های لم یزرع برف نمی باریده که خداوند بخواد از برف هم مثال بیاره

    پس بر حسب موقعیت و شرایط به حضرت محمد وحی می شده

    نمیگم که ما هم پیغمبریم ولی خداوند با هم صحبت می کنه به ما طوری الهام می کنه که قابل اجرا هست با موقعیت و شرایطی که داریم

    و در مورد آیه های محکم به شکل های مختلف در تمام سوره ها گفته شده و در آخرش خداوند گفته که در سنت خداوند تبدیلی نخواهی یافت مثل تقوا مثل توکل مثل توحید

    ما هم تکه ای از خداوند هستیم چطور خداوند بدون اینکه به کسی متک ی باشه تمام جهان رو آفریده چون ما هم مثل و مانند خداوند هستیم ما هم بدون اینکه متکی به کسی باشیم خالق زندگی خود هستیم و باید وصل به اصل خود باشیم تا بتونیم بدون نیاز به کسی زندگی خودمون رو هر آنگونه که بخواهیم رقم بزنیم

    ممنونم استاد عزیزم

    منظر بخش بعدی هم هستم

    از صمیم قلبم از شما تشکر می کنم

    در پناه یکتا بی همتا

    عشق براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    مهتاب دنیایی گفته:
    مدت عضویت: 334 روز

    به نام خداوند یکتا همراه همیشگی و هدایت گرم

    سلام و ارادت خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته و تمام دوستان

    استاد عزیزم جدیدا به این فکر میکنم که اگر یه روز تو دنیا نباشم صدای شما و حرفاتون و انرژی کلا متون یکی از چیزاییه که شدیداً دلم براش تنگ خواهد شد چون از وقتی هدایت شدم به سایت شما یه جور دیگه ای عاشق خدا شدم وقتی قرآن میخونم شاید چند دقیقه ای رو بعضی آیات میخکوب میشم یه وقتایی انگشت حیرت به دهان میگیرم مثلا همین دیشب وقتی سوره انبیاء آیه 73 رو خوندم چند دقیقه فقط اشک می ریختم در این آیه حضرت ابراهیم و لوط مورد خطاب قرار میگیرن که پیشوا و راهنمای مردم از طرف خداوند انتخاب میشن برای اینکه ((فقط مرا عبادت میکردند))

    چقدر این آیات و کلی آیه های دیگه رو همینجوری برای ثوابش خوندیم و متوجه نشدیم قرآن داره چی میگه به قول استاد همیشه فکر میکردم فقط مفسرین می‌دونن قرآن چی میگه و ما افراد عادی متوجه نمی‌شیم چقدر وقتی اوایل که شروع کرده بودم به خوندن این کتاب شگفت انگیز گوشیمو میزاشتم کنارم و برای هر آیه مفهوم و تفسیر اون آیات رو هم سرچ میکردم وتازه بازم چیزی متوجه نمیشدم جز همون مفهوم بهشت و جهنم

    ولی چی بگم از وقتی حرفای شما رو گوش میدم میفهمم این کتاب ساده و آسان نازل شده میفهمم توحید چقدر مهمه و شرک چقدر مخفیه به قول شما استاد عزیزم که شرک مثل مورچه ای سیاه در روی سنگ سیاه در دل تاریکی مخفیه پس ببینید چقدر باید حواسمون باشه که متوجه باشیم مشرک نباشیم

    و همه قدرت رو تو ذهنمون از همه افراد و موقعیتها و عوامل بیرونی بگیریم و بدیم به خدا وند اون وقت هدایت میشیم به افراد و راهها و موقعیت‌های عالی و دور از ذهن

    که پاداش افراد موحد و با ایمانه

    درباره ساختن زندگی با افکارمون خیلی تجربه ها دارم که خواستم به اشتراک بزارم

    خیلی پیشتر از اون که قانون رو درک کنم همیشه دوست داشتم تو منطقه ای نسبتا مرفه تو تهران زندگی کنم اینم دلیش این بود که پدرم هر چی داشتیم رو فروخت و اونجا یه مغازه خرید وقتی من با برادرم و خواهرم میرفتم مغازه بابام انقدر اون خیابونها و ساختمون ها برام زیبا بودن که با خودم میگفتم خدایا میشه من یه روز بیام اینجا زندگی کنم

    یعنی میشه ما انقدر پول دار بشیم که بتونیم اینجا خونه بخریم و اون موقع شاید حرف خنده داری به نظر میومد ولی سالها بعد وقتی ازدواج کردم اتفاقی که افتاد این بود که پسرم تو آزمون مدارس سمپاد قبول شد و ما باید خونه رو عوض میکردیم تا نزدیکتر بشیم به مدرسه پسرم خیلی با همسرم گشتیم چند نقطه تهران رو رفتیم و خونه دیدیم ولی در انتها چی شد ،خونه ای که گیرمون اومد تو همون خیابونی بود که سالها قبل آرزو کرده بودم اونجا زندگی کنم تقریبا یه ربع با مغازه پدرم فاصله داشت بعدها که قانون رو فهمیدم ایمانم قویتر شد که انسان خودش و تنها خودش میتونه همه چیز رو رقم بزنه

    یه مورد دیگه اینکه من تازگیها دوره عزت نفس رو خریدم و تو یکی از تمرینات این دوره استاد گفتم تواناییهاتون رو بنویسین و هر روز جلوی آینه قوربون صدقه خودتون برید من این کار و انجام دادم و نتیجه برای خودم قابل باور نیست

    چند روزی میشه که حس میکردم چقدر پوستم شفاف و پر شده ، گودی و سیاهی زیر چشمم خیلی کمتر شده اولش گفتم شاید خودم این حس رو دارم

    وشاید به نظرم این طور میاد تا اینکه خواهرم و برادرم وقتی خونه پدرم بودیم بهم گفتن که چیزی به صورتت تزریق کردی فیلر یا ژل گفتم نه چطور

    خواهرم میگفت گونه درآوردی برادرم میگفت پوستت صاف شده چطور یه دفعه اینجوری شده خب من مشرک هم اصلا به ذهنم نیومد که بابا این پاداش سپاسگزاری توعه برای نعمتهای صورت و بدنت که از طرف خداونده این قضیه ادامه داشت تو مهمونی که رفته بودم یکی از اقوام با حالت شوخی و خنده گفت خب زود تند سریع بگو با صورتت چیکار کردی منم متعجب گفتم هیچی به خدا بعد گفت مگه میشه حتما استرست کم شده یا تغذیه خاصی داشتی و منه مشرک باز توجهم رفت به سمت تغذیه ولی تو یک آن نا خودآگاه گفتم یه دوره خریدم هم کلی استرسم کم شده و هم کلی آرامشم زیاد شده واونجا چند نفری که نشسته بودیم شروع کردم در مودر شما و حرفاتون و دورهاتون حرف زدن چقدر خوششون اومد اسمتون رو پرسیدن و آدرس سایت رو گرفتن و من با چه اشتیاقی بهشون حرفای شما رو میگفتم و نتایجم رو میگفتم

    و باز به یه طریق دیگه خدا هدایت کرد که متوجه بشم انسان حتی میتونه سلامتی و زیبایی خودش رو رقم بزنه برای همین هر روز بیشتر قوربون صدقه خودم میرم وقتی خودم رو تو آینه میبینم میگم چطوری شاهکار خلقت فتبارک الله احسن الخاقین

    چی خلق کردی خدای مهربونم سپاسگزارتم شکرت عزیز دلم شکرت برای تمام چیزهایی که فقط خودت میدونی چه کارهای بزرگی برای من انجام دادی که اگر یکیشو بنده هات انجام میدادن اینقدر زیر بار منت بودم که زیبایی نعمتت رو نمیدیدم شکرت ای رب بی منت و پر نعمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    سارا ماه گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    سلام استاد عزیزم

    به این وسیله خواستم اول از خداوند و بعد از شما تشکر کنم که اینقدر به درک فوق‌العاده ای از این کتاب الهی رسیدید و این آگاهی ها رو سخاوتمندانه در اختیار بقیه قرار میدید ،

    من با وجود شما نگاهم نه تنها به این کتاب بلکه به تمام ابعاد زندگی تغییر کرده، از حدود سه سال پیش که خواندن قرآن رو بصورت مداوم و هر روز شروع کردم ، همون کتاب من رو به شما هدایت کرد و من در مسیر درستی افتادم به لطف الله….

    با تمام وجودم برای یک زندگی بهتر و تا لحظه مرگ تلاش میکنم ، و او خودش همه‌ی اینها رو می‌دونه …

    بارها و بارها اشک بر چشمانم جاری شده از درک بعضی آگاهی ها و زندگی که می‌تونه چقدر زیبا باشه ،

    هرچند هنوز به هدف نهایی که داشتم نرسیدم اما همچنان امیدوارم و حرکت میکنم چون ایمان دارم مسیر ، درسته…

    شما یکی از بهترین الگوهای زندگی من هستید بارها خواب شما و مریم عزیزدلم رو دیدم و من باهاتون دارم زندگی میکنم…..

    حرف برای گفتن زیاد دارم اما میگذارم وقتی با دست پُرتری راجع بهشون در بهترین زمانی که قطعا بهش هدایت میشم صحبت میکنم….

    عاشقتونم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: